تبریز، مکتب ، از مکاتب نگارگری ایران در شهر تبریز در دورة ایلخانان و جلایریان و ترکمانان قراقوینلو و آققوینلو و صفویان. مرکزیت سیاسی تبریز در این دورهها، جریان متمرکز و مستمر نگارگری و خلق مجموعهای از نگارهها را با تاریخهای متفاوت (از اوایل قرن هشتم تا قرن دهم) و ویژگیهای مختلف در این شهر در پی داشت که بهرغم تفاوتهای سبک هنری هر دوره عنوان مشترک آنها «مکتب تبریز» بود. نگارههای این دورهها بیشتر از آنکه با عنوان مکتب تبریز شناخته شده باشد، با عنوانهای سبک مغولی (بینیون و دیگران، ص107؛ حسن، ص86) و گاه سبک رشیدیه (اشرودر ، ص 45)، مکتب جلایریان (کونِل، ص 1838)، سبک درباری ترکمانان (رابینسون، ص53) و مکتب نخست صفوی برای تفکیک از مکتب اصفهان (حسن، ص110) شناخته شده است.نخستین مکتب نگارگری تبریز در زمان فرمانروایی ایلخانان (ح 654 ـ ح 750) در قرن هشتم در رَبع رشیدی * شکل گرفت. این دوره آغاز ورود عناصر چینی به حوزة نگارگری ایرانی به حساب میآید. به نظر محققان، نخستین و بهترین نگارههای منسوب به این مکتب متعلق به نسخهای از جامعالتواریخ رشیدالدین فضلاللّه به تاریخ 707ـ714 (محفوظ در کتابخانههای دانشگاه ادینبورو و انجمن سلطنتی آسیا ) است. در این نگارهها ــ که بهگمان برخی محققان (رجوع کنید به بینیون و دیگران، ص96؛ کنبی ، ص 31) حاصل کارگاههای تبریز در زمان حیات رشیدالدین (اوایل قرن هشتم) است ــ چهرهها و جامهها و جنگافزارها مغولی است و مناظر شباهت نزدیکی به آثار استادان دورههای سونگ و یوان چین دارد (کونل، ص1835)، هرچند اشکال ساده شده (استیلیزه) و تزیینی و ریزهکاریهای نقاشی ایرانی نیز در کنار عناصر چینی به چشم میخورد (دانشور، ص38). به نظر دلری (به نقل کونل، همانجا)، این نگارهها بهرغم داشتن عناصر نسبتاً غیربومی، کاملاً ایرانیاند.دومین نمونه از نخستین مکتب نگارگری تبریز، شاهنامه ای معروف به «شاهنامة دموت » است (اشرودر، ص12). بهرغم نظر بیشتر محققان، از جمله اشرودر (ص32)، این شاهنامه همان است که دوست محمد هروی، نقاش دربار شاهطهماسب اول (حک : 930ـ984)، نقاشیهای آن را از آثار نقاشی بهنام شمسالدین دانسته است (ص269). در این اثر صحنههای رزم قهرمانان ایرانی به تصویر درآمده است. هرچند عناصر چینی همچنان در این نگارهها دیده میشود، اما نوآوری در منظرهپردازی و نحوة ترکیب مناظر و نیز درآمیختن آن با روح ملی راه را برای رهایی از تأثیرات خارجی گشود. نوع نقوشی که در جزئیات معماری ساختمانها در این نگارهها دیده میشود، به نقوش گنبد سلطانیه * (بنا در دهة اول سدة هشتم) شباهت دارد (کونل، ص1837؛ بینیون و دیگران، ص96، 101ـ102). اگرچه در انتساب نگارههای این شاهنامه به مکتب تبریز سدة هشتم اتفاقنظر نسبی وجود دارد، لیکن در تعیین تاریخ دقیقتر آنها، اختلافنظر هست. دلری (به نقل کونل، ص1835) حدود 735 را مقرون به صحت دانسته، در حالی که اشرودر (ص17ـ24) با مقایسة جامههای نگارههای مختلف دورة ایلخانان نتیجه گرفته است که جامههای منقوش در این شاهنامه با جامههای اواخر سدة هشتم همسانی بیشتری دارد. با توجه به نوشتة دوست محمد هروی (همانجا)که شمسالدین در زمان سلطان اویس (حک : 757ـ 775) این هنر را آموخته است، نظر اشرودر مرجح است. همچنین اشرودر (ص33) براساس شیوة رایج در کتابخانهها و کارگاههای اسلامی، شاگردان شمسالدین را نیز در خلق این اثر سهیم دانسته است.بهطورکلی، در سنّت نگارگری دورة ایلخانان تأثیر نگارگری خاوردور در این موارد مشهود است: چهرهها، نحوة نمایش طبیعت مثلاً ترسیم تنة پیچیده و گرهدار درختان و صخرههای تیز و دشتهای بریده و ابرهای مواج، مراعات نسبتها، دقت در رسم گیاهان و اعضای بدن حیوانات، و تحرک و جنبش بیشتر در نمایش صحنهها به جای آرامش و سکون موجود در نقاشی سنّتی ایرانی (کونل، همانجا؛ حسن، ص86 ـ87؛ تجویدی، ص96ـ97). از سوی دیگر، استفاده از نقوش تزیینی هنر ایرانی مانند نقوش هندسی کاشیکاری، و اعتبار بخشیدن به معماری ایرانی به عنوان اصلیترین جانمایة کار و بازنمایی روح ملی، تقلید صرف از هنر چینی را نفی میکند. هنرمندان ایرانی در عین پذیرش عناصر تازه که به آثار آنان جلوهای نو و تحرکی بیشتر میبخشید، این عوامل را با شیوة سنّتی نگارگری ایرانی چنان آمیختند که بسختی میتوان این عناصر تازه را در میان تاروپود هنر سنّتی تمیز داد. در واقع، آمیختن این عناصر جدید به شیوهای کاملاً ایرانی انجام پذیرفت، به طوری که لطمهای به تداوم هنر نگارگری ایرانی وارد نکرد (تجویدی، ص99).مکتبِ تبریز در دورة ایلخانان، بیشتر با عنوان سبک مغولی و گاه سبک رشیدیه معرفی شده است (بینیون و دیگران، ص107؛ حسن، ص 86؛ اشرودر، ص 45).دومین مکتب نگارگری تبریز در دورة جلایریان شکل گرفت. آنان از 760 بر تبریز تسلط یافتند و در آنجا به حمایت از کتابآرایی پرداختند. سلطان غیاثالدین احمد بهادر جلایری (حک : 784ـ813)، آخرین سلطان جلایری که در نقاشی و تذهیب استاد بود، از حامیان نامآور نقاشی بود. نسخهای از عجایب المخلوقات قزوینی (محفوظ در کتابخانة ملی پاریس) که در 790 برای کتابخانة وی تهیه شد، از آثار مکتب تبریز به شمار میرود، زیرا بهخط نستعلیق کتابت شده و خط نستعلیق اندکی پیش از تاریخ کتابت این نسخه در تبریز پدید آمده بود (کونل، ص 1838؛ تجویدی، ص106). از دیگر دستاوردهای این مکتب در اواخر سدة هشتم نسخهای از جامعالتواریخ (محفوظ در کتابخانة ملی پاریس) است که شباهت بسیاری به نسخة عجایب المخلوقات مذکور دارد (کونل، ص1839).از ویژگیهای نگارگری دورة جلایریان اینهاست: تصاویر استوار ولی با ظرافت و لطافت کمتر، کاربرد فراوان رنگهای قرمز و نقرهای برای ایجاد سایه به شیوة پرداز (هاشور)، و به کارگیری عناصر چینی، مثل کوهها و ابرها (ابرنگاریِ «تای»)، به روشی کاملاً غیرچینی برای پر کردن فضای خالی یا قطع کردن صحنه یا نشان دادن فاصله (بینیون و دیگران، ص100ـ101). در نگارگری این دوره شواهدی حاکی از ارتباط مکتب تبریز در دورة جلایریان با مکتب شیراز در دورة مظفریان (ح 713ـ 795) وجود دارد که نمونة آن در نگارههای شاهنامة محفوظ در کتابخانة طوپقاپی/ توپقاپی استانبول که به تاریخ 722 در شیراز نوشته شده، مشهود است (رجوع کنید به کونل، ص 1841؛ کنبی، ص 38ـ 41). مکتب تبریز دورة جلایریان از آنجا که بر نگارگری سدة نهم (دورة تیموری) عمیقاً تأثیر نهاد و حلقة اتصال این مکتب با مکتبهای تیموری به حساب میآید، از اهمیت فراوانی برخوردار است (حسن، ص91). این مکتب بههمراه مکتب بغداد دورة جلایریان، بیشتر با عنوان مکتب جلایریان معرفی میشود (کونل، ص 1838).از 809 تا 872 که تبریز تحت سلطة ترکمانان قراقوینلو بود، سبک هنری دورة جلایریان کموبیش تداوم یافت، هرچند که نوآوری در هنرها و کتابآرایی مکتب شیراز و هرات در استادان تبریز هم بیتأثیر نبود، چنانکه در انتساب برخی نسخهها به مکتب شیراز یا هرات یا تبریز، به سبب شباهت بسیار آنها، تردیدهایی وجود دارد (رجوع کنید به کونل، ص1843ـ 1845؛ نیز رجوع کنید به شیراز * ، مکتب؛ هرات * ، مکتب). به نظر نمیرسد که نخستین امیران قراقوینلو از حامیان جدّی هنر بوده باشند. تنها نسخة مصور قابل ذکر از این دوره، مثنوی مهر و مشتری از عصار تبریزی (متوفی 779 یا 784 یا 792) به تاریخ 822، نسخهبرداری شده به قلم جعفر تبریزی در تبریز است. سبک نگارههای این اثر ترکیبی است و کار چندین نقاش است. در این نگارهها ویژگیهای اصلی نگارگری ترکمانان، یعنی پیکرهای عروسکگونة نسبتاً چاق با صورتهای گرد و پاهای باریک و منظرهپردازی خیالی، را میتوان دید (رابینسون، ص 28ـ29). چنین مینماید که فتوحات جهانشاه قراقوینلو (حک : 839 ـ 872) تعدادی از نقاشان هرات و شیراز را تحت حمایت ترکمانان درآورد، چنانکه در تعدادی از نسخ خطی سالهای میانی قرن نهم، رشد همزمان سبک هرات و تبریز و شیراز دیده میشود و اغلب، ویژگیهای هر سه سبک در یک نسخه جلوه یافته است (همانجا).پس از قراقوینلوها، آققوینلوها (حک : 871 ـ907) بر تبریز استیلا یافتند. از مهمترین نگارههای این دوره، نگارههای خمسة نظامی به تاریخ 886 (محفوظ در کتابخانة طوپقاپی، ش 762 H. ) است که با حمایت یعقوب بیگ، پسر اوزون حسن، پدید آمد. یازده نگارة این نسخه ــ که کار شیخی و درویش محمد، هر دو از نقاشان برجستة دربار یعقوببیگ، است ــ رنگآمیزی غنی و اجرای دقیق دارند و از ویژگیهای منظرهپردازی تخیلی و باشکوه مکتب تبریز در دورة یعقوب بیگ برخوردارند (رابینسون، ص 34ـ 35).هنگامی که شاه اسماعیل اول صفوی (حک : 906ـ930) تبریز را تصرف کرد، نسخة خمسة نظامی مورخ 886 به دست او افتاد و نقاشان دربار، از جمله سلطان محمد، یازده نگارة دیگر به آن افزودند. نگارههای جدید با مشخصة دستارهای دوازده تَرک صفوی از نگارههای پیشین قابل تشخیصاند (همانجا). از این نگارهها چنین برمیآید که سبک درباری ترکمانان در آغاز در دربار شاه اسماعیل مسلط بوده است (همان، ص51). از دیگر آثار متقدم مکتب صفوی شاهنامه ای معروف به «شاهنامة هوتن » است. تهیة این نسخه با 258 نگاره از حدود 928 تا 957 طول کشید. در 983، شاهطهماسب اول صفوی به مناسبت جلوس سلطان مراد سوم عثمانی این نسخه را برای او فرستاد. به نظر میرسد سلطان محمد در تصویرگری این نسخه همکاری داشته است (سوچک ، ص 197). در این نگارهها نیز سبک درباری ترکمانان در ترسیم چهرهها و پیکرها و صخرههای خیالانگیز با چهرههای بیشماری که از پشت صخرهها برآمده و حیوانات زیبا در زمینهای سبز همراه با مشخصههای سبک سلطان محمد، از جمله شوخ طبعی، دیده میشود (رابینسون، ص 52 ـ54؛ در بارة یکی از مهمترین نسخ مصور مکتب تبریز رجوع کنید به شاهطهماسبی * ، شاهنامه ).در شکلگیری مکتب نخست صفوی در تبریز، علاوه بر سبک سلطان محمد و سبک درباری ترکمانان، سبک کمالالدین بهزاد و پیروان او سهم دارند. با مهاجرت بهزاد و گروهی از هنرمندان از هرات به تبریز، فعالیتهایی آغاز شد که سبک تبریز دورة صفوی را به شیوهای متفاوت با گذشته تبدیل کرد، بویژه از 928 که شاه اسماعیل اول، بهزاد را به ریاست کتابخانه و کارگاه کتابآرایی خود انتخاب کرد (برای متن فرمان شاه اسماعیل رجوع کنید به ج 2، قزوینی، ص272ـ273). تسلط سبک هرات بر شیوة پیشینِ نگارگری تبریز آشکار است. در بارة شاگردانی که بهزاد از هرات با خود آورد، اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما با توجه به ویژگیهای نگارههای منسوب به مکتب تبریز پس از بهزاد، میتوان دریافت که آنان تحولی اساسی در محیط تازة خود ایجاد کردند (کونل، ص1872). این تحول، سبکی پدید آورد که چهرهنگاری به شیوة چینی را در نقاشیهای ایرانی منسوخ کرد و به چهرة افراد رنگ ایرانی داد و نقاشی را به طبیعت نزدیک ساخت و در آن آثار زندگی آفرید و توجه به روابط و عواطف شخصیتهای نقاشی شده اهمیت یافت (برومند، ص7؛ نیز رجوع کنید به بهزاد * ، کمالالدین).از نخستین شاگردان بهزاد، شیخزاده مصور خراسانی بود (عالی، ص 104) که نگارههای نسخهای از خمسة نظامی به تاریخ 931 (محفوظ در موزة هنری متروپولیتن) به او منسوب است (کونل، ص1872ـ1873). دیگر نقاش این مکتب میرنقاش، رئیس نگارخانة شاهطهماسب اول، بود (عالی، ص 105). میان نگارههای منسوب به میرنقاش و آثار شاه محمد، دیگر نقاش دورة صفوی، شباهتهای بسیاری وجود دارد (کونل، ص1877ـ 1878). ویژگی این دو نقاش، ترسیم جوانان طبقة اشراف به صورتی خوشایند و به شیوهای پر تکلف است (حسن، ص 118). از دیگر هنرمندان بنام این مکتب، خواجه عبدالعزیز استاد و نقاش شاهطهماسب (عالی، ص 105ـ106)، آقامیرک، شیخمحمد، میرمصور بدخشانی، میرسیدعلی تبریزی، میرزاعلی، مظفرعلی و دوستمحمد بودهاند.دو تن از نقاشان این مکتب صفوی، میرسیدعلی تبریزی و عبدالصمد مصور شیرازی، به دعوت همایون (حک : 913ـ963) پادشاه هند، به آن کشور مهاجرت کردند. این دو در پایهگذاری مکتب هندوایرانی و تداوم سبک نگارگری مکتب تبریز در هند سهم بسیاری داشتند (کونل، ص 1880ـ1881؛ راجرز، ص 31ـ 34؛ بهنام، ص 2).سلطان سلیم اول (حک : 918ـ926) پس از پیروزی در نبرد چالدران * در 920 و تصرف تبریز، عدهای از هنرمندان این شهر را به استانبول گسیل داشت (کونل، ص1882). همین امر زمینة نفوذ و گسترش مکتب تبریز در قلمرو عثمانی شد. بعدها نیز نقاشانی چون شاهقلی ــ که در دربار سلیمان قانونی (حک : 926ـ 974) اعتباری بایسته یافت ــ و ولیجانبن قاسم تبریزی شاگرد سیاوش گرجی (عالی، ص106)، باعث تداوم تأثیر مکتب تبریز در آنجا شدند.سرانجامِ مکتب تبریز را هنرمندی به نام استاد محمدی یا محمدی بیگ، پسر و شاگرد سلطان محمد، رقم زد. آثار او بشدت متأثر بهزاد و هنرمندان عصر طهماسب اول است. از ویژگیهای نگارههای او، چهرههای گرد و کوچک و روشن جوانان و قامت باریک و تا حدودی نحیف آنها و ترسیم مناظر روستایی و توجه به زندگی روزمره است. یکی از آثار مهم او، تک چهرهای از خویشتن (محفوظ در موزة هنرهای زیبای بوستون) است که نمودی واقعگرا دارد (کونل، ص1883؛ حسن، ص121).مهمترین مشخصات نگارگری مکتب تبریز در دورة نخست صفوی اینهاست: فضاسازی چندساحتی، رنگبندی موزون با رنگهای متنوع و درخشان، متمرکز نبودن ترکیببندی نگارهها بر شخصیت اصلی کتاب، نمایش همزمان رویدادهای اصلی و فرعی، توجه به واقعیت و برقراری ارتباط میان آدمها و اشیا و محیط، حضور پیکرهای آراسته به کلاه و دستار پیچیدة بلند دورة صفوی (پاکباز، ذیل مادّه).پس از انتقال پایتخت از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان، این دو شهر بترتیب وارث مکتب تبریز شدند (برای آگاهی از مسیر تداوم این سنّت نگارگری رجوع کنید به اصفهان، مکتب * ).منابع: اریک اشرودر (شرویدر)، «سرآمدان نقاشی ایران: احمدموسی و شمسالدین»، در دوازده رخ: یادنگاری دوازده نقاش نادره کار ایران ، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، تهران: مولی، 1377 ش؛ منوچهر برومند، «سیری در هنر نقاشی ایران، 4: مکتب تبریز در هنرستان صفوی»، رهآورد ، ش53 (بهار 1379)؛ عیسی بهنام، «آشنایی با چند نقاش ایرانی و هندی در اوایل قرن یازده هجری»، هنر و مردم ، دورة جدید، ش19 (اردیبهشت 1343)؛ لورنس بینیون، ج.و.س. ویلکینسون، و بازیل گری، سیر تاریخ نقاشی ایرانی ، ترجمة محمد ایرانمنش، تهران 1367ش؛ روئین پاکباز، دایرةالمعارف هنر: نقاشی، پیکرهسازی، گرافیک ، تهران 1378 ش؛ اکبر تجویدی، نقاشی ایرانی از کهنترین روزگار تا دوران صفویان ، تهران 1352ش؛ زکی محمدحسن، الفنون الایرانیة فیالعصر الاسلامی ، بیروت 1401/ 1981؛ سیمین دانشور، «هنر تصویر کتب خطی در ایران»، نقش و نگار ، ش2 (زمستان 1335)؛ دوستمحمد هروی، «دیباچة دوستمحمد هروی»، «دیباچة دوستمحمد گواشانی هروی»، در نجیب مایل هروی، کتابآرایی در تمدن اسلامی ، مشهد 1372ش؛ ب.و.رابینسون، هنر نگارگری ایران ، ترجمة یعقوب آژند، تهران 1376ش؛ پریسیلا سوچک (ساسک)، «سلطان محمد تبریزی: نقاش دربار صفوی»، در دوازده رخ ؛ مصطفیبن احمد عالی، مناقب هنروران ، ترجمه و تحشیة توفیق ه . سبحانی، تهران 1369ش؛ محمد قزوینی، بیست مقالة قزوینی ، چاپ ابراهیم پورداود و عباس اقبال: «دو سند تاریخی راجع ببهزاد»، تهران 1363 ش؛Sheila R. Canby, Persia painting , London 1997; Ernest Kدhnel, "History of miniature painting and drawing", in Arthur Upham Pole, ed., A survey of Persian art , V, Tehran 1977; J. M. Rogers, Mughal miniatures , London 1995.