جماعتالمسلمین، از سازمانهای اسلام گرای مصر، که بعدها به التَکْفیر وَ الهِجْرَة مشهور شد. این سازمان را باید انشعابی از اِخوان المسلمین* دانست که منشأ آن اختلافات دو نسل جوان و کهنسال این سازمان در اواخر دهه1340 ش/ 1960 و اوایل دهه1350 ش/1970 بود. نسلکهنسال، که سیاستی محافظه کارانه داشت، تا 1356 ش/ 1977 با نظام حاکم، یعنی حکومت انور سادات، همزیستی مسالمت آمیز داشت، ولی نسل جوان، خواستار اتخاذ سیاستهای تند و خشن برضد «جامعه جاهلی مصر» بود (کوپل ، ص). اوضاع نابسامان اقتصادی و مشکلات اداری و آموزشی و اجتماعی مصر ــ که نتیجه شکست سیاسی حکومت مصر و نظام سوسیالیستی بود ( رجوع کنید به واتیکیوتیس، ص416) همچنین شکست تحقیرآمیز مصر در جنگ1346 ش/1967 عربو اسرائیل، کهاز نظر آنان نشانه حاکمیتی ناتوان و نالایقبود (اسپوزیتو ، ص133؛ عبدالناصر، 1994، ص 135)، زمینه سازِ اصلی شکل گیری جنبشهای سیاسی ـ دینی نوپایی چون جماعت المسلمین شد (سعدالدینابراهیم، ص436). کتاب معالم فیالطریق سیدقطب، اندیشمند و مبارز مصری، در شکلدهی به افکار و عقاید مبارزان اسلام گرا و نیز انشعاب آنان تأثیر بسیاریداشت. حامیان قدیمی حسنالهُضَیبی* ، مرشد عام اخوان، پساز انتشار کتاب دُعاة، لاقُضاة وی، از عقاید سنّتی او حمایت میکردند؛ اما، نسلجوان، با پیروی از اندیشههای سید قطب، به جناحها و گرایشهای گوناگونی تقسیم شدند کهاز آن جمله، گرایشبهرهبری شیخ علی عبده اسماعیل بود که از الازهر فارغ التحصیل شده بود و تا 1348 ش/1969 رهبری این گرایش را بر عهده داشت(کوپل، ص71، 73ـ 76) و ظاهراً اولین هسته جماعت المسلمین در همین زمان شکل گرفت.شیخ علی قصد داشت پیروان خود، یعنی جماعت المسلمین، را مطابق با الگویجامعه نخستین اسلامی در مکه بپروراند. بهنظر او، همانگونه که پیامبر در ابتدا از توسل به جهاد خودداری کرد و پیروانش را، از دو جنبه مادّی و معنوی، از جامعه بت پرست جدا نمود و به تقویت و گسترش امت خود پرداخت، اعضای جماعت المسلمین نیز باید در مرحله ضعف کنونی اسلام(عهدالاستضعاف)، برای تقویت ایمان خود، به جدایی معنوی(المُفاصلةالشعوریة) از جامعه تن بدهند و تا زمانی که قدرت کافی به دست نیاوردهاند، نباید جهاد کنند (دکمجیان ، ص94). آنان معتقد بودند کهجامعهمصر مصداق جامعه جاهلی است و باید آن را تکفیر کرد و با کنارهگیری از آن، یک جامعه کوچک اسلامی ایجاد نمود. لازمه این امر، پیوستن به گروه و اطاعت کامل از اعتقادات و رهبری آن بود، زیرا از طریق این گروه، دستیابی به زندگی اسلامی امکان داشت؛ لذا، کسانی که از اطاعت رهبر خودداری میکردند، کافر خوانده میشدند. بر همین اساس، اعضای گروه دائماً در زندان یکدیگر را تکفیر میکردند. با کنارهگیری شیخ علی از رهبری جماعت، تحت تأثیر آرای مرشد عام، و تقبیح«تکفیر»، شدت جریان تکفیر کاهش یافت اما متوقف نشد، زیرا شخصی به نام شکری احمد مصطفی این حرکت را ادامه داد (کوپل؛ دکمجیان، همانجاها).