جنگ، دوره ممالیک. در این بخش، لشکرکشیهای ممالیک از زمان عزیمت از قاهره، محل استقرار بخش اصلی سپاه، تا بازگشت به همان شهر بررسی میشود. چون مسیر میان قاهره تا سوریه عرصه اصلی عملیات نظامی ممالیک بوده است، به لشکرکشیهای ممالیک در این نواحی پرداخته میشود. مطالب این بخش، منحصر به جنگهای میدانی است (برای جنگهایی که در فضاهای محصور واقع شده است رجوع کنید به بارو*).از راهاندازی سپاه تا ورود به اردو. قصد اعزام نیروهای عظیم علیه دشمن قدرتمند را معمولاً با بر افراشتن پرچم اعلام میکردند. گاه پیشاپیش، با نواختن طبلهای مخصوص (کوس)، پرچمی خاص، به نامِ جالیش، را بر فراز طبلخانه بر میافراشتند. کمی پس از این مراسم از لشکر بازدید و چند روز بعد «نفقه السفر» تقسیم میشد و در این فرصت، هر سربازی تجهیزات و ذخیرههای خود را تکمیل میکرد[رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج10، ص 83، 139، ج 11، ص360ـ 361، ج 12، ص 26، ج 13، ص 130]. به راه انداختن شبانه نیروها از قاهره را فرا خوان عمومی (النفیرالعام) میگفتند. قشونی که مأموریت داشت در نبرد شرکت کند، دستورهایی مکتوب (اوراق یا اوراق التجرید) دریافت میکرد. مأموران نظامی (نُقَباءُالممالیکِ السلطانیه و نقباءُ الحَلْقَه) موظف بودند بر حضور بهموقع اعضای لشکر در محل معین نظارت کنند(بیبرس منصوری، گ 186 ر، گ 268؛[ ابنتغریبردی، ج 6، ص 330، ج 10، ص 83 ـ 84، ج 11، ص 279، ج 14، ص 34 ] ). کمی پیش از حرکت لشکر، در پایگاههایی که در طول مسیر قرار داشت، تدارکات گوناگون دیده میشد، از جمله محمولههایی شامل جو، گندم، مرغ، کبوتر، اردک، انواع شیرینی، انواع صیفی و دیگر خوراکیها و نیز هیزم، اسب، شترهای سواری و بارکش فراهم میگردید. بهجز اوقاتی که دشمنِ متجاوز، امکان انتخابِ زمانِ نبرد را داشت (مانند نبردهای بزرگ سوریه)، خود ممالیک عمدتاً در بهار، که هوا ملایم بود، لشکرکشی میکردند. لشکرکشیهای زمستانه، بهویژه در جهت سوریه، بسیار بهندرت اتفاق میافتاد و ناراحتیها و اعتراضهایی را بر میانگیخت.عزیمت لشکر را از قاهره به اردوهای نزدیک، تِبْریز مینامیدند. سلطان و امرا یکی پس از دیگری، در رأس طُلْبِ خود (رجوع کنید به ادامه مقاله) به آنجا میرفتند. این کار معمولاً از صبح تا ظهر، و گاه به ندرت چند روز، طول میکشید (برای دو نمونه از این گونه عزیمتها [رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج 7، ص 268، ج 9، ص 163 ] ؛ ابنایاس، ج 5، ص 37).وقتی سلطان به جنگ میرفت، شخصاً فرماندهی نیروهای اعزامی (تجریده) را برعهده داشت، در غیر اینصورت عالیرتبهترین امیر این کار را برعهده میگرفت که معمولاً مُقدَّمُ العسکر/ العساکر و گاه مُقدّمالجیش/ الجیوش بود و گاه به اختصار مقدّم خوانده میشد. در نبردهایی که مستلزم سفرهای دریایی بود، گاه دو نفر به فرماندهی لشکر گمارده میشدند: فرمانده دریا (مقدّم العسکرفیالبحر یا مقدّمالبحریه) و فرمانده خشکی (مقدّمالعسکر فی البرّ؛ [مقریزی، 1418، ج 2، ص 86؛ ابنتغری بردی، ج 12، ص 204، 214، ج 15، ص361]؛ برای کارگزاران امور دینی که سپاه را همراهی میکردند رجوع کنید به قاضیعسکر*).اردوی سپاه. ممالیک، بهجز سالهای اول حکومت، معمولاً در نزدیکی قاهره اردو میزدند. در آغاز، محل تجمع در نزدیکی مسجد تِبْر بود، اما از پایان قرن هفتم به بعد، اردوگاه رَیدانیه آن نقش را یافت [ابنتغری بردی، ج 8، ص 131، 260، ج 10، ص230، 273، ج12، ص200، ج14، ص372، ج16، ص106].سلطان در رَیدانیه. چادر سلطان کانون اصلی اردوی سپاه در ریدانیه بود که در انتهای صفِ چادرهای امرا قرار داشت. قاعده قرار گرفتن چادرها چنین بود که افراد کماهمیتتر در جلو و افراد مهمتر درعقب استقرار مییافتند (ابنشاهین، ص 136ـ137). ظاهراً شیوه محافظت چادر سلطان، بهخصوص محافظت داخل آن، به نظام حفاظتی قلعه قاهره شباهت فراوانی داشت (رجوع کنید به قلقشندی، ج 4، ص 48ـ49؛ مقریزی،1270، ج 2، ص210). مجموعه ملازمان سلطان، الرکّاب الشریف یا الرکّاب السلطانی خوانده میشدند [رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج 14، ص 89 ]. سپاهیان حاضر در میدان، ساختمانِ مخصوصی نداشتند که نمازهای یومیه را در آن برپا دارند و نماز در فضای باز برگزار میشد. ظاهراً فقط بیبرس اول در 661، دستور داد چادری را بهعنوان مسجد (جامع خام) در سمت راست چادر سلطنتی برپا کنند. این چادر محراب و یک مقصوره داشت (ابنعبدالظاهر، ص 181ـ182). به احتمال بسیار، بیبرس این شیوه را از مغولان آموخته بود. گیوم/ ویلیام روبروکی در باره استفاده از چادرهایی که عبادتگاه بودهاند، اطلاعاتی به دست داده است (رجوع کنید به ص189ـ190، نیز رجوع کنید به ص 190، پانویس 1). بِرکهخان، حاکم اردوی زرین و متحد بیبرس، چادرهایی بهعنوان مسجد داشته که پنج نوبت نمازهای روزانه در آنها بر گزار میشده است (یونینی، ج 2، ص 364ـ 365). ابنبطوطه (ج 1، ص 349) مدتها پس از این تاریخ، در قرن هفتم این مساجد را در اردوی زرین دیده بوده است.از ریدانیه به دمشق یا حلب. سپاه همیشه در گروههای مجزا از ریدانیه عزیمت میکرد و به همین صورت نیز وارد پایتخت سوریه میشد. به این نحو، نیروهای اعزامی به هنگام پیشروی، مسافتی طولانی را تحت پوشش قرار میدادند. گفته شده که گاه ورود جناح چپ (میسره)، جناح راست (میمنه) و میانه (قلب) ارتش مصر به دمشق، در سه روز متوالی صورت میگرفته است (مفضلبن ابیالفضائل، ج20، ص 22، س 3ـ6؛ دواداری، ج 9، ص 39). یکی از معمولترین اقداماتِ حفاظتی سپاهِ در حال پیشروی، اعزامِ خبرگیران (کَشّافَه) در جهات مختلف بود [رجوع کنید به مقریزی، 1418، ج 1، ص 544؛ ابنتغری بردی، ج 7، ص 298، ج 13، ص80، ج 14، ص 331]. همیشه کاروان بزرگی از شتران، لشکر را همراهی و بار آنها را حمل میکرد. هر مملوکی که در جنگ شرکت میکرد، حداقل یک و گاه دو شتر میگرفت، اما هر دو سرباز غیرمملوکِ هر حلقه *(واحدی نظامی در دوره ایوبیان و ممالیک)، سه شتر میگرفتند (رجوع کنید به ایالون، 1958، ص270ـ271). سلطان بَرقوق وقتی در 796 تصمیم گرفت با تیمورلنگ بجنگد، 000 ، 14 شتر و 500 ، 2 اسب به مملوکان خود داد (ابنفرات،ج9،جزء2،ص380؛[ابنقاضی شهبه، ج 1، جزء3، ص507]). برای حمل تجهیزات سبک، در بزرگترین تجریدهها بیش از هشتصد شتر مورد نیاز بود (ابنفرات، ج 9، جزء 2، ص 371). به ندرت از قاطر برای حمل بار استفاده میشد. در 691 ارتش سلطان[ الاشرف خلیل] در منطقه حلب از قاطر استفاده کرد، چون بیشتر شترها بر اثر بیماری تلف شده بودند (بیبرس منصوری، گ 177 ر). از عرابههای چرخدار (عَجَل) نیز بهندرت برای حمل دستگاههایی که هنگام محاصره نیاز بود، استفاده میکردند[رجوع کنید به ابنتغری بردی،ج13، ص 134، 160 ] .اگرچه سپاه به هنگام پیشروی، عده بسیاری طبیب، جراح و داروساز و مقدار فراوانی دارو به همراه داشت (رجوع کنید به قلقشندی، ج 4، ص 49)، بیماریهایی که در طول پیشروی برای اعضا پیش میآمد، باعث کاهش شمار سپاهیان میشد. در منابع، اطلاعات کافی در باره چگونگی و محل معالجه بیماران نیامده است. کسانی که ضعیف بودند یا عقب میماندند، به مصر باز گردانده میشدند. در منابع مملوکی، اطلاعات کافی و قابل اعتمادی در باره جدول زمانی [و مکانی حرکتِ ] سپاه در طول مسیر اصلی پیشروی آمده است (برای فهرست جزئیات منازل در طول این مسیر رجوع کنید به پوپر، ص 47ـ49). با این حال، این اطلاعات در باره تمام دورههای ممالیک یکسان نیست، زیرا جدول زمانی جنگها تنها در مواردی که سلطان خود لشکرکشی را فرماندهی میکرد ارائه میشد و اطلاعات در باره مناطقِ خارج از مسیرِ قاهره ـ حلب، پراکنده است. پیشروی از قاهره به حلب سی تا چهل روز، از قاهره به دمشق بیست تا بیستوپنج روز، از قاهره به غزه ده تا دوازده روز، از غزه به بَیسان پنج تا شش روز، از بیسان تا دمشق سه تا چهار روز، از دمشق تا حمص دو تا سه روز، و از حماه تا حلب دو تا سه روز طول میکشید. جدول زمانی مذکور، گاه شامل روزهای استراحت در منزلهای میانه راه نیز هست. طول متوسط استراحتها در منازل اصلی به این ترتیب بود: در غزه سه تا پنج روز، در بیسان دو تا سه روز، در دمشق پنج تا هفت روز و در حماه دو تا سه روز. طول مدت استراحت در حمص مشخص نیست.ویژگی اساسی در لشکرکشیهای ممالیک، حداقل در بخش اعظمِ دوره حکومتشان، این بود که عملاً نسبت معینی از افسران در قیاس با سربازان وجود نداشت. بنا بر قانون ممالیک، هر امیرْ هزار باید یک هزار سربازِ حلقه و شمار نامعینی از امیرانِ چهل نفر و امیرانِ ده نفر را فرماندهی میکرد، در حالیکه مقدّمِ حلقه باید فرماندهی چهل سربازِ حلقه را در طول جنگ برعهده میگرفت (رجوع کنید به ایالون، 1953، ج 15، بخش 3، ص 450ـ451). البته نظام حلقه اهمیت پیشین خود را بهتدریج از دست داد و در دوره ممالیک چرکَسی، تقریباً هیچ حلقهای در جنگ حضور نداشت. بنا بر اطلاعات کنونی، میتوانیم تنها یکی از سازمانِ رزمهای معمول در نبردهای ممالیک (طُلب، جمع آن: اَطلاب) را بهطور شایسته وصف کنیم که نظم و انسجام چندانی نداشت و شمار سربازان تشکیلدهنده آن زیاد بود. مجموعهای که تحت فرماندهی یک امیر به جنگ میرفت، یک طُلب بود. در همان زمان، کل ممالیک سلطنتی که در جنگ شرکت میکردند و شمارشان از شمار مجموع سربازان اطلاب دیگر بیشتر بود، بر روی هم فقط یک طُلب را تشکیل میدادند [رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج 7، ص 168، ج 8، ص 19، 249].پنهانکاریها و حیلههای نظامی. تقریباً هیچ تلاشی برای پنهان کردن تمهیدات نبرد در میان ممالیک صورت نمیگرفت. بر افراشتن پرچم جنگ، فرا خوان عمومی، بازدید از قوای اعزامی، و تقسیم نفقهالسفر بین لشکریان پیش از عزیمت، هشدار شایان توجهی برای حمله در شرف وقوع بود. چون ممالیک، برای حملونقل سپاهیان و تجهیزات جنگی، بهندرت از مسیرهای دریایی به سمت سوریه استفاده میکردند و ناچار بودند به یک جاده زمینی از قاهره به غزه اکتفا کنند، کار دشمن، برای زیرنظر داشتن تحرکاتِ آنها، بسیار آسان بود. علاوه بر آن، تجهیزاتی که مدت زیادی پیش از حرکت، در طول مسیر پیشروی، بدون کمترین پنهانکاری فراهم میشد، گویای آن بود که دقیقاً از کدام نقطه قرار است حمله صورت بگیرد.با این حال، تلاشهایی نیز برای گمراهکردنِ دشمن صورت میگرفت. مثلاً، سلطان طَطرــ که یکی از خبرهترین اشخاص در به کارگیری حیلههای نظامی در میان سلاطین مملوک محسوب میشد ــ در 824، زمانی که در سوریه برای رویارویی با رقبایش آماده میشد، برای غافلگیر کردن دشمن، جالیش بر نیفراشت (رجوع کنید به همان، ج 14، ص183ـ184) و تمام ارتباطات بین مصر و سوریه را قطع کرد. ترفندهای دیگری نیز که سلاطین مملوک بهکار بستهاند، ضبط شده است، از جمله اینکه سلطان بَرْسْبای، نفقهالسفر را به قصد فریب قَرایلُک پخش کرد تا وانمود کند که خیال حمله دارد؛ هر چند از ترس آنکه پولش را برنگردانند، نفقه را فقط میان امیران تقسیم کرد نه ممالیک سلطانی (همان، ج 14، ص 222ـ223). سلطان المؤید شیخ (حک: 815 ـ824) نیز حیلههای بسیاری علیه امیر نوروز حافظی بهکار بست (رجوع کنید به همان، ج 14، ص 14ـ21). سربازان ارتش مملوک در جنگ با مغولان، گاه کلاههای سَراقوج بر سر میگذاشتند تا هویت خود را از دشمن پنهان کنند. سربازان ارمنی نیز سربندِ مشابه سربازان مغول میبستند تا بتوانند در سپاه آنها نفوذ کنند (ابنعبدالظاهر، ص 192ـ193؛ مقریزی، 1418، ج 2، ص 8؛ دزی، ص 379؛ مایر، فهرست، ذیل «سراقوج»، ترجمه عربی، ص 56).نظم و انضباط. نظم و انضباط سپاه مملوک در دوره چرکسی، در مقایسه با دوره بحری، بهشدت رو به زوال گذاشت و در آخرین دهههای حاکمیت ممالیک، به نازلترین حد خود رسید (در مورد وضع انضباطی ممالیک در زمان صلح رجوع کنید به ایالون، 1953، ج 15، بخش2، ص 211ـ213).در دوره بحری، سربازان بهمحض نافرمانی بهشدت تنبیه میشدند (برای مثال رجوع کنید به مقریزی، 1418، ج 2، ص 33). در حالی که در دوره چرکسی، ممالیک سلطنتی بارها از شرکت در لشکرکشی طفره میرفتند و حتی به اعمال مجازات اعدام (عمدتاً به صورت خفه کردن) نیز اعتنایی نمیکردند [ابنتغری بردی، ج 15، ص 472، ج 16، ص 71]، حتی در مواردی تمام اعضای نیروی اعزامی، بهجز رهبران آن، بهرغم احضارهای مکرر، در لشکر حاضر نمیشدند (رجوع کنید به همان، ج 15، ص 405). هر چند گاهی هم اعضای نیروی اعزامی در لشکرگاه گرد میآمدند و بیآنکه منتظر دستور حمله بمانند، خود رهسپار میدان جنگ میشدند (رجوع کنید به همان، ج 16، ص 47). نمونه منحصر به فرد از اشتیاق واقعی برای نبرد، که تمام سپاه را در بر گرفته بود، در لشکرکشی به قبرس (سال 829) در دوره ممالیک چرکسی دیده شده است (رجوع کنید به همان، ج 15، ص 111، 133). گاه بخش بزرگی از نیروی اعزامی یا حتی تمام آنها، بیاجازه سلطان، از میدان جنگ یا یکی از منازلِ بین راه، به مصر باز میگشتند. این پدیده از زمان شروع مجموعه جنگهای طولانی ممالیک با شاهسوار ایلخان ترکمن و متحدان عثمانی او، در خلال حکومت سلطان قایتْبای امری عادی شد و شمار سربازانی که برخلاف دستور به مصر باز میگشتند، بهویژه آنگاه که نبرد سخت و طولانی میشد، فزونی مییافت. کمیابی آذوقه و علوفه و هزینههای بالا، بسیاری از سربازان را ناگزیر میساخت اسب، سلاح و لباسهای رزم (در مورد لباس رزم ممالیک رجوع کنید به مایر، ص19 ـ20، ترجمه عربی، ص 39ـ64) را بفروشند و به خانه باز گردند. غالباً فراریان مخفیانه باز میگشتند و مدتی پنهان میشدند تا خشم سلطان فروکش کند، اما گاه آزادانه به قاهره باز میگشتند و گستاخانه تقاضای اضافه پرداخت میکردند و سلطان قادر نبود آنان را به جبههای که از آن گریخته بودند باز گرداند (ابنتغری بردی، ج 16، ص130؛ ابنایاس، ج 4، ص 116، 437). فرمان رسمی ترخیص از نبرد، «دستور» نامیده میشد. این اصطلاح، که در دوره ایوبیان رایج بود، بهتدریج در دوره ممالیک از بین رفت [رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج 6، ص 48، ج 8، ص 15].آرایش جنگی در میدان نبرد. تقریباً در همه نبردهای مهم ممالیک، دو سپاه متخاصم به سه بخش اصلی تقسیم میشدند: میانه (قلب)، جناح راست (میمنه) و جناح چپ (میسره). قلب قوی ترین قسمت و شامل دستههای بر گزیدهای بود که زیر پرچمهای سلطنتی (السَّناجِق یا الاعلام السلطانیه) میجنگیدند و خود سلطان آنها را فرماندهی میکرد. در واقع، پرچمهای سلطنتی محل سلطان را فاش میساخت و امنیت او را در مواقع اضطراری به خطر میانداخت. الناصر یوسف، سلطان ایوبی، به هنگام جنگ با ممالیک بحری از زیر پرچمها دور شد و بدینترتیب از اسارت نجات یافت (مقریزی، 1418، ج 1، ص 468). سلطان قلاوون، در جنگ با مغولها، دستور داد پرچمهای سلطنتی را پایین بیاورند تا محل استقرار سلطان شناسایی نشود (مفضلبن ابیالفضائل، ج 14، ص 492، س 1ـ3).قوای کمکی در کنار دو جناح قرار میگرفتند؛ سواران بدوی نزدیک یک جناح و سواران ترک نزدیک جناح دیگر.گاه پیادهنظام (مُشاه، رجّاله) جلو ردیفهای مذکور قرار میگرفتند (رجوع کنید به ابنایاس، ج 4، ص 448، 451). استفاده از پیادهنظام ظاهراً در سالهای بعدی حاکمیت ممالیک افزایش یافت (رجوع کنید به ابنطولون، ص 191، 205). احتمالاً این امر، نتیجه کاربرد فزاینده سلاحهای آتشین بوده است. پیادهنظام عمدتاً از میان دهقانان و نیمهکوچنشینهای جبال نابلس و بخشهای دیگر منطقه شامات استخدام میشدند (رجوع کنید به ابنایاس، ج 4، ص 408، 448، 451).بعضی اوقات آرایش جنگی پیچیدهتر بود. امیر مِنطاش در جنگ با برقوق ارتش خود را چنین تنظیم کرده بود: قلب، میمنه، میسره و دو جناح اضافه (جناحان). بهعلاوه، هم در پشت میمنه و هم در پشت میسره، واحدی به عنوان نیروی ذخیره یا عقبدار (ردیف) قرار داده بود، اما برقوق نمیتوانست چنین کاری انجام دهد، زیرا لشکرش خیلی کوچک بود (ابنتغری بردی، ج 11، ص 367). سپاه سلطان فرج در 802 با پنج هزار سوار و شش هزار پیاده، در جنگ با امیر تَنَم، به این ترتیب تنظیم شده بود: میمنه، میسره و قلب در قلب در قلب. هریک از این بخشها، عقبدارهای خود را داشت (همان، ج 12، ص 205). در 820، المؤید شیخ ــ که طراحی چیرهدست در سازمان دادن رزم و آرایش سپاه بود ــ سپاه خود را در تلالسلطان (در نزدیکی حلب) برای نبرد آرایش داد. او آرایش طُلبهای اُمرا را شخصاً بر عهده گرفت. به این ترتیب، بر خلاف شیوه سابق ــ که ترتیب قرار گرفتن طلبهای امیران در میدان جنگ دقیقاً مشابه ترتیب نشستن آنها در مراسم رسمی بود ــ در اینجا بر اساس مقام یا وظیفهشان در جایگاه ویژه خود قرار داده شدند (رجوع کنید به همان، ج 14، ص 47). امیرآقْبُوغا تِمرازی در 842، لشکر سلطان جَقْمَق را برای جنگ با امیر قُرقْماس به این ترتیب آرایش داد: میمنه، میسره، قلب، جناحان. این آرایش نظامی، تعبیهالمُجَنَّح نامیده میشد (همان، ج 15، ص 269ـ 270). گروه جلوداری که پیشاپیش قلب سپاه قرار میگرفت، جالیشالقلب خوانده میشد (رجوع کنید به ابوالفداء، ج 4، ص 15). از عباراتی نظیر جناح القلبِ الْاَیسَر (ابنتغری بردی، ج 7، ص 303) چنین استنباط میشود که گاه قلب سپاه نیز به چند بخش تقسیم میشده و خود دارای چند جناح بوده است.جنگ در عمل. پدیدهای شایع در نبردهای مهم بین ممالیک و دشمنانشان این بود که معمولاً جناحها پیش از همه و گاه حتی در آغاز جنگ، شکست میخوردند، در حالیکه قلب سپاه بیشتر تاب میآورد. اندکی پس از آغاز نبرد، تمام آرایش مفصّل و پیچیده سپاه بههم میخورد، زیرا معمولاً یک جناح از یکی از طرفین نبرد بهسرعت زیر ضربههای دشمن خرد میشد و سربازانش بهناچار میگریختند، در حالی که جناح پیروز، با سرعت هر چه تمامتر آنها را تعقیب میکرد. گفتنی است که حتی طرفی که در نهایت بازنده جنگ بود، غالباً در مراحل اولیه نبرد موفق میشد یکی از جناحهای دشمن را شکست دهد و به تعقیب آن بپردازد. هم جناح تعقیبکننده و هم جناح فراری به حدی از صحنه اصلی نبرد دور میشدند که بهکلی از تحولات جنگ بیخبر میماندند. این اتفاق در جنگ الناصر یوسف با اَیبَک در 648 (مقریزی، 1418، ج 1، ص 467ـ469؛ ابنتغری بردی، ج 7، ص 6ـ10) و در جنگ عین جالوت و جنگ برقوق با رقبایش در شَقْحَب در 792 (ابنفرات، ج 9، جزء 1، ص 185ـ 187؛ ابنقاضی شُهبه، ج 1، جزء 3، ص 321ـ322) روی داد. گاه اتفاق میافتاد که جناح تعقیبکننده، در بازگشت به میدان نبرد، متوجه میشد که لشکرش شکست خورده است.جنگهای میدانی بزرگِ ممالیک، معمولاً کوتاهمدت بود و بهندرت بیش از یک روز طول میکشید. یکی از طولانیترین نبردهای آنان، جنگ با تیمورلنگ بود که آن هم به صورت تلفیقی از جنگ میدانی و محاصره شهر دمشق روی داد. در اندک مواردی که جنگ به روز بعد کشیده میشد، در شب، نبرد متوقف میشد. ممالیک هرگز شبانه با دشمن خارجی نمیجنگیدند. یکی از شیوههای سنّتی شناخته شده قبایل ترک و مغول در میدان جنگ، محاصره دشمن و نابود کردن او در حلقهای بود که بهتدریج تنگتر میشد. از حلقه زدن به دور دشمن، به طور مکرر در فروسیه (کتابهای آموزشی دوره ممالیک) و بهندرت در جنگهای واقعی یاد شده است. همین شیوه، بهخصوص در دهههای اولیه حکومت ممالیک، در شکار نیز مرسوم بود (رجوع کنید به مقریزی، 1418، ج 2، ص 97ـ 98؛ کاترمر، ج 1/2، ص 147 به بعد). هرچند ممالیک این شیوه را در هیچ جنگ مهمی بهکار نبستند؛ یعنی هرگز دشمن را در میدان نبرد در محاصره نگرفته و سپس نابود نکردهاند (اینکار را در مورد بعضی از بخشهای شکست خورده دشمن، که معمولاً از صحنه اصلی نبرد دور بودند، انجام دادند). احتمالاً به این سبب که هیچ یک از دو طرف نبرد، قادر نبود روش محاصره را با موفقیت علیه دیگری بهکار ببندد، زیرا هر دو در این زمینه با تجربه و خبره بودند. تفسیر محتمل دیگر آن است که هنر جنگیدن ممالیک، تحت تأثیر دو عامل (یکجانشینی و سنّت نظامی مسلمانان) از شیوههای جنگی اقوامِ کوچرو ترک و مغولشان بهتدریج فاصله گرفته باشد. در مورد لشکر مغول در ایران نیز همین نکته در حدی ضعیفتر صدق میکند. چنانکه میدانیم، شکار یکی از شیوههای اصلی تمرین چادرنشینان استپها برای جنگهای واقعی بود. به کاربردِ حلقه صید در حکومت بیبرس اول بیشتر از دوران سلاطین بعدی اشاره شده است. شاید این نکته نشانه سیر نزولی استفاده ممالیک از شیوههای جنگی صحراگردان باشد.در باره فنون مرسوم در جنگهای ممالیک دو نکته شایان ذکر است:الف) در نبرد اَبُلُسْتَین/ البُستان (675) مغولها از اسبهایشان پیاده شدند و «تا سرحد مرگ» جنگیدند (ابنتغری بردی، ج 7، ص 168). بهنظر میرسد که این نوع جنگیدن در میان مغولها متداول بوده است، ولی ظاهراً ممالیک هرگز از این شیوه استفاده نکردند.ب) ممالیک برای ترساندن دشمن، سروصدای وحشتناکی ایجاد میکردند. این روش، که آنان آن را مکرراً بهکار میبستند، موفقیت شایانی برایشان به بار آورد. به هنگام آخرین حمله به شهر عکا (در690)، ممالیک با نواختن تعداد بسیار زیادی طبل(کوسات)، که بر پشت سیصد شتر حمل میشد، چنان غرش مهیبی ایجاد کردند که گویی «جهان زیر و رو شده است» (همان، ج 8، ص 6، ج10، ص 83، 139؛ ابنفرات، ج 8، ص 112).وقتی ممالیک ناچار بودند نبردهای اصلی را در خاک مصر انجام دهند، غالباً ترجیح میدادند که میدان نبرد در اطراف قاهره باشد. چند بار هم ناحیه مرزی بین صحرای سینا و محدوده مصر، بهنام رأسالرمل یا اول الرمل، را به عنوان محل دفاع بر گزیدند، زیرا مهاجمانی که پس از گذشتن از صحرا به این ناحیه وارد میشدند بسیار خسته بودند. هم برقوق در جنگ با مِنطاش و یلْبُغا ناصری، و هم طومانبای در جنگ با عثمانیها، اطراف قاهره را برای جنگ انتخاب و پیشنهادهای دیگر را رد کردند (ابنفرات، ج 9، جزء 1، ص80؛ ابنایاس، ج 5، ص 139).دستمال امانخواهی یا دستمال صلح. هرگاه یکی از گروههای حریف قصد داشت در باره آتشبس موقت یا صلح یا تسلیم مذاکره کند، یک یا چند فرستاده به اردوی دشمن میرفتند و تکهپارچه یا دستمال مخصوصی را به همراه میبردند که آن را دستمال امانخواهی (مندیل الامان) مینامیدند. این دستمال، که رنگ آن مشخص نیست، معمولاً دور گردن بسته یا روی سر گذارده میشد، گاه بهندرت آن را دور مچ دست میبستند یا در دست میگرفتند. طرف پیروزمند نیز ممکن بود چنین دستمالی را به نشانه پذیرش پیشنهادِ مذاکره بفرستد (رجوع کنید به ابنتغری بردی، ج 11، ص 154، 163، ج 15، ص 274، ج 16، ص 52، 72؛ ابنایاس، ج 3، ص 362؛ دزی، ص 414ـ 418). گاه بهندرت، بهجای دستمال، از پیراهن (قمیصالامان) برای این منظور استفاده میکردند (ابنفرات، ج 7، ص 228).تلفات. منابع مملوک برای مجروحان خود و دشمن، در مجموع ارقام متعادلی ذکر کردهاند، اما به هر حال، خالی از اغراق نیست. ابنخلدون (ج 1: مقدمه، ص 13ـ17) و ابنتغری بردی (ج 14، ص 341ـ344، 372) از ارقامِ تعداد لشکریان انتقاد کردهاند و ابنتغری بردی تعداد کشتهشدگانِ نبرد را نیز مبالغهآمیز دانسته است. وی در چند جا نوشته است ارقامِ نشاندهنده شمارِ کسانی که بر اثر طاعون کشته شدهاند، بهشدت اغراقآمیز است، اما در باره یکی از جنگهای پیشین ذکر کرده که چنین آماری صحت داشته است. وی عقیده دارد حتی وقتی که شمار کشتهها از هزار تن هم تجاوز نمیکند، چون اجساد در منطقهای وسیع پراکنده شدهاند، باید برای شمارش آنها هزاران تن از آنان را که زنده ماندهاند به خدمت گرفت، که حتی در این صورت هم تعیین رقم دقیقِ مقتولان، زمان زیادی خواهد برد.بهرغم جنگهای متعدد دوره ممالیک بحری منابع مملوک اطلاعات باارزشی در باره شمار کشتههای عملیات ندادهاند. اطلاعات و آمار مربوط به تعداد مجروحان و اسیران جنگی نیز محدود و ناکافی است.به استثنای درگیریهای ممالیک با تیمور در آستانه قرن نهم و با شاهسوار ترکمن و عثمانیها در دهههای پایانی این قرن، شمار مجروحان ممالیک در اغلب موارد اندک بوده زیرا در این دوره جنگِ واقعاً قابل ملاحظهای اتفاق نیفتاده و در واقع، همین امر از مهمترین علل زوال سپاه مملوک بوده است. ابنتغریبردی در باره رابطه نزدیک میان کمبودن تعداد جنگهای ممالیک و صدمات و مجروحان اندک آنان و زوال و انحطاط سپاهیان دو نظر دارد. اول اینکه میگوید ممالیک زمان او «عدهای مفت خورند» زیرا هرچه در اختیار دارند، دسترنج ممالیک نسل پیش است. پس از جنگ با تیمور، دیگر هیچ جنگ مهمی در قرن نهم اتفاق نیفتاد. بزرگترین نبرد این قرن، جنگ شَقْحَب (792) بود که کمتر از پنجاه نفر تلفات از هر دو طرف داشت. پس از آن، نبردهایی صورت گرفت که حتی یک سرباز در آن کشته نشد (ابنتغری بردی، ج 14، ص 372). دوم اینکه ابنتغری بردی به ارزیابی حکومت سلطان قلاوون پرداخته و معتقد است تنها کار مثبت او، تربیت خوب ممالیک است. رفتار خوب و انضباط ممالیک قلاوون، با دیگر ممالیک آن زمان کاملاً مغایر بود. بزرگترین عملیات دریایی قرن هشتم، فتح قبرس بود، ولی حتی این عملیات هم نبردی جدّی به همراه نداشت، زیرا پیش از آنکه قسمت اصلی سپاه مملوک به میدان وارد شود، قبرسیها تسلیم شدند. بهجز فتح قبرس، در این قرن ممالیک تنها یک لشکرکشی دریایی دیگر داشتند [همان، ج 7، ص 329]. به گفته ابنتغری بردی[همانجا] این نکته کاملاً با نبردهای عظیم و دائم و اشتیاق جنگاوری ــ که شاخص دوره بین حکومتهای صلاحالدین و الاشرف خلیل بود ــ در تضاد است.میراث سربازان مرده. مرگ هر سرباز در جریان نبرد معمولاً مشکلاتی اساسی به وجود میآورد که یکی از بزرگترین آنها بهدست آوردن وصیتنامه قابل اعتمادی از آن شخص بود. شهادتِ هم رزمان متوفی کافی دانسته نمیشد و در این بین، اموال او ضایع میگردید. در شعبان 663، سلطان بیبرس اول، برای حمایت از منافع وارثان قانونی سربازان، با تصویب قاضی اعظم، فرمان داد تا هر فرماندهی یکی از اعضای مؤمن و درستکار دسته خود را منصوب کند تا گواهی آخرین وصایای سربازان مرده را بر عهده گیرد. این فرمان مورد استقبال سپاه قرار گرفت. در رجب 662 نیز بیبرس فرمان دیگری برای حمایت از منافع یتیمان به جا مانده از سربازان متوفی صادر کرده بود. ظاهراً این فرمان شامل سربازانی که در جنگ حضور نداشتند نیز میشد (مقریزی، 1270، ج 2، ص 206).بازگشت لشکر پیروزمند به پایتخت. اعلام خبر پیروزی در پایتخت با عملیات بندبازی و بهویژه نواختن طبل در ارگ قاهره و بر دروازه خانههای امیرانِ هزار همراه بود. گاه هفت روز متوالی طبل میکوبیدند و شهر را چندین روز آذین میبستند [ ابنتغری بردی، ج10، ص 58، 274، ج 12، ص 184، ج 14، ص 211، ج 15، ص 317]. تزیینات شهر بیشتر شامل ساختن برجهای چوبی در خیابان، رنگآمیزی مجدد دروازههای شهر و زراندود کردن علامتهای خاص (رُنوک، مفرد آن رَنک *) بر آنها بود. سپاهی که به شهر باز میگشت، راهپیمایی باشکوهی در وسط شهر انجام میداد. بخشی از مراسم، شامل نمایشِ اسیران در غلوزنجیر، سرهای بریده، بیرقهای پاره و شکسته و سرنگون و طبلهای دو نیمه شده و گاه وارونه دشمن بود. فرماندهان اصلی نیروهای اعزامی، خلعتهای فاخر و هدایای دیگر دریافت میکردند [همان، ج 8، ص 164، ج10، ص 84].رفتار سپاه مملوک به هنگام شکست. بهترین ملاک و معیار برای قضاوت راجع به لیاقت و اخلاق نظامیان، رفتار آنها هنگام شکست یا عقبنشینی است و اگر فقط با این ملاک در باره سپاه مملوک قضاوت کنیم، خوشنام نخواهند بود. این سپاه در سالهای زوال و نزول خود، بهسادگی پس از هر عقبنشینی دچار یأس و ناامیدی میشد. تنها شکست عمده آنان در دوره ممالیک بحری، نخستین جنگ آنان با ایلخان غازان در 699 بود. این عقبنشینی به سرعت به فراری وحشتانگیز تبدیل شد و حتی امیران بزرگ، سربازان تحت امر خود را رها کردند و برای حفظ جان خود گریختند. سربازان برای اینکه راحتتر فرار کنند کلاهخودها را به دور انداختند و بهجای آن دستار بر سر بستند. بسیاری لباس جنگی را در آوردند و از ترس خشم مردم، پنهانی، به دمشق رفتند. عدهای دیگر، با تراشیدن ریش، سعی کردند هویتشان را پنهان دارند. هم سپاهیان مصری و هم سپاهیان سوری به مصر عقبنشینی کردند و بهتنهایی یا چند نفری به قاهره رسیدند (دواداری، ج 9، ص 17، 37ـ40؛ ابنتغری بردی، ج 8، ص 122ـ124، 128ـ129).شکست ممالیک در نبرد با تیمورلنگ (جمادیالاولی 803) چندان سخت نبود و عقبنشینی در آغاز خیلی منظم انجام گرفت، اما بهمحض اینکه امیران از فرار سلطان فرج مطّلع شدند، بدون اجازه مرخصی، میدان را ترک کردند. هرکدام از آنان که به مصر میرسید یک یا دو مملوک بیشتر همراه نداشت (ابنتغری بردی، ج 12، ص 218، 230ـ 238).وضع سپاه مملوک در 836، پس از آنکه سلطان برسبای در فتح قلعه آمِد ناکام شد و با مدافع آن، قرایلُک، معاهده صلح منعقد کرد، لشکریان او، بیتأمل و بیآنکه منتظر دستور عقبنشینی شوند، به قلعه پشت کردند و شتابزده به سوی مصر گریختند. سلطان برسبای همراه چند تن از یاران وفادارش باقی ماند و در تمام شب در معرض خطر بود. به عقیده ابنتغریبردی (ج 15، ص 7ـ25) اگر قرایلُک جسارت و جرأت تعقیب این لشکرِ در حالِ عقبنشینی را داشت، خسارات سنگینی به آنها وارد میآورد.نبردهای داخلی نظامیان مملوک. دستکم تا دهههای اول حکومت چرکسی، ممالیک در جنگ با دشمن خارجی از غیرت و عزم و اراده در خور توجهی برخوردار بودند، اما جنگهای داخلی آنها، اغلب خشونت و شدت و تهاجم کمتری داشت و شمار تلفات اغلب اندک بود. نتیجه این جنگها پیشبینیشدنی نبود، زیرا گاه ممالیک یکباره و دسته جمعی از طرفی به طرف دیگر میپیوستند (برای نمونهرجوع کنید به مفضلبن ابیالفضائل،ج 14، ص 579، س5ـ ص580، س 3).حتی در نبردهای بین برقوق و حریفانش، که خیلی شدیدتر از کشمکشهای معمول ممالیک بود، و در نبردهایی که بعدها میان همین حریفان در گرفت، دستهای از ممالیک از این اردو به اردوی دیگر میرفتند (برای نمونه رجوع کنید به ابنفرات، ج 7، ص170)؛ ازاینرو، و نیز به اینسبب که رزمندگان هر دو جناح لباس شبیه به هم میپوشیدند، طرفداران یک حریف گاه ناچار بودند علائمی با خود داشته باشند.قلعه قاهره (قلعهالجبل) مرکز اکثر نزاعهای داخلی ممالیک بود و بهرغمِ داشتن استحکامات قوی، در محاصرههای طولانی تاب نداشت و دائماً در جنگها دست به دست میشد. گاه بهندرت محاصره این قلعه هفت روز طول میکشید (مقریزی، 1418، ج 3، ص 352؛ ابنایاس، ج 3، ص 455).نبرد بین ممالیک خسارتهای بسیاری به جمعیت شهری وارد میساخت، با این حال بسیاری از ساکنان قلعه به تماشای نبردها میرفتند و گاه بیش از ممالیکِ در حال جنگ صدمه میدیدند. گاه بهندرت هماوردانِ مملوک، اعراب بدوی مصری را برای کمک فرا میخواندند ولی وقتی در 902 ممالیک از بدویها کمک خواستند، مملوکان با مملوکان و بدویها با بدویها میجنگیدند. در 906 باز هم دستههای ممالیک قصد کمک گرفتن از اعراب را داشتند اما متقاعد شدند که این کار، سخیف و تحقیرآمیز است. بدویها نیز میل چندانی نداشتند مادامی که ممالیک علیه آنان اقدامی نکردهاند، برای کمک به آنان دست به اسلحه ببرند. حتی یکبار برقوق از اعراب بدوی خواست به کمک او بیایند، اما آنها عذرخواستند و اعلام کردند نمیتوانند با ممالیک بجنگند (ابنفرات، ج 9، جزء 1، ص 72).منابع: ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائعالدهور ، چاپ محمد مصطفی، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛[ ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنتغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، قاهره ? 1383ـ1392/ ? 1963ـ1972؛ ابنخلدون ] ؛ ابنشاهین، کتاب زبده کشفالممالک ، چاپ پلراوس، پاریس 1894، چاپ افست قاهره 1988؛ [ابنطولون، اعلامالوری بمن ولی نائباً من الاتراک بدمشق الشام الکبری ، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق 1404/1984؛ ابنعبدالظاهر، الروض الزاهر فی سیره الملکالظاهر، چاپ عبدالعزیز خویطر، ریاض 1396/1976]؛ ابنفرات، تاریخ ابنالفرات ، ج 7، چاپ قسطنطین زریق، بیروت 1942، ج 8 ، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت 1939، ج 9، جزء 1، چاپ قسطنطین زریق، بیروت 1936، ج 9، جزء 2، چاپ قسطنطین زریق و نجلا عزالدین، بیروت 1938؛[ ابنقاضی شهبه، تاریخ ابنقاضی شهبه، چاپ عدنان درویش، دمشق 1977ـ1994]؛ اسماعیلبن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفه للطباعه و النشر،[بیتا.]؛ بیبرس منصوری، زبدهالفکر، نسخه خطی موزه بریتانیا، ش 325 و 23. Add؛ ابوبکربن عبداللّه دواداری، کنزالدرر و جامعالغرر، ج 9، چاپ هانس روبرت رومر، قاهره 1960؛ قلقشندی؛ [لیوآری مایر، الملابس المملوکیه، ترجمه صالح شیتی، قاهره 1972]؛ مفضلبن ابیالفضائل، النهجالسدید؛ [احمدبن علی مقریزی، السلوک لمعرفه دولالملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997]؛ همو، کتابالمواعظ و الاعتبار بذکرالخطط و الا´ثار، المعروف بالخطط المقریزیه، بولاق 1270، چاپ افست قاهره [بیتا.]؛ موسیبن محمد یونینی، ذیل مرآهالزمان ، حیدرآباد، دکن 1374ـ1380/ 1954ـ1961؛David Ayalon, "The plague and its effects upon the Mamluk army", JRAS (1946); idem, "Studies on the structure of the Mamluk army", BSO [A ] S , XV, pt.2,3 (1953); idem, "The system of payment in Mamluk military society", JESHO , I (1958); [Reinhart Pieter Anne Dozy, Dictionnaire detaille des noms des vetements chez les Arabes , Amesterdam 1845, repr. Beirut n.d.]; Leo Ary Mayer, Mamluk costume ; W. Popper, Egypt and Syria under the Circassian sultans ; Quatremere, Sultan Mamloks ; Guillaume Rubruquis , The mission of friar William of Rubruck: his journey to the court of the Great Khan Mongke 1253-1255 , tr. Peter Jackson, London 1990.