چَنْدَرلی، از خاندانهای نامدار و تأثیرگذار در تاریخ عثمانی در قرن هشتم و نهم. بیش از هشتاد سال عالیترین مقامات روحانی و غیرروحانی، مانند قاضیعسکری و وزارت عظمایی، در اختیار خاندان چندرلی بود (سامی، ذیل «خیرالدینپاشا، چاندرلی قرهخلیل»؛ دانشمند، ج 1، ص 74) و آنان در سازماندهی دولت عثمانی در عرصههای نظامی، سیاسی و اداری نقشی مؤثر داشتند (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 555؛ د.ا.د.ترک، ج 8، ص 209).نام این خاندان، که اصل آنان از چندره بوده، در ترکی به صورت جندرهلی (عاشق پاشازاده، ص 40)، جندرلو (طاشکوپریزاده، ص 9)، جندرهلو (صولاقزاده، ص 19)، چندرلی، چندرلو، جاندارلو (رجوع کنید به د.ا.ترک، ج 3، ص 351؛ د.ا.د.ترک، همانجا) و چاندرلی (سامی، همانجا) و در عربی به صورت جندری نیز ضبط شده است. در کتیبه مسجدجامع اِزنیق و کتیبه مسجدجامع قدیم سیروز، نام نیای بزرگ این خانواده، خلیل خیرالدین پاشا جندری و نام پسر او در براتی از غازی اورنوس به تاریخ 792، الیاسبیگ خلیلالجندری نوشته شده است (د.ا.د.ترک، ج 8، ص 210؛ د.ا.ترک، همانجا). برخی افراد مشهور این خاندان عبارتاند از :1) قرهخلیل خیرالدین پاشا. در سندی که در کتاب تاریخی فریدونبیگ، منشآت السلاطین، به آن اشاره شده، نام نیای این خاندان، خلیلاللّه بوده، که به دلیل سبزه بودن رنگ چهرهاش به قرهخلیل معروف شده است (رجوع کنید به کمال، ج 1، ص 236). اوزون چارشیلی (ج 1، ص 554ـ 555) زادگاه او را روستای چندره، در اسکیشهر، دانسته، زیرا آداب و رسوم این خانواده با آداب و سنن اهالی چندره مطابقت داشته است (د.ا.ترک، همانجا). پدر قرهخلیل، علی نام داشت که در کتیبههای بناهای برجای مانده از قرهخلیل، به نامش اشاره شده است (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 555).قرهخلیل از اَخیان آناطولی و از خویشاوندان شیخاَدهبالی بود و به اتفاق او و پسرش (شیخمحمود) و دامادش (طورسونْ فقیه) در تأسیس و تحکیم پایههای امارت عثمانی سهم عمدهای داشت (همان، ج 1، ص 555، 561؛ ثریا، ج 2، ص 314). وی در اواخر سلطنت عثمان غازی، قاضی بیلهجک شد (رجوع کنید به طاشکوپریزاده، ص 10؛ ثریا، همانجا؛ صولاقزاده، ص 28؛ کمال، ج 1، ص 237؛ د.ا.د.ترک، ج 8، ص 214)، هر چند به نوشته برخی منابع، او در دوران اورخان (دومین پادشاه عثمانی) به این سمت رسید (رجوع کنید به عاشقپاشازاده، ص 40؛ سامی، همانجا؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص 555). همچنین در 730، به فرمان اورخانبیگ، قاضی ازنیق شد؛ این شهر به تازگی به تصرف سلطان عثمانی درآمده بود. سپس به مقام قضای بورسه، پایتخت جدید امارت عثمانی، رسید (عاشق پاشازاده، ص 52؛ هامرـ پورگشتال، ج 1، ص 154؛ اوزون چارشیلی، همانجا).قرهخلیل در پیریزی تشکیلات یایا (پیادهنظام؛ رجوع کنید به پاکالین، ذیل "Yaya") و مُسَلِّم (مأموران خدمت همراه والیان؛ رجوع کنید به همان، ذیل "Musellim") ــکه نخستین نهادهای نظامی امارت بودند و ایجاد آنها گامی مهم در گذر از نیروهای عشایری به تشکیلات نظامیِ منسجم بودــ نقشی بسزا داشت (اوزون چارشیلی، همانجا). این تشکیلات پایه قشون دائمی جدید، یعنی ینیچری*، شدند که قرهخلیل مؤسس آن بود (هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 176؛ اوزون چارشیلی، همانجا).