خانِ جهان لودی، سردار جهانگیر بابری. او دومین پسر دولتخان لودی شاهوخِیل، و نام اصلیاش پیرا/ پیرخان/ بیرم بود (بَکَّری، ج 1، ص 154؛ نخشبی، ص 20، خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص 411؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 716). پیرا از خاندانی قدیمی و حکومتگر در آگره (اکبرآباد) بود (برن، ص 159؛ پراساد، ص 241). از تاریخ تولد او اطلاع دقیقی نیست. به گفته نخشبی (همانجا)، او در 1014 به خدمت جهانگیر* رسید و از آنجا که به نوشته صمصامالدوله شاهنوازخان (ج 1، ص 717) وی در این هنگام بیست سال داشت، احتمالاً در 994 به دنیا آمده است.پیرا در آغاز جوانی از پدرش رنجید و همراه برادر بزرگترش محمدخان، به بنگال نزد راجا مانسینگ* رفت و او به آنان پناه داد. پس از درگذشت محمدخان در سنین جوانی، پیرا به دربار دهلی رفت. او در آغاز در خدمت عبدالرحیم خانخانان بود و سپس به خدمت شاهزاده دانیال، برادر جهانگیر بابری، و در 1015 به خدمت جهانگیر درآمد. وی مورد عنایت آن دو بود و جهانگیر چندین منصب به وی واگذار کرد (رجوع کنید به نخشبی، همانجا؛ لاهوری، ج 1، حصه 1، ص 182؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 716ـ717؛ کنبو، ج 1، ص 287) همچنین جهانگیر (ص 74) به او لقب خانجهان داد.در شورشهایی که در دکن بهوقوع پیوست، سپاه بابریان، به فرماندهی خان خانان عبدالرحیمخان، دچار مشکلات بسیار شد و جهانگیر، خانجهان لودی را در 1018 با دوازده هزار سوار به کمک آنان فرستاد. سپاهیان جهانگیر به سبب اختلاف با خانخانان و شیوههای جنگی ملکعنبر، حاکم شورشی دکن، شکست خوردند. خانجهان لودی به جهانگیر وعده داد تا بیجاپور را ضمیمه حکومت او نماید، ازاینرو در 1021 امور دکن به او تفویض شد، اما اختلافات سپاه مانع موفقیت او شد و خانجهان لودی به تیولداری تهانیسر و اقامت در ایلچیپور مأمور گردید (خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص 271، 273ـ274؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 718ـ719).در 1029 جهانگیر، خانجهان لودی را به صوبهداری ملتان مأمور کرد. هنگامی که شاهعباس اول صفوی قندهار را محاصره کرد، خانجهان لودی نزد جهانگیر بازگشت. جهانگیر او را از جنگ با شاه صفوی زنهار داد و فرزند خود، شاهزاده خرّم (شاهجهان)، را مأمور دفع سپاه صفوی کرد. خانجهان لودی نیز در 1030 به ملتان بازگشت. در این زمان، میان جهانگیر و شاهزاده خرّم اختلاف بروز کرد و در 1033 جهانگیر، خانجهان لودی را به دهلی فراخواند و حفاظت از خزاین موجود در قلعه آگره را به وی سپرد و او در فتحپور و سیکری اقامت کرد (رجوع کنید به نخشبی، ص 191، 208؛ خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص 307، 343؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 719ـ721).در 1033، جهانگیر به دلیل اختلاف با شاهزاده خرّم، شاهزاده پرویز را به ولیعهدی انتخاب و خانجهان لودی را اتالیق (اتابک) ولیعهد جدید کرد. در 1034، خانجهان لودی در جنگ میان قوای جهانگیر و شاهزاده خرّم، فرماندهی سپاه جهانگیر را در برهانپور برعهده داشت. پس از مرگ شاهزاده پرویز در 1035، خانجهان لودی بار دیگر به دکن رفت و مناطق بِرار و خانْدیش در آن ناحیه به او واگذار شد (خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص 357، 383؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 721). خانجهان لودی در دکن به سرکوب فتحخان، فرزند و جانشین ملک عنبر، مشغول بود که مرتضی نظامشاه دوم، پادشاه نظامشاهیان دکن، به او پیشنهاد اتحاد علیه جهانگیر را داد، اما او نپذیرفت و جهانگیر به پاس خدماتش به او لقب سپهسالار داد. پس از مدت کوتاهی در 1037، جهانگیر درگذشت و شاهجهان به سلطنت رسید (خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص 383ـ384؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 721ـ722).