خواجه مرجان

معرف

شهرت امین‌الدین مرجان، از امرای سلطان اویس جلایر (حک : 757ـ776) و حاکم بغداد
متن
خواجه‌مرجان، شهرت امین‌الدین مرجان، از امرای سلطان اویس جلایر (حک : 757ـ776) و حاکم بغداد. از تاریخ تولد و آغاز زندگانی خواجه‌مرجان اطلاعی در دست نیست. غیاثی (ص 91) او را رومی‌الاصل دانسته است. ابن‌حجر عسقلانی (1387ـ1396، ج 1، ص70) او را مرجان‌بن عبداللّه الخادم خوانده است و برخی نام او را «مرجان‌آقا» ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به معین‌الدین نطنزی، ص 167؛ غیاثی، همانجا). تاریخ ورود خواجه‌مرجان به دربار ایلخانان مغول روشن نیست. همین‌قدر می‌دانیم که وی در دستگاه حکومت اولجایتو* (حک : 703ـ716) خدمت می‌کرده است. اولجایتو، به منظور محافظت از خراسان و مازندران، فرزندش ابوسعید بهادرخان را با سپاهی به آن مناطق فرستاد و دستور داد تا امرا و وزرا در خدمت وی باشند. مایحتاج و لوازم سفر ابوسعید به خواجه‌مرجان که مورد عنایت شاهزاده بود، سپرده شد (کاشانی، ص 179؛ میرخواند، ج 5، ص 472).از چگونگی فعالیتهای خواجه‌مرجان، پس از این اطلاعی در دست نیست و احتمال می‌رود که وی پس از مرگ اولجایتو (716)، در خدمت سلطان‌ابوسعید بهادرخان (حک : 717ـ736) مانده باشد. اما پس از مرگ سلطان ابوسعید، که حکومت ایلخانان دچار نابسامانی شد و سلسله‌های کوچک تأسیس شدند، وی به خدمت حسن بزرگ درآمد. در 748، ملک‌اشرف چوپانی (متوفی 758)، از امرای چوپانیان*، به قصد تصرف بغداد که در این زمان در دست حسن بزرگ بود، عازم آنجا شد. حسن بزرگ با اطلاع یافتن از این خبر، خواست تا به قلعه کماخ در روم بگریزد، اما همسرش دلشاد خاتون* و خواجه‌مرجان او را از این کار منصرف کردند و دروازه‌های شهر را بستند. ملک‌اشرف بغداد را محاصره کرد اما موفق به ورود و تسخیر آنجا نشد و ناگزیر به تبریز بازگشت (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 42ـ44؛ حافظ ابرو، 1380ش، ج 1، ص 199ـ200؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 223ـ224).در 757، حسن بزرگ درگذشت و پسرش، سلطان‌اویس، به سلطنت رسید. سلطان‌اویس خواجه‌مرجان را به حکومت بغداد منصوب کرد. تاریخ این انتصاب در منابع ذکر نشده است. در 765، وقتی سلطان اویس به‌سبب عصیان امیر کاووس شروانی، حاکم قراباغ، عازم آنجا شد، خبر شورش خواجه‌مرجان را دریافت کرد (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 74؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 192؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 288) و راهی بغداد شد. خواجه‌مرجان و کیخسرو، از امیران همراه وی، از ورود سلطان اویس اطلاع یافتند. چون اوایل بهار و آب رود دجله زیاد بود، یکی از بندهای رود را گشودند و صحرای بغداد را آب فراوان دربرگرفت. سلطان اویس ناگزیر مدت چهل روز صبر کرد و برخی از امرای خود را برای تهیه کشتی به حدود نعمانیه فرستاد. آنان با نزدیک به هفت هزار تن، با کشتی از دجله گذشتند. در 766 نیز، سلطان‌اویس به واسط رفت و حاکم واسط در پی درخواست سلطان‌اویس، پانصد کشتی به وی اهدا کرد. امرای همراه خواجه‌مرجان با دیدن سپاه سلطان‌اویس گریختند و چند تن از همراهان وی، از جمله کیخسرو، علی خواجه و محمد پیلتن، اسیر و مجازات شدند. سلطان‌اویس در بغداد خواجه‌مرجان را دستگیر کرد. سادات، مشایخ و قضات همگی از سلطان اویس خواستند تا خواجه‌مرجان را عفو کند، سلطان‌اویس نیز او را بخشید (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 74ـ77؛ حافظ‌ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 192ـ193؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 369ـ370؛ نیز رجوع کنید به غیاثی، ص 92) و مجازات کمی برای وی در نظر گرفت (رجوع کنید به معین‌الدین نطنزی، ص 167).خواجه‌مرجان پیش از گرفتار شدن به دست اویس، نامه‌ای به ملک‌اشرف (حک : 764ـ778)، سلطان مصر، فرستاد و خود را نایب او در بغداد اعلام کرد و به نام وی خطبه خواند. ملک‌اشرف نیز برای او پرچم و خِلعت فرستاد و اجازه ورود وی به مصر را داد (ابن‌حجر عسقلانی، 1414، ج 4، ص 345؛ عزّاوی، ج 2، ص 128)؛ اما خواجه‌مرجان فرصت رفتن به مصر را نیافت. از احوال خواجه‌مرجان تا 769 خبری در دست نیست. در این سال در پی درگذشت حاکم بغداد بار دیگر خواجه‌مرجان به حکومت بغداد منصوب گردید و به مدت شش سال در بغداد حکومت کرد (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 83؛ خوافی، ج 3، ص 101؛ خواندمیر، ج 3، ص 241).خواجه‌مرجان منصب ریاست خدمه و بیوتات داخلی را نیز داشت (قلقشندی، ج 7، ص 265؛ غیاثی، ص 91 و پانویس 4). وی در زمان حکومت در بغداد مدرسه مرجانیه* را در 758 و خان‌مرجان (کاروان‌سرا) را در 760 بنا کرد (غیاثی، همانجا؛ غازی رجب محمد، ص 369، 385؛ حمودی اعظمی، ص 101). او شجاع و خیّر بود و در دارالشفا که خود بنا کرده بود، به نیازمندان رسیدگی می‌کرد (ابن‌حجر عسقلانی، 1387ـ1396، ج 1، ص70؛ غیاثی، ص 93).خواجه‌مرجان در 775 در بغداد درگذشت (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 91؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 197؛ قس ابن‌حجر عسقلانی، 1414، همانجا) و در مدرسه مرجانیه که اکنون به مسجد (جامع) مرجان معروف است، به خاک سپرده شد (غیاثی، ص 91، پانویس 5؛ حمودی اعظمی، همانجا).منابع: ابن‌حجر عسقلانی، إِنباء الغُمر بأبناء العمر، حیدرآباد، دکن 1387ـ1396/ 1967ـ1976؛ همو، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، بیروت 1414/1993؛ عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ‌ابرو، ذیل جامع‌التواریخ رشیدی، بخش 1، چاپ خانبابا بیانی، تهران 1317ش؛ همو، زبدة‌التواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران 1380ش؛ خالد خلیل حمودی اعظمی، الزخارف الجداریة فی آثار بغداد، بغداد 1980؛ احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد 1339ـ1341ش؛ خواندمیر؛ زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ذیل تاریخ گزیده، چاپ ایرج افشار، تهران 1372ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1353ش؛ عباس عزّاوی، تاریخ‌العراق بین احتلالین، بغداد 1353ـ1376/ 1935ـ1956، چاپ افست قم 1369ش؛ غازی رجب محمد، العمارة العربیة فی العصر الاسلامی فی العراق، بغداد 1989؛ عبداللّه‌بن فتح‌اللّه غیاثی، التاریخ الغیاثی: الفصل الخامس من سنة 656ـ891ه / 1258ـ1486م، چاپ طارق نافع حمدانی، بغداد 1975؛ قلقشندی؛ عبداللّه‌بن محمد کاشانی، تاریخ اولجایتو، چاپ مهین همبلی، تهران 1348ش؛ معین‌الدین نطنزی، منتخب‌التواریخ معینی، چاپ ژان‌اوبن، تهران 1336ش؛ میرخواند.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده