داعی

معرف

اصطلاحی در کلام اسماعیلی
متن
داعی، اصطلاحی در کلام اسماعیلی. داعی در لغت به معنای فراخواننده به دین، مذهب یا طریقه‌ای است (ابن‌منظور، ذیل «دعا»؛ دهخدا، ذیل واژه). این اصطلاح را گروههای مختلف مسلمان به مبلّغان دینی ـ سیاسی خود اطلاق کرده‌اند. از قدیم‌ترین کاربردهای این واژه نزد معتزلیان اولیه و عباسیان بوده است که مبلّغان خود را در خراسان داعی می‌نامیدند و سپس، گروههای شیعی مانند زیدیه و بعضی از غُلات، به خصوص خطّابیّه* (← دفتری ، ص230). البته وسیع‌ترینکاربرد آن در میان شیعیان اسماعیلی بوده است، هرچند نخستین اسماعیلیان و به خصوص قِرمطیان گاهی اصطلاحات دیگری مانند جَناح و جمع آن اَجنِحه را به‌جای داعی به کاربرده‌اند (مثلا ← ابوحاتم رازی، ص 7، 12ـ14، 123، 143، 190، 300؛ ابویعقوب سجستانی، ص 91، 100، 128؛ جعفربن منصور الیمن، ص 159ـ160).به‌رغم تفاوت در نام‌گذاری و وجود چندین طبقه از داعیان در زمانها و مناطق مختلف، از قدیم اصطلاح داعی و جمع آن دعاة، نزد اسماعیلیه* به معنای نماینده مُجاز و دارای اِذنِ دعوت بود؛ یعنی، مُبلّغی که وظیفه‌اش اشاعه مذهب اسماعیلی از راه جلبِ گروندگان مطلوب یا متابعان برای امام اسماعیلیه یا قائم منتظر آنها بود. او همچنین، در مقام معلم، مسئولیت تعلیم اصول عقاید اسلامی را به نوگرویدگان به‌عهده داشت. علاوه بر آن، در دوره فاطمیان (حک : 297ـ567)، داعی کارگزار و مأمور غیررسمی حکومت فاطمی به‌شمار می‌رفت و وظیفه‌اش آن بود که دعوت اسماعیلی را مخفیانه در خارج از قلمرو فاطمی تبلیغ و ترویج کند؛ یعنی، مناطقی که دعوت اسماعیلی قصد داشت حکومت خلیفه فاطمی را مستقر سازد (دفتری، همانجا؛ نیز ← ادامه مقاله).به‌رغم اهمیت فراوان داعی نزد اسماعیلیان، به نظر می‌آید نوشته‌های اسماعیلیان در دوره‌های مختلف درباره داعی و وظایفش بسیار کم بوده است. قاضی نُعمان (قرن چهارم)، که تألیفات بسیار دارد و خود مدتی در رأس سازمان دعوت در دوره فاطمی قرار داشته، فقط در الهمّة فی آداب اَتباعِ الائمة، که درباره آداب و تشریفاتی است که باید نسبت به امام اسماعیلی مرعی داشت، در فصلی کوتاه (← ص 134ـ139) خصال و فضایل داعیِ دارای کمال مطلوب را وصف کرده است. از نظر قاضی نعمان (همانجا)، دعوت امری تعلیمی و داعی معلّمی است که از طریق رفتار نمونه بر جاذبه پیام خویش می‌افزاید.توصیفی مفصّل‌تر ولی همچنان کلی درباره صفات و سجایای داعیِ دارای کمال مطلوب اسماعیلی در الرسالة الموجَزةُ الکافیة فی ادب الدعاة آمده که ظاهرآ تنها رساله مستقل اسماعیلی در ادب داعی است. این رساله در اواخر قرن چهارم در دوره عزیز (حک : 365ـ386) و حاکم (حک : 386ـ411)، خلفای فاطمی، به قلم داعی احمدبن ابراهیم نیشابوری، همعصر جوان‌تر قاضی نعمان، تألیف شده است. این رساله در دو اثر اسماعیلی، که هنوز به‌صورت دست‌نویس است، یعنی در پایان تحفة‌القلوب داعی حاتِم‌بن ابراهیم حامدی (متوفی 569) و نیز در جلد دوم الازهار حسن‌بن نوح بَهروچی* (متوفی 939)، از اسماعیلیان مُستَعلَوی ـ طیّبی، تقریبآ به‌تمامی نقل شده است. خلاصه‌ای پراکنده و ناقص از آن نیز به نقل از الازهار، در کتابی با عنوان خاطرات یک مأموریت (ص 147ـ156) نوشته کلم آمده است.از رساله نیشابوری برمی‌آید که داعی فقط به اذن امام منصوب می‌شده است. نیشابوری که حقایق دعوت فاطمی زمان خود را منعکس می‌سازد، یعنی زمانی‌که داعیان اغلب در مناطق دورافتاده و متخاصم فعالیت می‌کردند و نمی‌توانستند مرتبآ با پایگاه مرکزی سازمان دعوت تماس داشته باشند، می‌گوید داعیان مناطق مختلف، علی‌الاصول، مستقل بودند و فقط دستورهای کلی از مرکز دعوت می‌گرفتند. در چنین وضعی، فقط افرادِ دارای کیفیت علمی و تربیتی عالی، صفات فوق‌العاده اخلاقی و نیز استعداد و قریحه سازماندهی می‌توانستند داعی و داوطلب رهبری جوامع اسماعیلی در مناطق خاص شوند. از داعی انتظار می‌رفت که علاوه بر تدبیر امور، با تعالیم ادیان غیر اسلامی و مذاهب و فرق اسلامی آشنایی داشته باشد. از حیث تعلیم و تربیت دینی، داعی می‌بایست درباره علم ظاهر و علم باطن، یعنی شریعت و تأویل اسماعیلی آن، دانش کافی می‌داشت. اگر منطقه فعالیت داعی خارج از قلمرو دولت فاطمی بود، وی می‌بایست کار قضاوت اعضای جامعه خود را نیز به‌عهده می‌گرفت و آنها را از مراجعه به قاضیان غیراسماعیلی باز می‌داشت. بدین‌ترتیب، داعی علاوه بر قرآن و حدیث در علم فقه نیز صاحب علم و مطّلع بود. علاوه بر این، داعی بایست در موضوعات متعدد غیردینی، مانند فلسفه و تاریخ، متبحر باشد. نیز لازم بود که با زبانها و آداب و رسوم محل مأموریت خود آشنا باشد تا بتواند وظایفش را به‌خوبی و بدون جلب توجه اهل سنّت انجام دهد. به طور کلی، داعی نمونه فرد دانا و بافرهنگ بود. نیشابوری همچنین می‌گوید اگر داعی احساس کند نمی‌تواند وظایفش را به‌نحو مطلوب انجام دهد، باید امام را از حال خود مطلّع کند و از مقام خویش کناره گیرد (← هالم ، 1997، ص 62ـ65).مانند بسیاری دیگر از وجوه دعوت اسماعیلیه، در باب روشهای داعیان دوره فاطمی برای جلب مُستجیبان (گروندگان جدید) اطلاعات اندک و پراکنده‌ای وجود دارد. به‌نظر می‌رسد داعی بایست خود با تک‌تک نوگرویدگان آشنا باشد. داعیان، به‌خصوص بعد از تأسیس حکومت فاطمی، هرگز بر آن نبودند که عده زیادی را دسته‌جمعی به کیش اسماعیلی درآوردند، بلکه با هریک از مستجیبان به‌طور فردی دیدار و گفتگو می‌کردند که البته بعد از جریان طولانی و دقیق ارزشیابی و انتخاب آنها صورت می‌گرفت. عملِ درآمدن به مذهب اسماعیلیه خود یک نوع باززایی روحانی محسوب می‌شد (نیشابوری، ص150ـ151).در بسیاری از منابع اهل سنّت، تحت تأثیر سنّتهای جدلی و ضداسماعیلی، به‌خصوص آن دسته که در روایات ابن‌رزام و اخومحسن ریشه داشتند، از هفت یا نه مرحله برای درآمدن به کیش اسماعیلی یاد کرده و به هر یک از این مراحل نیز نام خاصی داده‌اند (← نویری، ج 25، ص 195ـ 225؛ دواداری، ج 6، ص 97ـ107؛ مَقریزی، ج 1، ص 391ـ397). در گروهی دیگر از منابع ضداسماعیلی، سلسله‌مراتب واهی دیگری با نامهای گوناگون برای هر مرحله از حرکت نوکیش به‌سوی الحاد آمده است (← بغدادی، ص 298ـ307؛ غزالی، ص 21ـ32)، اما در آثار موجود اسماعیلی چنین نظامهای متدرج ثابتی یافت نمی‌شود (← دفتری، ص 188ـ189، 192ـ193، 224ـ232)، هرچند قطعآ نوعی پیشرفت تدریجی در تعلیم گروندگان جدید وجود داشته است. به گفته نیشابوری (ص 153ـ154)، از داعیان انتظار می‌رفت مستجیبان را به‌تدریج و مرحله به مرحله تعلیم دهند و در یک زمان تعالیم اسماعیلی بسیاری را بر آنها منکشف نسازند تا موجب تشویش خاطر آنها نشوند. پیروی از اصل تدرّج، یعنی رفتن از علوم بسیط و ظاهری به علوم پیچیده‌تر و باطنی، در مورد تنظیم تقریرات و مجالس درس برای اسماعیلیان عادی و دوره‌های تعلیمی خود داعیان نیز رعایت می‌شد. داعی غالبآ جلسات تعلیمی منظمی برای نوگرویدگان و اسماعیلیان دیگر در خانه خود تشکیل می‌داد (نیز ← دفتری، ص 232).از وظایف دیگر داعی آن بود که از مستجیب برای امام اسماعیلی زمان، «عهد» یا «میثاق» بگیرد. این عهد متضمن تعهدی نیز از جانب مستجیب برای پوشیده نگه‌داشتن تعالیم اسماعیلی بود. صرفآ پس از این عهد، نوکیش تعلیمات لازم را به تدریج کسب می‌کرد (← هالم، 1996، ص 91ـ112).منابع مالی لازم برای داعی از اعضای اسماعیلی محل جمع‌آوری می‌شد. وی، به نام امام، وجوهی از قبیل زکات و خمس و نیز وجوهات دیگر خاص اسماعیلیان، از جمله نجوا (حقی که نوکیش در قبال تعلیماتش می‌پرداخت) جمع‌آوری می‌کرد. داعی معمولا سهمی از این وجوهات را برای رفع هزینه‌های مالی فعالیتهایش در امور دعوت نزد خود نگه می‌داشت و بقیه را به وسیله اشخاص معتمد به پایگاه مرکزی دعوت می‌فرستاد (همو، 1997، ص 68ـ69، به نقل از نیشابوری).ارزش والایی که اسماعیلیان برای علم و تعلیم و تربیت قائل بودند در دوره فاطمیان به پیدایش سنن و نهادهای خاص و متمایزی انجامید. در دعوت اسماعیلی در دوره فاطمی، به خصوص به تعلیم و تربیت گرویدگان و آموختن حکمت اسماعیلی، یعنی اصول عقاید باطنی اسماعیلیه، توجه خاصی می‌شد و جلسات تعلیمی گوناگونی، عمومآ با نام مجالس، تشکیل می‌گردید. این جلسات که روزبه‌روز بر رسمیت و تخصصی بودن آنها افزوده می‌شد، برای مقاصد تعلیمی مختلفی به‌کار می‌رفت. اما اساسآ دو نوع مجلس تعلیمی وجود داشت : یکی درسهای عمومی که برای جمع کثیری از افراد اسماعیلی و غیراسماعیلی درباره فقه تازه تدوین‌یافته فاطمی و موضوعات ظاهری دیگر در مساجد عمده پایتخت فاطمی، به‌ویژه پس از نماز جمعه، تقریر می‌شد، دیگری مجالس خصوصی موسوم به مجالس‌الحکمة که درباره اصول عقاید باطنی اسماعیلیه و منحصرآ برای استفاده مستجیبان اسماعیلی تنظیم می‌گردید (← ابن‌طُوَیر، ص110ـ112؛ مقریزی، ج 1، ص 390ـ391، ج 2، ص 341ـ342؛ هالم، 1996، ص 98ـ112؛ همو، 1997، ص 23ـ29، 41ـ55). برای آنکه این جلسات محرمانه باشد، مجالس در تالار خاصی، که آن نیز مجلس خوانده می‌شد، در قسمتی از قصر فاطمی در قاهره دایر می‌شد. متونی که در مجالس‌الحکمة خوانده یا تقریر می‌شد، از پیش، به تصویب و تأیید امام رسیده بود و داعی‌الدعاة یا رئیس اجرایی سازمانِ دعوت که آنها را می‌خواند فقط سخنگوی امام بود. بسیاری از این جلسات (مجالس الحکمة) به مرور زمان به کتابت درآمد. این سنّت مهم اسماعیلی در دوره فاطمی در المجالس المؤیّدیّة، مجموعه‌ای از هشتصد مجلس المؤید فی‌الدین شیرازی (متوفی 470) ــداعی‌الدعاة دوره مستنصرباللّه (حک 427:ـ487)، هشتمین خلیفه فاطمی مصرــ به اوج خود رسید (کلم، ص 119ـ122). به هر حال، توجه خاص فاطمیان به تعلیم و تربیت داعیان موجب شد بسیاری از داعیان دوره فاطمی علمای برجسته‌ای در کلام، فلسفه، فقه و دیگر علوم ظاهری و باطنی و نیز علم تأویل، که اهمیت خاصی در تفکر باطنی اسماعیلیه داشت، شدند و به اندیشه و فرهنگ اسلامی کمکهای شایانی کردند. نیز همین داعیان متون اسماعیلی دوره فاطمی را ــبیشتر به زبان عربی، به استثنای ناصرخسروــ پدید آوردند. در همان دوران فاطمی، برخی داعیان فعال در مناطق ایران و آسیای مرکزی ــمانند محمدبن احمد نَسَفی (متوفی 332)، ابوحاتمِ رازی* (متوفی 322) و ابویعقوب سجستانی* (متوفی 308)ــ نظامهای مابعدالطبیعی پیچیده‌ای همراه با جهان‌شناسی نوافلاطونی تدوین کردند که قدیم‌ترین سنّت الهیات فلسفی شیعی را عرضه می‌دارد (← واکر ، ص 25ـ60). در همان زمان،داعی حمیدالدین کرمانی* (متوفی 411)، مهم‌ترین فیلسوف دوره فاطمی، در راحة‌العقل اندیشه تلفیقی ممتازی در درون مکتب اسماعیلی ـ فلسفی سرزمینهای ایرانی ارائه کرد (← هالم، 1997، ص 53ـ54).اطلاعات درباره سازمان دعوت اسماعیلی و سلسله‌مراتب مقامات یا حدود آن نسبتآ محدود است. داعیان اسماعیلی از اوایل قرن سوم در مناطق مختلف مشغول فعالیت بودند. در آن زمان پایگاه محرمانه دعوت در شهر سَلَمیه در شام قرار داشت که مقرّ امام اسماعیلی نیز بود. اما پس از تأسیس خلافت فاطمی، و به خصوص از 362 که مقرّ حکومت فاطمی از شمال افریقا به شهر جدیدالتأسیس قاهره انتقال یافت، سازمان دعوت و فعالیت داعیان تحول یافت (← استرن ص 234ـ253).در دوره فاطمی، دعوت اسماعیلیه را داعیان فعال در داخل و خارج از قلمرو فاطمیان اشاعه می‌دادند. مناطق بیرون از قلمرو فاطمیان و حیطه سیاسی آنها، نزد اسماعیلیان، به جزیره/ جزایر معروف بود. دعوت اسماعیلی تحت رهبری و هدایت کلی امام اسماعیلی بود و همو تعالیم و سیاستهای آن را تعیین می‌کرد. داعی‌الدعاة زیر نظر مستقیم امام در پایگاه مرکزی دعوت انجام وظیفه می‌کرد و تعدادی از داعیان تابع او به وی کمک می‌کردند. داعی‌الدعاة همچنین داعیان ایالات قلمرو فاطمی و نیز جزایر را منصوب می‌کرد. البته نصب همه داعیان مستلزم تأیید و تصویب امام بود. مسئولیت برقراری مجالس الحکمة و نیز تقریراتی که می‌بایست در این مجالس عرضه می‌شد، با داعی‌الدعاة بود (دفتری، ص 225ـ229). مطالب دیگری درباره وظایف داعی‌الدعاة در دست نیست. حتی عنوان داعی‌الدعاة که غالبآ در منابع غیراسماعیلی به‌کار رفته، به‌ندرت در متون اسماعیلی دوره فاطمی، که گاهی به سازمان دعوت اشاره کرده‌اند، به‌کار رفته است. به‌جای آن، اصطلاح باب یا باب‌الابواب در اطلاق به رئیس سازمان اداری دعوت رواج داشته است، زیرا او دروازه یا بابِ حکمت امام دانسته می‌شد (همان، ص 227؛ نیز درباره باب ← دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ذیل «باب» (از فرهاد دفتری)).سازمان دعوت اسماعیلی فاطمی در زمان خلافت مستنصرباللّه به اوج تحول خود رسید. به نظر می‌رسد این سازمان دعوت و حدود یا سلسله‌مراتب آن، که در اندکی از متون اسماعیلی دوره فاطمی بدان اشاره شده، برای یک زمان آرمانی، یعنی زمانی که امام اسماعیلی بر سراسر جهان حکومت می‌کرد، در نظر گرفته شده است و نه برای هر نظام واقعی موجود. طبق این الگو، جهان، به‌ویژه مناطق خارج از قلمرو دولت فاطمی، با هدف اشاعه دعوت به دوازده جزیره تقسیم می‌شد (← ابویعقوب سجستانی، ص 172؛ قاضی نعمان، 1982، ج 2، ص 74، ج 3، ص 48ـ49). هر جزیره تحت نظر و ریاست یک داعی عالی‌رتبه به نام حجت قرار داشت (← حجّت*). حجت را تعدادی از داعیان متابع او دستیاری و کمک می‌کردند، از جمله داعی‌البلاغ که ظاهرآ رابط پایگاه دعوت در هر جزیره و پایگاه مرکزی دعوت در پایتخت فاطمی بود، داعی مطلق و داعی محدود (یا محصور). هریک از این داعیان نیز دستیارانی داشتند که به‌طور کلی مأذون* خوانده می‌شدند. پایین‌ترین مرتبه رسمی در این سلسله‌مراتب، مرتبه مأذونِ مُکاسر بود که با حذف مأذون، فقط مُکاسر خوانده می‌شد؛ وظیفه اصلی مکاسر آن بود که نوکیشان یا گروندگان بالقوه آتی را جلب نماید و وابستگیهای آنها را به مذاهب قبلی‌شان قطع کند (دفتری، ص229). داعی حمیدالدین کرمانی (ص134ـ 139، 224ـ225) در وصف مراتب دعوت از هفت مرتبه نام می‌برد که با سلسله‌مراتب افلاک هفت‌گانه سماوی مطابقت دارد، یعنی پس از ناطق، اساس (یا وصی) و امام، به ترتیب باب (یا داعی‌الدعاة) تا مرتبه مکاسر قرار دارند (نیز ← کوربن ، ص 90ـ95).پس از مشاجره بر سر جانشینی مستنصرباللّه فاطمی، دعوت اسماعیلی و جامعه اسماعیلیان به دو شاخه متخاصم مستعلویّه* و نزاریه* تقسیم شد. اسماعیلیان مستعلوی به دو شاخه حافظی و طیّبی تقسیم شدند. اسماعیلیان حافظی، که خلفای بعدی فاطمی را به امامت پذیرفتند، با سقوط خلافت فاطمی در 567 از بین رفتند. پس از آن، فقط شاخه طیّبی از مستعلوی در یمن باقی ماند. امامان طیّبی با غیبت و اختفای طیّب (متوفی ح 524)، فرزند الآمر باحکام‌اللّه (حک : 495ـ524)، دهمین خلیفه فاطمی مصر، همچنان در استتار باقی مانده‌اند؛ و در غیبت این امامان، دعوت مستعلوی ـ طیّبی تحت ریاست یک داعی با اختیارات تام، که داعی‌مطلق خوانده می‌شود، قرار داشته است. سازمان دعوت اسماعیلیان طیّبی مبتنی بر پیشینه‌های فاطمی با بعضی اصلاحات و تهذیبهاست که واقعیات متفاوت یمن ایجاب می‌کرده است. در جامعه طیّبی، داعی مطلق، به عنوان بالاترین نماینده امام مستور، واجب‌الاطاعة است. هر داعی مطلق، مانند امامان، به نص داعی پیشین منصوب می‌شود و مقام داعی مطلق معمولا موروثی بوده است. داعیان مطلق یمن از عالم‌ترین اعضای جامعه خود بوده‌اند. در امور دعوت، داعی مطلق را چند تن داعی که مأذون و مکاسر نامیده می‌شدند، کمک می‌کردند. با انشقاق دعوت و جامعه اسماعیلیان طیّبی به شاخه‌های داودی و سلیمانی در حدود 997، هریک از این دو شاخه سلسله داعیان مطلق و تشکیلات دعوت خود را داشته‌اند که هنوز هم ادامه دارد (← دفتری، ص 256ـ323).