دولتآبادی، هادی، روحانی مشهور به بابیگری در دوره قاجار، نویسنده و سرسلسله خاندان دولتآبادی. او فرزند سیدعبدالکریم، و از احفاد قاضینوراللّه شوشتری* (متوفی 1019) بود و در ماههای پایانی 1257 یا در اوایل 1258 در دولتآباد اصفهان بهدنیا آمد. او تحصیل علوم دینی را در دولتآباد و اصفهان آغاز کرد و در ایام تحصیل، یکبار در 1279 و بار دیگر در 1283 به عتبات عراق رفت (درباره این سفر ← ادامه مقاله). سپس در 1289 برای ادامه تحصیل راهی عراق شد و در سامرا مدتی نزد میرزای شیرازی (متوفی 1312) و در کربلا در محضر شیخزینالعابدین مازندرانی* درس آموخت (یحیی دولتآبادی، ج 1، ص 27ـ28؛ قزوینی، ج 8، ص 257ـ 258). سرانجام در 1294 به اصفهان بازگشت و در آن شهر به تشکیل حوزه درسی و اقامه جماعت و برپایی مجالس دینی روی آورد (قزوینی، همانجا؛ یحیی دولتآبادی، ج 1، ص 11، 28، 38؛ علیمحمد دولتآبادی، ص 16). او در اصفهان ریاست مدرسه علمیه جلالیه را برعهده داشت، اما بهسبب مخالفتی که برخی از علمای اصفهان با او داشتند، در اواخر 1297 به مشهد رفت و مدتی را در آنجا و تهران سپری کرد و سپس به اصفهان بازگشت. در 1303 به حج رفت و پس از بازگشت به اصفهان مخالفت علمای آن شهر مانند گذشته ادامه یافت و او ناگزیر اصفهان را ترک کرد و در 1307 در تهران اقامت گزید (← گلپایگانی، ص 404ـ405؛ جابریانصاری، ص 305، پانویس 1306؛ قزوینی، ج 8، ص 259). دولتآبادی در تهران در مسجد سراجالملک، امام جماعت بود و مجالس موعظه مفصّلی داشت و در منزل خود درس میداد و به اداره امور دینی میپرداخت. او گاه فعالیتهای سیاسی نیز میکرد و با سیدجمالالدین اسدآبادی* (متوفی 1314) در جنبش اتحاد اسلام همکاری داشت. او در حدود 1314 بهسبب سکته و فلجشدن بخشی از بدنش، خانهنشین شد و پس از دوره طولانی بیماری در 24 شوال 1326 در تهران درگذشت و در گورستان ابنبابویه در شهر ری بهخاک سپرده شد (فاضل مازندرانی، ج 8، قسمت 1، ص 505ـ506؛ یحیی دولتآبادی، ج 1، ص 123ـ 124، 175ـ176؛ بامداد، ج 6، ص 291).مخالفت علمای اصفهان با دولتآبادی از بارزترین سوانح زندگی اوست. علت اصلی این مخالفت شهرت وی به اعتقاد بابی بودهاست. خاندان دولتآبادی با نقش محوری حاجمیرزاهادی در دوران قاجار به این اعتقاد شناخته میشدند. بهنوشته ناصر دولتآبادی (ص 1ـ2)، از نوادگان حاجمیرزا هادی، بر پایه زندگینامه خودنوشت جدش که نسخه آن در اختیار وی بودهاست، میرزاهادی دولتآبادی در سالهای نوجوانی به تعالیم سیدعلیمحمد باب* (متوفی 1266) روی آورد. در اصفهان، نزد یکی دو تن از بابیان ادبیات عربی و مباحثی از فقه و اصول را خواند و بهویژه با یکی از شخصیتهای مهم آنان بهنام حاج سیدمحمد اصفهانی (از شهدای بیان (عالمان بزرگ بابی) که بعدها در عکّا توسط پیروان میرزاحسینعلی بهاءاللّه کشته شد) ارتباط برقرار کرد. گویا این آشنایی و گرایش به بابیت موجب شد که وی در سفر نخست به عتبات، در بغداد خواستار دیدار با میرزایحیی صبح ازل (متوفی 1330)، که در آن زمان بهعنوان جانشین باب شناخته میشد، شود و به علت ممانعت میرزاحسینعلی بهاءاللّه، برادر صبح ازل، این خواسته تحقق نیافت. قزوینی (ج 8، ص 257ـ258) ضمن اشاره به ملاقات دولتآبادی با میرزاحسینعلی، تاریخ سفر وی را 1289 ثبت کردهاست. ناصر دولتآبادی (همانجا) نیز تصریح کرده که این سفر در اواخر ایام اقامت بابیان در بغداد صورت گرفت. از سوی دیگر، میدانیم که سران بابیه و بسیاری از بابیان، در پایان 1279 به حکم دولت عثمانی، عراق را ترک کردند. بنابراین، تاریخ سفر مذکور 1279 بودهاست.سفر دوم میرزاهادی به عتبات در 1283 روی داد که از آنجا وی به حج رفت. در این سفر، او با چند تن از بزرگان بابی (ازلی) چون ملامحمدجعفر نراقی، ملارجبعلی قهیر و ملاعلیمحمد سراج دیدار کرد. بهنوشته منابع بابی و بهائی، دستاورد این دیدار آن بود که وی تصمیم گرفت با استفاده از ثروتی که در دولتآباد داشت، میرزایحیی را که در آن زمان، بهعلت ادعای مَنْ یُظْهرهاللهی برادرش، در تنگنا قرار گرفتهبود، یاری کند (قزوینی، ج 8، ص 257؛ شریف کاشانی، ص 59؛ فاضل مازندرانی، ج 6، قسمت 2، ص 286ـ287). در واقع، دولتآبادی، مانند شماری دیگر از بزرگان بابی، پس از ادعای جدید میرزاحسینعلی (متوفی 1309؛ ← بهائیت*) بر جانبداری از میرزایحیی صبح ازل که جانشین باب شناخته میشد، تأکید کرد (بامداد، ج 6، ص 289ـ290). او اعتقاد داشت که دعوی بهاءاللّه بهعنوان موعود باب (مَنْ یظهره اللّه) باطل است و رساله فصلالکلام را در پاسخ صبح ازل نگاشت. او در این رساله نوشت که «ادعای بسیار عجیب» میرزاحسینعلی موجب انحراف بسیاری از «مؤمنین غیرخالص» از «جاده مستقیمه» شدهاست. سپس با بهرهگیری از کتاب بیانِ فارسی باب در نقد دعوت بهاءاللّه اظهار داشت که ادعای بهاءاللّه با بسیاری از بخشهای کتاب مذکور سازگار نیست و ازاینرو باید آن را باطل دانست (قزوینی، ج 8، ص 259ـ260؛ هادی دولتآبادی، ص 1، 14ـ16). بهاءاللّه نیز با تعابیری چون «غافل»، «جوهر ضلال»، و «گِلپار» از دولتآبادی نام برده و بر وی تاختهاست (← نوری، اشراقات، ص 24ـ28، 89؛ همو، لوح مبارک، ص 64). پس از درگذشت یا کشتهشدن بزرگان بابی، دولتآبادی موردتوجه ویژه رهبر بابیان (ازلیه*) قرارگرفت. صبح ازل به او لقب «اسماللّه الودود» اعطا کرد (← گلپایگانی، ص 405؛ فاضل مازندرانی، ج 8، قسمت 1، ص 506). روایت بهائیان آن است که صبح ازل او را بهعنوان مرجع و بزرگ بابیان پس از خود معیّن کرد (← علاقبند، ص 117؛ فاضل مازندرانی، ج 6، قسمت 2، ص 287، ج 8، قسمت 1، ص 506). میرزاآقاخان کرمانی (ص 8) در گزارش سفرش به عکّا در فلسطین، از بدگویی و عداوت بهائیان به هادی دولتآبادی و اینکه آنان هادی را «وصی ازل» میدانند، سخن گفتهاست. دولتآبادی وجوه شرعی بابیان (ازلیه) را در ایران جمع میکرد و با کمک یکی از همکیشان خود در استانبول، برای صبح ازل میفرستاد (بامداد، ج 6، ص290ـ291). کسروی (1381ش، ص 291؛ همو، 1344ش، ص 41) نیز وی را «نماینده صبح ازل در ایران» دانستهاست. از وی با عنوان «شخصیت شاخص ازلیان در ایران» نیز یاد شدهاست (بامداد، ج 6، ص 289). دولتآبادی چهار سال پیش از صبح ازل درگذشت و رهبر بابیان او را با تجلیل فراوان ستود (صبح ازل، ص 212). به روایت بهائیان، صبح ازل پس از مرگ دولتآبادی، فرزند وی، یحیی دولتآبادی (متوفی 1318ش)، را وصی خود کرد (فاضل مازندرانی، ج 6، قسمت 2، ص290، ج 8، قسمت 1، ص 506). نوشته رضوانعلیبن یحیی صبح ازل (ص 2ـ3) حاکی از آن است که صبح ازل از جانب باب دستور داشت اگر کسی مانند خود، صاحب آیات الهی، نیابد، امر باب را به شهدای بیان بسپارد. بر همین اساس بود که وی اندکی پیش از مرگ، حاجمیرزایحیی دولتآبادی را «شهید بیان» دانست و امر باب را به او سپرد. در نوشته مذکور، از «مخدوم ]آقازاده[ مغفور جناب آقامیرزامحمدهادی دولتآبادی» بهعنوان شهید بیان منصوب صبح ازل یاد شدهاست. این شخص همان حاجمیرزایحیی است.نکته مهم در زندگی حاجمیرزاهادی دولتآبادی، بر پایه شواهد قطعی دالّ بر بابی/ ازلی بودن او ــ گزینش «سنّت نهانزیستی» و «کتمان عقیده» است. بااینحال، تکاپوهای مخفیاش برای نشر تعالیم باب و صبح ازل گاه از دید عالمان اصفهان پوشیده نمیماند و آنان را به واکنش برمیانگیخت. یکی از این واکنشها به زمان مسافرتش به قبرس در خلال سفر حج او بازمیگردد. دولتآبادی که برای دومین بار، در 1303 به حج رفتهبود، در میان راه در قبرس با صبح ازل دیدار کرد (← شریف کاشانی، ص 131؛ جابری انصاری، ص 305، پانویس 1306؛ بامداد، ج 6، ص290). بهروایتی، گروهی از عالمان اصفهان قصد تکفیر او و فرزندش یحیی را داشتند. اما حمایت چند تن از علمای بزرگ نجف و اصفهان، از جمله میرزاحبیباللّه رشتی* (متوفی 1312) و آخوند ملامحمدکاظم خراسانی* (متوفی 1329) و میرزامحمدباقر خوانساری* معروف به صاحب روضات (متوفی 1313)، مانع انجام قصد آنان شد (همایی، ص 484ـ486). دولتآبادی خود نیز بر منبر رفت و باب و صبح ازل را لعن کرد (فاضل مازندرانی، ج 6، قسمت 2، ص 288)، ولی با وجود این مخالفتها نتوانست در اصفهان بماند و سرانجام از 1307 در تهران اقامت کرد (جابری انصاری، همانجا؛ همایی، ص 485). بهگفته یحیی دولتآبادی (ج 1، ص 111، 118) اقامت او در تهران بهخواست ناصرالدینشاه (حک : 1264ـ1313) بودهاست. در آنجا نیز در پی مخالفت برخی از علما ازجمله حاجمیرزا محمدحسن آشتیانی* (متوفی 1319)، وی به لعن باب، صبح ازل، بهاءاللّه و عباسافندی (عبدالبهاء؛ متوفی 1340) پرداخت (فاضل مازندرانی، ج 8، قسمت 1، ص 505ـ506). گفته میشود ناصرالدینشاه برای تعیین تکلیف دولتآبادی به پرسش از میرزای شیرازی روی آورد، اما میرزا به کفر او حکم نداد (همان، ج 6، قسمت 2، ص 287). پیش از آن نیز میرزایشیرازی از دولتآبادی خواسته بود تا رسالهای در اصول عقاید اسلامی بنویسد تا از بدبینی مخالفانش در موضوع «فساد عقیده» رهایی یابد. بر همین اساس بود که او رساله دُرَرُ الفوائد فی اصول العقائد را نگاشت و آن را منتشر کرد (یحیی دولتآبادی، ج 1، ص 74ـ75). ظاهرآ این رساله علمای مخالف را قانع نساخت. فرزندان دولتآبادی، یحیی و علیمحمد، در گزارشهای جداگانهای و بدون تصریح به بابیبودن پدرشان موارد متعددی از آزار و اذیت وی را ذکر کردهاند. بهنوشته آنان، ظلالسلطان (متوفی 1336) حاکم اصفهان به تصاحب املاک حاصلخیز دولتآبادی در ناحیه کرون اصفهان نظر داشته، ازاینرو، بهترویج اتهام بابیگری و برانگیختن علما برضد وی پرداخته بود (← علیمحمد دولتآبادی، ص 46، 48، 58ـ60، 67، 72ـ74، 90ـ92؛ یحیی دولتآبادی، ج 1، ص 37ـ44، 60ـ61، 85ـ89). برخی معاصران آنها نیز این امر را تأیید کردهاند (برای نمونه ← احتشامالسلطنه، ص 528؛ ناظمالاسلام کرمانی، بخش 1، ج 3، ص 649).تألیفات دولتآبادی افزون بر رسالههای مذهبی عبارتاند از: فصلالکلام، که در آن با دلایل زیادی از کتاب بیان فارسی دعاوی بهاءاللّه را رد کردهاست؛ شرح وقایع زندگانی خود؛ شرح مظالم ظلالسلطان و ملانمایان و ترجمه کتاب اخلاق روحانیین (قزوینی، ج 8، ص 259ـ260). دولتآبادی ابتدا با خاتمهبیگم، نوه دختری آخوندملاعلی نوری اصفهانی، ازدواج کرد و در سالهای پایانی حیاتش، زمانی که همسرش بیمار شد، یکی از اقوام خود را به همسری برگزید (همان، ج 8، ص 257، 259ـ260؛ صدیقه دولتآبادی، ج 1، ص 5). او شش پسر و سه دختر داشت. افزون بر یحیی دولتآبادی و صدیقه دولتآبادی (متوفی 1341ش) که از دیگر فرزندانش مشهورترند، علیمحمد دولتآبادی نیز چند دوره نماینده مجلس بود (طرب اصفهانی، ص 207ـ209) و کتاب خاطراتش از منابع دوره مشروطه محسوب میشود.منابع : محمود احتشامالسلطنه، خاطرات احتشام السلطنه، چاپ محمدمهدی موسوی، تهران 1366ش؛ مهدی بامداد، شرححال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران 1357ش؛ محمدحسن جابری انصاری، تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ]اصفهان [1321ش؛ صدیقه دولتآبادی، صدیقه دولتآبادی: نامهها، نوشتهها، و یادها، ]نیویورک[ 1377ش؛ علیمحمد دولتآبادی، خاطرات و ملاحظات سیدعلیمحمد دولتآبادی، چاپ ایرج افشار، تهران 1390ش؛ ناصر دولتآبادی، ]سرگذشت حاجمیرزاهادی دولتآبادی[، نسخه عکسی کتابخانه شخصی سیدمقداد نبویرضوی؛ هادی دولتآبادی، فصلالکلام، نسخه عکسی کتابخانه شخصی سیدمقداد نبوی رضوی؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران 1362ش؛ رضوان علیبن یحیی صبح ازل، ]«نامه درباره صعود حضرت ثمره ازلیه»[، مندرج در کتابچه ش F.25 از مجموعه ادوارد براون موجود در کتابخانه دانشگاه کیمبریج؛ محمدمهدی شریفکاشانی، تاریخ جعفری، نسخه عکسی کتابخانه شخصی سیدمقداد نبوی رضوی؛ یحییبن عباس صبحازل، اقصی، نسخه عکسی کتابخانه شخصی سیدمقداد نبوی رضوی؛ ابوالقاسمبن رضاقلی طرب اصفهانی، دیوان طرب، با مقدمه و حواشی جلالالدین همایی، تهران 1342ش؛ محمد علاقبند، تاریخ مشروطیت، چاپ عکسی از نسخه خطی، ]بیجا 1354ش[؛ اسداللّه فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج 6، نسخه عکسی کتابخانه شخصی سیدمقداد نبوی رضوی، ج 8، قسمت 1، ]بیجا[ : مؤسسه ملی مطبوعات امری، ]1353ش[؛ محمد قزوینی، یادداشتهای قزوینی، چاپ ایرج افشار، تهران 1363ش؛ احمد کسروی، بهاییگری، تهران 1344ش؛ همو، تاریخ مشروطه ایران، تهران 1381ش؛ ابوالفضلبن محمد گلپایگانی و مهدی گلپایگانی، کشفالغطاء عن حیل الاعداء، تاشکند ]بیتا.[؛ عبدالحسین میرزاآقاخان کرمانی، ]سفرنامه عکا[، نسخه ماشین شده موجود در کتابخانه شخصی سیدمقداد نبوی رضوی؛ محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1376ـ1377ش؛ حسینعلیبن میرزابزرگ نوری، اشراقات، چاپ سنگی ]بیجا، بیتا.[؛ همو، لوح مبارک خطاب به شیخ محمدتقی مجتهد اصفهانی معروف به نجفی، تهران ]1341ش[؛ جلالالدین همایی، تاریخ اصفهان: سلسله سادات و شجرات و مسطحات، انساب و نسب امامزادههای اصفهان، چاپ ماهدخت همایی، تهران 1390ش.