الرضا، امام

معرف

ابوالحسن علی‌بن موسی علیه‌السلام، امام هشتم از امامان دوازده‌گانه شیعه و یکی از چهارده معصوم
متن

 سوانح حیات. ابوالحسن علی بن موسی علیه السلام، امام هشتم از امامان دوازده گانه شیعه و یکی از چهارده معصوم. امام­ کاظم علیه السلام، حضرت رضا را با کنیه ابوالحسن می خواند (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۱۴)؛ در منابع نیز این کنیه برای امام رضا ذکر شده است (برای نمونه کلینی، ج ۱، ص ۴۸۶؛ مفید، ۱۴۱۳، ص ۲۲، ۳۴؛ ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۶۶). چون کنیه امام­کاظم و امام­هادی نیز ابوالحسن بوده است، در منابع حدیثی شیعه، برای تمایز روایات امام رضا، آن حضرت را ابوالحسن ثانی خوانده اند (برای نمونه ← کتاب القاب الرسول و عترته، ص ۶۳؛ طوسی، ۱۴۱۵، ص ۳۳۹؛ طبرِسی، ۱۴۰۶، ص ۴۸؛ نیز ← مازندرانی، ج ۱، ص ۵۵). از کنیه های خاص امام رضا، ابوعلی و ابومحمد نیز بوده است (← ابن شهرآشوب، همانجا؛ دلائل الامامة، ص ۳۵۹؛ خصیبی، ص ۲۷۹؛ قس ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۱ـ۵۶۲ :ابوبکر). لقب مشهور آن حضرت، رضا است. سمعانی (ج ۳، ص ۷۴) ذیل رضا فقط از امام علی بن موسی یاد کرده و این لقب را خاص آن حضرت دانسته است. به روایت طبری (ج ۸، ص ۵۵۴) چون مأمون حضرت رضا را به ولایتعهدی برگزید، وی را «الرضی مِن آل محمد» خواند. گویا چنین گمانی در میان مخالفان اهل بیت شایع بوده است، اما به روایت ابن بابویه (ج ۱، ص ۱۳) امام جواد علیه السلام با رد این مطلب فرمود که خدا او را رضا نامید زیرا خدا و پیامبر و ائمه از او خشنود و دشمنان و دوستان به او راضی بودند، حال آنکه برای هیچ یک از پدرانش چنین چیزی رخ نداد. همچنین گفته شده که امام کاظم نیز او را رضا می خواند (← همان، ج ۱، ص ۱۴). القاب دیگری نیز برای آن حضرت ذکر کرده اند، ازجمله: صابر، رَضِیّ، وَفِیّ، زکیّ و ولیّ (← ابن طلحه شافعی، ج ۲، ص ۱۲۹؛ ابن صبّاغ، ج ۲، ص ۹۷۱؛ برای دیگر القاب ← ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۶۶ـ۳۶۷). نقش نگین انگشتری پدرش «حَسْبِیَ­اللّهُ» بود (ابن بابویه، ج ۲، ص ۵۹) که خود نیز آن را به دست می کرد (کلینی، ج ۶، ص ۴۷۳ـ ۴۷۴) و انگشتری نیز با نقش «ماشاءَاللّه لاقوّةَ الّا باللّه» داشت (همان، ج ۶، ص ۴۷۳ـ ۴۷۴؛ قس دلائل الامامة، همانجا: «العزّه للّه»؛ مجلسی، ج ۴۹، ص ۷: ولی اللّه).

امام رضا فرزند ارشد امام کاظم بود (نوبختی، ص ۸۷؛ نیز ← کلینی، ج ۱، ص ۳۱۱) و مادر ایشان کنیز (اُمُّ وَلَد) و کنیه اش امّالبنین بود (کلینی، ج ۱، ص ۴۸۶). نام و زادگاه مادر آن حضرت در روایات و منابع متفاوت آمده است. بنابه روایتی حُمَیده مُصَفّاة مادر امام کاظم، کنیزی باکره به نام تُکتَم را که غیرعرب و پرورش یافته محیط اسلامی و از لحاظ عقل و دیانت و ادب از بهترین زنان بود، خرید و به امام کاظم بخشید. پس از آنکه تکتم امام رضا را به دنیا آورد، امام کاظم تکتم را طاهره نامید (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۱۴ـ۱۵). نامهای دیگری نیز برای مادر امام رضا ذکر کرده اند که احتمالاً از آن روست که کنیزان به علت تغییر مالکانشان با اسمها و کنیه های گوناگون خوانده می شدند (← شاکری، ص ۲۷). این نامها عبارت اند از: سَکَن، اَرْوی، نَجمه، سَمّان، صَقر، خیزران، سلامه و شَهده (ابن بابویه، ج ۱، ص ۱۷؛ عمری، ص ۱۲۸؛ فتال نیشابوری، ج ۱، ص ۲۳۵؛ طبرسی، ۱۴۰۶، ص ۴۹). از او با لقب شقراء (سرخ موی یا سرخ رنگ) نیز یاد شده است (ابن طلحه شافعی، ج ۲، ص ۱۲۸). دربارة زادگاه وی نیز اختلاف هست، چنان که او را مَرسیه (فتال نیشابوری، همانجا) اهل مریس در مصر (سمعانی، ج ۵، ص ۲۶۷) یا نوبیّه (ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۶) اهل نوبه (سودان؛ سمعانی، ج ۵، ص ۵۳۰) دانسته­اند. گفته شده قبرش در قبرستانی در منطقة عَوالی در مدینه است (← قمی، ص ۵۱۳، پانویس ۵).

درباره روز و ماه و سال ولادت امام رضا اختلاف هست. بنابر قول مشهور، آن حضرت روز پنج شنبه ۱۱ ذیقعده ۱۴۸ در مدینه زاده شد (← فتال نیشابوری، ج ۱، ص ۲۳۶؛ طبرسی، ۱۴۰۶، ص ۴۸ـ۴۹؛ نیز ← کلینی، ج ۱، ص ۴۸۶؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۴۷ :سال ۱۴۸ بدون ذکر ماه و روز ولادت). بااین حال، اقوال دیگری نیز در این باره ذکر شده است از جمله سال ولادت آن حضرت را ۱۵۱ (← قمی، ص ۵۱۳؛ ابن خلّکان، ج ۳، ص ۲۷۰) یا  ۱۵۳ (مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۲۴ـ۳۲۵؛ ابن بابویه، ج ۱، ص ۱۸؛ قمی؛ ابن خلّکان، همانجاها) و روز و ماه را پانزدهم ذیقعده (قمی، همانجا)، یازدهم ربیع الاول (ابن بابویه، همانجا) یا ذیحجه (ابن طلحه شافعی، همانجا) و ششم، هفتم یا هشتم شوال (ابن خلّکان، همانجا) آورده اند.

امامت. امام رضا در میان فرزندان حضرت کاظم از همه فاضل تر و در علم و صبر و تقوا از همه برتر بود. خاص و عام بر این مطلب هم سخن بودند و به خوبی او را می شناختند (مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۴۴). نصّ صریح و اشارات حضرت کاظم بر امامت آن حضرت نیز به اطلاع اصحاب امام رسید. جمعی از یاران نزدیک و اصحاب موثق ازجمله داوودبن کثیر رقّی، محمدبن اسحاق، علی بن یقطین و محمدبن سنان، نُصوص امام کاظم بر امامت رضا علیه السلام را روایت کرده اند (← همان، ج ۲، ص ۲۴۷ـ۲۴۸). امام کاظم در مناسبتهای مختلف به یارانش می گفت که پس از او، امامت برعهدة فرزندش ابوالحسن علی بن موسی است و باید مسائل دینی خود را از او اخذ کنند. او همواره تأکید می کرد که امام رضا وصی او، نوشته اش نوشته او، سخنش سخن او و فرستاده اش فرستاده اوست و پس از او، امام و صاحب امر و حجت خدا بر مردم خواهد بود. امام کاظم در مدینه و بصره و بغداد بر امامت و جانشینی حضرت رضا پس از خود تأکید کرده و یارانش را بر این امر گواه گرفته و حتی از زندان یادداشتهایی دالّ بر این مطلب برای یارانش فرستاده بود. آن حضرت در واپسین سال زندگانی اش از علی (حضرت رضا) نام می برد و جانشینی او را در مقام امامت یادآور می شد. گاه می فرمود تا به علی (حضرت رضا) تبریک بگویند. امام کاظم در مدینه هفده تن از اولاد علی و فاطمه علیهماالسلام را گرد آورد، و آنان بر امامت حضرت رضا شهادت دادند. همچنین نامه ای در این باره نوشت و شصت تن از بزرگان مدینه را بر آن گواه گرفت. ایشان در ملأعام نیز جانشینی او را اعلام کرد. براساس پاره ای روایات، امام کاظم، حضرت رضا را در دوران طفولیت در دامان خود می گرفت و به او محبت می کرد و به بعضی از یارانش جانشینی او را اطلاع می داد (← کلینی، ج ۱، ص ۳۱۱ـ۳۱۹؛ ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۰ـ۳۳؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۴۹ـ ۲۵۳). افزون بر این، نام امام رضا در روایات متعددی جزو امامان دوازده گانه یاد شده است (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۴۰ـ۵۱).

امام در مدینه. امام رضا تا ۱۷۹ که پدر بزرگوارش در مدینه بود (← ابن اثیر، ج ۶، ص ۱۶۴) از محضر او بهره می برد (← مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۵۲) و امام کاظم همواره بر وکالت امام رضا در زمان حیات خویش و وصایت او پس از وفاتش تأکید می کرد (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۶ـ۲۸). در ۱۷۹ هارون امام کاظم را در مدینه دستگیر کرد و با خود به عراق برد (← ابن اثیر، همانجا)، اما حضرت رضا در مدینه ماند و امام کاظم نیز یادداشتها و دستورات و گاه اموالی برای او می فرستاد و به یارانش می گفت اگر از وی طلبی دارند، از او بگیرند و اگر ناگزیر به دیدار با او باشند، تنها با نامه وی چنین کنند. امام رضا نیز به ارشاد مسلمانان می پرداخت و به امور شیعیان رسیدگی می کرد. امام کاظم هنگام وفات بار دیگر حضرت رضا را به عنوان وصی خود نام برد و سفارشهای لازم را به او کرد و وصایای امامان پیشین را به او یادآور شد (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۷، ۳۳ـ۴۰). او سرپرستی اموال و اولاد و همسران و مادران فرزندان خود را به حضرت رضا سپرد، بی آنکه برای دیگر فرزندان خود حق تصرف در چیزی قرار دهد و در این اقدام، چند نفر را به شهادت طلبید و آنها گواهی مکتوب دادند. این مطلب موجب شد تا عباس برادر امام رضا پس از شهادت امام کاظم، با سخنان ناشایست و نسنجیده ای درباره حضرت رضا و امام کاظم، زبان به اعتراض بگشاید. اما امام رضا با آرامش و بردباری و گذشت با او سخن گفت و ثابت شد که حق با امام است (← کلینی، ج ۱، ص ۳۱۶ـ۳۱۹).

پس از شهادت امام کاظم علیه السلام در رجب ۱۸۳ حضرت رضا در ۳۵ سالگی عهده دار مقام امامت شد (← الکاظم*، امام). سه تن از خلفای عباسی، هارون (ﺣﮑ : ۱۷۰ـ ۱۹۳) و امین (ﺣﮑ : ۱۹۳ـ۱۹۸) و مأمون (ﺣﮑ  : ۱۹۸ـ۲۱۸) با ایشان در دورة امامت، معاصر بودند (ابن بابویه، ج ۱، ص ۱۹) و مدت امامت آن حضرت نزدیک بیست سال (دو ـ سه ماه کم) بود (← کلینی، ج ۱، ص ۴۹۲؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۴۷؛ قس نوبختی، ص  ۸۷ :بیست سال و هفت ماه؛ ابن بابویه، همانجا: بیست سال و چهار ماه).

امام رضا دربارة امامت خویش و جانشینی پدرش تقیه نمی کرد، هرچند به فرموده امام کاظم و به پیروی از روش پیامبر اکرم در اظهار دعوت، ابتدا از اعلام عمومی امامت خویش خودداری کرد و فقط خاندان و یاران مورد اعتماد خود را از آن آگاه ساخت (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۶، ج ۲، ص ۲۱۳ـ۲۱۴). امام به گونه ای رفتار می­کرد تا حساسیت دستگاه خلافت را برنینگیزد. مأموران و جاسوسان هارون در مدینه امام را زیرنظر داشتند و حتی آمدوشد امام را به بازار مدینه گزارش می کردند (← همان، ج ۲، ص ۲۰۵). بنابر روایتی، یک بار هارون امام را احضار کرد تا به او آسیبی برساند، اما نتوانست نقشة خود را عملی کند و امام را با احترام بازگرداند (← مجلسی، ج ۴۹، ص ۱۱۶). هارون که از پیامد قتل امام کاظم نگران بود، با وجود وسوسه های اطرافیانش، دیگر متعرض امام رضا نشد (← ابن بابویه، ج ۲، ص۲۲۵ـ۲۲۶). امام نیز به رغم نگرانیهای یارانش از خشم هارون، با پشت گرمی به یاری حق، آشکارا به امامت خود دعوت می کرد (← کلینی، ج ۸ ، ص ۲۵۷ـ۲۵۸؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۲۶). محل اقامت امام رضا، صِرْیا از آبادیهای مدینه بود که امام کاظم بنیاد نهاده و آباد کرده بود (خلیل بن احمد، ج ۴، ص ۴۰۲؛، نیز ← حِمْیَری، ص ۳۷۷ـ ۳۷۸؛ قطب راوندی، ج۱، ص۳۶۵؛ ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۳۸، ۳۸۲ـ۳۸۳) و یارانش آنجا با وی دیدار می کردند. امام رضا گاه نیز در حَمراء (حَمراءالاسد) در جنوب مدینه (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۰۸؛ نیز ← یاقوت حموی، ذیل «حمراءالاسد») و خاخ یا روضه خاخ در سمت راست حمراءالاسد منزل می کرد (← فیروزآبادی، ص ۱۲۵).

امام رضا در روزگار خویش سرور و بزرگ بنی هاشم بود و به گفته ذهبی (ج ۹، ص ۳۹۲)، چنان منزلت و موقعیتی داشت که شایسته مقام خلافت بود. باوجود این، امام رضا، چنان که خود می فرمود، هیچ گاه در اندیشه خلافت نبود (←ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۶۷) و به پیروی از روش و سیاستی که پدرانش، پس از شهادت امام حسین علیه السلام پیش گرفته بودند، از تأیید رسمی و همراهی با قیامهای علویان خودداری می کرد. ازاین رو، زیدیان که روش مبارزه مسلحانه را دنبال می کردند، با آن حضرت مخالف بودند (← قطب راوندی، ج ۱، ص ۳۴۱ـ۳۴۲، ۳۶۴ـ۳۶۵؛ علویان*).

از نظر امام رضا، وقتی زمامدارانی حاکم اند که هیچ گونه امر به معروف و نهی از منکری را برنمی تابند، راه مبارزه درگیری مسلحانه نیست که نه توفیق شکیبایی در آن امید می رود و نه اجر و نتایجی در پی دارد (← یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۳). بر این اساس، امام رضا تقاضای محمدبن سلیمان علوی را برای اتحاد و همراهی با او نپذیرفت (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۰۷ـ۲۰۸). همچنین، گفته شده که امام در دیدار با عموی خود، محمدبن جعفر نیز وی را از مخالفت با روش پدر و برادر خویش (امام صادق و امام کاظم) برحذر داشت و به نافرجام بودن قیام وی هشدار داد. امام حتی با برادرش، زیدالنار، نیز درشتی کرد و او را ترک گفت (← همان، ج ۲، ص ۲۳۴ـ ۲۳۷). امام رضا وضع موجود را در روزگار خویش حاکمیت دولت باطل و دستگاه ستمکاران می خواند (← کلینی، ج ۸، ص ۲۴۷) و یاران خود را به خویشتن داری و صبر در مقابل سختیها و آزار مخالفان دعوت می کرد (← همان، ج ۸، ص ۲۴۷، ۳۴۶ـ۳۴۸). امام با تبیین مفهوم «اولوالامر» و لزوم اطاعت از آنها (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۰۰ـ۱۰۱) بر پیروی از ائمه اهل بیت تأکید کرده و پیشوایی ستمگران و فرمان برداری از آنان را باطل و نادرست دانسته است (← ابن شعبه، ص ۴۳۸، ۴۴۳، ۴۶۱). از یاران امام رضا نیز کسانی بوده اند که ضمن همراهی ظاهری با حکومت، با امام مراوده داشتند و آسیب و ستم را از شیعیان دفع و از آنان حمایت می کردند (← کلینی، ج ۵، ص ۱۱۰ـ۱۱۱، درباره علی بن یقطین و حسن بن حسین انباری).

ده سال نخست دوران امامت حضرت رضا (۱۸۳ـ۱۹۳) در زمان هارون گذشت. هارون در ۱۹۲ برای فرونشاندن شورش رافع بن لیث* عازم خراسان شد، اما در ۱۹۳ در میانه راه در طوس درگذشت. امین پسر و ولیعهد نخست او در بغداد به خلافت نشست و مأمون پسر دیگر و ولیعهد دوم او، که همراه هارون به خراسان رفته بود، در مرو، مرکز خراسان، مستقر شد. در ۱۹۳ اختلاف میان امین و مأمون آغاز شد و در ۱۹۴ امین، مأمون را از ولایتعهدی خلع کرد و پسر خود، موسی، را ولیعهد نامید. در پی آن، اختلاف افزایش یافت و پس از چندی لشکرکشی و جنگ، سرانجام بغداد پایتخت خلافت به تصرف سرداران مأمون درآمد و امین در ۲۳ یا ۲۴ محرّم ۱۹۸ کشته شد (← ابن اثیر، ج ۶، ص ۲۰۷، ۲۲۱ـ۲۲۲، ۲۲۷ـ۲۳۵، ۲۷۸ـ ۲۸۹؛ امین*؛ مأمون*).

امام رضا که بنا به روایتی به یکی از اصحاب خود خبر داده بود که مأمون امین را خواهد کشت (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۰۹؛ نیز ← طبرسی، ۱۴۱۷، ج ۲، ص ۵۶)، خود را از درگیریهای آن دو دور نگاه داشت. در حقیقت، دوران خلافت امین را می توان ایام آرامش نامید که امام رضا در پرتو آن، فرصت یافت رسالت خود را در نشر تعالیم صحیح اسلامی انجام دهد. اما آن دوره از زندگی امام رضا که هم زمان با خلافت مأمون است، اهمیت بیشتری یافته و شخصیت امام به گونه ای بارز در رویدادها و تحولات این دوره تأثیر گذارده است (← مأمون*).

در سال ۲۰۰ مأمون نامه ای به امام رضا نوشت و آن حضرت را از مدینه به ]مرو، پایتخت خود در[ خراسان، دعوت کرد. امام از پذیرفتن دعوت وی به عللی عذر آورد، اما مأمون پیوسته با آن حضرت مکاتبه می کرد و اصرار می ورزید. چون امام دریافت که چاره ای جز پذیرفتن ندارد، روانه خراسان شد (کلینی، ج ۱، ص ۴۸۸ـ۴۸۹). در این روایت به این مطلب که مأمون خواسته است خلافت یا ولایتعهدی خود را به امام رضا واگذار کند، اشاره ای نشده است. اگر هم از آغاز چنین تصمیمی داشته است، می خواسته مسئله ولایتعهدی و بیعت با آن حضرت تا آشکار شدن آن در مرو، نهان و پوشیده بماند (← قاضی نعمان، ج ۳، جزء۱۴، ص ۳۳۸؛ محمدبن حسین بیهقی، ص ۱۷۰ـ۱۷۱). بنابراین، مأمون بدون هیچ گونه اطلاع قبلی یا اختیاری از سوی امام آن حضرت را از مدینه به مرو فراخواند. مأمون در پایان سال  ۲۰۰ (نوبختی، ص ۸۷؛ اشعری، ص ۹۵) رَجاءبن ابی ضحّاک (متوفی ۲۲۶)، از کارگزاران دولت عباسی (← صَفَدی، ج ۱۴، ص ۱۰۴)، را که خویشاوند فضل بن سهل بود، همراه فرناس خادم (در بعضی روایات شیعه: یاسر خادم) به مدینه فرستاد و مأمور کرد امام رضا را به مرو آورند (← یعقوبی، ج ۲، ص ۴۴۸؛ طبری، ج ۸، ص ۵۴۴؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۷، ۱۸۰؛ قس ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۲؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۵۹ :که جَلودی را فرستاده مأمون نزد امام رضا یاد کرده اند).

مأمون همچنین از گروهی از خاندان ابوطالب که در مدینه بودند، خواست تا همراه امام رضا نزد وی به خراسان روند (مفید، همانجا). امام پیش از حرکت، به مسجد پیامبر اکرم رفت و در حالی که می گریست، با رسول خدا وداع کرد. روایات حاکی از این است که امام می فرمود در غربت خواهم مرد و مرا کنار هارون به خاک خواهند سپرد. همچنین خانواده اش را گردآورد و از آنان خواست برای او با صدای بلند گریه کنند و فرمود هرگز نزد خانواده اش باز نخواهدگشت. امام در راه خراسان و نیز در مرو از رحلت قریب الوقوع خود سخن می گفت و به بعضی از اصحاب خود می فرمود که مأمون او را ناجوانمردانه خواهد کشت (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۲۰۴، ج ۲، ص ۲۱۶ـ۲۱۸). امام با این رفتار و سخنان می خواست ناخشنودی خود را از این سفر نشان دهد؛ چنان که هیچ کس از خانواده خود، حتی فرزند خردسالش حضرت جواد را با خود نبرد (عاملی، ص ۳۱۵).

درباره مسیر امام رضا از مدینه تا مرو اختلاف هست. به نوشته پاره ای منابع، امام رضا نخست به مکه رفت و سپس به سفر خود ادامه داد (← مسعودی، ۱۴۰۹، ص ۲۲۳؛ قطب راوندی، ج ۱، ص ۳۷۲). به گزارش یعقوبی (ج ۲، ص ۴۴۸) امام از مدینه به بغداد رفت و سپس از راه بصره (به تعبیر منابع: ماه البصره) رهسپار مرو شد. محمدبن حسین بیهقی (ص ۱۷۱ـ۱۷۲) نیز گفته است که امام یک هفته در بغداد توقف کرد و بعد روانة مرو شد (قس ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۲۵، که روایتی از امام آورده است که تأکید می کند حضرت هیچ گاه از بغداد دیدار نکرد). ابن طاووس (ص ۱۳۰ـ۱۳۱) نیز روایتی آورده است که امام پس از گذر از بصره و بغداد، به قم رفت و شیعیان این شهر از آن حضرت به گرمی استقبال کردند و بعدها در محل اقامت امام مدرسه ای ساخته شد (نیز ← قمی، ص۲۵۷). رافعی قزوینی (ج۳، ص۴۲۸) از سفر امام رضا به قزوین و اختفای آن حضرت در خانه داوودبن سلیمان غازی یاد کرده است.

بااین همه، روایت مشهور، که پاره ای منابع کهن بدان تصریح کرده اند، این است که به دستور مأمون امام رضا را از مدینه به بصره و سپس اهواز آوردند. آنگاه از راه فارس به خراسان و مرو رساندند. مأمون سفارش کرده بود امام را از راه کوفه و قم عبور ندهند (← اشعری، همانجا؛ کلینی، ج ۱، ص ۴۸۹؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۹، ۱۶۵، ۱۸۰؛ ذهبی، ج ۹، ص ۳۹۰). چه، نگران بود که احساسات شیعیان این شهرها در دوستی با امام، برای او (مأمون) مشکلاتی ایجاد کند. منابع کهن از جزئیات مسیر امام از فارس به خراسان هیچ گونه اطلاعی به دست نداده اند (برای تحقیقی تفصیلی درباره مسیر حرکت امام ← عرفان منش، ص ۱۳ـ۱۵۸).

ظاهراً امام پس از گذر از راه بُست* (ذهبی، همانجا) سوار در کجاوه ای نقره نشان که بر ماده استر یا ماده شتری بسته شده بود، به نیشابور رسید (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۴؛ حاکم نیشابوری، ص ۲۰۸؛ بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۱۴۴). چون بشارت ورود امام میان ساکنان شهر پیچید، ابن راهویه* (متوفی ۲۳۸) و محمدبن اَسْلَم طوسی (متوفی ۲۴۲)، از علمای سرشناس نیشابور، با چند هزار تن از مردم تا قریه مؤیدیّه در بیرون نیشابور به پیشواز امام رفتند. عده ای از علما و اصحاب حدیث اهل سنّت نیز از آن حضرت خواستند حدیثی برای آنها بیان کند که به حدیث سلسلة الذهب معروف شده است. گفته اند آن روز  ۲۴ هزار تن از کاتبان حدیث، این حدیث را از امام نوشتند (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۴ـ۱۳۵؛ بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۱۴۴ـ۱۴۵؛ ابن صبّاغ، ج ۲، ص ۱۰۰۲ـ۱۰۰۳؛ برای تفصیل ← سلسلة الذهب*، حدیث). کراماتی درباره مدت اقامت امام در نیشابور نقل کرده اند، از جمله گفته اند امام در خانه ای که اقامت داشت، بادامی کاشت که درختی شد و سال بعد میوه داد. همچنین، در محل اقامت امام حمامی خراب و قناتی بایر بود که با ورود امام آب آن قنات از نو روان شد و مردم آن حمام را بازساختند و به نام مبارک امام انتساب یافت و مردم به آن درخت و این حمام تبرک می­جستند (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳، ۱۳۵ـ۱۳۶؛ حاکم نیشابوری، ص ۲۰۸ـ۲۱۰؛ ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۴۸).

امام پس از چند روز اقامت در نیشابور، آنجا را ترک گفت (قندوزی، ج ۳، ص ۱۲۲) و پس از عبور از رباط سَعد و قریة حمراء به قریه سناباد رسید (ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۶، ۲۱۱). گفته شده امام در آن قریه به قصر حُمَیدبن قَحْطَبه* رفت و وارد بارگاهی شد که قبر هارون الرشید در آن بود. حضرت کنار آن قبر خطی کشید و فرمود اینجا آرامگاه من خواهد بود. سپس امام بازگشت و روانة سرخس شد (ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۶ـ۱۳۷) و سرانجام روز  ۱۰ جمادی الآخره ۲۰۱ به مرو رسید (قاضی نعمان، ج ۳، جزء۱۴، ص ۳۴۰؛ قس ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۶۵، که تاریخ ورود امام به مرور را سال ۲۰۰ نوشته است). مأمون کاروان امام و علویان همراه او را جای داد و برای امام رضا خانه ای جداگانه و شایسته در نظر گرفت و به وی احترام بسیار گذارد (مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۲۴؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص۲۵۹).

ولایتعهدی. در بدو ورود امام، فضل بن سهل* ملقب به ذوالریاستین، به دیدارش رفت و از حق و منزلت وی سخن گفت، اما امام از سخنان او دلگیر شد. سپس امام نزد مأمون رفت و مأمون او را احترام بسیار کرد و گفت که او را به سبب سن و منزلتش همچون عموی خود می داند. مأمون بعدها علویان را به جای دیگر انتقال داد و برای امام حجره ای در کاخ خویش اختصاص داد که یک پرده با او فاصله داشت. فضل پیوسته با امام مکاتبه می­کرد یا نزد آن حضرت می رفت و از قصد مأمون درباره سپردن زمام کار به امام و بیعت با آن حضرت سخن می گفت، اما امام نمی پذیرفت (قاضی نعمان، همانجا). پس از چندی، مأمون خود با حضرت رضا وارد مذاکره شد و نخست از امام خواست مقام خلافت را بپذیرد و بر این خواست اصرار ورزید. اما امام فرمود این کار را هرگز به اختیار خود نخواهد پذیرفت (ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۹ـ۱۴۰). در این باره گفتگوهای بسیاری صورت گرفت و چندروزی (و به قولی نزدیک دو ماه) بدین منوال گذشت و امام به خواست مأمون تن نداد. پس از آن بود که مأمون از امام خواست ولایتعهدی وی را بپذیرد (همان، ج ۲، ص ۱۴۰، ۱۴۹؛ مفید، همانجا). امام با پیشنهاد ولایتعهدی مأمون نیز به شدت مخالفت کرد. اما مأمون دیگر عذر امام را نپذیرفت و در سخنی تهدیدآمیز با نقل ماجرای شورای شش نفره عمربن خطّاب هنگام مرگ و اجبار امیرمؤمنان علی بن ابی طالب به شرکت در آن شورا، امام را ناگزیر از پذیرش ولایتعهدی دانست (مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۵۹ـ۲۶۰؛ نیز ← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۰). امام ناچار ولایتعهدی را پذیرفت، به شرط آنکه در شئون حکومتی دخالت نکند، امر و نهی نکند، فتوایی ندهد، قضاوتی نکند، کسی را برنگمارد یا معزول نکند، آیین و روشی را دگرگون نسازد و فقط از دور در مقام مشاور در کارها نظر کند (ابن بابویه، ج۲، ص۱۴۰،۱۵۰؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۶۰).

مأمون والیان و سرداران و قضات و دیگران را امر کرد که در مراسمی با لباس سبز گرد آیند تا با حضرت رضا بیعت کنند و مقرری یک ساله خود را دریافت کنند. در این مراسم مأمون امام رضا را کنار خود نشاند، درحالی که جامه سبز پوشیده و عمامه بر سر نهاده و شمشیری حمایل کرده بود و پرچمهای سبز بالای سر او برافراشته بود. نخست عباس پسر مأمون و سپس رجال کشوری و لشکری و بزرگان و سایر مردم با آن حضرت بیعت کردند. آنگاه امام به درخواست مأمون خطبه ای کوتاه ایراد کرد و فرمود: «ما به سبب قرابت با رسول خدا بر شما حقی داریم. شما نیز از این جهت بر ما حقی دارید. هرگاه شما حق ما را ادا کردید، ما نیز باید حق شما را بگزاریم». در عین حال، امام که از فرجام کار آگاه بود، به یکی از یارانش فرمود که این کار سرانجامی نخواهد داشت (قاضی نعمان، ج ۳، جزء۱۴، ص ۳۴۰ـ۳۴۲؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۶ـ۱۴۷؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص۲۶۱ـ ۲۶۳).

آنگاه مأمون خطبه ای درباره ولایتعهدی امام رضا و بیعت با وی خواند و اموالی بسیار خرج کرد و به سرداران خود عطا داد. تنها چند تن از بیعت با امام سر باز زدند که مأمون آنان را زندانی کرد (ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۵۰). شیخ مفید (۱۴۱۳، ص ۲۲) ماه رمضان سال ۲۰۱ را یادآور رویداد فرخنده و مسرت بخش بیعت با امام رضا دانسته است که در آن حق خاندان پیامبر آشکار شد و منافقان خوار شدند. از شاعرانی که در مدح امام رضا شعر سروده اند، ابونواس (متوفی ۱۹۸) و دعبل بن علی خزاعی (متوفی ۲۴۶) شاعران شیعه مذهب بوده اند (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۱ـ۱۴۳؛ ذهبی، ج ۹، ص ۳۸۹).

مأمون پس از آنکه حضرت رضا را ولیعهد و خلیفه پس از خود قرار داد، به لشکریان خود دستور داد جامه سیاه را که نشانه عباسیان بود کنار نهند و جامه سبز بپوشند و در این باره نامه هایی به شهرها و ولایات نوشت. این امر در رمضان ۲۰۱ رخ داد (یعقوبی، ج ۲، ص ۴۴۸؛ طبری، ج ۸، ص ۵۵۴، ۵۵۸؛ بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۱۷۱؛ قس قمی، ص ۵۱۴، که برخلاف اغلب منابع، بیعت گرفتن مأمون به ولایتعهدی حضرت رضا را آخر سال  ۲۰۰ نوشته است). به روایت ابن حبیب (ص ۲۰۱) کسانی نیز به عنوان ریاست شُرطه و حَرَس و حجابت امام تعیین شدند. به فرمان مأمون، نام حضرت رضا را به عنوان ولیعهد بر سکه ها و طراز جامه ها نوشتند و مقرر شد در همه سرزمینهای اسلامی پس از نام مأمون، نام امام رضا در خطبه یاد شود (مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۲۴؛ محمدبن حسین بیهقی، ص ۱۷۲).

روی این سکه ها نام امام به صورت «الامیرالرضا ولی عهد المسلمین علی بن موسی» در کنار نام مأمون و ذوالریاستین آمده و در شهرهای مرو، سمرقند، نیشابور، محمدیه (ری)، اصفهان و فارس ضرب شده است (← سرفراز و آورزمانی، ص ۱۷۱ـ ۱۷۸). تاریخ ضرب آنها از ۲۰۲ تا ۲۰۷ است که نشان می دهد پس از وفات امام همچنان سکه به نام ایشان زده اند (سهیلی خوانساری، ص ۷۸ـ۷۹؛ برای پژوهشی جدید در این باره ← رضائی باغ بیدی، ص ۳۹۷ـ۴۰۶).

بهاءالدین اربلی (متوفی ۶۹۳) محدّث و مورخ امامی گفته است عهدنامه ای را که مأمون درباره ولایتعهدی امام رضا نوشته و مطالبی را که آن حضرت در میان سطور آن عهدنامه و در پشت آن نوشته بود، در سال ۶۷۰ در دست یکی از خادمان حرم امام دیده و متن آن را در کتاب کشف الغمة فی معرفة الائمة (تألیف ۶۸۷) آورده است. در این عهدنامه که تاریخ آن دوشنبه ۷ رمضان ۲۰۱ است، مأمون خلافت را پایه دین و رشته اتحاد مسلمانان دانسته و گفته است مردم باید از فرمان خلیفه اطاعت کنند و وی را در اجرای عدالت یاری دهند. پس با نقل قولی از عمر درباره اهمیت خلافت، کار خود را در انتخاب ولیعهد، با اقدام عمر در تعیین جانشین مقایسه کرده و گفته است که حضرت رضا را به سبب شایستگیهایی مانند علم و فضل و پرهیزکاری و پارسایی به ولایتعهدی برگزیده است. همچنین، بر طبق این عهدنامه، امام برای مأمون لقب رسمی اش امیرالمؤمنین را به کاربرده و بیان کرده است که حقی را که دیگران درباره ائمه نمی شناختند، او شناخت و با تعیین امام به ولایتعهدی، رشته خویشاوندی را پیوست، دلها را ایمن گرداند و آنان را که به نابودی نزدیک بودند، زنده و توانگر ساخت و این همه را برای خشنودی خدا کرد. گفته شده است کسانی از بزرگان علما و امرا، ازجمله عبداللّه بن طاهربن حسین بر این عهدنامه شهادت دادند (← ج ۳، ص۱۷۲ـ ۱۷۹). در ربع اول سده هشتم رشیدالدین فضل اللّه همدانی (ص ۶) و هندوشاه نخجوانی (ص ۱۵۸) از وجود نسخه عهدنامه ولایتعهدی در مشهد امام رضا در طوس خبر داده اند.

چون عید فطر سال ۲۰۱ فرا رسید، مأمون از امام رضا خواست نماز و خطبه عید را برگزار کند تا کار ولایتعهدی استوار شود، دلهای مردم و سپاهیان آرام گیرد و فضل و کمال امام را بشناسند. امام با توجه به شروطی که برای قبول ولایتعهدی نهاده بود، نپذیرفت. چون مأمون اصرار ورزید، امام فرمود که همچون رسول خدا به نماز خواهد رفت و مأمون پذیرفت. امام با آدابی همچون روش پیامبر تکبیرگویان از خانه خارج شد. مردم نیز همراه حضرت صدای خود را به تکبیر بلند کردند. شهر مرو از صدای گریه و صیحه مردم به خود لرزید. سپاهیان نیز از اسبها به زیر آمدند و برهنه پای با امام همراه شدند. چون این خبر به مأمون رسید به امام پیغام فرستاد که ایشان را به زحمت افکنده و بهتر است بازگردد. امام هم کفش خواست و سواره بازگشت و کار نماز پریشان ماند (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۵۰ـ۱۵۱؛ بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۱۰۶ـ۱۰۷).

در آغاز ولایتعهدی امام رضا چندی باران نبارید. مأمون از امام خواست برای نزول باران دعا کند. امام پذیرفت و روز دوشنبه را برای این کار تعیین فرمود. امام صبح هنگام همراه مردم روانه صحرا شد، بر منبر رفت و از خداوند طلب باران کرد. در پی آن ابرها در آسمان پدیدار گشت و چون مردم به خانه های خود بازگشتند، بارانی تند باریدن گرفت. جمعیتی بسیار گرد امام فراهم آمد و مردم به حضرت رضا برای این کرامت تهنیت گفتند. امام نیز مردم را به تقوا و فرمان برداری از خدا، سپاسگزاری نعمتهای او و یاری مؤمنان به یکدیگر سفارش کرد. اما همین امر باعث شد افرادی بر مقام و محبوبیت امام رشک ورزند و نزد مأمون برضد امام زبان گشایند. از سوی دیگر، امام همچون گذشته به ارشاد می پرداخت و مردم مجذوب مقام علمی آن حضرت می شدند و این مایه نگرانی مأمون بود (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۶۷ـ۱۷۴؛ برای تحلیل ولایتعهدی ← بخش دوم مقاله).

وقایع پس از ولایتعهدی. در ماجرای ولایتعهدی، مأمون به والیان خویش دستور داد برای ولیعهدی حضرت رضا بیعت بگیرند. گروهی بیعت کردند، اما عباسیان و طرفدارانشان در بغداد، از ولایتعهدی امام رضا اظهار ناخشنودی و از بیعت به نام آن حضرت و پوشیدن لباس سبز خودداری کردند و با ابراهیم بن مهدی* عباسی معروف به ابن شَکله، عموی مأمون که مردی آوازه خوان و عودنواز و می خواره بود، بیعت کردند و او را مبارک نامیدند و مأمون را خلع کردند (یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۰؛ طبری، ج ۸، ص ۵۵۴ـ۵۵۵، ۵۵۷؛ مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۲۴؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۶۵ـ۱۶۶). دیگر ولایات خلافت نیز دستخوش هرج ومرج شد. خوارج در سیستان و فارس و کرمان، بابک در آذربایجان و حاتم پسر هرثمة بن اعین در ارمنستان سر به شورش برداشته بودند (← یعقوبی، ج ۲، ص ۴۶۲ـ۴۶۳؛ تاریخ سیستان، ص ۱۵۶ـ۱۸۰؛ برای تفصیل بیشتر ← مأمون*). در این هنگام فضل بن سهل که زمام امور کشوری و لشکری را در دست داشت، چنان بر رأی مأمون نفوذ داشت که بغدادیان می گفتند او مأمون را مجنون و اسیر جادوی خویش کرده است (ابن بابویه، همانجا؛ ابن اثیر، ج ۶، ص ۳۴۶). براساس برخی گزارشها، عباسیان در بغداد، ولایتعهدی حضرت رضا را نقشه و دسیسة فضل بن سهل برای بیرون کردن خلافت از خاندان عباسیان می دانستند و نگران بودند که فضل به یاری برادرش حسن و با تعلقات نژادی و وابستگی پیشین خاندان او به آیین زردشتی، دولت عربی عباسیان را سرنگون سازد (← یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۰؛ طبری، ج ۸، ص ۵۴۹، ۵۵۵). فضل وخامت اوضاع و اخبار شورش بغداد را از مأمون پنهان می کرد و به او گزارش می داد که مردم بغداد ابراهیم بن مهدی را فقط به عنوان فرماندار خویش برگزیده اند. امام رضا که ادامه این وضع را به صلاح امت نمی دانست، در پی تقاضای جمعی از امرای لشکر، در اقدامی صادقانه مأمون را از جنگ و آشوبی که مردم از هنگام کشته شدن امین به آن گرفتار بودند، خبر داد و به وی گفت که فضل اخبار بغداد و نارضایی مردم از خودش و برادرش حسن و حتی ناخشنودی آنان از ولایتعهدی آن حضرت را نهان می دارد و مردم بغداد با ابراهیم بن مهدی بیعت خلافت کرده اند و میان ابراهیم و حسن بن سهل جنگ برپا است. مأمون در این باره تحقیق کرد و عده ای از امرای لشکر نیز همین سخنان را گفتند (طبری، ج ۸، ص ۵۶۴ـ۵۶۵؛ نیز ← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۴۵). چون راستی این گفته ها و گزارشها بر مأمون آشکار شد، در  ۲۰۲ به عزم آرام ساختن اوضاع عراق از مرو رهسپار بغداد شد (طبری، ج ۸، ص ۵۶۵). مأمون را امام رضا و فضل همراهی می کردند (یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۱). در سرخس، گروهی فضل را در حمام به قتل رساندند. قاتلان وی از اطرافیان مأمون بودند که به امر او بدین کار دست زدند، اما مأمون برای آنکه نقشه­اش فاش نشود، آنان و عده ای دیگر را کشت (طبری، همانجا) و در مرگ فضل سخت بی تابی کرد (یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۲؛ برای تفصیل بیشتر ← فضل بن سهل*). بدین ترتیب، مأمون فضل را که مایه نارضایی و شورش عباسیان می دانست، از میان برداشت. گفته شده که مأمون نخست قصد داشت امام رضا و فضل را یک جا در حمام به قتل رساند، اما امام با هشیاری توطئه او را نافرجام گذارد. در پی آن، مأمون به حضرت رضا متوسل شد تا شورش هواخواهان فضل را که بر در کاخ مأمون گرد آمده بودند، با مدارا آرام و آنان را متفرق سازد (← مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۶۶ـ۲۶۷). از پاره ای روایات برمی آید که مأمون پس از آن، امام را سخت تحت نظر و حبس قرار داد (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۸۳).

وفات. مأمون چون به طوس رسید، چند روزی آنجا ماند (طبری، ج ۸، ص ۵۶۶، ۵۶۸). امام در طوس سه روز بیمار شد (← یعقوبی، ج ۲، ص ۴۵۳؛ قس قاضی نعمان، ج ۳، جزء۱۴، ص ۳۴۳). در پی آن، بنابر مشهور، امام رضا در آخر ماه صفر سال ۲۰۳ در قریه سناباد طوس درگذشت (← یعقوبی، همانجا؛ نوبختی، ص ۸۶؛ طبری، ج ۸، ص ۵۶۸؛ طبرسی، ۱۴۱۷، ج ۲، ص ۴۱؛ برای دیگر اقوال، درباره تاریخ وفات امام رضا ← قمی، ص ۵۱۴؛ مسعودی، ۱۴۰۹، ص ۲۲۸؛ نجاشی، ص ۱۰۰؛ ابن خلّکان، ج ۳، ص ۲۷۰؛ مجلسی، ج ۴۹، ص ۲۹۲ـ۲۹۳). امام رضا هنگام وفات ــ اگر تولد آن حضرت را ۱۴۸ و وفات او را ۲۰۳ بدانیم ــ ۵۵ ساله بوده است (کلینی، ج ۱، ص ۴۸۶؛ مفید،  ۱۴۱۴ج، ص ۴۷۹؛ برای اقوال دیگر ← یعقوبی، ج ۲، ص  ۴۵۳: ۴۴ سال؛ مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۰۰ : ۴۹ سال و شش ماه، ج ۴، ص ۳۲۴ :۵۳ سال؛ ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۶۶ :۴۹ سال و شش ماه و  ۵۲ سال؛ علی بن زید بیهقی، ۱۴۱۰، ج ۱، ص ۴۲۶ :۴۷ سال). درباره اینکه امام رضا به مرگ طبیعی وفات یافته یا مسموم شده است، میان مورخان اختلاف هست. طبری (همانجا) و برخی دیگر از مورخان (← ابن اعثم کوفی، ج ۸، ص ۴۲۴؛ مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۲۴؛ ابن اثیر، ج ۶، ص ۳۵۱؛ ابن خلّکان، همانجا) سبب وفات حضرت را زیاده روی در خوردنِ انگور ذکر کرده ­اند. اما چنین نسبتی به امام عجیب و نارواست (عاملی، ص ۴۱۰). بیشتر مورخان وفات امام را به علت مسمومیت ذکر کرده اند (← یعقوبی، همانجا؛ مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۰۰؛ ابن حِبّان، ج ۸، ص۴۵۶ـ۴۵۷؛ علی بن زید بیهقی، ۱۳۸۸، ص ۸۳). درباره چگونگی مسموم شدن امام نیز روایات گوناگون است. در پاره ای از آنها گفته اند که امام با انگور (← ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۷) و طبق برخی روایات، با انار یا آب انار (← یعقوبی، همانجا؛ مسعودی، ۱۴۰۹، همانجا؛ ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۶ـ۵۶۷؛ مفید،  ۱۴۱۴ج، همانجا) و به روایتی با عسل (← علی بن زید بیهقی، ۱۴۱۰، همانجا) مسموم شده است. طبق پاره ای روایات مأمون خود به امام زهر خورانید (← مسعودی، ۱۴۰۹؛ ابن حبّان؛ ابوالفرج اصفهانی؛ مفید، همانجاها). اما به روایت یعقوبی (همانجا) علی بن هشام سردار عباسی امام را مسموم ساخت. بعضی مورخان معاصر این کار را به دست یکی از هواداران خاندان عباسی یا اطرافیان مأمون دانسته اند (← رفاعی، ج ۱، ص ۲۶۷ـ۲۶۸؛ احمد امین، ج ۳، ص ۲۹۵ـ۲۹۶). امام یک روز (قاضی نعمان، ج ۳، جزء ۱۴، ص ۳۴۴) و به قولی دو روز (← مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۷۰) پس از مسمومیت درگذشت.

در میان مورخان شیعه نیز درباره چگونگی وفات امام اختلاف هست. شیخ مفید این عقیده را ترجیح داده است که امام به علت مسمومیت درگذشته است، هرچند می گوید با قطع و یقین نمی توان در این باره نظر داد (۱۴۱۴ب، ص ۱۳۲؛ قس همو،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۷۰ـ۲۷۱). بهاءالدین اربلی (ج ۳، ص ۱۱۲) نقل کرده که رضی الدین علی بن طاووس (متوفی ۶۶۴) منکر مسموم شدن حضرت رضا بوده و خود نیز همین قول را پذیرفته است. با این حال، ابن بابویه، محدّث بزرگ شیعه، ضمن نقل روایاتی معتقد بوده که حضرت رضا به دست خود مأمون یا به امر وی مسموم شده است (← ج ۲، ص ۱۶۶، ۲۳۷ـ۲۵۰). علامه مجلسی (ج ۴۹، ص ۳۱۱ـ۳۱۳) از گفتار ابن بابویه و شیخ مفید جانبداری کرده و آن را قول مشهورتر در میان شیعیان دانسته است. وفات ناگهانی فضل بن سهل و امام رضا ــ که حضور وی هرگونه سازش با جبهه مخالف و قدرتمند عباسیان را در بغداد ناممکن می ساخت ــ درحقیقت این حدس را قوت می بخشد که مأمون در مرگ امام و فضل دست داشته است (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «علی الرضا»).

مأمون یک شبانه روز خبر وفات امام را پوشیده داشت. آنگاه خبر درگذشت امام را به محمدبن جعفر، عموی امام رضا و جمعی از آل ابی طالب که در خراسان بودند، داد و گریه و اندوه بسیار کرد و پیکر مطهر امام را که سالم بود، به آنان نشان داد (ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۷؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۷۱) و چند روزی از خوردن و آشامیدن و هرگونه لذتی چشم پوشید. همچنین مأمون نامه ای حاکی از اندوه به حسن بن سهل و دردنامه ای نیز به خاندان عباسی و مردم بغداد نوشت که علی بن موسی که ولایتعهدی او موجب خشم و نارضایی آنان بوده، وفات یافته است و دیگر مانعی برای اطاعت آنان از خلیفه نیست (طبری، ج ۸، ص ۵۶۸). با توجه به این رفتار مأمون، سبط ابن جوزی (ص ۳۱۸) وی را از مسموم کردن امام مبرا دانسته است. اما از همان آغاز انگشت اتهام متوجه مأمون بود. روز پس از وفات امام، مردم اجتماع کردند و گفتند وی امام را مظلومانه کشته است. مأمون از محمدبن جعفر خواست تا مردم را متفرق سازد و دستور داد پیکر پاک امام را شبانه غسل دادند و کفن کردند (ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۴۱ـ۲۴۲). گفته اند مأمون بر پیکر امام نماز خواند و خود آن را تا محل خاکسپاری تشییع کرد (← طبری، همانجا؛ قس ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۴۳ـ۲۴۴، که گفته است امام جواد علیه السلام پیش از مأمون پدرش را غسل داده و کفن کرده و بر آن نماز خوانده بود). امام را در قبه ای که مأمون در سرای حُمَیْدبن قحطبه در روستای سناباد در شهر نوقان از نواحی طوس ساخته بود، کنار قبر هارون و در سمت قبله آن دفن کردند (← ابن بابویه، ج ۱، ص ۱۸ـ۱۹؛ مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۷۱). از آن پس قبه هارونی به مشهد مشهور شد و به تدریج شهری به نام مشهدالرضا یا مشهد طوس یا مشهد در اطراف آن به وجود آمد که زیارتگاه مؤمنان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام شد (← بخش ۴ :حرم رضوی؛ آستان قدس رضوی*).

شمایل و سیره امام. امام قدی میانه داشت (ابن صبّاغ، ج ۲، ص ۹۷۱) و رنگ پوستش بسیار تیره یا گندمگون بود (← ابن معتز، قسم ۱، ص ۶۹۳؛ عمری، ص ۱۲۸؛ دلائل الامامة، ص ۳۶۴). در تابستان روی حصیر و در زمستان روی پلاسی می نشست. آهسته و اندک غذا می خورد و پیش از غذا دستها را می شست. جامه ارزان و خشن می پوشید، اما در دیدار با مردم لباس فاخر در برمی کرد. چون پیش مردم می رفت، ظاهر خود را مرتب می­کرد. نظافت را همیشه رعایت می کرد. با عود هندی تازه بخور می کرد و گلاب و مشک به کار می برد. چون صبح اول وقت نماز می گزارد، تا برآمدن آفتاب در سجده می ماند. سپس با مردم می نشست و سخن می گفت یا سوار می شد و بیرون می رفت. صدایش را بلند نمی کرد و به نرمی با مردم سخن می گفت. هیچ گاه با سخنش کسی را نمی آزرد و گفتار کسی را قطع نمی کرد تا از سخن گفتن فارغ شود. پیش روی کسی پای خود را دراز نمی کرد و بر چیزی تکیه نمی زد. آب دهان نمی انداخت. هنگام خندیدن قهقهه نمی کرد و تبسم می کرد. با غلامانش می نشست و غذا می خورد. هر سه روز یک بار قرآن را ختم و در آیات آن تدبّر می کرد. کسی عالم تر و پرهیزکارتر از او نبود و همه وقت ذکر خدا می گفت. شبها کم می خوابید و بیشتر اوقات از اول شب تا صبح شب زنده داری می کرد. بسیار روزه می گرفت. در نهان، بسیار به مردم احسان می کرد و صدقه می داد. کسی که از او تقاضایی داشت، اگر می توانست، بی درنگ آن را برمی آورد (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۱۳۶، ۱۷۹ـ۱۸۴؛ ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱). امام رضا به رفتار غلامان و یارانش توجه داشت و در اصلاح خطاهای آنان می کوشید (← کلینی، ج ۵، ص ۲۸۸ـ ۲۸۹، ج ۶، ص ۲۹۷). مهمان را به کار وانمی داشت (همان، ج ۶، ص ۲۸۳) و به بهترین وجه در احترام او می کوشید (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۲۱۲ـ۲۱۳). هنگامی که در خراسان بود، روز عرفه همه مال خود را میان مردم قسمت کرد (ابن شهرآشوب، ج ۴، ص ۳۶۱).

زنان و فرزندان. گفته شده امام رضا در مدینه یک زن داشته که نامش شناخته نیست (← حسینی عاملی، ص ۹۰). در روایتی از زنی به نام رُحم یاد شده است (← طوسی، ۱۳۹۰، ج ۸، ص ۴۰). آن حضرت کنیزانی نیز داشت که یکی از آنها مادر فرزندش امام جواد علیه السلام است و در منابع از وی با نامهای مختلفی یاد شده است، از جمله دُرّه که امام او را خیزران نامید (← طبرسی، ۱۴۱۷، ج۲، ص۹۱؛ ابن شهرآشوب، ج۴، ص۳۹۶). او را از خاندان ماریه قبطیه همسر پیامبر دانسته اند (← کلینی، ج ۱، ص ۴۹۲؛ طبرسی، ۱۴۰۶، ص ۱۲۸؛ ابن شهرآشوب، همانجا). امّ حبیب/ امّ حبیبه دختر (و به روایتی خواهر) مأمون نیز پس از ولایتعهدی امام به عقد آن حضرت درآمد (← طبری، ج ۸، ص ۵۶۶؛ مسعودی، ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹، ج ۴، ص ۳۲۴ـ۳۲۵). برخی گفته اند امام رضا پنج پسر به نامهای محمد، حسن، جعفر، ابراهیم و حسین و یک دختر به نام عایشه داشته است (← ابن طلحه شافعی، ج ۲، ص ۱۳۷؛ بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۹۰، ۱۱۳). به روایت ابن حزم (ص ۶۱ـ۶۲) امام رضا سه پسر به نامهای علی و محمد و حسین داشت که نسل او از طریق محمد تداوم یافت. در روایات دیگر از دو پسر به نامهای محمد و موسی (← عمری، همانجا) یا محمد و جعفر (← مجمل التواریخ و القصص، ص ۴۵۷) یاد شده است. در سند روایتی نیز دختری به نام فاطمه (← ابن بابویه، ج ۲، ص ۷۰) یا چند دختر بدون ذکر نام (← قمی، ص ۵۱۷) برای امام یاد شده است.

در پاره ای شهرها نیز آرامگاههایی منسوب به فرزندانی از امام رضا وجود داشته که زیارتگاه بوده و برخی از آنها تا به امروز باقی است. از آن جمله است مشاهد و مزاراتی که در مرو (← فخررازی، ص ۷۷)، قوچان (مجلسی، ج ۴۸، ص ۳۲۰)، گرگان (قزوینی، ص ۳۵۱) و قزوین (عبدالجلیل قزوینی، ص ۵۸۹؛ رافعی قزوینی، ج ۱، ص ۵۶، ج ۳، ص ۴۲۸) مشهور بوده است. اما به نظر می رسد که این نقلها دربارة تعدد اولاد امام رضا هیچ یک درخور اعتماد نیست (قس مجلسی، همانجا). احادیثی از امام رضا (← بهاءالدین اربلی، ج ۳، ص ۱۳۶) و امام جواد (کشّی، ص ۵۹۶) حاکی از آن است که امام رضا فقط یک فرزند داشت و نسل امام از طریق وی برقرار ماند که همان امام جواد علیه السلام است (نیز ← مفید،  ۱۴۱۴الف، ج ۲، ص ۲۷۱؛ طبرسی، ۱۴۱۷، ج ۲، ص ۸۶؛، عبیدلی، ص ۱۴۸؛ نیز ← الجواد*، امام).

منابع : ابن اثیر؛ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛ ابن بابویه، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم۱۳۶۳ش؛ ابن حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ ۱۴۰۳/۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن حبیب، کتاب اسماء المغتالین من الاشراف فی الجاهلیة و الاسلام، و اسماء من قتل من الشعراء، در نوادر المخطوطات، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مجموعه ۶، قاهره : مکتبة الخانجی، ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] ۱۹۸۲[؛ ابن خلّکان؛ ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول صلی اللّه علیهم، با ترجمه فارسی، چاپ علی اکبر غفاری، تهران ۱۴۰۰؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم ]بی تا.[؛ ابن صبّاغ، الفصول المهمة فی معرفة الائمة، چاپ سامی غریری، قم ۱۴۲۲؛ ابن طاووس، فرحة الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام، چاپ تحسین آل شبیب موسوی، ]قم [۱۴۱۹/۱۹۹۸؛ ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، چاپ ماجدبن احمد عطیه، بیروت ۱۴۲۰؛ ابن معتز، شعر ابن المعتز، چاپ یونس احمد سامرائی، قسم ۱، ]گردآوری[ محمدبن یحیی صولی، ]بغداد ۱۳۹۸/  ۱۹۷۸[؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۳۶۸/۱۹۴۹؛ احمد امین، ضحی الاسلام، بیروت: دارالکتاب العربی، ]بی تا.[؛ سعدبن عبداللّه اشعری، کتاب المقالات و الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۶۱ش؛ علی بن عیسی بهاءالدین اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، با ترجمة فارسی آن به نام ترجمة المناقب، از علی بن حسین زوارئی، چاپ ابراهیم میانجی، قم ۱۳۶۴ش؛ علی بن زید بیهقی، کتاب تاریخ بیهق، چاپ کلیم اللّه حسینی، حیدرآباد ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛ همو، لباب الانساب و الالقاب و الاعقاب، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۱۰؛ محمدبن حسین بیهقی؛ تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار، تهران: زوار، ?]۱۳۱۴ش[؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمة محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵ش؛ تاج الدین بن علی حسینی عاملی، التتمة فی تواریخ الائمة، چاپ باسم هاشمی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ عبداللّه بن جعفر حِمْیَری، قرب الاسناد، قم ۱۴۱۳؛ حسین بن حمدان خصیبی، الهدایة الکبری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛ خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، بیروت ۱۴۰۹ـ۱۴۱۰؛ دلائل الامامة، ]منسوب به [محمدبن جریر طبری آملی، قم: مؤسسة البعثة، ۱۴۱۳؛ ذهبی؛ عبدالکریم بن محمد رافعی قزوینی، التدوین فی  اخبار قزوین، چاپ عزیزاللّه عطاردی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛ رشیدالدین فضل اللّه همدانی، جامع التواریخ: قسمت اسماعیلیان و فاطمیان و نزاریان و داعیان و رفیقان، چاپ محمدتقی دانش پژوه و محمد مدرسی زنجانی، تهران ۱۳۸۱ش؛ حسن رضائی باغ بیدی، «نگاهی دیگر به سکه های ولایت عهدی امام رضا(ع)» در جشن نامه آیت اللّه رضا استادی، به کوشش رسول جعفریان، قم: مورخ، ۱۳۹۳ش؛ احمد فرید رفاعی، عصر المأمون، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۷؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛ علی اکبر سرفراز و فریدون آورزمانی، سکه های ایران: از آغاز تا دوران زندیه، تهران ۱۳۸۳ش؛ سمعانی؛ احمد سهیلی خوانساری، «سکه ولایتعهدی امام رضا علیه السلام»،گوهر، سال ۳، ش ۱ (فروردین ۱۳۵۴)؛ حسین شاکری، الجواد محمد علیه السلام، قم ۱۴۱۹؛ صَفَدی؛ فضل بن حسن طبرِسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم ۱۴۱۷؛ همو، تاج الموالید فی موالید الائمة و وفیاتهم، در مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، چاپ محمود مرعشی، قم: کتابخانة آیت اللّه مرعشی نجفی، ۱۴۰۶؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران ۱۳۹۰؛ همو، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا(ع)، قم ۱۳۶۲ش؛ عبدالجلیل قزوینی، نقض، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۵۸ش؛ محمدبن محمد عبیدلی، تهذیب الانساب و نهایة الاعقاب، استدراک و تعلیق ابوعبداللّه حسین بن محمدالمعروف بابن طباطبا، چاپ محمدکاظم محمودی، قم ۱۴۱۳؛ جلیل عرفان منش، جغرافیای تاریخی هجرت امام رضا علیه السلام از مدینه تا مرو، مشهد ۱۳۸۲ش؛ علی بن محمد عمری، المجدی فی انساب الطالبیین، چاپ احمد مهدوی دامغانی، قم ۱۴۰۹؛ محمدبن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش؛ محمدبن عمر فخررازی، الشجرة المبارکة فی انساب الطالبیة، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۹؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، المغانم المطابة فی معالم طابة، قسم المواضع، چاپ حمد جاسر، ریاض ۱۳۸۹/۱۹۶۹؛ نعمان بن محمد قاضی نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، چاپ محمدحسین جلالی، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲؛ زکریابن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبارالعباد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛ سعیدبن هبة اللّه قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم ۱۴۰۹؛ حسن بن محمد قمی، تاریخ قم، ترجمة حسن بن علی قمی، چاپ محمدرضا انصاری قمی، قم ۱۳۸۵ش؛ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، ینابیع المَودَّةِ لِذَویِالقُربی، چاپ علی جمال اشرف حسینی، قم ۱۴۱۶؛ کتاب القاب الرسول و عترته، در مجموعة نفیسة فی تاریخ الائمة، همان؛ محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفة الرجال، ]تلخیص[ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش؛ کلینی (بیروت)؛ محمدصالح بن احمد مازندرانی، شرح اصول الکافی، مع تعالیق ابوالحسن شعرانی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛ مجلسی؛ مجمل التواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاوه خاور، ۱۳۱۸ش؛ علی بن حسین مسعودی، اثبات الوصیة للامام علی بن ابی طالب علیه السلام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر، چاپ شارل پلّا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، بیروت  ۱۴۱۴الف؛ همو، تصحیح اعتقادات الامامیة، چاپ حسین درگاهی، بیروت  ۱۴۱۴ب؛ همو، مسارّالشیعة فی مختصر تواریخ الشریعة، چاپ مهدی نجف، قم ۱۴۱۳؛ همو، المُقنِعَة، بیروت  ۱۴۱۴ج؛ نجاشی؛ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/۱۹۳۶؛ هندوشاه نخجوانی، تجارب السّلف، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۵۷ش؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛

EI۲, s.v. "ÜAlā al-Ridā, Abu&#۳۹;l-Hasan b. Mūsā" (by B. Lewis).

/ محمدرضا ناجی /

الرضا، امام،ولایتعهدی، موضوع ولایتعهدی امام علی بن موسی الرضا علیه السلام یکی از مسائل سیاسی و تاحدی کلامی بحث برانگیز در تاریخ اسلام است  که هم در گذشته و هم در حال، همواره معرکه آرا بوده است؛ امری که قبول آن هم برای عباسیان دشوار بود و هم برای علویان و هواداران اهل بیت (← ادامة مقاله). در واقع، این مسئله با اصل مسئلة ولایتعهدی و به عبارت دیگر، سازوکار انتقال قدرت در عهد خلافت عباسی پیوند دارد، که یکی از جلوه های بارز جنگ قدرت در این دوره محسوب می شد و حکومت عباسی را با مشکلات زیادی مواجه ساخت (برای تفصیل ← فاروق عمر فوزی، ۱۳۹۰ـ ۱۳۹۲، ج ۲، ص۱۹۶ـ ۲۳۲). در گزارشهای کهن و تحلیلهای تاریخی مورخان قدیم و جدید، چند پرسش محوری در موضوع ولایتعهدی امام رضا مطرح است؛ یکی اینکه پیشنهاددهنده آن چه کسی بوده است: مأمون* یا وزیرش فضل بن سهل* یا کسی دیگر؛ دوم اینکه انگیزه و هدف یا اهداف پیشنهاددهنده چه بوده است؛ و سوم اینکه امام رضا به چه دلیلی و با رضایت یا بی رضایت، این منصب را پذیرفته است. تحلیل و داوری در این باب، به سبب کثرت گزارشها و ناهمسازی میان آنها دشوار است (← همو، ۱۹۷۶، ص ۱۴۴؛ مطهری، ج ۱۸، ص ۱۲۳).

نخست پاسخ این سه پرسش را براساس گزارشهای متون کهن می آوریم و سپس به پاسخها و تحلیلهای محققان معاصر که در تقویت یا تضعیف یا تقریر مناسب تر پاسخهای متون کهن است، می پردازیم. در میان علمای متقدم شیعه، ابن بابویه (متوفی ۳۸۱) چند دیدگاه و تحلیل را در این باب ذکر و نظر خود را هم بیان کرده است. نسبت به پرسشهای اول و دوم به نظر صریح او (۱۳۶۳ش، ج۲، ص۱۶۶)، مأمون پیشنهاددهنده این منصب، و قصد او هم وفای به یک عهد و نذر بوده است (نیز ← ادامة مقاله). او (۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۵۱ـ۱۵۲) بر اساس گزارشی از قول ریّان بن صلت*، از شایعاتی در بین سپاهیان و عامه مردم خبر داده که بنابر آنها، در همان روزگار نیز سپردن ولایتعهدی به امام رضا تدبیر فضل شمرده می شد؛ و وقتی این خبر به مأمون رسید، ریّان را خواست و داستان منازعات خود با امین، برادرش، را برای او بیان کرد و در ضمن آن از عهد و نذرش با خدا یاد کرد مبنی بر اینکه اگر بر امین غلبه کند، خلافت را به شایسته ترین کس از خاندان ابی طالب خواهد سپرد (نیز ← ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۳؛ مفید، ج ۲، ص ۲۶۱). تفصیل ماجرا چنین است که مأمون، عیسی بن یزید جَلودی را مأمور کرد تا گروهی از فرزندان ابوطالب و از جمله علی بن موسی الرضا را از مدینه به خراسان آورد، و خود تصمیم به انتصاب امام رضا به ولیعهدی گرفت. او این تصمیم را با فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل* در میان گذاشت و چون حسن، زبان به مخالفت گشود، مأمون تصمیم خود را برآمده از عهدش با خدا دانست که اگر بر امین ظفر یابد،خلافت را به شایسته ترین فرد از خاندان ابوطالب واگذار کند، که در آن زمان کسی را شایسته تر از علی بن موسی نمی دانست (← ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۲ـ۵۶۳؛ مفید، ج ۲، ص ۲۵۹، ۲۶۱).

ابن بابویه (۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۷۰) در گزارش نماز بارانی که امام رضا برپا داشت، در پاسخ به حاسدانی که در دربار بر انتصاب ایشان به ولایتعهدی خرده می گرفتند و مأمون را عاملِ از گمنامی درآوردن و برکشیدن علی بن موسی الرضا و انتقال قدرت و سلطنت از بنی عباس به علویان می شمردند، از زبان مأمون اسباب و اهداف دیگری را برای این انتصاب به تفصیل ذکر کرده است. مطابق این گزارش، خود مأمون این کار را کرده و با این اقدام می خواست علی بن موسی را از اینکه در نهان مردم را به امامت خود دعوت کند باز دارد، و با این انتصاب، او را وا دارد تا مردم را به حمایت از مأمون دعوت کند و سلطنت و خلافت او را به رسمیت بشناسد، ولی پس از برگزاری نماز باران و مشاهده جایگاه دینی و اجتماعی امام از اقدام خود پشیمان شد. اما بنا به نقل ابن بابویه (۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، ج ۱، ص ۲۳۸)، امام رضا در گفتگویی با مأمون، نیت او را چیز دیگری دانسته است. به گفته ایشان، مأمون با این انتصاب می خواست مردم رغبت ایشان را به دنیا و مقامهای دنیوی ببینند، و به این ترتیب، جایگاه معنوی و دینی امام در نظر و دل مردم از دست برود (نیز ← همو، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۲۳۹، که سخن اباصلت هروی است). قسمت اول این گزارش را سخن محمدبن سنان نیز تأیید می کند، آنجا که می گوید امام رضا در دوران هارون از اینکه خود را به امامت مشهور سازد، پرهیز می کرد (← کلینی، ج ۸، ص ۲۵۷ـ۲۵۸). در گزارشی دیگر، ابن بابویه به دیدگاه دیگری اشاره کرده که بنابر آن، پیشنهاددهندة ولایتعهدی امام رضا به مأمون، فضل بن سهل بوده است. ابن بابویه (۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۶۵ـ۱۶۶) تفصیل این مطلب را از کتاب ولاة خراسان حسین بن احمد سلّامی (قرن سوم و چهارم) نقل کرده است. بر اساس این گزارش، فضل بن سهل خود را در توانایی انتقال خلافت از قبیله ای به قبیله دیگر با ابومسلم خراسانی مقایسه کرده، و نقش مأمون فقط در حد پذیرفتن آن بوده است (نیز ← جرجی زیدان، ج ۴، ص ۱۶۸ـ۱۶۹؛ برای نقد آن ← مطهری، ج ۱۸، ص ۱۲۱؛ قس طبری، ج ۸، ص ۵۵۵؛ مسکویه، ج ۴، ص ۱۳۲؛ ابن اثیر، ج ۶، ص ۳۲۶، که بر اساس آن بنی عباس/ بنی هاشم با شنیدن این خبر در بغداد آن را دسیسه فضل بن سهل شمردند).

در میان قدمای اهل سنّت، طبری (ج ۸، ص ۵۵۴) نامه حسن بن سهل به عیسی بن محمدبن ابی خالد را نقل کرده است که بنابر آن، مأمون در میان فرزندان عباس و فرزندان امام علی نظر کرد تا کسی را برای ولایتعهدی برگزیند، اما کسی را شایسته تر و پرهیزگارتر از علی بن موسی ندید. اما به گزارش مسعودی (ج ۴، ص ۳۲۴)، مأمون دستور داد نزدیکانش را جمع کنند و این سخنان را در آن مجلس بر زبان راند. از این دو نقل برمی آید که مأمون، خود، تصمیم گیرنده بوده است. ولی بنابر گزارش جَهشِیاری (ص ۲۰۳)، چنان که از گفتگوی نعیم بن حازم با مأمون برمی آید، مردم عرب و بنی عباس از کار مأمون برداشتی قومیتی داشتند و فکر می کردند هدف وی درواقع، برکشیدن ایرانیان و احیای حکومت خسروان ایرانی است، هرچند در ظاهر، درآورن سلطنت و خلافت از دست بنی عباس و سپردن آن به علویان باشد. دلیل آنها این بود که مأمون به جای لباس سفید، که لباس علی علیه السلام و خاندانش بود، لباس سبز را برگزید که لباس خسروان  ایران و زردشتیان بود. اما در تاریخنامه طبری (بلعمی، ج ۲، ص ۱۲۴۰)، این کار تدبیر مشترک مأمون و فضل بن سهل برای فرونشاندن فتنه علویان دانسته شده است. گفتنی است که آرام کردن شورشها و خواباندن فتنه ها و خاتمه دادن به تفرقه ها، مُفادی است که در عهدنامه مأمون با امام رضا به آنها اشاره شده است (← ابن جوزی، ج ۱۰، ص ۹۶) و به نوعی بیانگر فلسفة انتخاب ایشان است. وقتی بدانیم که پاره ای از شورشهای مهم این عهد مخصوصاً در عراق را برخی علویان و طالبیان برپا کرده بودند (برای نمونه ← طبری، ج ۸، ص ۵۲۷ـ۵۶۳؛ مسعودی، ج ۴، ص ۳۲۲ـ۳۲۳)، می توانیم قول بلعمی در تاریخنامه طبری و گروه زیادی از مورخان جدید را در این زمینه تأیید کنیم (نیز ← کریمی جهرمی، ص ۱۵۸).

در پاسخ پرسش سوم و اینکه امام رضا ولایتعهدی را با رضایت پذیرفت یا از سر اجبار، باید گفت هم احضار امام رضا از مدینه به مرو و هم تن دادن ایشان به پذیرش ولایتعهدی مأمون هر دو به اجبار بود. بنابر گزارشهای منابع شیعی، امام رضا به نامه های مکرر مأمون برای رفتن به مرو پاسخ نداد و از ترک مدینه و خاندانش و همراه نبردن ایشان با خود اکراه داشت و حتی مرگ خود را به صراحت پیش بینی کرده بود (← کلینی، ج ۱، ص ۴۸۸ـ۴۸۹؛ ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۴۹، ۲۱۷ـ۲۱۸). در بعضی روایات نیز، حضرت رضا پذیرش ولایتعهدی را امری اجباری می دانست که نپذیرفتن آن خطر مرگ در پی داشت؛ و ایشان آن را با قبول وزارت عزیز مصر از سوی حضرت یوسف مشابه می خواند (← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۳۹). منظور امام اشاره به تهدیدهای مأمون و پسران فضل در جلسات و خلوتهایی است که برای توجیه و قبولاندن این امر به ایشان داشتند (ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۳؛ ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۴۰). هرچند، امام رضا در مقایسة مأمون با عزیز مصر، مأمون را مسلمانی می دانست که خود وصایت او را پذیرفته است (ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۳۹، ۱۷۱). در روایتی دیگر، ایشان پذیرش ولایتعهدی را به شرکت امیرمؤمنان علیه السلام در شورای خلافت ابلاغی خلیفه دوم تشبیه کرده است (← همان، ج ۲، ص ۱۴۱؛ مجلسی، ج ۴۹، ص ۱۳۶، ۱۴۰). ایشان وقتی هم که پس از دو ماه اصرار و سرانجام تهدید مأمون، ولایتعهدی را پذیرفت، آن را مشروط کرد به اینکه در هیچ کار شرعی، قضائی و سیاسی دخالت نکند (کلینی، ج ۱، ص ۴۸۹؛ ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۴۹ـ۱۵۰). همچنین گفته شده است که امام بعد از قبول ولایتعهدی، در نشستهای خصوصی با مأمون، او را موعظه می کرد و از خدا می ترساند و اعمال خلافش را تقبیح می کرد، و هرچند مأمون در ظاهر می پذیرفت، در باطن این کار را خوش نمی داشت (مفید، ج ۲، ص ۲۶۹). همچنین در مواردی امام رضا مأمون را در جریان مسائل و مشکلات و فسادهایی می گذاشت که در جامعه وجود داشت، اما فضل بن سهل آنها را از مأمون پنهان می کرد (← طبری، ج ۸، ص ۵۶۴ـ۵۶۵).

محققان و مورخان جدید نیز با تأمل در گزارشهای تاریخی موجود، این ماجرا را تحلیل و هریک دراین باره عقیده ای اظهار کرده اند، که از پیچیدگی موضوع حکایت می کند. بعضی از محققان معاصر شیعه مانند مطهری (ج ۱۸، ص ۱۲۳ـ۱۲۴) و عمادزاده (ج ۱، ص ۲۱۵) نظر ابن بابویه و بعضی دیگر از قدمای شیعه را تأیید کرده­اند؛ مأمون، نخست، با صداقت و صمیمیت و برای وفای به عهدش تصمیم به ولیعهد کردن امام رضا گرفته بود، اما بعد پشیمان شد. در بین دیگر محققان معاصر شیعه، جعفرمرتضی عاملی (ص ۲۱۲ـ۲۴۲) یکی از مفصّل ترین تحلیلها را از ماجرای ولایتعهدی امام رضا عرضه کرده و برای مأمون در اخذ این تصمیم، یازده هدف ذکر کرده است. به عقیدة وی (ص ۱۸۶، ۱۹۲ـ۱۹۳)، در عصر مأمون (قرن دوم) اینکه حکومت و خلافت حق علویان است، مسلّم شمرده می شد و مأمون، در واقع با اقدامی پیچیده و به چند منظور، به انتخاب علی بن موسی برای منصب ولایتعهدی دست زد. ازجمله اینکه او هم می خواست شورشهای علوی را فروبنشاند، هم آنان را وادار به اعتراف به مشروعیت حکومت خود کند، هم ننگ برادرکشی را در چشم مردم کمرنگ کند، و هم خطری را مهار کند که از جانب شخصیت و محبوبیت خاص امام رضا در بین گروههای مردم تهدیدش می کرد (نیز ← شمس الدین، ص ۴۳۸ـ ۴۴۰؛ عادل ادیب، ص ۲۰۶ـ۲۱۰). حسن امین (ص ۱۲۶ـ۱۲۷) با استناد به گزارش طبری دربارة تأمل مأمون در مورد فرزندان عباس و فرزندان علی و انتخاب مناسب ترین شخص یعنی علی بن موسی برای ولایتعهدی، این عمل مأمون را نشانه دوراندیشی او دانسته است. امین (همانجا) چنین استدلال کرده است که مأمون پسری داشت به نام عباس، و می توانست به رسم خلفا و شاهان پیشین بی هیچ دشواری او را ولیعهد خود کند، اما سه سال منصب ولایتعهدی را خالی گذاشت تا فرد مناسب را بیابد. مأمون با این کار، در واقع خود را قربانی کرد. دلیل صداقت او هم این بود که بعد از مرگ علی بن موسی باز هم از بین پسرش و برادرش برای جانشینی، برادرش معتصم را انتخاب کرد.

برخی دیگر از مورخان جدید و معاصر مانند جرجی زیدان (ج ۴، ص ۱۶۸ـ۱۶۹)، حسن ابراهیم حسن (ج ۲، ص ۱۸۵) و عبدالعزیز دُوری (ص ۱۶۲)، فضل بن سهل، و در واقع جناح ایرانی خلافت عباسی، را محرک و مشوق مأمون در ولیعهدکردن امام رضا و در پی آن انتقال خلافت از عباسیان به علویان دانسته اند. حتی به عقیده جرجی زیدان (ج ۴، ص ۱۶۹)، فضل این کار را شرط کمک به مأمون در برگرداندن خلافت از برادرش به او قرار داده بود. حسن ابراهیم حسن (همانجا) به این دلیل فضل را در به ولایتعهدی رساندن امام رضا علیه السلام دخیل دانسته که مأمون هر دو (امام رضا و فضل بن سهل) را به قتل رسانده است. به عقیده او (ج ۲، ص ۱۸۶ـ۱۸۷) همچنین، مأمون که مادرش ایرانی بود، انگیزه این کار را برای جلب رضایت ایرانیان داشت؛ بنابراین، عمل او بیشتر صبغه سیاسی داشت تا صبغة دینی. بااین حال به عقیده او (ج ۲، ص ۱۸۷)، اگر هم مأمون در آغاز به امام رضا محبت و اخلاص دینی می ورزید، در نیمة راه و پس از اقبال مردم به ایشان، که در ماجرای اقامة نماز عید فطر (← بخش اول مقاله) تجلی یافت، تغییر سیاست داد. اما به عقیده احمد مختار عبادی (ص ۱۰۴)، مأمون در این کار هم هدف دینی داشت که جلب رضایت علویان بود، و هم هدف سیاسی که کسب رضایت خراسانیان بود.

به نوشته دوری (ص ۱۶۱)، ظاهراً سببی که طبری برای این گزینش مطرح کرده، برگرفته از تفسیر و توجیهی است که خود مأمون در منشور ولایتعهدی (← ابن جوزی، ج۱۰، ص ۹۶) برای عمل خود آورده است و از این جهت، نپذیرفتنی است. به عقیدة دوری (همانجا)، صرف  وجود صفاتی ممتاز در علی بن موسی نمی تواند تصمیم سیاسی خطیر مأمون را توضیح دهد. وی با استناد به روایت دیگری در این باب، که براساس آن مأمون گفته بود در صورت چیرگی بر امین مصمم به اعطای مقام ولایتعهدی به شایسته ترین شخص در بین خاندان ابی­طالب است (← ابوالفرج اصفهانی، ص ۵۶۳؛ ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۵۱ـ۱۵۲؛ مفید، ج ۲، ص ۲۶۱)، آن را چنین تفسیر کرده که مأمون به دنبال برکشیدن علویان و سپردن خلافت به ایشان بوده، و مسئله اصلاً برگزیدن صالح ترین فرد در میان دو بیت علوی و عباسی نبوده است. از نظر دوری (ص ۱۶۱ـ۱۶۲)، مأمون تحت تأثیر القائات فضل بن سهل و اقامتش در خراسان این نقشه را طراحی کرده بود. دلیلی که دوری آورده یکی این است که فضل به شدت کوشید این اندیشه را به مأمون القا کند و در نظرش نیکو جلوه دهد (← جهشیاری، ص ۲۰۳؛ ابن طِقطَقی، ص۲۱۰)، و دوم اینکه رجاءبن ابی ضحاک، مأمور آوردن امام رضا از مدینه به خراسان، خویشاوند فضل بود (یعقوبی، ج ۲، ص ۴۴۸).

به عقیده فاروق عمر فوزی (۱۹۷۶، ص ۱۴۴ـ۱۴۵)، اگر خواست و همدلی مأمون نبود، بیعت ولایتعهدی علی بن موسی الرضا حاصل نمی شد و او نقش اصلی در این زمینه داشت، هرچند این سیاست با نقشه فضل بن سهل برای به قدرت رسیدن و افزودن بر نفوذش و برانداختن رقبایی مانند طاهربن حسین و هرثمة بن اعین موافق افتاد و او این سیاست خود را نزد مأمون مطلوب و محبوب جلوه داد. حجازی حسن طراوه در کتاب خود دَوْرُ بَنی سهل السیاسی فی خلافَتَیِ الامین و المأمون (ص ۶۵ـ۸۴) نظریات و دلایل محققان و مورخان قدیم و جدید را در این باب به شش دسته عمده تقسیم و  آنها را بررسی کرده است. این شش دسته عبارت اند از: نفوذ عناصر ایرانی؛ گرایش مأمون به علویان؛ کوشش مأمون برای جبران الطاف و محبتهای علی بن ابی طالب­ علیه السلام در حق بنی عباس؛ فرونشاندن فتنة علویان؛ گرایش مأمون به معتزله و اعتقاد او به نظریة امامت زیدیه که براساس آن کسی به امامت انتخاب می شد که افضل بنی هاشم و از اولاد فاطمه علیهاالسلام باشد؛ و ویژگیهای شخصی امام رضا که او را شایسته خلافت می کرد. اما نظر خود طراوه (ص ۸۶ـ۸۷) با استناد به گفتگوی مأمون با امام رضا (← ابن عبدربّه، ج ۵، ص ۳۵۹)، این است که در این ماجرا مأمون از سر صداقت عمل نمی کرد و اصلاً محق بودن علویان بر عباسیان را قبول نداشت، بلکه به دنبال افشای فعالیتهای دینی و احیاناً سیاسی پنهان علویان بود که رهبرانشان مورد محبت و تقدیس و تکریم مردم بودند و او می خواست با درگیرکردن آنان به کار سیاست به همه نشان دهد که این رهبران نیز مانند دیگر مردم، جنبه الهی ندارند. به این ترتیب، طراوه (ص۹۱) برخلاف بسیاری از مورخان و محققان معاصر، مأمون را تصمیم گیرنده اصلی در این زمینه می داند و معتقد است او این نقشه را از زمان نزاع با برادرش در سر داشت، اما این اقدام او خواست سیاسی فضل بن سهل را هم برآورده می ساخت. به عبارت دیگر، فضل معتقد بود که تأیید سیاست مأمون او را در منصب وزارت حفظ می کند و نفوذش را در مشرق گسترش می دهد. چنان که امید داشت برادرش حسن بتواند به سادگی شورش عراق را خاموش و امرا و فرماندهان عباسی متمرد را سرکوب کند، بی­آنکه این مسائل و اخبار به گوش مأمون برسد و به این ترتیب، قدرت در دست آل سهل، به ویژه فضل بن سهل باقی بماند (فاروق عمر فوزی، ۱۹۷۶، ص ۱۴۵). همچنین به عقیدة طراوه (ص ۶۱، پانویس ۳)، امام رضا چگونه می توانست منصب ولایتعهدی را با طَوْع و رغبت بپذیرد، حال آنکه خود از تزلزل و بی ثباتی آن منصب در دولت عباسی باخبر بود، آن هم ولایتعهدی کسانی که پدرش را به قتل رسانده بودند. به تحلیل بعضی از مستشرقان، مأمون برای جلب مردم عراق و آرام کردن شورش علویان دختر خود را به همسری علی بن موسی درآورد و وی را به جانشینی خود انتخاب کرد (← بروکلمان، ص ۱۲۳؛ سوردل، ص ۱۲۱). ظاهراً مأمون قصد داشت که در میان دو گروه عباسی و علوی آن کس که شایستگی بیشتر دارد به ولایتعهدی و سپس خلافت برسد او درپی ایجاد وحدت بین عباسیان و علویان بود و به همین جهت، علی را از دیگر صحابه برتر می دانست (← سوردل، ص ۱۲۱، ۱۲۳).

موضوع ولایتعهدی امام رضا به مباحث کلامی نیز راه یافته است. مثلاً سیدمرتضی علم الهدی (ص ۲۳۲) در پاسخ این شبهه که شیعه امامیه چگونه مدعی امامت و عصمت شخصی است که مرتکب اقدامی منافی این مقام، یعنی قبول ولایتعهدی مأمون، شده است و لذا شایسته این منصب نیست، ضمن مقایسه عمل علی بن موسی الرضا علیه­السلام با اقدام علی بن ابی طالب علیهماالسلام در پذیرش حضور در شورای خلیفه دوم یادآور شده که بر صاحب حق لازم است به هر وسیله ای برای رسیدن به آن حق تمسک جوید، خصوصاً درجایی که این حق توأم با تکلیف هم باشد، که در این صورت این اقدام بر او واجب می شود و چون امام رضا براساس نصوص پدرانش مستحق مقام امامت بود ولی از او دریغ شده بود، لازم بود که اگر به گونه دیگری قدرت تصرف این مقام را یافت بدان اقدام کند. وانگهی شاید پذیرش آن از سر تقیه و خوف بوده است، چون امتناع امام در کسی که او را به این امر وادار کرده بود، تأثیری نداشت و کار به قطع رابطه و اعلام علنی آن می کشید، حال آنکه اوضاع و احوال وقت، اقتضای آن را نداشت (نیز ← طوسی، ج ۲، جزء۴، ص۲۰۶). در این میان، کشّی (ص۴۹۲ـ۴۹۳) سخن را از یونس بن عبدالرحمان درباره آمدن امام رضا علیه السلام به خراسان نقل کرده که حاکی از اعتراض اوست این روایت، گذشته از ضعف سند و ناسازگاری آن با مقام والای یونس نزد امام رضا و امام جواد علیهماالسلام (← خویی، ج۲۰، ص۲۱۰)، به فرض صحت، ناظر به مشارکت امام در امر حکومت و همراهی با مأمون است نه پذیرش ولایتعهدی (قس > دایرة المعارف اسلام، چاپ سوم<، ذیل «علی الرضا»). عبدالجلیل قزوینی رازی هم در کتاب نقض (ص ۳۳۹ـ۳۴۱) به دفع و رفع خرده گیری بعضی از علمای اهل سنّت در این زمینه پرداخته است.

منابع : ابن اثیر؛ ابن بابویه، علل الشرایع، نجف ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶، چاپ افست قم ]بی تا.[؛ همو، عیون اخبارالرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم ۱۳۶۳ش؛ ابن جوزی؛ ابن طِقطَقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة، چاپ ممدوح حسن محمد، ]قاهره  ۱۹۹۹[؛ ابن عبدربّه، العقد الفرید، ج ۵، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۳؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۳۶۸/۱۹۴۹؛ حسن امین، الرضا(ع) و المأمون و ولایة العهد و صفحات من التاریخ العباسی، بیروت ۱۹۹۵؛ محمدبن محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ش؛ جرجی زیدان، تاریخ التمدن الاسلامی، چاپ حسین مؤنس، قاهره ]بی تا.[؛ محمدبن عبدوس جَهشِیاری، کتاب الوزراء و الکتّاب، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛ حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام: السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، ج ۲، قاهره ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ خویی؛ عبدالعزیز دوری، العصر العباسی الاول: دراسة فی التاریخ السیاسی والاداری و المالی، بیروت ۱۹۹۷؛ محمدمهدی شمس الدین، «ولایة العهد للامام الرضا علیه السلام»، در مجموعة الآثار المؤتمر العالمی الثانی للامام الرضا علیه السلام، ج ۱، مشهد: المؤتمر العالمی للامام الرضا علیه السلام، ۱۴۰۹؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ حجازی حسن طراوه، دور بنی سهل السیاسی فی خلافتی الامین و المأمون، قاهره ۲۰۰۷؛ محمدبن حسن طوسی، تلخیص الشافی، چاپ حسین بحرالعلوم، قم ۱۳۹۴/۱۹۷۴؛ عادل ادیب، الائمة الاثناعشر(ع): دراسة تحلیلیة، قم ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا(ع): دراسة و تحلیل، قم ۱۳۶۲ش؛ احمد مختار عبادی، فی التاریخ العباسی و الاندلسی، بیروت : دارالنهضة العربیة، ]بی تا.[؛ عبدالجلیل قزوینی، نقض، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۵۸ش؛ علی بن حسین علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ]بیروت[ ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛ حسین عمادزاده، زندگانی حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع)، تهران ۱۳۶۱ش؛ فاروق عمر فوزی، بحوث فی التاریخ العباسی، بیروت ?] ۱۹۷۶[؛ همو، العباسیون الاوائل: ۹۷ـ۱۷۰ه  / ۷۱۶ـ۷۸۶م، بیروت ۱۳۹۰ـ ۱۳۹۲/۱۹۷۰ـ ۱۹۷۳؛ علی کریمی جهرمی، مهر ولایت از آسمان ایران: نگرشی بر زندگانی و ابعاد شخصیتی حضرت رضا علیه السلام، قم ۱۳۸۵ش؛ محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفة الرجال، ]تلخیص [محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش؛ کلینی (بیروت)؛ مجلسی؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مسکویه؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج ۱۸، تهران ۱۳۷۹ش؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛ یعقوبی، تاریخ؛

Carl Brockelmann, History of the Islamic peoples, tr. Joel Carmichael and Moshe Perlmann, London 2002; The Encyclopaedia of Islam three, Leiden: Brill, 2007- , s.v. "‘Ali al-Rid¤ ¦a"(by Tamima Bayhom-Daou); D. Sourdel, "The rise and domination of the Arabs: the ,Abbasid caliphate" in The Cambridge history of Islam, vol.7A, ed. P. M. Holt, Ann K. S. Lambton, and Bernard Lewis, Cambridge: Cambridge University Press, 1980. 

/ اسماعیل باغستانی /

مقام و میراث علمی امام رضا علیه السلام. دوره امامت امام رضا از لحاظ سیاسی و فکری از دشوارترین دوره­های تاریخ امامان شیعه است. امام رضا پس از وفات پدرش و عهده دار شدن امامت، در میان یارانش با برخی اشخاص مؤثر و موجه در میان شیعیان مواجه بود که امامت او را به رسمیت نمی شناختند و بر امامت پدرش امام موسی بن جعفر باقی مانده بودند (← واقفه/ واقفیه*). امام رضا در این اوضاع و احوال، جز استناد به نصوص امام کاظم بر امامت خود، ناگزیر بود مقام علمی و دانش موهوبی خود را ضمن مباحثات و مناظرات اعتقادی و فقهی با افرادی که به او نگرویده بودند یا در امامت او شک داشتند، به اثبات برساند. افزون بر آن، گسترده ترشدن جغرافیای سیاسی و فرهنگی و فکری جهان اسلام و آمیزش فرهنگ اسلامی با دیگر فرهنگهای موجود در این مناطق، خصوصاً پس از تشکیل­ خلافت عباسی، سبب پدیدآمدن اندیشه ها و معضِلات فکری و اعتقادی تازه ای، به ویژه در قلمرو فهم متون دینی، شده بود که پیامد آن ظهور گروهها و فرقه های متعدد فکری و اعتقادی بود. امام رضا در امتداد خط سیر فکری دیگر ائمه شیعه، به ویژه از زمان امام باقر علیه السلام به بعد، در گفتگوها و پرسش و پاسخهای شفاهی و مکتوب و نیز مناظرات متعدد، کوشید روش درست فهم قرآن و احادیث نبوی را نشان دهد و از این طریق، تصویری صحیح از اعتقادات اصلی اسلامی به ویژه در قلمرو توحید، نبوت و امامت عرضه کند. این مباحث درونمایة اصلی احادیث باقی مانده از آن حضرت در متون حدیثی شیعه است.

امام کاظم در مقام مقابله با جریان «وقف» که پیش از او و در زمان بعضی دیگر از ائمه شیعه سابقه داشت (ناصری، ج ۱، ص ۳۹ـ۴۸) و او در زمان حیات خود نیز نشانه های آن را می دید، مکرر بر جانشینی پسرش علی بعد از خود تصریح می کرد (← کلینی، ج ۱، ص ۳۱۱ـ۳۱۹؛ ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۴۰ـ۶۹). افزون بر این، براساس گزارش طَبرِسی (ج ۲، ص ۶۴ـ۶۵) از قول حاکم نیشابوری، او خطاب به دیگر پسرانش، علی بن موسی را عالم آل محمد می خواند و می گفت این سخن را از پدرش امام جعفربن محمد شنیده است و به آنان توصیه می کرد که دربارة مسائل دینی خود به او رجوع کنند. احادیث فراوان از پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام در باب زیارت امام رضا و تأکید بر آن، حاکی از مبارزه ایشان با پدیده وقف و واقفه است (← ناصری، ج ۱، ص ۱۳۹ـ۱۴۷). اباصلت هرَوی (متوفی ۲۳۶) هم از قول خود امام رضا نقل کرده است که وی در روضه نبوی در میان جمع انبوه عالمان مدینه می نشست و چون آنان در مسئله ای علمی درمی ماندند همگی به او اشاره می کردند و مسئله را نزد او می آوردند و او آن را پاسخ می گفت (← طبرسی، ج ۲، ص ۶۴). به نوشتة بعضی از دانشمندان اهل سنّت، علی بن موسی از نظر علمی و دینی در مقامی بود که هنوز بیست و چند سال بیشتر نداشت که در مسجد پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم می نشست و فتوا می داد (← ابن نجار، ج ۱۹، ص ۱۳۵؛ ابن حجر عسقلانی، ج ۷، ص ۳۳۹). محمدبن عیسی یقطینی در آن وقت که مردم در امامت و جانشینی امام رضا دچار اختلاف شده بودند، پرسشهای علمی و دینی و پاسخهای آن حضرت را در پانزده هزار مسئله جمع کرد (← طوسی، ۱۴۱۷، ص ۷۳). ابراهیم بن عباس صولی (متوفی ۲۴۳) نیز گفته، داناتر از علی بن موسی الرضا در آن عصر ندیده است (← ابن بابویه، ۱۴۱۷، ص ۷۵۸). مقام علمی امام رضا را برخی دیگر از دانشمندان اهل سنّت نیز ستوده اند (← ابن حِبّان، ج ۸، ص ۴۵۶ـ۴۵۷؛ ذهبی، ج ۱۳، ص ۱۲۱).

امام رضا در دوران امامت خود به شدت با سران واقفه مبارزه می کرد و آنها را معاند حق، سرگردان، زندیق، کافر و مشرک می خواند. ایشان در یک مورد با مقایسه واقفه با یهود، بیان کرد که آیه ۶۴ سورة مائده دربارة واقفه نازل شده است زیرا آنان نیز با شک در استمرار امامت از آن رو که هنوز از آن حضرت فرزندی زاده نشده بود، مانند یهود، به خدا ناتوانی نسبت داده اند (← کشّی، ص ۴۵۶ـ۴۵۷). امام رضا با بحث و مناظره با برخی از بزرگان واقفه نظیر ابن سرّاج، ابن مُکاری، علی بن ابی حمزه بطائنی و حسین بن عمربن یزید (← همان، ص ۴۶۳ـ۴۶۶، ۶۱۴ـ ۶۱۵) به شبهات آنان دربارة امامت خود (← ناصری، ج ۱، ص ۹۵ـ۱۱۲) پاسخ داده است. بدینگونه براثر مساعی فکری و عملی امام هشتم و ائمه بعد از ایشان بود که شیعة قطعیه/ قطیعیه یا شیعه اثناعشری تثبیت شد. مهم ترین بُعد علمی امام رضا ترسیم تصویری صحیح است از اعتقادات اسلامی، به خصوص در قلمرو مباحث خداشناسی و سپس نبوت و امامت، به ویژه از طریق نشان دادن روش صحیح تفسیر آیات و بعضاً احادیث ناظر به اوصاف و اسمای الهی. امام رضا در گفتگوها، پاسخ به پرسشها و مناظره با اصحاب خود و با افرادی از دیگر فرق اسلامی مانند واقفه، غُلات، مشبهه، مجسِّمه، معتزله، زنادقه، زردشتیان، یهود و نصارا به بیان عقاید صحیح اسلامی و رفع شبهات و دفاع از تشیع پرداخته است.

امام رضا در قلمرو مسائل اعتقادی در باب حقیقت توحید، گاه به یاران خود توصیه کرده اند که با مردم در این زمینه به اندازة فهم و گنجایش ایشان سخن بگویند و در این زمینه به آیات قرآن و مثلاً به همان مطالبی که در سورة توحید و آیات توحیدی دیگر بیان شده است، بسنده کنند (← ابن بابویه، ۱۳۵۷ش، ص ۹۵). اما گاه بسته به مقام و موقعیت مخاطب، وارد جزئیات شده و مباحث عمیق تری مطرح کرده اند. مثلا در یک جا توضیح داده­اند که مردم در مسئلة توحید بر سه مذهب اند: اثبات توحید با تشبیه، نفی مطلق و اثبات توحید بدون تشبیه، و خود شیوه آخر را تأیید کرده اند (← همان، ص۱۰۰ـ۱۰۱). در واقع، اثبات توحید بدون تشبیه، روش و مذهب برگزیدة ائمه شیعه است که امام رضا به کرّات آن را تبیین کرده و توضیح داده، عقیده مشبهه و مجسمه را در این باب نقد کرده (← همو، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۱۴، ۱۱۶ـ۱۱۷، ۱۱۹، ۱۲۷ـ۱۲۹، ۱۳۳؛ همو، ۱۳۵۷ش، ص ۴۷، ۶۱ـ۶۲، ۶۹ـ۷۲) و ساحت تشیع را از تشبیه مبرّا دانسته اند (همو، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۴۲ـ۱۴۳). در همین زمینه و برای پرهیزدادن مسلمانان از درافتادن به وادی تشبیه، آیات ناظر به اوصاف و اسمای الهی را فارغ از تشبیه و به طور صحیح تبیین کرده اند (← همان، ج ۱، ص ۱۲۳ـ۱۲۶). همچنین از احادیث نبوی موهم تشبیه نظیر حدیث «انّاللّه خَلقَ آدمَ علی صورته» (← حدیث، بخش ۷) و نظایر آن رفع ابهام کرده اند (← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۱۹ـ۱۲۰، ۱۲۶ـ۱۲۷؛ برای تبیین امام رضا از دیگر احادیث پیامبر ← همان، ج ۱، ص۲۱۰ـ ۲۱۲، ج ۲، ص ۸۷). از همین روست که امام مکرراً رؤیت خدا (← همو، ۱۳۵۷ش، ص ۹۸، ۱۱۰ـ۱۱۳، ۱۲۱ـ ۱۲۲)، مکان و زمان داشتن خدا (همان، ص ۱۶۲) و حرکت و رفتن و آمدن را از خدا (همانجا) نفی کرده اند. امام در همین زمینه در حدیثی طولانی برخی از اوصاف و اسمای الهی مانند قدیم، خالق، سمیع و بصیر را توضیح داده اند (← همو، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۴۵ـ ۱۴۹). در همین باب باید به تبیین امام از مسئله دشوار بَداء در گفتگوی ایشان با سلیمان مروَزی اشاره کرد (← همان، ج ۱، ص ۱۸۰ـ۱۸۱). مسئلة مخلوق بودن یا نبودن قرآن یکی از مسائل مطرح در عهد امام رضا بود که ایشان با نفی هر دو قول، جدال در این باب را بحثی بی حاصل و بدعت دانسته و شیعیان را از پرداختن به آن منع کرده است (همو، ۱۳۵۷ش، ص ۲۲۳ـ ۲۲۴؛ برای تفصیل ← عسکری، ج۱۳، ص۳۳ـ۴۴؛ خلق قرآن*).

امام رضا در مسئله جبر و تفویض، ضمن ابطال هر دو، قاعده ای را برای حل این معضل بیان کرده (← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۴۳ـ۱۴۴؛ همو، ۱۳۵۷ش، ص ۳۶۱)، معنای «امر بین الامَرین» را توضیح داده (همو، ۱۳۵۷ش، ص ۳۶۲ـ۳۶۳)، و مفهوم استطاعت را با مثال روشن کرده اند (همان، ص۳۴۸؛ برای تبیین این حدیث ← صدرالدین شیرازی، ج۴، ص۱۲۱۴ـ۱۲۱۵؛ مجلسی، ۱۳۶۳ش، ج۲، ص۲۱۳ـ ۲۱۴). امام برای حدوث عالم (← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۳۴؛ همو، ۱۳۵۷ش، ص۲۹۳) و قدیم بودن ذات الهی (همو، ۱۳۵۷ش، ص ۱۸۶ـ۱۸۷) نیز براهینی اقامه کرده اند. امام رضا در مواردی بعضی از عقاید معتزله را نقد کرده اند، مثلاً وقتی نزد ایشان نظر معتزله دربارة کبائر مطرح شد، از قول امام صادق نقل کردند که بیان قرآن برخلاف عقیدة معتزله است (← همان، ص ۴۱۶). همچنین امام رضا غلات و مفوضه را طرد کرده و کافر خوانده اند (همو، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۰۲ـ۲۰۳). در زمینة نبوت مخصوصاً باید از مناظره آن حضرت با اصحاب ادیان و پاسخ ایشان به علی بن محمدبن جهم (← همان، ج ۱، ص ۱۹۱ـ۱۹۵) و گفتگوی ایشان با مأمون در باب عصمت انبیا و تأویل آیات راجع به آن (همان، ج ۱، ۱۹۵ـ۲۰۴) سخن گفت.

یکی از کارهای دشواری که امام رضا در زمان امامت خود بر عهده داشتند، تبیین مفهوم و موقعیت تکوینی و تشریعی امام بود. در این زمینه ایشان به بیان نشانه های امام (← همان، ج ۱، ص ۲۱۲ـ۲۱۵)، وصف مقام امام و امامت و توضیح مرتبه آن (همان، ج ۱، ص ۲۱۶ـ۲۲۲) و تبیین مقام امام و چگونگی علم امام و نفی غلو و غالیان (همان، ج ۲، ص ۲۰۰ـ۲۰۲) پرداختند. همچنین در گفتگویی مفصّل و با استناد به آیات قرآن کریم معنای آل و عترت را برای مأمون توضیح دادند (همان، ج ۱، ص ۲۲۸ـ ۲۴۰؛ برای مجموع احادیث راجع به امامت ← عطاردی قوچانی، ج۱، ص۸۸ ـ۲۵۶). آنچه ذکر شد در مجموع مناظرات آن حضرت یافت می شود، از جمله در مناظره با جاثلیق، رأس الجالوت، سران صابئین، زردشتیان و سلیمان مروزی (← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۱۵۴ـ۱۹۱) دربارة توحید و بداء و نظایر آن. بخش جالب توجه و درخور تأملی از احادیث امام رضا معطوف است به بیان علل و چرایی وجود برخی از احکام و عقاید و حوادث مهم تاریخ دینی و اسلامی، مانند بیان علت خلق مخلوقات در انواع مختلف (← همان، ج۲، ص۷۵)، علت غرق شدن زمین در آب در زمان نوح (همانجا)، علت غرق شدن فرعون درحالی که ایمان آورده بود (همان، ج۲، ص۷۷ـ۷۸)، علت معجزات موسی (همان، ج ۲، ص ۷۹ـ۸۰)، علت خانه نشینی ۲۵ ساله علی علیه السلام (همان، ج ۲، ص ۸۱ـ۸۲)، علت تَلبیه در حج (همان، ج۲، ص۸۳) و علت پانصد درهم بودن مهرالسّنّه (همان، ج ۲، ص ۸۴ـ۸۵؛ برای نامه مفصّل امام به محمدبن سنان در بیان علل احکام ← همان، ج ۲، ص ۸۸ـ۹۸). در بعضی موارد، حضرت در باب فهم و رفع تعارض بین آیات محکم و متشابه و مشابهت احادیث امامان با آیات قرآن در داشتن محکم و متشابه (← همان، ج ۱، ص۲۹۰) یا احادیث متعارض (همان، ج ۲، ص ۲۰ـ۲۱) قواعدی عرضه کرده اند.

بخش درخور توجهی از احادیث امام رضا صبغة فقهی دارد. از ایشان در بیشتر ابواب مختلف فقه حدیث نقل شده است، از قبیل طهارت (← کلینی، ج ۳، ص ۵، ۸؛ طوسی، ۱۳۹۰، ج ۱، ص ۲۴۴، ۴۰۹)، نماز (کلینی، ج ۳، ص ۲۸۲، ۳۰۸؛ ابن بابویه، ۱۴۱۳، ج ۱، ص ۱۹۵، ۲۴۳)، روزه (ابن بابویه، ۱۴۱۳، ج ۲، ص ۷۳، طوسی، ۱۳۹۰، ج ۴، ص ۱۶۶)، زکات (کلینی، ج ۳، ص ۵۵۱؛ طوسی، ۱۳۹۰، ج ۴، ص ۳۴) و نکاح (کلینی، ج ۵، ۳۲۵، ۳۳۴؛ ابن بابویه، ۱۴۱۳، ج ۳، ص ۴۰۹؛ طوسی، ۱۳۹۰، ج ۷، ص ۴۰۵؛ برای مجموع احادیث فقهی امام رضا ← عطاردی قوچانی، ج ۲، ص ۱۳۷ـ۴۲۵). پاره ای از احادیث امام ناظر است به توجه دادن افراد به مسائل اخلاقی نظیر وصف مرگ (← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۲۷۴ـ۲۷۵)، چگونگی به دست آمدن اموال (همان، ج ۱، ص ۲۷۶ـ۲۷۷)، اهمیت نماز (همان، ج ۲، ص ۷)، اهمیت سجده (همان، ج ۲، ص ۷ـ۸)، سخاوت (همان، ج ۲، ص ۱۲) و شکر (همان، ج ۲، ص ۲۴).

از امام رضا ادعیه فراوانی نقل شده که مجموع آنها را عطاردی قوچانی در جلد دوم مسند الامام الرضا (ص ۲ـ۷۱) گرد آورده است. به ایشان اشعاری هم منسوب شده است (← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۷۴ـ۱۷۸). راویان فراوانی از امام رضا روایت کرده اند، که طوسی شماری از آنان را در رجال خود (ص۳۴۹ـ۳۷۰) نام برده است. محمدمهدی نجف در الجامع لرواة و اصحاب الامام الرضا علیه السلام مجموعاً ۸۳۱ تن از اصحاب و راویان امام رضا را نام برده و باقر شریف قرشی (ج۲، ص۸۵ـ۱۸۰) ۳۶۷ تن از اصحاب و راویان ایشان را ذکر کرده است. عطاردی قوچانی نیز در کتاب راویان امام رضا علیه السلام در مسندالرضا، در مجموع ۳۶۱ تن از آنان را شناسایی کرده است. از مهم ترین شاگردان و راویان آن حضرت، یونس بن عبدالرحمان* (متوفی ۲۰۸)، صفوان بن یحیی* بجلی (متوفی ۲۱۰)، حسین بن سعید اهوازی*، ابن ابی عمیر* (متوفی ۲۱۷) و زکریابن آدم* اشعری قمی بوده اند.

امام رضا نیز همچون اسلاف خود به کتابت حدیث اهمیت می داد و اصحاب خود را به نقل حدیث تشویق می­کرد (← کلینی، ج ۱، ص ۵۲). در منابع رجالی و حدیثی کتابهایی نیز به امام رضا نسبت داده شده که شماری از آنها باقی مانده اند. سیدمحسن امین (ج ۲، ص ۲۶ـ۲۸) از هفت اثر ایشان نام برده و آنها را معرفی کرده، و سیدمحمدرضا حسینی جلالی (ص ۱۷۷ـ۱۸۲) با تتبع در کتب رجالی این تعداد را به ۲۱ اثر رسانده است. معروف ترین این آثار که برخی از آنها منسوب به امام رضا علیه السلام است عبارت اند از: صحیفة الرضا یا مسندالرضا، مجموع احادیث اعتقادی و فقهی که امام رضا از طریق پدران خود از رسول خدا نقل کرده است و آن را شمار فراوانی از اصحاب ایشان، از جمله مشهورترینشان احمدبن عامربن سلیمان طایی، روایت کرده اند (برای تفصیل ← نجاشی، ص ۱۰۰؛ مجلسی، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۳۰؛ امین، ج ۲، ص ۲۷؛ دربارة چاپهای این اثر ← حسینی جلالی، ص ۱۷۷ـ ۱۷۸). تعداد احادیث این کتاب در چاپ محمدمهدی نجف (مشهد ۱۴۰۶) و بر اساس مجموع نسخ آن ۳۳۵ حدیث است؛ رسالة ذهبیه* در مباحث طبی؛ فقه الرضا در ابواب فقهی (که انتساب آن به امام رضا از ابتدا همواره محل بحث بوده و اینک معلوم شده است که به قطع از آن حضرت نیست ← فقه الرضا*)؛ مکتوب امام رضا به مأمون در بیان عقاید و احکام فقهی اسلام (ما کتبه الرضا للمأمون فی محض الاسلام و شرایع الدین ← ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۱۲۱ـ۱۲۷). نامه هایی از امام رضا به افراد مختلف نیز در منابع حدیثی آمده که علی احمدی میانَجی آنها را در مکاتیب الائمة علیهم السلام (چاپ مجتبی فرجی، قم ۱۳۸۵ش، ج ۵، ص ۲۱ـ۳۰۳) گردآوری کرده است. راویانی از اصحاب ایشان و دیگر راویان مجموع سخنان و اخبار امام رضا را با عناوینی مانند «مجالس الرضا» یا «مسائل الرضا» حفظ و ثبت و ضبط کرده اند که اسامی آنها عمدتاً در رجال نجاشی آمده است، ازجمله ابراهیم بن بِشْر (← ص ۲۳)، حسن بن محمدبن سهل نوفَلی (ص ۳۷)، حسن بن علی بن زیاد وشّاء* (ص ۳۹ـ۴۰)، حسین بن محمدبن فضل (ص ۵۶ـ۵۷)، داوودبن سلیمان* (ص ۱۶۱)، سعد خادم ابی دُلَف (ص ۱۷۹)، ابوالصّلت هروی* (ص ۲۴۵) و علی بن علی بن رزین (ص ۲۷۷). از علمای متقدم شیعه، ابن بابویه (متوفی ۳۸۱) مجموعه احادیث و اخبار امام رضا را، که در کتابهای مؤلفان و راویان قبل از او پراکنده بود، در کتاب عیون اخبارالرضا* گرد آورد که مکرراً چاپ و به فارسی هم ترجمه شده است. علامه مجلسی نیز ضمن آوردن احادیث ایشان به مناسبتهای مختلف در بحارالانوار*، یک جلد (ج ۴۹) از آن را به احادیث ایشان اختصاص داده است. در دورة معاصر، عزیزاللّه عطاردی قوچانی مجموعه احادیث امام رضا را در مسند الامام الرضا علیه السلام در دو جلد گرد آورده است. حسن مصطفوی پاره ای از احادیث دیریاب امام رضا را در کتاب احادیث صعب و مشکل امام هشتم شرح کرده است. محمد غروی امثال و حکم و کلمات قصار آن حضرت را از مجموع احادیث ایشان استخراج، شرح و باعنوان امثال و حکم الامام الرضا، اَوْ، کلماته المختارة در دو جلد در ۱۴۱۰/ ۱۱۹۰ در بیروت منتشر کرده است.

منابع : ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷؛ همو، التوحید، چاپ هاشم حسینی طهرانی، قم ?]۱۳۵۷ش[؛ همو، عیون اخبار الرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم ۱۳۶۳ش؛ همو، کتاب مَن لایَحْضُرُ الفقیه، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۴۱۳؛ ابن حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن حجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، ]بیروت[ ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛ ابن نجار، ذیل تاریخ بغداد، در احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، او، مدینة السلام، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، ج ۱۶ـ۲۰، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛ امین؛ محمدرضا حسینی جلالی، تدوین السنة الشریفة، قم ۱۳۷۶ش؛ ذهبی؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدراشرح الاصول من الکافی، ج ۴، چاپ محمود فاضل یزدی مطلق، تهران ۱۳۸۵ش؛ فضل بن حسن طبرِسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم ۱۴۱۷؛ محمدبن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، تهران ۱۳۹۰؛ همو، رجال الطوسی، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۵؛ همو، کتاب الغیبة، چاپ عباداللّه طهرانی و علی احمد ناصح، قم ۱۴۱۷؛ مرتضی عسکری، نقش ائمه در احیاء دین، ج ۱۳، تهران ۱۳۷۴ش؛ عزیزاللّه عطاردی قوچانی، مسندالامام الرضا ابی الحسن علی بن موسی علیهماالسلام، تهران ۱۳۹۲؛ باقرشریف قرشی،حیاة الامام علی بن موسی الرضا علیه السلام: دراسة و تحلیل، قم ۱۳۷۲ش؛ محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفة الرجال، ]تلخیص [محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ش؛ کلینی (بیروت)؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی، بحارالانوار، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ همو، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج ۲،چاپ هاشم رسولی محلاتی، تهران ۱۳۶۳ش؛ ریاض محمد حبیب ناصری، الواقفیة: دراسة تحلیلیة، قم ۱۴۰۹ـ ۱۴۱۱؛ نجاشی .

/ اسماعیل باغستانی /

حرم رضوی. مدفن مطهر امام رضا علیه السلام در طول تاریخ همواره کانون معنویت و زیارتگاه شیعیان و همچنین گروههای مختلف اهل سنّت بوده است. گرچه شواهد تاریخی در این باب، به ویژه از دوره پیش از عصر صفوی، چندان زیاد نیست، همین مقدار گواهیهای اندک، نشان دهنده  مرکزیت معنوی این بارگاه در طول تاریخ است. حضور علی بن موسی الرضا در خراسان به عنوان مهم ترین شخصیت خاندان نبوی در عصر خود ــ به تعبیر مأمون ــ رویداد شگرفی بود که هم در زمان حیات و هم پس از وفات ایشان تأثیرات مهم فراوانی در پی داشت و در واقع، به نوعی معادله قدرت را در شرق جهان اسلام در دراز مدت بر ضد عباسیان و به نفع علویان تغییر داد. حضور امام در خراسان مایه گسترش بخش زیادی از معارف اهل بیت در میان اهالی مناطق شرقی جهان اسلام شد که پس از رحلت ایشان به دست راویان و شاگردان ایشان تداوم یافت. در واقع، چیزی نگذشت که مدفن ایشان در وهله اول برای شیعیان و سپس برای همه طبقات اهل سنّت به زیارتگاهی عمومی تبدیل شد. در این میان، شیعیان، به طور خاص و بر اساس احادیث معتبری از پیامبراکرم و ائمه علیهم السلام، به ویژه خود امام رضا، به زیارت تربت امام تشویق شده بودند (برای پاره ای از این احادیث ← ابن بابویه، ۱۴۱۳، ج ۲، ص ۵۸۳ـ۵۸۵؛ همو، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۵۴ـ۲۶۶)، که این خود به مرکزیت معنوی آنجا و گردآمدن علاقه مندان به اهل بیت در آنجا انجامید. شاعران عرب زبان مانند دِعْبِل خُزاعی* (ص ۱۹۵ـ۱۹۸) و دیگران نیز از نخستین ایام شهادت آن حضرت در مراثی خود به بارگاه معنوی ایشان توجه داشته و ابیات و اشعاری در ترغیب زیارت قبر شریف ایشان سروده اند (← ابوالفرج اصفهانی، ص ۳۷۸ـ۳۸۰؛ ابن بابویه، ۱۳۶۳ش، ج ۲، ص۲۵۰ـ۲۵۴، ۲۶۳ـ۲۶۴). ابن بابویه همچنین دو قصیده از صاحب بن عبّاد در اهدای سلام به امام رضا علیه­السلام در آغاز کتاب عیون اخبارالرضا (ج ۱، ص ۳ـ۷) آورده و کتاب را برای خزانه او نوشته است. در این دو قصیده صاحب بن عبّاد با مخاطب قراردادن زائران سرزمین طوس شوق و رغبت خود را برای زیارت مرقد مطهر امام رضا عیان و بیان کرده است. کرامات و معجزاتی هم که زائران به تدریج در آن تربت می دیدند و دهان به دهان می گشت این مرکزیت را تقویت می کرد. ابن بابویه در باب ۶۹ عیون اخبارالرضا پاره ای از این کرامات را نقل کرده و سرآغازهای تبدیل شدن مرقد امام رضا به مرکزی معنوی را نشان داده است. دو گزارش از گزارشهایی که ابن بابویه عرضه کرده از زبان ابومنصوربن عبدالرزاق است که شاهنامه ابومنصوری، از نخستین متون نثر فارسی، به نام او تألیف شده است. در یکی از آنها ابومنصور با حاکم طوس از دعاهای مستجاب خود در حرم رضوی سخن می گوید و به او که فرزند ندارد توصیه می کند برای فرزنددار شدن در آنجا دعا کند (← ۱۳۶۳ش، ج۲، ص ۲۷۹). در گزارش جالب نظر دیگر، ابومنصور از روزگار جوانی خود که مقامی حکومتی داشته سخن به میان می آورد که در آن وقت زائران حضرت رضا را براثر نادانی می آزرده، اما در یک روزِ شکار با دیدن کرامتی در آن محوطه از آزار زائران آن مرقد دست کشیده و سپس بارها در آنجا دعا کرده و آرزوی فرزند نموده و خدا به او فرزند عطا کرده است (همان، ج ۲، ص ۲۸۵ـ۲۸۶؛ نیز ← مهدوی دامغانی، ص ۴۵۱ـ۴۶۰).

در یکی از کهن ترین نوشته های جغرافیایی به زبان فارسی، یعنی حدودالعالم من المشرق الی المغرب (نوشته شده در ۳۷۰؛ ص۹۰) از رفتن مردم به زیارت «مرقد مبارک علی بن موسی الرضا» سخن به میان آمده است. ابن حَوقَل (ص ۳۶۳) و مُهَلَّبی (ص ۱۵۶) در هنگام ذکر مدفن علی بن موسی یادآور شده اند که در آنجا پیوسته گروهی معتکف اند. در همین دوران، ابن بابویه (متوفی ۳۸۱) دوبار از ری به قصد زیارت امام رضا راهی خراسان شده و هر بار مدتی را در شهر مشهد اقامت گزیده و چون در آن زمان محافل علمی حول قبر حضرت برپا می­شده او نیز چندین مجلس از امالی خود را آنجا املا کرده است (← ابن بابویه، ۱۴۱۷، ص ۷۶۳، ۷۷۳؛ نیز ← حوزة علمیه*، بخش  ۱۰ :حوزة علمیة مشهد). به گزارش خود او (۱۳۶۳ش، ج ۲، ص ۲۷۹) در رجب ۳۵۲ که عازم سفر بوده به رسم ادب از امیرسعید رکن الدوله دیلمی اجازه خواسته که به زیارت مشهدالرضا برود و او از ابن بابویه خواسته است از جانب او هم زیارت کند و او را نیز دعا کند، زیرا او قبلاً به زیارت آن امام رفته و حاجاتش برآورده شده است.

در اواخر قرن چهارم، شمار شیعیان در اطراف حرم مطهر رضوی به اندازه ای بود که وقتی اهل سنّت تصمیم گرفتند صندوقی بر روی قبر هارون الرشید نصب کنند،  ابوالعلاء صاعدبن محمدبن استوائی نیشابوری (متوفی۴۳۱)، فقیه و مفتی بزرگ عصر، برای جلوگیری از فتنه و نزاع، به نصب نکردن آن فتوا داد و از این رو مورد مؤاخذه دربار عباسی قرار گرفت (فارسی، ص۳۹۰). در اوایل قرن پنجم، ناطق بالحق (متوفی ۴۲۴)، دانشمند بزرگ زیدی، در آغاز کتاب الافادة فی تاریخ الائمة السادة (ص ۷) از عظمت مزار رضوی سخن گفته است. او در اثنای سخن درباره اینکه دشمنان اهل بیت همواره خواسته اند آثار ومآثر ایشان را نابود کنند و خداوند مانع از این کار شده است، مشهد امام رضا اشاره می کند و یادآور می شود که به رغم اینکه آن حضرت در کنار هارون مدفون و خراسان خاستگاه دعوت عباسی است، مردم اعم از خواص و عوام و شیعه و سنّی از سلاطین گرفته تا والیان و وزرا و کتّاب و فقها، گویی از خاطر برده اند که اینجا هارون نیز مدفون است؛ همگی به زیارت حضرت رضا می شتابند و به تربت او تبرک می جویند و خواستار اجابت دعاها و رفع حوائجشان هستند بی آنکه به قبر هارون التفاتی کنند. مردم این مزار را تنها به حضرت رضا منسوب می دارند.

از جمله کسانی از اهل سنّت که در قرن چهارم مرقد مطهر رضوی را زیارت کرده اند ابوبکر ابن خُزَیمه (متوفی ۳۱۱) و ابوعلی ثقفی اند. جوینی خراسانی (ج ۲، ص ۱۹۸) به نقل از حاکم نیشابوری (متوفی ۴۰۵) می نویسد، این دو تن به همراه گروهی دیگر از مشایخ اهل سنّت و در حضور جماعتی از علویان و اهالی و خاندانهای معروف نیشابور، هرات، طوس و سرخس در ربیع الآخر ۳۰۹ به زیارت مرقد امام رضا رفتند و ابن خزیمه در آنجا چنان تواضع و تضرع شگفتی از خود بروز داد که علویان حاضر در آنجا به ثبت و ضبط حرکات و سَکَنات و شمایل او در حال زیارت پرداختند (نیز ← ابن حجر عسقلانی، ج ۷، ص ۳۳۹). ابن حِبّان (متوفی ۳۵۴)، رجالی و محدّث بزرگ، در الثقات (ج۸، ص ۴۵۷) می نویسد، مکرراً به زیارت مرقد رضوی می رفته و با دعا بر سر تربت امام مشکلات یا سختیهایی که دچار آن بوده، حل می شده و او بارها این را آزموده است. حاکم نیشابوری به نقل از محمدبن علی بن سهل فقیه معروف به ماسَرجِسی (متوفی ۳۸۴) آورده است که هیچ مشکلی در امور دینی و دنیوی برایم پیش نیامد مگر اینکه برای رفع آن قصد مدفن علی بن موسی را کردم و در آنجا دست به دعا برداشتم و آن مشکل و نیاز رفع شد (← جوینی خراسانی، ج ۲، ص۲۲۰). حاکم نیشابوری از ابوالحسین بن ابی بکر فقیه نیز نقل کرده که هر دعایی که در مشهد رضا کرده اجابت شده و حتی خدا بعد از نومیدی فرزندی به او داده است. خود حاکم نیشابوری هم گفته از تربت رضا کرامتها دیده و نمونه ای از آنها را نقل کرده است (← همانجا).

از دیگر مشاهیر، مورخ و نویسنده بزرگ زبان فارسی محمدبن حسین بیهقی نیز در ۴۳۱ تربت امام رضا را زیارت کرده است (← بیهقی، ص ۷۱۳). به نوشتة همو (ص ۷۱۲)، ابوالحسن عراقی، منشی معروف عهد مسعود غزنوی ،ﺣﮑ : ۴۲۱ـ۴۳۲)، وصیت کرد تا او را در مشهد رضا به خاک بسپارند. غزالی نیز از «مشهد رضا» در ۵۰۳ نامه ای به ملک سنجر سلجوقی نوشت و در آن یادآور شد که آنجا برای او دعا کرده است (← ص ۱۲). در قرن ششم، طبرِسی (ج ۲، ص ۶۲) از برکات و کرامات فراوان مرقد امام رضا، که مورد تأیید شیعه و غیرشیعه بوده و شماری از آنها را خود او دیده، سخن گفته است (نیز ← عبدالجلیل قزوینی، ص ۵۸۸ـ۵۹۰). ابن عساکر (متوفی ۵۷۱) نیز در این قرن در سفر طولانی خود به مشرق و خراسان در حرم مطهر رضوی از ابوالبرکات محمدبن اسماعیل بن فضل حسینی مشهدی (متوفی ۵۴۱) حدیث شنیده است (← ج ۲، ص ۸۹۳). عبدالکریم بن محمد سمعانی (متوفی ۵۶۲) هم که در بعضی از این سفرها همراه ابن عساکر بوده در مشهد از ابوالبرکات حسینی سماع حدیث کرده است (← ج ۲، ص ۹۶ـ۹۷). در همین قرن، دو شاعر بزرگ زبان فارسی نیز به شوق زیارت بارگاه رضوی شعر گفته اند. نخست مجدودبن آدم سنایی (متوفی ۵۳۵ یا ۵۴۵)، شاعر و عارف بزرگ غَزنه، است که احساسات و اعتقاد عمیق خود را به حضرت رضا در قصیده ای معروف و بلند ابراز، و در آن حرم رضوی را از لحاظ ازدحام جمعیت با کعبه مقایسه کرده است (← ص ۴۵۱ـ۴۵۲). دوم خاقانی شروانی (متوفی ۵۸۲ یا ۵۹۵) که خراسان برایش قبله گاه دین و معنویت بود، در دو قصیده بلند در وصف خراسان و معارف و معاریف آن، اشتیاق خود را برای زیارت «روضة پاک رضا» (← ص ۱۵۴) و طواف «روضة معصوم رضا» (ص ۴۰۶) اظهار داشته است. عوفی (متوفی پس از ۶۳۰) نیز در لباب الالباب (ج ۱، ص ۷۹) از زیارت منتجب الدین بدیع اتابک خوئی، از منشیان و شاعران عهد، از حرم رضوی سخن به میان آورده است.

ابن بَطوطه (متوفی پس از ۷۷۰) نیز مشهد طوس را، که در عهد حمداللّه مستوفی (قرن هشتم) از «مشاهیر مزارات متبرکه» بود (حمداللّه مستوفی، ص ۱۸۵)، زیارت کرد. او در سر راه سفر به چین از خراسان گذشته و حرم رضوی را زیارت و شکوه و جلال آن را وصف کرده است (← ج ۱، ص ۴۳۱). شمس الدین احمد ذهبی (متوفی ۷۴۸) هم در العِبَر فی خَبر مَن غَبَر (ج ۱، ص۳۴۰) تربت رضوی را زیارتگاهی بزرگ (مشهد کبیر) دانسته است. از دیگر مشاهیری که در قرن هشتم به زیارت «مشهد طوس» رفته اند باید از علاءالدوله سمنانی، عارف بزرگ این قرن، یاد کرد (← علاءالدوله سمنانی، ص ۱۵۸). ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی (متوفی۷۳۰)، محدّث و عارف بزرگ سنّی مذهب قرن هشتم نیز در کتاب فَرائدالسِمْطَین (ج ۲، ص ۱۹۸)، کتابی در فضائل اهل بیت، به زیارت مکرر خود از حرم رضوی اشاره کرده است.

به نوشتة عبدالرحمان جامی که خود در مُلَمّع مشهوری (← ۱۳۴۱ش، ص ۷۸) امام هشتم شیعیان را ستوده است، زین الدین ابوبکر تایبادی (متوفی ۷۹۱) با الهام از روحانیت شیخ احمد جام (متوفی ۵۳۶) به زیارت «مشهد مقدس رضوی» رفته و در آنجا «خلعتها و نوازشها» یافته است (۱۳۷۰ش، ص ۴۹۹). در شعبان ۸۲۱ شاهرخ تیموری به زیارت امام رضا علیه السلام رفته و هدایایی به حرم رضوی و کمکهایی به مستحقان و نیازمندان آن حریم کرد و همسر او گوهرشاد آغا مسجدجامعی در جوار حرم رضوی بنا نهاد (← عبدالرزاق سمرقندی، ج ۲، دفتر۱، ص ۲۶۱). ملاحسین واعظ کاشفی (متوفی ۹۰۶ یا ۹۱۰)، عارف و دانشمند قرن نهم و دهم، نیز به نوشتة پسرش، علی بن حسین فخرالدین صفی (ج ۱، ص ۲۵۲ـ۲۵۳) در ذیحجه ۸۶۰ در «مشهد مقدس حضرت امام همام علی رضا» واقعه ای صوفیانه راجع به سعدالدین کاشغری (متوفی ۸۶۰) دیده است. معین الدین محمد اسفزاری (متوفی ۹۱۵؛ بخش ۲، ص۲۴۰) نیز مشهدِ رضا را به لحاظ کثرت جمعیت زائران و عاکفان با کعبه مقایسه کرده است. در آستانه ظهور و استقرار سلطنت صفویان شیعه مذهب، فضل اللّه بن روزبهان خنجی اصفهانی (متوفی ۹۲۷)، عالم سنّی مذهب معروف این عهد، نیز با وجود تصلبی که در تسنن و رد مذهب شیعه داشت، شیفته اهل بیت بود و از جمله در کتاب مهمان نامه بخارا (ص ۳۳۹ـ۳۴۷) و خصوصاً در وسیلة الخادم الی المخدوم (ص ۲۲۹) از زیارت و خواستن حاجات خود در حرم رضوی یاد کرده است.

منابع : ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷؛ همو، عیون اخبار الرضا، چاپ مهدی لاجوردی، قم ۱۳۶۳ش؛ همو، کتاب مَن لایَحْضُرُالفقیه، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۴۱۳؛ ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵؛ ابن حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن حجرعسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب، ]بیروت[ ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴؛ ابن حَوقَل؛ ابن عساکر، معجم الشیوخ، چاپ وفاء تقی الدین، دمشق ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ کاظم مظفر، نجف ۱۳۸۵/ ۱۹۶۵، چاپ افست قم ۱۴۰۵؛ معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ش؛ بیهقی؛ عبدالرحمان بن احمد جامی، دیوان کامل جامی، چاپ هاشم رضی، تهران ۱۳۴۱ش؛ همو، نفحات الانس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ش؛ ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، فرائدالسمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم السلام، چاپ محمدباقر محمودی، بیروت ۱۳۹۸ـ ۱۴۰۰/ ۱۹۷۸ـ۱۹۸۰؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، نزهة القلوب؛ بدیل بن علی خاقانی شروانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران?]۱۳۳۸ش[؛ دِعْبِل خُزاعی، دیوان، چاپ عبدالصاحب عمران دجیلی، بیروت ۱۹۸۹؛ محمدبن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غَبَر، ج ۱، چاپ صلاح الدین مُنَجِّد، کویت ۱۹۸۴؛ عبدالکریم بن محمد سمعانی، التحبیر فی المعجم الکبیر، چاپ منیره ناجی سالم، بغداد ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵؛ مجدودبن آدم سنایی، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۲ش؛ فضل بن حسن طبرِسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم ۱۴۱۷؛ عبدالجلیل قزوینی، نقض، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۵۸ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۸۳ش؛ احمدبن محمد علاءالدوله سمنانی، چهل مجلس، یا، رساله اقبالیه، تحریر امیر اقبالشاه بن سابق سجستانی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۶ش؛ محمدبن محمد عوفی، لباب الالباب، چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی، لیدن ۱۳۲۱ـ۱۳۲۴/ ۱۹۰۳ـ۱۹۰۶؛ محمدبن محمد غزالی، مکاتیب فارسی غزالی، بنام فضائل الانام من رسائل حجة الاسلام، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ش؛ عبدالغافربن اسماعیل فارسی، المنتخب من السیاق لتاریخ نیسابور، انتخاب ابراهیم بن محمد صریفینی، حققه و علق علیه محمدکاظم محمودی، تهران ۱۳۹۱ش؛ علی بن حسین فخرالدین صفی، رشحات عین الحیات، چاپ علی اصغر معینیان، تهران ۱۳۵۶ش؛ فضل اللّه بن روزبهان، مهمان نامه بخارا: تاریخ پادشاهی محمد شیبانی، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۱ش؛ همو، وسیلة الخادم الی المخدوم در شرح صلوات چهارده معصوم(ع)، چاپ رسول جعفریان، قم ۱۳۷۲ش؛ احمد مهدوی دامغانی، حاصل اوقات: مجموعه ای از مقالات استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی، به اهتمام علی محمد سجادی، تهران ۱۳۸۱ش؛ حسن بن احمد مُهَلَّبی، کتاب العزیزی، او، المسالک والممالک، چاپ تیسیر خلف، دمشق ۲۰۰۶؛ یحیی بن حسین ناطق بالحق، الافادة فی تاریخ الائمة السادة، چاپ محمدکاظم رحمتی، تهران ۱۳۸۷ش.

/ اسماعیل باغستانی /

نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
تاریخ اسلام - امامان شیعه ,
جلد 20
تاریخ 1394
وضعیت چاپ
  • چاپ شده