پس از انشقاق اسماعیلیه، حسن صبّاح* (متوفی 518) که با عنوان داعی دیلم از مقرّش در قلعه الموت* بر اسماعیلیان قلمرو سلجوقیان ریاست داشت، دعوت مستقل نزاریه را بنیان گذاشت. در غیاب امام نزاری، از زمان مرگ نزار بن‌مستنصر (488) تا 559، حسن صباح و دو جانشین بعدی او در الموت، حجت یا نماینده تام‌الاختیار امام نیز محسوب می‌شدند. از 559، امامان نزاری، از فرزندان نزار بن‌مستنصرباللّه فاطمی، ریاست دعوت و حکومت و جامعه اسماعیلیان نزاری را به‌دست گرفتند. به نظر می‌رسد در دوره الموت، به‌خصوص پس از اعلام قیامت در 559، سلسله‌مراتب دعوت از میان رفته است. زیرا در کون و جهان روحانی قیامت، هنگامی که مؤمنان می‌توانستند حقیقت روحانی و باطنی امام خود، قائم قیامت، را بشناسند، دیگر به حدود و مراتب مختلف میان شخص امام و پیروانش نیازی نبوده است. در هر صورت، هر منطقه از حکومت نزاریه، به‌خصوص قهستان و قومس در ایران و قلعه‌های نزاری در شام، تحت ریاست محلی یک داعی عالی‌رتبه قرار داشت که از جانب الموت منصوب می‌شدند. داعی نزاری در منطقه قهستان محتشم نامیده می‌شد (همان، ص 335ـ336،350ـ351، 381، 394ـ395).پس از سقوط حکومت نزاریه ایران در برابر هجوم مغولان در 654، نزاریان وارد مرحله تاریک و مبهمی از تاریخ خود شدند و امامانشان نیز حدود دو قرن مخفیانه و دور از دسترس پیروانشان زیستند. در این دوره، که نزاریان مجبور به مراعات دقیق تقیّه بودند و مناسبات نزدیکی نیز با طریقه‌های صوفیه ایجاد کرده بودند، داعیان نزاری بیشتر با عنوان پیر فعالیت می‌کردند و در زیّ صوفیه به امور مخفیانه دعوت می‌پرداختند (همان، ص 435). در دوره اَنجُدان یا دوره احیا در تاریخ نزاریه ــکه از اواسط قرن نهم حدود دو قرن به‌طول انجامید ــ دعوت و سازمان دعوت نزاری نیز متشکل‌تر تجدید حیات یافت (همان، ص 437). در متون نزاری آن دوره، از پنج مرتبه در سلسله مراتب دعوت نزاریه، بعد از امام، یاد شده است (برای نمونه ← ابواسحاق قهستانی، ص 49ـ50، 59؛ خیرخواه هراتی، ص 3، 23، 58، 113 به بعد). پس از امام، که پیر هم نامیده می‌شد، یک داعی عالی‌رتبه، که حجت و پیر هم خوانده می‌شد، قرار داشت که در پایگاه دعوت نزدیک امام سکونت داشت و به عنوان عامل اجرایی سازمان دعوت و دستیار اصلی امام فعالیت می‌کرد. پس از وی، یک مرتبه واحد داعی قرار داشت که مبلّغ مطلق بود. مرتبه پایین‌تر در سلسله‌مراتب دعوت، مرتبه معلم بود که معمولا فعالیتهای دعوت در یک جماعت یا منطقه خاص، که باز جزیره نامیده می‌شد، برعهده او بود. هر معلم را دو مأذون (مأذون اکبر و مأذون اصغر) یاری می‌کردند. تا قرن یازدهم و حتی بعد، در ایران، افغانستان، آسیای مرکزی و هندوستان، اصطلاح پیر اغلب در ارجاع و اشاره به امام و دیگر مراتب بالای دعوت نزاریه، به خصوص حجت و داعی و معلم، به‌کار می‌رفته است (دفتری، ص 475ـ476). از قرن چهاردهم که اسماعیلیان نزاری دیگر در پی گروانیدن دیگران به کیش خود نبودند، سازمان دعوت آنها نیز تدریجآ از بین رفت. از آن به بعد، نزاریان کارگزاران دینی برای تعلیم و تربیت جماعتهای خودشان بوده‌اند که به‌جای داعی، معلم و واعظ خوانده می‌شده‌اند. این وضع هنوز در جماعتهای نزاری در بیش از بیست کشور در قاره‌های آسیا و افریقا و اروپا و امریکا مشهود است (نیز ← د. ایرانیکا، ذیل مادّه).