حماسه

معرف

حَماسه،# یکی از انواع ادبی.
متن
حَماسه، یکی از انواع ادبی.1) کلیات. حماسه یکی از انواع حکایاتِ قومی است که هم به صورت مکتوب و هم به صورت شفاهی در میان اقوام گوناگون وجود دارد. از زمان ارسطو ــ که در کتاب بوطیقا(ص 164ـ167) تلویحآ حماسه را از انواع شعر روایی تعریف کرده ــ این توهّم پیش آمده که حماسه اصولا منظوم است و داستان پهلوانی غیرمنظوم، حماسه نیست. اما این تعریف که در مورد حماسه‌های اروپایی صادق است، بر نوع حماسه به طور کلی قابل تعمیم نیست، زیرا داستانهای حماسی بسیاری از اقوام غیراروپایی، هم به شعرند هم به نثر. تعریف رایج در میان متخصصان فرهنگ مردم، جامع‌تر و مفیدتر از دیگر تعاریف حماسه است: حماسه یکی از انواع داستانی است که معمولا با آهنگ خاصی یا با همراهی یک آلت موسیقی یا بدون همراهی آن در مجالس خوانده می‌شود. حماسه ممکن است به شعر یا نثر باشد یا آمیزه‌ای از هر دو، که در این صورت تک‌خوانی راوی به شعر یا حداقل به کلام موزون، و بیان وقایع به نثر است (رجوع کنید به یاسون، ص 30).حماسه انواعی دارد که معروف‌ترین آنها عبارت‌اند از :الف) حماسه پهلوانی. مضمون این حماسه‌ها جنگها و ماجراهای خاندانها یا قبایل بزرگ با دشمنان واقعی یا تخیلی، از قبیل دیو و پری، است. حماسه پهلوانی خود چهار قسم است : 1. حماسه تاریخی، که از نظر ادبی واقع‌گرایانه‌ترین نوع حماسه است و با وقایع و اشخاص تاریخی یا شبه‌تاریخی سر و کار دارد و از نظر تمثیلات ضعیف است. موضوع آن ممکن است حوادث واقعی یا جنگ و جدال با دشمنان قوم، قبیله یا مردم یک کشور باشد؛ چه این حوادث با خیال‌پردازی همراه باشند چه نباشند. حماسه‌هایی مانند ایلیاد، هسته اصلی مهابهاراتا، و حماسه‌های رایج در میان اسلاوهای جنوبی از این نوع‌اند (رجوع کنید به همان، ص 30ـ31).2. حماسه ملی. این نوع حماسه، به‌سبب اشتمال بر تمثیلات ادبی بیشتر، در سطح ادبی والاتری از حماسه تاریخی قرار دارد. شخصیتهای داستانی و وقایع این حماسه‌ها صورتهای نمادین و شاعرانه یک ملت یا دشمنان آن ملت به شمار می‌روند. حماسه ملی با وقایع مشخص تاریخی سر و کار چندانی ندارد و حتی اگر حوادث مشخصی را بیان کند، منظورش بیان نمادین آن رویدادهاست نه تاریخ‌نگاری و مضمونش مبارزات ملی یک قوم به طور کلی است. شاهنامه فردوسی و سرودهای حماسی روسی، که به حلقه کی‌یف متعلق‌اند، از این نوع به شمار می‌آیند (رجوع کنید به همان، ص 31).3. حماسه جهانی. این حماسه برای بیان موضوع خود بیش از حماسه‌های ملی به تمثیلات متکی است و طرح داستان آنها معمولا با اعتقادات مذهبی جامعه تأیید می‌شود. پهلوانان این نوع حماسه‌ها نماد بشریت‌اند نه یک قوم یا ملت. آنان بیشتر نیمه‌خدا به شمار می‌روند و دشمنانشان هم نیروهای ماورای طبیعت‌اند. مضمون این حماسه‌ها، پیروزی انسان بر جهانی ورای دنیای طبیعی است. بخش آغازین حماسه سومری گیلگمش، بخشهایی از ماجراهای پهلوان هندی راما، برخی از ماجراهای پهلوانان یونان باستان و داستان بیوولف (حماسه‌ای به انگلیسی باستان)، حماسه جهانی به‌شمار می‌آیند (رجوع کنید به همانجا).4. حماسه عشقی. داستان دلداده‌هایی است که با دسیسه دشمن از هم جدا شده‌اند، همراه با ماجراهای پهلوانانه‌ای که بر آنها می‌گذرد تا سرانجام به هم برسند. دشمن این دلداده‌ها ممکن است شخص، قوم، یا موجودی افسانه‌ای باشد. در این نوع حماسه‌ها از بن‌مایه‌های قصه‌های عامیانه، بسیار استفاده می‌شود. داستان یونانی اودیسه، داستان عنتره در عربی، حکایات ازبکی مربوط به آلپامیش و کوتونگمیش، و برخی از سرودهای حماسی اسلاوهای جنوبی از این‌گونه‌اند. حماسه‌های عشقی ممکن است در دل حماسه‌های ملی یا تاریخی گنجانده شوند (رجوع کنید به همان، ص 31ـ32).ب) حماسه اساطیری. در این نوع حماسه نیروهای اساطیری (خدایان و موجودات وابسته به آنها) با دشمنان خود (دیوها و اعوان و انصار آنها) می‌جنگند و نتیجه جنگ، در خلقت عالم و خصوصیات جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم تأثیر می‌گذارد. حماسه بابلی إنوما إلیش که داستان جنگ ایزد بابلی، مَردوک، را با ایزدبانو تیامَت بیان می‌کند، و نیز داستان جنگ بَعل با یَم و مَت از این نوع‌اند (رجوع کنید به همان، ص 32).ج) حماسه فکاهی. این حماسه‌ها به بیان فکاهی و طنزآمیز نبرد میان نیروها یا اشخاصی که معمولا جزو پهلوانان محسوب نمی‌شوند، اختصاص دارند. داستانهای خنده‌داری که در ادب روسی و اروپایی جنگهای میان زنان در آشپزخانه و استفاده ایشان از آلات طبخ، به جای اسلحه، را بیان می‌کند و داستان موش و گربه عبید زاکانی در ادب فارسی، از این نوع‌اند (رجوع کنید به همانجا).2) حماسه در ایران. اوستا ــ که قدمت باستانی‌ترین قطعات آن به حدود هزار سال پیش از میلاد می‌رسدــ از منابع مهم حماسه‌های ایرانی پیش از اسلام است. ذکر بسیاری از پهلوانان حماسی ایران، که داستان آنها در شاهنامه به‌تفصیل بیان شده، در بخشهای گوناگون اوستا، مخصوصآ در یشتها، آمده است. آنچه مسلّم است، به شهادت متون یونانی، ایرانیان دست کم از قرن پنجم پیش از میلاد داستانهای حماسی خود را به صورت مدون در اختیار داشته‌اند و کتابهای دربردارنده کارنامه‌های پادشاهان و پهلوانان و سِیَر و تواریخ ایشان، از همان دوران هخامنشیان در ایران موجود بوده است. این نوع کتابها ــکه معلوم نیست محتویاتشان به مطالب رسمی و ثبت وقایع پادشاهی منحصر بوده یا اخبار داستانی را هم شامل می‌شده است ــ در منابع یونانـی، دواویـن یا دفاتر شـاهان خوانـده می‌شده‌اند. کتسیاس، پزشک یونانی قرن چهارم پیش از میلاد، که در دربار هخامنشی می‌زیست، تصریح می‌کند که اطلاعات خود را درباره شاهان ایرانی از دفاتر شاهان یا خزانه ایرانیان اخذ کرده است. وی سپس فهرستی از نُه پادشاه مادی به دست می‌دهد که بیشتر آنان واقعیت تاریخی ندارند و به همین دلیل اعتبار کتسیاس به عنوان مورخ مورد تردید است (رجوع کنید به دروس، ص 111، 198 و پانویس 66). اما درست به دلیل افسانه‌ای بودن شاهانی که او نامشان را از دفاتر شاهان اخذ کرده است، می‌توان نتیجه گرفت که در قرن چهارم پیش از میلاد، ایرانیان دفاتر شاهان یا «شاهنامه»هایی داشته‌اند که حاوی نام و نشان شاهان و پهلوانان افسانه‌ای ایران بوده است. استرابون (ج 7، ص 179) درباره تعلیم و تربیت کودکان ایرانی در دوره باستان نیز آورده است که داناترین مردان ایرانی به معلمی گماشته می‌شوند و اینها تعلیم و تربیت را با بیان داستانهای اساطیری می‌آمیزند و به این داستانها جنبه عملی می‌دهند و اعمال خدایان و بهترین آدمیان را هم به شعر و هم به نثر یادآور می‌گردند. گزنفون، مورخ عهد باستان، نیز گفته است که داستانهای راجع به کوروش، به شعر و نثر، در میان ایرانیان رایج است (کتاب 1، بخش 2، ش 1، بخش4، ش 25، ترجمه انگلیسی، ج 1، ص 11، 69).به این ترتیب داستانهای ملی ایران همیشه جزئی از ادب این کشور بوده و با آنکه مشهور است تدوین منظم آنها به زبان پهلوی و با عنوان خدای‌نامه در دوره ساسانیان صورت گرفته است، به دلایل مذکور باید پذیرفت که این داستانها از همان دوران هخامنشی مدون بوده‌اند. ظاهرآ خدای‌نامه نام کتاب واحدی نبوده بلکه نام یک نوعِ ادبی حماسی بوده که با داستانهای شاهان و پهلوانان باستانی ایران سر و کار داشته است (رجوع کنید به خدای‌نامه*). چنان‌که تقی‌زاده (ص 76) می‌گوید در موجود بودن کتابهای داستانی در زمان ساسانیان شکی نیست.پس از ورود اسلام به ایران و ترجمه متونی از پهلوی به عربی، خدای‌نامه به عربی ترجمه شد و ترجمه عربی آن را «سِیَرالملوک» یا «سِیَرمُلوک الفُرْس» یا «تاریخ ملوک‌الفرس» نامیدند، که سیرالملوک از همه معروف‌تر است (رجوع کنید به محمدی ملایری، ص 152، 154؛ تفضلی، ص 273؛ نیز رجوع کنید به خدای‌نامه*). اختلافاتی که در سنوات و روایات مربوط به پادشاهان و پهلوانان ایرانی در متون عربی و فارسی دیده می‌شود، در درجه اول معلول این است که منابع پهلویِ این روایات کتابهای متعددی بوده است که با آنکه هسته داستانی واحد، یعنی تاریخ قومی و پهلوانی ایران، را روایت می‌کرده، در جزئیات و حتی برخی کلیات با هم تفاوت داشته‌اند. ضمن آنکه خطاهای ناشی از استنساخ و ترجمه هم در به وجود آمدن این اختلافات مؤثر بوده است (رجوع کنید به ادامه مقاله). به گفته حمزه اصفهانی (ص 19)، بهرام‌بن مردانشاه، موبدی از فارس، برای تصحیح تاریخ شاهان ایران بیش از بیست نسخه خدای‌نامه را گردآورد. این مطلب نشان می‌دهد که برای تصحیح تواریخ پادشاهان ایران، موبدی زردشتی که پهلوی را به خوبی می‌دانسته مجبور به جمع آوری نسخه‌های مختلف بوده است. حمزه اصفهانی (ص 9ـ10) برای نوشتن تاریخ ایرانیان هشت نسخه مختلف را از سیرالملوک، ترجمه عربی خدای‌نامه، جمع کرده است. به گفته حمزه اصفهانی (ص 17) نه تنها سیرالملوکها اختلاف داشته‌اند، بلکه دو نوع سیرالملوک موجود بوده است که یکی را السِیَرالکبیر و دیگری را السِیَرالصغیر می‌نامیده‌اند. السیرالصغیر خلاصه السیرالکبیر نبوده، زیرا تواریخ سلطنت شاهان در آنها متفاوت بوده است. مسعودی نیز در مُرُوج‌الذّهب (ج 4، ص 111) به تعدد سیرالملوکها اشاره کرده است. بنابراین، اینکه یک خدای‌نامه وجود داشته و هر چه ترجمه عربی و اقتباس به زبانهای فارسی و عربی موجود است، براساس آن خدای‌نامه بوده است، فرض معقولی نیست. البته این فرض با اینکه یک خدای‌نامه شاهانه و بزرگ ــکه شاید دربار ساسانی در تولیدش مشارکت یا دخالت داشته ــ نیز در عرض این خدای‌نامه‌های گوناگون موجود بوده است، تناقضی ندارد و حتی می‌توان چنین پنداشت که ترجمه معروف ابن‌مقفع* نیز بر متنی متکی بر این خدای‌نامه شاهانه بوده است (رجوع کنید به تقی‌زاده، ص 91).شهرت داستانهای پهلوانی ایرانی به عرب عصر جاهلی نیز رسیده بود، چنان‌که ذکر شاهان و پهلوانان ایرانی در شعر جاهلی وارد شده است. به احتمال بسیار، انتشار این داستانها در میان عربها اساساً به وسیله متون کتبی صورت گرفته بوده، چنان‌که ابوزکریا یحیی‌بن زیاد فراء (متوفی 207) در کتاب معانی‌القرآن، که از منابع طبری بوده، در تفسیر آیه «وَ مِنَ الناسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَالحَدیث» (لقمان: 6) نوشته که این آیه در شأن نَضربن حارث، دشمن پیامبر اسلام صلی‌اللّه‌علیه‌وآله، نازل شده است (ج 2، ص 326؛ نیز رجوع کنید به نضربن حارث*). در السیرة‌النبویة ابن‌هشام (ج 1، ص300) آمده است که نضر در حیره داستان رستم و اسفندیار و روایات درباره شاهان ایران را یاد گرفته بود. ابن‌هشام (ج 1، ص 358) به نحوه یادگیری نضر هم اشاره کرده و نوشته است که نضر که داستانهای پهلوانی ایرانی را برای مردم مکه حکایت می‌کرد به آنان می‌گفت: «به خدا که محمد خوش سخن‌تر از من نیست و داستانهایی که نقل می‌کند جز اساطیر باستانی نیست که او خواسته است آنها را برایش بنویسند همان‌گونه که من نیز خواسته‌ام ]روایت خودم را [برایم بنویسند.» بنابراین، اینکه نضر داستانهای پهلوانی ایران را از منابع شفاهی فراگرفته بوده است (رجوع کنید به طرسوسی، ج 1، مقدمه صفا، ص نوزده ـ بیست)، درست نیست.با توجه به آنچه گفته شد، به احتمال بسیار داستانهای پهلوانی ایران به صورت مدوّن، هم در ایران و هم در ممالک مجاور ایران، رواج داشته است، به ویژه ازاین‌رو که نقل از این داستانها نه تنها در آثار عربی (برای نمونه رجوع کنید به جاحظ، ج 1، ص95، ج7، ص 179؛ بیهقی، ج 2، ص 203؛ مسعودی، مروج، ج 1، ص 229، 267، 318، ج 2، ص 400، ج 5، ص 212؛ ابن‌ندیم، ص 305، 364؛ ابوعبداللّه حسن‌بن حسین، ص 29) بلکه در میان ارمنیان نیز شناخته شده است (رجوع کنید به تفضلی، ص 272). به تصریح ابوریحان بیرونی (ص 110)، حتی اهل مغرب هم اسامی شاهان ایران را در تواریخ خودشان داشته‌اند. مسعودی نیز در کتاب التنبیه و الاشراف (ص 94) گفته است که ایرانیان داستانهای جنگ بین خودشان و ترکان را مدوّن کرده بودند و آنها را کتابهای «پیکار» می‌خواندند.پس از شروع به ترجمه آثار پهلوی به عربی، تعداد زیادی از کتابهای بلاغی، کشورداری و داستانی ایرانیان از پهلوی به عربی ترجمه شد و به‌تدریج موضوعات این کتابها به ترجمه‌های گوناگون خدای‌نامه‌ها وارد شد و شاهنامه‌های بزرگ و کوچک فارسی به نظم و نثر به‌وجود آمد که مهم‌ترین آنها شاهنامه ابوعلی بلخی*، شاهنامه بزرگ ابوالمؤیدِ بلخی*، و شاهنامه منظوم مسعودی‌مروزی (پیش از 355) هستند. بالاخره در زمان سامانیان به امر محمدبن عبدالرزاق طوسی، فرمانروای طوس، شاهنامه منثور بزرگی فراهم آمد که جمعی از فضلای ایرانی در تدوین آن شرکت داشتند. تدوین این شاهنامه در محرّم 366 انجام گرفت (رجوع کنید به شاهنامه ابومنصوری*) و همین شاهنامه منثور ابومنصوری منبع واحد و منحصربه فرد فردوسی گشت (رجوع کنید به شاهنامه فردوسی*).تدوین داستانهای حماسی، که ما امروزه آنها را شاهنامه می‌خوانیم، از دوران باستان جزء سنن ادبی ایران محسوب می‌شد و به دوران خاصی از فرهنگ و ادب ایران منحصر نبوده است. این تصور که در زمان حکم‌فرمایان ترک حماسه‌سرایی آغاز شده است، در تاریخ اجتماعی و ادبی ایران اساسی ندارد.به طور کلی حماسه‌های فارسی را می‌توان به چهار نوع تقسیم کرد: نوع اول حماسه ملی، که تنها نمونه موجود آن شاهنامه فردوسی است. این حماسه زندگینامه قوم ایرانی از آغاز تا ورود اسلام به ایران و فروپاشی شاهنشاهی ساسانی است. مطالب آن بیان ماجراهایی که بر یک خاندان پهلوانی یا یک پهلوان گذشته، نیست، بلکه با سرگذشت یک ملت سر و کار دارد و سرگذشت ملت ایران را چنان‌که ایرانیان برای خود تصور کرده‌اند، بیان می‌کند (رجوع کنید به شاهنامه فردوسی).نوع دوم حماسه پهلوانی است، یعنی حماسه‌هایی که یا با سرگذشت یک خاندان پهلوانی سر و کار دارند یا با ماجراهای یک پهلوان. گرشاسب‌نامه* اثر اسدی طوسی، بهمن‌نامه*، کوشنامه از ایرانشاه‌بن ابی‌الخیر، و فرامرزنامه* از این نوع‌اند.نوع سوم حماسه مذهبی است. این حماسه‌ها داستان دلیریها و مجاهدات پهلوانانی است که برای پیشرفت دین و آیین خود، یا برای گرفتن انتقام خون مظلومان مذهبی می‌کوشند. قدیم‌ترین این حماسه‌ها در زبان پهلوی یادگار زریران است که تاکنون بارها به چاپ رسیده است (از جمله رجوع کنید به یادگار زریران، چاپ بیژن غیبی، بیلفد 1378ش، که شامل کتاب‌شناسی مفصّلی از چاپها و تصحیحات گوناگون آن نیز هست). در زبان فارسی علی‌نامه، خاوران‌نامه*، صاحبقران‌نامه، حمله حیدری* و بسیاری دیگر از داستانهای مذهبی، که همچون شاهنامه و مثنویهای حماسی دیگر در بحر متقارب به شعر درآمده‌اند، از این نوع‌اند (رجوع کنید به صفا، ص 377ـ390).نوع چهارم حماسه منظوم عامیانه است. این حماسه‌ها به زبان عامیانه سروده شده‌اند و از این حیث، با انواع حماسه‌های پیش‌گفته تفاوت دارند. این حماسه‌ها به نظر نگارنده بیشتر ساخته و پرداخته دوران صفوی و پس از آن است که متأخر بودن آنها، از زبان و ضعف شعرشان پیداست (رجوع کنید به امیدسالار، ص 438ـ459). شهریارنامه، بانوگشسب‌نامه، جهانگیرنامه*، آذربرزین‌نامه و سوسن‌نامه از این نوع‌اند. برخی دیگر از این نوع حماسه‌ها هم هستند که در واقع کتاب واحدی به شمار نمی‌آیند بلکه از آمیختن شعرِ شاعری زبردست با اشعار سخیف شخصی دیگر ایجاد شده‌اند، از جمله بیژن‌نامه که از شاهنامه فردوسی سرقت شده است (رجوع کنید به بیژن*). سام‌نامه منسوب به خواجوی کرمانی* (متوفی 753) نیز با اشعاری سخیف در تقلید از همای و همایون خواجو ساخته شده است.تعریف حماسه در ادب فارسی باید از متون پایه این زبان کشف و وضع شود و تعریفهایی را که خارج از زبان فارسی بر ادبیات این زبان تحمیل می‌شوند، نباید کامل و تمام دانست. با توجه به این نکته، ممکن است به متون منثوری مانند اسکندرنامه*، سمک عیار*، داراب‌نامهها و شاید قصه حسین کردشبستری* نیز در بررسی و تحلیل مجدد و بنیادین مفهوم حماسه در زبان فارسی توجه کرد. همین که این آثار را، به صرف اینکه غربیها یک نوع ادبی به نام رمانس دارند که با این نوع متون فارسی شباهتهایی دارد، رمانس بخوانیم کافی نیست.منابع: ابن‌ندیم؛ ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ]بی‌تا.[؛ ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة؛ ابوعبداللّه حسن‌بن حسین، البیزرة، چاپ محمد کردعلی، دمشق ?] 1371/ 1952[؛ محمود امیدسالار، جستارهای شاهنامه‌شناسی و مباحث ادبی، تهران 1381ش؛ ابراهیم‌بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?]1380/ 1961[؛ احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به‌کوشش ژاله آموزگار، تهران 1376ش؛ حسن تقی‌زاده، فردوسی و شاهنامه او: شرح حال فردوسی از مأخذ شاهنامه، به‌اهتمام حبیب یغمائی، تهران 1349ش؛ عمروبن بحر جاحظ، کتاب الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/ 1965ـ 1969[، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ حمزة‌بن حسن حمزه اصفهانی، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم‌الصلوة والسلام، برلین 1340؛ ذبیح‌اللّه صفا، حماسه‌سرایی در ایران، تهران 1363ش؛ محمدبن حسن طرسوسی، داراب‌نامه طرسوسی، چاپ ذبیح‌اللّه صفا، تهران 1356ش؛ یحیی‌بن زیاد فراء، معانی‌القرآن، ج 2، چاپ محمدعلی نجار، مصر 1955، چاپ افست تهران: ناصر خسرو، ]بی‌تا.[؛ محمد محمدی ملایری، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، تهران 1374ش؛ مسعودی، تنبیه؛ همو، مروج (بیروت)؛Aristoteles, The poetics of Aristotle, translation and commentary [by] Stephen Halliwell, London 1987; Robert Drews, The Greek accounts of Eastern history, Washington, D.C. 1973; Heda Jason, Ethnopoetry: form, content, function, Bonn 1977; Strabo, The geography of Strabo, with an English translation by Horace Leonard Jones, vol.7, London 1966; Xenophon, Cyropaedia, with an English translation by Walter Miller, London 1960.3) حماسه در ادبیات ترکی. اقوام متعدد ترک برای نامیدن داستانهای حماسی یا قهرمانی و راویان و نقالان آنها واژه‌ها و عبارات متفاوتی به‌کار می‌برند. برای مثال، یاکوت ها اشعار حماسی را اولونهو و گویندگان آن را اولونهوهوت می‌نامند. احتمال داده شده که اولونهو از واژه اولنگ (ترانه) گرفته شده باشد، که در ترکی ترکمنی و قزاقی مصطلح است (رایخل، ص 62). در ترکی اویغوری و ازبکی هم به چنین سروده‌هایی قوشاق/ گوشاق و به سرایندگان آنها قوشاقچی/ گوشاقچی، داستانچی، یاقشی یا باخشی گفته می‌شود (همانجا). قرقیزها داستانهای حماسی را جوموگ/ جوموق می‌نامند ()دایرة‌المعارف زبان و ادبیات ترکی(، ج 2، ص 264؛ نیز رجوع کنید به رئیس‌نیا، ص 88). آنان داستان حماسی بلندی به نام ماناس دارند که راویان آن را ماناسچی می‌نامند (رایخل، ص 85ـ90). قراقالپاق ها و قزاقها داستان حماسی را ژیر و سراینده آن را ژیراو و ترکان آلتای آنها را گای/ قای و گایچی/ قایچی می‌نامند (همان، ص 62). اوغوزها سراینده داستان حماسی (=بوی) را اوزان می‌نامیدند که شاید از اوز ترکمنی به معنای استاد گرفته شده باشد (همان، ص 65). حسین طهماسب اوزان را اسم فاعل واژه ترکی اوز (سازش) و به معنای سازش‌دهنده و هماهنگ‌کننده دانسته است؛ یعنی شاعری که مصراع را با مصراع، قافیه را با قافیه و بند را با بند هماهنگ می‌کند و به تمام اجزای داستان هماهنگی و به شعر و موسیقی و رقص همسازی می‌بخشد (رجوع کنید به عباسوف، ص61). دده‌قورقود*/ دده قورقوت، در داستانهای حماسی کتاب دده‌قورقود (رجوع کنید به ادامه مقاله)، اوزانی است که قوپوز (نوعی ساز) به دست از اوبه‌ای به اوبه دیگر می‌رود و رشادت قهرمانان را با سرود و ساز می‌ستاید و در تمام لحظه‌های خوش و ناخوش مردم شرکت می‌کند و گره از کارهای فروبسته‌شان می‌گشاید (رئیس‌نیا، ص85ـ87). عباسوف (ص 59) به شباهت اوزان و گوسان پهلوی و ارمنی اشاره کرده است (نیز رجوع کنید به رئیس‌نیا، ص 81ـ 85). اوزان که اوزانچی، یانشاق، وارساق و دده نیز نامیده می‌شد، در حدود قرن نهم جای خود را به عاشق سپرد، که با ساز خود (تکامل‌یافته قوپوز)، داستانهای حماسی و عاشقانه می‌سراید و بازمی‌گوید (رئیس‌نیا، ص87 به بعد). مغولها گوینده داستانهای حماسی را باگشی و تونگوزها پاکسی می‌نامند (رایخل، ص 65،70ـ77) که در منابع فارسی به صورت بخشی آمده است (رجوع کنید به رئیس‌نیا، ص 490). وجود یک یا دو واژه یا اصطلاح برای داستان حماسی در لهجه‌های ترکی (رجوع کنید به )تاریخ ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص 87؛ )فرهنگ دایرة‌المعارفی مفاهیم و اصطلاحات ادبی دنیای ترک(، ج 2، ص 136) حاکی از رواج این نوعِ ادبی در بین اقوام ترک است.داستانهای منظوم حماسی در بین اقوام ترک نیز، مثل اقوام و ملل دیگر، پیش از پیدایش خط و رواج نوشتن و در بستر سنّت شفاهی پدید آمدند و به شیوه سینه به سینه انتشار و انتقال یافتند. این داستانها در جریان انتقال در ابعاد زمانی و مکانی دستخوش تحولاتی شده، احیاناً بسیاری از آنها جای به داستانهای حماسی دیگر سپرده‌اند و پاره‌ها و نقش‌مایه‌هایی از روایات آنها به داستانهای متأخرتر راه یافته یا به کتابت درآمده و به این ترتیب باقی مانده‌اند (رجوع کنید به رئیس‌نیا، ص 26 به بعد).به گفته عبدالقادر اینان (ص 223ـ233)، ترکها شخصیتی چون فردوسی نداشته‌اند که داستانهای قهرمانی باستانی آنان را از پراکندگی و نابودی نجات دهد. ویکتور ژرمونسکی (ص 311ـ314) به وجود ماجراهای قهرمانی باستانی در داستانهای حماسی اغوزیِ دده‌قورقود و آلپامیش اشاره کرده است. بخشی از این ماجراها به آثار مکتوب بعدی نیز راه یافته‌اند، از جمله در مرثیه ای که به مناسبت کشته شدن آلپ ارتونکا / تُنکااَلبْ ار (رجوع کنید به ادامه مقاله) سروده شده است (یوسف خاص حاجب، ص 43؛ کاشغری، ج 3، ص 368).بندهایی از این مرثیه (رجوع کنید به کوپرولو، ص 87ـ90؛ )دایرة‌المعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Sagu") در اثر کاشغری (ج 1، ص 41) نقل شده است. عبدالقادر اینان (ص 222) نقل این مرثیه را در آثار کاشغری و یوسف خاص حاجب، دلیل آن دانسته که این داستان هنوز در قرن پنجم بر سر زبانها بوده است (برای خلاصه‌ای از این داستان رجوع کنید به سَبَدچی‌اوغلو، ص 103ـ 107؛ )تاریخ ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص 216ـ 219).زکی ولیدی طوغان (2002، ص 503) بر آن است که فقط گوشه‌هایی از داستانهای حماسی بزرگ باستانی به روزگار ما رسیده‌اند. از قراین موجود چنین برمی‌آید که ترکان در اعصار باستانی داستانهایی حماسی داشته‌اند که پس از مهاجرت آنان به آناطولی، هیچ متن مکتوبی از این داستانها به دست نیامده است، اما وجود بعضی اطلاعات درباره این داستانهای حماسی، چون خلاصه، نام و مشخصات، تعلق قومی و نیز ترجمه قطعاتی از آنها در بعضی منابع چینی، فارسی، عربی، مغولی، اویغوری و متون ترکی بعد از اسلام نشان‌دهنده وجود آنها بوده است. برای مثال در شاهنامه فردوسی، جامع‌التواریخ خواجه‌رشیدالدین فضل‌اللّه همدانی، تاریخ جهانگشای جوینی، مروج‌الذهب مسعودی و بعضی متون ترکی چون دیوان لغات الترک محمود کاشغری، کتابهای شجره ترک و شجره تراکمه ابوالغازی بهادرخان (متوفی 1074) اطلاعات ارزنده‌ای درباره بخشهایی از بقایای این داستانها موجود است ()دایرة‌المعارف زبان و ادبیات ترکی(، ج 2، ص 265؛ د.ا. د.ترک، ذیل "Destan").داستانهای حماسی باتوجه به روند تاریخ ترکان به چهار گروه اصلی سکایی، هون، گوک‌ترک و اویغور تقسیم شده است. داستانهای تنکا الب‌ار و شو به حلقه سکایی، اوغوزقاغان به حلقه هون، داستانهای بوزقورت (گرگ خاکستری) و ارگنه‌قون (گذرگاه صعب‌العبور) به حلقه گوک‌ترک و داستانهای تورییش (پیدایش) و کوچ که با یکدیگر پیوستگی دارند، به حلقه اویغور نسبت داده شده‌اند (قدرت، ص 14ـ26).تنکا الب‌ار که به گمانی در قرن هفتم قبل از میلاد می‌زیسته، فرمانروای توران در جنگهای ایران و توران (همان افراسیاب شاهنامه) و نخستین قهرمان تاریخ داستانهای حماسی ترک است. وی در این جنگ کشته می‌شود (رجوع کنید به بانارلی، ج 1، ص 13ـ14). شاهنامه فردوسی از منابع اصلی شناسایی این داستان است (همان، ج 1، ص 14). کاشغری (ج 3، ص 412ـ 416) خلاصه‌ای از داستان شو، فرمانروای ترک، را که مربوط به لشکرکشی اسکندر ذوالقرنین به ترکستان غربی و مقابله شو با اوست، ذیل مدخل ترکمان آورده است (نیز رجوع کنید به )تاریخ ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص 219ـ221).از داستان حماسی اوغوزقاغان دو روایت موجود است : روایتی که با الفبای اویغوری نوشته شده و نسخه‌ای از آن در کتابخانه ملی فرانسه نگهداری می‌شود. این متن که رضانور آن را یافته، به همت ویلی بانگ کاوپ و رشید رحمتی‌آرات، با ترجمه آلمانی (1311ش/1932) و ترکی (1315ش/1936) انتشار یافته است (همان، ص 221ـ227). پل پلیو، چین‌شناس فرانسوی، مقاله تحقیقی ارزنده‌ای، به نام )«درباره داستان اروزخان در ادبیات اویغور»(، درباره متون این روایتها نوشته که وداد کوکن آن را به ترکی ترجمه کرده است (رجوع کنید به پلیو، 1995؛ نیز رجوع کنید به اوگل، ص 115ـ144). پلیو از تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که این روایت اویغوری در قرن هشتم/ چهاردهم در تورفان* نوشته شده و در قرن نهم/ پانزدهم در قرقیزستان با تغییرات املایی بازنویسی شده است (ص 103). این نظر را شچرباک نیز تأیید کرده (رجوع کنید به رایخل، ص 32)، در حالی که فاروق سومر (ص 374) بر آن است که این متن در ایران در دوره غازان‌خان (694ـ703) یا جانشین او به کتابت درآمده است، زیرا زمینه کتابت آن در آن دوره فقط در دربار ایلخانی و اطراف آن فراهم بوده است. اوگل (ص 128) داستان اوغوزقاغان را ــ که به‌طور کلی از تأثیرات دوره اسلامی به‌دور مانده ــ با وجود افتادگیهایش، زیباترین و ارزنده‌ترین داستان حماسیِ اوغوزان دانسته که متن آن از تأثیر زبان و ادبیات فارسی به‌دور نمانده است. او وجود کلمات فارسی چون آتش، یاقوت و چراغ را شاهدی بر درستی ادعای خود دانسته است.دومین روایت اوغوزقاغان را رشیدالدین فضل‌اللّه همدانی در جامع‌التواریخ (ج 1، ص 47 به بعد) آورده است . او از منابع مختلف کتبی و شفاهی استفاده کرده است (رجوع کنید به )تاریخ ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص 221ـ222). طوغان، که این روایت را به ترکی ترجمه و با تعلیقاتی انتشار داده (رجوع کنید به بایقرا، ص200ـ204)، بر آن است که رشیدالدین برای نوشتن این داستان دست‌کم یک نسخه فارسی و یک نسخه مغولی در دست داشته که لغات و عبارات ترکی از طریق نسخه فارسی در آن راه یافته است. ظاهراً او متن فارسی را، که تهیه‌کنندگانش ترکان ساکن آذربایجان یا به‌طور کلی خاورنزدیک بوده‌اند، عیناً نقل کرده و آن را با افزوده‌هایی چون آیات قرآن و اشعار پارسی آراسته است (رجوع کنید به طوغان، 1982، ص118ـ120). روایت جامع‌التواریخ در حقیقت روایت‌اسلامی داستان اوغوزقاغان و نخستین «اوغوزنامه» به شمار می‌آید ()دایرة‌المعارف زبان‌وادبیات ترکی(، ج7، ص108). طبق‌این روایت، اوغوز «پیوسته نام خدای به‌لفظ عربی، که اللّه است بر زبان راندی و کس ]از اطرافیانش [نمی‌دانست که معنای آن لفظ چیست» (رشیدالدین فضل‌اللّه، ج 1، ص50). عبدالقادر اینان (ص 225) اهمیت دادن به مسلمانی اوغوزخان را ناشی از علاقه به تبلیغ اسلام در بین کوچروهای ترک که همراه مغولان به مغرب آمده بودند دانسته است.شجره تراکمه ابوالغازی بهادرخان که براساس روایتهای بازمانده اوغوزنامه‌ها و از جمله روایت مندرج در جامع‌التواریخ و با استفاده از منابع دیگر تألیف شده، روایت ترکمنی اوغوزنامه به‌شمار آمده است (ابوالغازی بهادرخان، مقدمه اولمز، ص 28). داستانهای دده‌قورقود، که در کتاب ددم قورقود (نسخه دِرِسْدِن)، یا کتاب دده قورقوت (نسخه واتیکان) گردآوری شده (رجوع کنید به دده‌قورقوت کتابی، چاپ ارگین، نسخه اول، ج 1، ص 1؛ نسخه دوم، ج 1، ص 2)، خود بخشی از اوغوزنامه‌ای است که نسخه کامل آن به دست نیامده است (سومر، ص 378). به‌طور کلی در روایات داستان اوغوزقاغان و اوغوزنامه‌های بعدیِ برگرفته از آن (رجوع کنید به بوراتاو، ص 46ـ48)، آثار و عناصری از تاریخ و تمدن ترکهای پیش و پس از اسلام، مانند هونها، گوک‌ترکها، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و حتی ترکمانان قراقوینلو و آق‌قوینلو، دیده می‌شود (کوپرولو، ص 63). از جمله حضور «گرگ خاکستری» که از میان پرتوی آسمانی سربرمی‌آورد و سپاه اوغوز را راهنمایی می‌کند. گرگ خاکستری ظاهرآ توتم یا جانور مقدّس نیاکانی مغولان بوده است.از دو داستان به هم پیوسته اویغوری تورییش (شرح پیدایش اسطوره طقوز اوغوزــ اون اویغور) و کوچ (که ادامه آن به‌شمار می‌رود) دو روایت چینی (رجوع کنید به بانارلی، ج 1، ص 28ـ29؛ قدرت، ص 25ـ26) و یک روایت ایرانی (رجوع کنید به جوینی، ج 1، ص 39ـ45؛ )تاریخ ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص 232 به‌بعد) وجود دارد. این روایات از حادثه مهم کوچ اویغورها از مغولستان به ترکستان شرقی در 225، پس از شکست از قرقیزها، تأثیر گرفته است (بانارلی، ص 29).شمار داستانهای حماسی ترکی بسیار است. مؤلفان )تاریخ ادبیات دنیای ترک( گذشته از داستانهای حماسی باستانی، که به آنها اشاره شد و نزدیک به هفتاد داستان جدید دربردارنده عناصر باستانی، از حدود 120 داستان حماسی جدید در دنیای ترک نام برده‌اند که داستانهای حماسی معروف ماناس*، کوراوغلو* و آلپامیش* از مهم‌ترین آنهاست (رجوع کنید به )تاریخ ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص110ـ116). داستانهای حماسی جدیدی نیز چون بطّال غازی و دانشمند غازی (بطال‌نامه و دانشمندنامه) که درگیریهای غازیان ترک در مرزهای بیزانس را شرح می‌دهند، جنبه‌های تاریخی مشخصی دارند (رجوع کنید به کوپرولو، ص 299 به بعد؛ بانارلی، ج 1، ص 301ـ303؛ )تاریخ ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص 418ـ424؛ )دایرة‌المعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Danismendname", "Battal Gazi").داستانهای تاریخی ـ حماسی تیمور و ادیگه نیز شایان ذکرند، که اولی براساس مناقب تیمور و دومی براساس مناقب توقتمش و ادیگه‌میرزا (از خانهای اردوی زرین که معاصر تیمور بودند) شکل گرفته‌اند (رجوع کنید به کوپرولو، ص382ـ386؛ )تاریخ‌ادبیات دنیای ترک(، ج 1، ص 427ـ439). سرودن داستانهای حماسی در بین ترکها، البته با شکل و محتوایی متفاوت با سنّت داستان‌پردازی پیشین، تا این اواخر ادامه داشته‌است،از جمله داستانهای حماسی مربوط به مبارزه ملی اواسط قرن چهاردهم/ بیستم در ترکیه، که داستان‌پردازانی چون خَلوق نهادپِپِیی، فاضل حُسنی داغلارجا، عارف حکمت‌پار و دیگران سروده‌اند (رجوع کنید به )دایرة‌المعارف زبان‌وادبیات ترکی(، ج 2، ص 265؛ایشیق، ج 2، ص 1312) و داستانهای حماسی قاچاق‌نبی و قاچاق‌کرم در قفقاز (رجوع کنید به ولی‌یف، ص 59 به بعد؛ نبی‌یف، ص 41 به بعد؛ کرم‌بیک، مقدمه رئیس‌نیا، ص5 به‌بعد) و داستان حماسی ستارخان، سروده عاشق حسین جوان (رجوع کنید به عافیت، ص148ـ149).اهم ویژگیهای داستانهای حماسی ترکی از این قرار است : 1) غالباً مبتنی بر حوادث تاریخی‌اند. 2)مخلوقات خارق‌العاده در آنها در کنار شخصیتهای واقعی جای دارند. 3) بسیاری از حوادث آنها فوق‌طبیعی می‌نمایند. 4) عمومآ منظوم‌اند یا به‌نظم و نثر پرداخته شده‌اند. 5) مؤلف شناخته‌شده‌ای ندارند. 6)زبانشان سلیس و ساده و برگرفته از زبان مردم است. 7) در محیط جغرافیایی و زمان خاصی شکل گرفته‌اند که با مهاجرت ناقلانشان به مناطق دیگر، از نظر مکان و زمان وقوع حوادث تحت‌تأثیر شرایط جدید دستخوش تحولاتی شده‌اند (قدرت، ص 27؛ )ادبیات ترک پیش از اسلام(، ص 58).منابع: جوینی؛ رشیدالدین فضل‌اللّه؛ رحیم رئیس‌نیا، کوراوغلو در افسانه و تاریخ، تهران 1377ش؛ محمدرضا عافیت، سردار ملی ستارخان، باکو 1347ش؛ کریم‌بیک، قاچاق کَرَم: خاطراتی از دوازده سال طغیان و یاغیگری در قفقاز، چاپ سیروس سعدوندیان، تهران 1380ش؛ محمدفؤاد کوپرولو، تورک ادبیاتی تاریخی، استانبول 1926؛Israfil Abbasov, "Ozan (Uzan)- Gusan istilabi va sanatina dair", in Azarbayjan shifahi khalq adabiyyatina dair tadqiqlar, ed. Nuraddin Seyidov, vol.3, Baku 1968; Abu'l-Ghazi Bahadur Khan, Secere-i Terakime, ed. Zuhla Kargi Olmez, Ankara 1996; Nihad Sami Banarli, Resimli Turk edebiyati tarihi, Istanbul 1987; Tuncer Baykara, Zeki Velidi Togan, Ankara 1989; Pertev Naili Boratav, 100 soruda Turk halk edebiyati, Istanbul 1973; Dede Korkut kitabi ed. Muharrem Ergin, vol.1, Ankara: Turk Dil Kurumu Yayinlari, 1989; Abdulkadir Inan, Makaleler ve incelemeler, Ankara 1987; Ihsan Isik, Turkiye yazarlar ansiklopedisi, Ankara 2004; Islamiyet oncesi Turk edebiyati, by Osman Nuri Ekiz etal., Istanbul: Toker Yayinlari, 1986; Mahmud b. Husayn Kashghari, Divanu Lugat-it-Turk tercumesi, tr. Besim Atalay, Ankara 1985-1986; Cevdet Kudret, Ornekli Turk edebiyati tarihi Ankara 1995; Azad Nabiyev, Azarbayjan dastanlari Baku 1977; Bahaedin Ogel, Turk mitolojisi, Ankara 1989; Paul Pelliot, Uygur yazisiyla yazilmis Uguz Han destani uzerine tr. Vedat Koken, Ankara1995; Karl Reichl Turk boylarinin destanlari, tr. Metin, Ekici, Ankara 2002; M. Necati Sepetcioglu, Turk destanlari, Istanbul 1972; Faruk Sumer, Oguzlar (Turkmenler), Istanbul 1980; Ahmed Zeki Velidi Togan, Oguz destani, Istanbul 1982; idem, "Turk destaninin in tasnifi", in Turkler, ed. Hasan Celal Guzel, Kemal Cicek, and Selim Koca, vol.3, Ankara: Yeni Turkiye Yayinlari, 2002; Turk dili ve edebiyat ansiklopedisi, Istanbul: Dergah Yayinlari, 1976-1998, s. vv. "Danismendname" (by Tuncer Gulensoy and Rekin Ertem), "Destan" (by Yusuf Cotuksoken and M. Sabri Koz), "Oguz Kagan destani" (by Mustafa kutlu), "Battal Gazi", "Sagu"; Turk dunyasi edebiyat kavramlari ve terimleri ansiklopedik Sozlugu, Ankara: Ataturk Yuksek Kurumu, Ataturk Kultur Merkezi Baskanligi, 2001- , s.v. "Destan" (by O. Cobanoglu); Turk dunyasi edebiyat tarihi, Ankara: Ataturk Yuksek Kuramu, Ataturk Kultur Merkezi, Baskanligi, 2001-2004; TDVIA, s.v. "Destan" (by Kazim Yetis); Vagif Valiyev, Azarbayjan qahramanliq dastanlari, Baku 1980; Yusuf Has Hacib, Kutagu bilig, ed. Resid Rahmeti Aral, Istanbul 1947; Victor Zhirmunsky, "Epic songs and singers in Central Asia", in Oral epics of Central Asia, ed. N. K. Chadwick and V. Zhirmunsky, Cambridge: Cambridge University Press, 1969.4) حماسه در آسیای میانه. روایت شفاهی حماسه، یعنی نقالی آن، در گویشهای ترکی دامنه‌ای گسترده دارد؛ از روایات قبایل نواحی آلتایی (شیفنر، راتلف، اولاگاشف) تا روایت حماسه کامل از زبان نقالان نام‌آوری چون ساغم‌بای و سایاق‌بای (راویان ماناس/ مَناس، حماسه قرقیزی) و یولداش ـ اوغلی (راوی آلپامش، حماسه ازبکی).سیر تکامل حماسه در آسیای میانه، از شرح پهلوانیهای دلاوران شَمَنی (بت‌پرست) ــکه بر بال عقابها سوار می‌شدندــ آغاز می‌شود و به پهلوانانی می‌رسد که از آن سوی استپها بر فرمانروایان مقتدر می‌تاختند، و به این ترتیب رام کردن مرکبی بادپا به نام اسب، که آرزوی بزرگشان بود، به حقیقت می‌پیوست.اگر چنانچه گفته می‌شود، برخی از هونها ترک بوده باشند، باید پذیرفت که ترکها حدود پانزده ـ شانزده سده صاحب نوعی شعر حماسی بوده‌اند و گواه آن گزارش پریسکوس، ملازم سفیر روم‌شرقی در روزگار آتیلاست. به گفته او، در ضیافتی دو تن بربر (غیررومی) مدایح اغراق‌آمیزی در ستایش پیروزیها و جنگاوریهای آتیلا خوانده و او را تمجید کرده بودند (رجوع کنید به مولروس، ج 4، گ 92پ).در دیوان لغات‌الترک محمود کاشغری ]متوفی اواخر قرن پنجم[، بخشی از شعر حماسی ترکی آورده شده که از نوع سوکواره بر پهلوانان یا مدیحه یا خودستایی است و در قالب وزنی a+a، (قافیه) a+x، b+b، b+x ]یعنی ابیات هشت هجایی[ سروده شده است و این شعر به پژوهشگران، از جمله بروکلمان، امکان داده است که ابیات از هم گسیخته در دیوان لغات‌الترک را بازپردازی کنند.حماسه ماناس، گرچه متعلق به قوم قرقیز است، اما برخی شخصیتهای آن، از جمله خود ماناس، در حماسه‌های سایر اقوام نیز پدیدار می‌شوند؛ همانند آلپامش، اِدیگه باتِرِ (بهادُر)، قوبلاندی باتر، و شورا باتر. برای نمونه، در میان ازبکان ده‌گونه (روایت) از آلپامش وجود دارد، در میان قزاقها دوگونه، در میان قره‌قالپاقها یک‌گونه، که شمار ابیاتشان از 500 ،2 تا چهارده هزار متغیر است. داستان ماناس در نواحی آلتایی به صورت آلپ ماناش و در کتاب دده قورقوت* به صورت قصه بسیار لطیف «بامسی بیرک» دیده می‌شود.ماناس گرچه فقط به یک دوره و دودمان تعلق دارد، در عین حال، اکثر حماسه‌های قرقیزی را که زمانی مستقل بوده‌اند در خود جای داده است، از آن جمله‌اند: ار کوکچو، ار توشتوک و بسیاری از قصه‌های عامیانه غیرمکتوب قرقیزی. تنها داستانهای حماسی درجه دو، همانند جانش و بایش (با پیوند نزدیک به قصه ترکمنی ـ ازبکی یوسف و احمد)، قورمان‌بک، سارینجی، ارتابیلدی از تأثیر ماناس در امان مانده‌اند.راویان ماناس یا ماناسچیها مجاز بودند و حتی تشویق می‌شدند که بر شمار ابیات این منظومه بیفزایند و تکمله‌هایی برای آن فراهم کنند، مثلا راویانی از نسل دوم (مانند سمتی) و سوم (مانند سیتک). نقالان ماناس را با 000 ،250 بیت معرفی کرده‌اند، و ساغم‌بای (متوفی 1319ش) هم با آنان هم داستان است. در حالی‌که سایاق‌بای که متأخرتر بوده (تولد ح 1312)، ماناس را با چهارصدهزار بیت عرضه کرده است. تحقیقات میدانی برای گردآوری این اثر آسان نبود. راتلف، در اواخر قرن سیزدهم/ نیمه دوم نوزدهم فقط حدود 500 ،12 بیت از ماناس را از زبان راویان گرد آورده است.برای نقل و روایات ماناس دو مکتب اصلی وجود داشت : تی‌ین شان از آنِ ساغم‌بای و ایسیق‌کول از آنِ سایاق‌بای. موضوع ماناس، تولد سحرآمیز قهرمان، کودکی شگفتی‌آور وی، و کوشش او در یگانه کردن قبایل قرقیز پس از پیروزی بر خویشاوندان ذکور مدعی فرمانروایی و دشمنانش است. همچنین، شرح لشکرکشیهای او به‌ویژه بزرگ‌ترین لشکرکشی‌اش به دیار چین، بازگشت فاجعه‌بار او از این سفر که به مرگ او می‌انجامد، زنده شدن او و غیره. یکی از چهره‌های درخشان حماسه ماناس، برادرِ شیری او، المم‌بت، چینیِ اسلام‌آورده‌ای است که ماناس در لشکرکشی بزرگ به او اختیارات بسیار می‌دهد و حسادت قرقیزها را برمی‌انگیزد.