خانجهان لودی به پیشنهاد سرداران جهانگیر که قصد اتحاد علیه شاهجهان را داشتند، توجه کرد و با آنکه آنان به خدمت شاه جهان رسیدند، او در به خدمت رسیدن تعلل ورزید. شاهجهان نیز صوبهداری دکن را به جاننثارخان و لقب سپهسالاری را به مهابتخان بخشید. خانجهان لودی، جاننثارخان را از دکن بازگردانید. شاهجهان نیز مهابتخان را به ماندو (محل استقرار قبیله خانجهان لودی) روانه کرد. خانجهان لودی با نظامشاه متحد شد و عازم ماندو گردید (رجوع کنید به صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 722ـ723؛ کنبو، ج 1، ص 287). او سعی کرد با فرستادن هدایایی از شاهجهان دلجویی کند. شاه موقتاً از کوتاهیِ او چشم پوشید و صوبهداری مالوه را به او سپرد (رجوع کنید به لاهوری، ج 1، حصه 1، ص 199؛ خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص 401، 407؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 723؛ قس کنبو، ج 1، ص 226). بااین حال، خانجهان لودی از بیاعتنایی شاهجهان خانهنشین شد و از شدت بیم، از وی درخواست اماننامه کرد. خانجهان که به رفتار شاه اطمینان نداشت، در 1039 از آگره خارج شد. در دِهولپور سپاه شاهجهان که در تعقیبش بود، به او رسید و جنگ درگرفت. در این جنگ، دو پسر و داماد خانجهان لودی کشته شدند. او به برار، نزد نظامشاه رفت. نظامشاه پرگنه بیر را به او سپرد. شاهجهان نیز در سال سوم سلطنت خود (1040)، سپاهی را به فرماندهی اعظمخان ساوجی، صوبهدار دکن، مأمور سرکوب نظامشاه و خانجهان لودی کرد (خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص 413ـ 419؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 724ـ 726؛ کنبو، ج 1، ص290ـ295).جنگ و گریز خانجهان لودی یک سال طول کشید. سرانجام در کنار تالاب سیَهنده، خانجهان بهدست مادهوسینگ، سردار هندوی شاهجهان، به قتل رسید. به دستور شاهجهان او را در مقبره جهانگیر در لاهور به خاک سپردند (رجوع کنید به خافیخان نظامالملکی، ج 1، ص430ـ443؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 726ـ730؛ کنبو، ج 1، ص 295ـ296).خانجهان لودی سرداری شجاع و درستکردار بود. شاهزاده خرّم آرزومند مصاحبت با او بود. وی پس از مرگ جهانگیر تحقیر شد و برای حفظ آبرو و غیرت، آوارگی اختیار کرد. پدر خانجهان شیعه و او خود سنّیمذهب بود، با این حال به علی علیهالسلام عشق داشت. در اواخر عمر به شیخفضلاللّه برهانپوری ارادت یافت و از دنیا گریزان شد و با درویشان نشست و برخاست داشت (صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص730ـ732).منابع: فریدبن معروف بَکَّری، ذخیرةالخوانین، چاپ سیدمعینالحق، کراچی 1961ـ1974؛ جهانگیر، امپراتور هند، جهانگیرنامه ]یا[ توزک جهانگیری، چاپ محمدهاشم، تهران 1359ش؛ محمدهاشم خافیخان نظامالملکی، منتخباللباب، ج 1، چاپ کبیرالدین احمد و غلام قادر، کلکته 1869؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، مآثرالامرا، کلکته 1888ـ1891؛ محمدصالح کنبو، عمل صالح، الموسوم به شاهجهاننامه، ترتیب و تحشیه غلام یزدانی، چاپ وحید قریشی، لاهور 1967ـ1972؛ عبدالحمید لاهوری، بادشاهنامه، چاپ کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته 1867ـ1868؛ محمدشریف معتمد نخشبی، اقبالنامه جهانگیری، چاپ محمد رفیع، اللّهآباد 1931؛Richard Burn, "Jahangir", in The Cambridge history of India, vol.4, ed. Richard Burn, Cambridge 1937; Beni Prasad, History of Jahangir, Allahabad 1973.