دَغْفَلبن حَنْظَله، نسبشناس مشهور بصری قرن نخست هجری. نام وی در کتابها دَغْفَلبن حَنْظَلةبن زید ذُهْلی شَیْبانی سَدوسی ذکر شدهاست (برای نمونه ← ابنعساکر، ج 17، ص 286؛ یاقوت حموی، ج 3، ص 1288). ابنندیم (ص 101) نام وی را حُجربن حارث کسائی ذکر کرده و دَغفَل، به معنای زمان فراخ و پربرکت، را لقب وی دانستهاست (برای سلسله نسب کامل او ← ابنعساکر، ج 17، ص 286ـ 287؛ یاقوت حموی، همانجا). ابنقتیبه (ص 534) و ابنندیم (همانجا) عنوان دغفلبن حنظله را از نسّابه بکری جدا کرده و فرد اخیر را نصرانی دانستهاند، ولی ابنعساکر (ج 17، ص 303) و مِزّی (ج 8 ، ص 489) سرگذشت نسّابه بکری را ذیل عنوان دغفل آوردهاند و جاحظ (کتاب 2، جزء1، ص 362) در خبری، از دغفل به دغفلبن حنظله بکری یاد کردهاست (نیز ← ابنعساکر، ج 17، ص 302ـ303). خلیفةبن خیاط (ص 340) وی را اهل بصره دانستهاست (نیز ← ابنعساکر، ج 17، ص 288).شرححالنویسان بر این اتفاق دارند که دغفل از پیامبر حدیثی نشنیدهاست (برای نمونه ← ابنسعد، ج 7، ص140؛ ابنقتیبه، همانجا؛ ابنعساکر، ج 17، ص 289ـ290)، اما در درک کردن پیامبر و صحابی بودن وی اختلاف هست (برای نمونه ← ابنسعد، همانجا؛ ابنعساکر، ج 17، ص 286، 288؛ یاقوت حموی، همانجا). اغلب رجالیان بر این باورند که وی پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم را درک کردهاست (← ابنسعد؛ ابنقتیبه، همانجاها؛ ابنحِبّان، ج 3، ص 118). حسن بصری از دغفل نقل کردهاست که پیامبر در 65 سالگی وفات نمود (← ترمذی، ص210ـ211؛ طبری، ج 3، ص 216؛ ابنعساکر، ج 17، ص 287ـ288). نقل اخیر با تردید در صحابی بودن دغفل ضعیف شمرده شده و در روایت حسن بصری از او نیز تردید شدهاست (← بخاری، ج 3، جزء2، قسم 1، ص 255؛ ترمذی، ص 211؛ ابنعساکر، ج 17، ص290ـ291) و براساس آن، روایت مذکور را نپذیرفته و از منفردات او ذکر کردهاند (برای نمونه ← بخاری؛ ترمذی، همانجاها؛ ابنعساکر، ج 17، ص 288، 290). روایت دغفل با دیدگاه غالبِ وفات پیامبر در 63 سالگی نیز تفاوت دارد و مورد تأیید نیست (← بخاری، همانجا؛ نیز ← محمد(ص)*). از دغفل روایتی نیز دربارة روزهداری ماهرمضان مسیحیان نقل شده که وی یگانه راوی آن بوده و از منفردات اوست (← بخاری، ج 3، جزء2، قسم 1، ص 254ـ255؛ طبرانی، ج 4، ص 227؛ ابنعساکر، ج 17، ص 287ـ288، 291).شهرت دغفل در نسبشناسی تا آن اندازه بود که در شناخت انساب به او مَثَل میزدند و مَثَلِ أنْسَبُ مِنْ دَغْفَل از همان زمان بر سر زبانها بود (← میدانی، ج 3، ص 396؛ زمخشری، ج 1، ص 391). جاحظ (متوفی 255 یا 256؛ کتاب 2، جزء1، ص 322) دغفل را از رؤسای نسبشناسان دانسته که مانند او در علم و بیان و حفظ نبودهاست. نمونههایی از تبحر دغفل در شناخت انساب قبایل عرب در نوشتههای تاریخی و ادبی بر جای ماندهاست (برای نمونه ← جاحظ، کتاب 2، جزء1، ص 247، 351، جزء2، ص80، 253؛ ابنعساکر، ج 17، ص 293ـ301). حتی برخی نزد او میآمدند و نسب خود را از او میپرسیدند (← ابنقتیبه، همانجا؛ ابنعساکر، ج 17، ص300ـ301). اصمعی نام دغفل را در ضمن چهار نَسّابه مشهور عرب آوردهاست (← جاحظ، کتاب 2، جزء1، ص 304؛ ابنعساکر، ج 17، ص 301؛ یاقوت حموی، ج 3، ص1290). ابنقتیبه (همانجا) نیز نام دغفل را در صدر بخش نسبشناسان و راویان اخبار در کتاب المعارف خود ذکر کردهاست. دغفل، علاوه بر انساب، در خطبهسرایی، شعر، تاریخ قدیم، ادبیات عرب و نجوم سررشته داشت. جاحظ (کتاب 2، جزء1، ص 47) نام او را در زمرة شاعران خطیب آورده و علامهاش خواندهاست (نیز ← همان، کتاب 2، جزء1، ص 85 ، 121). حتی در کتابهای امثال، عبارت أعلمُ مِنْ دَغْفَل مَثَل شدهاست (برای نمونه ← ابوهلال عسکری، ج 2، ص 34؛ زمخشری، ج 1، ص 252؛ برای دیگر مَثَلهایی که در آنها به دغفل اشاره شدهاست ← ابوهلال عسکری، ج 2، ص 113؛ میدانی، ج 2، ص 409؛ زمخشری، ج 1، ص 273). معاویه پس از آگاهی از دانش دغفل و اطمینان یافتن به آن (← ابنابیعاصم، ج 3، ص 293ـ294)، از او خواست تا به یزید ادب عربی و انساب قریش و نجوم بیاموزد (طبرانی، ج 4، ص 226؛ ابنعساکر، ج 17، ص 286، 291ـ292).از دغفل تابعانی چون حسن بصری* و ابنسیرین* (← ابنعساکر، ج 17، ص 286) نقل حدیث کردهاند (برای فهرست این افراد ← مزّی، ج 8 ، ص 491). اَبانبن تَغلِب از ابنعباس از علیبن ابیطالب علیهالسلام نقل کردهاست که وقتی خدا به پیامبر امر کرد تا نسب خویش را بر قبایل عرب عرضه کند، من و ابوبکر همراه آن حضرت رفتیم. ابوبکر که به انساب آگاه بود، جلو افتاد. آنگاه ابوبکر از انساب یکی از قبایل پرسید و دغفلبن حنظله که نوجوانی بیش نبود، در مناظره وی را مغلوب کرد (← ابنعساکر، ج 17، ص 293ـ296؛ یاقوت حموی، ج 3، ص 1289ـ1290). در سلسله سندی که ابنعساکر این نقل را آورده، نام اَبانبن عثمان* احمر بَجَلی که راوی خبر از ابانبن تغلب بوده، به ابانبن عبداللّه بجلی تصحیف شده و احتمالاً خبر مذکور برگرفته از کتاب المبتداء و المبعث و المغازی ابانبن عثمان احمر بجلی بودهاست. آنچه این گمان را تأیید میکند، تصریح ابنعساکر (ج 17، ص 296) در پایان خبر مذکور است که گفته روایت را کسان دیگری بهجز ابانبن عثمان احمر نیز نقل کردهاند. در طریق دیگری که ابنعساکر داستان مذکور را نقل کرده (← ج 17، ص 296ـ300)، راوی خبر از ابانبن تغلب، ابانبن عثمان احمر بَجَلی ذکر شدهاست که مؤیدی بر تصحیف نام او در خبر پیشین است (← همان، ج 17، ص 292). با توجه به دانش دغفل در نَسَب و تبحرِ او در اشعار عرب، حکایتهای فراوانی از وی رواج داشتهاست، آنگونه که ابواحمد عبدالعزیز جَلودی*، مورخ مشهور امامی، اخبار مربوط به او را در کتاب أخبار دغفل النسابة گرد آورده بود (← نجاشی، ص 243). دغفل در اواخر عمر نابینا شد و در جنگ سال 65 با شاخة اَزارقه از خوارج در روستای دَوْلاب (در چهارفرسخی اهواز) کشته شد (ابنعساکر، ج17، ص300،303؛ یاقوتحموی، ج3، ص1288).منابع : ابنابیعاصم، الآحاد و المثانی، چاپ باسم فیصل جوابره، ریاض 1411/1991؛ ابنحِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن 1393ـ1403/ 1973ـ1983، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/ 1995ـ 2001؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ ابنندیم (تهران)؛ ابوهلال عسکری، کتاب جمهرةالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت ?]1384/ 1964[؛ محمدبن اسماعیل بخاری، کتاب التاریخ الکبیر، ]بیروت?1407/ 1986[؛ محمدبن عیسی ترمذی، شمائل النبی صلیاللّهعلیهو سلم، چاپ ماهر یاسین فحل، بیروت 2000؛ عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1380ـ1381/ 1960ـ1961؛ خلیفةبن خیاط، کتاب طبقات، روایة موسیبن زکریا تستری، چاپ سهیل زکار، بیروت 1414/1993؛ محمودبن عمر زمخشری، المستقصی فی امثال العرب، بیروت 1397/1977؛ سلیمانبن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ افست بیروت 1404ـ?ـ140؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ یوسفبن عبدالرحمان مِزّی، تهذیبالکمال فی اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1422/2002؛ احمدبن محمد میدانی، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1407/1987؛ احمدبن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعة المشتهر ﺑ رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم 1407؛ یاقوت حموی، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993.