شکری مصطفی، که از اعضای اخوان المسلمین بود، در دهکدهای در سی کیلومتری جنوب اسیوط در مصر وسطا به دنیا آمد. در مدرسهای که زیر نظر یک جمعیت خیریه اسلامی اداره میشد، تحصیل کرد و پساز گرفتن دیپلم به تحصیل در رشته کشاورزی پرداخت. احتمالاً او در همیندوره به اخوان المسلمین پیوست. شکریدر 1344 ش/ 1965، در 23 سالگی، با شروع دستگیریهای حکومتی، به سبب توزیع اعلامیههای اخوان المسلمین در دانشگاه اسیوط، زندانی شد و در ایندوره، به مطالعه آثار سید ابوالاعلیمودودی* (دانشمند برجستهپاکستانی) و سیدقطب* پرداخت(کوپل، ص72ـ73).اساساندیشه شکری آن بود که جامعه اسلامی باید از آزادی برخوردار باشد، جامعه جاهلی مصر باید نابود گردد و بر ویرانههایش جامعهای اسلامی ساخته شود. ویبرای دستیابی به این هدف، فعالیت خود را با کمک ماهر بکری، برادرزادهاش، آغاز کرد و توانست پیروانی جمع کند. جماعت المسلمین، در اصل، با هدف سرنگونی نظام اجتماعی وقت مصر و تأسیس جامعه اسلامی، عملاً پس از آزادی شکری فعال شد. شکری به محضآزادی، در 16 اکتبر 1971/ 24 مهر 1350 بهاسیوط بازگشت و به تبلیغ پرداخت و خیلی زود در محافل اسلام گرا شهرت یافت(همان، ص73ـ76؛ سعدالدین ابراهیم، ص441). او حرکتخود را ادامه فعالیت اخوان المسلمین میدانست و برای حسن البنا * ، بنیانگذار فقید اخوان المسلمین، احترام قائل بود، ولیاعضای باقیمانده اخوان را ضعیف، ناتوان و خائن میخواند (سعدالدین ابراهیم، ص434ـ 435) و آنانرا به مخالفت با خدا و پیامبر و تسلیم در برابر سرکوب، متهم میکرد (عبدالناصر، 1994، ص62). او هر جمعه، با نخستین طرفدارانش، به اطراف اسیوط میرفت و ضمن تبلیغ در روستاها به جذب جوانان میپرداخت. موفقیت او چشمگیر بود (کوپل، ص73، 76ـ77).گفتهاند شکری از دانش و شجاعت و تقوا و پرهیزگاری برخوردار بود و چشمان نافذش در پیروانش هیبت ایجاد میکرد و آنان، از طریق بیعت، از او اطاعت میکردند (دکمجیان، ص95؛ ) اسلام و گروههایاسلامی (، ص) و او را امیر جماعه المؤمنین میخواندند. گرچهاو پیروانخود را به بحث و گفتگو تشویق میکرد، همیشه حرف آخر را خود میزد. اموری که او درباره آنها به قضاوت نهایی میپرداخت، محدوده وسیعی از مسائل شخصی(مثلازدواج و طلاق) تا مسائل بینگروهی و بینالمللی را در بر میگرفت. طرفدارانش او را بر معارفاسلامی مسلط میدانستند و از او اطاعت میکردند. با مرور زمان، او نزد پیروانش قدرت مطلق یافت(سعدالدینابراهیم، ص437).از 1351 ش/1972، پلیس فعالیتهای شکری را به دقت زیر نظر گرفت. در ابتدای1352 ش/ 1973، چند تناز شاگردانش دستگیر شدند و دستنوشتههایاو ربودهشد. در همیندوره، اعضای گروه به غارها رفتند و از «جامعه جاهلی» کناره گرفتند. نظام حاکم، که خطری از سوی این گروه احساس نمیکرد، پس از جنگ شوال1393/ اکتبر1973 با اسرائیل، با حکمانور سادات، ریاست جمهوری، اعضای دستگیر شده را آزاد کرد، اما در 1353ـ1354 ش/ 1974ـ 1975، در پی کودتای نافرجام گروهاسلام گرای حزب التحریر الاسلامی* ، پلیس به سرکوب تمام مبارزان اسلامگرا، از جملهاعضایجماعت المسلمین، پرداخت(کوپل، ص76ـ 78؛ دکمجیان، ص92، 96). در اردیبهشت1354/ مه 1975، الاخبار ، روزنامه چاپ قاهره، مقالهای درباره شکری مصطفی و شاگردانش نوشت و آنان را اصحابکهفنامید. بهنظر میرسد کهسرگردانیهایاین گروه در کوهستان، در قضاوت گزارشگران پلیس و روزنامهنگارانبیتأثیر نبوده است؛ ولی، در واقع، اعضای گروه مدت زیادی در غارها به سر نبردند و اغلب در محلههای فقیرنشیناطراف قاهره و شهرهای دیگر زندگی میکردند (کوپل، همانجا). همچنین برخی اعضا، به منظور کسب درآمد بیشتر و تأمین بودجه جماعت المسلمین، به عربستان سعودی، کویت، عراق و اردن مهاجرت میکردند و برای سازمان پول میفرستادند تا فعالیتهایش را گسترشدهد (عبدالناصر، 1994، ص80؛ کوپل، ص88 - 89). جماعتالمسلمینچندانگسترشیافتکهدر 1355 ش/ 1976 تعداد اعضایآنبهدو هزار تنرسید (کوپل، ص76ـ 78).چوناز نظر جماعت و رهبریآن، ترک گروه به معنای رها کردناسلام بود، عضوی که گروه را ترک میکرد، مرتد شناخته میشد و مجازاتش مرگبود؛ لذا، زمانیکهبرخیاعضا، گروهرا ترک میکردند یا جذب دیگر گروههای اسلام گرا میشدند، در حقّ آنان اقدامات تنبیهی صورت میگرفت(همانجا)، هرچند که درمنابع موجود، هیچ اشارهای به اعمال مجازات مرگ در تاریخچه جماعت نشده است. اقدامات تنبیهی و برخی شیوههای جذب اعضای زنــ که گاه بدون آگاهی والدینشان صورت میگرفت و به ازدواج آنان در داخل جماعت میانجامید (رجوع کنید به ادامهمقاله) باعث شد پلیس بسیاری از اعضای جماعت را دستگیر کند و شکری مصطفی را نیز تحت پیگیرد قرار دهد. مطبوعات و رسانههای جمعی به شدت به فعالیتهای جماعت تاختند و آنها را گروهی از چریکها و جنایتکاران متعصب خواندند. شکری کوشید با بیانیههایی این تصور را اصلاح کند و امیدوار بود که محاکمه شاگردانش، سبب انتشار عقایدش شود، اما هیچ یک از بیانیههای او منتشر نشد و محاکمهای نیز صورت نگرفت. اعضای جماعت المسلمین در 12 تیر 1356/ 3 ژوئیه1977، محمد الذهبی، وزیر سابق اوقاف، را ربودند به اینامید که برخی از تقاضاهایشان پذیرفته شود (همانجا). ذهبیاز منتقدان جدّی افراطیون بود (اسپوزیتو، ص134) و گویا اقدام او، یعنی محکومکردناندیشههای جماعت، در ربودن او بیتأثیر نبوده است(هیکل، ص)؛ اما، نتیجه ایناقدام، سرکوب بیشتر جماعتالمسلمینبود و بالاخرهاین منازعات به کشته شدن محمدالذهبیانجامید. پساز درگیری میان مبارزان جماعت و نیروهایامنیتی، بیشاز چهارصد عضو جماعت دستگیر شدند و در پی محاکمهای سریع در سه جلسه محرمانه در دادگاه نظامی امنیت کشور، پنجتناز رهبران گروه، از جمله شکری مصطفی، در اسفند 1357/ مارس1978 اعدام و دهها نفر نیز محکومبهزندانشدند (کوپل، ص76ـ 78؛ دکمجیان، ص96).مطبوعاتمصر هیچگاه نام واقعی گروه را ذکر نکردند، بلکه آنان را خوارج قرن بیستم نامیدند (دکمجیان، همانجا). پلیسنیز در بازجوییهایش، آنانرا جماعتالتکفیر و الهجرةمینامید (هیکل، همانجا). بدین ترتیب، حکومت و مطبوعات با نشان دادن چهرهای خشن از جماعتسعیکردند برخورد تند خود را با گروههایاسلامگرا توجیهکنند (کوپل، همانجا).جماعتــکه بسیاری از اعضای خود را از دست داده بود، رهبرانش زندانی شده بودند و فعالیتهای گروه، محدود و زیرزمینی شده بود با پیروزی انقلاب اسلامی ایران، روحیهگرفت. به نظر میرسد کهرویآوردنجماعتبهتظاهرات خیابانیو مردمی، ناشیاز تأثیر انقلاب ایران در اواخر 1357 ش/ 1978 و اوایل 1358 ش/ 1979 بودهاست(سعدالدینابراهیم، ص443؛ دکمجیان، همانجا). با وجود این، برخی، بهرغمتأیید اینتأثیرپذیریبهویژهدر زمینهاستفادهاز شیوههای سیاسی و سازماندهی و تقویت روحی در تمامی جنبشهای اسلامی و امید به پیروزی در مبارزه، معتقدند کهجماعتبا انقلاب ایران موافق نبود، زیرا اینانقلاببا فلسفهسازمان، یعنی کنارهگیری و هجرت از جامعه و اینکه جماعت تنها جنبش اسلامی راستین است، سازگاری نداشت و اساساً اینسازمانبا عقیدهپیوند تشیعو تسننمخالفبود (عبدالناصر، 1997، ص31ـ32).برخیمنابع،بهاشتباه، بعضیاز فعالیتهای سازمانهای اسلامگرای معاصر جماعت المسلمین(همچونحزبالتحریرالاسلامی، مسئولحمله به دانشکده فنی ارتشدر قاهرهیا سازمان الجهاد *) را به این سازمان نسبت دادهاند ( رجوع کنید به آقایی و صفوی، ص149؛ نقوی، ص285).سازماندهی. در باره ساختار تشکیلاتیجماعتالمسلمیناطلاعاتچندانیدر دستنیستو فقطاز بخشهایتبلیغی، تدارکاتیو شاخههایآموزشنظامینامبردهشدهاست( ) رجوع کنید به اسلام و گروههایاسلامی(، همانجا).عضوگیری در جماعت بیشتر بر اساس خویشاوندی و دوستی انجام میشد. شکری مصطفی سازماندهی جماعت را از دوستان نزدیک خود در زندانو خویشاوندانشآغاز کرد. بیشتر اعضا از ناحیه مصر علیا بودند. جماعت از میان دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاهها نیز عضوگیریمیکرد. فعالیتهای شکری مصطفیعمدتاً در شهر اسیوطبود. میانگینسناعضا 24 سالبود. بیشتر اعضا (حدود23) از مناطقروستایی و شهرهای کوچک به شهر آمدهبودند (سعدالدینابراهیم، ص). برخیاشارهکردهاند کهاعضا از تحصیلات دانشگاهی، به ویژه در زمینههایفنیو علمی، برخوردار بودند (براینمونه رجوع کنید به دکمجیان، ص95ـ96). جماعت از میانزناننیز عضوگیریمیکرد. بیشتر آنانخواهر یا همسر اعضا بودند. دخترانی که به گروه میپیوستند بر اساسآیین ویژهای ازدواج میکردند. گفته شده است که انتخابهمسر برای افراد بر عهدهخود شکریبود. شکریمعتقد بود اگر کسیبهجماعتبپیوندد ازدواج قبلیاش باطل میشود و میتواند مجدداً ازدواجکند. او بدینترتیبقصد داشت، از دیدگاهیکهبهآنمعتقد بود، نسلراستینیاز مسلمانانبسازد و پرورشدهد. جماعتامکاناتو تسهیلاتازدواجرا نیز فراهم مینمود (کوپل، ص85 - 88). اعضا بهلحاظ طبقه اجتماعی، غالباً (حدود 23) از خانواده کارمندان سطوح میانی بخش خدماتدولتبودند (سعدالدینابراهیم، ص439؛ )اسلامو گروههایاسلامی( ، همانجا).