خان(1)، عنوان رؤسای قبایل ترک و مغول که بعدها برای حکمرانان برخی از سلسلههای حکومتگر اسلامی بهکار میرفت. احتمالا این کلمه را نخستینبار سینپی/ هسین پیها در اواسط قرن سوم میلادی و بعدها توبا/ت، او ـ پاها در اواسط قرن چهارم میلادی به صورت قان و قاغان (ک، اوحان) بهکار بردهاند. با این همه، مباحثات درباره منشأ این عنوان و تکامل لغتشناسانه آن به نتیجهای نهایی نرسیده است (درباره مباحثات در این باره رجوع کنید به شیراتوری، ص 497ـ504؛ ابرهارد، ص 319ـ323، 328ـ332؛ دورفر، ج 3، ص 176ـ 180). براساس منابع، عناوین قان و قاغان در قرن چهارم میلادی از طرف دولت یوان ـ یوان های حاکم بر مغولستان، با مفهومِ رئیس گروه، قبیله و حاکم مستقل، در میان عناوین عالی بهکار میرفته است (رجوع کنید به ابرهارد، ص 322، 328، 330). این دو عنوان در دولت گوک ـ ترک (552ـ630م، 682ـ745م) رواج داشته است که در همان منطقه تشکیل گردید (اورکون، ص30، 100، 128،130، 156، 166). به نظر میرسد که از دو عنوان مذکور قان به معنی رئیس قبیله و قاغان به مثابه عنوانی عالیتر و به مفهوم رئیس همه قبایل، یعنی خانلرخانی (خانخانان) بهکار رفته است (جعفراوغلو، ص 118ـ119).عنوان قان در بیشتر منابع اسلامی بهجز موارد معدودی (مثلا کاشانی، ص 32، 37، 166) به صورت خان آمده است. قدیمترین نمونه از این کاربرد، بنابه روایت طبری (ج 8، ص 7) مربوط به نیمه قرن دوم است که براساس آن، فردی به نام استرخان خوارزمی با سپاهی از ترکان بر مسلمانان و ذمّیان در ارمینیه حمله و شهر تفلیس را غارت کرد (نیز رجوع کنید به ابناثیر، ج 5، ص 577) . رواج گسترده این عنوان در میان سلسلههای حکومتگر مسلمان با ایلکخانیان (یا قراخانیان) پیوند خورده است. ایلکخانیان از قرن چهارم تا هفتم در سه منطقه کاشغر، بخارا و ماوراءالنهر به صورت مستقل حکومت میکردند (برای نمونه رجوع کنید به نرشخی، ص19ـ20، 26، 40، 70؛ گردیزی، ص367، 434؛ سمعانی، ج 5، ص 104؛ منهاج سراج، ج 1، ص 212، 488، 494، ج 2، ص 5ـ6، 8، 13ـ20). حکمرانان قراخانی عنوان مذکور را از 382 در سکهها به کار بردند. این عنوان معمولا به نام یا لقب حکمران افزوده میشد، مانند منصوربن احمد بُغْراخان، ایلَکخان، قدرخانبن بغراخان، الملکالعادل ارسلانخان، تمغاچخان، الملکالمظفر بغراقراخان، الخاقان المعظم تفغاچخان/ طمغاجخان خضر (کوچنف، 1995، ص 203، 207، 213، 219، 221، 235، 255،260، 1997، ص 252، 255، 257). البته، در سکههای قراخانی، به ندرت عنوان خان در جلو نام، یا لقب حکمران مشاهده میشود، مانند الخانالعادل ناصرالحق ابونصر قراخاقان (همو، 1995، ص 219، 228). ضمناً به نظر میرسد که عنوان خاقان ــکه معرّب قاغان است ــ همچنان مثل گذشته مفهومی فراتر از خان داشته است، زیرا از تحلیل سکهها چنین برمیآید که حکمرانان قراخانی عنوان خاقان را بر خان ترجیح میدادهاند.محمود کاشغری در دیوان لغات الترک (ج 3، ص 157، ج 4، ص 212ـ213) عنوان خان را، با تعریف عنوان بزرگترین حکمران ترکان آورده و گفته است که این عنوان برای اخلاف افراسیاب، فرمانروای افسانهای ترکان، بهکار میرفته است. با این همه استعمال عنوان خاقان برای افراسیاب بیگمان حاکی از آن است که این عنوان در مقایسه با عنوان خان به درجهای والاتر دلالت دارد. در حکایت ددهقورقود کتابی، که یکی از بهترین متون منعکسکننده سنن زندگی صحرانوردی و عشیرهای ترکان است، خان هم به معنی رئیس طایفه و قبیله و هم بهمعنی حکمران آمده است (رجوع کنید به ج 1، ص 77، 94). با توجه به خاستگاه نخستینِ واژه خان و کاربرد گسترده آن در سرزمینهای شرقی ماوراءالنهر، چنین فهمیده میشود که در متون اسلامی قرون چهارم و پنجم و حتی قرنهای بعد، خان عنوان فرمانروایان و شاهان سرزمینهای چین و ترکستان بوده است (رجوع کنید به دهخدا، ذیل «خان»؛ انوری، ص 242). لقب خان در دوره سلجوقی (حک : 429ـ552) و خوارزمشاهی (حک : 470ـ628)، عالیترین لقبی بود که اشراف قبل از رسیدن به عنوان ملک و امیر بدان دست مییافتند (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "KhÁn"؛ قس د.ا.د.ترک، ذیل "HÁn"؛ برای شواهد استفاده از این عنوان در دوره سلجوقی رجوع کنید به راوندی، ص 18، 130، 174).کلمه خان در دولت گورخانیان، از طایفه قراختای که در قرن ششم در آسیای مرکزی و ماوراءالنهر حاکم بود، با کلمه کور که در زبان ترکی به معنی زورمند، قوی و والا است، ترکیب شده و به صورت کور ـ خان/ گورخان، چونان عنوان حکمران، به کار رفته است (منگس، ص 84ـ88). در سکههایی که در 547 و 548 به فرمان ابراهیمبن ارسلان، فرمانروای قراخانی در سمرقند ضرب گردیده، حکمران قراختای به صورت الخاقان العادل کورخان قید شده است. نام ابراهیمبن ارسلان هم در همان سکهها الخاقان الاعظم ابراهیمبن ارسلانخان ذکر شده که درخور توجه است (کوچنف، 1997، ص 261).در آسیای مرکزی، گذشته از ترکان، مغولان نیز از دیرباز عنوان خان را برای رؤسای مهم قبایل بهکار میبردند. چنان که بهسبب رواج این عنوان و نیز قاآن، بنابر یاسای چنگیزخان مقرر شد هرکس بر تخت نشست فقط عنوان خان یا قاآن بر اسم او افزوده شود (جوینی، ص 18ـ19). از آن پس، این عنوان در دشتهای آسیای مرکزی اهمیت یافت. چنگیز پس از آنکه در جریان قوریلتای 602، حکمران اعلام گردید، بهجای عنوان خاآن، عنوان قان (= خان) را رسمآ پذیرفت (ولادیمیرتسوف، ص 134، پانویس 3؛ نیز رجوع کنید به چنگیزخان*). پس از آن تاریخ همین عنوان تا سال 626، به مثابه عالیترین عنوان فرمانروایان مغول، به دنبال نام آنان آورده شد و از 626 به بعد جای خود را به کلمه قاغان داد. البته استعمال عنوان قان/ خان در دوران بعدی نیز ادامه یافت. پس از حکومت بزرگ مغول در آسیای مرکزی تنها اولاد چنگیزخان حق استفاده از این عنوان را داشتند. جالب توجه است که حتی تیمور هم، این سنّت را نادیده نگرفته و در اسناد رسمی به عنوان گورگان (=داماد) برای خود اکتفا کرده است (رجوع کنید به مدخل پالئوگرافی فارسی، ص 72).هولاکو و اخلافش در ایران ــ که به فرمانروای کبیر (قاغان) در خاور دور وابسته بودندــ عنوان ایلخان* را برای خود برگزیدند که به معنای حکمران تابع است. نام فرمانروای کبیر هم که در خاور به سر میبرد، عموماً با عنوان قاآن*/ قاغان ذکر شده است. همزمان با اسلام آوردن مغولان، عنوان خان جای خود را به عناوین رایج در خاور نزدیک، چون سلطان و پادشاه، داده است. در میان مغولان، نخستین بار، پس از اسلام آوردن احمدتگودار*، عنوان سلطان بهجای خان بهکار رفت (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 2، ص 1121، 1126؛ گالستیان، ص 74). مندرجات سکههای ایلخانی هم این موضوع را تأیید میکند. در سکههایی که در 681 تا 683 ضرب شده، نام احمد تگودار با حروف اویغوری و عربی به صورت سلطاناحمد نوشته شده است (وایرس، ص 52ـ53؛ دیلر، ص 281ـ 288). با این همه این تغییر و تبدیل در عناوین رسمی فرمانروایان ایلخانی بهتدریج صورت گرفته است. محمود غازان*، که در 694 مسلمان شد و اسلام را دین رسمی دولت ایلخانی اعلام کرد، با آنکه عموماً عنوان پادشاه اسلام را برای او بهکار بردهاند (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 2، ص 1253، 1284، 1289)، در سکهها و کتیبههای خویش از عنوان خان نیز، البته در ترکیب عباراتی چون خان اعظم، خان معظّم و خان اسلام استفاده کرده است (هینریشس، ص 5، 9؛ چاییرداغ،ص 85ـ 86؛)سکه نقره: سکههای مغول و ایلخانی(، ص 78ـ79؛ دیلر، ص 357ـ367). در کنار آن، عنوان ایلخان هم گاهی به همراهی صفات یا اسمهای عربی و در عباراتی چون ایلخان الاعظم، ایلخان المعظّم و ایلخان بنیآدم استفاده میشده است (رجوع کنید به وایرس، ص 49؛ چاییرداغ، ص 89؛ دیلر، ص 369). در دولت ایلخانی از اوایل قرن هشتم به بعد، استعمال عناوین و القاب اسلامی افزایش چشمگیر یافته است. عناوین و القابی که وصافالحضره، مورخ ایلخانی، به مناسبت جلوس اولجایتو بر تخت سلطنت بهکار برده، از نظر نشان دادن کثرت استعمال عبارات اسلامی و همراهی عنوان خان با سلطان و شاهنشاه در آن دوره، جالب توجه است (رجوع کنید به ج 4، ص 461). در فرمانهای ایلخانی، نام اولجایتو به جای خان، تنها با عنوان سلطان همراه شده است ()«از یرلیغ اولجایتو سلطان»(، رجوع کنید به هرمان، ص 73، 79).عنوان خان در ایران از زمان حکومت جلایریان*، قراقوینلوها و آققوینلوها جای خود را به عناوین اسلامی داد. این وضع بیش از آنکه حاصلِ از بین رفتن اهمیت عنوان خان باشد، ناشی از آن است که عنوان مذکور مخصوص فرمانروایان برخاسته از نسل چنگیزخان انگاشته میشد. چنانکه همان عنوان را فرمانروایان منتسب به نسل چنگیز در ادوار بعدی هم در آسیای مرکزی برای خود به کار بردهاند (رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج 1، ص 549؛ مدخل پالئوگرافی فارسی، ص 64، 304).پس از تشکیل دولت صفوی (حک : ح 906ـ1135) در ایران، که کلمه شاه به مثابه عنوان فرمانروا ارجحیت پیدا کرد، عنوان خان در عین تنزل به رتبهای فروتر کاملا گسترش یافت و غالباً برای رؤسا و بیگهای طوایف و حکام خارج از مرکز به کار میرفت. در آن زمان بیشتر کسانی که به مناصب حکومتی گمارده میشدند همزمان با دریافت حکم خویش، به لقب خانی نیز مفتخر میشدند (رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج 1، ص 138ـ141، 227ـ228، 399، 418). در این دوره، ترکیب فارسیِ خانخانان و ترکیب ترکی خانلرخانی نیز بهکار میرفت (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 99، 247، 256).