زعفران

معرف

نامى عمومى براى گياه زعفران خوراكى، زراعى، يا معمولى با نام علمى Crocus sativus از تيره زنبقيان[۱] ، كه كلاله رنگى و تجارى آن كاربرد آشپزى و دارويى دارد.
متن

زعفران، نامى عمومى براى گياه زعفران خوراكى، زراعى، يا معمولى با نام علمى Crocus sativus از تيره زنبقيان[1] ، كه كلاله رنگى و تجارى آن كاربرد آشپزى و دارويى دارد. زعفران گياهى پايا، به ارتفاع ده تا سى سانتيمتر و داراى بُنه[2] (پياز توپر) سخت، مدور، گوشتى و پوشيده از غشاهاى نازك قهوه اى است؛ برگهاى باريك و درازش، كه از ميان بنه برمى آيند، سطح رويى شان سبز و سطح زيرينشان سبز روشن است؛ گلهاى لوله اى باريك و دراز به رنگهاى گلى، بنفش يا ارغوانى و منتهى به شش بريدگى و سه پرچم و مادگى، مركّب از خامه دراز منتهى به كلاله سه شاخه قرمز نارنجى، دارد. گياه زعفران پاييزه است و برگها و گلها هم زمان ظاهر مى شوند. انتهاى خامه و كلاله اين گياه با نام زعفران وارد بازار و استفاده مى شود. زعفران گياهى سترون و بدون بذر است و از طريق بنه در اواسط تير در خاك غنى و سبك تكثير مى شود. برخى خاستگاه زعفران را شرق (به ويژه ايران و هند) و برخى ديگر غرب (به ويژه جنوب اروپا) مى دانند. امروزه اين گياه در ايران، الجزاير، تركيه، آسياى مركزى، هند، چين و بخشهايى از اروپا كشت مى شود. در ايران، استان خراسان جنوبى مهم ترين منطقه كاشت زعفران خوراكى است، اما به صورت محدود در استانهايى چون اصفهان، فارس و كرمان نيز كشت مى شود (زرگرى، ج 4، ص 574ـ576؛ قهرمان، ج 4، ص 502؛ مظهرى، ص10ـ11؛ زعفران ايران، ص 19؛ ابريشمى، 1383ش، ص 1ـ3؛ براى ديگر گونه هاى جنس Crocus و خاستگاه و نيز وضع آنها در ايران  وندلبو[3] و متيو[4] ، ص 2ـ 11؛ صحت نياكى، ص 723ـ724؛ متين[5] ، ص 3ـ4؛ قهرمان، ج 4، ص 489، 502؛ مظفريان، ص 165؛ زعفران ايران، ص 10ـ18). در متون پهلوى و فارسى ميانه، كُركُم/ كَركُم معادل زعفران به كار رفته است ( مكنزى[6] ، ذيل "Kurkum"؛ فره وشى، ذيل واژه؛ بندهش، ص 87ـ88؛ براى معادلهاى مشابه اين واژه ها در زبانهاى عبرى و اكدى  همان، ص 184، يادداشت 59). درباره خاستگاه واژه زعفران، ديدگاههاى متفاوتى وجود دارد. دينورى (ج 3، ص 172) آن را واژه اى فارسى مى داند كه به زبان عربى وارد شده و از آن واژه هاى مشتق ساخته اند (نيز  اسبقى[7] ، ص 145، كه واژه زعفران را معرب واژه فارسى زرپَران (داراى برگهاى زرين) و معادل مندايى آن را نيز zaparania دانسته است؛ پاولى[8] ، ذيل "Safran" كه آن را عربى دانسته است). در منابع عربى، كركم فارسى و نامهايى همچون جادى (منسوب به آبادى جاديه در شام)، جِساد، خَلوق، رَيهُقان/ رَيهَقان و قُرُوْقُسّ براى زعفران آمده است ( دينورى، ج 3، ص 172ـ 173؛ ابوالخير اشبيلى، ج 1، ص 276ـ277؛ ابن ميمون، ص 17، 24؛ ابن بيطار، 1989، ص 118؛ ابن منظور، ذيل «زعفر» و «كركم»؛ غَسّانى، ص 108؛ براى ورود احتمالى واژه زعفران به زبانهاى اروپايى به جاى واژه يونانى ـ رومى Crocus  ريدل[9] ، ص 193، پانويس؛ هولميارد[10] ، ص 107؛ نيز  لاوفر[11] ، ص 309ـ310؛ كاندول[12] ، ص 165، كه معادلهاى زعفران در زبانهاى يونانى و اروپايى جديد را مشتق از زعفران عربى و اين واژه را مشتق از صفر (به معناى زرد) دانسته است؛ ليدل[13] و اسكات[14] ، ذيل "krokoz"؛ زردچوبه). زعفران را در سنسكريت، kasmrajaو در كشمير، kesar و zafranمى نامند (>تجارت و دريانوردى در درياى اريتره<[15] ، ص20؛ بمبر[16] ، ص 434). ديوسكوريدس[17] (ص 32ـ33) شرح مفصّلى از انواع زعفران با توجه به رويشگاهشان آورده است. او بهترين نوع زعفران را، كه خاصيت دارويى نيز دارد، متعلق به كوريكوس/ قوريقوس[18] دانسته و ويژگيهاى آن را اين گونه برشمرده است : داراى رنگ زيبا با كمى سفيدى بر روى تارهايش، داراى تارهاى بلند، ضخيم، سالم، خردنشده، ترد، و بوى تند، و نيز «كپك نزده» كه اگر به دست ماليده شود، دست را رنگ مى كند، و اگر زعفرانى اين ويژگى را نداشته باشد، يا كهنه است يا بر آن آب پاشيده اند. او از دو نوع ديگر زعفران ياد كرده است، كه يكى در لوقيا/ لوكيا[19] (امروزه ناحيه اى در تركيه) و بر كوه اُلمپ[20] (امروزه تختلى[21] ) و ديگرى  در شهر كِنطوريبُن (چنتوريپه[22] ) در جزيره سِقِليه/صقليه (سيسيل) مى رويد. اين دو نوع ]از نظر خواص دارويى[ ضعيف اند، اما مردم انطاليه (آنتاليا، كه در ديگر نسخه هاى اين كتاب، به نادرست انطاكيه و ايتاليا آمده است) آنها را به دليل فراوانى عصاره و رنگ خوش به كار مى برند، ازاين رو بهاى گرانى دارند. او سپس درباره توليد زعفران تقلبى با كمك موادى چون قرقومغما[23] (كه از روغن زعفران به دست مى آيد)، مُرداسنج/ مُردارسنگ (اكسيد سرب)، فلز موليبدن[24] (براى افزودن بر وزن آن) يا قطران (كه به آن مى ماليدند) نوشته و طرز تشخيص اين نوع تقلبى را ديدن مادّه اى غبارگونه بر زعفران يا بوى قطران برخاسته از آن دانسته است (براى توضيحات بيشتر درباره انواع زعفران در مناطق مذكور  پلينيوس/ پلينى اكبر[25] ، ج 6، كتاب 21، ص 183ـ187؛ استرابون[26] ، ج 6، ص 335ـ 337). ابن ماسويه (ص 15ـ16) چند نوع زعفران را به ترتيب كيفيت برشمرده است: آبى با تارهاى شسته شده بسيار قرمز كه كمى زرد است، اما سفيدى و ناخالصى ندارد؛ اصفهانى مشتمل بر دو نوع قمى و حينى (شايد محرّف جيئى، منسوب به جى اصفهان)؛ رازى؛ شامى؛ درودح (احتمالا محرّف زردج : زرد) كه خالص ناشسته است؛ مَدهون (روغن مالى شده، كه در اين نوع زعفران، به جاى روغن، شيره انگور بر آن مى ماليدند)؛ عصيرى (كه به آن عصاره برخى مواد افزوده اند)؛ مُعَسَّل (آميخته با عسل، براى چسباندن تارهاى زعفران به يكديگر و نگهدارى از آن در زمان سفر و حمل ونقل)؛ و بدترين نوع با نام زعفران تارمُرده. دينورى (ج 2، ص 238، ج 5، ص 201)، كه گياهان جزيرة العرب را معرفى كرده، به رويش نيافتن آن در اين منطقه و شباهت آن به گياه وَرْس اشاره كرده است. البته بين گياه زعفران و آنچه امروزه ورس (اِسپَرَك: گونه هاى جنسِ Reseda) نام دارد مشابهتى وجود ندارد. ابوريحان بيرونى (ص 311ـ313) نيز، به نقل از كسانى ديگر، انواعى براى زعفران برشمرده و نوع اصفهانى را برتر از خراسانى دانسته است. دقيق ترين و مفصّل ترين وصف زعفران را ابوالخير اشبيلى (ج 1، ص 276ـ 277) به دست داده است. او به بسيارى از ويژگيهاى ريختى گياه مانند ظاهر برگ، دم گل، گل، كلاله، بنه و ريشه، زمان گل دهى و حتى رابطه بين وزن بنه و محصول دهى آن اشاره كرده است. سپس بهترين زعفران را متعلق به طُلَيطُله (تولدو[27] ) و ثَغر اعلى (سرحد عليا) در اندلس و نوع ضعيف و مضرّ آن را شامى و خراسانى دانسته است. او، به جز زعفران معمولى، چهار نوع زعفران ديگر را برشمرده كه دو نوع آن در رنگرزى كاربرد داشته است. غَسّانى (ص 108)، علاوه بر رويشگاههاى يادشده، از تادْلا* و فاس در مراكش نيز نام برده است. انصارى شيرازى (ذيل واژه) به انواع زعفران ايران به ترتيب كيفيت اشاره كرده است، كه ازجمله از كوه گيلويه و خراسان (معروف به بيلكندى) به دست مى آمدند. به گفته او، زعفران فرنگى، مشهور به مصرى كه تقلب در آن زياد بوده، از انواع ايرانى پست تر بوده است. حمداللّه مستوفى (1311، مقاله 1، ص120) از فراوانى زعفران در بسياى از جاها سخن گفته، اما بهترين آن را كُهستانى (منسوب به كُهستان/ قُهستان، ناحيه اى در خراسان جنوبى امروزى) و بادغيسى دانسته است و نيز هرچه از آنها كه به سرخى مى زند با ريش (= خامه)هايى كه رنگ سفيد نيز در خود دارند. انطاكى (ج 1، ص 202) نيز به رويش آن در سوس الاقصى و مغرب اشاره كرده است. عقيلى علوى خراسانى (ص 472)، علاوه بر ذكر ويژگيهاى ريختى گياه زعفران، با اشاره به رويش آن در باده كوه مازندران، اِستهبان (اصطهبانات)، گيلان، شام، مصر، مغرب و كشمير، بهترين نوع را كشميرى و استهبانى دانسته است. تئوفراستوس[28] (ج 1، ص 303، ج 2، نمايه، ص 459ـ460، ذيل "krokos") به فراوانى زعفران خوشبو در بَرقَه (سيرنائيك[29] ) و كورنه/ قورينه[30] در ليبى اشاره كرده است. استرابون (ج 6، ص 335ـ337) محل رويش بهترين زعفران دنيا را ناحيه كوريكوس/ قوريقوس ذكر كرده است. براساس كتاب >تجارت و دريانوردى در درياى اريتره< (ص20، 81)، زعفران در سده نخست ميلادى از طريق درياى سرخ، از مصر به موزا[31] (احتمالا بندر مُخا در يمن) صادر مى شد. پلينيوس (ج 6، كتاب 21، ص 183ـ185)، زعفران وحشى را برتر از زعفران زراعى دانسته و به كشت يا رويش خودروى آن در كورنه، كيليكيه[32] ، كوه كوريكوس/ قوريقوس، كوه المپ بر فراز كوليا، چنتوريپه در سيسيل و جزيره تِرا[33] (امروزه با نام سانتورينى[34] ) در درياى اژه در يونان اشاره كرده و از رواج تقلب در زعفران به سبب گران بهابودن آن نيز مطالبى آورده است. به نوشته او، در هيچ مادّه اى به اندازه زعفران تقلب نشده است (نيز  لاوفر، ص 309). در عهد قديم (سرود سليمان، 14:4)، زعفران در زمره گياهان باغى نام برده شده است (نيز  كاروترز[35] ، ص 311؛ د. جودائيكا[36] ، ذيل "Saffron"). نخستين شواهد از صادرات زعفران ايران به زمان پارتيان بازمى گردد ( ابريشمى، 1366ش، ص 42ـ43). در كتاب الفلاحة النبطية (ج 1، ص 636)، به رويش اين گياه در بلاد ماه (منطقه جبال)، بابِل، حُلوان و نينوا اشاره و بهترين نوع آن متعلق به بلاد ماه دانسته شده است. به نوشته سليمان تاجر سيرافى (ص 46)، در سوزاندن جسد پادشاه جزيره سرانديب (امروزه سريلانكا) از گياهان معطرى چون صندل و كافور و زعفران استفاده شد. ابن خرداذبه (ص 38) به وجود زعفران در كابل اشاره كرده است. مقدسى در سده چهارم (ص 384) جبال* را اقليم زعفران معرفى كرده است (نيز  ابن حَوقَل، ص 368، كه به فراوانى كشت زعفران در بروجرد و روذراوَر/ رودآور اشاره كرده است). به نوشته بَلاذُرى (ص 329) و ابن اثير (ج 5، ص 31)، حاكم خراسان در قرن اول، به نام يزيدبن مهلّب، از اسپهبد خراسان، سالانه چهارصد بار شتر زعفران خراج مطالبه مى كرده است (نيز  ابن اسفنديار، ص 175؛ اولياءاللّه، ص 58). ابودُلف خزرجى (ص80) به تهيه آب زعفران كم نظير در طبرستان، كه به روشى مشابه تهيه گلاب به دست مى آمد، اشاره كرده است. اصطخرى (ص 184، 199، 288، 298) نيز از فراوانى كشت زعفران در باب الابواب (دربند)، بروجرد، نهاوند و ماوراءالنهر ياد كرده است (نيز  حدودالعالم، ص 103، 109ـ110، 139ـ142، كه در آن به كشت زعفران در ماوراءالنهر، خراسان و ناحيه جبال همچون بروجرد و قم در سده چهارم اشاره شده است). حسن بن محمد قمى (سده چهارم؛ ص300ـ301، 323، 325ـ326) نيز اطلاعاتى از ميزان خراج تعيين شده بر زعفران شهرهاى قم، نهاوند و همدان آورده است (نيز  همان، ص 704، 707). ياقوت حَمَوى (ج 2، ص 832)، به رويش زعفران در روذراور* در نزديكى نهاوند اشاره كرده است. حمداللّه مستوفى (1311، مقاله 2، ص 151ـ152، 184؛ 1362ش، ص 156) به فراوانى زعفران در بروجرد، روذراور، بيرجند، قائن و قباديان/ قواذيان اشاره كرده است (نيز  تاريخ ايران، ص 238). به نوشته ادريسى (ج 1، ص 123، 195ـ196، 211، 292ـ293، 490، ج 2، ص 569، 675ـ677)، در قُرطبه، جِفار مصر، اُربُس و مجانه در تونس، شومان و واشجرد در ماوراءالنهر، روذراورِ همدان، اصفهان، كابل و چين زعفران كشت و از آنجا صادر مى شد. ظاهرآ اين گياه در سده چهارم در اسپانيا نيز كشت مى شده است ( هوپر[37] ، ص 107؛ نيز  پورداود، ص 27ـ 28؛ هايد[38] ، ج 2، ص 668ـ669). به نوشته رشيدالدين فضل اللّه همدانى (متوفى 718؛ 1364، ص 195ـ197)، ملوك و حكّام سالانه ده هزار مثقال زعفران به نام حق التقرير به دربار ]ايلخانيان[ ماليات پرداخت مى كردند كه سهم همدان و دماوند به ترتيب دوهزار و هزار مثقال بوده است. او (1368ش، ص 203ـ205) به انواع زعفران و شروط كشت بهينه آن اشاره كرده است و حتى از تجربه موفق خود در كاشت پياز زعفران در تبريز و سلطانيه و بارآورى بهتر آن در اين مناطق در مقايسه با همدان مطالبى نوشته است. ابن بطوطه (سده هشتم؛ ج 1، ص 318) به كشت آن در شهر رومى نشين كِبنوك در تركيه اشاره كرده است. در سده دهم، از كشتيهاى راه ابريشم در هنگام ورود به بندر عَدَن، براى هر بسته زعفران، سه دينار و ثلث ماليات مى گرفتند ( باستانى پاريزى، ص 336، 338). شاردن[39] (ج 3، ص 307ـ308) زعفران را سومين گياه مهم ايران و بهترين آن در تمام جهان دانسته كه در نواحى مختلف ايران مى روييده، اما محصول سواحل درياى خزر و سپس همدان را بهتر از ديگر مناطق معرفى كرده است (قس شليمر[40] ، ص 168). به نوشته دلاواله[41] (ص 72)، هنديان از زعفران در رنگ آميزى قسمتهايى از لباس خود در جشنها استفاده مى كردند. اولئاريوس[42] (1363ش، ص 242) نيز به كاربرد آرايشى زعفران نزد هنديان ساكن اصفهان اشاره كرده است. زعفران ازجمله كالاهايى بوده است كه انگليسيها، در سده يازدهم/ هفدهم، آن را از ايرانيان مى خريدند (همو، 1669، ص 8). هوپر (همانجا) نيز به كشت آن در پامپور كشمير در گذشته اشاره كرده است. به عقيده لاوفر (ص320ـ321)، هرچند بوداييان كشمير كشت زعفران را به نخستين مبلّغ بودايى در اين منطقه منسوب دانسته اند، اين گياه از ايران به كشمير وارد و تكثير شده است و نشانه هاى آن را در واژه سنسكريت معادل زعفران (Vahlka به معناى برآمده از پهلوى) مى توان يافت. در دوران باستان، در سوريه، جزيره كرت[43] در يونان، كيليكيه و مصر، رنگ نارنجى مايل به زردى از گياه زعفران به دست مى آوردند. فينيقيها نيز هداياى ارسالى خود را به آسور نصيرپال (حك : 884ـ859ق م)، پادشاه آشورى، با زعفران رنگ مى كردند (فوربز[44] ، ج 1، ص 246ـ247). دينورى (ج 3، ص 168، 171ـ 173، 175، 178) و مؤلفان الفلاحة النبطية (ج 1، ص 636) به رنگرزى، به ويژه رنگرزى لباسها با اين گياه، اشاره كرده اند. ايرانيان از گذشته تا امروز براى توليد رنگ قرمز در رنگ كردن كاغذ، به ويژه كاغذهاى دربار، و الياف پارچه ها، ازجمله پشمِ ترمه هاى گران بهاى ايران و كشمير، از زعفران استفاده مى كرده اند ( جوكار، ص 19، 127؛ رحيم عناويان و ژرژ عناويان، ص 34؛ جهانشاهى افشار، ص 144). لباسهاى زرد امپراتورهاى چين نيز با زعفران ايرانى رنگ مى شده است (جهانشاهى افشار، همانجا؛ براى روشهاى رنگرزى ابريشم و پشم با رنگ زعفران  همان، ص 145ـ147؛ براى اطلاعات تاريخى بيشتر  الفتى، ج 1، ص 253ـ257). از گذشته تاكنون در ساخت انواعى از عطرها نيز از زعفران استفاده مى كرده اند، كه در ايران اين امر دست كم به زمان پارتيان بازمى گردد ( پلينيوس، ج 4، كتاب 13، ص 109، 111؛ الفلاحة النبطية، همانجا؛ شهمردان بن ابى الخير، ص 546ـ547؛ دُنَيسرى، ص 149، 306؛ عطرنامه علائى، ص 271ـ272). واژه زعفران در ادبيات عربى ( دينورى، ج 3، ص 171ـ 172) و فارسى فراوان به كار رفته است. در اشعار فارسى، برخى ويژگيهاى زعفران مانند گران بهايى، خوشبويى، رنگ گل و كلاله، شكفتن گلها در پاييز، خواص دارويى آن همچون شادى بخشى، دستمايه شاعران براى آرايه هاى گوناگون ادبى شده است ( منوچهرى، ص 25، 44، 64، 68، 208؛ ظهير فاريابى، ص 85، 89، 108؛ دهخدا، ذيل واژه؛ رنگچى، ص 93، 137، 139، و جاهاى ديگر؛ گلشنى، ص 511ـ514). همچنين واژه زعفران در بسيارى از باورهاى خرافى و بى پايه به كار رفته است ( دنيسرى، ص 81، 83ـ84، 230؛ قزوينى، ص 261؛ نيز  شكورزاده، ص 539). در منابع مختلف، به استفاده از كلاله گياه زعفران در آشپزى دوره هاى مختلف تاريخى ايران ــ ازجمله پيش از اسلام، سده هاى نخست پس از اسلام، و دوره صفويان (حك : 907ـ1135) ــ تا زمان معاصر اشاره شده است ( قمى، ص 704؛ باورچى بغدادى، ص 44، 51، 127، و جاهاى ديگر؛ آشپزباشى، ص 204، 215ـ216، و جاهاى ديگر؛ بسحاق أطعمه، ص 18، 36، 116، و جاهاى ديگر؛ اولئاريوس، 1363ش، ص 271؛ شكورزاده، ص 28، 30، 36، 105، پانويس 1، ص 127، پانويس 3؛ ابريشمى، 1366ش، ص 42). ديوسكوريدس (ص 33) خواصى براى زعفران آورده است، ازجمله اينكه مليّن، قابض و ادرارآور است، رنگ رخسار را نيكو مى كند، براى رطوبت چشم، دردهاى اندامهاى درونى و ورم گوش مفيد، اما زياده روى در مصرف آن كشنده است (قس زرگرى، ج 4، ص 577ـ578؛ براى خواص روغن زعفران  ديوسكوريدس، ص 34، 52ـ53). جالينوس و ديگر حكماى يونانى و نيز حكماى سده هاى نخست اسلامى آن را گرم و خشك، شادى آور، گشاينده سُدّه هاى كبد، مقوى اندامهاى گوارشى و تنفسى، مفيد براى طحال و درعين حال آن را مصدّع و مضر براى مغز دانسته اند (به نقل رازى، 1421، ج 7، جزء20، ص 197ـ199؛ ابن بيطار، 1291، ج 2، ص 162ـ163). رازى نيز براساس يكى از تجربيات خودش، آن را براى تسهيل و تسريع زايمان مفيد تشخيص داده است (1421، ج 7، جزء20، ص 198؛ نيز  همو، 1408، ص 158). ابن سينا (ج 1، كتاب 2، ص 499ـ450) آن را براى عفونتها مفيد، اما خواب آور و بدل آن را قُسط و پوست سَليخه دانسته است. خواصى كه ديگر حكماى دوره اسلامى براى زعفران آورده اند اغلب تكرار نوشته هاى پيشينيان است ( ابن جزّار، ص 78ـ79؛ مجوسى، ج 2، ص 118ـ119؛ حكيم مَيْسرى، فهرست ادويه و اغذيه و اشربه، ذيل واژه؛ اخوينى بخارى، فهرست داروها و خوردنيها، ذيل واژه؛ جرجانى، ص 591ـ592؛ حكيم مؤمن، ص 135ـ136؛ براى مطالب بيشتر و متنوع تر در نوشته هاى پيشينيان  طبرى، ص 13، 44، 48، 61، 80، 92ـ93، 96، 178؛ نَسَوى، ص110، 131ـ132، 147؛ الأغذية و الأدوية، جدول الاغذية، ص 221). در پزشكى سنّتى معاصر برخى مناطق ايران، كه گاه نيز با خرافات آميخته است، زعفران كاربردهاى دارويى نيز دارد ( كتيرائى، ص 27، 34؛ شكورزاده، ص 125ـ 126، 234، 607، 620). در داروسازى جديد، زعفران مسكّن اعصاب محيطى و سرفه، و مفيد براى رفع بى خوابى، تشنج و درد دندان است ( زرگرى، همانجا؛ براى تركيبات شيميايى  همان، ص 576ـ577؛ بتانونى، ص 411). بنابر احاديث و متون فقهى، درحال احرام بوييدن زعفران و خوردن غذاى زعفران دار جايز نيست، اما درباره پوشيدن لباس رنگرزى شده با زعفران اختلاف نظر وجود دارد؛ گاه پوشيدن اين لباس حرام و گاه به شرط شستن و زدودن بوى زعفران از لباس مجاز شمرده شده است ( عطاءبن ابى رباح، ج 1، ص 277؛ مسلم بن حجاج، ج 3، ص 293ـ294؛ كلينى، ج 4، ص 342، 344، 354ـ355؛ ابن حزم، ج 7، ص80، 82؛ حرّعاملى، ج 12، ص 442ـ446، 449).

 منابع : نوراللّه آشپزباشى، مادة الحيوة: رساله در علم طباخى، در كارنامه و مادة الحيوة: متن دو رساله در آشپزى از دوره صفوى، چاپ ايرج افشار، تهران: سروش، 1360ش؛ محمدحسن ابريشمى، زعفران از ديرباز تا امروز: دايرة المعارف توليد، تجارت و مصرف، تهران 1383ش؛ همو، شناخت زعفران ايران، ]تهران[ 1366ش؛ ابن اثير؛ ابن اسفنديار، تاريخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتيانى، تهران ?]1320ش[؛ ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عريان، بيروت 1407/ 1987؛ ابن بيطار، تفسير كتاب دياسقوريدوس فى الأدوية المفردة، چاپ ابراهيم بن مراد، بيروت 1989؛ همو، الجامع لِمفردات الادوية و الاغذية، بولاق 1291، چاپ افست بغداد ]بى تا.[؛ ابن جزّار، الاعتماد فى الادوية المفردة: العلاج بالادوية العربية، چاپ ادوار قش، بيروت 2004؛ ابن حزم، المُحَلّى، چاپ احمدمحمد شاكر، بيروت: دارالفكر، ]بى تا.[؛ ابن حَوقَل؛ ابن خرداذبه؛ ابن سينا؛ ابن ماسويه، كتاب جواهر الطيب المفردة، چاپ پل اسبات، در tpyg 'd tutitsnI 'l ed nitelluB;)7391( 91.lov , ابن منظور؛ ابن ميمون، شرح اسماء العقّار، ]متن، همراه با ترجمه فرانسوى و شرحِ[ ماكس مايرهوف، قاهره 1940؛ ابوالخير اشبيلى، عمدة الطبيب فى معرفة النبات، چاپ محمد عربى خطّابى، بيروت 1995؛ ابودُلَف خزرجى، سفرنامه ابودلف در ايران، چاپ ولاديمير مينورسكى، ترجمه ابوالفضل طباطبائى، تهران 1354ش؛ ابوريحان بيرونى، كتاب الصيدنة فى الطب، چاپ عباس زرياب، تهران 1370ش؛ ربيع بن احمد اخوينى بخارى، هداية المتعلمين فى الطب، چاپ جلال متينى، مشهد 1371ش؛ محمدبن محمد ادريسى، كتاب نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق، بيروت 1409/ 1989؛ اصطخرى؛ الاغذية و الادوية عند مؤلفى الغرب الاسلامى، چاپ محمد عربى خطّابى، بيروت: دارالغرب الاسلامى، 1990؛ هادى الفتى، تاريخ كشاورزى و دامپرورى در ايران، ج 1، تهران 1374ش؛ على بن حسين انصارى شيرازى، اختيارات بديعى، نسخه خطى موزه بريتانيا، ش 3499، نسخه عكسى كتابخانه بنياد دائرة المعارف اسلامى؛ داوودبن عمر انطاكى، تذكرة اولى الالباب ]و[ الجامع للعجب العُجاب، ]قاهره[ 1416/1996؛ محمدبن حسن اولياءاللّه، تاريخ رويان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1348ش؛ آدام اولئاريوس، سفرنامه آدام الئاريوس: بخش ايران، ترجمه احمد بهپور، تهران 1363ش؛ محمدابراهيم باستانى پاريزى، اژدهاى هفت سر: راه ابريشم، تهران 1380ش؛ محمدعلى بن بوداق باورچى بغدادى، كارنامه در باب طباخى و صنعت آن، در كارنامه و مادة الحيوة، همان؛ كمال الدين حسن بتانونى، اسرار التداوى بالعقار بين العلم الحديث و العطار، كويت 1994؛ احمدبن حلّاج بسحاق أطعمه، كليات بُسحق اطعمه شيرازى، چاپ منصور رستگار فسايى، تهران 1382ش؛ بَلاذُرى (بيروت)؛ بندهش، ]گردآورى[ فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران : توس، 1369ش؛ ابراهيم پورداود، هرمزدنامه، تهران 1331ش؛ تاريخ ايران: از دوران باستان تا پايان سده هيجدهم ميلادى، نوشته نينا ويكتوروونا پيگولوسكايا و ديگران، ترجمه كريم كشاورز، تهران: پيام، 1363ش؛ اسماعيل بن حسين (حسن) جرجانى، كتاب الاغراض الطبية و المباحث العلائية، عكس نسخه مكتوب در سال 789 هجرى محفوظ در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، تهران 1345ش؛ جليل جوكار، شيوه هاى رنگسازى در قلمرو هنر و نقاشى، تهران 1385ش؛ ويكتوريا جهانشاهى افشار، فرايند و روشهاى رنگرزى الياف با مواد طبيعى، تهران 1380ش؛ حدودالعالم؛ حرّعاملى؛ محمدمؤمن بن محمدزمان حكيم مؤمن، تحفه حكيم مؤمن، چاپ سنگى تهران 1277، چاپ افست 1378؛ حكيم مَيْسَرى، دانشنامه در علم پزشكى، چاپ برات زنجانى، تهران 1366ش؛ حمداللّه بن ابى بكر حمداللّه مستوفى، كتاب نزهت القلوب، چاپ سنگى بمبئى ] 1311[؛ همان، چاپ گى لسترنج، ليدن 1915، چاپ افست تهران 1362ش؛ پيترو دلاواله، سفرنامه پيترو دلاواله: قسمت مربوط به ايران، ترجمه شعاع الدين شفا، تهران 1348ش؛ محمدبن ايوب دُنَيسرى، نوادر التبادر لتحفة البهادر، چاپ محمدتقى دانش پژوه و ايرج افشار، تهران ?]1350ش[؛ دهخدا؛ احمدبن داوود دينورى، كتاب النبات، ج :2 حروف س ـ ى، چاپ محمد حميداللّه، قاهره 1973، ج 3، و نيم اول ج 5، چاپ برنهارد لوين، ويسبادن 1394/ 1974، ج :5 حروف اـ ز، چاپ برنهارد لوين، اوپسالا 1953؛ پدانيوس ديوسكوريدس، هيولى الطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصطِفَن بن بسيل و اصلاح حنين بن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و اليان تِرِس، تطوان 1952؛ محمدبن زكريا رازى، الحاوى فى الطب، چاپ محمد محمد اسماعيل، بيروت 1421/ 2000؛ همو، المنصورى فى الطب، چاپ حازم بكرى صديقى، كويت 1408/ 1987؛ رشيدالدين فضل اللّه همدانى، آثار و احياء: متن فارسى درباره فن كشاورزى، چاپ منوچهر ستوده و ايرج افشار، تهران 1368ش؛ همو، كتاب مكاتبات رشيدى، چاپ محمد شفيع، لاهور 1364/ 1945؛ غلامحسين رنگچى، گل و گياه در ادبيات منظوم فارسى تا ابتداى دوره مغول، تهران 1373ش؛ على زرگرى، گياهان داروئى، ج 4، تهران 1369ش؛ زعفران ايران: با نگاهى پژوهشى، تأليف حسن ابراهيم زاده و ديگران، تهران: اطلاعات، 1385ش؛ سليمان تاجر سيرافى، رحلة السيرافى، ]تتميم حسن بن يزيد سيرافى[، چاپ عبداللّه حبشى، ابوظبى 1999؛ ابراهيم شكورزاده، عقايد و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش؛ شهمردان بن ابى الخير، نزهت نامه علائى، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران 1362ش؛ نصرت اللّه صحت نياكى، گياهان كشاورزى ايران، ]اهواز?1351ش[؛ محمدبن ايوب طبرى، تحفة الغرائب، چاپ جلال متينى، تهران 1371ش؛ طاهربن محمد ظهير فاريابى، ديوان، تصحيح و تحقيق و توضيح اميرحسين يزدگردى، به اهتمام اصغر دادبه، تهران 1381ش؛ عطاءبن ابى رباح، فقه عطاءبن ابى رباح فى المناسك، چاپ محمد لحيدان، ]بى جا[ 1429/2008؛ عطرنامه علائى، به كوشش محمدتقى دانش پژوه، در فرهنگ ايران زمين، ج 15 (1347ش)؛ محمدحسين بن محمدهادى عقيلى علوى خراسانى، مخزن الادويه، كلكته 1844، چاپ افست تهران 1371ش؛ رحيم عناويان و ژرژ عناويان، ترمه هاى سلطنتى ايران و كشمير، زير نظر تومويوكى يامانوبه، تهران 1386ش؛ ابوالقاسم بن محمد غَسّانى، حديقة الازهار فى ماهية العُشب و العَقّار، چاپ محمد عربى خطّابى، بيروت 1405/ 1985؛ بهرام فره وشى، فرهنگ فارسى به پهلوى، تهران 1358ش؛ الفلاحة النبطية، الترجمة المنحولة الى ابن وحشيه، چاپ توفيق فهد، دمشق 1993ـ 1998؛ زكريابن محمد قزوينى، عجايب المخلوقات و غرائب الموجودات (تحرير فارسى)، چاپ نصراللّه سبوحى، ]تهران[ 1361ش؛ حسن بن محمد قمى، تاريخ قم، ترجمه حسن بن على قمى، چاپ محمدرضا انصارى قمى، قم 1385ش؛ احمد قهرمان، كورموفيت هاى ايران: سيستماتيك گياهى، ج 4، تهران 1373ش؛ محمود كتيرائى، از خشت تا خشت، تهران 1378ش؛ كلينى (بيروت)؛ اكرم گلشنى، طب و مضامين طبى و بازتاب آن در ادب فارسى، كرج 1386ش؛ على بن عباس مجوسى، كامل الصناعة الطبية، بولاق 1294؛ مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، مع شرحه المسمىّ اكمال اكمال المعلم لمحمدبن خلفه اُبّى، و شرحه المسمّى مكمّل اكمال الاكمال لمحمدبن محمد سنوسى، بيروت: دارالكتب العلمية، ]بى تا.[؛ ولى اللّه مظفريان، فرهنگ نامهاى گياهان ايران: لاتينى، انگليسى، فارسى، تهران 1375ش؛ نادره مظهرى، تيره زنبق، ويرايش مصطفى اسدى و ديگران، در فلور ايران، ش 31، تهران: مؤسسه تحقيقات جنگلها و مراتع، 1378ش؛ مقدسى؛ احمدبن قوص منوچهرى، ديوان، چاپ محمد دبيرسياقى، تهران 1347ش؛ على بن حسن نَسَوى، بازنامه، چاپ على غروى، تهران 1354ش؛ ياقوت حَمَوى؛

Asya Asbaghi, Persische L ehnwörter im A rabischen, Wiesbaden 1988; Charles James Bamber, Plants of the Punjab, Lahore 1916; Alphonse de Candolle, Origin of cultivated plants, New York 1885; William Carruthers, "Plants", in The Illustrated Bible treasury, ed, William Wright, London: Thomas Nelson and Sons, 1897; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l’Orient, ed. L. Langlès, Paris 1811; The Commerce and navigation of the Erythraean Sea, being translations of the Periplus Maris Erythraei by an anonymous writer and partly from Arrian’s account of the voyage of Nearkhos, London 1889, repr. Amsterdam: Phlio Press, 1973; Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982, s.v. "Saffron" (by Jehuda Feliks); R. J. Forbes, "Chemical, culinary, and cosmetic arts", in A History of technology, vol.1, ed. Charles Singer, E. J. Holmyard, and A. R. Hall, Oxford: Oxford University Press, 1965; Wilhelm Heyd, Histoire du commerce du L evant au moyenâge, Leipzig 1923; Eric John Holmyard, "Mediaeval Arabic pharmacology", Proceedings of the Royal Society of Medicine, vol.29, no.6 (1935); David Hooper, Useful plants and drugs of Iran and Iraq, with notes by Henry Field, ed. B. E. Dahlgren, Chicago 1937; Berthold Laufer, Sino-Iranica: Chinese contributions to the history of civilization in ancient Iran, Chicago 1919, repr. Taipei 1967; Henry George Liddell and Robert Scott, A Greek-English lexicon, Oxford 1977; David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1990; Farideh Matine, Iridaceae, Tehran: Agricultural and Natural Resources Research Organization, Plant Pests and Diseases Research Institute, 1978; Adam Olearius, The voyages and travells of the ambassadors sent by Frederich Duke of Holstein, to the great Duke of Muscovy, and the king of Persia, begun in the year M. DC. XXXIII. and finish’d in M. DC.XXXIX. containing a compleat history of Muscovy, Tartary, Persia, and other adjacent countries,Faitfully rendered into English by John Davies, London [1669]; August Friedrich von Pauly, Der Kleine Pauly: L exikon der A ntike, Stuttgart 1964-1975; Plinius/ Pliny [the Elder], Natural history, with an English translation, Cambridge, Mass, vol.4, tr. H. Rackam, 1968, vol.6, tr. W. H. S. Jones, 1969; John M. Riddle, "The introduction and use of Eastern drugs in the early Middle Ages", Sudhoffs archiv für geschichte der Medizin und der Naturwissenschaften, 49 (1965), repr. in John M. Riddle, Quid pro quo: studies in the history of drugs, Hampshire, Engl. 1992; J. L. Schlimmer, Terminologie médico- pharmaceutique et anthropologique: françaisepersane, littho. ed., Tehran 1874, typo. repr. Tehran 1970; Strabo, The geography of Strabo, with an English translation by Horace Leonard Jones, vol.6, London 1970; Theophrastus, Enquiry into plants and minor works on odours and weather signs [Greek text], with an English translation by Sir Arthur Hort, London. 1948-1949; P. Wendelbo and B. Mathew, Iridaceae (Flora Iranica, ed. K. H. Rechinger, no. 112), Graz 1975.

 / شمامه محمدى فر /

1. Iridaceae 2. corm 3. Wendelbo 4. Mathew 5. Matine 6. MacKenzie 7. Asbaghi 8. Pauly 9. Riddle 10. Holmyard 11. Laufer 12. Candolle 13. Liddell 14. Scott 15. The Commerce and navigation of the Erythraean sea 16. Bamber 17. Pedanius Dioscorides 18. Corycus 19. Lycia 20. Olympus 21. Tahtali 22. Centuripe/ Centuripae 23. crocomagma 24. Molybdenum 25. Plinius/ Pliny [the Elder] 26. Strabo 27. Toledo 28. Theophrastus 29. Cyrenaica 30. Cyrene 31. Mouza 32. Cilicia 33. Thera 34. Santorini 35. Carruthers 36. Encyclopaedia Judaica 37. Hooper 38. Heyd 39. Chardin 40. Schlimmer 41. Pietro Della Valle 42. Adam Olearius 43. Crete 44. Forbes

نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ علم ,
رده موضوعی
جلد 21
تاریخ 95
وضعیت چاپ
  • چاپ شده