نظم خشک و تعهد کامل اعضا و شیفتگی معنوی آنان، همچنین شرکتدر فعالیتهایگروهیمانند مراسم عبادی، تبلیغات، ورزش، مطالعه یا کار در یکی از شرکتهای اقتصادی، از جمله فعالیتهای سازمانی جماعت به شمار میآمد (سعدالدینابراهیم، ص). از جمله اقدامات سختگیرانه جماعت اینبود که به اعضا دستور داد از شغلهایدولتیاستعفا دهند، خانوادهخود را ترک گویند و تمام روابطخود را با دنیایخارجقطعکنند. اعضاییکهکار دولتیرا رها میکردند، بهکار آزاد رویمیآوردند و معمولاً بهکارهایخدماتی سطحپایین، میپرداختند(کوپل، ص90). از دیگر شیوههای تسلط و مهار، تهدید بهتکفیر کسانیبود کهجماعترا ترکمیکردند، اینتهدید بارها بهاجرا در آمد و گاهبا تنبیهاتبدنینیز همراهبود (سعدالدینابراهیم، ص441). با وجود این،جماعت المسلمین، که به شکل کاملاً بستهایسازماندهیشدهبود ( ) اسلام و گروههای اسلامی(، همانجا)، توانستحدود چهار هزار عضو فعالرا، کهدر مصر پراکندهبودند، سازماندهیکند (سعدالدینابراهیم، ص425). گفتهشدهکهجماعتبا سازمانالجهاد همکاری، و حتیبرایالجهاد سلاحو مهماتتهیهمیکردهاست(عبدالناصر، 1994، ص62)، کهدر صحت آن تردید وجود دارد. همچنینبرخیاز اعضایجماعتدر واقعهحملهبهخانهخدا در آبان1358/ نوامبر 1979، بهرهبریجُهیمانالعُتَیبی، کهدر اعتراض به خاندان پادشاهی عربستان سعودی صورت گرفت، شرکتداشتند و در نتیجهتعدادیاز آنانبهاعداممحکومشدند. برخیاز اعضا حتیاز نماز خواندندر اطرافکعبهخودداریمیکردند، زیرا آنرا تحت حاکمیت دولتی غیر اسلامی میدانستند (همان، ص85) و ایندیدگاهنسبتبهمساجد نیز وجود داشت. جماعتمساجد را بهدو نوعحکومتی و خصوصی تقسیم کرده بود و اعضا در مساجدیکه واعظ حکومتی داشتند و به نوعی تحت نفوذ حکومت بودند، نماز نمیخواندند (کوپل، ص).این سازمان اساساً خط فکری سید قطب را بهعنوان راهآرمانی و مستقل برایخود بر گزیده بود (عبدالناصر، 1994، ص62). با وجود این، ریشههای فکری جماعت بسیار پیچیدهاست. شکری مصطفیعقاید خوارج، ابن تیمیه، محمد بنعبدالوهاب و سید جمالالدین اسدآبادی را تلفیق کرد و آثار نوگرایان مسلمان، چون محمد عبده و علیعبدالرازق، را کنار گذاشت (سعدالدینابراهیم، ص435).از نظر جماعت المسلمین بین نظام سیاسی و جامعه تفاوت چندانی وجود ندارد و آنها معادل یکدیگرند؛ از جامعه فاسد، نظام سیاسی فاسد ظهور میکند و برعکس. اصطلاحی که آنان دائم در وصف کشورهای اسلامی به کار میبردند، «جاهلیتجدید» بود که ترکیبی از کفر و فساد و غفلت، همچون ویژگیهایعرب قبل از اسلام، به شمار میآمد. بدین ترتیب، جماعت نه تنها حاکمیت سیاسی، بلکه تمام نهادهای اجتماعی را فاسد میدانست(همان، ص430؛ دکمجیان، ص94). جماعت الگوی عملی خود را از جامعه مسلمانان راستین صدراسلام گرفته بود، که در مکه با جدا شدن از جامعه مسیر جدیدی را برگزیدند و پساز هجرتپیامبر اکرم به مدینه و تأسیسجامعه اسلامی و قدرت یافتن این جامعه، مسلمانان با کفار مکهجنگ کردند تا سرانجام موفق به تصرف مکه شدند (سعدالدینابراهیم، ص442). بدین ترتیب، هدف بلندمدت شکریمصطفی، تشکیل جامعهای نیرومند از مؤمنان بود (دکمجیان، ص96). بر این اساس، جماعت در مرحله استضعاف به اعضا توصیه میکرد که از جامعه جدا شوند و به مساجد و حتی کوه و صحرا پناه ببرند تا بتوانند جامعهای جدید را پایه ریزی کنند و پساز بازگشت، جامعهای را که از آن طرد شدهاند، از نو بسازند (هیکل، ص). گروه هنگامی جهاد میکرد که اعضایش برای رویارویی واقعی، آمادگیلازم را بهدستمیآوردند (دکمجیان، همانجا). به همین دلیل، جماعت هیچگاه اقدام به کودتا نکرد و حتی در 1356 ش/ 1977، که نظام حاکم به سرکوب آنها پرداخت، چنین قصدی نداشت. جماعت تا اجرای اولین هدف خود، یعنی تشکیل جامعه اسلامی همچون مدینه، میبایست راهدرازی طی میکرد؛ از اینرو، برخی گروگانگیری تیر 1356/ ژوئیه1977 را اساساً حرکتی سیاسی میدانستند که نظام حاکم، جماعت را مجبور به انجام دادن آن کرد. زندانی کردن چند تن از اعضا بدون محاکمه، و رد تقاضای جماعت مبنی بر آزادی یا محاکمه ایشان، در واقع آنان را به گروگانگیری و اقدامات بعدی مجبور ساخت(سعدالدینابراهیم، ص442ـ443).جماعت و سازمان الجهاد از بین رفتن خلافت را باعث تفرق و تحقیر مسلمانان میدانستند که پیامد آن، هجوم استعمار و صهیونیسم بود (عبدالناصر، 1994، ص108). جماعت فقدان خلافت را جدّی ترین زیان برای مسلمانان میدانست و خواستار اتحاد تمام کشورهای مسلمان، تحت رهبری یک خلیفه و دولتمرکزی، بود. آنانهمچنین میخواستند که زبان عربی (زبانقرآن) زبان رسمی خلافتاسلامی جدید شود، هرچند که این تصمیم به معنای حذف دیگر زبانها نبود. در ایجاد خلافت جدید اسلامی، جماعت جایگاهی ویژه مییافت و حلقه اتصال در امت اسلامی بود. جماعت، جوامعغربی را نیز «جاهلیتجدید» میدانست و مسلمانان را از یادگیریعلوم غربی منع میکرد، زیرا معتقد بود تمدن و علوم جدید ذاتاً ضد خدا هستند و چون حکام ستمگر اینتمدن را هدایت میکنند اینعلوم نیز فاقد هرگونه اهداف معنویاند (همان، ص111، 165، 197).شکری تحصیل در مدارس مصر را نیز نمی پذیرفت(کوپل، ص84). وی فقه را از اساس رد میکرد و معتقد بود که فقه کار بشر است و کلمه اللّه(سخنخدا) نیست و روایات منسوب به صحابیان پیامبر پذیرفتنی نیست، همچنانکه آرای فقها قابل قبول نمیباشد. او اجماع و قیاس را مصداق بت پرستی میدانست و میگفت چگونه میتوان گفتههای بشر را منبعی برایهدایت الاهی دانست؟ () دایرةالمعارف جهان اسلامآکسفورد (، ذیل«التکفیر وَ الهِجرة»). او حتی در مبرا بودن قرآن از خطا، در طولانتقالآن، تشکیک میکرد و آنچه را که تاریخ اسلام شناخته شده بود، داستانهایی میدانست که در صحت آنها تردید وجود دارد. با توجه به این دیدگاهها، این جنبش به شدت با جنبشهایاسلامی دیگر دهه1350 و 1360 ش/ 1970 و 1980 تفاوت داشت(همانجا). شکری همچنین مخالف هرگونه طرح منطقهای برای جنبشاسلامی بود و عقیده داشت کهجنبش در مرحله کنونی باید خود را به یک کشور محدود کند (عبدالناصر، 1994، ص80). دیدگاه شکری در باره رژیم اسرائیل با دیدگاهش در باره نظام حاکم بر مصر هیچ تفاوتی نداشت و چون هردو نظام را جاهلی میدانست، به مبارزه با اسرائیل در کنار ارتش مصر معتقد نبود و در نتیجه، مخالف خدمت نظام وظیفه در ارتش مصر بود (کوپل، ص83 84).پساز آنکه سازمان الجهاد، انور سادات را در 1360 ش/ 1981 ترور کرد، حکومتحُسنی مبارک به سرکوبی سازمانهای اسلام گرا پرداخت و بدینترتیب، از نیمه دوم دهه1360 ش/ 1980 به بعد، جماعت المسلمین به تدریج از صحنه سیاسی مصر حذف شد (واتیکیوتیس، ص438ـ439؛ نیز رجوع کنید به الجهاد * ، سازمان).منابع: بهمنآقایی و خسرو صفوی، اخوانالمسلمین: تاریخپیدایش، تحولات و فعالیتهای جنبش اخوان المسلمین در یک قرناخیر ، تهران1365 ش؛ علیمحمد نقوی، شکوفایی انقلاب اسلامی در مصر، تهران 1361 ش؛ محمد حسنین هیکل، خریف الغضب، قاهره1408/ 1988؛Walid Mahmoud Abdelnasser, The Islamic movement in Egypt: perceptions of international relations, 1967-81 , London 1994; idem, "Islamic organizations in Egypt and the Iranian revolution of 1979: the experience of the first few years", Arab studies quarterly , vol. 19, no. 2 (Spring 1997); R. Hrair Dekmejian , Islam in revolution: fundamentalism in the Arab world , Syracuse, NY. 1985; John L. Esposito, The Islamic threat: myth or reality, New York 1992; Islam and Islamic groups: a worldwide reference guide , ed. Farzana Shaikh, London 1992; Gilles Kepel , Le Prophete et Pharaon: les mouvements islamistes dans l'Egypte contemporaine , Paris 1984; The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L. Esposito, New York 1995, s. v. "Takfr wa A l- Hijrah, Jamaat A l-" (by Johannes J. G. Jansen); Saad Eddin Ibrahim, "Anatomy of Egypt's militant Islamic groups: methodological note and preliminary findings", International journal of Middle East studies , vol. 12, no.4 (Dec. 1980); Panayiotis J. Vatikiotis, The history of modern Egypt: from Muhammad Ali to Mubarak , Baltimore, MD. 1992.