دیر گچین، کاروانسرایی در 35 کیلومتری جنوبغربی ورامین، بر سر راه قدیم ری به قم. سابقه این کاروانسرا به دوره ساسانیان میرسد که در دوره اسلامی، چندینبار مرمت شده و در روزگار صفویان، بهصورت کنونی آن درآمدهاست (← ادامه مقاله). دیرگچین به سبب قدمت، اهمیت تاریخی، و داشتن مسجد، حمام، آسیا و آبانبار یکی از کاروانسراهای شاخصایران است و در اول مهر 1382ش با شماره 10408 در فهرست آثار ملی بهثبت رسیدهاست (پازوکی طرودی و شادمهر، ص125).بهگفته شمس قیس (ص199)، دیر در زبان پهلوی بهمعنی گنبد بوده و این بنا را از آنرو که گنبدی از گچ داشته دیرگچین نامیدهاند. گرچه دیرگچین را بنایی ساختهشده از گچ و آجر وصف کردهاند (← اصطخری، ص230؛ ابنحوقل، ص290)، در متون سخنی از گنبدی شاخصنیست و بنای فعلی نیز چنین گنبدی ندارد. شاید بخشی از بنا که بعدها مسجد شده، روزگاری چنین گنبدی داشتهاست (شکوهی ، ص445). گذشته از این، به گفته شکوهی (همانجا)، برای نامیدن کاروانسرایی بیابانی، دیر (به معنای اقامتگاه بیرون از آبادی) انتخاب دور از ذهنی نیست. این بنا را به این نامها نیز خواندهاند: دیر کردشیر (قزوینی، ص248؛ یاقوت حموی، ذیل «دیرکردشیر»)، دیرالجَص(اصطخری، همانجا؛ مقدسی، ص491)، قصرالجَص(مقدسی، ص490)، دیر جص(قمی، ص26)، دیر گچ (همانجا)، دیر کجین (ابنرسته، ص190ـ191؛ ابودُلف خزرجی، ص31؛ مجملالتواریخ و القصص، ص54، 463) و رباط دیرگچی (نظامالملک، ص86). اعتمادالسلطنه (ص213) بهخطا این بنا را دیر کاجنامیدهاست، حال آنکه کاجمنزل بعدیِ راه بهسوی قم است.دیرگچین در مسیری سوقالجیشی واقع بود و از زمان ایجاد تا دوره صفویه اهمیت نظامی داشت (ریاضی، ص62). شاید بههمینسبب، ابودلف خزرجی (همانجا) آن را حصن، به معنای دژ، خواندهاست. اهمیت ارتباطیِ دیرگچین و شهرت دزدان این منطقه (← اصطخری، ص231؛ نیز ← نظامالملک، همانجا) ساختار دژمانند و استحکامات دفاعی این بنا را توجیه میکند (← کریمان، ج1، ص252).ساخت این بنا را به اردشیر بابکان (قزوینی، همانجا) و انوشیروان نسبت دادهاند. به نوشته حسنبن محمد قمی در تاریخ قم (ص26)، مَلِک روم گروهی از عَمالقه را که بازمانده قوم عاد و صاحب جثههای بزرگ بودند به خدمت انوشیروان فرستاد و او ایشان را به ساخت این بنا گماشت. شاید از همینجاست که ابودلف خزرجی (همانجا) و یاقوت حموی (همانجا) این بنا را عادی (منسوببه قوم عاد) دانستهاند. میتوان چنین پنداشت که بازسازی بنای دوره اردشیر در دوره انوشیروان صورت گرفته باشد (شکوهی، ص448). در قرون نخستین اسلامی، دیرگچین در میانه راه ری به قم بود. فاصله این دو شهر چهار مرحله بود و سه منزل داشت: دیزه یا دِزِه (جایی نزدیک ورامین)، دیرگچین، و کاج(ابنحوقل، همانجا؛ مقدسی، ص491). بهگفته ابنحوقل (همانجا)، دیدهبانان سلطان در آن مستقر بودهاند، آب آن شور بوده و زراعت و درختی نداشتهاست. بهگزارش مقدسی (ص491ـ492)، بنا از آجرهایی بزرگ ساخته شده بود و دروازههایی آهنین و دکان و آبانبارهایی برای ذخیره آب باران داشت که در آن ایام، خللی بدان راه یافته بود. به گفته یاقوت حموی (همانجا)، این بنا گذر از بیابان مهلک میان ری و قم را ممکن میکرد. در اوایل قرنششم، معینالدین مختصالملک ابونصر کاشی، وزیر سلطانسنجر سلجوقی (حک : 511ـ552)، بنا و راهِ گذرنده از آن را مرمت کرد (ناصرالدین منشیکرمانی، ص67ـ68؛ نیز ← عرب، ص101). در قرن هفتم، با هجوم مغولان به ایران و از رونقافتادن ری و راهِ باستانی آن، از اهمیت دیرگچین کاسته شد (ریاضی، همانجا). در دوره صفویان، بنا را از اساس مرمت کردند. پس از کارهای این دوره، دیگر از ساختمانهای مستطیلشکل داخل حیاط، که در گزارش ابودلف خزرجی (ص30ـ31) آمده، اثری نیست. البته این تغییرات بیشتر در قسمتهای داخلی بنا صورت گرفته و دیوارها و برجها و نمای بیرونی بنا به شکل اولیه باقی ماندهاست (گردنیا، ص82). در اواخر سده سیزدهم، مستوفیالممالک*، معمارِ مخصوصدربار، حاجیابوالحسن معمار اصفهانی را مأمور مرمت کاروانسرا کرد. در همین زمان قناتی هم کشیدند و در 250 متری شرق کاروانسرا، قلعهای رعیتی ساختند. این بنا چهاردیواری عظیمی به ابعاد حدود 300×200 متر است و چند دستگاهِ مستقلِ حیاطدار و چهار دروازه در چهار سو دارد و گویا ناتمام ماندهاست (← اعتمادالسلطنه، ص214ـ216).دیرگچین بنایی چهارضلعی به ابعادی در حدود 110× 110 متر است. در چهارگوشه بنا، چهار برجعظیم استوانهای و در دو سوی سردر، در بدنه جنوبی نیز دو برجبا قاعده نیمبیضی قراردارد. ورودی فرعی بنا مدخل کوچکی در ضلع شمالی است که در دورههای بعدی بر بنا افزودهاند. ضخامت بیش از سه متر دیوار برجها و بخشهای زیرین باروها و حصار باعث مقاومت بنا در برابر حملات نظامی و خطرهای طبیعی شدهاست. حیاط این کاروانسرا مربعی به ابعاد 69 متر است. در هر ضلع حیاط، یک ایوان و ده حجره قرار گرفتهاست و هر حجره ایوانچهای دارد. ایوان ضلع شمالی بنا مفصّلتر است و سرسرایی با سه حجره در پسِ آن دارد. در پشت حجرههای هر ضلع کاروانسرا، اصطبلی به شکل دالانی طویل با طاقهای ضربی ساختهاند که با دو مدخل به حیاط راه مییابد. درون اصطبلها 66 ایوانچه یا سکو با کف مرتفع برای استراحت و استقرار خدمه، تیمارداران و چارواداران کاروان تعبیه شدهاست. ابعاد این سکوها برحسب اقامت یک نفر یا یک گروه متفاوت است. هر سکو، مانند حجرهها و ایوانچههای پیرامونِ حیاط، یک بخاری دیواری دارد. سقف اتاقها و تالارها و اصطبلهای کاروانسرا را با گنبدهای بیضیشکل پوشاندهاند و برای نورگیری و تهویه اصطبلها، دریچههای کوچکی در آنها ایجاد کردهاند. در چهارگوشه حیاط کاروانسرا، فضاهایی با کارکردهای خاصوجود دارد. در گوشه جنوبشرقی، تالاری به مساحت 15×5ر15 متر با چهار ستون آجری قرار دارد. بر دیوار جنوبی این تالار، محرابی است که نشان میدهد این بخش از بنا مسجد بودهاست. در گوشه شمالشرقی بنا، یک دستگاه مستقل با حیاطی هشتضلعی قرار دارد. این ساختمان، با طرح ویژه و تجهیزات کامل، اعیانیترین بخش کاروانسرا و محل سکونت صاحبمنصبان و مسافران عالیرتبه بودهاست. گوشه شمالغربیِ این کاروانسرا محل تلاقی اصطبلهای جانبی است که ارتباط آنها با یک دیوار فاصل قطع شدهاست. در جوار این دیوار، آسیایی است که گویا با نیروی چهارپایان کار میکردهاست. گوشه جنوبغربی به حمامی اختصاصدارد که شامل فضاهایی چون رختکن و گرمخانه و دو خزینه با طاقهای قوسی است. در کنار حمام، حیاطی چهارگوش وجود دارد که راهی به حمام ندارد و به یکی از اصطبلها پیوسته است. لبه بام کاروانسرا کنگرههایی با آجرهای بزرگ ساسانی با دندانههای منحنی دارد (شکوهی، ص453ـ457).بررسی ساختار بنا نشان میدهد که بخشهایی از آن بازمانده از دوره ساسانی است. دیوارهای پیرامونی و برجها همه از آجرهایی قرمزرنگ به اندازه 8×36×36 سانتیمتر و ملاط گچ است. پوشش هر شش برجکاروانسرا گنبدی با قوس بیز (بدون تیزه) و سِکَنْجهای کوتاه است که از ویژگیهای معماری دوره ساسانی است. راهروهایی که به برجها میرسد نیز طاق ضربی به اسلوب ساسانی دارد. گویا طرح کلی بنا، شامل چهاردیواری و برجهای پیرامونی، از دوره ساسانی بیتغییر ماندهاست. بخشی از دیوارها را در دوران اسلامی با آجرهای دوره ساسانی مرمت کردهاند. کنگرههای روی دیوارها نیز از دوران اسلامی است (همان، ص453ـ454). چهار ستونِ میانی مسجد تا ارتفاع یک متر بالاتر از کف، از دوره ساسانی است و از آنجا تا پاطاق، در دوران اسلامی با مصالح دوره ساسانی بازسازی شدهاست. پوشش این فضا نیز مانند بیشتر پوششهای بنا، مگر برجها، از دوره صفویان است. میتوان چنین پنداشت که در روزگارِ ساسانیان، بر این چهار ستونِ عظیم، گنبدی سوار بودهاست. گویا ایوانچهها یا سکوهای درونِ اصطبلها را در دوره سلجوقیان، در زمان مختصالملک کاشی، ساختهاند. در مجموع میتوان گفت بنای دوره ساسانی در دوره سلجوقیان مرمت شده و تاحدی به الگوی آشنای کاروانسراهای دوران اسلامی نزدیک شده و در دوره صفویان، بهصورت کنونی درآمدهاست. شواهد نشان میدهد که حمام کاروانسرا را پس از این دوره و در دوره قاجاریان ساختهاند (همان، ص455، 459ـ460).ملحقات خارجاز این کاروانسرا عبارتاند از: بنایی چهارگوش با اضلاع حدود شش متر، کوره آجرپزی، دو آبانبار در غرب کاروانسرا که از آب باران پر میشده و یکی سالم است و دیگری ویران، و قبرستانی در ضلع جنوبغربی از دوران اسلامی که روی قبرهایش را با آجر پوشاندهاند (گردنیا، ص84).منابع : علاوه بر مشاهدات مؤلفان؛ ابنحوقل؛ ابنرسته؛ مسعودبن مهلهل ابودُلف خزرجی، الرسالة الثانیة، چاپ پطرس بولگاکوف و انس خالدوف، مسکو 1960؛ اصطخری؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، رسائل اعتمادالسلطنه: شامل بیست و چهار رساله، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1391ش؛ ناصر پازوکیطرودی و عبدالکریم شادمهر، آثار ثبتشده ایران در فهرست آثار ملی: از 24ر6ر1310 تا 24ر6ر 1384، تهران 1384ش؛ محمدرضا ریاضی، «کاروانسرای دیرگچین»، اثر، ش 21 (تابستان 1371)؛ محمدبن قیس شمسقیس، کتاب المعجم فی معاییر اشعار العجم، تصحیح محمدبن عبدالوهاب قزوینی، چاپ مدرس رضوی، تهران ?] 1338ش[؛ کاظم عرب، «کاروانسرای دیرکاج: قلعه سنگی محمدآباد قحرود»، اثر، ش40 و 41 (تابستان و پاییز 1385)؛ زکریابن محمد قزوینی، آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ ووستنفلد، گوتینگن 1849؛ حسنبن محمد قمی، کتاب تاریخ قم، ترجمه حسنبن علی قمی، چاپ جلالالدین طهرانی، تهران 1361ش؛ حسین کریمان، ری باستان، تهران 1354ش؛ عبدالحسین گردنیا، «دژ کردشیر»، باستانشناسی و هنر ایران، ش 4 (پاییز و زمستان 1348)؛ مجملالتواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاله خاور 1318ش؛ مقدسی؛ ناصرالدین منشیکرمانی، نسائمالاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1338ش؛ حسنبن علی نظامالملک، سیر الملوک (سیاست نامه)، چاپ هیوبرت دارک، تهران 1340ش؛ یاقوت حموی؛Mehrdad Shokoohy, "The Sasanian caravanserai of Dayr-i Gach((n, south of Ray, Iran", Bulletin of the School of Oriental and African Studies, XLVI (1983).
دمشق، از قدیمترین و مهمترین شهرهای منطقة شامات و پایتخت کشور سوریه. این مقاله مشتمل بر این بخشهاست:1) تاریخ پیش از اسلام2) تاریخ دورة اسلامی3) وضع کنونی4) باستانشناسی5) معماری و شهرسازی جامع دمشق6) هنرها7) آموزش و فرهنگ1) تاریخ پیش از اسلام. در اسطورههای یونانی و منابع اسلامی، دربارة ساخت و وجهتسمیة دمشق، وجوه متعددی ذکر شدهاست؛ بنابر یکی از مشهورترین روایتها، دمسکوس (فرزند هرمس، از خدایان یونانی) دمشق را بنا نهادهاست.همچنین گفته شده دمشق در اصل درمسکوس بودهاست، بر این اساس که دیونوسوس (خدای بارآوری و شراب)، برای کیفر مردی به نام آسکوس، به جرم بریدن تاکی که او در سوریه غرس کرده بود، دستور داد پوستش را بکنند و از آن ظرف شراب سازند و درمسکوس، مرکّب از دو کلمة درما به معنای پوست و آسکوس به معنای ظرف پوستی یا مَشک پوستی، بهصورت دمسکوس کوتاه شدهاست (← حدّاد، ص270ـ271). اما بنابر روایات اسطورهای مذکور در کتابهای تاریخی دورة اسلامی، دمشق را یکی از احفاد نوح (به فاصلة چهار نسل) با نام دمشق (← مقدسی، ص159؛ ابنعساکر، ج1، ص11ـ18؛ یاقوت حموی، ذیل مادّه) یا دَماشق (بکری، 1403، ج2، ص556؛ یاقوت حموی، همانجا)، یا یونانیان پیش از اسکندر (زهری، ص71؛ ابنعساکر، ج1، ص15ـ16؛ ابنکثیر، ج9، ص143) بنا نهادهاند. برخی جغرافینویسان مسلمان دمشق را محل هبوط و اقامت آدم و حوّا (← یاقوت حموی، همانجا؛ قزوینی، ص189) و مقتل هابیل (ابنجبیر، ص247؛ قزوینی، همانجا) دانستهاند. این روایات و نیز روایتهای دیگر به این شهر در دورة اسلامی اعتبار و اهمیت ویژهای بخشیدهاند، ازجمله روایتهایی که دمشق را زادگاه ابراهیم (← ابنکثیر، ج1، ص140، 173)، محل سکونت نوح (ابنخرداذبه، ص76؛ بکری، 1992، ج1، ص463)، مدفن 2700 پیامبر همچون موسی (نُوَیری، ج1، ص343)، و محل نزول عیسی (یاقوت حموی، همانجا) شمردهاند، در کنار شماری از اعلامِ مکانیِ آیات قرآن چون «اِرَمَ ذاتِالْعِماد» (فجر:7؛ ← ابنخرداذبه، همانجا؛ ابوالفتوح رازی؛ بغوی، ذیل آیه) و «رَبْوَه» (مؤمنون: 50؛ ابوالفتوح رازی؛ بغوی، ذیل آیه) که آنها را با دمشق انطباق دادهاند؛ و نیز نقلهای فراوانی که در فضیلت دمشق بیان شدهاست (← حسن زکی صواف، 1424، ص23ـ49).اما بدون درنظرگرفتن اینگونه اسطورهها و روایات، بنابر یافتههای باستانشناسان و محققان و برخی سنگنبشتهها و اسناد تاریخی، پیشینه دمشق و تحول نامهای گوناگون آن بهگونهای دیگر است. برپایة کاوشها در تپههای باستانی متعدد اطراف دمشق، حیات بشری در دمشق به هزارة نهم پیش از میلاد میرسد (← کنتنسون، ص101ـ106؛ بهنسی، ص235ـ 236)، اما سابقة کاربرد واژة دمشق، بنابر اطلاعات موجود، به دورة تحوطمس سوم، پادشاه مصر (حک: حـ 1481ـ 1447ق م)، بازمیگردد. وی پس از حمله به شام و تصرف دمشق دستور داد نام آن را (با ضبطهای تمشق، دارمشق، تامشقو، تمسکو، تامسکو، دامسکو، و تیمشک) بر دیوارهای معبد آمون در شهر کرنک، در شمال شهر اَلْاُقْصر (در جنوب مصر) نقش کنند ( ← کلنگل، ص112؛ علی ابوعسّاف، 1414ـ1415، ص89؛ بهنسی، ص233، 237).در همین معبد، در کتیبهای مربوط به 1403 تا 1347 پیش از میلاد، نام آن بهصورت دمشق نیز ضبط شدهاست (علی ابوعسّاف، همانجا). این نام در سنگنوشتههایی به خط میخی از سدة چهاردهم پیش از میلاد، در تَلّالعَمارنه*، در استان مینیا (در جنوب مصر) به صورتهای -qa / Di-maš-qa /Du-ma-aš Ti-ma-aš-qiآمدهاست (← فِراس سَوّاح، ص193ـ194؛ مُحَفِّل، ص23ـ24؛ برای ضبطهای گوناگون نام دمشق و وجوه احتمالی تسمیة آن تا پیش از ورود اسلام ← محفّل، ص23ـ26؛ بهنسی، ص234؛ علی ابوعسّاف، 1414ـ1415، ص89 ـ90).دمشق که از نیمههای هزارة دوم پیش از میلاد، در قلمرو فرعونهای مصر قرار داشت، پس از حدود سیصدسال، با پایانیافتن حکومت رامسس سوم (حک: 1198ـ1167ق م)، بهتدریج از سیطرة مصر بیرون آمد (بهنسی، ص237؛ عبدالرحمان غنیم، ص270). در این زمان، آرامیان سامیتبار، که ابتدا در 3000 پیش از میلاد و سپس در 1500 تا 1200 پیش از میلاد از جزیرةالعرب به نواحی عراق و شام کوچیده بودند، با بهرهگیری از اوضاع بهوجودآمده پس از سقوط دولت دستنشاندة مصریان، حکومتهایی در عراق و شام پایه گذاردند. دمشق مدتی مرکز یکی از این حکومتها بود (حتّی، ج1، ص68ـ69، 174ـ179؛ کلنگل، ص114؛ محفّل، ص39؛ علی ابوعسّاف، 1988، ص59ـ 60، 73) و در عهد عتیق (کتاب اول سموئیل نبی، 47:14؛ کتاب دوم سموئیل نبی، 5:8)، از آن با نام صوبه/ صوبا یا آرام/ آرامه دمشق یاد شدهاست. به روایت عهد عتیق (کتاب دوم سموئیلنبی، 8: 3ـ10،10: 15ـ19؛ کتاب اول تواریخ ایام، 18: 3ـ9)، حضرت داوود (حک: حـ 1012ـ حـ 972) و سپس فرزندش سلیمان، که با پادشاه صوبه در جنگ بودند، مدتی دمشق را تصرف کردند (نیز← یوسیفوسبن کربون، ص9؛ حتّی، ج1، ص178ـ179، 203؛ دوپونـسومه، ص39ـ42؛ قس محفّل، ص55، که تصرف دمشق به دست داوود را کاملاً رد میکند). یکی از سرداران حکومت صوبه، با نام رِزونبن یَدَع دمشق را تصرف و حکومتی مستقل در آنجا برپا کرد. او و اخلافش قدرتی روزافزون بهدست آوردند و توانستند همزمان با مقابله با دولت آشور، با دولت عبرانی یا مملکت اسرائیل رویارو شوند، چنانکه در دورة آنها اسرائیل تابع دمشق شد (← زهدی، 1415، ص112ـ117؛ علی ابوعسّاف، 1988، ص60ـ62؛ دوژرژ، ص2؛ حتّی، ج1، ص179؛ دوپون ـ سومه، ص43ـ44). دمشق که در این دوره بین دشمن شمالی (دولت آشور) و دشمن غربی (دولت عبرانی) قرار گرفته بود، پس از بارها مقاومت در برابر حملات آشوریان و بهرغم دیوارهای بسیار مستحکم شهر، سرانجام در 732 پیش از میلاد بهدست آشوریان افتاد (حتّی، ج1، ص179ـ181، 213؛ زهدی، 1415، ص132ـ133؛ دوپون ـ سومه، ص85ـ87؛ محفّل، ص65؛ نیز ← کتاب اشعیاء نبی، 7: 1ـ8؛ کتاب عاموس نبی، 1: 3ـ5؛ کتاب دوم پادشاهان، 15: 29، 37؛ 16: 5ـ10) و تا حدود 612 پیش از میلاد، بهرغم شورشهای مکرر اهالی دمشق، همچنان در تصرف آنها بود. در این سال، بابلیها که نینوا (پایتخت امپراتوری آشور) را تصرف کرده بودند، دمشق را نیز بر قلمرو خود افزودند (کلنگل، ص117؛ محفّل، ص92ـ93، 96ـ98؛ برنز، 2005، ص21).هخامنشیان (حک: 559ـ330ق م) از همان سالهای آغاز سلطنتشان دمشق را تصرف کردند. در دورة داریوش اول (حک: 521ـ486 یا 485ق م)، دمشق جزو ساتراپ پنجم امپراتوری هخامنشی بود و داریوش سوم (حک: 336ـ330 ق م)، پیش از جنگیدن با اسکندر، بخشی از گنجینهها و حرمسرای خود را به دمشق فرستاده بود که اسکندر پس از فتح دمشق بر آنها نیز دست یافت (← هرودوت، کتاب 3، بندهای 89ـ91؛ استرابون، ج7، ص264ـ265؛ نیز ← بریان، ج2، ص1624؛ گیرشمن، ص185ـ186؛ دوژرژ، ص61ـ62؛ برنز، 2005، ص24ـ25؛ محفّل، ص106، 117). پس از اسکندر، حکومت دمشق بارها میان سرداران یونانی دستبهدست شد (← محفّل، ص120، 124؛ عبداللّه حلو، کتاب1، ص871ـ874، 1012؛ بنی، 2005، ص118ـ121). در 111 پیش از میلاد، آنتیوخوس نهم (پادشاه سلوکی)، بهجای انطاکیه، این شهر را پایتخت قرار داد (بنی، 1414ـ 1415، ص250؛ برنز، 2005، ص37). در حدود 90 پیش از میلاد، دمتریوس سوم (پادشاه سلوکی مشهور به فیلوپاتر) دمشق را پایتخت خود برگزید و آن را دمتریاس نامید (برنز، 2005، ص37، 43؛ محفّل، ص129، 138، 145). در این سالها مردم دمشق، که بر اثر ضعف سلوکیان در معرض هجوم قبایل ایتوریها قرار داشتند، به حارثة سوم (حک: حـ 86ـ62ق م)، حاکم نبطیها، متوسل شدند و او در حدود 85 پیش از میلاد، با تصرف دمشق، چند سال بر آنجا حکم راند (حتّی، ج1، ص270ـ271؛ احسان عباس، ص42؛ محفّل، ص138ـ139). در حدود 62 پیش از میلاد، پادشاه ارمنستان، تیگرانس اول، بر دمشق استیلا یافت (بنی، 1414ـ1415، همانجا؛ محفّل، ص147ـ148). در 64 یا 63 پیش از میلاد، پومپیوس (سردار رومی) وارد دمشق شد و سوریه را ولایتی رومی اعلام کرد (یوسیفوسبن کربون، ص118ـ120؛ نیز ← حتّی، ج1، ص309؛ احسان عباس، ص44). از آن پس، دمشق مرکز نایبالحکومة روم بود که ادارة سرتاسر سوریه را مستقیماً زیرنظر داشت (حتّی، همانجا؛ بنی، 1414ـ1415، ص252؛ عبداللّه حلو، کتاب 1، ص918ـ919). در حدود 130 میلادی، هادریانوس (امپراتور روم) در بازدید از دمشق، آنجا را به مرتبة متروپل (مادرشهر) ارتقا داد (محفّل، ص195ـ196؛ عبداللّه حلو، کتاب 1، ص959؛ حسن زکی صواف، 1430، ص147، 149). دمشق، در دورة امپراتوری روم، بهسبب اینکه مرز شرقی این امپراتوری را تشکیل میداد، بسیار اهمیت داشت و شاید از همین رو دیوکلتیانوس (حک: 284ـ305م) کارخانة اسلحهسازی در این شهر دایر کرد و سپاهیانی را بهطور دائم در آنجا اسکان داد (حتّی، ج1، ص39؛ بنی، 1414ـ1415، ص254ـ255؛ محفّل، ص212ـ213). در پی فرمان تئودوسیوس کبیر (امپراتور روم)، که در 380 میلادی مسیحیت را دین رسمی امپراتوری اعلام کرد، مردم دمشق نیز به دین مسیحی گرویدند و دمشق اسقفنشین ناحیة شام شد (قساطلی، ص39؛ برنز، 1995، ص74؛ همو، 2005، ص61ـ 64؛ د.اسلام، چاپ دوم، ج2، ص279).در زمان امپراتوری روم شرقی، غَسّانیان عربنژاد، که حامی رومیان بودند، در دمشق نفوذ یافتند. آنان کاخهایی برای خود در دمشق ساختند که مشهورترین آنها البریص نام داشت و حَسانبن ثابت (شاعر مُخَضْرم عرب در سدة اول؛ ص291) در اشعارش از آن نام بردهاست (← زهدی، 1414ـ 1415، ص137ـ 138؛ ریحاوی، ص29).دمشق تا پیش از امپراتوری یوستینیانوس اول (حک: 527ـ565 م) در آرامش بود، اما پس از آن تا ورود مسلمانان در سال 14/ 635، جنگهای متعددی در آنجا رخ داد که خرابیهای بسیاری درپی داشت (← دوژرژ، ص98ـ99). در حدود 612 میلادی، سپاه خسروپرویز (پادشاه ساسانی) دمشق را تصرف کرد، اما در سال 6/ 627 هراکلیوس (هرقل، امپراتور روم) دوباره آن را تصرف کرد. چند سال بعد، مسلمانان دمشق را بر قلمرو دولت نوظهور اسلامی افزودند (گیرشمن، ص275ـ 276؛ دوژرژ، ص99؛ برنز، 2005، ص96ـ97؛ زهدی، 1414ـ 1415، ص135).منابع: علاوه بر کتاب مقدس. عهد عتیق؛ ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، بیروت 1404/1984؛ ابنخرداذبه؛ ابنعساکر؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة فی التاریخ، ]قاهره [1351ـ1358؛ ابوالفتوح رازی، روض الجِنان و روحالجَنان فی تفسیر القرآن، چاپ محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، مشهد 1365ـ1376ش؛ احسان عباس، تاریخ دولة الانباط، عَمّان 1987؛ پییر بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان: از کوروش تا اسکندر، ترجمة مهدی سمسار، تهران 1378ش؛ حسینبن مسعود بغوی، تفسیرالبغوی: معالم التنزیل، چاپ محمد عبداللّه نمر، عثمان جمعه ضمیریه، و سلیمان مسلمحرش، ریاض 1409ـ ؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، کتاب المسالک و الممالک، چاپ ادریان فان لیوفن و اندری فری، تونس 1992؛ همو، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت 1403/1983؛ عدنان بنی، بین التراب و التراث: منتخبات من بحوث تاریخیةٍ و اثریة، دمشق 2005؛ همو، «دمشق من 538 قبل المیلاد الی آخر القرن الثالث المیلادی»، التراث العربی، ش 55ـ56 (ذیقعدة 1414ـ صفر 1415)؛ عفیف بهنسی، «دمشق اقدم مدینة فی العالم: تحقیق اثری تاریخی»، در همان؛ فیلیپ خوری حتّی، تاریخ سوریة و لبنان و فلسطین، ج1، ترجمة جورج حداد و عبدالکریم رافق، بیروت 1958؛ جورج حدّاد، «دمشق فی کتابات المؤلفین الکلاسیکیین و العرب»، الحولیات الاثریة السوریة، ج1، ش2 (1951)؛ حسانبن ثابت، دیوان، شرح یوسف عید، بیروت 1412/ 1992؛ حسن زکی صواف، دمشق: اقدم عاصمة فی العالم، دمشق 1424/ 2004؛ همو، دمشق: الاسطورة و التاریخ، دمشق 1430/ 2010؛ آندره دوپون ـ سومه، الآرامیّون، ترجمة البیر ابونا، بغداد 2007؛ ژرار دوژرژ، دمشق عبرالعصور، ترجمة لینا موفق دعبول، بیروت 1428/ 2007؛ عبدالقادر ریحاوی، «تاریخ دمشق العمرانی: لمحة عامة عن تطور المدینة العمرانی خلال العصور»، الحولیات الاثریة السوریة، ج14 (1964)؛ بشیر زهدی، «دمشق فی العصر البیزانطی»، التراث العربی، ش 55ـ56 (ذیقعدة 1414ـ صفر 1415)؛ همو، «دمشق فی عهود قدماءالعرب الآرامیین»، در همان، ش 59 (ذیقعدة 1415)؛ محمدبن ابیبکر زهری، کتاب الجغرافیة، چاپ محمد حاجصادق، قاهره ]بیتا.[؛ عبدالرحمان غنیم، نجمة دمشق: الصفحات الاولی فی تاریخ دمشق و محیطها، دمشق 2008؛ عبداللّه حلو، سوریا القدیمة، کتاب 1، دمشق 2004؛ علی ابوعسّاف، الآرامیون: تاریخاً و لغةً و فاً، طرطوس 1988؛ همو، «دمشق فی العصور الکنعانیة»، التراث العربی، ش 55ـ56 (ذیقعدة 1414ـ صفر 1415)؛ فِراس سَوّاح، آرام دمشق و اسرائیل فی التاریخ و التاریخ التوراتی، دمشق 1995؛ زکریابن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت 1404/1984؛ نعمانافندی قساطلی، کتاب الروضة الغناء فی دمشق الفیحاء، بیروت 1879، چاپ افست دمشق 2004؛ هورست کلنگل، «دمشق فی النصوصالمسماریة»، تعریب قاسم طویر، الحولیات الاثریة العربیة السوریة، ج35 (1985)؛ هنری دو کنتنسون، «منطقة دمشق فی العصر الحجری الحدیث»، تعریب و تلخیص بشیر زهدی، در همان؛ محمد مُحَفِّل، دمشق الاسطورة و التاریخ من ذاکرة الحجر الی ذکری البشر، دمشق 2008؛ مقدسی؛ احمدبن عبدالوهاب نُوَیری، نهایةالارب فی فنون الادب، ج1، قاهره 1427/ 2007؛ یاقوت حموی؛ یوسیفوسبن کربون، تاریخ یوسیفوس الیهودی، بیروت 1872؛Ross Burns, Damascus: a history, London 2005; idem, Monuments of Syria: an historical guide, London 1995; EI2, s.v. "Dimashḳ" (by N. Elisséeff); Roman Ghirshman, L’Iran des origines à l’islam, Paris 1951; Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago 1952; Strabo, The geography of Strabo, with an English translation by Horace Leonard Jones, vol.7, London 1966.2) تاریخ دورة اسلامی. دربارة تاریخ و چگونگی فتح دمشق در منابع کهن و تحقیقات جدید اختلافهای چشمگیری وجود دارد. برپایة برخی گزارشها، دمشق در سال سیزدهم (← طبری، ج3، ص438ـ439؛ ابنکثیر، ج7، ص2ـ22)، اما بنابر روایات مشهورتر، که در منابع بیشتری آمده، در رجب سال چهاردهم فتح شدهاست (برای نمونه ← خلیفةبن خیاط، ص67؛ یعقوبی، البلدان، ص325؛ طبری، ج3، ص435، 441؛ ابنکثیر، ج7، ص22ـ 23؛ قس بلاذری، ص165، که فتح آن را در ماه محرّم ثبت کردهاست). دربارة نام فرماندهان مسلمان و نقش هرکدام در فتح شهر نیز اختلافات فراوانی بهچشم میخورد (← بلاذری، ص165ـ 168؛ ابناعثم کوفی، ج1، ص128). به نوشتة بلاذری (همانجا)، خالدبنولید* (متوفی 21) در پی خیانت یکی از بومیان یا به قهر، دروازة شرقی دمشق را گشود و ابوعُبَیدةبن جَرّاح نیز از بابالجابیه در مغرب دمشق پیشروی کرد و این دو فرمانده در وسط شهر بههم پیوستند. ظاهراً بهسبب پیشرویهای سپاه خالد، رومیان مصلحت دیدند در قبال امانگرفتن و عقد پیمان صلح، دروازههای دیگر را نیز به روی فرماندهان عرب بگشایند (نیز ← بلاذری، همانجا). درحالیکه به نظر کائتانی، فرمانده فاتحان دمشق خالدبن ولید بود و در سال چهاردهم، ابوعبیده در دمشق حضور نداشت (← د.اسلام، چاپ دوم، ج2، ص279). بهنظر لامنس، بهجای خالد باید از حملة ابوخالد یزیدبن ابیسفیان سخن گفت (← همان، ج2، ص279ـ280). بنابر گزارشهای دیگر، دمشق در سال چهاردهم بهطور کامل فتح نشد و پس از آن نیز در معرض تهدید رومیان بود، چنانکه یک سال بعد هرقل، امپراتور روم شرقی، سپاه عظیمی را به فرماندهی برادرش، تئودور، برای تصرف مجدد دمشق گسیل کرد. مسلمانان، در پی این هجوم، بهطور موقت از شهر به حومة جنوبی آن عقب نشستند و در جنگ یَرموک در سال پانزدهم، با غلبه بر مهاجمان، به فرماندهی ابوعبیده، بار دیگر دمشق را فتح کردند (← بلاذری، ص184ـ186؛ طبری، ج3، ص598ـ599؛ ابنعساکر، ج7، ص4ـ15؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج2، ص490؛ نیز ← هیو کندی، ص82ـ86). کائتانی روایاتِ دربارة نقش ابوعبیده در فتح دمشق را مربوط به حملة دوم میداند (← د.اسلام، ج2، ص279).بهنظر میرسد بهعلت همین اختلافها و گوناگونی گزارشهای تاریخی، بهویژه دربارة چگونگی گشودهشدن دمشق، محققان هنوز بر سر چگونگی فتح دمشق به رأی قاطع یا واحدی دست نیافتهاند (← همان، ج2، ص279ـ280؛ الموسوعة العربیة، ج9، ص349؛ هیو کندی، ص80).بههررو دمشق در میان شهرهای فتحشدة شام در دورة خلافت عمربن خطّاب (حک: 13ـ23) مهمترین شهر بود. در همان آغاز اسلام، شام به چهار جُند تقسیم و شهر دمشق مرکز جند دمشق شد (← ابنرسته، ص107؛ اصطخری، ص55ـ 59). جند دمشق از شمال به جند حِمص، از جنوب به جند اردن و از مغرب به دریای مدیترانه (روم) محدود میشد و شهرهای ساحلی ازجمله بیروت و صیدا را نیز شامل میشد. همچنین از شمالشرقی تا شهر دیرالزور (در مشرق سوریة امروزی) و از مشرق و جنوبشرقی تا صحرای بسیار گستردة شام را دربر میگرفت و وسیعترین جند شام بهشمار میآمد (← یعقوبی، البلدان، ص325ـ327؛ حسین مؤنس، ص142، نقشه 72).دمشق هم بهسبب جنبههای مذهبی، قدمت، و مرکزیت خلافت در دورة امویان (حک: 41ـ132) و هم از لحاظ اوضاع اقلیمی و طبیعیِ بسیار مناسب، از همة شهرهای دیگر مهمتر بودهاست. شهر دمشق از دامنههای جنوبی کوه قاسیون در شمال این شهر تا دشتهای جنوبی این کوه گسترده بود. آب این شهر و اطراف آن از نهر بَرَدی* و شاخههای آن تأمین میشد که پس از عبور از درههای کوه قاسیون و شهر دمشق (← یعقوبی، البلدان، ص325؛ سهراب، ص144)، به دریاچة دمشق در مشرق شهر میریخت (حافظ ابرو، ج1، ص130).به علت جریان رود بردی و شعبههای آن، منطقة بسیار خرّم و پردرختی بر گرد شهر دمشق ــ جز در حاشیة شمالی آن که به کوه قاسیون منتهی میشدــ تشکیل شده بود که غوطة دمشق نامیده میشد (الموسوعةالعربیة، ذیل «غوطة دمشق»؛ نیز ← بردی*؛ غوطه*). به گفتة دمشقی، نویسندة کتاب نخبةالدهر (ص261)، دمشق 000،121 بوستان داشت که همه از آب بردی و شاخههای هفتگانة آن سیراب میشدند و شهر دمشق در میان قرا و رستاقهای پردرخت پیرامونش به قوی سپیدی میمانست که هرچه آب بدان میرسید باز تازه و دستنخورده مینمود. بعدها بخشهایی از نواحی پیرامونی دمشق مسکونی شدند و بهصورت شهرهای مستقلی درآمدند، چنانکه در رَبَض شمالی آن، شهر بزرگ صالحیه با مسجدجامع و مدرسه و بیمارستان و بازار شکل گرفت (ابنبطوطه، ج1، ص116). داخل شهر دمشق نیز رودهای پرآب بردی و شاخههایش، چون ارنط و عادیّه، جریان داشت که پلهای سنگی و طاقدار بزرگی بر آنها ساخته بودند (اصطخری، ص59ـ60؛ ادریسی، ج1، ص367، 369؛ اسحاقبن حسین، ص57). بهطور کلی، دمشق به کثرت رودها شهرت داشت و در کمتر مسجد، مدرسه، یا کاروانسرایی در دمشق آب جریان نداشت (← یعقوبی، همانجا؛ مقدسی، ص337؛ قزوینی، ص126ـ 127). دمشق را بهسبب پرآبی، آبوهوای خوش و وفور نعمت، و وجود گردشگاههای بسیار و ساختمانهای رفیع و زیبا، بهشت دنیا، بهشت مشرق، عروس شهرها و نیز از شهرهای بهشت خواندهاند (← ابنفقیه، ص159؛ ابنجبیر، ص203؛ قزوینی، ص126؛ دمشقی، ص259؛ حافظ ابرو، ج1، ص332).با فتح دمشق، این شهر در شمار شهرهای تحت قلمرو حکومت نوپدید اسلامی قرار گرفت، اما آنچه دمشق را در تاریخ سیاسی مسلمانان متمایز و واجد اهمیت ویژه کرده، ریشهگرفتن امویان در این شهر و سراسر شام بودهاست. یک سال پس از فتح دمشق، یزیدبن ابیسفیان با فرمان خلیفة دوم، کارگزار این شهر شد (← طبری، ج3، ص442). وقتی معاویه در سال هفدهم جانشین وی شد (← همان، ج4، ص241، 289) و سپس خلافت او در سال 41 رسمیت یافت، دمشق، پس از مدینه، به مرکز جدید خلافت (← همان، ج5، ص162) و اصلیترین پایگاه امویان بدل شد و مردم دمشق از طریق تعالیم و سنّتهای اموی با اسلام آشنا شدند. در اوایل دورة اموی، بهجز ساخت کاخ الخَضراء در کنار مسجدجامع اموی (← ادامة مقاله)، تغییر چندانی در ساختمانها و نقشة شهری دمشق پدید نیامد. اما در پی حوادث سالهای بعد و منازعاتی که به انتقال سلطنت امویان از شاخة سُفیانی به تیرة مَروانی و درنهایت تثبیت و تحکیم قدرت خلافت منتهی شد، فرصتی پیش آمد تا مروانیان با نوسازی شهر و ایجاد بناهای عظیم، دولت خود را در چشم رقیبان جلوه دهند. مهمترین این اقدامات بنای جامع عظیم اموی به دستور ولیدبن عبدالملک (حک: 86ـ96) بودهاست (← خلیفةبن خیاط، ص191؛ بلاذری، ص127ـ128؛ نیز ← ادامة مقاله، جامع اموی). خلفای بعدی به آبادسازی دمشق اهتمام چندانی نداشتند، بهویژه آنکه برخی از آنان مانند یزید دوم (حک: 101ـ 105) بیشتر به عیش و نوش (← طبری، ج7، ص22ـ 24؛ صفَدی، ج1، ص154ـ155) و ولید دوم (حک: 125ـ 126) به فسق و فجور (← طبری، ج7، ص209؛ صفدی، ج1، ص164) و برخی دیگر همچون هشامبن عبدالملک (حک: 105ـ125) به فتوحات (طبری، ج7، ص54، 113) یا کاستن از رقابتهای قبیلهای بین یَمانیها و قَیسیها (همان، ج7، ص26ـ32) مشغول بودند. با تصرف دمشق بهدست عبداللّهبن علی، عموی سفاح (نخستین خلیفة عباسی)، در سال 132، شهر بسیار آسیب دید و باروهای آن ویران شد. از آن پس، با انتخاب کوفه، هاشمیّه، و سپس بغداد به مرکزیت خلافت اسلامی (← ابناثیر، 1399ـ 1402، ج5، ص416، 573)، این شهر اهمیت خود را بهعنوان مرکز خلافت از دست داد و از دوران شکوه خود فاصله گرفت.دمشق، همانند سرزمینهای فتحشدة دیگر، صحنة رقابتها و منازعات خونین، بهویژه میان قبیلههای یمانی و نزاری بودهاست، از جمله در 176 که میان قبایل یمنیِ تحت حمایت کارگزاران دمشق و قبایل قیسی، جنگ خونینی درگرفت که تا چند سال ادامه یافت (← طبری، ج8، ص251، 263ـ266؛ صفدی، ج1، ص238ـ239، 242). در 187 نیز در منازعهای پانصد تن از افراد قبیلة مُضَر بهقتل رسیدند (← صفدی، ج1، ص243). در 195 و در دورة فرمانروایی سلیمانبن ابیجعفر (پسر منصور عباسی) بر دمشق، علیبن عبداللّه سُفیانی* (از نوادگان معاویه)، در پی منازعات میان مأمون و امین، قیام و دعوی خلافت کرد و بر دمشق و نواحی پیرامون آن استیلا یافت. این قیام او به علت رقابتها و منازعات میان شاخههای مختلف قبایل شمالی و نیز میان سفیانیان و مروانیان به شکست انجامید و ابنبَیهَس کلابی، با غلبه بر شورشگران، در 198 دمشق را تصرف کرد و تحت فرمان مأمون درآورد (طبری، ج8، ص415؛ ابنعساکر، ج53، ص258ـ265؛ صفدی، ج1، ص245ـ246، 251ـ265).در دورة حکومت معتصم، از 224 تا 227، بار دیگر شورش درگرفت (← صفدی، ج1، ص285ـ286). در دومین سال خلافت متوکل (حک: 232ـ247)، زمینلرزهای در دمشق روی داد که ویرانی و کشتة بسیار درپی داشت (← ابنجوزی، ج11، ص189). متوکل، که مانند معتصم، خلیفة پیشین، در سامرا اقامت داشت، در 243 به دمشق آمد و مدت کوتاهی در باغهای داریا (محلی در حومة دمشق) اقامت گزید. وی حتی دستور انتقال دیوانهای حکومتی را به دمشق صادر کرد، اما بهسبب فشار ترکان از فرمانش چشم پوشید و به سامرا بازگشت (← یعقوبی، تاریخ، ج2، ص491؛ طبری، ج9، ص209ـ 210). در اوایل خلافت معتمد (حک: 256ـ279)، عیسیبن شیخبن سَلیل شیبانی، عامل اردن و فلسطین، بر دمشق تسلط یافت و از ارسال مالیات و خراج به بغداد خودداری کرد، اما در مقابل سپاه اندک اَماجور، حاکم ترک شام و فرستادة خلیفة عباسی، دمشق را ترک کرد و به ارمنستان گریخت (طبری، ج9، ص474؛ محمدبن یوسف کندی، ص242؛ بَلَوی، ص52). اماجور و سپس پسرش، علی، تا 264 بر دمشق حکم راندند (← اخشیدیان*).در 264، احمدبن طولون* (مؤسس سلسلة طولونیان*) با ارسال نامهای به علیبن اماجور مدعی شد که به ولایت دمشق برگزیده شدهاست و با این ترفند توانست بر دمشق تسلط یابد و کارگزاری بر آن بگمارد (محمدبن یوسف کندی، ص245ـ246؛ بلوی، ص91ـ93). بار دیگر در 269، ابنطولون از مصر به دمشق آمد تا شورش کارگزارش، لؤلؤ، را سرکوب کند (← طبری، ج9، ص614؛ محمدبن یوسف کندی، ص250ـ252؛ بلوی، ص289ـ 298). وی در این سفر، برای جلب اعتماد مردم دمشق، بر قبر معاویةبن ابیسفیان چهار رواق ساخت. پس از وفات ابنطولون در 270، مدت کوتاهی فرزندش، ابوالجَیش خُمارَوَیه*، بر دمشق مسلط بود (محمدبن یوسف کندی، ص258ـ259؛ ابنتغری بردی، ج3، ص47). تا سال 292، که دمشق در دست طولونیان بود، بارها منازعاتی میان طولونیان و نیروهای رقیب بهویژه قرمطیان* درگرفت (← طبری، ج10، ص94ـ99، 104؛ ثابتبن سنان، ص196ـ201؛ ابنکثیر، ج11، ص100). سپس اِخشیدیان، سلسلهای از فرمانروایان فَرغانه، بر دمشق حکم راندند (قرطبی، ص137) که در دورة حکومت آنان نیز قدرتهای رقیب، چون سرداران عباسی و امیرالامراهای بغداد، چندینبار به دمشق حمله کردند (← محمدبن یوسف کندی، ص307؛ قرطبی، ص351؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج8، ص446؛ ابنعدیم، ج1، ص97، 113ـ 114).در پی مرگ کافور اخشیدی در 357، ابوسعید جَنّابی* بر دمشق چیره شد، اما درگیریها ادامه داشت (← صفدی، ج1، ص373ـ376؛ ابنکثیر، ج11، ص277؛ مَقریزی، اتّعاظالحنفا، ج1، ص123ـ125، 186). تصرف دمشق به دست قرمطیها چندان دوام نیافت و آنان در 361 در نبرد با سپاهیان جوهر صقِلّی* (سردار بزرگ فاطمیان و فاتح مصر) شکست خوردند (ثابتبن سنان، ص231؛ ابنکثیر، ج11، ص276ـ277؛ مقریزی، 1411، ج3، ص296). با این همه از همان اوایل استقرار سپاهیان فاطمی در این شهر، مردم دمشق متحمل آسیبها و تعرضهای بسیار شدند (← ثابتبن سنان، ص231ـ 233؛ ابنکثیر، همانجا). رفتارهای خشونتآمیز فاتحان جدید موجب شد تا تقریباً در سرتاسر دورة فاطمیان، مردم دمشق از هر فرصتی برای رهایی استفاده کنند، چنانکه در 364، آنان از آلپتکین* (ابومنصور شرابی)، از امرای ترک آلبویه، درخواست کمک کردند. او، که در منازعات آلبویه و عباسیان به حمایت از عباسیان برخاسته و پس از شکست نزد حَمدانیان* در حمصگریخته بود، در این سال دمشق را تصاحب کرد و به نام خلیفة عباسی، طائع، خطبه خواند. در همین اثنا، او، که دمشق را در معرض هجوم رومیان میدید، با پرداخت شصتهزار دینار با رومیان صلح کرد و دمشق را از سقوط نجات داد (ثابتبن سنان، ص233ـ234؛ قرطبی، ص444ـ445؛ انطاکی، ص161ـ162). تسلط مجدد فاطمیان بر دمشق، باوجود چند لشکرکشی، تا 367 به تعویق افتاد؛ در همین سال، جوهر صقلّی، با شکست سپاه متحد قرمطیان و آلپتکین در دمشق، این شهر را به قلمرو فاطمیان افزود (ابنقلانسی، ص33ـ34؛ ابنکثیر، ج11، ص100، 281، 291). دمشق بار دیگر دستخوش آشوب شد و شورشیان یمنی، به رهبری قسّامالتراب، کارگزار فاطمی دمشق را از شهر بیرون کردند (← ابنقلانسی، ص38؛ ابنکثیر، ج11، ص292). سپاهیان فاطمی در 373 شورش قسام را سرکوب کردند. در این سالها، به علت آشوبها و جنگهای پیاپی، مردم دمشق با قحطی و گرانی مواجه شدند (← انطاکی، ص200؛ ابنقلانسی، ص44ـ47، 49؛ مقریزی، اتّعاظالحنفا، ج1، ص256ـ258).در 378 یا 379، العزیزباللّه، خلیفة فاطمی، برای عزل بَکجور (کارگزارش در دمشق) به دمشق لشکر کشید و او را بهجهت مشی ستمگرانهاش برکنار کرد. بااینهمه، بین حاکم جدید دمشق و رقبا جنگ ادامه داشت (← انطاکی، ص221؛ ابنقلانسی، ص52ـ53، 68ـ69؛ ابنعدیم، ج1، ص177ـ 178). در 386، براثر ممانعت مردم دمشق از ورود حاکم جدید فاطمی به این شهر، سپاهیان فاطمی به آنجا حمله کردند و در پی ناآرامیهای پس از آن، فاطمیان لشکری برای آرامکردن دمشق روانه کردند (انطاکی، ص239، 241؛ ابنقلانسی، ص78ـ79، 83؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج9، ص119).آشفتگی، اوضاع شهر دمشق گاه نیز حاصل رقابتهای دینی بودهاست. در دوران فرمانروایی بَختَکین (ملقب به ضَیف؛ از رمضان تا ذیقعدة 392)، اقدامات ابنعَبدون نصرانی (متولی خراج دمشق) در سپردن امور مالی شهر به مسیحیان و کاستن از حقوق سربازان مسلمان موجب شورش گروهی از آنان و غارت منازل و کلیساهای مسیحیان شد (ابنقلانسی، ص94). در سالهای 394 تا 419، بیش از دوازده کارگزار بر دمشق فرمان راندند که نشانة تداوم آشفتگی در اوضاع دمشق است (← همان، ص101، 107، 112ـ115؛ صفدی، ج2، ص17ـ31). در سرتاسر این سالها، دمشق ناآرام و صحنة جنگهای روزافزون بودهاست (← ابنقلانسی، ص119ـ121، 134؛ ابنعدیم، ج1، ص264). در 456 و 460، دمشقیان ضد حاکم خود بدرالجمالی*، معروف به امیرالجیوش، شوریدند و او هر دو بار به مصر گریخت (← ابنقلانسی،ص154ـ155،157؛مقریزی، اتّعاظالحنفا، ج2، ص268، 270، 272، 277) و در پی آن شهر آشفته شد. در 461، مُعَلّیبن حیدره بر دمشق مسلط شد و حدود شش سال با قساوت بسیار فرمان راند تا اینکه از بیم سپاهیان خود در ذیحجة 467 فرار کرد (ابنقلانسی، ص161، 174؛ صفدی، ج2، ص50ـ54). در واقع با فرار او، مردم دمشق از سلطة دائمی فاطمیان رهایی یافتند.در 468، اَتسِزبن اُوَق* خوارزمی (از امرای ترکمان البارسلان سلجوقی) به دستور سلطان ملکشاه سلجوقی (حک: 465ـ485) وارد دمشق شد و به نام مقتدی، خلیفة عباسی، خطبه خواند (ابنقلانسی، ص174ـ175؛ ابنازرق، ص192ـ 193، 199). تلاش بدرالجمالی برای بازگرداندن دمشق به قلمرو فاطمیان موفقیتآمیز نبود و اتسز توانست به کمک تاجالدوله ابوسعید تُتُش* (بنیانگذار سلسلة سلاجقة شام) دمشق را از محاصرة فاطمیان نجات دهد. تتش در 471 وارد دمشق شد و برای جلب رضایت مردم اتسز را، که بر آنان سخت گرفته بود، کشت (ابنقلانسی، ص176ـ183؛ مقریزی، اتّعاظالحنفا، ج2، ص317ـ320). تتش تا 487 بر دمشق حکم راند (← ابنقلانسی، ص206ـ212). حکمرانی خاندان تتش بر دمشق همچنان ادامه یافت تا اینکه در 498 طُغتکین ابومنصور، معروف به اتابک، فرمانروای دمشق شد. این سال در واقع سرآغاز حکومت بوریان* بر دمشق است (← همان، ص234ـ236).در 523، تاجالملوک، فرزند و جانشین طغتکین، که مخالف اسماعیلیان بود، حدود ششهزار اسماعیلی را در دمشق کشت، هواداران اسماعیلیان نیز در تلافی، شهر بانیاس* را، که در حکم خط دفاع اول دمشق بود، به صلیبیان تسلیم کردند (← همان، ص351ـ356؛ ابنعساکر، ج10، ص409؛ ابنجوزی، ج17، ص254). صلیبیان با استفاده از این مزیت دمشق را محاصره کردند، اما موفق به تصرف آن نشدند (← ابنقلانسی، ص356ـ360؛ ابناثیر، 1399ـ1402، ج10، ص657ـ658). در اواخر حکومت بوریان، در 543، مسیحیان در دومین جنگ صلیبی، با سپاهی پرشمار دمشق را محاصره کردند که بهسبب اتحاد امیران بوری با امرای مختلف سرزمین شام، بهویژه نورالدین محمود زنگی* (از امرای مشهور آلزنگی و مؤسس سلسلة اتابکان شام)، شکست خوردند (ابنقلانسی، ص463ـ466؛ ابناثیر، 1382،ص88ـ89). نورالدین، پس از کوششهای نافرجام، سرانجام در 549 با تصرف دمشق، به سلطة بوریان پایان داد و مرکز حکومتش را از حلب به دمشق منتقل کرد (← ابنقلانسی، ص472ـ481، 484ـ486، 503ـ504؛ ابنواصل، ج1، ص125ـ126). از این پس، زنگیان* بر دمشق حاکم بودند (← ابناثیر، 1382، ص120، 161ـ162). تا اینکه در 570، صلاحالدین ایوبی* به درخواست بزرگان دمشق وارد این شهر شد و مدت کمی در آنجا ماند. سپس در 572، پس از متحدکردن مصر و شام و لشکرکشی به نواحی مختلف، او به دمشق بازگشت (← ابناثیر، 1399ـ1402، ج11، ص412، 415ـ418، 427ـ431، 435؛ ابنعدیم، ج3، ص19ـ30؛ ابنواصل، ج2، ص113ـ115).در دورة ایوبیان (قرنهای ششم و هفتم) نیز، چون ادوار گذشته، میان آنان و امیران رقیب منازعاتی درگرفت (← ابنعدیم، ج3، ص130ـ131، 202، 206ـ207؛ ابوشامه، ص174؛ ابنکثیر، ج13، ص164ـ166، 179). گاه در برخی از این منازعات صلیبیان نیز نقش داشتند، چنانکه در 642، ملک صالح اسماعیل، حاکم ایوبی دمشق، برای مقابله با حاکم مصر و سپاهیان خوارزمشاهی، با صلیبیان همپیمان شد (← ابوشامه، همانجا؛ ابنکثیر، ج13، ص164ـ165). دمشق در نیمههای قرن هفتم به دست مغولان افتاد (← ابوشامه، ص203، 205؛ بیبرس منصوری، ص50).سیفالدین قُطُز، امیر مملوکی مصر، پس از پیروزی بر ایلخانیان در نبرد عینِ جالوت*، در 658 وارد دمشق شد و از این پس، این شهر در قلمرو ممالیک مصر و شام قرار گرفت (ابوشامه، ص211؛ بیبرس منصوری، ص50ـ52). در 699، غازانخان (هفتمین پادشاه ایلخانی) به کمک و تحریک سیفالدین قَبجَق منصوری، حاکم ناراضی و فراری دمشق، به این شهر لشکر کشید و با وجود مقابلة ملکناصر مملوکی، توانست دمشق را به تصرف درآورد. اما در همان سال، ممالیک مصر توانستند به حکومت کارگزاران ایلخانی بر دمشق خاتمه دهند (صفدی، ج2، ص195ـ199، 202ـ205؛ نیز← دهمان، ص84ـ110).در 749، طاعون در دمشق شیوع یافت (ابنبطوطه، ج1، ص116؛ مقریزی، 1418، ج4، ص85). در نیمة دوم سدة هشتم، دمشق صحنة ناآرامیهای گوناگون بود و سلاطین ممالیک بحری (حک: 648ـ784) و سپس برجی (حک: 784ـ922) پیوسته حاکمان آن را تغییر میدادند. در این مدت بیش از بیست کارگزار بر دمشق فرمان راندند که برخی از آنان چندبار، در دورههای مختلف، بر آن حکومت کردند، ازجمله علاءالدین امیرعلی ماردانی (سهبار)، امیرسیفالدین مَنجَک یوسفی (دوبار)، امیرسیفالدین بَیْدَمِر خوارزمی (ششبار)، و امیرسیفالدین اِسِقتَمِر ماردینی ناصری (سهبار). این امر نشانة اوضاع آشفته و بیثبات دمشق و ضعف حاکمان و سلاطین ممالیک بحری است (برای اطلاع از اوضاع این دوره ← صفدی، ج2، ص245ـ302؛ دهمان، ص186ـ266). در 803، درحالی که حاکم مملوکی دمشق از شهر گریخت و کشته شد و ملکناصر مملوکی هم سرگرم سرکوب توطئههای داخلی امیران در قاهره بود، تیمورگورکان به این شهر حمله کرد. مردم، ناتوان از دفاع، گروهی پنجنفره را، که ابنخلدون نیز در شمار آنان بود، نزد تیمور فرستادند و در مقابل امان گرفتن، دمشق را به تیمور تسلیم کردند. اما تیمور پس از ورود، دمشق را غارت کرد و پس از به آتش کشیدن شهر، آنجا را ترک کرد (← ابنخلدون، ص364ـ367؛ مقریزی، 1418، ج6، ص46ـ47، 50ـ53؛ نظامالدین شامی، ج1، ص230ـ237؛ شرفالدین علی یزدی، ج2، ص1064ـ1067). پس از خروج تیمور، پدر ابنتَغری بِردی، مورخ قرن نهم و صاحب النجوم الزاهرة، از جانب ممالیک کارگزار دمشق شد، اما یک سال بعد بهسبب دستاندازی به اموال مردم از سِمَتش برکنار شد و از بیم بازخواست به حلب گریخت (← مقریزی، 1418، ج6، ص46، 54، 82ـ83؛ ابنطولون، ص57). امیرشرفالدین شیخ خاصکی محمودی، جانشین او، که فرمانروایی کارآمد بود، در عمران و آبادی شهر کوشید و کاروان حجاج را پس از سه سال توقف دوباره بهراه انداخت (ابنطولون، ص57ـ58؛ نیز ← تاریخ دمشق، ص455ـ456). در سالهای بعد، دمشق براثر رقابت امیران، صحنة درگیریهای مداوم شد. از 818 تا 839، اوضاع سیاسی دمشق چنان آشفته بود که بیش از ده کارگزار بر آن فرمان راندند که از میان آنان، تَنبَک میق علائی سهبار کارگزار دمشق شد (ابنطولون، ص62ـ70؛ برای اطلاع بیشتر از اوضاع آشفتة این دوره ← تاریخ الملک الاشرف قایتبای، ص109ـ 131؛ حولیات دمشقیه، جاهای متعدد). سیبای، آخرین کارگزار ممالیک در دمشق، از 911 تا 922 بر آن شهر فرمان راند (← ابنطولون، ص192ـ229؛ نیز ← تاریخ دمشق، ص486ـ489). در 922، در پی نبرد مَرْجدابِق* و شکست و قتل قانصوه غوری، سلطان مملوکی، مردم دمشق از سلطانسلیم اول (حک: 918ـ926) امان خواستند و او فاتحانه وارد دمشق شد و بدینترتیب حکومت عثمانیان بر دمشق آغاز گردید (← ابنایاس، ج5، ص68ـ121؛ ابنطولون، ص229ـ235؛ ابنکنّان، ص197ـ200).در نخستین سالهای فتح دمشق به دست عثمانیها، در لشکرکشی سلیمان قانونی (حک: 926ـ974) برای سرکوب جان بِردیِ غزالی، سردار ناراضی عثمانی، شمار زیادی از هر دو سپاه کشته شدند و دمشق بهشدت ویران شد و سپس به تصرف عثمانیها درآمد (ابنایاس، ج5، ص363، 376ـ378؛ ابنطولون، ص247ـ253؛ نیز← حصنی، ج1، ص245ـ 246). از 931 تا 1131، بیش از 150 کارگزار و حاکم عثمانی ستمگر، بیسواد، نادان، عیاش و آزمند، که کوچکترین اهمیتی برای حقوق مردم قائل نبودند، بر مردم این شهر بسیار ستم کردند. در بین این کارگزاران، بهندرت حاکمی بیش از دو یا سه سال در مقامش باقی میماند (← محمد کردعلی، ج2، ص227ـ234، 240ـ244، 254؛ تاریخ دمشق، ص515ـ 554).در 1014، علیپاشا معروف به جان پولاد اوغلی (از خاندان جُنبَلاط*) پس از نبردهایی بر دمشق چیره شد و پس از دو سال درگیری و آشوب پیوسته در شهر، در مصاف با سپاه عثمانی شکست خورد (قساطلی، ص133ـ134؛ حصنی، ج1، ص249؛ عزیز احدب، ص77ـ78). در سالهای بعد نیز میان والیان دمشق و امیران مدعی، بهویژه فخرالدین مَعْنی (متوفی 1045)، نبرد ادامه داشت و در پی آن عثمانیان مجبور شدند فخرالدین را دو سال به ولایت دمشق بگمارند (← قساطلی، ص134ـ136؛ تاریخ الامراء الشهابیین، ص65ـ 67؛ شدیاق، ج2، ص91ـ92؛ عزیز احدب، ص135ـ142؛ حتّی، ج2، ص329ـ330؛ تاریخ دمشق، ص533ـ534). مدت فرمانروایی کارگزاران دمشق در این دوره غالباً کوتاه بود. دورة حکمرانی اسعدپاشا (حک: 1156ـ1170)، مشهورترین حاکم خاندان عَظْم، بر دمشق طولانیتر از دیگران بود. وی، در 1163، در زمینی به مساحت 2500 مترمربع، کاخی مجلل و عظیم مشتمل بر 84 اتاق در دو طبقه ساخت. این بنا در 1351ش/1972 مرمت و بازسازی شد (زهدی، ص62). پس از اسعدپاشا، در منازعات میان رقیبان بر سر دمشق (← حصنی، ج1، ص255ـ257؛ عباس ابوصالح، ص204ـ 220)، ابراهیمپاشا* (متوفی 1264)، فرزند محمدعلیپاشا، خدیو بزرگ مصر، توانست بر این شهر مسلط شود. سیاستهای اصلاحی ابراهیم در زمینههای کشاورزی، تجاری، آموزشی، و قضائی وضع مردم را بهبود بخشید (مُذکِّرات تاریخیة عن حملة ابراهیمباشا علی سوریا، ص48ـ52؛ تاریخ الامراء الشهابیین، ص203؛ تاریخ دمشق، ص600ـ607). در دورة سوم حکومت احمد عزتپاشا* (دولتمرد عثمانی)، در 1276/ 1860، میان دَروزیها و مارونیها (جامعة مسیحی عربزبان لبنان امروزی) منازعهای درگرفت که دامنة آن به دمشق نیز کشیده شد و کشته و ویرانی بسیار در شهر بهجا گذاشت (مارون رعد، ص185، 211ـ212،نیز←ص218ـ226؛طربین،ص115ـ140؛ فرید، ص526ـ529). در دوران حکومت محمد رشدیپاشا شروانی (حک: 1279ـ1281)، با تشکیل دو ولایت حلب و دمشق (سوریه)، بیروت زیرنظر والی دمشق قرار گرفت و جادهای آسفالت میان دمشق و بیروت کشیده شد (حصنی، ج1، ص269؛ تاریخ دمشق، ص621ـ622). در 1313، حسین ناظمپاشا حاکم دمشق شد و طی دوازده سال حکومت بر این شهر، به اصلاحات و آبادانی بسیاری دست زد و دمشق را بهصورت شهری مدرن درآورد. از مهمترین اقدامات عمرانی او لولهکشی آب چشمة فیجه به دمشق برای شرب اهالی بود، چه پیش از آن مردم از آبهای آلوده رودها مینوشیدند. او همچنین به فرمان سلطانعبدالحمید دوم (حک: 1293ـ1327) راهآهن دمشق ـ مدینه (شام ـ حجاز) را راهاندازی کرد. او بناهای متعدد و عامالمنفعهای در دمشق ساخت و طرح اسکان مهاجران را در نواحی مشخص اجرا کرد (← حصنی، ج1، ص276ـ277؛ تاریخ دمشق، ص631؛ نیز ← عظمه، ص194ـ195).آخرین کارگزار عثمانیان بر دمشق رأفتبیگ بود که در 1336/ 1918، در اثنای جنگ جهانی اول، وارد دمشق شد، اما پس از چند ماه شورشیان عرب و انگلیسیها او را اسیر کردند (حصنی، ج1، ص290؛ تاریخ دمشق، ص661). در ذیحجه/ سپتامبر همان سال با بیرون رفتن جمالپاشای کوچک، آخرین سردار عثمانی، از دمشق، سلطة 414 سالة عثمانیها بر این شهر پایان یافت (محمد کردعلی، ج3، ص152ـ154). در پی آن، تامس ادوارد لورنس* معروف به لورنس عربستان (افسر انگلیسی؛ متوفی 1314ش/ 1935) و ژنرال النبی (فرمانده کل نیروهای متفقین؛ متوفی 1315ش/ 1936) بههمراه امیرفیصلبن حسین وارد دمشق شدند (یوسف حکیم، ص20ـ23؛ حصنی، همانجا). با توافق انگلیس و فرانسه، در 1337/ 1919 سوریه جزو مستعمرههای فرانسه شد و نمایندگان این دولت بر دمشق حاکم شدند (یوسف حکیم، ص120؛ تاریخ دمشق، ص681). در پی اعلام یکجانبة استقلال کشور سوریه در 1339/ 1920 از جانب کمیتة ملی سوریه و انتخاب فیصل به پادشاهی سوریه و حوادث پس از آن (← یوسف حکیم، ص138ـ144)، ژنرال گورو (فرمانده نظامی فرانسه در دمشق) به فیصل چهار روز فرصت داد که قیمومت کامل فرانسه را بپذیرد. با وجود پذیرفتهشدن این قیمومت، فرانسویان به نیروهای سوریه حمله کردند و ژنرال گورو در 7 ذیقعدة 1338/ 24 ژوئیه 1920 وارد دمشق شد (همان، ص178ـ204؛ محمد کردعلی، ج3، ص176ـ178). در 1304ش/ 1925، مردم سوریه ضد قیمومت فرانسه بهپا خاستند و در پی آن فرانسویان دمشق را گلولهباران کردند (ولید معلم، ص175، 185، 193ـ198؛ دوژرژ، ص650ـ 652). از زمان استقلال سوریه در 1320ش/ 1941 تاکنون، دمشق پایتخت و مهمترین شهر این کشور است (تاریخ دمشق، ص715ـ716).منابع: ابناثیر، التاریخ الباهر فی الدولة الاتابکیة، چاپ عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره ?]1382/ 1963[؛ همو، الکامل فی التاریخ، بیروت 1385ـ1386/1965ـ1966،چاپافست 1399ـ1402 / 197ـ1982؛ ابنازرق، تاریخ الفارقی، چاپ بدوی عبداللطیف عوض، بیروت 1974؛ ابناعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت 1411/ 1991؛ ابنایاس، بدائع الزهور فی وقائع الدهور، چاپ محمد مصطفی، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/ 1987؛ ابنتغری بردی؛ ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، چاپ ابراهیم شمسالدین، بیروت 1424/ 2003؛ ابنجوزی؛ ابنخلدون، التعریف بابنخلدون و رحلته غرباً و شرقاً، قاهره 1951؛ ابنرسته؛ ابنطولون، اعلام الوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق 1404/ 1984؛ ابنعدیم، زبدةالحلب من تاریخ حلب، چاپ سامی دهان، دمشق 1951ـ1968؛ ابنعساکر؛ ابنفقیه، کتاب البلدان، چاپ یوسف الهادی، بیروت 1416/ 1996؛ ابنقلانسی، تاریخ دمشق، چاپ سهیل زکار، دمشق 1403/ 1983؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/ 1990؛ ابنکنّان، حدائق الیاسمین فی ذکر قوانین الخلفاء و السلاطین، چاپ عباس صباغ، بیروت 1412/1991؛ ابنواصل، مُفَرِّجالکروب فی اخباربنی ایوب، چاپ جمالالدین شیال، ج1، قاهره 1953، ج2، ]قاهره 1377/ 1957[؛ ابوشامه، تراجم رجال القرنین السادس و السابع، المعروف بالذیل علی الروضتین، چاپ محمد زاهد کوثری و عزت عطار حسینی، بیروت 1974؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ اسحاقبن حسین، آکام المرجان فی ذکر المدائن المشهورة فی کل مکان، چاپ فهمی سعد، بیروت 1408/ 1988؛ اصطخری؛ یحییبن سعید انطاکی، تاریخ الانطاکی، المعروف بصلة تاریخ اوتیخا، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس 1990؛ بلاذری (بیروت)؛ عبداللّهبن محمد بَلَوی، سیرة احمدبن طولون، چاپ محمد کردعلی، قاهره ]بیتا.[؛ بیبرس منصوری، زبدة الفکرة فی تاریخ الهجرة، چاپ دونالد س. ریچاردز، بیروت 1419/ 1998؛ تاریخ الامراء الشهابیین، بقلم احد امرائِهم من وادی التّیم، چاپ سلیم حسن هشی، بیروت: المدیریة العامة للاثار، 1971؛ تاریخ الملک الاشرف قایتبای: یورّخ الکتاب من عهدالناصر صلاحالدین الایوبی سنة 554 حتّی عهدالاشرف قایتبای سنة 877ه ، لمورخ مجهول معاصر لقایتبای، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، صیدا: المکتبة العصریة، 1424/ 2003؛ تاریخ دمشق و من حکمها منالملوک و الامراء و الرؤساء، جمع و ترتیب خلیل طیبا، دمشق 1429/2008؛ ثابتبن سنان، تاریخ اخبارالقرامطة، در الجامع فی اخبار القرامطة فی الاحساء ـ الشام ـ العراق ـ الیمن، ]چاپ[ سهیل زکار، ج1، دمشق 1407/1987؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ صادق سجادی، تهران 1375ـ1378ش؛ فیلیپ خوری حتّی، تاریخ سوریة و لبنان و فلسطین، ج2، ترجمة کمال یازجی، بیروت 1959؛ حسین مؤنس، اطلس تاریخالاسلام، قاهره 1407/1987؛ محمد ادیب حصنی، کتاب منتخبات التواریخ لدمشق، دمشق 1346ـ1353/ 1927ـ1934؛ حولیات دمشقیة: 834ـ 839ه، لمورخ شامی مجهول، چاپ حسین حبشی، قاهره 1968؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/ 1995؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائب البَرّ و البحر، بیروت 1408/ 1988؛ ژرار دوژرژ، دمشق عبر العصور، ترجمة لینا موفق دعبول، بیروت 1428/ 2007؛ محمد احمد دهمان، ولاة دمشق فی عهد الممالیک، دمشق 1404/ 1984؛ بشیر زهدی، دمشق: المدینةالعربیة المتجددة الشباب، دمشق 2009؛ سهراب، کتاب عجائب الاقالیم السبعة الی نهایة العمارة، چاپ هانس فون مژیک، وین 1347/ 1929؛ طنوسبن یوسف شدیاق، اخبار الاعیان فی جبل لبنان، چاپ مارون رعد، ]بیروت[ 1995؛ شرفالدین علییزدی، ظفرنامه، چاپ سعید میرمحمدصادق و عبدالحسین نوایی، تهران 1387ش؛ خلیلبن ایبک صفَدی، تحفة ذوی الالباب، چاپ احسان بنت سعید خلوصی و زهیر حمیدان صمصام، دمشق 1991ـ1992؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ احمد طربین، ازمة الحکم فی لبنان منذ سقوط الاسرة الشهابیة حتی ابتداء عهدالمتصرفیّة: 1842ـ1861، بیروت 1411/1990؛ عباس ابوصالح، التاریخ السیاسی للامارة الشهابیة فی جبل لبنان: 1697ـ1842م، بیروت 1404/1984؛ عزیز احدب، فخرالدین الکبیر، بیروت 1973؛ عبدالعزیز عظمه، مرآةالشام: تاریخ دمشق و اهلها، تحقیق نجدة فتحی صفوة، لندن 1987؛ محمدبک فرید، تاریخ الدولة العلیة العثمانیة، چاپ احسان حقی، بیروت 1408/ 1988؛ عریببن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، در محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج11، بیروت ]بیتا.[؛ زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ نعمان افندی قساطلی، کتاب الروضة الغناء فی دمشق الفیحاء، بیروت 1879، چاپ افست دمشق 2004؛ محمدبن یوسف کندی، ولاة مصر، چاپ حسین نصار، بیروت 1379/ 1959؛ مارون رعد، لبنان من الامارة الی المتصرفیة، 1840ـ1861: عهدالقائمقامیتین، ]بیروت[ 1993؛ محمد کردعلی، خطط الشام، بیروت 1389ـ1392/ 1969ـ1972؛ مُذکِّرات تاریخیة عن حملة ابراهیمباشا علی سوریا، لمؤلفٍ مجهولٍ، چاپ احمد غسان سبانو، ]دمشق، بیتا.[؛ مقدسی؛ احمدبن علی مَقریزی، اتّعاظ الحنفا، ج1، چاپ جمالالدین شیال، قاهره 1387/ 1967، ج2، چاپ محمد حلمی محمد احمد، قاهره 1416/ 1996؛ همو، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/ 1997؛ همو، کتاب المقفّی الکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت 1411/ 1991؛ الموسوعة العربیة، دمشق: هیئة الموسوعة العربیة، 1998ـ2008، ذیل «دمشق» و «غوطة دمشق»(از صفوح خیر)؛ نظامالدین شامی، تاریخ فتوحات امیر تیمور کورکان معروف به ظفرنامه، چاپ فلکس تاور، پراک 1937ـ1956؛ ولید معلم، سوریة: 1916ـ1946م، الطریق الی الحرّیة، دمشق 1988؛ یعقوبی، البلدان؛ همو، تاریخ؛ یوسف حکیم، سوریة و العهد الفیصلی، بیروت 1980؛Ross Burns, Damascus: a history, London 2005; EI2, s.v. "Dimashḳ" (by N. Elisséeff); Hugh Kennedy, The great Arab conquests: how the spread of Islam changed the world we live in, Philadelphia 2007.3) وضع کنونی. امروزه دمشق پایتخت سوریه و در استان دمشق در جنوب این کشور واقع است (← ادامة مقاله). کوههای قَلمون و جبلالشرقی (رشتهکوهی در لبنان) از شمال و مغرب، ارتفاعات آتشفشانی از جنوب و شرق، و کوه قاسیون* و بَرزَه در شمال این شهر را احاطه کردهاند. ارتفاع این شهر از سطح دریا حدود هفتصد متر است (المعجم الجغرافی، ج3، ص350). بخشهایی از مغرب و جنوب دمشق را بادیةالشام* احاطه کرده و منطقة حاصلخیز غوطه*، که پیشتر در اطراف شهر دمشق واقع بود، امروزه براثر توسعة دمشق، در محدودة شهر قرار دارد. البته این توسعه بهویژه در منطقة مِزِّه، در مغرب (صلاح زکی، ص100)، و اخیراً در درة بَرَدی در دُمَّر، در شمالغربی، موجب نابودی رود بردی شدهاست (بیانکا، ص19). مراکز اداری در بخش مسیحینشین (امروزه اروپایی) در شمال شهر قرار دارند (لبابدی، ص32؛ )جهان و مردمانش(، ذیل "Damascus"). شهر در قسمت فقیرنشین جنوبی نیز تقریباً همیشه بدون مجوز دولت توسعه یافتهاست (لبابدی، ص49). عمدهصنایع و کارخانههای شهر در همین قسمت فقیرنشین قرار دارد ()جهان و مردمانش(، همانجا). از 1346 تا 1361ش/1967ـ1982 بسیاری از مردم بهویژه پناهندگان جَوْلان* و جنگزدههای لبنانی به این نواحی مهاجرت کردند (خوند، ج10، ص291).هتلهای بینالمللی، راهآهن، اتوبانها و دیگر بناهای غربی در مناطق شمالی و ثروتمند شهر قرار دارند ()جهان و مردمانش(، همانجا)، اما این ظاهر پیشرفته مشکلات بسیاری نیز برای شهر ایجاد کردهاست؛ ناحیة غوطه که با آب رود بردی سیراب میشد، براثر توسعة سریع خانهها و صنایع، بسیار کوچک و رود بردی نیز تقریباً خشک شدهاست (لبابدی، ص 46 و نقشة 9). آلودگی زیستمحیطی حاصل از ماشینها، صنایع و فاضلاب هم از دیگر مشکلات دمشق امروز است (همان، ص47ـ48؛ بیانکا، ص9). وقوع درگیریهای داخلی که از 1390ش/ 2011 آغاز شده نیز ویرانیهای بسیاری در شهر بهوجود آوردهاست.بهسبب پیشینة طولانی شهر، مناطق و بناهای تاریخی بسیاری در دمشق وجود دارد، از جمله منطقة میدان، در شمالغربی؛ بازارهای سَروجه (در شمال)، مدحتپاشا و حَمیدیه؛ دروازههای شهر از جمله باب شرقی (دروازه شرقی)، بابالشاغور (دروازة شاغور) در جنوب، و باب مصلی در میدانی به همین نام (← بیانکا، ص4؛ بهنسی، 1981، ص68)؛ و مساجد، مدارس، و مقابر بسیاری از مشاهیر دورة اسلامی (← بخش معماری و جامع دمشق)، ازجمله مرقد حضرت زینب علیهاالسلام (دختر حضرت علی) معروف به زینبیه* تقریباً بیرون شهر دمشق. بیشتر مقابر دمشق در اطراف بابالصغیر یا بابالشاغور واقع شدهاند، مانند مقبرة امّحَبیبه (همسر پیامبر)، عبدالملکبن مروان، ابودَرداء انصاری خزرجی و همسرش امّدرداء، و بلال حبشی (← بهنسی، 1981، ص67ـ68؛ حسن زکی صواف، ص692ـ700). علاوهبراین، باید به زیارتگاه رأسالحسین و مقام رؤوس الشهدا اشاره کرد که مدفن سرهای شماری از شهدای کربلاست (صحتی سردرودی، ص106ـ 113). براساس آمار 1388تا 1389ش/ 2009ـ2010 جمعیت شهر دمشق 000،680،1 تن بودهاست ()سالنامة جمعیتی 2009ـ2010(، ص346).امروزه استان دمشق شهرهای دمشق اَلتَل، زَبَدانی، داریا، دوما، قَطَنا، قُطَیفه، نَبْک و یَبرود را شامل میشود (المعجمالجغرافی، ج3، ص365ـ366). این استان از مشرق با عراق، از جنوبشرقی با اردن، و از مغرب و شمالغربی با لبنان هممرز است ()اطلس جامع جهان تایمز(، نقشة 35). رشتهکوه جبلالشرقی لبنان که به کوه حِرمون (جبلالشیخ) ختم میشود، این استان را از کشور لبنان جدا کردهاست (المعجم الجغرافی، ج3، ص362).آبوهوای دمشق بهویژه در تابستان گرم و خشک و میانگین دمای آن در این فصل ْ35 و در زمستان ْ7 سانتیگراد است (بهنسی، 1981، ص31). میزان بارش سالانة دمشق نیز در حدود 215 میلیمتر است که در سالهای پرباران به 350 میلیمتر هم افزایش مییابد (الموسوعةالعربیةالعالمیة، ج10، ص382).آبوهوای مدیترانهای، زمینهای جلگهای در منطقه غوطه دمشق، و وجود رودهای بردی* (ماجد لحام، ص23) و اَعوَج (بهطول 66 کیلومتر که از حرمون سرچشمه میگیرد؛ عادل عبدالسلام، ج1، ص304ـ305) زمینهای مناسب برای کشت انواع محصولات مانند گندم، انگور، توتون، زیتون و حبوبات فراهم کردهاست، به گونهای که بیشتر مردم به کشاورزی و پس از آن به امور صنعتی و خدمات و تولید صنایعدستی مانند فرشبافی و ساخت شمشیرهای دمشقی اشتغال دارند (سوواژه، ص24ـ25؛ المعجم الجغرافی، ج3، ص362ـ 363).منابع: عفیف بهنسی، دمشق، تونس 1981؛ همو، سوریة: التاریخ و الحضارة، المدخل، ]دمشق[ 2001؛ حسن زکی صواف، دمشق: الاسطورة و التاریخ، دمشق 1430/2010؛ مسعود خوند، الموسوعة التاریخیة الجغرافیة، بیروت 1994ـ2004؛ ژان سوواژه، دمشق الشام: لمحة تاریخیة منذ العصور القدیمة حتی عهد الانتداب، تعریب: فؤاد افرام بستانی، چاپ اکرم حسن علبی، ]دمشق [1989؛ محمد صحتیسردرودی، سیمای دمشق: آستان زینب علیهاالسلام، ]تهران [1377ش؛ صلاح زکی، «مشروع انشاء: مدینة دمشق الجدیدة»، مجلة العمارة، ج7، ش 5 و6 (1947)؛ عادل عبدالسلام، جغرافیة سوریة، ج1، دمشق 1393/ 1973؛ ماجد لحام، دمشق فی نصف قرن، بیروت 1410/ 1990؛ المعجم الجغرافی للقطر العربی السوری، باشراف عماد مصطفی طلاس، ]دمشق[: مرکز الدراسات العسکریة، 1990ـ ؛ الموسوعة العربیة العالمیة، ریاض: مؤسسة اعمال الموسوعة للنشر و التوزیع، 1419/1999؛Stefano Bianca, Conservation of the old city of Damascus, Paris 1987; Demographic yearbook 2009-2010, New York: United Nations, Department of Economic and Social Affairs, 2011; Zara Lababedi, "The Urban development of Damascus: a study of its past, present and future", M.A. thesis, University College London, of Faculty of the Built Environment, Bartlett School the Planning, 2008; The Times comprehensive atlas of the world, London: Times Books, 2005; World and its peoples: Middle East, western Asia, and northern Africa, vol.2: Iraq, Kuwait, and Syria, New York: Marshal Cavendish, 2007, s.v. "Damascus" (by C. Carpenter).4) باستانشناسی. آثار بهدستآمده از این ناحیه دالّ بر پیشینة باستانی درخور توجهی در این منطقه است، از جمله سلاحهایی سنگی از عهد پارینهسنگی، در اطراف دمشق (← بهنسی، 2001، ص22)؛ بقایای خانههایی از گل و نی و کاه و آثاری از سنگهای اُبْسیدیَن و بازالت از هزاره هفتم پیش از میلاد، در تَلِّغُرَیفه در سی کیلومتری شرق دمشق و پانزده کیلومتری شمال تَلّاَسْوَد (علی ابوعسّاف، ص30ـ32)؛ ظروف سنگی و سفالی بهشکل طاس از 6250 تا 5500 پیش از میلاد، در تلّالرَماد در بیست کیلومتری جنوبشرقی دمشق (عبداللّه حلو، کتاب 1، ص97)؛ و آثاری از دورة سنگ و دورة مس و سنگ از هزارههای پنجم و چهارم پیش از میلاد، در تلّ الخَزامی در 25 کیلومتری جنوبشرقی دمشق و در تلّ اسود در سه کیلومتری آن (علی ابوعسّاف، همانجا). اما تا هزارة دوم پیش از میلاد تمدن عمدهای در دمشق شکل نگرفت. در متون مصری متعلق به قرن نوزدهم پیش از میلاد، به مکانهای اپوم واقع در واحة بردا، دیماسکا و حکومتی در ناحیة دمشق با دو پادشاه به نامهای عیابوم و سوسو اشاره شدهاست (← برنز، ص4؛ پیتارد، ص73). دمشق ابتدا به فرمان هاتوسیلی، حاکم دمشق، بنا شد. برای مصریان، این شهر چهارراه تجارت جهانی چوب و کالاهای دیگر بود. دمشق برای نخستینبار پس از مهاجرت آرامیها از بینالنهرین به آنجا، در آغاز هزارة اول پیش از میلاد جزو قدرتهای آن عصر شد (برنز، ص6ـ9). در حفاریهای تلّ السِماکه، آثاری از دورة آرامیها تا دورة اسلامی بهدست آمدهاست (بهنسی، 1400، ص43). در مرکز دمشق، تلّی باستانی وجود دارد که احتمالاً بقایای شهر و قصری آرامی است که بعدها سلوکیها بناهایی روی ویرانههای آنها ساختهاند (ریحاوی، ص76). نخستین کتیبة آرامی مکشوفه در دمشق که نام بنحداد، شاه دمشق، را دربردارد، در قرن نهم پیش از میلاد به خدای مِلگارث پیشکش شده (آلبرایت، ص23ـ25) و دربارة پیروزی دمشق بر بنیاسرائیل است (هر، ص140 و تصویر ص141). حِزْقیال، از شاهان دمشق، که کتیبهای از وی باقی است، برای نخستینبار دیواری به گرد دمشق کشید (برنز، ص11؛ هر، ص148). یک نقشبرجستة سنگی با تصویری که احتمالاً تصویر پادشاه آرامی دمشق در قرن نهم پیش از میلاد است، از جمله آثار آرامیهاست (شهابی، ص17).آشوریان از 732 تا 572 پیش از میلاد بر دمشق حکم راندند (برنز، ص21). از جمله آثار آشوریان سه نقشبرجسته با موضوع تسخیر دمشق به دست نیروهای آشوری است (شهابی، ص18). بابِلیان از 572 تا 532 پیش از میلاد و هخامنشیان از 532 تا 325 پیش از میلاد بر دمشق حکم راندند. در آن دوره دمشق در پنجمین ساترابی (استان) قرار داشت. از آن دوره، دو سرستون باقی ماندهاست (برنز، ص23، 25). همزمان با حضور سلوکیها در دمشق، هنر هِلِنی در آنجا گسترش یافت و این شهر دارای نقشه و حصار و بخشهای معیّنی شد (شهابی، ص21، 26). ظروف شیشهای بهدستآمده از قبور هلنی، متعلق به آن دوره است ()«ظروف شیشهای در سوریه باستان»(، ص12).کهنترین بنای باقیمانده از دمشق معبد آرامی خدای حداد است که جامع اموی در بخشی از آن ساخته شد (← بخش 3 مقاله: جامع دمشق). پس از سدهها رخوت، دمشق از 200 تا 120 پیش از میلاد از نو شکوفا و معبد زئوس در آن برپا شد. در سال 60 پیش از میلاد، پای رومیان به این شهر باز شد (برنز، ص40، 46، 55). در زمان سپتیمیوس سوروس (193ـ211م) دمشق به اوج شکوفایی خود در دوران باستان رسید (همان، ص71). در عهد رومیها، دمشق هفت دروازه داشت. طاق نصرت در معبد ژوپیتر، کنار بابالبرید فعلی، از آثار معماری دمشق در این دوره است (شهابی، ص27، 30، تصویر). رومیها در این شهر یک تماشاخانه، یک ورزشگاه، یک قلعة نظامی در مکان ارگ کنونی دمشق، و قناتها و آبراهههایی برای تأمین آب شرب ایجاد کردند (برنز، ص54، 58). تعدادی از معماران سوری در ساخت بناهای بزرگ امپراتوری روم در دمشق و سایر شهرهای رومی شرکت داشتند و عناصری چون طاق و گنبد را به معماری جهان آن روز وارد کردند. آپولودوروس دمشقی، یکی از معروفترین معماران سوری در قرن اول و دوم میلادی، بناهای زیادی مانند گنبد پانتئون در روم ساخت و معماران رومی از وی تأثیر پذیرفتند (بهنسی، 2001، ص76ـ78؛ نیز ← برنز، ص71). هرچند طولی نکشید تا مسیحیان به این شهر وارد شوند، کلیساهای چندانی در آن باقی نماندهاست. کلیسای جامع قدیس یوحنای دمشقی* در مرکز مسجدجامع دمشق از معدود بقایای معماری مسیحی است. قبل از اسلام، اعراب غَسّانی در این شهر ساکن بودند (برنز، ص86، 88، 94).منابع: عفیف بهنسی، دمشق، تونس 1981؛ همو، سوریة، التاریخ و الحضارة: المدخل، ]دمشق [2001؛ همو، الشام: لمحات آثاریة و فنیة، بغداد 1400/1980؛ عبدالقادر ریحاوی، روائع التراث فی دمشق، دمشق 2005؛ قتیبه شهابی، ابواب دمشق و احداثها التاریخیة، دمشق 1996؛ عبداللّه حلو، سوریا القدیمة، کتاب 1، دمشق 2004؛ علی ابوعسّاف، آثار الممالک القدیمة فی سوریة: 8500ق .م الی 535ق.م، دمشق 1988؛W. F. Albright, "A votive stele erected by Ben-Hadad I of Damascus to the God Melcarth", Bulletin of the American Schools of Oriental Research, no.87 (Oct. 1942); "Ancient glass from Syria", Museum of fine arts bulletin, vol.5, no.25 (Apr. 1907); Ross Burns, Damascus: a history, London 2005; Larry G. Herr, "Archaeological sources for the history of Palestine: the Iron age II period, emerging nations", The Biblical archeologist, vol.60, no.3 (Sept. 1997); Wayne T. Pitard, "Is the area of Apum-Damascus mentioned in the Mari archives?", Bulletin of the American Schools of Oriental Research, no.264, (Nov.1986).5) معماری و شهرسازی. دمشق پیش از آنکه به تصرف مسلمانان درآید، مهمترین پایگاه فرهنگی روم در شرق بود. شاید بهسبب آبادانیاش بود که مسلمانان آن را ارم ذاتالعماد خواندهاند (← یاقوت حموی، ج2، ص588، 590). چون دمشق (یا نیمی از آن) تسلیم مسلمانان شد چندان آسیب ندید و بارو و دروازهها و کلیساهای آن کموبیش به حال خود باقی ماند (← بلاذری، ص166). دوران درخشان معماری دمشق با انتخاب آن به پایتختی دورة امویان آغاز شد. در این زمان و تا قرنها بعد، سنگ، همچون دورانِ رومیان، از مصالح اصلی معماری بود که آن را از کوههای غرب دمشق میآوردند. خلفایِ امویِ پس از معاویه نیز که به زندگی در بادیه علاقهمند بودند، از دمشق غافل نشدند (بهنسی، 1975، ص10). ولیدبن عبدالملک (حک: 86ـ96)، ششمین خلیفة اموی، بیمارستان یا بیمارستانهایی در این شهر ساخت که از نخستین بیمارستانهای جهان اسلام بودهاست. ساختار اصلی مسجدجامع دمشق نیز در دورة حکومت او شکل گرفت (ابنفقیه، ص106).در این زمان، باروی مستحکم شهر هنوز برپا بود. این بارو تقریباً شبیه بیضی با قطر بزرگِ (شرق به غرب) 1600متر و قطر کوچکِ (شمال به جنوب) 1000متر بود. شهر هفت باب یا دروازه مشهور داشت: باب توما و باب شرقی در شرق، بابالفرادیس در شمال، بابالجابیه و بابالصغیر در غرب، و بابالشاغور و باب کیسان در جنوب (← بهنسی، 2004، ج1، ص210ـ211). شمار دروازهها در شمال شهر بیشتر بود؛ چرا که خندقی طبیعی داشت (رود بَرَدی) و کمتر در معرض هجوم بود. بعضی از این دروازهها پس از غلبة مسلمانان بر دمشق هنوز نام رومی خود را حفظ کرده بودند، ازجمله بابالفرادیس یا پارادیس. چند دروازة دمشق، مانند باب کیسان و بابالفرج، دوگانه یا مزدوج بودند (← باب*؛ دروازه*). برای ورود به شهر از طریق این دروازهها، پس از گذشتن از درگاه نخست، باید از درگاه دیگری نیز میگذشتند. احتمالاً در نخستین دهههای حکومت مسلمانان، شهر به بیرون از بارو گسترش یافت و بعضی از قبایل در شمال شهر، بر کنارة رودخانه بردی ساکن شدند. مروانبن محمد (حک: 127ـ132)، آخرین خلیفة اموی، مرکز خلافت را از دمشق به حرّان* برد. این انتقال بر اهل دمشق گران آمد؛ هنگامی که مروان از عباسیان شکست خورد و به دمشق گریخت، مردم دمشق او را یاری نکردند. اما بارو و قلعة دمشق چنان مستحکم بود که سپاه اندک او توانست بیش از چهل روز در برابر سپاه عباسیان دوام آورد. پس از شکست مروان، سقوط دمشق با ویرانی همراه بود و باروی شهر بسیار آسیب دید (← بلاذری، ص172؛ نیز ← برنز، ص131).با روی کار آمدن عباسیان، مرکز خلافت به بغداد انتقال یافت و دمشق فراموش شد. در دورة خلافت مهدی عباسی (حک: 158ـ169)، فضلبن صالح (متوفی 172)، حاکم شام، دستور داد درهای تازهای برای مسجد دمشق بسازند. با افول قدرت مرکزی در بغداد، دمشق روبهویرانی نهاد و شمار ساکنانش بسیار کاهش یافت (← برنز، ص132، 135ـ138).با چیرگی ترکان سلجوقی بر دمشق در 468، بار دیگر شهر روبه آبادانی نهاد. در این دوره، جلوههایی از معماری خراسان و عراق به شام وارد شد. از مهمترین مشخصههای معماری این دوره ایوانهایی در چهار سوی حیاط و حوضِ میان آن است. مقرنس نیز از همین زمان به بناها راه یافت (← ریحاوی، 1419، ص112ـ113). سلجوقیان در شمالغربی شهر قلعهای ساختند و بعدها زنگیان* (حک: 521ـ648) و ایوبیان* بناهای بسیاری در آن برپا کردند (برنز، ص144؛ شهابی، 1996الف، ص285ـ 286). تُتُش* سلجوقی (حک: 470ـ488) و پسرش دُقاق (حک: 488ـ492) در آبادی دمشق کوشیدند و بیمارستانها و مدارس بسیاری در آن ساختند. از این زمان بهبعد، برای هر یک از چهار مذهب اهل سنّت، مدارسی در دمشق برپا شد. در 491، دقاق نخستین مدرسه دمشق، مدرسة صادریه، را نزدیکِ بابالبرید، در غرب جامع اموی، بنا کرد. در دو قرنِ پس از آن، 86 مدرسه و چهل مرکز آموزشی دیگر (مانند دارالحدیث و کتابخانه) در دمشق تأسیس شد (برنز، ص145). از این دوره، بناهای اندکی به عصر جدید رسیدهاست؛ یکی از این بناها مجموعة خانقاه طاووسیه و آرامگاه صفوةالملک (قبة الطواویس)، در شمال رود بردی، در محلة زقاقالصخْر است، که صفوةالملک، همسر تتش و مادر دقاق، آن را در 504 ساخت. این بنا در زمان سلطة فرانسویان (نیمة نخست قرن چهاردهم/ بیستم) ویران شد (آلن، فصل 1، ذیل «قبةالطواویس»؛ برنز، ص143). گویا در دورة سلجوقیان، دروازة تازهای با نام بابالجنان یا بابالبساتین در مجاورت باغهای غرب دمشق گشوده بودند که نخستین دروازة دوران اسلامی دمشق بود. بعدها این دروازه را بابالنصر، بابالحدید، و بابالسعاده نامیدند. در 1279، محمد رشدیپاشا، والی عثمانی شام، آن را برای گستردهکردن درگاه بازار حمیدیه برچید (شهابی، 1996الف، ص233ـ236). درمجموع، آنچه از سقوط امویان، در 132، تا چیرگی نورالدین محمود زنگی، در 541، در دمشق برجامانده بسیار ناچیز است (آلن، فصل 1، مقدمه).در زمان نورالدین محمود زنگی*، رونق دمشق دو چندان شد. او از حلب آمده بود و در دورة او معماری دمشق، که به معماری بغداد نزدیک بود، به معماری حلب* همانند شد. از نخستین کارهای نورالدین تعمیر بارو و چند دروازه شهر بود (← شهابی، 1996الف، ص207ـ220). او سپس بیمارستان معروف نورالدین و مدرسة شافعی عمادیه و دارالعدلی نزدیک قلعه شهر ساخت. در 554 و 555، مسجد دمشق را تعمیر کرد و در شمالِ آن مدرسه کَلّاسه و رباطی برای صوفیان ساخت. برخی از بناهایی که نورالدین در دمشق ساخت عبارتاند از: دارالحدیث و مدرسة نوریة کبری، مدرسة نوریة صغری، چندین خانقاه و مسجد و حمام، و بناهایی در قلعة شهر. نمای ابلق که یکی از مهمترین وجوه مشخصة معماری شام است و از رجهای سنگی سفید و سیاه پدید میآید، در این دوره دوباره رایج شد. کاربرد ابلق در پایانِ دورة ایوبیان رایجتر شد و در دورة ممالیک به اوج خود رسید (← همو، 1996ب، ص15ـ17).کهنترین آرامگاه دمشق همان آرامگاه نورالدین در مدرسة نوریة کبری با گنبد مقرنس (گنبدی مانند گنبد اُرْچین) است (← همو، 1995، ص15).با بهقدرترسیدن ایوبیان (567ـ648)، رونق و آبادانی دمشق بیشتر شد. خاندان ایوبی بزرگترین حامیان ساخت بناهای عامالمنفعة دمشق بودند. صلاحالدین ایوبی (حک : 564ـ589) بخش شمالی جامع اموی را تعمیر کرد و منارة شمالی آن (مأذنةالعروس) را از نو ساخت (← برنز، ص176). ملکعادل ابوبکربن ایوب (حک: 592ـ615) نیز مدرسة عادلیه را ساخت که از مهمترین آثار معماری دورة ایوبیان است. آرامگاه ملکعادل در گوشة جنوبشرقی مدرسه است (← ریحاوی، 1419، ص157؛ نیز ← عادلیه*، مدرسه). برخی از دیگر مدرسههای دمشق عبارتاند از: مدرسة رکنیه، ساختة رکنالدین مَنکورس فلکی، حاکم دمشق، که در 621، در شمال شهر، نزدیک جبل قاسیون ساخته شد (محلة رکنالدین حول این بنا شکل گرفت)؛ و مدرسة عزیه که عزالدین اَیْبَک، از امرای دورة حکومت ملکمعظّم شرفالدین ایوبی، آن را در 621 در شمالغربی قلعة شهر ساخت (← شهابی، 1995، ص] 665[، نقشة 7). در این دوره، حمایت از ساخت بناهای عامالمنفعه در میان زنان نیز رواج یافته بود (← برنز، ص177). از مهمترین این بناها، مدرسة شامیه* ساختة سِتّالشام زمردخاتون، خواهر صلاحالدین، در شمال قلعة دمشق، بیرون بارو، و دیگری، مدرسة صاحبیه ساختة ربیعهخاتون، خواهر دیگر صلاحالدین، در 628 است. رسم بود بانی مدرسه در آرامگاهی درون بنا یا مجاور آن دفن شود. ازاینرو، تربت بسیاری از بزرگان این دوره در مدارسی است که خود ساختهاند. از بعضی مدرسهها فقط آرامگاه آن ماندهاست، مانند مدرسة فرّوخشاهیه (← ریحاوی، 1419، ص149). الگوی رایج ساخت مدرسهها همانند خانهای با صحنی دوایوانی و چندین حجره در اطراف صحن بود. بعضی از مدرسهها نیز فقط گنبدخانهای داشت که بعدها آرامگاه بانی میشد.این مدرسهـمقبرهها بنای محبوب حامیان ساختوساز بود. محلة صالحیه، در شمالغربی قلعة شهر، از تراکم این بناها رونقی گرفته بود. در این دوره، ساختوسازهای بیرون از بارو باز هم ادامه یافت؛ ازجمله در شمالغربی قلعة شهر، محلة عُقَیبه در قالب دنبالهای از شهرِ میان بارو، متراکمتر شد. هستة اصلی این محله همان مدرسة شامیه بود. این محله اندکی بعد، پیرامون سوق ساروجه توسعه یافت و به محلة ساروجه معروف شد (← برنز، ص191). در دورة عثمانیان، بهسبب کثرت حضور خانوادههای اعیان ترک در این محله، به آن قسطنطنیة کوچک میگفتند. در جنوب شهر، آن سویِ گورستان بابالصغیر، محلة میدان شکل گرفت. این منطقه که کنار راه حجاز (طریقالعظما) و محل تجمع مردم برای بدرقه و استقبال از کاروانهای حج بود، کمکم ساختار محلهای یافت (← ریحاوی، 1977، ص69).مصلای شهر از دورة امویان در این محل قرار داشت. محراب و سقفی که ملکعادل برای این مصلا ساخت از نخستین بناهای محلة میدان است (برنز، همانجا). در 604، جامعِ حنابله (جامع مظفری یا جامعالجبل) در محلة صالحیه ساخته شد. این مسجد همانند جامع اموی، ولی بسیار کوچکتر از آن و نخستین مسجدجامعی بوده که پس از امویان ساخته شدهاست. ساخت این مسجد نشانة گسترش محلههای حومة دمشق است (آلن، فصل 6، ذیل «جامعالحنابله»؛ ریحاوی، 1419، ص143).معماری دمشق از 480 تا 650، بیش از هر دورة دیگری «شامی» بوده و گرچه تأثیراتی از ایران و بینالنهرین در خود داشته، هنوز به سنّتهای پیشین وفادار بودهاست. پس از این دوره، دمشق نخست از قاهره و سپس از قسطنطنیه عثمانی تأثیر پذیرفت. پس از ایوبیان، با آمدن ممالیک، شیوة شامی کمفروغ شد (آلن، فصل 1، مقدمه؛ برنز، ص143ـ144).در دورة ممالیک (حک: 648ـ922)، دمشق پس از قاهره، پایتخت دوم این دودمان بود. در این دوره، پایانیافتن جنگهای صلیبی و رونق تجاری باعث ساختوسازهای بیشتری در دمشق شد و مدارس و بازارها و خانقاههای بسیاری در شهر پدید آمد. بیشتر بناهای این دوره به شکل چشمگیری کوچک است. در بسیاری از بناها، حیاط یا کلاً حذف شده یا کوچک و سرپوشیدهاست (ریحاوی، 1419، ص181ـ182). شمار منارهها افزایش یافتهاست و علاوهبر مساجد، بعضی از مدارس نیز مناره دارند؛ ازجمله مدرسة صابونیه و مدرسة سیبائیه. از دیگر وجوه ممیز بناهای دورة مملوکی افراط در کاربرد تزیینات و رنگ است؛ بهویژه در نمای بیرونی بناها. انواع تزیینات سنگی بر بناهای این دوره نقش بستهاست؛ ازجمله مقرنسها، کتیبهها، رنک*ها (نشانهای حکومتی)، سرستونها، و مشبکها (همان، ص188ـ189). موزاییک رنگی، با بازگشتی پانصدساله به عصر اموی، بار دیگر در آرامگاه بَیبَرس اول* بهکار برده شد؛ هرچند کیفیت عصر پیشین را نداشت. گویا کاربردِ دوبارة موزاییک نتیجة مرمت جامع اموی در دوران حکومت بیبرس بود (← برنز، ص199). استفاده از کاشی در اواخر دورة مملوکی، در مسجد تیروزی آغاز شد و در دورة عثمانی رواج یافت (ریحاوی، 1419، ص191).در دورة ممالیک، گسترش حومههای دمشق ادامه یافت. بیبرس قصر الابلق را بیرون بارو، در غرب قلعه شهر ساخت. بعدها تکیة سلیمانیه را بر ویرانة همین بنا ساختند (همو، 1977، ص67). در این دوره، محدودة میان بارو متراکم شده بود و جایی برای ساخت بناهای تازه نبود، بهگونهای که وقتی ملکسعید، فرزند بیبرس، خواست مدرسهای بسازد که آرامگاه پدرش باشد (مدرسة ظاهریه) مجبور شد خانهای بخرد و در زمین آن مدرسه را بسازد. بههمینسبب، شمارِ بناهای مملوکیِ درون بارو اندک است (همان، ص63ـ64). در این دوره، حومهها به شهر پیوست و بافت شهری یافت. نشانة این پدیده ساخت مساجد جامع جدید در این بخشها، بهویژه در غرب و جنوب شهر است؛ ازجمله جامع یَلبُغا در محلة تحتالقلعه، جامع سنْجَقدار و جامع تَنکِز در غرب شهر، و جامع تیروزی و مَنجَک در جنوب شهر (همان، ص66). در پایان دورة ممالیک، صالحیه در شمالغربی دمشق، در دامنة کوه قاسیون، خود شهری با پانصد مسجد کوچک و چندین جامع و صد مدرسه و بیست حمام بود (همان، ص69).از بابالجابیه دو راه مهم بهسوی حجاز و مصر میرفت. راه مصر آبادتر شد و محلة سُوَیقه و تیروزی (محل جامع و حمام تیروزی) برکنار آن شکل گرفت (همانجا). محلة میدان نیز کنار طریقالعظما (راه حجاز) گسترش یافت. در شمال محلة میدان، در جنوب میدان یَرموک، منطقهای مملو از بناهای گنبددارِ آرامگاهی بود که به آن قُبَیبات (محلِ قبیبهها: قبهها یا گنبدهای کوچک) میگفتند (برنز، ص211).در این دوره، بر هر دروازه «باشوره»ای ساخته بودند. باشوره بازارچهای در قالب دربندی میان دو درگاه دروازه بود. این تعبیه هم استفادة تجاری و هم استفادة دفاعی داشت (← شهابی، 1996الف، ص49).درپی حملة تیمور در 803، شهر روبه ویرانی نهاد و بسیاری از هنرمندان دمشق به سمرقند رفتند (برنز، ص219ـ220).پس از نبرد مَرْجدابق* در 922، دمشق به تصرف عثمانیان درآمد و بارو و دروازههای شهر بسیار آسیب دید. با تغییر ابزار جنگی، عثمانیان تعمیر بارو را چندان ضروری نمیدانستند؛ ازاینرو باروی دمشق روبه ویرانی نهاد (شهابی، 1996الف، ص54).با تسلط عثمانیان رنگوبوی معماری شامی، بهویژه در بناهای بزرگ و مهم، کممایهتر شد و اسلوب رسمی معماری عثمانی جای آن را گرفت. معماران بزرگ عثمانی ازجمله معمار سنان* در ساخت بناهای دمشق شرکت کردند و مُهری تازه بر معماری این شهر زدند. این روند تا چهار سدة بعد، یعنی تا آغاز دوران جدید، در معماری دمشق ادامه یافت. نخستین بنای عثمانیِ شهر مجموعة مسجد و تکیة سلیمیه بر مزار محییالدین ابنعربی، عارف بزرگ اندلسی، بود. سلطانسلیم (حک: 918ـ926) یک سال پس از فتح شهر، دستور داد این بنا را بسازند. ساختن اینگونه مجموعهها مدتی در دمشقِ عثمانی ادامه یافت؛ از جمله تکیة سلیمانیه ساختة سنان از 962 تا 974، تکیة مرادپاشا ساختهشده در 976 و تکیة درویشپاشا (ریحاوی، 1419، ص265ـ268).دمشق در قلب قلمرو عثمانی و سر راه کاروانهای حج عثمانی قرار داشت و تکیه* افزونبر کارکرد اصلی خود در قالب خانقاه*، منزلگاهی برای این کاروانها بود. تکیه جای مدرسههای پیشین را گرفته بود، ازاینرو اهتمام حامیان و بانیان از ساخت مدرسه به تکیه سوق یافت. بناهای دیگری که حامیان به ساخت آن همت میگماشتند بازار و خان بود. بیش از هر زمان دیگری، بناهای تجاری در دمشق ساخته شد. بازار دمشق از آبادترین بازارهای سرزمینهای شرقی بود. بعضی از بناهای تجاری شاملِ مجموعهای از بناهای عمومی از جمله مغازه، خان، مسجد، حمام، و مدرسه بودند، مانند سوقالخیّاطین و سوقالحمیدیه (همان، ص254ـ257). در این دوره، کاربرد کاشی و نوع تازهای از تزیینات رنگی در قالب تُخمهکاری، که از ابداعات دورة ممالیک بود، رواج یافت. در این شیوه، مرمر را حفرهحفره و حفرهها را با گِلهای رنگی پُر میکنند (کینان، ص148؛ نیز← زکریا محمد کبریت، ج1، ص123ـ130).مهمترین ساختوسازهای عثمانیها در سدة نخست حضورشان در دمشق صورت گرفت. پس از سدة دهم، ساخت بناهای عامالمنفعه ناگهان متوقف شد و این وضع تا رویکارآمدن خاندان عَظْم (حک: 1132ـ1221) ادامه یافت. دمشق در زمان حکومت خاندان عظم روبه آبادانی گذاشت. قصرالعظم یکی از مشهورترین بناهای دمشق، ساختة اسعدپاشا العظم، والی عثمانی دمشق (حک: 1156ـ1170)، است. برخی از ساختههای این خاندان عبارتاند از: خانِ سلیمانپاشا، خانِ اسعدپاشا، سوقالبزوریه، و بخش غربی سوقالحمیدیه (← ریحاوی، 1977، ص74ـ76؛ نیز ← عظم*، خاندان).با گشودهشدن درهای استانبول به روی معماری نوظهور اروپایی، سبکهای تازهغربی به دمشق نیز راه یافت. از اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم، بناهایی به سبک باروک و روکوکو در دمشق پدید آمد؛ ازجمله سربازخانه حمیدیه (الثَکْنة الحمیدیه؛ 1290)، بیمارستان غُرَبا (1317)، و ساختمان سَرایا (ساختمان وزارت داخله، 1318؛ ← ریحاوی، 1419، ص298). در آغاز قرن چهاردهم/ بیستم، مدحتپاشا (متوفی 1301)، صدراعظم عثمانی، بخش غربی شارعالمستقیم را، از بابالجابیه تا سوقالبزوریه، طبق اسلوب غربی مسقف کرد و سوقالطویل یا سوق مدحتپاشا را ساخت. خیابانهای تازهای نیز در شهر ساخته شد. نخستین خیابانها شهر قدیم را به حومهها متصل میکرد (همو، 1977، ص76ـ77).در 1304ش/ 1925 نیروهای فرانسوی دمشق قدیم را گلولهباران کردند. در پی آن، بخشی از غرب شهر در جنوب قلعه، میان سوقالحمیدیه و سوق مدحتپاشا سوخت و ویران شد. امروز این محله به حریقه مشهور است و نوسازترین بخش شهر قدیم بهشمار میرود. در زمان سلطة فرانسویان و پس از استقلال دمشق، این شهر در قالب دو شهر به حیات خود ادامه داد: یکی شهر قدیمِ درون بارو، که گذرها و بناهای کهن را کموبیش حفظ کرد، و دیگری شهر بیرون بارو با خیابانهای پهنی به سبک غربی (همان، ص78).در پایان سدة چهاردهم/ بیستم، هفت دروازة دمشق هنوز برجا بود: باب کیسان؛ باب شرقی، در انتهای شرقی شارعالمستقیم؛ باب توما؛ بابالسلام؛ بابالفرادیس یا بابالعماره؛ بابالجابیه، در انتهای غربی شارعالمستقیم؛ و بابالصغیر، کنار گورستان مشهوری به همین نام (بهنسی، 2004، ج1، ص210ـ211).قلعة دمشق. این قلعه در گوشة شمالغربی شهر کهن قرار دارد. زمینی که قلعه را در آن ساختهاند تخت و همارتفاع شهر قدیم دمشق است. کهنترین آثار این قلعه از دورة سلجوقیان است. بنابه قولی، در دورة رومیان نیز در این محل استحکاماتی بودهاست، اما شاهدی بر این گفته وجود ندارد (برنز، ص85). ساخت قلعه را اَتسِزبن اُوَق*، یکی از امیران ملکشاه سلجوقی، آغاز کرد و تتش* آن را بهپایان رساند (همان، ص144). نورالدین محمود زنگی بر بناهای مسکونی قلعه افزود و دروازة بابالفرج را در شمال آن گشود. او در همین قلعه درگذشت و مدفون شد (← همان، ص160ـ161).صلاحالدین ایوبی* این قلعه را مرکز حکومت خود قرار داد. پس از او، ایوبیان بناهای بسیاری در آن ساختند (شهابی، 1996الف، ص285ـ286). ملکعادل* ایوبی، برادر و جانشین صلاحالدین، در 599 قلعة سلجوقی دمشق را یکسره برچید و آن را از نو ساخت. آنچه امروز از این قلعه برجاست بیشتر ساختة اوست. این قلعه مقرّ سلاطین ایوبی بود. آنها در آن چندین کاخ و مسجد و حمام ساختند (← ریحاوی، 1419، ص140).قلعة ایوبی دمشق مستطیلی شرقی ـ غربی با ابعادی در حدود 160 در 240 متر است. بر دیوارهای آن، دوازده برج چهارگوش بزرگ از سنگهای بادبُر ساختهاند. این قلعه پیشتر چهارده برج داشته که دو برج آن ازمیان رفتهاست. بالای این برجها، کنگرههای پیشآمده و شَرَفی یا سقّاطَههایی برای ریختن آتش بر سر مهاجمان قرار دارد که از نوآوریهای نظامی عصر جنگهای صلیبی است (استیرلَن، ص206). ملکعادل هر یک از امیرزادگان ایوبی را مأمورساختن یکی از برجهای عظیم این قلعه کرده بود (رباط، ص81). گرد قلعه خندقی بود که از نهری از رود بردی پر میشد. قلعه سه دروازه داشت. دروازة شرقی روبه شهر و مختص عموم مردم بود. دروازة شمالی، بابالحدید، بهسوی رود بردی باز میشد و ویژة سپاه بود. دروازة غربی یکراست به بیرون دمشق میرفت. این دروازه را پس از ملکعادل ساختند. در دورة ممالیک، دیوارهای قلعه را مرمت کردند و بیبرس و ملکاشرف (حک: 689ـ693) بناهایی بر آن افزودند. یکی از این بناها، قبةالزرقاء (گنبد کبود) بود که امروز اثری از آن نماندهاست. این گنبد نخستین گنبد کاشیپوش شام بود. ملکاشرف تالار بزرگ و نفیسی هم بهنام قاعةالذهب (تالار طلا) در این قلعه ساخته بود (همان، ص148، 282). مسجد ابودرداء، دارالمسرة، و دار رضوان از مهمترین بناهای درون قلعه است (← بهنسی، 2004، ج1، ص225).نظام تأمین آب دمشق. دو منبع آب دمشق یکی چشمة فیجه (عینالفیجة) و دیگری رود بردی بود (← دمشقی، ص147) که در نزدیکی شهر به هفت نهر یا قنات تقسیم میشد (لسترنج، ص265). این نهرها که به بخش مسکونی و زمینها و باغهای اطراف دمشق آب میرساندند، عامل آبادی باغهای پهناور و متراکم غوطه در شرق شهر بودند (← یاقوت حموی، ج2، ص589؛ دمشقی، ص194ـ198؛ نیز ← لسترنج، ص265ـ 266). از این نهرها آبراهههایی زیرزمینی (قناتهایی) جدا میشد و به بناها و آبانبارها (صهْریج) و سقاخانههای معابر (سبیل) آب میرساند (← ادامة مقاله). بنا به گفتة یاقوت حموی (ج2، ص590)، در این شهر هیچ بنایی نبود که امکان رسیدن آب به آن باشد و به آن آب نرسانده باشند. گردش و حرکت آب در بناهایی چون مدرسة نورالدین بسیار چشمگیر بود (← ابنجبیر، ص221).شبکهای که آب را به بناها میرساند سه قسمت داشت: 1) سنگی بر مسیر قنات بود که سوراخی داشت و آب در حد نیاز از آن منشعب میشد (مَأخَذ)؛ 2) لولهها یا تنبوشههای سفالی زیرزمینی (قَسطَل؛ محلهای از دمشق به نام قساطلیه، میان شارعالمستقیم و شاغور، به ساخت این لولهها شهرت داشت)؛ 3) آبپخش یا مَقسَم (طالع) که مخزنی مکعبشکل بود و آب به آن میرسید و از راه قسطلهای دیگر میان بناها پخش میشد (المؤسسة العامة لمیاه الشرب، 2013). این شبکة آبرسانی چنان عظیم بود که دمشقی (ص260) آن را همانند شهری زیر شهر دمشق دانستهاست.خانة دمشقی یا شامی (بیتالدمشقی). نخستین خانة دمشقی یا شامی دوران اسلامی را باید همان خانة معاویه یا قصر خضرا دانست. این بنا در جنوب مسجد دمشق بود و بخشی ویژة اهل خانه و بخشی ویژة دفتریان و دیوانیان داشت و هم خانة خلیفه و هم دارالامارة او بود. امروز اثری از این خانه نماندهاست (زکریا محمد کبریت، ج1، ص5؛ نیز← خانه*، بخش:2 قسمت ب، شامات). از قدیمترین خانههای بهجاماندة دمشق یکی خانه عقیقی (بیتالعقیقی) است که خانة پدر بیبرس مملوکی بود و در همان دوره به مدرسه تبدیل شد و دیگری خانة سقا امینی از دورة ممالیک. بیشتر خانههای کهن و پابرجای دمشق از دورة عثمانیان است، ازجمله قصرالعَظْم، بیتالسِباعی، بیت نظام، بیتالدَحاح، بیتالمَجْلِد، بیت خالد، و مکتب عنبر (بهنسی، 2004، ج1، ص213). در دورة عثمانی، از جلوة بیرونی خانهها کاسته و فضاهای درونی گشادهتر شد (← زکریا محمد کبریت، ج1، ص9). گفتهاند که مدارس دمشق را بر الگوی خانهها ساختهاند و بسیاری از مدرسههای مشهور دمشق نخست خانه بودهاند؛ ازجمله مدرسة ظاهریه، خانة پدر صلاحالدین ایوبی؛ مدرسة بادرائیه*، خانة اسامةبن مُنقِذ (متوفی 548)؛ مدرسة شبلیه، خانة شبلالدوله (متوفی 429)؛ و مدرسة عادلیة صغری، خانة زهرهخاتون، دختر ملکعادل ایوبی (همان، ج1، ص7). خانههای دمشقی آرایههای گوناگونی دارد، ازجمله نقاشی رنگی روی سقفهای چوبی معروف به عجمی، که از دورة عثمانی در خانهها متداول شد؛ کفسازی (ارضیه) مرمرین با نقشهای هندسی مرکّب از مرمر سفید و سیاه؛ مشبکهای چوبی مشربیهها؛ درهای چوبی منبتکاری؛ و طاقچههای مزیّن به نقشهایی از مرمر و صدف (← همان، ج1، ص123ـ130).گذرها و فضاهای عمومی دمشق قدیم. در دوران اسلامیِ دمشق، این شهر از پُلیسِ رومی به مدینة شرقی بدل شد. طرح هیپودامی یا شطرنجی شهر کموبیش رنگ باخت و عرصههای عمومیِ رومی آن تحلیل رفت و بنیادهای تازهای در آن شکل گرفت. این تغییرات یکباره و بهتندی روی نداد و نمیتوان همة آنها را به ورود اسلام نسبت داد. درواقع این روند که دو سده پیش از ورود اسلام به دمشق آغاز شده بود، پس از آن سرعت گرفت. پیش از اسلام، خیابانهای شهرهای شام راست و پهن و عمود برهم بود. کمکم مغازهها و خانهها و گذرهای باریک و پیچاپیچ جای بیشتر خیابانهای راست و پهن را گرفت (← کندی، ص3ـ8). بعضی از خیابانها و بازارهای راست امروزی دمشق بازماندة همان خیابانهای رومی است، از جمله شارعالمستقیم (ویا رکتای رومی)، که از شرق به غرب دمشق قدیم (از بابالشرقی تا بابالجابیه) کشیده شدهاست. سوقهایی مانند سوق بُزوریه (عمود بر شارعالمستقیم) و سوق حمیدیه (موازی شارعالمستقیم) نیز بازمانده همان شبکه رومی است (شهابی، 1990، ص220). شارعالمستقیم ستون فقرات دمشق بود. در دوران پس از اسلام، سراسر این راسته به بازار بزرگی تبدیل شده بود و در دورة ایوبیان سوقالکبیر نام داشت (← ابنجبیر، ص225). این راسته امروز به سوق مدحتپاشا یا سوقالطویل مشهور است.در میان گذرهای راستِ شهرِ میانِ بارو، گذرهای باریکی پدید آمد که دیگر نه عرصهای اجتماعی که فقط محلی برای عبور بود. بازار دورة اسلامی بیشتر بهصورت خطی گسترش یافت و جایی برای عرصههای گستردة تجاری پیشین چون آگورا (نوعی میدان رومی) نماند؛ ازاینرو، آگورای دمشق، که در شرق معبد واقع بود، با بنای خانهها یکسره ناپدید شد (← برنز، ص36، تصویر2ـ4). کارکرد این عرصهها به قیساریهها و خانهای بازار دمشق و نقش اجتماعی آنها بهسرعت به مسجدجامع اموی منتقل شد. در دمشق پس از اسلام، صحن جامع اموی یگانه عرصة گسترده و روباز شهر بود (کندی، ص13، 15).منابع: ابنجبیر، تذکرة بالاخبار عند اتفاقات الاسفار: 1185-1182 = ]رحلة ابنجبیر[، چاپ علی احمد کنعان، ابوظبی 2001؛ ابنفقیه؛ بلاذری (بیروت)؛ عفیف بهنسی، سوریة: التاریخ و الحضارة، منطقة دمشق و ریفها، ]دمشق[ 2001؛ همو، «القصور الشامیة و زخارفها فی عهدالامویین»، الحولیات الاثریة العربیة السوریة، ج25، ش 1 و 2 (1975)؛ همو، موسوعة التراث المعماری، دمشق 2004؛ محمدبن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبة الدهر فی عجائب البَرّ و البحر، بیروت 1408/ 1988؛ عبدالقادر ریحاوی، العمارة العربیة الاسلامیة: خصائصها و آثارها فی سوریة، دمشق 1419/1999؛ زکریا محمد کبریت، البیت الدمشقی خلال العهد العثمانی، دمشق 1421/2000؛ قتیبه شهابی، ابواب دمشق و احداثها التاریخیة، دمشق 1996الف؛ همو، اسواق دمشق القدیمة و مشیداتها التاریخیة، دمشق 1990؛ همو، زخارف العمارة الاسلامیة فی دمشق، دمشق 1996ب؛ همو، مشیدات دمشق ذوات الاضرحة و عناصرها الجمالیة، دمشق 1995؛ المؤسسة العامة لمیاه الشرب و الصرف الصحی فی محافظة دمشق.Retrieved Jan. 7, 2013, from http://www. dawssa. org;یاقوت حموی؛Terry Allen, Ayyubid architecture, California 1999 (an electronic publication). Retrieved Jan.9, 2013, from www.sonic.net/˜tallen/ palmtree/ ayyarch; Ross Burns, Damascus: a history, London 2005; Brigid Keenan, Damascus: hidden treasures of the old city, photographs by Tim Beddow, London 2000; Hugh Kennedy, "From Polis to Madina: urban change in late antique and early Islamic Syria", Past and present, no.106 (Feb. 1985); Guy Le Strange, Palestine under the Moslems: a description of Syria and the Holy Land from A.D. 650 to 1500, Beirut 1965; Nasser O. Rabbat, The citadel of Cairo: a new interpretation of royal Mamluk architecture, Leiden 1995: Abdulqader Rihawi, Damascus: its history, development and artistic heritage, translated from the Arabic by Paul E. Cheveden, Damascus 1977; Henri Stierlin, Islam from Baghdad to Cordoba: early architecture from the 7th to the 13th century, Hongkong 2009.
جامع دمشق. از نخستین و بزرگترین مساجد جهان اسلام از دورة امویان. این مسجد به جامع کبیر، جامع اموی و جامع بنیامیه نیز معروف است (← ابنکثیر، ج2، ص444؛ نیز ← علبی، ص284) و در شمالغربی دمشق کهن قرار دارد.جامع اموی از مهمترین بناهای مذهبی مسلمانان است. بخشی از اهمیت آن به واقعة عاشورا برمیگردد (← کربلا، واقعه)؛ زیرا پس از این واقعه، اهلبیت امامحسین علیهالسلام را بهصورت اسیر به شام بردند و آنان را چندی بر بابالساعات، یکی از درهای این مسجد، نگهداشتند (ابومخنف، ص197). امامزینالعابدین علیهالسلام نیز در همین مسجد، هنگامی که خلیفه یزید جشن پیروزی گرفته بود، خطبة مشهور خود را در نکوهش وی و تبیین جایگاه حسینبن علی در اسلام و نزد پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم ایراد کردند (همانجا). وجود مشهد رأسالحسین، در سمت چپ باب جیرون، و مقامالنبی یحیی (← ادامة مقاله) در این مسجد، بر اهمیت مذهبی آن افزودهاست. همچنین گفتهاند این مسجد محل رجعت عیسی علیهالسلام در آخرالزمان خواهد بود (ابنکثیر، ج9، ص150).تاریخچة بنا. این مسجد در جایی قرار گرفته که پیشتر عبادتگاه بودهاست؛ در آغاز هزارة اول پیش از میلاد، معبد حَدَد/ هَدَد یا بَعْل (خدای طوفان سامیها) بوده و در دورة رومیان، به معبد ژوپیتر با ابعاد 380×300 متر تبدیل شدهاست (پاپادوپولو، ص231؛ هیلنبرند، ص69). بقایایی از این معبد، چون دیوارها، ستونها و دو دروازة عظیم غربی و شرقی آن، هنوز در کوچههای اطراف مسجد باقی است. در دورة تئودوسیوس اول (حک: 379ـ395)، امپراتور روم، در محوطة داخلی معبد، کلیسای قدیس یوحنای مُعْمَدان (یحیای تعمیددهنده) با چهار برج در چهار گوشة آن و چهار دروازه ساخته شد؛ آثاری از دروازة جنوبی این کلیسا پشت محراب اصلی مسجد باقی است (ریحاوی، 2004، ص13ـ17؛ کرسول، 1989، ص46؛ بهنسی، 1982، ص12).پس از فتح دمشق به دست مسلمانان، آنان نیمة شرقی این معبد را به مسجد تبدیل کردند و نیمة غربی آن در اختیار مسیحیان باقی ماند (ابنجبیر، ص204). ورودی معبد در دیوار جنوبی قرار داشت و مسلمانان از آن به سمت راست و مسیحیان به سمت چپ میرفتند. مسلمانان در بخش شرقی دیوار جنوبی (دیوار قبله) سقفی ساده برپا کردند و زیر آن محرابی ساختند که به محراب صحابه مشهور شد (← ادامة مقاله؛ نیز← شکل 1). گرداگرد عرصة معبد، رواقی واقع بود و کلیسا در میان بخش غربی آن قرار داشت. گویا مسلمانان در بخش شرقی، دیوارهای جداکنندهای نیز ساخته بودند (کرسول، 1989، ص66، 68).بعدها معاویه تصمیم گرفت کلیسا را تصاحب و مسجد را بزرگتر کند، اما مسیحیان دمشق راضی نشدند (بلاذری، ص127). او پس از آنکه خوارج قصدِ جانش را کردند، در اطراف محراب، مقصوره (مکانی محصور و مربعشکل در کنار محراب) ساخت که نخستین مقصورة جهان اسلام بود (طبری، ج5، ص149؛ ابنکثیر، ج7، ص329؛ نیز ← کرسول، 1989، ص8ـ9). او همچنین دارالامارهای با گنبد سبز (قبةالخضراء) پشت دیوار قبله ساخت که به قصرالخضراء مشهور شد (ابنکثیر، ج9، ص145؛ نیز ← بهنسی، 1982، همانجا). پس از او، عبدالملکبن مروان (حک: 65ـ86) نیز بر آن بود تا با وعدههای مالی کلیسا را تصاحب و مسجد را بزرگتر کند، اما مسیحیان راضی نمیشدند (بلاذری، همانجا).در زمان ولیدبن عبدالملک (حک: 86ـ96)، شمار مسلمانان چنان افزایش یافت که نخستین برنامه ولید آمادهکردن مسجدجمعهای برای آنان بود؛ نه فقط برای اینکه گنجایش آنان را داشته باشد، بلکه چنان باشکوه و چشمگیر باشد که با بهترین کلیساهای شام برابری کند (مقدسی، ص159؛ نیز← کرسول، 1989، ص46). در این زمان، هنوز دیوار پیرامونی تمنوس (محوطة مذهبی) کهن برجا بود و در بخش غربی عرصة میانی آن، کلیسای یحیای تعمیددهنده قرار داشت. ولید این بخش غربی را، با تطمیع و تهدید و قول واگذاری بقیه کلیساهای شهر به مسیحیان، تصاحب کرد و آن را برچید (ابنفقیه، ص106؛ بلاذری، ص127ـ128؛ یاقوت حموی، ج2، ص591؛ ابنجبیر، همانجا). او ساخت مسجد را با گردآوری استادکارانی از ایران و هند و روم و مغرب پیگرفت و خراج هفت سال شام را صرف آن کرد (مقدسی، ص158). به استناد کتیبهای، ساخت مسجد در سال 86 (← بلاذری، ص128؛ ابنکثیر، ج9، ص160) یا 87 (مسعودی، ج3، ص365؛ یاقوت حموی، همانجا) یا 88 (یعقوبی، ج2، ص284) آغاز شد و در سال 96 بهپایان رسید. ولید در همان سال 96، پیش از پایان ساخت مسجد، درگذشت و برادرش سلیمانبن عبدالملک (حک: 96ـ99) ساخت مسجد را بهپایان رساند (ابنکثیر، همانجا).بهدستور ولید، همة بناهای پیشین را برچیدند، مگر دیوارهایی از تمنوس کهن و چهار برج گوشهای آن. این چهار برج، که به آنها صوامع میگفتند (ابنفقیه، ص108؛ نیز ← کرسول، 1989، ص60)، به چهار مناره (نخستین منارههای جهان اسلام) تبدیل شدند (کرسول، 1989، ص58). گویا این برجها در زمان رومیان، برجهای دیدهبانی بودهاند (ابنفقیه، همانجا؛ نیز ← ابنکثیر، ج9، ص150). از این برجها، فقط آن که در جنوبغربی است تا به امروز دستنخورده باقی ماندهاست. در 893، سلطاناشرف قایتْبای (حک: 873ـ902) روی این برج، منارهای ساخت (کرسول، 1989، همانجا؛ نیز ← ادامة مقاله).همچنین درگاه سهدهانة دیوار جنوبی (ورودی اصلی محوطة معبد رومی) را مسدود و سراسر بخش جنوبی تمنوس را مسقف کردند و شبستان را ساختند. در محل درگاه اصلی، محراب اصلی را ساختند و گویا دری نیز در غرب دیوار قبله گشودند (بابالزیاده). بر گرد صحن هم رواقی ساختند (فلاد، ص123) و در میان شبستان، گنبدی برپا کردند. ولید نخست میخواست این گنبد را کاملا از طلا بسازد، اما معماران او را از این کار منصرف کردند. او به ساخت گنبدی سربپوش راضی شد (ابنکثیر، ج9، ص147ـ148). مقدسی این گنبد را در نیمة دوم قرن چهارم دیده و گفته است که بر نوک آن، ترنجک و انارکی از طلاست (همانجا). این گنبد به قبةالنسر (گنبد عقاب) مشهور شده بود، زیرا مردم آن را شبیه سر عقاب و شیروانی سقف شبستان را در دو سوی آن شبیه بالهای عقاب میدانستند (ابنجبیر، ص205ـ206). بهدستور ولید در برابر این گنبد، در شمال مسجد منارهای با نام مأذنةالعروس ساختند (ابنکثیر، ج9، ص150). الگوی ساخت گنبد و منارهای در برابر آن از این مسجد گرفته و در بعضی از مساجد بعدی بهکار برده شد (بهنسی، 1982، ص13). ولید در این مسجد، چهار تالار کشیده (قاعة) ساخت، که اکنون به مشهد مشهور است: مشهدالحسین و مشهد ابوبکر (مشهدالمالکیة) در شرق و مشهد عثمان و مشهد عروة (پیشتر مشهد عُمَر) در غرب. مشهور است رأس مبارک امامحسین علیهالسلام را در مشهدالحسین نگهداشتهاند (ابنجبیر، ص209). به این مشهد در گذشته مشهد علی و مشهد زینالعابدین میگفتهاند (ریحاوی، 1379، ص660). این تالارها محل تشکیلات حکومتی دستگاه خلافت بود (بهنسی، 1982، ص17).سراسر کف صحن و دیوارهای آن را تا ارتفاع هفت متر از مرمر سپید پوشاندند و رگههای سنگها را هماهنگ کردند. نمونهای از این هماهنگی هنوز در کفشکن شرقی، کنار در، پیداست. این نظام ظریف در هیچ بنای دیگری پس از امویان تکرار نشد (کرسول، 1989، ص55، 57). بالای پوشش مرمرین دیوارها، موزاییککاری شد. این موزاییککاری نفیس از ارتفاع هفتمتری تا پانزدهمتری دیوارها را پوشاندهاست (مقدسی، ص157؛ نیز← کرسول، 1989، ص58). دیوارهای درون شبستان را نیز به قامت دو مرد، از مرمر و سرستونها را از طلا پوشاندند. سطوح کوچک را موزاییککاری کردند و پنجرهها در میان موزاییکها قرار گرفتند. موزاییکهای این مسجد حاوی نقشهایی از درختان و بناها و رودخانهها بودند؛ از جمله نمایی عریض از رودخانة بردی به درازای 34 متر و پهنای 7 متر (کرسول، 1989، همانجا). نقش بیشتر درختان و شهرهای معروف بر دیوارهای مسجد نشسته بود (مقدسی، همانجا). پس از پایان ساخت مسجد، این بنا بیش از هر بنای دیگری تا آن روزگار، پوشیده از موزاییک بود (کرسول، 1989، همانجا).مسجدی که ولید ساخت یکی از عجایب روزگار بود. به گفتة ابنفقیه (ص106، 108)، حتی اگر کسی صد سال در این مسجد باشد، در هر نظر، به شگفتی میآید (نیز ← مقدسی، ص158؛ یاقوت حموی، ج2، ص591). پس از پایان کار، بنای مسجد چنان بود که دیگر شکی باقی نمیماند که نیروی نوظهور اسلام در شام ماندنی است (← ابنفقیه، ص108؛ یاقوت حموی، ج2، ص592؛ ابنکثیر، ج9، ص151).اسچیگوفسکی شبستان جامع دمشق را همان کلیسای یحیای تعمیددهنده دانسته که با اندکی تغییر در دورة ولید به مسجد تبدیل شدهاست، ولی کرسول شبستان را ساختة ولید میداند (← کرسول، 1989، ص59ـ60). متون و شواهد موجود در حوزة معماری مؤید قول دوم است. کرسول پس از بحث مفصّلی دربارة خاستگاه طرح مسجد ولید، به این نتیجه رسیدهاست که شاید نمای شبستان و سازمان شیروانیها برگرفته از کاخی در قسطنطنیه باشد. معماری شبستانِ سهدهانه برگرفته از معماری کلیساهای شام بود. در آن زمان، بسیاری از مسجدهای شام کلیساهایی بودند که به مسجد تبدیل شده بودند. شکل و اندازة مسجد دمشق و جای ورودیها از پیش روشن و برگرفته از همان تمنوس کهن بود (← همان، ص69). گرافمان و روزن ایالن (ص1ـ15) زمان ساخت مسجدالاقصای اموی را پیش از ساخت مسجد دمشق میدانند و بر آناند که طرح مسجد دمشق برگرفته از مسجدالاقصای اموی است.جامع دمشق بارها آتش گرفت و وقوع زلزله به آن آسیب زد، اما سپس بازسازی و مرمت شد؛ ازاینرو، بسیاری از تزیینات اصلی آن از بین رفتهاست. پس از آتشسوزی جامع در شعبان 461 (ابنقلانسی، ص96)، ملکشاه سلجوقی و برادرش، تُتُش، در 475، گنبد و مقصوره و طاقهای جامع را بازسازی کردند. در 503، قُتْلُغ، سردار سلجوقی، دیوار شمالی مسجد و در 555، مأذنةالعروس را بازسازی کرد. در 668، به دستور ملکالظاهر بَیْبَرْسِ مملوکی تزیینات موزاییک و سنگ مسجد مرمت گردید (علبی، ص291ـ293). در حملة تیمور در 803، مجدداً مسجد به آتش کشیده شد (ریحاوی، 2004، ص61). در آتشسوزی 884، نیمی از منارة غربی و گنبد مسجد (قبةالنسر) فروریخت، اما به دستور سلطاناشرف قایتبای مملوکی اصلاحاتی در مسجد صورت گرفت و منارة غربی بازسازی شد (علبی، ص290؛ نیز← ریحاوی، 2004، ص60ـ68).در 1311، شبستان و رواق شرقی صحن مسجد آتش گرفت و سقفها و ستونهای آن فروریخت و فقط دیوارها و بخش غربی صحن از آتش در امان ماند. از 1314تا 1320، مردم با کمکهای عبدالحمید دوم، سلطان عثمانی، مسجد را بازسازی و ستونهای شبستان را با ستونهای سنگی یکپارچة جدیدی تعویض کردند (طنطاوی، ص52).در دهههای اخیر، بخشهای مختلفی از مسجد ترمیم شدهاست، ازجمله کف صحن، ازارهها و تزیینات موزاییک قسمت شرقی دیوار شمالی، سقف رواق شمالی و بعضی از ستونهای آن و رواقهای دیگر، قبةالساعات در شرق صحن، حوض و گنبد روی آن. برخی از جدیدترین مرمتها عبارتاند از: دیوارها و سنگها و سقف شبستان، مشهد غربی، مشهدالحسین، گنبد، موزاییککاری سقفها، کفهای صحن و مشاهد و رواق غربی، و ایجاد حائلهای چوبی برای جلوگیری از سرما (ریحاوی، 2004، ص69ـ74؛ عبداللّه عبده، ص78ـ79؛ علی قیّم، ص201).معماری و تزیینات جامع دمشق. جامع اموی به شکل مستطیل به طول 156 متر از شرق به غرب و عرض 97 متر از جنوب به شمال است. دیوارهای خارجی آن که از قالبهای سنگی نسبتاً بزرگی ساخته شده، همان دیوارهای معبد ژوپیتر است، اما بیشتر بخشهای آن در دورة اسلامی بازسازی شدهاست (ریحاوی، 2004، ص25). این مسجد چهار ورودی دارد: دو ورودیِ شمالی و جنوبی از یک مدخل عریض و ساده و دو ورودیِ شرقی و غربی، که مقابل یکدیگر قرار دارند، از سه طاق (یک طاق مرتفع در وسط و دو طاق کوچکتر در دو طرف آن) تشکیل شدهاند. ورودی غربی، معروف به بابالبرید، به بازار حمیدیه و ورودی شرقی، معروف به باب جیرون یا بابالساعات، به سوقالنوفَره باز میشود. ورودی شمالی بابالناطفانیین یا بابالکَلّاسه نام دارد و در کنار آن، منارة شمالی مسجد واقع است. ورودی جنوبی، معروف به بابالزیادة، در شبستان ایجاد شدهاست و به سوقالصاغة (بازار زرگرها) باز میشود؛ این ورودی مختص خلیفه بود و با کاخ اموی ارتباط مستقیم داشت (اتینگهاوزن و گرابار، ص37؛ علبی، ص287ـ288؛ نیز← ابنجبیر، ص230ـ231). اما به گفتة مقدسی (ص158ـ159)، این چهار ورودی درهای عمومی مسجد بودند و خلیفه از در دیگری یکراست از دارالاماره به مقصوره وارد میشد. درهای این مسجد پوششی از مس زراندود داشتند و در دورة مملوکی تعویض شدند. پوشش مسین باقیماندة تعدادی از درها حاوی نقوش، کتیبهها و رنک*هایی متعلق به همین دوره است (ریحاوی، 2004، ص57).زمانی کنار ورودی جنوبی این مسجد (بابالزیادة)، ساعتی قرار داشت (← ابنعساکر، ج2، ص280)، بههمین سبب، این در را بابالساعة (← فلاد، ص121) یا بابالساعات (مقدسی، ص158) مینامیدهاند. بعدها نورالدین محمود زنگی (حک: 541ـ569) بر در شرقی مسجد (باب جیرون)، ساعت آبی عظیمی ساخت؛ ازهمینرو، در دوران متأخر، این در را بابالساعات خواندهاند. گویا در زمان نورالدین زنگی، ساعت بابالزیادة از میان رفته بود (← ابنجبیر، ص210؛ نیز ← فلاد، ص114). ساعت نورالدین از شگفتیهای روزگار و ساخته صنعتگری بهنام محمدبن علیبن رستم الخراسانی الساعاتی بود. بعدها پسر محمد، رضوان، این ساعت را تعمیر کرد و دربارة ساختار آن رسالهای نوشت (← فلاد، ص114ـ118؛ نیز ← هیل، ص123ـ128). این ساعت سالها برجا بود تا اینکه گویا در آتشسوزی 794 ازمیان رفت (فلاد، ص117ـ118).صحن مسجد، بدون رواقها، دارای طول 5ر122 متر و عرض 50 متر در شرق و 87ر47 متر در غرب است (پاپادوپولو، ص232) و سه رواق دارد. رواق شمالی 24 و رواقهای شرقی و غربی نه طاق بزرگ دارند که روی هر یک دو طاق کوچک قرار گرفتهاست. در صحن مسجد، سه گنبد وجود دارد. گنبد غربی معروف به قبةالخَزَنه یا قبةالمال است که گویا خزانة مالی مسجد بوده و اموال زیادی در آن نگهداری میشدهاست (ابنجبیر، ص229؛ نیز← پاپادوپولو، همانجا). زیر این گنبد، اتاقکی هشتضلعی قرار دارد که بر هشت ستون مدور سنگی استوار شده و سطح بیرونی آن موزاییککاری شدهاست. بنابه قولی، این گنبد را در 171، به دستور فضلبن صالح، پسرعموی منصور، خلیفة دوم عباسی (حک: 136ـ158)، ساختهاند (طنطاوی، ص33ـ34). بنابه قول دیگری، این بنا از آثارِ دورة ولید است (کرسول، 1989، ص59؛ فلاد، ص125). قبةالمال بهصورت نمادین یا رسمی محل نگهداری اموال سلطنتی بودهاست (پاپادوپولو، ص232؛ اتینگهاوزن و گرابار، ص37). در میانة صحن، سقاخانهای است. بنای سقاخانة کنونی چندان کهن نیست، شاید پیش از این نیز قبة دیگری در آنجا بودهاست (← کرسول، 1989، همانجا). در دورة عثمانیان، در 1183، سقاخانه را بازسازی کردهاند، اما در 1383 دوباره تخریب و بازسازی شد (ریحاوی، 2004، ص74). در شرق صحن مسجد، قبةالساعات قرار دارد که بر هشت ستون سنگی کوچک استوار است (ابنجبیر، همانجا) و براساس کتیبة روی درِ آن، در عهد سلطانمحمود دوم عثمانی در 1224 ساخته شدهاست، اما براساس کاوشهای اطراف آن، مشخص شده که این گنبد در دورة فاطمیان بنا شدهاست (ریحاوی، 2004، ص72).شبستان به طول 136 و عرض 37 متر در جنوب مسجد قرار دارد و بهواسطة دو ردیف ستون مدور مرمرین به سه فرشانداز موازی (در جهت شرق به غرب) تقسیم شدهاست. روی ستونها 44 قوس بزرگ و روی هر قوس، دو قوس کوچکتر قرار دارد. سقف شبستان از سه ردیف شیروانی با تیرهای چوبی تشکیل شده و از بیرون با صفحات سربی پوشانده شدهاست (پاپادوپولو، همانجا).در میان شبستان، گنبدخانه قرار دارد که شبستان را به دو نیمه تقسیم کردهاست. گنبد با 36 متر ارتفاع روی چهار ستون مربعشکل قطور استوار است. گنبد کنونی پس از آتشسوزی 1311 به شکل جدیدی بازسازی شدهاست (ریحاوی، 2004، ص33). گنبد پیشین از دورة سلجوقیان و، مانندِ گنبدِ قبةالصخره، چوبی بودهاست (کرسول، 1989، ص52). سقف شیروانی محور میانی شبستان (محور قبله) از سقف دو بخش کناری بلندتر است. نمای روبهصحن این بخش بسیار چشمگیر و شاملِ قابی با قوسی بلند است که سنتوری نمای شیروانی در بالای آن نشستهاست. در پایین این قاب، سه درگاه بزرگ با درهای چوبی قرار دارد و در بالای این سه درگاه، سه پنجره واقع است. در دو سوی قاب بزرگ میانی، دو جرزِ بیرونزدة برجمانند با دو گنبد کوچک بر سر آنها قرار دارد. سراسر سینة قوس، سنتوری، پهنة میان سنتوری، و قاب میانی موزاییککاری شدهاست.شبستان این مسجد دارای چهار محراب است که هر یک در گذشته، به پیروان یکی از مذاهب اهل سنّت اختصاص داشتهاست. محراب اصلی در محور میانی شبستان قرار دارد. در دو سوی بابالزیادة، در غرب دیوار قبله، دو محراب دیگر قرار دارد. محراب چهارم، معروف به محراب صحابه، در نیمة شرقی مسجد قرار دارد و قدیمترین محراب جامع است (ریحاوی، 2004، ص38، 41). میتوان این محراب را نخستین محراب جهان اسلام دانست (← بهنسی، 1981، ص16). محراب اصلی جامع، که پس از آتشسوزی 1311 مرمت شده، حاوی نقوش و مقرنسهای مرمری است. در بالای آن، کاشیکاریهایی دیده میشود که از مقبره و مسجد درویشپاشا* (از آثار دورة عثمانی دمشق) به آنجا منتقل شدهاست (علبی، ص295). در سمت راست این محراب، منبری بلند از سنگ مرمر سفید قرار دارد. در گذشته، مصحف عثمان، که گویا در زمان خلیفة سوم برای اهالی شام ارسال شده بود (ابنجبیر، ص230)، در مخزن مخصوصی در برابر محراب اصلی نگهداری میشد؛ این مصحف در آتشسوزی 1311 ازبین رفت (ریحاوی، 2004، ص76). بعدها، در کنار سه محراب دیگر، سه مقصوره برای حاکم یا خلیفه تعبیه شد (ابنجبیر، ص227ـ228). در نیمة شرقی شبستان، زیارتگاهی به نام مقامالنبی یحیی قراردارد (بهنسی، 1982، ص19)؛ میگویند رأس مبارک حضرت یحیی در آن دفن شدهاست. این مزار از دورة ولید ماندهاست (ابنکثیر، ج9، ص156).جامع دمشق سه مناره دارد. دو مناره در محل برجهای معبد ژوپیتر در دو گوشة جنوبغربی و جنوبشرقی مسجد واقع است و منارة سوم در میانة ضلع شمالی قرار دارد. منارة غربی بهسبب آنکه قایتبای مملوکی آن را بازسازی کرد، به منارة قایتبای معروف است (ریحاوی، 2004، ص49). این مناره بدنه هشتضلعی، طاقچههای کوچک با تزیینات مرمری، و کتیبههایی حاوی نام قایتبای دارد. منارة جنوبشرقی منارة عیسی نام دارد (← برنز، ص189ـ190)، زیرا بنابه قولی، حضرت عیسی علیهالسلام در آخرالزمان از آسمان بر این مناره فرود میآید (یاقوت حموی، ج2، ص593). بدنة این مناره مربع و هر ضلع آن حاوی دو جفت پنجره در یک طاقنماست. گلدستة بالای آن هشتضلعی و رأس آن مخروطی با پوشش سربی است (برنز، ص190). منارة شمالی، معروف به مأذنةالعروس، پوششی از طلا داشته که اکنون ازبین رفتهاست. نیمة فوقانی آن در 1333 بازسازی شدهاست (همان، ص46، 148).تزیینات این مسجد عبارت بودند از: انواع کتیبه، موزاییککاری، سنگهای متنوع حجاریشده، طلاکاری، مقرنسکاری، تزیین با جواهرات و سنگهای قیمتی، مرصعکاری و غیره (مقدسی، ص157ـ158؛ ادریسی، ج1، ص366ـ 368). بخش چشمگیری از آثار تزیینی این مسجد بعد از آتشسوزی 1311 به موزههای مختلف دنیا انتقال یافت (← بهنسی، 1985، ص23ـ24).روشنایی این مسجد را قندیلهای طلا و بلورِ متصل به زنجیرهای طلا و چراغها و شمعدانهایی تأمین میکردند که شمار آنها به صد میرسیدهاست (ریحاوی، 2004، ص77). نور طبیعی از پنجرههایی بر دیوارهای شمالی و جنوبی به شبستان وارد میشود. ضلع شمالی و جنوبی این مسجد، هریک 44 پنجره دارد. سه پنجره حاوی قطعات شیشهای رنگارنگ بالای محراب و سه پنجرة دیگر بالای سه درگاه محور میانی شبستان قرار دارد. پنجرههای گنبدخانه در بازسازیهای 1318 ساخته شدهاست (علبی، ص295؛ طنطاوی، ص71).مسلمانان جامع دمشق را از عجایب عالم میدانستند (برای نمونه ← مقدسی، ص157ـ159؛ ابنعساکر، ج2، ص248؛ ابنجبیر، ص224ـ234؛ یاقوت حموی، ج2، ص590ـ591؛ ابنفضلاللّه عمری، ص273؛ ابنبطوطه، ج1، ص103ـ108). این بنا مبدأ تأثیراتی اساسی در معماری اسلامی است (هیلنبرند، ص70؛ ریحاوی، 2004، ص20). بعضی از ویژگیهای این مسجد اثری دیرپا بر دیگر بناها داشتهاست؛ ویژگیهایی چون درگاه سهدهانه، محور میانی برجستة شبستان، سامان ستونها و جرزها در میان هم، و شبستان سهدهانه. برخی از بناهای متأثر از این ویژگیها عبارتاند از: 1) مسجدجامع حلب*، که سلیمانبن عبدالملک (حک: 96ـ99) کموبیش آن را از روی مسجد دمشق ساخت؛ 2) مسجدجامع دیار بکر؛ 3) مسجد قصرالحیر، که گرچه بسیار کوچکتر است، مانند جامع دمشق است و شبستانی سهدهانه دارد. شبستان در میانه بلندتر است و در فاصلة دو تراز سقف، نورگیرهایی قرار دارد. در رواق گرد صحن، در میان ستونها، جرزهایی واقع است؛ 4) کهنترین بخش رواق شرقی مسجدجامعِ حَماه نیز اینگونه است؛ 5) در مسجدجامع قرطبه نیز بین هر دو جفت ستون، جرزی واقع است (کرسول، 1989، ص72). از روی مأذنة چهارگوش جامع اموی مأذنههایی در سرزمینهای غربی جهان اسلام ساخته شدهاست؛ ازجمله مأذنههای مساجد جامع قَیْرَوان و قرطبه بطون. این نوع مأذنه به مأذنةالسوریة (مأذنة سوری) مشهور شدهاست (بهنسی، 1982، ص16).کارکردهای جامع دمشق. مسلمانان بهعلل مختلف مذهبی و سیاسی به جامع دمشق و ملحقات آن توجه کردهاند. این مسجد موجب ارتباط مسلمانان با مسیحیان و وحدت آنها شدهاست (هیلنبرند، ص266؛ علی قیّم، ص199). گفتهاند در بابالساعات، صخرهای وجود داشتهاست که هابیل و قابیل قربانیِ خود را روی آن نهادهاند (قزوینی، ص136) یا دیوار جنوبی مسجد را هود علیهالسلام ساختهاست (ابنعساکر، ج2، ص239؛ یاقوت حموی، ج2، ص588) یا در پای منارة حضرت عیسی، سنگی وجود داشته که حضرت موسی به آن ضربه زده و دوازده چشمه از آن جاری شدهاست (یاقوت حموی، ج2، ص596).در سراسر دوران اسلامی، جامع اموی کانون جذب موقوفات حاکمان و اغنیا بود (لیون، ص33). گاهی علما کتابخانههای ارزشمند خود را وقف این مسجد میکردند. از این موقوفات، گنجینهای در مسجد دمشق پدید آمده بود (ساعاتی، ص70ـ71). نورالدین محمود زنگی، از واقفان مشهور جامع اموی، بستان میدان را در جنوب دمشق، که خود آن را آباد کرده بود، وقف مسجد کرد (ابوشامه، ج1، ص124). بر دیوارهای این مسجد، وقفنامههای سنگی پرشماری حاکی از وقف اموال بر خادمان و قاریان و مؤذنان مسجد و دادن جامه و نان به فقیران و غریبان موجود است. جامع دمشق با موقوفاتی که داشت عامل مهمی در اقتصاد و آبادانی دمشق و مناطق اطراف آن بود. در 554، پس از زلزلهای که به بسیاری از مناطق شام آسیب رساند، نورالدین زنگی انجمنی از علما تشکیل داد و از ایشان خواست دربارة صرف مازاد موقوفات مسجد در دیگر امور مسلمانان نظر دهند. انجمن اختیار این اموال را به او سپرد تا دیوارها و بازارها و گذرهای شهر را آباد کند (همان، ج1، ص124ـ 127). موقوفات مسجد از بناها و بازارها و آبادیها چنان فراوان بود که در دورة عثمانی، حکومت نظارت مستقیم آن را، مانند نظارت مستقیم بر موقوفات حرمین شریفین، برعهده گرفت (لیون، ص101).جامع دمشق در سراسر دوران اسلامی مهمترین عرصة شهری دمشق بود (← کندی، ص15). این مسجد محل عبادت و آموزش و قضاوت و، بهویژه در دوران اموی، مرکز سیاسی حکومت اسلامی بود (بهنسی، 1982، ص18). از همان روزگار فتوحات، جامع دمشق محل آموزش بود. خلیفة دوم سه نفر از صحابة حافظ قرآن، ازجمله ابودرداء*، را برای آموزش قرآن به شام فرستاد. به ظن قوی، ابودرداء در جامع دمشق مستقر شد (ملکه ابیض، 1402، ص104). عمربن عبدالعزیز (حک: 99ـ101) عاصمبن عمربن قَتاده* را بهمنظور ذکر جنگهای رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم به این مسجد فرستاده بود (همو، 1406، ص199ـ200). پیش از آغاز نهضت مدرسهسازی در دمشق، این مسجد خود به مدرسهای بزرگ بدل شده بود و همواره بر هر ستونش، شیخی تکیه داده بود و سخن میگفت و جماعتی گرد او سرگرم نوشتن بودند (همانجا). بعدها در قرن پنجم، نخستین مدرسة دمشق، مدرسه صادریه، را در غرب این مسجد ساختند (برنز، ص145). رونق مدرسههای دمشق از جنبه آموزشی این مسجد نکاست و بسیاری از شیوخ مدارس در جامع دمشق نیز درس میدادند (چمبرلین، ص81).منابع: ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت 1395/1975؛ ابنجبیر، رحلة ابنجبیر، دمشق 2004؛ ابنعساکر؛ ابنفضلاللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار: طوائف الفقراءـالصوفیة، چاپ عامر نجار، قاهره 1430/2009؛ ابنفقیه؛ ابنقلانسی، ذیل تاریخ دمشق، چاپ آمد روز، بیروت 1908، چاپ افست قاهره ] 1968[؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/1990؛ عبدالرحمانبن اسماعیل ابوشامه، کتاب الروضتین فی اخبار الدولتین النوریة و الصلاحیة، چاپ ابراهیم شمسالدین، بیروت 1422/2002؛ لوطبن یحیی ابومخنف، مقتل الحسین و مصرع اهل بیته و اصحابه فی کربلاء، قم 1312؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ بلاذری (بیروت)؛ عفیف بهنسی، «تحقیق فی هویة الابراج و المشاهد فی الجامع الاموی بدمشق»، الحولیات الاثریة العربیة السوریة، ج32، ش1ـ2 (1982)؛ همو، «القاشانی الدمشقی»، در همان، ج35، ش1ـ 2 (1985)؛ همو، «المحراب الاول فی المسجد الاموی»، در همان، ج31، ش1ـ2 (1981)؛ عبدالقادر ریحاوی، جامع دمشق الاموی: التاریخ و التراث و الفن المعماری، دمشق 2004؛ همو، «قبورالعظماء فی دمشق»، مجلة المجمع العلمی العربی، ج34، ش 4 (ربیعالاول 1379)؛ یحیی محمود ساعاتی، الوقف و بنیة المکتبة العربیة: استبطان للمورث الثقافی، ریاض 1416/1996؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ علی طنطاوی، الجامع الاموی فی دمشق، دمشق 1380/1961؛ عبداللّه عبده، الامویون و آثارهم المعماریة فی الشام و العراق و الحجاز و الیمن و مصر و افریقیة، قاهره 1423/2003؛ اکرم حسن علبی، خطط دمشق: دراسة تاریخیة شاملة علی مَدَی الف عام من سنة 400 ه ـ حتی سنة 1400 ه، دمشق 1410/1989؛ علی قیّم، «اضواء تراثیة علی مساجد دمشق»، التراث العربی، سال 14، ش 55ـ56 (ذیقعدة 1414 ـ صفر 1415)؛ زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ مسعودی، مروج(بیروت)؛ مقدسی؛ ملکه ابیض، «تنظیم التعلیم فی المسجد الجامع بدمشق قبل نشوء المدارس»، التراث العربی، ش 22 (جمادیالاولی 1406)؛ همو، «الدور التربوی للمسجد الجامع بدمشق من الفتح حتی عام (86 ه / 705م)»، دراسات تاریخیة، ش7 (ربیعالاول 1402)؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛Ross Burns, Damascus: a history, London 2005; Michael Chamberlain, Knowledge and social practice in medieval Damascus, 1190-1350, Cambridge 2002; Keppel Archibald Cameron Creswell, Early Muslim architecture, Oxford 1969, repr. New York 1979; idem, A short account of early Muslim architecture, revised and supplemented by James W. Allan, Aldershot, Engl. 1989; Richard Ettinghausen and Oleg Grabar, The art and architecture of Islam: 650-1250, Harmondsworth, Engl. 1987; Finbarr Barry Flood, The great mosque of Damascus: studies on the makings of an Umayyad visual culture, Leiden 2001; Rafi Grafman and Myriam Rosen-Ayalon, "The two great Syrian Umayyad mosques: Jerusalem and Damascus", Muqarnas, vol.16 (1999); Donald Routledge Hill, Islamic science and engineering, Edinburgh 1993; Robert Hillenbrand, Islamic architeture: form, function and meaning, Edinburgh 1994; Islam: art and architecture, ed. Markus Hattstein and Peter Delius, Königswinter: Könemann, 2004; Hugh Kennedy, "From Polis to Madina: urban change in late antique and early Islamic Syria", Past and present, no.106 (Feb.1985); Richard van Leeuwen, Waqfs and urban structures: the case of Ottoman Damascus, Leiden 1999; Alexandre Papadopoulo, Islam and Muslim art, translated from the French by Robert Erich Wolf, London 1980; Umberto Scerrato, Monuments of civilization Islam, London 1976.6) هنرها. با انتقال مرکز خلافت به دمشق، دورة شکوفایی هنر اسلامی در این شهر آغاز شد. وفور محصولات کشاورزی و منابع طبیعی و مواد خام، ازجمله آهن، فولاد و شیشه و عبور کاروانهای تجاری در مسیر شرق به غرب از دمشق سبب رونق صنایعدستی در دمشقِ دورة اسلامی شد. در این شهر صنعتگران و پیشهوران مختلفی از دیرباز فعالیت میکردند و هر حرفه بازار مخصوصی در دمشق داشت (محاسنه، ص196ـ197؛ پرایس، ص10).دمشق از مهمترین مراکز تولید پارچههای پنبهای، پشمی، و ابریشمی بود. ابریشم طبیعی و پنبه از روم شرقی وارد میشد و در تولید لباسهای فاخر بهکار میرفت. در دورة امویان (حک: 41ـ132)، از پارچة منقوش برای تهیة پوشاک و پرده استفاده میشد. هشامبن عبدالملک (حک: 101ـ105) مجموعهای مشتمل بر دوازدههزار قطعه از این پارچهها گرد آورده بود (محاسنه، ص199؛ جرجیزیدان، ص48؛ بیطار، ص137). طرحهای بیزانسی (روم شرقی) و ساسانیِ روی پارچههای این دورة دمشق گاهی با عباراتی به خط کوفی ترکیب میشد. نمونههایی از این پارچهها با طرحهای زرد و زمینههای سبز دردست است (دیماند، ص240). در دورة امویان، منسوجات دمشق به ایران، افریقا و سواحل دریای مدیترانه و از آنجا به سیسیل و اسپانیا فرستاده میشد. گفته شدهاست که شارلمانی (حک: 800ـ814)، امپراتور روم غربی، فقط پارچههای ابریشمی دمشق و قسطنطنیه را میپسندید (کلاس، ص210). هلندیان در سدههای میانه با پارچههای دمشق آشنا شدند و آنها را دامسکو، منسوب به دمشق، نامیدند (جرجیزیدان، ص48). این پارچهها از جنس ابریشم و دارای حاشیههایی با نقوش تزیینی بودند و گونههای متعددی از آنها تولید میشد، ازجمله اطلس، ثابوری، هرمزی، منیر، مهلّل، و مکعب. این محصولات قرنها برای تولید پوشاک اشراف و آویزهای دیواری، به اروپا صادر میشد. امروزه این پارچهها را از الیاف متنوع و گاهی مصنوعی همچون کتان، پنبه، ابریشم، پشم و نایلون تولید و از آنها در تهیة مبلمان و پوشاک استفاده میکنند (← محاسنه، ص200ـ201). منسوجات زربافت نیز در دمشق تولید میشد. آلاجا یا صایات از منسوجات مشهور دمشق و از جنس پنبه و ابریشم بود و با مرغوبترین رنگدانههای گیاهی، ازجمله حنا و روناس، رنگ میشد (همان، ص199، 204؛ کلاس، ص210ـ211).فرشبافی از دورة امویان در دمشق رواج داشت و در دورة ممالیک شکوفا شد. در سدة دهم، فرش دمشقی توجه اروپاییان، بهویژه اشراف ونیز، را به خود جلب کرد. نمونههایی از این فرشها با طرحهای هندسی و گیاهی و رنگهای قرمز، سبز و زرد در برخی از موزههای اروپا و امریکا محفوظ است (بهنسی، 1986، ص401).درودگران دمشقی با چوبهای صندل، صنوبر، سرو، و سدر ابزار و آلات، در، پنجره، ستون، منبر و گاهی مناره میساختند. خاتمکاری در دمشق از دورة ممالیک آغاز شد. در آن زمان، از صدف، عاج و چوب در قالب طرحهای ساده استفاده میشد؛ این شیوه هنوز رایج است. چوبهای پرکاربرد در این هنر معمولاً گردو، بادام، زردآلو، زیتون، صنوبر، نارنج، سرو، و راش به رنگهای قرمز، زرد، سیاه، و سبز بودند. سوق خشّابین (بازار چوبفروشان) محل تولید و عرضة صنایع چوبی دمشق بود. از آثار چوبی دمشق تابوتی منقوش از چوب گردو به تاریخ 339 با کتیبهای به خط کوفی باقی ماندهاست که در مقبرة سیدهسکینه قرار دارد. همچنین مقصورهای چوبی با تاریخ 483 از قبرستان دمشق بهدست آمده که در موزة ملی دمشق نگهداری میشود و شبیه آثار دورة عباسیان و فاطمیان است (بیطار، ص139؛ محاسنه، ص200ـ201؛ بهنسی، 1986، ص405ـ406؛ اتینگهاوزن و گرابار، ص369؛ روزیطلب و جلالی، ص27ـ28). در دمشق، در سقف بناها نصب قابهای چوبی منقوش بههمراه مقرنسهای چوبی معمول بود. نقش این قابها غالباً گل و گیاه بود و کاربرد آنها از دورة ممالیک بهبعد رایج شد. در قرن نوزدهم، تحتتأثیر اروپاییان، کندهکاری این قابها درشت شد (کینان، ص122، 125، 130).فلزکاری در دمشق، باوجود معادن غنی آهن و سرب در شام و واردات مس از لبنان و فولاد از هند و ارمنستان و آذربایجان، رونق یافت (محاسنه، ص201ـ202). در گذشته نیز بازار مسگران، رویگران و آهنگران از بازارهای مهم دمشق بود (← ابنعساکر، ج67، ص49، 287، ج70، ص284). از دورة امویان، ساخت شمشیر، نیزه، خنجر و پیکان در دمشق رایج بود. همچنین زرنشانی، صیقلکاری و نوشتن آیات و اشعار با آب طلا بر شمشیر رواج داشت. صنعتگران دمشقی بهترین شمشیرها را برای خلفای اموی میساختند؛ از جمله شمشیرهایی برای معاویه (حک: 41ـ60)؛ عمربن عبدالعزیز (حک: 99ـ101)، با تاریخ سال 100، نام عمر و نام سازنده شمشیر؛ و هشامبن عبدالملک با تاریخ 105. همچنین شمشیری ساختهاند که نام عمربن عبدالعزیز، هارونالرشید (حک : 170ـ193)، و سلطاناشرف قایتبای (حک: 873ـ902) بهترتیب روی آن نقش بستهاست. بعضی از این شمشیرها در مجموعة طوپقاپیسرای* در ترکیه محفوظ است (محاسنه، ص202ـ203؛ محمد کردعلی، ص116؛ بهنسی، 1400، ص215ـ217؛ آلن و گیلمور، ص79). در دورة عباسیان (حک: 132ـ656)، شمشیر دمشقی را از فولاد دمشقی میساختند. تیغة این شمشیر نقوشی موّاج و سطحی صاف و ضدزنگ داشت و معمولاً به رنگ خاکستری روشن بود. روش ساخت شمشیرهای دمشقی به اندلس و پس از جنگهای صلیبی، به اروپا راه یافت. در سدة هشتم، تیمور پس از فتح دمشق، بسیاری از صنعتگران و هنرمندان ازجمله شمشیرسازان را به سمرقند، پایتختش، فرستاد که موجب افول شمشیرسازی در دمشق شد. بااینحال، تا اواخر سدة سیزدهم این شمشیرها همچنان ساخته میشدند (بهنسی، 1400، ص217ـ219؛ جرجیزیدان، ص47؛ )سلاحهای جهان اسلام(، ص17).از سدة دوم، مجمری ساختة یعقوببن اسحاق دمشقی با رقم او به خط کوفی در مجموعة داوید*، در دانمارک، موجود است. در سدة پنجم، ناصرخسرو (ص64) از سبوهای بزرگ برنجی دمشقی در بازار قاهره نام بردهاست. در دمشق از آهن، مس، قلع و آلومینیمْ تبر، داس، قفل، دیگ، ابریق و گلدان ساخته میشد. در مسجدجامع دمشق، در و پنجرة آهنی و مسی نیز بهکار رفتهاست. برخی از درهای این مسجد از جنس برنج زرنشان و متعلق به سدة چهارم است. هنرمندان یهودی و مسیحی زینتآلاتی از طلا و نقرة مرصع به سنگهای گرانبهایی چون یاقوت و زمرد میساختند (محاسنه، ص202، 206؛ محمد کردعلی، ص120).در دورة ایوبیان (حک: 567ـ648)، فلزکاران موصل در دمشق، حلب و قاهره در خدمت امیران و شاهزادگان بودند. در این دوره، حسینبن محمد موصلی ابریقی برنجی با تاریخ 657 و نام صلاحالدین یوسف ایوبی (حک: 569ـ589) در دمشق ساختهاست. تصاویر زندگی مسیح و حواریون روی ظروف فلزی این دورة دمشق گویای فعالیت صنعتگران مسیحی است. در دورة ممالیک (حک: 648ـ922)، مرصعکاری و تزیین ظروف فلزی با نقشهای گیاهی، هندسی، انسانی و حیوانی، که گاهی متأثر از طرحهای بینالنهرین بود، و نیز مناظر شکار و جنگ در دمشق رایج شد (دیماند، ص147ـ 149؛ وارد، ص84ـ85؛ لعیبی، ص163؛ ایروین، ص190؛ نیز ← فلزکاری*).شیشهگری، که پیش از اسلام در دمشق رایج بود، در دورة اسلامی بهسبب شفافیت و ظرافت زبانزد شد. در دورههای ایوبی و ممالیک، در کارگاههای شیشهگری دمشق، لالههای باریکی با لبههای برگردان برای چراغها و شمعدانها تولید میشد. در سدة ششم، ظروف مینایی دمشق در رنگهای مختلف و در سدة هفتم، با نقوش انسانی، حیوانی، و گیاهی ساخته و گاهی با کتیبهها آراسته و به اندلس و مصر و اروپا صادر میشد. در سدههای میانه، اروپاییان، بهویژه ونیزیان، از روش شیشهسازی دمشق تقلید کردند؛ بدینترتیب، با تولید محصولات شیشهای ارزانقیمت، صنعت شیشة دمشق بهتدریج ازرونق افتاد (محاسنه، ص201؛ محمد کردعلی، ص119؛ عبدالعزیز حمید و همکاران، ص166ـ167؛ اتینگهاوزن و گرابار، ص374؛ نیز ← شیشه/ شیشهگری*).در دمشق دوران اسلامی، نخست سفالی لعابدار معروف به سفال سیاه و پس از آن، سفالی سرخ با درخشش فلزی از خاکی نرم و چسبناک ساخته میشد. نوعی دیگر از سفال با لایهای از گچ پوشانده و پخته و بعد با لعابی مینایی تزیین میشد. از سفالینههای دمشق گلدانی دردست است با کتیبهای کوفی و لعاب طلایی روی زمینة آبی که به سفارش اسد اسکندری و به دست یوسف دمشقی ساخته شدهاست. در اسناد ونیزیان، از برخی آثار سفالی با صفت دمشقی یاد شدهاست. در دورة عثمانیان، نوعی از سفالینههای ازنیق ترکیه به سفال دمشقی معروف بوده که احتمالاً از دمشق به آنجا وارد شدهاست. از اواخر قرن هفتم، لعابهای زرینفام و طلایی و از نیمة سدة هشتم، ظروفی، بهویژه کوزههایی شبیه سفال چینی، با نقوش گیاهی و حیوانی در دو رنگ سیاه و آبی زیرلعابی در دمشق تولید میشد. در قرن نهم، سفالهایی با نقاشی زیرلعاب و سپس کاشیهای ششضلعی متداول شد. در گذشته، سطح دیوار بیشتر بناهای دمشق را با کاشی میپوشاندند. امروزه در پوشش بناها، کاشیهای سنّتی جای سنگهای رنگین خارجی را گرفتهاست (محاسنه، ص204؛ برند، ص111ـ112؛ لین، ص15ـ16؛ ربیع حامد خلیفه، ص382ـ383؛ نعمت اسماعیل علّام، ص260؛ نیز← سفال/ سفالگری*).کاغذسازی از سدة دوم در دمشق وجود داشت و در آنجا به کمال رسید. در بازارهای ورّاقان، در اطراف مسجدجامع اموی، انواع کاغذ و مرکّب و قلم خریدوفروش میشد. در اوایل سدة سوم، روش ساخت کاغذ از دمشق به اندلس و سیسیل (صقلیّه) راه یافت. در زمان جنگهای صلیبی، تجارت کاغذ دمشقی در اروپای مرکزی و غربی رایج بود و اسیران فرانسوی صنعت ورّاقی را از دمشق به اروپا بردند (محمد کردعلی، ص121ـ122؛ جرجیزیدان، ص47؛ محاسنه، ص206؛ نیز ← کاغذ/ کاغذسازی*).در بازار دباغان دمشق، اغلب یهودیان با پوست و چرمْ زین اسب، کفش، کمربند، غلاف شمشیر، و صندلی میساختند (محاسنه، همانجا). شمعسازی نیز در دمشق رونق داشت و شمعهای بزرگی به اندازة ستون ساخته و در جوانب محراب مساجد و بقاع متبرکه گذاشته میشد. در قرن هشتم، عطرهای دمشق به چین و هند صادر میشد (محمد کردعلی، ص122).هر حرفه در دمشق صنفی خاص داشت. در رأس هر صنف، شیخی با همکاری دیگر ریشسفیدانِ صنفْ حل اختلاف، نمایندگی صنف، مجازات خطاکاران، و انتخاب نوآموزان آن حرفه را برعهده داشت. در مرتبة بعد، استادان هر صنف رویکردهای اصلی آن صنف را تعیین میکردند. در گروه آخر، کارگران به شرط پیشرفت در کار، به طبقة بالاتر ارتقا مییافتند (حیاوی سامرائی، ص86ـ87؛ محاسنه، ص197ـ198).از کتابآرایی* دمشق اطلاع چندانی دردست نیست. نمونههایی از مصحفهایی منسوب به دمشق به خط کوفی از سدة سوم برجا ماندهاست. گویا در دورة ممالیک، نسخههایی برای حامیان مسلمان و مسیحی کتابت و مصور میشد. از غازیبن عبدالرحمان دمشقی، خوشنویس، نسخهای مصور از مقامات حریری، از ابندُرَیهِم موصلی نسخهای از منافعالحیوان محرر و مصور در 755 در دمشق، و از ابنفضلاللّه عمری نسخه دمعةالباکی کتابت 745 در دمشق دردست است. گفته میشود کتابت نسخهای از سُلوانالمُطاع، اثر ابنظفر صقِلی، نیز در دمشق صورت گرفتهاست (بلر، ص329ـ331؛ بلر و بلوم، ص101ـ 103؛ حسنباشا، ص109؛ )وحدت هنر اسلامی(، ص20ـ 21، تصویر؛ نیز ← خطاطی*، بخش 2، قسمت ج: مصر؛ کتابآرایی*).در میان خطاطان معاصر دمشق، مصطفی سباعی (متوفی 1326) در اقلام ایرانی مهارت داشت. یوسف رسا (متوفی 1332) نیز الواحی برای جامع اموی کتابت کرد. دیگر خطاطان دمشق، همچون محمد بدوی الدیرانی (متوفی 1347ش)، محمود الهواری، و عثمان حسین، در اقلام ثلث، دیوانی، نسخ، و رقعة پیرو سباعی و رسا بودند (بهنسی، 1997، ص79).نقاشی دیواری، بهویژه از قرن سیزدهم، در دمشقِ تحت حمایت عثمانیان ظاهر شد (← نقاشی*). سنگتراشان دمشق از زمان رومیها تا دورة عثمانیان، توانایی خود را در حجاری* و حکاکی* نشان دادهاند (کینان، ص137ـ143، 186ـ191؛ نیز برای بازار حکاکان ← ابنعساکر، ج22، ص216، ج45، ص421).موسیقی دمشق در دورة امویان رونق گرفت. بعضی از خلفای اموی موسیقیدانان مشهوری را از نقاط مختلف به دمشق آوردند؛ کسانی چون یونس کاتب، در زمان ولیدبن یزید (حک: 125ـ126)، که کتاب موسیقی او بعدها منبع کتاب الاغانی ابوالفرج اصفهانی شد؛ و سعیدبن مسجّح، که برخی از لحنهای موسیقی ایرانی و رومی را به موسیقی عربی وارد کرد. ابنمُحرِز و ابوعَبّاد مَعبدبن وَهْب از خوانندگان این دوره بودند و ابوالمجدبن ابیالحکم دمشقی نوازندة ارغنون بود (عقیلی، ج1، ص98ـ99، 123، 142؛ رفاعی، ص178، 186؛ شیلواه، ص8، 18). امروزه موسیقیدانان دمشق برخی از نغمههای غربی را با موسیقی عربی آمیخته و سازهای غربی ویولن و فلوت را نیز به آن وارد کردهاند. شیخاحمد ابیخلیل قبانی (1275ـ1320) و عدنانبن ذریل (متولد 1307ش) از موسیقیدانان معاصر دمشقاند. عدنان کتابهایی نیز دربارة تاریخ و فرهنگ موسیقی سوریه منتشر کردهاست (عقیلی، ج3، ص31، 69؛ دوئرتی، ص104ـ105).در تماشاخانههای دمشق، نمایشهای عروسکی قرهگُز* و خَیالالظل* اجرا میشود (نیز ← نمایش عروسکی*). درگذشته، نوازندگان و خوانندگان در تماشاخانههای القوتلی، زَهرةُ دمشق، و حدیقةالامه، برنامه اجرا میکردند. تماشاخانة حدیقة مسمار تا بعد از جنگ جهانی اول (1332ـ1337/ 1914ـ1918) برجا بود، سپس طبق اصول تماشاخانههای غربی بازسازی و فیلمهای ناطق در آن پخش شد. ابوخلیل دمشقی قبانی (متوفی 1321)، بازیگر و خوانندة مشهور دمشقی، برای نخستینبار نمایشهایی را با داستان عربی آمیخت و آنها را با رقص و موسیقی در سوریه و مصر اجرا کرد (← علاف، ص233ـ238).نخستین تصاویر متحرک در دمشق در 1330، به همت حبیب شماس بهنمایش درآمد. در 1334، اولین سینما را جمالپاشا، حاکم وقت سوریه، در این شهر دایر کرد. مراحل کامل فیلمبرداری و چاپ و ظهور فیلم از 1351ش با تلاش نورالدین رمضان راهاندازی شد. رشید جلال (متوفی 1362ش)، اسماعیل اَنزور (متوفی 1360ش)، یوسف فهده (متوفی 1356ش)، و نزیه الشهبندر (متوفی 1376ش) از پیشگامان سینما در دمشقاند. از 1358ش جشنوارة بینالمللی فیلم هر سال در دمشق برگزار میشود (محمد قاسم خلیل، ص4ـ5، 15، 36ـ37، 42ـ45؛ دوئرتی، ص105).در قرن یازدهم، بازار هنرها و صنایع دمشق همچنان فعال بود و بهسبب توقف حجاج در آن شهر، تجارت رونق داشت و تاجران اروپایی کالاهای تولیدی خود را در دمشق بهفروش میرساندند (← لوران آرویویی، ص29، 67ـ70). وفور محصولات فرانسوی، انگلیسی، روسی، و امریکایی موجب رکود صنایعدستی دمشق، بهویژه نساجی و رنگرزی شد. در این قرون، غالباً مسیحیان و یهودیان واردکنندگان اصلی کالاهای خارجی بودند. امروز بسیاری از بازارهای صنایعدستی سوریه در دمشق قرار دارند و کمابیش فعالاند. برخی از کالاهای تولیدی این بازارها عبارتاند از: تعویذ، چشمزخم، خاتمکاری، ادوات چوبی آشپزخانه، شمشیر، نیزه، خنجر تزیینی، آلات موسیقی سنّتی، آثار سفالی، سماور، منقل، ظروف بزرگ، انواع چراغ، زین و یراق اسب، پارچههای ابریشمی و پشمی، و شیشههای دستساز ساده و نقشدار و تراشدار (← شهابی، ص162ـ164، 208ـ212، 251، 441، 503؛ عبدالکریم رافق، ص118ـ119، 146ـ148).در 1375ش/ 1996، نخستین همایش بینالمللی هنرهای دستی سوریه با همکاری مرکز تحقیقات تاریخ و هنر و فرهنگ اسلامی (ارسیکا)، واقع در استانبول، وزارت فرهنگ سوریه و یونسکو، بهمنظور احیا و توسعة هنرهای دستی سوریه برپا شد و در آن، در کنار کارگاههای علمی، آثار خوشنویسی، صنایعدستی، و رقصهای محلی نمایش دادهشد (اضواء حول فعالیات الندوة الدولیة الاولی لفنون الزخرفة، ص1، 10ـ16).موزة ملی دمشق در 1337 با نمایش پیکرهها، مُهرها، جواهرات و زینتآلات، اسلحه، مسکوکات، منسوجات، آثار سفالی و شیشهای، موزاییک، نقاشی، و نسخههای خطی در بخشهای آثار شرقی، کلاسیک یونانی و رومی، عربی اسلامی، و هنر معاصر تأسیس شد. در موزة دیگر دمشق، که بنایی از سدة دوازدهم است، اسناد تاریخی دمشق نگهداری میشود (قبانی، ص93ـ96).منابع: ابنعساکر؛ اضواء حول فعالیاتالندوة الدولیة الاولی لفنون الزخرفة فی حرف العالم الاسلامی الیدویة (دمشق 5 ـ 10 کانونالثانی/ ینایر 1997)، استانبول: مرکزالابحاث للتاریخ و الفنون و الثقافة الاسلامیة، ]بیتا.[؛ رابرت ایروین، هنر اسلامی، ترجمة رویا آزادفر، تهران 1388ش؛ عفیف بهنسی، الشام: لمحات آثاریة و فنیة، بغداد 1400/1980؛ همو، الفنالاسلامی، دمشق 1986؛ همو، «فنالخط العربی»، در الفن العربی الاسلامی، ج3، تونس: المنظمة العربیة للتربیة و الثقافة و العلوم، 1997؛ امینه بیطار، «الحیاةالاقتصادیة فی بلادالشام بین سنتی 132 و 359ه»، دراسات تاریخیة، ش 3 (صفر 1401)؛ کریستین پرایس، تاریخ هنر اسلامی، ترجم مسعود رجبنیا، تهران 1347ش؛ جرجیزیدان، «دمشقالشام: تاریخها و آثارها و احوالها الاجتماعیة و الاقتصادیة و العلمیة، من رحلة جرجیزیدان»، در دمشق: مقالات مجموعة، ]اعداد[ احمد غسّان سبانو، ج1، ]دمشق[: دارقتیبة، 1985؛ حسنباشا، التصویر الاسلامی فی العصور الوسطی، قاهره ?] 1959[؛ فراس سلیم حیاویسامرائی، التقالید و العادات الدمشقیة خلال عهود السلجوقیین، الزنکیین، الایوبیین، دمشق 2004؛ تری دوئرتی، سوریه، ترجمة مهسا خلیلی، تهران 1385ش؛ موریس اسون دیماند، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمة عبداللّه فریار، تهران 1365ش؛ ربیع حامد خلیفه، الفنونالاسلامیة فی العصر العثمانی، قاهره 2007؛ انور رفاعی، تاریخ الفن عندالعرب و المسلمین، ]دمشق[ 1397/ 1977؛ غلامرضا روزیطلب و ناهید جلالی، هنر خاتم، تهران 1382ش؛ قتیبه شهابی، اسواق دمشق القدیمة و مشیداتها التاریخیة، دمشق 1990؛ عبدالعزیز حمید، صلاح عبیدی، و احمد قاسم، الفنونالزخرفیة العربیة الاسلامیة، بغداد 1982؛ عبدالکریم رافق، «الاقتصاد الدمشقی فی مواجهة الاقتصاد الاوربی فی القرن التاسع عشر»، دراسات تاریخیة، ش 17 و 18 (آب ـ تشرینالثانی 1984)؛ مجدی عقیلی، السماع عندالعرب، ]دمشق ?1966ـ 1979[؛ احمد حلمی علاف، دمشق فی مطلع القرن العشرین، چاپ علی جمیل نعیسة، ]دمشق ?1396/ 1976[؛ صباح قبانی، سوریة، دمشق: وزارةالسیاحة، 1987؛ جوزیف کلاس، دمشق الفیحاء: ارض الرسل و الانبیاء موطن العلم و العلماء و راحةالشعر و الشعراء، دمشق 2008؛ شاکر لعیبی، الفن الاسلامی و المسیحیة العربیة: دورالمسیحیین العرب فی تکوین الفن الاسلامی، بیروت 2001؛ لوران آرویویی، وصف دمشق فی القرن السابع عشر (1660م ـ 1701ه) من مذکرات الرحالة الفرنسی الفارس دارفیو، ترجمة و تعلیق احمد ایبش، دمشق 1403/1982؛ محمدحسین محاسنه، تاریخ مدینة دمشق خلالالحکم الفاطمی، دمشق 2001؛ محمد قاسم خلیل، ذاکرة السینما فی سوریة، دمشق 2003؛ محمد کردعلی، دمشق: مدینة السحر و الشعر، دمشق 1404/1984؛ ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزینپور، تهران 1367ش؛ نعمتاسماعیل علّام، هنرهای خاورمیانه در دوران اسلامی، ترجمة عباسعلی تفضلی، مشهد 1382ش؛James Allan and Brian Gilmour, Persian steel: the Tanavoli Collection, Oxford 2000; Sheila S. Blair, Islamic calligraphy, Edinburgh 2007; Sheila S. Blair and Jonathan M. Bloom, The art and architecture of Islam: 1250-1800, New Haven, Conn. 1995; Barbara Brend, Islamic art, London 2001; Richard Ettinghausen and Oleg Grabar, The art and architecture of Islam: 650-1250, Harmondsworth, Engl. 1987; Brigid Keenan, Damascus: hidden treasurs of the old city, photographs by Tim Beddow, London 2000; Arthur Lane, Later Islamic pottery: Persia, Syria, Egypt, Turkey, London 1971; Amnon Shiloah, Music in the world of Islam: a socio-cultural study, Aldershot. Engl. 1995; The Unity of Islamic art: an exhibition to inaugurate The Islamic Art Gallery of the King Faisal Center for Research and Islamic Studies, Riyadh, Saudi Arabia, 1405AH/ 1985AD, Riyadh: King Faisal Center for Research and Islamic Studies, 1985; Rachel Ward, Islamic metalwork, New York 1993; Weapons of the Islamic world: swords & armour, exhibition held at The Islamic Gallery in King Faisal Foundation Center, Riyadh, 1991, Riyadh: King Faisal Center for Research and Islamic Studies, [n.d.].7) آموزش و فرهنگ. تا پیش از ورود مسلمانان، فرهنگ هلنی و زبان یونانی و رومی و فرهنگ و زبان آرامی و سریانی و سامی عناصر فرهنگی مهم و متمایز دمشق بودند. در پی ورود فاتحان مسلمان، بهتدریج فرهنگ و زبان آرامی در فرهنگ اسلامی و زبان عربی، که آن نیز ریشهای سامی داشت، ادغام شد و مقدمة افول فرهنگ یونانی ـ رومی فراهم آمد (د.اسلام، چاپ دوم، ج2، ص280). از این پس، بر اثر همنشینی ساکنان دمشق با فاتحان عرب و نیز تحتتأثیر همگرایی دینی، فرهنگی جدید شکل گرفت. یعقوبیان (مسیحیان مونوفیزیتی) دمشق مسلمانان را همانند شاخهای از مسیحیان میپنداشتند، زیرا به آنان بیش از کلیسای بیزانسی آزادی دینی میدادند و مسلمانان نیز بهواسطة برخی تعالیم قرآنی و اسلامی، دمشق را شهری مقدس میدانستند که اماکن زیارتی را در خود جای دادهاست، از جمله غارهای آدم، هابیل (مغارةالدم) و جبرئیل (در کوه قاسیون)، زادگاه ابراهیم و قدمگاه عیسی (هروی، ص11؛ نیز← نیکلا زیاده، ص16، 18ـ19؛ د.اسلام، همانجا؛ بخش اول مقاله). بااینحال، در سدة اول، بین مسلمانان و مسیحیان رویاروییهایی اعتقادی ـ جدلی رخ دادهاست (← خلیل داود زَرو، ص124ـ125).گرچه دمشق از همان سال آغاز فتح در اختیار فرزندان ابوسفیان قرار گرفت و بهزودی به پایگاه و پایتخت امویان بدل شد، اقامت شمار درخور توجهی از صحابیان در این شهر و اهتمام آنان به تعلیم قرآن و مسایل دینی این شهر را در شمار نخستین کانونهای فعالیتهای آموزشی و فرهنگی مسلمانان درآورد. این فعالیتها را دستکم در دو دورة جداگانه میتوان ردگیری کرد: دورة امویان که عصر شکلگیری و گسترش آنها بود؛ و ادوار بعدی که خود تابع وضع و رویکرد سلسلههای حکومتگر بر دمشق بودهاست (← بخش اول مقاله).الف) دورة امویان: تعلیم قرائت قرآن در دمشق با ورود صحابیان پیامبر به این شهر گزارش شده و کهنترین گزارش دربارة آموزش ابودَرداء* انصاری خزرجی، از صحابیان (متوفی حـ32)، است که با همکاری افراد آگاه به تعلیم قرائت، هر روز به صدها تن در مسجد پس از اقامه نماز میپرداختند (← ابنعساکر، ج1، ص328؛ ابنجزری، ج1، ص606ـ 607). در اختلاف قرائت سپاهیان مسلمان در جنگ ارمینیه در سال 30، اهالی دمشق قرائت خود را بهتر از قرائت اهالی شهرهای دیگر میدانستند (طبری، ج1، ص26؛ ابناثیر، ج3، ص111) که نشانة اهمیت آموزش صحیح قرائت قرآن است. برخی از استادان قرائت قرآن پس از ابودرداء عبارت بودند از: ابنعامر* (متوفی 118)، که شیوة قرائت او تا حدود پنج قرن مبنای قرائت دمشق بود؛ یحییبن حارث ذماری، ملقب به شیخ قرائت دمشق، که گفته شدهاست مردم نسخههای قرآنی خویش را براساس قرائت ذماری اصلاح میکردند؛ و ابوادریس خَولانی* (متوفی 80؛ ← ابنقتیبه، 1407، ص295؛ دانی، ص5ـ7؛ ابنعساکر، همانجا؛ ابنجزری، ج1، ص292، 301، 424، 513ـ514، ج2، ص367ـ368).قصص قرآنی نیز اهمیت ویژهای داشت؛ در این دوران، اشارات قرآنی با استفاده از منابع مسیحی و یهودی شرح و بسط داده میشد و کمکم به موضوعی مستقل بدل شد. گزارش شدهاست ابوادریس خولانی، که عبدالملکبن مروان (حک: 65ـ86) او را بهطور رسمی بر تعلیم قرآن گمارده بود، پس از تعلیم قرائت، ایستاده به بیان قصص میپرداخت (← ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61ـ80 هـ.، ص544؛ نیز ← خلیل داود زرو، ص25).در این دوره، وعظ و ذکر حدیث نیز رواج داشت. از مشهورترین واعظان این دوره بلالبن سعد است که خطبههای بلیغی در این شهر ایراد میکرد (← ذهبی، تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 101ـ120هـ.، ص327). همچنین در این دوره، برخی چون اوزاعی* (فقیه و زاهد مشهور امویان؛ متوفی 157) و یحیی ذماری به ذکر احادیث میپرداختند (← ذهبی، تاریخالاسلام، حوادث و وفیات 141ـ160هـ.، ص484؛ ابنحجر عسقلانی، ج11، ص164). البته در دمشق، مانند دیگر مناطق شام، قرآن در صدر توجه اهل علم بود و به تعلیم حدیث کمتر توجه میشد (← خلیل داود زرو، ص63). بااینحال، بهسبب وجود افرادی مانند ابودرداء و محمدبن مسلم زُهری* (متوفی 124) در دمشق طلاب حدیث از دیگر شهرها به قصد سماع حدیث از ایشان به آنجا میآمدند (← طبری، ج1، ص33، 94). نگارش احادیث در اواخر سدة اول و در سدة دوم در دمشق گزارش شدهاست (← جاحظ، ج2، ص290؛ طبری، ج1، ص76؛ خطیب بغدادی، ص45، 108) و از اجازات صادرشده در دمشق در دورة تابعین نیز اطلاعاتی دردست است (← طبری، ج2، ص178ـ179). در این دوره، به علت نفوذ دستگاه خلافت امویان، برخی احادیث با انگیزههای سیاسی به نفع حاکمان اموی جعل میشد، چنانکه احمدبن عُمَیر دمشقی، حدیث منقول از عبداللهبن جابر طَرسوسی در مدح معاویه را انکار کردهاست (← ابنعساکر، ج27، ص235).فقه دیگر موضوع رایج در محافل علمی دمشق بود. ابودرداء، که امر قضای دمشق را برعهده داشت، فتواهایی براساس آیات قرآنی صادر میکرد (← طبری، ج9، ص579؛ ابنعساکر، ج47، ص102). در میان فقهای بعدی دمشق، همچون عمربن عبدالعزیز و مَکحول، اجتهاد به رأی و قیاس نیز دیده میشود (← ابویوسف، ص175) و مکتب فقهی دمشق حد میانة مکاتب فقهی حدیثگرای مدینه و رأیگرای عراق دانسته شدهاست (خلیل داود زرو، ص101). تعلیم فقه با رویکردی حدیثی در همین دوران در دمشق رایج بود و به گزارش منابع، مکحول و اوزاعی فقه و حدیث تعلیم میدادند (برای نمونه← ابواسحاق شیرازی، ص74ـ75؛ ابنحجر عسقلانی، ج4، ص226). از سدة دوم، مذهب فقهی اوزاعی در این شهر تثبیت یافت و تا نیمة اول سدة چهارم موجودیت خود را حفظ کرد (← مقدسی، ص179؛ ابنطولون، ص31). اوزاعی، کتابهای فقهی السنن فی الفقه و المسائل فی الفقه را تألیف کرد (ابنندیم، ج2، جزء1، ص93).دمشق از نخستین مراکز ظهور اندیشههای کلامی در جهان اسلام بود، مکتب قدریه* با ظهور غَیلان دمشقی* (متوفی 125)، و مکتب فکری جبریه با تلاشهای فکری جَعدبن دِرهَم* شکل گرفت. فرقهای از حُلولیه* با نام حُلمانیه به رهبری ابوحُلمان دمشقی نیز در دمشق حضور داشتند (← بغدادی، ص70، 138، 167؛ ابنجوزی، ص140).بهسبب حضور عالمانی چون یوحنای دمشقی*، سَرجون (پدر یوحنا) و آتاناسیوس (اثناسیوس) رهاوی، که با زبان یونانی و سریانی و مباحث کلام مسیحی آشنا بودند، و همچنین سه پزشک مشهور حارثبن کلده*، ابوالحکم (پدر حکم دمشقی) و ابناُثال* در دمشق، این شهر یکی از مراکز انتقال علوم و دستاوردهای فکری یونانی به تمدن اسلامی بودهاست (← ابنابیاصیبعه، ص161، 171، 175، 177).علاوه بر تعلیم و ترویج این علوم و آموزهها، که در سطح عامتر و عموماً در مساجد صورت میگرفت، تعلیم برخی علوم ضروری مانند نحو، انساب، سیرة پیامبر و سلوک اجتماعی بهطور اختصاصی به فرزندان خلفا و امیران و بزرگان نیز معمول و آموزش آنها برعهدة افرادی با عنوان مؤدب بود. دَغفَلبن حنظله* (متوفی 65) به فرمان معاویه انساب را به یزید آموزش میداد (ابنعساکر، ج17، ص291ـ292) و عبدالملکبن مروان نیز به مؤدب فرزندان خود وصیت کرده بود به آنان آداب درست زیستن را یاد دهد (← ابنقتیبه، 1985، ج1، جزء2، ص182ـ183). از مشهورترین مؤدبان این دوره، عبدالحمید کاتب*، مؤدب ولیدبن یزید، بودهاست (← جاحظ، ج1، ص251).ب) دورة پس از امویان. با سقوط امویان و انتقال مرکز خلافت به بغداد، همچنان برخی از جنبههای علمی و فرهنگی دمشق مانند گذشته در جریان بود، چنانکه تعلیم مذهب فقهی اوزاعی در دمشق ادامه یافت (← ابنطولون، همانجا). در پی انتقال مرکز خلافت از دمشق، در قرون اولیة حکومت عباسیان (حک: 132ـ656) و پیش از استقلال حکومتهای حاشیهای و محلی شام در اواخر سدة پنجم، فعالیتهای فرهنگی و آموزشی رونق چندانی نداشت. در سایة آرامش نسبی دورة اتابکان دمشق یا بوریان (حک: 497ـ549)، فعالیتهای فکری و علمی دمشق بیشتر رونق یافت. در این دوره، نهضت ساخت مدارس، که پیشتر در ایران و عراق رواج یافته بود، به دمشق راه یافت و در 491، شجاعالدوله صادربن عبداللّه مدرسة صادریه را برای تعلیم فقه و علوم اسلامی به پیروان مذهب حنفی بنا کرد. پس از آن، در 514، مدرسة اَمینیّه* برای طلاب شافعی تأسیس شد (نُعَیمی دمشقی، 1410، ج1، ص132ـ133، 413؛ نیز ← همو، 1946، مقدمة صلاحالدین منجّد، ص7). در دورة زنگیان (حک: 521ـ624)، در دمشق ساخت مدارس فقهی و حدیثی در جهت ترویج تسنن، بهویژه در برابر دعاوی سیاسی و اجتماعی رونق بیشتری گرفت (← ابنکثیر، ج13، ص124؛ نیز ← نعیمی دمشقی، 1946، همان مقدمه، ص11؛ نیکلا زیاده، ص175). برای طلاب شافعی مدارسی ساخته شد، ازجمله: کلاسه (تأسیس 555)، نوریه (تأسیس 560)، و عادلیه* که ظاهراً در 567، به فرمان نورالدین محمودبن زنگی بنای آن آغاز شد و در زمان ملک عادل اول (پادشاه ایوبی) بهپایان رسید (← ابنکثیر، ج12، ص270؛ ابنبطوطه، ج1، ص113؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص271ـ 279، 340، 466).در این دوره، در کنار آموزشهای فقهی به آموزش طب نیز توجه میشد، چنانکه در بیمارستان نوریه، علاوه بر مداوای بیماران، طب نیز به داوطلبان آموزش داده میشد (← ابنابیاصیبعه، ص628).ساخت مدارس و مراکز آموزشی در دمشق، در دورة ایوبیان* به شکل بارزتری در مقایسه با دورة زنگیان ادامه یافت و این شهر، که چندی تحت سلطة باطنیان، قرمطیان و فاطمیان بود، در سدة هفتم یکی از پیشروترین شهرهای اسلامی در گسترش حدیث، فقه شافعی و سایر مذاهب اهل سنّت و کلام اشعری شد (← ادامة مقاله). با ورود خاندانهای مشهور بنوعَساکِر شافعی و بنوقُدامه حنبلی (← قدامه*، آل) به دمشق در این دوره، که هر دو از محلة صالحیة کوه قاسیون بودند، این دو مذهب در دمشق رواج بسیاری یافت. ابوالقاسم علیبن حسنبن هبةاللّه معروف به ابنعساکر (متوفی 571؛ ← ابنعساکر*)، مدرّس اولین دارالحدیث* دمشق یعنی دارالحدیث نوریه* بود (← نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص74ـ75، ج2، ص87؛ ابنعماد، ج4، ص347؛ ← نوریه*، دارالحدیث). علاوهبر فعالیتهای علمی این دو خاندان، مراکز آموزشی بسیاری مستقیماً تحت نفوذ خاندان ایوبی و امیرزادگان و حتی زنان برجستة آنان ساخته شد که در بسیاری از آنها آرامگاه سازنده یا افرادی از خاندان ایوبی قرار داشت، از جمله: عزیزیه که از اولین و مهمترین مدارس دورة ایوبیان دمشق بود که پسران صلاحالدین ایوبی در ضلع شمالی جامع دمشق بنا کردند و جسد صلاحالدین را برای دفن بدان انتقال دادند (← ابنخلّکان، ج7، ص239؛ ابنکثیر، ج13، ص12؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص290).ربیعهخاتون (متوفی643)، خواهر صلاحالدین و همسر ملکمظفرالدین (حاکم اربیل)، مدرسة صاحبیه را برای فقهای حنبلی (← ذهبی، سیر، ج22، ص335؛ ابنکثیر، ج12، ص317؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج2، ص62؛ ابنعماد، ج5، ص165) و سِتّالشام زمرّد خاتون (متوفی 616)، دیگر خواهر صلاحالدین و همسر ناصرالدین محمدبن اسدالدین شیرکوه والی حمص (متوفی 581)، پس از درگذشت همسرش، در دمشق مدرسة شامیة بَرّانیه را برپا کرد (← ذهبی، سیر، ج22، ص96؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص208؛ نیز← شامیه*، مدرسه). مادر صالح اسماعیل، حاکم دمشق، مدرسة صالحیه را نزدیک بیمارستان نوریه بهمنظور تبدیل آن به یک آرامگاه خانوادگی بنا کرد، این مدرسه بهواسطة کرسی فقه شافعی و اجتماع قاریان پرآوازه شهرت یافت (← نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص239ـ246). از دیگر مدارس دمشق در این دوره، معظمیه (← ابنکثیر، ج13، ص44؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص445) و بدریة (نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص365) است. هرچند بیشتر مدارس دمشق در این دوره برای فقهای شافعی برپا میشد، دیگر مذاهب نیز از مدارس بیبهره نبودند و گاه نیز یک مدرسه به فقهای چند مذهب تخصیص مییافت. عَذراخاتون، دختر شاهنشاهبن نجمالدین، مدرسة عذراویه را در 593 برای فقهای حنفی و شافعی برپا کرد (← ابنخلّکان، ج2، ص453؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص283).برخی عالمان برجستة دورة ایوبیان با ثروت شخصی خویش مدرسهای میساختند و موقوفات برای آن تعیین میکردند، چنانکه محمدبن ابوالفضل دولَعی (متوفی 653)، خطیب جامع دمشق، در 598 مدرسة دولعیه را بنا نهاد و خود به تدریس در آن مشغول شد (← ابنشداد، ج2، قسم 1، ص234؛ ابنتغری بردی، ج6، ص302؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص182).در دورة ایوبیان، در دمشق ساخت مدارس چنان رواج داشت که بهرغم افول نسبی علوم عقلی و تجربی در برابر علوم نقلی در آن دوران (← ابوشامه، ج5، ص49ـ50، 84ـ85)، مراکزی با عنوان مدرسه* برای تدریس طب در این شهر پدید آمدند، از جمله مدرسة دَخواریه* که با هزینة شخصی عبدالرحیمبن علیبن حامد، معروف به دخوار* (متوفی 628)، پزشک مشهور دمشق، در محل خانة وی برپا گشت که بههمراه املاک دیگر از جانب وی وقف تدریس طب شده بود (← ابنابیاصیبعه، ص728ـ735؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج2، ص101) و دَنیسَرِیّه، ساختة طبیب و شاعر شافعیمذهب، عمادالدین محمدبن عباس ربعی دنیسری (نعیمی دمشقی، 1410، ج2، ص104ـ106).در این دوره، فضای دمشق برای شکوفایی برخی گرایشها و اندیشههای صوفیانه مناسب بود، چنانکه ابنعَرَبی* (متوفی 638) بیش از بیست سال، یعنی تا پایان عمر، در این شهر اقامت داشت و مهمترین آثارش چون الفتوحات المکیة و فصوصالحکم را در این شهر نوشت (← نیکلا زیاده، ص184، 190ـ191).آموزشهای فقهی در عصر ممالیک، بهویژه فقه حنبلی، در پی مهاجرت خاندان ابنتیمیه و ابنقدامه به دمشق، در این شهر رونق گرفت (همان، ص184ـ185، 202ـ203). مخالفتهای ابنتیمیّه با تصوف و آرای اشاعره، که در اختلافات دیرین اشاعره و حنابله ریشه داشت، موقعیت تصوف و اشاعره را بهشدت با تهدید مواجه ساخت (همان، ص209ـ210).ساخت مدارس در دورة ممالیک نیز ادامه یافت و ظاهریه، مهمترین مدرسة این دوره در دمشق، به فرمان ملکسعید، فرزند بَیبَرس اول، در محل خانة العقیقی برپا شد که سابقاً محل سکونت نجمالدین ایوب (پدر صلاحالدین)، بود و قبر ملکظاهر نیز در همانجا قرار داشت (سبکی، ج7، ص342؛ نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص263؛ نیز← ظاهریه*، مدرسه). ساخت دارالقرآنها، که نخست با نام رشائیه در سال 400 در دمشق ایجاد شده بودند، در دورة ممالیک نیز ادامه یافت، از جمله دارالقرآن و دارالحدیث تَنکِزیّه* (نعیمی دمشقی، 1410، ج1، ص91ـ94؛ نیز ← همو، 1946، همان مقدمه، ص9).مرکزیت علمی و فرهنگی دمشق در ادوار ایوبی و ممالیک، زمینه را برای گردآوردن و نوشتن بسیاری از دستاوردهای علمی و فرهنگی تمدن اسلامی در مجموعههای بزرگ علمی در حوزههای مختلف علوم اسلامی پدید آورد، مانند: المغنی ابنقدامه (متوفی 486)، در فقه اهل تسنن بهویژه مذهب مالکی؛ الکامل فی التاریخ ابناثیر (متوفی 630)، البدایة و النهایة ابنکثیر (متوفی 774) و تاریخ الاسلام ذَهَبی (متوفی 748 یا 753)، در تاریخ و تاریخ فرهنگی اسلام؛ و مسالک الأبصار ابنفضلاللّه عُمَری (متوفی 749) که درواقع دایرةالمعارف است (نیکلا زیاده، ص204ـ206). عبدالقادربن محمد نُعَیمی* دمشقی (متوفی 927)، محدّث و مورخ دمشقی، در اثرش با نام تنبیه الطالب و الدارس فی احوال دورالقرآن و الحدیث و المدارس، اطلاعات ارزشمندی در باب تاریخ فرهنگی و اجتماعی دمشق از سدة پنجم تا دهم بهویژه دربارة مدارس، دارالقرآنها، دارالحدیثها و حتی خانقاهها، رباطها، زوایا، تربتها و مساجد به دست دادهاست (← نعیمی دمشقی، 1946، همان مقدمه، ص17ـ19).بنابر آمار نیکلا زیاده (ص185ـ186)، در دورة ممالیک، 135 دانشمند برجستة مسلمان در رشتههای مختلف علمی، بهویژه علوم اسلامی، در دمشق مشغول بودند. در این مدت بیش از نهصد عنوان کتاب در دمشق تألیف شد.همزمان با استیلای عثمانیان بر دمشق، جایگاه اجتماعی حنابله در برابر حمایتهای عثمانیان از مذهب حنفی تنزل یافت (همان، ص220). فرقههای صوفیانه، بهویژه مولویه، نیز تحت حمایت عثمانیان قرار گرفتند، چنانکه به فرمان سلیم اول (حک: 918ـ926) زاویهای برای اطعام صوفیان مولویه در کنار ضریح ابنعربی برپا شد (همانجا؛ ریحاوی، ص83). در این دوره، با حمایت حاکمیت از مراکز مذهبی و آموزشی غیر مدرسهای، نظام آموزشی مبتنی بر تعلیم فقه و حدیث رونق خود را در مدارس ازدست داد (نعیمی دمشقی، 1946، همان مقدمه، ص14)، در این زمینه میتوان به تأسیس جامعی در دورة سلطانسلیم در جوار تربت ابنعربی، تأسیس تکیه و جامع سلیمانیه به فرمان سلیمان قانونی (حک: 926ـ974)، تأسیس جامع درویشیه و تکیه و جامع نقشبندی و برپایی تکیة دراویش مولویه در کنار جامع تنکز اشاره کرد (ریحاوی، همانجا؛ د.اسلام، ج2، ص288).دمشق، در دورة عثمانی، از اولین شهرهای جهان اسلام بود که تحتتأثیر عناصر فرهنگی غرب و نیز نظام آموزشی جدید به شیوة غربی قرار گرفت. در این زمینه میتوان به تأسیس مدرسة لازاریستها در 1189/1775، سیاستهای تجددطلبانة ابراهیمپاشا (فرزند محمدعلی پاشا) در جواز ورود اروپاییان با لباسهای خاص خود به دمشق، تبدیل مدرسة تنکزیه به کالجی نظامی با شیوههای آموزشی جدید، تأسیس مدرسه پروتستانها در 1269/1853 و کالج یسوعیها در 1289/1872 اشاره کرد (د.اسلام، همانجا). از اواخر سدة سیزدهم، دمشق در گسترش جنبش ملیگرایی عربی بسیار تأثیرگذار بود و بارزترین جنبة این امر فعالیتهای گروههای ملیگرایی چون اَلفَتات و العهد و حضور امیرفیصل در این شهر برای رهبری جنبش استقلال عربی برضد سلطة عثمانیها است (همان، ج2، ص289).در سدة چهاردهم، عناصر بیشتری از فرهنگ و زندگی غربی مانند سینما، رادیو و تلویزیون به این شهر راه یافتند و مؤسسات آموزشی جدیدی مانند دانشگاه سوریه ساخته شد که تا 1339ش دارای حدود دههزار دانشجو در شش دانشکده بود. با این حال میراث برجایمانده از قرون پیشین تمدن اسلامی در این شهر احیا شد، چنانکه المجمع العلمی العربی در 1337، در مدرسة عادلیه و کتابخانة ملی سوریه با بیش از هشتهزار نسخة خطی در مدرسة ظاهریه تأسیس شدند و میراث مکتوب اسلامی این شهر نیز در مراکز انتشاراتی مختلف بهچاپ رسیدند (همان، ج2، ص289ـ290).منابع: ابنابیاصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ] 1965[؛ ابناثیر؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنتغری بردی؛ ابنجزری، غایة النهایة فی طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره ]بیتا.[؛ ابنجوزی، تلبیس ابلیس، چاپ محمد صباح، بیروت 1409/1989؛ ابنحجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، دکن 1325ـ1327؛ ابنخلّکان؛ ابنشداد، الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة، ج2، قسم 1، چاپ سامی دهان، دمشق 1375/1956؛ ابنطولون، قضاة دمشق، چاپ صلاحالدین منجد، دمشق 1956؛ ابنعساکر؛ ابنعماد؛ ابنقتیبه، عیون الاخبار، چاپ یوسف علی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت ?] 1985[؛ همو، المعارف، بیروت 1407/1987؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، بیروت 1411/1990؛ ابنندیم؛ ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقهاء، چاپ احسان عباس، بیروت 1401/1981؛ عبدالرحمانبن اسماعیل ابوشامه، کتاب الروضتین فی اخبار الدولتینالنوریة و الصلاحیة، ج:5 تراجم رجال القرنین السادس و السابع، المعروف بالذیل علی الروضتین، چاپ ابراهیم شمسالدین، بیروت 1422/ 2002؛ یعقوببن ابراهیم ابویوسف، کتاب الخراج، قاهره 1352؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، قاهره ]بیتا.[؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ?]1367/ 1948[؛ احمدبن علی خطیب بغدادی، تقیید العلم، چاپ یوسف عش، ]بیروت[ 1974؛ خلیل داود زَرو، الحیاة العلمیة فی الشام فی القرنین الاول و الثانی للهجرة، بیروت 1971؛ عثمانبن سعید دانی، کتاب التیسیر فی القراءات السبع، چاپ اوتو پرتسل، استانبول 1930؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، حوادث و وفیات 61ـ80ه . و حوادث و وفیات 101ـ 120هـ.، 1410/1990، حوادث و وفیات 141ـ160هـ.، 1408/ 1988؛ همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ 1988؛ عبدالقادر ریحاوی، مدینة دمشق: تاریخها و تراثها و تطورها العمرانی و المعماری، دمشق 1416/ 1996؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمودمحمد طناحی، جیزه، مصر 1413/1992؛ طبری، جامع؛ مقدسی؛ عبدالقادربن محمد نُعَیمی دمشقی، الدارس فی تاریخ المدارس، بیروت 1410/1990؛ همو، دورالقرآن فی دمشق، چاپ صلاحالدین منجد، بیروت ?] 1946[؛ نیکلا زیاده، دمشق فی عصر الممالیک، بیروت 1966؛ علیبن ابیبکر هروی، کتابالاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ ژانین سوردل ـ تومین، دمشق 1953؛EI2, s.v. "Dimashḳ" (by N. Elisséeff).