تحویل(1) ، اصطلاحینجومیبهمعنایمنتقلشدننقطهایدر آسماناز آخر برجیبهآغاز برجدیگر در جهتتوالیبروج؛ نیز اصطلاحیدر ریاضیاتدورةاسلامی. در نجوماگر انتقالمذکور در خلافتوالیبروجباشد، بهآن«عکستحویل» میگویند. نقطهایکهمنتقلمیشود، میتواند مرکز یکسیاره، ماه، خورشید یا گرههایمداریماهیا اوجو گرههایمداری سیاراتباشد. ثبتزمانتحویلِ نقاطِ اوجو گرههایمداریسیاراتدر تقویمهاینجومیمعمولنبودهاست(گنابادی، 1282، بابهفتم).در نجومدورةاسلامی، مهمترینمصداقتحویلرا انتقالخورشید از برجحوتبهحملمیدانستهاند و آنرا با نامهایتحویلسال(سنه)، تحویلسالعالم، تحویلحملو حلولسالنامیدهاند. لحظةورود خورشید بهحملرا ساعتتحویلمینامند (قمی، ص 208؛ ابوریحانبیرونی، 1362ش، ص؛ نفیسی، ذیلواژه) کهدر اینلحظه، سالجدید شمسیآغاز میشود. در نجومدورةاسلامی، تحویلخورشید بهبرجهایحملو میزانبهجهتبرابریطولشبو روز در اینهنگام، تحویلخورشید بهسرطانبهدلیلدرازترینروز و کوتاهترینشبدر اینهنگامو تحویلخورشید بهجدیبهدلیلکوتاهترینروز و درازترینشبدر اینهنگام، اهمیتداشتهاست(نصیرالدینطوسی، فصلیازدهم).در شرحزیجالغبیگآمدهاستکهبرخیمنجمان، هرگونه جابجاییسیاراترا صرفنظر از تغییر مکاناز برجیبهبرجدیگر، تحویلنامیدهاند ( رجوع کنید به بیرجندی، گ 264 ر). در نجومدورةاسلامی، تحویلماهاز برجیبهبرجدیگر را بیشتر «انتقال» نامیدهاند (گنابادی، 1282، همانجا؛ تهانوی، ج 1، ص 393).ابوریحان بیرونی(1362ش، ص) در بیانقرانمشتریو زحلــ کهبیستسالیکبار رخمیدهد ــ تعبیر دیگریاز تحویلرا بیانمیکند. او دوازدهبرجرا بهچهار مثلث(چهار دستةسهتایی) تقسیمکرده، تغییر مکانقرانها را از یکمثلثبهمثلثدیگر، «قرانِ میانه»، «انتقالممرّ» یا «تحویلممرّ» نامیدهاست، کههر 240 سالیکبار رخمیدهد (شکل). در احکامنجوم، تحویلسالموالید (تحویلسنیموالید، تحویلمولود) اهمیتدارد و بدینمعناستکهخورشید بهنقطهایاز دایرةالبروجبرسد کههنگامتولد فرد موردنظر باشد. طالعبینانبا محاسبةزمانآن، طالعتحویلآنسال(موالید) را برایفرد مشخصمیکردهاند ( رجوع کنید به شهمردانبنابیالخیر، ص 255؛ ابوریحانبیرونی، ص). در کتابالفهرستابنندیمدستکمنامچهاردهکتابمتعلقبهاوایلدورةعباسیآوردهشدهاستکهعنوانشانیکیاز دو اصطلاح«تحویلسنیالموالید» یا «تحویلسنه» است(کندی، ص).در گذشته، احکامیانبرایبهدستآوردناحکامنجومهر فصلسال، زمانتحویلخورشید را بهبرجآغازینآنفصلدرنظر میگرفتند. برایمثال، مبنایاحکامفصلبهار، هنگامرسیدنخورشید بهبرجحمل، و مبنایاحکامفصلتابستان، هنگامرسیدنخورشید بهبرجسرطانبود. البتهبرخیمنجماناینکار را برایورود خورشید بههر برجیانجاممیدادهاند (ابوریحانبیرونی، 1373ـ 1375، ج، ص؛ گنابادی، 1282، بابچهاردهم). در تنبیهاتالمنجمین، بخشهاییبهاحکامتحویلاجرامآسمانیاختصاصدارد (گنابادی، 1284، صـ 218).در نجومدورةاسلامیبرایاستخراجاحکامتحویلخورشید (بویژهدر آغاز سالشمسی) و دیگر اجرامآسمانی، محاسبةزمانتحویل آنها اهمیتداشتهاست. بیرونیبرایمحاسبةوقتتحویلخورشید (سالموالید و سالعالم) سهروشعرضهکردهاست: در روشاول، موقعیتخورشید را نسبتبهنصفالنهار ناظر، در روزیکهتحویلرخمیدهد، بهدستمیآورد. بدیهیاستهنگامیکهخورشید بر نصفالنهار ناظر قرار میگیرد، الزاماً لحظةتحویلآننیست. سپسبا روشتکرار، زمانیاز شبانهروز را کهخورشید بهنقطةتحویلمیرسد، دقیقتر محاسبهمیکند. بیرونیدر روشدوم، با محاسبهو تصحیحموضعاوجخورشید کهبهدلیلحرکتتقویمیزمینتغییر میکند، وقتتحویلرا دقیقتر بهدستمیآورد. او در روشسومکهروشیتقریبیاست، مقدار کسریسالشمسییعنی2406ر0 روز را ــ کهمعادلْ86 و َ41 و ً18 تغییر در درجةطالعتحویلاستــ بر درجةطالعسالپیشکهاز زیجاستخراجمیشود، میافزاید (1373ـ 1375، ج 3، صـ 1419). در زیجالغبیگ(صـ403) در روش محاسبةساعتتحویلسیارات، آمدهاستکهاگر تحویلدر ظهر روز موردنظر واقعشود، ساعتظهر (تعداد ساعاتگذشتهاز آغاز روز) ساعتآنتحویلاست، و اگر در ظهر روز موردنظر نباشد، بُعد سیارهرا از موضعتحویلدر اولینظهر قبلیا بعد از تحویلاندازهمیگیرند و ساعتتحویلبهدستمیآید.در تقویمیزدگردی، تحویلسالبر آغاز بهار تثبیتنشدهبود، تا اینکهبهفرمانسلطانجلالالدینملکشاهسلجوقی، آغاز سال، هنگامتحویلخورشید از برجحوتبهحمل(گذر مرکز قرصخورشید از نقطةاعتدالبهاری) اعلامگردید (خازنی، گ2 پ). برایتثبیتدایمینخستینروز سالبر نخستینروز بهار، از قاعدة«نوروز تحویلیتقویمسلطانی» استفادهمیشد. بر طبقاینقاعده، نخستینروز سالروزیبود کهتحویلسال، پیشاز رسیدنخورشید بهنصفالنهار رصدگاه یا نصفالنهار مبنا، در آنروز صورتگیرد، مشروطبر اینکهدر روز قبل، خورشید پیشاز عبور از نصفالنهار در برجحوتبودهباشد ( رجوع کنید بهصیاد، ص).در تقویمهجریشمسیِ برجیــ کهمبنایتقویمهجریشمسیامروزیاست( رجوع کنید به تقویم* ) ــ بهلحاظعلمی، تحویلسالرا لحظةعبور مرکز قرصخورشید از نقطةاعتدالبهاری(محلتلاقیدایرةالبروجبا اِستوایسماوی) درنظر میگیرند ( رجوع کنید به صیاد، ص). در هر سال، خورشید با گذر از ایننقطه، از بخشجنوبیکرةآسمانبهبخششمالیآنوارد میشود ( ) فرهنگنجوم( ، ذیل"vernal equinox" ؛ نیز رجوع کنید به شکل 2). در تقویمهایقدیمی، لحظةتحویلسالرا لحظةرسیدنخورشید بهآغاز برجحملمینوشتند، اما در آنتقویمها نیز منظور از برجحمل، نهابتدایصورتفلکیحمل، بلکهنقطةاعتدالبهاریبودهاست.در تقویمهجریشمسیِ برجیقاعدةتعییناولینروز سالمانند تقویمسلطانیاست(صیاد، صـ113). در تقویمهجریشمسیامروزینیز مبنایتحویلسالتغییر نکردهاست، اما زمانعبور خورشید را از نصفالنهار رسمیایران(5ر52 درجةشرقی) محاسبهمیکنند. در اینصورت، دو حالتممکناسترویدهد: اگر لحظةتحویلسال، بینبعدازظهر سیصد و شصتو پنجمینروز و قبلاز ظهر روز بعد رخدهد، سالسپریشدهرا عادی(365 روزه) درنظر میگیرند و روز بعد، آغاز سالجدید بهشمار میآید (همان، ص 115)؛ اگر لحظةتحویلسال، در بعدازظهر سیصد و شصتو ششمین روز سالواقعشود، سالسپریشدهرا کبیسهمیدانند و روز بعد را آغاز سالنو در نظر میگیرند (همانجا).مدتمتوسطمیاندو عبور متوالیخورشید از نقطةاعتدالبهاری، 24219ر 365 روز (یا 365 روز و 5 ساعتو 48 دقیقهو 46 ثانیه) است، کهآنرا طولسالاعتدالینیز مینامند (میتون، ص، جدول). بر اساسمحاسبات، از سال1341 تا 1375 شمدتزمانسالاعتدالیبین365 روز و 5 ساعتو 41 دقیقه(کمینه) تا 365 روز و 5 ساعتو 55 دقیقه(بیشینه) تغییر کردهاست(صیاد، ص 115، 117، نمودار 1). اینتغییر بهسببتأثیر گذاشتنخورشید و ماهبر زمینرخمیدهد ( ) فرهنگنجوم( ، ذیل"nutation" ).امروزهبهکمکرایانهمیتوانلحظةرسیدنخورشید را بهنقطةاعتدالبهاری، با دقتبسیار زیاد محاسبهکرد. در اینلحظه، مختصاتدایرةالبروجی(طولو عرضدایرةالبروجی) خورشید صفرمیشود. برایمحاسبةرایانهایزمانگذر خورشید از نقاطاعتدالها (بهاریو پاییزی) و انقلابها (تابستانیو زمستانی) با دقت24 ثانیةزمانی، باید طولدایرةالبروجیخورشید را با دقتیکثانیةکمانیمحاسبهکرد (میوس، ص 168).اصطلاحتحویلدر ریاضیاتدورةاسلامیبهمعنایتبدیلیککسر بهکسرهاییبا صورتو مخرجمتفاوتبودهاست، با اینشرطکهنسبتهایآنها مساویباقیبماند، مانند تحویلکسر612 به12 (غیاثالدین، ص 98؛ تهانوی، ج 1، ص).منابع: ابوریحان بیرونی، کتابالتفهیملاوائلصناعةالتنجیم، چاپجلالالدینهمائی، تهران1362ش؛ همو، کتابالقانونالمسعودی، حیدرآباد دکن1373ـ 1375/ 1954ـ1956؛ الغبیگ، زیجالغبیگ، چاپسدیو، پاریس1847؛ عبدالعلیبنمحمد بیرجندی، شرحزیجالغبیگ، نسخةخطیکتابخانةمدرسةعالیشهید مطهری، ش 680؛ محمداعلیبنعلیتهانوی، موسوعةکشّافاصطلاحاتالفنونو العلوم، چاپرفیقالعجمو علیدحروج، بیروت1996؛ عبدالرحمانخازنی، زیجمعتبر سنجری، نسخةخطیکتابخانةمدرسةعالیشهید مطهری، ش 682؛ شهمردانبنابیالخیر، روضةالمنجمین، چاپعکسیاز روینسخةخطیکتابخانةملک، با مقدمهو فهرستها و اصطلاحاتنجومیاز جلیلاخوانزنجانی، تهران1368ش؛ محمدرضا صیاد، «پیدایشو سیر تحولتقویمهجریشمسی»، میراثجاویدان، سال، شو 4 (پاییز و زمستان1375)؛ جمشیدبنمسعود غیاثالدین، مفتاحالحساب، چاپاحمدسعید دمرداشو محمد حمدیحفنیشیخ، قاهره?] 1967 [ ؛ حسنبنعلیقمی، ترجمةالمدخلالیعلماحکامالنجوم: تألیفبهسال365 ه ق، از مترجمیناشناخته، چاپجلیلاخوانزنجانی، تهران1375ش؛ ادوارد استوارتکندی، پژوهشیدر زیجهایدورة اسلامی، ترجمةمحمد باقری، تهران1374ش؛ مظفربنمحمدقاسمگنابادی، تنبیهاتالمنجمین، چاپسنگی] ایران[ 1284؛ همو، شرحبیستبابملامظفر (در بارةرسالةبیستبابدر معرفتتقویماثر عبدالعلیبنمحمد بیرجندی)، چاپسنگی، ] بیجا [ 1282؛ محمدبنمحمدنصیرالدینطوسی، کتابسیفصل، چاپسنگیتهران1330؛ علیاکبر نفیسی، فرهنگنفیسی، تهران1355ش؛A Dictionary of astronomy , ed. Ian Ridpath, Oxford: Oxford University Press, 1997; Jean Meeus, Astronomical algorithms , Richmond, Virg. 1991; Jacqueline Mitton, A concise dictionary of astronomy , Oxford 1991.
جوزا (جوزاء، در فارسی: دو پیکر)، از صورتهای فلکی نیمکره شمالی آسمان و سومین برج از برجهای دوازدهگانه.این صورت فلکی از دیرباز، در تمدنهای گوناگون به شکل دو مرد جوان یا دو کودک ایستاده و دست در گردن یکدیگر نهاده یا سوار بر اسب و گاه به شکل دو طاووس وصف و تصویر شده است (صوفی، ص 214؛ ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص 90؛ آلن ، ص 224؛ برنم ، ج 1، ص 914ـ 915؛ نیز رجوع کنید به تصویر 1). کلدانیها و فنیقیها جوزا را به صورت دو کودک تصویر میکردند که ارابهران* و بزغالههایش را تعقیب میکنند (آلن، همانجا). در برخی اسطورههای یونان باستان، این دو کودک پسران خدایانی به نام لدا و زئوس بودند و به نقل برخی دیگر، خدایی به نام آپولو از آنها حمایت میکرد، چنان که در برخی نقشههای ستارهای قدیم این دو با آپولو و هرکول ترسیم شدهاند. در برخی اسطورهها، که این دو به صورت دو جوان وصف شدهاند، پولوکس (در یونانی باستان: پولوکز، یکی از آنها) فناناپذیر است و به تناوب، جایگاه آسمانی خود را با برادرش کاستور عوض میکند (برنم، ج 1، ص 914). بنا بر اسطورههای یونانی و رومی، زئوس به پاس عشق و محبت فراوان این دو برادر به هم، آنها را در آسمان کنار هم قرار داد (آلن؛ برنم، همانجاها؛ گیران، ص190). تصویر این صورت فلکی به صورت دو پسر یا دو مرد جوان یا دو اسبسوار در کنار هم بر سکههای یونان و روم باستان نقش بسته است (همان، ج 1، ص 912).جوزا را در هند باستان آشوینز، به معنای مردان اسبسوار، مینامیدند(آلن، ص 223). یونانیها این صورت فلکی را با نام (((( (( ( Didymoi، به معنای دوقلوها) میشناختند که بعدها به صورت Gemini، به همین معنی، به لاتینی راه یافت (روم، ص 89 ـ90؛ آلن، همانجا).در باره وجه تسمیه جوزا در منابع عربی آمده است که «جوزِ» (مغز، لفظاً به معنای گردو) هر چیز در وسط آن چیز است و این صورت در میان آسمان واقع است (گنابادی، باب سوم). احتمالاً مقصود از میان آسمان، موقعیت صورت فلکی جوزا در میان دو نقطه اعتدال بهاری و پاییزی بوده است. از دیگر نامهای این صورت فلکی در دوره اسلامی، توأمان/ توأمین (دوقلوها) و در فارسی دو پیکر (در پهلوی: دوپهیکر)، برگرفته از نام یونانی آن، بود (ابوریحان بیرونی، 1362ش، ص97؛ مکنزی، ص 26؛ بندهش، ص 43، 57).عربهای قدیم صورت فلکی شکارچی را ــ که یونانیها اُریون میخواندند ــ هم جوزا مینامیدند، ولی بعدها نام جبار را برای آن بهکار بردند و نام جوزا به توأمان اختصاص یافت؛ البته در دوره اسلامی هم گاهی جوزا نام دیگر جبار دانسته شده است (ابنقتیبه، ص 45، قس ص120؛ صوفی، ص 321؛ ابوریحان بیرونی، 1362 ش، ص91). چون در ادبیات فارسی هم نام جوزا برای هر دو صورت فلکی جوزا و جبار بهکار رفته، تشخیص دادن آنها در برخی موارد دشوار است. معمولاً در مواردی که جوزا با کمربند یا کمردار وصف شده، منظور جبار است و هر جا در کنار دیگر بروج یا در معانی مرتبط با دو پیکر آمده منظور جوزاست (برای مثالهای منظوم رجوع کنید به مصفّی، ذیل مادّه؛ نیز رجوع کنید به جبار*).بطلمیوس، منجم یونان باستان، برای جوزا هجده ستاره اصلی بر شمرده که قدرهای آنها چنین است: دو ستاره از قدر دوم، پنج ستاره از قدر سوم، نُه ستاره از قدر چهارم و دو ستاره از قدر پنجم (ص 364ـ 365). عبدالرحمان صوفی، اخترشناس مشهور دوره اسلامی، نیز تعداد ستارگان اصلی جوزا را مانند بطلمیوس ذکر کرده، اما بر اساس رصدهایش، ستارگان قدر سوم را شش عدد و ستارگان قدر چهارم را هشت عدد ثبت کرده است (ص 215). بطلمیوس (ص 365)، افزون بر ستارههای اصلی، هفت ستاره (سه تا از قدر چهارم، چهار تا از قدر پنجم) را خارج از طرح اصلی جوزا وصف کرده است. صوفی نیز این هفت ستاره را بر شمرده و قدر دو تا از آنها را متفاوت با بطلمیوس آورده است (صوفی، همانجا؛ قس بطلمیوس، همانجا). ابوریحان بیرونی در قانون مسعودی (ج 3، ص 1062ـ1064) فهرست قدرهای ستارگان جوزا را، بر اساس نظر بطلمیوس و صوفی، کنار هم آورده و باهم مقایسه کرده است. نصیرالدین طوسی در ترجمه صورالکواکب ( رجوع کنید به صوفی، ص 157)، در ستونی که خود افزوده، ستارگان جوزا را عمدتاً از مزاج زحل و عطارد ذکر کرده است.صوفی، علاوه بر توضیح اختلافاتی که در قدرها با بطلمیوس داشته، در مواردی به مختصات برخی ستارگان جوزا از دید بطلمیوس انتقاد کرده و آنها را صحیح ندانسته است (ص 204ـ 205، 208ـ209). در میان ستارگان جوزا، دو ستاره در جایگاه سر دو قلوها اهمیت بیشتری داشتهاند. یونانیان باستان این دو را به ترتیب آپولو و پولوکز مینامیدند. بعدها ستاره اول به کاستور (مرد اسبسوار) و دومی به پولوکس (مشتزن) تغییر نام یافت (آلن، ص230، 233؛ برنم، ج 1، ص 912، 921). ابوریحان بیرونی (1362 ش، ص 103ـ104) در توصیف برخی صورتهای فلکی نزد عرب قدیم نوشته است که آنها یک صورت فلکی به شکل شیری بزرگ داشتند که ستارگان آن متشکل از چندین صورت نزد یونانیان بود. یکی از بازوان این شیر از دو ستاره سرِجوزا با نام ذراع مبسوطه، به معنای بازوی گشاده و دیگری از دو ستاره کلب اصغر (سگ کوچک) با نام ذراع مقبوضه، به معنای بازوی جمع شده تشکیل میشد. بعدها در نجوم دوره اسلامی، همچنان عبارت ذراع مبسوطه را برای ستارگان سر جوزا به کار میبردند (صوفی، ص 214). صوفی (ص 209ـ 211) هم، ضمن شرح مفصّلی، روایتهای آشفته عربها را در نامگذاری ذراع مبسوطه و مقبوضه بیان کرده و با استدلالهایی تأکید کرده که ذراع مبسوطه دو ستاره سرِ جوزاست. ظاهراً در سدههای پیشین، برخی به نادرست ستاره شعرای شامی، از صورت فلکی کلب اصغر، را جزء ذراع مبسوطه میدانستند ( رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 47ـ 49). بر اساس این توصیف، اعراب قدیم کاستور را مقدّم الذِراعین مینامیدند. بعدها در نجوم دوره اسلامی (تا به امروز)، عموماً کاستور را رأسالتوأم المقدّم و پولوکس را رأس التوأم المؤخر/ التالی (بهترتیب، سر دوقلوی پیشین و پسین) نامیدند (رجوع کنید به صوفی، ص 203؛ شهمردانبن ابیالخیر، ص 453ـ 454). به نوشته صوفی (همانجا)، رأسالتوأم المقدّم را بر اسطرلاب رسم میکردند.دو ستاره هفدهم و هجدهم جوزا ( (( و ((() با نام هَنْعَه (احتمالاً به معنای علامتی بر گردن شتر) و دو ستاره سرِ جوزا اختصاراً با نام ذراع، به ترتیب، منازل ششم و هفتم ماه نزد اعراب قدیم بودند (صوفی، ص 211؛ شهمردانبن ابیالخیر، ص 454). همچنین اعراب بخشهایی از صورت فلکی جوزا را به صورت حیوانات یا اشیا تصور میکردند، چنان که به نوشته صوفی (همانجا)، ستارگان چهاردهم و پانزدهم و شانزدهم جوزا ( (( و (( و (() را بَخاتی (مفرد آن: بُخت، نام گونهای شتر؛ قس کونیچ و اسمارت، ص 39: تَحایی ؟) و سه ستاره قدر پنجم را که در امتداد ستاره 18ـ جوزا (به سوی مغرب و جنوب به شکل کمانی) قرار داشتند، کمان جوزا مینامیدند (صوفی، ص 212).پس از آشنایی اروپاییان با نجوم اسلامی، نامهای عربی برخی ستارههای جوزا به لاتینی راه یافت؛ چنان که Alhena، بر گرفته از هنعه، عموماً برای ((ـ جوزا و در مواردی برای (( ، ((( ، (( و ((( هم بهکار میرفت. همچنین نامهای ذراعالاسد المبسوطه و ذراع الاسد المقبوضه به صورتهای لاتینی Mebsuta و Mekbuda ، بهترتیب، برای ستارگان (( و (( به کار میرفت. احتمالاً چون در متون کهن عربی در باره ستارگان تشکیلدهنده بازوهای شیر آسمانی اتفاقنظر نبوده، اسامی مذکور در لاتینی به دلخواه به دو ستاره جوزا اطلاق شده است (کونیچ و اسمارت، ص 38).در منابع احکام نجومی دوره اسلامی، جوزا برجی گرم، مرطوب، هوایی، مذکر، نَهاری (روزی)، مغربی، خانه عطارد و منسوب به بزرگان بوده است (مسعودی مروزی، ص 34، 75؛ قمی، ص 39ـ40). همچنین از دو ستاره پرنور آن، یعنی رأسالتوأم المقدّم و رأسالتوأم المؤخر، اولی از طبیعت عطارد بود و دومی از طبیعت مریخ (قمی، ص 49).در نجوم جدید، صورت فلکی جوزا با صورتهای ارابهران، سرطان، کلب اصغر، سیاهگوش، تکشاخ، جبار و ثور هممرز است ( رجوع کنید به تصویر 2). این صورت فلکی در محدوده مِیل ْ35+ تا ْ10+ و بُعد 5 ساعت و 57 دقیقه تا 8 ساعت و 6 دقیقه قرار دارد و با مساحت 76ر513 درجه مربع، 245ر1% از مساحت کل آسمان را میپوشاند. جوزا 47 ستاره درخشانتر از قدر 5ر5 دارد (بکیچ، ص 210).ستاره پولوکس، اگرچه با نماد (بهلحاظ ظاهری، دومین ستاره درخشان جوزا) شناخته میشود، اما با قدر ظاهری 16ر1 نورانیترین ستاره این صورت فلکی است و از کاستور، با نماد ((و قدر 59ر1، درخشانتر است. احتمالاً درخشندگی ظاهری کاستور در سدههای گذشته بیش از پولوکس بوده است. این نیز گفتنی است که کاستور، بهسبب آبیرنگ بودن، در عکاسی نجومی نورانیتر از پولوکس ثبت میشود (برنم، ج 1، ص 912ـ913، 921). کاستور با چشم غیرمسلح بهصورت تک ستاره دیده میشود، اما امروزه مشخص شده که این ستاره از مجموعه شش ستاره تشکیل شده است که در آسمان کنار همدیگرند و بهلحاظ گرانشی برهم تأثیر دارند (بکیچ، همانجا). برحسب اتفاق، مکان کشف دو سیاره از منظومه شمسی با استفاده از تلسکوپ در جوزا بود. فردریک ویلیام هرشل، اخترشناس انگلیسی، در 1195/1781 سیاره اورانوس را در نزدیکی ستاره ((ـ جوزا و کلاید ویلیام تومباو، اخترشناس امریکایی، در 1308 ش/1930 سیاره پلوتو را در نزدیکی ستاره (( ـ جوزا کشف کردند (همانجا).کانون بارش شهابی جوزایی که جزء سه بارش شهابی مهم سالانه است در صورت فلکی جوزا قرار دارد. هر سال در حوالی 22 آذر، رصدکنندگان در بهترین شرایط، در هر ساعت، حدود صد شهاب در این بارش مشاهده میکنند ( ( فرهنگ نجوم )، ذیل "Geminid meteors" ).منابع: ابنقتیبه، کتابالانواء، حیدرآباد، دکن 1375/1956؛ ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362 ش؛ همو، کتاب القانونالمسعودی، حیدرآباد، دکن 1373ـ 1375/ 1954ـ1956؛ بندهش، [گردآوری] فرنبغدادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369 ش؛ شهمردانبن ابیالخیر، روضه المنجمین، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه ملک، با مقدمه و فهرستها و اصطلاحات نجومی از جلیل اخوان زنجانی، تهران 1368 ش؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی، کتاب صورالکواکب، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه بودلیان، ش 144. Marsh ، فرانکفورت 1406/1986؛ همو، ترجمه صورالکواکب عبدالرحمن صوفی، به قلم نصیرالدین طوسی، چاپ معزالدین مهدوی، تهران 1351 ش؛حسنبن علی قمی، ترجمه المدخل الی علم احکام النجوم: تألیف به سال 365 ه ق، از مترجمی ناشناخته، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1375 ش؛ مظفربن محمدقاسم گنابادی، شرح بیست باب ملامظفر(در باره رساله بیست باب در معرفت تقویم اثر عبدالعلیبن محمد بیرجندی)، چاپ سنگی [بیجا] 1276؛ محمدبن مسعود مسعودی مروزی، مجمع الاحکام ، چاپ علی حصوری، تهران 1379 ش؛ ابوالفضل مصفّی، فرهنگ اصطلاحات نجومی ، تهران 1366 ش؛Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning , New York 1963; Michael E. Bakich, The Cambridge guide to the constellations , Cambridge 1995; Robert Burnham Jr., Burnham's celestial handbook: an observer's guide to the universe beyond the solar system , New York 1978; A Dictionary of astronomy , ed. Ian Ridpath, Oxford: Oxford University Press, 1997; Felix Guirand, "Greek mythology", in New Larousse encyclopedia of mythology , London: Hamlyn, 1981; Paul Kunitzsch and Tim Smart, Short guide to modern star names and their derivations, Wiesbaden 1986; David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary , Oxford 1990; Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G. J. Toomer, London 1984; Adrian Room, Dictionary of astronomical names , London 1988.
حوّا و حَیَّه، دو صورت فلکی مجاور، واقع بر استوای سماوی. در آسمان حوّا به شکل مردی ایستاده تصور شده که با دو دست، ماری (حیّه) را گرفته است (صوفی، ص 125؛ ترجمه فارسی، ص 87؛ رجوع کنید به شکل 1). حوّا به معنای مارافسای (مارگیر) است (ابوریحان بیرونی، 1362ش، ص 92؛ مسعودی مروزی، ص 101). به نوشته ابوریحان بیرونی (همانجا)، از حیّه با عنوان حیّةالحوّاء (مارِ مارافسای) یاد کردهاند که سر و دنبالِ برآورده دارد و از سرِ مارافسای بلندتر است (نیز رجوع کنید به صوفی، ص 129).واژههای حوّا و حیّه در زبانهای سامی، از جمله عربی، ریشه مشترک دارند، چنان که حوّا در سریانی به صورت Hawoya و حیه در عبری Hawa و در سریانی Hewya آمده است (ابنمنظور، ذیل «حیا»؛ مشکور، ج 1، ص 205).در یونان باستان، حوّا را ( برای دیدن این کلمه به کتاب مراجعه کنید) مینامیدند که بعدها، به صورتهای Ophiuculus/Ophiultus/Ophiulcus به زبان لاتینی راه یافت و امروزه به صورت Ophiuchus در زبان انگلیسی به کار میرود (آلن، ص 298). حیّه را نیز (برای دیدن این کلمه به کتاب مراجعه کنید) مینامیدند که امروزه در زبان انگلیسی آن را Serpens مینامند (همان، ص 374).در نقوش پیش تاریخی مهر شکل، که از تپه گیان (در جنوبغرب نهاوند) به دست آمده است، پژوهشگران دو تصویر از پیکرههای شبه انسانی یافتهاند که هر کدام ماری را با دو دست گرفتهاند. به عقیده هارتنر (ص 734)، احتمالا این تصاویر، نخستین نمونه اشکال دو صورت فلکی حوّا و حیّهاند که منشأ آنها اسطورههای بینالنهرینی است. ریشه اسطورهای صورتهای فلکی حوّا و حیّه در یونان باستان هم روشن نیست، اما در بیشتر روایتها، اُفی اوکوس (حوّا) قهرمانی اسطورهای است که بر اژدها یا ماری بزرگ غلبه میکند (رجوع کنید به گریمال، ص 196). در روایتی دیگر، وی یکی از خدایان یونان باستان است که از کایرون مهارت شفابخشی میآموزد و در آسمان چنان تصویر میشود که ماری بر چوبدستی او حلقه زده است. نماد پزشکی جدید در غرب ظاهراً برگرفته از نماد اسطورهای این صورت فلکی است (بریدی، ص 159، به نقل از گریمال). این اسطورهها بر تصاویر ترسیم شده از این دو صورت در نجوم دوره اسلامی نیز تأثیر داشتهاند (رجوع کنید به صوفی، ص 137؛ شهمردانبن ابیالخیر، ص 444). به دلیل مجاورت این دو صورت فلکی در آسمان، و احتمالا به سبب وجود اسطورههایی با ریشه مشترک درباره آنها، بطلمیوس* و به پیروی از وی، صوفی، منجم مشهور دوره اسلامی، این دو صورت فلکی را پی در پی وصف کرده و ستارگان آنها را در دو جدول متوالی آوردهاند (رجوع کنید به بطلمیوس، 1984، ص 354ـ356؛ صوفی، ص 139ـ 141). البته در برخی تمدنها، هر دو را یک صورت فلکی و گاهی ستارگان یکی را جزو دیگری فرض کردهاند (آلن، ص 297).