ریاضت

معرف

از آداب سلوك عرفانى، به‌معنى انجام‌دادن اعمال دشوار براى تربيت نفس.
متن

رياضت، از آداب سلوك عرفانى، به معنى انجام دادن اعمال دشوار براى تربيت نفس. رياضت در لغت به رام كردن اسب اطلاق مى شود (خليل بن احمد؛ صاحب بن عَبّاد، ذيل «روض»). از نظر صوفيه نفس انسان شبيه به اسب چموش است كه به طبع خود عمل مى كند و به نافرمانى و دمسازى با زشتيها و پليديها عادت كرده است؛ پس، بايد آن را رياضت داد تا رذايل را ترك كند و به فضايل آراسته گردد. به كسى كه با رياضت، نفس خود را رام مى كند مرتاض گفته مى شود (عَبّادى، ص 55ـ56). صوفيه در ضرورت رياضت براى رام كردن نفس، به دو حديث از پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم استشهاد مى كنند كه در آنها نفس دشمن ترين دشمنان، و مبارزه با آن «جهاد اكبر» خوانده شده است ( ← هُجويرى، ص 302، 310؛ غزالى، ج 2، ص20ـ 21؛ عبّادى، همانجا؛ نيز  ← جهادِ نفس*). به همين سبب، صوفيان مجاهده و رياضت را گاه مترادف به كار برده و آن را مهم ترين وظيفه سالك تلقى كرده اند ( ← قُشَيرى، ص 225؛ هجويرى، ص 295ـ296، 304؛ محمدبن منوّر، بخش 1، ص 29، 33). افزون براين، عارفان در آثار خود تعبير ادب* كردن نفس را تقريبآ مترادف با رياضت گرفته اند. حكيم تِرمِذى (متوفى بين 295 تا 300) عنوان يكى از كتابهاى خود را ادب النفس گذاشته و در آن به شيوه هاى رياضت نفس اشاره كرده است (براى نمونه  ← ص 91ـ92). هجويرى (ص 93) نيز رياضت نفس را به معناى ادب كردن نفس گرفته (نيز  ← همان، ص 226) و همچنين از قول سرّاج سه معنى براى ادب ذكر كرده است: يكى فصاحت و بلاغت، دوم رياضت نفس و حفظ حدود و ترك شهوات و سوم طهارت دل و بى اعتنايى به خواطر* نفسانى (ص 503ـ504). رياضت از اصطلاحاتى است كه در قرن چهارم و پنجم به اصطلاح نامه هاى تصوف راه يافت. ظاهرآ ابومنصور اصفهانى (متوفى 418) نخستين كسى است كه در نهج الخاص (ص 139) بابى مستقل به رياضت اختصاص داده است. او براى رياضت سه مقام در نظر مى گيرد: رياضت ادب و رياضت طلب و رياضت مطالبه. رياضتِ ادب مقام عوام و رياضتِ طلب مقام مريدان و رياضت مطالبه مقام مرادان و مشايخ است. او براى هر يك از اين سه مقام سه آفت نيز ذكر كرده است: آفت رياضتِ ادب، تمايل به شهوات، آفت رياضت طلب، دوست داشتن معاشرت با خلق و دورى از خلوت و آفت رياضت مطالبه، غفلت از ياد خداست. ابن عربى نيز بابى را در الفتوحات (ج 2، ص 482ـ 483) به رياضت اختصاص داده و عينآ برخى از مطالب نهج الخاص را نقل كرده است. خواجه عبداللّه انصارى (متوفى 481) به پيروى از ابومنصور اصفهانى، در منازل السائرين و در صد ميدان سه درجه براى رياضت برشمرده است. او در منازل السائرين (ص 17ـ18) ضمن تعريف رياضت به تمرين دادن نفس براى صدق ورزيدن، سه درجه براى مرتاضها برشمرده است: درجه اول عامه مردم اند كه اخلاق خود را با علم، و اعمال خود را با اخلاص پاكيزه مى كنند و حقوق همنوعان را ادا مى كنند. درجه دوم خواص اند كه تفرقه را از خود دور و توجه خود را از مقاماتى كه پشت سر نهاده اند، قطع مى كنند. درجه سوم خواص خواص اند كه به تجريد* شهود و تلاش براى رسيدن به مقام جمع مشغول اند. اهل رياضت در اين درجه به مقام توحيد رسيده اند (همان، ص 112). انصارى همچنين در صد ميدان (ص 11) تأكيد مى كند كه رياضت از دل ميدان جهاد بيرون مى آيد. او براى رياضت سه ركن برشمرده است: افعال و اقوال و اخلاق. رياضت افعال و اقوال از طريق حفظ و ضبط آنها و رياضت اخلاق از طريق مدارا با مردم صورت مى گيرد. انصارى براى هريك از اين سه ركن، سه مصداق نيز ذكر كرده است: مصاديق رياضت افعال غذاى حلال خوردن و دوام ذكر و پيروى از علم است، مصاديق رياضت اقوال قرائت قرآن و مداومت توبه و نصيحت خلق (توصيه به خير و نيكى) است و مصاديق رياضت اخلاق فروتنى و جوانمردى و بردبارى است. در نظر صوفيه نفس ماهيتى مكّار و وحشى و موذى دارد و مبارزه با آن به علم و تبحر محتاج است و صوفيه براى نشان دادن ماهيت حقيقى نفس، گاه آن را به سگ و روباه و موش تشبيه كرده اند. نفس همچون سگى است كه بايد او را دربند كرد و هرگاه گرسنه شد استخوانى به او داد تا هم صاحبش و هم ديگران از شرّش آسوده شوند ( ← مستملى بخارى، ربع 4، ص 1788؛ هجويرى، ص310، 312ـ313). نفس به موش نيز تشبيه شده است كه موذيانه و مخفيانه غافلانى را كه به پاكى خود مغرور مى شوند و به صفاى باطن و استقامت خود در طاعات مى نگرند، ذره ذره صفاى باطن و اعمال آنان را از بين مى برد. همچنين نفس در حيله گرى به روباه مى ماند و انسان بايد دائمآ حيله هاى او را با تفكر و تدبير دفع كند ( هجويرى، ص 309ـ310؛ نجم رازى، ص 201). بنابراين، از نظر صوفيه تنها راه مبارزه با نفس با چنين ويژگيهايى رياضت مداوم و شديد است. در ميان صوفيه كسانى به تحمل رياضتهاى شديد مشهور شده اند. برجسته ترين آنان سهل تسترى* (متوفى 273 يا 283) است تا جايى كه طريقت او مجاهدت نفس و رياضت معرفى شده است (هجويرى، ص 294). درباره او گفته اند كه از هفت سالگى شبها نمى خوابيد و روزه مى گرفت ( ← قشيرى، ص40؛ انصارى، 1362ش، ص 135)، بيست سال روزه هاى وصال مى گرفت و هر پانزده روز يا هر 25 روز يك بار افطار مى كرد و هر شب روزه خود را فقط با آب مى گشود (قشيرى، ص40، 212ـ213؛ هجويرى، ص 302، 473) و غذاى او معمولا برگ درخت و گاهى خرده كاه بود (باخرزى، ج 2، ص330، 336). پس از تسترى به مشايخ ديگرى نيز رياضتهاى طاقت فرسا نسبت داده شده است، ازجمله به ابوسعيد خرّاز*، على بن سهل اصفهانى*، شاه شجاع كرمانى*، سرى سَقَطى*، ابوسليمان دارانى*، حارث محاسبى*، ابومحمد جُرَيرى*، ابوعبداللّه مغربى*، ابن خفيف*، ابونصر سرّاج طوسى* و ابوسعيد ابوالخير* ( مستملى بخارى، ربع 4، ص 1755؛ قشيرى، ص 63، 80، 228؛ هجويرى، ص 171، 212، 218ـ219، 473؛ محمدبن منوّر، بخش 1، ص 36،50ـ51). درباره حارث محاسبى گفته شده است كه چهل سال روز و شب به ديوار تكيه نداد و جز به دو زانو رو به قبله ننشست (هجويرى، ص 492). ابن خفيف هرشب با ده دانه مويز روزه خود را مى گشود، همواره به نماز مشغول بود و در هر ركعت ده هزار بار سوره اخلاص را مى خواند. ابوعبداللّه مغربى هرگز