تاریخ بغداد (یا تاریخ مدینةالسّلام )، اثری بسیار مهم به عربی در شرححال عالمان و محدّثان و بزرگان بغداد، تألیف خطیبِ بغدادی * ، عالم قرن پنجم. زمان آغاز تألیف اینکتاب بدرستی معلوم نیست، اما ظاهراً مؤلف تا هنگام مرگ پیوسته آن را تکمیل میکرده است؛ همچنانکه در شرححال دو تن از بزرگان (ج 3، ص 323، ش1427، ج 4، ص 106ـ107، ش1765)، سال درگذشت آنها را 463 ثبت کرده که سال درگذشت خود اوست.تاریخ بغداد با مقدمهای مفصّل آغاز میشود که مشتمل است بر وصفهای تاریخی و جغرافیایی، و نیز بیان آثار تمدنی بغداد از جمله آغاز بنا، وجه تسمیه، حدود و مساحت، رودخانهها، پلها، مسجدها، مقبرهها و بناها. مؤلف از نواحی نزدیک بغداد، بخصوص مدائن، نیز سخن گفته است. او در مقدمه بتفصیل به موضعنگاری بغداد پرداخته است. چون بغداد پایتخت عباسیان و بزرگترین مرکز علم و سیاست و مورد توجه دانشوران و متفکران و ادیبان آن زمان بوده است، و بررسی موضعنگاری آنجا در فهم ماهیت تمدن اسلامی اهمیت ویژهای دارد، همچنین باتوجه به از بین رفتن اغلب آثاری که در این زمینه نوشته شده، مقدمة مذکور اهمیت یافته و منبعی مهم برای هرگونه تحقیق در اینباره دانسته شده است (برای نمونه رجوع کنید به بغداد * ). در ضمنِ زندگینامههای مذکور در تاریخ بغداد نیز اطلاعات فراوانی در این زمینه یافت میشود (احمد، ص 19ـ20؛ علی، ص 4، 15، 28؛ لاسنر، ص20، 28، 52؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 22). مؤلف در مقدمه، همانند بخش اصلی کتاب، مطالب را به شیوة محدّثان، با نقل اسناد و نام راویان بیان کرده و گاه مشاهدات خود را از بغداد نوشته است (عزّاوی، ص 389؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج 1، ص 33ـ143). بیشتر منابع او در مقدمه، از آثار متقدم بوده ــ که اعتماد وی را به این آثار نشان میدهد ــ و از منابع همدورة خویش کمتر استفاده کرده است. او در مقدمه بترتیب از قاضی وکیع (متوفی 307)، نِفْطَوَیْه (متوفی 323) و هلالبن مُحَسِّن صابی (متوفی 448) بیشتر از دیگران استفاده کرده است (علی، ص 21ـ22). برخی، از جمله یاقوت حموی در مُعجمالبلدان ، از این مقدمه بهرة فراوانی بردهاند (یاقوت حموی، ج 1، ص 684؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 24؛ ابنفقیه، مقدمة علی، ص 17). لسترنج ، مستشرق انگلیسی (متوفی 1312ش/ 1933)، نیز با استفاده از این مقدمه، موضعنگاری بغداد را به انجام رساند (مقدسی، ص 16). ژرژ سالمون ، مستشرق فرانسوی (متوفی 1325/ 1907)، این مقدمه را به فرانسه و یاکوب لاسنر آن را به انگلیسی ترجمه کرده است (ص20ـ21، 51ـ52؛ ابنفقیه، مقدمة علی، ص 13).خطیب، پس از مقدمه، به متن اصلی کتاب که شرححال بزرگان بغداد است، میپردازد. در متن منتشرشدة تاریخ بغداد ، شرححال 831 ، 7 تن از بزرگان بغداد یا منسوب به بغداد آمده است. این افراد را، از لحاظ گسترة جغرافیایی، میتوان به سه دسته تقسیم کرد: اول کسانی که در بغداد یا حومة آن بهدنیا آمدهاند، هرچند در منطقة دیگری ساکن شده باشند؛ دوم کسانی که در آنجا زاده نشدهاند ولی مقیم آنجا بودهاند؛ و سوم کسانی که در آنجا توقف کرده حدیث گفتهاند یا افراد بسیار برجستهای که از آنجا گذشتهاند (خطیب بغدادی، ج 1، ص 227ـ 228؛ نیز رجوع کنید به احمد، ص 14، 22؛ عطبه، ص 108).با آنکه مؤلف تاریخ بغداد کوشیده است افراد را از حوزههای مختلف انتخاب کند، بیشتر به شرححال عالمان دینی پرداخته است، بویژه عالمان حدیث یا کسانی که با حدیث سر و کار داشتهاند، به طوری که نزدیک به پنجهزار زندگینامه، یعنی حدود دوسوم زندگینامهها، راجع به محدّثان است. با وجود این، وی راجع به محدّثان شیعه تنها به آوردن افراد مشهور بسنده کرده و در بارة محدّثان مذاهب اهلسنّت، بجز شافعی که مذهب او بوده، شرح کمتری داده است؛ ازینرو به او انتقاد شده که نسبت به مذهب خویش سخت متعصب بوده و انصاف را رعایت نکرده است. برخی به این انتقاد پاسخ داده متعصّب خواندن او را ناروا دانستهاند (احمد، ص20؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 13ـ14؛ ابنجوزی، ج 16، ص 133؛ عزّاوی، ص 387). مؤلف به جنبة دینی کسانی که عالِم دینی نبودهاند نیز بیشتر از دیگر جنبههای آنان پرداخته است. وی شرححال مشاهیر دیگری را نیز آورده است، از جمله: فقیهان، اصولیان، قاضیان، قاریان، مفسران، متکلّمان، واعظان، زاهدان، صوفیان، ادیبان، شاعران، داستانسرایان، آموزگاران، نویسندگان، خطّاطان، منطقدانان، ریاضیدانان، موسیقیدانان، آوازخوانان، منجّمان، مورخان، نسبشناسان، خلفا، اُمرا، وزرا، اشراف، پزشکان، جرّاحان، گیاهشناسان، تیراندازان، و سوارکاران (صابونی، ج 1، ص 42؛ روزنتال ، ص 192؛ عطبه، همانجا؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 22ـ23؛ نیز رجوع کنید به همان، ج 1، ص 227).تاریخ بغداد در بارة تاریخ سیاسی و نظامی و اقتصادی بغداد اطلاعات گستردهای نمیدهد، ولی بُعد فرهنگی بغداد را از زمان بنیان آن تا میانة قرن پنجم مجسّم میسازد و از این لحاظ غنی است. همچنین از متن زندگینامهها، آگاهیهای سودمندی در بارة عالمان و اوضاع اجتماعی آنان و شیوة آموزش دوران پیش از مدرسه به دست میآید. در این کتاب، از حلقههای درسی و مجالس عالمان در مساجد، روش تدریس آنان، ارتباط آنان با شاگردانشان و نیز مدارسی که در قرن چهارم و نیمة اول قرن پنجم تأسیس گردیده، یاد شده است. تاریخ بغداد درواقع دایرةالمعارفی است از اعلام منسوب به بغداد از زمان بنای آن (145ـ146) تا سال 463 با نگاه ویژه به محدّثان و عالمان دینی و تاریخ فرهنگی منطقة بغداد (خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 4، 22ـ23؛ احمد، ص 15، 25؛ عطبه، ص 107ـ 108).خطیب بغدادی زندگینامهها را به ترتیب الفباییِ نام شخص و نام پدر او تنظیم کرده و گاه، در حرف واحد یا حتی اسم واحد، ترتیب طبقاتی را اعمال کرده است. در مواردی نیز به هیچیک از این دو شیوه پایبند نبوده است (ج 1، ص 227ـ 228، مقدمة عطا، ص 27؛ روزنتال، ص 192). در تاریخ بغداد زندگینامهها با شرححال پنجاه تن از صحابهای که به مدائن وارد شدند، آغاز شده است (رجوع کنید به ج 1، ص 143ـ227) و پیش از همه شرححال امام علی علیهالسلام با عنوان «امیرالمؤمنین، و ابنعَمّ خاتمالنبییین» و سپس امام حسن و امام حسین علیهماالسلام با عنوان «سیّدا شباب اهلالجنّة» آمده است (ج 1، ص 143ـ 154). مؤلف، پس از شرححال صحابه، جهت تبرّک جستن به نام پیامبر، به شرححال کسانی که نامشان «محمد» است، پرداخته و سپس نام دیگران را به ترتیب حروف الفبا آورده است. در این کتاب 32 زندگینامه به زنان تعلق دارد که مؤلف آنها را به نظم الفبایی در انتهای کتاب ذکر کرده است (خطیب بغدادی، ج 1، ص 227، ج 14، ص 431ـ 448).خطیب بغدادی در مواردی که دو یا چند تن، همنام بودهاند، فردی را مقدّم آورده که تاریخ درگذشتش زودتر بوده است. گاهی نیز برخی افراد را به عللی، مقدّم بر دیگران ذکر کرده است؛ مثلاً زندگینامة محمدبن اسحاقبن یسار را به جهت علوّ اِسناد وی در روایت و کهنسالی او، پیش از دیگر کسانی که نامشان محمد بوده آورده است (ج 1، ص 228،230؛ عطبه، ص 108). اگر شخصی علاوه بر نام، به کنیه یا لقبش نیز شهرت داشته یا اگر در بارة نام فردی، بین مؤلفان پیش از خطیب، اختلاف بوده، شرححال او را، بهتفصیل یا به اختصار، ذیل هر یک از دو عنوان، ضمن ارجاع به عنوان دیگر، آورده است. مؤلف گاهی با اینکه احتمال داده که دو تن از کسانی که در منابع پیش از او ذکر شدهاند، یک فرد بیش نباشند، چون قراین را کافی ندانسته، برای هر دو تن زندگینامة مجزا آورده است. وی همچنین در مواردی، برای شخصی که نامش مطرح بوده اما واقعیت خارجی نداشته، زندگینامه آورده اما به ساختگی بودنِ آن فرد اشاره کرده است (خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 27ـ 28).خطیب بغدادی در تنظیم زندگینامهها، پس از ذکر نام و کنیه و لقب، متناسب با هر فرد به این مطالب پرداخته است: تاریخ تولد، فهرستی از نام استادان و شاگردان، سفرهایی که برای گردآوری حدیث انجام داده، احادیث مهمی که روایت کرده، ارزش اِسناد روایی، مذهب، مکان زندگی، شیوة تدریس، ابیات برگزیده، ویژگیهای اخلاقی و رفتاری، نحوة ارتباط با مقامات حکومتی، دیدگاههای دیگران راجع به او، برخی تألیفات، تاریخ درگذشت، محل دفن و مانند اینها (احمد، ص 23، 26؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 25؛ نیز رجوع کنید به همان، ج 11، ص 324ـ331). وی با آنکه به بسیاری از آثار افرادِ مذکور در تاریخ بغداد اشاره نکرده، از 446 اثرِ مکتوب متعلق به قرنهای سوم تا پنجم در زمینههای مختلف، یاد کرده است، از جمله زمینههای علوم قرآنی و قرائت، تفسیر، حدیث و علوم آن، رجال، فقه و اصول، کلام و عقاید، منطق، ادب، تاریخ و تصوف. تنها 148 مورد از آثار مذکور در تاریخ بغداد در الفهرست ابنندیم یافت میشود (خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 23).خطیب بغدادی بندرت مسائل را به بیان خود شرح داده و معمولاً رشتة سخن را به دیگران سپرده است. وی در نقل مطالب کوشیده تا برای پرهیز از ایجاد بدگمانی در خواننده نسبت به مؤلف، دیدگاههای خود را غیرمستقیم بیان کند. در این زمینه، از جمله، میتوان به زندگینامة معاویه اشاره کرد. با اینهمه، در مواردی برای تصحیح اشتباهات دیگران، نظر خویش را بصراحت بیان کرده است. وی به اشتباهات برخی بزرگان در بارة تاریخ تولد یا وفات راویان، محل زندگی و نامهای متشابه آنان اشاره کرده است، از جمله اشتباهات احمدبن حنبل، یحییبن مَعین، قاضی وکیع، ابوالقاسم طبرانی و محمدبن اسماعیل بخاری (احمد، ص 21، 24ـ 25؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 25ـ26؛ عزّاوی، ص 389).خطیب بغدادی معمولاً در شرححال محدّثان، از آنان یک یا چند حدیث نقل کرده، ازینرو میتوان تاریخ بغداد را اثری روایی نیز بهشمار آورد. وی در نقل این روایات از کتابهای حدیث و فرهنگهای حدیثی و روایی استفاده کرده است. خطیب به تکراری بودن روایاتی که در دو یا چند زندگینامه آورده، اشاره کرده است (روزنتال، ص 192؛ احمد، ص 21؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 24ـ 25، 28). در تاریخ بغداد روایات ضعیف نیز وجود دارد، ازینرو برخی از مؤلف انتقاد کردهاند. البته خطیب اغلبِ این روایات را نقد و بررسی کرده و به رد برخی یا تردید نسبت به برخی دیگر پرداخته و نظر نهایی خود را بیان کرده است. موضعگیریهای خطیب در این موارد، به دلیل تسلط او بر حدیث و علوم آن، مهم دانسته شده است (ابنجوزی، ج 16، ص 133؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 14، 25).خطیب از راههای مختلف به نقد و بررسی روایات پرداخته، ازینرو گاهی در مقام ترجیح میان روایات متعارض، در مقابل محتوای یک روایت، روایاتی دیگر و معمولاً با اسنادی معتبرتر آورده است تا بدینوسیله ضعف آن روایت را نشان دهد. همچنین هرگاه اِسناد روایت ضعیف یا خدشهپذیر بوده، با نقل اقوال گوناگون راجع به آن، خواننده را به دقت در آن برانگیخته است. گاهی نیز که در معنای روایتی اختلاف بوده، نظر خود را بیان کرده و برخی اشتباهات ناقلان احادیث را در ضبط الفاظ احادیث تصحیح کرده است. وی در روایاتی که اظهارنظرِ قطعی در بارة صحّت و سقم آنها ممکن نبوده، به اظهار شک و تردید نسبت به آنها بسنده کرده است (احمد، ص 21؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 25، 27).خطیب بغدادی به «جرح و تعدیل» راویان نیز پرداخته (ج 1، ص 227) و نظرهای «جرح و تعدیلیِ» مختلف را در زندگینامة افراد آورده است؛ ازینرو بخشی از زندگینامهها مربوط به ستایش یا مذمّتی است که در بارة افراد گفته یا نوشته شده است. وی یادآور شده که در بارة افرادی که در مورد آنها اختلاف نظر وجود دارد، آنچه در آخرین کلام آورده نظر نهایی اوست و شایان اعتماد است. وی هرگاه برای شناخت فرد اطلاعات کافی نداشته، اظهارنظر نکرده و با ذکر اقوال گوناگون و احتمالات مختلف، نتیجهگیری را به خواننده واگذار کرده است. برخی از خطیب انتقاد کردهاند که معمولاً با مسائلی که موجب «جرح» نمیشود، به «جرح» افراد پرداخته است (ذهبی، ج 18، ص 278؛ عزّاوی، ص 386؛ صابونی، ج 1، ص 42؛ ابنجوزی، ج 16، ص 133؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 25، 27).خطیب بغدادی غالباً راویان گزارشهای خویش و رجال سند را ذکر کرده است، البته در برخی از این موارد مشخص نکرده که مطالب خود را از آثار مکتوب آنان نقل کرده یا از مطالب شفاهی آنان. عمدة آثاری که وی مطالب خود را از آنها اقتباس کرده، از میان رفته و حتی نام برخی از آنها در منابع و متون دیگر نیامده است؛ ازینرو اِسنادهای وی، در شناساندن برخی از این آثار اهمیت بسیار دارد. با بررسی و مقایسة نقلهای خطیب و منابع او، معلوم شده که وی در نقل مطالب دقت داشته و در آنها دخل و تصرف نکرده و هیچگاه سخنان دیگران را به خود نسبت نداده است (علی، ص 16؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 22، 25؛ عزّاوی، ص 387).از تأثیر تاریخ بغداد بر بسیاری از آثار پس از آن و همچنین تألیفات فراوانی که به نوعی مرتبط با آن صورت گرفته، میتوان به اهمیت آن پیبرد. همة کتابهایی که پس از خطیب در بارة تاریخ شهر بغداد نوشته شده و اغلب تاریخهای محلی که در قرنهای بعد در بارة شهرهای مختلف جهان اسلام تألیف شده است، از تاریخ بغداد متأثر بودهاند (روزنتال، ص 192).از آنجا که خطیب بغدادی به طورکلی شرححال غیرمحدّثان را به صورت محدود آورده و بسیاری از آنان را ذکر نکرده است، بر کتاب وی ذیلهایی تألیف شده است، از جمله ذیلهای ابوالبرکات سقطی (متوفی 509)، سمعانی (متوفی 562) و ابننجّار (متوفی 643). بر برخی از ذیلهای تاریخ بغداد نیز ذیل نوشته شده است، از جمله ذیل ابندُبَیثی (متوفی 637) بر ذیل سمعانی (خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 23؛ علی، ص 15؛ ابندبیثی، ج 1، مقدمة معروف، ص 13ـ 15). همچنین تلخیصهای متعددی از تاریخ بغداد و از برخی ذیلهای آن نوشته شده است. چندین ردیه نیز بر تاریخ بغداد تألیف شده است، از جمله السَّهمُ المُصِیبُ فی کَبدِ الخَطیب تألیف عیسیبنابیبکر ایّوبی (متوفی 624). بزرگان بسیاری نیز در کتابهای خود از تاریخ بغداد اقتباس کردهاند، از جمله سمعانی در الانساب ، ابنماکولا در الاکمال ، ابنابییَعْلی' در طبقات الحنابله ، یاقوت حموی در معجمالبلدان و ارشاد الاریب ، ابنخَلَّکان در وَفَیات الاعیان ، سُبکی در طبقات الشافعیّة الکبری ، ابنحَجر عَسقَلانی در تهذیب التهذیب ، داودی در طبقات المفسرین ، سیوطی در بغیةالوعاة و ذهبی در همة آثارش (سخاوی، ص 105، 255؛ حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1010؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 23ـ24).منابع از نسخههای خطی متفاوت تاریخ بغداد یاد کردهاند،از جمله نسخهای که به خط مؤلف آن در چهارده مجلد در کتابخانة مُستَنصریه بغداد بوده است (حاجیخلیفه، ج 1، ستون 288؛ نیز رجوع کنید به لاسنر، ص 212ـ213؛ سخاوی، ص 254؛ خطیب بغدادی، ج 1، مقدمة عطا، ص 29ـ32). کل این کتاب نخستین بار در 1349/1931 در چهارده مجلد در قاهره بهچاپ رسید که بهسبب استفاده نکردن از نسخههای خطی متعدد، دقیق نیست؛ همچنین غلطهای چاپی زیادی در آن یافت میشود (لاسنر، ص20، 40، 213، مقدمة علی، ص 6؛ عطبه، ص 108؛ عزّاوی، ص 389).تاریخ بغداد و ذیلهای آن آخرین بار با مقدمه و تحقیق مصطفی عبدالقادرعطا در 24 جلد، شامل چهارده جلد با عنوان تاریخ بغداد و هشت جلد با عنوان ذیول تاریخ بغداد و دو جلد با عنوان فهارس ، در بیروت به چاپ رسید که بهترین چاپ تاریخ بغداد است.منابع: ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابندبیثی، ذیل تاریخ مدینةالسّلام بغداد ، ج 1، چاپ بشار عواد معروف، بغداد 1974؛ ابنفقیه، بغداد مدینة السلام ، چاپ صالح احمدعلی، پاریس 1977؛ منیرالدین احمد، نهاد آموزش اسلامی: آموزش و پرورش اسلامی و پایگاه اجتماعی دانشمندان تا سدة پنجم هجری در پرتو تاریخ بغداد خطیب بغدادی ، ترجمة محمدحسین ساکت، مشهد 1368ش؛ حاجیخلیفه؛ احمدبنعلی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1417/1997؛ ذهبی؛ فرانتس روزنتال، تاریخ تاریخنگاری در اسلام ، ترجمة اسداللّه آزاد، مشهد 1365ش؛ محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التّاریخ ، چاپ فرانتس روزنتال، بیروت ] بیتا. [ ؛ عبدالوهاب صابونی، عیونالمؤلّفات ، ج 1، چاپ محمود فاخوری، حلب 1413/1992؛ عباس عزّاوی، «الخطیب البغدادی و تاریخه»، المورد ، ج 8 ، ش4 (1400/1979)؛ عبدالرحمان عطبه، معالمکتبة العربیّة: دراسة فی أمّهات المصادر و المراجع المتّصلة بالتراث ، بیروت 1404/1984؛ صالح احمدعلی، «مصادر دراسة خطط بغداد فی العصور العباسیّة»، مجلّة المجمع العلمّی العراقی ، ج 14 (1387/1967)؛ یاکوب لاسنر، خطط بغداد فی العهود العباسیّة الاولی ، ترجمة صالح احمدعلی، بغداد 1984؛ جورج مقدسی، خطط بغداد فیالقرن الخامس الهجری ، ترجمة صالح احمدعلی، بغداد 1984؛ یاقوت حموی.
جواب/ جوابات، سرآغاز عنوان بسیاری از نوشتهها در پاسخ به سؤالات، آرا، شبهات، اعتراضات یا نقدها در موضوعات گوناگون. نوشتههای فراوانی در پاسخ به پرسش یا شبههای کلامی، نقد یا اعتراضی بر یک مبنای اصولی یا فقهی و مسئله یا مسائلی فقهی، قرآنی، حدیثی، فلسفی، عرفانی، ادبی و مواردی از این دست تألیف شده است. بیشتر این آثار به زبان عربیاند، اما به زبانهای دیگر، به ویژه فارسی، نیز تألیف شدهاند. شماری از این آثار هم منظوم اند. بسیاری از ایننوشتهها، نخست، بدونعنوان تألیف شدهاند، اما به تدریج، افرادی به منظور آسان شدن استفاده از این مطالب و استناد به آنها، برای آنها عنوانی برگزیدهاند که بیشتر با «جواب» یا «جوابات» و گاه نیز با «اجوبه» آغاز میگردد (رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج1، ستون11ـ 12، 607ـ609؛ بغدادی، ایضاح المکنون، ج1، ستون26ـ 29،370ـ373؛ آقا بزرگ طهرانی، ج1، ص276ـ 278، ج5، ص170 به بعد).واژگان مکمل این عنوانهایعام، در بسیاری از موارد، به نام مخاطب(سائل، ناقد، مستشکل یا معترض) اختصاص یافتهاند؛ خواه مخاطب فردی معین باشد با ذکر نام، مانند الجواب الزکی عن قمامه ابنالکرکی، اثر عبدالرحمان سیوطی(رجوع کنید به حاجی خلیفه، ج1، ستون608) و جوابات الشاه سلطان حسین، اثر فارسی آقاجمال خوانساری(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص204)، یا بدون ذکر نام، مانند جواب مفتی بغداد، اثر سیدکاظم رشتی(رجوع کنید به همان، ج5، ص193) و خواه فرد یا افرادی نامعین باشد، مانند جواب اعتراضات علماء ماوراء النهر، اثر محمد مشهدی(رجوع کنید به همان، ج5، ص175). در موارد فراوان دیگری نیز واژههای تکمیلی به تناسب موضوع انتخاب شدهاند، مانند جواب مسأله فی الطلاق، اثر شیخ صدوق (رجوع کنید به نجاشی، ص392)، اجوبه المسائل التجاریه، اثر فخرالدینرازی(رجوع کنید به ابنخلّکان، ج4، ص248ـ 249) و جوابات المسائل فی بدو وجود الانسان، اثر صدر المتألهین شیرازی(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص215). گاه نیز از این عنوانها هم به موضوع و هم به مخاطبِ معین یا نامعین اثر میتوان پیبرد، مانند جوابات اهل الموصل فی العدد و الرؤیه، اثر شیخ مفید که مستقلاً چاپ شدهاست(قم1413)، الاجوبه عن اعتراضات ابن ابی شیبهعلی ابیحنیفه، اثر قاسمبن قطلوبغا (رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج1، ستون12) و جواب منکر وجود صاحبالزمان، نوشته محمدباقر بهاری همدانی(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص194) و در مواردیاندک، علاوه بر موضوع و مخاطب، نام نویسنده نیز در عنوان گنجانده شدهاست، مانند اجوبه التُسولی عن مسائل الامیر عبدالقادر فی الجهاد، اثر علیبن عبدالسلام تُسولی که مستقلاً به چاپ رسیده است(بیروت1996). در پارهای موارد، عناوین این آثار، مشتمل بر نام اثری مکتوب است که به آن پاسخ داده شده است، مانند جواب رساله«زن و آزادی»، اثر میرزاعبدالرزاققزوینی(رساله زن و آزادی ترجمه تحریر المرأه قاسم امین مصری است؛ رجوع کنید به همان، ج5، ص180). در موارد معدود،عنوان اثر در واقع تکرار همان عنوانعام است،مانند أجوبه الاجوبه،نوشته محمدحسین کرهرودی سلطانآبادی، یا جواب الجواب ،اثر محمدرحیمبن محمدهروی، که هر دو پاسخی است به پاسخی که مخاطب قبلاً به مؤلف یا فرد دیگری داده است(رجوع کنید به همان، ج1، ص276، ج5، ص179).در این آثار معمولاً نخست سؤال مطرح شده و سپس پاسخ داده شده است، اما گاه به دلیل معلوم بودن سؤال، به ذکر پاسخ بسنده شده است، مانند جوابات ستین مسأله، اثر شهیدثانی(رجوع کنید به همان، ج5، ص205ـ206).شماریاز آثاری که عنوان آنها با «مسئله» یا «مسائل» آغاز شدهاست(رجوع کنید به همان، ج20، ص329ـ373، 382ـ 398)، به ویژهآثاری که عنوانی مانند «المسائل و الجوابات» دارند (رجوع کنید به همان،ج20، ص373)، نیز آثاریهستند که مؤلفانآنها پس از بیان سؤال یا شبهه یا اعتراض، به آن پاسخدادهاند، مانند مسئله فی سبباستتارالحجه، اثر شیخ مفید؛ المسائلالاربعه، اثر فارسی سیدعبداللّه بِلادی*؛ و المسائل و الجوابات، اثر علیبن احمد علوی کوفی(رجوع کنید به همان، ج20، ص335، 373، 388). گاه اثریعنوانی مشابه عنوانهای یاد شده ندارد، اما در واقع از این سنخ نوشتههاست، مانند کیمیاء السعادهلاهلالاراده، اثر ابنعربی، در پاسخ به سؤالی در باره معانی لاالهالااللّه(رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج2، ستون1534).نوشتنچنین جوابیههایی از دیرباز متداول بودهاست و تاریخمشخصی برای آغاز آن نمیتوان ذکر کرد. گذشته از برخی جوابیههای مکتوب امامان شیعه، که اغلب در کتاب المسائل گردآوری شده است(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج20، ص330)،از جمله پاسخ امامرضا علیهالسلام به سؤالات مأمون خلیفهعباسی(رجوع کنید به همان، ج12، ص251) و محمدبن سنان(رجوع کنید به بحرانی، ج19، ص272، پانویس1)، شماری از نوشتههای برجای مانده یا گزارش شده از قرن سوم را میتوان قدیمترین آثار از این دست برشمرد، مانند جوابات مسائل الاطراف، اثر قاسمبن ابراهیم رَسّی(متوفی246؛رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص214)، المسائل و الجوابات، اثر فضلبن شاذان (متوفی260؛ رجوع کنید به طوسی، الفهرست، ص150)، الجوابات الحاضره، اثر عبداللّهبن مسلمبن قُتَیبه دینوری(متوفی276؛ رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج1، ستون609) و جوابات المسائل الوارده منالبلاد، اثر حسینبن قاسم رَسّی (متوفی298؛ رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص216).به نظر میرسد در رسالهها جوابات، از نظر موضوع و محتوا، سهم فقه بیش از سایر موضوعات است. برخی از این آثار، در فقهِ استدلالی است و بیان کننده آرایعلمی مؤلف است، مانند جواب اعتراضات سلطان العلماء، اثر علیبن محمد (نوه صاحبمعالم، مؤلف الدرالمنثور؛ رجوع کنید به همان، ج5، ص174ـ 175) و جوابات الشیخ محمدبن جابر، اثر عبدالنبیبن سعد جزایری (رجوع کنید به همان، ج5، ص211). برخی نیز در فقهِ عملی است و به بیان فتوای مؤلف اختصاص دارد. بسیاری از نوشتههایی که عنوان آنها با «جواباتالمسائل» آغاز شده از این قبیل است، مانند جوابات المسائل المیافارقیات، اثر سیدمرتضیعلمالهدی(چاپ شده در رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص269ـ 306). برخیاز این آثار در پاسخ به سؤالات فقهی جمعی از اهالی یک شهر یا ناحیه نوشته شده است، مانند جوابات المسائل الخوانساریه (یا المسائل الخوانساریه )، اثر سیدابوتراب خوانساری(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص220، ج 20، ص346) و جوابات المسائل الطبریه (یا جواباتاهل طبرستان) اثر شیخمفید (رجوع کنید به نجاشی، ص401؛ آقابزرگ طهرانی، ج5، ص226).شمار درخور توجهی از این جوابیهها عنوان«سؤال و جواب» را دارد و اغلب، فقهی است (رجوع کنید به همان، ج12، ص241ـ 251)، مانند السؤال و الجواب، اثر علیبن محمد ولی قائنی در فقه استدلالی(رجوع کنید به همان، ج12، ص248)، سؤال و جواب، اثر فارسی محمدباقر مجلسی در فقهعملی(نامدیگر آن: نظم اللئالی، گردآورده محمدبناحمد حسینیلاهیجانی، قم1411) و سؤال و جواب، اثر مشهور فارسی سیدمحمدکاظم یزدی در فقه عملی (به علاوه پاسخ به پرسشی در باره اعتبار حدیث کساء رجوع کنید به طباطبائی یزدی، ص444ـ446). کتابهای «استفتائات» مراجع دینی را میتوان در زمره این جوابیهها دانست. در این آثار معمولاً سؤالات فقهی و استفتائات گوناگون و متفرقه از آنان همراه با پاسخ ایشان دسته بندی و نقل میشود (نیز رجوع کنید به فتوا *).پس از فقه، کلام بیشترین سهم را از این پاسخهای مکتوب به خود اختصاص داده است؛ خواه مسائل اصلی کلامی، مانند جوابالابهری فیض کاشانی در باره چگونگی علم ازلی خداوند و جواب الاعتراض سالمبن بدران مصری مازنی در باره نبوت(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص172، 174)، خواه مسائل فرعیتر، مانند جواب السؤال عن حکمه النسخ فی الاحکام الالهیه، اثر علامهحلّی و جواب السؤال عن البداء، اثر سلیمانبن عبداللّه ماحوزی(رجوع کنید به همان، ج5، ص182ـ183). شماری از این آثار کلامی، پاسخ عالمان شیعی است به نقد متکلمان فرقههای گوناگون کلامی به برخی از اعتقادات شیعه، مانند جواب بعض المعتزله در باره امامت و جواب شبهات بعض العامه، هر دو اثرِ سیدمرتضی علمالهدی (رجوع کنید به همان، ج5، ص 179، 185).موضوعات گوناگون دیگری نیز در میان این آثار دیدهمیشود، از جمله تفسیر، مانند جوابات ثلاث مسائل تفسیریه، اثر شیخبهائی(رجوع کنید به همان، ج5، ص202ـ203)؛ حدیث، مانند جوابالمسائل فی اختلافالاخبار، اثر شیخمفید (رجوع کنید به نجاشی، ص400)؛ منطق، فلسفه و حکمت،مانند جوابات اثنتین و اربعین مسألهحِکْمیه، اثر فارابی(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی ، ج5، ص198)، جوابات المسائل المنتجبه، اثر فارسی باباافضل کاشانی(رجوع کنید به همان، ج5، ص236؛ نیز رجوع کنید به باباافضل*) و جوابات السید رکنالدین الاسترآبادی، اثر خواجه نصیرالدینطوسی (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص205)؛ عرفان و سیر و سلوک، مانند جوابنامه، اثر فارسی منظوم عطار نیشابوری(رجوع کنید به حاجی خلیفه، ج1، ستون609) و اجوبه ابنعربی علی اسئله الحکیم التِرمذی، اثر محییالدین ابنعربی در پاسخ به 157سؤال حکیم ترمذی(رجوع کنید به ابنعربی، مقدمه، صه )؛ ادبیات، مانند الاجوبه المرضیه عنالاسئله النحویه، اثر محمدبن محمد اندلسیمالکی(رجوع کنید به بغدادی، ایضاحالمکنون، ج1، ستون28) و جغرافیا، مانند الاجوبه الوافیه فیعلم الجغرافیه، اثر ابراهیمبنخطار سرکیس(رجوع کنید به همو، هدیه العارفین، ج1، ستون45). گاه در یک اثر به سؤالات گوناگون در موضوعات مختلف، پاسخ داده شده است، مانند جوابات المسائل الاِلیاسیه اثر شیخطوسی(رجوع کنید به آقا بزرگ طهرانی، ج5، ص214). گاه نیز در پاسخ به یک سؤال کلی، مسائل گوناگونی توضیح داده شده است، مانند الجوابالکافی لمن سألعنالدواء الشافی، اثر ابنقیم جَوزیه(رجوع کنید به ص3 به بعد).بیش از چهلجوابیه در منابع به شیخمفید (متوفی413) نسبت داده شده است(رجوع کنید به نجاشی، ص399ـ403؛ طوسی، تهذیبالاحکام، مقدمهخرسان، ص23ـ25)؛ بنابراین، از این جهت میتوان او را در رتبه نخست و سیدمرتضیعلمالهدی(متوفی436) را در رتبه دوم جای داد (هرچند جوابیههای سیدمرتضی بیشتر مورد استناد قرار میگیرد رجوع کنید به ادامهمقاله). در مرحله بعد در میانعالمانمتقدمشیعی، شیخصدوق(متوفی381) و شیخطوسی(متوفی460) بیشترین آثار از ایندست را تألیفکردهاند. برخیعالمانادوار بعد، مانند شهیدثانی(متوفی965)، شیخبهایی(متوفی1030)، محمدباقر مجلسی(متوفی1110) و یوسف بحرانی(متوفی1186) چندین جوابیه نوشتهاند. شیخاحمد احسایی(متوفی1241)، مؤسس فرقه شیخیه، و جانشین او، سیدکاظم رشتی(متوفی1259)، نیز هریک دهها جوابیه نگاشتهاند. حاجملاهادی سبزواری (متوفی 1289) نیز، دستکم، دهجوابیه تألیف کردهاست(رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج5، ص172ـ240).شماری از جوابیهها نزد فقها اهمیت فراوان یافته و در بسیاری از منابعمعتبرِ پس از خود مورد استناد بودهاند، از جمله برخی از جوابیههای سیدمرتضی به ویژه جواباتالمسائلالتبّانیات، چاپ شده در رسائلالشریفالمرتضی (ج 1، ص3ـ96؛ رجوع کنید به ابنشهید ثانی، ص194- 197؛ بحرانی، ج9، ص358؛ میرزایقمی، ج1، ص453ـ454؛ نراقی، ص444، 460،672 ؛ انصاری، 1365 ش، ص152، 163)؛ جوابات المسائل الموصلیات (یا جواب مسائل اهل الموصل)، چاپشده در رسائل (ج1، ص167ـ 198«الثانیه»، 199ـ267 «الثالثه»؛ رجوع کنید به بحرانی، ج19، ص257، ج25، ص448؛ نراقی، ص444؛ معزّیملایری، ج27، ص120 ـ121، 123، 139ـ 141، 269)؛ جوابات المسائل المیافارقیات، چاپ شده در رسائل (ج1، ص 269ـ306؛ رجوع کنید به سبزواری، ص179؛ بحرانی، ج9، ص436؛ معزّی ملایری، ج15، ص125، 189)؛ جوابات المسائل الطرابلسیات، چاپ شده در رسائل (ج1، ص307ـ 356 «الثانیه»، 357ـ443 «الثالثه»؛ رجوع کنید به طبرسی، ج1، ص83؛ تونی، ص260؛ مجلسی، ج61، ص87، ج63، ص16؛ معزّی ملایری، ج28، ص124، 126) و جوابات المسائل الناصریه، چاپ شده با عنوان مسائل الناصریات به طور مستقل(رجوع کنید به سبزواری، ص 251؛ بحرانی، ج1، ص327، ج6، ص154، ج12، ص354؛ قزوینی، ج1، ص237). همچنین دست کم دو جوابیه شیخطوسی نیز مرجع منابع مهم دیگر بودهاند: یکی، جوابات المسائل الحلبیات(رجوع کنید به سبزواری، ص4؛ نجفی، ج1، ص27) و دیگری، جوابات( اجوبه) المسائل الحائریات، چاپ شده در الرسائل العشر (ص291 به بعد؛ رجوع کنید به فاضلهندی، ج10، ص200؛ نجفی، ج40، ص502). از میان جوابیههایعلامهحلّی، که به لحاظ تعداد، اندک است، اجوبه المسائل المهنّائیه شهرت فراوانی یافته است و منابع مهمی به آن استناد کردهاند (از جمله رجوع کنید به بهبهانی، 1417، ص688؛ همو، 1419، ص115؛ انصاری، 1378 ش، ج1، ص74ـ75). این اثر در 1401 در قم به چاپرسیدهاست(برایآگاهی از نسخههایگوناگون و حاشیه آن رجوع کنید به طباطبائی، ص29ـ33). شماری از دیگر جوابیههای مهم عالمان امامی عبارتاند از:جوابات المسائل الحلبیات، جواباتالمسائلالرسّیه،جوابات المسائلالصیداویه، جواباتالمسائلالمصریات، همگی اثر سیدمرتضی علمالهدی(رجوع کنید به التعریف بمصادر الجواهر، ص63ـ64)، جواب مسائل اسحاقبن یعقوب، اثر طبرسی (رجوع کنید به خوانساری، ج3، ص99) و اجوبه مسائلابن زهره، اثر علامهحلّی(رجوع کنید به بهبهانی، 1419، ص59؛ در باره این رساله رجوع کنید به دانش پژوه، ج8، ص125ـ 126).گفتنی است گاه به آثاری از این دست برمیخوریم که هم مخاطب آن(پرسشگر یا معترض) و هم صاحب اثر(پاسخدهنده)، جایگاهعلمیبسیار والایی دارند، مانند ده پرسشابوریحانبیرونی* از ابنسینا در باره مطالب کتاب السماء و العالم ارسطو و پاسخهای ابنسینا که الاجوبه عن المسائل العشره یا جوابات المسائل العشر نامیده شده است(رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج1، ستون 12؛ آقابزرگ طهرانی، ج1، ص276، ج5، ص228) و نیز هشت پرسش علمی فلسفی دیگر بیرونی از ابنسینا و پاسخهای او. از مجموع این هجده پرسش و پاسخ با عنوان جوابات ابی ریحان البیرونی یاد شدهاست(رجوع کنید به امین، ج9، ص66؛ آقابزرگ طهرانی، ج5، ص 197). اینهجده پرسش و پاسخ به انضمام اعتراضات بیرونی به اغلب پاسخهای ابنسینا و دفاع ابوعبداللّه معصومی(شاگرد ابنسینا) از آرای استادش، در رسالهای با عنوان ابوریحانبیرونی و ابنسینا: الاسئله و الاجوبه در 1352 ش در تهران چاپ شده است.از لحاظ محتوایی و شکلی، چند ویژگی را میتوان برای بیشتر این آثار برشمرد: کوتاه بودن مطالب و کم بودن حجم، جزئی بودن موضوع، و نداشتن مقدمه و فصل بندیهای متداول در آثار علمی.منابع: آقابزرگ طهرانی؛ ابنخلّکان؛ ابن شهید ثانی، معالمالدین و ملاذالمجتهدین: المقدمه فی اصول الفقه، قم1365 ش؛ ابنعربی، اجوبه ابنعربی علی اسئله الحکیم الترمذی، چاپ احمد عبدالرحیم سایح و توفیقعلی وهبه، قاهره1426/ 2006؛ ابنقیمجوزیه، الجواب الکافی لمن سأل عنالدواء الشّافی، بیروت 1407/1987؛ امین؛ مرتضیبن محمدامین انصاری، فرائد الاصول، چاپ عبداللّه نورانی، قم1365 ش؛ همو، کتابالمکاسب، قم1378 ش؛ یوسفبن احمد بحرانی، الحدائق الناضره فی احکام العتره الطاهره، قم1363ـ 1367 ش؛ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون، ج1، در حاجی خلیفه، ج3؛ همو، هدیه العارفین، ج1، در همان، ج5؛ محمدباقربن محمد اکمل بهبهانی، حاشیه مجمع الفائده و البرهان، قم1417؛ همو، الرسائل الفقهیه، رساله4: رساله فی حکم العصیر التمری و الزبیبی، قم1419؛ التعریف بمصادر الجواهر، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1378 ش؛ عبداللّهبن محمد تونی، الوافیه فی اصولالفقه، چاپ محمدحسین رضوی کشمیری، قم1415؛ حاجی خلیفه؛ احمد خوانساری، جامع المدارک فی شرح المختصر النافع، علقعلیهعلیاکبر غفاری، ج3، تهران1405؛ محمدتقی دانشپژوه، فهرست کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ج8 ، تهران1339 ش؛ محمدباقربن محمد مؤمن سبزواری، ذخیره المعاد فی شرح الارشاد، چاپ سنگی تهران1273ـ 1274، چاپ افستقم [بیتا. ]؛ عبدالعزیز طباطبائی، مکتبه العلامه الحلّی، قم1416؛ محمدکاظمبن عبدالعظیم طباطبائی یزدی، سؤال و جواب، چاپ مصطفی محقق داماد، تهران1376 ش؛ طبرسی؛ محمدبنحسن طوسی، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت1401/1981؛ همو، الرسائل العشر، رساله10: اجوبه المسائل الحائریه، چاپ رضا استادی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی،[بیتا.]؛ همو، الفهرست، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف1380؛ علیبن حسین علمالهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم1405ـ 1410؛ محمدبنحسن فاضل هندی، کشف اللثام عن قواعد الاحکام، ج، قم1424؛ علیبن اسماعیل قزوینی، ینابیع الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام، ج1، چاپ علی علویقزوینی، قم1424؛ مجلسی؛ اسماعیل معزّیملایری، جامع احادیث الشیعه فی احکام الشریعه، قم 1371ـ 1383 ش؛ ابوالقاسمبن محمدحسن میرزایقمی، قوانین الاصول، چاپ سنگی تهران1308ـ1309، چاپ افست 1378؛ احمدبنعلینجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعه المشتهر ب رجالالنجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم1407؛ محمدحسنبن باقر نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، بیروت1981؛ احمدبن محمدمهدی نراقی، عوائد الایام، قم 1375 ش.
حلّی، حسین، فقیه بزرگ امامی قرن چهاردهم. او اصالتاً اهل عیفار (منطقهای در عراق، در نزدیکی حلّه*) و از طایفهای مشهور به طفیل بود. پدرش، علیبن حسین حلّی (متوفی 1344) عالمی پرهیزکار و از شاگردان محمد طه نجف، در جوانی حلّه را ترک کرد و در نجف سکنا گزید (رجوع کنید به آلمحبوبه، ج 3، ص 283ـ284؛ آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 4، ص 1423ـ 1424).حسین در حدود 1309 در نجف به دنیا آمد. او پس از آموختن خواندن و نوشتن، به تحصیل علوم حوزوی روی آورد و پس از فراگرفتن دروس مقدماتی و میانی و عالی، به تحصیل در دوره خارج فقه و اصول پرداخت. مهمترین و اصلیترین استاد او در این مرحله میرزامحمدحسین نائینی* بود که حلّی دورهای طولانی در جلسات درس وی حضور یافت و از شاگردان برجسته و نزدیک او بود. حلّی مدتی نیز در جلسات درس آقا ضیاءالدین عراقی* شرکت کرد (آلمحبوبه، ج 3، ص 283؛ آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 2، ص 603؛ نیز رجوع کنید به طباطبائیحکیم، ج 3، ص 54).حلّی در فقه و اصول به رتبه بالایی رسید و مجتهد برجستهای شد. او سالهای طولانی تدریس کرد و شاگردان بسیاری پرورش داد، از جمله علیبن اسداللّه غروی تبریزی، سیدعزالدینبن علی بحرالعلوم، سیدرضیبن محمدحسین شیرازی، جعفربن باقر آلمحبوبه، سیدمحمدمهدی بجنوردی، سیدعبدالرسول جهرمی شیرازی، ابراهیمبن صفرعلی مشکینی، حسن سعید تهرانی، محمدتقی حکیم و محمدسعید حکیم. حلّی فردی دقیق، مسلط بر مبانی فقهی و اصولی گوناگون و خوشبیان بود و بسیار عمیق و محققانه و به شکل دستهبندی شده و منظم تدریس میکرد. او را پرهیزکار، خوشخلق و متواضع توصیف کرده و گفتهاند که از ریاست و زعامت دوری میجست. حلّی در 1394/ 1353ش در نجف درگذشت (رجوع کنید به آلمحبوبه، همانجا؛ آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 2، ص 603ـ604؛ امینی، 1413، ج 1، ص 442؛ نیز رجوع کنید به حکیم، ص 81، پانویس؛ طباطبائیحکیم، همانجا).حلّی چندین اثر در فقه و اصول تألیف کرده است. برخی آثار فقهی او که تعدادی از آنها درباره موضوعات جدید است، عبارتاند از: رسالة فی اخذ الاُجرة علیالواجبات، رسالة فیالحاق ولد الشبهة بالزواج الدائم، رسالة فی حکم بیع جِلد الضَبّ و طهارته و قبوله التذکیة، رسالة فی عمل اهل کلّ افق علی افقهم و حکمالمسافر بالطائرة من بلاد الی اخری، رسالة فی معاملة الدینار بأزیَدَ مِنه و رسالة فی معاملة الیانَصیب و البیمة الشائعة فی هذا العَصْر. رسالة فیالوضع، رسالة فی قاعدة الفراش، و رسالة فی قاعدة مَنْ مَلَک از دیگر آثار اصولی و فقهی اوست. همچنین او اثری مبسوط در دو جلد با عنوان السؤال و الجواب، درباره موضوعات گوناگون از جمله تفسیر، فقه، اصولفقه، لغت و ادبیات تألیف کرده است. حلّی بر برخی آثار مهم نیز حاشیه نوشته است (آلمحبوبه، ج 3، ص 283ـ284؛ نیز رجوع کنید به موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، قسم 1، ص 222ـ223).شماری از شاگردان حلّی تقریرات درسهای فقه و اصول او را تدوین کردهاند که مشهورترین آنها بُحُوث فقهیة، اثر عزالدین بحرالعلوم است. این اثر حاصل درسهای حلّی درباره برخی مسائل جدید فقهی، از جمله بیمه، بلیت بختآزمایی، اوراق نقدی، عملیات بانکی، سرقفلی، احداث راهها و خیابانهای جدید، قاعده الزام و حقوق زوجیت و آثار وضعی آن است. مؤلف با بهرهگیری از منابع جدید، نکاتی را به دروس حلّی افزوده و پارهای از مباحث کتاب را با پرسش و استفتا از حلّی تألیف کرده است (رجوع کنید به بحرالعلوم، ص 11ـ12). این اثر نخستینبار در 1384/ 1343ش در نجف و پس از آن، بارها در عراق، لبنان و ایران چاپ شد. دلیل العروةالوثقی، اثر حسن سعید تهرانی، یکیدیگر از تقریرات دروس حلّی در مبحث طهارت است که بارها در عراق و ایران چاپ شده است (رجوع کنید به امینی، 1385، ص 170؛ عواد، ج 1، ص 343). بخش هشتم کتاب نموذج فیالفقه الجعفری (چاپ 1410/ 1368ش، قم)، اثر سیدعباس مدرسی یزدی هم به تقریرات درس حلّی در مبحث بیع اختصاص دارد.گفتنی است که حسین حلّی برادر بزرگتری به نام حسن داشت که شاعر و فاضل بود و در 1337 در جوانی براثر بیماری درگذشت. از او دو اثر، کتاب فی علمالصرف و دیوان شعر، برجای مانده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 1، ص 414ـ415؛ همو، 1403، ج 9، قسم 1، ص 241؛ حلّی، قسم 2، ص 202ـ203).منابع: محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/1983؛ همو، طبقات اعلامالشیعة: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، مشهد، قسم 1ـ4، 1404؛ جعفربن باقر آلمحبوبه، ماضی النجف و حاضرها، بیروت 1406/1986؛ محمدهادی امینی، معجمالمطبوعات النجفیة: منذ دخول الطباعة الی النجف حتی الآن، نجف 1385/1966؛ همو، معجم رجال الفکر و الادب فی النجف خلال الف عام، ]نجف [1413/1992؛ عزالدین بحرالعلوم، بحوث فقهیة من محاضرات آیةاللّه العظمی الشیخ حسین الحلّی، بغداد 1410؛ محمدتقی حکیم، الاصول العامة للفقه المقارن، قم 1418/1997؛ یوسف حلّی، تاریخالحلة، نجف 1385/1965، چاپ افست قم 1372ش؛ محمدسعید طباطبائی حکیم، المحکم فی اصول الفقه، قم 1414/1994؛ کورکیس عواد، معجمالمؤلفین العراقیین فی القرنین التاسع عشر و العشرین، بغداد 1969؛ موسوعة طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانی، قم: مؤسسة الامام الصادق، 1418ـ1424.
خراسانی، آخوند ملامحمدکاظم (1)، از مراجع تقلید و اصولیان برجسته امامی، مؤلف اثر مهم کفایةالاصول* واز حامیان اصلی نهضت مشروطه ایران. او در 1255 در مشهد به دنیا آمد. در میان نیاکان او شخصیت نامداری در منابعثبت نشده است. پدرش، ملاحسین هروی خراسانی، روحانی و اصالتآ اهل و ساکن هرات بود و چند سال پیش از تولد محمدکاظم به مشهد هجرت کرد (عبدالحسین کفائی، ص 7ـ8، 14؛ عبدالرحیم محمدعلی، ص 22ـ23؛ قس عبدالرضاکفائی، 1376ش، ص 13، که مهاجرت او را به مشهد، درجوانی و برای ادامه تحصیل دانسته است). محمدکاظم مقدمات علوم دینی و نیز سطوح متوسطه و عالی را در مشهد نزدپدرش و دیگر عالمان آن دیار فراگرفت. سپس در رجب1277 به قصد ادامه تحصیل در نجف از مشهد خارج شد (شهرستانی، ص 338؛ امین، ج 9، ص 5؛ عبدالرحیم محمدعلی، ص 25؛ عبدالرضا کفائی، همانجا). به نقل برخی منابع، او حدود سه ماه (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 35، 38؛ شکوری، 1370ش، ص 107) یا بیشتر (رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلی، همانجا) در سبزوار ماند و در درس فلسفه حاجملاهادی سبزواری* شرکت کرد (قس عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 13ـ14؛ 1386ش ب، ص 118 که حضور او را در درس سبزواری فقط یک جلسه، به سبب درنگ یکروزه کاروان در این شهر دانسته است). او پس از رسیدن به تهران، مدتی در مدرسه صدر ماند و نزد میرزاابوالحسن جلوه* و ملاحسین خوئی (شاگرد برجسته حکیم زنوزی) فلسفه و حکمت آموخت. مدت ماندن او را در تهران، برخی منابع شش ماه (رجوع کنید به شهرستانی، ص 339؛ امین، همانجا؛ امینی، ج 1، ص 39)، و برخی دیگر بیش از یکسال (رجوع کنید به بامداد، ج 4، ص 1؛ عبدالحسین کفائی، ص 41)، گزارش کردهاند. باتوجه به اینکه مدت سفر او از مشهد تا نجف حدود هفده ماه ثبت شده است، گزارش اخیر، بهویژه با فرض درنگ کوتاه در سبزوار، درستتربه نظر میرسد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 38، پانویس 2). گزارشی دیگر، مدت اقامت او را در تهران سه سال ذکر کرده (رجوع کنید به ربّانی، ص 322) که نادرست است. خراسانی سپس در ذیحجه 1278 از تهران به نجف رفت و در آنجا ماند (شهرستانی؛ امین، همانجاها).خراسانی در نجف از ربیعالاول 1279 به حلقه شاگردان شیخمرتضی انصاری* (متوفی 1281) پیوست و بیش از دو سال در درسهای فقه و اصول او شرکت کرد (رجوع کنید به حرزالدین،ج2،ص324؛ شهرستانی؛ امین، همانجاها). گفتهاند خراسانی و برخی دیگر از شاگردان جوان شیخانصاری، سرفصلهای مباحث هر روز استاد را پیش از شرکت در درس او از میرزا محمدحسن شیرازی، استاد دیگر خراسانی، میآموختند و پس از رفع اشکالات و ابهامات خود، به درس شیخ میرفتند (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 59ـ60). خراسانی مبحث اصولی «ظنون خاصه»، بهویژه مسئله «حجّیت خبر واحد»، را نزد انصاری آموخت (آقابزرگ طهرانی، طبقات، قسم5، ص 65؛ تمیمی، ج2، ص13). درباره سبب مشهور شدن او به «آخوند» گزارشی از مباحثه وی با انصاری در دفاعاز رأی یکیاز فقیهان معاصرِ انصاری («آخوند» اردکانی) نقل شده (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 62ـ64)، ولی عبدالرضا کفائی (1386ش ب، ص 117) آن را نپذیرفته و اظهار کرده است که حتی پدر و اجداد خراسانی به آخوند ملقب بودهاند.استاد دیگر ملامحمدکاظم، میرزای شیرازی* بود که وی در درسهای عمومی و نیز در درسهای خصوصی او شرکت میکرد (شهرستانی، همانجا). میرزا به او توجه فراوان داشت و چهبسا جلسه درس، با مناظره میان این استاد و شاگرد سپری میشد و حتی اعجاب همدرسیها را برمیانگیخت. از میرزای شیرازی نیز نقل شده که در وصف شاگرد خود گفته است: «ابتدای فکر آخوند، انتهای افکار دیگران است» (رجوع کنید به شریف رازی، ج 2، ص 171؛ عبدالحسین کفائی، ص 71؛ عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 69ـ71). باتوجه به طولانی بودن مدت تحصیل خراسانی نزد شیرازی (بیش از ده سال رجوع کنید به ادامه مقاله) و مناسبات صمیمانه آن دو (رجوع کنید به شهرستانی؛ امین، همانجاها؛ عبدالرحیم محمدعلی، ص 28ـ29؛ عبدالحسین کفائی، ص70ـ71)، میتوان خراسانی را در واقع تربیت یافته میرزا به شمار آورد. او برای میرزا احترام ویژهای قائل بود و حتی پس از مرگ میرزا، منسوبان او را نیز بزرگ میداشت (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 72، پانویس 1). خراسانی چند سال نیز در درس فقه سیدعلی شوشتری*، که استاد اخلاق او نیز بود (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 15، 30) شرکت کرد. از خراسانی نقل شده است که به سفارش شوشتری، پیش از هر جلسه درس، مباحث آن جلسه را مطالعه میکرد و نظر استنباطی خود را درباره هر فرع فقهی مینوشت و هنگام حضور در درس، بیشترِ آنها را موافق با نظر استاد مییافت، گاه نیز رأی استاد را تغییر میداد. خراسانی عمل به این سفارش شوشتری را سبب موفقیت خود دانسته، همچنانکه شوشتری نیز او را «معین» خود در درس میخوانده است (رجوع کنید به نجفی قوچانی، 1378ش، ص 11ـ12؛ عبدالحسین کفائی، ص 65ـ66؛ عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 67ـ68). خراسانی در درس فقه شیخراضی نجفی (متوفی 1290) نیز شرکت میکرد (رجوع کنید به امین، همانجا؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 11؛ حرزالدین؛ تمیمی، همانجاها). زمان و مدت حضور خراسانی در درسهای فقه شوشتری و راضی بهدرستی مشخص نیست. بر پایه گزارش شهرستانی (همانجا) که خراسانی پس از درگذشت شیخانصاری فقط نزد میرزایشیرازی درس خوانده است، میبایست درخلال دو تا سه سال نخستِ اقامتش در نجف در درسهای شوشتری و راضی حاضر شده باشد. اما به گفته آقابزرگ طهرانی (همانجا)، وی پس از درگذشت انصاری در درس آندو شرکت کرده است. به گزارشی دیگر، خراسانی پس از درگذشت انصاری، در درسهای فقه و اصول شوشتری و پساز وفات شوشتری (1283)، به مدت هفت سال، در درسهای شیرازی و راضی شرکت کرد (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 67، 69؛ نیز رجوع کنید به تمیمی، همانجا). گفتهاند که سیدمهدی قزوینی حلّی (متوفی 1300) به خراسانی اجازه روایتداده و در آن جایگاه علمی او را ستوده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 1، ص 254؛ عبدالحسین کفائی، ص 67؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 16؛ قس شکوری، 1370ش، ص 108؛ نیز رجوع کنید به حرزالدین، ج 2، ص 323). بنابر برخی گزارشها، تحصیلات خراسانی در 1290 پایان یافت (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، همانجا؛ همو، 1386ش ب، ص 69، 72). یکی از مشهورترین همدرسیهای او در نجف، حاجآقارضا همدانی* بود (عبدالحسین کفائی، ص 73، 76؛ عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 124؛ شبیری زنجانی، 1389ش، ج 1، ص 525).درباره زمان آغاز تدریس آخوند و متون درسی و شاگردان او در این درسها گزارش دقیقی در منابع نیامده است، ولی مسلّم است که هنگام هجرت میرزای شیرازی به سامرا (1291)، خراسانی در نجف مدرّسی نامدار بوده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، طبقات، همانجا؛ عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 72). به گزارش برخی منابع، او به احترام استاد خود، شیرازی، همگام با بسیاری از شاگردان شیرازی به او پیوست وحدود نه ماه در سامرا ماند و علاوه بر حضور در درس میرزا، خود حوزه درسی دایر کرد و بیشتر شاگردان میرزا در درس وی نیز شرکت میکردند. خراسانی سپس به سفارش استادش به نجف بازگشت و در آنجا به تدریس پرداخت (رجوع کنید به نجفی قوچانی، 1378ش، ص 12؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، طبقات؛ تمیمی، همانجاها؛ عبدالحسین کفائی، ص 97ـ98؛ قس امین؛ بامداد؛ امینی، همانجاها، که از رفتن او به سامرا سخنی به میان نیاورده بلکه گفتهاند که پس از هجرت میرزا، آخوند در نجف ماند). بسیاری از شاگردان میرزا که در نجف مانده بودند، به سفارش او، در درس خراسانی که جانشین میرزا شناخته میشد شرکت میکردند (عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 72ـ73). با اینکه عالمان و اصولیانی بزرگ، مانند میرزاحبیباللّه رشتی* و شیخ محمدهادی تهرانی*، در نجف مجلس درس داشتند، خراسانی درخشید و درس اصول فقه او سرآمد درسهای اصول فقه در نجف شد. چند ویژگی، یکی آگاهی خراسانی از مباحث فلسفی و درنتیجه، وسعت نظر و توانایی او در استدلال و احتجاج، و دیگر، قدرت بیان و توان علمی او و نیز رعایت ایجاز بهویژه در طرح مباحث اصولی (رجوع کنید به ادامه مقاله)، سبب شد که روزبهروز بر شاگردانش افزوده گردد (شهرستانی، ص340ـ341).با درگذشت محمدحسن شیرازی در 1312 و بازگشت بسیاری از فضلای حوزه سامرا به نجف و پیوستن بیشتر ایشان به درس خراسانی (دراینباره رجوع کنید به حوزه علمیه*، بخش 5: نجف؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 17) و نیز درگذشت عالمان بزرگ معاصر وی در عتبات، بهتدریج جایگاه خراسانی در مقام استاد برجسته حوزه نجف تثبیت و درس او بزرگترین حوزه درسی و درس بیبدیل حوزه نجف شناخته شد (رجوع کنید به شهرستانی، ص 341). شهرت روزافزون آخوند نیز سبب اقبال و رویآوری دانشطلبان از مناطق گوناگون عراق و نیز کشورهایی مانند ایران و هند به حوزه نجف گردید (حرزالدین، همانجا). شرکتکنندگان در درس خراسانی را فقیهانی نامدار در چند نوبت شمردهاند؛ از جمله سیدمحسن امین (ج 9، ص 167) و آقابزرگ طهرانی (الذریعة، ج 14، ص 33، ج 4، ص 367؛ همو، طبقات، همانجا)، تعداد شاگردان درس اصول خراسانی را در جلسهای بیش از 1200 تن و شهرستانی (ص 389) هزار تن و عبدالحسین کفائی (ص 118ـ119، به نقل از شهرستانی) 1540 تن دانستهاند. از میرزامحمد فیض قمی هم نقل شده که او و آقاضیاءالدین عراقی در جلسهای تعداد شاگردان آخوند را بیش از 1700 تن شمارش کردهاند (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 19) و نجفی قوچانی (1378ش، همانجا) نیز، رقم هشتصد تا هزار تن را گزارش کرده است (نیز رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 18ـ19). رتبه علمی شرکتکنندگان در این درسها از نکات درخور توجه است. بسیاری از فقیهان برجسته اصولی سده چهاردهم، محضر او را درک کردند و در حلقه درس او پرورش یافتند و به بالاترین مدارج علمی رسیدند. نظام مرجعیت شیعه از آن زمان تاکنون در انحصار شاگردان مکتب او بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). تعداد مجتهدان درس خراسانی را مدرس تبریزی (ج1، ص 41)، 120 تن و سیدمحمود شاهرودی (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 74ـ75) 400 تن گزارش کردهاند. آقابزرگ طهرانی (الذریعة، ج 2، ص 111)، که خود از شاگردان حوزه درس آخوند بود، نیز حدود پانصد تن از شاگردان خراسانی را مجتهد یا قریبالاجتهاد دانسته است (برای نام بیش از سیصدتن از شاگردان برجسته او که شمار زیادی از آنان مراجع بزرگ سده چهاردهم و فقیهان نامآور و متنفذ شیعه بودند رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلی، ص 35ـ36).خراسانی درس فقه را به زبان فارسی و درس اصول فقه را به زبان عربی القا میکرد (عبدالحسین کفائی، ص 103ـ104؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 17). وی صدای رسایی داشت، به گونهای که همه افراد حاضر در محل درس و حتی اطراف آن بهخوبی صدای او را میشنیدند (نجفی قوچانی، 1378ش، ص 13؛ نیز رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 113؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 23). روش درس او این بود که مطالب خود را ایراد میکرد و پس از درس به اشکالات و پرسشها پاسخ میداد، مگر درباره سؤالات برخی از شاگردان ممتازش (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، طبقات، قسم 5، ص 66؛ عبدالحسین کفائی، ص 107ـ112؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 19). خراسانی به تربیت علمی شاگردانش بسیار اهمیت میداد و علاوه بر دو درس عمومی و رسمی یاد شده، عصرها در منزل خود به شاگردان برگزیدهاش که تعدادشان را افزون بر سیصد تن گزارش کردهاند، فقه درس میداد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 114؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 17). همچنین پس از درگذشت میرزای شیرازی و رجوع برخی از مقلدان او به خراسانی، شبها پس از درس عمومی اصول فقه، برای پاسخگویی به استفتائات با حضور شاگردان ممتاز خراسانی، از جمله سید ابوالحسن اصفهانی*، محمدحسین اصفهانی*، حاج آقاحسین طباطبائی بروجردی*، عبدالکریم حائری یزدی*، آقا ضیاءالدین عراقی*، حاج آقاحسین قمی*، عبداللّه گلپایگانی و محمدحسین نائینی*، که غالبآ پس از او به مرجعیت رسیدند، مجلسی خصوصی برپا میشد که درواقع نوعی کارگاه تمرین اجتهاد بود. او در این جلسه نخست رأی خود را با حاضران در میان میگذاشت و پس از تبادل نظر با آنان، برای صدور رأی نهایی به تحقیق در مبانی فقهی میپرداخت. تعلیقات آخوند بر رسالههای عملیه و آثار فتوایی او نیز در این جمع بررسی و سپس به صورت فتوای قطعی او ثبت میشد. خراسانی بر مراجعه به برخی منابع، از جمله کتاب تازه تألیف شده مستدرکالوسایل در حدیث، تأکید داشت (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 2، ص 111؛ همو، طبقات، قسم 5، ص 65ـ66؛ عبدالحسین کفائی، ص 104؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 20ـ22).خراسانی که افزون بر ده سال در مکتب اصولی و فقهی شیخانصاری تربیت یافته بود، پس از انصاری تأثیرگذارترین مجتهد بر حوزههای علمی شیعی بود و آرا و آثارش، نفوذ و محوریت خاصی پیدا کرد و بیش از سایر شاگردان مکتب اصولی انصاری، مورد توجه و تحلیل و شرح و نقد قرار گرفت. او بیش از اصولیان پیشین از قواعد و مسائل فلسفی در اصول فقه استفاده کرد (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 6، ص 186؛ حبیبآبادی، ج 5، ص 1512؛ نیز رجوع کنید به موسوی بجنوردی، ص 330). وی علاوه بر اینکه مبانی جدیدی بنیان نهاد و نیز روشها و اسلوبهای نوینی برای استنباط ابداع کرد، آرای تازهای هم عرضه کرد. او هنگام تقریر نظر خود، ضمن بررسی و نقد آرای علمای پیشین و به ویژه ذکر نظر شیخ انصاری به عنوان متقنترین مبنا، بیش از آنکه به آرای دیگران استناد کند و در پی یافتن دیدگاهی مؤیّدِ نظر خود باشد، به ارائه استدلالی متقن، هرچند خلاف مشهور، اهمیت میداد (گرجی، ص 359ـ360؛ عبدالحسین کفائی، ص 113ـ114؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 17ـ18). بهرغم ابتکارات مهم او در فقه، بهویژه از مجرای علم اصول، و نیز جنبه سیاسی یافتن شخصیت او بهخصوص در ماجرای مشروطیت، نبوغ اصلی او در عرصه اصول فقه بروز جدّی یافته است تا آنجا که کمتر بحثی در اصول فقه یافت میشود که آرای خراسانی در آن مطرح و مورد توجه و استناد نباشد و کمتر مبحث درسی یا اثری در این باب پیدا میشود که از روش او پیروی نکرده یا تأثیر نپذیرفته باشد. خراسانی در عین نکتهسنجی و موشکافی کردن مطالب و دقت فوقالعاده در بیان آنها، دچار تطویل و توضیح مسائل غیرضروری نمیشد (امین، ج 9، ص 6؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 12ـ13). ویژگی بارز درسهای او که در آثار قلمی وی هم جلوهگر است رعایت ایجاز و خارج نشدن از موضوع و نیفتادن در ورطه مطالب حشو و زاید یا افراط در نقل آرا و اقوال گوناگون است. او به جای سرگشته کردن شاگردان خود در دریای گسترده آرای پیشینیان، بر تمرکز ذهن آنها پیرامون مباحث کلیدی تأکید داشت و لبّ مطلب را بیان میکرد. او بهویژه در فشردهسازی مطالب اصول فقه کوششی مضاعف داشت و به اصطلاح «تورم» اصول فقه را نمیپسندید و از پرداختن به مباحث بیثمر و صرفآ ذهنی یا مطالب کمثمر و فرعی پرهیز میکرد و آن را موجب اتلاف عمر میدانست. از این حیث میتوان او را پیشتاز همه اصولیان تاریخ شیعه قلمداد کرد. او یک دوره کامل اصول فقه را، پیش از تألیف کفایه، در شش سال و پس از آن، در حدود سه سال درس میداده است (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص100ـ101، 344؛ «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی»، ص 153؛ گرجی، ص 356). بنابراین، سهم او در متقن سازی و پیشرفت اصول فقه شیعه از یکسو و تلخیص و تهذیب و دستهبندی مباحث آن از سوی دیگر، بسیار چشمگیر بوده است (درباره ابتکارات و مسلک او در اصول فقه رجوع کنید به کفایةالاصول*).آخوند را در تفهیم مطالب علمی، بسیار توانا دانسته و گفتهاند که مباحث را به بهترین شکل و رساترین و شیواترین بیان تقریر میکرد (رجوع کنید به نجفی قوچانی، 1362ش، ص 294ـ 295، 323ـ324، 329ـ330؛ همو، 1378ش، همانجا).به گفته نجفی قوچانی (1362ش، ص 325) درس آخوند در حوزه نجف محوریت یافته بود و در صورت تعطیل شدن درس او همه درسهای حوزه تعطیل میشد. او در برگزاری جلسات درس، بسیار جدّی بود و با هیچ عذری درس خود را تعطیل نمیکرد؛ حتی در ماجرای شیوع وبا در نجف (1322)، که بیشتر درسهای حوزه تعطیل شد، درس خود را حتی در روز درگذشت سه تن از نزدیکانش، تعطیل نکرد (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 29). در برخی از سالها که در نیمه نخست رجب برای زیارت به کربلا میرفت، در همانجا نیز درس دایر میکرد و در ماه رمضان نیز که درسهای متداول حوزه تعطیل بود، مباحثی مانند اصول عقاید یا اخلاق تدریس میکرد (نجفی قوچانی، 1378ش، ص 12؛ نیز رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 119). آخوند در دوره جوانی، فلسفه وبهطور مشخص اسفار ملاصدرا و منظومه سبزواری را، نیز تدریس میکرد ولی در میانسالی از تدریس آن دست کشید. سیداحمد تهرانی کربلائی یکی از شاگردان فلسفه او بود (عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 42؛ نیز رجوع کنید به همو، 1386ش ب، ص 118). آخوند پس از درگذشت استادش، میرزای شیرازی، به مرجعیت رسید و تا زمان مرگش یکی از مراجع تقلید مشهور به شمار آمد و مقلدان بسیاری، بهویژه در ایران داشت (همو، 1386ش ب، ص 73).اندیشه و رفتار سیاسی. آخوند خراسانی به امور سیاسی و اجتماعی کشورهای اسلامی، بهویژه کشور شیعی ایران، بسیار حساس بود. مواضع صریح او در حمایت از نهضت مشروطه ایران و نیز عزم او برای حرکت به سوی ایران به منظوردفاع در برابر اشغال بخشهایی از آن (رجوع کنید به ادامه مقاله) و پیش از آن، توصیه به مظفرالدین شاه و ارکان دولت در همراهی با «شرکت اسلامیه» و استفاده از منسوجات این شرکت و «خلع لباس ذلّت از خود» (رجوع کنید به خراسانی، 1385ش، ص 156)، حساسیت شدید او را به دو پدیده شایع در کشورهای اسلامی، یعنی استبداد ازآنرو که زمینهساز ستم و بیعدالتی و تضییع حقوق مردم است و استعمار از آنرو که موجب سلطه خارجی است، نشان میدهد.با اینکه او در حوزه مسائل سیاسی کتاب یا رساله مستقل و مدوّنی نداشته و آرای سیاسی وی در میان آثار فقهی و اصولی، نامهها، تلگرافها، اعلامیهها و احکام سیاسی او و نیز پاسخهای او به برخی استفتائات پراکنده است، ولی در این باره صاحب آرای بدیعی است که در اندیشه فقیهان امامی پیش از وی سابقه ندارد. طبق یک نظر، اندیشه سیاسی آخوند در چهارچوب مکتب فقهی ـ سیاسی شیخانصاری و با تکیه بر لوازم فکری و اجتماعی آن و البته با بسط آن و وجوهی از نوآوری فقهی ـ سیاسی، قابل تحلیل است (رجوع کنید به فیرحی، ص 196، 207)؛ ولی بنابر نظری دیگر اساسآ او دارای مکتب سیاسی خاص و بیسابقهای بوده که پس از وی نیز در سیره و سلوک سیاسی شاگردان متعددش، که عالمانی طراز اول و برجسته بودند، تداوم یافته است (کدیور، ص 219ـ220). خراسانی مهمترین نظریهپرداز دینی مشروطیت و پشتیبان سرسخت مشروطهخواهان بود و به نفع نهضت مشروطه و قانون اساسی فتوا داد. نقش او، هم از جهت نظری و هم از جهت عملی، در پیشبرد مشروطه بیبدیل بوده است تا جایی که از زمان رسمیت یافتن مشروطیت در ایران تا زمان درگذشتش، یعنی بیش از پنج سال، او شخصیت اول در تحولات نظری و عملی در ایران و در همه حوزههای شیعی به شمار میرود. آثاری مانند تنبیهالامّة و تنزیهالمِلة* از میرزامحمدحسین نائینی، و اللئالی المربوطة فی وجوب المشروطة از شیخاسماعیل محلاتی*، بازتابی از اندیشههای سیاسی خراسانی و جدّیترین نوشتهها در دفاع نظری از مشروطه به شمار میآید که از حوزه نجف سربرآورده است؛ بهویژه آنکه خراسانی خود بر هر دو تقریظ نوشته است. هرچند قیام در برابر سلطان جائر، پدیده تازهای نبود و پیش از خراسانی هم بارها رخ داده بود، غیرشرعی اعلام کردن نظام استبدادی و ترجیح دادن یک نظام سیاسی بر حکومتی دیگر، ازآنرو که مفسده کمتری دارد، در میان فقیهان شیعی مقوله بیسابقه و گفتمان تازهای بود (توکلیان، ص 49؛ نیز رجوع کنید به شکوری، 1380ش، ص 145ـ148). طبق یک قول، آخوند رأی سیاسی مستقلی نداشته، بلکه متأثر از نائینی بوده است (رجوع کنید به مهدی انصاری، ص 455ـ456)، ولی بنابر قولی دیگر، مقایسه تنبیهالامّة نائینی با آرای آخوند در برخی آثار فقهی و تلگرافها و نامههایش، نشاندهنده تفاوت اندیشه سیاسی آنان است (رجوع کنید به ثبوت، ص 522ـ523).با بررسی همه مواضع و رفتارهای سیاسی خراسانی در طول حیات سیاسی او و دستهبندی آنها، بستر اقدامات و مبارزات وی در چهار جبهه تشخیص داده میشود: 1) جبهه مبارزه با استبداد و حاکمان مستبد و کوشش برای تغییر حکومت از استبدادی به مشروطه؛ 2) جبهه مقابله با کسانی که با بیرق مشروعهخواهی با مشروطیت درافتادند؛ 3) جبهه مبارزه با برخی از سردمداران مشروطه که به بهانه مشروطیت، احکام شرعی را نادیده میگرفتند؛ 4) جبهه مبارزه با بیگانگان و دفاع از کشور ایران در برابر تجاوز آنان. در سه جبهه نخست، تلاش وی معطوف به استقرار حکومت مشروطه بود با این قید که به احکام شرعی ملتزم باشد. این سه جبهه، نه در یک زمان، بلکه به ترتیب تاریخی یاد شده به روی او گشوده شد. خراسانی میخواست راهی میانه و اعتدالی بگشاید و حکومتی را تثبیت کند که با پرهیز از افراط و تفریط، ضمن رعایت موازین شرع، اراده و خواست اکثریت مردم در آن حاکم باشد (رجوع کنید به ادامه مقاله). اهداف او در پشتیبانی از مشروطه، مبارزه با ستم، استبداد و سلطه بیگانگان، فراهم کردن زمینه آبادانی کشور، پیشرفت ملت و رفاه عمومی و در عین حال، حفظ دین و اجرای قوانین اسلامی بود (عبدالهادی حائری، 1355ش، ص 162ـ163؛ همو، 1364ش، ص 123).در تحلیل آرا و عملکرد خراسانی در باب مشروطه دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. برخی اندیشه سیاسی او را آمیزهای از آرای فقهیاش که ریشه در سنّت فقهی شیعه دارد، و پارهای از افکار جدید دانسته و گفتهاند که او شناختدقیقی از مشروطیت، از جمله مبانی آن در اندیشه غربی ولوازم و پیامدهایش، بهویژه برای نهادهای مذهبی، نداشتهاست (رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ج 1، ص 259، ج 2، ص 287؛ عبدالهادی حائری، 1364ش، ص 5، 134؛ توکلیان، ص 49ـ 51؛ جعفریان، ص 337؛ مهدی انصاری، همانجا). مطابق برداشتی دیگر، که حاجآقا حسین بروجردی* موافق آن به شمار آمده است، خراسانی مشروطه را به خوبی میشناخت ولی چون انقلاب را در حال شکلگیری و وقوع آن را حتمی میدید برای آنکه آن را در مسیر آموزههای دینی هدایت کند تا مانند جنبشهای انقلابی پس از رنسانس در اروپا گرایش ضددینی نیابد، با هوشمندی و درایت وارد آن شد (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1386ش الف، ص 41ـ45؛ همو، 1386ش ب، ص 128ـ132، 158). برخی سخنان نقل شده از آخوند نیز با این برداشت کاملا سازگار است (رجوع کنید به ثبوت، ص 585ـ586). براساس دیدگاهی دیگر، او با درک درست مشروطه، جنبه تحدید قدرت و استبدادستیزی آنرا بر جنبه غربگرایی آن اولویت داد و احساس مسئولیت دینی او را واداشت تا با تجویز مشروطه و حمایت از نظام پارلمانی، دفع افسد به فاسد کند و مردم مسلمان را از ستم حکومت استبدادی و منافع کشور را از دستاندازی اجانب برهاند (رجوع کنید به عبدالهادی حائری، 1364ش، ص134؛ جعفریان، ص339). گروهی دیگر، با استناد به اینکه موافقت اولیه خراسانی با مشروطه، مانند شیخ فضلاللّه نوری، مقید به انطباق آن با شریعت (مشروطه مشروعه) بوده است، با توجه به انحراف مشروطیت از آن مسیر، حمایتهای بعدی خراسانی از مشروطه را معلول بیاطلاعی او از عملکرد سران مشروطه و اوضاع ایران قلمداد کردهاند. بنابه نظری دیگر (برای نمونه رجوع کنید به دوانی، ص 305) این بیاطلاعی به سبب دوری او از ایران بوده، ولی برخی دیگر آن را ناشی از عملکرد اطرافیان وی (رجوع کنید به زنجانی، ص273ـ274؛ مرعشیشوشتری، ص289؛ واعظزاده خراسانی، ص 183، که فرزندش میرزامهدی را بهطور خاص نام برده است) دانسته و گفتهاند که از رسیدن برخی اطلاعات و بسیاری از نامهها به او جلوگیری میشده است (نیز رجوع کنید به دوانی، همانجا). به نظر بیشتر قائلان به دیدگاه اخیر، خراسانی در ماههای آخر عمر از حمایت از مشروطه پشیمان شده (مرعشی شوشتری، همانجا؛ نیز رجوع کنید به واعظزاده خراسانی، ص 174ـ175) و حتی انگیزه اصلی او برای آمدن به ایران (رجوع کنید به ادامه مقاله)، مقابله با انحراف آن بوده است. برخی از این دیدگاهها با یکدیگر جمعپذیرند.محتوای بسیاری از نامهها و بیانیههای آخوند، بهویژه مفاد رساله کوتاه او، ضرورت علاج عاجل امراض مهلکه، و نیز قراینی دیگر، برخی از دیدگاههای یاد شده را تقویت و برخی دیگر را تضعیف میکند. او در این رساله با «امراض مهلکه» خواندن مفاسد و نابسامانیهای کشور، درمان فوری آنها را برای پیشگیری از اضمحلال دین و دولت ضروری دانسته و پس از بیان اموری که درمان متوقف بر آنهاست، از تحیر خود در گذشته درباره چگونگی محقق شدن آن امور و اسباب و مقدمات آن و حتی از مذاکره با مظفرالدین شاه در این باب (در سال 1321) و بسنده کردن او به «مواعید اقناعیه» یاد کرده و سپس به صراحت، طرح موضوع مشروطه و موافقت خود را با آن از «القائات غیبیه» شمرده است. او با اینکه به گفته خود، اجمالا از محسّنات نظام مشروطه و تأثیر آن در رسیدن سایر ملل به ترقی و اقتدار آگاه بوده، برای پی بردن به چند و چون ماجرا و ماهیت حوادث، درباره آن به تأمل و فحص پرداخته و دریافته است که «مبانی و اصول صحیحه آن از شرع قویم اسلام مأخوذ است و با رعایت تطبیق فصول نظامنامه که راجع به شرعیات است، بر قوانین شرعیه...»، صحت و مشروعیت آن بیشبهه و اشکال خواهد بود (رجوع کنید به ص 174ـ176). وی بارها از سازگاری مشروطه مورد نظر خود با شریعت سخن گفته است. میتوان گفت که او مشروطه را قالب و صورتی دانسته که مادّه آن مذهب و فرهنگ و اقتضائات هر ملت است.بیاطلاع دانستن آخوند از اوضاع ایران و هدایت شده پنداشتن اطلاعات او بهجد مناقشهپذیر است و با شخصیت، جایگاه و سیره او سازگار نیست. زیرا او فردی خانهنشین یا محصور و منزوی نبوده بلکه تا روزهای پایانی عمرش به مدرس و مسجد و حرم میرفته و با خیل شاگردانش و حتی کسانی چون سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی* (مرجع تقلید معاصر خراسانی و مخالف مشروطه) همسخن میشده است. افرادی چون سیدابوالحسن اصفهانی که با مشروطه موافقت قطعی نداشتهاند نیز، از ملازمان و شاگردان خاص او بودهاند. حتی بنابر گزارشهایی، مخالفان جدّی او نیز میتوانستهاند نزد او بروند و با او گفتگو کنند (رجوع کنید به جعفری، ص 504؛ عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 153).خراسانی در پیریزی و شکلگیری اولیه جنبش مشروطه نقشی نداشت. به دنبال اوضاع نابسامان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران و تشدید ناآرامیها و تنشها میان دولت و مخالفان در تهران، از آخوند برای گام پیش نهادن و پشتیبانی از جنبش، درخواستهای فراوانی صورت گرفت، از جمله از جانب برخی عالمانی که بعدآ با مشروطه به مخالفت برخاستند (رجوع کنید به ادامه مقاله). خراسانی، در دهه هفتم عمر خود، پس از تأمل درباره نسبت میان این جنبش با شریعت، به مخالفت با سیاستها و رفتارهای حکومت و سرانجام به پشتیبانی از نهضت مشروطه برخاست. او پیش از این نیز از قاجاریان به عللی، مانند از دست رفتن بخش مهمی از سرزمین ایران، تسلط بیگانگان بر کشور، خالی شدن خزانه و استقراض مبالغ هنگفت و مصرف آن در راه عیاشی حاکمان بسیار ناخشنود و از ضعف دولت و عقبماندگی ملت ایران و محرومیت از پیشرفت سایر ملل، سخت نگران بود (توکلیان، ص 47؛ نیز رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 4، ص 229ـ231، ج 5، ص 287ـ291؛ شریف کاشانی، ج 1، ص 83ـ84، 209ـ210، 212؛ یحیی دولتآبادی، ج 3، ص30ـ32). این دلواپسیها، او را از دنیای تحقیق و تدریس و تألیف، به عالم پرهیاهوی مبارزه و سیاست کشاند و بخش مهمی از سرگذشت او را رقم زد. از نخستین اقدامات خراسانی در این عرصه، اعلامیه مشترک او با سه عالم بزرگ دیگر، محمد شربیانی، محمدحسن مامقانی* و میرزاحسین خلیلی تهرانی* در 21 جمادیالآخره 1321 است که در آن، با اظهار نارضایتی شدید از عملکرد صدراعظم مظفرالدینشاه، میرزاعلیاصغر خان امینالسلطان، او را مسبب اصلی همه مفاسد و مسلط کردن اجانب بر کشور دانسته و تکفیر کردهاند (برای متن تکفیر امینالسلطان رجوع کنید به خاطرات وحید، سال 9، ش 4، 15 بهمن ـ 15 اسفند 1350، ص 102؛ نیز رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ج 1، ص 32ـ33). این اقدام سبب شد که امینالسلطان که از 1318 لقب «اتابک اعظم» گرفته بود، یک روز بعد مجبور به استعفا شود (رجوع کنید به ملکزاده، ج 1، ص 217ـ218). برخی این اعلامیه را ساختگی دانستهاند (رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ج 1، ص 32؛ ملکزاده، ج 1، ص 218).بیشتر اقدامات آخوند خراسانی در باب مشروطه، هماهنگ و مشترک با دو تن از عالمان بزرگ معاصرش، حاجمیرزا حسین خلیلی تهرانی (1230ـ1326) و ملاعبداللّه مازندرانی* (1259ـ1331)، بود که محور فعالیتهای حوزه نجف در این زمینه به شمار میرفتند؛ ازاینرو، از آن سه با عنوانهایی نظیر «ارکان ثلاثه مشروطه در عتبات»، «علمای ثلاثه نجف» و «مثلث رهبری نجف» یاد شده است.با آغاز رسمی نهضت مشروطه در ایران، خراسانی و تهرانی و مازندرانی، با نامهها و پیامها و اعلام مواضع خود، نخستین جبهه تقابل را در جریان مشروطیت، یعنی مبارزه با استبداد و مستبدان آغاز کردند (رجوع کنید به عبدالهادی حائری، 1364ش، ص 107ـ108) و سهم بیبدیل و بزرگی در پیروزی این نهضت داشتند. پس از به بار نشستن تلاشهای رهبران دینی و سایر مبارزان که به انتصاب مشیرالدوله به جای عینالدوله به عنوان صدراعظم و صدور فرمان مشروطه از جانب مظفرالدینشاه در 14 جمادیالآخره 1324 (14 مرداد 1285) انجامید و در 18 شعبان همان سال (14 مهر) مجلس شورای ملی تأسیس شد، خراسانی با ارسال پیامی به مجلس، ضمن تبریک و قدردانی از اقدامات شاه، تشکیل مجلس را نخستین مرحله ترقی و کلید سربلندی دین و دولت و پایه قدرت و شوکت و آبادانی کشور دانست و تذکاراتی داد (رجوع کنید به نجفی قوچانی، 1378ش، ص 23ـ25). قانون اساسی را پس از تصویب در مجلس شورای ملی، سه رهبر مقیم نجف نیز تنفیذ کردند (رجوع کنید به همو، 1362ش، ص 366) و پس از آن نیز با ارسال نامهها و پیامهای پیاپی، مشروطیت و مجلس شورا را تقویت کردند (رجوع کنید به فضلاللّه نوری، ج 2، ص 111ـ112، 126ـ127، 148، و جاهای دیگر؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 25ـ32؛ کسروی، 1363ش، ج 3، ص 729ـ731). آنها همچنین یادگیری فنون جدید نظامی را واجب دانستند و از تأسیس مدارس جدید برای آموزش علوم روز و صنایع نوین و احداث بانک ملی پشتیبانی کردند (رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 5، ص 288؛ شریف کاشانی، ج1، ص214؛ نجفیقوچانی، 1378ش، ص29ـ30). تقیزاده* از تأثیر این عالمان در استقرار مشروطه، یاد کرده و نقش آنها را برجسته دانسته (1379ش، ص122، 249، 276، 291) و خراسانی را تکیهگاه و قوّت مشروطیت معرفی کرده است (1368ش، ص 325). به گفته کسروی، چون مردم ایران متدین بودند اگر فتواهای خراسانی و دو مرجع تقلید دیگر نجف نبود کمتر کسی از مشروطه پشتیبانی میکرد. بهگفته او بیشتر مجاهدان هوادار مشروطه نیز متدین بودند و این فتواها سبب جانفشانی آنان میشد و حتی ستارخان بارها تصریح میکرد که حکم علمای نجف را اجرا میکند (1363ش، ج 3، ص 729ـ730).پس از درگذشت مظفرالدینشاه (24 ذیقعده 1324/ 18 دی 1285) و جلوس محمدعلی میرزا بر تخت سلطنت و گرایش او به استبداد و انتصاب امینالسلطان به سرپرستی دولت و وزارت کشور، خراسانی اندرزنامهای برای شاه فرستاد و او را به رعایت عدالت و موازین شرعی و کوشش در راه تأمین استقلال کشور دعوت کرد (رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 5، ص 287ـ 291؛ عبدالرحیم محمدعلی، ص 75ـ78؛ عبدالحسین کفائی، ص 176ـ182). ولی پس از مخالفت روزافزون محمدعلیشاه با مشروطه و آغاز دوره استبداد صغیر*، خراسانی باز هم با تمام توان در برابر او ایستاد. با به توپ بسته شدن مجلس به دستور شاه، در 23 جمادیالاولی 1326/ 2 تیر 1287، خراسانی و دیگر عالمان مشروطهخواه ایرانی مقیم عراق، مبارزه خود را با حکومت استبدادی و پشتیبانی از مشروطهخواهان تشدید کردند. تبعید رهبران روحانی داخل کشور و سرکوب سایر مبارزان و آزادیخواهان، عملا مسئولیت دفاع از مشروطه را بر دوش عالمان مقیم نجف قرار داد، بهویژه آنکه حاکمان مستبد بر تعارض مشروطه با دین پای میفشردند. خراسانی و دیگر رهبران مقیم نجف، طرد کردن محمدعلیشاه را از اوجب واجبات، پراخت مالیات به گماشتگان او را از اعظم محرمات و کوشش در راه استقرار مشروطه را به منزله جهاد در رکاب امام زمان علیهالسلام و همراهی با مخالفان مشروطه را در حکم محاربه با او دانستند و به خلع محمدعلیشاه از سلطنت حکم دادند (عبدالهادی حائری، 1364ش، ص 108، 122ـ123؛ نیز رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 5، ص 353؛ شریف کاشانی، ج 1، ص 208ـ209). پس از این حکم، بهخصوص پافشاری خراسانی بر ضرورت تأسیس مجدد مجلس حتی با توسل به جهاد با استبداد، مردم در نقاط مختلف کشور به پاخاستند (رجوع کنید به مشروطه*، نهضت). برخی گفتهاند محمدعلیشاه کوشید ابتدا از راه تطمیع خراسانی و سپس با مسموم کردنش با وی مقابله کند که به نتیجه نرسید (کسروی، 1355ش، ص 248؛ مدرسی چهاردهی، ص60). با ورود نظامیان روس به ایران با انگیزه حمایت از شاه قاجار، علمای نجف و در رأس آنها آخوند خراسانی برای مقابله با آنان سپاهی بزرگ تشکیل دادند و به قصد ایران از نجف خارج شدند. در کربلا به آنها خبر رسید که مجاهدین، تهران را فتح و شاه را خلع کردهاند؛ ازاینرو به راه خود ادامه ندادند و به شهرهای خود بازگشتند (رجوع کنید به یحیی دولتآبادی، ج 3، ص 103؛ نجفی قوچانی، 1362ش، ص 467ـ470؛ عبدالحسین کفائی، ص183ـ 187؛ برای تشکیل سپاه در 1329 در برابر اشغال بخشی از ایران رجوع کنید به ادامه مقاله). بدینترتیب، با مبارزات خراسانی و موافقان او، دوره استبداد صغیر پایان یافت (رجوع کنید به بامداد، ج 4، ص 1؛ مشروطه*، نهضت). پس از خلع محمدعلیشاه از قدرت و آغاز سلطنت احمدشاه، خراسانی لایحهای در ده فصل، شامل توصیههایی درباره تربیت علمی و عملی شاه برای نایبالسلطنه عضدالملک فرستاد (رجوع کنید به دهنوی، 1369ش، ص 192، 236).درباره جبهه دوم، باید گفت که چگونگی شکلگیری اختلاف میان عالمان دینی پشتیبان مشروطه با محوریت آخوند خراسانی و عالمان مشروعهخواه با محوریت شیخفضلاللّه نوری از مهمترین فصول تاریخ مشروطه است. نهضت مشروطه به لحاظ زمانی، پس از نهضتی دیگر (1323ـ1324) به رهبری شماری از عالمان دینی، بهویژه شیخ فضلاللّه، رخ داد که هدف اصلیاش تأسیس عدالتخانه بود (ابوالحسنی، 1380ش، ص 13ـ15). با آغاز نهضت مشروطه، نوری با اینکه آرمان و مطلوب اصلیاش تشکیل عدالتخانه بود مبارزه خود را در قالب مشروطهخواهی دنبال کرد. برخی شیخفضلاللّه را مسبب ورود آخوند خراسانی به مشروطه دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به شبیری زنجانی، 1386ش، ص320ـ321؛ نیز رجوع کنید به ابوالحسنی، 1380ش، ص110ـ112). این گفته مکرر خراسانی (برای نمونه رجوع کنید به 1387ش، ص 176) که افراد بسیاری، از جمله مخالفان بعدی مشروطه، از او خواستند که نهضت مشروطه را تأیید کند، مؤید این قول است. از سوی دیگر، پافشاری نوری بر تصویب اصل اول و دوم متمم قانون اساسی نیز بدون پشتیبانی خراسانی راه به جایی نمیبرد، اما مناسبات آندو از زمانی تیره شد که نوری از جریان کناره گرفت و آن را جریانی ضد شریعت خواند (رجوع کنید به مشروطه*، نهضت؛ مشروطیت*؛ نوری*، شیخفضلاللّه). از آن پس، میان عالمان دینی و روحانیان دو دستگی به وجود آمد (رجوع کنید به تمیمی، ج 2، ص 15ـ16؛ کسروی، 1363ش، ج 2، ص 381ـ 382). نوری پرچمدار مشروطه مشروعه شد و خراسانی و دیگر عالمان همرأی او، به پشتیبانی خود از مشروطه و مجلس ادامه دادند و مخالفت با آن را کاری ناصواب شمردند (رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ج 2، ص 361، 381ـ382، ج 3، ص 614ـ616، 729ـ730).درباره اینکه تقابل خراسانی و همراهان او با مخالفان مشروعهخواهِ مشروطه، صرفآ معارضهای نظری بوده یا به اقداماتی عملی نیز انجامیده است، اختلافات شدید و گزارشهای گوناگون و گاه متعارضی وجود دارد. بنابر برخی گزارشها، خراسانی با اینکه تأیید و تقویت مشروطیت را واجب میدانست، اختلافنظر خود با فقهای مخالف مشروطه را به مثابه اختلاف دو فقیه در یک فرع فقهی میدانست و آن را مجوز اختلاف نزدیکان و پیروان خود با فقهای مخالف مشروطیت و پیروان آنها به شمار نمیآورد (برای نمونه رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 27ـ28). بنابر گزارشهای دیگر، مخالفت مزبور صرفآ نظری نبوده و به اقدامات عملی بعضآ شدیدی نیز انجامیده است. از جمله، مشهور است که علمای ثلاثه نجف در پاسخ تلگرافهای سیدعبداللّه بهبهانی* و سیدمحمد طباطبائی* که از رفتارهای شیخفضلاللّه نوری به آنها شکوه کرده بودند، چنین حکم کردند که «چون نوری مخلّ آسایش و مفسد است تصرفش در امور حرام است» (هدایت، ص 164، پانویس 1؛ کسروی، 1363ش، ج 2، ص 528؛ عاقلی، ج 1، ص 24). در جلسه محاکمه نوری به استناد این حکم، برای او به اتهام «اِفساد فی الارض» درخواست اعدام شد (رجوع کنید به ملکزاده، ج 6، ص 1270ـ 1271). با این حال، گفته شده که حکم یاد شده از اساس ساختگی بوده و خراسانی پس از آگاه شدن از اعدام نوری، سخت برآشفته و حتی برای وی مجلس ترحیم برپا کرده است (برای نمونه رجوع کنید به ابوالحسنی، 1382ش، ص 200ـ202؛ ثبوت، ص 594، 600ـ603؛ عبدالحسین حائری، ص 409ـ 410؛ صدوقیسُها، ص 476؛ عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 137؛ محسن اردبیلی، ص 232). مؤید گزارشهای اخیر، این گزارش است که پس از تصرف تهران و پیروزی مشروطهخواهان، نخستین اقدام خراسانی مخابره تلگرافی بهدولت موقت مشروطه بود که در آن حفظ جان و رعایت احترام نوری خواسته شده بود، هرچند به ادعای حکومت مشروطه این تلگراف پس از اعدام نوری به دست آنها رسیده بود (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص27، پانویس1؛ همو، 1386شب، همانجا؛ نیز رجوع کنید به عبدالهادی حائری، 1364ش، ص 158، 200، یادداشت 26؛ ثبوت، همانجاها). تبعید آخوند ملاقربانعلی زنجانی* به کاظمین را (ذیقعده 1327) نیز به تلگرافی منسوب به خراسانی و مازندرانی مستند کردهاند (کسروی، 1355ش، ص 105؛ نیز رجوع کنید به شکوری، 1371ش، ص182ـ183). کسروی (1355ش، ص66، 105)، موضعگیری آنها را در برابر نوری و ملاقربانعلی، در هموارسازی برخورد سران افراطی مشروطه با آن دو مؤثر دانسته است. به نظر شکوری (1371ش، ص 42، 101، 183ـ 189)، از یکسو گزارشهای دروغی که از ایران بهخراسانی میرسید سبب شد که او از اعدام نوری و تبعید زنجانی و سرکوب دیگر مشروعهخواهان جلوگیری نکند؛ و از سوی دیگر، با تحریف متن نامهها و تلگرافهای وی اینگونه رفتارها را به دستور او جلوه میدادند.درباره مناسبات خراسانی با سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی، شاید بهسبب حضور هر دو در نجف، ابهام کمتری وجود دارد. خراسانی به کسی اجازه کمترین بیاحترامی به او را نمیداد. هرگاه در مسیر رفتن به نماز یا درس با یزدی مواجه میشد، بسیار او را محترم میداشت و گفتگوی آن دو گاه بیش از نیم ساعت ادامه مییافت (رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلی، ص 24؛ محسن اردبیلی، ص 204؛ عبدالحسین کفائی، ص 95ـ96؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 26ـ27). با اینهمه، به گزارش نظامالدینزاده (ص 44ـ45)، روز 17 ذیحجه 1329 در منزل آخوند خراسانی جلسهای با حضور عالمان طراز اول طرفدار مشروطه از نجف و کربلا تشکیل شد و در آن تصمیم گرفته شد که از آن پس درباره هیچ مسئلهای به یزدی مراجعه نشود و در هیچکاری او را مداخله ندهند و او را منزوی کنند. این گزارش بسیار خدشهپذیر است؛ زیرا بهرغم اهمیت این جلسه، هم از حیث شرکتکنندگان در آن (که کسانی چون خراسانی، مازندرانی، شریعت اصفهانی، حائری، صدر اصفهانی، سیدعلی داماد، خوانساری، نائینی و قمشهای نام برده شدهاند) و هم از نظر موضوع جلسه و نتایج آن، هیچ بازتاب و گزارشی از آن در منابع دیگر دیدهنمیشود (تبرّائیان، ص 339ـ340). حتی در نوشتههای برخی از شاگردان خراسانی که در آن ایام در نجف حضور داشته و موافق مشروطه بوده و وقایع آن دوره را گزارش کردهاند، مانند هبةالدین شهرستانی و بهویژه نجفی قوچانی که نسبت به یزدی لحنی کنایهآمیز دارد (برای نمونه رجوع کنید به 1378ش، ص 127ـ128، 131)، نیز کمترین اشارهای به این ماجرا نشده است.آخوند خراسانی با آنکه تأسیس حکومت مشروطه را در آن زمان بر عامه مسلمانان واجب میشمرد، ولی سلطنت «مشروعه» را به حکومتی منحصر میدانست که شخص معصوم در رأس آن باشد. او در مقام پاسخ به مشروعهخواهان، این پرسش را طرح کرد که مگر سلطنت استبدادی، شرعی بوده است که لازم شود سلطنت مشروطه نیز به مشروعه تغییر یابد؟ به نظر او حکومت غیرمشروعه، که در زمان غیبت حضرت حجت علیهالسلام برپا میشود، بر دو نوع است: «عادله» مانند مشروطه که عامه عقلا و متدینان مباشر امور باشند و «ظالمه» و «جابره» مانند آنکه حاکم یک نفر «مطلق العنان خودسر» باشد. به نظر او مبنای وجوب مشروطیت آن است که به حکم عقل و شرع (از جمله وجوب دفع افسد به فاسد)، حکومت غیرمشروعه عادله بر غیرمشروعه جابره، مقدّم است. به تصریح خراسانی، به تجربه و تحقیق بر وی اثبات شده بود که در همان دوره دو ساله مشروطیت به اندازه یک دهم تعدیاتی که در سه ماهه استبداد واقع شد، تعدی و ظلم نشد (رجوع کنید به کدیور، ص 229ـ234؛ نیز رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 4، ص230؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 51ـ52). براساس مبنای نظری خراسانی، پشتیبانی او از مشروطیت ازآن رو نبوده که آن را حکومتی آرمانی میدانسته بلکه آن را موجب کاهش ستمهای حاکمان ستمگر و حفظ کشور و امنیت و آبادانی آن قلمداد میکرده و نزدیکتر به اسلام یافته است (رجوع کنید به نجفی قوچانی، 1378ش، ص10؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 32؛ نیز رجوع کنید به مشروطه*، نهضت؛ مشروطیت*). حتی او به استناد وجوب امر به معروف و نهی از منکر، آن را از ضروریات دین اسلام و تلاش در راه استقرار آن را واجب دانسته است (توکلیان، ص 47؛ نیز رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 2، ج 5، ص290؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 31ـ32، 37ـ38). خراسانی علاوه بر اینکه قضاوت را از تکالیف اختصاصی فقیهان میدانست (رجوع کنید به کدیور، ص 237ـ239)، به قدر توان خود کوشید که سایر قوانین مشروطه با احکام شریعت سازگار باشد یا دستکم در تعارض آشکار نباشد (رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ج 2، ص 287). او در تقریظ خود بر تنبیهالامة میرزای نائینی (ص 33)، اخذ اصول مشروطه را از احکام شرع یادآور شد. او و مازندرانی با نوشتن لایحهای، مشروطیت را در کشور به مشروط بودن سلطنت و دولت به تخطی نکردن از قوانین موضوعه منطبق با مذهب تفسیر کردند، نه زیر پا گذاشتن قوانین شریعت (رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 1، مقدمه، ص 198ـ199؛ شریف کاشانی، ج 1، ص 251ـ252؛ نیز برای نوشتهای دیگر از آنها متضمن همین مضمون رجوع کنید به شریف کاشانی، ج 3، ص 598ـ 600). به گزارش نجفی قوچانی (1378ش، ص 57ـ59)، خراسانی در یکی از جلسات درس به مناسبت از مشروطه سخن گفت و تصریح کرد که «سلطنت شورویه و مشروطیت سلطنت،... لجام نمودن سلطان است از تعدیات و اجحافات غیرمشروع... و لجام نمودن هر ظالمی و حاکمی و اربابی و رئیسی است... از انواع تعدیات». خراسانی و همراهانش در اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی که خود برای تصویب آن کوشیده بودند، در سوم جمادیالاولی 1328، بیست تن از فقهای طراز اول مقیم نجف و ایران را به مجلس دوم معرفی کردند تا دستکم پنج تن از آنها انتخاب شوند و بر سازگار بودن مصوبات آن با احکام شریعت همواره نظارت کنند (رجوع کنید به اسناد روحانیت و مجلس، ج 1، ص 13ـ16؛ برای سیر تطور تصویب و اجرای اصل دوم متمم یاد شده رجوع کنید به ترکمان، 1368ش، ص 15ـ43؛ همو، 1369ش، ص 15ـ57).معارضه در این جبهه برای خراسانی بسیار دشوارتر و حساستر از عرصههای دیگر بود. زیرا در برابرش شماری از عالمان بزرگ دینی و بسیاری از روحانیان و متشرعان بودند که با او خاستگاه مشترک داشتند. به گزارش منابع، پس از بالا گرفتن نزاع بر سر مشروطه، جمع زیادی از طلاب عرب و بومیان نجف، بهویژه اهالی کاظمین، به خراسانی و دیگر عالمان حامی نهضت مشروطه و پیروانشان ناسزا میگفتند و حتی گاهی آنها را کافر میخواندند (نجفی قوچانی، 1362ش، ص460ـ 461، 471؛ نیز رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ج 2، ص 381ـ385؛ عبدالحسین کفائی، ص 173ـ174؛ بامداد، ج 1، ص 42). همچنین گفته شده است که این هواداری، به کاهش محبوبیت و پایگاه مردمی آنها و رجوع بسیاری از مقلدانشان به دیگران (رجوع کنید به کسروی، 1363ش، ج 2، ص 497ـ498؛ عبدالهادی حائری، 1364ش، ص 237ـ238) و کاهش مأمومان در نماز جماعت خراسانی انجامید (رجوع کنید به یحیی دولتآبادی، ج 1، ص 339؛ کسروی، 1363ش، ج 2، ص 382ـ383).جبهه سوم، مخالفت با کسانی بود که به بهانه مشروطیت، موازین شرعی را زیرپا میگذاشتند. خراسانی و مازندرانی از عملکرد برخی از سران مشروطه پس از فتح تهران و پایان یافتن استبداد صغیر، بهویژه گسترش رفتارهای خلاف شرع، ناخرسند بودند. بهرغم تلاشهای فراوان آن دو در راه استقرار مشروطه، کمتر به نظر آنان توجه میشد، از جمله در اجرای اصل دوم متمم قانون اساسی و ضدیت آشکار برخی قوانین با احکام اسلامی. سران مشروطه فقط در مواردی که نیاز داشتند یا به مخمصهای برمیخوردند به آنان رجوع میکردند (رجوع کنید به شریف کاشانی، ج 3، ص 598ـ600؛ عبدالهادی حائری، 1364ش، ص 5ـ6، 297ـ298؛ ترکمان، 1368ش، ص 26ـ28؛ همو، 1369ش، ص 21ـ22، و جاهای دیگر). برخی از رفتارهای تندروانه صحنهگردانان مشروطه، سبب شد که خراسانی و هممسلکان او احساس خطر کنند و به این باور برسند که انحرافی در مسیر مشروطیت رخ داده است. رویدادهایی مانند اعدام شیخفضلاللّه نوری و کشته شدن سیدعبداللّه بهبهانی، میان آنها و برخی سران حکومت مشروطه فاصله انداخت و به جریان مخالف مشروطه قوّت بخشید (رجوع کنید به مشروطیت*). به همین سبب، خراسانی و مازندرانی گاه واکنشهای شدیدی بروز دادند، از جمله هنگام چاپ مقالهای تند در حبلالمتین که بهرغم تمجید از علمای مشروطهخواهِ عتبات، توهین به علما تلقی شد، و نیز در برابر برخی مواضع و رفتارهای سیدحسن تقیزاده*، رهبر اقلیت تجددخواه و تندرو مجلس که خواستار تدوین قوانین عرفی بهجای قوانین شرعی بود (رجوع کنید به ملکزاده، ج6، ص1289ـ1292؛ اوراق تازهیاب مشروطیت،ص207ـ 208). از نائینی نقل شده است که قصد آخوند برای حرکت به سوی ایران (رجوع کنید به ادامه مقاله) تدارک اصلاحاتی در حکومت مشروطه بود که به استبداد گراییده بود (رجوع کنید به عبدالهادی حائری، 1364ش، ص160). اکثریت اعتدالی مجلس دوم که تحت نفوذ سیدعبداللّه بهبهانی بودند از خراسانی و مازندرانی حکمی گرفتند دال بر فساد مسلک سیاسی و مواضع نظری تقیزاده و تعارض آن با قوانین شریعت (عبدالهادی حائری، 1364ش، ص 157ـ159، 200، یادداشت 31؛ نیز رجوع کنید به تقیزاده، 1368ش، ص155). این حکم در 12 ربیعالآخر 1328 خطاببه عضدالملک صادر شد (دهنوی، 1370ش، ص 172ـ173، 236) و در آن تقیزاده از عضویت در مجلس برکنار و راه ندادن او به مجلس، دخالت ندادن او در امور کشور و تبعیدش از ایران واجب فوری اعلام گردید (رجوع کنید به تقیزاده، 1368ش، ص 349؛ اوراق تازهیاب مشروطیت، همانجا؛ برای گزارشی متفاوت رجوع کنید به ملکزاده، ج 6، ص 1337). این حکم چنان تند بود که به منزله تکفیر تقیزاده تلقی شد (برای نمونه رجوع کنید به عاقلی، ج 1، ص50؛ شکوری، 1370ش، ص 123) ولی آن دو صریحآ تکفیر را نفی کردند (رجوع کنید به اوراق تازهیاب مشروطیت، ص 211ـ212، 216ـ217). از نوشتههای خراسانی برمیآید که هدف او از پشتیبانی از مشروطیت، از یکسو تحقق امنیت، تأمین رفاه مردم و تقلیل ستم و از سوی دیگر، اجرای احکام الهی بوده است (رجوع کنید به ناظمالاسلام کرمانی، بخش 1، مقدمه، ص 195ـ196). هدف نخست، او را در دوره مبارزه و نهضت با مشروطهخواهان همراه و از مخالفان مشروطه جدا کرده بود، ولی هدف دوم، پس از برپایی مشروطه میان او و برخی از مشروطهخواهان فاصله انداخت. با این حال، شواهد و قرائن نشان میدهند که او تا پایان عمر به مشروطیت وفادار ماند. فشارهای قاجاریان استبدادطلب، مخالفتهای مشروعهخواهان و انحرافات و تندرویهای شماری از سران مشروطه، هیچیک سبب نشد که رأی او تغییر یابد و به مخالفت با اصل مشروطه برخیزد یا به مخالفان آن روی خوش نشان دهد (رجوع کنید به ثبوت، ص 531، 596ـ600؛ شیرازی، ص 345؛ عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 143ـ144، 155ـ156؛ قس مرتضی انصاری، ص 349؛ شبیری زنجانی، 1389ش، ج 1، ص 534، که گفتهاند بعدآ رأی او تغییر کرد و پشیمان شد).جبهه چهارم، جبهه مبارزه با بیگانگان و دفاع از ایران در برابر تجاوز آنان بود. عالمان دینی مقیم عتبات با محوریت خراسانی، حتی برخی از آنهایی که با مشروطیت موافق نبودند یا درباره آن تردید داشتند و بیطرف بودند، با پیروی از آموزههای دینی، در برابر تجاوز به مرزهای سرزمینهای اسلامی و اشغال آن، واکنش جدّی نشان دادند. پشتیبانی روسیه از محمدعلیشاه و حکومت استبدادی و مانعتراشی بر سر راه استقرار مشروطیت سبب شده بود تا خراسانی واکنش شدیدتری در برابر این دولت در پیشگیرد. او با فرستادن تلگرامی به مجلس دوم شورای ملی درباره استمرار حضور نیروهای نظامی روسیه در ایران به بهانه حفظ امنیت تجاری آن کشور بهشدت ابراز نگرانی کرد و دست روی دست گذاردن را با تکلیف دینی و استقلال کشور ناسازگار دانست. او در این تلگرام خواستار تحریم کالاهای روسی به عنوان نخستین گام شد. سرکنسول روسیه در بغداد در 26 رمضان 1328، در پیغامی تهدیدآمیز به خراسانی، زیان تحریم و عواقب آن را برای ملت ایران بیشتر دانست و او را از اعلان جهاد در برابر روسیه برحذر داشت. خراسانی در پاسخی صریح و قاطع، به قلم فرزندش میرزامهدی، رفتارهای روسیه را مخالف با مناسبات حقوق بینالملل و نیز حسن همجواری اعلام کرد و ورود نیروهای آن کشور به ایران و استمرار حضور آنها را مخالف میثاقهای دو جانبه دانست و به آنان اخطار داد. او همچنین تحریم کالاهای روسی را موجب رفع دستآویز حضور این نیروها، یعنی امنیت تجاری روسیه، قلمداد کرد و یادآور شد که اگر حکم جهاد صادر شود، نه تنها ملت ایران بلکه همه مسلمانان را شامل خواهد شد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 240ـ245).در پی اخطار نماینده دولت انگلیس در 29 رمضان 1327/ 14 اکتبر 1909 به دولت ایران، مبنی بر سه ماه مهلت داشتن برای ایجاد امنیت در راههای جنوب کشور (رجوع کنید به کسروی، 1355ش، ص 149ـ150؛ عبدالحسین کفائی، ص 249ـ250)، خراسانی و مازندرانی با ارسال تلگرافی به دولت انگلیس همدستی آنها را با دولت روس به دور از انتظار دانستند و اخطار کردند که ملت ایران تا پای جان از استقلال خود دفاع خواهد کرد (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص250ـ252). آنها در دوم ذیقعده 1328، تلگرامهایی نیز به مجلس فرستادند و برای رفع بهانه انگلیس، فرستادن حاکمانی مقتدر و باکفایت را به ولایات جنوب کشور واجب فوری اعلام کردند (رجوع کنید به اسناد روحانیت و مجلس، ج 1، ص 33ـ36). درباره این تهدید و برخی مسائل دیگر، مکاتباتی دوستانه میان خراسانی و ادوارد براون (ایرانشناس مشهور انگلیسی) صورت گرفت (برای نمونه رجوع کنید به براون و خراسانی، ص 46ـ51). گفتنی است که بهکار بردن تعابیر و عناوین محترمانه برای براون با انتقاد روبهرو شده است (رجوع کنید به عبدالحسین حائری، ص 417؛ برای پاسخ به این انتقاد رجوع کنید به ثبوت، ص530ـ531).خراسانی و مازندرانی در ذیقعده 1328/ نوامبر 1910 تلگرام اعتراضآمیزی به شخص امپراتور روسیه فرستادند و ضمن برشمردن پارهای از دخالتهای روسیه در امور داخلی ایران و تجاوزات آن کشور به ایران، یادآور شدند که طولانی شدن حضور قشون روسیه در شمال ایران، بهانههای مشابهی رادرباره مناطق جنوبی ایران در اختیار دولت انگلیس قرارمیدهد و خواهان خروج قشون دولت روسیه از ایران شدند (رجوع کنید به شریف کاشانی، ج 2، ص580ـ582؛ عبدالحسین کفائی، ص260ـ262). پس از اخطار کتبی دولت روسیه در 7 ذیحجه 1329 به دولت ایران مبنی بر عزل مورگان شوستر* (رئیس مستشاران امریکایی در امور مالی و گمرکی ایران) و نیز مشروط کردن تعیین مستشارهای خارجی غیرروسی و انگلیسی، به تصویب سفارتخانههای آن دو کشور و پس از آنکه مجلس شورای ملی این اخطار را رد کرد، روسیه نیروهای نظامی بیشتری را روانه ایران کرد که به تصرف رشت و پیشروی به سوی قزوین انجامید و تهران در معرض سقوط قرار گرفت (11 ذیحجه 1329). رئیس مجلس شورای ملی، مؤتمنالملک، در تلگرامی به خراسانی و دیگر علمای عتبات نیز ماجرا را گزارش کرد. صدها نامه و تلگراف دیگر نیز، که همگی از وخامت اوضاع حکایت داشتند، از ایران و عراق به دست خراسانی رسید. نخستین واکنش او تعطیل کردن درس و بحث و حتی نماز جماعت خود بود. دیگر عالمان مبارز نجف نیز چنین کردند و برای چارهجویی در منزل خراسانی گرد آمدند و تصمیماتی گرفته شد، از جمله: حرکت علما و طلاب به سوی ایران برای ایستادگی در برابر سپاهیان روس، دعوت از عشایر عراق برای همراهی در این حرکت، درخواست از همه مسلمانان برای یک روز اعتصاب عمومی، و نشان دادن ستمگری دولت روس و مظلومیت دولت و ملت ایران با فرستادن پیام به همه دولتهای دارای نمایندگی در بغداد (رجوع کنید به نظامالدینزاده، ص 3، 27ـ28، 33، 37؛ عبدالحسین کفائی، ص 247ـ249، 253ـ255؛ برای پیام مهم خراسانی به دولتهای متمدن جهان و طرفداران حقوق بشر رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 262ـ265).پس از بینتیجه بودن اقدامات و رایزنیهای سیاسی خراسانی، او ناگزیر برای دفاع از ایران در برابر تجاوز بیگانگان، حکم جهاد داد و التزام به این امر را بر هر مسلمانی واجب عینی دانست و در پیامی به رئیس مجلس شورای ملی، ضمن ابلاغ حکم جهاد، اعلان عفو عمومی را برای ایجاد وحدت و بسیج عمومی عقلا و شرعآ لازم دانست، سپس تصمیم گرفت که خود نیز به سوی ایران حرکت کند. بسیاری از عالمان بزرگ مقیم عتبات نیز همراهی خود را با وی اعلام کردند. در پی آن، دهها هزار تن از عشایر مسلح عراق و نیز ایرانیان مقیم عراق که مسلح شده بودند، آماده حرکت شدند (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 266ـ273). در منابع تفصیل برنامه آخوند و همراهان او گزارش شده است: که طبق آن پس از بیتوته در مسجد سهله و حرکت به سوی کربلا و زیارت حرم امام حسین علیهالسلام و از آنجا به کاظمین، راهی ایران میشدند. به گزارش این منابع، خراسانی به برخی درخواستها برای به تأخیر انداختن حرکت، پاسخ منفی داد (رجوع کنید به نجفی قوچانی، 1378ش، ص 126ـ127؛ عبدالحسین کفائی، ص 271). به نظر میرسد برنامه خراسانی به گونهای طراحی شده بود که هم تعداد بیشتری به سپاه او بپیوندند، هم آمادگی سپاهیان و اعتماد به نفس آنها افزایش یابد، و هم نمایش بزرگی از قدرت باشد و چه بسا دشمن را به عقبنشینی وادارد. گزارشهای دیگری نیز انگیزه اصلی خراسانی از آمدن به ایران را نجات جریان مشروطه از انحرافاتی دانستهاند که دامنگیر آن شده بود (رجوع کنید به موسوی بجنوردی، ص 334ـ335؛ شبیری زنجانی، 1389ش، ج 1، ص 534). ادامه و منابع مقاله در خراسانی 2.NNNNخراسانی، آخوند ملامحمدکاظم (2)خراسانی ساعاتی پیش از زمان تعیین شده برای حرکت او از نجف، در سحرگاه سهشنبه 20 ذیحجه 1329، در منزل خود برای ادای نافله شب برخاست ولی پیش از طلوع فجر دچار عارضه درد شدید سینه و سپس ضعف مفرط شد و در بامداد همان روز، پس از اقامه نماز صبح در 74 سالگی درگذشت. برخی به اشتباه مرگ او را در 21 ذیحجه دانستهاند (رجوع کنید به عاقلی، ج 1، ص60؛ محسن اردبیلی، ص 213، 229، به نقل از میرزایوسفآقا مجتهد اردبیلی). ناگهانی بودن مرگ او و وقوع آن در روزی که میخواست به سوی ایران حرکت کند، احتمال مسموم شدن او را پیش کشید (عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 35). ازاینرو برخی مورخان و شرححالنویسان نیز، گاه با ذکر قرینهای، مرگ او را بر اثر مسمومیت دانسته و برخی نیز آن را «حادثهای مشکوک» یا «بهعلتی نامعلوم» قلمداد کردهاند (رجوع کنید به نجفی قوچانی، 1378ش، ص20، 128ـ130؛ علیمحمد دولتآبادی، ص 98ـ99؛ عبدالحسین کفائی، ص 278ـ281). ولی پزشکان، مرگش را به علت سکته قلبی (رجوع کنید به شهرستانی، ص 296) و برخی شاگردانش ناشی از فشارهای روحی شدید و متأثر از نگرانیهای او درباره ایران، بهویژه اشغال بخشهایی از کشور دانستهاند (رجوع کنید به همان، ص 297؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 131؛ نیز رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1386ش ب، ص 113، که به نقل از پدرش، میرزااحمد کفائی، احتمال مسموم نشدن را قویتر دانسته است). پس از تشییع بسیار باشکوه، عبداللّه مازندرانی بر پیکر وی نماز گزارد و در مقبره میرزاحبیباللّه رشتی واقع در صحن حرم امام علی علیهالسلام به خاک سپرده شد (آقابزرگ طهرانی، طبقات، قسم 5، ص 66؛ شهرستانی، ص 293، 295ـ296؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 36). گزارش منابعی که وفات خراسانی را در بغداد پس از حرکت از نجف همراه لشکری بزرگ و مسلح نوشتهاند و از انتقال جنازه وی به نجف خبر دادهاند (رجوع کنید به نوبخت، ص 136ـ137)، باتوجه به گزارشهای نزدیکان و شاگردان آخوند، قطعآ نادرست است.کسانی که خراسانی را از نزدیک میشناختند او را پرهیزکار، شجاع، باهوش، نیکگفتار، گشادهروی و در عین حال باهیبت معرفی کردهاند. سلامت نفس، سعه صدر و گذشت وی نیز زبانزد بوده است. زندگی خراسانی در دوره تحصیل، همراه با سختی معیشت و پس از آن نیز زاهدانه گزارش شده و گفتهاند با اینکه او برای دیگران، حتی مخالفانش، بسیار باسخاوت و گشادهدست بود ولی درباره معیشت خود و فرزندانش سختگیر بود و از وجوهات شرعی نیز استفاده نمیکرد. او به آراستگی ظاهر خود اهمیت میداد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، طبقات، همانجا؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 11، 14، 16ـ17؛ نیز رجوع کنید به یحیی دولتآبادی، ج 1، ص 339؛ عبدالحسین کفائی، ص 376ـ 401؛ شیرازی، ص 342ـ343). در ماه رمضان در سه نوبت و در سایر ماهها دو نوبت «صبح» و «مغرب و عشاء» اقامه جماعت میکرد. هر روز نیز برای زیارتی کوتاه به حرم امام علی علیهالسلام میرفت (نجفی قوچانی، 1378ش، ص 15).خراسانی شش فرزند داشت؛ پنج پسر و یک دختر. پسران او که همگی به تحصیل علوم دینی روی آوردند بهترتیب عبارتاند از : آقامیرزامهدی (رجوع کنید به ادامه مقاله)، آقامیرزامحمد (رجوع کنید به آقازاده خراسانی*)، حاجمیرزااحمد (رجوع کنید به ادامه مقاله)، آقاحسین (عالم دینی مقیم نجف؛ متولد 1318 و متوفی 1396) و آقاحسن (رجوع کنید به ادامه مقاله). تنها دختر او همسر شیخاسماعیل رشتی (متوفی 1343؛ فرزند میرزاحبیباللّه رشتی) بود (همان، ص 21ـ22؛ امینی، ج 1، ص 39).خراسانی در نجف سه مدرسه علمیه بنا کرد: بزرگ (تاریخ بنا: 1321)، متوسط (تاریخ بنا: 1326) و کوچک (تاریخ بنا: 1328؛ نجفی قوچانی، 1378ش، ص 22؛ آلمحبوبه، ج 1، ص 136ـ138؛ عبدالرحیم محمدعلی، ص 135ـ139). او به تأسیس چند مدرسه علوم جدید نیز در نجف، کربلا و بغداد، که بیشتر محصلان آنها ایرانیان بودند و زبان فارسی نیز از مواد درسی بود، کمک کرد (رجوع کنید به عبدالرحیم محمدعلی، ص 139ـ 143؛ عبدالحسین کفائی، ص 373). او همچنین برای ترویج تعالیم دینی به تأسیس و انتشار چند نشریه در نجف کمک بسیار کرد؛ از جمله مجله مهم العلم به عربی، که شاگرد نزدیکش، سیدهبةالدین شهرستانی مؤسس آن بود و مجله فارسی نجفاشرف به همت تنی چند از شاگردان خراسانی، بهویژه عبدالحسین رشتی (عبدالرحیم محمدعلی، ص 143ـ145).درباره زندگی آخوند خراسانی و آرا و تألیفاتش، چندیناثر مستقل نوشته شده است. همچنین در بیشتر آثار ناظر به حوادث سیاسی و اجتماعی دوره مشروطه (رجوع کنید به منابع مقاله) گوشههایی از زوایای زندگی او گزارش شده است؛ با اینهمه، بسیاری از این گزارشها با گرایشهای جانبدارانه و جعل و تحریف و ابهام همراه است.آثار. بهرغم اشتغال خراسانی در سالهای پایانی عمرش به کار مرجعیت و بهویژه وقایع مشروطه، آثار ارزشمندی از او برجای مانده است. مباحثی که او طرح کرده ارتباط وثیقی با موضوع بحث وی داشته و نوعآ جز سخنان ابتکاری و جدید خود، مطالب دیگر را شرح و بسط نداده است. برخی اصرار او را بر فشردهنویسی، هنر ویژه و وجه تمایز او از دیگران دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به حرزالدین، ج 2، ص 323).آثار خراسانی سهگونه است: تألیفی استدلالی، فتوایی و تقریرات درسهای او. آثار استدلالی، درباره مباحث اصول، فقه و فلسفه است که مستقلا یا به صورت شرح و حاشیه بر آثار دیگران تألیف شده است. بزرگترین و مشهوترین آنها کفایةالاصول* است که در ظرف دو سال (از 1321 به بعد) تألیف شده (رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی»، ص 153) و از زمان تألیف تاکنون، مهمترین متن درسی سطوح عالی و نیز محور مباحث بیشتر درسهای دوره عالی (خارج) اصول در حوزههای علوم دینی بوده و شرحها و حاشیههای بسیاری بر آن نوشته شده است. خراسانی از آن پس به صاحب کفایه نیز شهرت یافت و فرزندانش (رجوع کنید به ادامه مقاله) به کفائی مشهور شدند یا خود، این لقب را برگزیدند (بامداد، ج 4، ص 1؛امینی، همانجا).حواشی و تعلیقات بر فرائدالاصول (مشهور به رسائل*) شیخانصاری، اثر دیگر خراسانی است. مشهور است که وی دو بار بر رسائل حاشیه نوشت: حاشیه «اول» یا «قدیم» یا «مختصر»، و حاشیه «دوم» یا «اخیر» یا «مبسوط». حاشیه اول نخستین اثر علمی اوست. آقا بزرگ طهرانی (الذریعة، ج 6، ص160) آن را دقیقترین حاشیه بر رسائل خوانده است. حاشیه دوم، پیش از تألیف کفایه، همزمان با تدریس رسائل یا مدتی پس از آن، به درخواست تعدادی از شاگردان وی، نوشته شده و عمیق و مبسوط است (رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول، آخوند خراسانی»، ص 151). به گفته امین (ج 9، ص 6)، پیش از تألیف کفایه، طلاب بر مبنای همین حاشیه، اصول فقه میخواندند. معمولا هرگاه از تعلیقه خراسانی بر رسائل، بدون قید، نام برده شود همین حاشیه مراد است؛ حتی بیشتر نویسندگان از حاشیه اول یاد نکردهاند. نیز گفته شده است که حاشیه اول تاکنون چاپ نشده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 6، ص160، ج 8، ص 132) و حتی از وجود نسخه خطی آن نیز اطلاعی در دست نیست و اصل تألیف آن، گذشته از گزارش آقابزرگ و برخی منابع دیگر (برای نمونه رجوع کنید به تمیمی، ج 2، ص 14)، از سرآغاز حاشیه دوم و نیز از برخی تصریحات خراسانی در شماری از آثارش که از حاشیه جدید رسائل یاد کرده، قابل استنتاج است (رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی»، ص 151ـ152؛ علوی، ص 42ـ43). ولی نظر دقیقتر این است که وی فقط بر مباحث قطع و ظن (1298، 1302) و استصحاب (1294، 1305) دوبار حاشیه نوشته که هر دو نیز در دسترس است و حاشیه او بر سایر مباحث، منحصر به فرد است (برای تفصیل رجوع کنید به علوی، ص 43ـ44). بنابراین تعبیر حاشیه جدید، صرفآ درخصوص ابوابِ دو حاشیهای درست است. حاشیه (تعلیقه) آخوند بر رسائل، اهمیت فراوان دارد و مورد استناد و ارجاع شاگردان او و اصولیان دورههای بعدی قرار گرفته است (برای نمونه رجوع کنید به حائرییزدی، ج 2، ص 386؛ خوانساری نجفی، ج 3، ص 393، 396؛ بروجردی، ج 3، ص 346؛ امام خمینی، 1385، ج 1، ص 36، 41؛ بهجت، ج 1، ص 427؛ منتظری، ج 1، ص120). این اثر بارها، به استقلال یا همراه آثار دیگر، با عنوانهایی مانند حاشیة کتاب فرائدالاصول، دررالفوائد، و درر الفوائد فی الحاشیة علی الفرائد به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ستون 351ـ352؛ برای نقد چاپ سال 1410 رجوع کنید به علوی، ص 44ـ47).اثر مهم دیگر آخوند، الفوائد، یا رسالة الفوائد، مشتمل بر پانزده موضوع است: دو مورد فقهی، یازده مورد اصولی و دو مورد اصولی ـ کلامی (برای عنوانهای آن رجوع کنید به امین، همانجا؛ قس «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی»، ص 152، که شانزده فایده را فهرست کرده است). از این اثر با نامهای الفوائد الاصولیة (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 16، ص 324ـ325؛ تمیمی، همانجا)، الفوائد الاصولیة و الفقهیّة (موسوی اصفهانی، ج 1، ص 186؛ مشار، ستون 679) و الفوائد و الفرائد (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 16، ص 363) نیز یاد شده و برخی چاپهای قدیم آن عنوان فوائدالاصول دارد. خراسانی در کفایه (برای نمونه ص60) از آن با عنوان فوائد یاد کرده و بدان ارجاع داده است. تألیف این اثر در 1301 پایان یافته و برخی از مباحث آن، مانند بحث مشتق، عینآ در کفایه تکرار شده است («نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی»، ص 152ـ153). فوائد دستکم سه بار در زمان حیات مؤلف، همراه تعلیقه او بر رسائل، به چاپ رسیده است. در 1315 در تهران که چاپ پرغلطی است؛ در 1318 به توصیه خراسانی و براساس مقابله با نسخهای به تصحیح خود او؛ و در 1319 در تهران، به احتمال قوی بدون اطلاع از تصحیح و چاپ 1318 و با اصلاح برخی از اشتباهات چاپ 1315. فوائدالاصول مستقل نیز چاپ شده است؛ از جمله در 1407 در تهران بهکوشش سیدمهدی شمسالدین («نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی»، ص 155ـ157، 171، پینوشت 36؛ برای نقد این چاپ و اشتباهات آن رجوع کنید به همان، ص 157ـ168).جنبه فقهی آرا و آثار خراسانی هرچند تا حدودی تحتالشعاع جنبه اصولی او قرار گرفته است، کم اهمیتتر از آن نیست. یکی از آثار فقهی او که در عین تحقیقی بودن، بسیار موجز و فشرده است حواشی و تعلیقات او بر بخش عمده المکاسب* شیخ انصاری است و در محرّم 1319 به پایان رسیده (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 6، ص 220) و بارها چاپ شده است (1319 در تهران با عنوان التعلیقة علیالمکاسب، رجوع کنید به مشار، ستون 195؛ 1406 در تهران با عنوان حاشیة کتابالمکاسب، برای نقد اجمالی این چاپ رجوع کنید به «نقد تصحیح فوائدالاصول آخوند خراسانی»، ص 170، پی نوشت 22؛ علوی، ص 47ـ48؛ و 1419 در قم، همراه با چند تعلیقه دیگر بر المکاسب، با عنوان محصّلالمطالب فی تعلیقاتالمکاسب). در آثار فقیهان بعدی به این اثر خراسانی نیز اعتنا و استناد شده است (برای نمونه رجوع کنید به خوانساری نجفی، ج 1، ص 212، 396؛ امام خمینی، 1379ش، ج 1، ص 455، ج 4، ص 292، ج 5، ص 485؛ مکارم شیرازی، ج 2، ص 330).اثر فقهی دیگر خراسانی تکملةالتبصرة است (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 4، ص 412) که مهمترین رساله فتوایی او و براساس تبصرة المتعلمین علامه حلّی است؛ بدین صورت که آرای موافق نظر خود را ابقا و آرای مخالف را حذف و نظر خود را به جای آن آورده و گاه پارهای از واژهها را تغییر داده است. این اثر مهم که حجم آن در مجموع بیش از تبصرةالمتعلمین است، همه ابواب فقهی (از طهارت تا دیات) را دربردارد و یکی از منابع آشنایی با فتاوای خراسانی، بهویژه آخرین آرای فقهی او، قلمداد میشود (عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 41؛ خراسانی، 1380ش، مقدمه مدرسی، ص 12). از این اثر با عنوان التکملة فی تلخیصالتبصرة نیز یاد شده است (امینی، ج 1، ص 40؛ نیز رجوع کنید به امین، همانجا). تکملةالتبصرة در 1328 در تهران چاپ شد (رجوع کنید به موسوی اصفهانی، ج 1، ص 187؛ مشار، ستون 213؛ برای دیگر رسالههای فتوایی او رجوع کنید به ادامه مقاله). سیدحسن حائری قزوینی* شرحی با عنوان اکمالالدین فی شرح تکملة تبصرة المتعلمین نوشته است (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 13، ص 151ـ 152). خراسانی خود نیز شرحی استدلالی ولی ناتمام (فقط بحث طهارت و بخشی از صلوة) به درخواست فردی که نمیتوانسته خواسته او را رد کند (رجوع کنید به ص 4ـ5)، بر تکملة التبصرة با عنوان اللمعات النّیرة فی شرح تکملة التبصرة نوشته که ظاهرآ آخرین اثر مدون اوست (برای ویژگیهای این اثر رجوع کنید به خراسانی، 1380ش، مقدمه مدرسی، ص 13ـ18). لمعات در 1380ش در قم با تحقیق سید صالح مدرسی چاپ شد (برای چاپ آن همراه رسالههای دیگر رجوع کنید به ادامه مقاله).خراسانی چندین رساله فقهی استدلالی نیز در موضوعات گوناگون تألیف کرده (رجوع کنید به امین، همانجا) که شماری از آنها در یک مجلد گردآوری شده و با عنوان الرسائل الفقهیة به چاپ رسیده است: کتابالوقف، کتابالرضاع (الرسالةالرضاعیة)، کتاب الدماء، کتابالفراق والطلاق، رسالة فیالعدالة، و کتابالرهن. سه رساله اخیر (الفراق، العدالة و الرهن) ناتمام است. بسیاری از محققان، از جمله آقاضیاء عراقی، کتاب الدماء (رسالة فی الدماءالثلاثة) را مهمترین و دقیقترین اثر علمی خراسانی و معرف قدرت فقاهت و رفعت مقام علمی او دانستهاند (رجوع کنید به عبدالرضا کفائی، 1376ش، همانجا؛ همو، 1386شب، ص79). برخی از این رسالهها، از جمله کتابالوقف، به صورت مستقل نیز چاپ شده است (امین، همانجا). بیشتر رسالههای این مجموعه به همراه اللمعاتالنیّرة در یک مجلد با عنوان قطرات مِنْ یَراع بحرِالعلوم او شَذَرات مِن عقدها المنظوم یا القطرات والشذرات، که بیشتر الشذرات و گاه القطرات نامیده میشود، در 1331 در بغداد به چاپ رسید (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج10، ص251، ج11، ص 193، ج 17، ص 157؛ موسوی اصفهانی، همانجا؛ مشار، ستون 368، 488ـ489، 611، 619، 711؛ خراسانی، 1380ش، همان مقدمه، ص 12). سه اثر فقهی اخیر (تکملةالتبصرة، اللمعاتالنیّرة و الرسائل الفقهیة) نیز در 1382ش در قم با تحقیق سیدصالح مدرسی در مجموعهای به نام تراث فقهی خراسانی چاپ شده است (برای ویژگیهای این مجموعه و تحقیق یاد شده رجوع کنید به امینیپور، ص 155ـ162). شیخ مهدی خالصی* بر رسالههای فقهی القطرات والشذرات شرح یا تعلیقاتی با عنوان الدراری اللامعات نوشته که در 1332 در بغداد چاپ شده است (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 8، ص 52؛ مشار، ستون 344).یکی دیگر از آثار فقهی ولی ناتمام خراسانی، کتابالاجارة (رسالة فی مسئلة الاجارة) است (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 1، ص 122ـ123؛ امین؛ موسوی اصفهانی، همانجاها). از این اثر به عنوان تقریرات درسی خراسانی به قلم فرزندش محمدآقازاده یاد شده است (مدرسی طباطبائی، ص 363). الاجتهاد و التقلید یکی دیگر از آثار خراسانی است (امینی، همانجا؛ مدرس تبریزی، ج 1، ص 42) که بیشتر منابع از آن یاد نکردهاند. اثر دیگر او، تعلیقاتی بر النخبة محمدابراهیم کلباسی است که همراه برخی تعلیقات دیگر در حاشیه اصل کتاب به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ستون 300). رسالة فیالمشتق و رسالة مختصرة فی الشرط المتأخّر دو اثر دیگر آخوند خراسانی است که آنها را به میرزا علیآقا شیرازی (متوفی 1355؛ فرزند میرزا محمدحسن شیرازی) اهدا کرده (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 14، ص 184، ج 21، ص 41) و به چاپ رسیده است (رجوع کنید به تمیمی، ج 2، ص 14).شرح مبسوط خطبه اول نهجالبلاغه نیز اثر دیگری از خراسانی است (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 7، ص 199، ج 13، ص 217، ج 14، ص 144؛ کدیور، ص 256، پانویس 7) که به خطا بهنام شریعت اصفهانی چاپ شده است. شماری از شرححالنگاران، از جمله امین (همانجا)، موسوی اصفهانی (همانجا) و حرزالدین (ج 2، ص 324)، تعلیقاتی بر اسفار صدرالمتألهین شیرازی و تعلیقاتی بر شرح منظومه سبزواری به آخوند خراسانی نسبت دادهاند که به گفته نوه خراسانی، عبدالرضا کفائی (1376ش، ص 42)، تاکنون یافت نشدهاند. موسوی اصفهانی (همانجا) آن دو را تعلیقاتی غیرمدوّن معرفی کرده است.دومین نوع، آثار و رسالههای فتوایی اوست. آخوند، علاوه بر تبصرةالمتعلمین حلّی (رجوع کنید به همین مقاله)، بر چند اثر فتوایی دیگر نیز تعلیقه نوشته است که مهمترین آنها تعلیقات او بر نجاةالعباد محمدحسن نجفی* (صاحب جواهر) است که با نام روحالحیاة فی تلخیص نجاة العباد در 1327 در بغداد به چاپ رسیده است (امین، همانجا؛ شهرستانی، ص 389). خراسانی بر رساله مناسک حج شیخ انصاری نیز حاشیه زده که به همراه حواشی سیدمحمدکاظم یزدی و میرزاحسین خلیلی تهرانی در 1321 در تهران به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ستون 909). ذخیرةالعباد فی یومالمعاد، نیز دیگر رساله عملیه اوست که به فارسی و به صورت سؤال و جواب تدوین و بارها چاپ شده است؛ از جمله: چاپ 1328 نجف، و چاپ 1329 تهران (عبدالحسین کفائی، ص 329، 354؛ برای نمونههایی دیگر از رسالهها یا حاشیههای فتوایی خراسانی یا آثاری که مطابق همه یا بخشی از فتاوای او به فارسی یا عربی تدوین شده است رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج10، ص67، ج11، ص265، ج12، ص 93، ج 19، ص 59، ج 20، ص 43ـ44، ج 25، ص89).سومین نوع، تقریرات درسهای اوست که شاگردانش نوشتهاند؛ مانند اثر ناتمام ولی مشهور القضاء و الشهادات (تقریرات القضاء) به قلم فرزندش، میرزامحمد آقازاده (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 17، ص 142ـ143؛ حرزالدین، همانجا؛ برای نسخههای گوناگون آن رجوع کنید به مدرسی طباطبائی، ص 364)، که خراسانی بر آن تقریظ نوشته است (عبدالحسین کفائی، ص 329؛ برای نمونههای دیگری از این تقریرات رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 4، ص 377، 380، ج 8، ص 257، ج 11، ص 104 ـ 105، ج 18، ص 95، ج 26، ص 227؛ مشار، ستون 678ـ679). بسیاری از شاگردان خراسانی، تقریرات درسهای فقه و اصول او را نوشتهاند که نام برخی از آنها مشخص نیست (آقابزرگ طهرانی، الذریعة، ج 4، ص 367). گفتنی است که از اثری با عنوان تحریرات فی الاصول یاد شده که تقریرات خود خراسانی از درسهای اصول فقه استادانش (احتمالا شیخ انصاری) دانسته شده است. این اثر از اول مبحث نواهی تا پایان بحث مجمل و مبیّن را دربردارد (رجوع کنید به خراسانی، 1385ش، مقدمه کدیور، ص بیستونه).فرزندان. میرزامهدی خراسانی، مشهور به آیتاللّهزاده، در 1292 در نجف به دنیا آمد. پس از فراگیری درسهای مقدماتی و بخشی از متون دوره سطح، بر اثر سکته مغزی و به قولی بر اثر ضعف شدید چشم، از ادامه تحصیل بازماند و به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی روی آورد. او دستیار پدر بود و در مبارزه با استبداد و برپایی و استقرار مشروطه فعالیت چشمگیری داشت. برخی از تلگرافها و نامههای آخوند خراسانی را میرزا مهدی به امر پدر تنظیم کرده است، از جمله نامه مشهور آخوند در پاسخ به نامه سرکنسول روس در بغداد که در محافل و جراید آن زمان انعکاس وسیعی داشت (رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 241ـ246؛ عبدالرضا کفائی، 1386شب، ص 80). او در میان رجال سیاسی ایران و بهویژه در محافل سیاسی عراق فردی بانفوذ بود و پس از درگذشت آخوند به مبارزه در برابر روس و انگلیس ادامه داد. او در 1364 برای زیارت مزار امام رضا علیهالسلام عازم ایران شد ولی پیش از رسیدن به مشهد در جمادیالآخره همان سال/ 28 اردیبهشت 1324 در تهران درگذشت و در مشهد به خاک سپرده شد (تمیمی، ج 2، ص 16؛ عبدالحسین کفائی، ص 402ـ411؛ عبدالرضا کفائی، 1386شب، ص 80ـ81).میرزا احمد کفائی خراسانی در 1300 در نجف به دنیا آمد. درسهای مقدماتی و بخشی از سطوح را در منزل نزد استادانی خصوصی فرا گرفت. سپس مکاسب را به سفارش پدر نزد سیدابوالحسن اصفهانی و رسائل و کفایه را نزد برادرش، میرزامحمد آقازاده، آموخت. از 1319 در درسهای خارج فقه و اصول خراسانی شرکت کرد و پیش از 25 سالگی به درجه اجتهاد رسید. در حیات پدر به ایران آمد و در هنگام درگذشت پدرش در مشهد بود و سپس به عراق بازگشت و به تدریس درسهای دوره سطح پرداخت. او در نهضت استقلال عراق، در برابر سلطه استعماری انگلیس، به عنوان نزدیکترین مشاور میرزا محمدتقی شیرازی، مشارکتی فعال داشت. پس از سیطره انگلیس بر عراق به همراه شانزده تن از انقلابیون بزرگ تحت تعقیب بود و مورد سوءقصد قرار گرفت؛ از این رو به مدت یک سال در مکه به سر برد و پس از به حکومت رسیدن ملک فیصل در عراق به نجف بازگشت و به مبارزه ادامه داد. کفائی در 1302ش (1341) به همراه گروهی دیگر از عالمان دینی، از جمله نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی به ایران تبعید شد و چون با بازگشت او به عراق موافقت نشد در 1303ش (1342) در مشهد قصد توطن کرد و تا پایان عمر در آنجا ماند و به فعالیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی پرداخت؛ از جمله سه دوره خارج اصول و نیز خارج برخی مباحث فقه را تدریس کرد. کفائی بعد از درگذشت برادرش، محمد آقازاده (متوفی 1316ش)، زعامت حوزه علمیه خراسان را برعهده گرفت و پس از رویدادهای شهریور 1320، حوزه علمیه منحل شده مشهد را احیا کرد (رجوع کنید به حوزه علمیه*، مشهد) و تشکیلات و هیئتهای مذهبی مهمی را در آنجا سامان داد. کفائی در دی 1350 (ذیقعده 1391) در همانجا درگذشت و در حرم امام رضا علیهالسلام به خاک سپرده شد. حاشیهای بر مباحث الفاظ کفایةالاصول از آثار اوست (آقابزرگ طهرانی، طبقات، قسم 1، ص 461؛ تمیمی، ج 2، ص 17؛ فاضل، ص 1281ـ1284؛ عبدالرضا کفائی، 1376ش، ص 43ـ44؛ همو، 1386شب، ص 89ـ99؛ نیز رجوع کنید به عبدالحسین کفائی، ص 415ـ422؛ حسینی اشکوری، ج 1، ص 88ـ89).آخرین فرزند آخوند خراسانی، میرزاحسن، در 1320 (عبدالحسین کفائی، ص 424؛ عبدالرضا کفائی، 1386شب، ص 155) یا 1321 (تمیمی، همانجا؛ حبیبآبادی، ج 5، ص 1514) در نجف به دنیا آمد. علوم دینی را در نجف فراگرفت. در 1303 یا 1304ش (1343 یا 1344) به ایران سفر کرد و در مشهد ساکن شد. چند دوره نماینده مشهد در مجلس شورای ملی بود و در اواخر عمرش عضو مجلس سنا شد. او در 19 مرداد 1333 در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد (تمیمی؛ حبیبآبادی؛ عبدالحسین کفائی، همانجاها).منابع : محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیفالشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403 / 1983؛ همو،طبقاتاعلام الشیعة: نقباءالبشر فیالقرن الرابع عشر، مشهد، قسم 1ـ4، 1404، قسم 5، چاپ محمد طباطبائی بهبهانی، 1388ش؛ جعفربن باقر آلمحبوبه، ماضیالنجف و حاضرها، بیروت 1406/ 1986؛ علی ابوالحسنی، خانه بر دامنه آتشفشان: شهادتنامه شیخ فضلاللّه نوری (به ضمیمه وصیتنامه منتشر نشده او)، تهران 1382ش؛ همو، کارنامه شیخ فضلاللّه نوری: پرسشها و پاسخها، تهران 1380ش؛ اسناد روحانیت و مجلس، ج 1، تدوین عبدالحسین حائری، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1374ش؛ امام خمینی، الرسائل، قم 1385؛ همو، کتابالبیع، ]تهران [1379ش؛ امین؛ محمدهادی امینی، معجم رجالالفکر والادب فیالنجف خلال الف عام، ]نجف[ 1413/ 1992؛ عبداللّه امینیپور، «معرفی سه اثر فقهی محقق خراسانی»، فقه اهل بیت علیهمالسلام،ش 38 (تابستان 1383)؛ مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری قدس سره، قم 1373ش؛ مهدی انصاری، «مصاحبه با آقایحجةالاسلام والمسلمین مهدی انصاری»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی: مجموعه گفتار، به کوشش محسن دریابیگی، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1386ش؛ اوراق تازهیاب مشروطیت مربوط به سالهای 1325ـ1330 قمری، چاپ ایرج افشار، تهران: جاویدان، 1359ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران 1357ش؛ ادوارد گرانویل براون و محمدکاظمبن حسین خراسانی، «مکتوب مرحومادوارد براون به مرحوم آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و جواب آن»، یادگار، سال 1، ش 2 (مهر1323)؛ محمدتقی بروجردی، نهایةالافکار، تقریرات درس آیتاللّه عراقی، قم: مؤسسة النشرالاسلامی، ]1364ش[؛ محمدتقی بهجت، مباحثالاصول، ج 1، قم 1378ش؛ صفاءالدین تبرّائیان، «ساحت تاریخسازی: نقد و نظری در حوزه تاریخنگاریجنبش علمای بینالنهرین»، تاریخ معاصر ایران، ش 11 (پاییز1378)؛ محمد ترکمان، «نظارت مجتهدین طراز اول: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دوره اول تقنینیه»، در تاریخ معاصر ایران: مجموعه مقالات، کتاب 1، تهران: مؤسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1368ش؛ همو، «نظارت هیئت مجتهدین: سیر تطور اصل دوم متمم قانون اساسی در دوره دوم تقنینیه»، در همان، کتاب 2، 1369ش؛ حسن تقیزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، به کوشش عزیزاللّه علیزاده، تهران 1379ش؛ همو، زندگی طوفانی: خاطرات سیدحسن تقیزاده، چاپ ایرج افشار، تهران 1368ش؛ محمدعلی جعفر تمیمی، مشهدالامام، او، مدینةالنجف، نجف 1374/1955؛ جلال توکلیان، «اندیشه سیاسی آخوند خراسانی»، کیان، ش 42 (خرداد و تیر 1377)؛ اکبر ثبوت، «مصاحبه با آقای اکبر ثبوت»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ محمدرضا جعفری، «مصاحبه با استاد محمدرضا جعفری»، در همان؛ رسول جعفریان، مقالات تاریخی، دفتر 8، قم 1379ش؛ عبدالحسین حائری، «مصاحبه با استاد عبدالحسین حائری»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران 1364ش؛ همو، «چرا رهبران مذهبیدر انقلاب مشروطیت ایران شرکت کردند؟»، وحید، دوره14، ش 3 (خرداد 1355)؛ عبدالکریم حائری یزدی، دررالفوائد، مع تعلیقات محمدعلی اراکی، قم 1408؛ محمدعلی حبیبآبادی، مکارمالآثار، ج 5، اصفهان 1355ش؛ محمد حرزالدین، معارفالرجال فی تراجم العلماء والادباء، قم 1405؛ احمد حسینی اشکوری، تراجمالرجال، قم 1414؛ محمدکاظمبن حسین خراسانی، سیاستنامه خراسانی: قطعات سیاسی در آثار آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، ]تدوین [محسن کدیور، تهران 1385ش؛ همو، ضرورت علاج عاجل امراض مهلکه، در رسایل مشروطیت: مشروطه به روایت موافقان و مخالفان، تصحیح و تحشیه غلامحسین زرگرینژاد، ج 2، تهران: مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1387ش؛ همو، کفایةالاصول، قم 1423؛ همو، اللمعات النیّرة فی شرح تکملة التبصرة، چاپ صالح مدرسی، قم 1380ش؛ موسی خوانساری نجفی، منیةالطالب فی شرح المکاسب، تقریرات درس آیتاللّه نائینی، قم1418ـ1421؛ علی دوانی، «مصاحبه با حجةالاسلام آقای علی دوانی»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ علی محمد دولتآبادی، «یادداشتهای سیدعلیمحمد دولتآبادی لیدر حزب اعتدالیون»، خاطرات وحید، سال 9، ش 3 (15دی ـ 15بهمن1350)؛ یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، تهران 1362ش؛ محمد دهنوی، «برگهایی از تاریخ»، در تاریخ معاصر ایران، همان، کتاب 2، 1369ش، کتاب 3، 1370ش؛ محمدحسن ربّانی، فقه و فقهای امامیه در گذر زمان، تهران 1386ش؛ عزالدین زنجانی، «مصاحبه با حضرت آیتاللّه سیدعزالدین زنجانی»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، قم 1389ش ـ؛ همو، «مصاحبه با حضرت آیتاللّه العظمی شبیری زنجانی»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان، 1386ش؛ محمد شریفرازی، آثارالحجّة، یا، تاریخ و دائرةالمعارف حوزه علمیه قم، قم 1332ـ]1333ش[؛ محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، چاپ منصوره اتحادیه (نظام مافی) و سیروس سعدوندیان، تهران 1362ش؛ ابوالفضل شکوری، خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران: پژوهشی گسترده درباره زندگینامه علمی ـ سیاسی آخوند ملاقربانعلی زنجانی معروف به حجةالاسلام یکی از رهبران نهضت مشروعهخواهی، زنجان 1371ش؛ همو، «سیره صالحان: زندگینامه مصلح خودساخته 'آخوند ملامحمدکاظم خراسانی،»،یاد، ش 25 (زمستان 1370)؛ همو، «نقش آیتاللّه آخوند خراسانی در رهبری نهضت مشروطیت»، تاریخ معاصر ایران، ش 18 (تابستان 1380)؛ هبةالدین شهرستانی، «فاجعة حضرة آیةاللّه الخراسانی»، العلم، ج 2، ش 7 (محرّم 1330)؛ رضی شیرازی،«مصاحبه با آیتاللّه سیدرضی شیرازی»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ منوچهر صدوقیسها، «مصاحبه با آقای منوچهر صدوقی سُها»، در همان؛ باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، تهران 1369ـ1370ش؛ عبدالرحیم محمدعلی، المصلح المجاهد: الشیخ محمدکاظم الخراسانی، نجف 1392/ 1972؛ عبداللّه علوی، «نقد تصحیح حاشیه آخوند بر رسائل»، آینه پژوهش، سال 1، ش 5 (بهمن و اسفند 1369)؛ محمود فاضل، «آیتاللّه کفائی خراسانی»، وحید، دوره10، ش 11 (بهمن 1351)؛ فضلاللّه نوری، مجموعهای از رسائل، اعلامیهها، مکتوبات،... و روزنامه شیخ شهید فضلالله نوری، گردآورنده: محمد ترکمان، تهران 1362ـ 1363ش؛ داود فیرحی، «مبانی فقهی مشروطهخواهی از دیدگاه آخوند خراسانی»، در مجموعه مقالات همایش بررسی مبانی فکری و اجتماعی مشروطیت ایران: بزرگداشت آیتاللّه محمدکاظم خراسانی، تهران- دی ماه 1382، تهران : مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی، 1384ش؛ محسن کدیور، «اندیشه سیاسی آخوند خراسانی»، در همان؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران 1363ش؛ همو، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، تهران 1355ش؛ عبدالحسین مجید کفائی، مرگی در نور: زندگانی آخوند خراسانی، تهران 1359ش؛ عبدالرضا کفائی، «بیان و شرحی مختصر از حیات و شخصیت آخوند ملامحمدکاظم خراسانی: 1255-1329 ه .ق»، نشریه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، ش 35 و 36 (بهار و تابستان 1376)؛ همو، «شرح و بیانی مختصر و موجز از حیات و شخصیت آخوند ملامحمدکاظم خراسانی»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان، 1386شالف؛ همو، «مصاحبه با حجةالاسلام والمسلمین عبدالرضا کفائی»، در همان، 1386شب؛ ابوالقاسم گرجی، «مصاحبه با دکتر ابوالقاسم گرجی»، در همان؛ یوسف محسناردبیلی، «مصاحبه با استاد یوسف محسن اردبیلی»، در همان؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، تهران 1369ش؛ مرتضی مدرسی چهاردهی، «آخوندملامحمدکاظم خراسانی در راه مشروطیت ایران»، خاطرات، ش 1 (پاییز 1358)؛ حسین مدرسی طباطبائی، مقدمهای بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسی، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد 1368ش؛ محمدحسین مرعشی شوشتری، «مصاحبه با آیتاللّه سیدمحمدحسین مرعشی شوشتری»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی عربی، تهران 1344ش؛ ناصر مکارم شیرازی، القواعدالفقهیة، قم 1411؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران 1371ش؛ حسینعلی منتظری، کتاب نهایةالاصول، تقریرات درس آیةاللّه بروجردی، ج 1، قم 1375؛ محمدمهدی موسوی اصفهانی، احسن الودیعة فی تراجم اشهر مشاهیر مجتهدی الشیعة، او، تتمیم روضاتالجنات، بغداد ?] 1348[؛ محمد موسوی بجنوردی، «مصاحبه با آیتاللّه دکتر سیدمحمدموسوی بجنوردی»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ محمدبن علی ناظمالاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1376ـ1377ش؛ محمدحسین نائینی، تنبیهالامة و تنزیهالملة، چاپ جواد ورعی، قم 1382ش؛ محمدحسن نجفی قوچانی، برگی از تاریخ معاصر: حیاتالاسلام فی احوال آیةالملک العلّام، پیرامون شخصیت نقش آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در پیشبرد نهضت مشروطیت، چاپ رمضانعلی شاکری، تهران 1378ش؛ همو، سیاحت شرق، یا، زندگینامه آقانجفی قوچانی، چاپ رمضانعلی شاکری، تهران 1362ش؛ حسن نظامالدینزاده، هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران، به کوشش نصراللّه صالحی، تهران 1377ش؛ «نقد تصحیح فوائد الاصول آخوند خراسانی (قده)»، حوزه، سال 5، ش 1 (فروردین و اردیبهشت 1367)؛ حبیباللّه نوبخت، «آخوند ملامحمدکاظم خراسانی»، وحید، دوره 14، ش 3 (خرداد 1355)؛ محمد واعظزاده خراسانی، «مصاحبه با استاد واعظ زاده خراسانی»، در حیات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آخوند خراسانی، همان؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش.
خویی، ابوالقاسم، مرجع تقلید شیعیان، فقیه و اصولی مبرِّز و رجالی صاحبنام معاصر و دارای آثاری برجسته در فقه، اصول، رجال و علوم قرآنی. او به گفته خود (1403، ج 22، ص17)، در 15 رجب 1317 (1278ش) در خوی در خانوادهای روحانی به دنیا آمد. نسبش به امام موسیبن جعفر علیهالسلام میرسد؛ ازاینرو در معجم رجالالحدیث (همانجا)، خود را موسوی خویی نامیده و در موارد دیگر نیز با همین عنوان امضا کرده است. برخی منابع، نجفی را نیز به این عنوان افزودهاند (رجوع کنید به امین، ج 6، ص 55؛ آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 1، ص 71؛ مشار، ج 1، ستون 240).پدرش، سیدعلیاکبر، فرزند سیدهاشم (نخستین فرد این خاندان که در خوی اقامت گزید) در 1285 در خوی به دنیا آمد و در 1307 برای آموختن علوم دینی به عتبات عراق رفت. وی در نجف نزد استادانی چون محمدبن فضلعلی شرابیانی* (فاضل شرابیانی) و محمدحسن مامقانی* درس خواند. در 1315 به خوی بازگشت. در پی ماجراهای پس از مشروطه، در 1328 به نجف هجرت کرد و از اطرافیان سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی* شد. سیدعلیاکبر خویی در 1346 به ایران بازگشت و در مسجد جامع گوهرشاد مشهد به اقامه نماز جماعت پرداخت. در 1314ش در پی خیزش مردم مشهد در اعتراض به جریان کشف حجاب، خیزشی که او نیز از سردمداران آن بود، تبعید شد. او پس از برکناری رضاشاه دوباره امام جماعت مسجد گوهرشاد شد. سیدعلیاکبر در 1331ش، هنگامی که برای زیارت به نجف رفته بود درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد. تقریرات درس اصول شرابیانی از آثار اوست (آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 4، ص 1609ـ1610؛ انصاری قمی، ص 54ـ55؛ نیز رجوع کنید به خویی، 1403، همانجا).زندگینامه. سیدابوالقاسم در خوی درسهای مقدماتی را فراگرفت، سپس به همراه برادرش، سیدعبداللّه (عالم دینی و از مدرّسان مقیم کربلا)، و سایر اعضای خانواده در 1330 به پدرش در نجف پیوستند (خویی، 1403، همانجا). در نجف پس از تکمیل دروس مقدماتی و آموزش ادبیات عرب متون فقهی و اصولی و نیز فلسفه را نزد استادان بسیاری، از جمله پدرش، میرزاعلیآقا شیرازی (رجوع کنید به شیرازی، ص 17؛ انصاریقمی، ص 56) و عبدالکریم زنجانی (خانمحمدی، ص 37) آموخت. در 1338 دروس خارج فقه و اصول را آغاز کرد و نزد استادان ممتاز نجف درس خواند. او در زندگینامه خودنوشتش در معجم رجالالحدیث (ج 22، ص 17ـ21، ذیل «ابوالقاسمبن علیاکبر») از ملافتحاللّه شریعت اصفهانی* (مشهور به شیخالشریعه)، مهدی مازندرانی، آقاضیاءالدین عراقی*، محمدحسین اصفهانی* (مشهور به محقق اصفهانی) و محمدحسین نائینی* به عنوان شاخصترین و تأثیرگذارترین استادان خود در دوره خارج نام برده و تصریح کرده که نزد دو نفر اخیر بیشتر درس خوانده و از هریک از آن دو، یک دوره کامل اصول فقه و چندین مبحث فقهی را فراگرفته است (نیز رجوع کنید به حسینیهمدانی، ص37؛ جعفریهمدانی، ص28).خویی علاوه بر فقه و اصول، به فراگیری علوم دیگر نیز پرداخت. او در زندگینامه یاد شده فقط از استادان ممتازش در فقه و اصول نام برده است، ولی قطعآ محمدجواد بلاغی*، استاد وی در کلام، تفسیر و علوم قرآنی و فن مناظره (انصاریقمی، ص 56؛ نیز رجوع کنید به سبحانی، ص 46ـ47)، بسیار بر او تأثیر گذاشته است تا آنجا که شاید بتوان بخش مهمی از دو کتاب البیان و نفحاتالاعجاز را عصاره آموختههای خویی از بلاغی به شمار آورد. او در البیان (برای نمونه رجوع کنید به ص 28، 68، 71، 219، 303) و نفحاتالاعجاز (برای نمونه رجوع کنید به ص 7، 29، 42، 44)، بارها از بلاغی و اثر مهم او، الهدی الی دین المصطفی، یاد کرده است. برخی تعابیر او در البیان (ص 68، پانویس 1، ص 71، پانویس 1) به شاگردی وی نزد بلاغی اشاره دارد. شماری از دیگر استادان خویی عبارتاند از: سیدابوتراب خوانساری* در رجال و درایه؛ سیدحسین بادکوبی* در حکمت و فلسفه؛ سیدعلی قاضی و شیخمرتضی طالقانی و سیدعبدالغفار مازندرانی در اخلاق و سیر و سلوک؛ و سیدابوالقاسم خوانساری* در ریاضیات قدیم (سبحانی، ص 47؛ انصاریقمی، همانجا؛ حسینی همدانی، ص 36، 48ـ49؛ صغیر، ص280). گفته شده استعداد خویی در زمینه هندسه فوقالعاده بوده است (رجوع کنید به شاکری، 1418ـ 1424، ج 3، ص 53).خویی (همانجا) گفته است که به چند طریق، اجازه روایت کتب اربعه و دیگر جوامع حدیثی شیعه را دارد که یکی از این طرق از استادش نائینی آغاز میشود. از دیگر مشایخ روایی او سیدعبدالحسین شرفالدینِ عاملی* است که از طریق او آثار عالمان اهل سنّت را نیز روایت کرده است (انصاریقمی، ص 58). در فاصله سالهای 1310ش تا 1312ش بسیاری از عالمان طراز اول نجف، از جمله نائینی، محمدحسین اصفهانی، آقاضیاءالدین عراقی، محمدجواد بلاغی، میرزاعلی شیرازی و سیدابوالحسن اصفهانی اجتهاد خویی را تأیید کردند (رجوع کنید به حکمی، 1371ش، ص 61).خویی از سالهای نخست تحصیل به تدریس نیز اهتمام فراوان داشت (رجوع کنید به انصاریقمی، ص 59ـ60؛ حسینی همدانی، ص 54) و قطعآ در دهه چهارم زندگی، مدرّس عالیرتبه حوزه نجف شد و حدود شصت سال این کرسی را در اختیار داشت. او در این مدت چند دوره اصول فقه و یک دوره کامل ابواب فقهی را تدریس کرد (رجوع کنید به ادامه مقاله) که امری نادر است (رجوع کنید به سعید شریف، 1990، ص 1003؛ مددی، ص 227؛ ایروانی، ص 228). مجموعه شاگردان خویی به چند نسل تعلق دارند (رجوع کنید به حسینی میلانی، ص 107ـ108؛ قائینی، ص 222). به گزارش منابع، در نخستین دوره درس خارج اصول خویی کسانی چون محمدتقی ایروانی، سلمان خاقانی، سیدمحمد روحانی*، علی خاقانی (مشهور به صغیر) و سیدمحمد کلانتر حضور داشتند. درباره تعداد شاگردان این دوره اختلافنظر وجود دارد (برای نمونه رجوع کنید به صغیر، ص 299ـ302؛ مددی، همانجا). محمدتقی بهجت نیز از شاگردان متقدم خویی بوده است (سبحانی، ص 35؛ قائینی، همانجا). به گزارش محمد صغیر (ص 265، پانویس 2) خویی حدودآ در 1323ش، به دعوت حاجآقا حسین قمی، مرجع بزرگ مقیم کربلا، برای تدریس به کربلا رفت و سه سال در آنجا ماند و پس از درگذشت قمی (1325ش) به نجف بازگشت. جعفری همدانی (ص 33ـ34) نیز این رویداد را با تفاوتهایی گزارش کرده است.خویی همچنین در سالهای 1310ش و 1328ش، برای زیارت مرقد امام رضا علیهالسلام، به ایران آمد و در قم و تهران نیز توقف کرد. در سفر اول در قم بر امام خمینی، که در آن زمان از مدرّسان و فضلای حوزه جدید قم بود، وارد شد و به عنوان یکی از شاگردان برجسته نائینی محلّ توجه علمای قم قرار گرفت (آیتاللّه سیدموسی شبیری زنجانی، یادداشت مورخ 21 خرداد 1390). در سفر دوم، نیز که همزمان با زعامت بروجردی بود، مورد توجه علما و فضلای حوزه قرار گرفت و با بزرگان حوزه، از جمله بروجردی* و محقق داماد* دیدار کرد (رجوع کنید به شبیری زنجانی، ج 2، ص 323؛ نیز رجوع کنید به شریفرازی، 1332ـ 1333ش، ج 2، ص 25ـ26). براساس برخی گزارشها، خویی مقام علمی بروجردی را ستوده است. خویی خود از این دو سفر و نیز تشرفش به حج در 1313ش یاد کرده است (رجوع کنید به 1403، همانجا).پس از درگذشت نائینی در 1315ش و محقق اصفهانی و آقاضیاء عراقی در 1321ش، مجلس درس خویی یکی از درسهای مهم حوزه نجف و بهتدریج پررونقترین محفل علمی و درسی شد. حتی با وجود مراجع و استادانی چون سیدعبدالهادی شیرازی*، سیدمحمود شاهرودی* و سیدمحسن حکیم*، درس خویی در حوزه نجف محوریت یافت و تعطیل یا برقرار شدن درس او، اثری آشکار بر جریان درسی حوزه میگذاشت (رجوع کنید به شریف رازی، 1332ـ1333ش، ج 2، ص 28، 294ـ295؛ یثربی، ص 226؛ انصاریقمی، ص 61، 75). بعدها خویی به «زعیم حوزه علمیه» ملقب شد که گفتهاند مورد تأیید آیتاللّه حکیم هم قرار گرفت (رجوع کنید به موسوی خلخالی، ص 221؛ داوری، ص 223؛ ایروانی، ص 228ـ229).از خویی نقل شده است که وی در مقام تدریس، نخست تمام همت خود را بر اصول فقه متمرکز کرده بود تا یک دوره اصول را بهطور کامل و جامع، به اصحاب درس خود انتقال دهد و سپس به سراغ فقه رود (رجوع کنید به مددی، همانجا). تأمل در تاریخ نگارش و انتشار تقریرات گوناگون درسها و نیز تاریخ تقریظهای خویی بر این آثار (رجوع کنید به ادامه مقاله) نیز مؤید این مطلب است.خویی (همانجا) شش دوره کامل خارج اصول تدریس کرد و دوره هفتم، بهسبب اشتغال او به مرجعیت، تنها تا مبحث ضدّ ادامه یافت، ولی درس خارج فقه او به مدت شصت سال، پیوسته برقرار بود (صغیر، ص 266). مباحث دوره ششم درس خارج اصول و نیز بسیاری از مباحث فقهی او ضبط شده است. درس خارج اصول او به منزله شرح و نقادی کتاب کفایة الاصول* تألیف آخوند ملامحمدکاظم خراسانی* بود؛ وی نخست به بررسی آرای مؤلف میپرداخت و سپس آرای دانشمندانی را که نظرشان در این کتاب مطرح شده، بررسی میکرد، از جمله آرای محمدحسین اصفهانی صاحب فصول، محمدتقی اصفهانی صاحب هدایةالمسترشدین، میرزای قمی صاحب قوانین و شیخانصاری، آنگاه آرای معاصران و شاگردان برجسته آخوند و استادان خود از جمله نائینی، محقق اصفهانی و آقاضیاء عراقی را نقل میکرد و سرانجام رأی خویش را بیان میکرد (گرجی، ص 205؛ نیز رجوع کنید به موسوی اصفهانی، ص 45). در خارج فقه، خویی نخست بر محور مکاسب شیخانصاری و مصباحالفقیه حاجآقارضا همدانی و از 1336ش بر محور عروةالوثقی، اثر مشهور سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی، تدریس میکرد (خویی، 1403، ج 22، ص 18ـ19؛ گرجی، همانجا). به نظر غروی تبریزی ( 1430ب، ج 2، مقدمه، ص 1)، ازآنرو کتاب عروةالوثقی محور درس خویی قرار گرفت که مشتمل بر فروع مهم و مسائل فراوان و مورد ابتلا بود. خویی در درس فقه نیز پس از نقل دیدگاههای شماری از فقیهان متقدم و متأخر و نیز صاحب عروةالوثقی (اثر محور) و شروح و حواشی مهم آن، نظر برگزیده خود را بیان و مدلل میکرد (گرجی، همانجا).نخستین دوره درس خویی در مقبرهای در حرم امام علی علیهالسلام تشکیل شد، ولی پس از چند تغییر مکان بهسبب فزونی شاگردانش مسجد خضرا، در جوار حرم، محل ثابت تدریس و دیگر فعالیتهای علمی و اجتماعی و مذهبی او شد. در سالهای پایانی، مجلس درس فقه وی در مدرسه دینی دارالعلم که خود ساخته بود، تشکیل میشد (صغیر، ص 300ـ304). روش او این بود که پس از القای کامل درس، حدود یک ساعت به پرسشهای شاگردانش پاسخ میداد (انصاری قمی، ص 64).شاگردان خویی قدرت بیان و دانش لغوی و ادبی وی را ستودهاند. او درسهای خود را به عربی فصیح و روان القا میکرد (رجوع کنید به حسینی همدانی، ص 54ـ 55؛ گرجی، همانجا؛ حیدر حباللّه، ص 229). مطالب درس خویی دارای انسجام و نظم منطقی و استوار بود (گرجی؛ مددی، همانجاها؛ قائینی، ص 222). او به خوبی میدانست که مسائل دشوار و قواعد پیچیده را چگونه از زوایای گوناگون بررسی و تحلیل کند و این از مظاهر نبوغ فکری خویی بود (محمداسحاق فیّاض، 1414، ص 47).خویی در آموزش شاگردان، بسیار ماهر و مسلط بود. در تدریس چنان نظاممند عمل میکرد که شاگردانش علاوه بر یادگیری مطلب، روش استنباط را هم میآموختند و میتوانستند آن روش را در تحلیلهای خود به کار گیرند. در عین حال، روش تدریس او سهلالوصول و دور از پیچیدگی و ملالت بود (قائینی، ص 222ـ223)؛ در واقع، خویی در مباحثات علمی خود چهارچوب، روش تحقیق و مبانی مشخصی داشت و شاگردانش میتوانستند منظومه فکری او را به خوبی دریابند. به همین دلیل خویی به اصطلاح «صاحب مدرسه» به شمار میرفت (مددی، ص 227ـ228). او شاگردانش را به مقتضای قابلیتها و استعدادهایشان به فراگیری علوم دینی گوناگون راهنمایی میکرد (طراد حماده، ص 126). مبانی، شیوه و کیفیت درس خویی چنان بود که بسیاری از شاگردان او نیز به روش او در تدریس و تتبع پایبند بودند (قائینی، ص 222). بسیاری از فقیهان برجسته معاصر، در حلقه درس وی پرورش یافتند و با احراز کرسیهای تدریس در حوزههای نجف و قم، شیوه اجتهادی او را به شیوه مسلّط و مقبول چند دهه اخیر حوزههای علمیه شیعه تبدیل کردند (حیدر حباللّه، همانجا).بهرهگیری خویی از استادان برجسته و متعدد، با مشربهای فقهی و اصولی گوناگون و سبکهای متفاوت سبب شد تا خویی ضمن آشنایی با این مشربها و مبانی و ضوابط آنها، به وسعت نظر، ژرفنگری و دقت چشمگیری در اصول فقه دست یابد (فضلی، ص140ـ141). بهکارگیری این مبانی اصولی در فروع فقهی و توجه ویژه او به سند و دلالت احادیث از رهگذر علوم رجال و درایه و دانشهای مرتبط (رجوع کنید به ادامه مقاله)، فقهِ خویی را نیز بر جایگاه ممتازی نشاند و آرای او را از دقت و پختگی برخوردار ساخت (رجوع کنید به موسوی خلخالی، ص 221؛ ایروانی، ص 229؛ انصاری قمی، همانجا). خویی تا حد امکان از آمیختگی مباحث اصولی و فقهی با مطالب عقلی و فلسفی محض پرهیز میکرد (حیدر حباللّه، همانجا)؛ بنابراین فقه او تنها مستند به ادله فقهی مانند نصّ قرآن و احادیث بود. او بهویژه در سند احادیث و وثاقت و ضعف راویان بسیار تأمل میکرد (موسوی اصفهانی، ص 46؛ علیدوست، ص 219؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). همچنین در تبیین مطالب اعتدال را رعایت و از ایجاز مخلّ و اطناب مملّ پرهیز میکرد. یک دوره اصول او حدود شش تا هفت سال طول میکشید (مددی، ص 227).شماری از شاگردان ممتاز خویی هیئتاستفتای ویرا تشکیل میدادند و پاسخ استفتائات را با هماهنگی با وی بر پایه آرای فقهیاش تنظیم میکردند. برخی از اصحاب جلسه فتوای او در دورههای مختلف عبارتبودنداز : صدرا بادکوبهای،سیدمحمدباقر صدر*، میرزاجواد تبریزی، سیدعلی حسینیبهشتی، سیدمرتضی خلخالی، سیدعلی سیستانی، محمدجعفر نائینی و مرتضی بروجردی (انصاری قمی، ص 78، 93؛ صغیر، ص 297ـ298؛ داوری، ص 223). از دیگر شاگردان او باید از حسین وحید خراسانی، سیدعلی هاشمی شاهرودی، محمدتقی جعفری*، سیدمحمدحسین فضلاللّه*، بشیر نجفی پاکستانی، سیدموسی صدر*، حاجآقا تقی قمی و سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی نام برد (برای فهرست نام شاگردان او رجوع کنید به سعید شریف، 1414، ص677ـ695؛ صغیر،ص331ـ 335؛ انصاری قمی، ص65ـ 66). پدر خویی نیز یک بار در درس او شرکت کرد ولی او به احترام پدر درس را ادامه نداد (رجوع کنید به شبیری زنجانی، ج 2، ص322).درباره زمان آغاز مرجعیت خویی اظهارات مختلفی شده است (رجوع کنید به مرقاتی، ص 261؛ داوری، همانجا) ولی مسلّم این است که پس از درگذشت آیتاللّه بروجردی مرجعیت خویی بهطور جدّی مطرح و پس از درگذشت آیتاللّه حکیم، او مرجع برتر شناخته شد (رجوع کنید به شریف رازی، 1352ـ1354ش، ج 2، ص 3، 5؛ موسوی اصفهانی، همانجا؛ ایروانی، ص 228؛ شاکری، 1414، ص 253ـ254). در همان زمان، سیدیوسف حکیم نیز رسمآ وجوه شرعی برجای مانده از پدرش را به خویی، به عنوان مرجع، سپرد (صغیر، ص 277).خویی حافظهای قوی داشت (رجوع کنید به سبحانی، ص 34ـ35؛ منیر خباز، ص 116ـ117؛ انصاری قمی، ص 55، 59؛ مددی، همانجا) و بسیار پرکار و اهل نقد و بحث بود (رجوع کنید به سبحانی، ص 34؛ شبیری زنجانی، ج 2، ص 321ـ323؛ مددی، همانجا). او با عالمان اهل سنّت و علمای ادیان دیگر نیز درباره مسائل اختلافی مناظره میکرد (انصاری قمی، ص 63؛ برای نمونههایی از آن رجوع کنید به خویی، 1394، ص 538ـ539، 560ـ561؛ نیز رجوع کنید به محمدجواد مغنیه، ص 523، که گفته است خویی در مباحثات و مناظرات علمی روش سقراطی داشت).برخی از ویژگیهای اخلاقی خویی را، علاوه بر زندگی ساده و بیآلایش و رعایت زی طلبگی چنین برشمردهاند: بردباری، تواضع، احترام گذاشتن به مراجعهکنندگان، پیشی گرفتن در سلام کردن، تکریم بزرگان و عالمان، بهویژه مراجع تقلید معاصرش. او هر روز با دو تن از بزرگان نجف جلسه مشورتی تشکیل میداد (رجوع کنید به سبحانی، ص 48ـ49؛ انصاری قمی، ص 77ـ85؛ صغیر، ص280ـ285؛ قطری، ص 145ـ147). اهتمام به زیارت حرم امیر مؤمنان و امامحسین علیهماالسلام از دیگر ویژگیهای او بود (انصاری قمی، ص 83).خویی به تبلیغ دین، ترویج علوم اسلامی و یاری رساندن به نیازمندان بسیار اهمیت میداد؛ ازاینرو خدمات اجتماعی وی گسترده بود و مؤسسات خیریه زیادی به یادگار گذاشت، از جمله مدرسه دارالعلم نجف؛ شهرک مسکونی مدینةالعلم در قم ویژه طلاب علوم دینی؛ دارالعلم و مجتمع امام زمان علیهالسلام در اصفهان؛ مدرسه علمیه همراه با کتابخانه در مشهد؛ دارالایتام و هنرستان فنی و حرفهای در بیروت؛ صدها مسجد و حسینیه، مدرسه، کتابخانه، درمانگاه و بیمارستان و دارالایتام در دورترین نقاط کشورهای اسلامی و تأسیس مؤسسات بزرگ زنجیرهای در برخی کشورها (انصاری قمی، ص 95ـ96؛ «مؤسسة الامام الخوئی الخیریة»، ص 559ـ566؛ بحرالعلوم، ص 152ـ155؛ نیز رجوع کنید به خویی*، بنیاد).مشهورترین فرزندان خویی که از عالمان دینی بودند، عبارتاند از: سیدجمالالدین، سیدمحمدتقی، سیدعبدالمجید (رجوع کنید به ادامه مقاله) و سیدعلی.مواضع و فعالیتهای سیاسی. خویی با اینکه در دوره جوانی و میانسالی در حوزه مسائل سیاسی، فعال و گاهی دارای مواضع شدید بود (رجوع کنید به قائینی، ص 224؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله)، پس از مرجعیتش بنای دخالت گسترده در مسائل سیاسی نداشت و میتوان گفت که از سیاست کناره گرفت. این تغییر رویکرد یا ازآنرو بود که بهطور خاص دخالت مرجعیت را در مسائل سیاسی، جز در حد ضرورت، به صلاح این نهاد نمیدانست (رجوع کنید به قائینی، همانجا)، یا ازآنرو بود که نظرش درباره نحوه دخالت عالمان دینی در حوادث سیاسی تغییر یافته بود. بااینهمه، ورود خواسته یا ناخواسته او به اوضاع سیاسی و اجتماعی عراق در ماههای پایانی عمر، بر حیات علمی و اجتماعیاش تأثیری انکارناپذیر گذاشت. او در برهههایی خاص درباره رویدادهای سیاسی ایران حساس بود. با بررسی تاریخی مواضع خویی درباره حوادث ایران پیش و پس از انقلاب اسلامی، میتوان این مواضع را به سه دوره تقسیم کرد :1) دوره اعتراض و واکنش شدید به رفتار حکومت وقت. نخستین موضعگیری مهم او، تلگرام به شاه در مخالفت با تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهر 1341 بود که آن را مغایر شرع و قانون اساسی اعلام کرد (رجوع کنید به اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص30ـ31). او همچنین در تلگرامی به آیتاللّه سیدمحمد بهبهانی* در بهمن 1341، مخالفت خود را با برگزاری همهپرسی به اطلاع وی رساند و آن را با قانون شریعت و مواد صریح قانون اساسی ناسازگار دانست و یادآور شد که خاموش کردن صدای ملت با قوه قهریه، دیری نخواهد پایید و تبلیغات عوامفریبانه، مشکلات را حل نمیکند و اقتصاد ورشکسته و ناخشنودی مردم را درمان نخواهد کرد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص60). در پی حمله مأموران به مدرسه فیضیه در ابتدای سال 1342ش، او در تلگرامی به امام خمینی اندوه شدید خود را از آن حادثه ابراز کرد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 75) و در تلگرامی شدیداللحن به شاه با اشاره به حوادث جاری، از انحطاط مملکت اسلامی و خطمشی زمامدارانش بهشدت اظهار تأسف کرد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص80). حدود یک ماه بعد نیز در پاسخ به نامه جمعی از علمای ایران، صلاحیت نداشتن حاکمان فاسد را اعلام کرد و وظیفه روحانیت را سنگین دانست و سکوت را ناروا شمرد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 101ـ105؛ نیز برای نامه مشابهی به تاریخ حدود شش ماه بعد رجوع کنید به همان، ج 1، ص 204ـ208).پس از قیام 15 خرداد 1342 و کشتار مردم، خویی با صدور بیانیهای دستگاه حاکم ایران را ستمگر خواند و همکاری با آن را تحریم کرد. شرکت در انتخابات دوره بیستویکم مجلس را نیز ممنوع کرد و چنین مجلسی را از درجه اعتبار ساقط دانست (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 124ـ125، 181). همچنین هنگامی که خبر دستگیری و شایعه محاکمه امام خمینی را شنید، همراه تعدادی از شاگردانش به کوفه نزد آیتاللّه حکیم رفت و پس از مشورت، هر دو مرجع، جداگانه تلگرام شدیداللحنی در حمایت از امام خمینی به ایران فرستادند (انصاریقمی، ص 89). در پی انتصاب حسنعلی منصور به نخست وزیری، خویی در اسفند 1342 با ارسال تلگرامی از او خواست اشتباهات دولتهای پیشین را تکرار نکند و قوانین مخالف اسلام را ملغا و امام خمینی و آیتاللّه قمی را آزاد کند (رجوع کنید به اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 235). پس از شروع نخستوزیری هویدا نیز در تلگرامهایی به او از بین بردن نفوذ صهیونیستها، الغای قوانین مخالف شریعت، برگرداندن امام خمینی از تبعید (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 283) و آزادی فوری مخالفان را خواستار شد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 285). او پس از اطلاع یافتن از رفتن امام خمینی به عراق (مهر 1344)، بیدرنگ شماری از اطرافیان خود و طلاب را به استقبال فرستاد و خود نیز دو بار به دیدن او رفت (انصاری قمی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به داوری، ص 224؛ شبیری زنجانی، همان یادداشت؛ برای برخی دیگر از نامهها و پیامهای او در این دوره رجوع کنید به اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 85ـ86، 178، 212، 221ـ225، 272). نقل شده است که در این دوره، مواضع او در برابر حکومت گاه چنان تند و شدید بود که امام خمینی از او خواست از شدت و حدّت آن بکاهد (رجوع کنید به اطلاعات، ش 19685، 18 مرداد 1371، ص 2).2) دوره سکوت. این دوره حدود دوازده تا سیزده سال طول کشید و تقریبآ از زمان استقرار امام خمینی در نجف آغاز شد. در این دوره، نه تنها از بیانیههای شدید دوره نخست، خبری نیست بلکه اعتراضی نیز به حوادث گوناگون ایران حتی حوادث سالهای 1356 و 1357ش، دستکم به طور علنی، گزارش نشده است. این موضع، گاه انتقاداتی نیز در پی داشته است. به نظر میرسد یکی از دلایل سکوت او بیتأثیر دانستن اعتراض بوده است (رجوع کنید به اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 463). همزمان با اوجگیری انقلاب اسلامی ایران و اخراج امام خمینی از عراق فرح دیبا، همسر محمدرضا پهلوی، به قصد تخفیف حرکت دینی مردم ایران در مقابله با حکومت پهلوی، در 28 آبان 1357 (مصادف با عید غدیر 1398) به صورت ناگهانی و بدون تشریفات متعارفِ کسب اجازه، در منزل آیتاللّه خویی با ایشان ملاقات کرد. در پی این دیدار، خویی در برخی محافل مورد انتقاد قرار گرفت، ولی او در یادداشتی خطاب به بعضی علما، ضمن تأکید بر ناگهانی و ناخواسته بودن این ملاقات، نوشت که در این دیدار فرصت را مغتنم شمرده و خواستهای ملت ایران را گوشزد کرده و به حوادث ناگوار و فجایعی که در ایران رخ داده بهشدت اعتراض کرده است (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 583).3) دوره همراهی با انقلابیون. او چند روز پس از ملاقات مزبور و در پی تشدید مبارزات مردم، درباره حوادث ایران و جنایات حکومت شاه بیانیهای خطاب به مراجع، علما و ملت ایران صادر کرد و از مردم خواست که با شجاعت و در عین حال با حفظ کامل موازین شرع قدم بردارند و در همه مراحل از مراجع تقلید و علما پیروی کنند (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 588ـ591). او پس از پیروزی انقلاب نیز همین موضع را حفظ کرد چنانکه در جریان همهپرسی نظام جمهوری اسلامی، در فروردین 1358، مردم را به شرکت در همهپرسی و رأی دادن به جمهوری اسلامی فراخواند (رجوع کنید به اطلاعات، ش 15817، 9 فروردین 1358، ص 2) و از شاگردان خود خواست که در امور انقلاب مشارکت کنند. در جنگ عراق با ایران، بهرغم فشار شدید دولت عراق، ایستادگی کرد و کمترین حمایتی از آنان نکرد (رجوع کنید به داوری، همانجا؛ سبحانی، ص 49). حتی به جواز تصرف در وجوه شرعی برای تأمین ملزومات رزمندگان ایران فتوا داد. بسیاری از مقلدان او، که به اجبار حکومت عراق در جنگ شرکت کرده بودند، تحت تأثیر فتوای او، خود را به نیروهای ایرانی تسلیم کردند یا به نیروهای ایرانی شلیک نکردند (انصاری قمی، ص90ـ91).خویی درباره برخی رویدادهای سایر کشورهای اسلامی یا مربوط به مسلمانان نیز واکنشهایی داشته است. از جمله، فتوای منع پیوستن به حزب کمونیست (رجوع کنید به خویی، 1414، ص 36)، تقدیر از ملی شدن نفت عراق (اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 351)، بیانیهای درباره جنگ چهارم اعراب با اسرائیل (مهر 1352/ رمضان 1393) و یاری رساندن به سرزمینهای اسلامی (همان، ج 1، ص 361)، و تلگرام به هویدا در بیان ضرورت پشتیبانی کامل دولت ایران از فلسطینیان (روحانی، ج 2، ص 354ـ355).مهمترین اقدام سیاسی خویی پس از انتفاضه شیعیان عراق در اسفند 1369/ شعبان 1411 همزمان با آزادسازی کویت از دست نیروهای نظامی عراق رخ داد. او با صدور اعلامیهای در 14 اسفند/ 18 شعبان، مجاهدان را به رعایت احکام شرعی و اعتدال فراخواند و این حرکت مردمی را هدایت کرد و در 17 اسفند/ 21 شعبان، هیئتی نه نفره را برای اداره مناطق آزادشده تعیین کرد (رجوع کنید به شاکری، 1414، ص 255؛ ساعدی، ص 69ـ70). در پی حمله حکومت بعثی به شهرهای شیعهنشین و شکست انتفاضه، نیروهای جمهوری عراق در 29 اسفند 1369/ 3 رمضان 1411 به نجف هجوم آوردند و پس از محاصره منزل خویی و کشتن دهها تن در اطراف بیت او، صدها تن از علما و طلاب و نزدیکان او را دستگیر کردند. سپس خویی و شماری از بستگانش را با تهدید برای دیدار با صدام به بغداد بردند و از او خواستند تا در صفحه تلویزیون ظاهر شود و از مجاهدان بخواهد تسلیم شوند. با اینکه خویی از پذیرش این خواسته سر باز زد، دستگاههای تبلیغاتی صدام سخنان خویی را با تحریف نقل کردند (انصاریقمی، ص 91ـ92؛ سودانی، ص 131؛ نیز رجوع کنید به العراق بین الماضی و الحاضر و المستقبل، ص 725). پس از آن، خویی در کوفه در حصر خانگی قرار گرفت و به محدودیتهای گسترده، فشارها و اهانتهای حکومت صدام دچار شد. بیش از یکصد تن از شاگردان، نزدیکان و اعضای خانوادهاش، از جمله فرزندش سیدابراهیم و دامادش سیدمحمود میلانی، دستگیر و شماری از آنها اعدام شدند. مدرسه دارالعلم نیز تخریب شد (انصاری قمی، ص82، 92؛ شاکری، 1414، ص 254؛ نیز رجوع کنید به سبحانی، ص50).خویی بهسبب ناملایمات و کهولت دچار بیماری سختی شد، ولی دولت عراق با خروج وی از کشور برای درمان موافقت نکرد. او به بیمارستان بغداد منتقل و پس از مداوایی مرموز مرخص شد (سبحانی، همانجا). خویی سرانجام در 17 مرداد 1371/ 8 صفر 1413، در 96 سالگی درگذشت. پیکر او شبهنگام با حضور مأموران امنیتی عراق و با حضور معدودی از نزدیکانش، پس از نمازگزاردن آیتاللّه سیدعلی سیستانی بر پیکر وی، در مقبره خانوادگی مخصوصی که خود در غرفهای جنب مسجد خضرا آماده کرده بود، به خاک سپرده شد (صغیر، ص 265ـ266، 303). با انتشار خبر درگذشت خویی، در نجف و کوفه حکومت نظامی برقرار شد و در بغداد و سایر شهرهای شیعهنشین نیروهای نظامی به حالت آمادهباش درآمدند (انصاری قمی، ص 96). حکومت عراق از تشکیل مجالس سوگواری و بزرگداشت و حتی به بهانه تعمیر مسجد خضرا از رفتن بر سر مزار او جلوگیری کرد، ولی در ایران و دیگر کشورهای اسلامی مجالس متعددی در بزرگداشت او برگزار شد («الساعات الاخیرة فی حیاة الامام الراحل»، ص300ـ301؛ شاکری، 1414، همانجا). برخی از نزدیکان خویی با ذکر قراینی مرگ او را مشکوک دانستهاند (رجوع کنید به «الساعات الاخیرة فی حیاةالامام الراحل»؛ سبحانی، همانجاها؛ شهابی، ص 337ـ338). پیشتر، در 1400/1980 نیز در حادثهای مشکوک، اتومبیل خویی در مسیر کوفه به نجف منفجر شده بود ولی او بهطرز شگفتیآوری نجات یافته بود (شاکری، 1414، همانجا).آرا و دیدگاهها. خویی در مبانی اصول فقه امامیه دگرگونیهایی پدید آورد. او در این عرصه علاوه بر تبیین، تقویت و گسترش برخی از دیدگاههای استادانش یا اصولیان پیشین، با ابتکار خود به نظریات نوینی دست یافت، مانند نظریه تعهد در وضع لغوی، نظریه تفسیر انشا به ابراز امر اعتباری، نظریه جریان نیافتن استصحاب در شبهات حکمی و نظریه اماره بودن استصحاب (برای این موارد و دیگر نوآوریهای او در اصول فقه رجوع کنید به محمداسحاق فیّاض، 1414، ص 53ـ56؛ صغیر، ص 321ـ 327). از مهمترین شاخصهای اصولی خویی که پایه بسیاری از آرای فقهی وی را تشکیل میدهد، مخالفت او با شهرت فتوایی است که پیامدهای مهمی دارد. طبق نظر مشهور در میان اصولیان، در صورت اشتهار یک فتوا در میان فقیهان، روایت معتبری که با آن ناسازگار باشد حجت نیست. همچنین شهرت فتوایی موجب اعتبار روایت ضعیف سازگار با آن میگردد. بهاصطلاح، شهرت «جابرِ» ضعف سند و «کاسرِ» اعتبار سند است. همچنین به نظر مشهور، شهرت روایی یکی از مرجّحات باب تعارض، هنگام تعارض دو خبر به شمار میرود (رجوع کنید به کاظمی خراسانی، ج 3، ص 153؛ بروجردی، ج 4، قسم 2، ص 205ـ206؛ محمداسحاق فیّاض، 1414، ص 55)؛ ولی خویی شهرت روایی را از مرجّحات باب تعارض به شمار نیاورده است. همچنین به نظر او، شهرت عملی (استناد شهرت به روایت در مقام افتا) هیچگاه ضعف خبر را جبران نمیکند، چنانکه اِعراض مشهور از خبر صحیح و موثق، موجب حجت نبودن و ضعف آن خبر نمیشود (رجوع کنید به واعظ الحسینی، ج 2، ص 159ـ162، 270ـ274). به نظر خویی، اولا شهرت فتوایی فقط در مواردی میتواند حجیت داشته باشد که از فقیهان متقدم، یعنی فقیهانی که به زمان اصحاب امامان نزدیک بودهاند، برآمده باشد، در حالیکه ما به آرا یا آثار اصحاب امامان علیهمالسلام دسترسی کامل نداریم. ثانیآ، شهرت فتوایی به خودی خود حجت نیست بلکه بر فرض سازگاری با روایت، حداکثر موجب ظن به صدور آن روایت از امام و بر فرض ناسازگاری با روایت، حداکثر موجب ظن به صادر نشدن آن روایت از امام است. در حالیکه برای حجیت اخبار، حاصل شدن «وثوق نوعی» لازم است (رجوع کنید به محمداسحاق فیّاض، 1414، همانجا؛ همو، 1377ش، ص 325ـ326؛ نیز رجوع کنید به موسوی اصفهانی، ص 45ـ46؛ برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به واعظ الحسینی، ج 2، ص 162ـ165).برخلاف روش اصولی آیتاللّه بروجردی که بر ضرورت دستیابی و التزام به فتاوای قدما مانند شیخمفید و شیخصدوق بسیار تأکید داشت و برای این فتواها مانند احادیث، حجیت قائل بود، خویی نه خبر ضعیفِ هماهنگ با نظر مشهور قدما و نه فتوای قدما که مستند به دلیل معتبر نیست، را نمیپذیرفت. به همین دلیل تتبع در آرای دیگران برای خویی در درجه نخست اهمیت نبود، بلکه آنچه مهم بود دلیل و قوّت و ضعف سند بود نه شهرت عملی یا فتوایی (رجوع کنید به مددی، ص 227؛ قائینی، ص 224)؛ ازاینرو خویی بهویژه در دورههای اخیرِ تدریس خود به پژوهش درباره سند روایات و وثاقت راویان اهتمام خاصی داشت (حیدر حباللّه، ص 228ـ229).خویی، علاوه بر شهرت، حجیت اجماع ــچه اجماع محصَّل و چه اجماع منقول ــ را نیز نمیپذیرفت و بر این باور بود که بسیاری از اجماعات، حتی در میان فقیهان متقدم، مَدرکی است (یعنی مستند به ادلهای است که دلالت آنها بر موضوع خدشهپذیر است). البته او بنابر رعایت احتیاط، در فتاوای خود به اجماع توجه میکرد. نتیجه منطقی کماعتنایی به شهرت و اجماع در شیوه اصولی خویی، رجوع به اصول عملیه یا استناد به ادله فقهی عام یا مطلق است. همچنین خویی بهسبب آشنایی عمیق با ادبیات و زبان عربی به خوبی با مدلولها و لوازم عرفی نصوص و متون حدیثی و قرآنی آشنا بود و چهبسا در استنباط احکام از این توانایی خود بهره میگرفت (رجوع کنید به واعظ الحسینی، ج 2، ص 136، 140ـ141؛ حیدر حباللّه، ص 229؛ علیدوست، ص 220).خویی در فتوادادن شجاعت بسیار داشت و چهبسا بر پایه مبانی خود با بسیاری از فتواهای مشهور یا آرای فقهی غالب مخالفت کرد و فتوای دیگری داد؛ از جمله آرای اوست: جواز خارج شدن زن از خانه بدون اجازه همسر مگر در شرایطی معیّن؛ جواز سقط جنین برای زن به هنگام ترس از زنده ماندن خود؛ جواز ازدواج دائم مردان مسلمان با زنان اهل کتاب؛ مشروط نبودن جهاد ابتدایی به حضور امام معصوم؛ شرط نبودن اجتهاد در قاضی؛ واجب نبودن رعایت ترتیب شستن طرف راست و چپ در غسل؛ جایز نبودن معامله ربوی میان پدر و فرزند و میان زن و شوهر به احتیاط واجب؛ جواز خوردن ماهیهایی که در داخل تور و درون آب میمیرند و طهارت چرمهای وارد شده از کشورهای غیرمسلمان که ذبح شرعی آنها مشکوک است (رجوع کنید به آثار و رسالههای فتوایی خویی؛ برای برخی نوآوریهای فقهی او رجوع کنید به محمداسحاق فیّاض، 1414، ص 56ـ 58؛ حکمی، 1371ش، ص 60ـ61؛ گرجی، ص 206ـ207). او رؤیت هلال را در هر منطقه برای ثبوت شرعی آن در همه مناطقی که در شب بودن با آن منطقه مشترکاند، کافی میدانست (حکمی، 1371ش، ص 60؛ نیز رجوع کنید به خویی، 1397، ج 1، ص 294ـ300؛ برای آشنایی با فقه سیاسی خویی، بهویژه دیدگاه او درباره حکومت و اختیارات فقیه در عصر غیبت رجوع کنید به خویی، 1975ـ1976، ج 1، ص 224ـ227؛ غروی تبریزی، 1430الف، ج 1، ص 356ـ367؛ همو، 1430ج، ]ج 2[، ص 156ـ194؛ توحیدی، ج 5، ص 32ـ74؛ عارفی، ص 42 به بعد).از مهمترین شاخصهای فقه خویی، اعتماد به خبر صحیح و حجیت خبر ثقه است؛ ازاینرو وی بیش از فقهای پیش از خود در نجف به علم رجال توجه نشان داد. او به گزینش راویان و شناخت راویان ثقه و ضعیف و استوارسازی قواعد حدیث و ضوابط اعتماد بر حدیث صحیح در ابواب فقه پرداخت (موسوی اصفهانی، ص 45). مبانی و دیدگاههای اصولی وی در رویکرد رجالیاش نیز تأثیر گذاشت. او به تبع حجت ندانستن شهرت و اجماع منقول، به حجیت خبر ثقه (نه خبر موثوق) اعتقاد داشت و معیار حجیت حدیث را صرفآ وثاقت رجال سند میدانست. خویی ازآنرو که در بسیاری از دیدگاههای رجالی مبتنی بر ثقه شمردن راویان مناقشه کرده بود، در پذیرش روایات سختگیری میکرد. مثلا او توثیقات عام، مانند قول به وثاقت تمامی اصحاب امام صادق علیهالسلام، مذکور در رجال طوسی، وثاقت هر که وکیل امام معصوم بوده است، وثاقت مشایخ اجازه و وثاقت راویان کثیرالروایه از امام معصوم را نپذیرفت و ادله آنها را مخدوش دانست (رجوع کنید به خویی، 1403، ج 1، ص 55ـ80). از سوی دیگر، وی به استناد قول ابنقولویه، سالها بر این باور بود که راویان اسناد کتاب کاملالزیارات این محدّث متقدم، و نیز تفسیر علیبن ابراهیم قمی* همگی مورد وثوق و معتبرند ولی این نظر را در دهه پایانی حیات خویش مردود دانست (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 49ـ50؛ خویی و تبریزی، ج 2، ص 457). این تجدیدنظر با توجه به کاربرد وسیع توثیق مذکور در آثار فقهی ـ استدلالی خویی، به تغییراتی اساسی در برخی آرای فقهی او انجامید.علاوه بر فقه و اصول و رجال، مهمترین حوزه فعالیت علمی خویی، دانش تفسیر و علوم قرآنی است. او چون احساس کرد که حوزه نجف از علوم قرآن و مسائل تفسیری به دور مانده است، از حدود 1330ش در روزهای تعطیل حوزه، درسی به عنوان تفسیر و علوم قرآن پیریزی کرد که به تألیف البیان فی تفسیرالقرآن* انجامید (سبحانی، ص 42؛ گرجی، ص 204ـ205). این اقدام خویی، شیوه جدیدی از مکتب اجتهادی علوم قرآنی و تفسیر را پدید آورد و آن را در حوزه نجف احیا کرد، ولی به دلایلی ادامه نیافت. بخش عمده تفسیر موجود، مباحث مقدماتی تفسیر است که حاوی نکتههای بسیار دقیق علمی در زمینه قواعد تفسیر و علوم قرآنی است. رویکرد اصلی او در این مقدمه، شبههشناسانه و پاسخ به اشکالات منتقدان است. خویی در این اثر، بحث تحلیلی و استنادی مبسوطی در دفاع از کیان و جایگاه قرآن و نشان دادن عظمت وحی و بیان اسرار هستی و اعجاز تشریعی دارد. او پیشتر نیز در اثر دیگر خود، نفحاتالاعجاز، به برخی از شبهات درباره اعجاز قرآن پاسخ داده بود. یکی از مهمترین دیدگاههای خویی در این عرصه تحریفناپذیری قرآن، نه به زیاده و نه به نقیصه است (رجوع کنید به خویی، 1394، ص 225ـ254؛ نیز رجوع کنید به تحریف*). خویی همچنین در موضوع مهم نسخ رهیافتی خاص داشت و پس از تحلیل و بررسی آیات متعدد، فقط منسوخ بودن آیه نجوا (رجوع کنید به مجادله: 12) را پذیرفت. او قرائات سبع را نیز فاقد اِسناد معتبر به پیامبر دانست، هرچند خواندن بر طبق هر یک از این هفت قرائت را در نماز جایز میشمرد (رجوع کنید به البیان فی تفسیر القرآن*؛ قرائات*؛ نسخ*؛ اعجاز قرآن*). روش اجتهادی و نقادانه خویی پس از او بر شماری از استادان برجسته علوم قرآنی اثر گذاشت (رجوع کنید به ایازی، ص 231).خویی هرچند در زمینه فلسفه و کلام، شهرت ندارد ولی در این عرصهها نیز تبحر داشت (رجوع کنید به حکمی، 1414، ص260ـ 261). با این همه، او جز یکی دو رساله، تألیف کلامی مستقل ندارد؛ البته در قالب مسائل اصولی نیز به کلام پرداخت و به عقاید مشهور امامیان وفادار و ملتزم بود (قائینی، همانجا). خویی به شعر هم علاقه داشت و گاهی شعر میسرود (رجوع کنید به مرقاتی، ص 261؛ ادامه مقاله). او در معماری نیز صاحب ذوق معرفی شده است (رجوع کنید به شبیری زنجانی، همان یادداشت).خویی در زمینه حفظ حوزه علمیه پرسابقه نجف و استمرار و گسترش حرکت علمی در آن و نیز اصلاح برنامهها و تغییر سنّتهای متداول آن بسیار مؤثر بود. یکی از کارهای مهم او در این عرصه، ترویج تقریرنویسی بود (رجوع کنید به ادامه مقاله). کثرت شاگردان و زعامت علمی او سبب شد تا تقریرنویسی در دیگر درسهای نجف و حتی حوزههای علمی دیگر نیز رایج شود (رجوع کنید به تقریرات*). ساماندهی تعطیلات حوزه یکی دیگر از کارهای اوست. قبلا درسهای رسمی حوزه نجف در تابستان برقرار بود، ولی خویی تعطیلات 45 روزه تابستانی را متداول کرد و از دیگر تعطیلات سال کاست (غروی، ص 236؛ نیز رجوع کنید به حوزه علمیه*، بخش :5 نجف).یکی از حوادث مهم در دوره زعامت و مرجعیت خویی در عراق، اخراج عالمان ایرانیتبار مقیم عراق بود که از اواخر دهه 1340ش رسمآ اجرا شد. با آنکه خویی از معدود کسانی بود که ملزم به خروج از عراق نشد، ولی اخراج بسیاری از شاگردانش، از رونق حلقه علمی او کاست و نیز ضربه روحی شدیدی به او وارد کرد (رجوع کنید به شریف رازی، 1352ـ1354ش، ج 2، ص 8ـ9). با وجود این، ورود بسیاری از شاگردان او به ایران و فعال شدن آنان در حوزههای علمی، بهویژه حوزه قم، سبب شد که اندیشههای او به نحو چشمگیری به این حوزهها سرایت کند. حوزه قم که تا حد زیادی از نظام فکری مؤسسش حائری یزدی* و بروجردی* و شاگردان آن دو اثر پذیرفته بود، میزبان گروهی از شاگردان خویی شد که در مکاتب فکری میرزای نائینی و محقق اصفهانی و آقاضیاء عراقی ریشه داشتند. حتی شماری دیگر از استادان مهاجر که شاگرد خاص خویی نبودند نیز در این زمینه تأثیری انکارناپذیر داشتند و با تشکیل جلسات درسی بزرگ، مکتب فقهی قم را متحول کردند. کسانی چون میرزاجواد تبریزی، میرزاکاظم تبریزی، سیدمحمد روحانی، سیدابوالقاسم کوکبی و حسین وحید خراسانی از این دو گروه استادان بهشمار میروند. علاوه بر اینها، توجه به استدلالها و آرای خویی در دروس فقیهانی که سابقه تحصیل در نجف نداشتند، مانند سیدمحمدرضا گلپایگانی، حسینعلی منتظری و محمد فاضل لنکرانی نیز بسیار چشمگیر است، چه در مقام ردّ و نقد و چه در مقام قبول و ابرام (رجوع کنید به علیدوست، ص 221؛ یثربی، ص 226؛ قائینی، ص 222).آثار. از خویی آثار متعددی در حوزههای گوناگون، بهویژه فقه، اصول، رجال، تفسیر و علوم قرآنی برجای مانده است که به چهار دسته تقسیم میشود: تقریرات درسهای استادانش؛ تقریرات درسهای خود او؛ تألیفات و رسالههای علمی؛ رسالههای عملیه و آثار فتوایی.1) تقریرات درسهای استادانش. در منابع از تقریرات او از درسهای فقه و اصول دو استاد اصلیاش، نائینی و محمدحسین اصفهانی یاد شده است (رجوع کنید به انصاری، ص 454ـ455، پانویس 2؛ انصاریقمی، ص 74). آقابزرگ طهرانی (1404، قسم 1، ص 71ـ72) از تقریرات درس آقاضیاء عراقی هم نام برده است. در این میان، مشهورترین آنها، تقریرات درس اصول نائینی به نام اجودالتقریرات است. این اثر که آخرین تقریرات اصول نائینی و از مهمترین مآخذ آرای اصولی او به شمار میرود، نخستین بار در زمان حیات نائینی در دو مجلد (سالهای 1348 و 1354)، در صیدا به چاپ رسید (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 1، ص 278؛ مشار، ج 1، ستون 241). خویی بعدها آن را بازنگاری کرد و تعلیقاتی هم بر آن نوشت (رجوع کنید به خویی، کتاب اجود التقریرات، ج 1، ص 2؛ نیز رجوع کنید به گرجی، ص 207) که جلد نخست آن در 1368 در تهران چاپ شد (سبحانی، ص40).2) تقریرات درسهای خود او. تشویق شاگردان به تقریرنویسی و طولانیبودن سالهای تدریس خویی و تربیت شاگردان فراوان سبب شد تا افراد بسیاری تقریرات درسهای او را تدوین کنند. بسیاری از این آثار را خویی خواند و بر آنها تقریظ نوشت و در زمان او چاپ شد. مهمترین تقریرات چاپ شده اصول فقه او، که خود (1403، ج 22، ص20) از آنها نام برده است عبارتاند از: دراسات فی الاصول اثر سیدعلی هاشمی شاهرودی (قس مشار، همانجا، که آن را، به اشتباه، اثر فرزند خویی معرفی کرده است)، تقریر کامل دوره سوم درس اصول خویی است که نخستین جلد آن در 1371 و دوره کامل آن در چهار جلد در 1419 چاپ شده است؛ مصباحالاصول به قلم سیدمحمدسرور واعظ حسینی بهسودی (چاپ اول در 1376 در نجف)؛ محاضرات فی اصولالفقه به قلم محمداسحاق فیاض که خویی آن را بسیار پسندیده (رجوع کنید به انصاری قمی، ص 68) و در تقریظ خود (1382) از آن تقدیر کرده است؛ مبانیالاستنباط نوشته سیدابوالقاسم کوکبی تبریزی؛ مصابیحالاصول به قلم سیدعلاءالدین بحرالعلوم، شامل نیمی از مباحث الفاظ؛ جواهرالاصول نوشته فخرالدین زنجانی؛ الرأی السدید فی الاجتهاد و التقلید به قلم غلامرضا عرفانیان خراسانی؛ رسالة فی الامر بینالامرین، درباره جبر و اختیار نوشته محمدتقی جعفری که در 1371 در نجف چاپ شد (مشار، همانجا). خویی این موضوع کلامی ـ فلسفی را به تبع آخوند خراسانی در کفایةالاصول، در مبحث اصولی «طلب و اراده» مطرح کرده و جعفری به گفته خود (ص 3)، مطالبی بر مباحث درس خویی افزوده است.مهمترین تقریرات چاپ شده درس فقه او یا به ترتیب مباحث مکاسب شیخانصاری یا بر محور عروةالوثقی است (رجوع کنید به خویی، 1403، ج 22، ص 19ـ20). از جمله تقریرات نوع اول عبارتاند از: مصباحالفقاهة فی المعاملات اثر محمدعلی توحیدی (متوفی 1395)، مشتمل بر دوره کامل مکاسب. جلد اول آن نخست در 1374 در نجف چاپ شد. خویی در تقریظ خود (1373) تتبع و تحقیق و تدقیق و وسعت آگاهی نویسنده از مصادر روایات را ستوده است؛ التنقیح فی شرح المکاسب به قلم علی غروی تبریزی؛ محاضرات فی الفقه الجعفری به قلم سیدعلی هاشمی شاهرودی، چاپ 1373 نجف (رجوع کنید به مشار، ج 1، ستون 241ـ242؛ مدرسی طباطبائی، ص 346).از تقریرات مبتنی بر عروةالوثقی اینها هستند: التنقیح فی شرح العروةالوثقی نوشته علی غروی تبریزی، در مباحث طهارت و اجتهاد و تقلید. در تقریظ خویی (1377)، به احاطه مؤلف بر دقایق مباحث اشاره شده است؛ المستند فی شرح العروةالوثقی به قلم مرتضی بروجردی، در مباحث صلوة، صوم و اعتکاف، زکات، خمس و اجاره؛ المعتمد فی شرح العروةالوثقی به قلم سیدرضا خلخالی، مشتمل بر مباحث حج. چون که مبحث حج عروةالوثقی کامل نیست، خویی بقیه مطالب را به ترتیب مناسک حج خود درس داد و خلخالی نیز این بخش از تقریرات را المعتمد فی شرح المناسک نامید؛ مبانی العروةالوثقی به قلم فرزندش محمدتقی خویی، مشتمل بر مباحث مضاربه، شرکت، مزارعه، مساقات، ضمان، حواله، نکاح و وصیت؛ تحریر العروةالوثقی اثر قربانعلی کابلی؛ دروس فی فقه الشیعة (مدارک العروة) به قلم سیدمهدی خلخالی، چاپ 1378 نجف (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج20، ص240؛ مشار، ج 1، ستون 242)؛ الدرر الغوالی فی فروع العلم الاجمالی نوشته رضا لطفی، چاپ 1367 نجف (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 8، ص 129).شماری از دیگر تقریرات فقهی او عبارتاند از: فقه العترة فی زکاة الفطرة به قلم سیدمحمدتقی حسینی جلالی؛ رسالة فی احکام الرضاع به قلم محمدتقی ایروانی و سیدمهدی خلخالی، حاصل درسهای خویی در رمضان 1374 و 1375، چاپ 1412 نجف (رجوع کنید به ایروانی و موسوی خلخالی، مقدمه موسوی خلخالی، ص 15، پانویس 1، ص 16، پانویس 1)؛ رسالة فی حکم اوانی الذهب به قلم سیدمهدی حجازی شهرضایی و رسالة فی الارث نوشته محمد جواهری، شرحی بر مبحث ارثِ اثر فتوایی خویی، منهاجالصالحین (برای تقریرات دیگر فقهی و اصولی رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 6، ص 219، ج 16، ص 16، ج 26، ص 31، 226).3) تألیفات و رسالههای علمی. خویی در زندگینامهاش (1403، ج 22، ص20ـ21) از این دسته آثار نیز نام برده است. آثار غیرفقهی وی عبارتاند از: البیان فی تفسیر القرآن در یک مجلد، شامل مقدمهای مهم و مبسوط درباره برخی مباحث علوم قرآنی و نیز تفسیر سوره حمد. البیان از آغاز انتشار ( 1375 در نجف؛ رجوع کنید به مشار، ج 1، ستون 241)، مورد توجه مجامع علمی و مبنای درسهای این رشته در حوزه و دانشگاه قرار گرفت (ایازی، ص 231). محمدصادق نجمی و هاشم هاشمزاده هریسی این اثر را با عنوان بیان در علوم و مسائل کلی قرآن و خلاصه آن را با عنوان شناخت قرآن به فارسی برگرداندهاند. فصل اعجاز آن را نیز جعفر سبحانی با عنوان مرزهای اعجاز به فارسی ترجمه کرده که در 1349ش چاپ شده است (برای سایر ترجمهها رجوع کنید به البیان فی تفسیر القرآن*)؛ رسالة فی نفحات الاعجاز (نجف 1342) اثری کلامی در دفاع از کرامت قرآن که آن را در 25 سالگی در پاسخ به کتاب حسن الایجاز فی ابطال الاعجاز (بولاق 1912) اثر فردی با نام مستعار نصیرالدین ظافر نوشته و جاودانگی قرآن را به عنوان معجزه خاتم پیامبران اثبات کرده است (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 24، ص 246)؛ اثر رجالی مهم او معجم رجالالحدیث*.آثار فقهی او با رویکرد استدلالی عبارتاند از: مبانی تکملة منهاجالصالحین، شرح استدلالی رساله عملیه تکملة منهاج الصالحین (رجوع کنید به ادامه مقاله) که به مبانی و ادله فتاوای خود در آن اثر پرداخته است. این اثر که به فقه جزا اختصاص دارد، از مهمترین و استوارترین متون فقهی امامی در زمینه حقوق کیفری و جنایی به شمار رفته است (رجوع کنید به گرجی، ص 208)؛ رسالة فی اللباس المشکوک، که به گفته خودش در ابتدای رساله (ص 3) آن را همزمان با تدریس این بحث نگاشته و نخستین بار در 1362 در نجف چاپ شده است (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 4، ص 437، ج 18، ص 293؛ مشار، همانجا؛ قس مدرسی طباطبائی، ص 346؛ انصاریقمی، ص 72، که تاریخ 1361 را ذکر کردهاند).برخی از این آثار فقهی و غیرفقهی خویی نیز منتشر نشدهاند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 1، ص530، ج 2، ص 213، 354، ج 17، ص 13؛ نیز رجوع کنید به همو، 1404، قسم 1، ص 72؛ طریحی، 1414الف، ص 745ـ746).4) رسالههای عملیه و فتاوای او. این آثار با نامهای گوناگون به صورت مستقل یا حاشیه بر آثار دیگران یا به صورت مجموعههایی در پاسخ به استفتائات گوناگون به عربی یا فارسی تنظیم شده و برخی از آنها به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است. از شماری از آنها، آثار فشردهتری با عناوینی مانند منتخب و تلخیص استخراج شدهاست. برخی از آثار فتواییخویی، در مجموعههایی همراه با فتاوای مراجع دیگر به چاپ رسیده است (برای فهرستی از این آثار رجوع کنید به خویی، 1403، همانجا؛ انصاری قمی، ص 72ـ 74). یکی از این آثار، حاشیه او بر عروةالوثقی است. خویی نخست حاشیهای بر این کتاب فتوایی نوشت که در جلسه استفتا با حضور شاگردان زبدهاش تنظیم شده بود، ولی پس از تدریس دوره کامل عروة بار دیگر بر آن حاشیه زد که گفتهاند حدود یک سوم آن با حاشیه قبلی متفاوت است (مددی، ص 227).مهمترین اثر فتوایی خویی، منهاجالصالحین است. خویی در مقدمه آن نوشته است که این اثر را به درخواست جمعی از اهل علم و مؤمنین، نخست به صورت تعلیقه بر منهاجالصالحین سیدمحسن حکیم طراحی کرده است. سپس تعلیقههای خود را به جای آرای حکیم در متن گنجانده و با تغییر دادن برخی عبارات و ترتیب برخی مسائل، کتاب حکیم را بر پایه فتاوای خود بازنویسی کرده است. این اثر، نخست در 1390 در نجف به چاپ رسید و پس از آن بارها تجدید چاپ شد (رجوع کنید به صغیر، ص297). سیدتقی طباطبائیقمی منهاجالصالحین خویی را با عنوان مبانی منهاجالصالحین در ده جلد شرح کرده است. شماری از فقهای پس از خویی، بهویژه شاگردان او، با الهام گرفتن از روش خویی در تألیف این اثر فتوایی، رسالههای عملیه خود را با عنوان منهاجالصالحین تألیف کردهاند. باتوجه به اینکه در منهاجالصالحین حکیم ابواب قضا، شهادات، حدود، قصاص و دیات گنجانده نشده بود، خویی در مقدمه تکملة گفته است که بهسبب پرسشهای فراوان در این مباحث، آرای خود را در این ابواب، به روش فتوایی تدوین و کتاب تکملة منهاجالصالحین را تألیف کرده است. بنابراین منهاجالصالحین خویی و تکمله آن، همه ابواب فقهی (از طهارت تا دیات) را دربردارند.خویی منظومهای با مطالب گوناگون، بهویژه درباره امام علی و اهل بیت علیهمالسلام، در 163 بیت سروده است (قس صدراییخویی، ص 172، که این منظومه را دارای 900 بیت معرفی کرده). محمدمهدی موسوی خرسان این ارجوزه را با عنوان علیٌ امامُ البَرَرة شرح کرده که با مقدمه سیدعلی حسینی بهشتی به چاپ رسیده است (بیروت 1424/2003). خویی قصیدهای نیز در رثای دامادش سیدنصراللّه مستنبط سروده است (رجوع کنید به نصیراوی، ص 232ـ233).بسیاری از آثار پیشین، در مجموعهای با نام موسوعة الامام الخوئی در پنجاه مجلد گرد آمده است. از این میان 33 مجلد نخست، شامل تعدادی از تقریرات درس فقه خویی به ترتیب عروةالوثقی است. یک جلد نیز به فهرست این کتابها اختصاص دارد. شش مجلد بعدی، شامل دو اثر از تقریرات دوره متقدم درس فقه خویی به ترتیب مکاسب شیخ انصاری است : مصباح الفقاهة فی المعاملات (بخش مکاسب محرّمه، ج 35) و التنقیح فی شرح المکاسب (در بیع و خیارات، ج 36 تا 40). مجلدات 41 و 42 این مجموعه، شامل مبانی تکملة المنهاج خویی است. در این 42 مجلد، یک دوره کامل فقه استدلالی بهترتیب ابواب فقهی گنجانده شده است. مجلدات 43 تا 48، یک دوره کامل اصول فقه را دربردارد، یعنی محاضرات فی اصولالفقه (ج 43 تا 46) و مصباحالاصول (ج 47 تا 48). مجلد 49 با عنوان مجمعالرسائل، شامل سه رساله از تقریرات درسهای خویی (رسالة فیالارث، رسالة فیالامر بین الامرین، و رسالة فی احکام الرضاع)، دو رساله از آثار علمی او (رسالة فی اللباس المشکوک و رسالة فی نفحات الاعجاز) و مقدمه مبسوط معجم رجال الحدیث با عنوان رسالة فی کلیات علم الرجال است. البیان فی تفسیر القرآن نیز در مجلد پایانی این مجموعه آمده است.فرزندان. سیدجمالالدین، فرزند ارشد خویی در 1337 در نجف به دنیا آمد. پس از فراگیری دروس مقدماتی و متون فقهی و اصولی، دروس عالی و نیز منطق و فلسفه را نزد کسانی چون محمدباقر زنجانی و صدرا بادکوبهای فراگرفت. سیدجمالالدین سپس در دروس خارج پدرش شرکت کرد. او همچنین به تدریس متون گوناگون پرداخت. سیدجمالالدین بخش عمده وقتش را صرف امور زعامت و مرجعیت پدرش کرد. او در 1359ش/ 1980 به دستور حکومت بعثی، عراق را ترک کرد و ناگزیر مدتی را در دمشق اقامت کرد. حدود چهار سال بعد، به سرطان دچار شد و پس از مدتی در تهران ساکن شد. امام خمینی فرزندش سیداحمد را به عیادت او فرستاد. وی در 1363ش در ایران درگذشت و در حرم حضرت معصومه به خاک سپرده شد. آثار او عبارتاند از: شرح کفایةالاصول آخوند خراسانی، بحث فی الفلسفة و علمالکلام، توضیحالمراد فی شرح تجریدالاعتقاد، شرح منظومه اثر سبزواری، بحوث فی کتاب شرح نهجالبلاغة اثر ابنابیالحدید، تیسیر الدراسة النحویة، شرح دیوان المتنبی، دیوان شعر به فارسی و کشکولی شامل بسیاری از مباحث و تعلیقات علمی و ادبی و فلسفی و شواهد شعری (طریحی، 1414ب، ص 273ـ277؛ نیز رجوع کنید به امینی، ص 170).سیدمحمدتقی خویی در 1337ش در نجف به دنیا آمد. او دروس دوره سطح را نزد استادانی چون سیدعبدالصاحب حکیم فراگرفت و سپس در درس خارج پدرش شرکت کرد. پس از تأسیس بنیاد خویی در 1368ش، سیدمحمدتقی به عنوان دبیرکل آن برگزیده شد. پس از انتفاضه شعبان 1411 (1369ش)، وی عضو هیئت منتخب پدرش برای اداره مناطق آزاد شده بود. در پی سرکوب این قیام و قتلعام بسیاری از شیعیان، او به همراه پدرش در کوفه در حصر خانگی قرار گرفت و سرانجام در 30 تیر 1373 در حادثه رانندگی مشکوکی (در مسیر کربلا به نجف) جان سپرد. علاوه بر تقریرات درس فقه پدرش، کتاب الالتزامات التبعیة فی العقود (بیروت 1414/ 1993) از آثار مهم اوست (شاکری، 1414، ص 254، 256ـ 257؛ نیز رجوع کنید به خویی*، بنیاد).سیدعبدالمجید، فرزند دیگر خویی در انتفاضه 1411 عراق، نقشی اساسی داشت. او پس از شکست انتفاضه از عراق گریخت و به لندن رفت و پس از درگذشت سیدمحمدتقی در رأس بنیاد خویی قرار گرفت. او با همکاری عراقیان تبعیدی برای سرنگونی حکومت بعثی عراق بسیار کوشید. پس از حمله امریکا به عراق در 1382ش/ 2003 و سقوط صدام، عبدالمجید به عراق بازگشت و تلاش کرد در وقایع سیاسی عراق تأثیرگذار باشد، ولی اندکی بعد در یک عملیات تروریستی در نجف به همراه چند تن از همراهانش به شهادت رسید (رجوع کنید به خویی*، بنیاد).منابع: محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/1983؛ همو، طبقات اعلام الشیعة: نقباء البشر فی القرن الرابععشر، مشهد، قسم 1ـ4، 1404؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374ش؛ امین؛ محمدهادی امینی، معجم رجال الفکر و الادب فیالنجف خلالالف عام، نجف 1384/1964؛ مرتضی انصاری، زندگانیو شخصیت شیخانصاریقدسسره، قم1373ش؛ ناصرالدین انصاری قمی، «نجوم امت: حضرت آیتاللّه العظمی حاج سیدابوالقاسم خوئی (رضوان اللّه علیه)»، نور علم، دوره 4، ش 11 (مهر و آبان 1371)؛ محمدعلی ایازی، «چه کسانی مروج مکتب تفسیری آیتاللّه خوئی شدند؟»، مهرنامه، ش 12 (خرداد 1390)؛ باقر ایروانی، «مرجعیة الامام الخوئی (قدسسره): السمات و المعالم»، الموسم، ش 17 (1414)؛ محمدتقی ایروانی و محمدمهدی موسوی خلخالی، رسالة فی احکام الرضاع فی فقه الشیعة، تقریرات درس آیتاللّه ابوالقاسم خویی، در موسوعة الامام الخوئی، ج 49، قم: مؤسسة احیاء آثار الامام الخوئی، 1430/2009؛ محمد بحرالعلوم، «الامام الخوئی: و انجازاته العلمیة و مشاریعه العامة»، در یادنامه حضرت آیةاللّه العظمی آقای حاج سیدابوالقاسم خوئی، ]قم[ : مؤسسه خیریه آیتاللّه عظمای خوئی، 1372ش؛ محمدتقی بروجردی، نهایة الافکار، تقریرات درس آیتاللّه عراقی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ]1364ش[؛ محمدعلی توحیدی، مصباحالفقاهة فی المعاملات، تقریرات درس آیتاللّه ابوالقاسم خویی، بیروت 1412/1992؛ محمدتقی جعفری، رسالة فی الامر بین الامرین، تقریرات درس آیتاللّه ابوالقاسم خویی، در موسوعة الامام الخوئی، همان؛ غلامحسین جعفری همدانی، «مصاحبه با آیةاللّه میرزاغلامحسین جعفری همدانی»، حوزه، سال 9، ش 4 (مهر و آبان 1371)؛ فاضل حسینی میلانی، «المرجعیة المتمیزة للامام الخوئی»، الموسم، ش 17 (1414)؛ محمد حسینی همدانی، «مصاحبه با استاد آیتاللّه حسینی همدانی (نجفی)»، حوزه، سال 5، ش 6 (بهمن و اسفند 1367)؛ مرتضی حکمی، «الامام الخوئی و انطلاقةالعلامة الجعفری الفلسفیة»، الموسم، ش 17 (1414)؛ همو، «حضرت آیتاللّه العظمی حاج سیدابوالقاسم خویی: پیشوای حوزه علمیه و مرجع عظیمالشأن»، مسجد، سال 1، ش 5 (شهریور ـ مهر 1371)؛ حیدر حباللّه، «تأثیرات مکتب اجتهادی آیتاللّه خوئی»، ترجمه عبداللّه امینی، مهرنامه، ش 12 (خرداد 1390)؛ یوسف خانمحمدی، اندیشه سیاسی شیخعبدالکریم زنجانی، قم 1388ش؛ ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیرالقرآن، قم 1394/1974؛ همو، «]پاسخ به استفتائی درباره حزب کمونیست[»، الموسم، ش 17 (1414)؛ همو، رسالة فی اللباس المشکوک، در موسوعة الامام الخوئی، همان؛ همو، رسالة فی نفحات الاعجاز فی رد الکتاب المسمی حُسن الایجاز، در همان؛ همو، کتاب اجود التقریرات، تقریرات درس آیتاللّه نائینی، قم: کتابفروشی مصطفوی، ]بیتا.[؛ همو، مبانی تکملة المنهاج، نجف ]1975ـ 1976[؛ همو، معجم رجال الحدیث، بیروت 1403/ 1983، چاپ افست قم ]بیتا.[؛ همو، منهاجالصالحین، نجف 1397؛ ابوالقاسم خویی و جواد تبریزی، صراةالنجاة: استفتاءات لآیةاللّه العظمی الخوئی مع تعلیقة و ملحق لآیةاللّه العظمی التبریزی، قم 1416ـ1418؛ مسلم داوری، «الامام الخوئی زعیم الحوزة العلمیة»، الموسم، ش 17 (1414)؛ حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 2، تهران 1376ش؛ «الساعات الاخیرة فی حیاة الامام الراحل»، الموسم، ش 17 (1414)؛ محمدرضا ساعدی، «خاطراتی از شیخ محمدرضا ساعدی از اعضای هیأت آیتاللّه خویی در ماجرای انتفاضه 1991 عراق»، شهروند امروز، سال 4، ش3 (25 تیر 1390)؛ جعفر سبحانی، «مرجعیت در شیعه»، در یادنامه حضرت آیةاللّه العظمی آقای حاج سیدابوالقاسم خوئی، همان؛ سعید شریف، «تلامذة الامام الخوئی»، الموسم، ش 17 (1414)؛ همو، «قبس من نور: تلامذة السید الخوئی دامظله»، همان، ش 7 (1990)؛ عبدالفلاح سودانی، «الامام الخوئی مدرسة فی التفسیر و الحدیث»، الموسم، ش 17 (1414)؛ حسین شاکری، «الامام السید الخوئی: سیرة و ذکریات»، در همان؛ همو، ذکریاتی، قم 1418ـ1424؛ موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، قم 1389ش ـ؛ محمد شریف رازی، آثار الحجة، یا، تاریخ و دائرةالمعارف حوزه علمیه قم، قم 1332ـ ]1333ش[؛ همو، گنجینه دانشمندان، تهران 1352ـ1354ش؛ سعید محمد شهابی، «رحیل الامام الخوئی: فصل آخر من فصول معاناة العراق»، الموسم، ش 17 (1414)؛ رضی شیرازی، «مصاحبه با آیةاللّه سیدرضی شیرازی»، حوزه، سال 9، ش 2 و 3 (خرداد ـ شهریور 1371)؛ علی صدراییخویی، سیمای خوی، تهران 1373ش؛ محمد صغیر، اساطین المرجعیّة العُلیا فی النجف الاشرف، بیروت 1424/ 2003؛ طراد حماده، «فکر الامام الخوئی (قدسسره) فیالتراث الاسلامی الشیعی المعاصر»، الموسم، ش 17 (1414)؛ محمدسعید طریحی، «الامام الخوئی: سیرة مشرقیة و آثار خالدة»، الموسم، ش 17 ( 1414الف)؛ همو، «السید جمالالدین الخوئی: 1337ـ1404ه »، در همان ( 1414ب)؛ محمداکرم عارفی، اندیشه سیاسی آیةاللّه خوئی، قم 1386ش؛ العراق بین الماضی و الحاضر و المستقبل، بیروت: مؤسسة الفکر الاسلامی، ]بیتا.[؛ ابوالقاسم علیدوست، «گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین ابوالقاسم علیدوست»، مهرنامه، ش 12 (خرداد 1390)؛ محمد غروی، الحوزة العلمیة فی النجف الاشرف، بیروت 1414/1994؛ علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی: التقلید، تقریرات درس آیتاللّه ابوالقاسم خویی، در موسوعة الامام الخوئی، ج 1، قم: مؤسسة احیاء الآثار الامام الخوئی، 1430الف؛ همان: الطهارة، تقریرات درس آیتاللّه ابوالقاسم خویی، در موسوعة الامام الخوئی، ج 2، قم: مؤسسة احیاء آثار الامام الخوئی، 1430ب؛ همو، التنقیح فی شرح المکاسب: البیع، تقریرات درس آیتاللّه ابوالقاسم خویی، ]ج 2[، در موسوعة الامام الخوئی، ج 37، قم: مؤسسة احیاء آثار الامام الخوئی، 1430ج؛ عبدالهادی فضلی، «معالم الشخصیة العلمیة عند الامام الخوئی»، الموسم، ش 17 (1414)؛ محمد قائینی، «گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین محمد قائینی»، مهرنامه، ش 12 (خرداد 1390)؛ منصور عبدالجلیل قطری، «ادب الاختلاف فی حیاة الامام الخوئی»، الموسم، ش 17 (1414)؛ محمدعلی کاظمی خراسانی، فوائدالاصول، تقریرات درس آیتاللّه نائینی، قم 1404ـ1409؛ ابوالقاسم گرجی، «نگاه کوتاهی به احوال و آثار آیةاللّه العظمی خویی»، تحقیقات اسلامی، سال 5، ش 1 و 2 (1369ش)؛ محمداسحاق فیّاض، «ابداعات الامام الخوئی فی الابحاث الاصولیة و الفقهیة»، الموسم، ش 17 (1414)؛ همو، «نوآوریهای اصولی و فقهی آیتاللّه خویی»، فقه، ش 17 و 18 (پاییز ـ زمستان 1377)؛ محمدجواد مغنیه، «زعیم الحوزة العلمیة»، الموسم، ش 6 (1410)؛ احمد مددی، «گفتوگو با آیتاللّه سیداحمد مددی»، مهرنامه، ش 12 (خرداد 1390)؛ حسین مدرسی طباطبائی، مقدمهای بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسی، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد 1368ش؛ جعفر مرقاتی، «الامام الخوئی»، الموسم، ش 17 (1414)؛ خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی، تهران 1340ـ 1344ش؛ منیر خباز، «ملمح فی شخصیة الامام الخوئی (قدسسره): ملکات فکریة لاتتوفر الا للعباقرة»، الموسم، ش 17 (1414)؛ «مؤسسة الامام الخوئی الخیریة: فکرتها و مشاریعها»، الموسم، ش 6 (1410)؛ حسن موسوی اصفهانی، «دروس من اجلال الامام الخوئی (قدسسره) لاساتذته»، همان، ش 17 (1414)؛ محمدمهدی موسوی خلخالی، «السید ابوالقاسم الخوئی: الفقیه و الاصولی»، در همان؛ ابراهیم نصیراوی، «الامام الراحل: مشاهدات و ذکریات»، در همان؛ محمدسرور واعظ الحسینی، مصباح الاصول، تقریرات درس آیتاللّه خوئی، ]قم [1380ش؛ میرمحمد یثربی، «سرانجام مکتب دوگانه علامهوحید بهبهانی و شیخمرتضی انصاری چه شد؟» (مصاحبه)، مهرنامه، ش 12 (خرداد 1390).
داماد، سیدعلی، فقیه امامیِ قرن سیزدهم و چهاردهم و از عالمان نقشآفرین در جهاد دفاعی مردم عراق با انگلیسیها. او در 1275 در تبریز به دنیا آمد. پدرش سیدمحمد نام داشت. سیدعلی، به تبریزی مشهور است و خود با همین عنوان امضا میکرد. به اعتبار نسبش که به امام رضا علیهالسلام میرسد و نیز محل تولد و محل تحصیلش، لقب «رضوی تبریزی نجفی» را برای او ذکر کردهاند؛ ولی از زمانی که دختر استاد خود، محمدحسن مامقانی*، را به همسری برگزید به داماد هم مشهور شد (← آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 4، ص 1525ـ1526؛ همو، 1403، ج 21، ص 112ـ113؛ طریحی، ص 393ـ394؛ تمیمی، ج 4، ص 89). سیدعلی در مدرسة طالبیه تبریز به تحصیل پرداخت و دروس مقدماتی و بخشی از درسهای دورة سطح را نزد استادان آنجا فراگرفت. او در نوزده سالگی به نجف رفت و پس از تکمیل دوره سطح، در دروس خارج فقه و اصول شرکت کرد. مهمترین استادان او سیدحسین کوهکمری*، میرزاحبیباللّه رشتی*، شیخمحمدهادی تهرانی* و محمدحسن مامقانی بودند. داماد پس از طی مدارج علمی، از برخی استادانش اجازة اجتهاد گرفت. درس او در حوزة نجف معروف بود و تعداد درخور توجهی شاگرد داشت (آقابزرگ طهرانی، 1404، همانجا؛ طریحی، ص 394ـ395). سیدمهدیبن علی غُرَیفی بحرانی، عبدالرضا آلراضی مالکی نجفی و سیدمحمدعلی غُرَیفی بحرانی از شاگردان او بودند (موسوعة طبقاتالفقهاء، ج 14، قسم 1، ص 436). برخی از اهالی آذربایجان، از جمله مردم تبریز، در تقلید به او رجوع کردند (آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 4، ص 1526).داماد با آغاز نهضت مشروطه در ایران، مانند برخی دیگر از عالمان بزرگ ایرانی مقیم عتبات، با صدور فتوا از آن حمایت کرد (همانجا). پس از تجاوز ارتش روسیه به شمال ایران و اشغال بخشهایی از آن، و سپس تجاوز قوای انگلستان به جنوب کشور، وی در شمار عالمانی بود که میخواستند برای دفاع از کشور، همراه با مجاهدان و به رهبری آخوند ملامحمدکاظم خراسانی* از عتبات عازم ایران شوند (← نجفیقوچانی، ص 127). پس از درگذشت خراسانی، در اجتماع عالمان مقیم عتبات در کاظمین در اوایل 1330 برای مهاجرت به ایران و دفاع در برابر اشغالگران خارجی، داماد حضوری فعال داشت (← نظامالدینزاده، ص 154ـ155؛ اسنادی دربارة هجوم انگلیس و روس به ایران، ص 461). او بههمراه شماری از عالمان برجستة مقیم عتبات، با ارسال پیام به مقامات و اشخاص متنفذ و عموم مردم ایران، اتحاد ملی ایرانیان و ایستادگی در برابر متجاوزان خارجی را خواستار شد (← نظامالدینزاده، ص 97ـ98، 105ـ 106، 114ـ117؛ اسنادی دربارة هجوم انگلیس و روس به ایران، ص400، 408ـ409).پس از آغاز جنگ جهانی اول (1914ـ1918) و اعلان جنگ متفقین به دولت عثمانی و در پی ورود قوای انگلیسی به بندر مهم و نفتخیز فاو، بسیاری از مراجع دینی و عالمان بزرگ مقیم عراق در برابر نیروهای اشغالگر انگلستان فتوای جهاد دادند؛ داماد نیز در اینباره موضع شدیدی گرفت و بهصورت فردی (برای نمونه ← جهادیه، ص 73ـ74) و جمعی (← رهیمی، ص 298ـ299؛ جهادیه، ص 86، 101؛ نیز ← کفائی، ص 409)، به وجوب جهاد دفاعی حکم کرد. او به صدور فتوا بسنده نکرد و پس از آغاز حرکت جهادی در شهرها و روستاهای عراق، مانند بسیاری از مجتهدان به جبهههای نبرد رفت. داماد و تعدادی از عالمان دیگر در 7 محرّم 1333 بههمراه مجاهدان عراقی و نیز بخشی از نظامیان عثمانی از نجف خارج شدند و پس از رسیدن به بغداد، از راه دجله عازم جبهه شدند. او و شریعت اصفهانی* (مشهور به شیخالشریعه) و سیدمصطفی کاشانی از جمله عالمان مستقر در محور مرکزی نبرد، قُرنه و عمّاره، بودند (آقابزرگ طهرانی، 1404، همانجا؛ اسدی، ص90ـ91؛ نیز ← رهیمی، ص 166ـ167، 170؛ جبوری، ص 21، 31). پس از عقبنشینی مجاهدان به منطقة کوت، داماد به همراه گروهی از عشایر مسلح، سه ماه در آنجا ماند و هنگامی که نیروهای انگلیسی به بغداد نزدیک شدند آنان از بیم اسارت، در کاظمین اقامت گزیدند. پس از آنکه نیروهای انگلیسی برای شکستن محاصرة بخشی از نیروهای خود به غراف حمله کردند، او و شماری دیگر از عالمان یازده ماه در کنار عشایر غراف و کوت ماندند. سرانجام، پس از شکست نیروهای عثمانی و مجاهدان و سقوط بغداد، داماد به نجف بازگشت (آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 4، ص 1526ـ1527؛ طریحی، ص 396). او در صفر 1336 در نجف درگذشت و پس از تشییعی باشکوه، در صحن حرم امامعلی علیهالسلام به خاک سپرده شد (امین، ج 8 ، ص 311؛ آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 4، ص 1527). برای او اوصافی مانند سادهزیستی، پرهیزکاری و حسنخلق ذکر شدهاست (آقابزرگ طهرانی، 1404، قسم 4، ص 1526؛ طریحی، ص 394).مهمترین آثار داماد عبارتاند از: مصباحالظلام فی شرح شرایعالاسلام در فقه، در شش مجلد (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 21، ص 112ـ113)؛ الانوار الالهیّة در درایه و رجال (همو، 1404، قسم 4، ص 1527؛ همو، 1337ش، ستون 304ـ305؛ نیز ← همو، 1403، ج 8، ص 55)؛ رساله عملیه که در 1321 در تبریز به چاپ رسید (همو، 1404، قسم 4، ص 1526؛ همو، 1403، ج 11، ص 217)؛ و اصولالفقه در سه مجلد (همو، 1403، ج 2، ص 207). اثر اخیر که با عنوان تقریرات الاصول نیز معرفی شده (همو، 1404، قسم 4، ص 1527؛ همو، 1337ش، ستون 304)، احتمالاً تقریرات درس محمدحسن مامقانی بودهاست (← مامقانی، ص 302).منابع : محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/1983؛ همو، طبقات اعلام الشیعة: نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، مشهد، قسم 1ـ4، 1404؛ همو، مُصَفَّی المقال فی مُصَنَّفی علم الرجال، چاپ احمد منزوی، تهران 1337ش؛ حسن اسدی، ثورة النجف علی الانگلیز، او، الشرارة الاولی لثورة العشرین، بغداد 1975؛ اسنادی دربارة هجوم انگلیس و روس به ایران: 1287 تا 1291ﻫ .ش، تألیف محمد ترکمان، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، 1370ش؛ امین؛ محمدعلی جعفر تمیمی، مشهد الامام، او، مدینةالنجف، نجف 1374/1955؛ کامل سلمان جبوری، النجف الاشرف و حرکةالجهاد: عام 1332ـ1333ﻫ/1914م، بیروت 1422/2002؛ جهادیه: فتاوی جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ جهانی اول، به کوشش محمدحسن کاووسی عراقی و نصراللّه صالحی، تهران: وزارت امورخارجه، 1375ش؛ عبدالحلیم رهیمی، تاریخ الحرکة الاسلامیة فی العراق : الجذور الفکریة و الواقع التاریخی (1900ـ 1924)، بیروت 1985؛ عبدالمولی طریحی، «ترجمة العلامة السید المجاهد السیدعلی داماد الرضوی اعلیاللّه مقامه»، العرفان، ج10، ش 4 (جمادیالآخره 1343)؛ عبدالحسین مجید کفائی، مرگی در نور: زندگانی آخوند خراسانی، تهران 1359ش؛ عبداللّه مامقانی، مخزنالمعانی فی ترجمة المحقق المامقانی، چاپ محمدرضا مامقانی، قم 1423؛ موسوعة طبقاتالفقهاء، اشراف جعفر سبحانی، قم: مؤسسة الامام الصادق، 1418ـ1424؛ محمدحسن نجفیقوچانی، برگی از تاریخ معاصر: حیاتالاسلام فی احوال آیةالملک العلّام، پیرامون شخصیت و نقش آخوند ملامحمدکاظم خراسانی در پیشبرد نهضت مشروطیت، چاپ رمضانعلی شاکری، تهران 1378ش؛ حسن نظامالدینزاده، هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران، بهکوشش نصراللّه صالحی، تهران 1377ش.
در آهنین ← دربند(1)NNNNدَرْء، قاعده، از قواعد فقهیِ حاکم بر فقه جزائی و حقوق کیفری، بهمعنای برداشتهشدن مجازات حدّ از متهم درصورت وجود شبهه. درء در لغت بهمعنای دفعکردن، دور کردن، رد کردن و بازداشتن است (جوهری؛ ابنمنظور؛ طُرَیحی؛ زَبیدی، ذیل «دَرَأ»). قاعدة درء، یا قاعدة «الحُدودُ تُدْرَأُ بِالشُّبَهات» بدان معناست که درصورت وجود شبهه یعنی تردید در حرمت عمل یا آگاهبودن متهم از این حرمت یا ماهیت موضوع یا وقوع عمل یا انتساب آن به متهم یا ارتکاب عمل از روی اختیار، مجازات متهم منتفی میشود (← بهبهانی، ج 2، ص 426؛ مصطفوی، ص 117؛ محقق داماد، ج 4، ص 43؛ امیدی، ص 41).از مهمترین مستندات فقهیِ قاعدة درء، احادیثی است که بهصراحت این قاعده را بیان کردهاند، از جمله احادیثی که محدّثان شیعی از پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و امامعلی علیهالسلام نقل کردهاند (غالباً با عبارت «اِدْرَؤوا الحُدودَ بِالشُّبَهات») و در آنها به دفع حدود در موارد بروز شبهه امر شدهاست (برای نمونه ← قاضی نعمان، ج 2، ص 465؛ ابنبابویه، 1404، ج 4، ص 74؛ همو، 1415، ص 437). در منابع حدیثی اهل سنّت نیز افزون بر نقل احادیثی با همین تعابیر، احادیثی مبنی بر لزوم دفع حدود تا آنجا که بتوان گریزی برای آن یافت با تعابیری چون «اِدْرَؤوا الحُدودَ مَا اسْتَطَعْتُم» و «اِدْفَعُوا الحُدوُدَ عَن عِبادِاللّهِ ما وَجَدْتُمْ لَهُ مَدْفَعاً» نقل شدهاست (برای نمونه ← ابنماجه، ج 2، ص850؛ تِرمِذی، ج 4، ص 33؛ بیهقی، ج 8 ، ص 386ـ387؛ شوکانی، ج 7، ص 271ـ272؛ مبارکفوری، ج 4، ص 573ـ574).بااینهمه، سند این احادیث مورد مناقشه قرار گرفتهاست. بسیاری از احادیث منقول در منابع اهل سنّت را ناقدان احادیث بهسبب ضعیفبودن راوی یا وجود اشکال در سلسله سند مانند «موقوف» بودن (دراینباره ← مصطلحالحدیث*) نپذیرفتهاند (← عینی، ج20، ص 259؛ شوکانی، ج 7، ص 272؛ نیز ← امیدی، ص 43). البته کثرت طرق نقل و وحدت مضامین احادیث مزبور و هماهنگی مُفاد آنها با سیرة پیامبر در اجرای حدود و نیز شیوة مواجهه صحابیان وی با اینگونه احادیث، موجب شده که فقهای مذاهب مختلف قاعدة درء را قابل استناد و مقبول و موجه تلقی کنند (← قرافی، ج 4، ص 313ـ316؛ ابنهمام، ج 5، ص 32؛ ندوی، ص 242ـ243؛ نیز ← ادامة مقاله). احادیث منقول در منابع شیعی نیز بهنظر خویی (ج 1، ص 154، 328ـ329) عموماً احادیث مُرْسَل* بهشمار میروند و برپایة موازین اصولی، مشمول ادلة حجیت خبر واحد* و قابل استناد برای اثبات قاعدة درء نیستند. باوجود این، فقهای امامی بدین استناد که برخی احادیث مرسل، از جمله مراسیل شیخصدوق (ابنبابویه) در کتاب من لایحضرهالفقیه، حکم احادیث مُسْنَد را دارند (برای نمونه ← بحرالعلوم، ج 3، ص300؛ نوری، 1415ـ1420، ج 4، ص 5ـ6) و نیز بهسبب شهرت روایی و نیز التزام عملیِ همة فقهای متقدم به مضمون احادیث درء (شهرت عملی) و ادلة دیگر (← ادامة مقاله) مفاد قاعدة درء را پذیرفته و ضعف سندی احادیث را جبرانپذیر دانستهاند (برای نمونه ← طوسی، ج 3، ص 66، ج 4، ص 199، 202؛ مقدساردبیلی، ج 12، ص 489؛ مرتضی بروجردی، ج 1، ص 11؛ نیز ← ربانی، ص 55ـ58). حتی برخی فقها حدیث مذکور را «مُجمعٌعلیه» و «متواتر» خواندهاند (← ابنادریس حلّی، ج 3، ص 446، 448، 475، 485؛ طباطبائی، ج 2، ص 495؛ قس خویی، ج 1، ص 168ـ 169). مستند دیگر این قاعده، احادیثی است که بهطور ضمنی بر اعتبار این قاعده دلالت دارد؛ از جمله احادیث دالّ بر معذور بودن فرد ناآگاه (جاهل) و مسئولیتنداشتن او (← کلینی، ج 1، ص 164، ج 5، ص 427؛ حرّعاملی، ج 28، ص 32ـ 33؛ نیز ← جهل*)، ابتنای حدود بر تخفیف و تسامح و احتیاط (مانند حدیث مشهوری که اشتباه حاکم در تبرئة مجرمان را از اشتباه او در مجازات بیگناهان بهتر دانستهاست ← ترمذی، همانجا؛ نیز ← آبی، ج 2، ص 549؛ شهیدثانی، 1413ـ1419، ج 14، ص 391؛ متقیهندی، ج 5، ص 309).مقبولترین و کممناقشهترین دلیل قاعده درء در فقه امامی و اهل سنّت، اجماع است. این قاعده، بهرغم مناقشات موجود دربارة مدارک و مستندات منقول آن، در فقه پذیرفته شدهاست. در این میان، فقهای مذهب ظاهری بر آناند که پس از ثبوت حد، شبهه نمیتواند مانع اجرای آن شود (← ابنحزم، ج 12، ص 57ـ58؛ ابنعابدین، ج 4، ص 18؛ نجفی، ج 41، ص 646؛ الموسوعةالفقهیة، ج 17، ص 134؛ مصطفوی، ص 118ـ119). فقها صراحتاً قاعدة درء را اجماعی و مسلّم معرفی کردهاند (← همانجاها؛ نیز ← سبزواری، ج 27، ص 226) و در احکام گوناگون مربوط به حدود به این قاعده استناد کرده و برپایة آن فتوا دادهاند. به تعبیر دیگر، اصل قاعده از منظر آنان خدشهناپذیر است، هرچند تطبیق آن بر پارهای موارد، نیاز به بحث و تأمل دارد (برای نمونه ← کاسانی، ج 9، ص 176، 186؛ ابنادریس حلّی، ج 3، ص 428، 433ـ434؛ ابنقدامه، ج 8 ، ص 196، 208ـ209؛ سیوطی، ج 1، ص 281ـ282؛ شهید ثانی، 1413ـ1419، ج 14، ص 329ـ331؛ جزیری، ج 5، ص 87 ـ88).بهتعبیر برخی محققان، مفاد قاعدة درء با موازین عقلی هماهنگ است، زیرا نسبت حکم به موضوع همانند نسبت معلول به علت است، یعنی همانطور که اگر همة اجزا و شروط علت در خارج موجود نشود معلول هم در خارج موجود نمیشود، اگر موضوع (جرم) هم محرز نباشد حکم (مجازات) به مرحلة اثبات نمیرسد. بنابراین، در شبهات موضوعی در باب کیفرها، جزا بر موضوع مترتب نمیشود (← موسوی بجنوردی، ص 176ـ177؛ محقق داماد، ج 4، ص 49).دربارة مراد از واژة «شبهه» در قاعدة درء آرای گوناگونی وجود دارد. برپایة تعریف برخی فقهای حنفی، شبهه مسقط حدّ آن است که با حقیقت و واقعیت مشابهت دارد ولی خود عین حقیقت و واقعیت نیست، «مایشبهُ الثابتَ و لیس بثابتٍ» (← کاسانی، ج 9، ص 172؛ ابننُجَیْم، ج 5، ص30). بنابر تعریفی عام، شبهه آن چیزی است که حلال یا حرام بودن یا صحیح یا فاسدبودن آن نامعلوم باشد (← سعدی ابوحبیب، ص 189؛ احمد فتحاللّه، ذیل «الشبهة»)، اما مراد از تعبیر شبهه در قاعدة درء را آن دانستهاند که هرگاه عملی (مثلاً سرقت، شرب خمر و...)، بدون درنظرگرفتن شرایط خاص، مشمول حدّ باشد، اما این عمل، با جهل به حکم یا موضوع همراه باشد، شبهه اتفاق افتادهاست (← مصطفوی، ص 117). این تعریف کلی، هم شبهات حکمی و هم شبهات موضوعی را دربرمیگیرد. بنابراین، بهموجب مفاد قاعدة درء، درصورت ناآگاهی مکلف از ماهیت مجرمانه کار خود، چه ناآگاهی از یک موضوع چه ناآگاهی از حکم آن، حدّ جاری نمیشود (← حرّعاملی، همانجا؛ خویی، ج 1، ص 167ـ169؛ زُحَیلی، ج 6، ص 36ـ38؛ نیز ← «قانون مجازات اسلامی»، مواد 64، 166؛ جهل*). شبهه حکمی مواردی است مانند تصرف مخفیانه پدر در مال فرزند یا یکی از شرکا در مال مشاع، که هرچند شباهت ظاهری با سرقتِ دارند، حقیقت شرعی آنها سرقت نیست یا دستکم سرقت مستوجب حدّ نیست. از موارد شبهه موضوعی میتوان به شرب خمر براثر اشتباه در مصداق مایع نوشیدنیِ مجاز اشاره کرد (برای تفصیل مطلب و آرای دیگر دربارة معنای شبهه در قاعدة درء ← محقق داماد، ج 4، ص 52ـ54).دربارة اینکه چه نوع شبهاتی مشمول قاعدة درء میشوند، اتفاقنظر وجود ندارد. برپایة تفسیری موسّع، احادیث درء بهگونه مطلق همة انواع شبهات حکمی و موضوعی را مشمول قاعده قرار دادهاست: چه منشأ تحقق ناآگاهی، قصور مکلف باشد یا تقصیر او؛ چه او هنگام ارتکاب عمل، متوجه ناآگاهی خود باشد یا نباشد (جهل مرکّب)؛ و چه او در ادعای خود صادق باشد یا نباشد. ولی این تفسیر موسع را نمیتوان پذیرفت، زیرا استناد به عموم احادیثِ درء، مستلزم توسعه نامحدود مصادیق شبهه و تسری قاعده به هر شبهه مورد ادعا و درنتیجه، تعطیل حدود است؛ امری که با مفاد دسته دیگری از احادیثِ ناظر به اهمیت اجرای حدود بهشدت تعارض دارد (← حد/ حدود*). افزون بر این، بهتصریح برخی احادیث دیگر، صِرف ادعای ناآگاهی از حکم موجب درء حدّ نمیشود (← حرّعاملی، ج 28، ص 125ـ 126). درنتیجه، مفاد احادیث درء بر عموم خود باقی نیست و تخصیص یافتهاست. ازاینرو، برخی فقها شماری از شبهات را از شمول قاعدة استثنا کردهاند. مثلاً گفتهاند که ادعای فرد مرتکب جرم، مبنی بر ناآگاهی از حکم یا موضوع فقط درصورتی پذیرفتهاست و مشمول قاعدة درء بهشمار میرود که این ادعا نامحتمل نباشد (← علامه حلّی، 1413ـ1419، ج 3، ص 532؛ شهید اول، ص 235؛ طباطبائی یزدی، ج 3، ص 522).فقهای امامی دربارة شمول قاعدة درء بر شبهات موضوعی، مشروط بر احراز درستی یا محتملبودن مدعا، اتفاقنظر دارند (برای نمونه ← نجفی، ج 41، ص 264ـ265، 481؛ امام خمینی، ج 2، ص 456ـ457)؛ اما برخی از آنها دربارة شمول آن بر شبهات حکمی مناقشه کردهاند، زیرا برپایة برخی احادیث (← حرّعاملی، ج 28، ص 125ـ127) و آرای فقهی، شیوع احکام میان مسلمانان، اَماره آگاهی آنان از این احکام است. برایناساس، ادعای افراد ساکن در دارالاسلام* مبنیبر جهل به احکام و قوانین شایع و مشهور مانند حرمت ازدواج با محارم یا حرمت چند همسری برای زن، رافع مسئولیت و دافع حدود نیست؛ مگر آنکه اثبات شود که این جهل ناشی از قصور مکلف بوده نه تقصیر او (← مفید، ص780؛ نیز ← استادی، 1383ش، ص 181ـ185؛ محقق داماد، ج 4، ص 26ـ28).برپایه دیدگاهی دیگر، احادیث دالّ بر معذوربودن جاهل صرفاً بر جهل قصوری حمل میشود و جهل ناشی از سهلانگاری و تقصیر عذر بهشمار نمیرود و رافع مسئولیت کیفری نیست (← محمدتقی بروجردی، ج 3، ص 228ـ229؛ حجتی بروجردی، ج 2، ص 212ـ213). مطابق این نظر، مراد از علم که از شروط تنجز و قطعیت تکلیف است صرفاً علم فعلی نیست، بلکه علم بالقوه و امکان عالمشدن هم کفایت میکند، بهطوریکه فرد اگر بخواهد تواند از تکالیف شرعی خود آگاه شود. بنابراین، جهلی مانع از اجرای حدّ است که شخص جاهل، از رفع آن ناتوان باشد. ازجمله مستندات این دیدگاه، وجوب فراگیری احکام است. احادیث نیز جاهل مقصر را نکوهش کردهاند (برای نمونه ← شهید ثانی، 1413ـ1419، ج 14، ص 338ـ339، 461ـ462؛ محمدباقر مجلسی، ج 7، ص 285). بهنظر برخی فقیهان معاصر، شمول قاعدة درء بر جاهلِ به حکم، در جهلِ قصوری اطلاق دارد و در جهل تقصیری مشروط بدان است که مرتکبِ جرم، به حلیت آن اعتقاد داشته و متوجه جهل خود نبوده باشد. برایناساس، اگر ناآگاهیِ متهم ناشی از تقصیر او بوده و وی، بهجهل خود توجه داشتهباشد معذور نیست، و حدّ ساقط نمیشود (← خوانساری، ج 4، ص 326؛امامخمینی، ج 2، ص 456؛ خویی، ج 1، ص 169). برپایة آرای مذکور، دو نوع جهلِ مورد ادعای کسی که متهم به مسئولیت کیفری شده در فقه امامی مصداق شبهه در قاعدة درء بهشمار میرود: یکی همه گونههای جهل قصوری و دیگر، آن دسته از جهلهای تقصیری که اولاً به احکام شایع و رایج در سرزمین اسلامی تعلق نگرفتهباشد و ثانیاً از نوع جهل مرکّب باشد.بهنظر حقوقدانان، پذیرش جهل بهعنوان عامل رفع مسئولیت، جز در موارد استثنا، سبب ایجاد بیعدالتی و هرجومرج اجتماعی میشود. بنابراین، اشخاص ملزم به فراگرفتن قوانیناند و بیاطلاعی از قانون پذیرفته نمیشود. افزونبراین، ناآگاهی از تفسیر قانون نیز رافع مسئولیت نیست (برای تفصیل ← امامی، ج 4، ص 82 ـ84 ؛ عوده، ج 1، ص430ـ431؛ نیز ← جهل*).از دیگر مصادیق شبهه در قاعدة درء، شبهة خطا و شبهة اکراه است. مثلاً، اگر متهم ادعا کند که از روی خطا (بدون عمد) یا اکراه (بدون اختیار) مرتکب عمل شدهاست و برای قاضی شبهه ایجاد شود، بهاستناد احادیث (برای نمونه ← حرّعاملی، ج 28، ص 110) و آرای فقها (برای نمونه ← شهید ثانی، 1403، ج 9، ص 210؛ نجفی، ج 41، ص 276، 295) قاعدة درء جاری و اجرای حدّ منتفی میشود (نیز ← محقق داماد، ج 4، ص 59ـ 62؛ موسوی بجنوردی، ص 181). دیگر مصادیق مهم شبهه در فقه اسلامی عبارتاند از: تعارض میان بیّنات، انصراف اقرارکننده از اقرار خود و تأخیر در اثبات اتهام تا زمانی خاص (← ربانی، ص 174ـ179).در حقوق کیفری برای تحقق جرم، وجود سه عنصر ضروری بهشمار رفتهاست: عنصر قانونی، عنصر معنوی (روانی) و عنصر مادی. وجود شبهه در هریک از این عناصر میتواند زمینه اجرای قاعدة درء را فراهم کند. شبهه در عنصر قانونی جرم، بهمعنای تردید دربارة قانونیبودن مجازات برای عملی خاص است. شبهه در عنصر معنوی، بهمعنای تردید در وجود قصد مجرمانه یا سوءنیت از جانب متهم است. شبهه در عنصر مادی، بهمعنای تردید در تحقق خارجی جرم بهسبب خلل در ادله اثبات دعواست. این شبهات را میتوان با برخی اقسام شبهه در فقه انطباق داد، مثلاً شبهه نوع اول درواقع مشابه شبهات حکمی در فقه است (← محقق داماد، ج 4، ص 62ـ65).فقها و حقوقدانان اهل سنّت هم در آثار خود اقسام شبهه را به گونههای مختلف ذکر کردهاند، مانند شبهه در محل، شبهه در جهت، شبهه در عقد، شبهه در فعل و شبهه در فاعل (برای نمونه ← عوده، ج 1، ص 212ـ214؛ وادعی، ص 21ـ41). برخی از این اقسام، با گونههای شبهة رایج در فقه امامی منطبق یا مشابه است. از اقسام مهم شبهه در فقه اهل سنّت، شبهه در «جهت» است که در مواردی صدق میکند که جواز یا حرمت کاری میان فقها اختلافی باشد (← نَوَوی، ج 7، ص 312؛ عوده، ج 1، ص 213؛ وادعی، ص 42). شبهه در محل هم که در فقه شافعی و حنفی مطرح شده، مشابه شبهه حکمی در فقه امامی است (← نووی، ج 7، ص 311؛ حَصکَفی، ج 4، ص 182). همچنین، اگر کسی با یکی از محارم خود عقد ازدواج ببندد یا همسر پنجم اختیار کند و از حرمت چنین عقدی آگاه باشد، بهنظر برخی از فقهای حنفی این حالت، شبهه در عقد (شبهةالنکاح) است که موجب سقوط حدّ میشود (← زحیلی، ج 6، ص 31؛ وادعی، ص 28ـ29). اما از دیدگاه فقهای امامی و سایر مذاهب اسلامی، در این مورد قاعدة درء را نمیتوان جاری کرد (← ابنادریس حلّی، ج 3، ص 428؛ امامخمینی، ج 2، ص 456؛ نیز ← عوده، ج 1، ص210ـ211؛ وادعی، ص 43ـ45؛ نیز برای دیگر گونههای شبهه و تقسیمات آن در مذاهب مختلف ← وادعی، 1421؛ شبهه*).از تعابیر برخی فقها برمیآید که شبهه باید برای قاضی حاصل شود تا قاعدة درء جریان یابد، زیرا از یکسو خطاب قاعدة درء به قاضی است و از سوی دیگر، آن که صلاحیت صدور و اجرای حکم را دارد، قاضی است نه متهم (← علامه حلّی، 1413ـ1419، ج 3، ص 559؛ ابنفهد حلّی، ج 5، ص 51؛ شهید ثانی، 1403، ج 9، ص 242). ولی باتوجه به صراحتنداشتن غالب منابع فقهی دراینباره، میتوان گفت که حکم دفع مجازات ناظر به خود شبهه است، چه شبهه برای قاضی حاصل شود یا برای متهم یا برای هر دو. البته در برخی موارد، تحقق شبهه نزد متهم موجب حصول آن در نزد قاضی هم میشود؛ مثلاً اگر متهم ادعا کند که دچار فراموشی، اکراه یا ناآگاهی از موضوع یا حکم بوده و قاضی این مدعا را محتمل بداند، برای او هم شبهه حادث میشود. یکی از مصادیق شبهه نزد قاضی شبهات مفهومی است، یعنی هنگامی که قاضی بهرغم احراز موضوع، در مفهوم تردید داشتهباشد. بهاستناد وجود این شبهه، حدّ در مورد تردید منتفی میشود (محقق داماد، ج 4، ص 72ـ75؛ موسوی بجنوردی، ص 182).پس از توقف اجرای حدّ بهاستناد وجود شبهه و شمول قاعدة درء، دیگر آثار و پیامدهای آن بسته به چگونگی شبهه و نوع جرم، متفاوت است. ممکن است کیفر متهم از حوزة حدود به قلمرو تعزیرات کشانده و مجازات سبکتری جایگزین شود و نیز ممکن است اساساً متهم غیرقابل تعقیب و مجازات دانسته شود و حتی آثار فعل صحیح بر کار او بار شود (برای مثالهای فقهی ← محقق داماد، ج 4، ص 77ـ78؛ امیدی، ص 52).از مباحث مهم دربارة قاعدة درء دامنة شمول آن است، یعنی آنکه آیا این قاعده مطابق تعبیر احادیث درء (اِدْرَؤوا الحُدُودَ) تنها شامل حدود است یا تعزیرات و قصاص را هم دربرمیگیرد. واژة «حدّ» بهمعنای عام آن (مطلق مجازات الهی) بر «تعزیر» و «قصاص» نیز اطلاق میشود، ولی بهمعنای خاص آن (مجازات معیّن) شامل تعزیر (مجازات کمتر از حد) و قصاص نیست. بهتعبیر دیگر، در معنای اول، تعزیر و قصاص قسمی از حدّ و در معنای دوم، قسیم حدّند. احادیث هم گاهی میان حدّ و آن دو تمایز قائل شده و گاهی حدّ را بهمعنای عام بهکار بردهاند (← حرّعاملی، ج 28،ص11، 45ـ47، 56ـ59، 358ـ360؛ نوری، 1407ـ1408، ج 18، ص 9، 103؛ نیز ← استادی، 1382ش، ص60ـ69؛ همو، 1383ش، ص 173ـ178؛ تعزیر*؛ حد/ حدود*؛ قصاص*). دربارة شمول قاعدة درء بر حدود بهمعنای أخص هیچ تردید و مناقشهای نیست (نجفی، ج 41، ص 481؛ عوده، ج 1، ص 208)، ولی دربارة شمول آن بر تعزیرات و قصاص اختلافنظر وجود دارد. برخی فقها بدین استناد که در احادیث درء، لفظ حدود با الف و لام بهکار رفتهاست و افادة عموم میکند، یا به ادلهای دیگر، قاعده را شامل تعزیر و قصاص هم دانستهاند (← محمدتقی مجلسی، ج10، ص 229؛ نیز ← موسوی بجنوردی، ص 185ـ186؛ ادامة مقاله).دربارة اشتمال قاعدة درء بر تعزیرات، افزونبر استناد به احادیث با این توضیح که برپایة احادیث، ملاک سقوط مجازات، جهل است خواه حدّ باشد و خواه تعزیر (← کلینی، ج 7، ص 248ـ249؛ حرّعاملی، ج 28، ص 32ـ33)، به قیاس اولویت نیز استناد شده، با این استدلال که چون حدود که از تعزیرات مهمتر است با شبهه ساقط میشود، تعزیرات هم به طریق اَوْلی با شبهه ساقط خواهد شد (← استادی، 1383ش، ص 179). بهنظر نجفی (ج 41، ص 257ـ258) واژة حدّ هرگاه بدون قرینه بهکار رود، از جمله در حدیث «اِدْرَؤوا الحُدود»، بهمعنای خاصِ آن اطلاق میشود و شمول آن بر تعزیر نیازمند قرینه است (نیز ← استادی، 1382ش، ص 59، 69ـ70؛ همو، 1383ش، ص178).ظاهر سخن شماری از فقها بر جارینشدن قاعدة درء در قصاص دلالت دارد، از جمله مقدس اردبیلی (ج 13، ص 298، 343، قس ج 14، ص10، که تلویحاً بیانگر شمول قاعده بر قصاص است) و نجفی (ج 41، ص 258، 636). برخی چنین استدلال کردهاند که چون قاعدة درء، وجوب فحص و جستجو را از عهدة قاضی برمیدارد، نمیتوان آن را در جرائمِ مستوجب قصاص که حقالناس است و دقت و جستجو در آن بر قاضی واجب است، جاری دانست (← موسوی اردبیلی، ص 90؛ نیز ← استادی، 1382ش، ص 59؛ همو، 1383ش، ص 185). بااینهمه، فقها در موارد بسیاری بهاستناد قاعدة درء و تحقق شبهه، به سقوط مجازات قصاص حکم کردهاند؛ مثلاً اگر دو نفر، مدعیِ پدریِ کودکی مجهولالنَّسَب باشند و پیش از تعیین تکلیف فرزند، یکی از آنها، یا هر دو، مرتکب قتل آن کودک شود، برخی بهاستناد وجود شبهه به قصاص قائل نشدهاند (برای نمونه ← محقق حلّی، ج 4، ص 214؛ علامه حلّی، 1420ـ1422، ج 5، ص460ـ461؛ برای احکام دیگر ← طوسی، ج 7، ص 97ـ98، ج 8 ، ص 72؛ محقق حلّی، ج 4، ص200؛ علامه حلّی، 1420ـ1422، ج 5، ص 473؛ فخرالمحققین، ج 4، ص 608؛ شهید ثانی، 1413ـ1419، ج 15، ص40، 88 ـ89؛ برای نمونههایی از آرای فقهای اهل سنّت ← شمسالائمه سرخسی، ج 26، ص 93؛ نووی، ج 4، ص 497، ج 7، ص 9؛ سیوطی، ج 1، ص 282؛ خطیب شربینی، ج 4، ص10ـ11). گفتنی است که تعبیر حدود در قاعدة درء شامل دیات نمیشود؛ بنابراین، نمیتوان بهاستناد قاعدة درء، به سقوط پرداخت دیه در موارد شبهه حکم کرد. اصولاً ماهیت دیه حقالناس است و درواقع دیه نوعی غرامت و جبران خسارت (مسئولیت مدنی) بهشمار میرود نه مسئولیت کیفری. بنابراین، تمسک به قاعدة درء در مورد دیات، از قبیلِ تمسک به عام در شبهه مصداقی عام است که اصولیان آن را مردود شمردهاند (محقق داماد، ج 4، ص 86 ؛ نیز ← مظفر، ج 1، ص 203ـ204؛ دیه*).قاعدة درء که از قواعد مهم و پراستناد در احکام کیفری است، همواره به سود شخصی است که به جرم مستوجب حد یا قصاص متهم شدهاست. ازاینرو، این قاعده قاضی را از کاربرد اجتهادات زیانبار و تأویلهای نامساعد برضد متهم بازمیدارد و میتوان آن را با یکیاز قواعد تفسیری رایج در حقوق جزای عرفی، یعنی قاعدة «تفسیر قانون مبهم به نفع متهم» تشبیه کرد، که برپایة آن هر جا اجمال، ابهام و تعارض قوانین به شارح و مفسر آنها مجال برداشتهای متفاوت میدهد و نمیتوان مراد حقیقی قانونگذار را دریافت، تأویل یا برداشتی که بهحال متهم مساعدتر است، پذیرفته و اجرا میشود (استفانی و همکاران، ج 1، ص 173؛ نیز ← محققداماد، ج4، ص43؛ عوجی، ج1، ص307؛ امیدی، ص52).منابع : حسنبن ابیطالب آبی، کشفالرموز فی شرح المختصر النافع، چاپ علیپناه اشتهاردی و حسین یزدی، قم 1408ـ1410؛ابنادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریرالفتاوی، قم 1410ـ1411؛ ابنبابویه، کتاب من لایَحضُرُه الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1404؛ همو، المقنع، قم 1415؛ ابنحزم، المُحَلّی بالآثار، ج 12، چاپ عبدالغفار سلیمان بنداری، بیروت 1408/ 1988؛ ابنعابدین، حاشیة ردّ المحتار علی الدرّ المختار: شرح تنویر الابصار، چاپ افست بیروت 1399/1979؛ ابنفهد حلّی، المُهَذَّب البارع فی شرح المختصر النافع، چاپ مجتبی عراقی، قم 1407ـ1413؛ ابنقدامه، المغنی، بیروت: عالمالکتب، ]بیتا.[؛ ابنماجه، سنن ابنماجة، استانبول 1401/1981؛ ابنمنظور؛ ابننُجَیْم، البحر الرائق شرح کنز الدقائق، بیروت1418/1997؛ ابنهمام،شرح فتحالقدیر للعاجز الفقیر، ]مصر 1319[، چاپافست بیروت 1406/1986؛ احمد فتحاللّه، معجم الفاظالفقهالجعفری، دمام 1415/1995؛ رضا استادی، «قاعدة درء الحدود بالشبهات»، فقه اهلبیت علیهمالسلام، ش 37 (بهار 1383)؛ همو، «قلمرو قاعدة درء»، همان، ش 34 (تابستان 1382)؛ گاستون استفانی، ژرژ لواسور و برنار بولک، حقوق جزای عمومی، ترجمة حسن دادبان، تهران 1377ش؛ امامخمینی، تحریرالوسیلة، قم: دارالعلم، ]بیتا.[؛ حسن امامی، حقوق مدنی، ج4، تهران 1373ش؛ جلیل امیدی، «قاعدة درء و تفسیر نصوص جزایی»، مقالات و بررسیها، دفتر 73، ش 3 (تابستان 1382)؛ محمدمهدیبن مرتضی بحرالعلوم، رجالالسید بحرالعلوم، المعروف بالفوائد الرجالیة، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران 1363ش؛ محمدتقی بروجردی، نهایةالافکار، تقریرات درس آیتاللّه عراقی، قم ]1364ش[؛ مرتضی بروجردی، مستندالعروة الوثقی: کتاب الصوم، تقریرات درس آیتاللّه خویی، قم 1364ش؛ علی بهبهانی، الفوائد العلیة، قم 1405؛ احمدبن حسین بیهقی، کتاب السنن الکبری، چاپ عبدالسلام علّوس، ریاض 1425/2004؛ محمدبن عیسی تِرمِذی، سننالترمذی، استانبول 1401/1981؛ عبدالرحمان جزیری، کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة، استانبول 1404/1984؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح : تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ بهاءالدین حجتی بروجردی،الحاشیة علی کفایةالاصول، تقریرات درس آیتاللّه بروجردی، ]قم 1412[؛ حرّعاملی؛ محمدبن علی حَصکَفی، الدرالمختار، در ابنعابدین، همان منبع؛ محمدبن احمد خطیبشربینی، مغنیالمحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج، مع تعلیقات جوبلیبن ابراهیم شافعی، ]بیروت[ : دارالفکر، ]بیتا.[؛ احمد خوانساری، جامعالمدارک فی شرح المختصر النافع، علق علیه علیاکبر غفاری، ج 4، تهران 1405؛ ابوالقاسم خویی، مبانی تکملة المنهاج، نجف ]1975ـ 1976[؛ محمدحسن ربانی، قاعدة الدرء، قم 1428؛ محمدبن محمد زَبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علی شیری، بیروت 1414/ 1994؛ وهبه مصطفی زُحَیلی، الفقه الاسلامی و ادلّته، دمشق 1404/1984؛ عبدالاعلی سبزواری، مهذّب الاحکام فی بیان الحلال و الحرام، قم 1388ش؛ سعدی ابوحبیب، القاموسالفقهی: لغةً و اصطلاحاً، دمشق 1408/1988؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، الاشباه و النظائر فی قواعد و فروعالشافعیة، چاپ محمد محمد تامر و حافظ عاشور حافظ، قاهره 1427/2006؛ محمدبن احمد شمسالائمه سرخسی، کتاب المبسوط، بیروت 1406/ 1986؛ محمد شوکانی، نیلالاوطار من احادیث سیدالاخیار: شرح منتقی الاخبار، بیروت 1973؛ محمدبن مکی شهید اول، اللمعة الدمشقیة، قم 1411؛ زینالدینبن علی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، چاپ محمد کلانتر، بیروت 1403/1983؛ همو، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، قم 1413ـ1419؛ علیبن محمدعلی طباطبائی، ریاضالمسائل فی بیان الاحکام بالدلائل، چاپ سنگی تهران 1288ـ1292، چاپ افست قم 1404؛ محمدکاظمبن عبدالعظیم طباطبائییزدی، العروةالوثقی، قم 1417ـ1423؛ فخرالدینبن محمد طُرَیحی، مجمعالبحرین، چاپ احمد حسینی، تهران 1362ش؛ محمدبن حسن طوسی، المبسوط فی فقه الامامیة، تهران: المکتبة المرتضویة، 1387ـ1388؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، تحریرالاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیة، چاپ ابراهیم بهادری، قم 1420ـ1422؛ همو، قواعدالاحکام، قم 1413ـ1419؛ مصطفی عوجی، القانون الجنائی، ج 1، بیروت 1999؛ عبدالقادر عوده، التشریع الجنائی الاسلامی مقارناً بالقانون الوضعی، قاهره: دارالتراث، ]بیتا.[؛ محمودبن احمد عینی، عمدةالقاری: شرح صحیحالبخاری، بیروت: داراحیاء التراثالعربی، ]بیتا.[؛ محمدبن حسن فخرالمحققین، ایضاحالفوائد فی شرح اشکالات القواعد، چاپ حسین موسوی کرمانی، علیپناه اشتهاردی، و عبدالرحیم بروجردی، قم 1387ـ1389، چاپ افست 1363ش؛ نعمانبن محمد قاضی نعمان، دعائمالاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، چاپ آصفبن علیاصغر فیضی، قاهره ]1963ـ 1965[، چاپ افست ]قم، بیتا.[؛ احمدبن ادریس قرافی، الفروق، او، انوار البروق فی انواء الفروق، بیروت 1418/1998؛ ابوبکربن مسعود کاسانی، بدائعالصنائع فی ترتیب الشرائع، چاپ محمد محمد تامر، محمدسعید زینی، و وجیه محمدعلی، قاهره 1426/ 2005؛ کلینی؛ محمدبن عبدالرحمان مبارکفوری، تحفةالاحوذی بشرح جامعالترمذی، بیروت 1410/1990؛ علیبن حسامالدین متقیهندی، کنزالعُمّال فی سننالاقوال و الافعال، چاپ بکری حیّانی و صفوة سقا، بیروت 1409/1989؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی؛ محمدتقیبن مقصودعلی مجلسی، روضةالمتقین فی شرح مَن لایَحضُرُه الفقیه، چاپ حسین موسوی کرمانی و علیپناه اشتهاردی، قم 1406ـ1413؛ جعفربن حسن محقق حلّی، شرائعالاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، چاپ عبدالحسین محمدعلی بقال، نجف 1389/1369؛ مصطفی محقق داماد، قواعد فقه، ج 4: بخش جزایی، تهران 1380ش؛ محمدکاظم مصطفوی، القواعد: مائة قاعدةٍ فقهیةٍ معنیً و مدرکاً و مورداً، قم 1427؛ محمدرضا مظفر، اصولالفقه، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ]بیتا.[؛ محمدبن محمد مفید، المُقْنِعَة، قم 1410؛ احمدبن محمد مقدس اردبیلی، مجمعالفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، چاپ مجتبی عراقی، علیپناه اشتهاردی، و حسین یزدی اصفهانی، قم، ج 12، 1414، ج 13 و 14، 1416؛ الموسوعةالفقهیة، ج 17، کویت: وزارةالاوقاف و الشئون الاسلامیة، 1409/1989؛ عبدالکریم موسوی اردبیلی، فقه الحدود و التعزیرات، یحتوی علی بحوث هامة مستحدثة، قم 1413؛ محمد موسوی بجنوردی، قواعد فقهیه، ]تهران [1379ش؛ محمدحسنبن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائعالاسلام، ج 41، چاپ محمود قوچانی، بیروت 1981؛ علیاحمد ندوی، القواعد الفقهیة، دمشق 1412/1991؛ حسینبن محمدتقی نوری، خاتمة مستدرک الوسائل، قم 1415ـ1420؛ همو، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم 1407ـ1408؛ یحییبن شرف نَوَوی، روضةالطالبین و عمدةالمفتین، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علیمحمد معوض، بیروت ]بیتا.[؛ سعید وادعی، اثر الشبهات فی درء الحدود، ریاض 1421/2001.
ثَوْربن یزید کَلاعی ، محدّث قرن اول و دوم. کنیة وی ابوخالد و خود اهل حِمْص، بود، ازاینرو او را ابوخالد شامیِ حمصی نیز خواندهاند. از تاریخ تولد و دورة کودکی او اطلاعدقیقی در دست نیست و در بارة دیگر سوانح حیات وی نیز اطلاعات اندک است ( رجوع کنید به ابنابیحاتم، ج 1، ص 468؛ ذهبی، 1402، ج 6، ص 344؛ خلیفهبن خیاط، ص 315؛ یافعی، ج 1، ص 252؛ مزّی، ج 4، ص 418). ثُوَیربن یزید شامی را، که از اصحاب امام سجاد علیهالسلام به شمار آمده است ( رجوع کنید به طوسی، ص 111)، با ثوربن یزید یکی دانستهاند ( رجوع کنید به تستری، ج 2، ص 503) اما بر خلاف نظر مامقانی (ج 1، بخش 2، ص 198)، باتوجه به تعابیر شرححالنویسان اهلسنّت، نمیتوان او را شیعه دانست ( رجوع کنید به تستری، ج 2، ص 502). گفتهاند که جد ثور در جنگ صفّین یکی از لشکریان معاویه بود و کشته شد و به همین سبب ثور از امام علی علیهالسلام اکراه داشت ( رجوع کنید بهابنسعد، ج 7، ص 467؛ مزّی، ج 4، ص 421). با اینحال نقل شده که ثور در مجلسی که جماعتی علی علیهالسلام را سب میکردند، حضور داشت اما با آنان همراهی نکرد ( رجوع کنید به مزّی، ج 4، ص 427).اغلب منابع ثور را قَدَریمذهب دانسته و گفتهاند به همین سبب اهالی حمص خانهاش را آتش زدند و او را از شهر بیرون راندند. وی سپس به مدینه رفت و در آنجا مقیم شد (برای نمونه رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 577؛ ابنعماد، ج 1، ص 234). هرچند به نقل برخی منابع ( رجوع کنید به مزّی، ج 4، ص 422؛ ذهبی، 1963ـ1964، ج 1، ص 374) دیده نشده است که کسی در قدری بودن ثور تردید کرده باشد، از او سخنی نقل گردیده که بر تبرا جستن او از قدریه حمل شده است ( رجوع کنید به مزّی، ج 4، ص 426). برخی نیز این موضوع را دلیلی بر بازگشت او از قدریه دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به ذهبی، 1402، ج 6، ص 345).ثور در حدیث مورد اعتنا بوده است و گفتهاند که حدود دویست حدیث مُسند از او نقل شده است. افراد بسیاری او را در حدیث ثقه دانستهاند و حتی بیشتر کسانی که وی را، بهسبب قَدَری بودن، رد کردهاند، اخذ حدیث را از او جایز شمردهاند ( رجوع کنید بهابنابیحاتم، ج 1، ص 469؛ مزّی، ج 4، ص 421ـ 428؛ سیوطی، ص 91). در منابع از ورع و زهد و صداقت او یاد شده است ( رجوع کنید به ذهبی، 1402، ج 6، ص 344ـ 345؛ همو، 1388ـ 1390، ج 1، ص 175؛ سیوطی، همانجا). ثور از محدّثان بسیاری حدیث شنیده است، از جمله از خالدبن مَعْدان، راشد بن سعد مَقرائیّ، رجاء بن حَیْوة، عمروبن شعیب، حبیببن عُبید، عطاءبن اَبی رَباح و عبداللّهبن ذکوان. همچنین راویان بسیاری از او حدیث نقل کردهاند، از جمله سُفیانبن عُیَیْنَه، بَقیَّةبن ولید کلاعیّ، یَحییبن سعید قَطّان، ضَحّاکبن مَخْلَد نَبیل، سُفیانبن سعید ثوری، مُعافیبن عِمران اَزْدی، عبداللّهبن مبارک، ولیدبن مُسلم، مالکبن اَنس، عبدالرحمانبن محمد عَرْزَمی و خالدبن حارث (ابنابیحاتم، ج 1، ص 468؛ مزّی، ج 4، ص 418ـ420؛ ذهبی، 1402، ج 6، ص 344؛ همو، 1388ـ1390، ج 1، ص 175؛ اردبیلی، ج 1، ص 142؛ خوئی، ج 3، ص 417).ثور در بیتالمقدّس درگذشت. تاریخ وفات او را بین 150 تا 155 ضبط کردهاند که مشهورترین آنها 153 است. تاریخ 253 نیز ذکر شده که اشتباه است ( رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛ بخاری، ج 2، ص 93؛ ابناثیر، ج 5، ص 610؛ مزّی، ج 4، ص 428؛ ذهبی، 1963ـ1964، ج 1، ص 375؛ تستری، ج 2، ص 502 ـ503).منابع: ابنابیحاتم، کتاب الجرح و التعدیل ، حیدرآباد دکن 1371ـ1373/ 1952ـ1953، چاپ افست بیروت ] بیتا. [ ؛ ابناثیر؛ ابنحجر عسقلانی، کتاب تهذیب التهذیب ، چاپ صدقی جمیل عطار، بیروت 1415/1995؛ ابنسعد (لیدن)؛ ابنعماد؛ محمدبن علی اردبیلی، جامعالرواة و ازاحةالاشتباهات عن الطرق و الاسناد ، بیروت 1403/ 1983؛ محمدبن اسماعیل بخاری، التاریخالصغیر ، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت 1406/1986؛ تستری؛ خلیفهبن خیاط، کتاب الطبقات ، روایة موسیبن زکریا تستری، چاپ اکرم ضیاءعمری، بغداد ] 1967 [ ؛ خوئی؛ محمدبن احمد ذهبی، سیراعلام النبلاء ، ج 6، چاپ شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت 1402/1982؛ همو، کتاب تذکرةالحفاظ ، حیدرآباد دکن 1388ـ1390/ 1968ـ1970؛ همو، میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، چاپ علیمحمد بجاوی، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بیروت ] بیتا. [ ؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، طبقاتالحفاظ ، چاپ علیمحمد عمر، قاهره 1417/1996؛ محمدبن حسن طوسی، رجالالطوسی ، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم 1415؛ عبداللّه مامقانی، تنقیحالمقال فی علمالرجال ، چاپ سنگی نجف 1349ـ1352؛ یوسفبن عبدالرحمان مزّی، تهذیبالکمال فی اسماء الرجال ، ج 4، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت 1403/ 1983؛ عبداللّهبن اسعدیافعی، مرآةالجنان و عبرةالیقظان ، بیروت 1417/ 1997.
جاراللّه زمخشری رجوع کنید به زمخشری، محمودبن عمرNNNNجارْبَرْدی ، احمدبن حسن ، عالم و فقیه شافعی قرن هشتم. جاربردی به جارْبَرْد (معرّب چارْپَرْد) منسوب است که روستا یا شهری در منطقة اَرّان، متعلق به ایران قدیم و ارمنستان کنونی بوده است. از تاریخ تولد و دورة کودکی او اطلاعیدر دست نیست. وی از زادگاهش به تبریز رفت و در آنجا مقیم شد، از اینرو تبریزی جاربردی نیز خوانده شده است (یافعی، ج 4، ص 231؛ ابنحجر عسقلانی، ج1، ص123ـ124؛ حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1879؛ غیاثالدین رامپوری، ص 243؛ جنید شیرازی، ص 391، پانویس 215). در تبریز به فراگیری علوم پرداخت و در معقولات و منقولات سرآمد شد و پس از آموختن فقه شافعی، فقیه و مُفتی شافعیمذهبان گردید. در تبریز شهرت فراوان یافت و به فخرالدین و ابوالمکارم ملقب گردید (ابنقاضی شُهْبه، ج 2، ص 162ـ163؛ یافعی؛ ابنحجر عسقلانی؛ حاجیخلیفه، همانجاها). او همواره به تحصیل و تدریس و تألیف اشتغال داشت و از محضر استادانی چون نظامالدین طوسی و شیخ عمر نجمالدین و به ویژه قاضی بیضاوی، بهرهبرد. وی در تربیت طلاب نیز کوتاهی نمیکرد و متصدی امور آنان بود. محمدبن عبدالرحیم عُمری میلانی، قاضی عضدالدین ایجی (متکلم و فقیه شافعی قرن هشتم) و نورالدین اردبیلی از شاگردان او بودند (اِسْنَوی، ج 1، ص 189؛ ابنقاضی شهبه، ج 2، ص 163،199؛ ابنعماد، ج 6، ص 148؛ شوکانی، ج 1، ص 47).جاربردی با ایجی، معارضات و مناظرات علمی فراوانی به صورت مکاتبه داشت و پس از درگذشت جاربردی، افراد دیگری، از جمله فرزندش ابراهیم، آن معارضات را ادامه دادند (برای گزارش تفصیلی این مناظرات رجوع کنید به سبکی، ج 10، ص 47ـ 52، 60ـ 78). جاربردی عالمی باوقار، خیّر و بسیار دیندار بود و در تصوف و عرفان هم مقام شامخی داشت. وی در رمضان 746 در تبریز درگذشت (اسنوی، همانجا؛ ابنقاضی شهبه، ج 2، ص 163؛ سیوطی، ج 1، ص 303؛ حاجیخلیفه، ج 1، ستون 222ـ223). شوکانی (همانجا) سال درگذشت او را 742 ذکر کرده که احتمالاً نادرست است.جاربردی تألیفات متعددی دارد که از آن جمله است: 1) السراج الوهّاج که شرح کتاب منهاجالوصول الی علمالاصول استادش قاضی بیضاوی در اصول فقه شافعی است، از اینرو وی را شارح البیضاوی نیز خواندهاند. 2) الهادی که شرحی مفصّل بر الحاوی الصغیر نجمالدین قزوینی در فروع فقه شافعی است ولی به پایان نرسیده است. 3) شرح الهدایة برهانالدین بخاریِ مَرغینانی * در فقه حنفی، که خود شرح بدایةالمبتدیِ مَرغینانی است. 4) شرح شافیة ابنحاجب در علم صرف، که بعد از شرح رضیالدین استرآبادی یکی از شروح برتر شافیه شمرده شده و بارها در ایران و استانبول به چاپ رسیده است. عزالدین محمدبن احمد، معروف به ابنجماعة، حاشیهای به نام الدررالکافیة فی حل شرح الشافیة بر شرح جاربردینوشته است. همچنین سیوطی و محمودبن احمد عینی هر یک جداگانه بر این شرح حاشیه نوشتهاند. 5) حاشیه بر شرحالایضاح ابنحاجب در علم نحو، که خود شرح المفصّل فی النحو زمخشری است. 6) المغنی ، که رسالهای است در علم نحو و شاگرد جاربردی، محمدبن عبدالرحیم عُمری میلانی، آن را شرح کرده است. 7) الحواشی علیالکشّاف ، که مجموعة تعلیقات ده جلدی او بر تفسیر الکشّاف عن حقایق التنزیل زَمَخْشَری است. 8) شرح اصول علیبن محمد بزدوی * (یافعی، ج 4، ص 231؛ ابنتَغْری بِرْدی، ج 10، ص 145؛ حاجیخلیفه، ج 1، ستون 112، ج 2، ستون 626، 1021، 1478، 1774، 1879، 2036؛ خوانساری، ج 1، ص 335؛ جنید شیرازی، ص 391، پانویس 215).منابع: ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة ، قاهره ?] 1383 [ ـ1392/ ?] 1963 [ ـ1972؛ ابنحجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة ، بیروت 1414/1993؛ ابنعماد؛ ابنقاضی شهبه، طبقات الشافعیة ، چاپ حافظ عبدالعلیمخان، بیروت: دارالندوة الجدیدة، 1407ـ 1408؛ عبدالرحیمبن حسن اسنوی، طبقات الشافعیة ، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت 1407/1987؛ جنیدبن محمود جنید شیرازی، تذکرة هزار مزار: ترجمة شدّالازار ( مزارات شیراز )، به قلم عیسیبن جنید شیرازی، چاپ نورانی وصال، شیراز 1364 ش؛ حاجی خلیفه؛ خوانساری؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری' ، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، جیزه 1992؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بغیةالوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1384؛ محمدبن علی شوکانی، البدرالطالع ، بیروت: دارالمعرفه، ] بیتا. [ ؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاثاللغات ، چاپ منصور ثروت، تهران 1375 ش؛ عبداللّهبن اسعد یافعی، مرآةالجنان و عبرةالیقظان ، بیروت 1417/ 1997.