بطلمیوس (1984، ص 354ـ355) 24 ستاره را در طرح اصلی حوّا و پنج ستاره را در حواشی و خارج از صورت حوّا برشمرده و قدرهای 24 ستاره اصلی آن را چنین وصف کرده است: پنج تا از قدر سوم، سیزده تا از قدر چهارم و شش تا از قدر پنجم. همچنین حیّه را شامل هجده ستاره دانسته است: پنج تا از قدر سوم، دوازده تا از قدر چهارم و یکی از قدر پنجم. صوفی (ص 139ـ141) نیز تعداد ستارگان حوّا و حیّه را مانند بطلمیوس برشمرده، اما براساس رصدهای خود، ستارگان حوّا و حیّه را در قدرهای متفاوتی ردهبندی کرده است، چنان که حوّا را شامل شش ستاره از قدر سوم، نُه تا از قدر چهارم، نُه تا از قدر پنجم و حیّه را شامل پنج ستاره از قدر سوم، یازده تا از قدر چهارم و دو تا از قدر پنجم دانسته است. ابوریحان بیرونی (1373ـ1375، ج 3، ص 1041ـ 1045) نیز در جدولِ ستارگانِ حوّا و حیّه، قدرهای آنها را از دید بطلمیوس و صوفی مقایسه کرده است. به نوشته صوفی (ص 125، 137)، ستاره اول حوّا را رأسالحوّا یا راعی (شُبان) مینامیدند و بر صفحه اسطرلاب رسم میکردند. این ستاره به همراه دو ستاره نَسْرِ واقع و نسرطایر (به ترتیب نورانیترین ستارگان دو صورت فَلکی شَلیاق* و عُقاب*) رأسهای مثلثی تقریباً متساویالساقین را میسازند (همان، ص 125؛ ترجمه فارسی، ص 87) که رأسالحوّا در رأس غربی آن قرار میگیرد. از ستارگان حیّه، فقط ستاره عُنُقالحیّه (واقع بر گردن مار، حیّه) را، که نورانیتر است، بر اسطرلاب رسم میکردند (صوفی، ص 131). به نوشته صوفی (ص 134)، عربهای قدیم ستاره چهارم واقع بر گردنِ مار و ستاره سوم میان چشم و گوش را به همراه رشته ستارگان واقع بر مَنکِب (کتف)، عَضُد (بازو) و مِرفَق (آرنج) راستِ جاثی*، نَسَق شامی مینامیدند. افزون بر این، گروه دیگری از ستارگان ردیفِ هم، شامل هفتم تا دهم حیّه، به همراه ستارگان هفتم و هشتم حوا ، که بر دست چپاند، یعنی در موضعی که مرد مار را گرفته است، و در ادامه ستاره دوازدهم حیّه (در نقشههای امروزی این ستاره در زمره ستارگان حوّاست و با نام v- حوّا شناخته می شود) و نهایتاً ستارگان حوّا را که به چهار ستاره مجتمع در پای حوّا میرسند، جملگی «نَسَقیمانی» مینامیدند (همانجا). بهنوشته صوفی (همانجا)، وجه تسمیه نَسَق شامی این است که ستارگان آن در ناحیهای از افق که جانب شام را نشان میدهد غروب میکنند و موضع غروب ستارگان آن دیگری، جانب یمن را نشان میدهد. البته صوفی درباره اینکه اعراب کدام ناحیه، قواعد مذکور را در جهتیابی وضع کرده بودند، سخن نگفته است، اما باتوجه به موضع غروب این دو گروه ستاره و موضع جغرافیایی شام و یمن، ساکنان مشرق عربستان و بخشی از حاشیه جنوبی و شمالی خلیجفارس میتوانستند از این نشانه در جهتیابی تقریبی بهره ببرند.همچنین بخشی از آسمان را که میان دو نَسَق قرار دارد، روضه و ستارگان کمنور میان دو نسق را اَغنام مینامیدند (همان، ص 134ـ135). درواقع، روضه محدودهای از صورتهای فلکی حوا، حیه، جاثی و شلیاق را دربر میگرفت.از جلوههای باشکوه آسمان شبهای تابستان، بخشی از نوار راه کاهکشان (راه شیری) است که از صورت فلکی دَجاجَه تا قوس گسترده است. این بخش از جنوب حوّا نیز میگذرد (برنم، ج 2، ص 1264ـ1267). بطلمیوس (1984، ص 403ـ 404) طرح نوار راه کاهکشان را در دو صورت فلکی حوّا و حیّه وصف کرده است. او (1984، ص 304) و صوفی (ص 134) در نقلی جالب توجه، به دو پاره بودن راه کاهکشان در دُم مار اشاره کردهاند. همچنین صوفی (همانجا) بهوجود ستارگان کمفروغ در میان دو بخش آن توجه داده است.در نقشههای قدیمی بخشی از پیکر مار (حیّه) در پشت مارگیر (حوّا) ترسیم میشد و ازاینرو در فاصلهای بین ستارگان دوازدهم و سیزدهم حیّه (حوّا و حیّه)، ستارگان دوازدهم و نوزدهم حوّا، متصور در پای مارگیر را ترسیم میکردند (رجوع کنید به همان، ص 138). این موضوع سبب شده است که حتی در نقشههای امروزی نیز صورت فلکی مار دو پاره ترسیم شود، چنان که بخش بزرگتر آن را، که در شرق حوّا واقع است، با نام سرِ مار و بخش غربی را با نام دُمِ مار میشناسند (رجوع کنید به )فرهنگ نجوم(، ذیل "Serpens"؛ نیز رجوع کنید به شکل 2). نام عربی برخی ستارگان حوّا و حیّه به لاتینی راه یافته است. مثلا، رأسالحوّا به صورت تحریف شده Rasalhague، یا حوّا به صورت Cebalrai، برگرفته از کلبالراعی، بهکار رفته است که البته این نام اخیر برای ستارگان – جاثی و 28، 29ـ قیفاووس نیز به کار میرفت. همچنین عُنُقالحیّه به صورت Unukalhai آمده است (کونیچ و اسمارت، ص 44، 54؛ برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به همان، ص 44ـ45، 54).نصیرالدین طوسی در ترجمه صورالکواکب صوفی (ص 96ـ 97)، در ستونی که خود افزوده، ستارگان حوّا را عموماً از مزاج زُحَل و زهره، و ستارگان حیّه را از مزاج زُحَل و مریخ دانسته است. ظاهراً وی در این طبقهبندی تحت تأثیر کتاب تترابیبلوس (در دوره اسلامی اربع مقالات) بطلمیوس بوده است (رجوع کنید به بطلمیوس، 1980، ص 55). با وجود این، به نظر میرسد کم نور بودن ستارگان این دو صورت فلکی سبب شده است که در احکام نجوم دوره اسلامی چندان مورد توجه قرار نگیرند.گرچه صورت فلکی حوّا در زمره بروج دوازدهگانه منطقةالبروج نیست، اما خورشید در مسیر حرکت ظاهری خود در آسمان درحدود 9 تا 26 آذر، در انتقال از صورت فلکی عقرب بهقوس از بخش جنوبی صورت فلکی حوّا میگذرد، چنانکه مکث خورشید در حوّا طولانیتر از مکث آن در صورت فلکی عقرب است (آلن، ص300). صورت فلکی حوّا با صور فلکی عقاب*، جاثی*، میزان*، قوس*، عقرب* و حیّه مرزمشترک دارد. در نجوم جدید، محدوده غربی ـ شرقی حوّا را از بُعد 15 ساعت و 58 دقیقه تا 18 ساعت و 42 دقیقه، و محدوده شمالی ـ جنوبی آن را از میل ْ14+ تا ْ30- در نظر میگیرند. حوّا 34ر948 درجه مربع (یعنی 299ر2%) از مساحت کل کره آسمان را میپوشاند (بکیچ، ص 252). صورت فلکی حیّه نیز با صور فلکی عقاب، عَوّاء*، اِکلیلشمالی*، جاثی، میزان*، حوّا*، قوس*، سهم* و سنبله* هممرز است. محدوده غربی ـ شرقی آن از بُعد 14 ساعت و 55 دقیقه تا 18 ساعت و 56 دقیقه، و محدوده شمالی ـ جنوبی آن از میل ْ 26 + تا ْ16- است. حیه 92ر 636 درجه مربع (یعنی 544ر1%) از مساحت آسمان را میپوشاند (همان، ص 286). در محدوده صورت فلکی حوّا، ستاره کمنوری به نام بارنارد سریعترین حرکت ویژه را در بین ستارگان آسمان دارد، زیرا از دید ناظر زمینی، مقدار جابهجایی موضع ستاره بارنارد بیشتر از دیگر ستارههاست، یعنی در هر 175 سال حدود نیم درجه (همان، ص 252؛ برنم، ج 2، ص 1251).منابع: ابنمنظور؛ ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعةالتنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362ش؛ همو، کتاب القانون المسعودی، حیدرآباد، دکن 1373ـ1375/ 1954ـ1956؛ شهمردانبن ابیالخیر، روضةالمنجمین، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه ملک، با مقدمه و فهرستها و اصطلاحات نجومی از جلیل اخوان زنجانی، تهران 1368ش؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی، کتاب صور الکواکب، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه بودلیان، ش 144Marsh.، فرانکفورت 1406/1986؛ همان: ترجمه صورالکواکب عبدالرحمن صوفی، به قلم نصیرالدین طوسی، چاپ معزالدین مهدوی، تهران 1351ش؛ محمدبن مسعود مسعودی مروزی، جهان دانش، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1382ش؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران 1357ش؛Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning, NewYork 1963; Michael E. Bakich, The Cambridge guide to the constellations, Cambridge 1995; Bernadette Brady, Brady's book of fixed stars, York Beach 1998; Robert Burnham Jr., Burnham's celestial handbook an observer's guide to the universe beyond the Solar System, New York 1978; A Dictionary of astronomy, ed. Ian Ridpath, Oxford: Oxford University Press, 1997; Pierre Grimal, Dictionnaire de la mythologie grecque et romaine, Paris 1986; Willy Hartner, "Old Iranian calendars", in The Cambridge history of Iran, vol.2, ed. Ilya Gershvithch, Cambridge 1985; Paul Kunitzsch and Tim Smart, Short guide to modern star names and their derivations, Wiesbaden 1986; Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G. J. Toomer, London 1984; idem, Tetrabiblos, edited and translated into English by F.E. Robins, London 1980.
حوت (ماهی)، از صورتهای فلکی منطقةالبروج و دوازدهمین برج از بروج دوازدهگانه.ستارگان حوت را به صورت دو ماهی تصور کردهاند که با دو رشته نخ فرضی و خمیده (یا به نوشته ابوریحان بیرونی، ص 91: خیطالکتان، یعنی رشته کتان) به هم متصل میشوند. یکی را ماهی مقدَّم (السَّمَکةالمتقدّمة) مینامیدند که در جنوب صورت فلکی فرس اعظم* واقع است و دیگری در جنوب ستارگان امرأةالمسلسلة* جای دارد (صوفی، 1406، ص 301؛ ترجمه فارسی، ص 221؛ مسعودیمروزی، 1382ش، ص 103؛ نیز رجوع کنید به شکل 1). در بندهش (ص 43) نیز از حوت با عنوان ماهی در زمره بروج دوازدهگانه یاد شده است. برخی پژوهشگران متشکل بودن حوت از دو ماهی را یادآور یک ماه کبیسه اضافی میدانند که هر شش سال یک بار در تقویم 360 روزه بابلی اعمال میشد. همچنین احتمال دارد نشان Й، که امروزه برای صورت فلکی حوت به کار میرود، نماد دو ماهی متصل به هم باشد (آلن، ص 337، 340).در اسطورههای یونانی هیولایی به نام تیفون به آفرودیت و پسر او آروس در کنار رودی حمله کرد. آن دو در آب فرو رفتند و به شکل دو ماهی درآمدند و به آسمان رفتند (مصفّی، ذیل مادّه؛ نیز رجوع کنید به مور، ذیل "Scutum/Serpens Cauda").عربهای قدیم حوت را سَمَکَتَیْن (دو ماهی) مینامیدند و آن را شامل دو رشته ستاره میدانستند (صوفی، همانجا). رشته ستارگان جنوبی آن که به سوی صور فلکی فرس اعظم و دلو گسترش داشت، صورت فلکی حوت امروزی بود و شاخه شمالی آن (السمکةالشمالیة) اغلب با ستارگان امرأةلمسلسلة آمیخته بود و با منطقةالبروج ارتباطی نداشت (ابوریحان بیرونی، ص 113؛ نیز رجوع کنید به آلن، ص 337ـ338). چنانکه صوفی (1406، ص 307) نیز توضیح ستارگان دو ماهی فرضی در پیکر امرأة المسلسلة را به بخش توصیف ستارگان امرأةالمسلمة ارجاع داده و در آنجا به تفصیل به باورهای مردم عرب درباره این ستارهها پرداخته است (نیز رجوع کنید به همان، ص170ـ173). ظاهراً در گذشته شاخه شمالی حوت، به سبب وجود آخرین منزلِ قمر در آن، از شاخه جنوبی اهمیت بیشتری داشته است (رجوع کنید به ابنقتیبه، ص 84ـ85).بطلمیوس (ص 379ـ381) 34 ستاره را در طرح اصلی صورت و چهار ستاره را خارج از طرح برشمرده است که قدر ستارههای اصلی چنین است: دو ستاره از قدر سوم، 22 تا از قدر چهارم، سه تا از قدر پنجم و هفت تا از قدر ششم. صوفی (1406، ص 311) نیز تعداد ستارگان حوت را مانند بطلمیوس برشمرده است، اما براساس رصدهایش تعداد آنها را در قدر چهارم یکی کمتر، در قدر پنجم دو تا بیشتر و در قدر ششم یکی کمتر از بطلمیوس ذکر کرده است.بهسبب دقیق نبودن بطلمیوس در تعیین طول دایرةالبروجی ستارگان سیویکم تا سیوچهارم حوت، امروزه پژوهشگران، به خصوص درباره اینکه دو ستاره سیویکم و سیوچهارم دقیقاً با کدام ستارهها در آسمان منطبقاند، اختلافنظر دارند (بطلمیوس، ص380ـ381، پانویس 57). جالب توجه آنکه صوفی (1406، ص 306ـ307) نیز طول و عرض دایرةالبروجی دو ستاره اخیر و دو ستاره بیستونهم و سیام را همراه با خطا دانسته است.همچنین صوفی (1406، ص 305) در مواردی، از ستارگان کمنوری در طرح صورتفلکی حوت یاد کردهاست که در فهرست بطلمیوس وجود ندارند، اما صوفی نیز در اثر خود آنها را به فهرست بطلمیوس نیفزوده است (برای اسامی امروزی آنها رجوع کنید به صوفی،1997، مقدمه شیلروپ،ص26).دو رشتهریسمان فرضی که دو ماهی را به هم متصل میکنند، یکی از ستاره نهم تا هجدهم حوت ادامه مییافت و دیگری شامل ستارههای بیستم تا بیستو سوم حوت بود (برای آگاهی از نامهای جدید این ستارگان رجوع کنید به بطلمیوس، ص 379ـ380، جدول، ستون نامهای جدید). ابرخس و بطلمیوس، ستاره اول حوت را ــ که امروزه با نام حوت شناخته میشود، بهسبب جایگاهش در اتصال میان دو ریسمان، «گره دو ماهی» یا «گره دو ریسمان» مینامیدند (رجوع کنید به همان، ص 380، جدول؛ نیز رجوع کنید به آلن، ص 342). بعدها این نام یونانی به عربی ترجمه شد و در دوره اسلامی به همین معنی، با نام «عقدالخَیْطَیْن»، بهکار میرفت (رجوع کنید به صوفی، 1406، ص310) و امروزه نام عربی به صورت Okda، گاهی در زبانهای اروپایی به کار میرود (رجوع کنید به بکیچ، ص 266). در نجوم دوره اسلامی ستاره امرأةالمسلسلة آخرین منزل از منازل بیستوهشت گانه قمر بود و آن را رشاء ]=ریسمان[ یا بطنالحوت مینامیدند (رجوع کنید به صوفی، 1406، ص 165؛ ابوریحان بیرونی، همانجا). به سبب آمیختگی ستارگان حوت و امرأةالمسلسلة، بعدها در لاتینی نام Alrescha، برگرفته از نام عربی آن (الرشاء)، به اشتباه به ستاره حوت اطلاق شد که امروزه این نام همچنان بهکار میرود (کونیچ و اسمارت، ص50). ابنقتیبه (ص 191ـ192) ضمن توضیح روش قبلهیابی با استفاده از منازل قمر و برخی صور فلکی، از کاربرد حوت نیز در اینباره یاد کرده است. در احکام نجوم دوره اسلامی، حوت برجی آبی، سرد و مرطوب و مؤنث به شمار میآمد (رجوع کنید به مسعودیمروزی، 1379ش، ص 45) و آن را، به همراه قوس، خانه مشتری میدانستند (همان، ص 75). بهسبب حرکت تقدیمی زمین، اکنون نقطه اعتدال بهاری از صورت حَمَل به منطقهای نسبتاً کمستاره در جنوب ستاره حوت منتقل شده است و تا حدود هشتصد سال دیگر نیز در حوت خواهد بود (آلن، ص 337؛ بکیچ، همانجا؛ نیز رجوع کنید به تقدیم اعتدالین*).نصیرالدینطوسی در ترجمه صورالکواکب صوفی، در ستونی که خود افزوده، بهلحاظ احکام نجومی، مزاجهایی برای ستارگان بخشهای گوناگون حوت بیان کرده (رجوع کنید به ص 227ـ 229)، که ظاهراً در اینباره تحتتأثیر آرای بطلمیوس در تترابیبلوس (در نجوم دوره اسلامی اربع مقالات) بوده است. در نجوم جدید، حوت با صورتهای فلکی امرأةالمسلسلة، دلو، حمل، قیطس، فرس اعظم و مثلث، هممرز است (رجوع کنید به شکل 2). این صورت فلکی با مساحت 42ر889 درجه مربع، 156ر2% از مساحت آسمان را میپوشاند. محدوده غربی ـ شرقی این صورت از بُعد 22 ساعت و 49 دقیقه تا 2 ساعت و 4 دقیقه، و محدوده شمالی ـ جنوبی آن از میل ْ33 + تا ْ7- را شامل میشود (بکیچ، همانجا).منابع: ابنقتیبه، کتابالانواء، حیدرآباد، دکن 1375/1956؛ ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362ش؛ بندهش، ]گردآوری[ فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی، کتاب صورالکواکب، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه بودلیان، ش 144Marsh.، فرانکفورت 1406/1986؛ همان: ترجمه صورالکواکب عبدالرحمن صوفی، به قلم نصیرالدین طوسی، چاپ معزالدین مهدوی، تهران 1351ش؛ محمدبن مسعود مسعودیمروزی، جهان دانش، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1382ش؛ همو، مجمعالاحکام، چاپ علی حصوری، تهران 1379ش؛ ابوالفضل مصفّی، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران 1366ش؛Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning, NewYork 1963; Michael E. Backich, The Cambridge guide to the constellations, Cambridge 1995; Paul Kunitzsch and Tim Smart, Short guide to modern star names and their derivations, Wiesbaden 1986; Patrick Moore, Guide to stars and planets, London 1993; Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G. J. Toomer, Princeton, N. J. 1998; Abd-al-Rahman Sufi, Description des etoiles fixes, traduction litterale de deux manuscrits arabes de la Bibliotheque royale de Copenhague et de la Bibliotheque imperiale de St. Petersbourg, avec des notes par H. C. F. C. Schjellerup, St. Petersbourg 1874, repr. in Islamic mathematics and astronomy, vol. 26, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfur am main: Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1997.
حوت جنوبی، از صورتهای فلکی نیمکره جنوبی آسمان. حوت جنوبی را به صورت ماهی کوچکی در جنوب صورت فلکی دلو* تصور کردهاند. سر ماهی به سوی مشرق و در نزدیکی ستاره چهل و دوم دلو قرار دارد و دنباله آن به سوی مغرب کشیده میشود (صوفی، 1406، ص 417؛ رجوع کنید به شکل 1). در فهرستهای قدیمی از صور فلکی نیمکره جنوبی آسمان، حوت جنوبی را آخرین صورت ذکر میکردند (رجوع کنید به بطلمیوس، ص 398ـ 399؛ ابوریحان بیرونی، ص 93ـ94).در نجوم یونانی و دوره اسلامی، مساحت صورت فلکی حوت جنوبی از مساحت امروزی آن گستردهتر بود و به سوی جنوب و غرب امتداد داشت. نکته جالب توجه این است که بطلمیوس (ص 399) شش ستاره را خارج از طرح صورت نام برده و صوفی (1406، ص 418) براساس طول و عرض دایرةالبروجی این ستارهها نتیجه گرفته است که آنها باید در جنوب ستارگان یازدهم و دوازدهم جدی باشند. صوفی (همانجا) براساس رصدهایش اظهار میدارد که در این ناحیه ستارگان کمنوری وجود دارند که قدر آنها با قدرهایی که بطلمیوس داده سازگار نیست (نیز رجوع کنید به الغبیگ، ص 432ـ433). تومر نیز در تطبیق ستارههای ذکر شده با آنچه که در آسمان مشاهده میشود تردید کرده و جز یک مورد همه را جزو ستارگان صورت فلکی میکروسکوپ دانسته است (رجوع کنید به بطلمیوس، ص 399، پانویس 156). به علاوه صوفی (همانجا) شش ستاره را در جنوب حوت جنوبی از قدرهای دوم تا ششم رصد کرده که بطلمیوس ذکری از آنها به میان نیاورده است. شش ستاره رصد شده صوفی، اکنون جزو صورت فلکی دیگری به نام درنا ردهبندی میشود (رجوع کنید به شیئلروپ، ص 31) که صورت فلکی اخیر و میکروسکوپ در فهرست بطلمیوس وجود ندارند و افزوده منجمان غربی در قرن یازدهم/ هفدهم و دوازدهم/ هجدهم است (رجوع کنید به آلن، ص 237، 289، 345). درخشانترین ستاره حوت جنوبی، فمالحوت جنوبی/ فمالحوت الجنوبیة (دهان ماهی جنوبی) ستارهای از قدر اول بوده است (شهمردانبن ابیالخیر، ص 481) که به نوشته صوفی (1406، ص 417ـ418) آن را بر اسطرلابهای جنوبی ترسیم میکردند و در زمره ستارگان سلطنتی در ایران باستان بود (بکیچ، ص 268). براساس اسطورههای یونانی، فمالحوت با هیولای تیفون مرتبط بود که آن را در زیر کوه اتنا محبوس میدانستند. در سوریه و سرزمین کنعان این ستاره نشانه خدای دریاها یا خدای ماهیان بود (برنم، ج 3، ص 1485). در فهرست بطلمیوس، در واقع فمالحوت یک بار جزو ستارگان دلو (ص 378) و دیگر بار جزو ستارگان حوتجنوبی (ص398) ذکر شده است، اما در فهرست ستارهای صوفی (1406، ص 300) فقط جزو ستارگان دلو آمده است. در اسطورهها، فمالحوت آخرین ستاره از ستارگانی بود که جریان آب ریخته شده از دلو را تصویر میکردند (رجوع کنید به همان، ص297)، اما آنرا درون دهان ماهی (حوت جنوبی) نیز تصویر میکردند که به نحوی میان دو صورت فلکی دلو و حوتجنوبی مشترک بود (رجوع کنید به همان، ص420؛ نیز رجوع کنید به ترجمه فارسی،ص316). امروزه فمالحوت را با نامعلمی حوت جنوبی میشناسند و جزو ستارگان حوت جنوبی است (کونیچ و اسمارت، ص 50). این ستاره را ضَفْدَع (قورباغه) اول و ظَلیم (شترمرغ نر) نیز مینامیدند (صوفی، 1406، ص 296) که احتمالا این نامها ریشه اسطورهای نزد عربهای قدیم داشته است (رجوع کنید به آلن، ص 346). نام اروپایی فمالحوت برگرفته از نام عربی آن است که به صورتهای گوناگون در لاتینی ضبط شده است (همان، ص345؛ برای ضبطهای گوناگون آن رجوع کنید به همان، ص 345ـ346). بطلمیوس (ص398ـ 399) برای حوت جنوبی با احتساب فمالحوت، دوازده ستاره در طرح اصلی صورت و شش ستاره خارج از طرح برشمرده است که قدر ستارههای اصلی چنین است: نه ستاره از قدر چهارم، دو تا از قدر پنجم و یکی از قدر اول. درحالیکه صوفی (1373، ص350) بدون احتساب فمالحوت، این صورت فلکی را شامل یازده ستاره دانسته است: یکی از قدر سوم، پنج تا از قدر چهارم، چهار تا از قدر پنجم و یکی از قدر ششم (نیز رجوع کنید به شیئلروپ، همانجا). هر چند صوفی در متن کتاب (1373، ص 347ـ348)، موضع ستاره اول حوت جنوبی را متمایز از فمالحوت وصف کرده، اما در جدول ستارگان (رجوع کنید به 1373، ص350) به نادرست همان توضیح بطلمیوس برای فمالحوت در مقابل این ستاره آمده است. جالب توجه است که قدرها بر اساس رصد صوفی با قدرهایی که آرگلاندر (اخترشناس آلمانی) در قرن نوزدهم ذکر کرده است، همخوانی بهتری دارد (رجوع کنید به همانجا). در نجوم جدید حوت جنوبی با صورتهای فلکی دلو، جدی، درنا، میکروسکوپ و حجّار هممرز است. محدوده غربی ـ شرقی این صورت از بُعد 21 ساعت و 25 دقیقه تا 23 ساعت و 4 دقیقه، و محدوده شمالی ـ جنوبی آن از میل ْ25- تا ْ37- است. حوت جنوبی با مساحت 37ر245 درجه مربع، 595ر0% از سطح آسمان را میپوشاند (بکیچ، همانجا؛ رجوع کنید به شکل 2).منابع: ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362ش؛ الغبیگ، زیج الغبیگ، چاپ سدیو، پاریس 1847؛ شهمردانبن ابیالخیر، روضةالمنجمین، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه ملک، با مقدمه و فهرستها و اصطلاحات نجومی از جلیل اخوان زنجانی، تهران 1368ش؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی، کتاب صورالکواکب، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه بودلیان، ش 144 Marsh.، فرانکفورت 1406/1986؛ همان: کتاب صورالکواکب الثمانیة و الاربعین، حیدرآباد، دکن 1373/1954؛ همان: ترجمه صورالکواکب عبدالرحمن صوفی، به قلم نصیرالدین طوسی، چاپ معزالدین مهدوی، تهران 1351ش؛Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning, New York 1963; Michael E. Backich, The Cambridge guide to the constellations, Cambridge 1995; Robert Burnham Jr., Burnham's celestial handbook: an observer's guide to the universe beyond the Solar System, New York 1978; Paul Kunitzsch and Tim Smart, Short guide to modern star names and their derivations, Wiesbaden 1986; Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G.J. Toomer, Princeton, N.J. 1998; Hans Carl Frederik Christian Schjellerup, Description des etoiles fixes comp osee au milieu du dixieme siecle de notre ere par l'astronome persan Abd-al-Rahman al-Sufi, in Islamic mathematics and astronomy, vol.26, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort on the Main: Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1997.
خازنی، عبدالرحمان، منجم و متخصص علمالحِیَل در قرن پنجم و ششم.1) زندگی. نام خازنی در برخی منابع، ابومنصور عبدالرحمان یا عبدالرحمان منصور ذکر شده است و گاهی نام وی را با ابنهیثم*، ابوجعفر خازن (ریاضیدان سده چهارم)، و ابوالفضل خازمی (منجم سده ششم در بغداد) اشتباه کردهاند (قربانی، ص 228؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). مهمترین منبع درباره زندگی خازنی کتاب تتمة صوانالحکمة بیهقی (ص161ـ 162) است که در آن، وی غلامی اصالتاً رومی از آنِ علی خازن مروزی معرفی شده است (نیز رجوع کنید به مایرهوف، ص 267، که نام او را قاضی العمید ابوالحسین علیبن محمد الخازن مروزی (مروی) نوشته است)؛ او به تحصیل هندسه پرداخت، به کمال رسید و زندگی زاهدانهای در پیش گرفت (نیز رجوع کنید به شهرزوری، ج 2، ص 82). ظاهراً خازنی ساکن شهر مرو بوده و تحت حمایت دربار سلجوقیان بهویژه سلطان سنجربن ملکشاه فعالیت میکرده است، چرا که وی مهمترین اثر نجومی خود یعنی زیج معتبر سنجری را به این سلطان تقدیم کرده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).از تاریخ تولد و وفات خازنی اطلاعی در دست نیست، اما چون جدول مختصات ستارگان در زیج معتبر سنجری، نسخه خطی کتابخانه واتیکان (گ 191 پ)، برای تاریخ 509 تنظیم شده و وی خلاصهای از این زیج را در 525 نگاشته است، رونق فعالیت او را در آغاز قرن ششم هجری دانستهاند (رجوع کنید به زندگینامه علمی دانشوران؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). همچنین در زیج معتبر سنجری، نسخه خطی کتابخانه واتیکان (گ 16پ 17ر)، از دوره فعالیت رصدی 35 ساله خازنی در تألیف زیج سخن به میان آمده است. ازاینرو شاید بتوان نتیجه گرفت که وی دستکم از سال 475 فعالیت نجومی داشته است (گیاهی یزدی، ص 77). درباره حضور و نقش خازنی در میان گروهی از منجمان دربار ملکشاه سلجوقی که گاهشماری جلالی یا ملکی را پایه گذاشتند، بحثهای فراوانی میان مورخان علم مطرح بوده است (برای آگاهی درباره گاهشماری جلالی رجوع کنید به تقویم*، بخش 4). برخی پژوهشگران، با استناد به نقل منابع تاریخی معدود، از نقش خازنی در پایهگذاری گاهشماری جلالی یاد کردهاند. خازنی در زیج معتبر سنجری (نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ص 5)، به فرمان سلطان ملکشاه برای پایهگذاری تقویم جدید اشاره کرده و گفته است که آغاز این تقویم با تقویمهای قبلی تطبیق نداشته و وی آنها را با یکدیگر تطبیق داده است. جالبتوجه آنکه در همان اثر (ص 6) جدولی برای این منظور آمده است. مدرس رضوی (خازنی، 1346ش، تعلیقات، ص و، پانویس 2) از این نوشته چنین استنباط کرده که خازنی در اصلاح تاریخ و ابداع تقویم جلالی نقش داشته است، که نتیجهگیری دقیقی به نظر نمیرسد. محیط طباطبائی (ص 688ـ690)، باتوجه به اظهار علیشاهبن محمد بخاری در زیج عمدةالایلخانیة (گ 6 ر) درباره دستور سلطان ملکشاه به خازنی برای پایهگذاری تقویم جلالی، اصلا خازنی را پایهگذار گاهشماری جلالی (به نوشته خازنی تقویم سلطانی) دانسته و حتی ادعا کرده است که منجمان بعدی با حذف نام خازنی حق او را در پایهگذاری این گاهشماری ضایع کردهاند. صیاد (ص 205) گاهشماری سلطانی را جدا از جلالی دانسته است و به نظر او، خازنی آن را شخصآ پیش از گاهشماری جلالی، به امر سلطان ملکشاه، بین 467 و 468 پایهگذاری کرده بود. بهنظر تقیزاده (ص370)، حضور خازنی در این جمع بعید است، مگر اینکه فرض شود وی منجمی جوان بوده که با منجمان باسابقه در دربار سلطان ملکشاه همکاری میکرده است. احتمالا مهمترین منبع در این باره یکی از نسخههای زیج الغبیگ است که در آن به خازنی و خیام* به عنوان پایهگذاران تقویم جلالی اشاره شده است (رجوع کنید به الغبیگ، ص 309، پانویس 2)، البته معلوم نیست براساس کدام منبع تاریخی، برخی خازنی را شاگرد خیام دانستهاند (رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو، ص 182؛ برای همکاری خازنی با خیام رجوع کنید به صاییلی، ص 165). گذشته از این، باید توجه داشت که خازنی در زیج معتبر سنجری (رجوع کنید به نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ص 5؛ نسخه خطی کتابخانه واتیکان، گ 105 ر، 122 پ) به اینکه خود تقویم سلطانی را ابداع کرده یا در ابداع آن نقشی داشته، اشارهای نکرده است. جالبتوجه آنکه در این اثر، در بسیاری موارد، روشهای ابداعی خازنی صریحاً با ذکر نامش مشخص شدهاند (برای نمونه رجوع کنید به نسخه خطی کتابخانه واتیکان، گ 81 پ، 89 پ، 101ر؛ نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ص 114). بهعلاوه محمدبن ایوب طبری*، منجم و ریاضیدان معاصر خازنی که در آمل رصد میکرد، نیز در زیج مفرد (گ 19 پ) ضمن توضیحاتی درباره تقویم جلالی، از آن با عنوان تاریخ سلطانی (بدون ذکر نام خازنی) یاد کرده است. بر این اساس، پژوهشگران عمومآ عنوان سلطانی، ملکی و محدّث را از دیگر نامهای گاهشماری جلالی (و نه یک گاهشماری مستقل از خازنی) دانستهاند (رجوع کنید به گینتسل، ج 1، ص 300؛ عبداللّهی، ص 297). در هر صورت، اظهارنظر قطعی درباره نقش خازنی در پایهگذاری گاهشماری جلالی به پژوهشهای بیشتری نیاز دارد.در یکی از نسخههای نهایةالادراک از قطبالدین شیرازی آمده است که خازنی در اصفهان رصدهایی انجام داد. احتمال میرود که این مطلب افزوده ناسخان بعدی باشد (رجوع کنید به زندگینامه علمی دانشوران، ص 336). خازنی در برخی جدولهای نجومیِ زیج معتبر سنجری که مقدار عددی عرض جغرافیایی لازم بوده، مقدار 37 و 40 (با ذکر نام شهر مرو) را بهکار برده است (برای نمونه رجوع کنید به نسخه خطی کتابخانه واتیکان، گ 160 پ ـ161ر؛ نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ص100). در حاشیه تاریخ وصّاف (ص 52) آمده است که حسامالدین سالار، عبدالرحمان خازنی و اوحدالدین انوری در 527 رصد کردند و زیج شاهی تألیف مشترک آنهاست. از این زیج نسخهای در دست نیست، اما اگر حسامالدین سالار مذکور همان حسامالدین علیبن فضلاللّه(بن) سالارِ معاصر خواجه نصیر در قرن هفتم باشد، مطلب فوق قطعاً نادرست است (رجوع کنید به حسامالدین سالار*). نام خازنی نیز در زمره منجمانی آمده است که حوادث ناگواری را پیامد توفان ناشی از مقارنه سیارات در سال 582 پیشگویی کرده بودند و البته این توفان رخ نداد. در این باره تردید جدّی وجود دارد و احتمالا نام وی را با خازمی اشتباه کردهاند (رجوع کنید به مینوی، ص 28ـ31)، زیرا قفطی (ص 426ـ427) از پیشگویی نادرست خازمی در این باره یاد کرده است.به نوشته کندی (ص 198)، خازنی در زمره 22 منجم یا گروههای رصدی دوره اسلامی بوده که رصدهای مستقلی انجام داده است. قطبالدین شیرازی (گ 35 ر) نیز از رصد دقیق خازنی در اندازهگیری مِیل کلی (تمایل دایرةالبروج) یاد کرده و مقدار آن را مطابق عددی دانسته است که منجمان مأمون به دست آورده بودند. همچنین از حکیم حسن سمرقندی در زمره شاگردان خازنی یاد شده است (بیهقی، ص 162).2) آثار و دستاوردهای نجومی. از همه آثار نجومی شناختهشده خازنی، جز یک مورد (رجوع کنید به ادامه مقاله)، نسخههایی موجود است. آثار وی عبارتاند از :الف) زیج معتبر سنجری. از این اثر چهار نسخه باقی مانده است که دو نسخه کتابخانه واتیکان و موزه بریتانیا نسبتاً کاملتر و نسخههای کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری و حمیدیه استانبول ناقصتر و حاوی خلاصهای از مطالب زیجاند (کندی، ص 26ـ27). البته این چهار نسخه در بعضی بخشها مکمل یکدیگرند (رجوع کنید به پینگری، ص 108ـ110؛ برای آگاهی از چکیده مطالب زیج معتبر سنجری رجوع کنید به کندی، ص 153ـ160). تاریخهای گوناگونی بین سالهای 500 تا 530 برای تألیف زیج معتبر ذکر کردهاند (رجوع کنید به کندی، ص 26؛ سوتر، ص 122)، اما به نظر میرسد تاریخ 509 که جدول مختصات ستارگان نیز در زیج براساس آن تنظیم شده، بهواقع نزدیکتر است. نسخه حمیدیه اساساً خلاصهای از زیج با عنوان وجیزالزیج است که خازنی آن را در 525 نگاشته است (زندگینامه علمی دانشوران، ص 377، به نقل از کراوس). پینگری (ص110) نسخه 682 کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری را نسخه دیگری از وجیز دانسته است. باتوجه به اینکه خازنی در این نسخه (ص 4) ضمن توصیف تحولات تقویم یزدگردی، تغییری مربوط به 525 را نقل کرده است، فرض اخیر درست مینماید.منتخبی از زیج معتبر سنجری را نیز افضلالدین بامیانی در 639 نگاشته است (رجوع کنید به خازنی، ]المنتخب [منالزیج المعتبر السلطانیالسنجری، ص 50ـ80). با تطبیق مطالب چهار نسخه مذکور، این فرضیه مطرح شده است که نسخههای مطهری و حمیدیه از روی نسخه کهنتری از زیج معتبر نگاشته شدهاند (پینگری، ص 112).از زیج معتبر سنجری با عنوان جامعالتواریخ سنجری نیز یاد شده است (رجوع کنید به نسخه خطی کتابخانه واتیکان، برگ نخست). احتمالا این نامگذاری بهسبب تفصیل بخش گاهشماری آن بوده است. در حدود سی برگ (شصت صفحه) از نسخه واتیکان (با احتساب متن و جدولهای مرتبط) به توصیف گاهشماریهای رایج و منسوخ در قلمرو اسلامی تا دوره خازنی اختصاص دارد. همچنین روشهایی برای تبدیل گاهشماریها به یکدیگر، جدولها و توضیحاتی درباره ایام روزه و جشنهای مسلمانان، رومیها، عبریان و مسیحیها وجود دارد. افزون بر این، در جدولهای پایان زیج، فهرست پادشاهان بابلی، هخامنشی، ساسانی، خلفای اموی و عباسی، فرمانروایان شمال افریقا، آلبویه و سلجوقیان به همراه مدت حکومت هریک آمدهاست (رجوع کنید به نسخهخطی کتابخانه واتیکان، گ 20رـ 31ر، برای جدولها رجوع کنید به گ 105 رـ 123 ر).خازنی در آرایهای که برای کبیسههای گاهشماری سلطانی عرضه کرده، برای نخستین بار به درستی روش بهکارگیری کبیسههای پنجساله (خماسی) را برای تدقیق بیشتر تقویم شمسی بیان نموده است (رجوع کنید به نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ص 5 ر؛ نیز رجوع کنید به صیاد، ص 207ـ208). به نوشته خازنی (نسخه خطی کتابخانه واتیکان، گ 17پ ـ 18ر)، نقاط قوت زیج معتبر سنجری در تنظیم جدولهای دقیق تعدیل زمان، پرداختن به بحث تاریخ و تقویم و تبدیلهای میان آنها و رفع نقایص موجود در این زمینه، ابداع روش استخراج طالع با استفاده از ارتفاع ماه و نظریه گرفتها (کسوفات) و رؤیت هلال است. خازنی در زیج خود، در بیان نظر علمی اخترشناسان پیشین دوره اسلامی، بیشتر از ثابتبن قرّه*، بتّانی* و بیرونی* نقل کرده است (برای نمونه رجوع کنید به نسخهخطی کتابخانه واتیکان، گ 89ر، 88ر، 80پ ـ 81ر؛ نسخهخطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ص40).به نوشته کندی (ص 158)، مبحث رؤیت هلال در زیج معتبر سنجری مفصّلترین بحث در این باره در تمام زیجهایی بوده که وی دیده است (نیز رجوع کنید به رؤیت هلال*). خازنی ضمن بیان آرای دانشمندان پیشین در این باره، دو جدول ابداعی خود را عرضه کرده است. جدول دوم که دقیقتر و پیچیدهتر است در کنار جدول ثابتبن قره آمده است و به لحاظ ساختاری شباهت زیادی با ضابطه ثابتبن قرّه در رؤیت هلال دارد، چنانکه میتوان آن را الگوی کاملشده این ضابطه دانست (رجوع کنید به ثابتبن قرّه*). در این جدول، خازنی رؤیت هلال را براساس مشخصههای عددی در سه سطح عام شایع (خوب)، معتدل (متوسط) و نادر (بد) ردهبندی کرده است (رجوع کنید به همانجا؛ نیز رجوع کنید به خازنی، نسخه خطی کتابخانه واتیکان، گ 143 ر)، که پس از انجام محاسبات، وضعیت هلال در این ردهبندی قابل بررسی است. به نظر میرسد خازنی با انگاشتی ابتدایی از مفهوم «احتمالات» در بحث رؤیت هلال آشنا بوده است.محاسبات نشان میدهد که خازنی از تأثیر تغییرات فاصله ماه از زمین و تغییرات و ضخامت زاویهای هلال بر رؤیت هلال آگاه بوده است. یکی از ضوابط رؤیت هلال خازنی را محمودبن عمر، منجم ساکن هند در قرن هفتم، در زیج ناصری که به فارسی تألیف کرده، ذکر نموده است (رجوع کنید به محمود عمر، گ 101 پ، جدول حدود الرویة).زیج معتبر سنجری از معدود زیجهای دوره اسلامی است که در قلمرو بیزانس شناخته شده بود. در اواخر 689/ 1290، کشیشی به نام گریگوری خیونیادس نسخهای از وجیزالزیج را از تبریز به قسطنطنیه برد و به یونانی ترجمه کرد. بعدها از این ترجمه، اخترشناسانی چون گئورگ خریسوکوکس (دوره رونقش از 735 تا 747/1335ـ1346 در طرابزون) و از طریق او، تئودور ملیتینوتس (دوره رونقش از 761 تا 790/ 1360ـ1388 در قسطنطنیه) بهره بردند (زندگینامه علمی دانشوران، همانجا؛ )دایرةالمعارف زندگینامه اخترشناسان(، ذیل مادّه؛ برای جدول ستارهای خریسوکوکس، برگرفته از زیج خازنی رجوع کنید به کونیچ، ص 391ـ392).ب) رسالة فی نُکَت کیفیة اعتبار مواضعالسیارة، معروف به رسالةالاعتبار این اثر در مجموعه 681 کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری (رجوع کنید به رساله 2، ص 34ـ49) به صورت رسالهای مستقل معرفی شده، اما در نسخه خطی کتابخانه واتیکان (گ 4ر، 16پ) به صورت بخشی از مقدمه زیج با عنوان مستقل آمده است. در این رساله خازنی به دلایل خطاهای رصدی و محاسباتی و به علل تفاوت میان رصد و محاسبه در موضع خورشید، ماه و سیارات پرداخته و روشهایی برای تصحیح خطاها عرضه کرده است.ج) رسالة فی الآلاتالعجیبة. این اثر از رسائل مهم موجود درباره ابزارهای نجومی دوره اسلامی است و تکنسخه آن به شماره 681 در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری موجود است. در 1335ش/ 1956، صاییلی در دو مقاله به ترکی و انگلیسی با عنوان )«رساله خازنی درباره ابزارهای نجومی»( در )مجله دانشکده زبان و تاریخ ـ جغرافیای دانشگاه آنکارا( محتوای این رساله را بررسی کرد (رجوع کنید به صاییلی، ص 452). این رساله هفت مقاله دارد و در آن ابزارهای نجومی ذاتالشُعبَتین، ذاتالثُقبَتین، ذاتالمثلث، رُبع، ابزار انعکاسی و اسطرلاب همراه با تصویرهایی توصیف شدهاند. برخی از شکلها، مبانی هندسی اندازهگیریهای موردنظر را تبیین میکنند. خازنی در این رساله بعضآ به کاربردهای عملی و روزمره این ابزارها توجه کرده است، مثلا در بخش اسطرلاب، او فقط به کاربردهای این ابزار در اندازهگیری مسافت اشیا، عرض رودها و عمق چاهها پرداخته و از کاربردهای نجومی آن سخن به میان نیاورده است.د) فی اتخاذ کرة تدور بذاتها.... در مقدمه این رساله، نام مؤلف به تصحیف خازمی ذکر شده است (لورچ، 1980الف، ص 287ـ288)، اما این رساله از خازنی دانسته شده زیرا در آغاز آن مؤلف از حامی خود، ابوالحسین علیبن محمدبن عیسی، تمجید کرده و لورچ ( 1980الف، ص 288) تلویحآ این حامی را همان شخصی دانسته است که خازنی در جوانی غلام وی بود. همچنین، قرینههایی میان میزانالحکمة (رجوع کنید به بخش دوم) و این رساله به نظر میرسد. احتمال میرود که خازنی این رساله را پیش از میزانالحکمة و زیج معتبر سنجری تألیف کرده باشد، زیرا این دو اثر را به سلطان سنجربن ملکشاه تقدیم کرده است. از طرفی بعید به نظر میرسد خازنی این رساله را پس از این دو، بدون ذکر نام سلطان سنجر، تألیف کرده باشد. بهعلاوه، او در مقدمه این رساله از تفاوتها و نقایص زیجها یاد کرده، اما به زیجی که خود نگاشته اشارهای نکرده است (رجوع کنید به همانجا). خازنی در این رساله نمونهای از یک کره سماوی را توصیف کرده است که به صورت خودکار براساس سازوکاری مکانیکی میچرخیده و کاربر ضمن اینکه میتوانسته کمانهای مهم در نجوم کروی را بر آن مشاهده کند، با استفاده از خطکش متحرک روی آن، مشخصههایی چون سمت و ارتفاع ستارهها و خورشید، مطالع بروج، سِعَت مشرق، عرض اقلیم رؤیت و موارد دیگر را مستقیماً اندازه میگرفته است (همان، ص 305ـ326). کره فلکی خازنی با کره توصیفشده قسطابن لوقا در قرن سوم شباهتهایی دارد (همان، ص 295).ظاهراً ساخت ابزارهایی از این دست، در تمدنهای یونان و چین سابقه داشته، اما نیروی محرکه آنها آب بوده نه حرکت ماسه، چنانکه در کره نمونه خازنی بهکار رفته است (رجوع کنید به همان، ص 289ـ292). البته این سازوکار دستکم از یک قرن پیش از خازنی در قلمرو اسلامی شناخته شده بوده، چنانکه ابوعبداللّه خوارزمی در مفاتیحالعلوم (ص 271ـ274) آن را تشریح کرده است.علاوه بر این آثار، خازنی در پایان رساله کیفیةالاعتبار، از رساله دیگر خود، کتاب ترکیبالافلاک و الاکرالسماویة، یاد کرده که از آن نسخهای به جا نمانده است (نیز رجوع کنید به خازنی، 1346ش، تعلیقات مدرس رضوی، ص ی).دو اثر ریاضی نیز به خازنی نسبت دادهاند که بیتردید هر دو در زمره تألیفات ابوجعفر خازناند (رجوع کنید به همانجا؛ قس قربانی، ص 64، 66). یکی از مباحث جالبتوجه و بحثبرانگیز، جدول قبلهیابی منسوب به خازنی است که در نزهةالقلوب از حمداللّه مستوفی (ص 25 و جدول مقابل، ص 26) آمده است. در این جدول، زاویه انحراف قبله برای مکانهایی با اختلاف طول و عرض جغرافیایی ْ0 تا ْ20 نسبت به مکه ذکر شده است. لورچ ( 1980ب، ص 261) با بررسی تحلیلی این جدول به این نتیجه رسیده که به احتمال بسیار، دادههای عددی جدول بر مبنای رابطه (برای دیدن این رابطه به نسخه چاپی مراجعه کنید) محاسبه شده است. در این رابطه، زاویه انحراف قبله، وبه ترتیب اختلاف طول و عرض جغرافیایی مکان موردنظر با مکه و عرض جغرافیایی مکه (با فرض 20 و ْ21) است. البته نتایج محاسبه براساس این رابطه، در مواردی تفاوت چشمگیری با مقادیر مندرج در جدول دارد. بهسبب آنکه موضع این خطاها در جدول پراکنده نیست و از آرایه هندسی منظمی پیروی میکند، احتمال میرود که این بخشهای جدول از جدول دیگری اقتباس شده، یا براساس رابطه دیگری محاسبه شده باشد (همان، ص 263ـ264). کینگ (1993، ص 134ـ138) با دلایلی بعداً این فرضیه را مطرح کرد که جدول نزهةالقلوب از خازنی نیست و اقتباس پراشتباهی، احتمالا از جدولی دقیق در قبلهیابی، از مؤلفی ناشناس در دوره عباسی است. در هر صورت، جدول اخیر در آثار بهجامانده از خازنی موجود نیست، اما جدول دیگری برای قبلهیابی در زیج معتبر سنجری نسخه موزه بریتانیا موجود است که در آن انحراف قبله برای حدود 250 شهر با ذکر مختصات جغرافیایی آنها آمده است. مختصات طول و عرض جغرافیایی شهرها، گِردشده مقادیری است که بیرونی در قانون مسعودی ذکر کرده است (همو، 1999، ص 71). به دلیل برخی خطاهای عددی در این جدول، احتمال میرود که منبع خازنی در تهیه آن، نقشه جغرافیایی ]نادقیقی [بوده است (رجوع کنید به همان، ص 73ـ74، پانویس60). ظاهراً برخی اخترشناسان متأخر دوره اسلامی، چون سنجر کمالی و ابنشاطر، از این جدول استفاده کردهاند (همان، ص 74؛ برای آگاهی از مقادیر جدول قبلهیابی خازنی در نسخههای مختلف و دقت محاسباتی آن رجوع کنید به همان، ص 564ـ 585).منابع: الغبیگ، زیج الغبیگ، چاپ سدیو، پاریس 1847؛ علیشاهبن محمد بخاری، زیج عمدةالایلخانیه، نسخهخطیکتابخانهملیفرانسه، ش Persan 173، میکروفیلم موجود در کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ علیبن زید بیهقی، کتاب تتمة صوانالحکمة، لاهور 1351؛ حمداللّه مستوفی، کتاب نزهةالقلوب، چاپ گی لسترنج، لیدن 1331/1913؛ عبدالرحمان خازنی، ترجمه میزانالحکمة، چاپ مدرس رضوی، تهران 1346ش؛ همو، الزیجالمعتبر السنجری، نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ش 682؛ همان، نسخه خطی کتابخانه واتیکان، ش 761. Arab، نسخه عکسی کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ همو، ]المنتخب [من الزیج المعتبرالسلطانی السنجری، در عبدالرحمان خازنی، رسالة فی الآلات العجیبیة، نسخه خطی کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهری، ش 681؛ محمدبن احمد خوارزمی، مفاتیح العلوم، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت 1404/1984؛ محمدبن محمود شهرزوری، نزهة الارواح و روضة الافراح فی تاریخ الحکماء و الفلاسفة، چاپ خورشید احمد، حیدرآباد، دکن 1396/1976؛ محمدرضا صیاد، «خواجه عبدالرحمن خازنی مروزی: پیشاهنگ اصلاح تقویم در ایران»، تحقیقات اسلامی، سال 8، ش 1 و 2 (1372ش)؛ محمدبن ایوب طبری، زیج مفرد، نسخه خطی کتابخانه دانشگاه کیمبریج، ش Browne 0.1. (10)، نسخه عکسی کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ رضا عبداللّهی، تاریخ تاریخ در ایران، تهران 1375ش؛ ابوالقاسم قربانی، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی: از سده سوم تا سده یازدهم هجری، تهران 1365ش؛ محمودبن مسعود قطبالدین شیرازی، نهایة الادراک فی درایة الافلاک، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، ش 3409؛ علیبن یوسف قفطی، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ 1903؛ ادوارد استوارت کندی، پژوهشی در زیجهای دوره اسلامی، ترجمه محمدباقری، تهران 1374ش؛ حمیدرضا گیاهی یزدی، «زیج معتبر سنجری: جایگاه و اهمیت آن در تاریخ نجوم دوره اسلامی»، تاریخ علم، ش 1 (پاییز 1382)؛ محمود عمر، الزیجالناصری، نسخه خطی کتابخانه آیتاللّه مرعشی نجفی، ش 9176، نسخه عکسی موجود در کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ محمد محیط طباطبائی، «احقاق حق خازنی مظلوم»، گوهر، سال 1، ش 8 (شهریور 1352)؛ مجتبی مینوی، «اجتماع کواکب در سال 582»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال 2، ش 4 (تیر 1334)؛ عبداللّهبن فضلاللّه وصّافالحضره، تاریخ وصّاف، چاپ سنگی بمبئی 1269، چاپ افست ]تهران[ 1338؛The Biographical encyclopedia of astronomers, ed. Thomas Hockey, New York: Springer, c2007, s.v. "Khazini, Abu al-Fath `Abd al-Rahman" (by Mohammed Abattouy); Dictionary of scientific biography, ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner's Sons, 1981. s.v. "Al-Khazini, Abu'l-Fath Abd al-Rahman" (by Robert E. Hall); EI2, s.v. "Al. Khazini, Abul-Fath Abd al-Rahman" (by J. Vernet); Freidrich Kart Ginzel, Handbuch der mathematischen und technischen Chronologie, Leipzig 1906-1916; David A. King, "The earliest Islamic mathematical methods and tables for finding the direction of Mecca", Zeitschrift fur Geschichte der arabisch-islamischen Wissenschuften, 3(1986), repr.in David A King, Astronomy in the service of Islam, Aldershot, Engle. c1993; idem, World-maps for finding the direction and distance to Mecca: innovation and tradition in Islamic science, London 1999; Paul Kunitzsch, "Das fixsternver zeichnis in der `persischen syntaxis' des Georgios Chrysokokkes", Byzantinische Zeitschrift, 57 (1964), repr. in Paul Kunitzsch, The Arabs and thd stars: texts and traditions on the fixed stars, and their influence in medieval Europe, Northampton 1989; Richard P. Lorch, "Al-Khazini's ،sphere that rotates by itself'",مجلة تاریخ العلوم العربیة، ج 4، ش 2 (تشرین الثانی 1980الف)؛idem, "The Qible-table attributed to al-Khazini",همان ( 1980ب)؛Max Meyerhof, Ali al-Bayhaqi's Tatimmat Siwan، " al-hikma: a biographical work on learned men of the Islam", Osiris, 8 (1948), repr. in Islamic Medicine, vol. 97: Studies on the history of Islamic medicine and related fields, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort am Main: Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University 1997; David Pingree, "A Preliminary assessment of the problems of editing the Zij al-Sanjari of al-Khazini", in Editing Islamic manuscripts on science: proceedings of the fourth Conference of al-Furqan Islamic Heritage Foundation 29th-30th November 1997, London: Al- Furqan Islamic Heritage Foundation, 1999; Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19th.), Istanbul 2003; Aydin Sayili, The observatory in Islam, Ankara 1960; Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, repr. Amsterdam 1981; Hasan Taqizadeh, "Various eras and calenders used in the countries of Islam", Bulletin of the School of Oriental Studies, 10 (1940-1942), repr. in Islamic mathematics and astronomy, vol. 65: Calenders and chronology in the Islamic world, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfurt am Main: Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1998.2) دستاوردهای خازنی در دانش مکانیک. در زمینه دانش مکانیک مهمترین اثر خازنی، میزانالحکمة اوست که در 515 برای سلطان سنجر سلجوقی تألیف کرد (خازنی، 1359، ص 9). خازنی (ص 11) کتابش را «میزانالجامع» نیز نامیده است. هر دو عنوان، نامهاییاند که ابوحاتم مظفر اسفزاری* بر ترازوی خود گذاشته بود (رجوع کنید به همان، ص 8). میزانالحکمة از جمله جامعترین، معروفترین و کاملترین متون در زمینه مکانیک و بهویژه طراحی و ساخت ترازوها در دوره اسلامی بهشمار میرود (قاری، ص 63؛ حسن و هیل، ص 27؛ نیز رجوع کنید به ترازو*). در این اثر، خازنی نقلقولها و بعضاً نوشتههایی را از دانشمندان پیش از خود آورده که در مواردی جز نقل خازنی، اثری از اصل آنها باقی نمانده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).میزانالحکمة از هشت مقاله تشکیل شده است، که در شکل کلی مقالات، ساختار واحدی وجود ندارد. در این کتاب، هر مقاله به بابها و هر باب به فصلهایی تقسیم شده، اما مقالات دوم و سوم به چند قسم و هریک از این قسمها به چند باب، و هر باب نیز به فصلهایی تقسیم شده است (برای آگاهی از تعداد بابها و فصول هر مقاله رجوع کنید به خازنی، 1359، ص11ـ15). خازنی همچنین کتاب را به دو بخش اصلی (قِسم) تقسیم کرده است. قسم اول (از ابتدا تا ص92 براساس چاپ حرفی 1359 حیدرآباد دکن از میزانالحکمة)، که شامل آگاهیهای پایه درباره علم اوزان، علم تعیین وزن، وزن مخصوص اجسام، انواع ترازوها و نقل آرای پیشینیان در این زمینه است. قسم دوم (همان، ص 92ـ 165)، مطالبی درباره طرح ساخت ترازوی حکمت، که ابداع خازنی است، در بردارد. خازنی در مقدمه اثر (ص 4ـ5)، طراحی میزانالحکمة را بر پایه فکر، تجربه و آزمایش دانسته است و هفت فایده برای این ترازو برشمرده است: دقت بسیار آن، یافتن فلزات خالص از غشدار، تعیین مقدار فلز بهکار رفته در یک همبسته (آلیاژ)، تعیین جرم حجمی فلزات، تعیین جوهر اشیا از لحاظ آنکه از چه جنسی ساخته شدهاند، تعیین عیار فلزات سازنده اجسام، و درنهایت منفعتی که از همه بالاتر است یعنی تشخیص گوهر اصلی از بدل.خازنی در نیمه نخست میزانالحکمة به دستاوردهای دانشمندان یونانی و دانشمندان دوره اسلامی پیش از خود توجه کرده و در فهرستی اجمالی فعالیتهای دانشمندان پیش از خود، از ارشمیدس تا اسفزاری، را گزارش کرده است (رجوع کنید به ص 7ـ8).خازنی و دانشمندان اسلامی، در میان دانشمندان یونانی به آرای ارشمیدس* و منلائوس اسکندرانی* بیشتر توجه کردهاند. خازنی در باب دوم از مقاله اول کتاب (ص 20ـ21) مبحثی کوتاه از ارشمیدس با عنوان فی الثقل و الخفة را بازنویسی کرده است. این رساله درباره وزن مخصوص اجسام و غوطهوری اجسام در مایعات است. وی در باب دوم از مقاله چهارم میزانالحکمة (ص 79ـ83) روش منلائوس درباره استفاده از ترازو در حالی که یک کفه آن در آب و دیگری در هواست یا اینکه هر دوی آنها در آب باشند، را توضیح داده است.خازنی به آثار دانشمندان دوره اسلامی در زمینه مکانیک، بهویژه در ساخت ترازوها، توجه کرده است. وی در ابتدای مقاله دوم میزانالحکمة (ص 33ـ38)، به ذکر مطالبی از کتابٌ فی صفة الوزن و اختلافها (رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، ج 2، ص 96) اثر ثابتبن قرّه پرداخته، و احتمالا آن را به صورت کامل آورده است. همچنین خازنی در فصل اول از باب سوم از مقاله چهارم میزانالحکمة (ص 83ـ86)، ]رسالة [فی المیزان الطبیعی و العمل به (درباره ترازوها) از محمدبن زکریا رازی (متوفی 313) را نقل کرده که از آن نسخهای باقی نمانده است. خازنی (1359، ص 16ـ20) در بحث ثقل اجسام، مطالبی را از ]رسالة [فی مراکز الاثقالِ ابنهیثم (متوفی 430) و ابوسهل کوهی (متوفی ح 405) نقل کرده است. افزون بر این ابنابیاصیبعه نیز (ص 559) رسالهای را با همین نام به ابنهیثم منسوب دانسته است. البته معلوم نیست که ابوسهل هم رسالهای مستقل با همین عنوان، یا شاید مطالبی مشابه آن، داشته است که خازنی آرای وی را در لابهلای مباحث نقل شده از ابنهیثم آورده است. در میان نقلقولهای خازنی از دانشمندان پیشین بهویژه به دو متن بیش از همه توجه شده است: یکی، متنی از عمر خیام با عنوان فی میزان الماء المطلق... (رجوع کنید به خازنی، 1359، ص 87ـ92) که امروزه به رسالة فی الاحتیال لمعرفة مقدارَیْ الذهب و الفضة فی جسمٍ مرکّبٍ منهما شناخته میشود و دیگری، مقالة فی النسب التی بین الفلزات و الجواهر فی الحجم و الوزن از ابوریحان بیرونی (رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، ج 2، ص 317ـ318؛ خیام، یادداشت رضازاده ملک، ص 288ـ292). خازنی (1359، ص 55ـ78) تمام مقاله سوم میزانالحکمة را به این کتابِ بیرونی اختصاص داده است. البته از این رساله ابوریحان (بهجز صورت نقل شده از خازنی) تنها یکدستنویس باقیمانده است (رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، ج2، ص 294)، که پس از دوران زندگی خازنی دیگر نویسندگان و دانشمندان اسلامی از جمله کمالالدین فارسی (متوفی 718؛ ص 437ـ 439)، تفتازانی (متوفی 792؛ ج 3، ص240) و غیاثالدین جمشید کاشانی (متوفی 832؛ ص 173ـ175) آن را نقل کردهاند. عمومآ این نقلها مربوط به تعیین وزن مخصوص 59 کانی، فلز و جز آن است. اما بین همه این آثار، تنها خازنی با ذکر جزئیات به نقل مقالة فیالنسب بیرونی پرداخته است. آرای ابوریحان بیرونی درباره وزن مخصوص اجسام، احتمالا براساس همین روایتخازنی بسیارموردتوجه دانشمندانمعاصر قرارگرفته و پژوهشهای چندی درباره آن انجام شده است (برای گزارشی از این پژوهشها رجوع کنید به بیرونی*، ابوریحان، بخش 5: کانیشناسی).علاوه بر مورد اخیر، در ابتدای مقاله هفتم میزانالحکمة (خازنی، 1359، ص 141ـ143) عباراتی وجود دارد که بدون تردید منشأ آنها نسخه عربی التفهیم* ابوریحان بیرونی (ص 11ـ16) بوده است. از لحاظ تاریخی آخرین دانشمندی که خازنی از وی مطلبی نقل کرده، ابوحاتم مظفر اسفزاری، مؤلف ]رسالة[ فی مراکز الاثقال و صنعة القفان است که وی در قسم دوم از مقاله دوم میزانالحکمة (ص 38ـ54) آن را آورده است. همچنین خازنی در فهرست آغاز کتاب (ص 8) به کوششهای ناتمام اسفزاری در تألیف اثرش در ساخت ترازوها، به دلیل فوت وی، اشاره کرده است (نیز رجوع کنید به اسفزاری*، ابوحاتم). در این صورت شاید بتوان خازنی را ادامهدهنده راه اسفزاری بهشمار آورد. نیمه دوم کتاب به ساز و کار ترازوی حکمت اختصاص دارد. ترازوی حکمت بسیار دقیق بود، چنانکه به نوشته خازنی (ص 5) اگر سازنده ترازو چیرهدست باشد، ترازو با دقتی معادل یک حبّه ( 68 1 مثقال) تعیین وزن میکند (برای آگاهی از دقت و ویژگیهای این ترازو رجوع کنید به ترازو*). خازنی (ص 93ـ96) ابتدا مهمترین اجزای ترازو را توضیح داده و سپس (ص 96ـ110) اصول کلی ساخت و سوار کردن اجزای وسیله را برشمارده است. خازنی در ادامه (ص110ـ120) به چگونگی وزن کردن فلزات و اجسام در هوا و آب پرداخته است. پس از این توضیح، او (ص120ـ126) به شیوهای تجریدی، روش اندازهگیری وزن مخصوص فلزات همبسته براساس روشهای مختلف حسابی، هندسی و حساب جبر و مقابله را تبیین کرده است. در ادامه و در شرح دیگر کاربردهای ترازوی حکمت، خازنی (ص 126ـ 141) به توضیح درباره به دست آوردن وزن مخصوص فلزات در آب و هوا و نیز وزن مخصوص چند کانی ــ که در زمره سنگهای گرانبها قرار میگیرندــ به نقل از ابوریحان بیرونی پرداخته است. در بخش بعدی کتاب (ص 141ـ150) مباحثی درباره انواع نسبتها آمده و سپس درباره وزن سکهها و مقایسه همبستهها و عیار سکهها و مسائل مرتبط با آنها بحث شده است. خازنی در ادامه «میزانالارض»، وسیلهای برای ترازیابی سطح زمین (ص150ـ151)، و «قسطاس المستقیم»، ترازوی ساخته شده بهوسیله خیام، را معرفی کرده است (ص 151ـ 153). در بخش پایانی کتاب (ص 153ـ165) شرح دوگونه ابزار ترازو شکل آمده است. یکی میزان کلّی (ص 153ـ 163) که نوعی ساعت شنی یا آبی است، که با هر کدام از این مواد کار میکرده، و دیگری میزاناللطیف (ص 164ـ 165) که وسیلهای برای نشان گذشت زمان در گامهای شصتگانی است.نکات بدیع و شاخص در میزانالحکمة. خازنی نظریات روشنی درباره مسائل فیزیکی مربوط به وزن اجسام داشت که آنها را در مقاله اول کتاب میزانالحکمة آورده است. وی وزن را قوه ذاتی جسم دانسته است که جسم را به سمت مرکز عالم میکشاند (همان، ص 16). وزن مخصوص اجسام را هم به قوه آنها تعبیر کرده و آن را که قوه بیشتری دارد متراکم یا کثیف و آن را که قوه کمتری دارد لطیف یا سخیف نامیده است (همانجا). خازنی (ص 16ـ17) مفهوم گرانروی مایعات را با اصطلاح «رطوبت» معرفی کرده است، که با افزایش رطوبت مایع، جسم جامد در آن سریعتر حرکت میکند. وی در ادامه به پدیده اصطکاک حرکت اجسام در مایعات اشاره کرده و گفته است که اگر دو جسم متحرک در مایع، حجم و وزن یکسان ولی شکلهای متفاوتی داشته باشند آنکه سطح تماس آن با مایع کمتر است (و درنتیجه کمتر در معرض اصطکاک است) سریعتر حرکت میکند. خازنی (ص 17) مرکز ثقل یک جسم را نقطهای از آن دانسته است که وقتی بر مرکز عالم منطبق شود جسم ساکن بماند. همچنین (ص 17ـ19) به بحث تعادل دو جسم حول مرکز ثقل مجموعه (نقطه گرانیگاه) اشاره کرده و به درستی گفته است که مرکز ثقل مجموعه، نقطهای بر خط گذرنده از مراکز ثقل دو جسم و بین آن دو مرکز واقع است. او به وزن و وزن مخصوص جوّ آگاه بوده او در این باره گفته است که وزن اجسام در جوّی متراکمتر سبکتر است (ص 23). درواقع با بیان این نکته تلویحاً به نیروی شناوری اجسام در جوّ اشاره کرده است. وی اصول شناوری اجسام در مایعات را هم تشریح کرده است (ص 24). خازنی قوه جاذبه را میشناخت و تأثیر آن را بر وزن اجسام بهصورت دوری و نزدیکی از مرکز عالم بیان کرده بود، البته خازنی این تأثیر را بهصورت نسبتی خطی و ساده میپنداشت که این باور براساس دانش امروز نادرست است (رجوع کنید به همانجا). وی در ادامه به سقوط آزاد اجسام به سمت مرکز عالم (زمین) اشاره کرده است (ص 24ـ25). خازنی برای نخستین بار در تاریخ مکانیک فرضیه تغییر جاذبه را برحسب فاصله جسم از مرکز زمین بیان کرد. هیچیک از آثار شناخته شده از سدههای میانی به این مسئله نپرداختهاند. نخستینبار نیوتن در سده یازدهم/ هفدهم رابطه ریاضی تغییر نیروی جاذبه براساس فاصله اجسام از مرکز زمین را کشف کرد (رجوع کنید به روژنسکایا، ص 622). خازنی (ص 69) به فنِّ سوراخکاریِ اجسامِ سخت، مثل یاقوت سرخ، با الماس برای خارج کردن هوا از داخل حفرههای آن نیز اشاره کرده است. خازنی (ص 109ـ110) در بحث ترازوی حکمت، به وزنههای ترازوی رایج آن دوره (شامل وزنههایی معادل یک، دو، پنج، ده، بیست و پنجاه و مانند آن برحسب واحد وزن) انتقاد کرده و سپس وزنههای مضارب سه (شامل وزنههای معادل یک، سه، نه، بیستوهفت و جز آن) را برحسب واحد وزن مناسب دانسته است (1، 3، 23، 33،...). بدینترتیب تعداد وزنههای لازم برای اندازهگیری وزن به حداقل ممکن میرسد به شرط آنکه استفاده از کفه مقابل نیز مجاز باشد. اگر اندازهگیری وزن تنها در یک کفه ممکن باشد باید وزنههایی را با مضارب دو (یعنی 1، 2، 22، 32، 42، ...) بهکار برد. به عقیده روژنسکایا (ص 634) خازنی مسئلهای از اندازهگیری وزن را، که اروپاییان در سدههای بعدی به آن پرداختند، حل کرده است.اگرچه ماهیت آرای خازنی درباره مفاهیم پایه مکانیک از منظر دانشمندان اسلامی برآمده از آرای ارسطو ـ ارشمیدس بود، اما وی با دقت نظری درخور توجه ضمن بیان آرای گذشتگان نوآوریهای متعددی در زمینه ساخت ابزارهای مکانیکی داشته است. به نوشته هیل (ص70) میزانالحکمة یکی از بهترین آثار بهجا مانده از سدههای میانی است که در آن توجه زیادی به دقت نظر علمی شده است.نسخهشناسی و پژوهشها درباره میزانالحکمة. از میزانالحکمة چند نسخه خطی باقی مانده است که ماتویفسکایا و روزنفلد (ج 2، ص340)، آنها را فهرست کردهاند. به این فهرست باید نسخهای کهن از این کتاب در تبریز (رجوع کنید به سیدیونسی، ج 3، ص 1362ـ1363) و نسخهای ناقص در تهران (دانشپژوه و علمی انواری، ج 1، ص 317) را افزود. میزانالحکمة تاکنون چند بار به چاپ رسیده است. نخستین بار این کتاب را خانیکوف در 1380/1860 به چاپ رسانده و سزگین در مجموعه )علوم طبیعی در اسلام( (ج 47، فرانکفورت 2001/1379ش) تجدید چاپ کرده است. این چاپ گزیدهای از متن کتاب و تنها شامل قسمت اعظم مقاله اول و نیز نوشتههای بیرونی درباره وزن مخصوص اجسام است. در این چاپ (خازنی، 2001، ص 24) بین تعداد بابها و فصول این کتاب با چاپ حیدرآباد (همو، 1359، ص 15) اختلاف وجود دارد. چاپ متن کامل کتاب برای نخستین بار در 1359 در حیدرآباد هند انجام شد (برای آگاهی از تاریخ چاپهای این کتاب رجوع کنید به عبدالجبار عبدالرحمان، ج 1، ص 487؛ آباتوی، ص 142). جدیدترین چاپ کتاب بهوسیله منتصر محمود مجاهد (قاهره 2005/ 1384ش) انجام شده که عملا تکرار چاپ حیدرآباد بدون هیچتغییری است. بخشهاییاز میزانالحکمة نیزترجمه شدهاست. نخستین این ترجمهها ترجمه انگلیسی خانیکوف است که به همراه چاپ گزیده او از کتاب انجام شده است (برای آگاهی از دیگر ترجمهها رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، همانجا). از این کتاب ترجمهای نیز به زبان فارسی وجود دارد که تنها شامل بخشهایی از اصل عربی کتاب است (برای آگاهی بیشتر درباره این ترجمه رجوع کنید به خازنی، ترجمه فارسی، مقدمه مدرسرضوی، ص لب ـ لز).منابع: ابنابیاصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ] 1965[؛ ابوریحان بیرونی، کتاب التفهیم لاوائل صناعةالتنجیم، با ترجمهانگلیسی از رمزیرایت، لندن1934؛ مسعودبنعمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره 1409/1989، چاپ افست قم 1370ـ 1371ش؛ عبدالرحمان خازنی، کتاب میزانالحکمة، حیدرآباد، دکن 1359؛ همان، ترجمه فارسی، چاپ مدرسرضوی، تهران 1346ش؛ همو، کتاب میزانالحکمة، ]ترجمه و شرح متن خلاصه از نیکلاخانیکوف[، درJournal of the American Oriental Society, no.6 (1860), repr.in Natural sciences in Islam, vol.47: Mizan al-hikma, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort on the Main: Institute for the History of Arabic -Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 2001;عمربنابراهیم خیام، دانشنامه خیامی : مجموعهرسائل علمی،فلسفی و ادبی، چاپ رحیم رضازاده ملک، تهران 1377ش؛ محمدتقی دانشپژوه و بهاءالدین علمی انواری، فهرست کتابهای خطی کتابخانه مجلس سنا، ج 1، تهران ]بیتا.[؛ میرودود سید یونسی، فهرست کتابخانه ملی تبریز، ج 3، تبریز 1350ش؛ عبدالجبار عبدالرحمان، ذخائرالتراث العربی الاسلامی، بصره 1401ـ1403/ 1981ـ1983؛ غیاثالدین جمشید کاشانی، مفتاحالحساب، چاپ احمدسعید دمرداش و محمد حمدی حفنی شیخ، قاهره ?] 1967[؛ لطفاللّه قاری، «الآلات المیکانیکیة فی تراثنا العلمی و موقع کتاب الرسالة القدسیة»، مجلة تاریخالعلوم العربیة، ج 11، ش 1 و 2 (1995ـ1997)؛ محمدبن حسن کمالالدین فارسی، اساس القواعد فی اصولالفوائد، چاپ مصطفی موالدی، قاهره 1994؛M. Abattouy, The history of Arabic sciences: a selected bibliography, Berlin 1996; Ahmad Y. Hassan and Donald Routledge Hill, Islamic technology: an illustrated history, Paris 1992; Donald Routledge Hill, Islamic science and engineering, Edinburgh 1993; Galina P. Matvievskaya and Boris Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo srednevekovia i ikh trudi (VIIIth-XVIIth cent.), Moscow 1983; Mariam Rozhanskaya, "Statics", in Encyclopedia of the history of Arabic science, ed. Roshdi Rashed, vol.2, London: Routledge, 1996.
دایره (نوعی ساز) ← دفNNNNدایرةالبروج، مسیر حرکت ظاهریِ مستدیر خورشید بین ستارگان در گذر از بروج دوازدهگانه، طی یک سال از دید ناظر زمینی (نیز ← برج*؛ زایچه*؛ طالع*). براساس شواهد متعدد، پیشینة شناخت مفهوم دایرةالبروج و تقسیم آن به بروج دوازدهگانه به نجوم بابِلی و شاید تمدنهای کهنتر بینالنهرین همچون اَکِدیها در 2000 پیش از میلاد بازگردد (← آلن ، ص 1، به نقل از سایس ؛ نیز ← برج*). پژوهشها نشان میدهد یونانیها برجهای دوازدهگانه را از بابلیها اقتباس و در مواردی تغییراتی در آن اعمال کردند (← واردن ، ص 216ـ218).به نوشتة واردن (ص220)، وجود جدولهای قدر خورشیدگرفتگی در نجوم بابلی که بر مبنای عرض دایرةالبروجی ماه تنظیم میشدند، تلویحاً حاکی از آگاهی بابلیها از حرکت خورشید بر دایرةالبروج است.نقاط تقاطع دایرةالبروج با استوای سماوی را به ترتیب اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی (اعتدالین) و نقاطی را که دایرةالبروج به فاصلة بیشینة شمالی و جنوبی نسبت به استوای سماوی میرسد، بهترتیب انقلاب تابستانی و انقلاب زمستانی (انقلابین) مینامند (برای آگاهی از حرکت آهستة نقاط اعتدالین در خلاف توالی بروج ← تقدیم اعتدالین*).به نظر میرسد هزیود (شاعر یونانی قرن هشتم پیش از میلاد) با مفهوم اعتدالین و انقلابین آشنا بوده، هرچند در تعبیری نادرست آغاز فصل بهار را شصت روز پس از انقلاب زمستانی دانستهاست (← هیث، ص xii ؛ اونز ، ص 4، 56).منجمان یونانی در آغاز از چگونگی حرکت ظاهری خورشید بر دایرةالبروج تصور دقیقی نداشتند، چنانکه آرای ائودوکسوس، ریاضیدان و منجم قرن چهارم پیش از میلاد، با دو فرض نادرست همراه بود. نخست آنکه تغییرات آنومالی(ناهنجاری) خورشید در حرکت طولی آن نادیده گرفته میشد. دوم آنکه حرکت خورشید نه دقیقاً بر دایرةالبروج بلکه همراه با تغییرات عرض دایرةالبروجی آن (شامل تغییر مکان خورشید به بالا یا پایین دایرةالبروج) در نظر گرفته میشد (واردن، ص 225). البته بعدها در نجوم یونانی بر مبنای شواهد رصدی مشخص شد حرکت ظاهری خورشید بر دایرةالبروج منطبق است (← بطلمیوس ، ص 46، 63)؛ بهنوشتة پلینیوس/ پلینی اکبر ، طبیعیدان رومی، نخستینبار آناکسیماندروس(فیلسوف یونانی قرن ششم پیش از میلاد) در سالهای 548 تا 545 پیش از میلاد، در زمان برگزاری المپیک پنجاه و هشتم به تمایل منطقةالبروج پی برد (برای مفهوم تمایل منطقةالبروج یا تمایل دایرةالبروج ← ادامة مقاله). سپس کلئوستراتوس برجهای آن را شناساند که با حمل آغاز میشود (← ج 1، کتاب 2، ص 189).بطلمیوس در مجسطی هیچجا از واژة یونانی ó (بهمعنای مفهومی مرتبط با گرفتهای ماه و خورشید) برای نامیدن دایرةالبروج استفاده نکردهاست (بطلمیوس، تعلیقات تومر ، ص20). امروزه این واژة یونانی در زبانهای اروپایی برای نامیدن دایرةالبروج بهکار میرود (در انگلیسی: ecliptic و در فرانسه: écliptique). به نظر میرسد مفهوم دایرةالبروج تحتتأثیر ترجمة آثار یونانی، بهویژه مجسطی بطلمیوس، به نجوم علمی دورة اسلامی راه یافته باشد (← ادامة مقاله). از موضوعات جالبتوجهی که بر این امر دلالت میکند، کاوش در ریشهشناسی واژة دایرةالبروج در مجسطی بطلمیوس و معادل ترجمهشده آن از یونانی به عربی در دورة اسلامی است. بطلمیوس (همانجا) عبارت «دایرة گذرنده از میان منطقةالبروج» یا صورت کاملتر «دایرة متمایل گذرنده از میان منطقةالبروج» را بهکار بردهاست. فَرغانی، منجم قرن سوم، در جوامع علمالنجوم (ص 16) عبارت «دایرة وسط فلکالبروج» را در تبیین دایرةالبروج بهکار برده که ترجمة تحتاللفظی عبارت نخست بطلمیوس است.به نوشتة نالینو (ص 138)، عرب عصر جاهلی مفهوم بروج و بالطبع دایرةالبروج را نمیشناختند. آنها به علم اَنواء یعنی اوقات برآمدن و فرو شدن ستارهها توجه نشان میدادند که در جهتیابی و زمانسنجی کاربرد داشت (برای تفسیر واژة برج در قرآن ← برج*). از قرن سوم هجری بحث دربارة بروج دوازدهگانه در کتابهای انواء دورة اسلامی دیده میشود؛ چنانکه ابنقتیبه (ص120ـ122) آنها را با منازل قمر و قواعد احکام نجومی پیش از اسلام تطبیق دادهاست. هرچند در این آثار نیز همچنان از دایرةالبروج ــ که مبیّن مفهومی صرفاً هندسی است ــ سخنی به میان نیامده زیرا در نجوم نادقیق عامیانة اعراب کاربردی نداشتهاست.در منابع دورة اسلامی، از دایرةالبروج بیشتر با اصطلاحاتی چون دایرة فلکالبروج، منطقةالبروج (توسعاً بهمعنای دایرةالبروج)، فلکالبروج، نِطاقالبروج (برای نمونه ← ابوریحان بیرونی، 1362ش، ص 72؛ الغبیک، ص 347) و بهندرت دائرةالشمسیة و دایرة بروج (مسعودیمروزی، ص 38؛ نصیرالدین طوسی، مجموعه رسائل ریاضی و نجومی، ص 212) یاد شدهاست. در نجوم دورة اسلامی، فلکِ بروج نام دیگر فلک ثوابت بودهاست. زیرا ستارگان برجهای دوازدهگانه نیز جزو ستارگان فلک ثوابت بهشمار میآمدند (← گنابادی، باب 3، ص 45؛ نیز ← نویگه باوئر ، ج 3، ص 1079). ظاهراً در دورة معاصر در پی آشنایی مسلمانان با نجوم جدید و آگاهی از نادرستی مفهوم فلک، اصطلاح دایرةالبروج تداول یافتهاست (← تعلیمی، ص 131؛ عماد مجاهد، ص 166).در نجوم یونانی به رصدهای گذر خورشید از نقاط اعتدالین و انقلابین توجه میشد، زیرا این رصدها در تعیین طول دقیق سال اعتدالی کاربرد داشتند. در یونان کهنترین رصدها را متون (منجم یونانی قرن پنجم پیش از میلاد) و ائوکتمون انجام دادهاند. آنها در 431 پیش از میلاد گذر خورشید از انقلاب تابستانی را رصد کردند (← بطلمیوس، ص 137ـ 138). در نجوم دورة اسلامی، رصدهای اعتدالین و انقلابین گسترش یافت و منجمان مسلمان به نتایج دقیقتری دست یافتند (برای تحلیل رصدهای منجمان مسلمان در اینباره ← سعید و استفنسون ، ص 117ـ132). محاسبات امروزی نشان میدهد دقت متوسط اخترشناسان مسلمان در تعیین اوقات اعتدالین و انقلابین به 2ر1 ساعت میرسید (← همان، ص130).یکی از مفاهیم مهم مرتبط با دایرةالبروج دستگاه مختصات دایرةالبروجی بوده که تا به امروز برای تعیین مواضع اجرام آسمانی کاربرد داشتهاست. این دستگاه شامل دو مؤلفة طولی و عرضی به مبدأ نقطة اعتدال بهاری است. طول دایرةالبروجی را بر دایرةالبروج، از مغرب به مشرق یعنی در جهت توالی بروج (بین ْ0 تا ْ360)، و عرض را بر دایرههای عمود بر دایرةالبروج (بین ْ90 تا ْ90-) اندازه میگیرند که همة این دوایر در دو قطب دایرةالبروج تلاقی دارند. پیشینة شناخت و بهکارگیری این دستگاه مختصات ظاهراً به نجوم بابلی در 500 پیش از میلاد (← نویگه باوئر، ج 2، ص 593) و در نجوم یونانی به سدة چهارم پیش از میلاد بازمیگردد. ائودوکسوس صریحاً به تغییر مکان خورشید در طول و عرض دایرةالبروجی اشاره کردهاست (← بوئن ، ص 55، به نقل از سیمپلیکیوس). هوپسیکلس ، ریاضیدان و منجم یونانی قرن دوم پیش از میلاد، در رسالة )دربارة طلوعها( به تقسیم دایرةالبروج به 360 جزء یا کمان برابر اشاره کردهاست که امروزه آنها را درجه مینامیم و کهنترین سند از اخترشناسی یونان باستان دربارة تقسیمبندی (طول) دایرةالبروج به 360 جزء است (← )قطعات روشنگر تاریخ ریاضیات یونان( ، ج 2، ص 395ـ397). البته کاربرد این دستگاه عملاً در مجسطی بطلمیوس توسعه و نمود یافته است (← بطلمیوس، تعلیقات تومر، همانجا، نیز ← ص 339ـ340). در دورة اسلامی نیز اندازهگیری و بیان مواضع اجرام آسمانی براساس همین دستگاه مختصات بود و گاهی از عرض دایرةالبروجی باعنوان میلِ ثانی یاد میشد (← نصیرالدین طوسی، زیج ایلخانی، گ 59پ؛ نیز ← کندی ، 1374ش،ص 74). هرگاه منجمان مسلمان مختصات ستارهها را از جدولهای مجسطی اخذ میکردند، برحسب فاصلة زمانی میان تدوین جدولهایشان با جدولهای مجسطی، بهسبب تقدیم اعتدالین مقدار تعدیل ثابتی را به مقادیر طول دایرةالبروجی ستارهها میافزودند (برای نمونه ← صوفی، ص 2ـ7؛ خازنی، گ 191پ ـ 192ر؛ نیز ← تقدیم اعتدالین*).دیگر مفهوم مهم مرتبط با دایرةالبروج، میل کلی یا میل اعظم (در نجوم جدید تمایل دایرةالبروج نسبت به استوای سماوی) بوده که مقدار تقریبی آن 5ر23 درجه است (برای ریشة آن در نجوم یونانی ← سطور پیشین). بطلمیوس (ص 63 و پانویس 75) این مقدار را 23 درجه و 51 دقیقه و 20 ثانیه به دست آورد که امروزه مشخص شده اندازهگیری وی چندان دقیق نبودهاست (← بریتون، ص30ـ32). منجمان مسلمان قرنهای دوم و سوم هجری، براساس منابع مختلف یونانی و هندی، سه مقدار متفاوت از این مشخصه را در اختیار داشتند (← گلدستاین ، ص 85)، اما نخستینبار به دستور مأمون عباسی (ﺣک : 198ـ 218)، و سرپرستی یحییبن ابیمنصور (متوفی ﺣ 216) رصدهایی برای اندازهگیری این مشخصه، براساس اندازهگیری ارتفاع نصفالنهاری خورشید در لحظة گذر از انقلابین، صورت گرفت (← ابوریحان بیرونی، 1413، ص 89 ـ90). در دورة اسلامی، علاوه بر روش مذکور (که برگرفته از مجسطی بطلمیوس بود)، روشهای رصدی و محاسباتی دیگری نیز برای اندازهگیری این مشخصه ابداع شد (← گلدستاین، ص 86؛ نیز ← میل*). ابوریحان بیرونی در کتاب تحدید نهایات الاماکن (ص 89 ـ111) و ابنیونس در الزیج الکبیر الحاکمی (ص 222ـ223) مجموعهای از رصدهای میل کلی را از اخترشناسان مسلمان گزارش کردهاند.دانستن مقدار این مشخصه، صرفنظر از مفهوم علمی، در محاسبة عرض جغرافیایی مکانها نیز کاربرد داشت. اخترشناسان مسلمان در دقیقسازی این مشخصه بسیار مؤثر بودهاند، چنانکه دقت رصدهای آنها در حد چند دقیقه کمانی بوده و تا پیش از رصدهای تیکو براهه ، منجم دانمارکی (متوفی1601/1010)، چنین دقتهایی در اندازهگیری این مشخصه در غرب بیسابقه بودهاست (کندی، 1973، ص 37؛ گلدستاین، ص 87).دایرةالبروج از دوایر مهم سماوی بود که آن را بر صفحة اسطرلاب رسم میکردند و به صورت نوار مدور فلزی نمایش میدادند و بر آن بروج دوازدهگانه را با نام، مشخص و مدرج میکردند (← ابوریحان بیرونی، 1380ش، ص 6ـ8). نوار پهن منطقةالبروج از طریق بازوهایی به عنکبوت وصل میشد (← همان، ص 61ـ63؛ نیز ← اسطرلاب*). در نجوم دورة اسلامی (تحتتأثیر نجوم یونانی و تاحدی هندی) دایرةالبروج مفهومی پرکاربرد در طراحی توابع گوناگون هیئت بهشمار میرفت، چنانکه تعریف مفاهیمی چون طالع، مطالعِ بلد، سِعَت مشرق، و عرض اقلیمالرؤیه با دایرةالبروج پیوند داشت (برای آگاهی از ریشههای برخی از این مفاهیم در نجوم یونانی ← بطلمیوس، ص 75ـ130؛ برای آگاهی از کاربرد برخی از این کمانها در نجوم دورة اسلامی ← کندی، 1374ش، ص 73ـ76). قطبهای دایرةالبروج نیز در تبیین برخی مفاهیم نجومی کاربرد داشتهاند (← جُدَی*؛ خورشید*).در نجوم جدید، دایرةالبروج تصویر صفحة مداری زمین بر کرة آسمان تعریف میشود (← ) فرهنگ نجوم(، ذیل "ecliptic"). امروزه مشخص شدهاست که مرکز قرص خورشید در مسیر حرکت ظاهریاش بر دایرةالبروج نوسانات ناچیزی در عرض دایرةالبروجی در حد 2ر1 ثانیه قوسی دارد (← میوس ، ص 152). در نجوم قدیم، پهنای منطقةالبروج دقیقاً تعریف نشدهاست، اما در نجوم جدید منطقةالبروج را همچون کمربندی به پهنای 16 درجه فرض میکنند که دایرةالبروج در میان آن قرار دارد و در طول، آن را به دو نیم تقسیم میکند ()← فرهنگ نجوم(، ذیل "zodiac").منابع : ابنقتیبه، کتاب الانواء، حیدرآباد، دکن 1375/1956؛ ابنیونس، الزیج الکبیر الحاکمی، نسخه خطی کتابخانه لیدن، ش 143or.، نسخة عکسی کتابخانة بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ ابوریحان بیرونی، استیعاب الوجوه الممکنة فی صنعة الاصطرلاب، چاپ محمداکبر جوادی حسینی، مشهد 1380ش؛ همو، کتاب التفهیم لاوائل صناعةالتنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362ش؛ همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن، چاپ پ. بولجاکوف، در الجغرافیا الاسلامیة، ج 25، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت: معهد تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة، 1413/1992؛ الغبیک، زیج الغبیگ، چاپ سدیو، پاریس 1847؛ محمد تعلیمی، ستارگان و سپهرنوردی، تهران 1348ش؛ عبدالرحمان خازنی، الزیج المعتبر السنجری، نسخة خطی کتابخانة واتیکان، ش 761.Arab ، نسخة عکسی کتابخانة بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی، کتاب صورالکواکب، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة بودلیان، ش 144Marsh. ، فرانکفورت 1406/ 1986؛ عماد مجاهد، اطلس النجوم، بیروت 1997؛ احمدبن محمد فرغانی، جوامع علم النجوم و اصول الحرکات السماویة، چاپ یاکوبوس گولیوس، آمستردام 1669، چاپ فؤاد سزگین، چاپ افست فرانکفورت 1406/1986؛ ادوارد استوارت کندی، پژوهشی در زیجهای دورة اسلامی، ترجمة محمد باقری، تهران 1374ش؛ مظفربن محمدقاسم گنابادی، شرح بیست باب ملامظفر (دربارة رسالة بیست باب در معرفت تقویم اثر عبدالعلیبن محمد بیرجندی)، چاپ سنگی ]بیجا[ 1276؛ محمدبن مسعود مسعودیمروزی، جهان دانش، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1382ش؛ کارلو آلفونسو نالینو، تاریخ نجوم اسلامی، ترجمة احمد آرام، تهران ?] 1349ش[؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، زیج ایلخانی، نسخة خطی کتابخانة مجلس شورای اسلامی، ش 181؛ همو، مجموعه رسائل ریاضی و نجومی خواجه نصیرالدین طوسی، چاپ فرید قاسملو، تهران 1389ش؛Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning, New York 1963; Alan Bowen, "Simplicius' commentary on Aristotle, De Caelo 2.10-12: an annotated translation
دایرة هندی، روشی رصدی در نجوم دورة اسلامی برای تعیین جهتهای اصلی برگرفته از نجوم هندی. در این روش نخست میلة نازکی را بهعنوان شاخص، عمود بر صفحهای تراز شده، در سطح افق نصب و دایرهای را با شعاع مشخص حول شاخص ترسیم میکردند. سپس یک بار پیش از عبور خورشید از نصفالنهار تغییرات سایة شاخص را تا لحظهای که نوک سایة آن به محیط دایره میرسید، تعقیب و این نقطه را با علامتی مشخص میکردند. با عبور خورشید از نصفالنهار، سایه به کوتاهترین اندازة خود میرسد. پس از گذر خورشید از نصفالنهار دوباره طول سایة شاخص افزایش مییابد، در نتیجه بعدازظهر دوباره نوک سایه به محیط دایره میرسد. این بار نقطة متناظر را در طرف مقابل بر محیط دایره مشخص میکردند. اگر این دو نقطه با خطی به هم وصل شود، این خط جهت شرقی ـ غربی را نشان میدهد. همچنین اگر خطی از وسط این پارهخط به پای شاخص وصل شود، جهت شمال ـ جنوب (یا جهت نصفالنهار) را بر افق ناظر نشان میدهد (یانو،ص 17ـ18، به نقل از منابع کهن هندی؛ ابوریحان بیرونی، 1373ـ1375، ج 1، ص 447ـ 448).تاریخچة ابداع روش دایرة هندی مبهم است. هر چند منجمان مسلمان این روش را دایرة هندی نامیدهاند، اما معلوم نیست که این روش را نخستینبار منجمان هندی ابداع کرده باشند (ابوریحان بیرونی، 1976، ج 2، شرح کندی، ص 80). البته بیتردید نخستینبار مسلمانان، از طریق ترجمة منابع نجوم هندی به عربی، با این روش آشنا شدند. به نوشتة ابوریحان بیرونی در رسالة اِفرادِالمَقال فی امرالظِلال، عمل (روش) معروف به دایرة هندی منسوب به هندیان است، چون نخستینبار مسلمانان از طریق ارکند (معرّب نام کهندکهادیکه ، اثری مهم در نجوم هندی) و برخی دیگر از زیجهای هندی از آن آگاه شدند (← 1367، ص 106).بر مبنای شواهدی، انتقال روشهای مبتنی بر سایة شاخص در جهتیابی و محاسبات نجومی از تمدنهای کهنتر به نجوم هندی محتمل است. مثلاً ویتروویوس پولیو، مهندس یونانی قرن اول پیش از میلاد (ص 52ـ53)، از کاربرد روش دایرة هندی (بدون ذکر نام روش) در بحث تعیین جهت مناسب در ساخت خیابانها در شهری جدید سخن گفتهاست. همچنین بُرُقْلس*،فیلسوف و ریاضیدان یونانی قرن پنجم، در کتاب هیپوتیپوسیس (ص 50ـ51) کاربرد روش دایرة هندی را برای تعیین جهت نصفالنهار وصف کردهاست. البته شاید هندیان از طریق علوم یونانی با این روش آشنا شدهباشند و بعدها این روش در نجوم هندی توسعه یافتهباشد (یانو، ص 17؛ نیز ← ویدمان ، ص 666ـ669؛ نویگهباور ، ص 214ـ 215). فرضیة دیگر این است که هندیان از طریق نجوم بابلی با کاربرد سایة شاخص در محاسبة طول روز و مفاهیم دیگر مرتبط با آن آشنا شدهاند (← پینگری ، ص 4، 6). البته در نجوم هندی استفاده از سایة شاخص نه فقط در تعیین جهات اصلی بلکه در اندازهگیری مختصات خورشید، عرض جغرافیایی ناظر و تعیین ساعت روز نیز کاربرد داشتهاست ()دایرةالمعارف تاریخ علم،...( ، ذیل "Gnomon in India").در نجوم هندی دو گروه از روشهای نجومی برای تعیین جهات اصلی به کار میرفته که یکی براساس رصد ستارهها و دیگری براساس رصد خورشید و سایة شاخص بودهاست. براساس اطلاعات موجود، نخستینبار شرح روش دایرة هندی در کاتیاینه سولباسوترا آمدهاست (← یانو، همانجا؛ اُهاشی ،ص 207).در این اثر توضیح کوتاهی دربارة روش کار آمده و تصریح شدهاست که شعاع دایرة ترسیمی باید برابر طول شاخص باشد (یانو، ص 18). شرح این روش در منابع متأخر نجوم هندی نیز با تفاوتهای اندکی دیده میشود، چنانکه در پانچاسیدهانتیکا(تألیف در قرن ششم میلادی) قطر دایرة ترسیمی چهار برابر طول شاخص (شعاع دو برابر طول شاخص) آمدهاست (وراهمیهیر ، ص 90؛ برای آگاهی از دیگر منابع هندی در اینباره ← ابوریحان بیرونی، 1976، ج 2، همان شرح، ص 81؛ نیز ← سوبارایاپا و سارما ، ص 182).در نجوم دورة اسلامی بیش از همه ابوریحان بیرونی* در آثار مختلف خود به بحث دایرة هندی پرداختهاست (← 1373ـ1375، ج 1، ص 448؛ همو، 1367، ص 105ـ115؛ همو، 1985، ص 293؛ همو، 1362ش، ص 64ـ65؛ بدون ذکر نام روش، نیز ← ص 175). او در رسالة افرادالمقال فی امرالظلال در بحث دایرة هندی ضمن توضیحات مبسوطی دربارة طول شاخص و شعاع دایرة ترسیمی در عرضهای جغرافیایی مختلف، نوشتهاست که عمربن فرّخان در زیجش برای هر عرض جغرافیایی طول معیّنی برای شاخص در نظر میگرفت (← 1367، ص 108ـ109). این تنها اشارة ابوریحان بیرونی به منبعی کهنتر در نجوم دورة اسلامی در بحث دایرة هندی است؛ اما وصف روش دایرة هندی در دو اثر موجود از دورة اسلامی (پیش از ابوریحان بیرونی)، یکی زیج حبش حاسب (تألیف ﺣ 240؛ گ 167پ) و دیگری الزیج الصابی (تألیف ﺣ 290) از بتّانی* نیز آمدهاست. بتانی در شرح این روش اصطلاح دایرة هندی را به کار نبرده، اما به ظرافتهای این روش رصدی توجه کردهاست؛ چنانکه به نوشتة وی (ص 34ـ35) شاخص باید چوبی نازک، نوکتیز و بدون اعوجاج باشد. همچنین او (ص 34) مانند آنچه در پانچاسیدهانتیکا آمده، بهترین اندازة طول شاخص را 4 1 قطر دایره دانستهاست.روش دایرة هندی در غرب جهان اسلام نیز شناخته شده بود. در فصل هجدهم زیج جیّانی ــ که ابناسحاق تونسی نقل کرده ــ روش دایرة هندی وصف شدهاست. اکنون فقط ترجمة لاتینی گراردوس کرمونایی از کل زیج بهجا ماندهاست (سامسو و میلگو ، ص 4). به نوشتة ابوریحان بیرونی (1985،همانجا) باید شیئی مدور (مانند کره) بر سر شاخص نصب کرد، زیرا اگر شاخص نوک تیز باشد، سایة آن هنگامی که ارتفاع خورشید کم است محو میشود.روش دایرة هندی به یک تصحیح جزئی نیاز دارد، زیرا نتیجة اندازهگیری در این روش، با فرض ثابت بودن میل خورشید صحیح است و تغییر میل خورشید (در نتیجه تغییر ارتفاع خورشید) میان رصد اول و دوم به خطایی، هرچند جزئی، در تعیین جهت نصفالنهار منجر میشود. در نجوم هندی روشهایی برای تصحیح این تغییر وجود داشتهاست (← یانو، ص 18ـ21؛ برای آگاهی از خطای یکی از روشهای هندی ← ابوریحان بیرونی، 1367، ص 112؛ همو، 1976، همان شرح، ج 2، ص84 ـ90). بتانی (ص 35) ضمن توجه به این موضوع نوشتهاست که رصد باید نزدیک به انقلاب تابستانی یا زمستانی صورت گیرد، زیرا در این زمان، تغییرات میل خورشید اندک و اندازهگیری دقیقتر است.ابوریحان بیرونی (1373ـ 1375، ج 1، ص 448ـ451) نیز با روشهایی محاسباتی به تصحیح این خطا پرداختهاست (نیز ← همو، 1367، ص 112ـ 115؛ همو، 1976، همانجا). به نظر میرسد روش دایرة هندی در نصب و تنظیم جهت ابزارهای رصدخانهای دورة اسلامی کاربرد داشتهاست. مثلاً مؤیدالدین عُرضی دمشقی، که در رسالة فی کیفیةالارصاد (ص 100) پیش از وصف ابزارهای رصدخانة مراغه دربارة ضرورت تعیین خط نصفالنهار سخن گفته، روش دایرة هندی را بهترین روش برای این منظور دانستهاست. ابوریحان بیرونی نیز در بحث استفاده از بربخ* در رؤیت هلال به تنظیم جهت این ابزار با استفاده از دایره هندی اشاره کردهاست (← 1373ـ1375، ج 2، ص 946).از دایرة هندی برای تعیین سمت قبله نیز استفاده میکردند (← خازنی، گ 47ر؛ کینگ ، ص 267، به نقل از مقدمة رساله قبلهنما از قاسم علی قائنی؛ حسنزاده آملی، ج 2، ص 614ـ660). شرح روش دایرة هندی در زیجهای متأخر دورة اسلامی مانند زیج ایلخانی (نصیرالدین طوسی، ص 202)، زیجالغبیگ (ص 365) و زیج بهادرخانی (جونپوری، ص 78ـ 79، در دو زیج اخیر بدون ذکر نام روش) نیز آمدهاست. در دورة اسلامی برخی منجمان رسائل مستقلی نیز دربارة کاربرد دایرة هندی نگاشتهاند (← روزنفلد و احسان اوغلو ، ص 239، 244ـ247، 310، 351، 378، 391، 393؛ منزوی، ج 1، ص 291؛ حائری، ج 23، بخش 1، ص 55ـ56). شاید مهمترین رسالة مستقل در اینباره تعیینالقبلة و استخراجُ خطِّ سَمْت مِن الدائرةالهندیة، احتمالاً اثر غیاثالدین جمشید کاشانی، باشد. عنوان این اثر نیز از اهمیت تاریخی روش دایرة هندی در امر قبلهیابی حکایت دارد (← اوکتایی، ج 3، ص 326). اثر مهم دیگر، رسالة فی کیفیة عملالدائرة الهندیة از شیخ بهائی است که تک نسخهای از آن موجود است (← قاسملو و پایروندثابت، ص 455). برخی از فقها و عالمان دینی نیز در بخشی از آثار خود به بحث کاربرد دایرة هندی در تعیین وقت نماز ظهر و قبلهیابی پرداختهاند (← مفید، ص 92؛ علامه حلّی، ج 4، ص 41ـ43؛ حسنزاده آملی، همانجا؛ برای آگاهی از دیگر روشهای تعیین جهت نصفالنهار براساس رصد سایة شاخص و ستارهها ← نصفالنهار*).منابع: ابوریحان بیرونی، رسائلالبیرونی، رساله 2: رسالة افراد المقال فی امرالظلال، حیدرآباد، دکن 1367/1948؛ همو، کتابالتفهیم لاوائل صناعة التنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362ش؛ همو، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد، دکن 1373ـ 1375/ 1954ـ1956؛ الغبیگ، زیج الغبیگ، چاپ سدیو، پاریس 1847؛ عبدالعلی اوکتایی، فهرست کتب کتابخانة مبارکة آستان قدس رضوی، ج 1ـ5، مشهد 1305ـ1329ش؛ محمدبن جابر بتانی، کتابالزیج الصابی، تصحیحه و ترجمه الیاللغة اللاتینیة و علّق حواشیه کارلو آلفونسو نالینو، رم 1899ـ1907،چاپ افست هیلدسهایم 1977؛ غلامحسینبن ملافتحاللّه جونپوری، زیج بهادرخانی، چاپ سنگی بنارس 1855ـ1858؛ عبدالحسین حائری، فهرست کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ج 23، ]بخش 1[، تهران 1376ش؛ احمدبن عبداللّه حبش حاسب، زیج، نسخة خطی کتابخانة ینیجامع استانبول، ش 784، میکروفیلم کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، ش 211؛ حسن حسنزاده آملی، دروس هیئت و دیگر رشتههای ریاضی، قم 1371ـ1372ش؛ عبدالرحمان خازنی، الزیج المعتبرالسنجری، نسخة خطی کتابخانة واتیکان، ش 761. Arab ، نسخة عکسی کتابخانة بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ مؤیدالدین عُرضی دمشقی، رسالة فی کیفیة الارصاد، چاپ سویم تکلی، درAraştrma: Dil ve Tarih-Coğrafya Fakültesi Felsefe AraştrmalarEnstitüsü dergisi, VIII (1970);حسنبن یوسف علامه حلّی، منتهیالمطلب فی تحقیقالمذهب، مشهد 1412ـ1429؛ فرید قاسملو و فریبا پایروندثابت، فهرستواره مشترک نسخههای خطی ریاضی در کتابخانههای ایران، تهران 1388ش؛ محمدبن محمد مفید، المُقْنِعَة، قم 1410؛ منزوی؛ محمدبن محمد نصیرالدین طوسی، زیج ایلخانی، نسخة خطی کتابخانة دانشگاه کالیفرنیا، لسآنجلس، ش 1462؛Abū Rayhān Bīrūnī, The exhaustive treatise on shadows, translation & commentary by E. S. Kennedy, Aleppo 1976; idem, Kitāb maqālīd ‘ilm al-hay’a: la trigonométrie sphérique chez les Arabes de l'Est à la fin du xe siècle, ed. and tr. Marie-Thérèse Debarnot, Damascus 1985; Encyclopaedia of the history of science, technology, and medicine in non- Western cultures, ed. Helain Selin, NewYork: Springer, 2008, s.v. "Gnomon in India" (by George Abraham); David A. King, World - maps for finding the direction and distance to Mecca: innovation and tradition in Islamic science, London 1999; Otto Neugebauer, The exact sciences in antiquity, New York 1969; Yukio Ôhashi, "Development of astronomical observation in Vedic and post-Vedic India", Indian journal of history of science, vol.28, no. 3 (1993); David Pingree, "The Mesopotamian origin of early Indian mathematical astronomy", Journal for the history of astronomy, vol. 4, pt.1, no. 9 (Feb. 1973); Proclus, Hypotyposis, ed. K. Manitius, Leipzig 1909; Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin İhsanoğlu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th - 19th c.), İstanbul 2003; Julio Samsó and Honorino Mielgo, "Ibn Ishāq al- Tūnisī and Ibn Mu`ādh al- Jayyānī on the Qibla", in Julio Samsó, Islamic astronomy and medieval Spain, Aldershot, Hampshire, Gt. Brit. 1994; B. V. Subbarayappa and K. V. Sarma, Indian astronomy: a source-book (based primarily on Sanskrit texts), Bombay 1985; Varāhamihira, Pañcasiddhāntikā of Varāhamihira, with translation and notes by T. S. Kuppanna Sastry, critically edited with Adyar, Madras Sarma, K.V. by appendices and introduction 1993; Vitruvius Pollio, Vitruvius, the ten books on architecture, tr. Morris Hicky Morgan, Cambridge 1914; Eilhard Wiedemann, "Über den indischern Kreis", Mitteilungen zur Geschichte der Medizin und Naturwissenschaften, II (1912), repr. in Eilhard Wiedemann, Gesammelte Schriften zur arabisch- islamischen Wissenschaftsgeschichte, vol. 2, Frankfurt am Main 1984; Michio Yano, "Knowledge of astronomy in Sanskrit texts of architecture (Orientation methods in the Iśānaśiv agurudevapaddhati)", Indo- Iranian journal, no. 29 (1986).