ماناس در جنگهای خود از یاری چهارپایان سحرآمیز بهره‌مند می‌شود، و این برپایه اعتقادات شمنی است. در این جنگها، چهل جنگاور، که قرق‌چورو خوانده می‌شوند، وی را همراهی می‌کنند. راتلف و اغلب نقالان ماناس در قرن چهاردهم/ بیستم برای بیشتر این چهل تن نامهای یکسانی ذکر کرده‌اند.حماسه‌های مهم قزاقها/کازاخها عبارت‌اند از: آلپامش باتر، ادیگه باتر، ار کوکچا، ار ساین، ار تارغین، قَمْبَر باتر، قوبلاندی باتر، شورا باتر، قیز ژیبک، قوزی کورپوش، و بایان سولو (که رومئو و ژولیت ترکی به‌شمار می‌آید). آیمان شولپان و اوراق باتر نیز محصول روزگاری‌اند که نفوذ روسها در آسیای میانه گسترش یافته بود.ازبکان، علاوه‌بر منظومهآلپامش (رجوع کنید به سطور گذشته)، منظومه حماسی عاشقانه یوسف و احمد را دارند که در آن با ترکمنان خوارزم شریک‌اند (بین ترکمنان با عنوان بوز اوغلان، یعنی جوان خاکستری شهرت دارد)، و نیز حماسه داستان شیبک‌خان و منظومه‌های عاشقانه گون توغْمِش، شیرین و شکر، و غیره.برجسته ‌ترین حماسه قره‌قالپاقها قرق قیز (چهل دختران) است. این داستان هرچند متأثر از ادبیات جدید است، اما قهرمان اصلی آن، گولایم، نماینده زنان جنگاور آسیای میانه کهن است. اَلّایار ]اللّه‌یار؟[، فرماندهِ دژِ سرکوپ قره‌قالپاقها، ناحیه میوئِلی (میوه‌زار) را به دختر می‌بخشد و او آنجا را آباد و پررونق می‌کند. پدر گولایم در جنگ با خان قلموق کشته می‌شود و دختر به یاری محبوبش، ارسلان، پهلوان خوارزمی، انتقام پدر را می‌گیرد.حماسه کوراوغلی (دلاوری به نام روشن) در ]جمهوری[ آذربایجان، یعنی پهلوانی که پدری نابینا داشت، آوازه‌ای گسترده دارد. قزاقها و ازبکها از داستان کوراوغلی با عنوان «چهل داستان از گوراوغلی» یاد می‌کنند که رنگ و بوی حماسی ندارد.در حماسه‌های قزاق و از آن طریق در حماسه‌های قرقیزی، وجهه قهرمانیِ نوغای، همانند آخاییان یونان در آثار هومر شاخص است. به‌طوری که ماناس نیز از نسل ساری نوغای است که بی‌گمان با نوغای تاریخی (متوفی 698/1299) که بر تاتارهای اردوی زرین فرمان می‌راند، پیوند دارد.تأثیر مثبت اسلام بر حماسه آسیای مرکزی سطحی بوده است، و در لایه‌های عمیق، مفاهیم شمنی همچنان در آنها رخ می‌نماید. در سده‌های اخیر، حماسه ترکی از زبان فارسی نیز تأثیر لفظی پذیرفته و نشانه‌ای از آن لفظ دستان است که در گویشهای ترکی به معنای حماسه به‌کار می‌رود.امروزه حماسه‌های آسیای میانه نیز مثل حماسه‌های‌دیگر سرزمینها بررسی و پژوهش می‌شوند و به چاپهای انتقادی می‌رسند.منابع:C. Brockelmann, Altturkestanische Volkspoesie I, in Hirth Anniversary Volume, London 1923; iff; Manas. Kirgizskiy epos, "Velikiy Pokhod" tr. S. Lipkin, L. Pen'kovskiy, and M. Tarlovskiy, ed., U. Dzakishev, et al., Moscow 1946; C. Mullerus, Fragm. hist. Graec. IV. 1885; W. Radloff, Proben der Volkslitteratur der turkischen Stamme Sud-Siberiens, etc., St. Petersburg; A. Schiefner, Heldensagen der minussinschen Tataren. Rhythmisch bearbeitet, St. Petersburg 1859; N. U. Ulagashev, Altay Bucay. Oirotskiy narodniy epos. Novosibirsk 1941.برای صورت کامل منابع رجوع کنید بهEI2, s.v. "Hamasa. IV: Central Asia".5) حماسه در ادبیات اردو. در دکن، که ادبیات اردو قبل از هر جای دیگری در آنجا رشد کرد، اولین حماسه، علی‌نامه نوشته نصرتی است که پیروزیهای علی عادل‌شاه دوم (حک: 1066ـ1083) اهل بیجاپور را وصف می‌کند. حماسه در شمال هند بسیار متأخر است، ولی عناصری که با قدری تسامح می‌توان آنها را حماسی خواند در شعرهای شهرآشوب* یافت می‌شوند. تاریخ تصنیف این اشعار که در آنها از افول اقتصادی و اجتماعی دهلی و نواحی اطراف آن شکایت شده از اوایل قرن دوازدهم/ هجدهم تا چند سال پس از شورش 1273/ 1857 است. این اشعار با آثار شاه حاتم دهلوی (متوفی 1205) آغاز شد و با مثنویها و هجویه‌های میرزا رفیع، متخلص به سودا* (متوفی 1195)، و میرتقی میر* (متوفی 1225) ادامه یافت و با شهرآشوبِ معروفِ میرزاخان، متخلص به داغ* (متوفی 1323)، به اوج خود رسید. داستانهایی که به نثر مسجع و مصنوع در قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم نوشته شده، نمایانگر تثبیت بقایای احتمالی حماسه در قصه‌های سحرآمیز و کهنه است. منشأ این داستانها ماجراهای امیرحمزه است که در جهان اسلام از ترکیه تا اندونزی،رواج دارد. این‌داستانها بعدها به‌صورت روایتهای مفصّل و پراطناب، قالبی و آکنده از تکرار طلسم هوشربا و بوستان خیال* درآمدند که در دنیایی از اوهام سحرآمیز شکل می‌گیرند و محتوای آنهاشامل‌نزاعی پایان‌ناپذیر و توطئه ‌و ضدتوطئه سه‌گروه‌شخصیت اصلی است : قهرمان‌نماهای تبهکاری که از داستانهای حمزه نسب می‌برند، عیاران، یاور آنها، و دشمنانشان یعنی ساحران بت‌پرستی که با اندکی کمک گرفتن از تخیل می‌توان آنها را با دسته‌های غارتگر مراتهه و جات (جت*) یکی دانست که در قرن دوازدهم اسباب سرنگونی امپراتوری مغول هند را فراهم آوردند.شاید بتوان نخستین شعر حماسی قهرمانی به معنای نو را مثنوی دکنی کوتاهی دانست که شاعر ناشناس آن برای سرنوشت تیپوسلطان* (که در ناامیدی به مبارزه ادامه می‌داد) مرثیه‌سرایی کرده است. مؤمن‌خان، متخلص به مؤمن (متوفی 1267)، برجسته‌ترین شاعر اردوزبان است که اشعار حماسی کوتاهی در حمایت از جهاد و نهضت سیداحمد بَریْلَوی* نوشت. مولوی لیاقت‌اللّه و دیگر اعضای گروه مجاهدین، مثنویهای کوتاه رزمیه را به سبکی غیرشاعرانه و بی‌روح برای تحریض و دعوت به جهاد به کار بردند.مرثیه‌هایی که در اواسط قرن سیزدهم در تعزیت فاجعه کربلا در لکهنو نوشته شدند، در آثار میر بابر متخلص به انیس (متوفی 1291) و شاعر معاصر وی، میرزا دبیر (متوفی 1292)، به بیان حماسی و شکوه آن دست می‌یابند. این آثار که در زمینه حماسه شهداست بر درون‌مایه رنج و مقاومت قهرمانانه حسین‌بن علی علیه‌السلام استوار است که قهرمانانه در برابر مصائب طاقت‌فرسا پایداری کرد؛ این اشعار صحرای کربلا و اسب و شمشیر امام را به‌تفصیل وصف کرده، ولی با تخلیط دوره‌های تاریخی، محیط عاطفی و اجتماعی، و تا حد زیادی جغرافیایی، عراق در قرن اول را با اَوَدْه در قرن سیزدهم درهم آمیخته است.پس از 1273/ 1857 و ورود شعر اردو به مرحله جدید، درون‌مایه‌های حماسی و شکوه تاریخ اسلام مضمون غالب اشعار سیاسی شد که با شعر مسدّس جذر و مدّ اسلام، نوشته الطاف حسین متخلص به حالی* آغاز و به اشعار اقبال لاهوری* ختم گردید. هدف حماسی در شعر سیاسی تأکید بر احیای دینی در کنار نوگرایی است. معمولا سیاق کار روایی نیست و انگیزه حماسی با اشاره به افراد یا وقایعی خاص از تاریخ اسلام برآورده می‌شود. حفیظ جالندری اثری روایی به نام شاهنامه اسلام دارد که تاریخ منظوم و بدون عناصر اصیل حماسی است.منابع: شبلی نعمانی، موازنه انیس و دبیر، اعظم گره؛ نشید حریت، چاپ شان‌الحق حقی، کراچی 1958؛ نصرتی، علی‌نامه، چاپ عبدالماجد صدیقی، حیدرآباد 1959؛M. Sadiq, A history of Urdu literature, London 1964; Ram Babu Saksena, A history of Urdu literature, Allahabad 1944.6) حماسه در ادبیات سواحلی. واژه حماسه در متون سواحلی به‌ندرت دیده می‌شود و به‌معنای فضیلت، شجاعت و انرژی است. واژه‌های معمول برای دلیری و شجاعت در ادبیات سواحلی عبارت‌اند از: اُشُجاع، اُجَسِری (جسور)، اُثابیتی (ثابت قدم)، و اُحُدَری. همه این واژگان، همچنین واژه فضیله، از عربی گرفته شده‌اند. تعداد کمی اشعار قهرمانی غیر روایی در ادبیات سواحلی شناخته شده که بیشتر آنها خودستاییهایی به شیوه افریقایی است. مشهورترین آنها اکوافی از لیونگو است، که در آن شاعر ضمن تحسین خود، آزادی را نیز ستوده است.بیشتر اشعار قهرمانی در سواحلی، داستانی است و در بحر اوتن‌زی و در سطرهای هشت هجایی سروده شده است. هر چهار سطر، یک بند به نام ابتی (از ریشه «بیت») تشکیل می‌دهد. قافیه‌بندی آن به صورت b a a a است که در آن، b قافیه آخرین سطر همه بندها در سراسر شعر است.درباره زندگی لیونگو، شاعر ـ قهرمانِ نیمه‌اسطوره‌ای، چند قطعه حماسی در دست است که مسلّمآ معاصر نیست (احتمالا او در حدود 1010 می‌زیسته است). قدیم‌ترین حماسه تاریخ‌دار به زبان سواحلی بهترین حماسه به این زبان نیز به‌شمار می‌رود؛ این نسخه خطی در هامبورگ دارای تاریخ 1141 است. مضمون این اثر غزوه تبوک است. طبق این داستان اسطوره‌ای، پیامبر در تبوک با امپراتور قسطنطنیه، هراکلیوس (هرقل) اول، روبه‌رو شد و او را شکست داد. بر این اساس، عنوان این حماسه اُتندی و هرکالی (هرکول) یا چوئو چا تبوکا است. متن چاپ شده آن (1337ش/1958) دارای 1145 بند است. ساختار پیچیده، زبان فشرده، سبک قوی و تصویرسازی غنی این اثر نشان می‌دهد که در اوج روند تکاملی اشعار حماسی قرار دارد؛ روندی که سندی از آن نداریم. همه آنچه می‌دانیم این است که از هرکالی بسیار تقلید شده، اما هیچ یک به بیان نیرومند و اوج خیال‌پردازی این نخستین حماسه نرسیده است. سراینده این منظومه، بووانا موونگو فرزند عثمانی است، که مدتی در دربار سلطانِ پاته کار می‌کرد. این سلطان از شاعر خواست تا این داستان عربی (حدیثی) را به زبان سواحلی به‌نظم درآورد. پسر موونگو به نام ابوبکری دست‌کم یک حماسه، با مضمون روایت مغازی دیگری، به نام کتری‌فو، درباره لشکرکشی حضرت محمد صلی‌اللّه علیه‌وآله علیه شاه غِطریف (نسخه خطی در مدرسه مطالعات شرقی و افریقایی، بدون تاریخ ولی احتمالا حدود 1163ـ 1173/ 1750ـ1760) سرود.اشعار قهرمانی ـ روایی عمده در زبان سواحلی عبارت است از: عبدالرحمانی. نام پسر ماجراجوی ابوبکر، که عروس او دختر ابوسفیانِ بدنام بود. جنگهای بسیار او را چنان محبوب ساخت که دو شعر حماسی درباره او در زبان سواحلی وجود دارد.علی. امام علی علیه‌السلام، محبوب‌ترین قهرمان در ادبیات حماسی سواحلی است، ولی تاکنون هیچ حماسه کاملی درباره زندگی او به دست نیامده است. دلاوریهای او در این آثار ستوده شده‌اند : اوتنزی و انظرنی که در آن، حضرت علی شیطان انظرنی را شکست‌می‌دهد (قس اعراف14:)، اوتنزی و هرکالی، کتری‌فو، رأس‌الغول (ح 1287/1870) که روایتی منظوم‌از فتوح‌الیمن، از طولانی‌ترین حماسه‌های سواحلی، است (4300 بند) و حماسه خیبر درباره نبرد خیبر* که از آن فقط یک نسخه خطی ناقص باقی مانده است. منظومه اوتنزی و محمدی شامل داستان نبرد خندق*، درباره زندگانی پیامبر اکرم، بلندترین حماسه در ادبیات سواحلی و بزرگ‌ترین حماسه‌ای است که تاکنون به زبان افریقایی سروده شده است. منظومه اوتنزی و بدری، حماسه نبرد بدر*، از نظر بلندی در مرتبه بَعد است با 4500 بند، گرچه بلندی حماسه آن را از نظر ادبی ارزشمند نمی‌سازد.حاجی چوم زنگباری (زنده در حدود 1338/ 1920) حماسه‌ای درباره نبرد اُحُد سرود که شامل چند صحنه زیبای نمایشی است. این منظومه را ه . ا. لامبرت تصحیح کرده است (اداره ادبیات افریقای شرقی در نایروبی، 739 بند). حمدی‌بن عبداللّه بُحری (متوفی 1301ش/1922) به‌جز روایت بلندی که از عبدالرحمانیِ پیش‌گفته دارد، حماسه دیگری به همین طویلی درباره فتح ساحل سواحلی به‌دست آلمانیها در 1301/ 1884 سرود. برای سواحلیهای دین‌دار جنگ با متجاوزان مسیحی، که از ناوهای جنگی ایمن خود زنان و کودکان را بمباران می‌کردند، جهاد محسوب می‌شد. این اثر بهترین نمونه حماسه جدید است که در آن به‌جای پرداختن به رویدادهای عمدتاً اسطوره‌ای در زمان حیات پیامبر، به رویدادهای تاریخی اخیر پرداخته شده است. تنها حماسه مربوط به بعد از حیات پیامبر، سه روایت شناخته شده از زندگی و مرگ حسینی (امام حسین علیه‌السلام) است که نشان‌دهنده تأثیر قابل‌توجه شیعه در سواحل افریقای شرقی است (همچنان که سنّتهای سواحلی درباره حضرت علی علیه‌السلام نشان از این امر دارد). حماسه‌هایی که در آنها به زندگانی پیامبران پیش از حضرت محمد (آدم، ایوب، موسی، یونس، یوسف) پرداخته شده و آنهایی که درباره زندگانی نخستین زنان مسلمان (خدیجه، فاطمه، عایشه) است، حماسی به معنای جنگاورانه نیستند و خارج از محدوده این مقاله قرار می‌گیرند.منابع:J.W.T. Allen, Tendi, London 1971 and E. Dammann, Dichtungen in der Lamu Mundart des Suaheli, Hamburg 1940 (دو اثر مهم درباره حماسه سواحلی); J. Knappert, The canon of Swahili literature, in Middle East studies and libraries... for Prof. J. D. Pearson, ed. B.R. Bloomfield, London 1980, 85-102; idem, Four centuries of Swahili verse, London 1970, chs. 3, 5, 8; idem, Swahili Islamic poetry, Leiden 1971, III; idem, Traditional Swahili poetry, Leiden 1967, ch.3.برای صورت کامل منابع رجوع کنید بهEI2, suppl., fascs. 5-6, Leiden 1982, s.v. "Hamasa. VI: in Swahili literature".
نظر شما
مولفان
گروه
ادبیات و زبان ها ,
رده موضوعی
جلد 14
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده