دارقطنی ابوالحسن علی بن عمر

معرف

محدّث مشهور شافعی قرن چهارم، صاحب سنن و از منتقدان برخی اسناد صحیحین
متن
دارقُطنی، ابوالحسن علی‌بن عمر، محدّث مشهور شافعی قرن چهارم، صاحب سنن و از منتقدان برخی اسناد صحیحین. او بنابر قول مشهور و به تصریح خودش، در 306 (دارقطنی، 1427، ص 49؛ نیز ← ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 449؛ رحیلی، ص 21) و به قولی 305 (خطیب بغدادی، ج 13، ص 493ـ494) در دَارقُطن بغداد به دنیا آمد (سمعانی، ج 2، ص 438؛ ذهبی، همانجا). دارقطن محله‌ای بزرگ در بخش غربی بغداد بوده، که در قرن ششم ویران شده است (← سمعانی، همانجا) و امروز اثری از آن باقی نیست. درباره خاندان او مطلب چندانی در دست نیست، جز آنکه خطیب بغدادی (ج 13، ص 94) پدر دارقطنی، عمربن احمد، را عالم و محدّثی ثقه معرفی کرده و گفته که از جعفر فریابی، ابراهیم‌بن شریک و کسان دیگر نقل حدیث کرده است (نیز ← رحیلی، ص 23).دارقطنی آموختن علوم دینی را بسیار زود آغاز کرد، چنان‌که به تصریح خود (1351، ص 48) در 315، به مرحله آموختن و کتابت حدیث رسید و در همان اوان به مرتبه‌ای از فهم و دانش دست یافت که در محضر استادان بزرگ حدیث آن روزگار حاضر می‌شد (ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 449، 453). دارقطنی که به رسم سنّت تعلیمی آن زمان، آموختن را نزد پدر آغاز کرده بود، از محیط علمی و استادان برجسته بغداد که در آن روزگار درخشان‌ترین دوره شکوفایی علمی خود را می‌گذراند، بیشترین بهره را برد. او در عین حال برای تکمیل آموخته‌های خود، به‌ویژه سماع از مشایخ، به چند شهر سفر کرد (← خطیب بغدادی، ج 13، ص490)، از جمله در چهارده سالگی به بصره رفت (← ذهبی، 1963ـ1964، ج 3، ص 572). دارقطنی در کهن‌سالی نیز، در مقام مشارکت در تدوین یک مسند، به مصر سفر کرد و میان راه از مناطق مختلف شام، دمشق، رمله و فلسطین نیز دیدن کرد (ابن‌خلّکان، ج 3، ص 297ـ298؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص450، 457؛ نیز ← رحیلی، ص 38ـ 41). او در سفر به‌رغم موقعیت علمی‌اش و بهره‌گیری دیگران از او، از آموختن نیز غافل نبود و حتی در زیارت خانه خدا، آموختن و آموزش را از یاد نبرد (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 457). موقعیت ویژه بغداد در دوره وی نیز این فرصت را برای او فراهم آورد تا محضر استادان بی‌شماری را درک کند. رحیلی مشایخ او را که شمار آنان فقط در کتاب سنن به 290 تن می‌رسد، فهرست کرده است (← ص 55 ـ73).دارقطنی که هوشی سرشار و حافظه‌ای کم‌نظیر داشت (← خطیب بغدادی، ج 13، ص 489ـ491؛ سمعانی، همانجا؛ رحیلی، ص 26ـ28، 35)، با همت و تلاش خود بهترین استفاده را از محضر استادان گرفت و به جایگاهی بلند در علم و دانش دست یافت، تا آنجا که هر کس از محدّثان به بغداد وارد می‌شد، با او نیز دیدار می‌کرد (خطیب بغدادی، ج 13، ص 489). مقام علمی او چنان بود که فرزانه یگانه عصر خویش دانسته شده است (← همان، ج 13، ص 487ـ489؛ ابن‌خلّکان، ج 3، ص 297). او که در دانش حدیث بی‌بدیل بود، در علم قرائت، فقه و ادبیات نیز ممتاز شناخته شده است (← خطیب بغدادی، ج 13، ص 