حَلقالوادی (امروزه: لاگولت)، شهری بندری در کنار دریای مدیترانه در شمال تونس. این شهر در محل اتصال دریاچه تونس با خلیج تونس، واقع شده و محل اتصال، حلقالوادی نامیده شده است (مقدیش، ج 1، ص120).آبراههای به طول یازده کیلومتر، بندر حلقالوادی را به دریاچه تونس ــ که شهر تونس در کنار آن است ــ متصل میسازد. با حفر این آبراهه، دریاچه تونس و شهر تونس با دریای مدیترانه مرتبط شدهاند و این امر موجب شده است بندر حلقالوادی، بهسبب کارکرد گذرگاهی خود، دروازه تونس محسوب گردد (رجوع کنید به ابنابیدینار، ص 25؛ )اطلس جهان تایمز(، نقشه 88). این شهر، به سبب واقع شدن در ساحل دریای مدیترانه، دارای آب و هوای مدیترانهای با زمستانها و تابستانهای معتدل است.حلقالوادی از طریق خطوط راهآهن ــ که در 1289/ 1872 افتتاح شده ــ با شهر تونس در ارتباط است (بیرمالخامس، ج 2، ص 344). جمعیت آن، که ترکیبی از عربها و اروپاییان و یهودیان است، در 1363ش/1984 حدود 600،61 تن گزارش شده است (رجوع کنید به د. ا. د. ترک، ذیل مادّه).بخشی از استحکامات نظامی دوران تسلط اسپانیاییها و عثمانیها و قصرها و میدان احمدبای از آثار قدیمی شهر است. در گذشته دو قصر به نامهای حلقالوادی و بیتالبحر نیز وجود داشته که امروزه بهکلی ویران شدهاند (بنخوجه، ص 79؛ ریکار، ص 3).پیشینه. با آنکه مسلمانان در سال 17 بر مصر تسلط یافتند، نخستین بار در سال 26 و دیگر بار در سال 45 به سوی افریقیه پیش رفتند، ولی کسی از مسلمانان در آنجا اقامت نکرد. این دو جنگ مقدمه فتح تونس شد که در سال 50 به فرماندهی عُقبةبن نافع* انجام گرفت. وی برای آنکه مسلمانان در افریقیه مستقر شوند، شهر قَیْروان را بنا نهاد تا پایگاه نظامی نیز باشد. سرانجام، فتح کامل افریقیه (شامل حلقالوادی) در 81 به دست حسّانبن نعمان تحقق یافت (بلاذری، ص320ـ321؛ مالکی، ج 1، ص 10 و پانویس 3؛ ابنابیدینار، ص 27، 33؛ ثامر، ص 39ـ41).حسان آبراههای را در محل حلقالوادی حفر کرد و دریاچه تونس را به دریای مدیترانه متصل ساخت (ابنابیدینار، ص 25؛ وزیر، ج 1، ص290ـ291). براثر همین اقدام، تونس گذرگاهی برای ورود به مدیترانه یافت و از آن پس، سرنوشت حلقالوادی از تونس جداییناپذیر شد و با از رونق افتادن بندر کارتاژ، بندر مهم تونس گردید. بهسبب اهمیت بسیار زیاد آبراهه، قلعهای نظامی از آن محافظت میکرد و از قلعه به مثابه پایگاه گمرکی نیز استفاده میشد (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).ادریسی در قرن ششم (ج 1، ص 285ـ286، 300) فاصله حلقالوادی را تا کارتاژ حدود چهار کیلومتر ضبط کرده و با توصیف آبراهه حلقالوادی، به رفت و آمد کشتیها در این آبراهه و ادامه آبراهه تا شهر تونس اشاره کرده است.در 554، عبدالمؤمن مغربی شهر تونس را از مسیر حلقالوادی برای موحدون* گشود (تجانی، ص 345ـ346؛ نیز رجوع کنید به ابنابیدینار، ص 116). در اواخر 599 و به هنگام حمله ابنغانیه (رجوع کنید به بنوغانیه*) به تونس، غازیبن اسحاق با استقرار در حلقالوادی و بستن آبراهه، تونس را پس از چهار ماه محاصره و شکست دادن موحدون، در سال 600 تصرف کرد (تجانی، ص 352ـ 355؛ نیز رجوع کنید به ابنخلدون، ج 6، ص 333؛ محمد عبداللّه عنان، عصر3، قسم 2، ص 262). در قرن دهم نبرد دولت عثمانی با دولتهای اروپایی، به منظور دستیابی بر مدیترانه غربی، آغاز شد. برادران بارباروس (درباره آنها رجوع کنید به بارباروس*، خیرالدین (خضر) پاشا)ــ در 908/ 1503 با کسب موافقت ابوعبداللّه محمد پنجم، سلطان حفصیان*، پایگاهی در حلقالوادی برای عملیات خود، ایجاد کردند (پچوی، ج 1، ص 493؛ شاو، ج 1، ص 96؛ مرزوقی، ص 211؛ اوزون چارشیلی، ج 2، ص 364ـ366).ایجاد و توسعه این پایگاه، در زمانی که دولت اسلامی نیرومندی در شمال افریقا وجود نداشت، در تحولات بعدی این منطقه تأثیر جدّی داشت. دولت اسپانیا در این دوره در اندیشه تصرف سواحل افریقا بود؛ ازاینرو، نمایندگانی الجزایری برای کسب حمایت برادران بارباروس به حلقالوادی رفتند و برای راندن اسپانیاییها از بجایه*، خواستار کمک شدند. دو برادر اگرچه در تصرف بجایه موفق نشدند، توانستند میان سالهای 921 تا 924/ 1516ـ1518 اسپانیاییها را از الجزایر بیرون برانند (اوزون چارشیلی، ج 2، ص 366ـ367). برادران بارباروس مدتی بعد هجوم فرانسه را به حلقالوادی دفع کردند (ایلتر، ص 54).در 937/1530، اسپانیاییها در حلقالوادی قلعه مستحکمی بنا نهادند و با فراهم ساختن تجهیزات جنگی، حلقالوادی را پایگاه خود در شمال افریقا کردند (ابنابیدینار، ص 185؛ ایلتر، ص 115؛ ژولین، ص 258؛ مطوی، ص 704).در 940/1533، سلطان عثمانی، خیرالدین را فرمانده کل نیروی دریایی عثمانی و حکمران الجزایر کرد. سپس خیرالدین، برای تصرف تونس، در حلقالوادی نیرو پیاده کرد و حلقالوادی بدون مقاومت گشوده شد. خیرالدین در 941/1534 با برانداختن سلطنت حفصیان، به نام سلطان سلیمان اول خطبه خواند و سکه زد (اوزون چارشیلی، ج 2، ص 372ـ373؛ هامر ـ پورگشتال، ج 2، ص170ـ171؛ شاو، ج 1، ص 97؛ حسین مؤنس، ج 2، جزء3، ص 165). خیرالدین پس از تصرف قلعه حلقالوادی، آن را به صورت قلعهای مستحکم درآورد (د. اسلام، همانجا).شارل پنجم در همان سال با ناوگان جنگی نیرومندی، به همراه نیروهای آلمانی و ایتالیایی و مالتی به سوی تونس حرکت کرد و در 942/1535 در حلقالوادی نیروهای خود را مستقر ساخت. خیرالدین، با وجود تلاش فراوان، به علت خیانت تونسیها شکست خورد و قلعه حلقالوادی ــ که کلید فتح تونس به شمار میرفت ــ سقوط کرد. پس از سقوط قلعه، فرنگیها مهمات و تجهیزات جنگی خیرالدین، از جمله صد کشتی و سیصد عراده توپ، را غنیمت گرفتند و پرچم شارل را بر فراز قلعه به اهتزاز در آوردند و خیرالدین به الجزایر پناه برد (اوزون چارشیلی، ج 2، ص 373؛ هامر ـ پورگشتال، ج 2، ص171ـ 173؛ مانتران، ص 413؛ ایلتر، ص 115ـ116). نیروهایشارل، پس از این پیروزی، چند روز به کشتار و غارت در تونس پرداختند. شارل پنجم، که به اهمیت سوقالجیشی حلقالوادی آگاهی داشت، حکومت تونس را با شرایطی، از جمله تعلق حلقالوادی به امپراتور، به مولاحسن حفصی واگذار کرد و عملا تونس تحتالحمایه اسپانیا شد. شارل پیش از ترک تونس، تعداد درخور توجهی از سربازان و کشتیهای خود را در حلقالوادی مستقر کرد (رجوع کنید به وزیر، ج 1، ص 461ـ462؛ ناصری، ج 5، ص 59؛ هامر ـ پورگشتال، ج 2، ص 173ـ176).حلقالوادی تا 981/1573 که سنانپاشا آن را فتح کرد، زیر سلطه اسپانیا بود (حسین خوجه، ص 87؛ مقدیش، ج 2، ص 77؛ نیز رجوع کنید به حسن حسنی عبدالوهاب، قسم 3، ص 269)، البته در 978/1570 اولوچ (قلیچ) علیپاشا، بیگلربیگی* الجزایر، تونس را تصرف کرد، اما نتوانست حلقالوادی را از اسپانیا بگیرد (اوزون چارشیلی، ج 3، بخش 1، ص 29؛ نیز رجوع کنید به هامر ـ پورگشتال، ج 3، ص 603). اندکی بعد دَنژوان، پسر شارل، تونس را از حیدرپاشا، بیگلربیگی تونس، گرفت؛ ازاینرو، سلطانسلیم دوم در 982/1574 سنانپاشا و دریاسالار قلیچ علیپاشا را با دویست کشتی به تونس فرستاد. مصطفیپاشا و حیدرپاشا نیز در تونس به آنان پیوستند. نیروهای عثمانی بهآسانی تونس را تصرف کردند، اما قلعه مستحکم حلقالوادی در برابر آنان سخت مقاومت کرد و سرانجام به کمک توپ و منجنیق در جمادیالاولی 982/ اوت 1574 گشوده شد. سنانپاشا، برای جلوگیری از دستیابی دوباره اسپانیا به قلعه حلقالوادی، آن را ویران کرد. دولت حفصیان با این شکست منقرض شد و تونس یکی از ایالات دولت عثمانی گردید (نهروالی، ص 469ـ472؛ سلانیکی مصطفی افندی، ج 1، ص 91ـ 97؛ پچوی، ج 1، ص 502ـ503؛ هامر ـ پورگشتال، ج 3، ص 603ـ604). شکست اسپانیا در حلقالوادی حتی در ادبیات اسپانیا نمود یافت. لطیفهسرایان اسپانیا لطیفهای سرودند که در آن به از دست رفتن آسان حلقالوادی، در نتیجه سستی دنژوان، اشاره شده است. از این لطیفه کوچک اهمیت حلقالوادی آشکار میشود، زیرا از دست رفتن آن برابر با از دست رفتن تونس بود (رجوع کنید به بریج، ص 185 و پانویس). اگرچه در دوره مرادیان (حک : 1041ـ1114/ 1631ـ 1702) و حسینیان* (حک : 1117ـ1376 (1336ش)/ 1705ـ 1957) اهمیت سوقالجیشی حلقالوادی همچنان حفظ شد و در آن وقایع و حوادث و نبردهای دریایی بسیاری روی داد (رجوع کنید به ابنابیدینار، ص 203ـ211؛ وزیر، ج 2، ص 348، 396، 454ـ 478، و جاهای دیگر؛ ابنابیالضَّیّاف، ج 2، ص 34، 200، ج 3، ص 37، 79، ج 4، ص 124، و جاهای دیگر)، اما بازسازی و توسعه آن نیز شدت یافت. برخی از عملیات عمرانی قرن سیزدهم/ نوزدهم در حلقالوادی، عبارت بود از: ایجاد برجهای حلقالوادی، که امروزه مسجدجامع است؛ تکمیل استحکامات نظامی به فرمان حمودهپاشا (حک : 1196ـ 1229)؛ بنای مسجد و قصر زیبا بهفرمان امیربای؛ توسعه و بهسازی بندر حلقالوادی و ایجاد کارخانه کشتیسازی در آن بهدستور خیرالدینپاشا در 1274/ 1857؛ بنای قصر تابستانی و انبار مهمات بهدستور احمدبای* (1253ـ 1271/ 1837ـ 1855)؛ احداث راهآهن بین تونس و حلقالوادی و باردو* در 1288/ 1872 (رجوع کنید به ابنابیالضیاف، ج 4، ص 157؛ احمدبن عامر، ص 302؛ سنوسی، ج 1، ص120 و پانویس، 185ـ186 و پانویس 1 و 2).منابع: ابنابیالضَّیّاف، اتحاف اهلالزمان باخبار ملوک تونس و عهدالامان، تونس 1990؛ ابنابیدینار، المؤنس فی اخبار افریقیا و تونس، چاپ محمد شمام، تونس 1387؛ ابنخلدون؛ احمدبن عامر، تونس عبرالتاریخ: منذ اقدم العصور الی اعلان الجمهوریة، تونس 1379/1960؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، قاهره: مکتبة الثقافةالدینیة، ]بیتا.[؛ عزیز سامح ایلتر، الاتراک العثمانیون فی افریقیا الشمالیّة، ترجمة محمود علی عامر، بیروت 1409/1989؛ آنتونی بریج، سلیمان باشکوه (تازیانه آسمان)، ترجمه محمدحسین آریا، مشهد 1367ش؛ بلاذری (بیروت)؛ بنخوجه (محمد)، صفحات من تاریخ تونس، چاپ حمّادی ساحلی و جیلانی بن حاج یحیی، بیروت 1986؛ محمدمصطفی بیرمالخامس، صفوةالاعتبار بمستودع الامصار و الاقطار، ج 2، چاپ علیبن طاهر شنوخی، ریاض مرزوقی، وعبدالحفیظ منصور، تونس 1999؛ ابراهیم پچوی، تاریخ پچوی، استانبول 1281ـ1283؛ عبداللّهبن محمد تجانی، رحلةالتجانی، چاپ حسن حسنی عبدالوهاب، تونس 1377/1958؛ حبیب ثامر، هذه تونس، چاپ حمّادی ساحلی، بیروت 1408/1988؛ حسن حسنی عبدالوهاب، ورقات عنالحضارةالعربیة بافریقیة التونسیة، قسم 3، تونس 1972؛ حسین خوجه، ذیل بشائر اهل الایمان بفتوحات آل عثمان، چاپ طاهر معموری، تونس 1395/1975؛ حسین مؤنس، تاریخالمغرب و حضارته، بیروت 1412/1992؛ محمد سنوسی، مُسامرات الظریف بحسنالتعریف، چاپ محمد شاذلی نیفر، بیروت 1994؛ محمدبن طیب قادری، نشرالمثانی لاهلالقرن الحادی عشر و الثانی، چاپ محمد حجی و احمد توفیق، رباط 1397ـ 1407/ 1977ـ 1986؛ عبداللّهبن محمد مالکی، کتاب ریاضالنفوس، چاپ بشیر بکوش، بیروت 1401ـ1403/1981ـ1983؛ محمد عبداللّه عنان، دولة الاسلام فیالاندلس، قاهره 1417/1997؛ محمد مرزوقی، قابس: جنّةالدنیا، ]قاهره ? 1962[؛ محمد عروسی مطوی، السلطنةالحفصیة: تاریخها السیاسی و دورها فیالمغرب الاسلامی، بیروت 1406/ 1986؛ محمود مقدیش، نزهة الانظار فی عجائب التواریخ و الاخبار، چاپ علی زواری و محمد محفوظ، بیروت 1988؛ احمدبن خالد ناصری، کتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصی، چاپ جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء 1954ـ1956؛ محمدبن احمد نهروالی، البرق الیمانی فی الفتحالعثمانی، ریاض 1387/1967؛ محمدبن محمد وزیر، الحلل السندسیة فی الاخبار التونسیة، چاپ محمد حبیب هیله، بیروت 1985؛EI2, s.v. "Halk al-wadi" (by J. Despois); Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches, Graz 1963; Ch. Andre Julien, Histoire de l'Afrique du nord: Tunisie, Algerie, Maroc, Paris 1964; Robert Mantran, Histoire de l'empire Ottoman, Lille, Fr. 1989; Prosper Ricard, Les merveilles de l'autre France: Algerie, Tunisie, Maroc, [Paris] 1924; Selaniki Mustafa Efendi, Tarih-i Selaniki, ed. Mehmet Ipsirli, Istanbul 1989; Stanford J. Shaw, History of the Ottoman empire and the modern Turkey, Cambridge 1985; The Times atlas of world, London: Times Books, 1992; TDVIA, s.v. "Halkulvadi" (by Mahmut H.Sakiroglu); Ismail Hakki Uzuncarsli, Osmanl tarihi, Ankara, vol. 2, 1983, vol. 3, pt.1, 2003.
حَیْس، شهرستان و شهری در استان حدیده یمن.1) شهرستان حیس. این شهرستان (مدیریه) از توابع استان (محافظه) حدیده* در جنوب یمن است (اکوع، قسم 1، ص 91ـ92). حیس دارای پنج وادی به نامهای فَوَّاهه، مومر، شِعَینه، ضِمی و نَخْلَه است که رودهای آنها از شرق به غرب شهرستان رواناند. وادی نخله بزرگترین، معروفترین و حاصلخیزترین وادی حیس است. دو ییلاق مهم در غرب شهرستان و در ساحل دریای سرخ قرار دارند که آب کافی و نخلستانهای وسیع و گستردهای دارند. یکی از این ییلاقها در بالای وادی نخله قرار گرفته و دیگری نیز نخلستان معروف سَحاری است. کوههای دُباس در شمال و بَراش در جنوب از مهمترین ارتفاعات شهرستان حیس به شمار میآیند. عسل مرغوب کوههای دباس و گلهای بسیار زیبای کوههای براش شهرت دارد. شهر حیس مرکز این شهرستان است و دیگر شهرهای مهم و تاریخی آن عبارتاند از حُصَیب، الجَمادی، جُرَیب و حُمَینیه (رجوع کنید به ابنحائک، ص 94ـ 96، 131؛ مقحفی، 1422، ذیل مادّه). در گذشته خَوخه، از بندرهای مهم یمن در ساحل دریای سرخ، از نظر اداری به حیس تعلق داشت (ثور، ص 426؛ ابندیبع، 1413، ص 207، شرح حموش، ش20؛ نیز رجوع کنید به اطلس الجمهوریة الیمنیة و العالم، ص 32).2) شهر حیس. حیس از شهرهای تاریخی یمن است که در حاشیه وادی نخله، در ارتفاع 295 متری از سطح دریا (زکریا، ص100) و موقعیتی پایکوهی (کحاله، 1384، ص 306) در َ 56 ْ13 عرض شِمالی و َ29 ْ43 طول شرقی و 35 کیلومتری جنوب شهر زبید واقع است (رجوع کنید به )اطلس جامع جهان تایمز(، نقشه 87؛ نقشه عمومی خاورمیانه). این شهر در میان نخلستانهای وسیع (مقحفی، همانجا) و در مسیر راه مهم و استراتژیک حدیده ـ تَعِز قرار دارد و از همین راه به بندر مهم عدن متصل میشود (ترسیسی، ص 181ـ184). همچنین این شهر ایستگاهی در مسیر انتقال قهوه مناطق کوهستانی و قهوهخیز، از قبیل جبلِ راس و بلد عَنْس، به شمار میآید (کحاله، 1384، همانجا).بنای شهر را به حَیسبن یریم ذی رُعینبن کریببن نعامهبن شرحبیل حمیری نسبت میدهند (رجوع کنید به الموسوعة الیمنیة؛ مقحفی، 1985، ذیل مادّه). به گفته ابنمجاور (ص 235) پس از آنکه جَیّاشبن نجاح (متوفی ح 500؛ رجوع کنید به بنونجاح*) تهامه را تصرف کرد خاندان خود و گروهی از مردم حبشه را در این شهر اسکان داد. پیش از آن نیز قبایل مختلفی در حیس زندگی میکردند. ظاهراً شهر در زمان جیّاش کاملا بازسازی شد. حیس مخلافی (استان) وسیع از مخلافهای هشتادوچهارگانه یمن بود (یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 201؛ همو، البلدان، ص 317ـ319). رکب، از تیرههای قبیله اشعر، و بنیمجید از قبایلی هستند که قرنها در حیس زندگی کردهاند (رجوع کنید به یعقوبی، البلدان، ص320؛ ابنحائک، ص 96؛ یاقوت حموی، ذیل مادّه). ظاهراً به دلیل کثرت اشعریهای یمن، حیس از شهرهای اصلی اشعریها بهشمار میرفت (رجوع کنید به ابندیبع، 1409، ص 46، پانویس 3؛ کحاله، 1402، ج 1، ص30ـ31).دوره اسلامی حیس ــ بهرغم آنکه نامش در تاریخ گسترش دین اسلام در یمن دیده نمیشودــ از زمان حیات پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و هنگامی که نمایندگان آن حضرت به مناطق یمن فرستاده شدند، آغاز میشود (رجوع کنید به بلاذری، ص 92ـ103؛ یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 76، 122). پس از آن، حیس قرنها تابع شهر زَبید، مرکز دولت آلزیاد (204ـ405)، بود (رجوع کنید به عبداللّه عبدالسلام حداد، ص 46، 51). ازاینرو حیس در بیشتر منابع اسلامی، کوره (استان) و شهری در تهامه یمن و تابع زبید معرفی شده است (برای نمونه رجوع کنید به یاقوت حموی؛ ابندیبع، 1413، همانجاها؛ حجرییمانی، ج 1، جزء2، ص 301).شکوفایی و شهرت اصلی شهر حیس از دوران دولت بنورسول* (حک : 632ـ858) و بهویژه در دوران حکمرانی سلطان مظفر رسولی در نیمه دوم قرن هفتم آغاز شد. آثار معماری بسیاری از این دوران در حیس برجای مانده است (مقحفی، 1422، همانجا؛ عبداللّه عبدالسلام حداد، ص 47). در دوره بنورسول و پس از آن، حیس مرکز اداری بود و القابی مانند صاحب، والی و امیر به حکام شهر اطلاق میشد (عبداللّه عبدالسلام حداد، ص50ـ53).در زمان نفوذ و گسترش عثمانیان در یمن، شهر حیس بارها میان عثمانیها و امامان زیدی یمن، که مقاومت سرسختانهای را آغاز کرده بودند، دست به دست شد (رجوع کنید به ابندیبع، 1402، ص285ـ286؛ ابنقاسم، قسم 2، ص648، 835ـ836؛ نهروالی، ص 175، 195ـ196). در سده سیزدهم نیز حیس در معرض درگیریهای شریف حمود، حاکم مخلاف سلیمانی، با امامان زیدی صنعا قرار گرفت (رجوع کنید به عمری، ص 47، 50ـ53، 58ـ 60، 175ـ176). پس از آن نیز حیس محل استقرار گروهی از مخالفان شریف حسینبن علیبن حیدر شد و در 1261 به تصرف او در آمد، اما دو سال بعد متوکل محمدبن یحیی، امام یمن، حیس را باز پس گرفت (همان، ص310ـ311، 325).نیبور که در قرن دوازدهم/ هجدهم از حیس دیدن کرده، آن را شهری کوچک ذکر کرده که قسمت اعظم سفالهای مورد نیاز یمن در آن تولید میشد. همچنین وی به موقعیت گذرگاهی حیس، قلعه و تولید نمک آن اشاره کرده است (رجوع کنید به ص 224).فعالیت اصلی ساکنان حیس کشاورزی است. در کنار کشاورزی و به ویژه باغداری، پرورش زنبورعسل نیز رواج دارد. روغن کنجد و حلوای حیس نیز شهرت دارد. گروهی از اهالی شهر نیز به تولید صنایع دستی اشتغال دارند. هنر سفالگری حیس از زمانهای بسیار دور اهمیت بسیاری داشته و سفالینههای ساخته شده آن به حیاسی و حیسی شهرت داشته است (رجوع کنید به مقحفی، 1422؛ الموسوعة الیمنیة، همانجاها).حیس محل سکونت و شکوفایی بسیاری از علما، صوفیان و ادبای بزرگ یمن بوده است. ازاینرو طالبان علوم دینی برای بهره بردن از محضر استادان بزرگ این شهر، از اطراف به آنجا سفر میکردند (رجوع کنید به عبداللّه عبدالسلام حداد، ص 65ـ89؛ بریهی، ص 282ـ283). بیشتر علما و دانشمندان حیس از طوایف آلبجلی، آلناشری، آلحکّاک و آلمُطَیر برخاستهاند (رجوع کنید به عبداللّه عبدالسلام حداد، ص 69؛ مقحفی، 1422، همانجا). برخی از مهمترین این بزرگان عبارتاند از: یحییبن علیبن محمد حَیسی قاسمی (متوفی ح 1105) مورخ یمنی (مقحفی، 1985، همانجا)؛ قاضی شرفالدین ابوالقاسمبن احمد بجلی (رجوع کنید به بریهی، ص 284؛ عبداللّه عبدالسلام حداد، همانجا)؛ و ابوعمران موسیبن محمد طُوَیری (رجوع کنید به مقحفی، 1422، همانجا؛ نیز رجوع کنید به بریهی، ص 274ـ275). آرامگاه عمربن محمد خامری، از بزرگان قرن نهم و پیشوای طریقه خامریه، در شرق شهر در مسجدی به نام وی قرار دارد. عمر طریقه خامریه را در مکه پذیرفت و پس از رفتن به حیس به اشاعه آن پرداخت. آرامگاه وی از زیارتگاههای مهم شهر به شمار میآید (رجوع کنید به الموسوعةالیمنیة؛ مقحفی، 1422، همانجاها).شهر حیس آثار باستانی و تاریخی بسیاری دارد. یکی از مهمترین این آثار مسجدجامع بزرگ حیس است که در 682/1283 در دوره سلطان مظفر رسولی بنا شده و هنوز پابرجاست. مساجد و مدرسهها و آثار بسیار دیگری در اطراف شهر وجود دارند (رجوع کنید به مقحفی، 1422، همانجا؛ عبداللّه عبدالسلام حداد، ص 108ـ149). شهر کنونی حیس باتوجه به افزایش جمعیت، گسترش یافته و محلات جدیدی در آن شکل گرفته است (رجوع کنید به عبداللّه عبدالسلام حداد، ص 41ـ42؛ برای اطلاع از محلات شهر رجوع کنید به همان، ص 42ـ45). در یمن چندین روستا و ناحیه دیگر به نام حیس وجود دارد (رجوع کنید به مقحفی، 1422؛ همو، 1985، همانجاها).منابع: ابنحائک، صفة جزیرةالعرب، چاپ محمدبن علی اکوع، صنعا 1403/1983؛ ابندیبع، الفضل المزید علی بغیة المستفید فی اخبار زبید، چاپ محمدعیسی صالحیه، کویت 1402/1982؛ همو، کتاب قرّةالعیون باخبار الیمن المیمون، چاپ محمدبن علی اکوع، ]بیروت[ 1409/1988؛ همو، نشر المحاسن الیمانیّة فی خصائص الیمن و نسب القحطانیّة، و شرحه نثر اللالی السنیَّة، صنعة احمد راتب حموش، بیروت 1413/1992؛ ابنقاسم، غایة الامانی فی اخبار القطر الیمانی، چاپ سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره 1388/1968؛ ابنمجاور، صفة بلاد الیمن و مکة و بعض الحجاز، المسماة تاریخ المستبصر، چاپ اسکارلوفگرن، بیروت 1407/1986؛ اطلس الجمهوریة الیمنیة و العالم، بیروت: جیوپر و جکتس، 2003؛ اسماعیل اکوع، مخالیف الیمن، قسم 1، ابوظبی 1423/2002؛ عبدالوهاببن عبدالرحمان بریهی، طبقات صلحاء الیمن، المعروف بتاریخ البریهی، چاپ عبداللّه محمد حبشی، صنعا 1403/1983؛ بلاذری (بیروت)؛ عدنان ترسیسی، الیمن و الحضارة العرب مع دراسة جغرافیّة کاملة، بیروت: دارمکتبةالحیاة، ]بیتا.[؛ عبداللّه ثور، هذه هی الیمن: الارض و الانسان و التاریخ، بیروت 1985؛ محمدبن احمد حجرییمانی، مجموع بلدان الیمن و قبائلها، چاپ اسماعیلبن علی اکوع، صنعا 1416/1996؛ احمد وصفی زکریا، رحلتی الی الیمن، دمشق 1406/1986؛ عبداللّه عبدالسلام حداد، مدینة حیس الیمنیة: تاریخها و آثارها الدینیة، قاهره 1419/1999؛ حسین عمری، مئة عام من تاریخ الیمن الحدیث: 1161ـ1264ه / 1748ـ1848م، دمشق 1408/1988؛ عمررضا کحاله، جغرافیة شبه جزیرةالعرب، چاپ احمد علی، مکه 1384/1964؛ همو، معجم قبائل العرب القدیمة و الحدیثة، بیروت 1402/1982؛ ابراهیم احمد مقحفی، معجم البلدان و القبائل الیمنیة، صنعا 1422/2002؛ همو، معجم المدن و القبائل الیمنیة، صنعا 1985؛ الموسوعة الیمنیة، زیرنظر احمد جابر عفیف و دیگران، صنعا 1412/1992، ذیل «حیس» (از حسین عبداللّه عمری)؛ نقشه عمومی خاورمیانه، مقیاس 000،750، 1:3، تهران: گیتاشناسی، 1382ش؛ محمدبن احمد نهروالی، البرق الیمانی فی الفتح العثمانی، ریاض 1387/1967؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان؛ همو، تاریخ؛Carsten Niebuhr, Beschreibung von Arabien, Graz 1969; The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005.
خابور، ناحیهای باستانی در شمال سوریه و نام دو رودخانه در شمال بینالنهرین.1) ناحیه خابور. ناحیه باستانی خابور در شمالشرقی سوریه و بخش کوچکی از عراق قرار دارد. مرزهای ناحیه خابور، به جز مغرب آن، به درستی مشخص نیست. این ناحیه از شمال به ناهمواریهای جنوبی ترکیه مانند کوه مَزیداغی و رشته کوه ماردینداغلری، از مشرق به دشتهای منتهی به دجله، از جنوب به دشتهای جنوبی خابور که به رود فرات منتهی میشود و از مغرب به رود فرات محدود میشود. این ناحیه که تا حدودی مثلث شکل است، امروزه در استانهای حلب*، رقّه*، دیرالزور* و حَسَکه در سوریه و بخشی از استان نینوای عراق قرار گرفته است (رجوع کنید به )نقشه جمهوری عربی سوریه(؛ )اطلس جامع جهان تایمز(، نقشه 35).کوههای عبدالعزیز در جنوبغربی شهر حسکه و سِنجار در مشرق شهر حسکه از مهمترین ارتفاعات خابور بهشمار میرود (رجوع کنید به همانجاها). مهمترین رودهای این ناحیه، خابور بزرگ (رجوع کنید به ادامه مقاله) و بلیخ، به فرات میپیوندند (رجوع کنید به )نقشه جمهوری عربی سوریه(؛ بهنسی، ص 58ـ60).ناحیه خابور در شمال بینالنهرین* و بخش غربی جزیره واقع است (رجوع کنید به جزیره*). این ناحیه از مهمترین نواحی شهرنشین در سوریه است و براساس پژوهشهای انجام شده، شهرهای بزرگ و پرجمعیتی در دوره مفرغ اولیه در این ناحیه به وجود آمد که کشاورزی و حاصلخیزی خاک نقش بارزی در شکلگیری آنها داشت (رجوع کنید به کوپر، ص 2). احتمالا نخستین بار شهرنشینی در تلّلیلان، در 25 کیلومتری جنوبشرقی شهر قامشلی (در مرز سوریه با ترکیه و جنوب شهر نصیبین)، توسعه یافت که در 2600 قبل از میلاد، صد هکتار وسعت داشت (بهنسی، ص100؛ کوپر، همانجا؛ نیز رجوع کنید به اسماعیل، ص 122).بنابر شواهد، برخی گروههای بنیاسرائیل*، مانند آشوریان و آرامیان، در ناحیه خابور ساکن شدند. در قرنهای شانزدهم ـ چهاردهم قبل از میلاد، خابور تابع امپراتوری باستانی شمال فرات به نام میتانی و در قرن دهم قبل از میلاد، تابع پادشاهی آرامیها بود و تلّحَلَف یا جوزان، در مغرب شهر قامشلی و نزدیک رأسالعین، مرکز آرامیها بهشمار میرفت (رجوع کنید به د.جودائیکا، ذیل مادّه؛ المعجمالجغرافی للقطر العربیالسوری، ج 1، ص50؛ ابوعساف، ص 451؛ نیز رجوع کنید به بهنسی، ص 99). در قرنهای نهم و هشتم قبل از میلاد، آشوریها این ناحیه را فتح کردند و آنجا را پایتخت خود قرار دادند (رجوع کنید به د. جودائیکا، همانجا؛ برای اطلاع بیشتر از دوره آشوریها رجوع کنید به لاکنبیل، ج 1، ص 86، 115، 131، 136؛ مزر، ص 183ـ184).پیش از اسلام، ناحیه خابور همانند دیگر بخشهای جزیره جزو امپراتوری روم شرقی بود و احتمالا شهر عَرَبان از مراکز مهم آن بهشمار میرفت (رجوع کنید به ابنشداد، ج 3، قسم 1، مقدمه عبّاره، ص 41؛ )اطلس تاریخی اسلام(، ص 19ـ20). دوره اسلامی ناحیه خابور از سال 16 آغاز میشود که مسلمانان به قرقیسیا ــ شهری قدیمی در محل پیوستن رود خابور به فرات ــ در جنوب ناحیه لشکرکشی کردند (رجوع کنید به بلاذری، ص241ـ242، 246؛ ابناثیر، ج 2، ص 532، 535). واقدی (متوفی 207) با اشاره به اینکه ناحیه خابور و شهرهای آن مانند عربان و ماکسین با صلح فتح شدند (ج 1، ص 117)، تاریخ فتح شهرهای ناحیه را به تفصیل بیان کرده است (رجوع کنید به ج 1، ص 98ـ117). در سده اول، گروهی از قبیله تَغلِب* که در بخشهایی از ناحیه خابور مانند سُکَیر یا سکیرالعباس، بلیخ و فُدَین بهسر میبردند، منازعاتی با ساکنان خابور داشتهاند (رجوع کنید به ابناثیر، ج 4، ص310، 313ـ 315). بر این ناحیه در زمان خلافت مأمون عباسی، افراد مختلفی حکمرانی میکردند؛ مثلا در رأسالعین در شمال خابور، حبیببن جهم و برکَیْسوم و بر پیرامون آن که دیار مضر به شمار میرفت، نصربن شبث نصری حکومت میکرد (یعقوبی، ج 2، ص 445).ناحیه خابور در تقسیمات جغرافیایی دوره اسلامی، با عناوین ناحیهای در جزیره (رجوع کنید به ابنرسته، ص 106؛ اصطخری، ص 71ـ72؛ ابنحوقل، ص210)، ناحیهای در شام (مقدسی، ص 138؛ ابناثیر، ج 4، ص310، ج 7، ص 49)، ناحیهای تابع اقلیم اقور (مقدسی، ص 136، 138)، استان (کوره) یا ولایتی وسیع (ابنخرداذبه، ص 74؛ یاقوت حموی، ذیل مادّه) و غالباً مسکن قوم ربیعه معرفی شده است (رجوع کنید به ابنفقیه، ص 133؛ قدامةبن جعفر، ص 245؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 245). بهجز قوم ربیعه، عشایر ابوخابور، بکیر، ابوشعبان، عفادله، ابوعسّاف و خدعان از طوایف ناحیه خابور به شمار میروند (رجوع کنید به زکریا، ج 2، ص 578ـ579، 586ـ590، 593). شهرهای صُوَر، طابان، تُنَیْنیر علیا و سفلی و مِجْدَل از آبادیهای مهم دوره اسلامی خابور هستند (رجوع کنید به ابنفقیه، همانجا؛ قدامةبن جعفر، ص 216؛ مقدسی، ص 138). قصبه این ناحیه، عرابان بود (مقدسی، همانجا).براساس مطالب ابناثیر، دستکم تا اوایل سده ششم خابور بیشتر از آنکه تابع دمشق باشد، به موصل وابسته بود (برای نمونه رجوع کنید به ج10، ص341ـ343، 428ـ430). در 318، ناصرالدوله حمدانی با تصرف ناحیه خابور، قلمرو حکومت خود در موصل را گسترش داد (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 217؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 298). در 433، سلجوقیان با حمله به این ناحیه، بهویژه بخشهایی که مسکن قوم بکر بود، آنجا را غارت کردند (ابناثیر، ج 9، ص 385ـ387). در قرن بعد، که امرای زنگی بر بخشهایی از موصل و شام حاکم شدند، خابور به حکومت آنان ضمیمه شد و سیفالدین غازی، حاکم موصل، در 575 خابور را تصرف کرد (رجوع کنید به همان، ج 11، ص 605ـ608)، اما در 578، صلاحالدین ایوبی حکومت ایوبیان را در خابور گسترش داد (رجوع کنید به ابناثیر، ج 11، ص 484؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 107).در 584، عمادالدین زنگیبن قطبالدین مودود، حاکم ناحیهای شامل سنجار، نصیبین، رقّه و خابور بود (رجوع کنید به ابناثیر، ج 12، ص 6، 20، 132؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 134، 183) که نشان میدهد قلمرو ناحیه خابور محدودتر شده است. در 606 و اندکی پیش از حمله مغول، ملک عادل ایوبی با حمله به یاران قطبالدین محمد (فرزند عمادالدین زنگی) خابور را تصرف کرد (رجوع کنید به ابناثیر، ج 12، ص 284ـ286؛ ابنشداد، ج 3، قسم 1، ص 135، 185ـ186). مغولها در دهه سوم قرن هفتم به ناحیه خابور حمله و شهرهای آن از جمله عربان را غارت کردند (رجوع کنید به ابناثیر، ج 12، ص500، 503). از وضع ناحیه خابور پس از حمله مغولها، اطلاعات پراکندهای در دست است. در سده هشتم، حمداللّه مستوفی (ص 104) تنها از شهر خابور در اقلیم چهارم نامبرده که قبادبن فیروز ساسانی آن را ساخته بود و در سده دهم، ابنسباهیزاده (ص 304) تنها از وادی خابور نام برده است. آنچه مسلّم است، ناحیه خابور از سده دهم تابع عثمانیها بود و شهرهای آن مانند رقّه و رأسالعین در تقسیمات ولایات عثمانی، قضا (شهرستان) بودند (رجوع کنید به سامی، ذیل «رأسالعین»، «رقّه»). این ناحیه پس از کشمکشهای سیاسی دولت عثمانی و استعمارگران در سدههای سیزدهم و چهاردهم/ نوزدهم و بیستم، با تشکیل کشور سوریه در 1319ش/1941 در محدوده این کشور قرار گرفت (رجوع کنید به سوریه*).از تپهها و مراکز شهری بسیاری که در ناحیه خابور وجود داشته است، نام تلّ احمر در شمالغربی رقّه و نزدیک فرات، تلّ خِنْزیر در جنوبغربی رأسالعین و نزدیک مرز سوریه و ترکیه، تلّ کوجِک در شمالشرقی شهر حسکه و نزدیک مرز سوریه و عراق، تلهای تَمِر و بَیْدَر در شمالغربی حسکه در نقشهها دیده میشود (رجوع کنید به )نقشه جمهوری عربی سوریه(؛ )اطلس جامع جهان تایمز(، همانجا؛ بهنسی، ص 14ـ15). آثار متعددی از قبل از اسلام و دوره اسلامی در این ناحیه به دست آمده است، از جمله در تلّ بیعه، در مشرق رقّه؛ تلّ حمام ترکمان، در هشتاد کیلومتری شمال تلّ رقّه؛ تلّ صُوَّر، در شمال دیرالزّور و کرانه رود خابور بزرگ؛ فخیریهواشوکانی، در دو کیلومتری جنوبی رأسالعین و تلحَلَف (رجوع کنید به بهنسی، ص70، 72ـ73، 84، 96ـ 99؛ هول، ص 67ـ69؛ نیز رجوع کنید به ابوعساف، ص 17ـ18، 24ـ 25، 54ـ57). ابوریان سریحبن ریانبن سریح خابوری (از اهالی عربان) از بزرگان خابور در سده ششم است (سمعانی، ج 2، ص 302).2) رود خابور بزرگ. نام آن در اصل، خابور (خابور فرات) است و برای آنکه با خابورِ دجله اشتباه نشود، خابور بزرگ نامیده میشود. رود خابور بزرگ، مهمترین ریزابه ساحل چپ فرات، در مرکز ناحیه خابور و شمالشرقی کشور سوریه در استانهای حسکه و دیرالزّور جریان دارد (رجوع کنید به )نقشه جمهوری عربی سوریه(؛ )اطلس جامع جهان تایمز(، همانجا). این رود، پس از فرات و نهرالعاصی، سومین رود مهم سوریه است و حدود 430 کیلومتر طول و 28 تا 50 متر عرض دارد (رجوع کنید به المعجم الجغرافی للقطرالعربی السوری، ج 1، ص 256؛ الموسوعةالعربیة، ج 8، ص 723). خابور از چشمههای بسیاری در رأسالعین در ارتفاع 347 متری سرچشمه میگیرد و پس از طی 124 کیلومتر در جهت عمومی شمالغربی ـ جنوبشرقی، به شهر حسکه (مرکز استان) در ارتفاع 294 متری میرسد. پس از حسکه، رود خابور با جهت عمومی جنوبی، در آبادی بصیره در ارتفاع 187 متری به فرات میپیوندد (رجوع کنید به المعجمالجغرافی للقطر العربیالسوری، ج 1، ص 257؛ الموسوعةالعربیة، ج 8، ص 722). طبق منابع، خابور از حدود سیصد چشمه در رأسالعین تغذیه میشود که به مقدار ده آسیاب آب دارند و رود هرماس از شاخههای مهم آن است (برای نمونه رجوع کنید به حمداللّه مستوفی، ص 226؛ دمشقی، ص 256). امروزه، مهمترین چشمههایی که خابور از آنها تغذیه میشود، حصان، زرقاء شمالی، زرقاء جنوبی، فواره و دو چشمه به نام کبریت است؛ چشمه کبریت دوم بالغ بر پنجهزار لیتر بر ثانیه و چشمه زرقاء شمالی بالغ بر دوهزار لیتر بر ثانیه آب دارد که پرآبترین چشمههای خابور هستند (رجوع کنید به المعجمالجغرافی للقطر العربی السوری، ج 1، ص 256؛ الموسوعةالعربیة، همانجا). میانگین آبدهی سالیانه خابور، پنجاه متر مکعب بر ثانیه است (المعجمالجغرافی للقطر العربی السوری، ج 1، ص 257؛ نیز رجوع کنید به الموسوعة العربیة، ج 8، ص 723). این میزان آب، کرانههای خابور را به یکی از حاصلخیزترین مناطق با آبادیهای بسیار تبدیل کرده است (رجوع کنید به الموسوعةالعربیة، ج 8، ص300). در سده چهارم بهگفته اصطخری (ص 74) مزارع بسیاری در نزدیکی قرقیسیا* و کرانههای خابور وجود داشته است. در همین سده ابنحوقل (ص 222، 227)، با نامبردن برخی آبادیهای مجاور رود خابور، از حاصلخیزی پیرامون رود سخن گفته است. بهنوشته وی میوههای خابور در زمستانها به عراق صادر میشد (نیز رجوع کنید به ابنشداد، ج 3، قسم 1، همان مقدمه، ص 44).رود خابور بزرگ در تاریخ باستان (رجوع کنید به دبویس، ص 238، پانویس 121، ص 254) و دوره اسلامی ناحیه خابور، جزیره و شام اهمیت بسیاری داشته است. ازاینرو، جغرافیدانان مسلمان به توصیف و کیفیت آن پرداختهاند، از جمله مؤلف حدودالعالم که از آن نام برده است (رجوع کنید به ص 154) و مؤلفانی چون ابنخرداذبه (ص 175)، ابنفقیه (ص 133ـ134) و یاقوت حموی (همانجا) که هریک مطالبی درباره این رود ذکر کردهاند (نیز رجوع کنید به دمشقی، همانجا؛ سامی، ذیل مادّه). بنابر مطالب این مؤلفان، بهجز رأسالعین و قیساریه، شهرهای طابان، عربان، سکیر، شمسانیه، ماکسین و صور از شهرهای مهم در ساحل رود خابور بزرگ بودهاند. کرانههای رود خابور بزرگ مورد توجه باستانشناسان متعددی از جمله زاخاو بوده است که در آن حفاری و آثاری کشف کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به زاخاو، ص 134ـ137؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).3) رود خابور کوچک. از ریزابههای سمت چپ رود دجله در شمال عراق است. این رود به طول حدود صد کیلومتر در کشورهای ترکیه و عراق جریان دارد و حدود سی کیلومتر از آن، مرز عراق و ترکیه را تشکیل میدهد (رجوع کنید به سامی، همانجا؛ )اطلس جامع جهان تایمز(، نقشه 37). خابور کوچک از دو سرشاخه مهم تشکیل میشود. سرشاخه اصلی با نام خابور از ارتفاعات جنوبی استان وان در ترکیه سرچشمه میگیرد و به سمت جنوب جریان دارد و با شاخه دیگری که از ناهمواریهای شرقی استان دَهوک در شمال عراق سرچشمه میگیرد، در محلی در مغرب بامرنی بههم میپیوندند و رود خابور کوچک را تشکیل میدهند. این رود، پس از بامرنی به سمت غرب جریان دارد و با عبور از شهر زاخو، در شمال آبادی فیش خابور، به دجله میریزد (رجوع کنید به )اطلس جامع جهان تایمز(؛ د. اسلام، همانجاها). در نوشتههای قدیم اسلامی، این رود با نام خابور حَسَنیّه معرفی شده است، چرا که از شهری به نام حسنیّه عبور میکرد (برای نمونه رجوع کنید به مقدسی، ص 139؛ یاقوتحموی، همانجا؛ ابناثیر، ج 9، ص 35).منابع: ابناثیر؛ ابنحوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنرسته؛ ابنسباهیزاده، اوضح المسالک الی معرفة البلدان و الممالک، چاپ مهدی عیدالرواضیه، بیروت 2008؛ ابنشداد، الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراءالشام و الجزیرة، ج 3، قسم 1، چاپ یحیی زکریا عبّاره، دمشق 1978؛ ابنفقیه؛ علی ابوعسّاف، آثارالممالک القدیمة فی سوریة: 8500ق .م الی 535ق.م، دمشق 1988؛ فاروق اسماعیل، «اخبار جدیدة عن نفوذ مملکة یمخد (حلب) فی منطقة الخابور»، دراسات تاریخیة، سال 14، ش 1ـ2 (آذار حزیران 1993)؛ اصطخری؛ بلاذری (بیروت)؛ عفیف بهنسی، سوریة، التاریخ و الحضارة: منطقةالجزیرة و الفرات محافظات الرقة، دیرالزور، الحسکة، ]دمشق[ 2001؛ حدودالعالم؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبة الدهر فی عجائب البَرّ و البحر، بیروت 1408/ 1988؛ احمد وصفی زکریا، عشائرالشام، دمشق 1403/1983؛ شمسالدینبن خالد سامی، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛ سمعانی؛ قدامةبن جعفر، کتابالخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ المعجم الجغرافیللقطر العربی السوری، باشراف عماد مصطفی طلاس، ]دمشق[: مرکز الدراسات العسکریة، 1990ـ؛ مقدسی؛ الموسوعةالعربیة، دمشق: هیئة الموسوعةالعربیة، 1998ـ، ذیل «الخابور (نهر)» (از علی موسی)، «الحسکة» (از شاهر جمال آغا)؛ محمدبن عمر واقدی، فتوحالشام، بیروت: دارالجیل، ]بیتا.[؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛Lisa Cooper, Early urbanism on the Syrian Euphrates, New York 2006; Neilson C. Debevoise, A political history of Parthia, Chicago 1938; Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982, s.v. "Habor" (by Michael Avi- Yonah); EI2, s.v. "Khabur" (by J. Lassner); An Historical atlas of Islam, ed. William C. Brice, Leiden: Brill, 1981; Frank Hole, "A radio carbon chronology for the middle Khabur, Syria", Iraq, LXIII (2001); Daniel David Luckenbill, Ancient records of Assyria and Babylonia, Chicago 1926-1927; Map of the Syrian Arab Republic, scale: 1:1'000'000, Beirut: GEO Projects, 2000; Amihai Mazar, Archaeology of the land of the Bible: 10.000-586 B.C.E., New York 1992; Eduard Sachau, Am Euphrat und Tigris: Reisenotizen aus dem winter 1897-1898, Leipzig 1900, repr. in The Islamic world in foreign travel accounts, vol. 23, ed. Fuat Sezgin, Frankfort on the Main: Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1995; The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005.
حارِم، منطقه، شهر و قلعهای در شمال سوریه. منطقه حارم در شمال محافظه (استان) اَدْلِب قرار دارد و مشتمل است بر چهار ناحیه اداریِ دَنا، کَفَرْتَخاریم، حارم و سَلقین، با 000، 161 تن جمعیت (طبق سرشماری 1381ش/ 2002؛ قدامه؛ الموسوعة العربیة، ذیل مادّه). قسمت عمده حارم، کوهستانی است و کوههای اعلی و بَریشا در آن امتداد دارند. قسمتی از آن نیز در دشت گسترده است که محصولات فراوانی در آنجا کشت میگردد (زکریا، 1404، ص 84؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). بقاره و ابولیل، از جمله عشایر این منطقهاند (همو، 1403، ج 2، ص 540ـ542، 548).شهر حارم در ارتفاع 138 متری از سطح دریا، در دامنه جبل اعلی، در َ11 ْ36 عرض شمالی و َ10 ْ34 طول شرقی واقع است. از حلب 67 و از انطاکیه 41 کیلومتر فاصله دارد و با شهرهای ادلب و جسرالشغر* مرتبط است. شهر، به سبب پرآبی، مملو از باغها و درختان میوه است، بهطوری که به دمشق صغرا شهرت دارد (رجوع کنید به الموسوعةالعربیة، همانجا؛ قوصره، 1988). پنبه، زیتون، حبوبات و میوه از مهمترین محصولات حارم است و گفتهاند که انار آنجا نیکوست (رجوع کنید به ابنسعید مغربی، ص 154؛ الموسوعةالعربیة؛ قدامه، همانجاها).حارم تا قبل از دوره اسلامی و حتی در اوایل این دوره، محلی برای نگهداری دامها بود (ابنشداد، الاعلاقالخطیرة، ج 1، قسم 2، ص 55)، اما کاوشهای باستانشناختی مبین وجود دیر یا معبدی متعلق به 535 تا 330 ق م است (قوصره، ص 17ـ18). ظاهرآ سپاه مسلمانان، به رهبری عُبَیدةبن جرّاح، در سال هفدهم هجری حارم را گشود (رجوع کنید به بلاذری، ص200). حارم در تصرف مسلمانان بود تا اینکه در 358، دولت روم شرقی آنجا را گرفت و برای محافظت دامها از هجوم دشمن، حصاری برای آن ایجاد کرد. رومیان شرقی در توسعه و تحکیم حارم بسیار کوشیدند و آن را، به اقطاع، به شخصی به نام مازویر دادند. مازویر نیز قلعهای در حارم ایجاد نمود (ابنشداد، الاعلاق الخطیرة، همانجا؛ قوصره، ص 19ـ20). در 477، سلیمانبن قُتُلِمش، که از قونیه برای فتح انطاکیه و توابع آن مجهز شده بود، حارم را از آن خود ساخت. در 479، ملکشاه سلجوقی حارم را گرفت (ابناثیر، ج10، ص 138ـ139؛ ابنشداد، الاعلاقالخطیرة، ج 1، قسم 2، ص 56ـ57). در 491 صلیبیان، به فرماندهی تانکرد، حارم را به همراه انطاکیه تسخیر نمودند و با توسعه و تحکیم قلعه، حارم را نگهبان انطاکیه ساختند (ابنشداد، الاعلاقالخطیرة، ج 1، قسم 2، ص 57؛ قوصره، ص 25). از آن پس، زنگیان بارها برای بیرون کردن حارم از تصرف صلیبیان کوشیدند. از جمله در 544، نورالدین زنگی حارم را غارت کرد (ابناثیر، ج 11، ص 139ـ141). در 559، نیز نورالدین با اعلام جهاد و درخواست کمک از برادرش قطبالدین مودود (حاکم موصل و جزیره)، فخرالدین قراارسلان (حاکم حصن کیفا) و نجمالدین ارسلانبن تمرتاش (حاکم ماردین)، به حارم لشکر کشید و آنجا را محاصره و تسخیر کرد. نورالدین در تجهیز قلعه حارم کوشید و منارههای مشعلدار بنا نمود که در سراسر شب، برای هدایت مسلمانانی که از اسارت صلیبیان میگریختند، روشن بود (همان، ج 11، ص 301ـ304؛ ابنشداد، الاعلاقالخطیرة، ج 1، قسم 2، ص 59ـ60؛ صفدی، ج 16، ص 95). در 573، صلیبیان پس از ناکامی در تصرف حماه در همین سال، به سمت حارم رفتند و حارم را چهار ماه محاصره کردند اما با شنیدن خبر حمله قریب الوقوع صلاحالدین ایوبی محاصره را ترک کردند و بازگشتند (رجوع کنید به ابناثیر، ج 11، ص 445ـ446؛ ابنشداد، النوادر السلطانیة، ص 53؛ ابنتغریبردی، ج 6، ص 81).در 579، صلاحالدین ایوبی حارم را از زنگیان گرفت (رجوع کنید به ابناثیر، ج 11، ص 498ـ499؛ ابنشداد، النوادر السلطانیة، ص60). بعد از مرگ صلاحالدین در 589، حارم به فرزندش، ملکالظاهر، رسید. وی ضمن ایجاد تغییراتی، قلعه را مستحکم ساخت (ابناثیر، ج 12، ص 95، 97؛ ابنشداد، الاعلاقالخطیرة، ج 1، قسم 2، ص 67؛ ابنخلدون، ج 5، ص 383).در 658، مغولان به فرماندهی هولاکو به حارم حمله بردند و پس از تسلیم شدن ساکنان قلعه، آنان را به قتل رساند (ابنشداد، الاعلاقالخطیرة، ج 1، قسم 2، ص 68ـ69). در 670 نیز مغولان به حارم لشکر کشیدند و بسیاری از مردم را به قتل رساندند (مقریزی، ج 2، ص 76ـ77؛ عینی، ج 2، ص90ـ 91). حارم قرنها رونق گذشته را بازنیافت تا اینکه در 1243، عمران آن آغاز گشت (رجوع کنید به زکریا، 1404، ص 81؛ الموسوعة العربیة، همانجا).قلعه مستحکم حارم بر فراز تپه طبیعی منفردی به ارتفاع 45 متر، که از کوههای اعلی منشعب شده، بنا گردیده است. قلعه در ابتدا به شکل مثلث بود، اما ملک ظاهر پس از تصرف قلعه، ضمن توسعه معماری، آن را به نیم دایره تغییر داد و برجی به شکل مربع نیز برای آن تعبیه نمود. نام ملک ظاهر بر کتیبه سردر قلعه نگاشته شده است. درگیری نیروهای فرانسوی با مخالفان محلی در 1340ـ1341، سبب ویرانی قلعه حارم شد. از جمله آثار به جامانده از قلعه، برج بزرگ مربع شکل و دیوارهای آن است. از عجایب قلعه، سردابی است که در وسط قلعه، در اعماق زمین کنده شده است (یاقوت حموی، ذیل مادّه؛ ابنشداد، الاعلاقالخطیرة، ج 1، قسم 2، ص 56؛ قوصره، ص 59ـ61؛ زکریا، 1404، ص 81ـ82). به نظر برخم، حارم یک قلعه عربی بوده و طبق الگوی مهندسی نظامی ایوبیان ساخته شده است و کمترین اثری از مهندسی صلیبیان در آن وجود ندارد (رجوع کنید به قوصره، ص 59ـ72).منابع : ابناثیر؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/ [? 1963[ـ1972؛ ابنخلدون؛ ابنسعید مغربی، کتابالجغرافیا، چاپ اسماعیل عربی، بیروت 1970؛ ابنشداد (محمدبن علی)، الاعلاقالخطیرة فی ذکر امراءالشام و الجزیرة، ج 1، قسم 2، چاپ یحیی زکریا عبّاره، دمشق 1991؛ ابنشداد (یوسفبن رافع)، النوادر السلطانیة و المحاسن الیوسفیة، او، سیرة صلاحالدین، چاپ جمالالدین شیال، ]مصر[ 1964؛ بلاذری (بیروت)؛ احمد وصفی زکریا، جولة اثریة فی بعضالبلادالشامیة، دمشق 1404/1984؛ همو، عشائرالشام، دمشق 1403/1983؛ صفدی؛ محمودبن احمد عینی، عقدالجمان فی تاریخ اهلالزمان، چاپ محمد محمدامین، قاهره 1407ـ1412/ 1987ـ1992؛ احمد قدامه، معالم و اعلام فی بلادالعرب، قسم 1، جزء1، دمشق 1385/1965؛ فایز قوصره، حارم: دمشقالصغری، ]ادلب[ 1988؛ احمدبن علی مقریزی، السلوکلمعرفة دولالملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ الموسوعةالعربیة، دمشق: هیئةالموسوعةالعربیة، 1998ـ ، ذیل «حارم» (از ممدوحالدبس)؛ یاقوت حموی؛Map of the Syrian Arab Republic, scale: 1:1'000'000 Beirut: GEO Projects, 2000.
حَدیثَه، نام چند شهر در عراق و شامات، از جمله در موصل و انبار. حدیثه در لغت به معنای شهر جدید یا نوشهر است و علاوه بر حدیثه موصل و حدیثه فرات، حدیثه مَعَرّة النُّعمان و حدیثه غوطه (رجوع کنید به یاقوت حموی، 1846، ص 123ـ 124) نیز شهرت دارند. این مقاله درباره حدیثه موصل و فرات است. واژه حدیثه به صورت حُدَیثَه نیز ضبط شده است (رجوع کنید به ابنخلدون، ج 3، ص 411، 416). منسوبان به حدیثه موصل و حدیثه فرات، حدثی، حدیثی و حدثانی خوانده میشدند (رجوع کنید به سمعانی، ج2، ص 188؛ یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص224).1) حدیثه موصل. شهر باستانی حدیثه موصل در کرانه شرقی رود زاب بزرگ و در محل تلاقی این رود با دجله، در شمال عراق و نزدیکی موصل قرار داشت (اصطخری، ص 75). امروزه ویرانههای آن در محلی بهنام تلالشعیر برجای مانده است (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Hadihta"). از گزارش حمزه اصفهانی (ص 47ـ48) چنین برمیآید که این شهر را شاپور دوم، ساسانی (متوفی 379 میلادی) ساخته بود (نیز رجوع کنید به یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 222) و به آن نوکَرد میگفتند (رجوع کنید به لسترنج، ص90ـ91). این شهر تا زمان مروان بن محمد، آخرین خلیفه اموی (متوفی 132)، به همین نام شهرت داشت تا آنکه وی شهر را بازسازی کرد و آن را به عربی حدیثه نامید (یاقوت حموی، 1965، همانجا). اما بلاذری (ص 464ـ 465) در وجهتسمیه این شهر دو دلیل دیگر نیز بیان کرده است: اول اینکه چون این شهر بعد از موصل آباد گردید حدیثه نام گرفت و دوم آنکه مهاجرانی که از حدیثه انبار به آنجا مهاجرت کردند نام شهر خود، یعنی حدیثه، را بر آن نهادند و مسجدی در آنجا ساختند (نیز رجوع کنید به ابنفقیه، ص 129).این شهرِ دایرهای شکل در منتهاالیه شمال منطقه سواد عراق، و در واقع در حد شمالی عراق قدیم، واقع بود (ابنخلّکان، ج 3، ص 56ـ57؛ قلقشندی، ج 4، ص 327؛ زبیدی، ص 72) و از بغداد 58 فرسخ و از موصل 14 فرسخ فاصله داشت (ابنخرداذبه، ص 93؛ حمداللّه مستوفی، ص 173؛ قس ابنحوقل، ص 219، که فاصله حدیثه تا موصل را نه فرسخ ذکر کرده است). شهر بر پادگانه (تراس)های رود دجله حالتی پرتگاهی داشت. جامع آنجا نزدیک رود طیلسان بود و بهجز این مسجد، که معماری شرقی داشت، بقیه ساختمانهای شهر، گِلی بودند (مقدسی، ص 139). به سبب آب فراوان دجله، حدیثه آباد و حاصلخیز بود و کشاورزی، بهویژه کشت غلات، در آن رواج داشت (اصطخری، همانجا؛ ادریسی، ج 2، ص 658). اهالی حدیثه برای بهرهگیری بهتر از آب دجله، چرخابهایی در مسیر رود ساخته بودند (رجوع کنید به ابناثیر، ج 8، ص 220). کوه بارِمّا* نزدیک شهر بود (ادریسی، همانجا). مالیات سالیانه حدیثه، به همراه چند شهر نزدیک آن، به 000،300، 6 درهم میرسید (قدامةبن جعفر، ص 245).ساکنان حدیثه در زمان حکومت ساسانیان، یهودی بودند، اما با گسترش مسیحیت در شمال عراق، به دین جدید گرویدند (رجوع کنید به مورونی، ص 307ـ308). شاپور دوم، که از انتشار دین مسیح سخت نگران بود، به مقابله با دین جدید پرداخت (رجوع کنید به اعظمی، ص 35ـ36)، اما بنابر گزارشهای دوران اسلامی، با وجود اقدامات ساسانیان، مسیحیت همچنان در حدیثه به حیات خود ادامه داد (برای نمونه رجوع کنید به ابناثیر، همانجا) و در دوران امویان و عباسیان، حدیثه از شهرهای اسقفنشین شمال عراق بهشمار میآمد (رجوع کنید به ابونا، ج 2، ص 84، 111، 116، 157، 170، 175، 187، ج 3، ص 52). با ورود اسلام و مهاجرت گسترده اعراب به شمال عراق، جمعیت حدیثه به ترکیبی از غیرعربها و عربها، بهویژه اَزْدیها، تغییر یافت (رجوع کنید به حمیری، ص 190).حدیثه به هنگام فتح موصل در سال 20 در دوران خلافت عمربن خطّاب به روی سپاه اسلام گشوده شد (رجوع کنید به ابنفقیه، همانجا؛ بلاذری، ص 463ـ465). عمر، هَرْثَمَةبن عَرْفَجَه بارِقی را به ولایت موصل منصوب کرد. در اینکه هرثمه موصل را زودتر آباد کرد یا حدیثه را، اختلاف هست (رجوع کنید به بلاذری، ص 464ـ465؛ دینوری، ص 166ـ167). اما چون در صدر اسلام و پیش از رشد و گسترش موصل، حدیثه شهر مهم منطقه بود (رجوع کنید به ابوالفداء، ص 287)، بهسازی حدیثه پیش از موصل محتملتر است. بههر حال، به هنگام ورود هرثمه، حدیثه روستایی قدیمی و مسیحینشین بود و دو کنیسه نیز داشت. وی حدیثه را دوباره ساخت و قلعهای در آن بنا نهاد و گروهی از اعراب را در آن سکنا داد (ابنفقیه، همانجا؛ بلاذری، ص 465). ولیدبن عقبه در سال 24، به هنگام بازگشت از لشکرکشی به آذربایجان و ارمنستان، در حدیثه مستقر شد و در همانجا، به دستور عثمان، سپاهی برای کمک به سپاهیان شام در مقابل رومیان گسیل داشت (طبری، ج 4، ص 246ـ247).احتمالاً اوج شکوه و آبادی حدیثه در دوران خلافت عباسیان بوده است، زیرا خلفای عباسی به این شهر سفر میکردهاند، از جمله منصور در 149 (ازدی، ص 211) و هادی در 170 (طبری، ج 8، ص 212؛ ابناثیر، ج 6، ص 98ـ99). از سال 252 خوارج در حدیثه قدرت یافتند و نبردهای بسیاری در آنجا به وقوع پیوست. در این سال، مُساوِربن عبدالحمید خارجی در بوازیج* سر به شورش برداشت و با سپاهی به حدیثه روی آورد و حدیثه و موصل را تصرف کرد. بعد از این پیروزی، بر شمار یاران او افزوده شد. لشکر موصل در 254 به مقابله برخاست و مساور در سال 255، بار دیگر موصل را تصرف کرد، اما بهسبب بیاعتمادی به مردم موصل، به حدیثه رفت و آنجا را پایگاه خود قرار داد (رجوع کنید به ابناثیر، ج 7، ص 175، 188، 205). مساور سال بعد، پس از شکست دادن گروهی از همکیشان مخالفش، بر بیشتر عراق مسلط شد و قدرت بیشتری یافت، به گونهای که از پرداخت مالیات به خلیفه خودداری کرد. خلیفه، برای مطیع کردن وی، سپاهی به فرماندهی موسیبن بغا به حدیثه گسیل کرد، اما این سپاه، بهسبب حوادث مرکز خلافت که در پی آن امرای قدرتمند ترک، خلیفه را بر کنار کردند، بدون نتیجه بازگشت. اندکی بعد، معتمد عباسی به خلافت رسید و سپاهی به فرماندهی مفلح به حدیثه فرستاد، اما مساور از حدیثه خارج شده بود. مفلح پس از چند روز توقف در حدیثه، به دلیل ناتوانی در شکست خوارج، به سامرا رفت. پس از بازگشت او، مساور به حدیثه رفت و این شهر و شهرهای اطراف آن را به تصرف خود درآورد و از پرداخت مالیات آن نواحی به دستگاه خلافت، خودداری کرد (همان، ج 7، ص 226ـ227؛ نیز رجوع کنید به ابنخلدون، ج 3، ص 364ـ366).بعد از مرگ مساور، در 267 خوارج در نزدیکی موصل در مقابل هم صفآرایی کردند. در این نبرد هارون، فرمانده یکی از دستهها، شکست خورد اما به حدیثه پناه برد و با گردآوری یاران و تطمیع عدهای از سپاهیان مقابل و نیز با حمایت قبیله بنیتغلب و کردان جلالیه، رقیب خود را شکست داد و حدیثه را مرکز خود ساخت (ابناثیر، ج 7، ص 359ـ360؛ نیز رجوع کنید به ابن خلدون، ج 3، ص 410ـ411). در 269، معتمد عباسی که از قدرت موفق، برادر سیاستمدارش، بیمناک بود، در اندیشه اتحاد با احمدبن طولون (متوفی 270، مؤسس خاندان طولونیان) برآمد؛ ازاینرو، از مرکز خلافت به حدیثه رفت، اما موفق با کمک متحدانش، او را از حدیثه بازگرداند (رجوع کنید به مسعودی، ج 5، ص 119؛ ذهبی، ج 12، ص 547ـ548؛ مقریزی، ج 1، ص 423؛ سیوطی، ص 292).در 318، شورشی در موصل بهوقوع پیوست. شورشیان بعد از گرفتن خراج از اهالی چندین شهر، به حدیثه روی آوردند و از مسلمانان زکات و از مسیحیان، که هنوز در ساختار جمعیتی و مذهبی حدیثه بهحیات خود ادامه میدادند، جزیه خواستند، اما اهالی مقاومت کردند؛ ازاینرو، شورشیان شش چرخاب حدیثه را به آتش کشیدند و از دجله گذر کردند (ابناثیر، ج 8، ص220). از نیمه نخست سده چهارم که حدیثه مدتی پایگاه امرای حمدانی شد، به مدت چندین دهه بارها سپاهیان حمدانی و آلبویه به آنجا حمله کردند (رجوع کنید به طبری، ج 11، ص 142ـ153؛ مسکویه، ج 2، ص 109، 170ـ172، 205ـ207، 378ـ386؛ ابناثیر، ج 8، ص 466ـ467، 619؛ ابنعبری، 1958، ص 171). در 536 اتابک عمادالدین زنگیبن آقسنقر حدیثه را بعد از یک سال محاصره تصرف کرد (ابناثیر، ج 11، ص 88).شهر حدیثه براثر تحولات حوضه رود زاب (لسترنج، ص 91) و سرانجام بر اثر هجوم مغولان، ویران شد (د.اسلام، همانجا). جهانگردانی که در دوره معاصر این منطقه را دیدهاند، به ویرانی آن اشاره کردهاند (رجوع کنید به ریچ، ج 2، ص 134؛ اُتس، ص20).از جمله بزرگان حدیثه موصل، ابوالحسن علیبن عبدالرحمان سِمِنْجانی حدیثی، فقیه، بوده است (ابنقیسرانی، ص 53ـ54؛ یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 223).2) حدیثه فرات، شهرستان و شهری در استان انبار در مغرب عراق، در مسیر بغداد به عانه و حلب. شهرستان حدیثه از دو ناحیه، به نامهای حقلانیه و یروانه، تشکیل شده است (عانی، ج 1، ص 24).شهر حدیثه فرات، که حدیثه نوره نیز خوانده میشود (حازمی همدانی، ج 1، ص 326؛ یاقوت حموی، 1965، همانجا)، در΄7 َْ34 عرض شمالی و ΄23 َْ42 طول شرقی، در ساحل رود فرات، در 260 کیلومتری شمالغربی بغداد و 74 کیلومتری جنوبشرقی شهر عانه قرار دارد. این شهر از سه قسمت تشکیل شده است: دو قسمت آن در دو طرف رود و قسمت سوم به صورت جزیرهای در وسط رود قرار دارد ()اطلس جامع جهان تایمز( ، نقشه 35؛ حسنی، قسم 2، ص 272).حدیثه فرات در سدههای اولیه اسلامی از توابع فرات بهشمار میآمد (ابنخرداذبه، ص 74؛ ابنفقیه، ص 133). قلعه مستحکم آن، که به صورت جزیرهای در وسط رود فرات قرار داشت (یاقوت حموی، 1965، همانجا؛ ابنسعید مغربی، ص 156؛ حافظ ابرو، ج 2، ص 27)، هسته اولیه شهر بهشمار میآید، چرا که پس از فتح این قلعه بهدست سپاهیان اسلام، مِدْلاجبن عمرو سُلَمی بنای شهر حدیثه را در ساحل فرات پایهریزی کرد (بلاذری، ص 246). بنابر منابع قدیم، این شهر در شمالیترین قسمت سرزمین بینالنهرین و میان دو شهر انبار و عانه واقع بود (رجوع کنید به ابوالفداء، ص 286ـ287؛ حمداللّه مستوفی، ص 36؛ نیز رجوع کنید به لسترنج، ص 64). حدیثه شهری آباد و بسیار حاصلخیز بود (رجوع کنید به حمداللّه مستوفی، ص 39ـ40؛ ابنبطوطه، ج 2، ص 663) و با چرخابهای بزرگی (ناعوره)، که در قسمتهای پرشیب رود قرار داشتند، آبیاری میشد (د. اسلام، همانجا). در سالهای 652 تا 654، براثر طغیان فرات، آبْ ناحیه وسیع اطراف این رود، از جمله حدیثه، را در برگرفت و خساراتی به شهر وارد شد (ابنفُوَطی، ص 272، 277، 319). در 841، بر اثر شیوع وبا در عراق، بیشتر ساکنان حدیثه هلاک شدند (رجوع کنید به عزّاوی، ج 3، ص 99).در 315، سراسر عراق صحنه شورش قرمطیان بود. آنان پس از ناکامی اولیه در تصرف شهر انبار، با استفاده از کشتیهایی که در شهر حدیثه لنگر انداخته بودند و گذر از معبر رود فرات، سپاه خلیفه را شکست دادند و شهر انبار را گشودند (رجوع کنید به ابنخلدون، ج 3، ص 469ـ470).در 450 ارسلان بساسیری، از امرای نامدار ترک، بر خلیفه عباسی شورید و پس از خلع قائم بامراللّه، وی را در قلعه شهر حدیثه، که به داشتن استحکامات شهره بود، حبس کرد (ابنازرق، ص 152ـ153؛ قلقشندی، ج 6، ص 406؛ حافظ ابرو، همانجا). سپس بهنام مستنصر، خلیفه فاطمی مصر، خطبه خواند و سکه زد (ابنازرق، همانجا)، اما سال بعد، طغرل سلجوقی که به هواداری از قائم بامراللّه به عراق رفته بود، بساسیری را به قتل رساند و قائم را به بغداد بازگرداند و بر تخت خلافت نشاند (همان، ص 156ـ157، 159؛ ابنمیسر، ص 18ـ 19،21؛ ابنعبری، 1932، ج 1، ص 214ـ215؛ هندوشاهبن سنجر، ص 255ـ256). در 497 ملک بلک*بن بهرامبن اُرْتُق، حدیثه را گشود (ابناثیر، ج10، ص 368). در 517 سلیمانبن مُهارش، فرمانروای حدیثه، در جدال مسترشد باللّه عباسی و دُبَیسبن صدقه، از خلیفه جانبداری کرد؛ ازاینرو، خلیفه پایگاه خود را در حدیثه قرار داد و توانست دبیس را شکست دهد (ابنجوزی، ج 17، ص 216ـ217؛ ابناثیر، ج10، ص 607؛ ابنخلدون، ج 3، ص620ـ621). در 585، ناصرلدیناللّه عباسی به حدیثه لشکر کشید، اما بهسبب مقاومت ساکنان شهر، محاصره به طول انجامید و در نهایت، پس از کشته شدن بسیاری از اهالی، در 586 مردم شهر در قبال دریافت تیولهای دیگر، حدیثه را به خلیفه تسلیم کردند (ابناثیر، ج 12، ص 58ـ 59). به نوشته سمعانی (ج 5، ص 499) مردم حدیثه پیرو فرقه نُصَیریه* بودهاند.رویدادهای پس از سرنگونی عباسیان، حاکی از آسیب دیدن حدیثه فرات از حمله مغولهاست (رجوع کنید به ذهبی، ج 23، ص 171؛ مقریزی، ج 1، ص700؛ ابنتغری بردی، 1984، ج 2، ص 77ـ78)، در 921، عثمانیها این شهر را تصرف کردند (عزاوی، ج 3، ص 356).قرار گرفتن حدیثه در کنار رود قابل کشتیرانی فرات، در سدههای اخیر موقعیت ویژهای برای این شهر ایجاد کرده است. برای بهبود رفتوآمد در این رود از حدیثه تا شرقُرنه در جنوب عراق، طرحهایی اندیشیده شد (رجوع کنید به )راهنمای اقتصادی خاورمیانه(، ص 178ـ179). خط لوله انتقال نفت کرکوک ـ به ساحل مدیترانه، که عملیات ساخت آن در 1311ش/ 1932 آغاز شد، در این شهر به دو شاخه منشعب میشود. با اشغال فلسطین در 1327ش/1948، بهجای شاخه نفت حیفا، خط لولهای از کرکوک به بانیاس در 1331ش/ 1952 احداث شد (حسنی، قسم 2، ص 221ـ222). برای ذخیره آب فرات و آبیاری اراضی، سد حدیثه احداث شد ()راهنمای اقتصادی خاورمیانه(، ص 173). در 1366ش/ 1987، از راهآهن حدیثه ـ کرکوک بهرهبرداری شد (مکملی، ج 1، ص 253).از جمله محدّثان و راویان پیش از سده هفتم در حدیثه فرات، این اشخاص بودند: سُوَیدبن سعید حدثانی (ابنسعد، ج 2، ص 383؛ نیز رجوع کنید به صفدی، ص 162)؛ سعیدبن عبداللّه حدثانی (یاقوت حموی، 1965، ج 2، ص 224)؛ روحبن احمد حدیثی، قاضیالقضات بغداد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 6، ص 75)؛ ابوجعفر نفیسبن وَهبان حدیثی یا حدثانی؛ و یعیشبن جهم حدیثی (سمعانی، ج 2، ص 188؛ نیز رجوع کنید به ابنماکولا، ج 3، ص20ـ22).منابع : ابناثیر؛ ابنازرق، تاریخ الفارقی، چاپ بدوی عبداللطیف عوض، بیروت 1974؛ ابن بطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمدعبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنتغری بردی، المنهل الصافی، ج 2، چاپ محمد محمد امین، قاهره 1984؛ همو، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره [? 1383[ـ1392/[? 1963[ـ1972؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابن حوقل؛ ابنخرداذبه؛ ابنخلدون؛ ابنخلّکان؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنسعید مغربی، کتاب الجغرافیا، چاپ اسماعیل عربی، بیروت 1970؛ ابنعبری، تاریخ مختصرالدول، چاپ انطوان صالحانی یسوعی، بیروت 1958؛ ابنفقیه؛ ابنفُوَطی، الحوادث الجامعة و التجارب النافعة فی المائة السابعة، چاپ مصطفی جواد، بغداد 1351؛ ابنقیسرانی، المؤتلف و المختلف، المعروف بالانساب المتفقة فی الخط المتماثلة فی النقط و الضبط، بیروت 1411/1991؛ ابنماکولا، الاکمال فی رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف من الأسماء و الکنی و الأنساب، چاپ عبدالرحمانبن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد، دکن 1381ـ1406/ 1962ـ1986؛ ابنمیسر، المنتقی من اخبار مصر، انتقاه تقیالدین احمدبن علی مقریزی، چاپ ایمن فؤاد سید، قاهره [? 1981[؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس 1840؛ البیر ابونا، تاریخ الکنیسة السریانیة الشرقیة، بیروت، ج 2، 3، 1993؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ یزیدبن محمد ازدی، تاریخ الموصل، چاپ علی حبیبه، قاهره 1387/1967؛ اصطخری؛ علی ظریف اعظمی، تاریخ الدول الفارسیة فی العراق، بغداد 1346/1927؛ بلاذری (بیروت)؛ محمدبن موسی حازمی همدانی، الأماکن، او، مااتّفق لفظه و افترق مسمّاه من الامکنة، چاپ حمد جاسر، ریاض ]بیتا.[؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ صادق سجادی، تهران 1375ـ1378ش؛ عبدالرزاق حسنی، العراق قدیماً و حدیثاً، صیدا 1377/ 1958؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الأرض و الأنبیاء علیهم الصلاة والسلام، بیروت : دارمکتبة الحیاة، ]بیتا.[؛ محمدبن عبداللّه حمیری، الرّوض المعطار فی خبر الأقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368ش؛ ذهبی؛ محمدحسین زبیدی، العراق فی العصر البویهی: التنظیمات السیاسیة و الاداریة و الاقتصادیة، 334ه ـ 447ه / 945م ـ 1058م، قاهره 1969؛ سمعانی؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، تاریخالخلفاء، بیروت 1408 / 1988؛ خلیلبن ایبک صفدی، نکت الهمیان فی نکت العُمیان، مصر 1329/1911؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ خالد عبدالمنعم عانی، موسوعة العراق الحدیث، بغداد 1977؛ عباس عزّاوی، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد 1353ـ1376/ 1935ـ1956، چاپ افست قم 1369ش؛ قدامةبن جعفر، کتاب الخراج، چاپ دخویه، لیدن 1889، چاپ افست 1967؛ قلقشندی؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مسکویه؛ مقدسی؛ احمدبن علی مقریزی، کتاب المقفّیالکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت 1411/1991؛ محمدکاظم مکملی، تاریخ جامع راهآهن، ج 1، تهران 1377ش؛ هندوشاهبن سنجر، تجاربالسلّف، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1357ش؛ یاقوت حموی، کتاب المشترک وضعا و المفترق صقعا، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1846، چاپ افست بغداد ]بیتا.[؛ همو، کتاب معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛EI2, s.v. "Haditha" (by E. Herzfeld); IbnIbri, The chronography of Gregory Abu'l Faraj the son of Aaron, the Hebrew physician commonly known as Bar Hebraeus, being the first part of his political history of the world, translated from the Syriac, by Ernest A. Wallis Budge, London 1932; Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate, Cambridge 1930; Middle East economic handbook, London: Euromonitor, Publications, 1986; Michael G. Morony, Iraq after the Muslim conquest, Princeton, N.J., 1984; David Oates, Studies in the ancient history of northern Iraq, London 1968; Claudius James Rich, Narrative of a residence in Koordistan, and on the site of ancient Nineveh; with journal of a voyage down the Tigris to Bagdad and an account of a visit to Shirauz and Persepolis, London 1836, repr. Farnborough, Engl. 1972; The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005.
حَراز، ناحیهای وسیع و کوهستانی در کشور یمن. این ناحیه در مغرب صنعا* و میان صنعا و حُدیده* قرار دارد و چون از بلندترین نواحی یمن به شمار میآید، در گذشته پناهگاه گروههای مختلف، بهویژه اسماعیلیان، بوده است. ساختمان این ناحیه منشأ آتشفشانی دارد و از مواد بازالت و گرانیت تشکیل شده و بنابر جدیدترین تقسیمبندی سیاسی کشور یمن، در شهرستان (مدیریه)های بنیمَطَر، حَیمه داخلیه، حَیمه خارجیه، مَناخه و صَعْفان، در استان (محافظه)های صنعا و حدیده، گسترده است (رجوع کنید به مقحفی، ذیل مادّه؛ ثور، ص 21؛ اکوع، قسم 1، ص 97ـ 98؛ نیز رجوع کنید به اطلس الجمهوریة الیمنیة و العالم، ص 24).این ناحیه از شمال به وادی سُرْدُد، از جنوب به وادی سِهام، از مشرق به ناحیه حیمه* و از مغرب به ناحیه بنیسعد محدود است و از مجموعهای ارتفاعات مانند صعفان، مَسار، بَیح، شبام، بنیاسماعیل و حراز (میانگین ارتفاع کوهها: سههزار متر) تشکیل شده است (ترسیسی، ص440؛ ثور، ص410؛ نیز رجوع کنید به هلفریتس، ص190ـ192). حراز نسبتآ مرطوب است و این رطوبت و بارش، از بادهای جنوبشرقی تأثیر میپذیرد. آب و هوا و خاک مناسب، آنجا را ناحیهای حاصلخیز ساخته است. در آن قهوه، گندم، جو، حبوبات و انواع میوه کشت میشود. پرورش دام و منابع سرشار زیرزمینی، مانند طلا، موجب شکوفایی اقتصادی آنجا شده است (رجوع کنید به ثور، ص 411؛ زکریا، ص 135ـ 136، 169؛ هلفریتس، همانجا؛ سیاغی، ص 122). قرارگرفتن ناحیه حراز میان صنعا و حدیده و برقراری ارتباط میان این دو شهر مهم، اهمیت سوقالجیشی به آن بخشیده است (ثور، ص410؛ زکریا، ص 166ـ167).مناخه از قدیم مقر حکومتی و مهمترین شهر ناحیه حراز بوده است. شهرهای مهم ناحیه، مسار، عطاره، حمید، مِتْوَح، شبام، لَکَمه، موزه، اَسِل، بِرار، اِمْقَه یا قُصَیبَه و حَجَیلَه، و وادیهای مهم آن حار، اِدْروب، حِجان، حمام، دایان، قصیه، حجیله و مفحقاند (ثور، ص 410 ـ 411؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). از جمعیت ناحیه در سالهای اخیر اطلاع دقیقی در دست نیست. به گفته مَقْحَفی در 1363ش/1984، جمعیت ناحیه حدود 000، 87 تن بوده است (همانجا).از پیشینه حراز در دوران باستان اطلاع چندانی نیست. نام هَوْزَن که در کتیبهای باستانی آمده است، بر ناحیه حراز دلالت میکند (د. اسلام، همانجا). در سدههای اولیه اسلامی، حراز یکی از مِخلافهای یمن بود که در کنار هوزن قرار داشت (یعقوبی، تاریخ، ج 1، ص 201؛ همو، البلدان، ص 318؛ نیز رجوع کنید به یاقوت حموی، ذیل مادّه). به گفته ابنخرداذبه (ص 142)، حراز و هوزن باهم یک مخلاف* را تشکیل میدادند. این نظر را مقدسی نیز در سده چهارم (ص 91ـ 92) تأیید کرده است. دقیقتر از آنها، ابنحائک همدانی، مؤلف سده سوم (ص 122ـ 123، 209)، گفته است که سرزمین حراز هفت ناحیه به نامهای هوزن، کرار، صَعْفان، مسار، لهاب، مجِّیع و حراز، و مُسْتَحْرِزَه دارد و گاهی حراز و هوزن نامیده میشود. این سرزمین، بسیار حاصلخیز و دارای دژهای استواری چون شبام، مسار، حراز، مستحرزه، مسجدی بر بالای کوه شبام و بازار میوه بود (همان، ص 122، 209، 238). حراز و هوزن فرزندان عوفبن عدی بودند و نسبشان به حِمْیربن سَبَأ (حمیر بزرگ) میرسید. حناتله، لُعف و نَشْق از تیرههای ساکن ناحیه حراز به شمار میآمدند که به عربیِ نه چندان فصیح سخن میگفتند (ابنکلبی، ج 2، ص 534ـ 539؛ ابنحائک، ص209، 248؛ ابنحزم، ص 432ـ 435؛ حازمی همدانی، ص 75ـ76).در 179، در حراز شورشی نافرجام برضد خلافت هارونالرشید و نمایندگان وی در یمن درگرفت (رجوع کنید به یعقوبی، تاریخ، ج 2، ص 412). در 297، امام هادی الیالحق، از امامان زیدی، با سپاهی به حراز رفت و بسیاری از اسماعیلیان را کشت (عباسی علوی، ص 395). در 345، اسمربن یوسفبن ابیالفتوح خولانی، در مخالفت با آلیعفر، به حراز لشکر کشید، اما شکست خورد (ابنقاسم، قسم 1، ص 222).در سده پنجم، صُلَیحیان در ناحیه حراز قدرت یافتند. مؤسس این سلسله، علیبن محمد صلیحی بود که در 439 در کوه مَسار قلعهای ساخت و حراز را مرکز دعوت خود قرار داد (حمادی، ص 81ـ82؛ ابنمجاور، ص 236ـ237؛ همدانی و جهنی، ص 75ـ76؛ نیز رجوع کنید به صلیحیان*). در 460 گروهی از قبایل حراز، که در صدد تصرف قلعه مسار بودند، به اطاعت دولت صلیحی درآمدند (ابنقاسم، قسم 1، ص 258؛ همدانی و جهنی، ص 118ـ119). با پایان یافتن حکومت صلیحیان در 532، اهالی حراز به اسماعیلیه حافظی پیوستند و علیبن حاتم، پیشوای دعوت حافظی، حراز را ضمیمه قلمرو خود ساخت (دفتری، ص 276،280ـ281). از 561 تا 564، درگیریهای متعددی میان اسماعیلیان حافظی و طیبی یمن روی داد، که در نهایت علی بنحاتم بر حاتمبنابراهیم حامدی، پیشوای اسماعیلیه طیبی، غلبه کرد. حاتمبن ابراهیم به حراز رفت و چند قلعه را تسخیر و سپس آنها را مستحکم کرد و با انتخاب قلعه حُطَیب به عنوان مرکز دعوت خود، عدهای از ساکنان حافظی حراز را پیرو اسماعیلیان طیبی ساخت (همدانی و جهنی، ص 275ـ 278؛ دفتری، ص 287ـ288). با مرگ حاتم در 569، فرزندش علی به جای وی نشست و در پی مخالفتهای محلی با ادامه دعوت طیبی، علی مرکز خود را از حراز به صنعا منتقل ساخت و با استقبال هَمْدانیهای شهر روبهرو شد (همدانی و جهنی، ص283؛ دفتری، ص 288). از این زمان تا اواسط سده نهم که حراز دوباره مرکز دعوت طیبی گردید، چند واقعه مهم در حراز روی داد، از جمله شورشهای گسترده در سالهای 731 تا 746، لشکرکشی نافرجام امام صلاحالدین به حراز در 790، و تسخیر قسمت عمده حراز و قلاع آن از سوی علیبن صلاحالدین در 804 (رجوع کنید به ابنقاسم، قسم 2، ص 534، 559؛ دفتری، ص 288ـ 289).سلطه عثمانیها بر یمن از اواسط سده دهم آغاز شد. در این زمان، حراز قضائی در سنجق صنعا در ولایت یمن به شمار میرفت (سامی، ذیل مادّه). در 944، امام شرفالدینبن شمسالدین بسیاری از قسمتهای ناحیه حراز و دو سال بعد قلعه مسار را تصرف کرد (ابنقاسم، قسم 2، ص 683؛ بافقیه، ص 267ـ 268). چندی بعد، حاکم حراز در درگیری میان شرفالدین و فرزندش، مطهر، جانب امام را نگه داشت (ابنقاسم، قسم 2، ص 692ـ693). در 973، رضوانپاشا (والی عثمانی یمن و فرزند مصطفی شاهین)، پس از سرکوبی اسماعیلیان، قلعه مَسار را تصرف کرد، اما طولی نکشید که مطهر در 974 با همراهی برادرزادهاش، محمدبن شمسالدین، حراز را از سلطه عثمانیها خارج ساخت و با پیمان صلحی که میان مطهر و رضوان منعقد گردید، حراز در اختیار مطهر باقی ماند (نهروالی، ص170ـ171؛ ابنقاسم، قسم 2، ص 724ـ 726). در 977، سنانپاشا (والی عثمانی یمن) با لشکرکشی چند قلعه حراز را به عثمانیها بازگرداند و در 1013 قلعه مسار را که در اختیار علیبن یوسف حماطی قرار داشت و در حَیمه شورشی برپا کرده بود، تصرف کرد (رجوع کنید به نهروالی، ص 349ـ353؛ ابنقاسم، قسم2، ص736، 782، 786). در زمان کشمکشهای میان زیدیان و داعیان سلیمانیِ مَکرمی یمن در سده دوازدهم، منصوربن متوکل (امام زیدی) حراز را، به عنوان پاداش سرکوب شورشیان، به هبةاللّهبن ابراهیمِ مکرمی واگذار کرد، اما این اقدام از منازعات دو گروه نکاست (رجوع کنید به دفتری، ص 319). در 1256، قبیله اسماعیلی یام، حراز را تصرف کرد (نعمی حسنی، ص 131). دو سال بعد، امام زیدی، علیبن مهدی (ملقب به هادی و امام صنعا) به حراز لشکر کشید و مناخه را تصرف کرد، اما با تطمیع امرای سپاه هادی، مکرمیها مناخه را پس گرفتند (واسعی یمانی، ص 85). در 1289 مختارپاشا به حراز حمله کرد و مکرمیها را از آنجا بیرون راند (رجوع کنید به عرشی، ص 76ـ 77؛ دفتری، ص320).امروزه حراز شش مخلاف به نامهای بنیاسماعیل، ثِلْث، لَهاب، بنیمُقاتل، مسار و هوزن دارد (اکوع، قسم1، ص75) و گروههایی از سلیمانیها (بیشتر در لَهاب، هوزن و دامنههای کوه مغاربه)، داودیها (بیشتر در بنی مُقاتل و دامنههای کوه صعفان) و عدهای از شافعیها (بیشتر در مناخه) در آن زندگی میکنند (رجوع کنید به دفتری، ص 314، 321؛ د. اسلام، همانجا). در ناحیه حراز، آثار قلعههای بسیاری برجای مانده که مهمترین آنها قلاع مسار، شبام، بیح، عِرّ و صعفان است (مقحفی، همانجا؛ سیاغی، ص77). از دوره عثمانی نیز آثاری در حراز بهجا مانده است (رجوع کنید به زکریا، ص 169).از جمله بزرگان حراز، ابوالعباس احمدبن محمد ابیبکر معروف به یمانی (فقیه) و عبداللّه بن ابیالفتوح حرازی (شاعر) بودهاند (عمادالدین کاتب، ج 10، قسم شعراءالشام، جزء3، ص 273؛ خزرجی، ج 2، ص 45؛ برای دیگر بزرگان حراز رجوع کنید به سمعانی، ج 2، ص 193؛ ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 278؛ بریهی، ص 26، 45، 126).منابع : ابنحائک، صفة جزیرةالعرب، چاپ محمدبن علی أکوع، بغداد 1989؛ ابنحجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج 1، حیدرآباد، دکن 1392/1972؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، بیروت 1403/1983؛ ابنخرداذبه؛ ابنقاسم، غایةالامانی فی اخبار القطر الیمانی، چاپ سعید عبدالفتاح عاشور، قاهره 1388/1968؛ ابنکلبی، نسب مَعَدّ و الیمنالکبیر، چاپ ناجی حسن، بیروت 1408/ 1988؛ ابنمجاور، صفة بلادالیمن و مکة و بعضالحجاز، المسماة تاریخ المستبصر، چاپ اسکار لوفگرن، بیروت 1407/1986؛ اطلس الجمهوریة الیمنیة و العالم، بیروت: جیوپروجکتس، 2003؛ اسماعیل اکوع، مخالیفالیمن، قسم 1، ابوظبی 1423 / 2002؛ محمدبن عمر طیب بافقیه، تاریخ الشَحْر و اخبارالقرن العاشر، چاپ عبداللّه حبشی، بیروت 1419/1999؛ عبدالوهاببن عبدالرحمان بریهی، طبقات صلحاء الیمن، المعروف بتاریخ البریهی، چاپ عبداللّه محمد حبشی، صنعا 1403/1983؛ عدنان ترسیسی، بلاد سبأ و حضارات العرب الاولی، الیمن (العربیة السعیدة)، بیروت 1410/1990؛ عبداللّه ثور، هذه هی الیمن: الارض و الانسان و التاریخ، بیروت 1985؛ محمدبن موسی حازمی همدانی، عجالة المبتدئ و فضالة المنتهی فیالنسب، چاپ محمد زینهم عزب، عائشه تهامی، و مدیحه شرقاوی، قاهره 1998؛ محمد بن مالک حمادی، کشف اسرار الباطنیة و اخبار القرامطة، چاپ محمد زینهم عزب، قاهره 1406/1986؛ علیبن حسن خزرجی، العقود اللؤلؤیة فی تاریخالدولة الرسولیة، ج 2، چاپ محمد بن علی اکوع، صنعا 1403/1983؛ احمد وصفی زکریا، رحلتی الیالیمن، دمشق 1406/1986؛ شمسالدینبن خالد سامی، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/1889ـ1898؛ سمعانی؛ حسین احمد سیاغی، معالم الآثار الیمنیة، صنعا 1980؛ علیبن محمد عباسی علوی، سیرةالهادی الی الحق یحییبن الحسین علیه و آلهالسلام، چاپ سهیل زکار، بیروت 1401/1981؛ حسینبن احمد عرشی، کتاب بلوغالمرام، فی شرح مسک الختام فی من تولّی ملک الیمن من ملک و امام، چاپ انستاس ماری کرملی، ]قاهره? 1939[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ محمدبن محمد عمادالدین کاتب، خریدةالقصر و جریدةالعصر، ج 10، قسم شعراءالشام، جزء3، چاپ شکری فیصل، دمشق 1383/1964؛ ابراهیم احمد مقحفی، معجمالمدن و القبائل الیمنیة، صنعا 1985؛ مقدسی؛ احمدبن احمد نعمی حسنی، حولیات النعمی التهامیة من تاریخالیمن الحدیث: 1215ـ 1258ه / 1800ـ1842م، چاپ حسین عمری، دمشق 1407/1987؛ محمدبن احمد نهروالی، البرق الیمانی فیالفتح العثمانی، بیروت 1407/1986؛ عبدالواسعبن یحیی واسعی یمانی، تاریخ الیمن، المسمّی فرجةالهموم و الحزن فی حوادث و تاریخالیمن، صنعا 1991؛ هانس هلفریتس، الیمن منالباب الخلفی، تعریب خیری حمّاد، ]بیروت? 1961[؛ حسینبن فیضاللّه همدانی و حسن سلیمان محمود جهنی، الصُّلیحیون و الحرکة الفاطمیة فی الیمن، قاهره [? 1955[؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، البلدان؛ همو، تاریخ؛Farhad Daftary, The Ismails: their history and doctrines, Cambridge 1992; EI2, s.v. "Haraz" (by A. K. Irvine).
حَریق، محافظه (شهرستان) و شهری در منطقه اداریِ (استان) ریاض، در مشرق عربستان سعودی.1) محافظه حریق. در مشرق منطقه اداری ریاض واقع است. رشتهکوه علیه در آن امتداد دارد و رود حریق در آن جاری است. راه اصلی نَجْران ـ ریاض از محافظه حریق میگذرد. حریق در شمال با رشتهکوه علیه از ناحیه عارض و در جنوب با کوههای حلیه از شهر حُوطه جدا میشود (لاریمر، ج 8، ص 638ـ639). در رشتهکوه علیه قلعههایی بهنام قرانیه/ قرونیه وجود دارد (همان، ج 8، ص 639). این منطقه برای پرورش میوه مناسب است (همان، ج 8، ص 641). قبیله هَزازِنَه و نیز عدهای از قبیله فضول در ناحیه حریق ساکناند (فؤاد حمزه، ص 186، 195). تا پیش از 1040، ریاست منطقه حریق در دست قبیله قَواوره سُبَیع بود. در این سال، هزازنه شهر حریق را اشغال کردند (خزعل، ص 292؛ فیلبی، ص 13).2) شهر حریق، مرکز محافظه حریق. این شهر در حدود 155 کیلومتری جنوبغربی شهر ریاض، در َ37 ْ23 عرض شمالی و َ40 ْ46 طول شرقی واقع است. رشتهکوه علیه در شمال شهر امتداد دارد. حریق با راهی فرعی به طول حدود 51 کیلومتر به شهر حوطه (یا حوطه بنیتَمیم) و سپس از آنجا با راه اصلی نَجران ـ ریاض مرتبط میشود (اطلس المملکة العربیة السعودیة، ص 195، 240، نقشه 15).گفته شده است بانی شهر حریق فردی به نام رشیدبن مسعودبن سعیدبن فاضل الهزانی الجلاسی بود. بعد از وی (پس از 1188) خاندانش، یعنی آلحمدبن رشیدبن مسعود، در آباد کردن حریق کوشیدند (خزعل، همانجا). در سده دوازدهم/ هجدهم، نیبور (ص 297) حریق را از بخشهای ایالت خَرْج* در سرزمین نجد ذکر کرده است.در جنگ میان سعدونبن عُرَیعِر (امیر احساء) و عبدالعزیز پسر محمدبن سعود (حاکم درعیه) در 1178، اهالی حریق عریعر را در محاصره قلعهای که عبدالعزیز در آن پناه گرفته بود یاری نمودند، ولی سرانجام، عبدالعزیز آنان را شکست داد (ابنغنام، ص 127).در 1188، هیئتی متشکل از محمدبن رشید هزانی، امیر حریق، و اعیان شهر به درعیه* رفتند و با محمدبن عبدالوهاب، مؤسس وهابیت، بیعت کردند (همان، ص141؛ خزعل، همانجا).در 1195، عبدالعزیز، که از 1179 حاکم درعیه شده بود، برای سرکوب مخالفان وهابیت به نواحی حریق و خرج لشکر کشید. در این سال نیز اهالی حریق سعدونبن عریعر را در جنگ با عبدالعزیز یاری نمودند. سعدون، که نتوانست عبدالعزیز را شکست دهد، دست از محاصره برداشت و اهالی حریق و دیگر همپیمانان وی نیز متفرق شدند. سپس عبدالعزیز به یمامه و حریق حمله برد و آنجا را تصرف کرد (رجوع کنید به ابنغنام، ص 153؛ فیلبی، ص 71).خالدبن سعودبن عبدالعزیز در 1253، پس از تسخیر ریاض، در نامهای به امیرحریق خواستار تسلیم حریق گردید، اما امیرحریق اعلام جنگ کرد و در نبردی که میان خالد و اهالی حریق و دیگر وادیها صورت گرفت، خالد شکست خورد و تسلیم گردید (مختار، ج 1، ص 288ـ291).در دوران حکومت عبدالعزیزبن عبدالرحمانبن فیصل (مؤسس سلطنت سعودی، حک : 1319ـ1372) هزازنه در منطقه حریق شورش کردند. عبدالعزیز برای سرکوب قیام به حریق رفت. هزازنه در قلعه خود پناه گرفتند. عبدالعزیز دو ماه آنان را محاصره کرد و چون نتیجه نگرفت، دستور داد تا در زیر قلعه نقبی به طول چهل ذراع بزنند و به پناهندگان هشدار داد که اگر تسلیم نشوند، قلعه را منفجر خواهد کرد. هزازنه تسلیم شدند. عبدالعزیز بزرگان و رهبران هزازنه را دستگیر کرد و با خود به ریاض برد و آنان را زندانی کرد، اما پس از مدتی با وساطت قاسمبن ثانی، امیر قطر، آنان را عفو کرد و اجازه داد به حریق بازگردند (فؤاد حمزه، ص 375؛ ریحانی، ص180ـ181).هزازنه در بازگشت، با عرائف (اولاد سعودبن فیصلبن ترکی) و مردم حوطه متحد شدند و بهسوی حریق رفتند و سپس به قصری که لشکریان ابنسعود در آن بودند حمله کردند و پس از هفت روز محاصره آنجا را گرفتند. ابنسعود، بعد از صلح با شریفحسین، حاکم مکه، با 200 ،1 مرد جنگی شهر حریق را در 1328 تصرف کرد و تمام هزازنیها را که در منازعه شرکت کرده بودند، به قتل رساند (ریحانی، ص 194ـ196).در اوایل سده چهاردهم/ بیستم، خراج سالیانهای که حریق به امیر وهابی میپرداخت، پنج هزار دلار بود. در این زمان، جمعیت حریق چهار هزار تن ضبط شده (لاریمر، ج 8، ص 641)، اما احتمالاً در گذشته پرجمعیتتر بوده است. به عقیده اهالی، هجوم مصریان در کاهش جمعیت حریق مؤثر بوده است (رجوع کنید به همانجا). در همین دوران، حریق از توابع ایالت نجد (به مرکزیت ریاض) بود و حدود چهار هزار تن در آن بهسر میبردند (حافظ وهبه، ص 48، 53). از حریق راههایی به شهر دَلَّم (حدود 120 کیلومتری شمالشرقی حریق) و شهر حائر (حدود 25 کیلومتری جنوب ریاض) منشعب میشد. حریق بازار کوچکی نیز داشته است (لاریمر، ج 8، ص 639ـ641).منابع : ابنغنام، تاریخ نجد، چاپ ناصرالدین اسد، بیروت 1405/ 1985؛ اطلس المملکة العربیة السعودیة، ریاض: وزارة التعلیم العالی، 1420/2000؛ حافظ وهبه، جزیرةالعرب فی القرن العشرین، ]قاهره ? 1375/ 1956[؛ حسین خلف خزعل، حیاة الشیخ محمدبن عبدالوهاب، بیروت 1968؛ امین ریحانی، تاریخ نجد الحدیث و ملحقاته، بیروت 1954؛ فؤاد حمزه، قلب جزیرةالعرب، ریاض [? 1352/ 1933[؛ صلاحالدین مختار، تاریخ المملکة العربیة السعودیة فی ماضیها و حاضرها، بیروت: دارمکتبة الحیاة، ]بیتا.[؛John Gordon Lorimer, Gazetteer of the Persian Gulf, 'Oman, and central Arabia, Buckinghamshire 1986; Carsten Niebuhr, Description de l'Arabie, Amsterdam 1774; Harry St. John Bridger Philby, Sa`udi Arabia, Beirut 1968; The Times atlas of the world, London: Times Books, 1992.