جهل(1)، واژهای در قرآن و حدیث. جهل مخالف علم و در لغت به معنای ندانستن است (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ جوهری؛ فیروزآبادی، ذیل واژه). راغب اصفهانی (ذیل واژه) آن را سه گونه تحلیل کرده است: خالی بودنِ نفس از علم و آگاهی، که معنای اصلی واژه است؛ اعتقاد به چیزی برخلاف آنچه در واقع هست؛ انجام دادن کاری برخلاف آنچه باید انجام شود، چه آن را صحیح بداند چه نداند. جهالت نیز به معنای انجام دادن ناآگاهانه یک عمل است (خلیلبن احمد، همانجا). همچنین جهل در معنایی اعم از معنای «حُمق» (جهل به امورِ جاری عادی) به کار رفته است (رجوع کنید به عسکری، ص 81).ترکیبات گوناگون این مادّه در مجموع 24 بار، به صورت اسم و فعل، در قرآن به کار رفته است (رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل واژه). آیه 35 سوره انعام، به پیامبر اکرم صلی اللّهعلیهوآلهوسلم هشدار داده است که از جاهلان نباشد. در آیه 138 سوره اعراف، موسی علیه السلام به قوم خود، که از او تقاضای خدایی برساخته داشتند، نسبت جهل داده است. در آیه 72 سوره احزاب، انسان که «بار امانت» را پذیرفته، «جَهول» خوانده شده است. در آیات 17 سوره نساء، 54 سوره انعام و 119 سوره نحل، واژه جهالت در مورد کسانی به کار رفته است که از سرِ نادانی کار ناشایستی انجام دادهاند.در معنای واژه جهالت در آیه 17 سوره نساء چند قول ذکر شده است، از جمله نافرمانی خدا از روی جهالت و نیز اینکه گناهکاران سرانجامِ ناپسند عمل خود را نمیدانند. همچنین گفته شده که این آیه ناظر به کسانی است که نمیدانند کارشان گناه است. معنای دیگر این است که چنین افرادی که لذت فانی را بر لذت باقی ترجیح دادهاند، اهل جهالتاند (طوسی، ذیل نساء: 17). طباطبائی (ذیل آیه یاد شده) بر آن است که جهل ذاتاً در مقابل علم قرار میگیرد، اما چون آدمیان از یک طرف رفتار خود را ناشی از علم و اراده میدانند، و از طرف دیگر معترفاند که رفتار ناپسند و گناهانی که به دلیل تسلیم شدن به هوای نفس، از آنان سرزده، ناشی از فقدان آگاهی و عدم حضور عقل تشخیصدهنده حسن و قبح است، به این سبب به ابن اشخاص در عرف آنان جاهل گفته میشود چرا که علم و اراده آنها در احتراز از اعمال ناپسند مؤثر نیست. در توجیه اتصاف آدمی به ظلوم و جهول (رجوع کنید به احزاب: 72) نیز گفته شده که این دو صفت، برای موجودی به کار میرود که، از باب عدم و ملکه، شأن اتصاف به عدالت و علم را نیز دارد (طباطبائی، ذیل آیه یاد شده). فخررازی (ذیل بقره: 67) سه احتمال را در باره معنای جهل مطرح کرده است: استهزا کردن دلیل جهل است و منصب نبوت منافی اقدام به آن است، به همین سبب موسی نه از خودِ استهزا، بلکه از سبب آن، که جهل است، به خدا پناه میبرد؛ احتمال دیگر این است که بگوییم پناه میبرم به خدا از اینکه در زمره کسانی باشم که نمیدانند استهزای امور دینی مستلزم عقوبت شدید است؛ خودِ استهزا گاه جهل و جهالت خوانده شده چنانکه از برخی لغویان نقل شده که جهل ضد حلم است. در تفسیر آیه 35 سوره انعام نیز، که در آن خطاب به پیامبر آمده است که «از جاهلان مباش»، گفته شده است نهی از اینکه پیامبر از جمله جاهلان باشد، دلیل بر آن نیست که وی از مردم زمانهاش اطاعت کرده و دین آنها را پذیرفته، بلکه مقصود این است که شایسته نیست پیامبر از انکار و تکذیب آنها اندوهگین و نالان شود و اگر چنین کند حالتش به آنان شباهت خواهد یافت (فخررازی، ذیل انعام: 35). در توضیحِ خطابِ «اَعْرِضْ عَنِ الجاهِلین» به پیامبر اکرم، در آیه 199 سوره اعراف، گفته شده که مراد از روی گرداندن از جاهلان این است که پیامبر در مواجهه با مردم، ناهنجاریهای رفتار و اخلاق آنان را تحمل کند و سخنان و کردارهای ناپسند آنان را تلافی نکند (همان، ذیل آیه).توشیهیکو ایزوتسو، به تبعیت از گولدتسیهر (ج 1، ص 202ـ203)، بحث از واژه جهل و واژه مقابل آن در قرآن را از دیدگاهی عمیقتر و کلیتر مطرح کرده است. وی در کتاب خدا و انسان در قرآن (ص 204ـ 205)، ضمن یادآوری این نکته که به نوشته گولدتسیهر پیش از اسلام جهل مخالف حلم بوده نه علم، یادآور شده است که بدون دانستن معنای دو واژه جهل و حلم، به سختی میتوان نظام روانشناسی عرب پیش از اسلام را درک کرد. ایزوتسو سه معنا برای جهل ذکر کرده است: معنای اولِ ناظر به نوع رفتار عرب پیش از اسلام و الگوی مشخص رفتار انسانی است که نمیتواند بر نفس خود مسلط شود و با اندک تحریکی برانگیخته میشود و بیآنکه به پیامد عمل خود بیندیشد، اقدام میکند. نقطه مقابل این جهل، حلم است به معنای مهار و خاموش کردن چنین حالتی (رجوع کنید به همان، ص 205ـ211). معنای دوم جهل، که به شدت وابسته به معنای اول است، تأثیر منفی آن بر قوه تعقل آدمی است که تعقل را سست میکند (همان، ص 211). اگرچه جهل در انسان یک حالت ثابت نیست و موقتی است، اما اگر انسان دائم دچار آن شود و به آن عادت کند، قدرت درک و داوری عمیق را در باب چیزها از دست میدهد و دیگر شایستگی ندارد که در باره هیچ موضوعی داوری کند (همانجا). معنای سوم و کم رواجتر و کماهمیتتر جهل، نادانی است (همان، ص 215) و در قرآن جهل بیشتر به معنای اول و دوم بهکار رفته و معنای سوم کمتر استعمال شده است (همان، ص 215). ایزوتسو سپس نتیجه عمیقتر و کلیتری از بحث خود گرفته است. به عقیده وی، تقابل جهل و حلم و آنچه در معنای جهل در ارتباط انسان با انسان گفته شد، ویژگی عرب جاهلی بوده، اما پس از اسلام این رابطه افقی انسان ـ انسان، به رابطه عمودی انسان ـ خدا تبدیل شده است و اعراب مشرک در باره خدا جهل اختیار کردند (ص 217). ایزوتسو (ص 219) از همینجا مفهوم جهل را با واژه کلیدی دیگری در قرآن، یعنی «کفر»، پیوند زده است.جهل در روایات و احادیث پیامبر و امامان شیعه نیز بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در بیشتر این احادیث جهل به مثابه وصفی در مقابل عقل معرفی شده است (برای نمونه رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 10ـ29). در این احادیث از صفات و حالاتی که به جاهل نسبت داده میشود نظیر شقی (کلینی، ج 1، ص 27)، فریبکار، خودپسند (همانجا)، ستم، تجاوزگری، سخن گفتن بدون تدبر و رویگرداندن از فضائل (ابنشعبه، ص 29) و نیز تقابلی که میان عقل و جهل نهاده میشود میتوان استنباط کرد که جهل نوعی حالت اخلاقی منفی است. در حدیثی از حضرت علی علیهالسلام، که در آن به امام حسن علیهالسلام سفارش شده که در مقابل جاهل، حلم پیشه کند، صریحاً حلم (به معنای عقل) و جهل مقابل هم قرار گرفتهاند (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 222). در احادیث، جهل شدیدترین نوع فقر (رجوع کنید به برقی، ج 1، ص 17)، دشمن آدمیان (همان، ج 1، ص 194)، «ذُلّ» (کلینی، ج 1، ص 26) و «ظُلمت» (همان، ج 1، ص 29) تلقی شده است. پیامبر اکرم حتی عبادات جاهل را در مرتبهای پایینتر از کارهای عادی فرد عاقل میداند (رجوع کنید به برقی، ج 1، ص 193). در برخی احادیث نشانههای جهل معرفی شده است، مانند تجسس کردن در اموری که به فرد مربوط نیست (رجوع کنید به ابنشعبه، ص 317). در حدیثی دیگر، تکبر آلتِ دستِ جهل قلمداد شده است (رجوع کنید به همان، ص 396). امام صادق علیهالسلام جهل را با سرشت آدمی آمیخته و کلید آن را خشنود بودن به آن دانسته است (رجوع کنید به مجلسی، ج 1، ص 93). در بیان ایشان، پایینترین مرتبه جهل این است که فرد جاهل بدون شایستگی ادعای علم کند، مرتبه میانی آن، جهل به جهل و بالاترین مرتبه آن انکار علم است (همانجا). به گفته حضرت علی علیهالسلام آدمیان دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند (همان، ج1، ص 94). امام صادق علیهالسلام در حدیثی دیگر میفرماید خداوند، دشمنِ پیرِ جاهل و نادان است (همان، ج 1، ص90) و مجلسی در توضیح این حدیث (همانجا) یادآور میشود که دلیل اختصاص یافتن جهل به پیر در این حدیث، این است که وی در طول زمان میتوانسته جهل خود را رفع کند. با تمام اینها در حدیثی، جهل از جمله شش چیزی دانسته شده که وجود آنها در آدمی ناگزیر است (رجوع کنید به کلینی، ج 1، ص 164).جهل به دو نوع بسیط و مرکّب تقسیم شده است: جهل بسیط عاری بودن نفس از هرگونه علم و اذعان به جهل خود است (رجوع کنید به نراقی، ج 1، ص 136). این امر مذموم نیست زیرا یادگیری مبتنی بر آن است.جهل مرکّب عبارت است از خالی بودن نفس از هرگونه علم و اعتقاد به آنچه برخلاف واقعیت است، همراه با این اعتقاد که حقیقت را میداند (همان، ج 1، ص 152). نراقی (همانجا) جهل مرکّب را بدترین رذایل و زایل کردن آن را بسیار سخت دانسته است. منشأ جهل مرکّب دو چیز قلمداد شده است: انحراف سرشت شخص که سودمندترین روش درمان آن تشویق فرد به یادگرفتن علوم ریاضی است، و خطا در استدلال که راه برطرف کردن آن سنجیدن نحوه دلیل آوردن فرد با نحوه استدلالات اهل فن است و اگر ناشی از نوعی عصبیت و تقلید باشد، باید بکوشد آن را ریشهکن سازد (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 152ـ153).منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنشعبه، تحفالعقول عن آلالرسول، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1363 ش؛ احمدبن محمد برقی، کتاب المحاسن، چاپ جلالالدین محدث ارموی، قم [? 1331 ش]؛اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغه و صحاحالعربیه،چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ خلیلبن احمد، کتابالعین ، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1409؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریبالقرآن ، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت [بیتا.]؛ طباطبائی؛ طوسی؛ حسنبن عبداللّه عسکری، الفروق اللغویه، قاهره 1353، چاپ افست قم [بیتا.]؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیحالغیب، بیروت 1421/2000؛ محمدبن یعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط ، چاپ یوسف الشیخ محمد بقاعی، بیروت 2005؛ کلینی؛ مجلسی؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قم 1380 ش؛ محمدمهدیبن ابیذر نراقی، جامعالسعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف 1387/1967، چاپ افست بیروت [بیتا.]؛Toshihiko Izutsu, God and man in the Koran , Tokyo 1964; Ignaz Goldziher, Muslim studies , ed. S. M. Stern, translated from the German by C. R. Barber and S. M. Stern, London 1967-1971.