487ـ488؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص450، 457). او لغت و ادب را به خوبی می‌دانست و اشعار زیادی در حافظه داشت، همچنان‌که با علم انساب نیز آشنا بود (خطیب بغدادی، ج 13، ص 488). او در علم قرائت توانمند بود (← رحیلی، ص 46) و از کودکی نزد ابن‌مجاهد آموزش دیده بود (ابن‌خلّکان، همانجا). اگرچه این علم حرفه اصلی او نبود، اما تألیفی که در این زمینه دارد نشان‌دهنده آگاهی و تسلط او بر این علم است، چنان‌که نوآوری او در این کتاب آن را به الگویی برای محققان بعدی بدل کرده است (خطیب بغدادی، همانجا؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص450، 452). وی در اواخر عمر، مجالس قرائت قرآن برپا می‌داشت (ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 451).دارقطنی به لحاظ فقهی شافعی دانسته شده (← ابن‌خلّکان، همانجا؛ سبکی، ج 3، ص 462) و نزد استادان این مذهب، از جمله ابوسعید اصطخری*، تحصیل کرده است (خطیب بغدادی؛ ابن‌خلّکان، همانجاها). خطیب بغدادی (همانجا) کتاب السنن او را نشانی از فقاهت وی و آشنایی‌اش با آرا و نظریات مختلف فقهی دانسته است (نیز ← رحیلی، ص 48ـ51). مهم‌ترین اثر او در فقه، کتاب السنن، کتابی حدیثی در ابواب فقه است، اما او در فقه استدلالی نگاشته‌ای ندارد. کتاب السنن او لزومآ براساس فقه شافعی تدوین نشده است؛ او در هیچ موردی قول مخالف شافعی را نقد نکرده (← براون ، ص 21)، و در برابر، در مواردی برخی احادیث مؤید نظریات فقهی شافعی را نقد کرده است (← رحیلی، ص 117ـ118).دارقطنی به لحاظ اعتقادی همچون عموم محدّثان عصر خود، بر مسلک اهل حدیث بود (← ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 457؛ رحیلی، ص 23ـ25). ضدیت او با علم کلام (← ذهبی، 1401ـ1409، همانجا) و رساله‌هایش در موضوعات کلامیِ مورد اختلاف آن عصر که وی در آنها از موضع اهل حدیث در مسائل صفات خدا و رؤیت حمایت کرده و نیز نگارش آثاری چون کتاب رؤیة‌اللّه جلّ و عَلا و کتاب أحادیث النزول، درباره احادیث نزول باری تعالی براساس باور اهل حدیث، نشان از گرایش کلامی او به اهل حدیث دارد. وی در کتاب الصفات نیز همچون اهل حدیث و برخی عالمان شافعیِ پیرو اهل حدیث، چون ابوبکر محمدبن اسحاق ابن‌خزیمه* (متوفی 311)، احادیثی را در باب صفات که معتزلیان آنها را به دلیل تشبیه و تجسیمِ باری تعالی نادرست می‌دانستند، نقل کرده و آنها را صحیح خوانده است (برای نمونه ← دارقطنی، 1425، ص 57ـ:68 اثبات دو دست برای خدا، ص 69ـ:92 اثبات انگشت برای خدا). دارقطنی در کتاب رؤیة‌اللّه جَلّ و عَلا، روایات مختلف ناظر به رؤیت باری تعالی را به طرق مختلف روایت کرده است. کتاب رؤیة‌اللّه به‌کوشش مبروک اسماعیل مبروک (قاهره 1991) منتشر شده است (← دعجانی، ج 1، ص 477ـ480). دارقطنی همچنین در رساله‌ای کوتاه، با عنوان أخبار عَمُروبن عُبَید که به‌کوشش یوزف فان‌اس منتشر شده (چاپ اول بیروت 1967، چاپ دوم 2004)، اخبار متداول ضدمعتزلی درباره این عالم برجسته معتزلی را گردآوری کرده است (درباره این آثار دارقطنی ← رحیلی، ص 181ـ185).مهم‌ترین و برجسته‌ترین تخصص دارقطنی در دانش حدیث است (خطیب بغدادی، ج 13، ص 487ـ488). او در زمان خود آگاه‌ترین فرد به حدیث بود (همان، ج 13، ص 487ـ489؛ ابن‌خلّکان، ج 3، ص 297). البته وی در تعامل با حدیث تمام توجه خود را به بحث اسناد و راویان معطوف ساخته و به مباحث فقه‌الحدیثی اهتمامی نداشته است (برای این مسئله و مقایسه او با برخی محدّثان دیگر ← براون، ص 13). او در این زمینه به چنان مقامی دست یافت که داوریهایش درباره نااستواری برخی اسناد صحیحین به عنوان استثنایی بر اجماع اهل سنّت بر صحت روایات این دو کتاب تلقی شده است (← ابن‌صلاح، 1423، ص 29؛ براون، ص 2، پانویس 2). بیشترین آثار او در همین زمینه تدوین یافته است و سؤالات شاگردان برجسته‌اش، چون حاکم نیشابوری*، ابونُعَیم اصفهانی*، ابوبکر احمدبن محمد برقانی*، عمومآ به همین موضوع اختصاص دارد (← رحیلی، ص 188ـ192). این پرسش و پاسخها براساس نام پرسشگر شهرت یافته است، همچون سؤالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی (چاپ موفق‌بن عبداللّه، ریاض 1404/1984) یا سؤالات أبی عبدالرحمن السُلَمی للإمام الدارقطنی (چاپ ابوعمرمحمدبن علی ازهری، قاهره 1427/2006). محور اصلی این‌گونه آثار جرح و تعدیل راویان است و از منابع مهم محدّثان بعدی در تألیف آثار خود در جرح و تعدیل بوده است (← دارقطنی، 1427، مقدمه ازهری، ص 24ـ25؛ همو، 1404، مقدمه موفق‌بن عبداللّه، ص 51؛ دعجانی، ج 3، ص 1747ـ1750). دارقطنی هم به استقلال و هم در ضمن برخی آثارش به جرح و تعدیل راویان پرداخته است (← رحیلی، ص 139ـ158). با این حال، وی برخی از روات ثقه شیعه، همچون ثابت‌بن دینار مشهور به ابوحمزه ثمالی*، اصبغ‌بن نباته* و نصربن مزاحم* کوفی و کسانی دیگر را ظاهرآ فقط به دلیل تشیع جرح کرده است (← دارقطنی، 1406الف، ص 67، 71، 169؛ نیز ← همو، 1406ب، ج 1، مقدمه موفق‌بن عبداللّه، ص 17). آگاهی دارقطنی به اسناد، به شناخت او از تک‌تک راویان محدود نمی‌شود. او به وضع کلی اسناد و درنتیجه به مشکل‌ترین انواع دانشهای حدیثی یعنی علل‌الحدیث تا بدانجا تسلط داشته که ذهبی (1401ـ1409، ج 16، ص450) نهایت این علم را به او منتهی دانسته است.بر دارقطنی از چند جهت خرده گرفته‌اند. برخی او را به نوعی تدلیس* خفی متهم کرده‌اند (← همان، ج 16، ص 451؛ سبکی، ج 3، ص 466؛ برای جواب آن ← رحیلی، ص 97ـ 99). خطیب بغدادی (ج 13، ص 488) گفته است دارقطنی را به دلیل حفظ دیوان شعر سیدحِمْیَری به تشیع متهم کرده‌اند، اما در او تمایلی به تشیع دیده نمی‌شود (برای ردّ انتساب دارقطنی به تشیع ← دارقطنی، 1406ب، ج 1، همان مقدمه، ص 16ـ18؛ رحیلی، ص 99ـ101). توجه او به دیوان سیدحمیری را باید صرفآ از سر علاقه ادبی دانست (برای برخی اتهامات دیگر و جوابهای آن ← رحیلی، ص 104ـ124). او به برتری عثمان بر امام علی علیه‌السلام حکم داده که همان نظر اهل حدیث در این خصوص بوده است (ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 457؛ برای نمونه‌های مشابه دیگر ← رحیلی، ص100ـ101).دارقطنی ظاهرآ با توجه به علمش از جایگاه ممتاز اجتماعی و نفوذ گسترده برخوردار و آثارش از منابع مهم محدّثان بوده است. خطیب بغدادی در ضمن نگارش تاریخ مدینة‌السلام به‌کرّات از آثار مختلف او بهره جسته و در اجازات حدیثی و فهارس اهل سنّت نام وی و آثارش بسیار آمده (برای نمونه ← اشبیلی، ص 121، 180، 204، 227؛ ابن‌حجر عسقلانی، ص 46ـ47، 55، 156، 177) و ستایشهای فراوانی از او به نقل از بزرگان اهل سنّت نقل شده است (برای فهرستی از ستایش عالمان اهل سنّت از دارقطنی ← دارقطنی، 1406ب، ج 1، همان مقدمه، ص 25ـ31؛ رحیلی، ص 93ـ96). بسیاری از عالمان برجسته از شاگردان دارقطنی بوده‌اند که شمار آنان به 32 تن می‌رسد و از میان آنان باید از کسانی چون ابونعیم اصفهانی، حاکم نیشابوری، ابوحامد اسفراینی*، حمزة‌بن یوسف سهمی* (متوفی 427)، ابوبکر احمدبن محمد بَرقانی (متوفی 425)، ابوعبدالرحمان محمدبن حسین سُلَمی* (متوفی 412) و عبدالغنی‌بن سعید اَزْدی* (متوفی 409) نام برد (← خطیب بغدادی، ج 13، ص 487؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 451ـ454؛ رحیلی، ص 81ـ91). دارقطنی در 385 در بغداد چشم از جهان فروبست (رحیلی، ص 92ـ93). بر جنازه او شاگردش ابوحامد اسفراینی نماز خواند و در مقبره باب‌الدَّیر نزدیک قبر مَعروف کرخی* به خاک سپرده شد (خطیب بغدادی، ج 13، ص 494؛ ابن‌خلّکان، ج 3، ص 298).بیشتر آثار دارقطنی ناظر به سند و مشکلات آن یا وضع و هویت راویان است. او در معدودی از کتابهای خود، روایات را در موضوعات فقهی، کلامی و اخلاقی جمع‌آوری کرده است. به لحاظ ساختاری معدودی از آثار دارقطنی، گزیده‌ای از آثار پیشینیانش (← رحیلی، ص 212، 216ـ217) و تعدادی نیز در واقع پاسخ او به پرسشهای شاگردانش است (همان، ص 188ـ192، 236). دارقطنی در نگارش آثار خود توجه خاصی به صحیحین داشته و در واقع اعتبار این دو کتاب در میان اهل سنّت، دلیل توجه اصلی وی به آنها است. وی در کتاب ذِکْرُ اسماءِالتابعین وَ مَنْ بعدَهم مِمَّن صَحَّت روایَتُهُ عن الثقاتِ عِند البخاری و مسلم، به راویانی که بخاری و مسلم ثقه می‌دانسته‌اند، پرداخته است. این اثر با تحقیق بوران ضناوی و یوسف حوت (بیروت 1406/1985) در دو جلد منتشر شده است. دارقطنی همچنین به احادیث و راویان المُوَطَّأ* مالک نیز توجه داشته و کتابی با عنوان الأحادیثُ الّتی خولِفَ فیها امامُ دارِالهجرة مالکُبنُ اَنَس (ریاض 1418) نوشته است. همچنین کتاب احادیثُ المُوَطأ و اتّفاقُالرواةِ عن مالک و اختلافُهم فیه و زیاداتُهم و نقصانُهم و چند اثر دیگر وی نشان‌دهنده رویکرد انتقادی او به مالک‌بن انس و کتاب المؤطأ اوست (← رحیلی، ص 179ـ183، 235؛ دارقطنی، 1406ب، ج 1، همان مقدمه، ص 41ـ42).از میان آثار متعدد دارقطنی، برخی اهمیت بیشتری دارند (برای فهرست کلی آثار دارقطنی و چاپهای آن و نسخه‌های خطی آنها ← دارقطنی، 1406ب، ج 1، همان مقدمه، ص 41ـ 56؛ رحیلی، ص 173ـ234). کتاب السنن عن رسول‌اللّه (ص) او در شمار مهم‌ترین آثار وی و مشهورترین سنن محسوب می‌شود (← رحیلی، ص 243ـ298). این مجموعه که ناظر به روایات فقهی است، فاقد هرگونه مقدمه و خاتمه‌ای است که انگیزه یا روش مؤلف را توضیح دهد و سرآغاز آن کتاب طهارت است و با کتاب مسابقه اسب‌دوانی به پایان می‌رسد. سنن دارقطنی در کنار روایات، حاوی اظهارنظرهای دارقطنی درباره اسناد و راویان و ارزیابی کلی حدیث از صحیح و حسن و ضعیف است (برای نمونه ← همان، ص 282ـ285، 289ـ290، 299ـ316). دارقطنی در این کتاب نه تنها به گستردگی به نقل روایات موقوف و مقطوع، در کنار مرفوعات می‌پردازد، بلکه بسیاری از روایات او، بعضآ به تصریح خودش، معلل و ضعیف یا حتی مجعول است؛ تا آنجا که رحیلی (ص 257) روایات معتبر کتاب وی را چهارصد مورد دانسته است. اگرچه این داوری افراطی به نظر می‌رسد، اما چندان دور از واقعیت نیست و کتاب او را می‌توان متضمن غرائب سنن دانست (← همان، ص 258ـ261؛ قس ابن‌صلاح، 1423، ص 36، که بسیاری از احادیث آن را حسن دانسته است). این‌گونه نظرها موجب اختلاف در تحلیل هدف او از تدوین سنن شده است (← رحیلی، ص 263ـ267، 349). به نظر می‌رسد دارقطنی در این کتاب اهتمام داشته تا مستند روایی تمام فقهای مذاهب مختلف را گزارش کند و لذا روایات را گزینش نکرده و شاید به همین جهت بوده که خطیب بغدادی (ج 13، ص 488) کتاب او را نشان‌دهنده اطلاعش از اختلاف مذاهب و تسلطش بر فقه دانسته است. این کتاب که ظاهرآ حوالی 380 نگاشته شده (رحیلی، ص 253؛ برای آگاهی از بعضی چاپهای این کتاب ← همان، ص 254ـ255) بسیار مورد توجه قرار گرفته و تألیفات متعددی ناظر به آن تنظیم شده که مشتمل است بر جمع روایات ضعاف آن، زوائد، رجال، اطلاعات رجالی در آن، تعلیقه بر آن، کسانی که آن را سماع کرده‌اند و فهارس گوناگون (← همان، ص 266ـ279).اثر دیگر دارقطنی که تبحر وی در دانش حدیث را آشکار می‌سازد، کتاب المؤتلف و المختلف است. در این‌گونه کتابها، بحث از موارد تصحیف در نگارش اسامی مشابه است و کتاب دارقطنی یکی از کهن‌ترین آثار موجود در این موضوع محسوب می‌شود (← همان، ص 209ـ211). کتاب المؤتلف و المختلف دارقطنی به‌سبب گستردگی و بهره‌گیری از منابع مختلف اهمیت فراوانی در این حوزه دارد (برای منابع دارقطنی در نگارش کتابش ← دارقطنی، 1406ب، ج 1، همان مقدمه، ص 98ـ124) و تقریبآ نگاشته‌های اهل سنّت در این دانش، با کتاب وی آغاز شده است. بر این کتاب تکمله و نقدهایی نوشته شده است، از جمله المُؤتَنِف فی تَکملة المُؤتَلف و المُختَلف لِلدّارقطنی اثر خطیب بغدادی و کتاب الإعلامُ بِما فی المؤتلف و المختلف للدارقطنی من الأوهام اثر ابومحمد عبداللّه‌بن علی رُشاطی (همان مقدمه، ج 1، ص 73، 75). هر چند بر کتاب دارقطنی نقدهایی شده، کتاب او تأثیر شگرفی بر نگاشته‌های بعد از خود نهاده (← دارقطنی، 1406ب، ج 1، همان مقدمه، ص 81ـ82، 88ـ93) و از آثار مورد توجه محدّثان بوده است (برای نمونه ← اشبیلی، ص 216؛ ابن‌حجر عسقلانی، ص 156).از دیگر آثار مهم دارقطنی که به‌ویژه در دوره معاصر توجه خاصی بدانها شده، دو کتاب التتبع و الالزامات است که ناظر به صحیحین نوشته شده است (← رحیلی، ص 193ـ196). دارقطنی در التتبع به بیان برخی اشکالات اسانید صحیحین پرداخته است. این روایات برخلاف تنظیم موضوعی صحیحین، براساس مسانید مرتب شده است. دارقطنی در کتاب الالزامات به مانند حاکم نیشابوری به احادیثی اشاره کرده است که صاحبان صحیحین روایاتی را با اسناد مشابه آن آورده‌اند، اما این روایات را در کتابهایشان گزارش نکرده‌اند (← ابن‌صلاح، 1423، ص 21). دارقطنی در این مجموعه معمولا، برخلاف حاکم نیشابوری، متن کامل روایات را نیاورده و به مضمون آن اشاره‌ای کلی کرده است. اشکالاتی که دارقطنی بر صحیحین گرفته، از همان زمان مورد توجه واقع شده است. ابن‌صلاح (1423، ص 29) نقدهای او را استثنایی بر صحت اجماعی اهل سنّت درباره صحیحین دانسته و در کتاب صیانةُ صحیح مسلم مِنَ الإخلال و الغلط و حمایته من الإسقاط و السقط، برخی از ایرادات دارقطنی را پاسخ داده است (برای نمونه ← ص 91ـ 93، 177؛ نیز ← رحیلی، ص 159ـ172). ربیع‌بن هادی عمیر مدخلی، در کتاب بین‌الإمامین مسلم و الدارقطنی (ریاض 1420/2000) به تفصیل موارد نقد دارقطنی بر صحیح مسلم در کتاب التتبع را بررسی و نقد کرده است.نگاه انتقادی دارقطنی به صحیحین در دوره معاصر نیز مورد توجه نواندیشان اهل سنّت قرار گرفته است. ایشان با استناد به آن می‌کوشند نظر خود را مبنی بر نقدپذیری این کتابها ثابت کنند (برای نمونه ← محمود ابوریَّه، ص 275، 286؛ کردی، ص74)، اما باید توجه داشت که اولا نقدهای دارقطنی، برخلاف معاصران، صرفآ سندی است و او در هیچ مورد بر روایات اشکال محتوایی نمی‌کند، بلکه اسناد موجود را معیوب می‌داند و بعضآ برای آن اسناد بهتری گزارش می‌کند؛ ثانیآ دارقطنی نگاهی تحسین‌آمیز به این دو کتاب دارد و در مقام تکمیل حسن و کمال آن، به نقد این موارد دست زده است (← رحیلی، همانجا؛ براون، ص 17ـ 36). دو کتاب التتبع و الالزامات در کنار هم به صورت یک مجموعه به چاپ رسیده است (بیروت 1985).کتاب دیگر دارقطنی، الافراد و الغرائب است. این کتاب بسیار مفصّل در صد جزء تنظیم شده بوده، که فقط بخشهایی از آن برجای مانده است (← دارقطنی، 1428ب، ج 1، مقدمه سریع، ص 3؛ رحیلی، ص 227ـ230). اما ابوالفضل محمدبن طاهر مقدسی (متوفی 507) برای آن ترتیبی براساس نام راویان فراهم آورده و در این ترتیب فقط متن احادیث و راوی اصلی را ذکر کرده است. ترتیب مقدسی، با عنوان کتاب أطراف الغرائب و الأفراد، به‌کوشش جابربن عبداللّه سریع (ریاض 1428/2007) در دو جلد منتشر شده است. مقدسی در مقدمه کوتاه خود دلیل نگارش کتاب أطراف را توضیح داده است (← دارقطنی، ج 1، ص 17). وی برای نگارش ترتیب خود، نسخه‌ای نفیس از کتاب دارقطنی به خط ابوالحسن علی‌بن محمد میدانی حافظ تهیه کرده است. مقدسی اطلاعات مفیدی درباره دارقطنی نقل کرده که بیشتر مشتمل بر مدح وی از سوی عالمان و محدّثان دیگر است (← همان، ج 1، ص 17ـ28). دارقطنی در کتاب الأفراد به نقل احادیثی پرداخته که تنها یک تن آنها را روایت کرده و در کنار آن اطلاعاتی درباره راوی داده است. اگرچه برخی این کتاب را از سنخ معجم الاوسط طبرانی* دانسته‌اند (← همان، ج 1، مقدمه سریع، ص 3؛ رحیلی، ص 229)، اما رابسون آن را با قید «ظاهرآ» اولین کتاب در نوع خود شمرده است (← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).کتاب العلل الواردة فی الاحادیث النبوی، اثر شاخص دیگری از دارقطنی و نشان‌دهنده تبحر وی در دانش علل‌الحدیث است (← رحیلی، ص130ـ136). وی در این کتاب به اشکالاتی که در سند روایات وجود دارد اشاره کرده است. دارقطنی این مجموعه مفصّل را از حفظ، در جواب سؤالات برقانی، بر او املا کرده است (خطیب بغدادی، ج 13، ص 491؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 16، ص 455، 460). اگرچه عالمان متقدمِ متعددی در این موضوع کتاب نوشته‌اند، اما این اثر جامع‌ترین آنها و در نوع خود بی‌نظیر دانسته شده است (← رحیلی، ص 204ـ209). کتاب العلل براساس نسخه‌های خطی شناخته شده آن به کوشش محمدبن صالح دباسی (ریاض 1428/2007) در شانزده جلد منتشر شده است. مرویات الإمام الزُهْری المعلَّةُ فی کتاب العلل للدارقطنی نوشته عبداللّه‌بن محمدحسن دمفو (ریاض 1419/1999) از جمله آثاری است که درباره کتاب العلل نوشته شده است (برای آثار دیگر ← دارقطنی، 1428الف، ج 12، مقدمه دباسی، ص 27ـ28). در کتابخانه سلیمانیه استانبول، مجموعه شهیدعلی‌پاشا (ش 1932) نسخه‌ای از کتاب الکنی و الأسماء مسلم‌بن حجاج قُشَیری به خط دارقطنی موجود است (← همو، ج 1، مقدمه سریع، ص 38).منابع : ابن‌حجر عسقلانی، المعجم المفهرس، او، تجرید اسانید الکتب المشهورة و الاجزاء المنثورة، چاپ محمد شکور امریر میادینی، بیروت 1418/1998؛ ابن‌خلّکان؛ ابن‌صلاح، صیانة صحیح مسلم من الإخلال و الغلط و حمایته من الإسقاط و السقط، چاپ موفق‌بن عبداللّه، ]بیروت [1404/1984؛ همو، علوم‌الحدیث، چاپ نورالدین عتر، بیروت 1423/2002؛ محمدبن خیر اشبیلی، فهرسة ما رواه عن شیوخه من الدواوین المصنفة فی ضروب العلم و انواع المعارف، چاپ فرانسیسکوکودرا و ریبرا تاراگو، ساراگوسا 1893، چاپ افست بیروت 1382/1963؛ خطیب بغدادی؛ علی‌بن عمر دارقطنی، سوالات ابی‌بکر البرقانی للدارقطنی فی الجرح و التعدیل، چاپ مجدی سید ابراهیم، قاهره ]1351/ 1932[؛ همو، سوالات ابی عبدالرحمن السلمی للامام الدارقطنی فی الجرح و التعدیل و علل‌الحدیث، چاپ ابوعمر محمدبن علی ازهری، قاهره 1427/2006؛ همو، سوالات الحاکم النیسابوری للدارقطنی فی الجرح والتعدیل، چاپ موفق‌بن عبداللّه، ریاض 1404/1984؛ همو، العلل، چاپ محمدبن صالح دباسی، ریاض 1428الف؛ همو، کتاب أطراف الغرائب و الأفراد للدارقطنی، ]ترتیب[ محمدبن طاهر مقدسی، چاپ جابربن عبداللّه سریع، ریاض 1428ب؛ همو، کتاب الصفات، چاپ ابویعقوب نشأت‌بن کمال مصری، ]قاهره [1425/ 2005؛ همو، کتاب الضُعفاء و المتروکین، چاپ صبحی بدری سامرائی، بیروت 1406الف؛ همو، المؤتلف و المختلف، چاپ موفق‌بن عبداللّه، بیروت 1406ب؛ طلال سعود دعجانی، موارد ابن‌عساکر فی تاریخ دمشق، مدینه 1425/2004؛ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ 1988؛ همو، میزان الاعتدال فی نقدالرجال، چاپ علی‌محمد بجاوی، قاهره 1963ـ 1964، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ عبداللّه رحیلی، الامام ابوالحسن الدارقطنی و آثاره العلمیة، جده 1421/2000؛ عبدالوهاب‌بن علی سبکی، طبقات الشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، ]قاهره [1964ـ] 1976[؛ سمعانی؛ اسماعیل کردی، نحو تفعیل قواعد نقد متن الحدیث: دراسة تطبیقیة علی بعض احادیث الصحیحین، دمشق 2002؛ محمود ابوریَّه، اضواء علی السنة المحمدیة، قاهره ] 1980[؛Jonathan A.C. Brown, "Criticism of the Proto-Hadith Canon: al-Daraqutni's adjustment of the Sahihayn", Journal of Islamic studies, vol.15, no.1 (2004); EI2, s.v. "Al-Da(rak(ut(n(( " (by J. Robson).
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده