تات ، اصطلاحی که ترکان قدیم به بیگانگانِ مقیم سرزمینهای خود اطلاق میکردهاند. قدیمترین سندی که در آن واژة تات به کار رفته، سنگنوشتههای اورخون مغولستان است که از قرن دوم برجای مانده است. تات در این سنگنوشتهها ظاهراً به معنای «اَتْباع» و «رعایا» به کار رفته است ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «تات.1» و «اورخون»). در دیوان لغاتالترک ، که در قرن پنجم تألیف شده، تات به شکل تَت نیز ضبط شده و به معنای ایرانی، فارسی، فارسیزبان آریایینژاد و کافر اویغوری آمده است (کاشغری، ذیل «تات»، «تَتْ»، نیز رجوع کنید به ذیل «اُس»، «سُملِم تَتْ»). چون اصطلاح «تَژِک» (تاجیک) در عصر ایلکخانیان (قراخانیان؛ همان، ذیل «تَژِک») و احتمالاً پیش از آن (بهار، ج 3، ص 50) به ایرانیان اطلاق میشده، میتوان پنداشت که لفظ تات علاوه بر اینکه به ایرانیان و مردم یکجانشین گفته میشده (بارتولد، 1358 ش، ص 320)، عنوانی بوده که پیش از ایلک خانیان بر عناصر خارجی سرزمینهای ترکان (احتمالاً خارجیان یکجانشین ترکستان، بعضی قبایل متمدن ترک، اقوام مغلوب و ساکنان نواحی تحت تصرف ترکان) اطلاق میگردیده است ( د. فارسی ، ذیل واژه؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، ذیل «تات.1»). تات ، فرودست، پست و رعیت نیز معنی شده است (رجوع کنید به «تاتار * »). این اصطلاح بعدها تحول معنایی پیدا کرده است؛ با اینهمه، ظاهراً تات در همة دورهها بتدریج به مردم ایران اختصاص یافته است. بنابر منابع موجود، تحول معنایی تات از قرن نهم و دهم تا چهاردهم به این ترتیب بوده است: تازیک (رجوع کنید به فیضی سرهندی، ذیل واژه)، رعایای ایرانی و گریزان از جنگ (دلاواله، ص 50)، تاجیک یا مردم بومی ایران (کمپفر ، ص 880؛ سانسون ، ص 550)، فرقة تاجیک (استرآبادی، ذیل واژه)، ساکنانِ مزارع و روستاها و شهرهای ایران (ژوبر ، ص 193)، کشاورزان و ایرانیان یکجانشین (اوبن ، ص 34، پانویس)، جماعتی از رعایا که ساکن شهر نیستند، خدمتگزار، مردم بیکاره و عاطل (قدری، ذیل واژه، به نقل از اللغات النوائـیّه و الاستشهادات الجغتائیه )، سادهدل و عوامالناس (همانجا)، دنبالهروان از یک رهبر ( د. اسلام ، همانجا، به نقل از اللغات النوائـیّه ) و شخص دانشمند و اهل کتاب (دهخدا، ذیل واژه).ناحیة طاطایلیِ شبه جزیرة کریمه و شهر معروف آن، سُغداق، پیش از قرن هشتم مسکن قومی ایرانیزبان بود که ظاهراً اعقاب آلانهای مهاجر بودند. اینان در میان خود به لهجة مخصوصی تکلم میکردند و حاکم آنان طاطآغاسی نام داشت. این قوم در نیمة قرن یازدهم، پانزده هزار جنگجو داشت (رجوع کنید به هیئت، ص 83؛ اولیا چلبی، ج 7، ص 617، 656ـ657). تاتارهای کریمه نیز مسیحیان یونانی را که در سلطنت کاترین دوم (1762ـ1796) و در فاصلة 1189ـ1192/ 1775ـ 1778 به ناحیة ماریوپول (ژدانوف امروزی) واقع در کنار دریای آزوف مهاجرت کرده بودند، تات مینامیدند ( د. اسلام ، همانجا). ترکان عثمانی، جنگجویان غیرعرب و غیرترک خود را تات میخواندند. امرای بخارا در قرن سیزدهم، اهالی