در همین دوران به پیشنهاد عالم قرهمانی، ملارستم معروف به قرهرستم، و تقاضا و پیگیری قرهخلیل، تشکیلات مالیه ایجاد شد. قرهخلیل برای پرداخت حقوق نقدی ینیچریها و دیگر نظامیان، خزانهای به نام خزانه عامره ایجاد کرد که غیر از خزانه خاصه بود که به سلطان تعلق داشت. بدینترتیب، درآمدها و هزینههای خزانه دولت از خزانه سلطان تفکیک شد (شاو، ج 1، ص 118).پس از جلوس سلطان مراد اول در 763، مقام قاضی عسکری (عالیترین مقام قضایی) ابداع گردید و قرهخلیل نخستین قاضیعسکر* عثمانی شد (طاشکوپریزاده، همانجا؛ دانشمند، ج 1، ص 37؛ ثریا، همانجا). او در 773 به مقام وزارت ارتقا یافت و به خیرالدینپاشا ملقب شد (عاشق پاشازاده، ص 55؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص 176، 556). وی در زمان مراد دوم، فرماندهی سپاه عثمانی را هم برعهده گرفت (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 502).تاریخ دقیق وزیر شدن خلیل خیرالدینپاشا چندان روشن نیست. وجود برخی عبارات در کتیبه جامع سبز ازنیق که تاریخ 780 بر روی آن دیده میشود، و کتیبه مسجدجامع قدیم گلیبولی به تاریخ 787، که خود خیرالدین پاشا بنا نهاده است، نشان میدهد که در این تاریخها وی هنوز وزیر نشده بوده و احتمالا در همین تاریخ اخیر وزیر شده است (رجوع کنید به د.ا.ترک، ج 3، ص 352ـ353).خیرالدینپاشا همواره مشاور سلاطین عثمانی بود و آنان پیش از آگاهی از رأی او دست به کاری نمیزدند (کمال، ج 1، ص 237). خیرالدینپاشا به همان اندازه که در لشکرکشی و سازماندهی سربازان در کارزار مهارت داشت، در رایزنی نیز ماهر بود (هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 179). در نتیجه تلاشهای رجالی چون او و پسرش، علیپاشا، برای استقرار عدالت و ایجاد تشکیلات مالی و نظامی، تحولاتی به وجود آمد و حکومت از شکل عشیرهای خارج شد و به سوی دولتی منظم و دارای تشکیلات پیش رفت (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 259).عثمانیها با فتوحات پیدرپی خود باعث وحشت اروپا شدند و فرماندهان سپاه آنان، بهویژه خیرالدینپاشا، در این پیروزیها سهم اساسی داشتند. در 788، در پی دستاندازی علاءالدین علیبیگ قرهمان به اراضی مرزی عثمانی و اشغال چند شهر، سلطانمراد خیرالدینپاشا را در رومایلی مستقر ساخت و علیپاشا را وزیر خود نمود و همراه وی به آناطولی رفت (همان، ج 1، ص 246). سلطان مراد زمستان را در بورسه سپری کرد و در آنجا خبر درگذشت خیرالدین پاشا را به او دادند (صولاقزاده، ص 38؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص 247، 556). علیپاشا جنازه پدرش را به ازنیق برد و در آنجا دفن کرد (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 556). تاریخ مرگ خیرالدینپاشا در برخی منابع 788 (رجوع کنید به صولاقزاده، همانجا؛ ثریا، ج 2، ص 314) و در برخی دیگر، 789 نوشته شده (رجوع کنید به دانشمند، ج 1، ص 74؛ اوزون چارشیلی، همانجا) که براساس نوشته فارسی سنگ مزار او، تاریخ دوم درست است (د.ا.ترک، ج 3، ص 353).از خیرالدینپاشا بناهایی بر جای مانده است: در ازنیق، مسجدجامعی معروف به یشیل جامع (مسجد سبز) به همراه یک عمارت؛ در گلیبولی، یک مسجدجامع (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 557)؛ و در سیروز نیز یک مسجد (همانجا؛ قایاپینار، ص190) که پس از فتح این شهر، در اول محرّم 787 ساخته شد (قایاپینار، همانجا؛ بروکلمان، ص380).خیرالدینپاشا بر کتاب تلخیص المفتاح*خطیب قزوینی، شرحی نوشته بوده است (د.ا.ترک، همانجا). او به هنگام مرگ، سه پسر داشت: علیپاشا، الیاسپاشا و ابراهیمپاشا (عاشق پاشازاده، ص 188؛ اوزون چارشیلی، همانجا). علی که بزرگترین آنها بود ، به فرمان سلطان، در واپسین روزهای زندگی پدر، جای او را گرفت و در 809 درگذشت (رجوع کنید به علیپاشا چندرلی*). الیاس پاشا در زمان ایلدیریم بایزید، سمت بیگلربیگی داشت (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 558) و پیش از رسیدن به منصب وزارت، در زمان سلطان بایزید درگذشت (ثریا، ج 1، ص 396).2) ابراهیمپاشا. در پارهای منابع، به غلط، او را پسر علیپاشا و نوه خیرالدینپاشا دانستهاند (رجوع کنید به صولاقزاده، ص 113؛ ثریا، ج 1، ص 91)، حال آنکه از علیپاشا فرزندی بر جای نمانده است (اوزون چارشیلی، ج1، ص557). ابراهیمپاشا از علما و براساس وقفنامهای به تاریخ رجب 808، در زمان برادرش، علیپاشا، قاضی بورسه بوده است (همان، ج 1، ص 558؛ د.ا.د.ترک، ج 8، ص 213).در پی مرگ سلطان بایزید اول و کشاکش فرزندان او برای رسیدن به سلطنت، هنگامی که موسی چلبی خود را سلطان خواند و بهنام خویش سکه زد، ابراهیمپاشا وزیر اعظم وی شد (رجوع کنید به شاو، ج 1، ص 38)، اما پس از مدتی نخستین کسی بود که از موسی چلبی روی گرداند (اوزترک، ص 225). ابراهیمپاشا پس از چندی نزد سلطان محمد اول* رفت و نخست قاضی عسکر، سپس وزیر دوم و پس از مرگ بایزید پاشا*، وزیر اعظم شد (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 397) و با اعتماد کاملی که سلطان مراد دوم به او پیدا کرده بود، به اداره امور پرداخت (همان، ج 1، ص 398). سلطان مراد یکی از خواهران خود را به عقد محمود چلبی، پسر ابراهیمپاشا، درآورد (صولاقزاده، ص 151؛ هامر ـ پورگشتال، ج 1، ص 387).ابراهیمپاشا در 24 ذیقعده 832 درگذشت و در ازنیق به خاک سپرده شد (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 557). هامرـ پورگشتال (ج 1، ص 444) مرگ او را ناشی از ابتلا به طاعون دانسته است. اوزون چارشیلی (همانجا) نوشته است که ابراهیمپاشا دو پسر به نامهای خلیلپاشا و محمود چلبی داشت؛ اما او پسر دیگری به نام محمد چلبی نیز داشته است (د.ا.د.ترک، ج 8، ص 214). شجرهنامه خاندان چندرلی نیز وجود این سه پسر را تأیید میکند (رجوع کنید به اوزون چارشیلی، ج 1، ص560؛ د.ا.ترک، ج 3، ص 356).3) خلیلپاشا. در پی کنارهگیری داوطلبانه سلطان مراد دوم از سلطنت در 848، پسرش محمد ــکه بیش از سیزده سال نداشت ــ جای او را گرفت و خلیلپاشا، پسر ابراهیمپاشا، صدراعظم شد (عاشق پاشازاده، ص 131؛ صولاقزاده، ص173؛ هامرـ پورگشتال، ج 1، ص 458؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص 430). این دگرگونیها، همسایگان و دشمنان عثمانی را به فکر حمله به آنجا انداخت (اوزون چارشیلی، همانجا). خلیلپاشا، هنگامی که از عبور دشمنان از مرزهای عثمانی آگاه گردید، از سلطان مراد دوم خواست تا شخصآ فرماندهی سپاه را برعهده بگیرد (همان، ج 1، ص 434؛ اوزترک، ج 9، ص 241). جنگ در رجب 848 آغاز شد و سپاه عثمانی پیروز گشت (صولاقزاده، ص 178؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص 436). سلطانمراد، به توصیه خلیلپاشا و به بهانه اینکه هنوز خطر پایان نیافته است، برای دومین بار به سلطنت رسید. وی این بار به اتفاق پسرش، محمد، به اداره کشور پرداخت (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 439)، اما پس از مدت کوتاهی، بازهم از سلطنت کنارگیری نمود و محمد جای او را گرفت (همانجا).به دنبال آتشسوزی در ادرنه و شورش ینیچریها در 849، که به سبب سقوط ارزش آقچه رخ داد (صولاقزاده، ص 179؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص440) و به نوشته برخی، خلیلپاشا محرک آن بود (رجوع کنید به شاو، ج 1، ص 53؛ اوزترک، ص 242)، خلیلپاشا و برخی دولتمردان دوباره سلطانمراد را بر تخت نشاندند و در پی آن، سلطان محمد را به مَغنیسا، که قبلا نیز در همانجا حکمران بود، فرستادند؛ از اینرو، سلطان محمد کینه خلیلپاشا را به دل گرفت (صولاقزاده؛ اوزون چارشیلی، همانجاها). پس از مرگ سلطانمراد در محرّم 855 (صولاقزاده، ص186؛ اوزون چارشیلی، ج1، ص451)، سلطانمحمد بر تخت نشست و کینه خود را از خلیلپاشا پنهان نمود و او را به وزارت عظمایی خود برگزید (اوزون چارشیلی، ج 1، ص 452)، اما در روند تثبیت و تحکیم پایههای قدرت خود، نخست کوشید سپاه ینیچری را از زیر نفوذ خلیلپاشا بیرون آورد (شاو، ج 1، ص 56). در جریان فتح قسطنطنیه، خلیلپاشا به مصالحه مایل بود (رجوع کنید به صولاقزاده، ص 195؛ هامرـ پورگشتال، ج 1، ص 528؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص 479). استدلال او در مخالفت با حمله به قسطنطنیه، احتمال مداخله دولتهای اروپایی در این ماجرا بود (اوزون چارشیلی، همانجا). او که دشواریهای ناشی از سه جنگ را از نزدیک دیده بود، پیشنهاد کرد که برای فرمانروای رومشرقی خراجی سنگین تعیین شود (همان، ج 1، ص 485). موضع خلیلپاشا در این مورد، بر بدگمانی سلطان محمد به او افزود. در این میان، اقدامات رقبای خلیل پاشا و برخی از دوشیرمه*ها نیز در تحریک سلطان مؤثر بود (اوزون چارشیلی، ج 2، ص10). سرانجام پس از فتح قسطنطنیه در 857 (عاشق پاشازاده، ص 142؛ اوزون چارشیلی، ج 1، ص 489)، با پراکندن این شایعه که خلیلپاشا از فرمانروای رومشرقی رشوه گرفته است، او را از سمت خود عزل و به همراه پسرانش بازداشت کردند (عاشق پاشازاده، همانجا؛ شاو، ج 1، ص 58). خلیلپاشا پس از چهل روز، در 857 اعدام شد (صولاقزاده، ص212؛ اوزون چارشیلی، ج2، ص10؛ دانشمند، ج 1، ص 265ـ270) و اموالش مصادره گردید (یورگا، ج 2، ص 48؛ شاو، همانجا).با قتل او، اقتدار این خاندان کاهش یافت. خاندان خیرالدین قرهخلیلپاشا در بیش از هشتاد سال وزارت خود (کوپریلی، ص 41؛ ویتک، ص 62)، ثروت هنگفتی یافتند. وزیراعظمهای برآمده از این خاندان، افزون بر فرمانروای رومشرقی، با دیگر فرمانروایان مسیحی که با دولت عثمانی مناسباتی داشتند نیز در تماس بودند. در واقع، آنان نخستین وزرای خارجه دولت عثمانی بودهاند (ویتک، ص 62ـ63). به همین علت، متهم به همکاری و جاسوسی برای فرمانروایی رومشرقی و کارشکنی در فتح قسطنطنیه، و در بعضی منابع ترکی «گاوور اورتاغی» (شریک کافر) خوانده شدهاند (دانشمند، ج 1، ص 269ـ271).هنگام مرگ خلیلپاشا، سلیمان چلبی، پسر او، مقام قاضیعسکری داشت که از مقام خود عزل شد و در 859 درگذشت (اوزون چارشیلی، همانجا). دیگر فرزند خلیلپاشا، ابراهیم دوم، چندی لله شاهزاده بایزید و سپس قاضیعسکر شد (همانجا) و در 891 در زمان بایزید دوم، وزیراعظم گردید (همان، ج 2، ص 11). وی آخرین فرد خاندان چندرلی بود که به وزارت رسید (همانجا). از نوادگان الیاسپاشا و خلیلپاشا و محمود چلبی تا دوران معاصر نیز افرادی زندگی میکردهاند (همان، ج 1، ص 559).منابع : کارل بروکلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمه هادی جزایری، تهران 1346ش؛ محمد ثریا، سجل عثمانی، استانبول 1308ـ1315/ 1890ـ1897، چاپ افست انگلستان 1971؛ شمسالدینبن خالد سامی، قاموسالاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛ محمد همدمی صولاقزاده، صولاقزاده تاریخی، استانبول 1297؛ احمدبن مصطفی طاشکوپریزاده، الشقائق النعمانیة فی علماء الدولة العثمانیة، چاپ احمد صبحی فرات، استانبول 1405؛ درویش احمد عاشقپاشازاده، عاشق پاشازاده تاریخی، چاپ عالیبیگ، استانبول 1332؛Ismail Hami Danismend, I(zahli Osmanli tarihi kronolojisi, I(stanbul 1971-1972; Joseph von Hammer-Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches, Graz 1963; I(A, s.v. "Candarli" (by Ismail Hakki Uzuncarsili); Nicolae Iorga, Osmanli Imparatorlugu tarihi, tr. Nilufer Epceli, Istanbul 2005; Levent Kayapinar, "Yunanistan'da Osmanli hakimiyetinin kurulmasi (1361-1461)", in Turkler, ed. Hasan Celal Guzel, Kemal Cicek, and Salim Koca, vol.9, Ankara: Yeni Turkiye Yayinlari, 2002; Namik Kemal, Osmanli tarihi, ed. Ahmet Nuri Yuksel, Istanbul 2005; Mehmed Fuad Koprulu, Bizans muesseselerininin Osmanli muesseselerine tesiri, ed. Orhan F. Koprulu, Istanbul 1981; Necdet Ozturk, "Fetret devri ve Osmanli hakimiyetinin yeniden tesisi", in Turkler, ibid; Mehmet Zeki Pakalin, Osmanli tarih deyimleri ve terimleri sozlug, Istanbul 1971-1972; Stanford J. Shaw, History of the Ottoman empire and modern Turkey, Cambridge 1985; TDVI(A, s.v. "Candarli" (by Munir Aktepe); Ismail Hakki Uzuncarsili,Osmanli tarihi, Ankara, vol.1, 2003, vol.2, 1983; Paul Wittek, "Ankara bozgunundan Istanbul'un fethine kadar: Osmanli tarihinden yarim asir", in Bati dillerinde Osmanli tarihleri, tr. Mualla Suerdem, Istanbul: Turkiye Yayinevi, 1971.