جعفرقلیخان قاجار، از سرکردگان قاجار، برادر و سپهدار آقامحمدخان قاجار (حک : 1210ـ1211). وی که، پسر پنجم محمدحسن خان قاجار بود، در 1165 در گرگان به دنیا آمد (هدایت، ج 9، ص 232؛ بامداد، ج 1، ص 253). دوران کودکی جعفرقلی در نزاعهای پدرش با زندیه (حک : ح 1163ـ 1208) سپری شد و هنوز شش ـ هفت سال بیشتر نداشت که پدرش، به تحریک قاجار یوخاریباش و به دست نوکر خود سبزعلیبیگ، در 1171 (سپهر، ج 1، ص 25) یا 1172 (هدایت، ج 9، ص 71؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1359ـ1360) به قتل رسید. پس از کشته شدن وی، محمدخان قوینلوی قاجار (بیگلربیگی محمدحسن خان قاجار در استرآباد)، جعفرقلیخان و دیگر فرزندان محمدحسن خان قاجار را به دشت گرگان برد (هدایت؛ سپهر، همانجاها). آنان مدتی در میان طایفه یموت زندگی کردند (هدایت، همانجا). پس از چهار سال زندگی در دشت گرگان، جعفرقلیخان به همراه سایر برادرانش به کریمخان زند (حک : ح 1163ـ1193) پناه برد (ملکم، ج 2، ص 72، پانویس). کریمخان، آقامحمدخان و حسینقلیخان جهانسوز را که از یک مادر بودند، با خود به شیراز برد و جعفرقلیخان را با سایر برادران به قزوین فرستاد (هدایت، ج 9، ص 78؛ سپهر، ج 1، ص 29؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص1360).جعفرقلیخان بعد از مدتی از قزوین به شیراز رفت و به آقامحمدخان پیوست (بامداد، ج 1، ص 249). بعد از مرگ کریمخان در 1193، آقامحمدخان همراه با جعفرقلیخان و عدهای دیگر، از شیراز فرار کرد و به تهران آمد (خاوری شیرازی، ج 1، ص 33؛ سپهر، ج 1، ص 35؛ اعتضادالسلطنه، ص 28). جعفرقلیخان خانهای دولّوی قاجار را به هواداری از آقامحمدخان ترغیب کرد و آنان هدایایی به او تقدیم کردند (اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1381؛ بامداد، همانجا).در همان زمان (1193) آقامحمدخان، جعفرقلیخان را نزد مرتضی قلیخان (برادر آقامحمدخان و حاکم استرآباد) فرستاد. مرتضی قلیخان که پس از مرگ کریم خان مازندران را نیز به قلمرو خود ضمیمه کرده بود، با اقامت در بارفروش (بابل) از ورود آقامحمدخان به مازندران جلوگیری کرد. جعفرقلیخان او را به اتحاد با آقا محمدخان دعوت نمود؛ ولی، پافشاری جعفرقلیخان ثمری نداد و او در بازگشت، در سوادکوه به حضور آقامحمدخان رسید (مفتون دنبلی، ص 15؛ هدایت، ج 9، ص 131؛ اعتمادالسلطنه، همانجا). وی جعفرقلیخان را در پانزدهم ربیعالاول با گروهی از ایلات عراق و تفنگچیان سوادکوه به جنگ با مرتضی قلیخان مأمور کرد. او در نبردی مرتضیقلیخان را شکست داد و او را وادار به عقبنشینی تا استرآباد کرد (ساروی، ص 65؛ سپهر، ج 1، ص 36؛ اعتمادالسلطنه، همانجا). بعد از این پیروزی جعفرقلیخان، آقامحمدخان وارد شهر ساری شد (سپهر، همانجا).در 1194 آقامحمدخان، جعفرقلیخان را مأمور دفع سپاه علیمرادخان زند (حک : 1196ـ1199) کرد. علیمرادخان نیز از طرف زکیخان زند (دایی علیمرادخان) حاکم اصفهان و مأمور نظم بخشی به امور ری و قزوین و مازندران بود. علیمرادخان پس از رسیدن به تهران، دو تن از خانهای لاریجان (محمدقلیخان سیاه و محمدقلیخان سفید) را با سپاهی برای تسخیر مازندران روانه ساخت. جعفرقلیخان در جنگی در تنگه عباسآباد (وِرِسْک) این سپاه را شکست داد و به طرف تهران عقب راند (سپهر، ج 1، ص 37؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1382). بعد از این پیروزی جعفرقلیخان، علیمرادخان شخصی به نام غفورخان را به حکومت تهران گماشت و به اصفهان رفت. آقامحمدخان، با استفاده از غیبت علیمرادخان، عازم تصرف تهران شد ولی برادرش، رضاقلیخان، در میان راه از اردوی شاه به لاریجان گریخت و سعی کرد خانهای دولّوی خوار و ورامین را در مخالفت با آقامحمدخان با خود همراه سازد. مرتضی قلیخان نیز در این فکر با رضاقلیخان همراه شد (هدایت، ج 9، ص 135؛ اعتمادالسلطنه، همانجا). با انتشار این اخبار، آقامحمدخان، جعفرقلیخان را از پیش روانه تهران کرد و خود در پی او به سعدآباد ورامین رفت. با تلاشهای جعفرقلیخان، خانهای دولّو دوباره با آقامحمدخان قاجار متحد شدند و رضاقلیخان ناچار از برادرش عذرخواهی نمود و عفو شد (ساروی، ص 68؛ هدایت؛ اعتمادالسلطنه، همانجاها).در همان زمان (1194) جعفرقلیخان برای دفع ذوالفقارخان افشار * که قصد تصرف ری را داشت، عازم شد و در روستای قشلاق او را شکست داد و به قزوین عقب راند (هدایت، ج 9، ص 136). جعفرقلیخان هنوز در تعقیب ذوالفقارخان بود که رضاقلیخان بار دیگر با مرتضیقلیخان متحد شد و در ناحیه هزار جریبِ مازندران به جمعآوری سپاه پرداخت. آقامحمدخان از ری عازم مازندران شد و جعفرقلیخان را فراخواند و او را مأمور جنگ با رضاقلیخان کرد (همان، ج 9، ص 137). جعفرقلیخان در راه رفتن به مازندران با سپاه مرتضی قلیخان مواجه شد که برای کمک به رضاقلیخان به فیروزکوه آمده بود و میخواست مانع ورود جعفرقلیخان به مازندران شود. در جنگی شدید در فیروزکوه، جعفرقلیخان شکست خورد ولی با جنگ و گریز خود را به مازندران رساند (ساروی، ص 71؛ هدایت، ج 9، ص 138؛ سپهر، همانجا). او بعد از این شکست به خدمت آقامحمدخان رسیدوهمراهاردوی خانقاجار بهشهر ساریرفت (اعتمادالسلطنه، ج3، ص1383). در ساری آقامحمدخان، جعفرقلیخان را مأمور جنگ با رضاقلیخان کرد. رضاقلی خان اهالی رستمدار و کُردانِ مدانلو را با وعده با خود همراه کرده بود، ولی با نزدیک شدن جعفرقلیخان، آنها رضاقلیخان را رها کردند و به جعفرقلیخان پیوستند. رضاقلیخان، برای تجدید قوا، به نواحی نور و کُجور رفت و در آنجا بر تعداد سپاهیان خود افزود. در نبردی که متعاقب آن در 28 جمادیالا´خره 1194 در محلی به نام خواجک در منطقه کجور بین دو برادر روی داد، رضاقلیخان شکست خورد و دستگیر شد. جعفرقلیخان او را به حضور آقامحمدخان فرستاد و خان قاجار با شفاعت علیقلیخان، رضاقلیخان را دوباره بخشید (ساروی، ص 73ـ74؛ هدایت، ج 9، ص 141ـ142؛ سپهر؛ اعتمادالسلطنه، همانجاها).جعفرقلیخان بعد از تصرف نور و کجور، با اعیان و بزرگان آن منطقه به خدمت آقامحمدخان رفت و مورد محبت او قرار گرفت (هدایت، ج 9، ص 142) و از طرف او با 500 ، 1 پیاده و سوار مأمور جنگ با محمدقلیخان سیاه و محمدقلیخان سفید لاریجانی شد. این دو خان لاریجانی، با اینکه آقامحمدخان نور و کجور را در همسایگی آنان تصرف کرده بود، حاضر به اطاعت از او نبودند. جعفرقلیخان در جنگی که در منطقه چمن دَریاوَک نِمارستاق، نزدیک لاریجان روی داد، سپاهِ محمدقلیخانِ سیاه را شکست داد و نزد آقامحمدخان بازگشت (ساروی، ص 76؛ هدایت، ج 9، ص 143؛ اعتمادالسلطنه، همانجا).در 1195، جعفرقلیخان و برادرش مصطفیقلیخان از طرف آقامحمدخان مأمور تسخیر گیلان شدند. در لاهیجان به او خبر رسید که رضاقلیخان، آقامحمدخان را در بابل دستگیر کرده است؛ بنابراین، مصطفیقلیخان را برای استمداد از مرتضیقلیخان به استرآباد فرستاد و خود به کجور بازگشت. مرتضیقلیخان آقامحمدخان را نجات داد (هدایت، ج 9، ص 154؛ سپهر، ج 1، ص38ـ39؛ اعتمادالسلطنه، ج3، ص1385) ولی بعد از پیروزی بر رضاقلیخان، به حکومت مازندران طمع نمود و شهر ساری را تصرف کرد و از اینرو، آقامحمدخان او را در شهر ساری محاصره کرد و جعفرقلیخان نیز بعد از بازگشت از لاهیجان به کمک آقامحمدخان شتافت. اینمحاصره با صلح بینآقامحمدخان و مرتضیقلیخان خاتمه یافت (هدایت، ج 9، ص 154ـ156).آقامحمدخان حکومت بسطام را در 1196 (اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1387) یا 1197 (هدایت، ج 9، ص 165، 169) به جعفر قلیخان داد، سپس جعفرقلیخان و مصطفیقلیخان را به جنگ با هدایتاللّه خان گیلانی فرستاد زیرا او از فرستادن باج و خراج خودداری میکرد. آنان هدایتاللّهخان را شکست دادند و گیلان را تصرف کردند (هدایت، ج 9، ص 169ـ170؛ سپهر، ج 1، ص 42ـ43). بعد از تصرف گیلان، جعفرقلیخان برای دفع رمضانخانِ زند عازم تهران شد. رمضانخان از طرف علیمرادخان برای حمایت از غفورخان (حاکم تهران) آمده بود. جعفرقلیخان او را در ساوجبلاغ شکست داد و با غنایم و اسرای جنگی نزد آقامحمدخان بازگشت (ساروی، ص 114؛ هدایت، ج 9، ص 171؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1388) و در همان سال (اعتمادالسلطنه، همانجا؛ قس هدایت، ج 9، ص172: سال 1197)، به دستور وی مأمور دفع مولاویردیخان (حاکم قزوین) و تصرف قزوین شد. او در جنگی مولاویردی خان را شکست داد و او را دستگیر نمود. جعفرقلیخان پس از پیروزی بر مولاویردی خان، دختر او را به ازدواج خود در آورد و به فرمان آقامحمدخان حکومت قزوین را به پسر مولاویردیخان سپرد و مولاویردی خان را تحتالحفظ به مازندران فرستاد. خود او نیز در گوراندشت به اردوی آقامحمدخان پیوست و مورد تشویق و نوازش خان قرار گرفت (ساروی، ص 115؛ هدایت؛ اعتمادالسلطنه، همانجاها).در 1197، که آقامحمدخان تهران را محاصره کرده بود، جعفرقلیخان را به اتفاق میرزا محمدخان قاجار دولّو با سپاهی برای تصرف همدان و دفع مرادخان، سردار علیمرادخان زند، فرستاد. جعفرقلیخان در این نبرد، مرادخان را کشت و بر سپاه او پیروز شد و اسرا و غنایم بسیاری به دست آورد (هدایت، ج9، ص 177؛ سپهر، ج 1، ص 44؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1391). خبر این پیروزی در چهاردهم شعبان به آقامحمدخان رسید و او جعفرقلیخان و میرزامحمدخان را نزد خود فرا خواند و آنان در حوالی تهران به حضور وی رسیدند (ساروی، ص 123؛ هدایت، همانجا).در 1198، علیمرادخان زند از نواحی مختلفِ مازندران لشکر فرستاد و تا استرآباد پیش رفت. جعفرقلیخان نیز تحت فرمان آقامحمدخان با مهاجمان جنگید و رستمخان زند (سردار علیمرادخان) را شکست داد (هدایت، ج 9، ص 187). جعفر قلیخان در همان سال به عنوان فرمانده سپاه، آقامحمدخان را در نصرآبادِ کاشان برای مقابله با احمدخان افغان و تقیخان زند و غلبه بر آنان همراهی کرد (همان، ج 9، ص 191ـ192).آقامحمدخان بعد از تصرف اصفهان در 1200، جعفرقلیخان را با سپاهی برای محافظت از آن شهر باقی گذاشت (هدایت، ج 9، ص 201؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1399) و در 1201 او را از اصفهان به بختیاری فرستاد تا امور آنجا را سامان دهد (اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1401).جعفرقلیخاندر همانسال بههمراهبرادرش مصطفیقلیخان به مقابله با میرمحمدخان عرب، حاکم طبس، پرداخت که پس از شکست جعفرخان زند (حک : 1199ـ1203) به منظور تصرف اصفهان در فراهان اردو زده بود. میرمحمد در پی جنگی چهارده روزه از جعفرقلیخان شکست خورد و به طبس گریخت (هدایت، ج 9، ص 211؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1402؛ قس نامی اصفهانی، ص 303).در 1202 که آقامحمدخان، جعفرخانزند را در شیراز محاصره کرد، جعفرقلیخان نیز همراه او بود. در این محاصره، جعفر قلیخان به همراه علیقلیخان بعضی از بلوکات شیراز را غارت کرد و با غنایم بسیار به آقامحمدخان پیوست (اعتمادالسلطنه، ج3، ص1403). در همان سال، مرتضیقلیخان به گیلان بازگشت و آنجا را تصرف نمود. آقامحمدخان جعفرقلیخان را مأمور جنگ با او کرد. زمانی که جعفرقلیخان به رستمآباد گیلان رسید، مرتضیقلیخان به بندرانزلی گریخت. در بندرانزلی جعفرقلیخان با او ملاقات کرد و پس از گفتگو، مرتضیقلیخان گیلان را با کشتی ترک نمود. با موفقیتِ جعفرقلیخان، آقامحمدخان، سلیمانخان (حکمران سابق خود در گیلان) را در مقام خود باقی گذاشت و جعفرقلیخان را به حضور خواست. او در تهران به خدمت آقامحمدخان رسید و مورد لطف و تشویق او قرار گرفت (هدایت، ج 9، ص 219؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1405).جعفرقلیخان در نبرد 1203 آقامحمدخان با لطفعلی خان زند (حک : 1203ـ1209)، از فرماندهان برجسته سپاه آقامحمدخان بود و لطفعلیخان پس از نبردی سخت با سپاه او، شکست خورد و به قلعه شهر شیراز عقبنشینی کرد (هدایت، ج 9، ص 224؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1407). وی در 1205 از آقامحمدخان خواست حکومت اصفهان را به او واگذار کند ولی آقامحمدخان ــ که از سال قبل برادرزاده خود، فتحعلیخان، را به ولیعهدی انتخاب کرده بود و به اطاعت جعفرقلیخان از ولیعهد خود اطمینان نداشت حکومت اصفهان را به وی نداد و او را به مازندران فرستاد. جعفرقلیخان که تصور میکرد آقامحمدخان هنوز در صداقت او شک دارد، رنجیده خاطر شد. در نتیجه، بعد از مدتی که آقامحمدخان او را به دربار طلبید در بسطام اقامت گزید و از آمدن به دربار خودداری کرد. آقامحمدخان میترسید که جعفرقلیخان با استفاده از محبوبیت خود در میان سپاهیان به مخالفت با او برخیزد؛ بنابراین، اطمینان مادر جعفرقلیخان را جلب کرد و او را با وعده حکومت اصفهان نزد جعفرقلیخان فرستاد و تقاضا کرد جعفرقلیخان برای رفع کدورت، قبل از عزیمت به اصفهان به تهران بیاید و او را ملاقات کند. آقامحمدخان همچنین وعده داد که او را بیشتر از یک شب در تهران نگه ندارد. جعفرقلیخان با این پیغامهای محبتآمیز فریب خورد و به تهران نزد برادر آمد. آقامحمدخان هم با خوشرویی او را پذیرفت و فردای آن روز او را با ولیعهد به تماشای قصر سلطنتی تازه تأسیس فرستاد، ولی در یکی از دالانهای تاریک قصر چند نفر بر سر جعفر قلیخان ریختند و او را کشتند (ملکم، ج 2، ص 185ـ186؛ نفیسی، ج 1، ص 48).نامی اصفهانی (ص 328) نیز به آمدن او به تهران به دنبال وعدههای آقامحمدخان و کشتهشدنش اشاره کرده است، ولی منابع دیگر، قتل جعفرقلیخان را به سعایت محمدخان و محمدزمان خان، پسر داییهای او، نسبت دادهاند مبنی بر اینکه جعفرقلیخان برای شورش با خانهای خراسان پیمان بسته است؛ بنابراین، آقامحمدخان از او بیمناک شد و فرمان قتلش را صادر کرد (هدایت، ج 9، ص 232؛ اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 1412). وقتی جسد جعفرقلیخان را نزد آقامحمدخان بردند، حالش دگرگون شد و فتحعلیخان (بعداً فتحعلیشاه) را به حضور طلبید و بعد از دشنام فراوان به او گفت که من بهترین و شجاعترین برادرم را به خاطر تو کشتم، چون اگر زنده بود هرگز اجازه نمیداد که تو به پادشاهی برسی و جنگ باعث خرابی و ویرانی کشور میشد (ملکم، ج 2، ص 186).منابع: علیقلیبن فتحعلی اعتضادالسلطنه، اکسیر التواریخ: تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال 1259 ق، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1370 ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران 1363ـ1367 ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری ، تهران 1363 ش؛ فضلاللّهبن عبدالنبی خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین ، چاپ ناصر افشارفر، تهران 1380 ش؛ محمدفتحاللّهبن محمدتقی ساروی، تاریخ محمدی ( احسنالتواریخ )، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران 1371 ش؛ محمدتقیبن محمدعلی سپهر، ناسخالتواریخ: تاریخ قاجاریه ، چاپ جمشید کیانفر، تهران 1377 ش؛ عبدالرزاقبن نجفقلی مفتون دنبلی، مآثر سلطانیه: تاریخ جنگهای ایران و روس ، تبریز 1241، چاپ غلامحسین صدری افشار، چاپ افست تهران 1351 ش؛ محمدصادق نامی اصفهانی، تاریخ گیتیگشا ، با مقدمه سعید نفیسی، تهران 1363 ش؛ سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر ، تهران 1361 ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج 8 10، تهران 1339 ش؛John Malcolm, The history of Persia: from the most early period to the present time , London 1829.