جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران ، تشکلی با گرایش فرهنگی و بعضاً سیاسی و فعال در زمینه مسائل اجتماعی زنان.این جمعیت در 1365ش به پیشنهاد زهرا مصطفوی، دختر امام خمینی، رسماً تأسیس شد و در تیر 1368 مجوز فعالیت گرفت. شماری از زنان متدین و معتقد به مبانی انقلاب اسلامی به عضویت این جمعیت درآمدند. آنان عموماً پیش از انقلاب، به مبارزات سیاسی میپرداختند، یا پس از پیروزی انقلاب در امور اجتماعی و سیاسی کشور مشارکت میکردند، یا به واسطه مشاغل همسرانشان وارد چنین فعالیتهایی شدهاند. بیشتر اعضا تحصیلکرده و دارای مشاغل دولتی و دانشگاهیاند (شادلو، ص423ـ424، 428). حضور برخی از آنان در ردههای شغلی نسبتاً بالای دولتی و اداری، اهمیت خاصی به این تشکل بخشیده است (برای آگاهی از برخی اعضای جمعیت و مشاغل آنان رجوع کنید به مصطفوی، 1378ش، ص4؛ راکعی، ص28؛ مافی، ص28؛ نوری، ص24).این تشکل سه رکن دارد: هیئت رهبری، هیئت اجرایی و شورای داوری. اولین دبیرکل آن زهرا مصطفوی بوده است. نُه واحد به اداره امور آن میپردازند که عبارتاند از: تحقیقات، برنامهریزی، بانک اطلاعات، تبلیغات، روابط عمومی، روابط بینالمللی، اداری ـ مالی، امداد و امور خیریه، و انتشارات. انتشار فصلنامه ندا، ترجمان (ارگان) این جمعیت، از بهار 1369ش شروع شده است (شادلو، ص423، 427؛ ایران. وزارت کشور، ص26).مهمترین اهداف جمعیت در اساسنامه آن به شرح زیر آمده است: اعتلای فکری، فرهنگی، علمی و شخصیتی زن منطبق بر آرمانهای اسلام در داخل و خارج از ایران؛ ارائه الگوی زن مسلمان با خنثا کردن تبلیغات مغرضانه درباره زن مسلمان و زن در جمهوری اسلامی ایران؛ تلاش برای احقاق حقوق زنان با تکیه بر بینش معتبر دینی؛ تثبیت جایگاه زن در نهاد خانواده براساس تعالیم اسلامی؛ تلاش برای اعتلای فرهنگ و بینش جامعه درباره مقام زن؛ ارائه راههایی برای رشد فکری و فرهنگی زنان و افزایش حضور آنان در جامعه؛ حمایت از حرکتهای سالم زنان در جهان و برقراری ارتباط با تشکیلات مربوط به زنان در جهان (ایران. وزارت کشور، ص24ـ26؛ شادلو، ص425).به رغم ثبت جمعیت زنان به عنوان تشکلی سیاسی و تصریح بر سیاسی بودن آن در اساسنامهاش، تاکنون بیشتر فعالیتهای آن جنبه فرهنگی داشته و مهمترین فعالیتهای سیاسی آن به صدور بیانیه و اعلام موضع در مناسبتها اختصاص داشته است. شاخصترین فعالیت سیاسی این گروه، عرضه فهرست انتخاباتی در انتخاباتِ مجلس شورای اسلامی و اعلام موضع در انتخابات ریاست جمهوری بوده است (رجوع کنید به جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران، بیانیه مورخ 25/2/1379، کد 5948، بیانیه مورخ 20/4/1378، کد 5944، بیانیه مورخ 22/1/1377، کد 5940، موجود در بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ نیز رجوع کنید به شادلو، ص425؛ جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران، 1376ش، ص18).در چند سال اخیر، جمعیت زنان از مباحثات دامنهدار درباره حقوق زنان در جامعه، متأثر بوده است. اعضای این تشکل، با اتخاذ رویکردی جدید، به هواخواهان بازنگری قوانین راجع به زنان پیوستهاند. طرح مباحثی چون لزوم بازنگری احکام فقهی برای پاسخگویی به مشکلات زن مسلمان معاصر و تسریع در قاعدهمند کردن قوانین حقوقی زنان، از کارهای این جمعیت است (بروجردی، ص10ـ12؛ مصطفوی، 1378ش، ص4؛ راکعی، ص30؛ اعرابی، ص3).جمعیت زنان تا 1384ش عضوگیری عمومی نکرده و بیشتر فعالیت آن در حوزه فرهنگی، در تهران متمرکز بوده و فقط دو شعبه از این جمعیت در مشهد و اردبیل افتتاح شده است (پیروزنیا، ص88ـ89؛ مصطفوی، 1382ش، ص58). بخش انتشارات جمعیت، افزون بر نشر فصلنامه ندا که حاوی مقالات فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و مطالب دیگر است، تاکنون چندین کتاب به زبان فارسی، عربی و انگلیسی منتشر کرده است.منابع: فرشته اعرابی، «حضور زنان در مجلس، ضامن رشد و تعالی نسل آینده است»، ندا، ش8 (زمستان 1370)؛ ایران. وزارت کشور. اداره کل سیاسی، شناسنامه تشکلها و احزاب سیاسی ایران، تهران: کمیل، 1377ش؛ اشرف بروجردی، «در دستیابی به منزلت اجتماعی زن به کجا رسیدهایم؟»، ندا ، ش23 (زمستان 1376)؛ فاطمه پیروزنیا، «گزارش مراسم افتتاحیه شعبه جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران در مشهد مقدس»، همان، ش35 (زمستان 1380)؛ جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران، «بیانیه جمعیت زنان به مناسبت هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری»، همان، ش21 (بهار 1376)؛ فاطمه راکعی، «مصاحبه با خانم دکتر راکعی نماینده منتخب مردم تهران در ششمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی»، ندا ، ش28 (زمستان 1378)؛ عباس شادلو، اطلاعاتی درباره احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز ، تهران 1379ش؛ فرزانه مافی، «گفتگو با خانم فرزانه مافی مشاور وزیر جهادسازندگی در امور بانوان و مدیر امور زنان روستایی و عشایری»، ندا، ش30 (پاییز 1379)؛ زهرا مصطفوی، «دیدار زنان عضو شوراهای سراسر کشور با دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران»، همان، ش27 (بهار 1378)؛ همو، «گزارش مراسم افتتاح شعبه جمعیت زنان جمهوری اسلامی: سخنرانی سرکار خانم دکتر زهرا مصطفوی در برنامه افتتاحیه دفتر جمعیت در استان اردبیل»، همان، ش 39ـ40 (پاییز و زمستان 1382)؛ اعظم نوری، «مصاحبه با سرکار خانم اعظم نوری معاون پارلمانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی»، همان، ش31 (زمستان 1379).
ثِقَةُالاسلام تبریزی ، میرزا علی، عالم دینی و نویسنده و مبارز مشروطهخواه آذربایجانی. وی در رجب 1277 بهدنیا آمد. فرزند ارشد حاجمیرزا موسی ثقةالاسلام و نوادة حاج میرزاشفیع صدر ثقةالاسلام بود. جد پنجمش، میرزا محمد شفیع تبریزی، معاصر نادرشاهافشار بود و به پاس خدمتی که به او کرد، مستوفیناحیة آذربایجان شد. از آن پساین خانواده برخی مناصب و مشاغل دیوانی و حکومتی را برعهده داشتند (محمد ثقةالاسلام تبریزی، ص 3ـ4، 77؛ مفتون دنبلی، بخش 1، ص 196ـ 206؛ فتحی، ص15ـ16). میرزاشفیع تحصیلات دینی خود را در عتبات گذراند و به حلقة درس سیدکاظم رشتی (جانشین شیخاحمد احسائی) پیوست و پس از بازگشت به تبریز رهبر شیخیة آنجا شد. فرزندش، حاجمیرزا موسی، نیز تحصیلات خود را در عتبات تکمیل کرد. او از اشخاص متنفذ تبریز و از علمای فعال آنجا در واقعة تحریمِ تنباکو * بود (فتحی، ص 16ـ 18).میرزا علی تبریزی تحصیلات دینی را در تبریز به پایان رساند و سپس در عتبات آن را تکمیل کرد. پس از بازگشت به ایران و فوت پدرش در 1319، مظفرالدین شاه به پیشنهاد ولیعهد، محمدعلی میرزا، لقب ثقةالاسلام را به وی داد و او رسماً ریاست شیخیة تبریز را بر عهده گرفت (محمد ثقةالاسلام تبریزی، ص 77؛ فتحی، ص 15ـ23). وی سه بار ازدواج کرد و حاصل این ازدواجها سه پسر و چهار دختر بود (محمد ثقةالاسلام تبریزی، شجرهنامة مقابل ص 188؛ فتحی، ص 91).ثقةالاسلام در ایران و عتبات، فقه، اصول، حکمت، کلام، تاریخ، جغرافیا، نجوم، ادب، علم رجال و کتابشناسی آموخت. او بهفارسی، عربی، ترکی و فرانسه تسلط داشت و در علم تاریخ، کلام و مثنویشناسی صاحبنظر بود (فتحی، ص 23، مقدمة کاسمی، ص ض؛ محمد ثقةالاسلام تبریزی، ص 94). وی را در فن سخنوری توانمند دانستهاند ( رجوع کنید به فتحی، ص 27ـ 28). او به فلسفه و عرفان نیز علاقه داشت (ملکزاده، ج7، ص1530). مطالعة روزنامهها و جراید مهم عربی در تجدد و روشنفکری او تأثیر بسزایی داشت و اطلاعاتش دربارة نظامهای جدیداجتماعی، مجالس وعظ و خطابة او را جایگاه هدایت افکار مردم ساخت (کسروی، 1363 ش، ص 151؛ صفائی، ج 2، ص 293ـ294).ثقةالاسلام بیشتر اوقاتش را در کتابخانة شخصیاش میگذراند و با رجال علمی و ادبی مصاحبت داشت. امیرنظام گروسی * ، مهدیقلی هدایت * ، ادیب خلوت، سیدکاظم عصار * ، و ادیبالممالکِ فراهانی * از معاشران او بودند (هدایت، ص 213،221؛ فتحی، ص 31). در کتابخانة او مجلسی ادبی برگزار میشد که تعدادی از ادبا و فضلای آن روز تبریز در آن شرکت میکردند. او خود نیز ذوق شاعری داشت و اشعاری از او باقیمانده است (فتحی، ص 79، 537). علاقهاش به تحصیل علم، او را برآن داشت تا برادران و فرزندانش را برای تحصیل روانة اروپا و عتبات و تهران کند (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 364ـ365؛ رحیمزاده ضمیری، ص 75).ثقةالاسلام از آغاز جنبش عدالتخواهی و سپس مشروطهطلبی، در زمرة حامیان جدّی آن قرار داشت. وی هنگام مهاجرت علما به قم و تحصن آنها در آنجا، با ارسال تلگرامهایی به علما و مظفرالدینشاه، ضمن حمایت از خواستهای مهاجران، خواستار باز گرداندن آنها به تهران شد (کسروی، 1363 ش، ص 113ـ116). پس از پیروزی نهضت مشروطه، به هنگام رأیگیری برای انتخاب نمایندگان مجلس شورای ملی، وی بیشترین رأی را در میان علما به دست آورد ( رجوع کنید به «مجلس ملی»، جریدة ملی، ش 8، ص 1)، لیکن نمایندگی را نپذیرفت (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355ش ب ، ص 185؛ «مجلس ملی»، جریدة ملی ، ش 19، ص 1).با تأسیس انجمن ایالتی آذربایجان، که محفل آزادیخواهان بود، ثقةالاسلام از حامیان و فعالان این انجمن و از نویسندگان روزنامة انجمن شد (رفیعی، ص91). حضور او در انجمن ایالتی، در مقابل انجمن اسلامیه (محفل علمای مخالف مشروطه)، پشتوانهای برای مشروطهخواهان بود (رحیمزاده ضمیری،ص 33). وی با وجود دلبستگی به مشروطه، از منتقدان جدّی آن به شمار میرفت و با رفتارهای خام و تند مشروطهخواهان به شدت مخالفت میکرد تا آنجا که کتابچهای در بارة خیانتهای مشروطهطلبان نوشت (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355ش ب ، ص247ـ254؛ همو، 1378ش، ص 343؛ کسروی، 1355 ش، ص 316). سرانجام نیز در اعتراض به تندرویهای مشروطهخواهان، گوشهنشینی اختیار کرد (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 250ـ 254؛ ویجویه، ص 98). در پی افزایش فشار انجمن تبریز به تهران، برای تهیة هر چه سریعتر قانون اساسی و امضای آن در ربیعالاول و ربیعالآخر 1325، نمایندگان مجلس شورای ملی از ثقةالاسلام تقاضا کردند که مردم را ساکت نماید تا آنان بتوانند با دقت بیشتر قانوناساسی را تهیه کنند (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355ش ب ، ص 191ـ 193؛ فتحی، ص 168).در پی قیام مشروطهخواهان تبریز بر ضد استبداد محمدعلی شاه، مشیرالسلطنه * رئیسالوزرا با ارسال تلگرامی تهدیدآمیز به ثقةالاسلام، از او خواست تا اختلاف را رفع کند. ثقةالاسلام در پاسخبه این تلگرام، بر مواضع همیشگیاش (دفاعاز حقوق دولت و ملت و تلاش برای اتحاد این دو) تأکید کرد (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 249ـ250). محمدعلی شاه سپاهی را به سرکردگی عینالدوله روانة تبریز کرد، اما به سبب مقاومت اهالی شهر، عینالدوله به باسمنج * عقب نشینی کرد و راه ورود آذوقه را به شهر بست. پس از چهار ماه، محاصره و قحطی و گرسنگی مردم تبریز و ترس از مداخلة روسها موجب شد که ثقةالاسلام در 27 صفر 1327 برای محمدعلی شاه تلگرام بفرستد (همان، ص 446). به پیشنهاد او و توافق محمدعلی شاه، مقرر گردید که طرفین نزاع به باسمنج بروند و در آنجا مذاکره کنند. در شرایطی که راه هرگونه همکاری میان دولت و انقلابیهای تبریز بسته شده بود و از رجال و بزرگان تبریز فردی که معتمد طرفین باشد وجود نداشت، ثقةالاسلام به همراه حاجی سیدالمحققین و میرزا حاجآقا میلانی به باسمنج رفت (همان، ص141،450ـ451). وی ضمن نصیحت کردن شاه برای برقراری مجدد مشروطه و هشدار دادن در بارة احتمال دخالت و نفوذ اجانب، تلاش میکرد اجازة ورود غله و آذوقه را به شهر بگیرد (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 446؛ کسروی، 1355 ش، ص 316). محمدعلی شاه، به جای درک نیت ثقةالاسلام و خیرخواهی وی برای دولت و مردم، در خیال تبعید او از تبریز بود ( رجوع کنید به توکلی، ص 62). سرانجام، پیشبینیهای ثقةالاسلام به وقوع پیوست؛ روسیه و انگلیس برای دخالت در امور داخلی ایران بهانه یافتند و نیروهای روسی در 4 ربیعالا´خر 1327 روانة تبریز شدند (فتحی، ص 457).پس از ورود روسها به شهر، ثقةالاسلام به مناسبت عید نوروز 1290/ ربیعالاول 1329 در روزنامة محلی تبریز مقالهای نوشت و از مردم خواست بهسبب وجود قشون بیگانه، از اجرای مراسم سنّتی نوروز خودداری کنند. در نتیجه، اکثر اهالی تبریز آن سال عید نگرفتند. برخی درج این مقاله را یکی از عوامل مؤثر در اعدام او به دست روسها دانستهاند (همان، ص 546 ـ 547). با آنکه محمدعلیشاه فرمان اعادة مشروطه را صادر کرده بود، سپهدار تنکابنی و سردار اسعدبختیاری به تهران رفتند و وی را از سلطنت خلع کردند. ثقةالاسلام، که انگلیسیها را محرک این کار میدانست، پیش از آن در نامهای به علمای نجف، ضمن توضیح اوضاع داخلی مملکت (مداخلة قشون روس، فقدان قشون ملی و ضعف کارشناسان نظامی)، تنها راه چاره را مصالحه با دولت و اعتماد نکردن به سیاست دو دولت همسایه اعلام کرد و خواستار فرستادن «هیئت مصلحه» به تهران برای حل مشکلات شد (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 296ـ 297؛ فتحی، ص 466ـ 468) لیکن این کار صورت نگرفت و محمدعلی شاه در 27 جمادیالا´خرة 1327 از سلطنت خلع گردید. حضور ستارخان و باقرخان در تبریز ــ که از یک سو سبب بهانهجویی روسها و از سوی دیگر موجب نارضایتی مخبرالسلطنه، والی آذربایجان، بود ــ ثقةالاسلام را بر آن داشت تا برای حمایت از آن دو، از علمای نجف بخواهد با ارسال نامهای دوستانه به ستارخان و باقرخان، از آنان دلجویی کنند و خود با اصرار آنها را راضی کرد تا به تهران مهاجرت کنند (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 340ـ341).در این دوران ثقةالاسلام تحت فشاری چند جانبه بود: مخالفان مشروطه که او را محرک و همهکارة مشروطه میدانستند و دموکراتهای تندرو، که ثقةالاسلام از آنها انتقاد میکرد، و آنها با او مخالفت و از او بدگویی میکردند (کسروی، 1355 ش، ص 316) و متدیّنان، که عقاید شیخی او را طعن و بر ضد او شبنامه منتشر میکردند (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1378 ش، ص 304،317). برخی عوام نیز از رفتار متجددانة او انتقاد میکردند (فتحی، ص 95). بهرغم تمام این مخالفتها، ثقةالاسلام تلاش میکرد مانع درگیر شدن مردم با یکدیگر شود (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1378 ش، ص 125ـ).در پی بحران میان دولت و مجلس بر سر پذیرفتن یا نپذیرفتن اتمام حجت روسها برای اخراج مورگان شوستر (مستشار مالی امریکایی) اهالی تبریز به خروش در آمدند. روسها که همواره مترصد فرصتی بودند، بدرفتاری را آغاز کردند. مجاهدان تبریزی نیز در واکنش به این رفتار، آمادگی نظامی خود را به رخ آنان میکشیدند. در این میان ثقةالاسلام که نگران عاقبت کار بود، با مجاهدان مخالفت کرد؛ از اینرو دموکراتها او را به هواداری از روسها متهم کردند و نقشة قتل وی را کشیدند، اما این نقشه عملی نشد (کسروی، 1355 ش، همانجا). تلاشهای ثقةالاسلام برای آرام کردن اوضاع نتیجهای نداشت و در 29 ذیحجة 1329، روسها جنگ را در تبریز آغاز کردند.ثقةالاسلام با مشاهدة تجاوز روسها خواستار مقابلة مجاهدان شد و حتی کتباً به امیرحشمت نیساری، رئیس شهربانی تبریز، اجازة دفاع داد. این امر موجب شد که تبریز یکباره بسیج شود و با روسها سخت درگیر گردد (همان، ص 261ـ263؛ فتحی، ص 573 ـ590). طرفین، طی چند روز، جنگهای خونین و سختی کردند. از 3 محرّم 1330، با ضعیف شدن قوای روس، کنسولهای سایر کشورها و خود روسها سخن از صلح به میان آوردند. از سوی دیگر، رسیدن پیغامهای پیاپی دولت مبنی بر ترک جنگ، بسته شدن مجلس در دوم محرّم همان سال به دست یپرمخان و پذیرش اتمام حجت روسیه، سبب شد ثقةالاسلام مجاهدان را برای پذیرش پیشنهاد صلح روسها راضی کند و در پی آن مقرر گردید مجاهدان تفنگهای خود را کنار بگذارند و شهر را ترک کنند (کسروی، 1355 ش، ص 277ـ 279؛ براون، ص 161). در این زمان صمدخان شجاعالدوله (سردار محمدعلی شاه و والی مراغه) که روسها از او حمایت میکردند، در باسمنج مستقر شد. او با هماهنگی مخالفان و علمای ضد مشروطه و حمایت روسها قصد ورود به تبریز را داشت (کسروی، 1355 ش، ص 280ـ281). با ورود سه لشکر روسی از ایروان و تفلیس به تبریز و ادامة هجوم روسها، ثقةالاسلام به ناچار نمایندگانی نزد صمدخان فرستاد و پیغام داد در صورتی که قصد ورود به شهر را دارد با دستور و به نام دولت ایران بیاید. همچنین با ارسال تلگرامی به تهران، وضع شهر را اطلاع داد و خواستار کمک دولت شد. برای مجاهدان نیز پیغام فرستاد که هر چه زودتر شهر را ترک کنند و در پاسخ به کسانی که از او پرسیدند: «چه خواهی کرد؟»، گفت: «من کار خود را به خدا میسپارم» (همان، ص 296ـ 305).وی، بر خلاف همگان و بهرغم هشدار برخی اشخاص، از جمله نمایندة دولت عثمانی که پیغام داده بود روسها قصد کشتن او را دارند، حاضر به مخفی شدن و پناهندگی نشد (همان، ص 305؛ رحیمزاده ضمیری، ص 71ـ72). در 9 محرّم 1330 به بهانة لزوم حضور یافتن در جلسهای، او را به کنسولگری روسیه بردند و محبوس کردند (کسروی، 1355 ش، ص 307). در آنجا ثقةالاسلام از قبول خواست میلر ، کنسول روس، در تأیید نوشتهای مبنی بر آنکه مجاهدان آغازگر جنگ بودند و روسها تنها برای دفاع از خود ناگزیر از جنگ شدند، سر باز زد و تأکید کرد که جنگ را خود روسها آغاز کردهاند (همان، ص 317، 583؛ ملکزاده، ج 7، ص 1532؛ براون، ص 90ـ91). سرانجام روسها در عاشورای 1330/ 10 دی 1290 ثقةالاسلام و هفت تن دیگر را به دار آویختند (رحیمزاده ضمیری، ص 76).خبر به دارآویختن ثقةالاسلام را از مردم پنهان کردند و بدینسان جلو شورش آنانراگرفتند (کسروی،1355ش، ص500). حبلالمتین هدف روسها را از کشتار تبریز و دار زدن ثقةالاسلام، تلاش برای ایجاد بلوا و هیجان در میان اهالی و بهانهجویی دانست و نوشت رئیس روحانی یک شهر را در روز عاشورا علنی به دار زدهاند («قصور از کیست»، ص 6؛ نیز رجوع کنید به براون، ص 76). در 1296 ش، پس از پیروزی انقلاب اکتبر روسیه در 1917، انقلابیهای روسی به نشانة دلجویی از مردم تبریز روزی را برگزیدند و در آن روز گروههای روس و ایرانی، به نشانة جبران گذشته، بر سر خاک ثقةالاسلام گُل نهادند (کسروی، 1355 ش، ص 682ـ683). مدفن ثقةالاسلام، مقبرةالشعرای تبریز است.مهمترین آرمانی که ثقةالاسلام سرانجام بر سر آن جان باخت، مشروطه بود. وی در راه تبیین و توضیح و دفاع از مشروطیت صمیمانه تلاش میکرد و مشروطه را «منع ارادة شاهانه و لزوم شورا» در امور سه قوة مقننه، قضائیه و مجریه (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 431) و موجب گسترش عدل و امنیتِ جان و مال مردم میدانست (همو، 1355 ش الف ، ص 131). وی معتقد بود که سلطنت، در صورت مخالفت با مشروطه، محکوم بهزوال و نابودیاست،علت انقراض دولتها و سلسلههای سلطنتی استبداد است و شاه برای حفظ سلطنت باید از مشروطه تبعیت کند (همو، 1355ش ب ، ص428). او در پاسخ به محمدعلیشاه که مشروطه را مباین شرع میدانست (همان، ص 441)، با استناد به اینکه احکام شرعی را نمیتوان مشروطه کرد و قوانین جاری نیز با وجود هزاران منکَر موجود در آن شرعی نیست، مشروطة مشروعه را دولتی مقید و مشروط به اجرای احکام شرعی معرفی کرد که در وضع قوانین جدید یا اجرایقواعد عرفیِ سابق، مطابق عدل و اصول «مذهب» و مصالح مملکت عمل میکند (همان، ص 431). از اندیشههای دیگر او محدود ساختن سلطنت و تأسیس دارالشورا و رفع استبداد برای مقابله با تلاش دولتهای خارجی برای تضعیف اسلام، بود (همان، ص 430). وی همانند سیدجمالالدین اسدآبادی * ، به اتحاد جهان اسلام و وحدت سیاسی مسلمانان، با وجود اختلاف مذهبی و حکومتی، توجه داشت (همان، ص 366).ثقةالاسلام پیشوای شیخیة تبریز بود و اگرچه دشمنی میان شیخیه و سایرین، گاه به نزاعهای طولانی و خونین منجر میشد، معتقد بود که اینگونه اختلافها، اختلاف مشرب است نه مذهب و باید ضمن حفظ حرمت علما، از برخوردهای نابجا جلوگیری کرد (همان، ص 33؛ کسروی، 1363 ش، ص133). ثقةالاسلام میکوشید برای کاهش شدت اختلاف، از بیان مطالب تعصبآمیز و القای نکات اختلافانگیز، پرهیز کند (کسروی، 1355 ش، ص 314). او در اعتراض به اخراج حاج میرزاحسن آقا مجتهد (از مخالفان سر سخت مشروطه) از تبریز، به خواست مشروطهخواهان، بهرغم اختلافات مشرب با این مجتهد بزرگ تبریز، همراه او از شهر خارج شد. این امر موجب شد که انجمن ایالتی آذربایجان، تصمیم به باز گرداندن آن دو بگیرد (همو، 1363 ش، ص 246؛ فتحی، ص 164).از دیدگاههای جنجال برانگیز ثقةالاسلام، نظر او در بارة انحصار حق رأی به باسوادان بود. وی در مقالهای در شفق تبریز (چاپ 1329)، نوشت که مردم بیسواد قادر به تشخیص و انتخاب راه درست نیستند و «حق دارند ولی لیاقت ندارند» (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 409ـ411).ثقةالاسلام از تأسیس مدارس به سبک جدید حمایت میکرد و آنرا در پیشرفت جامعه مؤثر میدانست. گروههای سنّتی جامعه با این مدارس مخالف بودند ولی او میکوشید اوضاع را بهگونهای سازد که کمترین حساسیت را ایجاد کند؛ از جمله، رؤسای این مدارس را به برپایی نماز جماعت و حذف عبارات تحریکآمیز در کتابهای درسی تشویق میکرد (همو، 1378 ش، ص 255).ثقةالاسلام از مسائل اجتماعی نیز غافل نبود. تأسیس مراکز علمی و فنی و ترویج آموزش علوم و فنون را ضروریترین نیاز کشور میدانست. او بر تولیدات داخلی تأکید، و از تجارت همه جانبة خارجی، کهسبب خروج ثروت و ورود اجناس زائد میشد، انتقاد میکرد. به نظر وی تنزل ارزش مسکوکات داخلی در مقابل پول خارجی، ناشی از تجارت خارجی و آزادی فعالیت بانکهای آنها در ایران و نامحدود بودن ضرابخانة دولتی بود. طرحهای او برای آموزشکشاورزی، ایجاد شرکتهایاستخراج زغالسنگ برای مصارف داخلی یا تهیة آب آشامیدنی برای شهرها و ذوب آهن، بیانگر شناخت دقیق و عمیق او از ضعفهای کشور بود (همو، 1355 ش الف ، ص 124ـ135). او از عملکردهای اشتباهی چون استقراض بیجا و مسافرتهای پر خرج و گرو گذاشتن گمرکات انتقاد میکرد و این کارها را عاملِ فراوانیِ مفاسد شرعی و ملی و سیاسی میدانست (همو، 1355 ش ب ، ص 423).از ثقةالاسلام آثار فراوانی باقیمانده است که عبارتاند از:1) نامههای تبریز ، شامل 128 نامه و شصت تلگرام، که مجموعة گزارشهای ثقةالاسلام از اوضاع اجتماعی و سیاسی و عمومی آذربایجان خطاب به میرزا صادقخان مستشارالدوله * است. این کتاب، که از مآخذ مهم در بررسی نهضت مشروطه آذربایجان است، در 1378 ش به کوشش ایرج افشار چاپ شد. در انتهای آن جدول کشف رمز لغات ضمیمه شده است.2) مرآةالکتب ، در معرفی آثار و تألیفات علمای شیعه که به سبب نبودن فهرستی منقح و مرتب از تألیفات امامیه، نوشته شد (همو، 1414، ج 1، مقدمة حائری، ص 11؛ فداییعراقی، ص 57 ـ61).3) ایضاح الانباء فی تعیین مولد خاتمالانبیاء و مقتل سیدالشهداء .4) بثالشکوی ،ترجمة قسمت سوم از تاریخ یمینی . ثقةالاسلام آن را به سبک نصراللّه منشی ترجمه کرده است (مشار، ج 1، ستون 680؛ فتحی، ص 55).5) مجموعة تلگرافات ، شامل تلگرامهای ثقةالاسلام و حاجسیدالمحققین دیبا و حاجسید آقا میلانی به هنگام قیام آذربایجان که به محمدعلی شاه مخابره گردیده است (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355ش ب ، ص446ـ469؛ فتحی، ص54).6) تاریخ امکنة شریفه و رجال برجسته .تعدادی رساله نیز از ثقةالاسلام به جا مانده که در مجموعة آثار قلمی ثقةالاسلام شهید تبریزی منتشر شده است، از جمله: رسالة «بالون ملت ایران به کجا میرود»، تحلیل ثقةالاسلام از زمینههای پیدایی مشروطه و چگونگی سیر آن و ماجرای شروع مخالفتهای محمدعلیشاه بامشروطه (تألیف 1325؛ رجوع کنید به علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355 ش ب ، ص 399ـ406).در رسالة «ترقی مملکتی به مال است و تحصیل مال با علم» (تألیف 1326)، ثقةالاسلام مخالفت خود را با ورود اجناس غیر ضروری و تزئینی خارجی اعلام کرده و تحریم این کالاها را بر اساس شریعت واجب شمرده است (همان، ص 406ـ409).وی در رسالة «اصول سیاستاسلامیه»، بهاین شبهه که«اصول سیاسی اسلام بهگونهای است که مانع ترقی تمدن میشود»، پاسخ داده و نشر چنین افکاری را ناشی از مخالفت دشمنان دین و ناآگاهی عوام در این باره دانسته است. به نظر او وظیفة علمای دین این است که با ذکر دلایل عقلی و نقلی و سخن گفتن به زبان عوام (کلام قابل فهم) اصول سیاسی اسلام را برای آنان بازگویند. وی در این رسالة کوتاه، اصول سیاسیاسلام را بهدو دستة مادّی و معنوی تقسیم کرده و قوانین و اخلاقیات اسلامی، مساوات و مواسات، تساوی در حیات اجتماعی، سخاوت و میانهروی در زندگیرا در زمرةایناصولشمردهاست( رجوع کنید به همان،ص389ـ398).«مجمل حوادث یومیه مشروطه»، گزارش روزانة حوادث از 28 رجب 1324 تا آخرین روزهای زندگی ثقةالاسلام است که بهطور کامل در مجموعة آثار قلمی ثقةالاسلام شهید تبریزی درج شده و از منابع با ارزش در بارة نهضت مشروطة آذربایجان است.ثقةالاسلام رسالة «لالان» را در ربیعالاول 1326 برای علمای نجف نوشت و از تبریز ارسال کرد. او این رساله را برای جلب نظر علمای عتبات و ترغیب آنان برای دادن فتواهای صریح، مبنی بر وجوب مشروطه، نوشت تا مخالفان نتوانند مشروطه را مخالف دین معرفی و با آن مقابله کنند ( رجوع کنید به همان، ص418ـ 445).از ثقةالاسلام نامههای متعددی به جا مانده که حاوی دیدگاههای اوست؛ از جمله نامهای در 1325 به عبدالحسین میرزا فرمانفرما که در آن در بارة سیاستهای اقتصادی و زراعی و آموزشی مملکت و رفع معضِلات در این زمینهها، مطالب مهمی بیان کرده است ( رجوع کنید به همو، 1355 ش الف ، ص121ـ 135). وی در نامة 9 جمادیالا´خرة 1327 خطاب به هیئت علمیة نجف هشدار داد که غفلت دولت از اهداف روسها در ایران، منجر به از دست رفتن آذربایجان خواهد شد.نامة مهم دیگر ثقةالاسلام خطاب به میرزاحسنخان مشکوةالممالک است و حاوی نکات ناگفتهای از وقایع آذربایجان و قیام بر ضد محمدعلی شاه و تحریکات روسها و انگلیسیها و دیگر ماجراهای قیام است ( رجوع کنید بهاسناد سیاسی دوران قاجاریه ، ص 423ـ430). در پی درج مقالاتی در مجلة معروف عربی المقتطف راجع به شیعه و شیعیان، ثقةالاسلام نیز مقالاتی را با عناوین «التشیع و قدمهُ» و «المتاولة او الشیعة فی جبل عامل» به آن مجلهفرستاد ( المقتطف ،ج37،ش4، رمضان1328، ص1015ـ 1016، ج38، ش4، ربیعالثانی 1329، ص 340ـ346). همچنین مقالاتی از او با عناوین «تقویم گیرگوار» و «اکمال الریاضی» در مجلة عربی الهلال به چاپ رسید (علی ثقةالاسلام تبریزی، 1355ش ب ، ص 381؛ فتحی، ص 541 ـ544).منابع: اسناد سیاسی دوران قاجاریه، تألیف ابراهیم صفائی، تهران 1346ش؛ادوارد گرانویلبراون، نامههائیاز تبریز، ترجمة حسن جوادی، تهران 1361 ش؛ احمد توکلی، «چند استخاره از محمدعلیشاه با جوابهای آنها»، یادگار ، سال 5، ش 8 و 9 (فروردین و اردیبهشت 1328)؛ علیبن موسی ثقةالاسلام تبریزی، «لایحه»، در اسداللّه رحیمزاده ضمیری، یادداشتهای میرزااسداللّه ضمیری ملازم خاص ثقةالاسلام شهید ، چاپ سیروس برادران شکوهی، تبریز ?] 1355 ش الف [ ؛ همو، مجموعه آثار قلمی ثقةالاسلام شهید تبریزی ، چاپ نصرتاللّه فتحی، تهران 1355 ش ب ؛ همو، مرآةالکتب ، چاپ محمدعلی حائری، قم 1414ـ ؛ همو، نامههای تبریز از ثقةالاسلام به مستشارالدوله ( در روزگار مشروطیت )، چاپ ایرج افشار، تهران 1378 ش؛ محمد ثقةالاسلامتبریزی، سوانح عمری، یا، آثار تاریخی ، ] بیجا [ : چاپخانة رضائی، 1340 ش؛ اسداللّه رحیمزاده ضمیری، یادداشتهای میرزااسداله ضمیری ملازمخاص ثقةالاسلام شهید ، چاپ سیروس برادران شکوهی، تبریز ?] 1355ش [ ؛ منصوره رفیعی (جعفری فشارکی)، انجمن: ارگان انجمن ایالتی آذربایجان ، تهران 1362 ش؛ ابراهیم صفائی، رهبران مشروطه ، ج 2، تهران 1363 ش؛ نصرتاللّه فتحی، زندگینامة شهید نیکنام ثقةالاسلام تبریزی و بخشی از تاریخ مستند مشروطیت ایران ، ] تهران [ 1352 ش؛ غلامرضا فدایی عراقی، «فهرست کتابهای شیعه پیش از الذریعه »، نشر دانش ، سال 17، ش 5 (مرداد و شهریور 1366)؛ «قصور از کیست» ، حبلالمتین ، سال 19، ش 27 (محرّم 1330)؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطة ایران ، تهران 1363 ش؛ همو، تاریخ هیجده سالة آذربایجان، تهران 1355 ش؛ «مجلس ملی»، جریدة ملی، سال 1، ش 8 (26 رمضان 1324)، ش 19 (شوال 1324)؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران 1350ـ1355 ش ؛ عبدالرزاقبن نجفقلی مفتون دنبلی، تجربة الأحرار و تسلیة الأبرار ، چاپ حسن قاضی طباطبائی، تبریز 1349ـ1350 ش؛ مهدی ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، تهران 1371 ش؛ محمدباقر ویجویه، تاریخ انقلاب آذربایجان و بلوای تبریز ، چاپ علی کاتبی، تهران 1355 ش؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات ، تهران 1363 ش.
جامعة سیفیه رجوع کنید به سیفیه، بنیادNNNNجامعة مدرسین حوزة علمیة قم ، نهادی علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، تأسیس شده در 1341 ش، با هدف اصلاح و برنامهریزی برای فعالیتهای حوزة علمیه.حوزة علمیة قم در اواخر دهة 1320 ش و اوایل دهة 1330 ش محل حضور طلاب جوانی شد که از دورترین نقاط ایران بدانجا روی میآوردند به گونهای که جمعیت طلاب این شهر از حدود دو هزار نفر در 1326 ش، به حدود پنج هزار نفر در 1333 ش رسید ( رجوع کنید به برگهایی از تاریخ حوزة علمیة قم ، ص 31، 186؛ حوزة علمیه * ). افزایش چشمگیر جمعیت طلاب و در پی آن پیچیدهتر شدن امور حوزة علمیة قم، جمعی از مدرسان جوان را بر آن داشت تا برای رسیدگی به امور حوزة علمیة قم و نیز ساماندهی به وضع تحصیلی طلاب، دور هم جمع شوند. بسیای از این مدرسان جوان بعدها از آیات عظام و مدرسان برجستة حوزة علمیه شدند. این جمع، هستة اولیة «هیئت مدرسین» را تشکیل دادند و پس از بررسی نیازها، طرحهایی تهیه کردند و به رؤیت آیتاللّه حاجآقاحسین بروجردی * رساندند. ایشان طرحها را تأیید کرد اما از قبول مسئولیت خودداری نمود ( رجوع کنید به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم. روابط عمومی، ص 18؛ ایزدی نجفآبادی، ج 2، ص 339؛ مسعودی خمینی، ص 403؛ محمد یزدی، مصاحبه مورخ 1367 ش، موجود در دفتر جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، ص 1). پس از درگذشت آیتاللّه بروجردی در 1340 ش، اعضای جدیدی به «هیئت مدرسین» پیوستند. چند تن از فضلا و مدرسان حوزه نیز بدون عضویت، با این هیئت همکاری میکردند ( رجوع کنید به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم. 1383 ش ب ، ص 2؛ محمد یزدی، همان مصاحبه، ص 1ـ2). «هیئت مدرسین» پس از برگزاری جلسات متعدد، اهداف خود را تعیین و اساسنامة «جامعة مدرسین» را تنظیم کرد (جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، روابط عمومی، ص 19).پس از تصویب لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی در 16 مهر 1341 و سپس اعلام اصول ششگانة «انقلاب سفید» از سوی شاه که به شکلگیری نهضت روحانیت انجامید ( رجوع کنید به پانزده خرداد * ، قیام)، اعضای جامعة مدرسین نیز به فعالیت در امور سیاسی پرداختند و متعاقب آن، برخی از اعضای این جامعه بازداشت شدند ( رجوع کنید به اسناد انقلاب اسلامی ، ج 3، ص 195)، عدهای نیز متواری و برخی دیگر دستگیر و تبعید شدند ( رجوع کنید بهادامة مقاله) و در نهایت، در پی هجوم ساواک به منزل اعضای جامعه، اساسنامة مذکور نیز از بین رفت (محمد یزدی، همان مصاحبه، ص 2). با این همه، در دهة 1340 ش، نشستهای جامعه به صورت متناوب و مخفیانه تشکیل میشد و به سبب زندانی یا در تبعید بودن برخی اعضا، این نشستها با شرکت پنج یا شش تن از اعضا رسمیت مییافت و اقدامات لازم صورت میگرفت (همانجا). پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جامعة مدرسین رسماً در دی 1358 به ثبت رسید. در اردیبهشت 1359، برخی از اعضا از عضویت انصراف دادند و چند تن دیگر جانشین آنها شدند و جامعه فعالیت خود را به شکل یک واحد حقوقیِ ثبت شده آغاز کرد ( رجوع کنید به همان، ص 2ـ3؛ «جامعة مدرسین حوزة علمیة قم»، پروندة موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش 5336).در اساسنامة جامعه در این زمان، اهداف آن چنین ذکر شده بود: تنظیم برنامههای درسی حوزههای علمیه، اصلاح کتابهای درسی، تهذیب و تصفیة حوزههای علمیه، تربیت طلبه برای راهنمایی و ارشاد مردم و دفاع علمی از اسلام در برابر حملات دشمنان، تربیت طلبه برای تبلیغ اسلام در کشورهای خارجی، ایجاد مراکز تحقیق به منظور مطالعات و پژوهشهای علمی، تأسیس و ادارة دستگاههای فرستندة رادیویی و تلویزیونی برای تبلیغ و تعلیم مسائل اسلامی و اهداف جامعه، تأسیس مدارس علوم اسلامی برای پسران و دختران در سطوح متعدد، تشکیل واحدهای اقتصادی تعاونی در اشکال گوناگون مانند تأسیس بانکهای بدون بهره و سازمانهای تعاونی و واحدهای مسکونی برای جلوگیری از فعالیتهای ناسالم اقتصادی، و جمعآوری اخبار و اطلاعاتی که به اهداف جامعه کمک میکند مخصوصاً در زمینة فعالیتهای گروههای ضداسلامی و ضد انقلابی (جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، 1360 ش، ص 4ـ 5). در مادّة 14 اساسنامه، شیوة به عضویت در آمدن افراد در جامعه تعیین شده است ( رجوع کنید به همان، ص 12).جامعة مدرسین دارای یازده بخش بود: 1) بخش روابط عمومی؛ 2) بخش مسائل سیاسی، که بررسی رویدادهای سیاسی و تهیة گزارش برای جامعه را به عهده داشت و نیز مسئول تهیه و تنظیم اعلامیههای سیاسی جامعه و بررسی در بارة مسائلی چون نامزدهای مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری بود؛ 3) بخش مسائل دانشگاهی، که اهدافی چون تنظیم روابط حوزه و دانشگاه، بررسی مسائل مطرحشده در حوزة علوم انسانی از دیدگاه اسلام و شناسایی و پرورش و معرفی استادان شایسته برای تدریس علوم انسانی و مسائل اسلامی در دانشگاه را پیگیری میکرد؛ 4) بخش مسائل فرهنگی (آموزش و پرورش)، که بررسی وضع اسلامی آموزش و پرورش کشور و کمک به تدوین کتابهای درسی و نظارت بر کتابهای درسی مربوط به وزارت آموزش و پرورش را برعهده داشت؛ 5) بخش مسائل اقتصادی، که بررسی و تحقیق در بارة احکام اقتصادی اسلام، بررسی موضوعات اقتصادی و کیفیت تطبیق احکام کلی بر آنها، و تهیة پاسخ سؤالات مربوط به امور اقتصادی جامعه بر اساس فتاوای امام خمینی را برعهده داشت؛ 6) بخش مسائل فقهی، که پاسخگوی مسائل فقهی ارجاع شده به جامعه و نیز پیگیر اجرای احکام اسلامی در همة زمینهها بود؛ 7) بخش امور مالی و تدارکات؛ 8) بخش تحقیق و بررسی، که اموری چون بررسی انعکاس موضعگیریهای جامعة مدرسین در اجتماع و نیز بررسی علل بروز رویدادهای مهم کشور را برعهده داشت؛ 9) بخش امور حوزههای علمیه، که موظف بود با تماس مداوم با مراجع تقلید، استادان، علما و طلاب به تنظیم برنامههای درسی و امتحانی تمام رشتههای مورد نیاز بپردازد. اصلاح و تکمیل کتابهای درسی، کوشش برای جلوگیری از نفوذ افکار انحرافی و التقاطی در حوزههای علمیه، تصفیة حوزهها از عناصر منحرف و رسیدگی به نیازمندیهای طلاب و حل مشکلات مادّی و معنوی، بهویژه شهریه، از دیگر وظیفههای این بخش بود؛ 10) بخش تبلیغات، که اموری چون نظارت بر برنامههای تبلیغات اسلامی کلیة نهادها و اهتمام به تزکیه و تهذیب اخلاق طلاب را از راه تشکیل جلسات درس اخلاق و نشر کتاب و جزوههای اخلاقی برعهده داشت؛ 11) بخش امور خارج از کشور، که مسئول تنظیم روابط صحیح با دانشجویان ایرانی مقیم خارج و اعزام مبلّغ و مدرّس شایسته برای مناطق مختلف در کوتاهمدت و بلندمدت بود (همان، ص 23ـ 28).جامعة مدرسین تا 1376 ش بر اساس اساسنامة مزبور فعالیت میکرد تا آنکه در 1376 ش به پیشنهاد آیتاللّه خامنهای، در اساسنامه تغییراتی صورت گرفت. این اساسنامه نیز پس از حدود پنج سال مجدداً بازنگری و اصلاح شد و در 24 آذر 1383، به تصویب نهایی اعضای جامعه رسید. در اصلاحات انجام شده، اهداف جامعة مدرسین به این موارد محدود گردید: ترویج و گسترش معارف اسلام ناب محمدی و مکتب اهل بیت معصومین علیهمالسلام؛ دفاع از قرآن و عترت و ارزشهای اسلامی؛ زمینهسازی و جهتدهی به تحقیقات در علوم و معارف اسلامی؛ تلاش برای اصلاح و تکمیل و اعتلای برنامههای حوزههای علمیه از طریق شورای عالی حوزه؛دفاع از نظام اسلامی و ولایت فقیه؛ ایجاد زمینة مناسب برای پرورش نیروهای حوزهای مورد نیاز نظام اسلامی؛ انجام دادن سایر اموری که برای رسیدن به اهداف جامعة مدرسین ضرورت دارد مانند تأسیس مؤسسات فرهنگی و غیره (همو، 1383 ش الف ، ص 4).بر اساس اساسنامة مذکور، ارکان جامعة مدرسین را هیئت مؤسس، شورایعالی، رئیس شورایعالی، و هیئت رئیسه تشکیل میدهد. اعضای شورایعالی جامعة مدرسین، اعضای رسمی جامعهاند که به شرط دارا بودن صلاحیت علمی تدریس درس خارج یا سطوح عالی حوزوی و التزام عملی به نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه و رعایت شئون حوزوی، عضو این شورا میشوند (همان، ص 5). در اساسنامة جدید تغییرات اساسی در ساختار جامعة مدرسین روی داده است. بخشهای یازدهگانه جای خود را به این معاونتهای چهارگانه داده است: معاونت جامعه و نظام که وظیفة اطلاعرسانی به مراجع تقلید، استادان و عموم روحانیان کشور و نظارت بر امور فرهنگی، سیاسی و اقتصادی نظام جمهوری اسلامی و همکاری با قوة قضائیه در زمینة جذب و گزینش قضات را به عهده دارد؛ معاونت جامعه و مردم که هدف آن ارتباط با مردم و تشکلهای صنفی و دانشجویی و پاسخگویی به آنان است؛ معاونت جامعه و روحانیت که وظیفة تشکیل مجمع عمومی جامعة مدرسین، مجمع نمایندگان و طلاب و فضلای حوزة علمیه، ارتباط مستمر با روحانیون سراسر کشور، فعالیت فرهنگی برای ارتقای فرهنگی مناسب روحانیون و ارتباط مستمر با مراجع تقلید عظام را به عهده دارد؛ معاونت اداری و مالی ( رجوع کنید به همو، 1383 ش ب ، ص 6).در سالهای اخیر تغییراتی نیز در نهادهای وابسته به جامعة مدرسین روی داده است، از جمله مدرسة عالی تربیتی و قضایی طلاب قم (مدرسة عالی) که زیر نظر جامعة مدرسین حوزة علمیة قم (مصوب 20 اسفند 1364 شورای عالی انقلاب فرهنگی و با هدف تربیت قاضی جهت قوة قضائیه) اداره میشد، با عنوان دانشگاه قم مستقل شده است، اما هیئت امنای این دانشگاه به پیشنهاد جامعة مدرسین تعیین میگردد (محسن صالح، مصاحبة مورخ 6 بهمن 1383). شورای عالی حوزة علمیة قم نیز مهمترین تشکیلات وابسته به جامعة مدرسین است که اعضای آن با تأیید مراجع تقلید و رهبر انقلاب منصوب میشوند. وظیفة این شورا سیاستگذاری و هدایت و نظارت ادارة حوزههای علمیه از طریق مرکز مدیریت حوزة علمیة قم و مرکز مدیریت حوزههای علمیة خواهران است ( رجوع کنید به همانجا؛ حوزة علمیه * ؛ برای آگاهی از سیر تشکیل شورای عالی و مدیریت حوزه و وظایف و عملکرد آن رجوع کنید به فیروزی، ص 5ـ10).عملکرد. جامعة مدرسین در دهة 1340 ش و 1350 ش و پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن 1357، متأثر از اوضاع جامعه، به سمت فعالیت سیاسی سوق یافت. پس از دستگیری شبانه و محاکمة امام خمینی در دادگاه نظامی در 1342 ش و در شرایطی که بیم اعدام ایشان میرفت، تلاش دو تن از اعضای جامعة مدرسین در اثبات مرجع تقلید بودن امام و در پی آن اعلام مرجعیت امام از سوی مراجع تقلید، مانع صدور حکم اعدام برای امام شد و در نهایت به آزادی ایشان در فروردین 1343 انجامید ( رجوع کنید به ایزدی نجفآبادی، ج 1، ص 51؛ یزدی، ص 318ـ 319، 330؛ امام خمینی * ). فعالیت جامعة مدرسین در پی دستگیری دوباره و تبعید امام خمینی به ترکیه در 13 آبان 1343 و سپس تبعید به عراق در 13 مهر 1344، وارد مرحلة جدیدی گشت. در این سالها اعضای جامعه با چاپ و تکثیر اطلاعیههای امام خمینی و نیز برگزاری سخنرانی یا صدور بیانیه، پیشگام زنده نگهداشتن حرکت امام خمینی در جامعه بودند ( رجوع کنید به مسعودی خمینی، ص380؛ ایزدی نجفآبادی، ج 2، ص 414). در خرداد 1349 و پس از رحلت آیتاللّه سیدمحسن حکیم * ، یازده تن از اعضای جامعه، با صدور اعلامیه، در تثبیت مرجعیت امام خمینی، تلاش گسترده کردند ( رجوع کنید به امام در آیینة اسناد ، ج 4، ص490ـ492). در واکنش به این اقدام، رژیم پهلوی 25 تن از اعضای فعال جامعه را بازداشت و تبعید کرد ( رجوع کنید بهمحمد یزدی، همان مصاحبه، ص 2؛ خلخالی، ج 1، ص185ـ 187). در این سالها اعضای جامعة مدرسین، باتوجه بهاختناق حاکم بر کشور، به مناسبتهایی میکوشیدند با مطرح کردن نام و آرای امام خمینی مانع فراموش شدن حرکتِ مبارزاتی ایشان شوند؛ صدور اعلامیهها و بیانیههایی در اعتراض به ادامة تبعید امام، برگزاری مراسم یادبود فرزند امام، حجتالاسلام والمسلمین سیدمصطفی خمینی، در قم و دیگر شهرستانها که سهمی جدّی در ایجاد فضای مبارزاتی بر ضد حکومت پهلوی داشت، و برگزاری راهپیمایی و تظاهرات نمونههایی از این اقدامات است ( رجوع کنید به امام در آیینة اسناد ، ج 3، ص 325ـ 329، ج 4، ص 371؛ «اعلامیة جمعی از اساتید و فضلاء حوزة علمیة قم»، 7 محرّم 1399؛ ایزدی نجفآبادی، همانجا؛ نوزده دی به روایت اسناد ساواک ، ص 32ـ33؛ حماسة 19 دی قم ، ص 186، به نقل از محمد مؤمن؛ یزدی، ص 259ـ 260). در آذر 1357 جامعة مدرسین در اعلامیهای، خلع محمدرضا پهلوی را از سلطنت و پیشنهاد برپایی حکومت اسلامی را بهجای حکومت پهلوی مطرح ساخت. جامعة مدرسین در ماههای پایانی حکومت پهلوی، در هدایت مبارزة مردم با حکومت پهلوی نقش مؤثری ایفا کرد. اعضای جامعه در جریان بازگشت امام خمینی از تبعید، هماهنگی و تهیة مقدمات برای ورود امام را برعهده گرفتند (یزدی، ص 195، 265ـ266، 269؛ «امام خمینی»، پروندة موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش 898، ص 64). اعلامیههای اعضای جامعة مدرسین یا اعلامیههایی با امضای اشخاصِ طرفدار این جامعه، در این دوره فراتر از شصت مورد است، هرچند به دلیل دستگیری یا تبعید و زندانی شدن متناوب اعضای آن، تعداد امضاهای این اطلاعیهها از دوازده تا هشتاد و چند نفر متغیر بوده است (محتشمیپور، 1376ـ 1378 ش، ج 1، ص 394؛ فارسی، ص 241، 243).این تشکل پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و با توجه به پیشینة مبارزاتی آن، مورد حمایت امام خمینی قرار گرفت. اعضای جامعه در این سالها در بالاترین مناصب اجرایی، قانونگذاری و قضائی قرار گرفتند. عضویت در شورای نگهبان و شورایعالی قضائی، دیوانعالی کشور، ریاست مجلس خبرگان و دادگاه انتظامی قضات، و امامت جمعه مراکز استانها از جملة این مشاغل است (محمد یزدی، همان مصاحبه، ص 5). به توصیة امام خمینی اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، که سیاستگذاری در امور فرهنگی کشور را برعهده داشتند، موظف به مشورت با جامعة مدرسین حوزة علمیة قم شدند (امام خمینی، ج 15، ص 409). در مواردی نیز برخی از اعضای جامعه را مستقیماً امام خمینی برای انجام دادن برخی وظایف منصوب میکردند (محسن صالح، همان مصاحبه). به طور کلی در فاصلة سالهای 1357 تا 1367 ش، جامعة مدرسین به عنوان بازوی اجرایی امام خمینی فعالیت میکرد. پارهای از اقدامهای جامعة مدرسین در این زمینه بدین شرح است: اعزام نماینده به سراسر کشور از سوی امام خمینی برای رسیدگی به مسائل جاری کشور و حل اختلافات قومی و منطقهای؛ اعزام قاضی و حاکم شرع به سراسر کشور با هماهنگی امام خمینی برای رسیدگی به پروندة متخلفان رژیم سابق و سرپرستی امور جاری مناطق مختلف کشور از طرف امام خمینی؛ معرفی روحانیان برای تصدی نمایندگی امام در نهادها و نیروهای مسلح (جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، 1383 ش ب ، ص 4ـ5).پس از انقلاب اسلامی، جامعة مدرسین به عنوان مرجعی در امور حوزه و مراجع و روحانیان نیز مطرح شد و به تنظیم تعاملات میان جامعه، حوزه و حکومت پرداخت. معرفی افرادِ واجدِ صلاحیتِ مرجعیت به مردم ( رجوع کنید به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، 1373 ش) و حمایت از انتخاب آیتاللّه خامنهای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز از اقدامات جامعه بوده است ( رجوع کنید به کیهان ، ش13630، 17 خرداد 1368، ص 3؛ محسن حرم پناهی، مصاحبه مورخ 4 اردیبهشت 1369، موجود در دفتر جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، ص 12ـ13).مشارکت فعال در دورههای متناوب انتخابات ریاست جمهوری و در صورت امکان، معرفی نامزد مقبول، و نیز معرفی نامزدهای منتخب در کشور در چندین دورة انتخابات مجلس خبرگان، از دیگر اقدامات جامعة مدرسین است («آیةاللّه ناصر مکارم شیرازی»، پروندة موجود در آرشیو اسناد مرکز انقلاب اسلامی، ش 1229؛ رسالت ، سال 12، ش 3263، 3 اردیبهشت 1376، ص 3؛ جمهوری اسلامی ، سال 22، ش 6351، 5 خرداد 1380، ص 9؛ کیهان ، ش 11739، 11 آذر 1361، ص 3). همسویی جامعة مدرسین با تشکلها و احزابی چون جامعة روحانیت مبارز استان تهران، جامعة اسلامی مهندسین، و هیئتهای مؤتلفه موجب شده است که در تقسیمبندی تحلیلگران سیاسی، این تشکل در زمرة تشکلهای جناح سیاسی موسوم به راست سنّتی به شمار آید ( رجوع کنید به شادلو، ص70، 185؛ بشیریه، ص50؛ محتشمیپور، 1379 ش، ص 29؛ در بارة تأکید امام خمینی و آیتاللّه خامنهای بر فراجناحی عمل کردن جامعة مدرسین و احتراز از درگیریهای حزبی و جناحی رجوع کنید به امام خمینی، ج 19، ص 302ـ304؛ ابرار ، ش 3331، 26 اردیبهشت 1379، ص 2).به موازات حضور فعال جامعة مدرسین در عرصة سیاسی کشور و انتقادهای گستردة آن از برخی اقدامات قوای مجریه و مقننه در مقاطع مختلف، مواضع این جامعه نیز محل نقد و موشکافی قرار گرفته است. جامعة مدرسین از سوی منتقدان متهم به بسترسازی برای خشونت ( آریا ، سال 2، ش 454، 20 فروردین 1379، ص 2؛ آبان ، سال 2، ش120، 20 فروردین 1379، ص 2) و مخالفت با سیاستهایی شده که برای رفع تبعیض اقتصادی و برقراری عدالت اجتماعی در نظر گرفته شده است ( کار و کارگر ، سال 10، ش 2776، 19 تیر 1379، ص10). فراهم کردن موجبات تعطیل فقه انقلابی اسلامی و رهنمودهای امام خمینی در زمینههای متعدد اقتصادی (از جمله قانون کار) و ایجاد مانع در اِعمال ولایت مطلقه و احکام حکومتی در زمان حیات امام خمینی ( بیان ، ش 9، اردیبهشت 1370، ص 8)، تلاش برای تضعیف مجلس شورای اسلامی (همان، ص10) و مخالفت برخی از اعضای جامعة مدرسین با اَحکام امام خمینی به عنوان امر مولوی و ارشادی (همان، ص 15؛ محتشمیپور، 1379 ش، ص30) از دیگر انتقادها به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم است.گرایشهای متفاوت اعضای جامعة مدرسین از آغاز تاکنون، بر عملکرد آن تأثیر بسزایی داشته است ( رجوع کنید به محتشمیپور، 1376ـ 1378 ش، ج 1، ص 394؛ یزدی، ص 247؛ محسن حرم پناهی، مصاحبة مورخ 1360 ش، موجود در دفتر جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، ص 14)؛ از اینرو، فقط بیانیههای رسمی جامعه را میتوان نظر اجماعی اعضای جامعة مدرسین و بیانگر مواضع رسمی آن دانست (محسن صالح، همان مصاحبه). پخش نامهها و اطلاعیههای برخی از اعضای جامعه بیانگر اقداماتی درون تشکلی و ناشی از اختلافات در به اجماع رساندن عقاید و به نوعی نشاندهندة اختلافات داخلی اعضای جامعه است ( رجوع کنید به «جامعة مدرسین حوزة علمیة قم»، پروندة موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ش 5336). از 1376 ش تا 1384 ش نیز دو گرایش عمدة سیاسی در درون جامعه وجود داشته که یکی آن را به همسویی با برخی تشکلها و گروهها متمایل کرده و دیگری با استدلال به لزوم عمل فراجناحی مخالف با تابعیت از یک جناح یا فرد است ومعتقد به لزوم همسویی جامعة مدرسین با مواضع رهبری انقلاب است.در سالهای اخیر، در پی سخنان رهبر انقلاب، آیتاللّه خامنهای، در جمع اعضای جامعة مدرسین، لزوم اصلاح تشکیلات جامعة مدرسین و نیز لزوم پیوستن اعضای جدید و جوان به این جمع مطرح شده و اقداماتی نیز صورت گرفته است ( رجوع کنید به یزدی، ص 531 ـ532؛ کیهان ، سال 57، ش 16521، 19 اردیبهشت 1378، ص 14؛ ناطق نوری، ص 111). گفتنی است که پیشتر نیز امام خمینی لزوم ورود چند تن از استادانِ بنام حوزه را به این جمع یادآوری کرده بود که این خواسته تحقق یافت ( رجوع کنید به مسعودی خمینی، ص 380).منابع: اسناد انقلاب اسلامی ، ج 3، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374 ش؛ «اعلامیة جمعی از اساتید و فضلاء حوزة علمیة قم بمناسبت عزاداری و راهپیمائی تاسوعا و عاشورا روز یکشنبه و دوشنبه»، قم، 7 محرّم 1399؛ امام در آیینة اسناد: سیر مبارزات امام خمینی ( س ) به روایت اسناد شهربانی ، تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، 1383 ش؛ مصطفی ایزدی نجفآبادی، گذری بر زندگی فقیه عالیقدر آیتاللّه منتظری ، تهران 1361ـ1366 ش؛ برگهایی از تاریخ حوزة علمیة قم ، بهکوشش رسول جعفریان، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381 ش؛ حسین بشیریه، «کاریزما، سنت و قانون: منابع مشروعیت سیاسی»، در معمای حاکمیت قانون در ایران ، تدوین اسماعیل خلیلی، تهران: طرح نو، 1381 ش؛ جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، اساسنامة جامعة مدرسین حوزة علمیة قم ، قم 1360 ش؛ همو، اساسنامة شورایعالی جامعة مدرسین حوزة علمیة قم ، قم 1383 ش الف ؛ همو، «بیانیة مهم جامعة مدرسین حوزة علمیة قم در بارة مرجعیت در تاریخ 11/9/1373»، قم 1373 ش؛ همو، جامعة مدرسین حوزة علمیة قم از آغاز تاکنون ، قم 1383 ش ب (منتشر نشده)؛ جامعة مدرسین حوزة علمیة قم. روابط عمومی، «جامعة مدرسین»، نورعلم ، دورة 1، ش 4 (خرداد 1363)؛ حماسة 19 دی قم ، بهکوشش علیشیرخانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1377 ش؛ صادق خلخالی، خاطرات آیتاللّه خلخالی ، تهران 1379ـ1380 ش؛ روحاللّه خمینی، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، صحیفة امام ، تهران 1378 ش؛ عباس شادلو، اطلاعاتی در بارة احزاب و جناحهای سیاسی ایران امروز ، تهران 1379 ش؛ جلالالدین فارسی، فرهنگ واژههای انقلاب اسلامی ، ] تهران [ 1374 ش؛ عباس فیروزی، «دومین دورة شورای عالی و مدیریت حوزة علمیه»، پیام حوزه ، سال 2، ش 3 (پاییز 1374)؛ علیاکبر محتشمیپور، چند صدایی در جامعه و روحانیت ، تهران 1379ش؛ همو، خاطرات حجةالاسلام والمسلمین سیدعلیاکبر محتشمیپور ، تهران 1376ـ 1378 ش؛ علیاکبر مسعودی خمینی، خاطرات آیتاللّه مسعودی خمینی ، تدوین جواد امامی، تهران 1381 ش؛ علیاکبر ناطق نوری، خاطرات حجةالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری ، تدوین مرتضی میردار، تهران 1382 ش؛ نوزده دی به روایت اسناد ساواک ، تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382 ش؛ محمد یزدی، خاطرات آیتاللّه محمد یزدی، تهران 1380 ش.
تمبر ، کاغذی کوچک و بهادار با علامت رسمی به نشانة دریافت وجه مخارج حمل نامه یا محمولات پستی و پرداخت مالیات و عوارض. تمبر بر روی پاکت نامه یا بستة پستی الصاق میشود. واژة تمبر فرانسوی است.در جهان اسلام. تمبرهای پستی (عربی: طابِـع [ بریدی ] ، فارسی: تمبر ، ترکی: پول ) از ابتکارات اروپاییان است.در واقع، نخستین تمبر پستی جهان («پنیسیاه» که تصویرملکه ویکتوریای جوان بر آن بود) در 1256/1840 درانگلستان منتشر شد. پیوند آشکاری میان گسترش تمبرپستی و توسعة متصرفات اروپا وجود دارد. انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی در ایجاد خدمات پستی و انتشار تمبردر شمال افریقا و خاورمیانه شرکت داشتهاند. دفاتر پستی خارجی این کشورها، در لبنان، سوریه، فلسطین، مراکش،لیبی و مصر، تمبر کشورهای خود را منتشر میکردند؛ در نتیجه، محل ارسال این تمبرها را تنها به کمک مُهر ابطال آنها میتوان تشخیص داد. نخستین کشورهای اسلامی که به انتشار تمبر روی آوردند، هند (1270/ 1854)، دولت عثمانی (1280)و مصر (1283/ 1866) بودند. بهرغم اینکه تمبر پستی در شمال افریقا و خاورمیانه بیش از یکصد سال قدمت دارد، تا همین اواخر به تمبرشناسی اسلامی توجه چندانی نشده بود. این واقعیت که از 1339 تا 1350 ش/ 1960ـ1980 مضامین روی تمبرها تنوع یافته و چندین کشوراسلامی از تمبر پستی برای تبلیغ استفاده کردهاند، افزایش توجه به تمبرشناسی اسلامی را نشان میدهد.تمبرشناسی را رشتة فرعی علوم تاریخی و اجتماعی میدانند، هرچند بندرت به شکل تخصصی از آن استفاده میشود. البته تمبرشناسی در تحلیل دیدگاههای رسمی و تاریخ فرهنگی و سیاسی، بیش از سکهشناسی و مدالشناسی ارزش دارد. تمبرها از لحاظ پیامهای نمادینی که حکومتها میکوشند به شهروندان خود و به جهان ارسال کنند، از منابع اصلی و بسیار پُر ارزشاند. بررسی تمبرها نکاتی را در بارة دیدگاه رسمی دولت روشن میکند (سیوان ، ص 21). امروزه مورخان از نمادهایی که در تمبرها بهکار رفته، بیش از سکهها بهره میبرند، زیرا تمبرها متنوعترند، حال آنکه تغییر نقش و تنوع و فراوانی آن در سکهها بسیار تدریجیتر و محتاطانهتر است.تمبرها را میتوان به دو گونة درونی و بیرونی مطالعه کرد. در مطالعة بیرونی تمبر را به مثابه شیئی مادّی و اقتصادی بررسی میکنند (قس هازارد ، ص 200 به بعد) که از کاغذ، مرکّب، چسب و غیره ساخته شده و نوشتهها و چاپ روچاپها (اضافهچاپها) و قیمتها بر آن نقش بسته است. بررسی کمیّتو کیفیت اجزای تمبر (نوع کاغذ، روش چاپ، آژدار کردن ( پرفُراژه ) ، تهنقش، نوع و محل مطالب چاپی و مانند آن)، شواهدی در بارة وضع سیاسی و اقتصادی کشور منتشرکنندة تمبرها در اختیار ما قرار میدهد. چاپ بیشتر تمبرهایجدید معمولاً دو علت دارد: یا دولت کاملاً به ارزش تبلیغی تمبرها واقف است (مثل لیبی از اواسط دهة 1350 ش/ 1970 به بعد و نیز عراق تحت حکومت صدام حسین) یا به دنبال کسب درآمد بیشتر است. کشورهای متعدد، بویژه کشورهای کوچک و فقیر، برای کسب منافع مالی، امتیاز و اختیار چاپو تولید تمبر را به مؤسسات غربی واگذار کردهاند تا در مناسبتهای مختلف، تمبر چاپ کنند و به فروشندگان و گردآورندگان تمبر عرضه نمایند. آنچه اکثر این تمبرها بهنمایش میگذارند (نظیر تصویر فضانوردان، نقاشیهای اروپایی، مشاهیر جهان یا رویدادهای بینالمللی ورزشی) هیچ ارتباطیبا فرهنگ کشور ناشرشان ندارد. در کشورهای اسلامی نیزاین امر مشاهده شده است، از جمله در افغانستانِ دورة ظاهرشاه، یمن شمالی از 1341 ش/1962، قطر از 1340 ش/ 1961 و شیخنشینهای خلیجفارس در دهة 1340 ش/1960. نمونة استثنایی دیگر لبنان است که در 1355ـ1356 ش/ 1976ـ1977، 1358 ش/ 1979 و در فاصلة سالهای 1364 تا 1366 ش/ 1985ـ1987، به علت جنگ داخلی، هیچ تمبری چاپ نکرد.برخی از روشهای مستقیمتر رفع نیازهای مالی عبارتاند از: 1) نشر تمبرهای یادگاری، که در عین حال ابزاری تبلیغاتیاند. 2) چاپ تمبرهای پستی مالیاتی، که تمبرهای خزانه نیز نامیده میشوند. چندین کشور عربی، از جمله سوریه، برای تأمین مخارج جنگ با اسرائیل و نیازهای نظامی بعدی از تمبرهای مالیاتی استفاده کردند. دولت عثمانی در جریان جنگ بالکان در 1329ـ1330/ 1911ـ1912 تمبرهای مالیاتی چاپ کرد و جمهوری ترکهای جوان در 1338، مقادیر زیادی از این تمبرها را منتشر کرد که نشاندهندة وضع فاجعهآمیز کشور در این سالها بود. 3) چاپ تمبرهای «نیمهپستی» با قیمتی بیشتر که صَرف اهداف خیرخواهانه میشد، از جمله کمک به پناهندگان جنگ دروز ــ که در 1305 ش/ 1926 بین لبنان و سوریه در گرفت ــ قربانیان زلزلهها و آتشفشانها و غیره.افت کیفیت چاپ و کاغذ و آژدار کردن از مشکلات اقتصادی حکایت میکند. برای چاپ تمبر حیدرآباد در 1325 ش/ 1946، در بزرگداشت پیروزی جنگ دوم جهانی، از انواع کاغذ استفاده شد. این وضع را میتوان به کمبود کاغذ در جریان جنگ و بلافاصله پس از آن نسبت داد (نعیم، ص 198ـ 199). در ایران نیز یکی از دلایل محتملِ تغییرندادن تهنقش تمبرهای پهلوی تا 1360 ش کمبود این نوع کاغذ بوده است. لیبی تا 1339 ش/1960 از تهنقشهای مصری استفاده میکرد، برخی از این این تمبرها در رم، ناپل، قاهره چاپ میشد. علت این وابستگی به فنّاوری خارجی، فقر عظیم این دولت بود تا اینکه در اواسط دهة 1340 ش/1960 تولید و صادرات گستردة نفت آغاز شد.چاپ مطالب یا قیمتهای جدید روی نوشتههای قبلی تمبر، به این دلیل که همیشه محصول وضعی اضطراری است، اهمیت تاریخی بسیاری دارد. اغلب، نیروهای اشغالگر بهچاپ مطالب جدید روی تمبرهای چاپ شده مبادرت ورزیدهاند. مثلاً، در 1336/ 1918، واحدهای هندی بریتانیا کشور عراق را اشغال کردند و روی تمبرهای ترک، عبارت «بغداد در اشغال انگلیس» را چاپ کردند. در لبنانِ اشغال شده نیز بر روی تمبرهای ترک رایج، حروف E.E.F. به معنای «نیروی اعزامی مصر» چاپ شد. در سوریه روی تمبرهای فرانسوی رایج در آنجا چاپ کرده بودند: T.E.O. ، یعنی «سرزمینهای اشغالشدة دشمن» و بعد آن را به O.M.F. به معنای «اشغال نظامی فرانسه» ، تغییر دادند.قدرتهای حمایتگر، قیم و استعماری نیز روی تمبرها مطالب جدید چاپ میکردند. تاریخ و نوع این مطالب میزان حاکمیت خارجی و میزان وابستگی کشور مورد بحث را نشان میدهد. درحالی که مصر از حق چاپ تمبرهای ویژة خود برخوردار بود، دیگر ایالات عثمانی، همچون عراق، استقلال کمتری داشتند. عراق مجبور بود از تمبرهای پستی ترکی استفاده کند و تا زمانی که سلطة عثمانی جای خود را به قیمومت انگلیس داد، این وضع ادامه داشت. الجزایر، که طبق قانون اساسیش بخشی از مستعمرات فرانسه بهشمار میرفت، تنها پس از 1321 ش/ 1942 حق انتشار تمبرهای خاص خود را یافت. در آن سال روی تمبرهای فرانسوی کلمة ALGـRIE را چاپ کردند. زبان عربی حتی از روی تمبرهایی که پس از جنگ چاپ شدند، حذف شد تا بر فرهنگ فرانسوی و حفظ منافع فرانسه و حذف فرهنگ عربی تأکید شود. قدرت استعماری ایتالیا نیز در لیبی به همین نحو عمل کرد، در حالیکه حکومت تحتالحمایة فرانسه در تونس عبارت فرانسوی RـGENCE DE TUNIS را در 1324/1906 با عبارت دیگری که به فرانسه و عربی بود، عوض کرد. فلسطین نیز که تحت قیمومت انگلیس بود، از 1299 ش/1920 به بعد، بر روی تمبرهایش از نوشتهای به سه زبان عربی و انگلیسی و عبری استفاده کرد. خودمختاری مناطق علوی را، که فرانسه پس از 1303 ش/ 1924 تضمین کرد، از عبارت N ¦ ALAWIYYI ـ ALAOUITES-AL- که روی تمبرهای فرانسوی چاپ میشد، میتوان فهمید. در دورة استقلالِ اسمیِ شیخنشینهایی نظیر کویت یا بحرین، تمبرها نشان میدادند که این شیخنشینها عملاً تحت سلطه انگلیساند. در این شیخنشینها تمبرهای هندی رایج بودند که هیچ اثری از دولت منتشرکننده بر خود نداشتند، سپس بترتیب در 1302ـ1303 ش/ 1923ـ1924 و 1312 ش/ 1933، واژگان KUWAIT/BAHRAIN را بر آنها چاپ کردند. پس از تجزیة هند (1326 ش/ 1947) همین شیوه در مورد تمبرهای انگلیسی بهکار رفت. نخستین تمبرهای پاکستان نشاندهندة تأسیس شتابزدة این کشور است. اینتمبرها هندی بودند (با تصویر جورج ششم، پادشاه انگلیس)و انتشارات امنیتی هند در ناسک واژة PAKISTAN را رویآنها چاپ کرده بود. رویدادهای پس از تجزیه، به کمبودشدید تمبر در بسیاری از نقاط پاکستان منجر شد؛ ازینرو، ضروری بود که این کمبود را با چاپ مطالب جدید روی نسخههای ناسک جبران کنند. این اقدام به سبب کمبودشدید تمبرهای پاکستانی، موجودی باقیماندة تمبرهای غیرلازم هندی و ضرورت ادامة کار پست صورت گرفت (مارتین، ج 7، ص 2). الجزایریها، که در الجزایرِ مستقل در وضعی مشابه قرار گرفتند، در همان آغاز کار، روی تمبرهای سابق فرانسه حروف E.A. ، به معنای «دولت الجزایر» ، را چاپ کردند.در برخی کشورها، در پی تغییر بنیادی رژیم، نام دولت جدید را روی تمبرهای قدیمی چاپ کرده و روشهایی بهکار بردهاند. نظیر مخدوش کردن چهرة حکمران سابق با نوارهای مشکی. با این کار هم ذخایر تمبر موجود را مصرف میکنند و هم جدایی کامل از گذشته را نشان میدهند (برای مثال رجوع کنید به مصر، 1332 ش/1953). گاه روی مجموعههای قبلی مطالبی چاپ میکردند تا یاد رویداد مهمی را در کشوری زنده بدارند. برای مثال در ماورای اردن در 1307 ش/1928 روی تمبرهای 1306 ش/ 1927 واژة عربی «دُستور» را چاپ کردند تا قانون اساسی را به اطلاع عموم برسانند.نوسان ارزش تمبرها میتواند نشاندهندة مشکلات اقتصادی و تورم باشد. همچنین باید نتایجی را یادآور شویم که میتوان از نوشتههای یک زبانه یا دو زبانة روی تمبرها بهدست آورد. استفادة انحصاری از زبان ملی در کشورهای اسلامی یا تأکیدی است بر پیوستگی فرهنگی این کشورها با گذشتة اسلامی یا رشد احساسات ملیگرایانه. مثلاً، بر روی تمبرهای عثمانی تا 1293 منحصراً از زبان ترکی و اعداد عربی استفاده میکردند. روی تمبرها نوشته شده بود: « The Ottoman Empire » [ امپراتوری عثمانی ] و « Postage » [ پُست ] . در 1293، نوشتهای بهزبان فرانسه و اعداد به سبک غربی به نقش مجموعهای از تمبرها اضافه شد تا با عضویت در «اتحادیة جهانی پست» ، که بتازگی تأسیس شده بود، همخوانی داشته باشد. با تغییر الفبای کشور در 1307 ش/1928 و پس از دورة انتقالی کوتاهی که از رسمالخط عربی و لاتین، هر دو، برای نوشتن ترکی استفاده میشد (1305ـ1307 ش/ 1926ـ 1928)، خط عربی جای خود را به خط لاتین داد. روی تمبرهای حجازی (1334ـ1344 یا 1304 ش/ 1916ـ1925) تنها از خط عربی استفاده میشد (قس تمبرهای یمنی از 1305 تا 1309 ش/ 1926ـ1930). تا چهار سال پس از اتحاد با نجد در 1308 ش/ 1929، خط لاتین جایی در ذکر نام دولت و قیمت تمبر نداشت. در مصر در جریان حکومت اسماعیل [ پاشا (1246ـ1313/ 1830ـ1895) ] احساسات ملی آشکار شد و زبان عربی جای زبان ترکی را به عنوان زبان رسمی دولتی گرفت. نخستین تمبرهای مصر متعلق به 1283/1866 (ش 1ـ7)، نوشتههایی به زبان ترکی داشتند. یک سال بعد، عربی جای ترکی را گرفت (ش 8 به بعد، 1284/1867). تغییر در زبان هنگامی پدیدار شد که اسماعیلپاشا به دشواری عنوان خدیو مصر را به دست آورد و چند سال بعد (ش 14 به بعد،1289/1872)، تمبرهای چاپ شده عنوان غرورآفرین خدیونشین را به نمایش گذاردند. پس از زوال نفوذ انگلیس در مصر (1301 ش/1922)، روی تمبرهای موجود مطلبی منحصراً به زبان عربی چاپ شد که استقلال رسمی سلطاننشین مصر را در آن سال اعلام میکرد (ش 69ـ81، 1301 ش/ 1922؛ نیز رجوع کنید به ش 82 ـ93، 1302ـ1303 ش/ 1923ـ1924). اقدام ملیگرایانة حذف خط غربی، بجز ارقام قیمت تمبر، خیلی زود غیرعملی شد، زیرا زبان فرانسه از 1304 ش/1925 به بعد مجدداً کاربرد یافت (ش 94 به بعد).وجود نوشتههای چند زبانه بر تمبرهای پستی میتواند نشانة وجود چندین زبان ملی یا امتیاز دادن به اقلیتهایزبانی باشد. مجموعههای تمبر پستی حیدرآباد از 1288/1871 به بعد، قیمت را به چهار زبان چاپ کردهاند (انگلیسی،مراتی، فارسی ـ اردو و تلوگو ). جدایی پاکستان شرقی(بعدها بنگلادش)، در تمبرهای پاکستانی به این صورت انعکاس یافته که نوشتههای سه زبانة قبلی (انگلیسی،اردو، بنگالی) به نوشتههای دو زبانه [ انگلیسی و اردو ] تقلیل یافته است.تمبرها را در نگاه اول میتوان شاهدی بر وجود خدمات پستی دانست، نه شاهدی بر وجود استقلال پستی (نظیر نمونههای مَنامه و بَهاوَلپور). بهاولپور تا 1326 ش/1947 ایالتی امیرنشین در هند بریتانیا بود که بعدها بخشی از پاکستان شد. این امیرنشین از 1326 تا 1328 ش/1947ـ1949 تمبرهای خاص خود را منتشر میکرد، اما دفاتر پست بهاولپور از تمبرهای پاکستانی استفاده میکردند. رواج تمبرهای پست هوایی و ارسال ویژه در یک کشور، معمولاً نشاندهندة وجود این خدمات در آن کشور است.مطالعة شمایلنگاری تمبر میتواند بسیار روشنگر باشد و ازینرو از اهمیتی خاص برخوردار است. عوامل متعددی تمبرها را در خدمت اهداف تبلیغاتی قرار میدهند. از روزگار اختراع چاپ افست، تولید تمبر ساده و کمهزینه شده و نشر آن در سطح جهان امکانپذیر گردیده است و درک پیامهای بصری دشوار نیست؛ یعنی، میتوان این پیامها را در اختیار اشخاصی قرار داد که با وسایل ارتباطی دیگر نمیتوانند به آنها دسترسی پیدا کنند. این امر بویژه در بارة کشورهای جهان سوم ــ که در آنها درصد بیسوادی بالاست ــ صادق است.موضوعاتی را که غالباً در تمبرها بدانها میپردازند، میتوان به این شیوه دستهبندی کرد: نمادهای ملی؛ قهرمانان درگذشتة محلی؛ میراث فرهنگی؛ رویدادها و یادبودهای تاریخی و سیاسی مهم؛ اصلاحات، پیشرفت ملی، دستاوردهای اجتماعی، اقتصادی یا فرهنگی؛ سیاست خارجی (همبستگی منطقهای، عربی یا اسلامی، پیوندهای بینالمللی)؛ و مطالب متنوع (نمایشگاهها، همایشهای بینالمللی و مانند آن).برخی از اصلیترین نمادهای بصری دولتهای امروزی، علاوه بر پرچم ملی، عبارتاند از: نشانها، شعارها، مهرهای رسمی، مظهر دولت مثل رئیس دولت (سلطان موروثی یا رئیسجمهور منتخب). در بارة چاپ تصویر رؤسای دولتها نکاتی همچون زمان انتشار نخستین تصاویر آنها، مناسبت انتشار و تعداد دفعات چاپ این تصاویر، حالت آنها و نوع لباسشان در تصویر و در نظر گرفتن تفاوتهای احتمالی میان تصاویر سلاطین و رؤسای جمهور، اهمیت دارد.چندین کشور اسلامی در آغاز از ممنوعیت اسلامیِ چاپ چهره تبعیت کردند. آنها در عوض (نظیر تمبرهای عثمانی تا 1331) از سه مضمون ویژه استفاده کردند: هلالِ * ماه که گاه با ستارهای همراه بود، نشان خانوادگی و طغرا * همراه با طرحهای عمومیتر خوشنویسی و اسلیمی. در 1331، سنّت احتراز از طرحهای تصویری در عثمانی با انتشار یک مجموعه تمبر کنار گذاشته شد (ش 212ـ221). پیشینة غنی نگارگری در ایران نیز موجب شد چهرة شاه از 1293 بر روی تمبرها نقش شود (ش 19ـ22). مصر نیز از 1303 ش/1924، از منع مذهبی چاپ تصویر اشیای جاندار چشمپوشی کرد (ش 82 ـ93) و پس از 1305 ش/ 1926 نمادهای اسلامی جای خود را به تهنقشهای سلطنتی دادند. در 1306 ش/ 1927 و 1310 ش/ 1931، ملکفیصل در عراق از این روش پیروی کرد. افغانستان نیز در 1316 ش/ 1937 بهچاپ تصویر شاهان خود پرداخت. دولتهایی نظیر عربستان سعودی (مقدّم بر آن حجاز و نجد)، یمن (ابتدا سلطاننشین و سپس جمهوری) و پاکستان، که وجهة اسلامی ویژهای داشتند، تا دهة 1340 ش/ 1960 از نقش چهرة حکام خود بر تمبرها احتراز کردند. یمن در 1327 ش/ 1948 و عربستان سعودی در 1331 ش/ 1952، تصویری کوچک از چهرة انسان بر روی تمبرها چاپ کردند. برای نخستین بار در 1343 ش/ 1964 تصویر ملکفیصل، پادشاه عربستان سعودی، بر تمبرها ظاهر و سپس بارها تکرار شد. حَمدی، تنها رئیسجمهور یمن شمالی است که تصویرش روی تمبر چاپ شده است (1357 ش/ 1978). در پاکستان، ایوبخان، نخستین رئیسجمهوری بود که تصویرش بر تمبرها چاپ شد (ش 229ـ230؛ 1345 ش/ 1966) و در پی آن چهرة قهرمانان درگذشتة ملی، محمدعلی جناح و محمد اقبال، بر تمبرها چاپ گردید (1345ـ1346 ش/ 1966ـ1967). جمهوریهایی نظیر ترکیه، سوریه، لبنان، تونس و عراق از همان آغاز چهرة رؤسای جمهور خود را بر تمبرها چاپ کردند. مصر و لیبی پس از انقلاب، روش دیگری را به کار گرفتند. اگرچه قهرمانسازی از عبدالناصر، رئیسجمهور مصر، در رسانههای دیگر مجاز شمرده میشد، چهرة وی تنها به سه مناسبت بر تمبرهای مصر چاپ شد (در 1343 ش/ 1964، 1344 ش/ 1965، 1346 ش/ 1967). اما پس از مرگش، یاد او را در تمبرهای مصر و نیز تمبرهای چندین کشور عربی دیگر گرامی داشتند. چهرة قذافی برای نخستین بار در تمبر یادبودی در 1354 ش/ 1975 ظاهر و از آن پس به چهرة اصلی تمبرها بدل شد. در این زمینه الجزایر، استثنایی شایان توجه است؛ تصویر هیچیک از رؤسای جمهور الجزایر در دوران حیاتشان بر روی تمبرها چاپ نشده است (چهرة هواری بومدین برای نخستین بار پس از مرگش در 1358 ش/ 1979 چاپ شد).برخی از سلاطین کشورهای اسلامی (فؤاد اول در مصر، ظاهرشاه در افغانستان، شاهحسین دوم در اردن و شاه حسن دوم در مراکش) بهطور گسترده و مستمر تمبرهایی برای بزرگداشت رویدادهای سلطنتی ویژه، به همراه تصویر این رخدادها، منتشر میکردند. این رویدادها شامل تولدها و سالروزهای تولد (افراد خاندان سلطنتی، بویژه تولد ولیعهد)، ازدواجها، مرگها، تاجگذاریها و مانند اینها بود. در لیبی چهرة ادریس اول تنها یک بار، درست پس از استقلال، بر تمبرها چاپ شد. در این کشور با تجلیل از اسلاف حاکم، گاه همراه با تجلیل از شاه حاکم، سعی میشد پیوستگی سلسلهای خاص نشان داده شود. در ایران، شاهان پهلوی حتی میکوشیدند سلطنت خود را، بر خلاف واقع، تداوم پادشاهی در ایران از دورة هخامنشیان جلوه دهند و این نیت در 1314 ش/ 1935، یعنی زمانی که نام پرشیا به ایران تغییر یافت، آشکارتر شد (ش 149 بهبعد). رهبران موروثی دولتها غالباً تلاش کردهاند تا یا در قالب یک تصویر، میان حکومت خود با نمادهای پیشرفت ( رجوع کنید به ادامة مقاله) رابطة مستقیمی بهوجود آورند یا با تأکید بر نقش سلسلة خود در مبارزه برای استقلال (برای مثال در مراکشِ تحت حکومت محمد پنجم و پسرش حسن دوم و نیز در اردن) مشروعیت خود را تقویت کنند. تفاوتهای میان حکومتهای سلطنتی و جمهوری در این زمینه مبهم به نظر میرسد: چهرة سران حکومتهای جمهوری نیز در مناسبتهای مشابه، مانند روز استقلال یا روز ملی و روز انقلاب، به تصویر کشیده میشود؛ محبوبیت حبیب بورَقیبه (ابورقیبه)، که تاریخ زندگیش حاکی از مهمترین مراحل نبرد مردم تونس با فرانسه است، با نقش او به عنوان مجاهدی والا گره خورده است. در تمبرها چهرة بورقیبه اغلب همراه با چهرههای زنان تصویر میشود که اشارهای است به بهبود موقعیت اجتماعی زنان، در نتیجة تجدیدنظر در «قانون احوال شخصیه» در 1335 ش/ 1956. گاه حتی سالروز تولد رؤسای جمهور (برای مثال صدامحسین از 1363 ش/ 1984) بر تمبرها منعکس میشود. اغلب اوقات نقوش این تمبرها یادآور مشارکت آنان در روند نوسازی کشور است. رؤسای جمهور ترکیه خود را پسران آتاتورک میخوانند. در تمبری که در 1318 ش/ 1939 منتشر شد (ش 1052)، نقش آتاتورک را با نقش جورج واشنگتن در ایالات متحده مقایسه کردهاند.تصویر سلاطین غالباً با دستار و ردای سنّتی بر تمبرها نقش میبندد، مانند تصویر فیصل اول (سلطان عراق از 1338 تا 1348/ دهة 1920) و برادرش عبداللّه در ماورای اردن و همچنین حکمرانان امارات متحدة عربی و عربستان سعودی. بعدها آنان با پوشیدن لباس نظامی بر پیوند خود با ارتش تأکید، یا با پوشیدن لباسهای غربی حمایت خود را از اصلاحات و غربیشدن اعلام کردند. تصاویر نخستین رؤسای جمهور (مثلاً رئیسجمهور ترکیه و سوریه) را ملبس به کت و کراوات، به سبک غربی، چاپ میکردند و بدین طریق نیت آنها را در امروزی کردن کشور و غیرمذهبی کردن آن به نمایش میگذاردند. تصویر سیاستمداران نظامی، نظیر آتاتورک یا انور سادات، به تناوب در لباس نظامی یا شخصی چاپ میشد. حافظ اسد، بهرغم حرفة نظامیش، همیشه با لباس غیرنظامی تصویر میشد تا بر مشروعیت خود تأکید کند، در حالی که سادات لباس نظامی را ترجیح میداد. تصویر قذافی بر تمبرها با لباسهای گوناگون است و ظاهراً علاوه بر لباس نظامی، جامة سنّتی بیش از همه مورد علاقة اوست. تصویر او گاه سوار بر اسب و در حالی است که گرد او را یا جنگجویان گرفتهاند یا تودههای مسرور از پیروزی یا «کتابهای سبز» که به عنوان سومین نظریة جهانیِ او به همراه پیامی آزادیبخش برای کل جهان تبلیغ میشود. تصویر قذافی نیز نظیر تصویر صدامحسین (1367 ش/1988) به عنوان مسلمانی آرمانی در مراسم حج یا در حال عبادت (1364 ش/ 1985) بر تمبرها چاپ شده است. این تأکید پس از روی آوردن آشکار قذافی به سکولاریزه کردن در 1354 ش/ 1975 و تعبیرات غیرسنّتی او از اسلام (رد سنّت به عنوان منبع فقه اسلامی و مانند آن) لازم به نظر میرسیده است.نمادها و نشانههای ملی مهم و ویژه نیز غالباً بر تمبرها ظاهر میشوند، برای مثال درخت سدر در لبنان و ستارة پنج پر در مراکش. ترکیه گاه (1305 ش/ 1926، 1308 ش/ 1929، 1310 ش/ 1931، 1340 ش/ 1961) از گرگ خاکستری (بوز قورت) اساطیری بهعنوان تجسم وحدت مردمانش استفاده کرده است. چهرهای تمثیلی، نماد ملت، که معمولاً یک زن است(که در تمبرهای فرانسوی از آن بسیار استفاده میشود)، یک بار در سوریه بهکار رفت (1335 ش/ 1956)، اما بیگانگی این نماد با سنّت اسلامی مانع از ادامة استفاده از آن در این کشور شد.شخصیتهای بزرگ تاریخی یا قهرمانان محلی از دیگر نمادهای قدرتاند. هر رژیمی قهرمانان درگذشته و مورد احترامی دارد که تصاویر آنها در تمبرها نیز بهچشم میخورد. میزان توجه به این قهرمانان با عوضشدن رژیم، تغییر میکند، هرچند که معمولاً از قهرمانان محلی بیش از اشخاص مشهوری که بر کل جهان عربی ـ اسلامی تأثیر داشتهاند، تجلیل میشود. سلاطین بر نقش اجداد خود، بویژه بنیانگذار سلسله، تأکید میکنند (مثلاً، در مصر سلطنتی غالباً محمدعلی پاشا؛ در لیبی بنیانگذار سَنوسیه، سیدی محمدبن علی سنوسی؛ و در عربستان سعودی ابنسعود)، اما رژیمهای جمهوری به یادبود جمعی از ملیگرایان (برای مثال، ترکیه در گرامیداشت نامق کمال و ضیا گوکالپ؛ مصر در یادبود عمر مَکرَم، عَرابیپاشا و مصطفی کامل؛ عراق در تجلیل از ساطعالحُصری که پدر گرایشهای ایدئولوژیک گوناگون پانعربیسم است؛ و سوریه در تجلیل از کواکبی، نظریهپرداز پانعربیسم اهل سوریه)، اصلاحطلبان (رَفاعه رافع طَهطاوی، سیدجمالالدین اسدآبادی، محمد عَبده، طاهر حَدّاد و دیگران)، مبارزان راه آزادی و رهبران فرهنگی (در زمینة ادبیات، هنر یا عرصههای خلاقانه) تمبر منتشر میکنند. در برخی موارد از نبرد مداوم استقلالطلبانة مردم، اسطورهای به وجود آمده است (برای مثال در تمبرهای لیبی از 1350/ 1971، بویژه از 1369 ش/ 1980). جستجوی تصاویر قهرمانان تاریخی در تمبرهای لبنانی کار دشواری است. انتخاب امرای دروزی و مارونی شاهدی بر سلطة مسیحیت بر این منطقه تا وقوع جنگ داخلی و بیتوجهی به میراث اسلامی است.تقریباً همه کشورها در استفاده از برخی تصاویر بر تمبرها اشتراکنظر دارند، از جمله لباسهای سنّتی، صنایعدستی ملی، جشنها و آلات موسیقی، حیوانات و گیاهان، مناظر زیبا و اشیای عتیقه، کاوشهای باستانشناسانه، یادمانهای تاریخی (مساجد، قلعهها و قصرها) و بناهای جدید (هتلها، بانکها، موزهها و غیره). هدف از چاپ این تصاویر تأکید بر اهمیت میراث ملی است. از این مضامین برای نشان دادن اهداف سیاسی یا جهتگیریهای ایدئولوژیک نیز بهره میگیرند. برخی رژیمها بهرغم عبارتپردازیهای پس از استعمار، مانند وحدت عربی و وحدت اسلامی، غالباً بر تاریخ پیش از اسلام و پیش از اعراب تأکید ویژهای دارند که از غرور ملی و وطنپرستی آنها حکایت میکند. در مصر، امروزه نیز همچون 1283/ 1866، استفاده از تصاویر یادمانهای دوران فرعونی در تمبرها رایج است، در نخستین تمبرها از تهنقش اهرام استفاده میکردند. در همة تمبرهایی که از 1284 تا 1331/1867ـ1913 منتشر شدهاند، از طرحهای هِرَم (بخصوص اهرام جیزه) و ابوالهول استفاده شده است. پس از 1331 ش/1952، که توجه به دیگر مضامین افزایش یافت، میراث پیش از اسلام کمتر به تصویر کشیده شد. عراق، بویژه از زمانی که صدامحسین سیاستهای افراطی وحدت عربی خود را تغییر داد و به سیاست «وطنیه» روی آورد، به اجداد بابلی خود توجه بیشتری نشان داد (قس مجموعه تمبری که در 1342 ش/ 1963 منتشر شده و با یادمانهای اسلامی همراه است؛ نیز قیاس کنید با تمبر منتشر شده در 1367 ش/ 1988 به مناسبت جشن بابل). در این رژیم، فرهنگِ ملهم از بینالنهرین ابزار مناسبی برای تغییر ایدئولوژی بنیادی به حساب میآمد ( رجوع کنید به نتایج به دست آمده از بررسی بارام ، ص 425ـ455). در تمبرهای اردنی نیز از 1312 ش/ 1933 تصویر شهر نَبَطیِ پترا یا معبد جَرَش چاپ شده است. این الگو در دیگر کشورهای مسلمان عربی (الجزایر، تونس) و غیرعربی (پاکستان، افغانستان و مانند آن) نیز تکرار شده است.چاپ تصاویر باستانی یا دیگر نمادهای میراث ملی را میتوان ابزاری تبلیغاتی و نیز شاهدی بر وجود صنعت جهانگردی دانست (برای مثال لبنان در دهة 1340 ش/ 1960 تا 1354 ش/ 1975؛ مصر از دهة 1339 ش/ 1950 به بعد با وقفهای کوتاه به دلیل رویدادهای 1346 ش/ 1967). بهطور عمده این نمادهای بصری را باید اقدامی رسمی برای ایجاد هویت ملی مشترک و تقویت وفاداری به سرزمین دانست. بنابراین، گذشتة باستانی جزئی از آن تبارشناسی است که به دولت جدید مشروعیت میبخشد (سیوان، ص 23). امیرنشینهای خلیجفارس در این زمینه هیچ گذشتهای ندارند تا از آن سخن بگویند، و نیز عربستان سعودی با پیشینهای که با جاهلیت پیوند دارد. لبنان نمونهای خاص در جهت مخالف است، در این کشور نخبگان مارونی از ایدئولوژی فنیقیحمایت میکنند.تمبرها بخش اعظم دوران توسعة استعماری و نیز به پایان رسیدن آن را به تصویر میکشند. قدرتهای استعماری پس از استفاده از تمبرهای خود در سرزمینهای اسلامی تحت سلطهشان (با چاپ مجدد یا بدون آن)، به «سبک نقاشی گونة استعماری» روی آوردند. موضوع تصاویر، آثار تاریخی یا مناظر طبیعی بود. بومیان بندرت و فقط گاهی سوار بر اسب یا شتر دراین تصاویر به نمایش در میآمدند، در حالی که از نمایندگان استعمار اروپا تجلیل میشد (نظیر مارشال لیوتی در تمبرهای مراکشیِ 1314 ش/ 1935 و 1327 ش/ 1948 و 1330 ش/ 1951 و ژنرال گوردن در تمبرهای سودانیِ 1310 ش/ 1931 و 1314 ش/ 1935 و 1316 ش/ 1937 ). در این تمبرها قدرتهای استعماری به صورت کشورهایی متمدن، و سرزمینهای وابسته به صورت کشورها و جوامعی عقبمانده ترسیم میشدند که برای پیشرفت نیازمند قدرتهای استعماریاند. پس از استقلال، تمبرهای پستی بسرعت به ابزاری برای نمایش اقتدار و حاکمیت، ابراز هویت و پیشبرد توسعة اقتصادی و اجتماعی تبدیل شدند. از آن پس در تمبرهای مصور غالباً از سبکی نیمه تجریدی و نشانههای بینالمللی استفاده میکردند: پرچم ملی که بیانگر استقلال است، زنجیرهای گسسته و طلوع خورشید و شعلههای فروزان و مانند آن که مظهر استقامت برای کسب آزادی و آیندهای نویدبخش است، کبوتر به نشانة صلح، کرة زمین به نشانة موضوعات جهانی، ترازوهای متعادل که مظهر عدالتاند، مار و عصای اسقلبیوس به معنای طب، و کتاب و مشعل به معنای آموزش.در بررسی روند شکلگیری برخی روزهای یادبود و تعطیلات ملی، با نمونههایی از عدم استمرار (بویژه در دولتهای انقلابی) و استمرار (عمدتاً در دولتهای محافظهکار) روبرو میشویم. اما همة این روزهای یادبود ویژگی مشترکی دارند، یعنی رویدادهای ملی را جشن میگیرند، نظیر روز استقلال، روز خروج نیروهای خارجی از کشور (مثلاً عقبنشینی انگلیس از منطقة کانال سوئز، تخلیة پایگاههای نظامی امریکا در لیبی، خروج نیروهای اشغالگر فرانسوی از سوریه)، روز انقلاب (17 اسفند 1341/ 8 مارس 1963 در سوریه، 10 شهریور 1348/ اول سپتامبر 1969 در لیبی) که بیانگر تغییر حکومت بود یا روز ارتش (روزی که ارتش به ابزار انقلاب تبدیل شد، نظیر عراق).دیگر رویدادها و تغییرات سیاسی عمده در مشروعیت رژیم که میتوان با تمبر به بزرگداشت آنها پرداخت، از این قبیلاند: اصلاحات قانونی، حقوقی یا برنامهای، برای مثال پاکستان در 1352 ش/ 1973 به مناسبت اعلام قانون اساسی جدید و الجزایر در 1355 ش/ 1976 (قانون اساسی جدید، چارت ناسیونال ) و 1365 ش/ 1986 ( چارت ناسیونال )؛ سرنگونی رژیمهای اقتدارگرا (سودان، 1365 ش/ 1986؛ تونس، 1367 ش/ 1988)؛ برگزاری نخستین انتخابات منظم پس از یک دورة طولانی حکومت نظامی یا استبدادی (ترکیه، 1329 ش/ 1950؛ پاکستان، 1349 ش/ 1970؛ ایران، 1357 ش)؛ همهپرسی سرنوشتساز (پاکستان، 1364 ش/ 1985، «حکم قاطع مردم» به نفع ضیاءالحق و سیاست اسلامی کردن او در همهپرسی 1363 ش/ 1984)؛ ملی شدنِ کانال سوئز در مصر (چاپ 1335 ش/ 1956، 1340 ش/ 1961 یا 1345 ش/ 1966) یا صنایع نفت (عراق، 1352 ش/ 1973)؛ و «انقلاب اصلاحی» یا روز به قدرت رسیدن حکمران فعلی (حافظ اسد در سوریه یا سادات در مصر). چندین رژیم استبدادی به مناسبت تأسیس حزب فراگیر واحد، تمبر منتشر کردهاند. مثلاً در تونس، حزب دستور که به حزب سوسیالیست دستوری (الحزبالاشتراکی الدستوری) تبدیل شد و در یمن جنوبی، جبهة آزادیبخش ملی که سپس بهصورت حزب سوسیالیست یمن در آمد؛ در سوریه و عراق، حزب بعث؛ در مصر، اتحادیة سوسیالیست عرب ؛ و در الجزایر، جبهة آزادیبخش ملی .تمبرهای پستی، حماسة نبرد استقلالطلبانة مردمی را تقویت میکنند. تمبرهای ترکیه خاطرة نبردهای مشهور مبارزات آزادیبخش (برای مثال نبرد اینونو) را گرامی میدارند. لیبی توانست بسیاری از نبردهای کوچک و بزرگ علیه اشغالگران ایتالیایی در دورة 1290ـ1322 ش/ 1911ـ1943، را در تمبرهای منتشر شده از 1359 ش/ 1980 به بعد منعکس کند.پس از سرنگونی حکومتهای پادشاهی با کودتاهای نظامی، تصویر مردم روی تمبرها به نمایش در آمد (مانند تمبر 1331 ش/ 1952 مصر). برای نخستین بار گروههای اجتماعی، نظیر دهقانان و کارگران صنعتی، روی تمبرها ظاهر شدند و به سربازان، که بر پیشگام بودن آنان تأکید میشد، پیوستند (مانند لیبی در 1348 ش/ 1969، ش 284ـ289 و 1349 ش/ 1970، ش290ـ 295 با نوشتة «جَیشُنا دَرْعُنا الو'اقی» یعنی ارتش ما زره محافظ ماست). کمبود تصاویر مربوط به مشاغل دیگر در آن دوره تصادفی نبود. زنان اغلب در لباس امروزی به نمایش در میآیند، در حالی که در کشورهای محافظهکار یا زنی به نمایش در نمیآید یا در نقش سنّتی خود یا در حرفههای خاص زنانه ظاهر میشود. در یمن جنوبی و لیبی، زنان حتی در کسوت کارگر کارخانه (یمن جنوبی، 1354 ش/ 1975، 1358ـ 1359 ش/ 1979ـ1980؛ در مورد جمهوری خلق یمن، باید کمبود نیروی کار و تشویق زنان کارگر را در نظر گرفت) و در لباس نظامی (یمن جنوبی، 1350 ش/ 1971، 1356 ش/1977؛ لیبی 1363 ش/ 1984) بهتصویر در میآمدند. ترکیه از خالده ادیب تجلیل میکرد (1345 ش/ 1966) و مصر از فمینیستهای ملی پیشگام، نظیر قاسم امین (1337 ش/ 1958) و هُدی شَعراوی (1352 ش/ 1973). در 1314 ش/ 1935، یعنی یک سال پس از اعلام حق رأی داشتن زنان، یک دورهتمبر در ترکیه به مناسبت بیستمین همایش بینالمللی زنان منتشر شد.برخی دولتها بهرغم اعتراضات محافل مذهبی محافظهکار، به تبلیغ برنامههای تنظیم خانواده بر روی تمبرها میپردازند، که نماد آن یک خانوادة سه و اغلب چهار نفره است (پاکستان، 1348 ش/ 1969؛ مصر و تونس، 1352 ش/ 1973؛ الجزایر، 1365 ش/ 1986).در زمان جمال عبدالناصر در مصر، ایدئولوژی انقلابی بصراحت روی تمبرها تبلیغ نمیشد، حال آنکه لیبی پس از 1356 ش/ 1977، به تبلیغ مندرجات کتاب سبز میپردازد و عبارات مهم آن را به عربی و انگلیسی روی تمبرهای پستی چاپ میکند.از دهة 1330 و 1340 ش/ 1950 و 1960، نمادهای توسعه و پیشرفت ملی همسان شده است. این نمادها از الگوی غربی پیشرفت تبعیت میکنند: چرخ دنده و دودکش و غیره به نشانة صنایع امروزی و تراکتور یا تأسیسات آبیاری پیشرفته به علامت مکانیزه کردن کشاورزی. برخی از مضامین پرطرفدار روی تمبرها عبارتاند از: بهبود شبکههای ارتباطات و حملونقل (احداث خیابان، راهآهن، بندر، فرودگاه، پل، نصب تلگراف)؛ شهرنشینی (ساختمانها و شهرهای امروزی)؛ صنعتی شدن (کارخانههای صنعتی، بویژه فولاد و سیمان، پالایشگاههای نفت)؛ تولید برق و آبیاری (سدهای بزرگ، تلمبههای آبیاری). اهمیت مشکل آب در خاورمیانه با تأکید بر طرحهای عظیم آبیاری (نظیر النهر الصِناعی، رودخانة مصنوعی، در لیبی که به عنوان شاهکار رهبر انقلابی به نمایش در آمده است) نشان داده میشود و به یکی از مهمترین موضوعهای تمبرها از 1362 ش/ 1983 به بعد بدل شده است. عربستان سعودی و کشورهای خلیجفارس کارخانههای تولید آب شیرین از آب دریا را به تصویر میکشند (برای مثال عربستان سعودی در 1353 ش/ 1974، 1368 ش/ 1989). در چندین کشور عربی تصاویر صنایع نفت («تمبرشناسی نفت») بر تمبرها نقش بسته است و رشد خاورمیانه را به عنوان منطقة تولیدکنندة نفت ترسیم میکند. تقریباً کل فرآیند استخراج نفت از زمین و انتقال آن به مصرفکنندگان گوناگون، در مجموعهای از تمبرهای کشورهای عربی تصویر شده است. برخی از تمبرهایی که صنایع نفت را با جزئیات فراوان به تصویر میکشند، در دُبی و کویت منتشر شدهاند. دیگر اقلام عمدة صادراتی نیز بر تمبرها ظاهر میشوند (پنبه بر تمبرهای مصری و سوری، کنف بر تمبرهای پاکستانی پیش از جدا شدن پاکستان شرقی با عنوان بنگلادش، و قهوه بر تمبرهای یمنی)، طرحهای اقتصادی آیندهای شکوفا را نوید میدهند.تمبرها از توجه به تأمین خدمات آموزشی و درمانی رایگان خبر میدهند. ساختمان دانشگاهها و مدارس جدید با افتخار به نمایش گذاشته میشوند. گاهی موضوعات و فنّاوریهای جدید (مهار کردن آلودگی محیط زیست یا انرژی خورشیدی) به کمک تمبر آگهی میشوند (عراق، 1364 ش/ 1985؛ تونس، 1367 ش/ 1988).تمبرهایی که به روابط خارجی اشاره دارند، به پیوندهای منطقهای و بینالمللی مربوط میشوند (مانند پیمان همکاری عمران منطقهای که میان ترکیه و ایران و پاکستان منعقد شد و تا 1358 ش/ 1979 وجود داشت، یا شورای همکاری خلیجفارس ). در قیاس با چاپ تمبرهایی که تنشهای منطقهای و اختلافات مرزی را مطرح میکنند و شواهدی از وجود دعاوی ارضیاند، به تمبرهایی که بیانگر همبستگی منطقهای باشند، توجه کمتری شده است. مراکش از 1354 ش/ 1975، که بخشی از صحرای سابق اسپانیا را به خود ملحق ساخت، همه ساله تمبری به مناسبت «مارس سبز» منتشر کرده است؛ نخست برای تأکید بر دعاوی مشروعش در مورد این سرزمین و سپس استفاده از آن بهعنوان عامل وحدتبخش ملی (مقایسه کنید با موریتانی، که بر اساس توافقنامهای با مراکش، بخش دیگر صحرای اسپانیا را در اختیار گرفته بود و تنها یک بار، در 1355 ش/ 1976، تمبری را با نقشة شمال افریقا و عبارت «اتحاد مجدد موریتانی» منتشر کرد). از سوی دیگر الجزایر همبستگی خود را با پولیساریو، جنبش چریکی این سرزمین، به نمایش گذارد (1355 ش/1976). افغانستان چندین تمبر در حمایت از آرمان پشتونستان مستقل منتشر ساخت. نخستین تمبر از این مجموعه (ش 367ـ 368،1330 ش/ 1951)، بر خلاف تمبرهای بعدی (1331 ش/ 1952 به بعد)، موجب اختلاف سیاسی با پاکستان شد و ناگزیر آن را جمعآوری کردند. رؤیای حافظ اسد در بارة «سوریة بزرگتر» در یک تمبر (ش 1510، 1360 ش/ 1981) مصور شد. کشمکشهایهندوپاکستان بر سر کشمیر سه بار به تصویر کشیده شده است (1339 ش/ 1960، 1346 ش/ 1967، 1352 ش/ 1973).موضوع تمبرهای ایران و عراق از 1360 ش/ 1981 بر جنگ خلیج متمرکز است. تمبرهایی که تا 1371 ش/ 1992 انتشار یافتند، نمونهای عالی از تبلیغات جنگیاند. هر دو کشور برای بسیج مردم به احیای رویدادهایی از تاریخ اسلام (قادسیه یا کربلا) دست زدهاند؛ ازینروست که تمبری ایرانی پرچم قرمز را بهنشان خون و فداکاری، بر فراز گنبد مرقد امام حسین در کربلا به نمایش در میآورد. روی این تمبر با خط خوش عربی عبارت «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ ارضٍ کربلا» نقش بسته است (1364ـ1365 ش). عراق تمبرهای متعددی در تبلیغ قادسیة صدام (1360 ش/1981) منتشر ساخته است. تمبرهای یادگاری ویژهای به مناسبت روزهای یادبود ابتکاری (روز بسیج، بسیج مستضعفان، روز ارتش و غیره) منتشر شده است. کشور مهاجم، از آتشبس موقت به منزلة روز پیروزی عراق تجلیل میکند (ش 1413ـ1415، 1367 ش/ 1988)، در حالی که ایران قطعنامة 598 سازمان ملل را با یک علامت سؤال به نمایش میگذارد (1368 ش/ 1989) و از این راه تردید خود را در مورد میزان دوام این توافقنامه نشان میدهد. بازپسگیری سرزمینهای اشغال شده (عراق 1367 ش/ 1988؛ ایران 1364 ش) و سپس بازسازی مناطق ویران شده (1368 ش/ 1989 در هر دو کشور) از مضامینی است که در تمبرها گرامی داشته میشوند.مضمون وحدت عربی از دهة 1320 ش/ 1940 محبوبیت پیدا کرد. بهطور کلی رویدادهای مرتبط با جامعة عرب، بزرگ داشته میشوند؛ مانند اجلاسهای عربی در مورد موضوعات گوناگون، اردوهای پیشاهنگی جوانان عرب، مسابقات کشورهای عربی، اتحادیة پستی عرب و غیره. جمهوری متحدة عربی در 1337 ش/ 1958 در تمبرهایی بازتاب یافت که در آنها نقشة مصر و سوریه در زیر یک هلال به وحدت میرسیدند. عقاب (نمادی انقلابی که پیشتر در تمبرها ظاهر شده بود) و پرچم جدید جمهوری متحدة عربی موضوعاتی بودند که از آن پس در تمبرها تکرار شدند. تمبرهایی بهمناسبت بزرگداشت سالروز این وحدت کمدوام، بهطور منظم و سالانه منتشر میشد. پس از شکست وحدت عربی (1340 ش/ 1961)، تنها چیزی که از آن برجا ماند، نام جمهوری متحدة عربی بود که مصر همچنان آن را بهکار میبُرد.تقریباً همة کشورهای عربی و برخی از کشورهای اسلامی، مکرراً تمبرهایی چاپ میکنند که در آنها همبستگی با آرمان مردم فلسطین مطرح شده است: تمبرهایی با تصویر قبةالصخره یا مسجدالاقصی در بیتالمقدّس، با نوشتهای حاکی از همبستگی، و یادبود قتلعامها (مانند قتلعام دیریاسین در 1327 ش/ 1948 و صَبرا و شَتیلا در 1361 ش/ 1982)؛ تمبرهایی با تصاویری در اشاره به مشکل پناهندگان (بویژه رجوع کنید به اردن، 1348 ش/1969)، انتفاضه و اعلام دولت فلسطین. موضعگیریهای مبارزهجویانهتر روی تمبرهای یمن جنوبی، سوریه، عراق، ایران، لیبی و کویت دیده میشود. بیشتر این دولتها تنها امکان آزادسازی فلسطین را در نبرد مسلحانه میبینند.تمبرهایی که به مناسبت آغاز قرن پانزدهم هجری، اجلاسهای اسلامی یا حج منتشر میشوند، عموماً علایق مذهبی را بیان میکنند. با چاپ تصاویر یادمانها، شخصیتها و رویدادهای قرون میانة اسلامی، بهتاریخ اسلام در این دوره اشاره میشود. اما جالب توجه است که بسیاری از نمادهای اسلامی معمولاً مساجد محلیاند، بجز کعبه در تمبرهای مربوط به حج و مساجد مشهورِ بیتالمقدّس. شخصیتهای اسلامی تاریخی غالباً مردان بومیاند. شخصیتهای تاریخ اسلام که به کشور چاپ کنندة تمبرها مربوط نمیشوند، معمولاً کسانی هستند که زندگیشان بیانگر مشارکت مسلمانان در تمدن جهانی است، بویژه در زمینههای علم و فنّاوری، نظیر ابنسینا، ابنرشد، فارابی، کِنْدی، رازی. کشورهای محافظهکار نظیر عربستان سعودی، به شکلی کاملاً معنادار، تصاویر چنین اشخاصی را روی تمبرهایشان چاپ نمیکنند و ترجیح میدهند به جای آنها از تصاویر افرادی نظیر بنیانگذاران مذاهب چهارگانه یاد کنند (بهصورت یک نوشته؛ ش 625ـ 628، 1356 ش/ 1977). تقریباً همة کشورهای عربی از مبارزان ضدصلیبی یاد کردهاند (در اغلب موارد با بزرگداشت یاد نبرد حِطّین * و صلاحالدین ایوبی فاتح). تنها استثنا لبنان مارونی بود که از صلیبیان به عنوان متحدان مارونی تجلیل کرد. نادیده گرفتن کامل گذشتة اسلامی یک کشور، برای نمونه در لبنان، همچنین میتواند بیانگر نگرش سکولار حکومت باشد (نظیر مصر پیش از انقلاب). اغلب دولتهای کشورهای مسلمان، به دلیل مخالفت فزایندة بنیادگرایان با این دولتها، در بهرهگیری از احساسات اسلامی تردید میکنند. استثنای قابلتوجه جمهوری اسلامی ایران است که به مناسبت عید مبعث و تولد امام زمان (روز جهانی مستضعفین) تمبرهایی منتشر میکند [ رجوع کنید به ادامة مقاله، تمبر در ایران ] .در تمبرهای لیبی از 1356 ش/ 1977 به بعد، قصد صدورایدئولوژی دولتی متجلی است، اما قبل از آن رژیم مصر تحت رهبری جمال عبدالناصر برای ورود نوگرویدگان به اردوی چپگرایان ابراز خرسندی کرده بود. تمبرهایی که به انقلابهای عراق و یمن و استقلال الجزایر از فرانسه (چاپ 1337ش/1958، 1341 ش/ 1962، 1342 ش/ 1963) میپردازند، احساس پیروزی و برادری انقلابی را منتقل میکنند. الجزایر همبستگی خود را با ویتنام (1352 ش/ 1973)، زیمبابوه و نامیبیا (1356 ش/ 1977) ابراز داشت. برخی کشورها بر پیوند خود با افریقا (مصر، 1343 ش/ 1964، 1344 ش/ 1965؛ موریتانی، 1345 ش/ 1966، 1352 ش/ 1973، و مانند آن) و با جنبش عدم تعهد (برای مثال الجزایر، 1352 ش/ 1973) تأکید میکنند.احساسات ضد امریکایی بر تمبرهای لیبی منعکس شده است. مجموعهای از تمبرهای لیبیایی، ایالات متحده را به دلیل حمله به لیبی در 1365 ش/ 1986، محکوم و همزمان قذافی را بانی صلح معرفی میکند (ش 1719ـ1724، 1365 ش/ 1986). ترکیه در نقطة مقابل، شرکت خود را در جنگ کره در کنار قدرتهای غربی (ش 1337ـ1340، 1331 ش/ 1952) و پیوند متعاقب خود را با ناتو به تصویر کشیده است (1333 ش/ 1954، 1338 ش/ 1959، 1343 ش/ 1964، 1368 ش/ 1989). افغانستان از 1369 ش/ 1980 تمبرهای متعددی با تصویر لنین منتشر کرد که نشاندهندة حضور نیروهای اشغالگر شوروی در افغانستان بود. به مناسبت صدمین سال تولد لنین تمبرهایی در برخی کشورهای اسلامی نیز منتشر شد (برای مثال در مصر و سوریه در 1359 ش/ 1970).از دهة 1340 ش/ 1960 به بعد، اغلب موضوعات بینالمللی رایج در تمبرها منعکس شده و تمبرهایی به تجلیل از یونیسف، سازمان بهداشت جهانی ، سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد ، کارگزاری سازمان ملل متحد برای کمک به آوارگان فلسطینی در خاورمیانه ، یونسکو و نیز سازمان ملل متحد منتشر شدهاند. برخی دیگر از مضامین جهانی عبارتاند از: روز بینالمللی ریشهکن ساختن تبعیض نژادی، روز مادر، روز کودک و مانند آن. تمبرها با ترسیم یک مؤذن سیاهپوست، در اشاره به نخستین مؤذن تاریخ اسلام، بلالبن رَباح * ، ضدیت با نژادپرستی را دستاوردی اسلامی تفسیر میکنند. تأکید بر این موضوعات جهانی دلایل اقتصادی نیز دارد، زیرا گردآورندگان تمبر در سراسر جهان به این موضوعات علاقه دارند.گاه تمبرهایی که به موضوعات ورزشی و فعالیتهای سنّتی میپردازند، بازتاب غرور و میراث ملیاند، مانند تمبرهای لیبیایی که به ورزشهای باستانی یا ملی میپردازند. افغانستان چندین تمبر با مضمون بازیهای سنّتی با اسب، ترکیه تمبرهایی از ورزش کشتی، پاکستان تمبرهایی از ورزش هاکی، و دولتهای عرب خلیجفارس تمبرهایی از شکار با باز چاپ کردهاند.منابع: اطلاعات و نکاتی که در این مقاله در بارة تمبرها ارائه شده یا برمبنای فهارس زیر بوده است:Michel-Katalog (Asien 1991/92, غbersee, V/1-2, Munich 1991; Afrika 1989, غbersee, III/1-2, Munich 1989; Europa-Katalog West 1992/93 , pt. 2, Munich 1992),یا بر پایة مشاهدة خود تمبرها. شماره (یا مجموعة شمارهها) یا سالهای انتشار داخل پرانتز با شمارة کشور مربوط در فهرست میشل مطابقت دارد. سایر آثار مرجع معتبر عبارتاند از این فهارس:Catalogue de timbres-postes , Paris: Yvert et Tellier; Publications; (این فهرست به صورت سالانه تجدید نظر نشده و بسط نیافته است)Minkus new world wide postage stamp catalog ; New York, issued annually; Scott's standard postage stamps catalogue , New York, issued annually; Stanley Gibbons' priced postage stamp catalogue, London, issued annually.فهارس تخصصی:ع. کیلانی، الدلیلالعربی للطوابعالعربیة المصریة ، قاهره 1967؛M. H. Bale, The stamps of the Palestine Mandate , rev. and enlarged ed., Ilfracombe, England 1978; Scott's Zeheri catalogue for Postage stamps of Egypt, U. A. R., and the Sudan, ed. Mehanny Eid, 8th ed., Cairo 1987.اطلاعات اساسی در بارة اصطلاحات تمبرشناسی و تمبرهای پستی کشورهای اسلامی را در واژهنامهها یا دستینههای تمبرشناسی میتوان یافت، برای مثال:C. Brدhl, Geschichte der Philatelie , Hildesheim 1985-1986; W. Grallert and W. Gruschke, Lexikon der Philatelie , Berlin 1976; U. Hجger, Grobes Lexikon der Philatelie, Gدtersloh 1973; J. A. Mackay, The dictionary of stamps in color , New York 1973; G. Schenk, Sie war dabei. Die Geschichte der Briefmarke , Gدtersloh 1959.مقالات و تکنگاشتهای ویژه در بارة تمبرهای منتشر شده در کشورهای اسلامی:T. Azzabi, De la poste arabe au timbre poste tunisien, Tunis 1986; R. Badry and J. Niehoff, Die ideologische Botschaft von Briefmarken-dargestellt am Beispiel Libyens und des Iran , Tدbingen 1988; A. Baram, "Mesopotamian identity in Ba ـ thi Iraq", Middle East studies, XIX (1983); B. Bryan, "The private posts of Morocco, Philatelic literature review, X/2 (1961), 12 ff.; P. Chelkowski, "Khomeini's Iran as seen through banknotes", in The Iranian revolution and the Muslim world, ed. D. Menashri, Boulder, Col. 1990, 85-101; idem, "Stamps of blood", The American philatelist (June 1987), 556-566; R. K. Clough, British post offices andagencies in Morocco 1857-1907 and local posts 1891-1914, Lancashire 1984; N. Donaldson, The postal agencies in Eastern Arabia and the Gulf, Batley, West Yorks. 1975; P. R. Feltus, Gatalogue of Egyptian revenue stamps with Sudanese revenues and Egyptian cinderellas, Southfield, Mich. 1982; J. Firebrace, British Empire campaigns and occupations in the Near East, 1915-1924: a postal history, London 1991; H. W. Hazard, "Islamic philately as an ancillary discipline", in The world of Islam. Studies in honour of Philip K. Hitti , ed. J. Kritzeck and R. B. Winder, New York 1980, repr. of 1959, 199-232; W. Hoexter and S. Lachmann, The stamps of Palestine , Haifa 1959; D. keep, History through stamps. A survey of modern world history, London 1974 (see, above all, 72 ff.); D. R. Martin, Pakistan overprints on Indian stamps, 1948-49, London 1959, rev. ed. 1974, repr. Lahore; M. A. Nayeem, Hyderabad Philatelic history, New Delhi 1980; R. S. Newman, "Orientalism for kids: postage stamps and ، creating' South Asia", Journal of developing societies , V (1989), 70-82; R. Obojski, "Mosques, minarets and stamps", Aramco world Magazine, XXXII/2 (1981), 8-11; Palestine: stamps ) 1865-1981 ) , Beirut 1981; A. Passer, The stamps of Turkey, London 1938; F. W. Pollack, The stamps of Palestine mandate, Tel Aviv 1961; Postal cancellations of the Ottoman Empire, vol.1-3, ed. J. H.Coles and H. E. Walker, London 1984-1990; D. M. Reid, "Egyptian history through stamps", The Muslim world, LXII (1972), 209-229; idem, "The postage stamp: a window on Saddam Hussein's Iraq", MEJ , XLVII (1993), 77-89; idem, "The symbof postage stamps: a source for the historian", Journal of contemporary history, XIX (1984), 223-249 (fundamental); R. Schuessler, "Petrophilately", Aramco world magazine, XXXIX/1 (1988), 38-41; E. Sivan, "The Arabs nation - state in search of a usable past", Middle East review , IX/3 (1987), 21-30 (fundamental).تمبر در ایران. نخستین بار در 1279 با تأسیس دفتر پستی انگلستان در ریشهرِ بوشهر و استفاده از تمبر هندوستان در محمولات پستی، تمبر در ایران رواج یافت (محبوبیاردکانی، ج 2، ص 266ـ267، 269؛ پژمان بختیاری، ص 294؛ قس نوین فرحبخش، 1379 ش، ص 7 که تاریخ تأسیس این دفتر را 1273 و تاریخ بسته شدن آن را 1274 ذکر کرده است). در 1282، هیئتی از ایران رهسپار پاریس شد تا با مقامات پست فرانسه برای سفارش تمبر مذاکره کند. فردی به نام ریستر ، که از منظور هیئت ایرانی با خبر شده بود، کلیشههایی با نقش شیروخورشید تهیه کرد و نمونههای چاپ شدة آن را به نمایندگان ایران نشان داد. لیکن چون قبلاً اجازه نگرفته بود، هیئت ایرانی آن را نپذیرفت و شخصی به نام بار عهدهدار این کار شد (کیا، ص 114؛ هاجری، ص 261). مقامات ایرانی با نمونة تمبرهای بار با طرح شیروخورشید موافقت کردند، لیکن استفاده از تمبر به سبب بیسروسامانی تشکیلات پستی ایران تا مدتی به تعویق افتاد. در 1285، از روی همین کلیشهها تمبرهایی چاپ شد و در اختیار پستخانهها قرار گرفت. از این تمبرها، که به «سریِ باقری» معروف بود، تا 1296 استفاده شد ( رجوع کنید به وزارت پست و تلگراف و تلفن * ؛ عبدلیفرد، ج2، ص16ـ17؛ کیا، ص 114ـ 115؛ قس نوینفرحبخش، 1379ش، ص28؛ افشار قاسملو، ص609).در 1293، توزیع تمبر از انحصار دفاتر پستی خارج شد و در 1294، ایران بهعضویت اتحادیة جهانی پست در آمد (عبدلیفرد، ج2، ص42، 46). مدتی بعد با پشتکار میرزاعلیخان امینالدوله، وزیر پستخانه، ادارة ثبت و تمبر دولتی اعلام کرد: «از این پس تمام اسناد معاملات از نقدی و جنسی، ملکی و تجارتی و کلیة نوشتجات از عرایض و احکام تا قبوضات... موافق قانون مخصوص باید به مُهر و تمبر و ثبت ادارة مذکور برسد»، هرچند که این تمهیدات دیری نپایید (سپهر، ص 150ـ151).با توجه به اینکه انتشار تمبر در انحصار دولت است، پیامها و تصاویر روی تمبر، دیدگاههای رسمی حکومت را در عرصههای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بیان میکند. در دورة قاجار، نقش شیروخورشید یا تصویر شاه تنها تصویر تمبرها بود و فقط این دو، نماد ایران بهشمار میآمدند ( رجوع کنید به تمبرهای منتشر شده در دورة قاجار در مجموعههای تمبر).سورشارژِ (مُهری که به نشانة تغییر قیمت، تغییر حکومت یا موارد دیگر بر روی تمبر میزنند. این مهر، تمبر را باطل نمیکند) تمبرها با عنوان تمبر موقت یا چاپ تمبرهای انقلابی نیز نشانة وجود بحرانسیاسی است (کاظمینامور و افشارسالکی، ص42). در 1326، به هنگام قیام مردم تبریز بر ضد محمدعلیشاه، ستارخان تمبرهایی به چاپ رساند که در 1337 شیخمحمد خیابانی بر روی آن مهر «آزادیستان» زد. در 1327، در پی نهضت مردم لار به رهبری سیدعبدالحسین مجتهد لاری، تمبرهایی با عبارت «پست ملت اسلام» به چاپ رسید. در شوال 1333، که ارتش انگلستان بندر بوشهر را گرفت، بر روی تمبرهای ادارة پست شهر، مهر Bushire under British occupation (بوشهر در اشغال انگلستان) خورد که نشانة تسلط انگلستان بر آنجا بود (همان، ص 74؛ هدایت، ص 346). در 1335، در پی نهضت انقلابی کازرون، بر روی تمبرهای احمدشاهی مهر «ملت کازرون» زدند. همینطور انتشار تمبری با عنوان «پست انقلابی ایران گیلان 25 ثور 1299» (14 شعبان 1338) برای اعلان جمهوری در گیلان به رهبری میرزاکوچکخان جنگلی بود که معروف به تمبر انقلاب یا سری پستی کاوه شد علاوه بر آن مهر مخصوصی با عبارت «پست دولت جمهوری شوروی ایران» درست کردند که بر روی پاکتهای رسیده میزدند (فخرائی، ص 273، 286؛ نوین فرحبخش، 1380ش، ص 83 ـ 87). مهر «سانسور جمهوریطلبان غرب 1303» بر روی تمبرهای بستههای پستی همدان و سنندج و قزوین و اراک، بیانگر تمایلات جمهوریخواهانة حاکمان غرب کشور بود (نوین فرحبخش، 1380 ش، ص 87). برخی نیز عبارت «ممالک محروسة ایران» را بر تمبرهای دورة احمدشاهی، نوعی صحه گذاشتن دولت بر فقدان یا ضعف حکومت مرکزی در این دوره میدانند ( رجوع کنید به انقلاب ایران به روایت رادیو بیبیسی ، ص25، به نقل فریدون کشاورز).پایان سلسلة قاجاریه با زدن مهر «پست حکومت موقتی پهلوی 9 آبانماه 1304ـ 1925» بر روی تمبرهای مالیاتی، اعلان گردید (نوین فرحبخش، 1380 ش، ص 88). از آن پس بر روی تمبرها چهرة شاه تصویر میشد یا تصاویری از برنامههای اصلاحات اقتصادی و اجتماعی، چون کارخانه و راهآهن و دادگستری و پادگان و سد یا پلهای بزرگ در دورة پهلوی، نقش میگردید (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 97، ش 668ـ676، ص 127، ش 1065ـ 1066، ص 130، ش 1096ـ1097، ص 136، ش 1152). تصاویر این بناها بر تمبرهای این دوره، تسلط نمادهای غربی تجدد را بر حوزههای فرهنگی و اجتماعی نشان میدهد (سمیعی، ص 56، 58). در دورة پهلوی، همچنین تأکیدی افراطی بر نمادهای باستانی وجود داشت. برخی از اقدامات آنان عبارت بود از چاپ تمبرهای فراوان با نقوش معماری باستانی ایرانی و تصاویر شاهان هخامنشی و ساسانی، اعلام تغییر نام پِرشیا به ایران در تمبری سورشارژ شده در1314 ش و انتشار دورة تمبر با تصاویر ورزشهای باستانی (برای نمونه رجوع کنید به نوینفرحبخش، 1380 ش، ص 98 ـ 99، ش 685ـ 708، ص 107ـ 108، ش 819 ـ 823، 829 ـ833، ص 116، 829 ـ 833، ش 932ـ 936). بزرگداشت مفاخر و مشاهیر ایرانی همچون سعدی شیرازی، رودکی و ابنسینا از دیگر مضامین تمبرهای این دوره است (همان، ص 107، ش 819 ـ 823، ص 113، ش 885 ـ 887، ص 129، ش 1086ـ 1088). تأکید ویژة محمدرضا پهلوی بر گسترش مناسبات خارجی، از تمبرهایی که به مناسبت بازدید سران کشورها از ایران منتشر میشد، هویداست. در اردیبهشت 1328 نیز به یادبود تلاشهای ایران در جهت پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم مجموعه تمبری چاپ شد. تمبری که در 1344 ش به مناسبت همکاری منطقهای پاکستان و ترکیه و ایران منتشر شد، گویای تلاش در ایفای نقش فعال در منطقة خاورمیانه بود (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص107ـ108، ش824 ـ 828، ص124ـ 125، ش1035ـ1036، 1038، ص141، ش1196ـ1197، ص154، ش1276ـ1277). در 6 بهمن1344 دورة تمبری نُه عددی به مناسبت انقلاب سفید منتشر شد که تصویر هر یک از آنها یکی از جنبههای انقلاب را نشان میداد. در سالهای متوالی، دورة تمبرهای یادبود انقلاب سفید منتشر میشد (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 158، ش 1298ـ 1306، ص 198، ش 1576، ص 215، ش 1695).بارزترین ویژگی تمبرهای دورة پهلوی، اختصاص داشتن آنها به شاه و خانوادة سلطنتی بود. بزرگداشت ازدواج، تولد فرزند و تاجگذاری، مضمون بسیاری از تمبرهای این دوره، و چهرة شاه، تصویر غالب تمبرهاست.با پیروزی انقلاب اسلامی در 1357 ش، تصاویر و مضامین تمبرها کاملاً دگرگون شد. نخستین تمبرهای پس از انقلاب، که در فروردین 1358 منتشر شد، تصاویری از قیام مردم داشت. وقایع 15 خرداد 1342، 17 شهریور 1357 و 21 و 22 بهمن 1357، بر تمبرها ترسیم شد، که به نوعی مراحل گوناگون مبارزة مردم را تا پیروزی انقلاب بیان میکرد (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 258، ش 1946ـ1949). برخی تمبرهای منتشر شده در 1359 ش به بزرگداشت شهید مطهری، علی شریعتی و آیتاللّه طالقانی، پیشگامان انقلاب اسلامی، اختصاص داشت (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 262ـ264، ش 1994، 2000، 2002). برخی تمبرهای منتشر شده پس از انقلاب به طور ویژه به کسانی اختصاص دارد که در حافظة تاریخی مردم به عنوان الگوی شهامت و مبارزه ثبت شدهاند، مانند انتشار تمبر یکصدمین سالگرد تولد محمد مصدق در 29 اسفند 1358 (همان، ص 262، ش 1983) نشانِ قدردانی ملت از مردی بود که نماد مقاومت و پایداری در مقابل استبداد و استعمار گشته بود (همان، ص262، ش1983). همینگونه تمبر بزرگداشت غلامرضا تختی * ، کشتیگیر صاحبنام (همان، ص 312، ش 2263)، که مردم مرگ نابهنگام او را به ساواک نسبت میدادند. در تمبرهای پس از انقلاب، مشارکت مردم در امور و تأکید بر ارزشهای اسلامی جایگاهی ویژه دارد. تصویر زنی با حجاباسلامی و اسلحهای بر دوش، نماز جماعت، مراسم حج، دفاع مقدّس، نهضت سوادآموزی و فعالیتهای جهادسازندگی، تغییر ارزشها را پس از انقلاب نشان میدهد (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 265ـ266، ش 2012ـ2021).تهنقش تمبرهای ایران ــ که در دورة قاجار، تصویر شیر و در دورة پهلوی، عبارت «دولت شاهنشاهی ایران» بود ــ در اردیبهشت 1360 به عبارت «جمهوری اسلامی ایران» تغییر یافت (غفاری نور، ص 20؛ ارجمند، ص 751ـ752). به جای شیروخورشیدِ زیر تاج، که نشان ملی دورة پهلوی محسوب میشد، لالة سرخ (نماد شهادت) با ظرافت به شکل کلمة «اللّه» ترسیم شده است (برای نمونه رجوع کنید به نوین فرحبخش، 1380 ش، ص 264ـ265، ش2007ـ 2009).چاپ تمبرهایی به مناسبت بزرگداشت شعرای ایرانی و نیز شعرای مسلمان و پارسیگو و رجال بزرگ علم و دین همچون فردوسی، ملاهادی سبزواری، شیخمرتضی انصاری، شیخ مفید، خواجهنصیرالدین طوسی، مقدس اردبیلی، علامه اقبال لاهوری، نعیم فراشری (شاعر آلبانیایی)، سعدی، حافظ، مولوی از دیگر مضامین تمبرهای پس از انقلاب است (همان، ص 282، ش 2110، ص 323، ش 2332، ص 340ـ341، ش 2425ـ 2440، ص 358 ـ 359، ش 2526ـ 2529، ص 370، ش 2603، ص 372، ش2612، ص 375، ش 2629، ص 394، ش 2741، ص 398، ش 2767ـ2769).تغییر محتوایی تمبرهای اعیاد و جشنها نیز در خور توجه است. به جای تمبرهای ویژة جشنهای 2500 ساله یا تاجگذاری، تمبرهایی به مناسبت اعیاد و مناسبتهای مذهبی چاپ میشود. تمبرهای ویژة هفتة وحدت نیز به منظور همبستگی میان مذاهب اسلامی بارها به چاپ رسیده است. حمایت از جنبشهای اسلامیِ دیگر کشورها، همچون انتفاضة فلسطین و قیام مردم افغانستان، در این میان جایگاهی خاص دارد (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 268، ش2035، ص 291ـ292، ش 2160، ص 382ـ383، ش2668، 2673).بر تمبرهای پس از انقلاب، موضوع شهادت، به صور گوناگون تصویر شده است؛ از جمله تمبرهای بزرگداشت پیشگامان انقلاب اسلامی و شهدای جنگ تحمیلی و شهیدان نهضتهای اسلامی سایر کشورها، مانند تمبر بزرگداشت آیتاللّه بهشتی در 1361 ش، تمبر بزرگداشت سالگرد شهادت عزالدین قسام در 1364 ش و تمبر بزرگداشت شهدای حزباللّه لبنان در 1366 ش (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 271، ش 2047، ص291، ش 2159، ص 304، ش 2225، ص 384، ش 2674ـ 2677).جنگ تحمیلی و پیامدهای آن نیز موضوع بسیاری از تمبرهاست. برخی از این تمبرها رویدادهای مهم جنگ را بازگو میکند؛ مانند تمبر «فاجعة بمباران شیمیایی حلبچه» در اسفند 1366، تمبر «روز مقاومت و پیروزی» به مناسبت آزادسازی خرمشهر، و سلسله تمبرهای «دفاع مقدّس» در بزرگداشت وقایع جنگ چون آزادسازی هویزه و سوسنگرد در 1359ش و شکست حصر آبادان در 1360 ش (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 299، ش2198ـ2202، ص316، ش2293، ص351ـ352،ش2492).امروزه، چند انجمن دوستدار تمبر فیلاتلی در زمینة گردآوری و مطالعة تمبرهای ایرانی فعالیت میکنند، از جمله انجمن دوستداران تمبر اصیل و «انجمن مطالعاتی دوستداران تمبر ایران» . مجلاتی اختصاصی نیز چون جام تمبر ، تمبر ، و پیام تمبر در ایران به طور متناوب چاپ شده است (ارجمند، ص 750ـ751).منابع: سیروس ارجمند، «تاریخچة تمبر ایران در دوران پهلوی»، مجله ایرانشناسی ، سال 8 ، ش 4 (زمستان 1375)؛ جعفرقلی افشار قاسملو، «تمبرهای ایران به یادبود مشاهیر ادب و هنر»، آینده ، سال 7، ش 8 (آبان 1360)؛ انقلاب ایران به روایت رادیو بیبیسی ، زیر نظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران: طرح نو، 1372 ش؛ حسین پژمان بختیاری،تاریخ پست و تلگراف و تلفن ، تهران ?[ 1326 ش ] ؛ عبدالحسین سپهر، مرآت الوقایع مظفری؛ و، یادداشتهای ملک المورخین ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1368 ش؛ سیروس سمیعی، «سرزمین تخیلی: معماری ایران از ورای تمبرهای پستی»، گفتگو ، ش 13 (پاییز 1375)؛ فریدون عبدلیفرد، تاریخ پست در ایران ، تهران 1378 ش؛ فوزی غفاری نور، آنچه در بارة تمبر باید بدانیم ، [ مشهد ] 1370 ش؛ابراهیم فخرائی، سردار جنگل ، تهران 1366 ش؛ م. کاظمی نامور و م. افشار سالکی، تاریخچة مختصر تمبر ، [ بیجا ] 1361 ش؛ ایرج کیا، مروری بر تاریخ پست ایران ، تهران 1376ش؛ حسین محبوبیاردکانی، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 2، تهران 1357 ش؛ فریدون نوینفرحبخش، راهنمای تمبرهای ایران: قاجار، پهلوی، جمهوری اسلامی ایران ، تهران 1380 ش؛ همو، تمبرهای اوّلیة ایران ، تهران 1379 ش؛ ضیاءالدین هاجری، تمبر جام جهاننما ، تهران 1375 ش؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات ، تهران 1363 ش.
تَنگِستانیها، قیام ، قیام مردم تنگستان در دورة احمدشاه قاجار در برابر اشغالگران انگلیسی از 1333 تا 1339/ 1914ـ1921. طی دو قرن سیزدهم و چهاردهم مردم تنگستان سه قیام بزرگ در مقابل قوای انگلستان داشتهاند که بزرگترین آنها در جنگ جهانی اول (1914ـ 1918) بوده است (برای آگاهی از دو قیام پیشین رجوع کنید به تنگستانی * ، باقرخان).جنوب ایران را در آستانة جنگ جهانی اول، خانهای متعدد اداره میکردند. به طور کلی گرایشهای سیاسی سران منطقه در مقطعی از حیات سیاسی آنان بر دو گونه بود: خانهای نواحی شمالی (شامل لیراوی، حیات داود، اَنگالی و شَبانکاره) هوادار انگلستان و خانهای نواحی جنوبی (شامل تنگستان، دشتی، دشتستان و سواحل جنوبی دشتی و تنگستان) مخالف آن کشور بودند (اسدپور، ص 227). در منطقة تنگستان، زایر خضرخان اَهْرَمی در تنگستان و شیخ حسینخان چاهکوتاهی در آبادی چاهکوتاه و رئیسعلی دلواری * در بندر دلوار حاکم بودند ( رجوع کنید به تنگستان * ؛ اسدپور، ص 213؛ مابرلی ، ص 466).به رغم اعلان بیطرفی ایران در آغاز جنگ جهانی اول، جنگ به ایران نیز کشیده شد. استان بوشهر بهدلیل اهمیت راهبردی و تجاری و بهعنوان پایگاه اصلی اداری و ارتباطی و تدارکاتی انگلستان در جبهة بینالنهرین، جایگاهی ویژه یافت. از سوی دیگر انگلستان قصد داشت با اشغال نظامی بوشهر دولت را ناچار به همکاری با کشورهای عضو اتفاق مثلث کند. با این حال دولت ایران نه با انگلستان همراهی کرد نه به تقویت مواضع دفاعی خود در سواحل خلیجفارس پرداخت؛ لذا وظیفة ایستادگی در برابر انگلستان عملاً بر عهدة نیروهای محلی قرار گرفت ( رجوع کنید به ادامة مقاله؛ خیراندیش، ص 170ـ171). همزمان با آغاز جنگ، آلمانیهای مستقر در بوشهر فعالیتهای ضدانگلیسی خود را آغاز کردند. لیستمان/ لیسترمان ، کنسول آلمان در بوشهر، با برخی از خانها و کدخدایان منطقه، از جمله رئیسعلی دلواری، ارتباط نزدیک داشت (مابرلی، ص 88 ـ 89). فعالیت گستردة جاسوسان آلمانی در اغلب نقاط ایران، بویژه فعالیت واسموس * در نواحی جنوبی، موجب دغدغة انگلیس بود. در 23 ربیعالثانی 1333/ 9 مارس 1915، انگلیسیها چند تبعة آلمان، از جمله لیستمان، را در بوشهر بازداشت کردند و این عمل، نقض بیطرفی ایران تلقی شد. در همان زمان در بندر ریگ تفنگچیهای حیدرخان حیات داودی، خان متحد انگلیس، به یک کاروان آلمانی عازم افغانستان، حمله و شخصی آلمانی را اسیر کردند و تحویل مقامات انگلیسی دادند. واسموس که همراه این گروه بود به بُرازجان فرار کرد (همانجا؛ میکوش، ص 97ـ102).در 20 و 21 جمادیالا´خرة 1333 موقّرالدوله (حاکم بوشهر) با حاجعلی تنگستانی (کدخدای رِیشهر) درگیر شد و موقّرالدوله از نمایندة انگلیس کمک خواست. با هماهنگی قوای انگلیسی، به ریشهر حمله شد. سرانجام، حاجعلی تنگستانی بازداشت و به هندوستان تبعید شد (فرامرزی، ص 23ـ24؛ ایران و جنگ جهانی اول ، ص 139؛ بریتانیا. کنسولگری ( بوشهر ) ، ص36). این حوادث اعتراض گستردة مردم جنوب و خصوصاً تنگستانیها را بر انگیخت. در پی تلاش گستردة واسموس در تشویق خانهای منطقه به رویارویی با دولت انگلیس و فتوای جهاد علمای برجستة بوشهر و برازجان و فارس ــ همچون سید عبداللّه مجتهد بلادی * ، شیخمحمدحسین برازجانی * ، آقاسیدمرتضی اهرمی، سیدعبدالحسین لاری و شیخ جعفر محلاّ تی ــ قیام مردم تنگستان آغاز شد (بلادی، ص 75؛ سفیری، ص 51ـ52؛ فرامرزی، ص 17، 23ـ 25؛ برای آگاهی از عملکرد علما رجوع کنید به نبوی، ص 224ـ 268). خانهای ضد انگلیس شامل میرزا محمدخان برازجانی و زایرخضرخان اهرمی و شیخحسین چاهکوتاهی و رئیسعلی دلواری و نورمحمد دالکی و جز آنها، برای مقابله با انگلیسیها بسیج شدند ( ایران و جنگ جهانی اول ، ص 135؛ فرامرزی، ص 25). انگلیسیها به سبب ترس از احتمال هجوم آنان به حیدرخان حیات داودی و جلوگیری از زدوخوردهای احتمالی و گسترده شدن درگیری، نیروی نظامی خود را در بوشهر افزایش دادند (مابرلی، ص 98ـ99). تنگستانیها با شبیخونهای مدام، به قوای انگلیس و برخی از نمایندگیهای متفقین مقیم بوشهر، همچون روسیه و فرانسه، ضرباتی وارد کردند (یاحسینی، 1376ش، ص 122ـ 125).در 29 شعبان 1333، در یکی از شبیخونها به رهبری رئیسعلی دلواری در بوشهر، چند سرباز هندی و سرگرد اولیفانت و سروان رنکینگ انگلیسی کشته شدند (گرکه ، کتاب اول، ص 251). انگلیسیها به همین بهانه، در 26 رمضان 1333/ 8 اوت 1915 بندر بوشهر را تصرف کردند و دراولین اقدام، چهارده تن از مخالفانشان و نیز موقّرالدوله را در بوشهر بازداشت و سپس به هندوستان تبعید کردند (زنگوئی، ص 119؛ رکنزاده آدمیت، ص 92، 99؛ مابرلی، ص 128، 138) و روی تمبرهای پست ایران، عبارت «بوشهر در تصرف انگلیس» را چاپ نمودند ( رجوع کنید به بوشهر * ؛ هدایت، ص270). دو روز بعد چند ناو و تعدادی پیادهنظام به دلوار، از اصلیترین کانونهای مقاومت و مقر رئیسعلی، حمله کردند. بهرغم بمباران شدید دلوار و نخلستان آن، انگلیسیها با مقاومت سرسختانة تنگستانیها روبرو شدند و با وجود برتری نظامی، با دادن دهها کشته و زخمی مجبور به عقبنشینی به بندر بوشهر گردیدند ( رجوع کنید به مابرلی، ص 138ـ142؛ یاحسینی، 1376 ش، ص 152ـ 161؛ بریتانیا. کنسولگری ( بوشهر ) ، ص 40).اشغال بوشهر و حمله به دلوار موجب گسترش حملات تنگستانیها شد (کحالزاده، ص 91). در 26 شوال 1333، در حملهای شبانه، رئیسعلی دلواری کشته شد. با مرگ او، که به قهرمان مبارزه با اشغالگران شهرت یافته بود (مابرلی، ص 150؛ نیستروم ، ص 24، 38ـ 39)، تنگستانیها در مقام انتقام بر آمدند ولی در نبردی سرنوشتساز در منطقة کوهکُزی شکست خوردند و خالوحسین دشتی (بُرد خونی)، متحد رئیسعلی، به اسارت انگلیسیها در آمد (یاحسینی، 1372ش، ص 19ـ 25؛ بریتانیا. کنسولگری ( بوشهر ) ، ص 42). پس از این نبرد از شدت حملات تنگستانیها کاسته شد و انگلیسیها نیز در اقدامی نمایشی اعلام کردند که به اشغال بوشهر پایان خواهند داد؛ ازینرو، در 7 ذیحجّة 1333 در ظاهر ادارة شهر را به میرزااحمدخان دریابیگی که قوامالملک، حاکمفارس، او را حاکم بوشهر کرده بود گذار کردند. لیکن مبارزة تنگستانیها با انگلیسیها و میرزااحمدخان ادامه یافت (مابرلی، ص 157؛ یاحسینی، 1376ش، ص 186ـ 189).در اوایل محرّم 1334، قوای ژاندارمری فارس در شیراز در اقدامی غافلگیرانه، چند تن از اتباع و مقامات انگلیسی مقیم این شهر از جمله فردریک اوکانر ، کنسول انگلیس در فارس، را دستگیر کردند و به اهرم تنگستان، مقرّ زایر خضرخان، فرستادند (ذوقی، ص 148؛ مابرلی، ص 169؛ اوکانر، ص 115ـ 125). انگلیسیها برای آزادی اسرای خود تلاشهای سیاسی و نظامی ناموفقی کردند. سرانجام، میان آنان و شیخحسینخان چاهکوتاهی و زایر خضرخان اهرمی قرارداد صلح بسته شد. بر اساس این قرارداد، در شوال 1334 اسرای ایرانی و انگلیسی با یکدیگر مبادله شدند و تنگستانیها رسماً پذیرفتند که بر ضد قوای انگلیسی مقیم بوشهر اقدامی نکنند. انگلیس نیز متعهد شد که اموال توقیفی شیخحسینخان را به وی باز گرداند و کالاهای تجاری زایر خضرخان را که در بحرین توقیف شده بود، آزاد کند و راه مسیله ـ برازجان را نیز بازگشایی نماید (مالکی، ص 113؛ بریتانیا. کنسولگری ( بوشهر ) ، ص 57 ـ59).چندی بعد انگلیسیها، به بهانة برخی حملات تنگستانیها، به آنان حمله کردند و در جنگی در منطقة چُغادَک، آنان را شکست دادند (فرامرزی، ص 65ـ67؛ مالکی، ص 120ـ123).شیخحسینخان و زایر خضرخان متواری شدند و در مناطقی از دشتی و دشتستان موضع گرفتند. این دو، تا پایان جنگ جهانی اول کموبیش به مقاومت در برابر قوای انگلیس ادامه دادند و عملاً مانع عبور آنان از بوشهر به شیراز شدند (فرامرزی، ص 70ـ96).پس از نبرد چغادک خوانین مبارز بوشهر توان رویارویی قوی با نیروهای انگلیسی را از دست دادند و مبارزة خود را به جنگهای پارتیزانی در مناطق مرتفع محدود کردند. شایعهپراکنی در میان مردم، بزرگنمایی قدرت انگلیسیها و عدمحمایت از سوی دولت مرکزی و نیز لطمات شدید اقتصادی به گونهای که توانایی تأمین مخارج سنگین لشکرکشی و تهیة آذوقه و فشنگ و غیره را نداشتند، مخالفت آنان را کمرنگتر کرد. افزون بر این، انگلیسیها با وعدة حکومت، برخی افراد سرشناس منطقه را بر ضد آنان بر انگیخته بودند (مالکی، ص 124).در سوم یا نهم محرّم 1337، قوای بریتانیا چاهکوتاه را اشغال کردند و شیخعبداللّه به جای برادرش، شیخحسین، حاکم آنجا شد. اَهرَم و برازجان نیز در همان ماه اشغال شد و زایر خضرخان نیز با تعدادی از نیروهای وفادار در کوههای اطراف اهرم مخفی شد و به درگیری با انگلیسیها ادامه داد. شیخحسین چاهکوتاهی نیز به جنگ با نیروهای خارجی پرداخت (فرامرزی، ص 75ـ 79؛ بریتانیا. کنسولگری ( بوشهر ) ، ص 91ـ92؛ مالکی، ص 125). در شوال 1338 پلیس جنوب * ایران با همکاری برخی عناصر محلی، تنگستانیها را قلع و قمع کرد و شیخحسینخان چاهکوتاهی به همراه پسرش شیخخزعل از پا در آمد. زایرخضرخان نیز در 1341 به همراه فرزندش، سامخان، کشته شد (زنگوئی، ص 132ـ 133؛ فرامرزی، ص 96). بدینگونه بزرگترین قیام تنگستانیها به پایان رسید.بهزعم مورخان، قیام مردم تنگستان به دولت مستأصل ایران امکان داد تا در برابر خواستهای انگلیس پایداری کند. همچنین کمک مؤثری برای مبارزات ژاندارمری فارس و عشایر قشقایی بر ضد عوامل انگلیس و پلیس جنوب بود. در نهایت مقاومت ضداستعماریجنوب با اثرگذاشتنبر عملیاتدر جبهة بینالنهرین، به این قیام ابعادی جهانی بخشید (خیراندیش، ص 175ـ177).منابع: حمید اسدپور، «نگاهی گذرا بر پراکندگی قدرت و ماهیت نیروهای محلی منطقة بنادر و سواحل جنوب در زمان اشغال بوشهر و پیدایش نهضت تنگستان (1333 قمری)»، در مجموعه مقالات کنگرهبزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیسعلی دلواری ( 2 )، به کوشش محمدحسن نبوی، تهران 1377 ش؛ فردریک اوکانر، از مشروطه تا جنگ جهانی اول: خاطرات فردریک اوکانر ، ترجمة حسن زنگنه، تهران 1376 ش؛ ایران و جنگ جهانی اول: اسناد وزارت داخله ، چاپ کاوه بیات، تهران: سازمان اسناد ملی ایران، 1369 ش؛ بریتانیا. کنسولگری (بوشهر)، جنگ جهانی در جنوب ایران: گزارشهای سالانة کنسولگری بریتانیا در بوشهر، 1339ـ1333ق/ 1921ـ 1914 م ، ترجمة کاوه بیات، بوشهر 1373 ش؛ عبداللّه بلادی، لوایح و سوانح: اسنادی در بارة جنبش روحانیت جنوب ایران در جنگ جهانی اول ، بوشهر 1373 ش؛ عبدالرسول خیراندیش، «اهمیت مقام ضداستعماری مردم تنگستان، دشتی و دشتستان در حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران»، در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیس علی دلواری ، بوشهر 1373 ش؛ ایرج ذوقی، تاریخ روابط سیاسی ایران و قدرتهای بزرگ 1925ـ1900 ، تهران 1368 ش؛ محمدحسین رکنزاده آدمیت، دلیران تنگستانی ، تهران [ 1310 ش ] ؛ عبدالمجید زنگوئی، «شیخحسینخان چاهکوتاهی و قیام ضداستعماری جنوب ایران»، در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیسعلی دلواری ( 2 )، به کوشش محمدحسن نبوی، تهران 1377 ش؛ فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران: اس. پی. آر ، ترجمة منصوره اتحادیه و منصوره جعفری فشارکی، تهران 1364 ش؛ احمد فرامرزی، شیخحسینخان چاهکوتاهی در جنگ مجاهدین دشتستان و تنگستان با دولت انگلیس ، به کوشش قاسم یاحسینی، تهران 1377 ش؛ ابوالقاسم کحالزاده، دیدهها و شنیدهها: خاطرات میرزاابوالقاسمخان کحالزاده... در بارة مشکلات ایران در جنگ بینالمللی 1918ـ1914 ، چاپ مرتضی کامران، تهران 1363 ش؛ اولریش گرکه، پیش به سوی شرق: ایران در سیاست شرقی آلمان در جنگ جهانی اول ، ترجمة پرویز صدری، تهران 1377 ش؛ فردریک جیمز مابرلی، عملیات در ایران: جنگ جهانی اول 1919ـ1914 ، ترجمة کاوه بیات، تهران 1369 ش؛ هیبتاللّه مالکی، «عصر خوانین سهگانه (زائر خضرخان ـ غضنفرالسلطنه ـ شیخحسینخان) در قیام ضداستعماری جنوب ایران»، در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیسعلی دلواری ، بوشهر 1373 ش؛ داگربرت فون میکوش، واسموس ، ترجمة کیکاووس جهانداری، بوشهر 1377 ش؛ محمدحسن نبوی، «نقش روحانیون در قیام ضداستعماری مردم جنوب ایران»، در مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیسعلی دلواری ، بوشهر: کنگرة بزرگداشت هشتادمین سال شهادت رئیسعلی دلواری، 1373 ش؛ گوستاو نیستروم، شاخة نبات: خاطرات سرگرد نیلستروم افسر سوئدی ژاندارمری ایران از وقایع فارس و نهضت تنگستان ( آوریل ـ سپتامبر 1915 )، ترجمة افشین پرتو، بوشهر ?[ 1372 ش ] ؛ مهدیقلی هدایت، خاطرات و خطرات ، تهران 1363 ش؛ قاسم یاحسینی، رئیسعلی دلواری: تجاوز نظامی بریتانیا و مقاومت جنوب ، تهران 1376 ش؛ همو، نگاهی به زندگی و مبارزات خالوحسین بردخونی ، بوشهر ?[ 1372 ش ] .
تعلیمات اجباری ، قانونی که طبق آن همة اتباع هر کشور موظفاند دورة آموزش عمومی، شامل مقدمات علوم گوناگون، را بگذرانند. تأکید این دوره بیشتر بر خواندن و نوشتن و حساب کردن است. در هر کشوری بسته به نظام آموزشی و امکانات، یک مقطع تحصیلی را پایة آموزش عمومی میدانند و همگان باید مدرک آن پایه را بگیرند (حسینینسب و اقدم، ذیل «آموزش عمومی»).نخستین بار پس از انقلاب فرانسه (1789)، آموزش و پرورش ملی در آن کشور پایهریزی شد و دولت موظف شد که آموزش عمومی و ابتدایی رایگان به وجود آورد. سپس در دیگر کشورهای اروپایی و نیز امریکا ایجاد نظام آموزش و پرورش عمومی از برنامههای اصلی دولتها گردید (گلشنفومنی، ص 33ـ34، 37، 39) و در نیمة دوم قرن سیزدهم/ اواسط قرن نوزدهم، قوانین آن در کشورهای متعدد به تصویب رسید (هوسن ، ص 13). با روشن شدن نسبت مستقیمِ تحولات اجتماعی با آموزش عمومی، مبارزه با بیسوادی در کشورهای توسعه نیافته، اهمیت یافت. در 1338/ دسامبر 1919 لنین طی فرمانی کلیة شهروندان هشت تا پنجاه سالة شوروی را موظف به آموختن خواندن و نوشتن اعلام کرد (له، ص 10).در 1345 ش/ 1966 کشورهای عرب در طرابلس اجلاسی تشکیل دادند و سال 1359 ش/ 1980 را سال تحقق همگانی شدن آموزش و پرورش اعلام کردند ( تفکر در بارة تحولات آیندة آموزش و پرورش ، ص 222). هرچند از مدتها پیش از آن نیز به طور پراکنده در برخی از این کشورها، اقداماتی برای تعمیم و اجباری کردن آموزش آغاز شده بود (امین، ص 34؛ برای آگاهی از سوابق و چگونگی تعلیمات اجباری در برخی کشورهای اسلامی رجوع کنید به اسعدی، ج 1 و 2، جاهای گوناگون، ذیل مبحث آموزش در این کشورها).به طورکلی در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم بیشتر کشورها آموزش همگانی را پذیرفتند. پس از جنگ جهانی دوم (1939ـ 1945)، در نتیجة تلاشهای یونسکو، کشورهای جهان سوم برای سوادآموزی اولویت قائل شدند (هوسن، ص 14). تعلیمات اجباری گاه بر آورندة نیازهای مقطعی سیاسی در کشورها نیز میباشد؛ مثلاً در دهة 1360 ش/ 1980 دولت ترکیه با اجباری کردن آموزش دینی در مدارس، تلاش نمود مانع نفوذ تفکرات و تبلیغات چپ شود ( رجوع کنید به انتخابی، ص 34).در ایران در نیمة دوم قرن سیزدهم، توجه روشنفکران و متفکران به لزوم گسترش آموزش و بالابردن میزان سواد عمومی جلب شد، به طوری که آن را یکی از مهمترین لوازم تحول جامعة ایرانی میدانستند؛ طالبوف تبریزی، میرزا حسن رشدیه، زینالعابدین مراغهای و فتحعلی آخوندزاده از جملة این اشخاص بودند (ناطق، ص 72؛ بهنام، ص 79ـ80؛ نیز رجوع کنید بهطالبوف، ص 151ـ152؛ قاسمی پویا، ص 54). پس از انقلابمشروطه، در متمم قانون اساسی مصوب 1324، در مادّة نوزدهم، تأسیس مدارس به مخارج ملتی و دولتی و تحصیل اجباری پیشبینی شد ( قانون اساسی دولت مشروطة ایران 1325 ، ص 5 ـ6؛ گلشنفومنی، ص 79). در مجلس دوم، قانون اداری و اساسی فرهنگ وضع شد و تمام مدارس تحت نظارت دولت در آمد و مقرر گردید که آموزش ابتدایی برای کودکان اجباری شود (صدیق، 1351 ش، ص 184). در قانون اساسی معارف مصوب دهم ذیقعدة 1329، تعلیمات ابتدایی برای عموم ایرانیان اجباری اعلام شد و پدران و مادران مکلف شدند کودکان خود را از هفت سالگی به مدرسه بفرستند. البته با توجه به شرایط عمومی کشور و دسترسی نداشتن همگان به امکانات، طریق و محل تحصیل (خانه یا مدرسه) آزاد اعلام شد. همچنین در این قانون پیشبینی شد که در هر دِه و محله از قصبات، یک مکتب ابتدایی دایر شود و مخارج آن را دولت، از مالیاتی که مالکان دهکده و اهالی میدهند، بپردازد. در این قانون، همچنین پیشبینی شد که مکاتب و مدارس رایگان تنها برای کودکانی باشد که مأموران رسمی محلی، بیبضاعتی آنان را تأیید کنند و دیگران باید در مدارس غیردولتی ثبتنام نمایند (ایران. قوانین و احکام، مجموعة مصوبات مجلس شورای ملی در چهار دورة تقنینیه، ص 425ـ 428). در قانون اداری وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، مصوب یازدهم شهریور 1289/ 26 شعبان 1328، تهیة اسباب تحصیلات ابتداییِ اجباری و رایگان از وظایف وزیر شمرده شد (همو، قوانین و مقررات مربوط به معارف و مدارس ، ص 9)، اما به سبب اغتشاشات سیاسی، اهداف پیشبینی شده تحقق نیافت. در اسفند 1299 سیدضیاءالدین طباطبایی، نخستوزیر وقت، در اعلامیهای افزایش مدارس و بهرهمندی همگان را از تعلیم و تربیت از اهداف مهم دولت خود ذکر کرد (غنی، ص 223). در قانون شورای عالی معارف مصوب بیستم اسفند 1300، تهیة موجبات تکثیر مدارس و تدارک مقدمات تعلیم اجباری و رایگان از وظایف وزارت معارف دانسته شد (ایران. قوانین و احکام، قوانین و مقررات مربوط به معارف و مدارس ، ص 19).با پیدایی ثبات نسبی در اوضاع سیاسی و اداری و اهتمام حکومت به بسط تعلیمات، تعداد مؤسسات آموزشی رو به فزونی نهاد (صدیق، 1351 ش، ص 170ـ171؛ غنی،ص 418) و قوانینی برای تهیة بودجة لازم به منظور گسترش مدارس و تأمین مخارج مدارس تصویب شد؛ از جمله در قوانین مصوب دورة ششم قانونگذاری مجلس در چهاردهم شهریور 1306 پیشبینی گردید که وجوه لازم برای تحصیلات ابتدایی از بخشی از مالیات عایدات املاک اربابی تأمین گردد و وزارت معارف ملزم شد برای ایلات، مدارس ابتدایی سیّار تأسیس کند (ایران. قوانین و احکام، مجموعة قوانین موضوعه و مسائل مصوبة دورة ششم تقنینیه ، ص 427ـ 428). در 1313 ش با پیشنهاد تعمیم تعلیمات اجباری و با به کار بستن تجربههای کشورهای همسایه در این کار، تلاش شد تا تعلیمات اجباری در میان تمامی افراد مملکت از هشت تا پنجاه ساله گسترش یابد و انجمنهایی با عنوان انجمن مبارزه با بیسوادی عهدهدار آن شوند. تشکیل دورههای اکابر محصول چنین هدفی بود (سند ش 115، کارتن ش26، آرشیو اسناد سیاسی وزارت امور خارجه). در 1332 ش ضمن تصویب قانون شهرداریها مقرر شد که 5% از درآمد شهرداری هر حوزه (بعدها 3%) به توسعة فرهنگ، بویژه احداث دبستان، اختصاص یابد. با تخصیص این امکانات تعدادی مدرسه در نقاط گوناگون ایران ساخته شد ( دگرگونیهای آموزش و پرورش در پنجاه سال اخیر ، ص 45).در نخستین قوانینِ آموزش مقرر گردید که والدین در صورت نفرستادن کودکان خود به مدرسه، ده ریال جریمه بپردازند (ایران. قوانین و احکام، مجموعة قوانین موضوعه و مسائل مصوبة دورة سیزدهم قانونگذاری ، ص 54). بعدها با فراهم شدن امکانات در نقاطی که زمینة آموزش به صورت رایگان وجود داشت، وزارت معارف اعلام کرد که والدین در صورت رعایت نکردن قانون تعلیمات اجباری، نسبت به هر سالِ درسی محکوم به دو ماه حبس یا پرداخت چهل تومان خواهند بود (سند ش554، فیش ش51006، ص 2، سازمان اسناد ملی ایران). چون، بهرغم پیشبینیهای قانونی، عملاً زمینه وامکانات لازم برای تعلیم اجباری فراهم نشده بود، در بیشتر مواقع تنها به اعلام رایگان بودن تعلیمات، و نه اجباری بودن آن، بسنده میشد (سند ش354، فیش ش51006، سازمان اسناد ملی ایران).گفتنی است که امکانات تعلیمات رایگان، به سبب کمبود منابع مالی، به اشخاص بیبضاعت اختصاص داشت و ارائة «گواهی فقرِ» خانواده برای ثبت نام ضروری بود و کودکانی که والدینشان قادر به تأمین مخارج آنان بودند، میبایست در مدارس دولتیِ غیررایگان آموزش اجباری میدیدند. این امر محدودیتهایی در استفاده از مدارس رایگان ایجاد کرد و در مواردی به اعتراض افراد آبرومندی منجر شد که ناچار به ارائة گواهی فقر بودند (سند ش922 و 927، فیش ش 51013، سازمان اسناد ملی ایران؛ ایران. قوانین و احکام، قوانین و مقررات مربوط به معارف و مدارس ، ص 136).در قانون تعلیمات اجباری ابتدا در نظر بود که تحصیل در تمامی مقاطع، اجباری و رایگان باشد، لیکن به ملاحظة کمبود منابع مالی برای ایجاد مقدمات کار، در 1322 ش دورة تحصیلات رایگان شش سال، ولی سال پنجم و ششم آن اختیاری، اعلام شد (ایران. قوانین و احکام، مجموعة قوانین موضوعه و مسائل مصوبة دورة سیزدهم قانونگذاری ، ص 53).بعلاوه، تأسیس مدارس غیر رسمی (ملی/ خصوصی) نیز گسترش یافت. هزینة مدارس غیررسمی بر عهدةگردانندگان آنها بود که توسط افراد خیّر و نیز پرداخت هزینه تحصیل از سوی شاگردان تأمین میشد، اما در هر حال همگی این مدارس تابع قوانین دولتی بودند و تحصیل در آنها مشمول مقررات تعلیمات اجباری بود (صدیق، ص 450ـ451).در 1350 ش دورة تعلیمات عمومی اجباری در کشور شامل دو مرحله (پنج سال ابتدایی و سه سال راهنمایی) اعلام شد (صدیق، 1338ـ1356 ش، ج 4، ص 138ـ139). با توجه به کمبود امکانات مالی جهت احداث و تجهیز وتوسعة مدارس، پراکندگی و کثرت مناطق روستایی و کمبود معلم، عملاً آموزش در تمامی نقاط کشور به صورت همزمان و یکسان پیش نرفت، لذا تلاش شد که برای ریشهکن کردن بیسوادی اقدامات اساسی دیگری شود، از جمله: تشکیل سپاه دانش به فرمان محمدرضا پهلوی (حک : 1320ـ1357 ش) در سال تحصیلی 1340ـ 1341 ش، تصویب قانون خدمات اجتماعی زنان در 1347 ش، طرح آموزش عشایری و تغذیة رایگان ( سیرتحولات آموزش و پرورش از شروع انقلاب تا پایان برنامة ششم ، ص 10ـ11؛ ایوانوف، ص249ـ250).بعد از انقلاب اسلامی طبق اصل سیام قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، دولت موظف شد که وسایل آموزش و پرورش رایگان را برای همة ملت تا پایان دورة متوسطه فراهم سازد (نائینی، ص 6). یکی از اقدامات مهم برای سوادآموزی، به وجود آوردن سازمان نهضت سوادآموزی بود که از جمله کارهای این سازمان، آموزش دادن به کودکان لازمالتعلیمی است که از امکان تحصیل محروماند (انعامزاده، ص 171؛ نهضت سوادآموزی * ). بر اساس آمار سرشماری عمومی نفوس و مسکن سالهای 1355 ش و 1375 ش، نسبت اشتغال به تحصیل در جمعیت زیر 25 سال کشور در 1355 ش، 8ر49% بوده و در 1375 ش، به 15ر66% افزایش یافته است. بر اساس همین آمار در 1355 ش، 6ر75% جمعیت 7 تا 11 سالة کشور به تحصیل اشتغال داشتهاند که این رقم در 1375 ش شامل 86ر91% جمعیت 6 تا 10 سالة کشور بوده است (مرکز آمار ایران، 1359ش، ص بیستوهفت؛ همو، 1376ش، ص بیستو هفت). با این همه به دلیل کثرت جمعیت افراد لازمالتعلیم و کمبود امکانات آموزشی دولتی و برای جلب مشارکت مردم در امور آموزشی، از سال تحصیلی 1368ـ1369 ش قانون تأسیس مدارس غیرانتفاعی نیز تصویب و اجرا شده است. هم اکنون حدود 4% دانشآموزان کشور در این مدارس تحصیل میکنند، تحصیل در این مدارس مشمول قوانین آموزشی دولتی است (کیا، ص 26ـ27).منابع: علاوه بر اسناد مذکور در متن، موجود در آرشیو اسناد سیاسی وزارت امور خارجه و آرشیو سازمان اسناد ملی ایران؛ مرتضی اسعدی، جهان اسلام ، تهران 1366ـ1369 ش؛ احمد امین، پیشگامان مسلمان تجددگرایی در عصر جدید ، ترجمة حسن یوسفیاشکوری، تهران 1376 ش؛ نادر انتخابی، «دین و دولت در ترکیه: از تنظیمات تا امروز»، نگاه نو ، ش25 (مرداد 1374)؛ اسداللّه انعامزاده، بررسی بودجه ، اعتبارات و شاخصهای آموزشی دورة ابتدایی طی سالهای 74ـ72 ، تهران: وزارت آموزش و پرورش، معاونت آموزش عمومی و سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی (جزوة تکثیرشده)؛ ایران. قوانین و احکام، قوانین و مقررات مربوط به معارف و مدارس، احصائیة معارف و مدارس ( 1307ـ 1308 ) ، احصائیة اعضا و مستخدمین ( 1309 )، [ بیجا: بیتا. ] ؛ همو، مجموعة قوانین موضوعه و مسائل مصوبة دورة سیزدهم قانونگذاری: اول آذر 1320ـ30 آبان 1322 ، تهران [ بیتا. ] ؛ همو، مجموعة قوانین موضوعه و مسائل مصوبة دورة ششم تقنینیه: 22 مرداد 1305 ـ 22 مرداد 1307 ، تهران [ بیتا. ] ؛ همو، مجموعة مصوبات مجلس شورای ملی در چهار دورة تقنینیه ، تهران [ بیتا. ] ؛ میخائیل سرگییویچ ایوانوف، تاریخ نوین ایران ، ترجمة هوشنگ تیزابی و حسن قائمپناه، استکهلم 1356 ش؛ جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشة تجدد ، تهران 1375 ش؛ تفکر در بارة تحولات آیندة آموزش و پرورش ، ترجمة محمدعلی امیری، تهران: سازمانپژوهش و برنامهریزی آموزشی، دفتر امور کمک آموزشی و کتابخانهها، 1368 ش؛ داود حسینینسب و اصغرعلی اقدم، فرهنگ واژهها، تعاریف و اطلاعات تعلیم و تربیت ، تبریز 1375 ش؛ دگرگونیهای آموزش و پرورش در پنجاه سال اخیر از سال 1304 تا 1354 ، تهران: وزارت آموزش و پرورش، [ بیتا. ] ؛ سیر تحولات آموزش و پرورش از شروع انقلاب تا پایان برنامة ششم از سال تحصیلی( 42ـ41 تا 62ـ61 )، تهران: وزارت آموزش و پرورش، 1355 ش (جزوة تکثیرشده)؛ عیسی صدیق، دورة مختصر تاریخ فرهنگ ایران ، تهران 1351 ش؛ همو، یادگار عمر ، تهران 1338ـ1356 ش؛ عبدالرحیمبن ابوطالب طالبوف، سیاست طالبی ، چاپ رحیم رئیسنیا، محمدعلی علینیا، و علی کاتبی، تهران 1357 ش؛ سیروس غنی، ایران: برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها ، ترجمة حسن کامشاد، تهران 1377 ش؛ اقبال قاسمیپویا، مدارس جدید در دورة قاجاریه: بانیان و پیشروان ، تهران 1377 ش؛ علاءالدین کیا، مروری بر دو دهه تلاش برای اعتلای تعلیم و تربیت کشور ( 1378ـ 1358 )، تهران: وزارت آموزش و پرورش، ادارة کل روابط عمومی، 1378 ش (جزوة تکثیر شده)؛ محمدرسول گلشنفومنی، جامعهشناسی آموزش و پرورش ، تهران 1373 ش؛ تانخوی له، «پیکار با بیسوادی»، پیام یونسکو ، سال14، ش157 (خرداد 1362)؛ مرکز آمار ایران، سرشماریعمومی نفوس و مسکن آبانماه 1355: کل کشور ، تهران 1359 ش؛ همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1375: نتایج تفصیلی کل کشور ، تهران 1376 ش؛ هما ناطق، کارنامة فرهنگی فرنگی در ایران: 1921ـ 1837 ، تهران 1380 ش؛ محمدکاظم نائینی، اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیرامون هدفها و فلسفة آموزش و پرورش ، تهران: وزارت آموزش و پرورش، دفتر تحقیقات و برنامهریزی، 1359 ش؛ تورستان هوسن، «در راه دانش»، پیام یونسکو ، سال14، ش 157 (خرداد 1362).
حسینیه ارشاد، مؤسسهای خیریه با اهداف علمی، آموزشی، تبلیغی و پژوهشی در عرصه اندیشه دینی، با رویکرد نوگرایانه که در اوایل دهه 1340ش تأسیس شد.پس از کودتای 28 مرداد 1332، گروهی از روشنفکران دینی (با پیروی از پیشگامان جنبش نوگرایی اسلامی و الگو گرفتن از نهادهایی چون انجمنهای اسلامی، کانون اسلام، کانون نشر حقایق اسلامی مشهد و انجمن ماهانه مباحثه و شناخت راه صحیح دینداری)، مؤسسهای دینی بهنام حسینیه ارشاد را با این اهداف بنیان گذاشتند: احداث مسجد و رواق خطابههای مذهبی برای برگزاری سخنرانیهای دینی و علمی و اخلاقی و همچنین ترویج و نشر تعالیم و تشریح اهداف دین اسلام؛ تأسیس مراکز تحقیقاتی و تربیتی اسلامی؛ تأمین مراکز تحقیقاتی علمی اسلامی؛ پرداختن به کارهای خیریه و کمکهای لازم به دیگر مؤسسات تعلیماتی اسلامی و انجامدادن خدمات بهداشتی؛ اجرای عملیات اقتصادی برای گسترش منظور و موضوع مؤسسه؛ و نشر مطبوعات دینی (حسینیه ارشاد، اساسنامه، ص 1؛ شریعتی مزینانی، ص110؛ رهنما، ص 226؛ میناچی مقدّم، 1384ش، ص 31ـ32).بنیانگذاران حسینیه ارشاد محمد همایون، ناصر میناچیمقدّم و عبدالحسین علیآبادی بودند و در اولین اقدام، زمینی به مساحت چهار هزار مترمربع، در تهران، در خیابان معروف به جاده قدیم شمیران (نام کنونی آن: شریعتی) خریدند (حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، ص 6، 13، 38ـ39؛ حسینیه ارشاد، اساسنامه، همانجا؛ رهنما، ص 227). از 1343ش، بهکوشش مؤسسان و با همراهی مرتضی مطهری*، نویسنده و صاحبنظر نامور در علوم اسلامی، فعالیت مؤسسه آغاز شد، اما بنای ساختمان حسینیه در زمستان 1345ش پایان یافت. این ساختمان با جدیدترین تأسیسات تجهیز گردید و به عنوان یکی از بزرگترین و مجهزترین مراکز اسلامی شهرت یافت. در اواخر 1345ش، اعضای هیئت مدیره تعیین گردیدند : همایون رئیس، مطهری نایب رئیس، میناچی خزانهدار، و سیدعلی شاهچراغی و محمدتقی جعفری*، هر دو از روحانیون فعال و محل مراجعه جوانان علاقهمند به مسائل اسلامی، اعضای جانشین هیئت مدیره شدند (روزنامه رسمی کشور، ش 6686، 11 بهمن 1346، ص 3). شاهچراغی امام جماعت حسینیه نیز بود (شریعتی مزینانی، ص 110).پس از صدور مجوز رسمی، در آذر 1346 ساختمان حسینیه ارشاد رسماً گشایش یافت و سخنرانیهای دینی در آن آغاز شد. بسیاری از روحانیان سرشناس و برخی افراد مشهور غیرروحانی از سخنرانان آن بودند، از جمله: فخرالدین حجازی، محمدتقی شریعتی، محمد مفتح، حسین نوری همدانی، علیاکبر هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد محیططباطبائی، علی گلزاده غفوری، محمدجواد باهنر، سیدعبدالکریم هاشمینژاد، محمدمهدی موحدی کرمانی، ابوالقاسم خزعلی، سیدصدرالدین بلاغی، علی دوانی، ناصر مکارم شیرازی، سیدمرتضی شبستری، سیدعلی خامنهای و از همه بلندآوازهتر علی شریعتی. عباس زریاب خویی و محمداسماعیل رضوانی نیز در آنجا سخنرانی میکردند و افزون بر آن، مدرّس سیره نبوی و تاریخ اسلام بودند. رضا اصفهانی نیز مدرّس فلسفه اسلامی بود (شریفپور، ص 256؛ حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، جاهای متعدد؛ میناچیمقدّم، مصاحبه مورخ 12 آبان 1387).نشر مطبوعات دینی از اهداف مندرج در اساسنامه حسینیه بود که با چاپ و نشر آثار و سخنرانیهای استادان فعال در حسینیه، از جمله مطهری، محمدتقی شریعتی و علی شریعتی، آغاز شد (برای آگاهی از عناوین برخی از این آثار رجوع کنید به شریعتی در نگاه مطبوعات، ج 1، ص 59؛ یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، کتاب 1، ص 537؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، «حسینیه ارشاد»، ش 355، ص 85).فعالیتهای علمی حسینیه در سه بخش پژوهش، آموزش و تبلیغ پیشبینی شده بود. بخش پژوهش شامل گروههای اسلامشناسی، تاریخ اسلام، فرهنگ و علوم اسلامی، علوم اجتماعی، کشورهای اسلامی، ادبیات و هنر اسلامی بود. بخش تبلیغ در حیطه وعظ و خطابه دینی، برگزاری اجلاسهای تخصصی و همایش و مصاحبههای علمی، دعوت از شخصیتهای علمی اسلامی خارج و داخل، پاسخ به پرسشهای فلسفی و مذهبی، انتشار کتابهای اعتقادی، مناظرات مذهبی و جز آن فعالیت داشت. بخش آموزش دارای گروههای قرآنشناسی، اسلامشناسی، آموزش مبلّغ، ادبیات، هنر و نمایش مذهبی، زبان و ادبیات عرب و زبانهای خارجی، و تعلیمات عمومی مذهبی ویژه بانوان بود. برنامههای هریک از این بخشها در روزنامه برای آگاهی همگان منتشر میشد (رجوع کنید به اطلاعات، ش 13791، 19 اردیبهشت 1351، ص 17).تأسیس کاروان حج و تشکیل جلسات آموزش مناسک حج، و تشکیل گروههای هنری و اجرای نمایش از دیگر برنامههای جنبی و نوآورانه حسینیه ارشاد بود. دو نمایش ابوذر و نهضت شیعی سربداریه را ساواک بسیار خطرناک تشخیص داد و مانع اجرای مجدد آنها شد (حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، ص 256ـ260؛ دکتر شریعتی در آیینهی خاطرات، ص 105ـ 106).سالهای 1343 تا 1349ش دوره نخست فعالیت حسینیه ارشاد، و به تعبیری دوره حضور جدّی مطهری در برنامهریزی و پیشبرد و مدیریت امور آن، بود. مطهری ــ که از آغاز کار حسینیه، برای ایراد سخنرانی به جمع بانیان حسینیه پیوسته بودــ با توجه به اشرافش بر علوم و معارف اسلامی، از سوی هیئت مدیره، متصدی امور پژوهش و آموزش علمی و دینی شد (میناچیمقدّم، 1379ش، ص 5). بر این اساس، حتی گفته شده است که مطهری بانی حسینیه ارشاد بود (سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 95، به روایت سیدعلی خامنهای؛ قس میناچیمقدّم، همان مصاحبه). وی تا 1349ش بیشترین تعداد جلسات سخنرانی را داشت و تأثیرگذارترین فرد در جمع گردانندگان حسینیه ارشاد بود (رجوع کنید به میناچیمقدّم، 1384ش، ص 53ـ54؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).در 1346ش استقبال جوانان از سخنرانیهای فخرالدین حجازی* و نظر مطهری بر کنار گذاشتن او از حسینیه ارشاد، موجب بروز بحران در هیئت مدیره شد که با کنارهگیری حجازی اندکی فروکش کرد (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، «حسینیه ارشاد»، ش 353، ص 171، 176؛ رهنما، ص 232ـ 233؛ نیز رجوع کنید به فلسفی، ص 307). علی شریعتی*، که از 1345ش با تدریس تاریخ اسلام در دانشگاه مشهد شهرت یافته بود، به دعوت مطهری، از آبان 1347 به جمع سخنرانان حسینیه ارشاد پیوست. وی با قدرت بیان و سبک و رویکرد ویژهاش به مباحث، عملا سایر سخنرانیهای مؤسسه را تحت تأثیر قرارداد. نخستین سخنرانی وی در سوم آبان 1347، مورد توجه مخاطبان و سخنرانان حسینیه، از جمله مطهری، قرار گرفت (دوانی، ص 44؛ رهنما، ص 234).جریانهای فکری در حسینیه ارشاد، متأثر از جنبش اسلامی صد سال اخیر در ایران و دیگر کشورهای اسلامی بود. رویکرد این جریان، تمسک به اسلام به عنوان عامل آگاهیبخش و تحولآفرین بود، که بهویژه بر ابعاد ایدئولوژیک دین تأکید داشت و رسالت خود را هویت بخشی به نسل جوان، خرافهزدایی، مبارزه با تحجر و جمود فکری، مبارزه فکری با مارکسیسم و جریانات غیراسلامی در جامعه میدانست (رجوع کنید به یوسفی اشکوری، ص 125ـ126، 131ـ132؛ جعفریان، ص 284). البته این رویکرد به مباحث دینی، مخالفت برخی از روحانیان را برانگیخت. از جمله گفتهاند که از سیدمحمد بهشتی* و محمدجواد باهنر*، بهعلت طرح مواضع اجتماعی و دینیشان در حسینیه ارشاد، انتقادهای تند شد (رجوع کنید به «پیشطرح تدوین تاریخ تحلیلی انقلاب اسلامی ایران»، ص 43؛ حائری یزدی، ص 106؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب 27، ج 2، ص 69؛ شریعتی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 14). حتی مطهری نیز آماج این انتقادها بود و برخی او را سرمشقی برای حمله به روحانیت تلقی میکردند (رجوع کنید به پاسخی به نامه استاد، ج 2، ص 258). اعتراض بهحضور سخنرانان غیرروحانی، بهخصوص علی شریعتی، نیز جدّی بود. انتشار مجموعه دو جلدی محمد (ص) خاتم پیامبران در 1347ـ 1348ش بهمناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعثت و به پیشنهاد مطهری، به دلیل درج دو مقاله از شریعتی در آن ــکه برخی مطالب آن محل مناقشه علمی و اعتقادی بودــ بر این انتقادات افزود (رجوع کنید به رهنما، ص 239؛ میزگرد پاسخ به سؤالات و انتقادات، ص 12 به بعد). تعبیرات شریعتی درباره روحانیت، که در سخنرانیهای او مطرح میشد، نیز اعتراضات علما را شدت بخشید و بهویژه به مطهری، که سهم جدّی در پیوستن شریعتی به حسینیه داشت، به شدت اعتراض شد (رجوع کنید به دوانی، ص 48ـ49، 53ـ54؛ جعفریان، ص 284ـ285؛ شریعتی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 274؛ حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، ص280). سرانجام، مطهری که خود به اظهارات شریعتی و شیوه او در طرح بسیاری از مسائل اعتراض داشت، خواهان کنار رفتن شریعتی از حسینیه ارشاد شد که به تعطیل چند ماهه سخنرانیهای شریعتی (شهریور 1349 تا فروردین 1350) انجامید. هرچند در پی این کشمکشها، برای سخنرانان مدعو ضوابطی تدوین شد (از قبیل لزوم گذراندن علوم حوزوی)، برخی اختلافات همچنان برجای ماند (سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 108؛ میناچیمقدّم، 1384ش، ص 57، 437؛ شریعترضوی، ج 2، ص 227ـ236؛ نیز برای نمونهای از انتقادات فکری مطهری به شریعتی رجوع کنید به مطهری، ج 3، ص 218ـ221). با اقدامات مطهری در سازماندهی فعالیتهای حسینیه به دو بخشِ تحقیقاتی (زیرنظر مطهری) و تبلیغاتی ـ تعلیماتی (زیرنظر شریعتی)، این اختلافات تا حدودی کاهش یافت. پایانبخش این منازعات، کنارهگیری رسمی مطهری در اسفند 1349 از حسینیه ارشاد بود (استاد شهید (مرتضی مطهری) به روایت اسناد، ص 59؛ میناچیمقدّم، 1384ش، ص 63؛ برای دلایل مطهری در خروج از حسینیه ارشاد رجوع کنید به سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 96ـ100، به روایت سیدعلی خامنهای؛ جعفریان، ص290؛ رهنما، ص 252ـ253).از فروردین 1350، در پی خروج مطهری و به تبع آن شماری از روحانیان همفکر وی (سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری، ج 1، ص 99، به روایت سیدعلی خامنهای؛ جعفریان، ص 284ـ285)، حسینیه ارشاد عملاً پایگاه فعالیت بیوقفه شریعتی شد و او، که با ممنوعیت تدریس در دانشگاه مشهد نیز مواجه شده بود، همه فرصت و توان خود را مصروف تدریس و ایراد سخنرانی در این مرکز کرد (ابوالحسنی، ص410؛ در مورد چگونگی ممنوعیت اعمال شده رجوع کنید به متینی، ص 865؛ نیز رجوع کنید به شریعترضوی، ج 1، ص 159). گردانندگان حسینیه ارشاد نیز ــکه آرمان خود را «بازگرداندن نسل جوان و روشنفکر از غربزدگی به اسلام و نجات توده مذهبی» میدانستندــ در فراهم آوردن محیط مطلوب برای فعالیتهای شریعتی تلاش میکردند (رجوع کنید به شریعتی، 1384ش، ص 147؛ نیز در مورد تحلیل خود شریعتی از اهمیت حسینیه ارشاد رجوع کنید به همو، 1377ش، ص 126). جلسات درس شریعتی، با عنوان تاریخ ادیان و اسلامشناسی، و سخنرانیهای او در مناسبتهای مذهبی مورد توجه بسیاری از جوانان بهویژه دانشجویان قرار گرفت، اما محتوای مباحث و نیز کثرت مخاطبان آن، حساسیتها و مخالفتهای فراوانی را برانگیخت. از نظر شماری از مخالفان و معارضان حکومت، حسینیه ارشاد نقش «سوپاپ اطمینان» را برای حکومت داشت. که در منطقهای از شمال شهر تهران برای بورژواها ساخته شده بود (رجوع کنید به نجاتحسینی، ص 416؛ رهنما، ص 278؛ بهشتی، ص 108؛ جعفری، ص 31). مبارزان چپگرا حتی سخنرانان حسینیه را به همکاری با ساواک متهم میکردند (دکتر شریعتی در آیینهی خاطرات، ص 228). این در حالی بود که تفسیرهای انقلابی شریعتی از تشیع، در نظر برخی تحلیلگران، الهامبخش گروههای معارض بود (رجوع کنید به آبراهامیان، ص 490؛ نجاتی، ج 1، ص400؛ برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به جعفری، همانجا).سران حکومت پهلوی نیز حسینیه ارشاد را از همان آغاز زیرنظر داشتند. ابتدا برفعالیتهای گردانندگان حسینیه صرفاً نظارت میکردند، اما بهتدریج و در پی توسعه و تعمیق فعالیتها و حضور اشخاص معارض و سیاسی در این مرکز، حساسیت مقامات امنیتی برانگیخته شد؛ با وجود این، باتوجه به امکان نفوذ و سیطره جریان چپ در کشور، که خطری بالقوه برای آن حکومت بود، آن را به نفع خود ارزیابی کرد. در این میان، سخنرانیهای ستیزهجویانه شریعتی که بهتدریج رنگ و بوی انقلابی مییافت و نیز تأثیر بیان و قلم او در جذب جوانان به سوی فعالیتهای سیاسی و مبارزه، به منزله هشداری برای حکومت بود (در مورد ابعاد سیاسی سخنرانیهای حسینیه ارشاد و نقش سخنرانان آن در ایجاد انگیزههای مبارزاتی رجوع کنید به غفاری، ص 97؛ نراقی، ص 132ـ133؛ عمید زنجانی، ص 229؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، «حسینیه ارشاد»، ش 355، ص 42ـ45، ش 504، ص 338ـ339؛ فوکو، ص40ـ41).مخالفت علما و روحانیان با حسینیه ارشاد نیز، پس از گسترش فعالیتهای شریعتی، افزایش یافت. این مخالفت، که عمدتاً ناظر بر جهتگیریها و محتوای دینی مطالب شریعتی بود، در سطوح گوناگون، از مجتهدان و مراجع تقلید، مدرّسان و نویسندگان حوزه علمیه قم و وعاظ، و از شکل تحریم تا نقد محتوایی و علمی بروز و ظهور داشت (محمدمهدی جعفری، فعال سیاسی و از همراهان علی شریعتی، مصاحبه مورخ 25 مهر 1387؛ برای نمونهای از نقدها رجوع کنید به نشریه درسهایی از مکتب اسلام، سال 13، بهمن 1350، ش 1، ص 76ـ78؛ برای آگاهی از برخی دلایل مخالفت با شریعتی و به تبع آن حسینیه ارشاد رجوع کنید به انصاری، ص صد؛ رهنما، ص 266ـ276؛ شریعتی، 1347ش، ص 235؛ اسلامی، ص 61ـ65،70ـ74). شدت یافتن لحن شریعتی در نقد مجموعه روحانیت و نیز انتشار گسترده نوشتههایش در اینباره، موجب شد شماری از علما درباره حسینیه ارشاد و بهویژه مطالب سخنرانیهای شریعتی، به متدینان هشدار دهند (رجوع کنید به اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، ص 352، ج 5، ص 144ـ145؛ حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، ص 299، 315، 320؛ شریعتی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 120ـ121). گویا حکومت پهلوی از مقابله روحانیت با جریان فکری حسینیه ارشاد خرسند بود و از آن بهرهبرداری کرد (رجوع کنید به مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، «حسینیه ارشاد»، ش 355، ص 83، 121، ش 505، ص 157). گفتنی است که مصدقیها و روشنفکران غیرمذهبی نیز از منتقدان حسینیه ارشاد و شخص شریعتی بودند (رجوع کنید به شریعت رضوی، ج 2، ص 347ـ352؛ سامی، ص10؛ اکبری، ص 9ـ10).در 1350 و 1351ش، همزمان با اوجگرفتن مبارزات سیاسی در جامعه و نقش فعال حسینیه ارشاد در جذب جوانان دانشگاهی و گرایش فعالان سیاسی به حسینیه ارشاد و پایگاه شدن آن محل برای مبارزان با حکومت، دستگاه امنیتی حکومت ادامه کار حسینیه ارشاد را در قالب جلسات سخنرانی صلاح ندانست (رجوع کنید به جعفری، ص 33؛ رزمجو، ص 211؛ شریعتی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 111، 118). درخصوص تعطیل حسینیه ارشاد در آبان 1351 ــ که به دستور مستقیم محمدرضا پهلوی صورت گرفت ــ چند نظر ابراز شده که از آن جمله است: فشار محافل مذهبی و روحانیان بر شاه و حکومت برای تعطیل کردن حسینیه ارشاد (رجوع کنید به جعفریان، ص 286؛ جعفری، ص 33ـ34)؛ ناکامی ساواک در بهرهبرداری از حسینیه ارشاد به عنوان مرکزی در برابر «جنبش مسلّحانه» (علیجانی، ص 263)؛ و رفع نیاز حکومت به سخنرانیهای حسینیه بهعنوان جریان مخالف با روحانیت (روحانی، ج 3، ص 359). به نظر میرسد عمدهترین دلیل برای بستهشدن حسینیه ارشاد، آگاهی یافتن حکومت از عمق و تأثیر فعالیتهایی بود که، به دلیل صبغه مذهبی داشتن، به آنها چندان توجه نشده بود. پس از تعطیل حسینیه ارشاد و بازتاب آن در مجامع و محافل سیاسی و مذهبی و دانشجویی، مقامات امنیتی کشور به بازگشایی و از سرگیری فعالیتهای آن نظر دادند و رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور، به رئیس سازمان اوقاف نوشت که چون به تعویق افتادن برنامههای مذهبی در حسینیه ارشاد از نظر افکار عمومی به صلاح نیست، سازمان اوقاف رأساً متولی اداره این مؤسسه گردد. اما پیگیریها به نتیجه نرسید و محمدرضا پهلوی با بازگشایی مجدد حسینیه مخالفت کرد (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، آرشیو، «حسینیه ارشاد»، ش 353، ص 69، ش 505، ص 238ـ240؛ حسینیان، ص 758ـ759). به رغم تعطیل برنامههای رسمی حسینیه، توسعه و تکمیل بنای آن ادامه یافت و با استفاده از امکانات و فضای آن، اقدامات محدودی صورت گرفت از جمله: تهیه سرودهای انقلابی توسط حمید شاهنگیان و حسین صبحدل، و چاپ و تکثیر مخفیانه جزوات و کتابهای علی شریعتی (میناچیمقدّم، همان مصاحبه).حسینیه ارشاد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بازگشایی و فعالیتهای اجتماعی و علمی و مذهبی آن از سر گرفته شد (رجوع کنید به آیندگان، سال 12، ش 3326، شنبه 18 فروردین 1358، ص 1). تشکیل انجمن شعر و ادب و برگزاری کلاسهای آموزش قرآن، تفسیر نهجالبلاغه، ادبیات عرب، حافظشناسی و تفسیر مثنوی و جز آن، از جمله فعالیتهای علمیِ پس از انقلابِ حسینیه ارشاد است. همچنین حسینیه ارشاد به مناسبت اعیاد یا سوکواریهای مذهبی و نیز در سالروز درگذشت علی شریعتی، طالقانی، سحابی و بازرگان، همهساله، مراسم ویژهای برگزار میکند. در آخرین انتخابات مجمع عمومی مؤسسان، ناصر میناچیمقدّم به ریاست دائم هیئت مؤسس و امنا برگزیده شد (میناچیمقدّم، همان مصاحبه؛ روزنامه رسمی کشور، ش 18386، 28 فروردین 1387، ص 14). این مؤسسه بیش از دهها عنوان کتاب تاریخی، ادبی و دینی منتشر کرده است (افسانه عطائی، مدیر انتشارات حسینیه ارشاد، مصاحبه مورخ 14 آبان 1387). نشریه داخلی آن با عنوان ارشاد، که اولین شماره آن در بهمن 1376 انتشار یافت، تا شماره 22 (زمستان 1385ش) منتشر شده است. حسینیه چندین مرکز درمانی خیریه، مانند درمانگاه و بیمارستان و زایشگاه، در مناطق محروم تأسیس کرده است. کتابخانه عمومی حسینیه ارشاد در تیر 1359، بنابه وصیت دکتر علی شریعتی، افتتاح شد. این کتابخانه دارای بخشهای ویژه (مانند بخش کودکان، ناشنوایان، نابینایان و نشریات) بوده و تا 1387ش، بیش از 000، 130 جلد کتاب داشته است (شهمیرنوری، ص 8؛ عطائی، همان مصاحبه). بنای حسینیه ارشاد، شامل دو بخش حسینیه و شبستان (مسجد)، به عنوان یکی از نخستین بناهای مذهبی مدرن در ایران که دارای عناصر توأمان معماری سنّتی و مدرن ایرانی است، در فهرست آثار ملی با شماره 10857 به ثبت رسیده است (ایران، ش 2727، چهارشنبه 29 بهمن 1382، ص20).منابع : علاوه بر اسناد مذکور در متن، موجود در آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ علی ابوالحسنی، شهید مطهری افشاگر توطئه تأویل «ظاهر» دیانت، به «باطن» الحاد و مادیت، ]قم[ 1362ش؛ استاد شهید (مرتضی مطهری) به روایت اسناد، تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1378ش؛ قاسم اسلامی، خرد داوری کند، ]بیجا، بیتا.[؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 1، 5، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1374ش؛ علیاکبر اکبری، بررسی چند مسأله اجتماعی، تهران 1356ش؛ محمدعلی انصاری، دفاع از اباذر...، قم ]1354ش[؛ محمد بهشتی، دکتر شریعتی: جستجوگری در مسیر شدن، تهران 1378ش؛ پاسخی به نامه استاد، ]بیجا، بیتا.[؛ «پیشطرح تدوین تاریخ تحلیلی انقلاب اسلامی ایران»، یاد: فصلنامه بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ش 31 و 32 (تابستان و پاییز 1372)؛ محمدمهدی جعفری، بار دیگر شریعتی: خاطرات ناگفتهی دکتر محمدمهدی جعفری به همراه متن وصیتنامهی دکتر علی شریعتی، به کوشش قاسم یاحسینی، تهران 1381ش؛ رسول جعفریان، جریانها و جنبشهای مذهبی ـ سیاسی ایران: از روی کار آمدن محمدرضاشاه تا پیروزی انقلاب اسلامی، سالهای 1320ـ 1357، تهران 1381ش؛ مهدی حائرییزدی، خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، بهکوشش حبیب لاجوردی، تهران 1381ش؛ روحاللّه حسینیان، چهارده سال رقابت ایدئولوژیک شیعه در ایران (1356ـ 1343)، تهران 1383ش؛ حسینیه ارشاد، اساسنامه، موجود در آرشیو حسینیه ارشاد؛ حسینیه ارشاد به روایت اسناد ساواک، تهران: وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383ش؛ دکتر شریعتی در آیینهی خاطرات: خاطرات و نظریات یکصد شخصیت، گردآوری و نگارش شعبانعلی لامعی، تهران: رامند، 1379ش؛ علی دوانی، خاطرات من از استاد شهید مطهری، تهران 1372ش؛ حسین رزمجو، پوستین وارونه: نقدی بر بحث دکتر شریعتی و تز اسلام منهای روحانیت در کتاب «نهضت امام خمینی» (ره)، تهران 1373ش؛ حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 3، تهران 1374ش؛ کاظم سامی، «حسینیه بسته شد، اما شریعتی از حرکت بازنایستاد »، کیهان، ش 11142، 24 آبان 1359؛ سرگذشتهای ویژه از زندگی استاد شهید مرتضی مطهری قدس سرّه، به روایت جمعی از فضلاء و یاران، ج 1، ]تهران[: مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1366ش؛ سیری در زندگانی استاد مطهری، تهران: صدرا، 1370ش؛ پوران شریعترضوی، طرحی از یک زندگی، تهران، ج 1، 1376ش، ج 2، 1383ش؛ علی شریعتی، «از هجرت تا وفات»، در محمد (ص) خاتم پیامبران، ج 1، تهران: حسینیه ارشاد، ]1347ش[؛ همو، با مخاطبهای آشنا، تهران 1377ش؛ همو، نامهها، تهران 1384ش؛ شریعتی به روایت اسناد ساواک، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378ش؛ شریعتی در نگاه مطبوعات، ج 1، گردآورندگان: حیدر شجاعی و قاسم میرآخوری، تهران: قلم، 1375ش؛ محمدتقی شریعتی مزینانی ، «استاد شریعتی: مدافع شریعت در برابر الحاد و طاغوت»، مصاحبه با کیهان فرهنگی، در یادنامه استاد محمدتقی شریعتی مزینانی (ره)، بهکوشش جعفر پژوم، قم: نشر خرّم، 1370ش؛ رضا شریفپور، مسجد و انقلاب اسلامی، تهران 1380ش؛ آزاده شهمیرنوری، «کتابخانه حسینیه ارشاد در سراشیب حرمان»، کتاب هفته، ش 126 (خرداد 1380)؛ رضا علیجانی، شریعتی و ساواک: مروری تحلیلی بر سه جلد اسناد ساواک درباره دکتر شریعتی، تهران 1382ش؛ عباسعلی عمید زنجانی، روایتی از انقلاب اسلامی ایران: خاطرات حجتالاسلام والمسلمین عباسعلی عمید زنجانی، تدوین محمدعلی حاجیبیگی کندری، تهران 1379ش؛ هادی غفاری، خاطرات حجة الاسلام و المسلمین هادی غفاری، تهران 1374ش؛ محمدتقی فلسفی، خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، تهران 1376ش؛ میشل فوکو، ایرانیها چه رؤیایی در سر دارند؟، ترجمه حسین معصومی همدانی، تهران 1377ش؛ جلال متینی، «دکتر علی شریعتی در دانشگاه مشهد (فردوسی)»، مجله ایرانشناسی، سال 5، ش 4 (زمستان 1372)؛ مرتضی مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، تهران 1378ـ1382ش؛ میزگرد پاسخ به سؤالات و انتقادات، با شرکت محمدتقی شریعتی و دیگران، تهران: حسینیه ارشاد، [? 1354ش[؛ ناصر میناچیمقدّم، تاریخچه حسینیه ارشاد: مجموعه مصاحبهها، دفاعیات و خاطرات ناصر میناچی، تهران 1384ش؛ همو، «متن سخنرانی آقای ناصر میناچی به مناسبت بیستودومین سالگرد شهادت زندهیاد دکتر علی شریعتی در تالار بزرگ حسینیه ارشاد»، ارشاد، ش10 (اردیبهشت 1379)؛ محسن نجاتحسینی، بر فراز خلیجفارس: خاطرات محسن نجات حسینی عضو ]سابق[ سازمان مجاهدین خلق ایران (1345ـ 1355ه .ش)، تهران 1380ش؛ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیستوپنج ساله ایران: از کودتا تا انقلاب، تهران 1371ش؛ احسان نراقی، در خشتخام: گفتگو با احسان نراقی، ]گفتگوکننده[: ابراهیم نبوی، تهران 1379ش؛ یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، کتاب 1، زیرنظر عبدالکریم سروش، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1360ش؛ یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب :27 شهید حجةالاسلام فضلاللّه مهدیزاده محلاتی، تهران : وزارت اطلاعات، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1382ش؛ حسن یوسفیاشکوری، شریعتی، ایدئولوژی، استراتژی، تهران 1377ش؛Ervand Abrahamian, Iran between two revolutions, Princeton, N.J. 1983; Ali Rahnema, An Islamic utopian: a political biography of Ali Shariati, London 2000.