خوارزم و خاندان حاکم خیوه را با وجود نسب ترکی آنان، از سر دشمنی و برای تحقیر، تات میگفتند (هدایت، 1356 ش، ص 53؛ نیز رجوع کنید به سپهر، ج 3، ص 360). ترکمنهای آسیای مرکزی نیز عنوان تات را برای کشاورزان اسکان یافته، از جمله ساکنان خیوه، به کار میبردهاند (بارتولد، 1376ش، ص 107). تنها قرینهای که میتواند از اطلاق نام تات بر مردم یا سرزمینی معیّن حکایت کند، گزارش جووانی ) پیانو کارپینی ( ، فرستادة پاپ اینوکنتیوس چهارم به دربار گیوکخان مغول در 642ـ 645، دربارة متصرفات مغولان است که نام تات را پس از نام ایران آورده است (ص 76). با اینحال، ریشة واژة تات هنوز معلوم نشده است (بارتولد، 1358ش، همانجا) و این احتمال که از نام تخار و شکل چینی شدة آن، تاشی (محیط طباطبائی، ص 348) گرفته شده باشد، از لحاظ علمی دقیق نیست.اصطلاح تات در ادبیات مکتوب و بیشتر از آن در ادبیات شفاهی ترکی، فراوان به کار رفته است (رجوع کنید به دده قورقود کیتابی ، ص40؛ قدری، همانجا). با اینکه استعمال این واژه در میان ترکان ساکن ایران رواج داشت (سومر، ص 9) و همسایگان فارسیزبان و یکجانشین آنان نیز با آن آشنا بودند، انعکاس آن در ادبیات فارسی بسیار اندک است. ظاهراً مولوی (رجوع کنید به ج3، ص65؛ دهخدا، همانجا) نخستین شاعر ایرانی است که تات (به معنای ایرانی) را به کار برده است. به نوشتة بارتولد (1358ش، همانجا)، ایرانیانِ محلیِ ترکستان هرگز خود را تات نمیخواندهاند. ظاهراً ایرانیان به سبب حساسیت نسبت به معنای تحقیرآمیز واژة تات ، آن را بندرت به کار میبردهاند و ترجیح میدادهاند که در برابر ترکان، برای معرفی خود و دیگر فارسیزبانان واژة تازیک یا تاجیک را به کار ببرند که به گمان آنان حامل فضیلتهای اجتماعی آنان نسبت به ترکان بود (رجوع کنید به نصیری، ص 4ـ6).آنچه در صد سال اخیر سبب توجه پژوهشگران ایرانی به واژة تات شده، وجود یکدسته گویشهای قدیمی ایرانی در نواحی مختلف نیمة غربی و شمالی ایران است که ترکان ایران و بومیان و فارسیزبانان همان نواحی به تأسی از ترکان، آنها را تاتی نامیدهاند (رجوع کنید به ادامة مقاله).نخستین اشارات به زبان و مردم تات در ادبیات فارسی، متعلق به نیمة قرن سیزدهم است. در 1257 عباسقلی باکیخانوف در کتاب گلستان ارم برای نخستین بار به «زبان تات ...که یکی از اصطلاحات فرس قدیم است» و مناطق تاتنشین داغستان و شیروان و آذربایجان ــ که بنابر عقیدة رایج در آن زمان، اصلشان از فارس بود ــ اشاره کرده است (ص 18ـ 19). پس از او رضاقلیخان هدایت (متوفی 1288)، در ذکر وقایع 1247 تا 1248، از اتفاقنظر «ترک و تاتِ» فارس بر ضد خاندان دیوانسالار نوری سخن گفته است (1339 ش، ج 10، ص 73). سالها بعد هنگامی که کسروی در حدود 1320ش به تألیف رسالة آذری، یا، زبان باستان آذربایگان پرداخت، گزارشهایی به دست او رسید که حاوی اطلاعات مفیدی دربارة تاتها و زبان تاتی در نواحی آذربایجان بود (رجوع کنید به کسروی، ص 357ـ366).مردمی که امروزه تات نامیده میشوند، در نواری منقطع از کوهستان قفقاز تا کوههای خراسان پراکندهاند. شمار تاتهای قفقاز در قرن سیزدهم و پیش از آن بسیار بیشتر از امروز بود. به نوشتة باکیخانوف، در ناحیة بزرگ باکو بجز شش روستای ترکمننشین، بقیه به زبان تاتی سخن میگفتند (ص 19). تاتهای قفقاز از سه گروه مسلمان و یهودی و مسیحی تشکیل شدهاند. تاتهای مسلمان در طبرسران، دربندِ داغستان، قُبّه و شَماخی و شبهجزیرة آبشوران در جمهوری آذربایجان ساکناند. تاتهای یهودی ــ که خود را یهودیهای کوهستانی مینامند ــ در باکو، قبّه و شماخی آذربایجان، دربند و ماخاچ قلعه و بویناک/ بویناقِ داغستان و گروزنی چِچِنِستان سکونت دارند. در جمهوری آذربایجان تا چند سال پیش، چند روستای تاتزبان مسیحی وجود داشت که در سرشماریها، اهالی آنها جزو ارامنه به شمار میآمدند. از جمعیت تاتهای قفقاز آمار دقیقی در دست نیست، اما طبق آخرین سرشماریها، تاتهای مسلمان حدود پانزده هزار تن و تاتهای یهودی بیش از 000 ، 26 تن بودهاند. این آمار در سالهای اخیر کاملاً دگرگون شده است. از سابقة حضور تاتها در قفقاز اطلاع دقیقی در دست نیست؛ بنابر عقیدهای رایج، آنان خود را از اعقاب ایرانیانی میپندارند که در دورة ساسانیان به سرحدّات شمالی ایران فرستاده شده بودهاند (اورانسکی ، ص 315ـ317، 331؛ آکینر، ص 292ـ296؛ برجیان، ص 222، 227؛ نیز رجوع کنید به حمزهتوف، ص 245).در ایران پراکندگی تاتها دامنة بیشتری دارد. تا قرن گذشته، مردمی که در سرزمینهای میان مانقوطای سراب و نیرِ اردبیل سکونت داشتند، مخلوطی از تاتها و شاهسَوَنها بودند و طول مسیر رودخانههای بالِقلو و قرهسو تا رودخانة ارس نیز در دست تاتها بود. اینان در همان زمان مدتها بود که زبان خود را فراموش کرده بودند و به ترکی سخن میگفتند (اوبن، ص 134). درة شاهرودِ خلخال، بزرگترین محل تجمع تاتها در آذربایجان و اردبیل است. حدود چهل روستا در این دره و یکی دو ناحیة دیگر خلخال، تاتنشین است (ناصر دفتر روائی، ص 284، 291ـ292؛ بازن، ج 2، ص 83؛ دانشنامة ایران و اسلام ، ج 1، ص 64). در نیمة قرن سیزدهم، مردم یکجانشین رحمتآباد و اهالی رودبارْ زیتون به زبانهای تاتی و گیلکی سخن میگفتند (میرزا ابراهیم، ص 183، 189). در قزوین نیز انبوهی از تاتها سکونت دارند. در 1276 به دستور علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، وزیر علوم و صنایع و تجارت، لغات رایج در میان تاتهای بلوک رامَند و دیگر روستاهای تاتنشین جنوب قزوین جمعآوری گردید و کتابی تألیف شد با عنوان رسالة لغات فرس قدیم: رساله در لغات اهل قزوین (رجوع کنید به ستوده، 1334ش، ص 22ـ23). اعتمادالسلطنه، طایفة تاتزبان جیرسابات (از طوایف بلوک زهرا و دشتابی) را از قبایل قدیم ایران و مردمی پهلویزبان معرفی کرده است. شمسالعلما محمدمهدی عبدالربآبادی، از مؤلفان نامة دانشوران ، از این طایفه بود (ص 226). امروزه از جنوبغربی تا جنوبشرقی قزوین، گروههای بزرگی از مردم بخشهای رامند شمالی، رامند جنوبی، بخشی از بوئینزهرا، دودانگه، افشاری، دشتابی و اشتهارد، تات نامیده میشوند (آلاحمد، ص 18؛ ستوده، 1334ش، ص 24ـ 27؛ بازن، ج 2، ص 85؛ دانشنامة ایران و اسلام ، همانجا).امروزه گروهی از کشاورزان بومی دماوند، تات نامیده میشوند (اورکاد، ص 132). حضور تاتها در مازندران و استرآباد نیز سابقهای طولانی دارد؛ از قرن دهم به بعد، تاتها یکی از گروههای جمعیتی ولایت استرآباد بودهاند. سلطانعلی تات در صَفر 1005، استشهادنامة رعایا و مالکان قریه چوپلانیِ استرآباد را دربارة «حقابة» آن روستا تأیید کرده بود (ستوده، 1349 ش، ج 7، ص 222ـ223). در دورة نهضت مشروطه، زبان تاتی در ولایت استرآباد رایج بود و گروههایی از تاتها در بلوک سَدَن رُستاقِ استرآباد و شهر اشرف (بهشهر امروزی) سکونت داشتند (رابینو، ص 106، 115). تاتها در شمالغربی خراسان نیز حضور دارند. جلگة رَشْتقاق جَرْگلان، از بخشهای شهرستان بجنورد، تاتنشین است (ستوده، 1349 ش، ج 5، ص 512) و اهالی بعضی از روستاهای دهستان گیفان بجنورد، تات نامیده میشوند.منابع: شیرین آکینر، اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، ترجمة علی خزاعیفر، مشهد 1366ش؛ جلال آلاحمد، تاتنشینهای بلوک زهرا ، تهران 1353ش؛ محمدمهدیبن محمدنصیر استرآبادی، سنگلاخ: فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری ، چاپ روشن خیاوی، تهران 1374ش؛ محمدحسنبن علیاعتمادالسلطنه، المآثر والا´ثار ، در چهل سال تاریخ ایران ، چاپ ایرج افشار، ج 1، تهران 1363ش؛ اوژن اوبن، ایران امروز، 1907ـ1906: سفرنامه و بررسیهای سفیر فرانسه در ایران ، ترجمه و حواشی و توضیحات از علیاصغر سعیدی، تهران 1362ش؛ یوسیف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمة فقهاللغة ایرانی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358ش؛ برنار اورکاد، «کوچ و اقتصاد شبانی در دامنههای جنوبی البرز»، در ایلات و عشایر ، تهران: آگاه، 1362 ش؛ اولیا چلبی؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی ، ترجمة غفار حسینی، تهران 1376ش؛ همو، گزیدة مقالات تحقیقی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358ش؛ عباسقلی آقا باکیخانوف، گلستان ارم ، چاپ عبدالکریم علیزاده و دیگران، باکو 1970؛ حبیب برجیان، «ترکیب قومی قفقاز»، ایران شناخت ( فصلنامة انجمن ایرانشناسان کشورهای مشترکالمنافع و قفقاز )، ش10 (پاییز 1377)؛ محمدتقی بهار، سبکشناسی ، تهران 1355ـ1356ش؛ رسول حمزهتوف، داغستان من ، ترجمة حبیب فروغیان، مسکو 1986؛ دانشنامة ایران و اسلام ، زیر نظر احسان یارشاطر، تهران 1354ـ1370ش، ذیل «آذری» (از احسان یارشاطر)؛ د. فارسی؛ دده قورقود کیتابی ، بازنگاری و تحقیق حسین محمدخانی (گونئیلی)، تهران 1378ش؛ دهخدا؛ پیترو دلاواله، سفرنامة پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران ، ترجمة شعاعالدین شفا، تهران 1348ش؛ یاسنتلویی رابینو، مازندران و استرآباد ، ترجمة غلامعلی وحید مازندرانی، تهران 1365ش؛ پیر امده امیلین پروب ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ایران ، ترجمة علیقلی اعتمادمقدم، تهران 1347ش؛ مارتین سانسون، سفرنامة سانسون ، ترجمة تقی تفضلی، تهران 1346ش؛ محمدتقی سپهر، ناسخالتواریخ: سلاطین قاجاریه ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران 1344ـ1345ش؛ منوچهر ستوده، از آستارا تا استارباد ، تهران 1349ش ـ ؛ همو، «مقدمه بر رسالة لغات اهالی رامند»، فرهنگ ایران زمین ، ج 3 (1334ش)؛ فاروق سومر، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعة دولت صفوی ، ترجمة احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران 1371ش؛ اللّهداد فیضیسرهندی، مدارالافاضل ، ج 1، چاپ محمدباقر، لاهور 1337ش؛ حسین کاظم قدری، تورک لغتی ، ج 2، استانبول 1928؛ جووانی د پیانو کارپینی، سفرنامة پلان کارپن، نخستین سفیر واتیکان در دربار مغول در سال 1245 میلادی ، ترجمة ولیاللّه شادان، تهران 1363ش؛ محمودبن حسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران 1375ش؛ احمد کسروی، کاروند کسروی ، چاپ یحیی ذکاء، تهران 1352ش؛ انگلبرت کمپفر، سفرنامة کمپفر ، ترجمة کیکاووس جهانداری، تهران 1360ش؛ محمد محیط طباطبائی، «دربارة لفظ تاجیک و تات»، آینده ، سال12، ش 7ـ 8 (مهر و آبان 1365)؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر ، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛ میرزا ابراهیم، سفرنامة استرآباد و مازندران و گیلان و... ، چاپ مسعود گلزاری، تهران 1355ش؛ ابراهیم ناصر دفتر روائی، خاطرات و اسناد ناصر دفتر روائی: انقلاب مشروطیت ـ نهضت جنگل، دورة ناامنی خلخال ، به کوشش ایرج افشار و بهزاد رزاقی، تهران 1363ش؛ علینقی نصیری، القاب و مواجب دورة سلاطین صفویه ، چاپ یوسف رحیملو، مشهد 1372ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، سفارتنامة خوارزم ، چاپ علی حصوری، تهران 1356ش؛ همو، ملحقات تاریخ روضةالصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضةالصفا ، ج 8 ـ10، تهران 1339ش؛ جواد هیئت، سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی ، تهران 1366 ش؛Marcel Bazin, Le Ta ªlech:une rإgion ethnique au nord de l'Iran , Paris 1980; EI 2 , s.vv. "Ork ¢h ¢on" (by C. E. Bosworth), " Tat.1: Historical development of the term" (by C.E. Bosworth).گویشهای تاتی ، از گویشهای مرکزی ایران که به دستة شمال غربی زبانهای ایرانی (شاخهای از زبانهای هند و اروپایی) تعلق دارند. گویش تاتی که از یک سو با سمنانی و از سوی دیگر با تالشی پیوند دارد، از گویشهای قومی زبانهای ایرانی در ناحیههایی است که معمولاً زبان بومی آنها ترکی است. گایگر گویش تاتی را زیرگروه لهجههای خطة خزر میداند (اورانسکی ، ص 317).برخی از محققان حدس میزنند که ایرانیزبانان تاتی در دورة ساسانیان، برای نگهبانی از مرزهای شمالغربی پادشاهی ساسانی، به قفقاز گسیل شده باشند (همان، ص 316). تاتی بهدلیل مجاورت با مناطق ترکزبان، و در برخی نواحی با گویش تالشی و گیلکی، در معرض تهدید و نابودی است. بسیاری از تاتزبانان به ترکی نیز صحبت میکنند، و تعدادی نیز در همسایگی گیلان، به گیلکی و تالشی هم سخن میگویند. با اینهمه، تمام روستاهایی که در 1330 ش، در فرهنگ جغرافیایی ایران ، تاتزبان معرفی شدهاند، در ش نیز تاتزبان بودهاند (بازن، ج 2، ص 438).گویش تاتی بهطور کامل بررسی نشده است. نواحی مهمی که این گویش در آنها رایج است به این قرار است: 1) جنوبغربی قزوین، از تاکستان تا اِشتهارد؛ 2) خوئین در شصت کیلومتری جنوبغربی زنجان و تعدادی روستاهای کوچک در اطراف خوئین؛ 3) خلخال و طارم؛ 4) هرزند و دیزمار؛ 5) شرق و شمال شرقی قزوین در کوهپایة رودبار و الموت (یارشاطر، ص 17ـ 18) و افزون بر این، در نقاطی از قفقاز در جمهوری آذربایجان و داغستان و در میان برخی از یهودیان کوهستانی که خود را داغ ـ جَفود مینامند (اورانسکی، ص 315). تاتزبانان قفقاز در سالهای اخیر تحقیقات زیادی دربارة زبان خود انجام دادهاند. ایشان مانند بیشتر تاتزبانان ایرانی به ترکی نیز صحبت میکنند (همان، ص 316). تاتی قفقاز به زبان فارسی امروز بسیار نزدیک و به گروه جنوبغربی زبانهای ایرانی منتسب است و در نتیجه با دیگر گونههای تاتی تفاوت کلی دارد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل "Tat" ).یارشاطر در ) دستور لهجههای تاتی جنوبی ( گویش تاتی را به دو دستة کلی شمالی و جنوبی تقسیم میکند. علاوه بر این تقسیمبندی، از آنجا که تاتی هر منطقه با تاتی منطقة مجاورش نیز تفاوتهایی دارد، در معرفی گونة گویش بهتر است که هر منطقه را بههمراه گونة آن آورد. مهمترین این گویشها چنیناند: تاتی کَرینگان، تاتی گلینقیه ، تاتی هرزندی (هرزنی) از دستة تاتی شمالی؛ و تاتی بلوکزهرا، سگزآباد، ابراهیمآباد، اشتهارد و تاکستان از دستة تاتی جنوبی.تاتی کرینگان. کرینگان از روستاهای دیزمار شرقی، از توابع شهرستان اهر، است که در شمال تبریز قرار دارد. این گونة تاتی، گویش روستاهای اوشتَبین، چایکندی، ارزین، نیستان و چند آبادی دیگر است که همگی دارای ویژگیهای گویشی مشترکاند. در این گونه، تفاوت جنس ملاحظه نشده است؛ مضافالیه و صفت ــ چنانکه در گویشهای کرانة خزر دیده میشود ــ پیش از مضاف و اسم میآید؛ اسم در حالت فاعلی و انواع حالات غیر فاعلی بهکار میرود؛ مصدر دارای نشانة -an,-yan,-iyan و -en است، مانند eni-yan §c «چیدن»؛ rd-an ªvenda «ایستادن»؛ گذشتة نقلی و بعید به یک شکل میآیند و تنها به قرینه تشخیص داده میشوند (رجوع کنید به ذکاء، 1332 ش).تاتی گلینقیه. گلینقیه روستایی از بخش زنوز از شهرستان مرند واقع در پانزده فرسخی تبریز است. این گویش دارای بسیاری از ویژگیهای گونة گویش کرینگان است، اما در نشانة جمع و ضمایر فاعلی با آن تفاوتهایی دارد. در این دوگونه، میان صرف لازم و متعدی افعال تفاوت دیده میشود. در تاتیِ گلینقیه، نوعی گذشتة استمراری، به عنوان زمان مرکّب، هست که امروزه در غرب مازندران، در گونة گویش تنکابن و رامسر و اطراف آن، و در گیلکی میبینیم؛ مثل nde berin ªma ªman a «من میآمدم.»نشانة مصدر در این گونة گویشی -a و -e است که با علامت مصدر در تاتی کرینگان تفاوت دارد؛ re ªma ªa «آمدن»؛ warta «دویدن» که شبیه اسم مفعول است (رجوع کنید به همو، 1336ش).تاتی هرزندی/ هرزنی. هرزند نام دهی میان علمدار و مرند نزدیک گلینقیه است که گویش آن به گونة گویش تاتی گلینقیه بسیار نزدیک است. تاتی بلوکزهرا، سگزآباد و ابراهیمآباد. در این گونه، نشانة جمع -un است؛ حرف اضافه پس از اسم در سگزآباد u §c و در ابراهیمآباد xu است که زیاد به کار میرود. این حرف اضافه پس از اسم در مازندرانی شرقی e §J و در مازندرانی غربی ªa §J است. نشانة مفعولی §-es است که پس از اسم میآید. مضافالیه و صفت پیش از مضاف و اسم میآیند. تفاوت جنس در اسم و فعل در سوم شخص مفرد برخی از افعال، بویژه در زمان حال استمراری و گذشتة ساده، ملاحظه میشود. اسم در حالت فاعلی و انواع حالات غیرفاعلی به کار میرود.تاتی اشتهاردی. مذکر و مؤنث حقیقی و مجازی و بن دارد. در صفت، ضمیر، رابطه، حرف ربط و افعال، تفاوت جنس آشکار است. تکیه در تمایز جنس نقش مهمی دارد. در اسم مذکر تکیه همیشه در هجای آخر و در اسمهای مؤنث بدون استثنا در هجای پیش از آخر است؛ مانند mardب «مرد»؛ zإna «زن» (نخعی، ص 316). زنان بیشتر واژهها را بهصورت مؤنث و مردان به صورت مذکر بهکار میبرند. در ضمایر تنها در سومشخص مفرد ضمیر مؤنث باقی مانده است: uہ §J «او (مؤنث)»؛ i §J «او (مذکر)» (همان، ص 321).در ضمایر مبهم، حروف ربط و واژههای پرسشی، و در فعلها، بیشتر در گذشتة ساده در صیغههای سومشخص مفرد غایب، تفاوت جنس ملاحظه میشود، تنها فعل «بودن» استثنا است که بیشتر صیغههای مؤنث هنوز در آن صرف میشود. در نحو، مؤنث بودن اسم در انتخاب صفات، روابط و افعال مونث اثر میگذارد. در گویش آشتیانی نیز تفاوت جنس ملاحظه میشود.تاکستانی (تاتی تاکستان). تاکستان نام منطقهای از بخش ضیاءآباد شهرستان قزوین است که تا 1317 ش به سیادُهُن/ سیادَهَن معروف بود. این گویش گونهای از گویش تاتی جنوبی است که به سبب شمار زیاد گویشوران، گاهی گویشی مستقل دانسته میشود.مشخصات عمومی تاتی جنوبی، تفاوت جنس در مورد اسم، ضمایر، افعال، استفادة زیاد از پسواژه یا حرف اضافه پساز اسم و تفاوت صرف در افعال لازم ومتعدی در زمان گذشتة ساده و داشتن حالت متمم است.منابع: یوسیف میخائیلوویچ اورانسکی، مقدمة فقهاللغه ایرانی ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1358 ش؛ مارسل بازن، طالش: منطقهای قومی در شمال ایران ، ترجمة مظفرامین فرشچیان، مشهد 1367 ش؛ یحیی ذکاء، گویش کرینگان ، تهران 1332 ش؛ همو، گویش گلینقیه یا هرزندی ، در فرهنگ ایران زمین ، ج 5 (1336 ش)؛ حسین نخعی، «مذکر و مونث در گویش اشتهارد و سایر گویشهای تاتی مرکزی ایران»، در مجموعه خطابههای نخستین کنگرة تحقیقات ایرانی ، ج 1، بهکوشش مظفر بختیار، تهران 1350 ش؛EI 2 , s.v. "Tat. 2: Language" (by ـva Jeremiؤs); Ehsan Yarshater, A grammer of Southern Tati dialects , The Hague 1969;برای مقایسة گویش تاتی با دیگر گویشها رجوع کنید بهEI, s.v."Persia. II: Language and dialects" (by H.W. Bailey)