گوشت نخورد و غذايش ريشه گياهان بود (قشيرى، ص80، 214). ابوسعيد ابوالخير در زمستان با آب سرد غسل مى كرد و خود را به خدمت درويشان مخصوصآ شستن محل طهارت آنها و تميز كردن مسجدها مشغول مى داشت. او رياضتى مخصوص به خود نيز داشت كه به چله معكوس شهرت يافته است؛ بدين گونه كه چهل شب تا نماز صبح پاى خود را با ريسمان به چوبى مى بست و در چاهى آويزان مى شد و قرآن مى خواند (محمدبن منوّر، بخش 1، ص30ـ32؛ چشيدن طعم وقت، ص130). گفتنى است كه صوفيه در اين گونه رياضتها ادعا داشتند كه به اصحاب صفّه تأسى مى جويند ( مستملى بخارى، ربع 1، ص140)، اما علما غالبآ برخى از اين رياضتها را كه موجب لطمه به جسم و سبب جنون و هذيان گويى مى شود نامشروع دانسته و با اين گونه اعمال صوفيه مخالفت كرده اند ( ← مجلسى، ج 1، ص 385، 388ـ389، 406ـ412، ج 2، ص 460ـ463؛ صداقت، ص150). آنها معتقدند كه رياضتهاى نامشروع برگرفته از رهبانيت مسيحى است و چون پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم رهبانيت را منسوخ كرد، بنابراين طريق صوفيه باطل است ( ← قمى، ص150ـ151؛ مجلسى، ج 1، ص 376ـ381؛ نيز  ← رهبانيت*). ابن جوزى* نيز (ص 185ـ187، 234ـ244) رياضتهاى اهل صفه را به سبب مشكلات زندگى در ميان مسلمانان صدر اسلام و از سر ناچارى دانسته و انجام دادن رياضتهاى شديد، ازجمله روزه وصال، را خلاف شرع و از مصاديق تلبيس ابليس* در مورد زاهدان و صوفيان و ناشى از جهل آنان و سرباززدنشان از تحصيل علوم دينى دانسته است. البته درباره حد و مرز مخالفت با نفس در رياضت، بين صوفيه نيز اختلاف نظر وجود داشته است. برخى از صوفيان معتقد بودند كه آنقدر بايد به نفس رياضت داد تا نفس كشته شود. ابوسعيد ابوالخير از كسانى است كه به مريدانش توصيه مى كرد نفس خود را بكشند، وگرنه نفس آنها را خواهد كشت (محمدبن منوّر، بخش 1، ص 289). رياضتهاى سخت تسترى نيز چيزى جز كشتن نفس به ذهن متبادر نمى كند. اما برخى از صوفيه اعتقاد داشتند كه رياضتها نبايد آنقدر سخت باشد كه عقل سالك را زايل سازد ( ← عبّادى، ص 59؛ باخرزى، ج 2، ص330ـ 331). افزون براين، به نظر كسانى همچون هجويرى (ص310ـ311، 314) خود نفس فناپذير نيست، بلكه برخى اوصاف نفس است كه از بين مى رود و به صفاتى ديگر تبديل مى شود. ظاهرترين صفت نفس نيز شهوت است كه هم بر افعال جوارحى غلبه دارد و هم بر افعال جوانحى (قلبى). از ابوعلى سياه مروزى حكايتى تمثيلى نقل شده است كه بر اساس آن نفسِ خود را به صورت خود ديد و او را به درختى بست تا هلاكش كند. ولى نفس به او يادآور شد كه يكى از لشكريان نفس است و بنابراين نمى تواند نفس را از بين ببرد (همان، ص 309). نجم رازى (ص 181ـ182) نيز ضمن آنكه محو صفات نفس را به فلاسفه نسبت مى دهد، محو نفس را سبب نقص وجود آدمى مى داند كه شرع به آن دستور نداده است؛ او دستور شرع را تبديل صفات شيطانى به صفات روحانى مى داند. مولوى جلال الدين محمد بلخى هم در مثنوى (ج 2، دفتر3، بيت 976ـ1066) با نقل حكايت مارگير و اژدها در آفتاب بغداد تأكيد مى كند كه اژدهاى نفس هرگز مردنى نيست و فقط ممكن است از سرماى رياضت چند صباحى ضعيف شود. اما به محض اينكه آفتاب غفلت بر او بتابد بيدار مى شود و هم صاحبش را مى خورد هم ديگران را. رياضت از نظر صوفيه شامل رياضتهاى جسمانى و رياضتهاى نفسانى است. از رياضتهاى جسمانى روزه دارى و تحمل گرسنگى براى چندين روز است كه يكى از متداول ترين رياضتهاست و صوفيه آن را هم به مبتديان سلوك و هم به مشايخ توصيه مى كرده اند، زيرا به عقيده آنان گرسنگى موجب رسيدن سالك به حكمت* و معرفت مى شود ( ← مستملى بخارى، ربع 3، ص 1129، 1133؛ قشيرى، ص 211ـ213، 241، 546؛ هجويرى، ص 475ـ476). بيدارماندن و پوشيدن لباس پشمين (صوف) نيز از ديگر انواع رياضتهاى جسمى است (مستملى بخارى، ربع 1، ص 126؛ قشيرى، ص 147ـ149، 172؛ انصارى، 1362ش، ص 26؛ نجم الدين كبرى، ص 39). همچنين سفر* كه يكى از آداب سلوك در تصوف است، رياضتى جسمى به شمار مى رود (مستملى بخارى، ربع 1، ص 161، ربع 3، ص 1177). درباره شبلى گفته شده است كه شرط وى براى پذيرفتن مريد آن بود كه سالك به تنهايى يك سفر به حج برود و برگردد (همان، ربع 3، ص 1091، ربع 4، ص1770). خلوت گزينى و چله نشينى و خاموشى نيز از انواع رياضتهاى جسمانى است كه گرسنگى و تشنگى را هم شامل مى شود ( ← قشيرى، ص 183؛ هجويرى، ص 471، 475؛ عبّادى، ص 57؛ نجم الدين كبرى، ص 25؛ نيز  ← خلوت*؛ چله/ چله نشينى*). از ديگر انواع رياضات صوفيه پرهيز از امور حلال بود تا مبادا امور حلال نفس را مشتاق امور مكروه و حرام كند ( ← غزالى، ج 2، ص 21). اما رياضتهاى نفسانى مهم تر از رياضتهاى جسمانى بود. از رايج ترين آنها گدايى بود، كه سالك به دستور شيخ بايد گدايى مى كرد تا كبر و ريا از او دور شود. از ديگر رياضتهاى نفسانى شستن محل طهارت سالكان و تميزكردن مساجد بود (هجويرى، ص 527؛ غزالى، ج 2، ص 18). رياضت از نظر صوفيه نتايج متعددى دارد. نخستين نتيجه رياضت تبديل صفات ناپسند به صفات پسنديده است (عبّادى، ص 56). تبديل صفات نيز بازشدن چشم دل را به دنبال دارد (نجم الدين كبرى، ص 27). از مهم ترين نتايج رياضت رسيدن سالك به كشف و شهود* يا رسيدن به مقام مشاهده است ( هجويرى، ص 492؛ عبّادى، ص 55)، كه البته اندكى از سالكان بر اثر رياضت به اين مقام مى رسند. سهل تسترى تأكيد مى كند كه رياضت علت مشاهده است، اما هجويرى (ص 302ـ303، 305) با رد اين نظر معتقد است كه رياضت اسباب مشاهده است و مشيت رب علت مشاهده. زيرا، اگر رياضت علت مشاهده بود، ابليس با آن همه مجاهده از درگاه خداوند رانده نمى شد. بنابراين، رياضت فقط به علم اليقين مى انجامد و مقام مشاهده، حق اليقين است و اين مقام از سوى خدا به سالك اعطا مى گردد (همان، ص 557؛ براى نتايج ديگر رياضت  ← قشيرى، ص 546؛ نجم رازى، ص 173ـ174). رياضت از منظر برخى علماى اخلاق براى تربيت و تهذيب نفس ضرورى تلقى شده و مهم ترين نتيجه آن خُلق نيكو يا حُسن خُلق* و خود نتيجه مهار قوه شهوى و غضبى است ( غزالى، ج 2، ص 3؛ نصيرالدين طوسى، ص 35). به گفته غزالى (همانجا)، انسان از جسم و روح آفريده شده است و چنان كه حسن خَلق به تناسب اندام آدمى بستگى دارد، حسن خُلق نيز منوط به وجود سه قوه علم (زيركى) و خشم و شهوت در انسان و تعادل در دو قوه خشم و شهوت است. هركس تعادل را در اين دو قوه رعايت كند بر صراط مستقيم حركت مى كند و هركس در آنها افراط و تفريط كند به زشتى و پليدى اخلاق گرفتار مى شود. خشم و شهوت را نيز بايد با رياضت به حد اعتدال رساند (همان، ج 2، ص 5ـ9، 11؛ نصيرالدين طوسى، ص 35ـ36). نهايت همه رياضتها و مجاهدتها نيز رسيدن به توحيد است، يعنى بنده در انجام دادن اعمال فقط خدا را در نظر داشته باشد و از او اطاعت كند و در باطن او تقاضاى ديگرى جز وصول به حق نباشد ( ← غزالى، ج 2، ص 17؛ نصيرالدين طوسى، ص 36). به نظر غزالى (همانجا)، از آنجا كه رياضت كارى دشوار است، براى آنكه سختيهاى راه موجب خسران انسان نگردد، «مريد» بايد زير نظر شيخ به رياضت مشغول شود. درباره رياضت برخى از فيلسوفان مسلمان نيز سخن گفته اند. ابن سينا (متوفى 428) در نمط نهم اشارات (ج 3، ص 380ـ 385) كه به «مقامات عارفان» اختصاص دارد، ضمن تأكيد بر نياز سالك به رياضت، سه هدف براى آن ذكر كرده است : هدف اول رياضت دورساختن سالك از ما سوى اللّه است. هدف دوم آن است كه نفس اماره پيرو نفس مطمئنه شود و از توهمات دنيايى روى گرداند. هدف سوم تلطيف باطن است تا تنبه صورت گيرد. او همچنين براى اين اهداف راهها و ملزوماتى را پيشنهاد كرده است: براى رسيدن به هدف اول زهد لازم است؛ براى رسيدن به هدف دوم، عبادت همراه با فكر و نغمه هايى كه روح را تلطيف مى كنند و پند و اندرز از گوينده اى پاك؛ و براى رسيدن به هدف سوم، انديشه اى لطيف و عشقى پاك كه به شهوت آلوده نشده است. ابن سينا درباره نتيجه رياضت نيز بحث كرده است. به نظر او در رياضت سالك دچار خلسه مى شود و مى تواند در آن خلسه ها نور حق را كه به شكل برقى درخشان است، مشاهده كند. اين حالت نزد عارفان «وقت»* ناميده مى شود. بنابراين، هرچه سالك بر رياضت خود بيفزايد، وقت او نيز بيشتر مى شود. اگر چه وقت براى سالك حالت بيقرارى به همراه دارد، سالك با مداومت بر رياضت مى تواند وقت را به سكينه* ــكه غايت رياضت است ــ تبديل كند. شيخ اشراق سهروردى (متوفى 587) نيز در آثار متعدد خود به رياضت اشاره كرده است. به نظر او (ج 1، ص 112ـ113) رياضت لازمه سلوك است تا سالك بتواند در باطن خود انوار عظيم و زيباييهاى شگفت را مشاهده كند. سهروردى نيز به تأسى از ابن سينا تصريح دارد كه رياضت موجب فرود بوارق ( ← برق و بارقه*) بر سالك مى گردد، و هرچه رياضت بيشتر شود بر بوارق افزوده مى شود، تا جايى كه او در هرچه مى نگرد احوال آن عالم را به ياد مى آورد. بنابراين، مرتاض بايد همواره با افكار لطيف و اذكار خالص هواهاى نفسانى را از خويش دور سازد تا به تواجد دست يابد، هرچند برخى بدون رياضت به اين احوال دست مى يابند و به اين مقام مى رسند ( ← سهروردى، ج 3، ص 319ـ320). او (ج 2، ص 256ـ257، ج 4، ص 128ـ 129) براى رسيدن به تواجد رياضتهايى همچون گرسنگى، شب زنده دارى، مداومت در ذكر خداوند با خضوع و خشوع و تفكر در ملكوت را توصيه كرده است.

منابع : ابن جوزى، تلبيس ابليس، بيروت 1407/ 1987؛ ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، قم 1375ش؛ ابن عربى، الفتوحات المكية، بيروت: دارصادر، [بى تا.]؛ ابومنصور اصفهانى، كتاب نهج الخاص، چاپ نصراللّه پورجوادى، در تحقيقات اسلامى، سال 3، ش 1 و 2 (1367ش)؛ عبداللّه بن محمد انصارى، طبقات الصوفيه، چاپ محمدسرور مولائى، تهران 1362ش؛ همو، كتاب صد ميدان، [چاپ سرژ دو لوژيه دوبوركوى]، قاهره 1954؛ همو، كتاب منازل السائرين، حققه و ترجمه و قدم له سرژ دو لوژيه دوبوركوى، قاهره 1962؛ يحيى بن احمد باخرزى، اورادالاحباب و فصوص الآداب، ج :2 فصوص الآداب، چاپ ايرج افشار، تهران 1345ش؛ چشيدن طعم وقت: از ميراث عرفانى ابوسعيد ابوالخير، چاپ محمدرضا شفيعى كدكنى، تهران: سخن، 1385ش؛ محمدبن على حكيم تِرمِذى، كتاب ادب النفس، در محمدبن على حكيم ترمذى، كتاب الرياضة؛ و، ادب النفس، چاپ ا.ج. آربرى و على حسن عبدالقادر، [قاهره ]1366/1947؛ خليل بن احمد، كتاب العين، چاپ مهدى مخزومى و ابراهيم سامرائى، قم 1409ـ1410؛ يحيى بن حبش سهروردى، مجموعه مصنفات شيخ اشراق، تهران 1380ش؛ صاحب بن عَبّاد، المحيط فى اللغة، چاپ محمدحسن آل ياسين، بيروت 1414/1994؛ على اكبر صداقت، روح و ريحان و صحبت جانان: گذرى بر انديشه هاى عرفانى و شيوه هاى سلوكى حضرت آية الحق سيدعبدالكريم كشميرى، قم 1387ش؛ منصوربن اردشير عَبّادى، التصفية فى احوال المتصوفة (صوفى نامه)، چاپ غلامحسين يوسفى، تهران 1368ش؛ محمدبن محمد غزالى، كيمياى سعادت، چاپ حسين خديوجم، تهران 1364ش؛ عبدالكريم بن هوازن قُشَيرى، ترجمه رساله قشيريه، چاپ بديع الزمان فروزانفر، تهران 1345ش؛ محمدطاهربن محمدحسين قمى، تحفة الاخيار: بحثى در پيرامون آراء و عقايد صوفيه، چاپ داود الهامى، قم 1369ش؛ محمدباقربن محمدتقى مجلسى، عين الحيات، چاپ مهدى رجايى، قم 1382ش؛ محمدبن منوّر، اسرارالتوحيد فى مقامات الشيخ ابى سعيد، چاپ محمدرضا شفيعى كدكنى، تهران 1366ش؛ اسماعيل بن محمد مستملى بخارى، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران 1363ـ1366ش؛ جلال الدين محمدبن محمد مولوى، كتاب مثنوى معنوى، چاپ رينولد الين نيكلسون، تهران 1360ش؛ احمدبن عمر نجم الدين كبرى، رساله فارسى السايرالحاير، چاپ مسعود قاسمى، [تهران] 1361ش؛ عبداللّه بن محمد نجم رازى، مرصادالعباد، چاپ محمدامين رياحى، تهران 1365ش؛ محمدبن محمد نصيرالدين طوسى، اوصاف الاشراف، چاپ نجيب مايل هروى، مشهد [?1357ش]؛ على بن عثمان هُجويرى، كشف المحجوب، چاپ محمود عابدى، تهران 1383ش.

/ سعيد كريمى /

نظر شما
مولفان
گروه
عرفان ,
رده موضوعی
جلد 20
تاریخ 94
وضعیت چاپ
  • چاپ شده