منابع : ابن‌طُوَیر، نزهة‌المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت 1412/1992؛ ابن‌منظور؛ ابواسحاق قهستانی، هفت باب، چاپ و. ایوانوف، بمبئی 1959؛ ابوحاتم رازی، کتاب‌الاصلاح، چاپ حسن مینوچهر و مهدی محقق، تهران 1377ش؛ ابویعقوب سجستانی، کتاب اثبات‌النبوات، چاپ عارف‌تامر، بیروت 1966؛ عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق‌بین الفرق، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة، ]بی‌تا.[؛ جعفربن منصورالیمن، سرائر و اسرار النطقاء، چاپ مصطفی غالب، بیروت 1404/1984؛ محمدرضا خیرخواه هراتی، تصنیفات، چاپ و.ایوانوف، تهران 1339ش؛ دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران 1367ش ـ، ذیل «باب» (از فرهاد دفتری)؛ ابوبکربن عبداللّه دواداری، کنزالدرر و جامع‌الغرر، ج 6، چاپ صلاح‌الدین منجد، قاهره 1380/ 1961؛ دهخدا؛ محمدبن محمد غزالی، فضائح‌الباطنیة، چاپ عبدالرحمان بدوی، قاهره 1383/1964؛ نعمان‌بن محمد قاضی نعمان، تأویل‌الدعائم، چاپ محمدحسن اعظمی، قاهره ] 1982[؛ همو، کتاب‌الهمة فی آداب اتباع‌الائمة، چاپ محمدشریف علی یمنی حرازی، بیروت 1416/1996؛ احمدبن عبداللّه کرمانی، راحة‌العقل، چاپ محمد کامل حسین و محمد مصطفی حلمی، قاهره ]بی‌تا.[؛ ورنا کلم، خاطرات یک مأموریت: سیره دانشمند، سیاستمدار و شاعر اسماعیلی مؤید فی‌الدین شیرازی، ترجمه فریدون بدره‌ای، تهران 1383ش؛ احمدبن علی مَقریزی، کتاب‌المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار، المعروف بالخطط المقریزیة، بولاق 1270، چاپ افست بغداد ] 1970[؛ احمدبن عبدالوهاب نُوَیری، نهایة الارب فی فنون‌الادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛ احمدبن ابراهیم نیشابوری، سلسله مراتب و تعلیمات دعوت فاطمی، تلخیص ناقص از الرسالة الموجزة الکافیة فی ادب الدعات، در ورنا کلم، همان منبع؛Henry Corbin, Cyclical time and Ismaili gnosis, London 1983; Farhad Daftary, The Isma(((l(s: their history and doctrines, Cambridge 1990; EIr., s.v. "Da((((" (by Farhad Daftary); Heinz Halm, The Fatimids and their traditions of learning, London 1997; idem, "The Isma`ili oath of allegiance ((ahd) and the sessions of wisdom' (maja(lis al-h(ikma) in Fatimid times", in Mediaeval Isma(ili history and thought, ed. Farhad Daftary, Cambridge: Cambridge University Press, 1996; S. M. Stern, Studies in early Isma(((lism, Jerusalem 1983; Paul Ernest Walker, Early philosophical Shiism: the Ismaili Neoplatonism of Abu( Ya(qu(b al-Sijista(n(, Cambridge 1993.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده