ذکر

معرف

مفهوم و اصطلاحی قرآنی و حدیثی و عرفانی به معنای یادکردن خدا
متن
ذکر، مفهوم و اصطلاحی قرآنی و حدیثی و عرفانی به معنای یادکردن خدا. ذِکر، مصدر فعل ذَکَرَ یذکُرُ، در لغت به معنای یاد کردن و در اصطلاح به معنای حضور معنا در نفس است، خواه این حضور پس از فراموشی باشد خواه ادامه و تداوم حضور امری که از پیش در ذهن حاضر بوده‌است. علاوه بر این حالت نفسانی، آنچه معنا را در نفس حاضر می‌کند نیز ذکر است. به‌طور کلی، هر یادآوری را با هر علتی، اعم از ذهنی یا گفتاری یا نوشتاری یا اشارتی، می‌توان ذکر نامید و خود آن یادآوری، به عنوان حالتی در نفس انسان، نیز ذکر است (← جوهری؛ راغب اصفهانی؛ ابن‌منظور، ذیل واژه). ابن‌فارِس (ذیل واژه) ذَکَر در مقابل اُنثی را اصلی جدا از ذِکر (یادکردن) می‌داند اما باتوجه به اینکه در فرهنگ عرب جاهلی، پسر را زنده‌کننده یاد و نام پدر می‌دانستند، به نظر می‌رسد ریشه معنایی هر دو واژه یکی باشد (محمدی ری‌شهری، ج 1، ص 16). از دیگر بابهای این مادّه، تفعیل و تفعّل و نیز دو واژه ذِکَری و تَذکِرَة (مصدر باب تفعیل) پرکاربرد است. در فعل ماضی باب افتعال و اسم فاعل باب تفعّل این مادّه، طبق قواعد صرفی، گاه به‌جای حرف ذال، حرف دال به کار رفته‌است (اِدَّکَرَ، مُدَّکِر؛ برای نمونه ← یوسف: 45؛ قمر: 15، 17).در قرآن و تفاسیر. در قرآن کریم واژه ذکر 76 بار و با همه مشتقات آن 291 بار به‌کار رفته‌است (محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل واژه). علاوه بر این، در قرآن کریم بارها حرف «إذ» به‌کار رفته‌است که مفسران و ادبا آن را، به‌ویژه هنگامی که با واو همراه شود (و إذ)، مفعول برای «اُذکُر» مقدّر می‌دانند (برای نمونه ← فضل‌بن حسن طبرسی، ج 1، ص 147؛ ابن‌هشام، ج 1، ص80). بدین‌ترتیب، تعداد مفاهیم ذکر در قرآن بیشتر از مشتقات لغوی آن است. اهمیت ذکر در قرآن به اندازه‌ای است که طبق برخی آیات، یگانه مأموریت پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم تذکار و قرآن ذکری برای جهانیان است (← غاشیه: 21؛ قلم: 52؛ تکویر: 27). همچنین براساس آیه 14 سوره طه، حکمتِ نماز ذکر خداست. غزالی (ج 1، ص 252) با توجه به چنین آیاتی، ذکر را سرّ و لُباب همه عبادتها می‌داند. درواقع، ذکر که در کاربرد معمولی به معنای یکی از قوای ذهنی انسان و مرتبط با حافظه و خاطره است، در قرآن، در بیشتر موارد معنایی کاملا الوهی یافته و حاکی از پیوند بنده با خالق و رابطه متقابل آنها است (← )دایرة‌المعارف قرآن( ، ذیل "Memory"). گرچه واژه ذکربه‌معنای یادکردن، پیش از اسلام میان مردم عرب رواج داشته (← شنفری، ص 39) اما تغییری که قرآن در این مفهوم پدید آورده آن است که معنای عام ذکر را که شامل هر چیز و هر حالتی می‌شد (← عودة خلیل، ص 204)، به خدا اختصاص داده است. از این‌رو در اغلب آیات، مفعول فعل ذَکَرَ و مشتقات آن خدا و نعمتها و بندگان خداست مانند «اللّه»، «ربّ»، «اسمَ ربِّک»، «نعمةَ ربِّکم» و «عبادَنا». همچنین از انسانها خواسته شده که نعمتهایی مانند آفرینش انسان که چیزی نبوده‌است (وَلَم‌یکُ شیئآ ← مریم: 67)، پیوند میان قلوب (آل‌عمران: 103)، فرستادن پیامبران (مائده: 20) و کتابهای آسمانی (بقره: 231) را که همه از جانب خداست، به یاد آورند (نیز ← اعراف: 172). از سوی دیگر، طبق قرآن، یادآوری از جانب خداست (← مدثر : 56) و ذکر دوسویه است، یعنی ذکر خدا توسط بنده موجب ذکر او نزد پروردگارش می‌شود (بقره: 152).ذکر در آیه‌های قرآن در معانی مختلف و در عین حال مرتبط به‌کار رفته‌است. نخستین معنای آن به یاد آوردن چیزی است که از یاد رفته، مانند «یومَ یَتذّکرُ الانسانُ ما سَعَی» (روزی که انسان آنچه برایش تلاش کرده‌است، به یاد می‌آورد؛ نازعات: 35؛ نیز ← یوسف: 45 که فعل «اِدَّکَرَ» به‌معنای یادآوری پس از فراموشی است). معنای دوم ذکر در آیاتی مانند «وَاذکُر ربَّکَ فی نَفسکَ تَضرُّعآ و خیفَةً و دونَ الجَهرِ» (و پروردگارت را در دل خود، به لابه و ترس و بی‌بانگ بلند یاد کن؛ اعراف: 205) دیده می‌شود. گویا «اُذکُر» در این آیه، ذکر قلبی یا حضور امری در ذهن است که همان اصل معنای واژه است. گفته شده‌است، علت امر به ذکر آهسته، منافات داشتن صدای بلند با ادب بندگی است، نه اینکه قرآن ذکر آشکار را ذکر تلقی نکند (طباطبائی، ذیل اعراف: 55). معنای سوم، ذکر زبانی با دو مصداق است، یکی بیان شفاهی مطلبی برای دیگران به منظور یادآوری مطلب به ایشان (برای نمونه ← یوسف: 42) و دیگری بر زبان آوردن نام خدا چنان‌که در آیات مربوط به تذکیه حیوان حلال گوشت ذکر زبانی لازم است و حیوان جز با ذکر نام خدا بر زبان تذکیه* نمی‌شود (انعام: 119، 121؛ برای روایات ← حرّعاملی، ج 24، ص 29ـ30؛ برای رابطه میان ذکر قلبی و زبانی ← ادامه مقاله). با این حال، در بیشتر آیه‌های قرآن نمی‌توان میان معنای ذکر قلبی و زبانی تمایز نهاد و معمولا این دو ملازم یکدیگرند، از جمله: «اِذهَبْ انتَ و اخوکَ بِآیاتی و لاتَنِیا فی ذِکری» (تو و برادرت نشانه‌های مرا ببرید و در یاد کردن من سستی نکنید؛ طه: 42). در قرآن کریم، بازتاب ذکر قلبی تنها از طریق زبان نیست، بلکه یادآوری از طریق قلم و کتابت را نیز دربرمی‌گیرد (برای نمونه ← مریم: 16، 51، 54، 56) و شاید از همین‌رو یکی از مصادیق مهم ذکر در قرآن، که در درجه نخست الفاظی است مکتوب، خود قرآن است و حتی یکی از نامهای قرآن را ذکر دانسته‌اند (← فخررازی، ذیل بقره: 2؛ زرکشی، ج 1، ص 274). معنای چهارم ذکر در قرآن معمولا از مشتقات باب تفعُّل و حاکی از پندگرفتن یا تفکر همراه با پندپذیری است. تعابیری چون «لَعلَّکُم تَذَکَّرُونَ»، «أفَلا تَذَکَّرُونَ» و «إنما یَتذکّرُ اُولوالالَباب» در پایان آیاتی که به تفکر در قرآن و نشانه‌های الهی فرا می‌خوانند، اغلب بر این معنا دلالت دارند (برای نمونه ← اعراف: 57؛ نحل: 17؛ رعد: 19). شاید از همین رو در آیه‌هایی از قرآن کریم تفکر پس از ذکر آمده‌است (← آل‌عمران: 191؛ نحل: 44). به‌طور کلی از نگاه قرآن، هر سخنی که در آن عبادت خدا مقصود باشد و هر پیوندی میان بنده و پروردگار او و هر سببی که یاد خدا را به ذهن و خاطر منتقل کند، چه از طریق مشاهده نشانه باشد چه یافتن حجت و استدلال یا شنیدن کلمه و مانند اینها، ذکر خداست و در اغلب آیه‌هایی که از ذکر و مشتقات آن سخن رفته، چنین مفهومی قابل ردیابی است (← طباطبائی، ذیل رعد: 28؛ عودة‌خلیل، ص 203).در کتابهای تفسیر، معانی دیگری نیز برای ذکر آمده‌است که باید آنها را از مصادیق ذکر به شمار آورد، از جمله: قرآن، نماز، کتابهای آسمانی پیشین، تورات، اطاعت و جزا بیان، خبر، شرف و ثنا (برای مجموع این موارد ← راغب اصفهانی، ذیل واژه؛ سیوطی، ج 1، ص170). علاوه بر این، قرآن موارد دیگری را به عنوان تذکر برای انسان معرفی کرده که بیشتر آنها از ویژگیهای قرآن کریم است، از جمله: نزول پیوسته آیات قرآن (← قصص : 51)، آسان گرداندن قرآن بر زبان پیامبر (دخان: 58)، بیان روشن آیات (بقره: 221)، گوناگونی آیات (اسراء: 41)، مَثَلها (ابراهیم : 25) و هشدارهای قرآن (طه: 124)، یادکرد ایّام‌اللّه (ابراهیم: 5)، جانشینی شب و روز به جای یکدیگر (فرقان: 62)، خشکسالی و کمبود محصولات (اعراف: 130) و سخن نرم (طه: 44). مهم‌ترین مصداق ذکر در قرآن، خود قرآن و وحی است. به این معنا که قرآن، خود، راهنمایی به مذکور یا مدلول اصلی، یعنی پروردگار جهان است (← ایزوتسو ، ص 194). قرآن در وجهه عام خود، ذکری برای تمام مردم جهان (← مدّثّر: 31؛ انعام : 90) و در جلوه خاص خود، یادکردی برای مؤمنان، خردمندان و هر بنده توبه‌کار است (← هود: 120؛ زمر: 21؛ ق: 8). همچنین قرآن نعمتی است از سوی خدا بر انسانها، چرا که در کتاب خدا از آنها یاد شده‌است (← انبیاء: 10؛ طباطبائی، ذیل آیه). افزون بر این، در آیه 105 سوره انبیاء با درونمایه بشارت به عاقبت نیک صالحان، گفته شده‌است پس از «ذکر»، در زبور نوشتیم، بندگان صالح وارثان زمین خواهند بود. مفسران در بیان مراد از زبور و ذکر، مصادیق مختلفی را برشمرده‌اند؛ ازجمله اینکه «زبور» همان کتاب داوود و «ذکر» تورات یا قرآن است. در این صورت، تقدم ذکر (به‌معنای قرآن) بر زبور تقدم رتبی است، و نه زمانی (برای نمونه ← فضل‌بن حسن طبرسی؛ طباطبائی، ذیل آیه؛ برای توضیح بیشتر ← زبور*). اما قول مشهورتر این است که «زبور» اسم عام برای تمام کتب انبیاء و «ذکر» به‌معنای امّالکتاب یا لوح محفوظ است که همه‌چیز از پیش در آن ثبت شده‌است (← طبری؛ زمخشری؛ طباطبائی، ذیل آیه؛ نیز ← امّالکتاب*؛ لوح محفوظ*).چون ذکر در قرآن معنایی کاملا الوهی دارد، مفاهیم مرتبط با ذکر نیز مفاهیمی الوهی و درباره نسبت بندگی انسان با خالق است. به عبارت دیگر، کلمات هم‌نشین ذکر در قرآن و مصادیق آن، مظاهری از طاعت و بندگی‌اند از جمله مفهوم ایمان. در قرآن آمده که ذکر تنها برای مؤمنان و اهل خشیت سودمند است (← ذاریات: 55؛ أعلی: 10) و نیز آمده‌است که وقتی از خداوند به یکتایی یاد می‌شود، دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند، منزجر می‌گردد (زمر: 45). مفهوم دیگر مرتبط با ذکر، اطمینان قلب است و در آیه 28 سوره رعد آمده‌است: «ألابِذکرِ اللّهِ تَطمئِنُّ القُلوب» (آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می‌یابد). به بیان مفسران، دلیل آرامش قلب به واسطه یادکردن خدا این است که قلب با توجه به عالم مادیات مضطرب می‌شود و میل به استیلای بر آن دارد، اما توجه قلب به درگاه الهی، حصول انوار صمدی را در پی دارد و ازاین‌رو دل آرام می‌شود. به عبارت دیگر، ذکر خدا برای آدمی که گرفتار حادثه‌هاست و به دنبال پناهگاه استواری است تا سعادت او را تضمین کند، همچون نوشدارو برای مارگزیده است که روح و جان او را آرامش می‌بخشد. با این حال، این آیه را ترغیبی برای توجه بندگان خدا به سوی او و اطمینان به وعده‌های خدا نیز دانسته‌اند (← فضل‌بن حسن طبرسی؛ فخررازی؛ طباطبائی، ذیل آیه). البته طباطبائی (همانجا) این توضیح را افزوده که ذکر خدا فقط برای قلبی آرامش‌بخش است که بتوان آن را قلب نامید، یعنی قلبِ باقی بر بصیرت و رشد؛ در حالی‌که قلب منحرف از اصل خود از ذکر خدا بازداشته می‌شود و از طمأنینه و آرامش محروم است.از سوی دیگر، در قرآن مؤمنان کسانی‌اند که چون نام خدا یاد شود، دلهایشان بیمناک می‌شود (انفال: 2). در جمع میان بیم و اطمینان گفته شده بیم و ترس انسان از خوف عقاب و عدل خداست و در واقع اعمال خود انسان است که موجب بازماندن از رحمت الهی می‌شود؛ اما آرامش و اطمینان به سبب امید به فضل و رحمت الهی است؛ چنان‌که این دو وجه در آیه 23 سوره زمر باهم آمده‌است (← فضل‌بن حسن طبرسی؛ فخررازی، ذیل انفال: 2؛ طباطبائی، ذیل رعد: 28).دیگر مفهوم قرآنی که با ذکر ملازمه دارد، «تقوا»ست که لازمه ذکر است و خداترسان چون وسوسه‌ای از شیطان به آنها می‌رسد، خدا را یاد می‌کنند و بصیرت می‌یابند (اعراف: 201؛ برای بحثی مفصّل درباره آثار ذکر بر انسان ← محمدی وایقانی، ص 49ـ74). مفهوم «عبادت» نیز ملازم ذکر است (برای نمونه ← اعراف: 205ـ207؛ ق: 8). از دو آیه 205 و 206 سوره اعراف برمی‌آید که تقرب به خدا از راه ذکر حاصل می‌شود و تنها با ذکر، حجاب میان او و بندگانش برداشته می‌شود (← طباطبائی، ذیل آیه). مصادیق مختلف عبادت نیز با ذکر مرتبط‌اند، چنان‌که دلیل اقامه نماز ذکر خدا (← طه: 14؛ عنکبوت: 45) و پرداختن زکات نیز از وظایف و خصایص مؤمنان است (برای نمونه ← بقره: 43، 83، 110؛ نور: 37) و مناسک حج، مناسبتی برای یادکردن خدا و روزیهای او (← بقره: 198؛ حج: 28، 34). همچنین دعا* و تسبیح* با ذکر پیوند معنایی نزدیکی دارند (← کهف: 28؛ احزاب: 41ـ42؛ برای رابطه میان تسبیح و ذکر ← طباطبائی، ذیل طه: 34). در قرآن هدایت و ضلال نیز هم‌نشین ذکرند، به این معنا که یاد خدا و آرامش حاصل از آن مقدمه هدایت و یاد خدا نکردن باعث گمراهی است (← زمر: 22ـ23؛ طباطبائی، ذیل همین آیات).تأمل در مفاهیم مترادف و متضاد با ذکر نیز می‌تواند به درک بهتر این مفهوم یاری رساند. از مفاهیم نزدیک به ذکر در قرآن، مفهوم آیه* است. همان‌طور که ذکر یادکردی است برای مذکور، آیه نیز نشانه‌ای برای صاحب آیه است، به این معنا که هر واقعیت یا ماجرا یا مخلوقی نشانه‌ای برای رهنمونی به سوی خالق هستی است و به این ترتیب هر نشانه‌ای ــ از جمله خود آیه‌های قرآن ــ دلیلی برای عبرت‌گرفتن و به یادآوردن خداست (برای نمونه ← انعام: 126؛ اعراف: 26؛ نحل: 13). البته به تصریح قرآن، فقط صاحبان خرد ناب (اولوالألباب) از این نشانه‌ها متوجه خدا می‌شوند (← آل‌عمران: 7؛ ابراهیم: 52)، شاید از آن‌رو که صاحبان خرد از مسبب و مخلوق به سبب و خالق راه می‌برند و یکی از معانی ذکر نیز منتقل‌شدن از نتیجه به مقدمات است (← فخررازی؛ طباطبائی، ذیل بقره: 269؛ نیز ← لُبّ*). افزون بر این معنا، قرآن به مؤمنان سفارش می‌کند اموری را که نمی‌دانند از «اهل‌الذکر» بپرسند (← نحل: 43؛ انبیاء: 7). مطابق احادیث تفسیری شیعه، «اهل‌الذکر» اهل بیت پیامبرند (برای نمونه ← قمی، ج 2، ص 68؛ کلینی، ج 1، ص210ـ211؛ ابن‌بابویه، 1417، ص 624). در این صورت مراد از ذکر، پیامبر اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم خواهد بود. مفسران شیعه و سنّی تأویل ذکر به پیامبر را با توجه به آیات 10ـ11 سوره طلاق پذیرفته‌اند (برای نمونه ← طبری؛ فضل‌بن حسن طبرسی؛ قرطبی، ذیل آیه). با این حال، بیشتر منابع اهل سنّت معنای بلندِ تعبیر «اهل‌الذکر» را به اهل کتاب، یعنی یهود و نصاری یا عموم پیروان کتابهای آسمانی پیشین، تقلیل داده‌اند (برای نمونه ← طبری؛ فخررازی، ذیل نحل: 43). در بیانی عام‌تر، طباطبائی (ذیل نحل: 43) این آیه را ارشادی به اصل عقلایی رجوع جاهل به عالم دانسته‌است.پرکاربردترین مفهوم متضاد ذکر در قرآن نِسیان است. نسیان آن است که عِلم و آنچه انسان در یاد دارد به علت ضعف قلب یا غفلت یا از روی قصد از یاد برود (راغب اصفهانی، ذیل «نسی»؛ طباطبائی، ذیل بقره: 152). بیشترین کاربرد این مفهوم در قرآن، درباره فراموش‌کردن خدا و اندرزهای الهی و نیز غفلت از آخرت و سرزنش فراموش‌کنندگان است (برای نمونه ← سجده: 14؛ جاثیه: 34). در قرآن، منشأ ازیادبردن ذکر خدا اغلب شیطان است (برای نمونه ← کهف: 63؛ یوسف: 42؛ مجادله: 19)، اما امور دیگری چون سرگرم‌شدن به اموال و اولاد (← منافقون : 9)، قساوت قلب (زمر: 22)، غرق‌شدن در مادیات (فرقان: 18) و مسخره‌کردن بندگان خدا (مؤمنون: 110) نیز در این امر مؤثر دانسته شده‌است. به علاوه، نسیان خدا، همانند ذکر خدا، دوسویه است و بنده‌ای که خدا را فراموش کند، در محضر خداوند از یاد می‌رود (← توبه: 67). در برخی آیات دیگر (← اعراف: 51؛ سجده: 14؛ جاثیه: 34)، علت فراموش‌شدن بندگان نزد خدا، فراموشی آخرت دانسته شده‌است. مطابق آیه 19 سوره حشر فراموش‌کردن خدا سبب خودفراموشی یا از خودبیگانگی می‌شود که از ویژگیهای فاسقان است (نیز ← توبه: 67 که در آن نسیان خدا از صفات منافقان شمرده شده‌است). مهم‌ترین وجه برای پیوند میان فراموش‌کردن خدا با خودفراموشی این است که فراموش کردن خدا یعنی فراموش‌کردن اسما و صفات والای او و ازیادبردن ذلت و فقر و نیازمندی آدمی؛ این امر سبب توهم استقلال وجودی در انسان می‌شود و او گمان می‌کند حیات و قدرت و علم و دیگر کمالات از خود اوست. پس چنین فردی دیگر انسان نیست و موجودی بیگانه از خود است. زیرا انسان موجودی است سراسر ناآگاهی و ناتوانی و نیاز، و کمالات، همه، از پروردگار اوست (← طباطبائی، ذیل حشر: 19).مفهوم غفلت نیز همانند نسیان در مقابل ذکر به‌کار رفته‌است (← کهف: 28؛ برای تفاوت میان غفلت و نسیان و همچنین برای توضیح بیشتر درباره معنای غفلت از یاد خدا ← غفلت*). در قرآن کریم واژه‌های أعرَضَ، تَوَلَّی و یَعشُ (فعل مضارع مجزوم از ریشه عَشا یَعشُو به معنای یُعرِضُ ← ابن‌منظور، ذیل «عَشا») نیز گاه در مفهومی نزدیک به نسیان به‌کار رفته و در آیات مربوط به آن، نتایج روی‌گرداندن از ذکر خدا بیان شده‌است. این نتایج شامل زیانهای دنیوی، مانند زندگی سخت دنیوی و عقاب اخروی است، چنان‌که در آیه 124 گفته شده‌است: هرکس از یاد خدا دل بگرداند، زندگی تنگ و سختی خواهد داشت و خدا در روز رستاخیز او را نابینا برخواهد انگیخت (برای سایر آثار غفلت از یاد خدا بر انسان ← محمدی وایقانی، ص 82ـ96). به‌نظر طباطبائی (ذیل آیه)، قرآن زندگی همراه با فراموش‌کردن خدا را تنگ می‌نامد، هرچند در نگاه ما در نهایت فراخی باشد، زیرا هرکس خدا را از یاد ببرد چاره‌ای جز آن ندارد که دنیا را محبوب خود قرار دهد و به توسعه و تمتع در زندگی بپردازد، اما دنیا میل بی‌حد او را ارضا نمی‌کند. ازاین‌رو، همواره غمگین و نگران و در هراس است که مبادا مرگ او را دریابد یا بیماری به سراغش آید یا داراییش را از دست بدهد و محبوبش او را ترک کند. مؤید این تفسیر، آیه 44 سوره انعام است که نتیجه فراموشی اوامر خدا را افزون‌شدن نعمتهای دنیوی از باب سنّت امهال و استدراج* می‌داند. نتیجه دیگر دل گرداندن از یاد خدا، هم‌نشینی با شیطان است (← زخرف: 36) و به پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم دستور داده شده‌است که با غافلان از یاد خدا مناسباتی نداشته‌باشد (نجم: 29).در قرآن کریم، به‌صراحت از مراتب ذکر سخنی به میان نیامده، اما برخی آیات و عبارات مانند تعبیر «اَشدَّ ذِکرآ» در آیه 200 سوره بقره نشان‌دهنده مراتب ذکر در تعلیم قرآن است (نیز ← اعراف: 205؛ کهف: 24؛ رعد: 28؛ نساء: 142). طباطبائی (ذیل بقره: 152) این مسئله را با توجه به معنای حضور و تقرب توضیح داده که هرچه انسان بیشتر به پروردگار تقرب داشته باشد، یاد خدا نزد او بیشتر حاضر است و به این ترتیب صاحب مرتبه بالاتری در ذکر خواهد بود. همچنین، در تفسیر آیه 142 سوره نساء که بیان می‌کند منافقان خدا را جز اندکی یاد نمی‌کنند، گفته‌اند معنای ذکر قلیل این است که منافقان خدا را خالصانه یاد نمی‌کنند و وصف ذکر به قلت، به‌سبب ریاکارانه و غیرالهی بودن عمل آنهاست (← طبری؛ فضل‌بن حسن طبرسی، ذیل آیه).ذکر مطلوب در قرآن یادکرد فراوان خدا در همه احوال است و خردمندان کسانی هستند که «خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می‌کنند» (برای نمونه ← آل‌عمران: 191؛ انفال : 45). در قرآن مکان یا زمان خاصی برای ذکر وضع نشده، با این حال بر بعضی مکانها و زمانها بیشتر تأکید شده‌است. ازجمله زمانهای خاص ذکر خدا در قرآن، زمان نمازها، بامداد و شامگاه (← انسان: 25)، سیزده روز اول ذیحجه (حج: 28؛ بقره: 203؛ برای تفسیر «ایام معدودات» و «ایام معلومات» ← حرّعاملی، ج 14، ص270ـ273)، هنگام رویارویی با دشمن (انفال: 45) و روز جمعه (جمعه: 9) و از مکانهای خاص آن، مساجد (حج : 40؛ نیز ← فخررازی، ذیل آیه، که جمله توصیفیِ «یُذْکَرُ فیها...» را وصف مساجد می‌داند) و نیز مشعرالحرام (بقره: 198) است.در احادیث. در منابع حدیثی شیعه و سنّی بر اهمیت ذکر خدا و آثار تربیتی آن در زندگی فردی و اجتماعی و نیز نتایج اخروی آن تأکید شده و کثرت و مداومت بر یاد خدا توصیه شده‌است. در روایتی از پیامبراکرم درباره برترین بندگان نزد خدا در قیامت پرسیدند، ایشان آیه «والذّاکرینَ اللّهَ کثیرآ و الذّاکرات» (احزاب: 35) را تلاوت فرمود (احمدبن حنبل، ج 3، ص 75؛ ترمذی، ج 5، ص 127). در روایتی دیگر از ایشان نقل شده‌است، بهشتیان بر چیزی افسوس نمی‌خورند، مگر بر ساعتی که در آن خدا را یاد نکرده‌اند (طبرانی، 1404، ج 20، ص 93ـ94؛ متقی هندی، ج 1، ص 422). در برخی روایات نیز فلسفه امر و نهی خدا و علت وجوب برخی عبادتها همچون حج و جهاد، برپا داشتن ذکر خداست (← احمدبن حنبل، ج 6، ص 64؛ ابن‌بابویه، 1385ـ1386، ج 1، ص 256؛ متقی هندی، ج 2، ص 243). در روایات، ذکر خدا در همه حالات توصیه شده و هیچ زمانی و مکانی از آن استثنا نشده و ذکر عبادتی دانسته شده‌است که هیچ حدی ندارد (← کلینی، ج 2، ص 498؛ ابن‌حِبّان، ج 3، ص100؛ طبرانی، 1404، ج 20، ص 93).در روایات تقسیم‌بندی دقیقی برای ذکر بیان نشده و مراتبی برای آن وضع نشده‌است، اما برخی منابع اهل سنّت در روایتی موقوف از بلال‌بن سعد یا میمون‌بن مهران نقل کرده‌اند که ذکر بر دو نوع است: یکی ذکر خدا با زبان که نیک و زیباست و دیگری که ارزشمندتر است، ذکر خدا هنگام برخورد با حلال و حرام یا یادکرد خدا در وقت گناه (ابونُعَیْم اصفهانی، ج 4، ص 87، ج 5، ص 224؛ بیهقی، ج 1، ص 452). حسن بصری ذکر خدا را در وقت گناه، از یاد خدا بین بنده و پروردگارش نیز باارزش‌تر دانسته‌است (← غزالی، ج 1، ص 401). در منابع شیعه، روایتی نزدیک به این مضمون از امام‌علی علیه‌السلام نقل شده که در آن ذکر دو نوع است: ذکر خدا در هنگام مصیبت و دیگری ذکر خدا در هنگام گناه که مهم‌تر و بازدارنده از گناه است (← کلینی، ج 2، ص90؛ علی‌بن حسن طبرِسی، ص 112). به‌نظر می‌رسد این قبیل روایات در تفسیر آیاتی مانند 201 سوره اعراف و 37 سوره نور (← بخش اول مقاله) وارد شده که در آنها ذکر خدا در همه‌حال از ارزشمندترین عبادتها شمرده شده‌است (← مجلسی، ج90، ص150ـ152). در روایتی دیگر از پیامبر اکرم آمده‌است هرکس خدا را اطاعت کند، به یاد خدا بوده گرچه نماز و روزه و تلاوت قرآنش اندک باشد؛ و هرکس بر خدا عصیان کند، او را فراموش کرده‌است، گرچه نماز و روزه و تلاوت قرآنش بسیار باشد (ابن‌بابویه، 1361ش، ص 399؛ متقی هندی، ج 1، ص 446). در برخی روایات نیز که به نظر می‌رسد با آیه 205 سوره اعراف مرتبط باشد، از تقسیم ذکر به آشکار و نهان سخن رفته و یاد کردن خدا با ذکر خامل، یعنی ذکر بدون بانگ بلند سفارش شده (مروزی، ص 144؛ طوسی، 1414، ص530) و ذکر نهانی که فرشتگان نگاهبان نمی‌شنوند، هفتاد بار از ذکر آشکار برتر دانسته شده‌است (← ابویعلی موصلی، ج 8، ص 182ـ183؛ بیهقی، ج 1، ص 407). پیامبراکرم در روایتی دیگر فرموده‌است ثواب ذکر خدا در دل آدمی را جز خدای عزّوجلّ کسی نمی‌داند (کلینی، ج 2، ص 502). در روایتی از امام‌علی علیه‌السلام نیز ذکر کثیر به ذکر سِرّ (نهان) تفسیر و گفته شده‌است منافقان خدا را صرفآ آشکارا یاد می‌کردند (همان، ج 2، ص 501). با این حال، در روایات بر ذکر زبانی نیز تأکید شده‌است؛ مثلا در روایتی از امام‌صادق علیه‌السلام، از توصیه‌های خدای متعال به حضرت عیسی زنده‌داشتن یاد او بر زبان و چشیدن لذت سخن‌گفتن با اوست (همان، ج 8، ص 132ـ133؛ ابن‌بابویه، 1417، ص 607ـ608). در ادعیه اهل بیت نیز همواره از خدا خواسته شده‌است ذکرش را بر زبان آنها جاری نماید (← طوسی، 1411، ص350، 850؛ ابن‌طاووس، ج 1، ص 101، ج 3، ص 337). همچنین در روایتی از امام‌باقر علیه‌السلام، ذکر برای هفت جزء جسم و جان انسان یعنی زبان، روح، نفس، عقل، معرفت، سرّ و قلب تعریف شده‌است؛ ذکر زبان حمد و ثناست؛ ذکر نفس جهد و عَناء؛ ذکر روح خوف و رجاء؛ ذکر قلب صدق و صفا؛ ذکر عقل تعظیم و حیاء؛ ذکر معرفت تسلیم و رضا؛ و ذکر سرّ رؤیت و لقاء (ابن‌بابویه، 1362ش، ج2، ص403ـ404؛ علی‌بن حسن طبرسی، ص113).در بسیاری از روایات مربوط به ذکر، تأکیدْ بیشتر بر مضامین قرآنی و گاه بسط و تفسیر آنهاست؛ مثلا روایات بسیاری در تفسیر «فَاذْکُرونی أذْکُرکُم» (بقره: 152) آمده‌است. براساس حدیثی قدسی، خدای متعال می‌فرماید: هنگامی که بنده‌ام مرا یاد می‌کند، من همراه اویم؛ اگر در دل خود از من یاد کند، من هم خود از او یاد می‌کنم؛ و اگر در میان جمع از من یاد کند، در جماعتی بهتر از آنها از او یاد می‌کنم (بخاری، ج 8، ص 171؛ ترمذی، ج 5، ص 238؛ نیز ← کلینی، ج 2، ص 498، 502). از یاد بردن ذکر خدا که موجب آن شیطان است، در روایات چنین تفسیر شده که هرگاه گروهی به ذکر خدا مشغول باشند، ابلیس شیطانی را روانه می‌کند تا جماعت آنها را برهم زند (مجلسی، ج90، ص160). در برخی روایات «خَنّاس» بودن شیطان چنین تصویر شده‌است که او دهان خود را بر قلب انسان می‌گذارد، هرگاه بنده از خدا یاد کند، شیطان عقب می‌رود؛ و هرگاه او را از یاد ببرد، قلبش را فرو می‌بلعد (← ابویعلی موصلی، ج 7، ص 279؛ بیهقی، ج 1، ص 402ـ403).بر ذکر جمعی در روایات تصریح و بر برکات آن تأکید شده‌است. پیامبراکرم مجالس ذکر را باغهای بهشت نامیده‌اند (← احمدبن حنبل، ج 3، ص150؛ حسن‌بن فضل طبرِسی، ص 307). همچنین از ایشان نقل شده‌است، هرگاه گروهی به ذکر خدا مشغول باشند، رحمت و سکینه الهی بر آنان نازل می‌شود و ندادهنده‌ای از آسمان ندا می‌دهد برخیزید که بدیهای شما را به نیکی بدل کردم و همه شما را آمرزیدم (← طبرانی، 1415ـ1416، ج 2، ص 137، 154؛ حسن‌بن فضل طبرسی، ص 312). در روایتی دیگر آمده‌است، هرکس در مجلس ذکر خدا باشد، حتی اگر برای نیاز دیگری آمده باشد، همچون ذکرگویان آمرزیده می‌شود (← احمدبن حنبل، ج 1، ص 251ـ252؛ بخاری، ج 7، ص 268ـ269). برخلاف آن، اگر در مجلسی ذکر خدا نشود، آن مجلس در قیامت موجب حسرت خواهد بود (← احمدبن حنبل، ج 2، ص 224؛ کلینی، ج 2، ص 496؛ برای مجموعه‌ای از روایات درباره ذکر خدا در مجالس ← مرادی، ص 8ـ9، 11).مفهوم متضاد ذکر در روایات، دو مفهوم قرآنیِ نسیان و غفلت است و در احادیث از قساوت و مرگ قلب به عنوان نتایج غفلت سخن رفته‌است (← کلینی، ج 2، ص 497ـ498؛ نیز ← نهج‌البلاغة، خطبه 86، که آرزو سبب فراموشی ذکر دانسته شده‌است). همچنین در روایتی، عشق (به‌معنای دوستی شدید) متضاد ذکر دانسته شده و در پاسخ از چیستی عشق آمده‌است که هرگاه یاد خدا از قلب بیرون رود، خدا دوستی غیر را جایگزین آن می‌کند (← ابن‌بابویه، 1417، ص765؛ همو، 1385ـ1386، ج1، ص140؛ برای اطلاع بیشتر ← مجلسی، ج 67، ص 253ـ 254). در روایتی دیگر ذکر با شکر و نسیان با کفر ملازمت دارد (← طبرانی، 1415ـ1416،ج7،ص200؛ متقی‌هندی، ج1،ص444).به‌نظر می‌رسد، ذکر کثیر در صدر اسلام نوعی موضع‌گیری در مقابل منافقان بود. در نقلی، به صحابه دستور داده شد آن‌قدر خدا را ذکر کنید که منافقان بگویند شما ریاکارید (طبرانی، 1404، ج 12، ص 131؛ متقی هندی، ج 1، ص 414) و در برخی روایات بر تأثیر ذکر کثیر در زدودن نفاق تأکید شده‌است (← کلینی، ج 2، ص 499ـ500؛ طبرانی، 1415ـ1416، ج 7، ص 86). همچنین در برخی روایات مصادیقی برای ذکر کثیر بیان شده‌است، از جمله: یک‌صد بار ذکر خدا در روز (← مجلسی، ج90، ص160)، ذکر خدا در نهان (کلینی، ج 2، ص 501) و تسبیح فاطمه زهرا علیهاالسلام (همان، ج 2، ص500) و کمترین حد ذکر کثیر، سی مرتبه تسبیح پس از هر نماز است (حِمْیَری، ص 169ـ170؛ برای توضیح بیشتر ← تسبیح*).برای ذکر خدا در روایات آثاری برشمرده شده از جمله اینکه ذکر برای دوستداران خدا لذت‌بخش و برای پرهیزکاران شادی‌آفرین است (آمدی، ج 1، ص 429)؛ ذکر خوی مؤمن و هم‌نشینی با محبوب است (همان، ج 1، ص 428)؛ ذکر موجب یادکرد انسان در آسمان و نور او در زمین می‌شود و روز و شب انسان با ذکر آباد می‌گردد (← طبرانی، 1406، ص 342؛ طوسی، 1411، ص 849). همچنین، روایات بسیاری در تلازم میان ذکر و قلب نقل شده‌است که براساس آنها ذکر خدا سبب نور و جلا، حیات و آبادانی، درمان و حکمت قلب می‌گردد (← کفعمی، ص 73؛ مجلسی، ج 67، ص 55). ذکر در روایات با عقل نیز مرتبط است و عاقل کسی است که زبانش را جز از ذکر خدا بازدارد (آمدی، ج 1، ص 426). از مهم‌ترین نتایج یادکرد مداوم خدا در روایات، اُنس با خدا و محبت اوست که بر مبنای این دسته از روایات، خدای متعال لذت و شهوت بنده‌ای را که بسیار از او یاد می‌کند، در مناجات خود قرار می‌دهد و او را هم‌نشین و انیس خود می‌گرداند و حجاب میان خود و بنده‌اش را برمی‌دارد و او را از خطاها بازمی‌دارد و به مرتبه اولیای خود می‌رساند و به برکت او از عقوبت اهل زمین درمی‌گذرد (← ابونعیم اصفهانی، ج 6، ص 165؛ غزالی، ج 1، ص 401؛ مجلسی، ج90، ص 162ـ163). این نکته نیز درخور دقت است که برای ذکر آثار شگرف دنیایی نیز نقل شده‌است (برای نمونه ← کلینی، ج 2، ص500ـ501؛ ابن‌بابویه، 1385ـ1386، ج 2، ص 463؛ طبرانی، 1404، ج 11، ص 132). در باب چگونگی مداومت بر ذکر، در حدیث معراج آمده‌است، خدای متعال به پیامبراکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود با خلوت گزیدن، ناپسندداشتن شیرین و تلخ دنیا و خالی نگاه‌داشتن شکم و خانه بر ذکر من مداومت کن (مجلسی، ج 74، ص 22).خطبه 222 نهج‌البلاغه در وصف اهل ذکر اهمیتی ویژه دارد. بنابر نقل سیدرضی، امام‌علی علیه‌السلام این خطبه را هنگام تلاوت آیه «رِجالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِاللَّهِ» (نور: 37) ایراد فرمود و در آن مراتبی والا از بندگان دائم‌الذکر را وصف نمود، به این ترتیب: ایشان بندگانی هستند که خدا از راه اندیشه با آنان در زمزمه است و در درون عقلشان سخن می‌گوید. آنان چراغ هدایت را به نور بیداری در گوشها و دیده‌ها و دلها برافروختند. ایشان روزهای خدا را به یاد مردم می‌آورند و آنان را از بزرگی و جلال او می‌ترسانند. آنها همانند نشانه‌ها در بیابانهای بی‌نشان بر پایند، آن را که راه میانه پیش گیرد، بستایند و به نجات مژده دهند و روش آنکه راه راست یا چپ در پیش گیرد، زشت شمارند و از تباهی برحذر دارند و این چنین چراغ تاریکیها و راهنمای پرتگاهها هستند. آنان همانا مردمانی‌اند که یاد خدا را به جای دنیا برگزیدند و هیچ تجارت و خرید و فروشی آنان را از یاد او بازنداشته‌است. با یاد خدا روزگار می‌گذرانند و با هشدارهای خود، بی‌خبران را از کیفرهای الهی بیم می‌دهند. ایشان به عدالت فرمان می‌دهند و خود از روی عدالت کار می‌کنند، از کار زشت بازمی‌دارند و خود از زشت‌کاری به دورند. با اینکه در دنیا زندگی می‌کنند، گویی آن را سپری کرده و به آخرت پیوسته‌اند و آنچه از پس دنیاست دیده و بر نهان برزخیان و مدتی که در آن به سر می‌برند، آگاه‌اند. گویا قیامت وعده‌هایش را برای آنان محقق داشته‌است، پس آنان پرده قیامت را برای مردم دنیا برداشته‌اند. گویی می‌بینند آن را که مردم نمی‌بینند و می‌شنوند آن را که مردم نمی‌شنوند. اگر صورت آنان را در اندیشه خود بنگاری و مقامات ستوده و مجلسهای آشکار آنان را در نظر آری، می‌بینی که چگونه دفتر کردارشان را گشوده و برای محاسبه نفس آماده‌اند و می‌اندیشند که چه کارهای بزرگ و کوچک را که بدان مأمور بودند، واگذاشتند یا چه کارهایی که از آن بازداشته شدند، انجام دادند. آنان بار سنگین گناهان خویش را بر پشت نهادند و از برداشتن آن ناتوان شدند. گریه‌شان در گلو شکسته است و با ناله و فریاد در پاسخ به پروردگار خود فریاد برمی‌دارند که پشیمان‌اند و به گناه خود اعتراف دارند. آنان نشانه‌های هدایت و چراغهایی روشنگر در تاریکی‌اند که فرشتگان آنان را در میان گرفته و آرامش بر آنها می‌بارند. درهای آسمانی به روی آنان گشوده و کرسیهای کرامت برایشان آماده و خدا از حالشان آگاه و از تلاششان خشنود و مقامشان نزد او ستوده‌است. ایشان دست به دعا برداشته و آمرزش او را امیدوارند، درویشانی در گرو بخشش حق و اسیرانی خوار در ساحت عظمت اویند. درازی اندوه دلهایشان را شکسته و گریه فراوان دیده‌هایشان را آزرده‌است. آنان دستشان به سوی تمام درهای امیدواری خدا دراز است. در نهج‌البلاغه، علاوه بر یاد خدا که نیکوترین ذکر معرفی شده (خطبه 110)، بر یادکرد مرگ و معاد (برای نمونه ← خطبه 32، 188، نامه 31، 69) تأکید فراوان شده‌است. علت این تأکید آن است که یاد مرگ موجب آمادگی برای سفر دور آخرت (حکمت 280)، فروبستن چشمها بر ناپاکیها (← خطبه32)، پرهیز از شوخی و کارهای بیهوده (خطبه 84) و خرسندی به اندک داشته‌ای در دنیا (حکمت 349) می‌شود. نکته دیگر آنکه ذکر خدا سبب آبادانی قلب و یاد مرگ موجب خوار شدن قلب‌است (← نامه 31). علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام در اختیار گرفتن قوه غضب را نیز با یاد فراوان بازگشت به سوی خدا ممکن می‌داند (← نامه 53) و یادکرد اعمال گذشتگان را در عبرت‌گرفتن و مغرورنشدن به دنیا مؤثر می‌داند (← خطبه 89). در نهج‌البلاغه (خطبه 193) پیوند میان ذکر و تقوا چنین بیان شده‌است که پرهیزکاران ذکر خدا را وجهه همت خود قرار می‌دهند و ازاین‌رو اگر در جمع بی‌خبران هم باشند، آنها را در شمار ذکرگویان آورند (برای توضیح بیشتر ← تقوا*).همچون قرآن، ذکر در روایات نیز دوسویه است و ذکر با الهام خدا آغاز می‌گردد (متقی هندی، ج 7، ص 808) و زبان و عقل در آن نقشی ندارند (← آمدی، ج 1، ص 426). ازاین‌رو، ائمه علیهم‌السلام در دعا از خدا می‌خواستند تا ذکر خود را پیوسته به آنها الهام کند (ابن‌طاووس، ج 3، ص 298). زبان ذکرگو موهبتی الهی است که در روایات از آن به خیر دنیا و آخرت تعبیر شده‌است (← ابن‌ابی‌شیبه، ج 8، ص 249؛ کلینی، ج 2، ص 499). بهترین هم‌نشین کسی است که دیدنش انسان را به یاد خدا بیندازد (عبدبن حمید، ص 213؛ طوسی، 1414، ص 157) و ذاکر خدا در میان بی‌خبران همچون درخت سبزی میان گیاهان خشک (ابن‌ابی‌الدنیا، ص 33) و چون جنگجویی است که در میان گریختگان از جنگ پایداری ورزد (کلینی، ج 2، ص 502؛ طبرانی، 1415ـ1416، ج 1، ص90). ذاکر خدا هم‌نشین اوست (← ابن‌ابی‌شیبه، ج 8، ص 121؛ کلینی، ج 2، ص 596) و تا وقتی در حال ذکر است، در نماز خواهد بود (طوسی، 1414، ص 79). از پیامبر اکرم نقل شده محبوب‌ترین اعمال نزد خدا آن است که خدا را ستایش کنی، در حالی که دیگران به سخنان خود مشغول‌اند (← طبرانی، 1404، ج 17، ص 185ـ186؛ ابن‌بابویه، 1361ش، ص 258ـ259).در منابع حدیثی برای ذکر خدا آدابی چون طهارت، خشوع، حضور قلب، نشاط، خلوص، شوق و آهسته ذکرگفتن نقل شده (← عبدالرزاق بدر، قسم 1، ص 53ـ54) و علاوه بر زمانها و مکانهایی که در قرآن برای ذکر توصیه شده، در روایات موارد دیگری آمده‌است، از جمله ذکر خدا در خلوت (← کلینی، ج 2، ص 499، 502)، ذکر خدا در حالی که دیگران از آن غافل‌اند (همان، ج 2، ص 502؛ طبرانی، 1404، ج10، ص 16) یا هنگام کسوف (احمدبن حنبل، ج 2، ص 188). در احادیث شیعی، شیعیان به یادکردن اهل بیت پیامبر دعوت شده‌اند و گفته شده‌است فرشتگان برای هر جمعی که ذکر اهل‌بیت در آن باشد، طلب مغفرت می‌کنند (طوسی، 1414، ص 224) و هر مجلسی که باعث زنده‌شدن یاد و امر اهل‌بیت باشد، موجب راهیابی و نجات ذاکران و درآمدن به رحمت خدا می‌شود (برای نمونه ← کلینی، ج 2، ص 186؛ مجلسی، ج 71، ص 351).از روایات چنین برمی‌آید که قرآن و اذکار قرآنی بر دیگر ذکرها برتری دارد و ذکر بر مسئلت و درخواست رجحان داده شده‌است. در حدیثی قدسی از پیامبراکرم نقل شده‌است هرکس قرائت قرآن او را از ذکر و درخواست از من بازدارد، بهترین چیزهایی که به سائلان می‌دهم، به او اعطا می‌کنم (ترمذی، ج 4، ص 256؛ طبرانی، 1413، ص 519؛ نیز ← غزالی، ج 1، ص 399) و هرکس ذکر من او را از مسئلت از من باز دارد، بیشتر از آنچه به سائلان می‌دهم، به او خواهم داد (ابن‌ابی‌شیبه، ج 7، ص40؛ بیهقی، ج 1، ص 413). مهم‌ترین اذکار توصیه‌شده در روایات عبارت‌اند از: تکبیر*، تهلیل*، تسبیح*، تحمید*، حَوقَله/ حولقه*، بَسمَله*، استثناء* (ان‌شاءاللّه گفتن)، استعاذه*، استغفار* و صلوات* که چهار ذکر اول فضیلت بیشتری دارد و پیامبر اکرم از پنج ذکر اول به الباقیات الصالحات* تعبیر کرده‌اند (← احمدبن حنبل، ج 3، ص 75؛ مجلسی، ج90، ص 175). همچنین در روایات خواندن برخی از آیه‌های قرآن برای رسیدن به خواستهای معیّنی توصیه شده‌است، مانند خواندن آیه «حَسبُنَا اللّهُ و نِعمَ الوَکیل» (آل‌عمران: 173)، «لاإلهَ إِلّا أَنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِن الظّالمین» (انبیاء: 87)، و «وأُفَوّضُ أمری إلی اللّهِ إنَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالعباد» (غافر: 44) و «ماشاءَ اللّهُ لاقُوَةَ إلا بِاللّه» (کهف: 39) به ترتیب برای برطرف‌شدن ترس، رفع اندوه، دفع مکر و نیرنگ، و برآورده شدن حاجات دنیوی (← ابن‌بابویه، 1362ش، ج 1، ص 218؛ مجلسی، ج90، ص 184ـ185). در منابع روایی شیعه و سنّی برای روزهای ماههای قمری، اوقات شبانه‌روز و حالات و عوارض و حوادثی که برای انسان پیش می‌آید، اذکار گوناگون قرآنی و غیرقرآنی نقل شده‌است که دانشمندانی چون ابن‌طاووس در اقبال‌الاعمال و کتابهای دیگرش، یحیی‌بن شرف نَوَوی در کتاب الاذکار، ابن‌جَزَری در الحصن الحصین من کلام سیّدالمرسلین و فیض کاشانی در خلاصة‌الاذکار بسیاری از این اذکار را جمع‌آوری کرده‌اند.منابع : علاوه بر قرآن؛ عبدالواحدبن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم آمدی، با شرح و ترجمه فارسی هاشم رسولی محلاتی، تهران 1380ش؛ ابن‌ابی‌الدنیا، کتاب العمر و الشیب، چاپ نجم عبدالرحمان خلف، ریاض 1412/1992؛ ابن‌ابی‌شیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/1989؛ ابن‌بابویه، الامالی، قم 1417؛ همو، علل‌الشرایع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم ]بی‌تا.[؛ همو، کتاب‌الخصال، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1362ش؛ همو، معانی‌الاخبار، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1361ش؛ ابن‌حِبّان، صحیح ابن‌حبّان بترتیب ابن‌بلبان، ج 3، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت 1414/1993؛ ابن‌طاووس، اقبال الاعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1414ـ1416؛ ابن‌فارِس؛ ابن‌منظور؛ ابن‌هشام، مـُغْنی‌اللَّبیب عن کتب الاعاریب، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره ] 1964[، چاپ افست قم 1404؛ ابونُعَیْم اصفهانی، حلیة‌الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت 1409/1988؛ ابویعلی موصلی، مسند ابی‌یعلی الموصلی، چاپ حسین سلیم اسد، دمشق 1404ـ1409/ 1984ـ1988؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بی‌تا.[؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح‌البخاری، ]چاپ محمد ذهنی‌افندی[، استانبول 1401/1981؛ احمدبن حسین بیهقی، شعب‌الایمان، چاپ محمد سعید بسیونی زغلول، بیروت 1421/2000؛ محمدبن عیسی ترمذی، سنن‌الترمذی و هو الجامع الصحیح، ج 5، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت 1403/1983؛ اسماعیل‌بن حماد جوهری، الصحاح : تاج‌اللغة و صحاح‌العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ حرّعاملی؛ عبداللّه‌بن جعفر حِمْیَری، قرب‌الاسناد، قم 1413؛ حسین‌بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت ]بی‌تا.[؛ محمدبن بهادر زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1408/1988؛ زمخشری؛ عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، چاپ احمدبن علی، قاهره 1425/2004؛ عمروبن مالک شنفری، لامیة العرب، او، نشیدالصحراء لشاعر الازد الشنفری، چاپ محمد بدیع شریف، بیروت 1968؛ طباطبائی؛ سلیمان‌بن احمد طبرانی، کتاب الدعاء، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1413؛ همو، المعجم الاوسط، چاپ ابومعاذ طارق‌بن عوض‌اللّه، ]قاهره[ 1415ـ1416؛ همو، المعجم الصغیر، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت 1406/1986؛ همو، المعجم الکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ افست بیروت 1404ـ?ـ140؛ حسن‌بن فضل طبرسی، مکارم‌الاخلاق، قم 1392/1972؛ علی‌بن حسن طبرسی، مشکاة‌الانوار فی غررالاخبار، چاپ مهدی هوشمند، قم 1418؛ فضل‌بن حسن طبرسی؛ طبری، جامع؛ محمدبن حسن طوسی، الامالی، قم 1414؛ همو، مصباح‌المتهجّد، بیروت 1411/1991؛ عبدالرزاق بدر، فقه الادعیة و الاذکار، ریاض 1424/2004؛ عبدبن حمید، المنتخب من مسند عبدبن حمید، چاپ صبحی بدری سامرائی و محمود محمد خلیل صعیدی، بیروت 1408/1988؛ علی‌بن ابی‌طالب (ع)، امام اول، نهج‌البلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت 1387/1967، چاپ افست قم ]بی‌تا.[؛ عودة خلیل، التطور الدلالی بین لغة الشعر الجاهلی و لغة القرآن الکریم، زرقاء، اردن 1405/1985؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم‌الدین، چاپ محمد محمد تامر، قاهره 2004؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، او، مفاتیح‌الغیب، بیروت 1421/2000؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام‌القرآن، بیروت 1405/1985؛ علی‌بن‌ابراهیم قمی، تفسیر القمی، چاپ طیب موسوی‌جزائری، نجف1387، چاپ‌افست قم]بی‌تا.[؛ ابراهیم‌بن علی کفعمی، محاسبة النفس، چاپ فارس حسون، قم 1413؛ کلینی؛ علی‌بن حسام‌الدین متقی هندی، کنزالعُمّال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیّانی و صفوة سقا، بیروت 1409/1989؛ مجلسی؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?] 1397[؛ محمود محمدی ری‌شهری، نهج‌الذکر: فارسی ـ عربی، ترجمه حمیدرضا شیخی، قم 1387ش؛ کاظم محمدی وایقانی، یاد خدا: تجلی ذکر در آینه وحی، تهران 1381ش؛ محمدبن منصور مرادی، تجریدالذکر، صنعا 1424/2003؛ عبداللّه‌بن مبارک مروزی، الزهد و الرقائق، چاپ احمد فرید، اسکندریه 1425/2004؛Encyclopaedia of the Qur'a(n, ed. Jane Dammen McAuliffe, Leiden: Brill, 2001-2006, s.v. "Memory" (by Michael A. Sells); Toshihiko Izutsu, Ethico - religious concepts in the Qur'a(n, Montreal 1966.در عرفان. ذکر در اصطلاح به معنای رهاشدن از غفلت و نسیان و نیز یادکردن خداست (← عَبّادی، ص 78) یا چنان‌که در قولی از واسطی آمده، بیرون آمدن از میدان غفلت به صحرای مشاهده به‌سبب غلبه خوف و شدت محبت (← قشیری، ص 222). به گفته عین‌القضاة (1418، ص120) ذکر حاضرکردن امر غایب است در قلب، به این معنا که آنچه دور است، هنگام به یاد آوردن نزدیک می‌شود. ذکر بزرگ‌ترین ارکان ریاضت و آن چیزی است که عامه اهل ایمان را به خدا نزدیک‌تر می‌کند (عبدالرزاق کاشی، 1379ش، ص 278). از نظر ابوعلی دقاق رکن قوی و عمده‌ترین وسیله در راه حق، ذکر حق است و کسی به خدا نمی‌رسد مگر به‌واسطه ذکر مدام (← قشیری، ص 221). همچنین براساس آیه «إنما المؤمنونَ الذین اذا ذُکِراللّه وَجِلَت قُلوبهم...» (انفال: 2) نشان مؤمن را ذکر خداوند و هدف از ذکر را انس با خدا دانسته‌اند (← غزالی، احیاء علوم‌الدین، ج 1، ص 303؛ عبّادی، ص 77).در یک طبقه‌بندی کلی ذکر را به دو نوع لسانی و قلبی، یا جلی و خفی تقسیم کرده‌اند (← ابونصر سَرّاج، ص219؛ قشیری، همانجا؛ روزبهان بقلی، ص 139). این دو قسم در بیان ابونصر سرّاج (ص 219ـ220) این‌گونه آمده‌است، نوعی از ذکر همان «لااله‌الااللّه» گفتن، یعنی تهلیل* و تسبیح* و قرآن خواندن است (ذکر جَلی)؛ و نوع دیگر، آگاهی دل از شرایط ذکر است، یعنی اینکه بدانی خدا در اسامی و صفات و نشر احسان و چیرگی فرمان بر همه آفریده‌ها بی‌همتاست. در مجموع، از نظر عرفا ذکر قلبی از ذکر لسانی بهتر است (برای نمونه ← کلاباذی، ص104؛ سرّالعالَمین، ص 112ـ113؛ روزبهان بقلی، همانجا). شاید وجه این ترجیح در این بیان عبّادی (ص 78) باشد که یادکردن به دل یادکردن دوست در همه احوال است و نسیان به آن راه نمی‌یابد. ولی بنده‌ای که هم با زبان هم با قلب ذکر می‌گوید، بنده کامل محسوب می‌شود (قشیری، همانجا). خواجه‌عبداللّه انصاری حضور قلب را مهم‌ترین شرط تأثیر ذکر دانسته، چرا که ذکر زبانی در حالی که قلب غافل است هیچ اعتباری ندارد (← عبدالرزاق کاشی، 1372ش، ص 294). اگر کلام از قلب خارج شود، بر قلب اثر می‌گذارد و اگر از زبان بیرون آید، از گوشها تجاوز نمی‌کند (ابونصر سرّاج، ص 295). به گفته جنید، کسی که خدا را با زبان ذکر بگوید ولی او را مشاهده نکند، دروغگوست (← کلاباذی، ص 105)؛ اما مستملی بخاری (ربع 3، ص1330) ذکر لسانی را آسان‌ترین و کمترین حد ذکر دانسته که به‌نوعی مقدمه ذکر قلبی است. ذکر خفی علاوه بر اینکه از برترین عبادتهاست، موجب بی‌نیازی از عالَم نیز می‌شود. چون ذکر خفی شنیده نمی‌شود، ریا و نفاق کمتر در آن راه می‌یابد. همچنین روزه و صدقه پنهانی نیز نمونه‌هایی از ذکر خفی است (سرّالعالمین، همانجا).برخی علاوه بر ذکر جلی و خفی، از قسم سومی نیز با عنوان ذکر سرّ سخن گفته‌اند که غیبت از ذکر و حضور نزد مذکور است (← کلاباذی، ص 106؛ نجم‌الدین کبری، ص 24)، یا به بیان ابونصر سرّاج (ص 219) پرشدن از محبت خدا و حیا به واسطه نزدیکی به او. در نظر نجم‌الدین کبری (همانجا) ذکر لسانی گفتن الفاظ بدونِ حضور، ذکر قلبی یاد کردن قلبی همراه با حضور و ذکر سرّ همان غیبت از ذکر در حضور مذکور است. این اقسام را می‌توان مراتب ذکر نیز دانست به طوری که ذکر سرّ بالاترین و ذکر لسانی پایین‌ترین مرتبه را دارد. ابوسعید خراز از سه نوع ذکر نام می‌برد: ذکرِ عادت که ذکر زبان است و دل از آن غافل؛ دوم، ذکر به زبان که دل نیز حاضر است و هدف از آن طلب ثواب است؛ سومین نوع ذکر دل را بگرداند و زبان را گنگ کند و قدر این ذکر را کسی به جز خداوند نمی‌داند (← عطار، ص 461). به گفته شبلی فاضل‌ترین ذکر آن است که ذاکر در مشاهده مذکور خود را فراموش کند (← همان، ص 633). شاید به‌سبب همین بی‌اهمیتی ذکر لسانی باشد که کلاباذی (همانجا) اقسام سه‌گانه ذکر را با ذکر قلبی آغاز می‌کند؛ دومین ذکر از نظر وی، ذکر اوصاف مذکور است و سوم فناشدن ذکر و شهود مذکور؛ چون اوصاف مذکور ذاکر را از اوصاف خود فانی می‌کند و موجب فنای ذکر نیز می‌شود. مستملی بخاری (ربع3، ص1347) از این سه، به مقام اختیار، مقام حیرت و مقام فنا یاد کرده‌است.برخی نیز برای ذکر چهار قسم یا مرتبه قائل شده‌اند. از نظر غزالی (کیمیای سعادت، ج 1، ص 254ـ255) اولین مرتبه ذکر، یعنی ذکر زبان، به‌علت غفلت دل اثر ضعیفی بر ذاکر دارد، اما خالی از اثر هم نیست؛ زیرا زبانِ مشغول به ذکر خدا بهتر از زبانی است که به امری بیهوده مشغول باشد. مرتبه دوم، ذکری است در دل که هنوز تمکّن و قرار نگرفته؛ از دیدگاه غزالی این ذکر نیز معتبر نیست، چرا که در آن دل دچار غفلت و حدیث نفس می‌شود. مرتبه سوم، ذکری که بر دل مستولی و مسلط گشته، لذا شأن آن بزرگ است. چهارمین مرتبه ذکر آن است که هیچ حجابی میان ذاکر و مذکور نماند، یعنی ذکر و آگاهی از آن از دل بیرون رود و فقط مذکور (یعنی خدا) باقی بماند و این همان است که صوفیان فنا می‌خوانند. عبدالرزاق کاشی (1372ش، ص 297ـ298) این ذکر را ذکر حقیقی می‌نامد، یعنی یادی که خداوند از خود می‌کند، زیرا وقتی ذاکر پس از مشاهده پروردگار به درجه قرب او رسید، وجودی از خود ندارد، وجودش وجود حق و ذکرش ذکر حق است. وقتی که خدا بنده را یاد می‌کند، گویی خودش را یاد کرده‌است. بنابراین ذکر و ذاکر و مذکور یکی می‌شوند. به گفته سهروردی (ص 74) از نظر ملامتیه ذکر بر چهار قسم است: ذکر با زبان، ذکر با قلب، ذکر با سِرّ و ذکر با روح. آنگاه که روح مشغول ذکر است، سرّ و قلب و زبان از ذکر بازمی‌ایستند و این را ذکر مشاهده می‌گویند (درباره مشاهده ← ادامه مقاله). در ذکر سِرّ، قلب و زبان از ذکر بازمی‌ماند و آن را ذکر «هیبت» می‌نامند. هنگامی که قلب در حال ذکر است، زبان از ذکر باز می‌ماند. این ذکر «الآلاء و النعماء» خوانده می‌شود و وقتی که قلب از ذکر غفلت می‌کند، زبان ذکر را شروع می‌کند و آن را «ذکرالعادة» می‌نامند. ذکر عادت از نظر عین‌القضاة (1418، ص 125) نوعی حدیث نفس است؛ چرا که ذاکر خداوند را برای آرزوهای خود می‌خواند نه برای خدا؛ و در اصل بنده خود را یاد کرده‌است. گاهی ذاکر در حالی خداوند را یاد می‌کند که به ذکر خود علم دارد و هیچ خواسته‌ای جز رضای پروردگارش ندارد. این نوع یادکردن، سبب می‌شود خداوند هم او را یاد کند. گاه ذکر با فنا شدن در ذکر همراه است و ذاکر پروردگارش را در درون خود می‌یابد؛ در این صورت ارادت حقیقی به حق پیدا می‌کند و کسی که خدا را به خدا یاد کند و نه به خود، در یادکردن خدا هیچ اختیاری از خود ندارد، به‌طوری که یاد خدا از او جدا نمی‌شود و حتی اگر بخواهد نیز نمی‌تواند خدا را یاد نکند. چنین بنده‌ای قائم به پروردگار خویش است و نه قائم به خود و این‌گونه وارد مقام عبودیت می‌شود (برای ملاحظه اقسام بیشتر در این باب ← عبدالرزاق کاشی، 1379ش، ص 278ـ280). در مجموع، در غالب آثار عرفانی تفکیک دقیق میان اقسام و مراتب ذکر نیامده‌است. برخی از نویسندگان آنها را تحت اصناف و اقسام ذکر (← کلاباذی، ص 106؛ قشیری، ص 221؛ سهروردی، همانجا) و برخی دیگر ذیل مراتب ذکر (← انصاری، 1962، ص 55؛ نسفی، ص 112ـ113؛ عبدالرزاق کاشی، 1372ش، ص 293ـ294) آورده‌اند.از نظر عرفا حقیقت ذکر در مراتب بالای آن رخ می‌دهد که همانا فنا شدن با مذکور در ذکر است (برای نمونه ← کلاباذی، ص 103ـ104؛ قشیری، ص 222؛ عطار، ص 446)، یا چنان‌که از شبلی نقل شده فراموشی ذکر و فراموشی هرچه غیر خداست (← ابونصر سرّاج، ص220). به گفته ذوالنون هرکس خدا را به حقیقت یاد کند، همه چیز را فراموش و خدا نیز همه‌چیز را برای او حفظ می‌کند و جای همه‌چیز را برای او می‌گیرد (← قشیری، همانجا). عین‌القضاة (1418، ص 122) نفس را حجاب و مانعی برای ذکر و نسیان نفس را مقدمه ذکر حقیقی دانسته‌است. از حلاج نقل شده هرکس خدا را بشناسد هرگز نمی‌گوید «اللّه»، زیرا ذکر حقیقی آن است که خدا را به خدا بخوانی و نه به زبان مُحدَث (آفریده) و هر که گفت «اللّه»، هرگز او را نشناخته و نشناسد (← همو، 1341ش، ص 36، 519).آنچه گفته شد ذکر بنده از حق بود، اما ذکر دیگری نیز هست که ذکر حق از بنده (← ابن‌عربی، الفتوحات‌المکیة، ج 2، ص 229) و پاداش ذکر بنده از حق است (← بقره: 152؛ قشیری، ص 223ـ224؛ غزالی، کیمیای سعادت، ج 1، ص 252). در متون عرفانی این حدیث قدسی را از قول پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم نقل کرده‌اند که خدا فرمود کسی که مرا نزد خود یاد کند، من هم او را نزد خود یاد می‌کنم و کسی که مرا در میان جمع یاد کند، من او را به وجهی نیکوتر و در میان جمعی افزون‌تر یاد می‌کنم (برای نمونه ← عین‌القضاة، 1418، ص 117؛ ابن‌عربی، الفتوحات‌المکیة، همانجا).در تفسیر عرفانی، نسیان و غفلت از جهتی حجاب ذکر و از جهت دیگر لازمه آن محسوب می‌شود؛ یعنی غفلت از نفس و نسیان ماسوی لازمه ذکر، و نسیان و غفلت از حق حجاب ذکر شمرده می‌شود. به این ترتیب، در آیه «واذکُر رَبَّک اذا نَسیتَ» (کهف: 24) برخی نسیان را به معنای نسیان ماسوای حق می‌دانند (← مستملی بخاری، ربع 3، ص 1327؛ هجویری، ص 575). به هر حال، هر دو نوع غفلت و نسیان مقدّم بر ذکرند.گاه ذکر، خود موجب غفلت می‌شود. از این‌رو، گفته شده که غفلتِ یادکنندگان حق (ذکرگویان) بیشتر از فراموش‌کننده یاد او است، زیرا آن‌کس که خدا را در یاد دارد اگر ذکر (زبانی) را فراموش کند چندان زیان ندارد تا آن‌کس که مشغول ذکر گردد و از خدا غافل شود (هجویری، ص 235ـ236؛ عطار، ص 734). زیرا اولا آنچه نامطلوب است غفلت است و اگر غفلت زدوده شد انسان ذاکر است، ولو آنکه به زبان خاموش باشد (← کلاباذی، ص 104). ثانیآ پندارِ ذکر بدون حضور قلب، به غفلت نزدیک‌تر است تا غیبت بدون پندار ذکر (← عطار، همانجا).در اصطلاحات عرفانی معمولا واژه‌های «جلیس»، «حضور» و «شهود» در کنار ذکر مطرح می‌شوند. خدا همواره جلیس و هم‌نشین ذاکر است؛ چنان‌که منقول است «اَنَا جلیسُ مَن ذَکرَنی» (من هم‌نشین کسی هستم که مرا یاد کند) (← عبّادی، ص 77) و هم‌نشینِ ذاکر برای او مشهود است؛ چرا که در غیر این صورت نمی‌توان او را ذاکر دانست (ابن‌عربی، فصوص‌الحکم، ج 1، ص 168ـ169). شهود نیز جز با حضور ممکن نیست. ازاین‌رو، مستملی بخاری (ربع 3، ص1330) ذکر زبان را نتیجه غفلت قلب، ذکر سِرّ را از روی مشاهده و مشاهده را حاصلِ حضور به‌شمار می‌آورد. بنابراین، از جهتی حضور و مشاهده نیز مقدّم بر ذکرند.هُجویری (ص 489) مشاهده را نتیجه سکوت زبان دانسته‌است؛ چرا که سکوت علامت مشاهده و نطق نشانه شهادت است، و تفاوت بسیاری میان مشاهده چیزی با شهادت بر چیزی وجود دارد. بنابراین، ذاکر تا زمانی که به درجه مشاهده نرسیده‌است، مذکور را ذکر می‌گوید و زمان مشاهده او از ذکر بازمی‌ماند. به عبارت دیگر، زمانی که ذاکر در مشاهده مذکور فنا می‌شود، این مشاهده او را از ذکر (زبانی) منع می‌کند و این درجه مقام «بقاءباللّه» پس از فنا نامیده می‌شود (عین‌القضاة، 1418، همانجا).از دیگر واژه‌هایی که در متون عرفانی معمولا همراه با ذکر می‌آید، فکر است (← سلمی، ج 1، ص 132؛ مستملی بخاری، ربع 3، ص 1332ـ1334؛ قشیری، ص 223؛ مولوی، ج 3، دفتر6، ابیات 1475ـ1476). شاید منشأ این هم‌آیندی آیه‌ای از قرآن (← آل‌عمران: 191) باشد که اولی‌الالباب را کسانی دانسته‌است که خدا را در همه احوال، نشسته و ایستاده و به پهلو آرمیده، ذکر می‌گویند و در آفرینش آسمانها و زمین فکر می‌کنند. ذکر کامل‌تر از فکر است؛ چرا که خدا به‌واسطه ذکر وصف می‌شود نه فکر (قشیری، همانجا). خواجه عبداللّه انصاری (1388ش، ص 155) در تفاوت تذکر و تفکر، تفکر را جستن و تذکر را یافتن دانسته‌است. مستملی بخاری (ربع 3، ص 1332ـ1333) ذکر را صفات غایبان و فکر را از صفات حاضران می‌شمارد. وقتی‌که در مراتب والای عرفانی، غیبت به حضور تبدیل شد و بُعد به قرب، دیگر نیازی به ذکر نیست، زیرا مقصودِ ذکر حاصل شده‌است. آنان که به چنین مرتبه‌ای رسیده‌اند، ثمرات ذکر را که حظّ نفس است، کوچک می‌شمارند و افکارشان مقهور جلال و هیبت خدا می‌شود. ثمره ذکر نصیبِ بنده است و ثمره فکر نصیب حق از بنده. مولوی در مثنوی معنوی (همانجا)، ذکر را موجب خروج فکر از جمود و افسردگی و مقدّم بر آن می‌داند.یکی از واژه‌های قریب‌المعنا با ذکر، دعاست. نسبت ذکر و دعا در اصطلاح منطقی، عموم و خصوص مطلق است: هر دعایی ذکر است، اما هر ذکری دعا نیست و ذکر اعم از دعاست. زیرا دعا ذکری است که برای طلب حاجتی از خدا ادا می‌شود (← غافر: 60؛ قشیری، ص 264). به گفته ابن‌خطیب (ص 208) دعا ذکر مقرون به طلب است. از نظر ابن‌عربی در کتاب التراجم نیز دعا نشانه دوری از معبود است، اما کسی که خدا را یاد می‌کند به او نزدیک است (← رسائل ابن‌العربی، ص 52). البته به‌سبب نزدیکی معنای این‌دو اصطلاح گاه این‌دو مترادف یکدیگر به کار می‌روند (برای نمونه ← مولوی، ج 1، دفتر2، بیت 339).عرفا با فضیلت‌ترین ذکر را «لااله‌الااللّه» دانسته‌اند (← غزالی، احیاء علوم‌الدین، ج 1، ص 298ـ299؛ سهروردی، ص 215ـ 217). این‌ذکر ازجمله اذکاری است که مرشد و شیخ به مریدانش تلقین می‌کنند؛ تکرار یک ذکر معیّن هرگونه قید و حجابی که موجب کدورت نفوس شده‌از میان می‌برد و مشغله فکری واحدی برای ذاکر ایجادمی‌کند که همان مذکور (خداوند)است (عبدالرزاق کاشی، 1379ش، ص 278). به گفته سهروردی (ص216)، وقتی‌که بنده در خلوت خود این ذکر را بر زبان براند، در قلب هم ریشه‌دار می‌شود و نور یقین در آن جریان می‌یابد، به‌گونه‌ای که حتی اگر صورت کلمه از زبان و قلب برود، نور آن زایل نمی‌شود. این ذکر همان ذکر ذات است که ذاکر را به مقامات مشاهده و مکاشفه و معاینه می‌رساند (نیز ← نجم‌رازی، ص268ـ 269). عبّادی (ص 79) نیز براساس آیه «ولقد یَسَّرنا القُرآن لِلذکّر فهَل مِن مُدَّکِر» (قمر: 17) بهترین ذکرها را تلاوت قرآن دانسته‌است (برای آداب ذکر نزد سلسله‌های صوفیه ← سیروسلوک*).منابع : علاوه بر قرآن؛ ابن‌خطیب، روضة‌التعریف بالحب الشریف، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت 1424/2003؛ ابن‌عربی، رسائل ابن‌العربی، حیدرآباد، دکن 1367/1948، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ همو، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، ]بی‌تا.[؛ همو، فصوص الحکم، و التعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، تهران 1370ش؛ ابونصر سَرّاج، کتاب اللُّمَع فی‌التصوف، چاپ رینولد الین نیکلسون، لیدن 1914، چاپ افست تهران ]بی‌تا.[؛ عبداللّه‌بن محمد انصاری، صد میدان، تصحیح و تحشیه سرژ دو لوژیه دو بورکوی، به‌اهتمام عبدالکریم جربزه‌دار، تهران 1388ش؛ همو، کتاب منازل‌السائرین، حققه و ترجمه و قدم له سرژ دو لوژیه دو بورکوی، قاهره 1962؛ روزبهان بقلی، کتاب مشرب‌الارواح و هوالمشهور بهزار و یک مقام (بألفِ مقامٍ و مقامٍ)، چاپ نظیف محرم خواجه، استانبول 1973؛ سرّالعالَمین و کشف ما فی الدارین، ]منسوب به[ محمدبن محمد غزالی، چاپ موفق فوزی جبر، دمشق: الحکمة، 1415/1995؛ محمدبن حسین سلمی، حقایق‌التفسیر: تفسیر القرآن العزیز، چاپ سیدعمران، بیروت 1421/2001؛ عمربن محمد سهروردی، کتاب عوارف‌المعارف، بیروت 1403/1983؛ منصوربن اردشیر عَبّادی، التصفیة فی احوال المتصوفة (صوفی‌نامه)، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1347ش؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازل‌السائرین، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372ش؛ همو، لطائف الاعلام فی اشارات اهل الالهام، چاپ مجید هادی‌زاده، تهران 1379ش؛ محمدبن ابراهیم عطار، تذکرة‌الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران 1378ش؛ عبداللّه‌بن محمد عین‌القضاة، تمهیدات، چاپ عفیف عسیران، تهران ?] 1341ش[؛ همو، شرح کلمات باباطاهر، چاپ محمدحسن علی سعدی، تهران 1418؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم‌الدین، قاهره: داراحیاء الکتب العربیة، ]بی‌تا.[؛ همو، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران 1364ش؛ عبدالکریم‌بن هوازن قشیری، الرسالة القشیریة فی علم التصوف، چاپ معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، دمشق 1408/1988؛ محمدبن ابراهیم کلاباذی، متن و ترجمه کتاب تعرف، چاپ محمدجواد شریعت، تهران 1371ش؛ اسماعیل‌بن محمد مستملی‌بخاری، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران 1363ـ1366ش؛ جلال‌الدین محمدبن محمد مولوی، کتاب مثنوی معنوی، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران: انتشارات مولی، ]بی‌تا.[؛ احمدبن عمر نجم‌الدین کبری، فوائح الجمال و فواتح‌الجلال، چاپ فریتز مایر، ویسبادن 1957؛ عبداللّه‌بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1352ش؛ عزیزالدین‌بن محمد نسفی، مجموعه رسائل مشهور به کتاب الانسان الکامل، چاپ ماریژان موله، تهران 1341ش؛ علی‌بن عثمان هجویری، کشف‌المحجوب، چاپ محمود عابدی، تهران 1383ش.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 18
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده