تائیة ابنفارِض ،معروف به نظمالسلوک یا نظمالدُرّ ، قصیدهای عرفانی در احوال و مراتب سلوک، سرودة ابنفارِض * . تعداد ابیات قصیده را از 750 تا 779 بیت ذکر کردهاند (فاخوری، ص 518؛ فرّوخ، ج 3، ص 524؛ جامی، ص 541). این قصیده به تائیةالکبری نیز شهرت دارد تا از دیگر قصیدة تائیة ابنفارض، موسوم به تائیةالصغری (فاخوری، همانجا) ممتاز شود. گفتهاند که ابنفارض این قصیده را بر اثر جذبههایی که گاهگاه بهاو دست میداد، سرود و قصد داشت نام آن را «لَوایحالجَنان و رَوایحالجِنان» بگذارد، اما پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم را در خواب دید و بهاشارة آن حضرت، قصیده را «نظمالسلوک» نامید (جامی، همانجا).قصیدة تائیه در حقیقت معراجنامه یا شرح احوال شاعر است و نمونهای از احوال مشترک سالکان را در مراحل سلوک نشان میدهد (حلمی، ص 181). ابنفارض در این قصیده مراتب عشق و احوال خود را با یکی از مریدان حقیقی یا خیالی خود در میان میگذارد. برخی مطالب مهم این قصیده عبارت است از:1) دشواریهای راه وصال. ابنفارض از بیت اول تا هفتم این قصیده از جلوة حسن یار و نوشیدن شراب عشق سخن میگوید و بیان میکند که غلبة سکر و بسط حاصل از آن، طلب و شوق وصال محبوب را در او پدید آورده است. اما سلوک با محنتها و دشواریهای بسیار همراه است و درد فراق و سوز دل و مصائب سالک در قیاس با مصائب انبیایی چون ابراهیم، یعقوب و ایوب علیهمالسلام شدیدتر است (بیت13ـ15).2) فنا و اتحاد. پس از طی مراتب عشق، وصال محبوب و اتحاد با او فرا میرسد. در این مرتبه سالک که تمام تعلقات نفس را رها کرده درمییابد که محبوب، خود اوست یعنی بهمقام جمع و خلافت رسیده است و دیگر میان عاشق و معشوق فرقی باقی نمانده بهنحوی که شاعر تعبیر من اویم (اَنَاهِیَ) را بهکار میبرد (بیت 84 ـ 95، 149ـ150، 205ـ207،261، 275؛ قیصری، شرح بیت 150). در چنین حالی نماز و عبادت خود و دیگران جملگی متوجه خود اوست، زیرا وحدت و اتحاد حاصل شده است (ابنفارض، بیت 150ـ153، 261ـ262) و از آنجا که سالک در این حال، غیب ذات خود را یافته و فانی در حق و باقی در او شده است، پس از سُکر یعنی در مقام صَحْو بعد از محو و فرق بعد از جمع نیز خود را جز او نمیداند، هر چند برای رفع مطاعن از نو بهعبادت عادی محجوبان روی میآورد (بیت 211ـ212، 265ـ266؛ قیصری، شرح همان ابیات).ابنفارض در این قصیده (بیت 275ـ282) خود را از رأی حلول مبرا دانسته و از باب مثال داستان دِحیة کلبی را پیش میآورد که جبرئیل علیهالسلام بهصورت او بر پیامبراکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم ظاهر میشده نه آنکه در وی حلول کرده باشد (قیصری، شرح همان ابیات).پیداست که منظور ابنفارض از اتحاد، امتزاج یا حلول یا اتحادی نیست که از لوازم آن حلول است زیرا همة اینها مستلزم دویی و شرک است (قیصری، شرح بیت 275). برخی معتقدند که اتحاد نزد ابنفارض، فنای از خویشتن در حال سکر است، و او از این حیث با حلاّ ج * که به فنای در حال صحو قایل بوده، اختلاف دارد (کیلانی، ص 144ـ145،153). ماسینیون (ج 2، ص 303) معتقد است که ابنفارض در قول بهاتحاد، متأثر از حلاّ ج بوده است و ابنفارض در دو جای این قصیده سعی کرده است «أناالحق» حلاّ ج را تفسیر کند (بیت 275ـ277، 325). بهگفتة ماسینیون، برخی مفاهیم ابنفارض نظیر «ناسوت» (بیت 453) و «حج روحانی» (بیت 355ـ359) از تعابیر خاص حلاّ ج بوده است.3) حب مظاهر. در راه عشق چنان معرفتی حاصل میشود که سالک همه اشیا و موجودات را مظهر حق تعالی میبیند (ابنفارض، بیت 240ـ244،246ـ249). ابنفارض عشقهای زمینی، همچون عشق لیلی و مجنون، را نیز ناشی از عشق بهحسن و جمال الاهی میداند (بیت 246، 256).4) خوارق عادات. ابنفارض ضمن آنکه اعجاز همة انبیا و کرامات منسوب به خلفای راشدین و اولیا را بهپیامبر اسلام صلیاللّه علیه وآلهوسلم نسبت میدهد، خود را با روح پیامبر یکی میداند (بیت 587ـ623). وی توضیح میدهد که این کرامات و معجزات ناشی از رفع حجابها و قطع تعلقات و رجوع از کثرت بهوحدت است. در چنین حالی، در قوا و نیروهای جسمانی و معنوی آثار وحدت ظاهر میشود تا جایی که همة حواس میتوانند وظایف یکدیگر را انجام دهند و هر عمل غیرعادی برای او عادی میگردد (بیت 573 ـ589).5) روح. ابنفارض پیدایش همة موجودات را از فیض «روح» میداند (بیت 434ـ465). شارحان تائیه ، «روح» را با «حقیقت محمدیه» تطبیق دادهاند (قیصری، شرح ابیات 627ـ 628؛ فرغانی، ص 638ـ642). ابنفارض از تعبیر «حقیقت محمدیه» استفاده نکرده است، اما بهنظر میرسد که او نیز بهحدیثی منسوب به پیامبراکرم که در آن روح خود را اولین مخلوق خدا میشمارد نظر داشته است (قیصری، شرح ابیات628ـ629). وصف ابنفارض از «روح» با عقل اول در نظریة فیض و صدور نوافلاطونیان بیشباهت نیست.6) علم کشفی. ابنفارض همچون دیگر عرفا علم حقیقی را علمی میداند که پس از برداشتن حجابهای نفس از درون انسان میجوشد (بیت 666، 699ـ700)؛ علمی که اینگونه کشف میشود، ورای عقل و معلومات حصولی است (بیت 671).7) وصایت. ابنفارض ضمن تجلیل از مقام خلفای راشدین، حضرت علی علیهالسلام را وصی پیامبر صلیاللّهوعلیهوآلهو سلم و حلاّ ل مشکلات امت میخواند (بیت 623).برخی ابنفارض را، با استناد بهمطالب این قصیده، قایل به «اتحاد» و «حلول» دانستهاند و چون وی برای خداوند ضمیر مؤنث بهکار برده است (رجوع کنید به بیت 275)، او را کافر خواندهاند. از جملة این مخالفان ابنتیمیه * (متوفی 728)، ابنحجرِ عسقلانی * (متوفی 852) و صالحبن مهدیبن علی مَقبَلی (متوفی 1108) است (حلمی، ص 121؛ ابنحجر عسقلانی، ج 4، ص 317ـ 318). قاضی شمسالدین محمدبناحمد بساطی * نیز در شرحی که بر تائیه نوشته (حاجیخلیفه، ج 1، ستون 267) بهکفر ابنفارض تصریح کرده است. همچنین ابراهیمبن عمر بقاعی * ، مفسر و مورخ و ادیب شافعی قرن نهم، در کتاب تحذیرالعباد ببدعةالاتحاد ضمن رد تائیه آن را با فصوصالحکم ابنعربی مقایسه کرده و هر دو را متضمن قول بهوحدت وجود دانسته با این تفاوت که فصوصالحکم منثور است و تائیه منظوم (حاجیخلیفه، ج 1، ستون 267، 355). ذهبی (حوادث و وفیات631ـ640 ه .، ص 109ـ110) نیز ابنفارض را «شیخ اتحادی» خوانده و تائیة او را بهحلوایی تشبیه کرده که روغنش از سمّ افعی است. در مقابل، کسان دیگری چون جلالالدین سیوطی (متوفی 911)، ابنحجر هیتمی (متوفی 973) و عبدالوهاب شعرانی (متوفی 973) بهدفاع از او برخاستهاند (حلمی، ص130ـ132).ابنفارض در این قصیده، صنایع لفظی و معنوی بسیاری بهکار برده و ضمن آنها اشارات متعددی بهآیات قرآن، احادیث نبوی، سخنان صحابه، مشایخ صوفیه و اصطلاحات عرفانی کرده است. ازینرو در فهم معانی آن دشواریها و اختلافاتی هست که برخی بههمین سبب از شرح کردن آن خودداری کردهاند، از جمله بدرالدین حسنبنمحمد بورینی * و شیخ عبدالغنی نابلسی (متوفی 1143) که همة دیوان او را، جز تائیه ، شرح کردهاند (فرّوخ، ج 3، ص 522). با این حال، کمتر شعر عرفانی است که همچون تائیة ابنفارض شرح شده باشد. بسیاری از عرفا و بخصوص پیروان ابنعربی از این قصیده استقبال کرده و بر آن شروح بسیاری نوشتهاند. تا آنجا که میدانیم صدرالدین قونیوی نخستین عارفی است که بهاین قصیده توجه کرده و بهشرح معانی آن پرداخته است. گفتهاند که ابنعربی خود نیز برای شرح این قصیده از ابنفارض اجازه خواسته ولی ابنفارض پاسخ داده که فتوحات مکیّة * ابنعربی شرح تائیه است (مقّری، ج 2، ص 166). این روایت جای تردید دارد، زیرا ملاقات ابنفارض با ابنعربی مستبعد مینماید (زکیمبارک، ج 1، ص 82، پانویس1). بعلاوه، دلیل متقنی برای اینکه ابنعربی آثار ابنفارض را خوانده باشد، وجود ندارد.تائیه غالباً از دیدگاه ابنعربی و بر اساس وحدت وجود شرح شده است، اما همة ابیات قصیده را نمیتوان با اصول و مبانی وحدت وجود منطبق دانست (کیلانی، ص 144ـ 145؛ نیکلسون، 1374ش، ص 49ـ50). برخی از شروح تائیه عبارت است از:1) مَشارقُالدَراری الزّهْر فی کشف حقایق نظمالدُرّ ، شرحی فارسی از سعیدالدین فرغانی * (متوفی 699 تا 700) که مجموعه تقریرات دروس صدرالدین قونیوی بر این قصیده است (مقدمة آشتیانی، ص پنج، مقدمة صدرالدین قونیوی، ص 5 ـ6). این شرح مقبول صدرالدین واقع شد و مطلبی در بارة آن نوشت که فرغانی آن را در مقدمة شرح خود آورده است. فرغانی بهتشویق صدرالدین همین شرح را با نام منتهیالمدارک بهعربی برگرداند (بروکلمان، ج 5، ص 71؛ فرغانی، مقدمة صدرالدین قونیوی، ص 6؛ جامی، ص 558). این دو شرح جنبة ادبی و عرفانی دارد و بارها بهچاپ رسیده است (بروکلمان، همانجا). فرغانی در شرح خود (ص 109) این قصیده را در بیان منازل عشق، محبت، مقامات توحید و معرفت میشمرد و میگوید که چون واضع میزان همة مراتب مَلَکی و انسانی حقیقت محمدیه است، قصیدة تائیه شرح سیر و سلوک تا رسیدن بهحقیقت محمدیه است. وی فهم قصیده را منوط بر چهار اصل کرده است: ذکر صفات الاهی و اعتبار علم، شهود، نور، وجود و مبدئیّت و اوَّلیّت؛ صدور و تعیّن عالم ارواح و ظهور و تحقق عالم مثال؛ دانستن ترتیب عالم اجسام و مراتب آن و چگونگی آفرینش آدم؛ شرح نشآت انسان، اطوار و احوال او از ابتدا تا رسیدن بهنهایت کمال ممکن (فرغانی، ص 13).2) کشفالوجوه الغُرّ لمعانی نظمالدرّ ، بهعربی منسوب بهکمالالدین ملاعبدالرزاق کاشانی * (متوفی730). همائی (عزالدین کاشانی، مقدمه، ص 17) احتمال داده است که این شرح از عزالدین محمود کاشانی * (متوفی 735) باشد، زیرا آنچه جامی (ص 482) در بارة شرح عزالدین کاشانی بر تائیه نوشته با کشفالوجوه تطبیق میکند. این شرح شامل مقدمهای است که در آن بسیاری از اصطلاحات صوفیه توضیح داده شده است. این اثر بهنام عبدالرزاق کاشانی در 1319 در تهران بهچاپ رسیده است (مشار، ج 3، ستون840).3) شرح عفیفالدین سلیمانبن علی تلمسانی * (حاجیخلیفه، ج 1، ستون 266).4) شرح شرفالدین داوود قیصری * (متوفی 751) بهعربی. این شرح همراه با شرح جامی بر تائیه در 1376ش در تهران چاپ شده است.5 و 6) دو شرح از صائنالدین علی ترکة اصفهانی * یکی بهفارسی و دیگری بهعربی (ترکة اصفهانی، مقدمة دیباجی، ص پنجاهوپنج ـ پنجاهوشش).7) کشفالضُرّ فی نظمالدرّ ، تألیف بابارکنالدین شیرازی * (حاجیخلیفه، همانجا؛ بغدادی، ج 2، ستون361).8) ترجمة منظوم عبدالرحمان جامی. این ترجمه را صادق خورشا در 1376 ش تصحیح و چاپ کرده است. در آن از دو شرح فارسی و عربی سعیدالدین فرغانی استفاده شده است.9) مددالفائض و کشفالعارض از علیبن عطیه حَموی معروف به عُلوان (متوفی 936؛ حاجیخلیفه، همانجا؛ بروکلمان، ج 5، ص 72).10) مقاصد العلیة فی شرح تائیة الفارضیة از اسماعیل اَنْقَروی * (متوفی 1042) بهترکی که در 1025 نوشته است (حاجیخلیفه، همانجا؛ بغدادی، ج 2، ستون532؛ کوشپینار، ص 36).11) شرح محمدامین بن محمود بخاری مشهور به امیر پادشاه (متوفی ح 972) همراه با معانی الفاظ لغوی و اصطلاحات صوفیه (حلمی، ص 96).12) شرح محمدبن عبدالرئوف مناوی * (متوفی 1031؛ حاجیخلیفه، همانجا).علاوه بر این شروح، بروکلمان (ج 5، ص 71) شرحی منسوب به ابنعربی را معرفی کرده است. همچنین شرحی بهمیر سیدعلی همدانی نسبت داده شده است (آقابزرگ طهرانی، ج 14، ص 3). میرسید علی همدانی شرحی بر خمریة میمیة ابنفارض دارد، اما در آثار او ذکری از شرح تائیه نیامده است (رجوع کنید به ریاض، ص 91ـ215). شروح دیگری نیز بر تائیه نوشته شده که مؤلفان آنها ناشناختهاند (رجوع کنید به مالح، ج 2، ص 113ـ114).برخی نیز قصایدی بهتقلید از تائیه سرودهاند، از جمله مؤیدالدین جُندی * (متوفی650) و ابراهیمبَرْدعیتبریزی (متوفی 940؛ جامی، ص 557؛ ابنیوسف شیرازی، ص 594 ـ 595) و ابنعامر بصری، صوفی قرن هشتم که کتاب ذاتالانوار خود را بر وزن تائیه و با همان قافیه سروده است (رجوع کنید به تائیة ابنعامر * ).قصیدة تائیه تاکنون بهچند زبان ترجمه شده است، از جمله ترجمة هامر ـ پورگشتال بهآلمانی (وین 1854)، ترجمة اینیاتسیو دی ماتئو بهایتالیایی (رم 1917؛ زیدان، ج 2، جزء3، ص 17)، و رینولد نیکلسون بهانگلیسی (1921).منابع: آقابزرگ طهرانی؛ ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان ، حیدرآباد دکن 1329ـ1331، چاپ افست بیروت 1390/1971؛ ابنفارض، تائیّة عبدالرّحمان جامی: ترجمة تائیّة ابنفارض، چاپ صادق خورشا، تهران 1376ش؛ کارل بروکلمان، تاریخالادبالعربی ، ج 5، نقلهالیالعربیة رمضانعبدالتواب، قاهره1975؛ اسماعیل بغدادی، ایضاح المکنون ، ج 2، در حاجیخلیفه، ج 4؛ علیبنمحمد ترکة اصفهانی، کتاب المناهج فی المنطق ، چاپ ابراهیم دیباجی، تهران1376ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحات الانس ، چاپ محمود عابدی، تهران1370ش؛ حاجیخلیفه؛ محمدمصطفی حلمی، ابنفارض و الحب الالهی ، قاهره 1971؛ محمدبناحمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ عمرعبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات631ـ640ه .، بیروت 1418/1998؛ محمد ریاض، احوال و آثار و اشعار میرسیّدعلی همدانی، با شش رساله از وی ، اسلامآباد 1370ش؛ محمدزکی مبارک، التّصوّف الاسلامی فی الادب و الاخلاق ، مصر 1357/ 1938؛ جرجیزیدان، تاریخ آداب اللغة العربیة ، بیروت1983؛ محمودبن علی عزالدینکاشانی، مصباحالهدایة و مفتاحالکفایة ، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1367ش؛ حنا فاخوری، تاریخادبیات زبان عربی ، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران1362ش؛ سعیدالدینبناحمد فرغانی، مشارق الدّراری: شرح تائیّة ابنفارض ، چاپ جلالالدین آشتیانی، تهران1357ش؛ عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربی ، ج 3، بیروت 1989؛ داودبنمحمود قیصری، شرح محمود قیصری بر تائیّة ابنفارض ، در ابنفارض؛ قمر کیلانی، فی التّصوّف الاسلامی: مفهومه و تطوّره و أعلامه ، بیروت 1962؛ محمدریاض مالح، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریة التصوّف ، ج 2، دمشق 1398/1978؛ خانبابا مشار، مؤلّفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران 1340ـ 1344ش؛ احمدبنمحمد مقَّری، نفحالطّیب ، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/ 1968؛ رینولد الین نیکلسون، تصوّف اسلامی و رابطة انسان و خدا ، ترجمة محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1374ش؛Bala ªl Kou ípinar, Ismail Ank ¤aravi on the illuminative philosophy , Kualalumpur 1996; Louis Massignon, The passion of A l-Halla ¦j : mystic and martyr of Islam, translated from the French with a biographical foreword by Herbert Mason, Princeton, N.J. 1982; Reynold Alleyne Nicholson, Studies in Islamic mysticism , Cambridge 1980.