بُکَیْربن اَعْیَن ، ابوجَهم بکیربن اعینبن سُنْسُن الشیبانیالکوفی، از مشهورترین اصحاب امامباقر و امامصادق علیهماالسلام. خاندان او، آلاعین، از نخستین و مهمترین خانوادههای شیعی در کوفه و شماری از فرزندانش نیز،تا زمان غیبت کبرای امام عصر عجّلاللّه تعالیفرجهالشریف (قرن چهارم) در فقه و حدیث سرآمد بودند که نامدارترین آنها عبداللهبن بکیر و ابوغالب احمدبن محمد زُراریاند.این مقاله بهمعرفی بکیر و خاندان او جز عبدالله و ابوغالب میپردازد.به نوشتة زراری (ص 26ـ27)، عبدالملکبن اَعْیَن اولین فرد این خاندان بود که بههدایت صالحبن میثم، صحابی امامباقر و امامصادق علیهماالسلام، شیعه شد و سپس حمرانبن اعین بهتشویق ابوخالد کابلی، از ثقات امام سجاد علیهالسلام، مذهب تشیع اختیار کرد. زراری (ص21) این نکته را نیز نقل کرده که اُمّالاَسود دختر اعین نخستین کس از این خاندان بوده که، از طریق ابوخالد کابلی، بهمذهب شیعی گرویده است.هر چند بکیر را در شمار صحابیان امام سجاد علیهالسلام نیاوردهاند، احادیث منقول از او نشان میدهد که زمان آن امام را نیز درک کرده است (طوسی، 1356، ص74؛ خوئی، ج 3، ص 359 براساس مطلب طوسی). بنابر احصای خوئی (ج 3، ص 360، احادیث منقول از بکیر در کتب اربعة حدیثی شیعه به 125 میرسد که جز چهار حدیث (کلینی، ج 1، ص 93، 109، 438) بقیه فقهیاند. امام صادق علیهالسلام او را بعد از وفاتش تکریم کرده و به همنشینی وی در آخرت با پیامبر صلّیاللّهعلیهو آلهوسلّم و امیرمؤمنان علیهالسلام اشاره کرده است. بحرالعلوم (ج1، ص256) پس از نقل این روایت آن را صحیح و معتبر دانسته است (کشّی، ص181؛ علاّ مه حلّی، ص 28؛ قهپائی، ج 1، ص279؛ ابنطاووس، ص 58؛ امین، ج 3، ص 599 ـ 600(.بکیر از اصحاب امامباقر (ابنندیم، ص 276) و امام صادق علیهماالسلام است (امین، همانجا) که بدون واسطه و گاه بهواسطة برادرش، زرارةبن اَعین * ، حدیث نقل کرده است و شمار زیادی از محدثان، از جمله عبداللهبن بکیر، اَبانبن عثمان، جَمیلبن دَراج، حَریزبن عبدالله، عبدالرحمانبن حجاج، علیبن رِئاب و عمربن اُذَینَه (خوئی، ج 3، ص 360ـ361؛ کاظمی، ص 26؛ مازندرانی حائری، ج 2، ص 175) از او حدیث نقل کردهاند. در اسناد برخی از احادیث نامهای کسانی چون ابنابیعَمیر آمده که از بکیر نقل حدیث کردهاند، در حالی که از نظر زمانی بین آنها فاصلة زیادی وجود دارد. برخی رجالشناسان این اسناد را تصحیح و مورد اشتباه را روشن کردهاند ( رجوع کنید به خوئی، ج 3، ص 362؛ تستری، ج 2، ص 386(.فرزندان بکیر به بکیریون و وُلدجهم و بیش از همه به زُراری (منسوب به زرارةبن اعین، برادر بکیر) معروفاند (موحد ابطحی، ص 185؛ زراری، ص 11؛ بحرالعلوم، ج 1، ص 242) و نسبت اخیر بهنوشتة ابوغالب (همانجا)، به این جهت بوده که مادر حسنبن جهمبن بکیر نوادة زرارةبن اعین بود. گویا ذکر همین نسبت در توقیعات امام هادی علیهالسلام برای سلیمان بن جهم در رواج آن (زراری) تأثیر جدی داشته است (بحرالعلوم، ج 1، ص 228ـ229). در برخی منابع، به هنگام ذکر نام افراد این خاندان، گاه بهاشتباه (احتمالاً به سهو کاتبان) بهجای «زراری» کلمة «رازی» نوشته شده است (مامقانی، ج 1، بخش 2، ص 271 و 323؛ ج 2، بخش 1، ص 291؛ ج 3، بخش 1، ص 122(.بهترین و قدیمترین زندگینامة فرزندان بکیر در رسالهای مندرج است که ابوغالب، بهقصد اجازة روایت کتب خود و خاندانش و آنچه از کتب گذشتگان نزدش بوده، برای نوادة خود، ابوطاهر محمدبن عبیداللهبناحمد شیبانی زراری، نوشته است.برخی از اخلاف بکیر که از نظر حدیثی و فقهی شناخته شدهاند، از این قرارند: 1) عبدالحمیدبن بکیر، از اصحاب امام صادق و امامکاظم علیهماالسلام، که بیواسطه و گاه بهواسطة عبدالملک و محمدبن مسلم، حدیث نقل کرده است و گروهی از محدثان، از جمله محمدبن ابیعمیر، صَفوانبن یحیی، حسنبن محبوب و یونسبن عبدالرحمان، از او نقل حدیث کردهاند؛ 2) عمربن بکیر، صحابی امام صادق علیهالسلام؛ 3) عبدالاعلی بن بکیر، راوی حدیث از امام صادق علیهالسلام که در اسناد احادیث زیادی بین او و عمویش عبدالاعلیبن اعین خلط شده است (موحد ابطحی، ص 133)؛ 4) زیدبن بکیر و جهمبن بکیر که طوسی (1380، ص 109)، نجاشی (ص 222)، ابنداوود حلّی (ص57)، قهپائی (همانجا) و امین (همانجا) آنها را در زمرة اولاد بکیر نام بردهاند؛ 5) حسین و محمد و علی، فرزندان عبدالحمیدبن بکیر و از راویان حدیث (نجاشی، همانجا)، هر چند زراری (ص 24) این سه برادر را فرزندان عبداللهبن بکیر خوانده است؛ 6) حسنبن جهمبن بکیر، از اصحاب و راویان امامکاظم و امامرضا علیهماالسلام و از محدثان ثقه (زراری، ص 8) که با واسطه از محدثانی چون بکیربن اعین، حمادبن عثمان، عبداللهبن بکیر و فضیلبن یسار حدیث نقل کرده است و محدثان دیگری، چون احمدبن محمدبن عیسی، حسنبن علیبن فضال، علیبن اسباط، محمدبن اسماعیل و محمدبن عبدالحمید از او نقل حدیث کردهاند (خوئی، ج4، ص295). شمار احادیث نقل شده از او، که غالباً فقهی است، به 123 میرسد (همانجا)؛ 7) حسینبن جهمبن بکیر، از اصحاب امامکاظم و امامرضا علیهماالسلام که در بعضی کتب رجال، او و حسنبن جهم را خلط کردهاند (مامقانی، ج 1، بخش 2، ص 323)؛ 8) علیبن جهمبن بکیر، از اصحاب و راویان امامکاظم علیهالسلام. موحد ابطحی (ص 193) محمد را نیز از فرزندان جهم نام برده است. البته برای محمد نیز فرزندی بهنام علی ذکر شده است (همانجا)؛ 9) محمدبنحسنبنجهمبن بکیر، که بتردید در طبقة اصحاب امامکاظم و امامرضا علیهماالسلام قرار دارد و چند حدیث نیز از او نقل شده است (همان، ص198)؛ 10) سلیمانبن حسنبن جهمبن بکیر، از مشایخ شیعه، معروف بهزراری (زراری، ص 11)، که از طریق مادر با آلطاهر نسبت داشت و بدینجهت همراه آنان به نیشابور رفت و پس از بازگشت آلطاهر از خراسان بهکوفه برگشت. محل سکونت او در کوفه سالها بهعنوان محلة شیعهنشین آلزراره معروف بود (همان، ص 12ـ13)؛ 11) محمدبن سلیمان، معروف بهابوطاهر زراری (237ـ301)، از ثقات اصحاب حدیث که با امامحسن عسکری علیهالسلام مکاتبه داشته و کتاب الا´داب والمواعظ و کتاب الدعاء از آثار اوست. او واسطة انتقال کتب برخی از اصحاب ائمه بهنسلهای بعد بوده است (همان، ص34ـ37، شرح موحد ابطحی). بهنقل زراری (ص17) و شیخ طوسی (1398، ص 163ـ 164، 181ـ182)، وی مورد توجه حضرت امامعصر عجلاللّه تعالی فرجهالشریف نیز بوده و توقیعاتی برایاو صادر شده است. نوادة ابوغالب، محمدبن عبیداللهبن احمد، نیز بهابوطاهر زراری معروف بوده و بعضاً در اسناد، احادیث او و محمدبن سلیمان را خلط کردهاند (مامقانی، ج3، بخش1، ص22)؛ 12) ابوالحسن علیبن سلیمان زراری، از محدثان و فقهای مورد توجه امام عصر عجلاللّهتعالیفرجه الشریف بوده و با آن حضرت پیوند و ارتباط داشته، و توقیعاتی نیز از جانب ایشان دریافت داشته است. کتاب النوادر از آثار اوست (خوئی، ج 12، ص 42ـ43؛ نجاشی، ص 261)؛ 13) جعفر فرزند دیگر سلیمان را نیز از اصحاب امام هادی علیهالسلام خواندهاند (طوسی، 1380، ص 412، پانویس 2؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 115). از سه فرزند دیگر او، بهنامهای احمد و حسن و حسین، نیز در رسالة فی آلاعین زراری (ص 12، 14) یاد شده است.منابع: ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان ، بیروت 1390/1971؛ ابنداوود حلّی، کتابالرجال ، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف 1392/ 1972؛ ابنطاووس، التحریر الطاووسی ، المستخرج من کتاب حل الاشکال فی معرفة الرجال ، تألیف حسنبن زینالدین شهید ثانی، چاپ محمدحسن ترحینی، قم1368ش؛ ابنندیم، الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350ش؛ محسن امین، اعیانالشیعة ، چاپ حسن امین، بیروت 1403/1983؛ محمدمهدیبن مرتضی بحرالعلوم، رجالالسید بحرالعلوم : المعروف بالفوائدالرجالیة ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران 1363ش؛ محمدتقی تستری، قاموسالرجال ، قم 1410؛ ابوالقاسم خوئی، معجم رجالالحدیث ، بیروت 1403/ 1983؛ احمدبن محمد زراری، رسالة فیآلاعین ، مع شرحها لمحمدعلی موحدابطحی، اصفهان 1399؛ محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی ، نجف 1380/1961؛ همو، الفهرست ، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف 1356/1937، چاپ افست قم 1351 ش؛ همو، کتاب الغیبة ، تهران ] تاریخ مقدمه 1398 [ ؛ حسنبن یوسف علاّ مه حلّی، رجال العلامة الحلّی ، نجف 1381/1961، چاپ افست قم 1402؛ عنایةالله قهپائی، مجمعالرجال ، چاپ ضیاءالدین علامة اصفهانی، اصفهان 1384ـ 1387، چاپ افست قم ] بیتا. [ ؛ محمدامینبن محمدعلی کاظمی، هدایة المحدثین الی طریقة المحمدین ، چاپ مهدی رجائی، قم 1405؛ محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفةالرجال ، ] تلخیص [ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی ، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1410؛ محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری، منتهیالمقال فیاحوال الرجال ، قم 1416؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی نجف 1349ـ 1352؛ محمدعلی موحد ابطحی، تاریخ آلزرارة ، ] اصفهان، بیتا. [ ؛ احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفیالشیعة المشتهرب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم1407.
بُکَیْربن اَعْیَن ، ابوجَهم بکیربن اعینبن سُنْسُن الشیبانیالکوفی، از مشهورترین اصحاب امامباقر و امامصادق علیهماالسلام. خاندان او، آلاعین، از نخستین و مهمترین خانوادههای شیعی در کوفه و شماری از فرزندانش نیز، تا زمان غیبت کبرای امام عصر عجّلاللّه تعالیفرجهالشریف (قرن چهارم) در فقه و حدیث سرآمد بودند که نامدارترین آنها عبداللهبن بکیر و ابوغالب احمدبن محمد زُراریاند. این مقاله بهمعرفی بکیر و خاندان او جز عبدالله و ابوغالب میپردازد.به نوشتة زراری (ص 26ـ27)، عبدالملکبن اَعْیَن اولین فرد این خاندان بود که بههدایت صالحبن میثم، صحابی امامباقر و امامصادق علیهماالسلام، شیعه شد و سپس حمرانبن اعین بهتشویق ابوخالد کابلی، از ثقات امام سجاد علیهالسلام، مذهب تشیع اختیار کرد. زراری (ص21) این نکته را نیز نقل کرده که اُمّالاَسود دختر اعین نخستین کس از این خاندان بوده که، از طریق ابوخالد کابلی، بهمذهب شیعی گرویده است.هر چند بکیر را در شمار صحابیان امام سجاد علیهالسلام نیاوردهاند، احادیث منقول از او نشان میدهد که زمان آن امام را نیز درک کرده است (طوسی، 1356، ص74؛ خوئی، ج 3، ص 359 براساس مطلب طوسی). بنابر احصای خوئی (ج 3، ص 360، احادیث منقول از بکیر در کتب اربعة حدیثی شیعه به 125 میرسد که جز چهار حدیث (کلینی، ج 1، ص 93، 109، 438) بقیه فقهیاند. امام صادق علیهالسلام او را بعد از وفاتش تکریم کرده و به همنشینی وی در آخرت با پیامبر صلّیاللّهعلیهو آلهوسلّم و امیرمؤمنان علیهالسلام اشاره کرده است. بحرالعلوم (ج1، ص256) پس از نقل این روایت آن را صحیح و معتبر دانسته است (کشّی، ص181؛ علاّ مه حلّی، ص 28؛ قهپائی، ج 1، ص279؛ ابنطاووس، ص 58؛ امین، ج 3، ص 599 ـ 600).بکیر از اصحاب امامباقر (ابنندیم، ص 276) و امام صادق علیهماالسلام است (امین، همانجا) که بدون واسطه و گاه بهواسطة برادرش، زرارةبن اَعین * ، حدیث نقل کرده است و شمار زیادی از محدثان، از جمله عبداللهبن بکیر، اَبانبن عثمان، جَمیلبن دَراج، حَریزبن عبدالله، عبدالرحمانبن حجاج، علیبن رِئاب و عمربن اُذَینَه (خوئی، ج 3، ص 360ـ361؛ کاظمی، ص 26؛ مازندرانی حائری، ج 2، ص 175) از او حدیث نقل کردهاند. در اسناد برخی از احادیث نامهای کسانی چون ابنابیعَمیر آمده که از بکیر نقل حدیث کردهاند، در حالی که از نظر زمانی بین آنها فاصلة زیادی وجود دارد. برخی رجالشناسان این اسناد را تصحیح و مورد اشتباه را روشن کردهاند ( رجوع کنید به خوئی، ج 3، ص 362؛ تستری، ج 2، ص 386).فرزندان بکیر به بکیریون و وُلدجهم و بیش از همه به زُراری (منسوب به زرارةبن اعین، برادر بکیر) معروفاند (موحد ابطحی، ص 185؛ زراری، ص 11؛ بحرالعلوم، ج 1، ص 242) و نسبت اخیر بهنوشتة ابوغالب (همانجا)، به این جهت بوده که مادر حسنبن جهمبن بکیر نوادة زرارةبن اعین بود. گویا ذکر همین نسبت در توقیعات امام هادی علیهالسلام برای سلیمان بن جهم در رواج آن (زراری) تأثیر جدی داشته است (بحرالعلوم، ج 1، ص 228ـ229). در برخی منابع، به هنگام ذکر نام افراد این خاندان، گاه بهاشتباه (احتمالاً به سهو کاتبان) بهجای «زراری» کلمة «رازی» نوشته شده است (مامقانی، ج 1، بخش 2، ص 271 و 323؛ ج 2، بخش 1، ص 291؛ ج 3، بخش 1، ص 122).بهترین و قدیمترین زندگینامة فرزندان بکیر در رسالهای مندرج است که ابوغالب، بهقصد اجازة روایت کتب خود و خاندانش و آنچه از کتب گذشتگان نزدش بوده، برای نوادة خود، ابوطاهر محمدبن عبیداللهبناحمد شیبانی زراری، نوشته است.برخی از اخلاف بکیر که از نظر حدیثی و فقهی شناخته شدهاند، از این قرارند: 1) عبدالحمیدبن بکیر، از اصحاب امام صادق و امامکاظم علیهماالسلام، که بیواسطه و گاه بهواسطة عبدالملک و محمدبن مسلم، حدیث نقل کرده است و گروهی از محدثان، از جمله محمدبن ابیعمیر، صَفوانبن یحیی، حسنبن محبوب و یونسبن عبدالرحمان، از او نقل حدیث کردهاند؛ 2) عمربن بکیر، صحابی امام صادق علیهالسلام؛ 3) عبدالاعلی بن بکیر، راوی حدیث از امام صادق علیهالسلام که در اسناد احادیث زیادی بین او و عمویش عبدالاعلیبن اعین خلط شده است (موحد ابطحی، ص 133)؛ 4) زیدبن بکیر و جهمبن بکیر که طوسی (1380، ص 109)، نجاشی (ص 222)، ابنداوود حلّی (ص57)، قهپائی (همانجا) و امین (همانجا) آنها را در زمرة اولاد بکیر نام بردهاند؛ 5) حسین و محمد و علی، فرزندان عبدالحمیدبن بکیر و از راویان حدیث (نجاشی، همانجا)، هر چند زراری (ص 24) این سه برادر را فرزندان عبداللهبن بکیر خوانده است؛ 6) حسنبن جهمبن بکیر، از اصحاب و راویان امامکاظم و امامرضا علیهماالسلام و از محدثان ثقه (زراری، ص 8) که با واسطه از محدثانی چون بکیربن اعین، حمادبن عثمان، عبداللهبن بکیر و فضیلبن یسار حدیث نقل کرده است و محدثان دیگری، چون احمدبن محمدبن عیسی، حسنبن علیبن فضال، علیبن اسباط، محمدبن اسماعیل و محمدبن عبدالحمید از او نقل حدیث کردهاند (خوئی، ج4، ص295). شمار احادیث نقل شده از او، که غالباً فقهی است، به 123 میرسد (همانجا)؛ 7) حسینبن جهمبن بکیر، از اصحاب امامکاظم و امامرضا علیهماالسلام که در بعضی کتب رجال، او و حسنبن جهم را خلط کردهاند (مامقانی، ج 1، بخش 2، ص 323)؛ 8) علیبن جهمبن بکیر، از اصحاب و راویان امامکاظم علیهالسلام. موحد ابطحی (ص 193) محمد را نیز از فرزندان جهم نام برده است. البته برای محمد نیز فرزندی بهنام علی ذکر شده است (همانجا)؛ 9) محمدبنحسنبنجهمبن بکیر، که بتردید در طبقة اصحاب امامکاظم و امامرضا علیهماالسلام قرار دارد و چند حدیث نیز از او نقل شده است (همان، ص198)؛ 10) سلیمانبن حسنبن جهمبن بکیر، از مشایخ شیعه، معروف بهزراری (زراری، ص 11)، که ازطریق مادر با آلطاهر نسبت داشت و بدینجهت همراه آنان به نیشابور رفت و پس از بازگشت آلطاهر از خراسان به کوفه برگشت. محل سکونت او در کوفه سالها بهعنوان محلة شیعهنشین آلزراره معروف بود (همان، ص 12ـ13)؛ 11) محمدبن سلیمان، معروف بهابوطاهر زراری (237ـ301)، از ثقات اصحاب حدیث که با امامحسن عسکری علیهالسلام مکاتبه داشته و کتاب الا´داب والمواعظ و کتاب الدعاء ازآثار اوست. او واسطة انتقال کتب برخی از اصحاب ائمه بهنسلهای بعد بوده است (همان، ص34ـ37، شرح موحد ابطحی). بهنقل زراری (ص17) و شیخ طوسی (1398، ص 163ـ 164، 181ـ182)، وی مورد توجه حضرت امامعصر عجلاللّه تعالی فرجهالشریف نیز بوده و توقیعاتی برای او صادر شده است. نوادة ابوغالب، محمدبن عبیداللهبن احمد، نیز بهابوطاهر زراری معروف بوده و بعضاً در اسناد، احادیث او و محمدبن سلیمان را خلط کردهاند (مامقانی، ج3، بخش1، ص22)؛ 12) ابوالحسن علیبن سلیمان زراری، از محدثان و فقهای مورد توجه امام عصر عجلاللّهتعالیفرجه الشریف بوده و با آن حضرت پیوند و ارتباط داشته، و توقیعاتی نیز از جانب ایشان دریافت داشته است. کتاب النوادر از آثار اوست (خوئی، ج 12، ص 42ـ43؛ نجاشی، ص 261)؛ 13) جعفر فرزند دیگر سلیمان را نیز از اصحاب امام هادی علیهالسلام خواندهاند (طوسی، 1380، ص 412، پانویس 2؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 115). از سه فرزند دیگر او، بهنامهای احمد و حسن و حسین، نیز در رسالة فی آلاعین زراری (ص 12، 14) یاد شده است.منابع: ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان ، بیروت 1390/1971؛ ابنداوود حلّی، کتابالرجال ، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف 1392/ 1972؛ ابنطاووس، التحریر الطاووسی ، المستخرج من کتاب حل الاشکال فی معرفة الرجال ، تألیف حسنبن زینالدین شهید ثانی، چاپ محمدحسن ترحینی، قم1368ش؛ ابنندیم، الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350ش؛ محسن امین، اعیانالشیعة ، چاپ حسن امین، بیروت 1403/1983؛ محمدمهدیبن مرتضی بحرالعلوم، رجالالسید بحرالعلوم : المعروف بالفوائدالرجالیة ، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران 1363ش؛ محمدتقی تستری، قاموسالرجال ، قم 1410؛ ابوالقاسم خوئی، معجم رجالالحدیث ، بیروت 1403/ 1983؛ احمدبن محمد زراری، رسالة فیآلاعین ، مع شرحها لمحمدعلی موحدابطحی، اصفهان 1399؛ محمدبن حسن طوسی، رجال الطوسی ، نجف 1380/1961؛ همو، الفهرست ، چاپ محمدصادق آلبحرالعلوم، نجف 1356/1937، چاپ افست قم 1351 ش؛ همو، کتاب الغیبة ، تهران ] تاریخ مقدمه 1398 [ ؛ حسنبن یوسف علاّ مه حلّی، رجال العلامة الحلّی ، نجف 1381/1961، چاپ افست قم 1402؛ عنایةالله قهپائی، مجمعالرجال ، چاپ ضیاءالدین علامة اصفهانی، اصفهان 1384ـ 1387، چاپ افست قم ] بیتا. [ ؛ محمدامینبن محمدعلی کاظمی، هدایة المحدثین الی طریقة المحمدین ، چاپ مهدی رجائی، قم 1405؛ محمدبن عمر کشّی، اختیار معرفةالرجال ، ] تلخیص [ محمدبن حسن طوسی، چاپ حسن مصطفوی، مشهد 1348ش؛ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی ، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1410؛ محمدبن اسماعیل مازندرانی حائری، منتهیالمقال فیاحوال الرجال ، قم 1416؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی نجف 1349ـ 1352؛ محمدعلی موحد ابطحی، تاریخ آلزرارة ، ] اصفهان، بیتا. [ ؛ احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفیالشیعة المشتهرب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم1407.
جوهری، ابونصر اسماعیلبن حمّاد، ادیب و لغوی ایرانی قرن چهارم و مؤلف صحاحاللغه*. وی از اهالی فاراب، در ماوراءالنهر، بود. در 332 متولد شد (ثعالبی، ج 4، ص 468؛ ابوالفداء، ج 2، ص 138؛ جوهری، مقدمه عطّار، ص 110).جوهری از هوش سرشاری برخوردار بود. در خوش خطی او را همپایه ابنمُقْله (متوفی 328) و ابنبَواب (متوفی 423) دانستهاند. با آنکه عربتبار نبود، مانند افراد عربِ عاربه (بادیه نشین) فصیح سخن میگفت (ثعالبی، همانجا؛ یاقوت حموی، ج 6، ص151ـ153؛ ذهبی، ج 17، ص 81). وی از جمله علمایی بود که پس از خلیلبن احمد *فَراهیدی (متوفی بین 170 تا 175) به علم عروض پرداخت، به اوزان شعری صورت نهایی داد و آن را تکمیل نمود (رجوع کنید به ابنرشیق، ج 1، ص 135ـ137).جوهری ابتدا در فاراب نزد دایی خود، ابوابراهیم اسحاقبن ابراهیم (متوفی350)، بهتحصیل پرداخت و سپس برای ادامه تحصیل به عراق رفت و از محضر ابوعلی فارسی*(متوفی 356) و ابوسعید سیرافی*(متوفی 368) بهره برد. وی پس از بهرهمندی از علمای شام و عراق، به حجاز سفر کرد و برای کسب مهارت در علم لغت و ادبیات به میان قبایل ربیعه و مُضَر رفت، سپس به خراسان بازگشت و در نیشابور اقامت کرد و به تدریس و تألیف و تعلیم خط و استنساخ کتابها و دفاتر پرداخت (ثعالبی، همانجا؛ ابنانباری، ص 344؛ یاقوت حموی، ج 6، ص 153؛ بروکلمان، ج 2، ص 259).وی، که بهتدریج دچار بیماری روانی شد، روزی برای پرواز، دو لنگه در را با طناب به پهلوهای خود بست و به پشتبام مسجدجامع نیشابور رفت و به گمان پرواز، خود را از بام به زمین انداخت (ابنانباری، همانجا؛ یاقوت حموی، ج 6، ص 157). تاریخ دقیق مرگ او معلوم نیست؛ آن را سال 393 (ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 401)، 398 (ابوالفداء، همانجا)، یا حدود 400 (قفطی، ج 1، ص 196) ضبط کردهاند.جوهری به سبب تألیف صحاحاللغه شهرت یافته است. از دیگر تألیفات او، عروضالوُرقه (در باره علم عروض) و المقدمه فیالنحواست (ثعالبی؛ ابنانباری، همانجاها؛ یاقوت حموی، ج 6، ص 155؛ ابوالفداء، همانجا). اشعاری عالمانه نیز از وی به جامانده است (ذهبی، ج 17،ص 82؛ نیز رجوع کنید به ثعالبی، ج 4، ص 469).منابع: ابنانباری، نزهه الالباء فی طبقات الادباء، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره [? 1386/1967]؛ ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان، حیدرآباد، دکن 1329ـ1331، چاپ افست بیروت 1390/ 1971؛ ابنرشیق، العمده فی محاسنالشعر و آدابه و نقده، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت 1401/1981؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابی الفداء، بیروت: دارالمعرفه للطباعه و النشر، [بیتا.]؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 2، نقلهالی العربیه عبدالحلیم نجار، قاهره [1974]؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، یتیمه الدّهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1403/1983؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغه و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت [بیتا.]، چاپ افست تهران 1368 ش؛ ذهبی؛ علیبن یوسف قفطی، اِنباه الرواه علیاَنباء النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج 1، قاهره 1369/1950؛ یاقوت حموی، معجمالادباء، مصر 1355ـ1357/ 1936ـ 1938، چاپ افست بیروت [بیتا.].
حَوفی، علیبن ابراهیم، نحوی و مفسر قرن چهارم و پنجم. کنیهاش ابوالحسن و به روستای حَوف در مصر منتسب است (سمعانی، ج 2، ص 290؛ یاقوت حموی، ج 12، ص 221ـ 222). از تاریخ ولادتش اطلاعی در دست نیست. وی در مصر به یادگیری عربی پرداخت (قفطی، ج 2، ص 219) و از محضر بزرگانی چون اُدْفُوِیّ (نحوی و مفسر، متوفی 388) بهره برد (یاقوت حموی، ج 12، ص 222؛ قفطی، همانجا). مقدار زیادی از مکتوبات ابوجعفر نَحّاس* (نحوی و مفسر، متوفی 338) نزد او بود (سمعانی، همانجا؛ ابنخلّکان، ج 3، ص 300).عدهای از علمای مغرب و همچنین بسیاری از مصریها در مصر از محضر وی استفاده بردند (قفطی، همانجا؛ داوودی، ج 1، ص 388). مطابق شیوه علما و بزرگان، دستخط وی برای اجازه قرائت، در بسیاری از کتابهای ادبی دیده شده است (ابنخلّکان، همانجا). نام وی در سلسلهای از راویانِ حدیثی از رسول اکرم آمده است (رجوع کنید به سمعانی، همانجا؛ قفطی، ج 2، ص 220). حوفی اول ذیحجه 430 درگذشت (یاقوت حموی؛ ابنخلّکان، همانجاها).حوفی تألیفات مهم بسیاری داشته است (ابنخلّکان، ج 3، ص 301)، از جمله: اَلْمُوَضَّح فیالنّحو که علمای صرف و نحو از آن بهره بردند (یاقوت حموی؛ قفطی؛ ابنخلّکان، همانجاها). کتاب دیگر وی اِعرابالقرآن در ده مجلد است، که علما در استفاده از آن با یکدیگر رقابت میکردند (قفطی؛ ابنخلّکان؛ داوودی، همانجاها)؛ و البُرهان فی تفسیر القرآن، در سی مجلد که با خطی خوانا نگاشته شده است (یاقوت حموی، همانجا؛ سیوطی، ج 2، ص 140؛ داوودی، همانجا؛ قس حاجیخلیفه، ج 1، ستون 122، 241 که این دو کتاب را یکی دانسته است). سیوطی (همانجا) پس از ذکر البرهان فی تفسیرالقرآن، «علومالقرآن» را آورده که به نظر میرسد مراد وی همان البرهان است (نیز رجوع کنید به بروکلمان، ج 1، ص 523).منابع: ابنخلّکان؛ حاجیخلیفه؛ محمدبن علی داوودی، طبقاتالمفسّرین، بیروت 1403/1983؛ سمعانی؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بغیةالوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1384؛ علیبن یوسف قفطی، اِنباه الرواة علی اَنباه النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 2، قاهره 1371/1952؛ یاقوتحموی، معجمالادباء، بیروت 1400/ 1980؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949.
حویزی، عبدالحسین بن عمران، معروف به خَیاط، شاعر و ادیب شیعی. وی در ربیعالاول 1287، و به نقلی در 1289، در نجف به دنیا آمد. جدّ اعلای او، یوسف، از حویزه/ هویزه* به عراق مهاجرت کرد. فرزندان یوسف پس از فوت پدر به نجف، محل دفن وی، رفتند و در آنجا اقامت گزیدند و به تجارت پرداختند. عمران، پدر حویزی، پس از ورشکستگی در تجارت پارچه، به خیاطی مشغول شد. حویزی تا زمان مرگ پدر در کار و تجارت همراه وی بود (امین، ج 7، ص 449؛ خاقانی، ج 5، ص 231) و پس از حمله سربازان عثمانی و ورشکستگی در تجارت، در 1335 به کربلا رفت و در آنجا اقامت گزید (خاقانی، ج 5، ص 232).او بسیاری از علوم را نزد شیخهادی تهرانی، ادبیات را نزد سیدابراهیم طباطبائی (از مشهورترین ادیبان و شعرای عصر خود)، و علوم بلاغی را از سیدمحمدعاملی معروف به صحّاف فراگرفت. در فقه از درس شیخعباسبن شیخ علی آلکاشفالغطاء استفاده برد. نهایةالاحکام علامه حلّی و معالم را نزد شیخعباس مشهدی خواند و با علومی مانند ریاضیات، هندسه، جَفْر، رمل، اوفاق، سیمیا و کیمیا آشنا شد و در بعضی از این علوم رساله نوشت (همانجا).حویزی با گروهی از شعرا، همچون جمیل صدقی زَهاوی*، معروف رُّصافی*، عبدالرحمان البنّاء و خیری الهنداوی مجالست داشت و بارها در جمع بزرگان امتحان شده بود (همان، ج 5، ص 233ـ234). وی با اینکه همطراز شعرای متکلف قدیم بهشمار میرفت، در نظم به تکلف نیفتاد (خاقانی، ج 5، ص 237).حویزی ادیبی جسور و آزاداندیش بود؛ مشروطهخواهان را مدح و دشمنانشان را هجو نمود. وی از راه تجارت امرار معاش میکرد (همان، ج 5، ص 232ـ233).موضوعات شعری او بیشتر مدح، وصف و تغزّل است (رجوع کنید به همان، ج 5، ص 237ـ264). وی مُخمَّسی طولانی در مدح امیرمؤمنان و اهلبیت علیهمالسلام و همچنین اشعاری در رثای علما و بزرگان شیعه سروده است (رجوع کنید به بحرالعلوم، ج 1، ص 142ـ143، 147 و جاهای دیگر؛ امین، ج 7، ص 449ـ 450؛ خاقانی، ج 5، ص 264ـ266).حویزی از روایات شفاهی (ادبیات عامیانه) اطلاعات دقیقی داشت. از وی قصههای بسیار و حدود پانزده دیوان بر جای مانده است (خاقانی، ج 5، ص 235ـ236). دو جلد از دیوان او در نجف به چاپ رسیده است: جلد اول در 1384/1964 در هفتاد صفحه و جلد دوم به کوشش حمید مجید هدو در 1385/1965 در سیصد صفحه (عواد، ج 2، ص 227؛ امینی، ص 178ـ179). عواد (همانجا) مجلد دوم را چاپ بیروت ذکر کرده است.از دیگر آثار وی، شعر حماسی فریدةالبیان است که در 1375/ 1955 در نجف به چاپ رسیده است (همانجا؛ امینی، ص264). او تقریظی نیز بر الغیث الزّابد فی ذرّیة محمد العابد، تألیف سیدعبداللّه بلادی*، نوشته است (آقابزرگطهرانی، ج 13، ص 34).حویزی در فقر زندگی کرد و از او فرزندی بهجا نماند (رجوع کنید به خاقانی، ج 5، ص 237). وی در 1330ش، و به نقلی در 1335ش، در کربلا درگذشت (امین، ج 7، ص 449؛ عوّاد، ج 2، ص 227؛ امینی، ص 178).منابع: آقابزرگ طهرانی؛ امین؛ محمدهادی امینی، معجمالمطبوعات النجفیة: منذ دخول الطباعة الی النجف حتی الآن، نجف 1385/ 1966؛ محمدمهدیبن مرتضی بحرالعلوم، رجالالسید بحرالعلوم، المعروف بالفوائد الرجالیة، چاپ محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، تهران 1363ش؛ علی خاقانی، شعراء الغری، او، النجفیات، نجف 1373/1954، چاپ افست قم 1408؛ کورکیس عواد، معجم المؤلفین العراقیین فی القرنین التاسع عشرو العشرین، بغداد 1969.
خزرجی، عبداللّهبن محمدبن عثمان انصاری، ملقب به ضیاءالدین، کنیهاش ابومحمد، ادیب اندلسی و آگاه به علم عروض. در بعضی منابع، از وی با عنوان «ابوالجیش مغربی» یاد شده (رجوع کنید به وان دایک، ص260؛ بغدادی، ج 1، ستون 460؛ سرکیس، ج 1، ستون 821)، که احتمالا شهرت ابومحمد عبداللّه بن محمد معروف به ابوالجیش انصاری (متوفی 549) است (رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1135؛ قس زرکلی، ج 6، ص 230 که نام وی را ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه آورده است). بروکلمان (ج 1، ص 380، )ذیل(، ج 1، ص 545) نام وی را به اشتباه ابومحمد علی بن عثمان و اسمور (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه) ابومحمد عبداللّهبن عثمان آوردهاند (نیز رجوع کنید به بروکلمان، ترجمه عربی، ج 5، ص 361 که نام وی را ابومحمد عبداللّه بن عثمان آورده است)و باسه در شرح حالی که برای خزرجی، ضیاءالدین ابوالحسن علی بن محمد نوشته وی را با ضیاءالدین ابومحمد عبداللّه بن محمد خزرجی اشتباه کرده و شرح حال این دو را در هم آمیخته است (رجوع کنید به د.اسلام، چاپ اول، ذیل «خزرجی، ضیاءالدین ابوالحسن»).از زندگی خزرجی اطلاع چندانی در دست نیست، جز آنکه شهرتش مالکی و اندلسی آمده است (رجوع کنید به حاجیخلیفه، همانجا). ظاهرآ وی مالکی مذهب و متولد اندلس یا مقیم آنجا بوده، اما بغدادی (همانجا) او را ساکن اسکندریه خوانده است. وی در 626 یا 627 وفات یافت یا کشته شد (حاجی خلیفه، ج 1، ستون830؛ بغدادی؛ واندایک، همانجاها).خزرجی با قصیدهاش به نام اَلرّامِزَةُ الشّافِیة فِی عِلْمِ (عِلْمَی) الْعَرُوضِ وَ الْقافِیة معروف به عَروُضُ الْخَزرَجیّة یا القَصِیدةُ الْخَزْرَجِیَّة یا اَلْخَزْرَجِیّة شناخته شده است (آلوارت، ج 6، ص 325؛ سرکیس، همانجا؛ زرکلی، ج 4، ص 124). خزرجی این قصیده تعلیمی را در 96 بیت در بحر طویل، در علم عروض و قافیه، سروده است. وی با توجه به نظریات علمی خلیلبن احمد*، به مباحثی چون تعریف عروض و اوزان اصلی آن، تقطیع عروضی و توضیح شانزده بحر عروضی و دایره ابداعی خلیل بن احمد، هجاهای ساده و پیچیده (زحاف)، تغییرات ممکن در اوزان اصلی و قوانین آن و همچنین به تعریف قافیه و بیان نارساییهای موجود در آن پرداخته است (د. اسلام، چاپ دوم، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ابن دمامینی، 1412؛ برای آگاهی از نسخ خطی این قصیده رجوع کنید به بروکلمان، همانجاها).اصطلاحات فراوان و غامض این منظومه، توجه علما را به آن معطوف کرده، چنان که شروح بسیاری بر آن نوشتهاند و این امر باعث شهرت خزرجی شده است. بروکلمان (ج 1، ص380، )ذیل(، ج 1، ص 545ـ546) 27 شرح از این منظومه را نام برده که شرح شریف اندلسی از قدیمترین آنهاست (نیز رجوع کنید به حاجیخلیفه، ج 1، ستون 830 ، ج 2، ستون 1135ـ1136؛ آلوارت، ج 6، ص 326ـ331). این قصیده و شروح آن بارها چاپ شده است. باسه نیز آن را در 1902 در الجزایر به فرانسه ترجمه کرده و با عنوان )خزرجیه( به چاپ رسانده است (رجوع کنید به وان دایک؛ سرکیس؛ بروکلمان، همانجاها).بروکلمان (ج 1، ص380) مُخْتَصَر فی عِلَلِ العَروض و ضُرُوب خاصَّة را نیز از تألیفات خزرجی دانسته و زرکلی (همانجا) به اشتباه عللالاعاریض را به وی نسبت داده است (قس حاجیخلیفه، ج 1، ستون 1135 که نام کتاب را عروضاندلسی با موضوع علل الاعاریض آورده است).منابع :ابندمامینی، العیون الفاخرة علی خبایا الرامزة،]قاهره [1412/ 1992؛ کارل بروکلمان، تاریخالادب العربی، ج 5، نقله الیالعربیة رمضان عبدالتواب، قاهره 1975؛ اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین، ج 1، در حاجیخلیفه، ج 5؛ حاجیخلیفه؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1986؛ یوسف الیان سرکیس، معجمالمطبوعاتالعربیةوالمعربة، قاهره 1346/ 1928، چاپ افست قم 1410؛ ادوارد واندایک، کتاب اکتفاء القنوع بما هو مطبوع، چاپ محمدعلی ببلاوی، مصر 1313/ 1896، چاپ افست قم 1409؛W. Ahlwardt, Verzeichniss der arabischen Handschriften der Koniglichen Bibliothek zu Berlin, Berlin 1887-1899; Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949,Supplementband, 1937-1942; EI1, s.v.i, "Al- Khazradji.Diya'al-din Abu'l Hasan" (by Rene Basset), EI2, s.v. "Al-Khazradji, D.iya'al-din Abu Muhammad" (by P. Smoor).
حاتمی، محمدبن حسن، کنیهاش ابوعلی، شاعر، کاتب، نقاد و لغوی بغدادی قرن چهارم. وی به یکی از اجدادش، حاتم، منسوب بود (ابنخلّکان، ج 4، ص 367). ثعالبی (متوفی 429؛ ج 3، ص120)، به اشتباه، نام پدر او را ابوعلی ذکر کرده است و یاقوت حموی (متوفی 626؛ ج 18، ص 154) و سیوطی (متوفی 911؛ ج 1، ص 87)، بدون اشاره به این اشتباه، مطالبی را از ثعالبی نقل کردهاند. بروکلمان (متوفی 1956؛ )ذیل(، ج 1، ص 193) حاتمی را با نام محمدبن حسین معرفی کرده و دهخدا (ذیل «حاتمی») شرححال محمدبن حسن و محمدبن حسین را ذیل دو مدخل جداگانه آورده است.غلام ثَعلب* و ابندُرَید* از استادان حاتمی بودند که وی اخبار آنان را در مجالس ادبی نقل میکرد (خطیب بغدادی، ج 2، ص 620؛ سمعانی، ج 2، ص 148؛ یاقوت حموی، ج 18، ص 154). قاضی ابوالقاسم علیبن مُحَسِّن تَنوخی (رجوع کنید به تنوخی*، خاندان) شاگرد حاتمی بود و از وی روایت میکرد (خطیب بغدادی؛ سمعانی، همانجاها).حاتمی متکبر بود و بیپرده سخن میگفت (ابوحیان توحیدی، ج 1، ص 135)، شاید به همین دلیل در مراکز ادبی معاصر خود کمتر مطرح شد (رجوع کنید به زکیمبارک، ج 2، ص 137ـ 138) و مورد خشم و هجو اهل علم، از جمله ابنحَجّاج*، قرار گرفت (یاقوت حموی، ج 18، ص 154).او در بغداد، تحت تأثیر مُهَلَّبی*، در مناظرهای از متنبّی* انتقاد کرد (رجوع کنید به قفطی، 1374، ج 3، ص 103؛ بروکلمان، همانجا). انتقادهای او شایان توجه است، چنانکه زکیمبارک (ج 2، ص 137)، با نقل نمونهای از آن، وی را همسطح ناقدان دقیق عصر جدید دانسته است.او محفوظات زیادی داشت (ابوحیان توحیدی، همانجا). در شعر و نثر ماهر بود (یاقوت حموی، همانجا؛ قفطی، 1385، ج 1، ص 288) و برای بزرگان و امرای بغداد مینوشت (قفطی، 1374، همانجا). ابیاتی در مدح القادرباللّه* عباسی از او روایت شده است (رجوع کنید به ثعالبی، ج 3، ص 120ـ121). او مانند بدویان از الفاظ سنگین و پیچیده استفاده میکرد (ابوحیان توحیدی، همانجا). با وجود حجم اندک اشعار حاتمی (قفطی، 1385، همانجا)، ثعالبی (ج 3، ص120) وی را سرآمد شاعران معاصرش دانسته است. نمونهای از اشعار حاتمی در برخی کتابها نقل شده است (رجوع کنید به ثعالبی، ج 3، ص120ـ124؛ یاقوت حموی، ج 18، ص 155ـ156؛ سیوطی، ج 1، ص 88ـ89).او تألیفات بسیاری در زبان و ادبیات و نقد ادبی داشته، اما فقط اندکی از آنها باقیمانده است (رجوع کنید به زکیمبارک، ج 2، ص 135ـ136).الرسالة الحاتمیة فیما وافق المتنبی فی شعره کلامَ ارسطو فی الحکمة (نام دیگر آن: المقابلة بین المتنبی و الحکیم ارسطو)، بزرگترین اثر در دسترس از اوست (سزگین، ج 2، ص 488). وی در این رساله، ماهرانه و به ظاهر بدون غرضورزی، حکمتهای اشعار متنبی را با حکمتهای ارسطو مطابقت داده است (زکیمبارک، ج 2، ص 141). در این رساله از 120 بیت از اشعار متنبی انتقاد شده است (صفدی، ج 2، ص 343؛ زکیمبارک، ج 2، ص 141ـ145).حاتمی در الرسالة الحاتمیة المُوضِحَة فی ذکر سرقات ابیالطیب المتنبی و ساقط شعره، که شرح مختصر اولین ملاقات او با متنبّی است، سرقتهای شعری متنبی، را گردآورده است (زکیمبارک، ج 2، ص 139ـ141؛ بروکلمان، )ذیل(، ج 1، ص 141). محمدیوسف این رساله را در 1345ش/ 1965 در بیروت بهچاپ رساند (برای چاپهای دیگر رجوع کنید به بروکلمان؛ سزگین، همانجاها). قفطی (متوفی 646؛ 1374، ج 3، ص 103، پانویس 2) از رسالهای از حاتمی با نام جبهةالادب فی امر المتنبی و ماجریله معه نام برده که احتمالا همین رساله است.اثر دیگر او حِلْیةالمُحاضرة فی صناعة الشعر است که در 1331 در دو مجلد در فاس بهچاپ رسیده (ابنخلّکان، ج 4، ص 367؛ بروکلمان، )ذیل(، ج 1، ص 193؛ سزگین، ج 2، ص 106) و از منابع ابنابیالاصبع* در تألیف تحریرالتحبیر بوده است (رجوع کنید به ابنابیالاصبع، کتاب 2، ص 87ـ88، 462).الهِلْباجَة (تَقریعالهلباجة) اثری از حاتمی درباره شعر، شعرا و نقد است که آن را برای وزیر آلبویه، ابنسَعْدان، نگاشته است. هلباجة نام مستعار مردی است که حاتمی در این کتاب، بدون اشاره به نام اصلیاش، او را نکوهش کرده است (یاقوت حموی، ج 18، ص 156، 159؛ صفدی، همانجا).آثار دیگر حاتمی عبارتاند از: رسالة الاَدْهَم، درباره واقعه اَدْهَم (ثعالبی، ج 3، ص120؛ قفطی، 1385، همانجا)؛ سرّالصّناعة و اسرارالبلاغة، المَجاز، الحالی و العاطـِل، هرسه درباره شعر؛ الرسالة الناجیة؛ عیونالکاتب؛ البراعة (الشّراب البراعة)؛ مُنْتَزَع الاخبار و مَطْموع (مطبوع) الاشعار؛ مختصرالعربیة (ناتمام)؛ المِعیار و الموازنة (ناتمام)؛ و رساله المُغَسِّل، در وصف ابوالحسنِ بَتّی* (یاقوت حموی، ج 18، ص 156؛ سیوطی، ج 1، ص 87ـ88؛ بغدادی، ج 2، ستون 56). جرجانی (متوفی 471؛ ص 115) از امالی منسوب به حاتمی سخن گفته است.تاریخ وفات حاتمی 388 ذکر شده است (خطیب بغدادی، ج 2، ص 620؛ سمعانی، ج 2، ص 148).منابع : ابن ابیالاصبع، تحریر التحبیر فی صناعةالشعر و النثر و بیان اعجازالقرآن، کتاب 2، چاپ حفنی محمد شرف، قاهره 1383؛ ابنخلّکان؛ ابوحیان توحیدی، کتاب الامتاع و المؤانسة، چاپ احمد امین و احمد زین، بیروت ]بیتا.[؛ اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین، ج 2، در حاجی خلیفه، ج 6؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، یتیمةالدهر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت 1403/1983؛ احمدبن محمد جرجانی، المنتخب من کنایات الادباء و ارشادات البلغاء، بیروت 1405/ 1984؛ خطیب بغدادی؛ دهخدا؛ محمد زکی مبارک، النثر الفنی فی القرن الرابع، بیروت [?1352/ 1934[؛ سمعانی؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بغیةالوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1384؛ صفدی؛ علیبن یوسف قفطی، انباه الرواة علی انباهالنحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج 3، قاهره 1374/1955؛ همو، المحمدون منالشعراء، چاپ محمد عبدالستارخان، حیدرآباد، دکن 1385/1966؛ یاقوت حموی، معجم الادباء، بیروت 1400/1980؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942; Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .
حادِره، لقب قُطْبَة بن أَوس، شاعر کمگوی جاهلی. ازتاریخ تولد و مرگ و از زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست. بنابه نقل سزگین (ج 2، جزء2، ص 186)، حادره تا اوایل قرن اول هجری میزیسته است. وی به قبیله غطفان*، از قبایل کوفی، منتسب است (ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 270؛ بروکلمان، ج 1، ص 110). در برخی منابع، نام او قطبةبن مِحْصَن ذکر شده است (رجوع کنید به ابنکلبی، ج 2، ص 124؛ ابنسلام جمحی، ص 143؛ ابن فضلاللّه عمری، سفر14، ص 108).در مشاجرهای بین او و زبّانبن سیار فزاری (شاعر جاهلی، متوفی 10)، وی حادره، به معنای درشت اندام و ناموزون، لقب گرفت (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 270ـ271؛ خطیب تبریزی، ج 1، ص 209ـ210). ابنکلبی (همانجا) این هجو را به مُزَرَّدبن ضرار (شاعر جاهلی، متوفی 10) نسبت داده است. بنابر تصغیر، او را حُوَیدَرَه نیز نامیدهاند (رجوع کنید به ابنسلام جمحی، ص 143، 155؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 270).اهمیت حادره در اشعار باقیمانده از او، به روایت ابوسعید سُکَّری (متوفی 275) و ابوعبداللّه محمدبن عباس یزیدی (متوفی 310)، است که تا قبل از اواخر قرن سوم جمعآوری شده است (رجوع کنید به ابنندیم، ص 178ـ179؛ بروکلمان، همانجا؛ سزگین، ج 2، جزء2، ص 186ـ187؛ بلاشر ، ج 2، ص 268). ابنسلام جمحی (ص 143، 155ـ156)، با ذکر چهار بیت از اشعار حادره، او را در طبقه نهم شاعران بزرگ جاهلی آورده است. ابوالفرج اصفهانی (ج 3، ص 271ـ275) چند بیتی از هجویات حادره و همچنین ابیاتی را که به مناسبت جنگ بنیعامر و یومالکفافة (از جنگهای دوران جاهلی) سروده، آورده است.سرودههای حادره از چنان اهمیتی برخوردار بود که حسّانبن ثابت* (متوفی 54) آن را در جمع میخواند (ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 271) و مُفَضَّل ضَبّی* (متوفی 168) قصیدهای از او را در مُفَضَّلِیات* خود (ص 43ـ48) آورده است (نیز رجوع کنید به خطیب تبریزی، ج 1، ص 210ـ241). این قصیده با نسیب و تغزل شروع شده و همچون قصاید عرب جاهلی به بیان مفاخره و شرح جنگهای قبیلهای پرداخته و همپیمانی آنها را متذکر شده است و شاعر، همانند اسلاف خود، شراب و ناقه و سفرهای سخت بیابانی را به تصویر کشیده که در نوع خود بینظیر است (مفضل ضبّی، ص 43، پانویس؛ سزگین، ج2، جزء2، ص185).دیوان حادره به خط ابنبَوّاب (متوفی 423)، خطاط مشهور بغدادی، به نگارش درآمد و از آن پس مورد توجه خطاطان، صحافان و تذهیبکاران قرار گرفت (ابنفضلاللّه عمری، همانجا). نسخههای خطی دیوان حادره در کتابخانههای معتبری چون کتابخانه دانشگاه لیدن، کتابخانه دانشگاه کیمبریج، کتابخانه ملی فرانسه، و کتابخانه دولتی برلین موجود است. نسخه خطی موجود در کتابخانه دولتی برلین به خط یاقوت مستعصمی (متوفی 689) است (رجوع کنید به بروکلمان، همانجا؛ سزگین، ج 2، جزء2، ص 186ـ187). دیوان حادره، با شرح و تعلیقات محمدبن عباس یزیدی و ترجمه لاتینی آن، در 1274/ 1858 در لیدن به چاپ رسید (سرکیس، ج 1، ستون 735؛ بروکلمان، همانجا).منابع : ابنسلام جمحی، طبقات فحول الشعراء، چاپ محمود محمدشاکر، ]قاهره 1952[؛ ابنفضلاللّه عمری، مسالک الابصار فی ممالک الامصار، سفر14، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه بریتانیا، ش 9589. Add، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت 1408/1988؛ ابنکلبی، جمهرة النَّسب لابن الکلبی، ج 2، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق ]بیتا.[؛ ابنندیم (تهران)؛ ابوالفرج اصفهانی؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 1، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره 1974؛ یحییبن علی خطیب تبریزی، شرح اختیارات المُفَضَّل، چاپ فخرالدین قباوه، بیروت 1407/1987؛ یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیة و المعربة، قاهره 1346/1928، چاپ افست قم 1410؛ فؤاد سزگین، تاریخ التراث العربی، ج 2، جزء2، نقله الی العربیة محمود فهمی حجازی، ]ریاض[ 1403/1983؛ چاپ افست قم 1412؛ مُفَضَّل ضَبّی، المُفَضَّلیات، چاپ احمد محمد شاکر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره [?1383/ 1963[؛Regis Blachere, Histoire de la litterature arabe, Paris 1952-1966.
حارثبن خالد مخزومی، شاعر غزلسرای قرن اول در مکه. از تاریخ ولادت و وفاتش اطلاعی در دست نیست. بنا به نقل فَرّوخ (ج 1، ص 583) احتمالا تا بعد از سال 100 هجری زنده بوده است. ابنجوزی (ج 7، ص 109) نام او را در حوادث 105 آورده است. جدّ وی، عاص/ عاصیبن هشام، در جنگ بدر در زمره مشرکان بود و علیبن ابیطالب علیهالسلام او را به قتل رساند (مصعببن عبداللّه، ص 313؛ ابوالفرج اصفهانی، ج3، ص311، ج 9، ص 227). پدرش، خالدبن عاص، در دوران خلافت عثمان (حک : 23ـ 35) والی مکه بود (ابنعساکر، ج 11، ص415). حارث جذاب بود و در بین قریش قدر و منزلت داشت (ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 312). از او حدیث نقل کردهاند و او نیز از عایشه روایت کرده است (ابنعساکر، همانجا).زامباور (ص 27) نامش را به عنوان والی مکه در سال 80 ذکر کرده است؛ اما بنا به نقل مورخان، وی در سالهای 41 تا 81 بارها والی مکه شد (رجوع کنید به مصعببن عبداللّه، همانجا؛ خلیفةبن خیاط، ص 154؛ ازرقی، ج 2، ص 168ـ169) و در این عزلها و نصبها گاه موردتوجه و گاه مورد بیاعتنایی خلفا قرارگرفته است. گاه با وجود داشتن منصب امکان انجام وظیفه برای او حاصل نشده است و گاه بهسبب بیتدبیریهایش به او اعتراض کردهاند (رجوع کنید به ادامه مقاله).حارث از حرکت حسینبن علی علیهالسلام از مکه به کوفه مطّلع بود و ظاهرآ در آن ایام منصبی هم داشت (رجوع کنید به طبری، ج 5، ص 382). او در زمان قیام عبداللّهبن زبیر (متوفی 73) مدتی خانهنشین بود، اما به همراه حَجّاج، ظاهرآ در منطقه مِنی، مأمور محاصره عبداللّه شد (رجوع کنید به مصعببن عبداللّه، همانجا؛ ابنحزم، ص 146؛ ابنعساکر، ج 11، ص 415ـ416). همچنین در سال 80 در حادثه سیل مکه، والی شهر و مأمور حفاظت از کعبه و آبادانی شهر بود (رجوع کنید به ازرقی، همانجا؛ بلاذری، ص 71). سرانجام در 81، در زمان خلافت عبدالملکبن مروان (حک : 65ـ86)، بیتدبیری و عاشقپیشهگیاش، حَجّاج را به اعتراض واداشت، شاعران او را هجو کردند و از منصب خویش عزل شد (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 317ـ318، 328، 333ـ334؛ فرّوخ، همانجا).حارث بسیار شعر میسرود (مصعببن عبداللّه، همانجا؛ بغدادی، ج 1، ص 454)، از شاعران بزرگ قریش بود و با شاعرانی همچون عمربن ابیربیعه* برابری میکرد. حتی کُثَیر عَزَّه*، از شاعران بزرگ عرب، اشعار وی را در حد اشعار خود میدانست (ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 313ـ315، 342؛ مرزبانی، ص 328؛ قس ابوالفرج اصفهانی، ج 3، ص 327).یکی از موضوعات پر بسامد اشعار حارث، مانند اکثریت شاعران عصر جاهلی، در وصف زنان بوده و بیشتر اشعارش را به آواز میخواندند (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 312، 317ـ321، 330ـ332، 340ـ341). او در تغزلاتش از عمربن ابیربیعه پیروی مینمود و به مدح و هجای اشخاص نمیپرداخت (همان، ج 3، ص 312)، اما فخر و حماسه و عتاب در اشعارش دیده میشود (فرّوخ، ج 1، ص 584).ابوالفرج اصفهانی (ج 9، ص 227ـ233)، ذیل حارثبن خالد، به شرححال حُمَیده بنت نعمانبن بشیر، یکی از همسران وی، پرداخته است (قس مصعببن عبداللّه، همانجا که نام وی را عَمْرة آورده است). حمیده از زنان شاعر هجوگوی عرب بود (رجوع کنید به ابنابیطاهر، ص 136ـ142؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 9، ص229ـ231؛ ابنحزم، ص364) و مردم از زبان وی میترسیدند (فوّاز، ج 1، ص 298). حارث زمانی که همراه عبدالملکبن مروان به دمشق رفت، با حمیده ازدواج نمود، اما پس از مدت کوتاهی از وی جدا شد (ابوالفرج اصفهانی، ج 9، ص 227ـ 228؛ فوّاز، همانجا). حمیده حدود سال 85، در شام درگذشت (فوّاز، ج 1، ص 302؛ مصطاوی، ص 84).منابع : ابن ابیطاهر، بلاغات النساء، بیروت 1987؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، بیروت 1403/1983؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ2001؛ ابوالفرج اصفهانی؛ محمدبن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت 1403/1983، چاپ افست قم 1369ش؛ عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانةالأدب و لب لبابلسان العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج 1، قاهره 1979؛ بلاذری (بیروت)؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، روایة بقیبن مخلد، چاپ سهیل زکار، بیروت 1414/ 1993؛ ادوارد فون زامباور، معجمالانساب و الاسرات الحاکمة فیالتاریخ الاسلامی، ترجمه زکی محمدحسن بک و حسن احمد محمود، قاهره 1951؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربی، ج 1، بیروت 1984؛ زینب فوّاز، الدر المنثور فی طبقات ربات الخُدُور، چاپ محمدامین ضناوی، بیروت 1420/1999؛ محمدبن عمران مرزبانی، المُوَشَّح: مآخذ العلماء علی الشعراء فی عِدّة انواع من صناعة الشعر، چاپ علی محمد بجاوی، مصر 1965؛ عبدالرحمان مصطاوی، اعلامالنساء، بیروت 1423/2002؛ مصعببن عبداللّه، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پرووانسال، قاهره 1953.
حامِض، ابوموسی سلیمانبن محمد، زبانشناس و نحوی بغدادی. زبیدی (ص170) نام وی را محمدبن سلیمان نوشته است. از تاریخ ولادت وی اطلاعی در دست نیست.وی شاگرد احمدبن یحیی ثعلب* (متوفی 291) بود و چهل سال از محضر او بهره برد و پس از درگذشت وی به تدریس پرداخت (ابنندیم، ص 86؛ خطیب بغدادی، ج10، ص 85ـ 86). در نحو پیرو مکتب کوفه بود و از علمای بنام آن مکتب بهشمار میرفت (زبیدی، همانجا؛ خطیب بغدادی، ج10، ص 85). او با اتخاذ شیوههایی از مکتب بصره، این دو مکتب را باهم آمیخت و در هر دو مکتب تبحر یافت (ابنندیم، همانجا؛ قفطی، ج 2، ص 22). وی به کوفه سفر کرد و در آنجا به تدریس کتاب الادغام ابوزکریا یحیی فرّاء* (متوفی 207) پرداخت (خطیب بغدادی، ج10، ص 85ـ86).حامض فردی متدین و معتمد بود و در نگارش و ضبط مطالب، بسیار دقت داشت (ابنندیم، ص 87؛ خطیب بغدادی، ج10، ص 85). از شاگردان وی، ابوعمر محمدبن عبدالواحد الزاهد معروف به غلام ثعلب* (متوفی 345) و ابوجعفراحمدبن یعقوببن یوسف اصفهانی معروف به برزویه (بزرویه) بودند (خطیب بغدادی، همانجا).تندخویی وی مانع از آن شد که حتی به او اجازه دهند بر جنازه استادش نماز بخواند و به سبب همین تندخویی او را حامض (ترشروی) لقب دادند (زبیدی، همانجا؛ سیوطی، ج 1، ص 601). وی بخیل نیز بود، چنانکه به ابنفاتک معتضدی/ ابوفاتک مقتدری سفارش کرده بود که مکتوباتش به دست کسی از اهل علم نرسد (زبیدی، همانجا؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 406).حامض در زمان خلافت مقتدر عباسی، در 25 ذیحجّه 305 درگذشت و در باب التِّبْن (محلهای در بغداد) دفن شد (زبیدی، همانجا؛ یاقوت حموی، ج 11، ص 255).حامض کتابهایی تألیف کرده بود با عناوین خلقالانسان، النبات، الوحوش، مختصرالنحو، غریب الحدیث، السَّبق و النِّضال، و ما یذکَّر و یوُنَّث من الانسان و اللباس (ابنندیم؛ خطیب بغدادی، همانجاها؛ زرکلی، ج 3، ص 132).منابع : ابنخلّکان؛ ابنندیم (تهران)؛ خطیب بغدادی؛ محمدبن حسن زبیدی، طبقات النحویین و اللغویین، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره 1373/1954؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1999؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، بغیة الوعاة فی طبقات اللغویین و النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره 1384؛ علیبن یوسف قفطی، انباه الرواة علی انباه النحاة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج 2، قاهره 1371/1952؛ یاقوت حموی، معجمالادباء، بیروت 1400/1980.