خَیل ← اسب؛ سوارکاریNNNNخیمه، مسکن یا سرپناه قابل حمل که با توجه به شرایط جغرافیایی و نیز ثروت و توانایی صاحبان آن، از مواد گوناگون و به شکلها و اندازههای متفاوت ساخته میشود. استفاده از خیمه به عنوان مسکن و سرپناه، پیشینهای بسیار طولانی در میان اقوام و ملتهای مختلف دارد. در عهد عتیق به خیمههای حضرت موسی و یاران وی و حتی چگونگی ساخت و برپا کردن آنها اشاره شده است (برای نمونه ← سفر خروج، 26: 1ـ14؛ 7:33ـ11؛ صحیفة اشعیاء نبی، 2:54) که شاهدی بر استفاده از خیمه در آسیایغربی بین سالهای 1000 تا 600 پیش از میلاد است (فیلبرگ ، ص 379). در یونان در حدود 500 پیش از میلاد، مفهوم امروزه از چادر، شناخته شده بود و حکایتهای گوناگون دربارة چادرهای پارسیان در جنگهای مادها نشان میدهد که ظاهراً یونانیان از آن تقلید کردهاند (همان، ص 343). هرودوت بارها به استفاده پادشاهان هخامنشی از خیمه در جنگها یا مراسم ویژه اشاره کرده است (برای نمونه ← کتاب 7، ص 235، کتاب 9، ص 300، 305ـ306). تصاویر و نگارههای دورة بیزانس نیز گویای وجود خیمههای سفید با سقف گنبدی یا چتری در میان سپاهیان است (← فیلبرگ، ص 347). مطالبی که در برخی از منابع دورة اسلامی (← یعقوبی، ج 1، ص 162؛ طبری، ج 2، ص 62) دربارة نبردهای دورة ساسانی آمده، حاکی از بر پا کردن خیمههای شاهی در میدان نبرد است (برای پیشینة استفاده از خیمه در میان قبایل ترک و مغول در آسیای مرکزی که تأثیر بسزایی در بهکارگیری نوعی خاص از خیمه در جهان اسلام داشت ← اندروز ، 1999، ج 1، ص 1ـ87).در زبان عربی برای مفهوم خیمه ــ که یک بار جمع آن به صورت خیام، در قرآن (الرحمن: 72) ذکر شده ــ واژههای گوناگونی وجود دارد. معنای دقیق این واژهها و اختلاف آنها را با یکدیگر به درستی نمیتوان مشخص کرد. بیت شَعْر، خِبَاء، مِظلّه و فُسطاط برخی از رایجترین این واژهها هستند. به نظر میرسد این اصطلاحات باتوجه به اندازه، جنس، رنگ، شیوه ساخت و سایر ویژگیها، بر خیمههای مختلف اطلاق میشدهاند. به هر حال تنوع واژههای عربی برای بیان مفهوم خیمه به روشنی بیانگر کثرت استفاده از خیمه در میان اعراب، چه پیش از ظهور اسلام و چه پس از ظهور و گسترش این دین، است (برای آگاهی از واژههایی که در عربی به مفهوم خیمه بهکار میرفته و برخی اختلافها در معانی آن از نظر جنس و اندازه ← ازهری، ج 14، ص 335، ذیل «بات»؛ لین ، ذیل «بیت»؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Khayma.I "). ابنندیم (ص 61) در میان آثار اصمعی (متوفی ح 216) از کتاب الأخبیة و البیوت نام برده که احتمالاً دربردارندة واژههایی بوده که در عربی به معنای خیمه بهکار میرفته است.خیمهها از نظر نوع کاربری بهطور کلی به دو دسته تقسیم میشوند: دستة اول، سیاهچادرهایی که سکونتگاه اصلی قبایل و طوایف بدوی و کوچنشین یا یکجانشین بوده است و همچنان در میان قبایل چادرنشین از آن استفاده میشود و دستة دوم، خیمههایی که برای پادشاهان، خلفا و امیران در موقعیتهای گوناگون چون جشنها، تشریفات رسمی یا در میدان جنگ برپا میشده است. از خیمههای نوع اول، جز مناطقی محدود، تقریباً در همة سرزمینهای اسلامی، از تاتارستان در مشرق قارة آسیا، شمالغربی هند، افغانستان، پاکستان، ایران، ترکیه، جزیرةالعرب، مصر، لیبی، تونس، الجزایر، موریتانی، تا مراکش و صحرا در مغرب افریقا، استفاده میشود (← فیلبرگ، ص 16ـ17، تصاویر 1و2؛ برای برخی از اشارههای نویسندگان مسلمان به استفاده از این نوع خیمهها که «بُیوت شَعْر»، «اَخْبِیة» و «الخیام» خوانده شده، در جایجای قلمرو اسلامی ← ابنحوقل، ص 401؛ اصطخری، ص 35، 99؛ ناصرخسرو، ص 124؛ ادریسی، ج 1، ص 441، ج 2، ص 838). بدیهی است که در هر منطقه و در میان قبایل گوناگون، گذشته از اختلاف در واژههایی که برای نامیدن این سیاهچادرها بهکار میرود، ساخت و برپا کردن خیمهها نیز متفاوت است (برای آگاهی بیشتر دربارة ساخت، نصب، حملونقل و برخی از ویژگیهای محلی سیاهچادر در این مناطق ← فیلبرگ، ص 66ـ199). با این حال فیلبرگ (ص260) بر آن است که بهرغم پراکندگی جغرافیایی، این سیاهچادرها منشأ تاریخی واحدی دارند و نوعی ارتباط فرهنگی بین آنها مشاهده میشود.سیاهچادر، گذشته از محل سکونت کوچنشینان، نماد زندگی و نشانة هویت آنها و دارای ارزش فوقالعاده نزد این مردمان است (← اندروز، 1999، ج 1، مقدمه، ص XXXIV؛ سالزمن ، ص 22). برپایی یک خیمه که معمولاً یک نسل دوام میآورد، برای کوچنشین به منزلة تشکیل یک خانوادة جدید است و در مراسم ویژهای همراه با قربانی صورت میگیرد (← د. اسلام، ذیل "Khayma.II "). بزرگی خیمة یک کوچنشین مایة افزایش احترام و منزلت اجتماعی و درنتیجه تفاخر بر دیگران میشود (← جبوری، ص 135). در واقع، در میان کوچنشینان، افراد ثروتمند و فقیر از اندازه و زیبایی خیمههایشان و نیز ارتفاع دیرکهای آنها بازشناخته میشوند (← دیگار ، ص 196؛ کیانی، ص 103). برخلاف خیمههایی که برای شاهان و فرمانروایان ساخته میشد، سیاهچادرهای کوچنشینان در مناطق مختلف، از دیرباز تکامل و تحول چندانی نداشته و تغییر در نحوة ساخت و برپا کردن آنها بسیار اندک بوده است (← اندروز، 1999، ج 1، همان مقدمه، ص XXX؛ کیانی، همانجا). وظیفة اصلی در ساخت، تعمیر و بر پا کردن این سیاهچادرها نیز تقریباً در میان همة قبایل برعهدة زنان بوده است (← پروسین ، ص 29ـ34؛ فیلبرگ، ص 72؛ سالزمن، ص 22ـ23؛ کیانی، ص 103، 105).اندازه و شکل سیاهچادرها (مستطیل، مربع، مدور) براساس شرایط مختلف از جمله اوضاع جغرافیایی، متغیر است اما بهطور کلی هر سیاهچادر از دو بخش اصلی تشکیل میشود : یک بخش پوشش سقف و بخش دیگر ستونها و دیرکهایی که پوشش را سرپا نگه میدارد. پوشش سقف که بیشتر از موی بز و پشم یا ترکیبی از هر دو تهیه میشود، نوارها یا تختههای بافته شدهای است که طول تارهای آن بسیار بلند و طول پودها بسته به پهنای دستگاه بافندگی یا شرایط دیگر، کوتاه است. این نوارها را در جهت طولی به موازات هم در کنار یکدیگر قرار میدهند و لبههای طولی آنها را به هم میدوزند و از مجموع چند تخته، پوشش سقف فراهم میشود. قسمتهایی از این پوشش را که در معرض استفاده یا کشیدگی شدید است، با دوختن نوارهای کوچکی تقویت میکنند. در حاشیة این پوشش، حلقههایی از چند قطعه کوچک طناب یا چرم تعبیه میشود و پوشش چادر توسط آن کشیده و محکم میگردد. یک طرف طنابها به همین حلقهها و طرف دیگر به میخهایی که در زمین فرو شده یا سنگهای بزرگ و درختان و گیاهان بسته میشود. ستونها یا دیرکها، تیرهای چوبی هستند که به طور عمودی یا اندکی مایل در زیر پوشش سقف قرار میگیرند. تعداد ستونها، ارتفاع و محل قرار گرفتن آنها در زیر سقف، بسته به شکل و اندازه چادر است. در انتهای فوقانی این دیرکها، چوبی افقی قرار میگیرد که «تیرحمال» خوانده میشود. قسمت پایین دیرکها گاه آزاد است و گاهی به زمین فرو میشود. سقف چادرها عموماً به محاذات طول آنها، دو شیب بزرگ و در راستای عرض، دو شیب کوچک دارند. غالباً تیرهای حمال خط میانی دو شیب بزرگتر را تشکیل میدهند. در برخی از چادرها، تیرحمال وجود ندارد و نوک ستونهای آن حالت برجستگی و مخروطی خاصی به پوشش خیمه میدهد. خیمههایی که دو ستون بلند در دو طرفپوشش سقف دارند، مخروطیشکل و همانند زین اسب هستند. از زیر لبههای سقف چادر، دیوارههایی از جنس پوشش سقف، اطراف چادر را میپوشاند که لبه تحتانی آنها به زمین میرسد. معمولاً ورودی چادر یکی از اضلاع بلند آن، مخالف جهت وزش باد است، سه ضلع دیگر بستهاند و تنها در فصل گرما برای وزش نسیم و تهویه، بالا زده میشوند (← فیلبرگ، ص 56ـ59، 78؛ دیگار، ص 189ـ192؛ کیانی، ص 103ـ107). موی بز در پوشش سقف، علاوه بر اینکه بهسبب وجود اندکی چربی در آن، مانع ورود آب میشود، به هنگام مرطوب شدن نیز منبسط میشود و مانعی مؤثر در برابر نفوذ آب است. همچنین پوشش چادر یا طنابی که از موی بز بافته شده باشد، بسیار محکم است و به راحتی کش نمیآید (دیگار، ص 189؛ سالزمن، ص 25). با این حال در دورة جدید، در میان خانهای برخی قبایل کوچنشین چون بختیاریها، تمایل به استفاده از چادرهای سفید از نوع غربی افزایش یافته است و حتی استفاده از این نوع چادرها را عاملی برای فراهم شدن منزلت اجتماعی میپندارند (دیگار، ص 197).داخل سیاهچادرها، باتوجه به فصل گرما یا سرما و نیز برای استفادههای گوناگون، با پردههای ضخیم به بخشهای مختلف تقسیم میشود. معمولاً محل استراحت مردان و زنان از هم جدا و وسایل مورد نیاز برای پخت و پز و نیز ابزار تهیة پارچة خیمه، در بخش زنان نگهداری میشود. در میان قبایل بلوچ گاه یک خیمه محل سکونت دو خانوار است (← سالزمن، ص 26ـ27، 30؛ پروسین، ص 34).برای شناسایی بهتر هر قبیله، چادرها گاه نشانههایی ویژه دارند. بالای سیاهچادرهای برخی از قبایل در الجزایر، پر شترمرغ نصب میشود که علامت مشخصه ایل آنهاست. خیمههای برخی از قبایل دیگر نیز با رنگهای سیاه، قرمز و قهوهای بازشناخته میشوند (← فیلبرگ، ص 99ـ100).هنگام کوچ، بخشهای مختلف خیمه را از هم جدا و بر پشت شتر، گاو یا مرکبهای دیگر حمل میکنند (← همان، ص 19؛ دیگار، ص 193). برخی از کوچنشینان مثلاً ایلهای بختیاری که وضع مالی بهتری دارند، از دو چادر استفاده میکنند، یکی را که سبک است، در کوچ همراه خود میبرند و دیگری را که وزن بیشتری دارد، نزد یکجانشینان به امانت میگذارند (دیگار، ص 193ـ194).در میان قبایل ترک آسیای مرکزی و نیز مغولان، استفاده از یورت/ کیبیتکا رایج بود. این خیمة مدور از شبکهای از چوبهای بلند، باریک و اندکی خمیده به شکل قفس بافته میشد. سقف کیبیتکا یک مخروط بریده شده به شکل محدب بود و روی آن کلهای گرد یا گنبدی شکل قرار میگرفت. محل تقاطع چوبها سوراخ میشد و بندی چرمین از آن میگذشت و در هر طرف یک گره میخورد و دو چوب را به هم محکم میکرد. این نوع خیمهها، چون چوبها حول بند چرمی حرکت میکردند، به راحتی جمع میشدند. در نوعی دیگر از این خیمهها، محل تقاطع چوبها سوراخ نداشت و چوبها فقط با طناب یا بندهای چرمی به هم بسته میشدند، درنتیجه، این خیمهها قابل جمع کردن نبودند و با گاریها و ارابههای مخصوص حمل و منتقل میشدند. پوشش کیبیتکا اغلب از نمد و چرم بود (← فیلبرگ، ص 281ـ282؛ اندروز، 1999، ج 1، ص 1ـ 87). از نظر فیلبرگ (ص 286) هیچ رابطه متقابلی بین سیاهچادر و کیبیتکا وجود ندارد، لیکن پس از ورود این نوع خیمه به جهان اسلام، قبایل و اقوام گوناگون و نیز پادشاهان و فرمانروایان آن را به طور گسترده در نقاط مختلف مورد استفاده قرار دادند و نمیتوان نقش آن را در تاریخچه استفاده از خیمه در میان مسلمانان نادیده گرفت. به نظر میرسد اشاره یعقوبی (ج 1، ص 178) به خیمههای نمدین ترکان (خیاماللَّبود) و نیز سخن یاقوت حموی (ج 1، ص840، ج 4، ص 823) دربارة خیمههای رایج در میان قبایل تغزغز، ناظر به همین نوع خیمهها باشد. به گفتة ابنفضلان (ص 116)، شاهزادگان خزر خانههایی به شکل گنبد (قبة) داشتند که از چوب ساج ساخته میشدند. ادریسی (ج 2، ص 834) نیز از خیمههای نمدین و مخروط شکل خزران خبر داده است. وصفی که مارکوپولو (ج 1، ص 252) از خیمههای تاتار کرده و شرحی که فریزر (ج 2، ص 332) و سایکس (ص 12) از خیمهها و آلاچیقهای مدور ترکمانان دادهاند، نیز یادآور همین یورتها/ کیبیتکاهاست.در میان بدویان و نیز برخی از قبایل کوچنشین، سکونت در خیمه آداب و رسومی دارد. معمولاً خیمهای ویژه برای پذیرایی از مهمان قبیله برپا میشد یا از وی در خیمة رئیس قبیله پذیرایی میشد. خانهای ایل بختیاری برای پذیرایی از مهمان، خیمهای سفید و مخروطی برپا میکنند که بین خیمههای سیاه کاملاً مشخص است (کریمی، ص 43). هنگام ورود مهمان به محوطة خیمههای قبیله، برای احترام به وی، دَرِ همه خیمهها به رویش باز گذاشته میشد و وی پس از ورود به خیمه، در حمایت صاحب آن قرار میگرفت. مهمان نیز میبایست به آداب خیمه احترام میگذاشت و تخطی از آن، توهین به صاحب خیمه دانسته میشد (← جبوری، ص 136ـ 138؛ دیگار، ص 213).برخلاف سیاهچادرها، خیمههای پادشاهان و فرمانروایان در طول تاریخ، به لحاظ مواد و اندازه و شکل تزیینات و نحوة برپا کردن تغییرات زیادی کردهاند (اندروز، 1999، ج 1، همان مقدمه، ص XXXII-XXXI). خیمه در میان اغلب فرمانروایان از لوازم شکوه و عظمت سلطنت و حکمرانی بهشمار میرفت. قلقشندی (ج 3، ص 468، 471) «خِیام و فساطیط» را جزو ابزارهای پادشاهی ویژه مواکب بزرگ (الآلات الملوکیة المختصة بالمواکب العظام) برشمرده است. ابوالفضل علّامی (ج 1، ص 32) نیز آرایش و تزیین خیمهها را نشانة شکوه فرماندهی دانسته است. مَقریزی (ج 2، ص 383ـ386) برای نشان دادن شکوه و عظمت دربار ممالیک مصر، و احتمالاً نمایاندن برتری آنها بر دیگران، به تفصیل دربارة «خزائن الخِیَم» در این دوره سخن گفته است که انواع خیمههای سلطنتی و نیز همة ابزارها و آلات مورد نیاز برای ساخت و برپا کردن خیمهها در آن نگهداری میشد. بهسبب اهمیتی که در اختیار داشتن یک خیمه مجلل داشت، معمولاً در میان هدایای فرمانروایان به دیگران، از یک یا چند خیمه نیز یاد شده است (← ابناثیر، ج 9، ص 647، ج10، ص380، ج 11، ص 13). نصب خیمه از جانب سلطان برای یک فرد نیز نشانة بزرگداشت و احترام وی بود (← همان، ج10، ص 295) و ظاهراً بخش مهمی از کارکرد خیمهها و بهویژه تزیینات باشکوه آنها، نمایش قدرت و شوکت دستگاه سلاطین بوده است (← اندروز، 1987، ص 163). این موضوع باعث شده که در منابع، دربارة بزرگی و زیبایی خیمهها، سخنان مبالغهآمیز زیادی گفته شود و مورخان وصف عظمت و شکوه خیمه ممدوح یا فرد مورد علاقه خویش را به صحنهای برای بهرخ کشیدن قدرت وی و رقابت و مقابله با فرمانروایان دیگر تبدیل کنند. چنانکه گاه تأکید میکردند که همانند این خیمه در هیچ جای دیگر دیده نشده است (برای نمونه ← قلقشندی، ج 3، ص 471). درنتیجه اعداد شگفتانگیز و گاه باور نکردنی دربارة اندازه، وزن و تزیینات خیمهها در این منابع مشاهده میشود (برای چند نمونه ← ابنمُیَسَّر، ص 85 ـ86؛ مقریزی، ج 2، ص 384). بهرغم این مبالغهها، نباید از نظر دور داشت که این خیمهها میبایست در سفر یا فرصتهای دیگر، جای قصر سلطان را میگرفت (← قلقشندی، ج 4، ص 9) و درنتیجه، داشتنِ بخشی از امکانات و تسهیلات رفاهی یک قصر برای این خیمهها ضروری مینمود. گاه مهمانان و سفرای خارجی در خیمهها به حضور پذیرفته میشدند (← شاردن، ج 5، ص 482؛ فرانکلین ، ص 193؛ فریزر، ج 2، ص 102ـ103) و وجود امکانات و اسباب پذیرایی مهمان درون خیمه و به جایْ آوردن تشریفات رسمی ضروری بود. در خیمهای که در 520 برای مسترشد عباسی برپا شد، منبری بزرگ نهادند و پس از گرد آمدن وزرا، بزرگان، اشراف، صاحبمنصبان و گروهی از مردم در آن، خلیفه به ایراد خطبه پرداخت (← ابنجوزی، ج 17،ص 233). سانسون (ص 85) ضمن ابراز شگفتی از وسعت خیمة شاهسلیمان صفوی، از حمامها و حوضچههای آب و باغچههای درون آن یاد کرده که با گلهایی تزیین شده بود که همراه موکب سلطان آورده بودند.پیشاپیش موکب سلطان، خیمة وی بر پشت مرکبها به محلی که قرار بود وی در آنجا خیمة زند فرستاده میشد تا قبل از رسیدن سلطان، خیمه برپا گردد (← ابنخلّکان، ج 6، ص 262؛ مارکوپولو، ج 1، ص 404؛ فریزر، ج 2، ص 183). معمولاً نصب خیمهها برعهده کارکنان «فراشخانه» بود (← قلقشندی، ج 4، ص 11؛ مقریزی، ج 1، ص 577). علّامی (ج 1، ص 32) ذیل عنوان «آئین فراشخانه»، از هزار فراش چابکدست سخن گفته است که در یک هفته خیمه اکبر، پادشاه تیموری هند، را برپا میکردند. برای تعمیر خیمهها نیز گروهی خیمهدوز و درودگر، موکب سلطان را همراهی میکردند (← همان، ج 1، ص 33؛ کلاویخو ، ص240). ستون یا ستونهای اصلی خیمهها ارزش و اهمیت زیادی داشتند و نصب آنها دشوار بود. گاه سلاطین ناچار میشدند برای دستیابی به یک ستون، مبلغ هنگفتی بپردازند و افرادی را به مناطق بسیار دوردست بفرستند(← مقریزی، ج 2، ص 384). به نظر میرسد ستونهای بزرگ، قطعهقطعه بر روی هم سوار میشدند تا علاوه بر سهولت در نصب، حملونقل آنها نیز آسان باشد (← همان، ج 2، ص 385؛ کلاویخو، ص 239).بنابراین، ستون اصلی خیمهها به صورت یک دکل برافراشته میشد. برای کشیدن پوشش سنگین خیمه بر فراز این ستونها، گاه از چرخهای چاه استفاده میشد (← کلاویخو، همانجا). گاه برخی از فراشان به هنگام نصب خیمه، براثر سقوط از بالای ستون، جان خویش را از دست میدادند. خیمهای بزرگ در دورة فاطمیان مصر را «قاتول» میخواندند زیرا باعث مرگ یکی دو تن از نصابان گردیده بود (← ابنمیسّر، همانجا؛ قلقشندی، ج 3، ص 471). گزارشهایی نیز از سقوط ستون خیمه بر سر افراد و کشته شدن آنها در دست است (← بلاذری، ص 596؛ یعقوبی، ج 1، ص 162).جنس و رنگ پوشش خیمهها بسیار متنوع بود. علاوه بر چرم و پوست حیواناتی چون شیر، از پنبه، کتان، ماهوت، ابریشم، دیباج و دبیقی به رنگهای سفید، آبی، قرمز و سیاه در ساختمان خیمهها استفاده میشد و درون و بیرون پوشش خیمه و ستونها و تیرکهای آن را با طرحهای مختلف تزیین میکردند (← قلقشندی، ج 4، ص 9؛ مقریزی، ج 2، ص 383؛ کلاویخو، ص 239ـ240، 242ـ243؛ شاردن، همانجا).از جمله آثاری که دربردارندة آگاهیهای مفید و گرانبهایی دربارة شکل و تزیینات خیمههاست، منابع مصور برجای مانده از دورههای مختلف است. تصاویر خیمهها در این نگارهها اغلب تابعی از چهارچوب تابلوست. جزئیات ساختمانی خیمهها نیز با دقت طراحی و نقاشی نشده، با این حال این نگارهها منابع منحصر به فردی برای مطالعه خیمههاست (← برای آگاهی بیشتر درباره برخی از این نگارهها متعلق به مکاتب گوناگون ← فیلبرگ، ص 314ـ332؛ نیز ← اندروز، 1999، ج 2، تصاویر 68ـ73، 77ـ80؛ سیمپسان ، تصاویر ص 76، 80، 92، 124، 127، 185، 194، 198، 201).در کنار خیمة سلطان، خیمههایی نیز برای سکونت زنان حرم و نیز بزرگان و شاهزادگان برپا میگردید. بهعلاوه صاحبان برخی از حرف و مشاغل و فروشندگان اجناس و خدمات مختلف چون بقالان، بزازان، کبابفروشان، میوهفروشان، آبدارخانه و نقارهخانه برای خویش خیمههایی نصب میکردند (← علّامی، ج 1، ص 32ـ33؛ کلاویخو، ص 243ـ248؛ سانسون، ص 85). بههمین سبب گاه سراپردة سلطان یعنی منطقهای که این خیمهها برپا میشد، به اندازه یک شهر وسعت مییافت (← مارکوپولو، ج 1، ص 405). خیمهها اغلب براساس تعداد ستونها، جنس پوشش، محل تهیه، تهیهکننده یا عوامل دیگر نامگذاری میشدند (← مقریزی، ج 2، ص 383ـ386). برخی از خیمههای گرد بزرگ بهویژه خیمههایی را که حاکمان و فرماندهان در اردوهای نظامی از آن استفاده میکردند، مدوره یا مُدَوَّره کبیره مینامیدند (← قلقشندی، ج 5، ص 209؛ مقریزی، ج 2، ص 384ـ385؛ ابنشاهین، ص 137).برپا کردن خیمههای متعدد در میدان نبرد برای استقرار فرماندهان و سربازان و نیز ارائة خدماتِ پشتیبانی نظامی، از مهمترین و پربسامدترین کارکردهای خیمه در دورههای مختلف است. بدیهی است این خیمهها به جهت نوع کاربرد و نیز قابلیت برپا کردن و جمع کردن سریع و نیز حملونقل آسان، سبکتر بودند و با تزیینات کمتری نسبت به خیمههای شاهانه و تفریحی برپا میشدند. گاه در میدان نبرد خیمهای ویژه برپا میشد که برجای بودن آن، نشانه مقاومت لشکر و برافتادنش، به معنای شکست بود (← مسکویه، ج 6، ص 107).منابع : علاوه بر قرآن و کتاب مقدس. عهد عتیق؛ ابناثیر؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/ 1992؛ ابنحوقل؛ ابنخلّکان؛ ابنشاهین، کتاب زبدة کشفالممالک، چاپ پل راوس، پاریس 1894، چاپ افست قاهره 1988؛ ابنفضلان، رحلة ابنفضلان الی بلادالترک و الروس و الصقالبة، 921، چاپ شاکر لعیبی، ابوظبی 2003؛ ابنمُیَسَّر، المنتقی من اخبار مصر، انتقاه تقیالدین احمدبن علی مقریزی، چاپ ایمن فؤاد سید، قاهره ?] 1981[؛ ابنندیم (تهران)؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهةالمشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/ 1989؛ محمدبن احمد ازهری، تهذیباللغة، ج 14، چاپ یعقوب عبدالنبی، قاهره ]بیتا.[؛ اصطخری؛ بلاذری (بیروت)؛ محمدرضا بهارناز، عشایر ایران: عکسهایی از ایلات و عشایر ایران، تهران ]1373ش[؛ دحام جبوری، «بیتالشعر: تسمیاته، ادواته و تقالیده»، التراث الشعبی، سال 2، ش 1 (رجب 1390)؛ ژان پیر دیگار، فنون کوچنشینان بختیاری، ترجمة اصغر کریمی، مشهد 1366ش؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ ابوالفضلبن مبارک علّامی، آئین اکبری، چاپ سنگی لکهنو 1892ـ1893؛ کارل گونار فیلبرگ، سیاه چادر: مسکن کوچنشینان و نیمهکوچنشینان جهان در پویه تاریخ، ترجمة اصغر کریمی، مشهد 1372ش؛ قلقشندی؛ اصغر کریمی، «نگاهی به زندگی و آداب و سنن در ایلات هفتلنگ و چهارلنگ»، هنر و مردم، دورة جدید، ش 111 (دی 1350)؛ روی گونثالث د کلاویخو، سفرنامة کلاویخو، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران 1344ش؛ آن ـ ماری کورکیان و ژان پیر سیکر، باغهای خیال: هفت قرن مینیاتور ایران، ترجمة پرویز مرزبان، تهران 1377ش؛ منوچهر کیانی، سیهچادرها : تحقیقی از زندگی مردم ایل قشقایی، تهران 1371ش؛ مسکویه؛ احمدبن علی مَقریزی، المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الآثار، چاپ ایمن فؤاد سید، لندن 1422ـ1425/ 2002ـ2004؛ ناصرخسرو، سفرنامة حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛Peter Alford Andrews, Felt tents and pavilions: the nomadic tradition and its interaction with princely tentage, London 1999; idem, "The generous heart or the mass of clouds: the court tents of Shah Jahan", Muqarnas, vol.4 (1987); Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient, ed. L. Langlés, Paris 1811; EI2 , s.vv. " Khayma. I: ancient Arabia" (by Ch. Pellat), "ibid.II: in the Near East" (by J. Chelhod); William Francklin, Observations made on a tour from Bengal to Persia in the years 1786-7, London 1790, repr. Tehran 1976; James Baillie Fraser, A winter's journey (Tâtar): from Constantinople to Tehran, London 1838, repr. NewYork 1973; Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago 1952; Edward William Lane, An Arabic - English lexicon, Edinburgh 1863-1893, repr. Beirut 1980; Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East, translated and edited, with notes by Henry Yule, 1871, 3rd. ed. by Henry Cordier, 1903-1920, repr., London 1975; Labelle Prussin, "Tents: lady of the builders", Mimar, no.4 (Apr. - June 1982); Philip Carl Salzman, Black tents of Baluchistan, Washington 2000; François Sanson, Estat présent du royaume de Perse, Paris 1694; Marianna Shreve Simpson, Sultan Ibrahim Mirza's Haft awrang: a princely manuscript from sixteenth century Iran, New Haven 1997; Percy Molesworth Sykes, Ten thousand miles in Persia, or, Eight years in Iran, New York 1902.