خلیلی، جعفر، نویسنده، داستاننویس و روزنامهنگار عراقیِ ایرانیتبار. او در 1322 در نجف متولد شد. پدرش اسد خلیلی از دانشمندان علوم دینی و ادیبان روزگار خود و همچنین آشنا به نجوم و علوم پزشکی قدیم و نیز از استادان بنام منطق به شمار میآمد. پدربزرگش شیخعلی خلیلی و عموی پدرش حاجمیرزا حسین خلیلی تهرانی* بود که پس از میرزای شیرازی مرجعیت شیعه را برعهده داشت (جعفر خلیلی، ج 4، ص 77ـ79، مؤخره مشکور اسدی، ص 203؛ اعلام الادب العربی المعاصر، ج 1، ص 571). مادرش از اهالی رودسر و از سادات منسوب به صفویه بود (عباس خلیلی، مقدمه مهیار خلیلی، ص 17). جعفر از چهار سالگی به کسب دانش روی آورد و با تدبیر پدرش به مدرسه علویه نجف، از مدارس مشهور آن روزگار، پیوست. او در این مدرسه با زبانهای انگلیسی و فرانسوی تا حدودی آشنا شد (جعفر خلیلی، ج 4، همان مؤخره، ص 215ـ216؛ اعلام الادب العربی المعاصر، همانجا).جعفر علاوه بر خواندن و آموختن قرآن و کتابهای صرف و نحو و منطق، به مطالعه کتابهایی مانند کلیله و دمنه و هزار و یکشب و نیز خواندن آثار شاعران فارسی زبان همچون حافظ و سعدی، اهتمام بسیار ورزید. جعفر به اشعار بشاربن بُرد، ابوالعلاء معرّی، ابونُواس و خیام علاقه بسیار داشت. او همچنین ترجمه فارسی داستانهای دکامرون اثر بوکّاتچو ، نویسنده ایتالیایی، را مطالعه میکرد. اشتیاق بسیار او به داستانهای پیامبران در قرآن کریم و کتاب مقدس سبب پیدایش انگیزه و علاقه او به داستاننویسی و نگارش درباره فن داستان شد.خلیلی با مطالعه کتابهای ادبی و تاریخ و دیوانهای شعری توان ادبی خود را افزایش داد. او از خردسالی به سرودن شعر پرداخت و پیش از آنکه به نثر روی آورد، طبع خود را در شعر آزمود. او برای شعر آزاد ارزش چندانی قائل نبود (جعفر خلیلی، ج 4، همان مؤخره، ص 216ـ 218، 225). در پیشرفت علمی و ادبی و رشد فکری جعفر پدر و برادرش، عباس خلیلی*، بسیار مؤثر بودند (رجوع کنید به جعفر خلیلی، ج 4، ص 83ـ85). جعفر در فعالیتهای سیاسی شرکت داشت و به چاپ و انتشار روزنامهها و جراید مختلفی همت گماشت که برخی از آنها عبارتاند از : هفتهنامه الفجر الصادق که در 1309ش/ 1930 در نجف به چاپ رسید؛ روزنامه الراعی که در 1313ش/ 1934 منتشر و یک سال بعد توقیف شد و جعفر خلیلی نیز از طرف حکومت تحت پیگرد قانونی قرار گرفت؛ و روزنامه سیاسی الهاتف که انتشار آن در 1304ش/ 1925 در نجف آغاز شد، در 1327ش/ 1948 به بغداد انتقال یافت و شش سال بعد توقیف شد.روزنامههای مذکور و بهویژه الهاتف تأثیر ارزنده و بسزایی بر ادبا و شاعران بزرگ جهان عرب بر جای نهادند. در این روزنامه بسیاری از آثار زنان شاعر و ادیب تأیید و تشویق میشد (جعفر خلیلی، ج 4، همان مؤخره، ص 223ـ225). خلیلی معتقد بود که عراق در نگارش و ثبت داستان عربی پیشاهنگ است (تازی، ص150). جعفر در 1358ش/ 1980 عراق را ترک کرد و در عمان ساکن شد. وی در 1363ش/ 1985 به دبی مسافرت کرد و در آنجا از دنیا رفت و در همانجا نیز به خاک سپرده شد (حسن امین، ج 1، ص 21).ویژگی کلی آثار خلیلی گستردگی موضوع، وسعت نظر و شکل دایرةالمعارفی آنهاست (همان، ص 151). برخی از آثار مهم او عبارتاند از: الضائع (نجف 1315ش/ 1936)، داستان جوانی که سی سال خانوادهاش را گم میکند؛ اولاد الخلیلی (بغداد 1334ش/ 1955) شامل 26 داستان برگرفته از واقعیات زندگی؛ جغرافیة البلاد العربیة (نجف 1317ش/ 1938)، کتاب درسیِ مدارس متوسطه؛ عَلی هامش الثورة العراقیة (بغداد 1331ش/ 1952)، دربردارنده مستنداتی درباره انقلاب عراق از سال 1338 که تا آن زمان انتشار نیافته بود؛ القصة العراقیة قدیمآ و حدیثآ (بیروت 1341ش/ 1962) بیان مختصری از تایخ داستاننویسی عربی و داستان معاصر عراقی؛ نفحات من خمائل الأدب الفارسی (بیروت 1344ش/ 1965) ترجمه ابیات و گزیدههایی از شعر فارسی به زبان عربی، از جمله مثنوی موش و گربه عبید زاکانی؛ موسوعة العتبات المقدسة، از مهمترین منابع درباره شهرهای مقدس مکه، مدینه، نجف، کربلا، کاظمین، مشهد، سامرا و قدس در سیزده مجلد که در 1344 تا 1359ش/ 1965ـ1980 در بغداد چاپ شد و چاپ دوم آن در دوازده جلد در 1366ش/1987 در بیروت به انجام رسید؛ هکذا عرفتُهم در هفت جزء درباره بسیاری از رهبران فکری جهان عرب و نیز افراد دیگری که منابع جدید عربی از آنها غافل بودهاند (جعفر خلیلی،ج 4، همان مؤخره، ص220ـ22؛ تازی، همانجا؛ اعلام الادب العربی المعاصر، ج 1، ص 573ـ574؛ برای اطلاع از دیگرآثار جعفر خلیلی رجوع کنید به جعفر خلیلی؛ اعلام الادب العربی المعاصر، همانجاها؛ کورکیس عوّاد، ج 1، ص 245ـ247). آقابزرگ طهرانی (ج 25، ص 307) به یکی از تألیفات وی به نام الیومیات اشاره کرده است.جان توماس هامل در رساله دکتری خود در دانشگاه میشیگان به جعفر خلیلی و تأثیر او در داستاننویسی جدید در عراق پرداخته است. ودیع فلسطین و صفاء خلوصی این رساله را با عنوان جعفر خلیلی و القصة العراقیة الحدیثة (بغداد 1976) از انگلیسی به عربی ترجمه کردهاند (تازی، همانجا؛ اعلام الادب العربی المعاصر، ج 1، ص 573).منابع: آقابزرگ طهرانی؛ اعلام الادب العربی المعاصر: سِیَرٌ و سِیَرٌ ذاتیة، چاپ رابرت کمبل، بیروت: الشرکة المتحدة للتوزیع، 1996؛ عبدالهادی تازی، «جعفر الخلیلی... بین آثاره واصدائه»، الفیصل، ش 109 (رجب 1406)؛ جعفر خلیلی، هکذا عرفتهم: خواطر عن اناس افذاذ عاشوا بعض الاحیان لغیرهم اکثر مما عاشوا لانفسهم، بغداد 1963ـ1982؛ عباس خلیلی، در آیینه تاریخ: خاطرات سیاسی عباس خلیلی (مدیر روزنامه اقدام)، چاپ محمد گلبن، تهران 1380ش؛ کورکیس عوّاد، معجم المؤلفین العراقیین فی القرنین التاسع عشر و العشرین، بغداد 1969.
خَنْساء، لقب تُماضِر بنت عمروبن شرید، شاعره مُخَضْرَم و مرثیهسرای مشهور. خنساء به معنی بینی کوتاه یا کشیدهای است که نوک آن برآمده باشد و در اصل صفت گاو وحشییا آهوست. او به خُناس نیز مشهور بوده است (ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 76؛ حصری، ج 4، ص 75؛ ابنمنظور،ذیل «خنس»؛ بغدادی، ج 1، ص 208). خنساء از قبیله بنوسلیم است که در نزدیکی مدینه در منطقه نجد سکونت داشتند.او بیشتر عمرش را در دوره جاهلی سپری کرد (ابنحزم، ص 261؛ زرکلی، ج 2، ص 86). از زنان دیگری که خنساءنام داشتند و برخی از ایشان شاعر نیز بودند، در منابعمختلف نام برده شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابوالفرجاصفهانی، ج 7، ص 98، ج10، ص 244؛ آمدی، ص 110ـ111؛ اعلمی، ج 1، ص 62). البته هیچکدام شهرت و آوازه تماضِر را نداشتهاند.خنساء در آغاز چندان به شعر گرایشی نداشت، ولی بلوغ سنّی و نیز ماجرای کشته شدن برادرانش موجب اهتمام جدّی او به شعر شد (ابنحجر عسقلانی، ج 7، ص 614؛ هاشمی، ص 101؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). دُرَیْدبن صِمَّه* شاعر دورهجاهلی از خنساء خواستگاری کرد، ولی وی نپذیرفت (ابنقتیبه، ج 1، ص260ـ261؛ قاسم قالی، ج 2، ص 161؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 76ـ77) و با رَواحةبن عبدالعُزّی سُلَمی ازدواج کرد و از او صاحب فرزندی به نام عبداللّه شد. پس ازمرگ رواحه با مِرداسبن ابیعامر ازدواج کرد و از او صاحبسه پسر و دختری به نام عَمْرة شد، اما در اینکه عباسبنمرداس فرزند او باشد تردید است (ابنقتیبه، همانجا؛ابوالفرج اصفهانی، ج 14، ص 318؛ بغدادی، همانجا؛ عزیزه فوال بابتی، ص 134ـ135؛ قس د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه، که بیان کرده خنساء از مرداس صاحب شش فرزند شد). فرزندانخنساء همگی شاعر بودند و گفته شده که پارهای از اشعار دخترش عمرة در دیوان او آمده است (ابننباته، ص 427؛ بروکلمان ، ج 1، ص 164).خنساء در رثای همسر دومش اشعاری سروده است (رجوع کنید به ص 124ـ125؛ قس لویس شیخو، ص 196ـ 200، 256 که اشعار مذکور را با اندکی اختلاف آورده است؛ هاشمی، ص 66)، حال آنکه در رثای شوهر اولش مرثیهای از او در دست نیست.غالب اشعار خنساء مرثیههایی در سوگ برادرانش، معاویه و صخر، است. معاویه در جنگ بنومرة/ بنوفزاده و صخر در نبرد کلاب (ذِیالأثل) کشته شدند. سرودههای خنساء درباره صخر را بهترین اشعار او دانستهاند. او صخر را بهسبب دارا بودن صفات پسندیده، از جمله سخاوت، بیشتر دوست داشت (رجوع کنید به ابنسلام جُمَحی، ص 174؛ مبرّد، ج 2، ص 46ـ49، ج 4، ص 51، 56، 60؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 77، 80ـ81؛ بغدادی، ج 1، ص 209). صخر نیز قریحه شعری داشت و اشعاری از او به صورت پراکنده در کتب گوناگون آمده است (برای نمونه رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 79؛ مرزوقی اصفهانی، ج 2، ص 1093؛ بصری، ج 2، ص 311؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 84).خنساء را از زنان صحابی پیامبر اسلام صلیاللّهعلیهوآله وسلم شمردهاند. او به همراه قبیلهاش بنوسلیم به حضور آن حضرت بار یافت و پارهای از اشعارش را به درخواستآن حضرت خواند و مورد ستایش ایشان قرار گرفت. پیامبر اسلام او را برترین شاعر دانستهاند (نُوَیْری، ج 18، ص 26؛ ابنحجر عسقلانی، همانجا؛ بغدادی، ج 1، ص 208). خنساءدر بازار عکاظ با هند بنت عُتْبه* ــمادر معاویه، که مسلماناندر جنگ بدر نزدیکانش را کشته بودندــ معارضه شعریداشت، ولی شعر خنساء را از او برتر دانستهاند. او در هجو دُرَیْدبن صمّه اشعاری سرود که البته از واژهها و تعابیر زنندهتهی است و پس از قتل صخر با درید نیز معارضه شعری داشت (رجوع کنید به خنساء، ص 43ـ44، 77؛ قاسم قالی، ج 2، ص 161؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 4، ص 211ـ212؛ جبوری، 1408، ص 9؛ همو، 1993، ص 201). او در دوره اسلامی همچنان عزادار برادرانش بود و گفتگوی او با خلیفه عمر و عایشه بیانگر این امراست. خنساء سبب عزاداری خود را آگاهی از دوزخی بودن برادرانش بیان کرد و پس از اطلاع از آنکه پیامبر اسلام عزاداری به شیوه جاهلی را نهی فرمودهاند سبب رفتار خود را آگاهنبودن از سخن آن حضرت ابراز نمود (ابنقتیبه، ج 1، ص 262ـ 263؛ مبرّد، ج 4، ص 34ـ35؛ ابنعبدربّه، ج 3، ص 222ـ225؛ ابننباته، ص 426؛ نیز رجوع کنید به هاشمی، ص 77ـ79) و پساز آن از سوگواری به شیوه جاهلی دست برداشت (خنساء، ص 103ـ104).دین اسلام در خنساء تأثیر بسیاری نهاد، سبب کاسته شدن غم و اندوهش شد و در سایه تعالیم اسلامی به آرامش درونی دست یافت. گواه این مدعا آن است که خنساء پس از شنیدن خبر شهادت همگی یا برخی از پسرانش در جنگ قادسیه ــکه خود نیز در آن حضور داشت و در پشت جبهه مشارکت میکردــ ابراز خشنودی نمود و عباراتی بر زبان آورد که از باور عمیق او به تعالیم دین اسلام حکایت دارد. او در این نبرد اشعاری نیز سروده است. گفته شده است که پس از این واقعه عمر، مواجبی به عنوان سهم فرزندانش از جهاد برایش تعیین کرد که تا پایان زندگیاش به او پرداخت میشد (نویری، ج 18، ص 26؛ ابنحجر عسقلانی، ج 7، ص 515ـ516؛ بغدادی، ج 1، ص210؛ هاشمی، ص 94ـ99).سال وفات خنساء به درستی روشن نیست. برخی منابع آن را در اوایل خلافت عثمان، در سال 24 و برخی دیگر آن را در زمان معاویه در سال 42 یا 50 ذکر کردهاند (رجوع کنید به زرکلی، ج 2، ص 82؛ لویس شیخو، ص 23؛ عزیزه فوال بابتی، ص 134).خنساء از برترین شاعران زن در ادبیات عرب به شمار میآید و بسیاری از اشعار او را استوار، پخته و برتر از سرودههای شاعران بزرگ عرب دانستهاند (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 359؛ مبرّد، ج 2، ص 46ـ49؛ حصری، ج 4، ص 75ـ77). در منابع مختلف به ماجرای داوری نابغه ذُبْیانی* درباره شعر خنساء و اَعْشی و حسّان و حکم او به برتری خنساء بر حسّان اشاره شدهاست (برای نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 261؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 9، ص340، ج 11، ص 706؛ ابنسعید مغربی، ج 2، ص 562).شعر خنساء در دوره امویان (حک : 41ـ132) مقبولیت داشته و برخی شاعران از شعر او متأثر بودهاند و در دوره عباسیان (حک : 132ـ656) بشاربن برد* او را ستوده است (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 393، 761ـ762؛ مبرّد، ج 4، ص 35). ابنسَلَّام جُمَحی در میان شاعران مرثیهسرا، پس از مُتَمّمبن نُوَیره* از خنساء نام برده است (رجوع کنید به ص 169). شهرت عمده خنساء در مرثیههای اوست که حجم انبوهی از دیوان اورا دربرمیگیرد. خنساء بهسبب سرشت زنانه، در سرودنمرثیه از بسیاری از شاعران بنام برتری یافته است. مرثیههایاو سرشار از احساس و عاطفه است. او با بهکارگیری توانو استعداد فطری و نیز اندوه ژرف خود مرثیه را به اوجکمال رساند و در این زمینه بر همگان سرآمد شد (مبرّد،ج 4، ص 46ـ49، 51، 56، 60؛ د.اسلام، چاپ دوم، همانجا؛ غازی طلیمات و عرفان اشقر، ص 245). البته برخی درصحت انتساب پارهای از اشعار خنساء شک کردهاند، ولی این امر از جایگاه والای او در مقام شاعری توانمند در سرودن مرثیه نکاسته است (رجوع کنید به لویس شیخو، ص180؛ پانویس c؛ د.اسلام، همانجا). برخی اشعار خنساء برای نوحهسرایی سروده شده و سرودن آنها براساس موسیقی و نغمهای است که خوانده میشود و به خواننده و نوحهخوان در آهنگین خواندن آن کمک میکند. سنّت نوحهخوانی که در دوره جاهلی در مراسم تشییع جنازه و سوگواری مرسوم بوده، در دوره اسلامی تحریم شده است. او در این اشعار واژههای شعری گزینش شده و آواهای متناسب و همگون را به کار گرفته است (خنساء، ص 21ـ23؛ هاشمی، ص 102ـ105).از مضامین اشعار خنساء در دوره جاهلی شکوه از روزگار و زمانه است. شعر او با وجود سادگی معنا و تکرار مضامین و مبالغه در وصف و مناقب برادرش صخر با عاطفهای عمیق و احساس لطیف زنانه همراه است که وفاداری او به برادرشرا به خوبی آشکار میسازد. از ویژگیهای شعر او فراوانیسخن درباره چشم و نجوای با آن و نیز سخن از اشک و بیماریِ دیده است که از ویژگیهای معمول شعر اندوهناک به شمار میآید (رجوع کنید به خنساء، ص 11، 20، 31، مقدمه کرم بستانی، ص 6؛ جبوری، 1993، ص 188؛ عبدالوهاب خیربک، ص 249؛ هاشمی، ص 109ـ110).شعر خنساء غالبآ مرثیههای غمانگیزی است که به ندرتاز لابهلای آن حکمت، اندیشه و نگرش فلسفی به زندگیو سرنوشت یافت میشود و غم و اندوه عمومآ از مصیبتِفردی شاعر فراتر نمیرود (جبوری، 1993، ص 181). البته گاهی این غم و اندوه به گونهای است که با طبیعت و عناصرش درمیآمیزد و به نوعی جلوههای اندوه درونی او را در عالم بیرون نمایان میکند (خنساء، ص 63). حسنی عبدالجلیل یوسف (ص 241ـ 243) حزن و اندوه شعر خنساء را، باتکیه بر ابیاتی بسیار اندک و محدود و با تأویلی دور از ذهن، با دیدگاه وحدت وجودی و سروری انسان بر کائنات توجیه کرده است که به نظر نمیرسد شاعری چون خنساء در آن دوره چنین بینشی داشته باشد.ادبای قدیم همواره به شعر خنساء توجه کردهاند. آنانگاهی برای شرح پارهای از واژههای قرآن یا اشعار عربیاز شعر خنساء مدد جستهاند (برای نمونه رجوع کنید به مبرَّد، ج 1، ص 14، 35ـ36؛ ابندرید، ج 1، ص 209، ج 2، ص 429؛ خالدیان، ج 1، ص 45، 144، ج 2، ص 330؛ قاسم قالی، ج 2، ص 241، 262). مُفَضَّل ضَبّی دو بیت از خنساء را که در مدح برادرش صخر سروده است، برترین شعری دانسته که شاعران عرب در مدح و فخر سرودهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 16، ص 21؛ بهاءالدین اربلی، ص 472ـ 473). علمای بلاغت نیزبه عنوان شاهد مثال بلاغی در کتب خود یکی از این دو بیترا ذکر کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به خطیب قزوینی، ص 199؛ تفتازانی، ص 293).برخی شارحان، نظیر ابوعبیده و اصمعی، پارهای از اشعار خنساء را شرح کردهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 93ـ94). به نظر میآید ابنسِکّیت* در دوره عباسیان دیوان خنساء را گردآوری کرده و اشعار او با اقبال مواجه شده است (د.اسلام، همانجا). اشعار خنساء همچنین در کتب ادبی قدیم به صورت پراکنده آمده است (برای نمونه رجوع کنید به بحتری، ص 271ـ 272؛ مرزوقی اصفهانی، ج 1، ص 45، 144، ج 2، ص 32؛ ابنشجری، ص 87ـ89، 104). دیوان خنساء در 1305/ 1888 در بیروت به همراهی مراثی شصت شاعره دیگر به چاپ رسید. لویس شیخو در 1314/1896 دیوان خنساء را براساس شش نسخه خطی همراه با شرح مفصّلی به عنوان انیسالجلساء فی شرح دیوانالخنساء بهچاپ رساند. در 1306/1889 کوپیه دیوان او را به فرانسه ترجمه کرد. اکنون چاپهای دیگری از دیوان او نیز در دست است (لویس شیخو، ص 3ـ4؛ جرجی زیدان، ج 1، جزء1، ص 145؛ بروکلمان، ج 1، ص 165).منابع : حسنبن بشر آمِدی، المؤتلف و المختلف فی اسماء الشعراء و کناهم و القابهم و انسابهم و بعض شعرهم، در محمدبن عمران مرزبانی، معجمالشعراء، چاپ ف. کرنکو، بیروت 1402/1982؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت 1412/1992؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛ ابنخلّکان؛ ابندرید، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر 1378/1958؛ ابنسعید مغربی، نشوةالطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، چاپ نصرت عبدالرحمان، عَمّان 1402/1982؛ ابنسَلّام جُمَحی، طبقات فحولالشعراء، چاپ محمود محمد شاکر، ]قاهره 1952[؛ ابنشجری، کتاب الحماسة، حیدرآباد، دکن 1345؛ ابنعبدربّه، العقدالفرید، ج 3، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت 1407/1987؛ ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، بیروت 1964؛ ابنمنظور؛ ابننباته، سرحالعیون فی شرح رسالة ابنزیدون، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1383/1964؛ ابوالفرج اصفهانی؛ محمدحسین اعلمی، تراجم اعلامالنساء، بیروت 1407/1987؛ ولیدبن عبیدبحتری، کتاب الحماسة، چاپ لویس شیخو، بیروت 1910؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 1، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره 1974؛ علیبن ابیالفرج بصری، الحماسة البصریّة، چاپ مختارالدین احمد، حیدرآباد، دکن 1383/1964؛ عبدالقادربن عمربغدادی، خزانةالادب و لبلباب لسانالعرب، بولاق 1299، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ علیبن عیسی بهاءالدین اربلی، التذکرةالفخریة، چاپ نوری حمودی قیسی و حاتم صالح ضامن، بغداد 1404/1984؛ مسعودبن عمر تفتازانی، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، ]استانبول[ 1330، چاپ افست قم 1407؛ یحیی وهیب جبوری، الشعر الجاهلی: خصائصه و فنونه، بنغازی 1993؛ همو، شعر المخضرمین و اثرالاسلام فیه، بیروت 1408/1988؛ جرجی زیدان، تاریخ آداباللغةالعربیة، بیروت 1983؛ حسنی عبدالجلیل یوسف، الادب الجاهلی: قضایا، و فنون، و نصوص، قاهره 1424/2003؛ ابراهیمبن علی حصری، زهرالآداب و ثمرالالباب، چاپ زکی مبارک، مصر ?] 1929[؛ خالدیان، کتاب الاشباه و النظائر: من اشعار المتقدمین و الجاهلیة و المخضرمین، چاپ محمدیوسف، قاهره 1965؛ محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة: المعانی و البیان و البدیع، بیروت : دارالکتب العلمیة، ]بیتا.[؛ تماضربنت عمرو خنساء، دیوان، بیروت : دارصادر، ]بیتا.[؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1999؛ عبدالوهاب خیربک، الحکمة فی الشعر الجاهلی، دمشق 2005؛ عزیزه فوال بابتی، معجمالشعراء المخضرمین و الامویین، طرابلس، لبنان 1998؛ غازی طلیمات و عرفان اشقر، الادب الجاهلی: قضایاه، اغراضه، اعلامه، فنونه، دمشق 1428/2007؛ اسماعیلبن قاسم قالی، کتاب الامالی، بیروت 1404/1984؛ لویس شیخو، أنیسالجلساء فی شرح دیوانالخنساء، بیروت 1896؛ محمدبن یزیدمبرّد، الکامل، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?]1376/ 1956[؛ احمدبن محمد مرزوقی اصفهانی، شرح دیوانالحماسة، چاپ احمد امین و عبدالسلام هارون، بیروت 1411/1991؛ احمدبن عبدالوهاب نُوَیری، نهایةالارب فی فنون الادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛ عبدالمنعم هاشمی، الخنساء : امالشهداء، بیروت 1421/2000؛EI2ansaKh, s.v. "Al-('" (by F. Gabrieli).
دُجَیل ← بهمنشیرNNNNدُجَیْلی، عبدالکریم، ادیب و شاعر معاصر عراقی. خاندان دجیلی از خانوادههای سرشناس نجف و خاستگاهش منطقة دجیل، میان بغداد و سامراست. نسب آنان به قبیلة خزرج میرسد (خاقانی، ج 1، ص 254؛ آلمحبوبه، ج 2، ص 268). سال تولد دجیلی را بهاختلاف، 1324 (شامی، ج 3، ص 209) و 1327 (خاقانی، ج 5، ص 519) آوردهاند. او در اوایل جوانی علوم عربی و منطق را آموخت؛ هرچند این مطالعات عمیق و جدّی نبود. او به فراگیری خطابه و ذکر مصائب امامحسین علیهالسلام اشتیاق بسیار داشت و با ملازمت شخصی که در این زمینه توانا بود توانست خطیبی ماهر شود (همان، ج 5، ص 519ـ520؛ آلمحبوبه، ج 2، ص 279ـ280).دجیلی در فضای ادبی نجف سرودن شعر را آغاز کرد و گاهی بدیههسرایی میکرد. در 1313ش (1353)/ 1934 عازم قاهره شد و به دانشسرای عالی علوم پیوست و چهار سال در آنجا به تحصیل مشغول بود. در این دوره، تقریباً هیچ شعری نسرود. پس از پایان تحصیل، به عراق بازگشت و در دبیرستانها و مراکز علمی بغداد چون دانشسرای عالی معلمان و وزارت فرهنگ عراق به تدریس زبان عربی و تحقیق پرداخت. وی از بنیادگذاران انجمن ادبی (الرابطة الادبیة) نجف در اوایل دهة 1350/ 1930 است (خاقانی، ج 5، ص 519ـ520؛ آلمحبوبه، ج2، ص 280؛ مطبعی، ج 1، ص 131ـ132). وی متواضع، اهل تسامح، شوخطبع و نکتهسنج بود (خاقانی، ج 5، ص522ـ 523).با آنکه دجیلی را از شاعران و اندیشمندان نوگرا خواندهاند، او شعر نو را سست و بیاعتبار میدانست و عقیده داشت شاعران برجسته و آشنا به سبک و زبان شعر به شعر نو نمیپردازند و آن را کلامی کممایه میدانند. مخالفت او نیز همانند دیگر شاعران و ادیبان نجف، شاید بهسبب پایبند نبودن شعر نو به قالب معمول وزن و قافیة سنّتی بود (← همان، ج 4، ص 298؛ آلمحبوبه، همانجا؛ موسوی، ص 574). دجیلی در اوایل جوانی موشحاتی سروده که بیانگر تأثیرپذیری او از ادبیات سنّتی است (← خاقانی، ج 5، ص 523). وی در اشعارش به موضوعات اجتماعی و مسائل سیاسی داخلی و منطقهای و رویدادهای بینالمللی توجه داشتهاست (برای نمونه ← ص 6ـ7، 21ـ26، 50). او شعری با عنوان «هِتْلر فی حَیْره» دارد (← ص 32) که آن را هنگام سقوط ارتش نازی و آلمان در جنگ جهانی دوم سرودهاست (← خاقانی، ج 5، ص 525؛ سامرائی، ص56ـ57). دجیلی در حمایت از نهضت ملی شدن نفت در ایران و در مدح مصدق اشعاری سروده (← ص 14ـ15) و جمال عبدالناصر* را نیز مدح کردهاست (← ص 21ـ23) که از طبع ضداستعمار او حکایت دارد. او همچنین در 1337ش/ 1958 زن جوان مبارز الجزایری به نام جمیله بوحُرَید/ حَیْرَد (بوپاشا) را، که حکومت استعماری فرانسه در الجزایر او را به اعدام محکوم کردهبود، مدح کرد و وطنپرستی و ایثار او را ستود (← ص 9ـ10). دجیلی با برخی از شاعران بزرگ نظیر محمدمهدی جواهری* و معروف رصافی* دوستی نزدیک داشت (← خاقانی، ج 5، ص520، 528) و در سوگ رُصافی مرثیههایی سرود (← ص 18ـ20). دجیلی در 1353ش (1394)/ 1974 از دنیا رفت (شامی، همانجا).آثار او عبارتاند از: البند فی الادب العربی: تاریخه و نصوصه (بغداد 1959)، این کتاب از مهمترین آثار او و محل توجه ناقدان و ادیبان معاصر است. او در این اثر مجموعههای بسیاری از سرودههای بند ]بحر طویل[ را گرد آورده و آرای خود را دربارة بند بیان کردهاست. اگرچه با پارهای از آرای دجیلی مخالفت شده، ولی اهمیت این کتاب از دید ادیبان برجسته پوشیده نماندهاست (برای نمونه ← نازکالملائکه، ص 8 ـ13؛ جیّوسی، ج 2، ص 553ـ556؛ شفیعیکدکنی، ص 509ـ514)؛محاضرات عنالشعر العراقی الحدیث (قاهره 1959)؛ المرشد فی الاملاء و رسمالخط العربی (نجف 1949)؛ معالسائرین ]دیوان شعر [(بغداد 1960)؛ تصحیح دیوان ابوالاسود الدؤلی (بغداد 1954؛ ← کورکیس عوّاد، ج 2، ص 306ـ307؛ مطبعی، همانجا)؛ و الجواهری شاعرالعربیة (نجف 1972؛ ← موسوی، ص 219، پانویس 1) که شاید صورت کاملشدة کتاب الجواهری من شعره باشد که خاقانی (ج 5، ص520) از قول دجیلی از آن نام بردهاست. دجیلی قصد داشت کتابی با نام شعراءالنجف بنویسد، ولی این کتاب ناتمام ماند (خاقانی، ج 5، ص520، ج10، ص 106، پانویس 1). او دیوان خطی شیخعلی شرقی، از شعرای معروف عراق (دربارة او ← همان، ج 7، ص 3ـ14) را نیز گردآوری کردهاست (همان، ج 7، ص 15).منابع : جعفربن باقر آلمحبوبه، ماضیالنجف و حاضرها، بیروت 1406/ 1986؛ علی خاقانی، شعراء الغری، او، النجفیات، نجف 1373/1954، چاپ افست قم 1408؛ عبدالکریم دجیلی، معالسائرین، بغداد 1380/ 1960؛ ماجد سامرائی، التیارالقومی فیالشعر العراقی الحدیث: منذالحربالعالمیة الثانیة 1939 حتی نکسة حزیران 1967، ]بغداد 1403/ 1983[؛ یحیی شامی، موسوعة شعراء العرب، بیروت 1999؛ محمدرضا شفیعیکدکنی، موسیقی شعر، تهران 1376ش؛ کورکیس عوّاد، معجمالمؤلفین العراقیین فی القرنین التاسععشر و العشرین، بغداد 1969؛ حمید مطبعی، موسوعة اعلام العراق فی القرن العشرین، بغداد 1995ـ1998؛ عبدالصاحب موسوی، حرکةالشعر فی النجف الاشرف و اطواره خلال القرن الرابع عشر الهجری: دراسة نقدیة، بیروت 1408/ 1988؛ نازکالملائکه، قضایا الشعر المعاصر، بیروت 1989؛Salma Khadra Jayyusi, Trends and movements in modern Arabic poetry, Leiden 1977.
دریای شاهی ← ارومیه، دریاچهNNNNدریای طرابزون ← دریای سیاهNNNNدریای نور ← جواهرات سلطنتیNNNNدُرَیدبن صِمَّه، شاعر جنگاور مُخَضرَم و از بزرگان طایفة بنیجُشَم. نام پدرش صِمَّة (معاویةبن حارث) و نام مادرش ریحانه بود (←ابنقتیبه، ص 504؛ ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 3ـ4). بلاشر (ج 2، ص 278) و عمر فرّوخ (ج 1، ص 228)نام وی را به اشتباه معاویه و لقبش را درید خواندهاند. درید، اسم مُصَغَّرِ کلمه اَدْرَد، بهمعنای کسی است که بهدلیل کهولت سن، دندانش ریخته باشد و صِمَّة بهمعنای شجاع است (ابندرید، ج 2، ص 292؛ بغدادی، ج 11، ص 118). کنیهاش ابوقُرّة و ابوذُفافة بودهاست (ابنقتیبه، همانجا؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 10، ص 33).از تاریخ تولد درید اطلاعی دردست نیست. ابوحاتِم سجستانی (ص 27) عمر وی را دویست سال ذکر کردهاست، اما در برخی منابع تولد وی 512 یا 530 میلادی آمده و عمری حدود صد سال برای او ذکر شدهاست (← بلاشر، همانجا؛ عَزمی سُکَّر، ص 192؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). درید با وجود کهولت سن از درایت لازم برخوردار بود و برای مردم سخنرانی میکرد و در جنگ حُنینْ* (سال هشتم هجرت) نیز ابیاتی سرود (← ابنهشام، ج 2، ص 885 ؛ ابوحاتم سجستانی، همانجا؛ طبری، ج 3، ص 72). درید از بزرگان طایفهة بنیجشم، از قبیلة هَوازِن، بود (طبری، ج 3، ص70، 72؛ ابنعبدربّه، ج 3، ص 305). او جنگجویی شجاع، مشهور و صاحب رأی در دورة جاهلیت بود (ابنقتیبه؛ ابنعبدربّه، همانجاها؛ ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 3). درید اسلام را درک کرد، اما مسلمان نشد (ابوحاتم سجستانی، همانجا؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 10، ص 3ـ4).او را اولین شاعر جنگاور و گاه برتر از نابغه ذُبیانی* معرفی کردهاند (← ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 3؛ مرزُبانی، ص 53). اعضای خانوادة درید نیز شاعر بودند، از جمله پدرش، عمویش مالکبن حارث، داییاش عَمروبن مَعدی کَرب*، برادرش مالکبن صِمَّة، پسرش سَلَمة و دخترش عَمْرَة. ابیاتی از صمّة، پدر دُرید، در جنگ فِجار* (از جنگهای دورة جاهلیت) باقی ماندهاست. عَمره مرثیههای بسیاری دارد. او در رثای پدرش نیز ابیاتی سرودهاست (← ابنهشام، ج2، ص 897 ـ898 ؛ ابنسعد، ج 1، ص 126ـ128؛ ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 4، 27ـ28، 33؛ آمِدی، ص 144؛ بکری، ج 1، ص 39، 63).درید حدوداً در صد جنگ شرکت کرد و همیشه پیروز میدان و معتمَد مردم بود (ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 3). او در جنگ فجار نیز حضور داشت (ابنسعد، ج 1، ص 127). در غزوة حنین* که اشراف قبیلة هوازن* و قبیلة ثقیف* آن را برپا کردهبودند، دُرید را ــ که بسیار پیر بودــ به قصد تیمّن و همچنین استفاده از تجربیات جنگیاش با هودجی کوچک حمل میکردند، ولی رأی او دربارة همراه نبردن زنان و کودکان پذیرفته نشد که با تحقیر و نکوهش نیز همراه بود (ابنهشام، ج 2، ص 884؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 10، ص 4؛ ابنحبیب، ص 231؛ ابنقتیبه، همانجا؛ طبری، ج 3، ص 70ـ 71). در این جنگ رَبیعةبن رُفَیْع سُلَمی (معروف به ابندُغُنَّة یا ابنلذعة) درید را کشت (ابنهشام، ج 2، ص 896 ـ897 ؛ ابنحبیب، ص 233ـ 234؛ ابوحاتم سجستانی، همانجا؛ طبری، ج 3، ص 79).درید شاعر پرگویی است (عمرفرّوخ، ج 1، ص 229). حضرت علی علیهالسلام پس از بازگشت از صفّین* ابیاتی از اشعار وی را خواند (ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 9ـ10). ابوزید قُرشی (متوفی 170) در جَمْهَرَة اشعار العرب (ص 466ـ474) قصیدهای از وی آوردهاست. ابوعمرو شیبانی (متوفی 205 یا 206 یا 213) و اَصْمَعی (متوفی 213) اشعار درید را گردآوری کردهاند و ابوسعید سُکَّری (متوفی 275) آن را تنظیم نمودهاست (ابنندیم، ص 178). ابوعلی قالی (متوفی 356) اشعار درید را نزد ابندرید (متوفی 321، لغوی و ادیب) قرائت کرد (اشبیلی، ص 395ـ396). دیوان درید در زمان ابوالفرج اصفهانی (متوفی 356) موجود بود (← ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص40)، اما اکنون کمتر از چهل قطعه از اشعار درید ــ که مجموعهای است حدود 250 بیت شامل قصایدی با مضامین فخر، وصف، هجا، رثا، حماسه، مدح و نسیب ــ در دست است (← بلاشر، ج 2، ص 278؛ عمرفرّوخ، همانجا؛ عزمی سکر، ص 193؛ د. اسلام، همانجا). لویس شیخو (متوفی 1306ش/ 1927) قصاید و قطعات درید را در مجموعهای به نام شعراء النصرانیة قبل الاسلام (بیروت 1967، قسم 1، ص 752ـ783) آوردهاست.شعر درید در رثای برادرش از بهترین ابیات دانسته شده که دربارة صبر بر مصائب سروده شدهاست (ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 5، 10؛ نیز ← اصمعی، ص 109ـ116؛ ابنقتیبه، ص 504ـ505؛ ابنعبدربّه، ج 6، ص 33ـ34؛ ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 7ـ9). هجو و مدح وی بیشتر دربارة قبایل است تا اشخاص (← عمرفرّوخ، همانجا؛ نیز ← اصمعی، ص 117ـ 119). درید قبل از خواستگاری از تُماضر بنت عمرو، ملقب به خنساء*، ابیاتی را با مضمون غزل برای او سرود اما پس از رد خواستگاری به هجو وی پرداخت (← ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 22ـ25؛ عمرفرّوخ، همانجا). برخی از اشعار او آوازهایی با مضمون فخر است (← ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 9؛ بلاشر، همانجا).شعر درید روان، ساده و خالی از هرگونه تکلفی است و بر وزنهای وافر، طویل، بسیط، مُتقارب، رَجَز، کامل و رَمَل سروده شدهاست. سادگی و روانی از دیگر ویژگیهای شعر اوست (عزمی سکر؛ د.اسلام، همانجاها).منابع : حسنبن بشر آمِدی، المؤتلف و المختلف فی اسماءالشعراء و کناهم و القابهم و انسابهم و بعض شعرهم، در محمدبن عمران مرزبانی، معجمالشعراء، چاپ ف.کرنکو، بیروت 1402/1982؛ ابنحبیب، اسماءالمغتالین من الاشراف فی الجاهلیة و الاسلام ویلیه کنی الشعراء و من غلبت کنیته علی اسمه، چاپ سیدکسروی حسن، بیروت 1422/2001؛ ابندرید، کتابالاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد 1399/1979؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنعبدربّه، العقدالفرید، بیروت 1404/1983؛ ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، او، طبقاتالشعراء، چاپ مفید قمیحه و نعیم زرزور، بیروت 1405/1985؛ ابنندیم (تهران)؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ سهیل زکار، بیروت 1412/1992؛ ابوالفرج اصفهانی؛ سهلبن محمد ابوحاتم سجستانی، المُعمّرون والوصایا، چاپ عبدالمنعم عامر، ]قاهره[ 1961؛ محمدبن خیر اشبیلی، فهرسة مارواه عن شیوخه منالدواوین المصنفة فی ضروبالعلم و انواعالمعارف، چاپ فرانسیسکو کودرا و ریبرا تاراگو، ساراگوسا 1893، چاپ افست بیروت 1399/1979؛ عبدالملکبن قریب اصمعی، الاصمعیّات، چاپ احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون، ]قاهره? 1375/ 1955[؛ عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانةالادب و لب لباب لسانالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج 11، قاهره 1403/1983؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، سمط اللآلی، چاپ عبدالعزیز میمنی، ]قاهره [1354/1936؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عَزمی سُکَّر، معجم الشعراء فی تاریخ الطبری، صیدا 1419/1999؛ عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربی، ج 1، بیروت 1984؛ محمدبن ابیالخطاب قرشی، جمهرة اشعار العرب فیالجاهلیة والاسلام، چاپ علیمحمد بجاوی، قاهره ] 1981[، محمدبن عمران مرزُبانی، المُوَشَّح: مآخذالعلماء علیالشعراء فی عِدّة انواع من صناعةالشعر، چاپ علیمحمد بجاوی، مصر 1965؛Régis Blachère, Histoire de la littérature arabe, Paris 1952- 1966; EI2, s.v. "Durayd b. al- Simma" (by K. Petráček).