عثمانیها، که اصلاً در فضای سنّت اُغزهای کوچرو بار آمده بودند، درباره کاربرد عنوان خان، به سنّت جدیدی که پس از چنگیزخان در آسیای مرکزی پدید آمده بود، توجه چندانی نکردند (باکر، ج 1، ص 24). به تأخیر افتادن استعمال گسترده این عنوان تا اواخر قرن هشتم در قلمرو عثمانی، بیانگر همین امر است. ظاهراً مراد اول (حک : 761ـ791) نخستین سلطان عثمانی است که از این عنوان استفاده کرده، اما واژه خان نخستین بار در زمان سلطنت بایزید اول (حک : 791ـ 805) در طغراهای سلاطین عثمانی ذکر شده ()دایرةالمعارف اسلامی وزارت آموزش و پرورش ملی(، ذیل «طغرا») و قید آن در سکهها از زمان سلطنت محمد اول (حک : 805ـ824) آغاز شده است. عنوان خان پس از رواج یافتن عنوان سلطان از قرن نهم در دولت عثمانی، همراه آن بهکار رفته است. عنوان سلطان پیش از نام و عنوان خان پس از اسم آورده میشد، مانند السلطان المعظّم محمدبن بایزیدخان (رجوع کنید به آیکوت، ص 596). عنوان خان در طغراها به دنبال نام فرمانروا آورده میشد، مانند محمدبن مرادخان. کاربرد عنوان خان در دولت عثمانی محدود و منحصر به سلاطین نبوده است، چنانکه «گرای*»های کریمه که از نسل چنگیزخان بودند و نیز بعضی از حکام محلی آناطولی شرقی نیز رسمآ دارای همین عنوان بودند.خان علاوه بر معنای سیاسی خاص خود، در دورههای مختلف معانی دیگری نیز داشته است. این کلمه از قرن هفتم به بعد در هند اسلامی غالباً عنوانی تشریفاتی در پایانِ نامه صاحبمنصبان و بزرگان بود. همچنین خانخانان هم برای پادشاه و هم مانند عنوانی نظامی بهکار رفته است (رجوع کنید به نهاوندی، ج 1، ص 644ـ646، 650ـ651؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 2، ص 1، 3، 5، 270، و جاهای دیگر). بعضی از اسناد موجود در باشباقانلق عثمانلی آرشیوی (آرشیو عثمانی ]در[ نخستوزیری) نیز حاکی از آن است که کلمه خان در قرون دهم تا دوازدهم در قلمرو عثمانی، با پیوستن به کلمات عربی، فارسی و ترکی به صورت نام مرد به کار میرفته است، مانند غریبخان،خضرخان، ساروخان (رجوع کنید به کورت، 1993ب،ص249ـ 250، 254؛ همو، 1993الف، ص180؛ همو، 1994، ص 627، 632). از مندرجات «دفاتر تحریر» عثمانی مربوط به نیمه نخست قرن دوازدهم چنین برمیآید که همین سنّت در ایران نیز رواج داشته است (رجوع کنید به باشباقانلق عثمانلی آرشیوی، تاپو تحریر دفتری ش 896، گ 5b، 6 aـ 6b، 8b، 12b، 13b، 14a؛ ش 907، گ 21b، 24b، 27a).واژه خان به زبانهای اقوام و ملل مختلف که در ادوار مختلف با ترکان و مغولان مناسبات سیاسی و فرهنگی داشتهاند وارد شده است. زبانهای چینی، تبتی، هندی، فارسی، کردی، عربی، سریانی، گرجی، ارمنی، لاتینی، یونانی و بعضی زبانهای قفقاز و اسلاو از جمله این زبانهاست (رجوع کنید به دورفر، ج 3، ص 167ـ176)منابع: ابناثیر ؛ اسکندر منشی؛ حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران 1373ش؛ جوینی؛ دهخدا؛ محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، به سعی و تصحیح محمد اقبال، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران 1364ش؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ سمعانی؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، مآثرالامرا، کلکته 1888ـ1891؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ عبداللّهبن محمد کاشانی، تاریخ اولجایتو، چاپ مهین همبلی، تهران 1348ش؛ عبدالحیبن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363ش؛ محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران 1351ش؛ عبدالباقی نهاوندی، مآثر رحیمی، چاپ محمد هدایت حسین، کلکته ] 1924[ـ 1931؛ عبداللّهبن فضلاللّه وصافالحضره، تاریخ وصّاف، چاپ سنگی بمبئی 1269؛ باریس یاکوولیویچ ولادیمیرتسوف، نظام اجتماعی مغول، ترجمه شیرین بیانی، تهران 1365ش؛Ak akce: Mogol ve Ilhanli sikkeleri, ed. Tuncay Aykut and Sennur Aydin, Istanbul: Yapi Kredi Yayinlari, 1992; Nezihi Aykut, "Fetret devri sikkeleri II: Mehmed Celebi'nin akce ve mangirlari", in Prof. Dr. Isin Demirkent anisina, Istanbul 2008; Abdullah Bakir, Yazicizade `Ali'nin Selcuk-name isimli eserinin edisy on kritigi, Istanbul 2008; Ahmed Caferoglu, "Tukyu ve Uygurlarda Han unvanlari", Turk hukuk ve iktisat tarihi mecmuasi, I (1931); Mehmet Cayirdag, "Niksar-Tokat- Gumenek ve Kayseri-Palas'ta uc kitabe", Turk Tarih Kurumu belleten, LVII, no.218 (Nisan 1993); Dede Korkut Kitabi, ed. Muharrem Ergin, vol.1, Ankara: Turk Dil Kurumu Yayinlari, 1989; Omer Diler, Ilhanlar: Iran mogollarinin sikkeleri, Istanbul 2006; Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiebaden 1963-1975; Wolfram Eberhard, "Bir kac eski Turk unvani hakkinda", Turk Tarih Kurumu belleten, IX, no. 35 (1945); Einfuhrung in die persische Palaographie: 101 persische Dokumente, [compiled and translated by] L. Fekete, ed. G. Hazai, Budapest: Akademiaikiado, [1975?]; EI2, s.v. "Khan" (by J. A. Boyle); A. G. Galstyan, Ermeni Kaynaklarina gore Mogollar, tr. Ilyas Kamalov, Istanbul 2005; Gottfried Herrmann, Persische Urkunden der Mongolenzeit: Text-und Bildteil, Wiesbaden 2004; Johann-Christoph Hinrichs, "Titel und Titelkombinationen auf munzen Gazan I. (1295- 1304 AD)", in Vortrag, gehalten am 10. september 1997 auf dem Internationalen Numismatischen Kongress in Berlin, Bremen 1997; Mahmud b. Husayn Kashghari, Divanu Lugat-it-Turk tercumesi, tr. Besim Atalay, Ankara 1985-1986; B. D. Kocnev, "Svod nadpisey na Karakhanidskih monetah: Antroponimi i titulatura", Vostochnoye istoricheskoye istochnikovedeniye i spetsialniye istoricheskiye distsiplini, 4 (1995), 5 (1997); Yilmaz Kurt, "Adana'da 1572 yilinda kullanilan Turk erkek sahis adlari"; Turk Tarih Kurumu belleten, LVII, no.218 (Nisan 1993a); idem, "Kozan'da Sahis adlari", ibid, LVIII, no.223 (Aralik 1994); idem, "Sivas sancagi kisi adlari (XVI. yuzyil)", Osmali Tarihi Arastirmalari, 7(1993 b); H. Menges, "Der Titel kurkhan der Qara- Qytaj", Ural-Altaische Jahrbucher, XXIV, no.3-4 (1952); Milli Egitim Bakanligi Islam ansiklopedisi, 1988, s.v. "Tugra" (by J. Deny); Huseyin Namik Orkun, Eski Turk yazitlari, Ankara 1987; Kurakichi Shiratori, "Kaghan unvaninin mensei", tr. Ibrahim Gokbakar, Turk Tarih Kuramu belleten, IX, no. 36 (1945); TDVIA, s. v. "Han" (by Aydin Taneri); Michael Weiers, "Munzaufschriften auf Munzen mongolischer Il-Khane aus dem Iran, pt.1", The Canada Mongolia review, IV, no.1 (1978).