خالدبن عبداللّه قَسْری، امیر مکه و عراق در عصر اموی. نام و نسب کامل وی خالدبن عبداللّهبن یزیدبن أسدبن کُرزبن عامربن عبداللّهبن عبدشمسبن غَمغَمةبن جریر یَشْکُری بَجلی قسری یمانی است (ابنسعد، ج 7، ص 428؛ بخاری، ج 3، جزء2، قسم 1، ص 158؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 226). او به قبیله بَجیله* منسوب (ابنسعد، همانجا؛ ابنقتیبه، 1960، ص 103) و کنیهاش ابوالهیثم (رجوع کنید به بخاری، همانجا)، ابوالقاسم (مِزّی، ج 5، ص 375) و ابویزید (ابنخلّکان، همانجا) بود.برخی خالد را قَسری منسوب به قَسربن عَبقَر، یکی از طوایف بجیله (رجوع کنید به ابنماکولا، ج 7، ص 119)، و بعضی نیز وی را قَصری منسوب به قصرِ ابنهُبَیْره یا قصر بِجیله (رجوع کنید به ابنعدیم، ج 7، ص 3068؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 227) دانستهاند. جد اعلای وی، کُرْزبن عامر، بردهای فراری از موالی عبدقَیْس از ناحیه هَجَر و به قولی یهودیتبار و از شهر تیماء* و جده وی زَرْنب زنی بدنام بود (ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص10، 12ـ13).درباره نیای خالد و پسر او، اسدبن کُرز و یزیدبن اسد، گزارشهای مختلفی در دست است؛ گفتهاند وی در جاهلیت شراب و میگساری را بر خود حرام کرد (همان، ج 22، ص 2) و با ظهور اسلام به همراه پسرش، یزید، به نزد پیامبر رفت و هر دو اسلام آوردند (ابنقتیبه، 1960، ص 398؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 4). از سوی دیگر، برخی مورخان در نسب یزیدبن اسد و انتساب خالد به وی نیز شک کردهاند (رجوع کنید به زبیربن بکّار، ص 294ـ295؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 11؛ ابنماکولا، همانجا؛ ابنعدیم، ج 7، ص 3072). همچنین نوشتهاند یزید جزو صحابه پیامبر اکرم بوده و از آن حضرت چند حدیث روایت کرده است (رجوع کنید به بخاری، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ابنقتیبه، 1960، ص 398ـ399)، ضمن آنکه گفتهاند او دروغگوترین اشخاص بود (ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 12). او پس از اسلام آوردن در شام سکنا گزید (ابنقتیبه، 1960، ص 398) و در سال 35، هنگام محاصره خلیفه عثمان در مدینه، به دستور معاویه در رأس سپاهی چهارهزار نفره راهی آنجا شد، اما چون مطّلع گردید که عثمان کشته شده است، به شام بازگشت (ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 6؛ ابناثیر، ج 3، ص170). او همچنین در جنگ صفّین (سال 37) شرکت کرد و سپاهیان شام را بر ضد حضرت علی تحریک نمود (رجوع کنید به مبرّد، ج 4، ص 122؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 4، 6؛ ابناثیر، ج 3، ص 284).عبداللّهبن یزید، پدر خالد، که برخی در نسب وی نیز تردید کردهاند، رئیس شُرطه عمروبن سعید أَشدق بود. عبداللّه بر ضد عبدالملکبن مروان در دمشق قیام کرد و پس از تسلط عبدالملک بر اوضاع، فرار کرد و بعدآ از وی امان گرفت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 6؛ نیز رجوع کنید به ابناثیر، ج 4، ص 331).مادر خالد کنیزی رومی و مسیحی بود (ابنحبیب، ص 305؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 391، 410؛ ابناثیر، ج 5، ص 279؛ نیز رجوع کنید به مبرّد، ج 3، ص 86ـ87) و برخی از شعرا، بهویژه فرزدق (ج 1، ص 178) خالد و مادر وی را هجو کردهاند (رجوع کنید به مبرّد؛ ابناثیر، همانجاها) و دیگران برای تحقیر خالد وی را ابنالنصرانیة مینامیدند (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 457؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 322ـ323؛ طبری، ج 7، ص 149، 163).با توجه به سن و تاریخ وفات خالد، میتوان حدس زد که تولد وی در حدود سالهای 65 و 66 بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله) و در مدینه پرورش یافت (ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 6). در ایام نوجوانی رفتاری ناپسند داشت و با عمربن ابیربیعه، شاعر مشهور به فسق و فجور، معاشرت میکرد (رجوع کنید به همان، ج 22، ص 6ـ9، 26؛ قس صفدی، ج 13، ص 259). ظاهراً مدتی بعد و در همان ایام جوانی، راهی شام شد و در دمشق اقامت کرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج 7، ص 428؛ ابنعساکر، ج 16، ص 135).خالد برای نخستین بار، در دوران خلافت ولیدبن عبدالملک (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛ مصعببن عبداللّه، ص 253؛ قس ابنعبدربّه، ج 5، ص 175)، در سال 89 (خلیفةبن خیاط، قسم 1، ص400، 415) و بنابه روایات دیگر، در سال 91، 93، 94 یا 95 (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 421؛ طبری، ج 6، ص 464، 482؛ ابناثیر، ج 4، ص 536) امیر مکه شد.او تا پایان خلافت ولید و هفت یا هشت ماه از آغاز خلافت سلیمانبن عبدالملک (حک : 96ـ99) حاکم مکه بود. سپس براثر حادثهای که مورخان درباره آن اختلاف دارند (برای نمونه رجوع کنید به زبیربن بکّار، ص 293؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 421ـ 422؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 294؛ ابنعبدربّه، ج 5، ص 175ـ 176)، سلیمانبن عبدالملک بر او خشم گرفت و در اواخر سال 96، وی را از حکومت مکه عزل و زندانی کرد (یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 293ـ294؛ ابنعبدربّه، ج 5، ص 176) اما در اواخر سال 97، به وساطت مُفَضَّلبن مُهَلَّب، او را بخشید و خالد به شام بازگشت (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 423؛ ابنعبدربّه، ج 5، ص 176ـ177).خالد در دوران امارتش بر مکه، برای نخستین بار میان زنان و مردان در طواف کعبه جدایی انداخت (ازرقی، ج 2، ص20ـ21؛ مسعودی، ج 4، ص 6) و مردم را در صفوف نماز دایرهوار دور کعبه نشاند (ازرقی، ج 2، ص 65). او نخستین امیر مکه بود که به دستور ولید، ناودان و ستونهای درونی کعبه را طلایی کرد (همان، ج 1، ص 211ـ212؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 284؛ ابنعدیم، ج 7، ص 3068). خالد همچنین به دستور ولید، چاه آبی در مکه حفر کرد و با آبراههای آبش را به کعبه رساند که به برکةالقَسری معروف شد و میگفت آب این چاه شیرین است و آب چاه زمزم ــکه به تحقیر آن را امّ الخَنافِس یا امّ الجَعار مینامیدــ شور است و چاه خلیفه را برتر از زمزم میدانست (ازرقی، ج 2، ص 107، 205؛ بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 403ـ404؛ مبرّد، ج 4، ص 124؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 293).در سالهای 94 یا 95، خالد به دستور ولید، سعیدبن جبیر و سایر عراقیان فراری از ظلم حجاجبن یوسف* را دستگیر کرد و به نزد حجاج به عراق فرستاد (ابنسعد، ج 6، ص 264ـ265؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص290؛ طبری، ج 6، ص 490).در دوران خلافت یزیدبن عبدالملک (حک : 101ـ105)، خالد اماننامه خلیفه را برای یزیدبن مهلّب* برد (طبری، ج 6، ص580، 584). به روایت یعقوبی (تاریخ، ج 2، ص 313ـ314) یزید، خالد را مأمور کرد به جزیره رود و هشامبن عبدالملک، برادر و ولیعهد یزید، را قانع کند از ولایتعهدی خود به سود پسر خلیفه دست بردارد. البته او محرمانه به هشام اطمینان داد که او میتواند یزید را قانع کند از این اندیشه بگذرد و چنین نیز کرد. هشام این لطف خالد را فراموش نکرد و در آغاز خلافتش وی را امیر عراق کرد.در دوران امارت عمربن یزیدبن هُبَیْره فَزاری بر عراق (102ـ105)، خالد متصدی شرطه کوفه بود (ابنعساکر، ج 16، ص140؛ ابنعدیم، ج 7، ص 3074). در آغاز خلافت هشامبن عبدالملک، عمربن یزید عزل گردید و خالدبن عبداللّه قسری که بنابه یک روایت، برادر رضاعی هشام نیز بود (تاریخالخلفاء، ص 401)، به امارت عراق رسید (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 377؛ یعقوبی، البلدان، ص 284، 301؛ ابناعثم کوفی، ج 8، ص 239) و با گروهی از سپاهیان شام که در میانشان افرادی از قبایل لخم و جذام بودند (رجوع کنید به مصعببن عبداللّه، ص 9)، در شوال 105 و به قولی در اوایل 106 وارد عراق شد (طبری، ج 7، ص 26، 28؛ ابنعساکر، ج 16، ص 139). خالد به دستور هشام، ابنهُبیره را برای مطالبه اموالی که از عراق گرفته بود، شکنجه و زندانی کرد (ابنسلام جمحی، سفر2، ص 344؛ ابناعثم کوفی، ج 8، ص 239ـ240). همچنین در سال 106، به دستور هشام، برادر خود اسدبن عبداللّه قسری* را امیر خراسان کرد (خلیفةبن خیاط، قسم 2، ص490؛ طبری، ج 7، ص 37؛ ابناعثم کوفی، ج 8، ص 239؛ گردیزی، ص 255).در دوران امارت خالد بر عراق، مُغیرةبن سعید*، از نخستین غالیان، با عده اندکی بر ضد امویان قیام کرد که به شکست انجامید و خالد وی را به دار آویخت و یارانش را سوزاند (ابنحبیب، ص 483؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص420ـ 421؛ ابنقتیبه، 1960، ص 623؛ مبرّد، ج 1، ص 31، ج 4، ص 122). همچنین در این دوره، در عراق چند قیام، از جمله قیام بهلولبن عمیر شیبانی (رجوع کنید به یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 322) و وزیرِ سختیانی خارجی (ابناثیر، ج 5، ص 212) صورت گرفت و یک تن ادعای نبوت نمود (بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 434). خالد در عید قربان شخصاً جَعدْبن دِرهَم* را به اتهام کفرگویی و زندقه سربرید و قربانی کرد (بخاری، ج3، جزء2، قسم 1، ص 158؛ ابناثیر، ج 5، ص263).خالد توجه خاصی به کشاورزی و خشکاندن باتلاقها و تبدیل آنها به زمینهای کشاورزی و حفر چاهها و قناتها و رودها داشت (رجوع کنید به ابنرسته، ص 95ـ96) و ازاینرو صاحب نهرها، باغها و زمینهای وسیع کشاورزی شد؛ درآمد سالیانه او را به بالغ بر بیست میلیون درهم نوشتهاند (زبیربن بکّار، ص 289؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص440، 444؛ طبری، ج 7، ص 152). درآمد زمینهای پسرش نیز به ده میلیون درهم میرسید (ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 22ـ23). خالد همچنین میان بصره و واسط نهری به نام مبارک (یاقوت حموی، ذیل «مبارک») حفر و دوازده میلیون درهم خرج آن کرد که خلیفه او را برای این اسرافکاری توبیخ نمود (زبیربن بکّار، ص 293ـ 294؛ مبرّد، ج 4، ص 124).در دوران حکومت خالد، دعوت عباسیان در خراسان آغاز شد (رجوع کنید به یعقوبی، البلدان، ص 301؛ همو، تاریخ، ج 2، ص 319؛ قس دینوری، ص 336ـ337) و خالد برخی از هواداران بنیعباس از مردم کوفه و خراسان را دستگیر و زندانی کرد (اخبار الدولة العباسیة، ص 253).برخی از اقدامات خالد در عراق عبارت بودند از: تحریم آواز (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 2، ص 348ـ349؛ ابنعساکر، ج 16، ص 143؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 5، ص 427)؛ ضرب سکهای با عیار زیاد، معروف به خالدیه (بلاذری، 1413، ص 469؛ ابناثیر، ج 4، ص 417؛ مَقریزی، ص 16)؛ دوبرابر کردن وزنه رسمی (مزّی، ج 5، ص 382؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 521)؛ ساخت بازارهای مسقف و مجزا برای هر صنف (بلاذری، 1413، ص 286؛ یعقوبی، البلدان، ص 311)؛ بنای مقصوره مسجد کوفه (بلاذری، 1413، ص 277)؛ تلاش نافرجام برای ساخت پل روی دجله (همان، ص 291؛ همو، 1996ـ 2000، ج 7، ص 409)؛ حفر نهر الجامع و ساخت کاخی معروف به قصر خالد و نیز بازسازی پل ابنهبیره (همو، 1413، ص 286ـ287؛ همو، 1996ـ2000، ج 7، ص410).خالد که موفق نشده بود مادر مسیحی خود را مسلمان کند (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 408)، برایش کلیسایی در کنار دارالاماره ساخت و دستور داد مؤذنان اذان نگویند تا مسیحیان ناقوس خود را بنوازند و به اصرار مادرش به حاکم بصره دستور داد، برای مسیحیان آن شهر کلیسایی بسازد (ابنسلام جمحی، سفر2، ص 346؛ بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 405، 408ـ410؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 228). خالد همچنین به بهانه جلوگیری از چشمچرانی مؤذنان، دستور داد منارههای مساجد را ویران یا کوتاه کنند (ابنسلام جمحی، همانجا؛ مبرّد، ج 3، ص 87؛ ابناثیر، ج 5، ص 279). اهل ذمه را متصدی امور و بر مسلمانان مسلط کرد و از آنان خواست مسلمانان را تحقیر و به آنان توهین کنند و کنیزانی را که مسلمان شده بودند بخرند و تصرف نمایند (زبیربن بکّار، ص 292؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 435؛ مبرّد، ج 4، ص 123؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 16).مورخان خالد را سخنوری بلیغ (برای نمونه رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 292؛ مبرّد، ج 1، ص 31؛ ابنعبدربّه، ج 4، ص 233؛ ابننباته، ص 296ـ297) و فردی بزرگمنش و بخشنده وصف کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 2، 12؛ ابنعساکر، ج 16، ص 138)، تا جایی که روزانه به 000،36 نفر از مردم بادیه خرما و نان میداد (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 428؛ ابنعساکر، ج 16، ص 144) و اموال عظیمی بالغ بر 36 میلیون درهم میان مردم پخش کرد و باعث خشم هشام گردید (یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 322). برخی نیز خالد را حاکمی ستمگر، ناخوشایند (رجوع کنید به ذهبی، 1963ـ1964، ج 1، ص 633؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص520)، دروغگو (ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 12) و ترسو دانستهاند (رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص 122؛ مبرّد، ج 1، ص 31، ج 4، ص 122).از خالد نقل شده که گفته است، اگر خلیفه اجازه دهد کعبه را تا سنگ آخر ویران میکند (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 405؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 17) و اینکه پیامبر صرفاً یک فرستاده است و خلیفه هشام از او برتر است، برخی این جمله را به فرد دیگری نسبت دادهاند (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ 2000، همانجا؛ دینوری، ص 346؛ طبری، ج 6، ص440؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 17ـ18). همچنین نقل شده است که او حافظان قرآن را احمق خوانده بود (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 24). او در هر مناسبتی و روی منبرها حضرت علی علیهالسلام را سبّ میکرد (رجوع کنید به جاحظ، ج 3، ص 360؛ بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 404، 435؛ ابنقتیبه، 1960، ص 283ـ 284؛ مبرّد، ج 2، ص 292؛ قس کبیسی، ص 112ـ 118 که تلاش کرده است مطالب منسوب به خالد را تکذیب یا توجیه کند.کارها و گفتارهای خالد باعث شد شاعرانی همچون فرزدق (ج 1، ص 178، ج 2، ص 111)، کُمیت اسدی، زیاد اعجم، اَعشی هَمْدان و ابننوفل او را نکوهش و هجو کنند (رجوع کنید به ابنسلام جمحی، سفر2، ص 318ـ320؛ بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 341ـ342، 406، 419، 435؛ ابنقتیبه، 1985، ج 1، جزء1، ص 151؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 17، ص 3ـ4، 8ـ10، ج 22، ص 13ـ17) و ابوالفرج اصفهانی (ج 22، ص 15ـ16، 18) وی را زندیق بداند و لعن نماید. به دستور خالد فرزدق به زندان افتاد (ابنسلام جمحی، سفر2، ص 347)، با این حال فرزدق گاهی هم خالد و برادرش اسد را ستوده است (رجوع کنید به ج 1، ص 148ـ150، 167ـ169، و جاهای دیگر). برخی شعرا چون طِرِّماح و حمّاد راویه نیز با دریافت صلههای فراوان، خالد و نیاکانش را ستودهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 12، ص40، 43، ج 14، ص 151).خالد پس از حدود پانزده سال فرمانروایی بر عراق، به چند دلیل برکنار شد که از آن جمله است اندوختن ثروتهای عظیم و داشتن مستغلات فراوان؛ نپرداختن مالیاتِ غلات سالیانهاش به دستگاه خلافت؛ تعصب شدید وی به افراد قبیله مُضَر؛ غرور و تکبر بیش از حد، به گونهای که پسر خود را از مَسْلَمة (پسر هشام) برتر میدانست؛ کوچک شمردن حکومت عراق؛ نپذیرفتن نصایح دلسوزانه دوستانش در مسائل مختلف؛ تبری جستن از مَسلمةبن هشام که خالد وی را ابوشاکر خطاب میکرد؛ نامیدن هشامبن عبدالملک به ابنالحَمْقاء (فرزند زن احمق)؛ توهین به برخی امیران اموی؛ بخشش بسیار به دوستان و خویشانش؛ سعایت درباریان و مخالفانش نزد خلیفه؛ بازگذاشتن دست عاملان غیرمسلمانش در ظلم به مسلمانان (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 342ـ343، 356، 414، 440ـ 445؛ جهشیاری، ص 62؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 7، ص 4، ج 16، ص 279، ج 22، ص 17، 22ـ25؛ ابناثیر، ج 5، ص 219ـ 221)؛ و مسائل دیگری که هشامبن عبدالملک آنها را در نامهاش به خالد در سال 119 یادآوری کرد (رجوع کنید به زبیربن بکّار، ص290ـ295؛ مبرّد، ج 4، ص120ـ125).هشام در 120 خالد را از حکومت عراق عزل کرد (خلیفةبن خیاط، قسم 2، ص 519، 536؛ طبری، ج 7، ص 142، 154). یوسفبن عمر ثقفی*، جانشین خالد، در جمادیالآخره 120 وارد واسط و کوفه شد و خالد و 350 نفر از کارگزارانش را به دستور خلیفه دستگیر و شکنجه کرد و یزیدبن خالد قسری را سی تازیانه زد و نود میلیون درهم از آنان گرفت (بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 442، 446ـ448، 455؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 323؛ طبری، ج 7، ص 147ـ151، 254؛ ابناعثم کوفی، ج 8، ص 283ـ284). خالد، به همراه برادرش اسماعیل، پسرش یزید و برادرزادهاش مُنذربن اسدبن عبداللّه، حدود هجده ماه در زندان حیره بهسر برد (بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 443، 448؛ طبری، ج 7، ص 151، 254). پس از آزادی از زندان، خالد در 122 وارد دمشق شد (بلاذری، 1996ـ2000، ج7، ص448ـ449؛ طبری،ج7، ص254ـ 255). یوسفبن عمر ثقفی، خالد قسری را متهم ساخت که زیدبن علی را به قیام بر ضد امویان برانگیخته است، اما هشام این سعایت را نپذیرفت و بر اطاعت خالد از امویان تأکید کرد (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 449). پس از آن، خالد با کسب اجازه از هشام، همراه دو پسرش (یزید و هشام) و نوهاش عبداللّهبن یزید به لشکرکشی تابستانی امویان (صائفه) به قلمروِ رومیان رفت و مدتی در طرسوس اقامت کرد (همانجا؛ دینوری، ص 344).در این زمان، حاکم دمشق (کلثومبن عیاض) و حاکم عراق (یوسفبن عمر ثقفی) در مخالفت با خالد به دسیسهجویی نزد خلیفه پرداختند و بارها موجب آزار و اذیت خالد و خاندان او شدند (رجوع کنید به بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 449ـ451؛ طبری، ج 7، ص 255ـ257).در سال 125، ولیدبن یزیدبن عبدالملک به خلافت رسید. او در آغاز خلافتش از خالد خواست با دو پسر خردسالش، حکم و عثمان، بیعت کند، ولی خالد به دلیل خردسالی آنان بیعت نکرد و خشم و کینه خلیفه اموی را برانگیخت (طبری، ج 7، ص200، 209، 232). فسق و فجور و کفر ولید که قصد داشت در مراسم حج سال 125 روی پشتبام کعبه میگساری کند، باعث شد تا گروهی از جوانان یمنی قصد جانش را کنند و از خالد که حاضر به همدستی با آنان نشده بود، خواستند رازشان را فاش نسازد. خالد در عین حالیکه توطئه جوانان یمنی یا نام آنان را ذکر نکرد، از خلیفه خواست به دلیل اینکه جانش در خطر است، از این سفر چشمپوشی کند. خلیفه از اینکه خالد حاضر نشد نام آن افراد را فاش کند، خشمگین شد و کینهاش را در دل گرفت (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 516؛ ابنعدیم، ج 7، ص 3086ـ3087؛ ابنکثیر، ج 9، ص 21).سرانجام، ولید پس از چند ماه خودداری از دیدن خالد، او را فراخواند و از وی اموال عراق را که بالغ بر پنجاه میلیون درهم بود، مطالبه کرد و خواست که او پسرش یزید را تحویل دهد و چون خالد امتناع ورزید، دستور داد او را شکنجه و زندانی کنند و سپس در مقابل پنجاه میلیون درهم، وی را به یوسفبن عمر ثقفی تحویل داد (بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 452ـ453؛ ابنقتیبه، 1387، ج 2، ص 111). یوسفبن عمر، خالد را از شام به عراق برد و در زندان حیره (یا واسط) زیر شکنجه شدید قرار داد تا کشته شد (بلاذری، 1996ـ 2000، ج 7، ص 453؛ ابنقتیبه، 1387، همانجا؛ دینوری، ص 347ـ348).برخی از نویسندگان به اشتباه تاریخ عزل خالد از حکومت عراق (سال 120) را تاریخ وفات او دانستهاند (رجوع کنید به بخاری، ج 3، جزء2، قسم 1، ص 158؛ ابنحِبّان، ج 6، ص 256؛ ابنعساکر، ج 16، ص 137). بعضی نیز تاریخ کشتهشدن وی را ذیقعده 125 ذکر کردهاند (رجوع کنید به ابنخلّکان، ج 2، ص 229؛ صفدی، ج 13، ص 258)، اما بنابر مشهورترین و معروفترین روایات، خالد در محرّم 126 کشته شد (رجوع کنید به خلیفةبن خیاط، قسم 2، ص 521؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 454؛ طبری، ج 7، ص260؛ قس ابنقتیبه، 1387، همانجا، که اشتباهآ محرّم 127 ذکر کرده است). خالد هنگام مرگ حدوداً شصت ساله بود (خلیفةبن خیاط، همانجا؛ ذهبی، 1411، حوادث و وفیات 121ـ140ه .، ص 85) و در حومه حیره مدفون گردید (بلاذری، 1996ـ2000، ج 7، ص 453ـ454). ابوشغب عَبْسی در رثاء خالد اشعاری سرود (رجوع کنید به جاحظ، ج 3، ص 235ـ236؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 230).پس از قتل خالد، یزیدبن خالد، و به روایتی محمدبن خالد قسری، خلیفه ولیدبن یزید و یوسفبن عمر ثقفی را به انتقام خون پدرش کشت (ابنقتیبه، 1960، ص 398؛ همو، 1387، ج 2، ص 112ـ113؛ دینوری، ص 349ـ350).خالد فرزندان و نسل زیادی در کوفه بهجا گذاشت (رجوع کنید به ابنسعد، ج 7، ص 428؛ ابنقتیبه، 1960، همانجا)، از جمله اسماعیلبن خالد که نزد ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، حضور مییافت و بنیامیه را نکوهش میکرد (ابوالفرج اصفهانی، ج 22، ص 18ـ19). محمدبن خالد نیز در زمان منصور عباسی حاکم مدینه شد (ابنعساکر، ج 16، ص 149).منابع: ابناثیر؛ ابناعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛ ابنحِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن 1393ـ1403/ 1973ـ1983، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنحبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنحجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، بیروت 1415/1995؛ ابنخلّکان؛ ابنرسته؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنسلام جمحی، طبقات فحولالشعراء، چاپ محمود محمد شاکر، جده ?]1400/ 1980[؛ ابنعبدربّه، العقدالفرید، بیروت 1404/1983؛ ابنعدیم، بغیةالطلب فی تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت ?]1408/ 1988[؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ الخلفاء، چاپ طه محمد زینی، ]قاهره 1387/ 1967[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، عیونالاخبار، چاپ یوسفعلی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت ?] 1985[؛ همو، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ]قاهره [1351ـ1358؛ ابنماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف فی الاسماء و الکنی و الانساب، چاپ عبدالرحمانبن یحیی معلمی یمانی، بیروت ]بیتا.[؛ ابننباته، سرح العیون فی شرح رسالة ابنزیدون، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1383/1964؛ ابوالفرج اصفهانی؛ اخبار الدولة العباسیة و فیه اخبار العباس و ولده، چاپ عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطلبی، بیروت: دارالطلیعة للطباعة و النشر، 1971؛ یزیدبن محمد ازدی، تاریخ الموصل، چاپ علی حبیبه، قاهره 1387/1967؛ محمدبن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت 1403/1983، چاپ افست قم 1369ش؛ محمدبن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر،] بیروت ?1407/ 1986[؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتاب التنبیه علی اوهام ابیعلی فی امالیه، در اسماعیلبن قاسمقالی، کتاب الأمالی، ]چاپ محمدعبدالجواد اصمعی[، ج 3، بیروت ?] 1344/ 1926[؛ احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق 1996ـ 2000؛ همو، کتاب فتوحالبلدان، چاپ دخویه، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/1992؛ تاریخ الخلفاء، چاپ غریازینویچ، مسکو: دارالنشر العلم، 1967؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ?] 1367/ 1948 [؛ محمدبن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتّاب، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره 1357/1938؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، روایة بقیبن مخلد، چاپ سهیل زکار، دمشق 1967ـ1968؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 121ـ140ه .، بیروت 1411/1991؛ همو، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛ همو، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ زبیربن بکّار، الاخبار الموفقیّات، چاپ سامی مکی عانی، بغداد 1972؛ صفدی؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ همامبن غالب فرزدق، دیوان، قدم له و شرحه مجید طراد، بیروت 1419/1999؛ عبدالمجید محمدصالح کبیسی، عصر هشامبن عبدالملک: 105ـ125ه ، بغداد 1975؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ محمدبن یزید مبرّد، الکامل، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ?]1376/ 1956[؛ یوسفبن عبدالرحمان مِزّی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، چاپ احمدعلی عبید و حسن احمدآغا، بیروت 1421/2000؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مصعببن عبداللّه، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پرووانسال، قاهره 1953؛ احمدبن علی مَقریزی، النّقود الاسلامیة، المسمی بشذور العقود فی ذکر النقود، چاپ محمد بحرالعلوم، نجف 1387/1967؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان؛ همو، تاریخ.