دَکّالی، ابوعبداللّه محمدبن محمدبن محمدبن علیبن احمد دَکّالی هلالی سَلَوی، مورخ مشهور مغربی سدة سیزدهم. در 1285 در شهر سَلا در مجاور رَباط، پایتخت مغرب، به دنیا آمد (ابنسوده، 1418، ص 13؛ معلمةالمغرب، ذیل «علی، محمدبن محمد»). نام وی دُکّالی نیز ذکر شده است (زرکلی، ج 6، ص 305). نسب وی به هِلالیها از قبیلة دکاله* میرسد که وقتی پرتغالیها در اوایل قرن دهم سرزمینشان را در مغرب به اشغال درآوردند، به سلا، مِکناس و دیگر شهرهای مغرب مهاجرت کردند (معلمةالمغرب ،همانجا).دکّالی در خانوادهای اصیل پرورش یافت و پدرش از همان اوان کودکی به تعلیم و تربیت وی همت گماشت (جراری، ج 2، ص 177). او در مدت کوتاهی پس از حفظ قرآن، مقدمات علوم فقه، اصول، حدیث و ادبیات را نزد استادانی چون ابراهیمبن فقیه جریری، عبداللهبن خضرا و احمدبن خالد ناصری (مؤلف کتاب الاستقصاء) آموخت (همان، ج 2، ص 177ـ178؛ معلمةالمغرب، همانجا؛ ابنسوده، 1417، قسم3، ص 3189). در 1303، به فاس رفت و پنج سال در مدرسة قرویین نزد استادانی چون احمدبن خیاط زَکّاری، عبدالمالک سِجِلماسی، محمدبن تهامی وَزّانی، عبدالعزیزبن محمد بَنانی و دیگران تحصیل کرد (جراری، ج 2، ص 178؛ معلمةالمغرب، همانجا؛ ابنسوده، 1417، قسم 3، ص 3188). دکالی حدود دوازده سال در سلا و فاس تدریس کرد. سپس به سلا بازگشت و به تدریس در آنجا ادامه داد (جراری، همانجا). دوران فعالیتهای سیاسی و حکومتی برای دکالی از 1315 آغاز شد. رسیدن او به مناصب حکومتی مرهون نگارش چند کتاب بود، از جمله، یکی از نخستین آثار وی، السراج الوهاج و الکوکب المنیر مِنْ سَنا صاحبالتاج، مولاناالحسن الامیر، دربارة فیلی که دولت بریتانیا در 1309/ 1892 به سلطان مغرب، حسن اول، اهدا کرد و نیز الْاِتحافُ الوجیز ]المُهْدی لِلْمولی عبدالعزیز[ فی أصول سُکّانالعَدوْتینِ سَلا و الرَّباط، که در 1313/ 1896 نگاشت و آن را به سلطان عبدالعزیز تقدیم کرد. همچنین، إتحاف أشراف المَلا ببعض أخبار الرباط و سَلا که ارجوزهای شعری در سه هزار بیت بود و در 1329/ 1911 آن را نوشت و به سلطان عبدالحفیظ اهدا کرد. او بابت نگارش این کتابها پاداشهای مالی سخاوتمندانه و تقدیرنامههای ارزشمندی از فرمانروایان مغرب دریافت کرد و مناسباتش با دربار و دولت مغرب مستحکم شد و در محافل علمی مغرب و جهان شهرت یافت (معلمةالمغرب؛ ابنسوده، 1417، همانجاها؛ همو، 1418، ص 13، 254؛ جراری، ج 2، ص 180).او در 1315 جزو دستیاران معتمد قاضی سلا بود و در 1317، دستیار قاضی شهر طَنجه شد. پس از سه سال اقامت در طنجه، به سلا بازگشت و به کتابت و دبیری نزد پاشاعبداللهبن سعید پرداخت. سپس به عنوان دبیر پاشاطیب صُبَیحی انتخاب شد. پس از آن، در بانک مغربی سمت منشی یافت. وقتی زَنیبَر سَلَوی، نمایندة حکومت در بانک مغربی، در رأس اردوی العزیزیه از رباط راهی مراکش شد، دکالی در مقام منشی همراهش رفت و پس از شکست اردو، به شغل قبلیاش نزد پاشاطیب صبیحی بازگشت. دکالی در دوره حکومت عبدالحفیظ علوی، به سمت دبیر در دبار فاس منصوب شد ولی در این منصب چندان باقی نماند و در 1329، به سلا بازگشت و دوباره به امر قضا پرداخت. در اواخر 1330، سلطان یوسفبن حسن اول وی را نامزد منصب دبیری در دربار سلطنتی و وزارت دارایی کرد و بعد، به عنوان دبیر به نزد نخستوزیر منتقل شد. پس از آن، به عضویت دادگاه عالی ارتقا یافت و سپس به ریاست دبیرخانة ادارة علوم و معارف منصوب شد. او در همین اداره در 1359/ 1940، با عبدالله جراری، مورخ، ملاقات کرد و آن دو پنج سال همکاری علمی کردند (جراری، ج 2، ص 178ـ179). بسیاری از مستشرقان از جمله لوئی ماسینیون و لوی ـ پرووانسال به خانة دکّالی میرفتند و از تحقیقات و بحثهای او استفاده و در آثارشان از وی تمجید میکردند (← معلمةالمغرب؛ جراری، همانجاها). او با محمد عبدالحی کتّانی (شیخ طریقت کتانیه) نامهنگاریهایی دربارة کتابها و آثار نفیس و نادر داشت (جراری، ج 2، ص 179). دکالی در 6 جمادیالآخره 1364 در زادگاهش (سلا) درگذشت و در همانجا در زاویة قادریه به خاک سپرده شد (همان، ج 2، ص 181ـ182؛ معلمةالمغرب، همانجا؛ ابنسوده، 1417، قسم 3، ص 3191).دکالی حدود سی اثر داشت که بسیاری از آنها پس از درگذشت وی از بین رفتند و فقط نام یا نقلقولهایی از آنها در دیگر آثارش به چشم میخورند ( معلمةالمغرب، همانجا). برخی از آثارش عبارتاند از: 1) أدْواحُالبستان فی أخبار العَدوَتین و من درج بهما یا فیهما من الأعیان، در چهار جلد که از مهمترین آثارش بود، شامل نام و سرگذشت حدود دوهزار نفر از بزرگان و علما و صالحان و ادیبان و پادشاهان و دریاسالاران مغرب و تاریخ این سرزمین از دیرباز تا اعصار متأخر. شایع است که پس از وفات دکالی، سلطان مغرب، محمد پنجم، از پسر وی (عمربن علی دکالی) خواست آثار پدرش را نزد وی بفرستد و از هنگامی که این کتاب با دیگر آثار دکالی به کاخ دارالاسلام، در حومة رباط، ارسال شد، مفقود گردید. 2) ضوءالنِبراس فی مجالس فاس یا محاسن مدینة فاس، که آن را در فاصلة 1303 و 1308 و هنگامی که دانشجو بود، در فاس نوشت. این اثر احتمالاً نخستین تصنیف دکالی و شامل نوشتههای برخی شیوخ و بزرگان فاس بود. 3) انساب سکّان العدوتین، در شش بخش، که توسط انجمن علمی طنجه به فرانسه ترجمه شد. 4)الدرةالیتیمة فی أخبار شالةالحدیثة و القدیمة یا القدیمة و الحدیثة، که آن را به درخواست راینهارت دُزی ، خاورشناس فرانسوی، نگاشت و به فرانسه ترجمه شد. 5) احوال السِکَک الاسلامیة التی کان التعامل بها قدیماً بالمغرب الی العهد الحاضر، که هنگام اشتغال در بانک دولتی مغرب با محمدبن عبدالهادی زَنیبَر نوشت. 6) الحسبةفیالاسلام که دربارة احکام حسبه و احوال محتسب است و به پیشنهاد حاج محمد مُقری، نخستوزیر مغرب، آن را نوشت. 7) ضوءالنِبراس لدولة بنیوطّاس. 8) رساله فی اخبار بناء جامع حسان بالرباط. 9)رسالة فی تاریخ المغرب فی القدیم و الحدیث. بیشتر آثار وی به صورت نسخة خطی مانده است (← ابنسوده، 1418، ص 15، 27ـ28، 39، 113؛ همو، 1417، قسم 3، ص 3189ـ 3191؛ معلمةالمغرب، همانجا؛ جراری، ج 2، ص 180ـ181).منابع : ابنسوده، اتحافالمُطالع بوفیات اعلام القرن الثالث عشر و الرابع، قسم 1ـ3، در موسوعةاعلام المغرب، ج7ـ9، چاپ محمد حجّی، بیروت: دارالغربالاسلامی، 1417/ 1996؛ همو، دلیلمؤرّخ المغرب الاقصی، بیروت 1418/ 1997؛ عبدالله جراری، من اعلام الفکر المعاصر : بالعدوتین الرباط و سلا، ]بی جا، بی تا.[؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1999؛ معلمةالمغرب، سلا: مطابعسلا، 1410ـ1426/1989ـ2005، ذیل «علی، محمدبن محمدبن محمد» (از محمد حجی).