بَکریّه(1) ، فرقهای کلامی که پیرو بَکر، خواهرزادة ابوعُبَیده عبدالواحدبن زید * بصری (متوفی پس از150) بودند. اشعری (ص 286ـ287) و بغدادی (ص 212ـ213) عقاید بکریه را ـ که عقاید خاص کلامی است ـ در کنار عقاید نجاریّه، جَهمیّه و ضِراریّه بهطور مستقل آوردهاند. نویسندگان کتب ملل و نحل، به سبب ناآگاهی از نام پدر وقوم بکر، او را به واسطة داییش، عبدالواحدبن زید که ازصوفیان و اهل حدیث و صاحب عقاید خاص کلامی بوده، معرفی کردهاند. تاریخ وفات عبدالواحدبن زید با تاریخ وفات ابوبشر عبدالواحدبن زیاد بصری (متوفی 177) خلط شده است (ذهبی، ج 7، ص 180؛ ابنحجر عسقلانی، ج 2، ص 60ـ 61، ج 4، ص 80، ج 9، ص 7).به عقیدة بکر، مرتکب گناه کبیره، «منافق» است، و اگر اهل نماز هم باشد، در صورت اصرار بر آن گناه، همواره در آتش دوزخ خواهد بود، اما در عین حال مؤمن و مسلمان است. او حضرت علی علیهالسلام و طلحه و زبیر را به سبب گناه جنگیدن با یکدیگر، کافر و مشرک میدانست، اما بنابر حدیثی که خداوند مسلمانان حاضر در جنگ بدر را، بهرغم هرکاری که انجام دهند، بخشیده است معتقد بود که خداوند از گناهان ایشان در گذشته است. بکر اصرار بر گناه صغیره را بهمنزلة گناه کبیره میدانست و برای مرتکب قتل، توبه و بازگشتی قائل نبود (اشعری، ص 286-287؛ بغدادی، ص 213). او در انکار تولّد * و نیز اعتقاد بهرؤیت خداوند در آخرت با اشاعره همعقیده بود، و در اینکه توانایی و قدرت انسان پیش از فعل، و نه همراه آن، است با معتزله موافق بود. بکر معتقد بود که خداوند در هر مکانی هست. بهعقیدة او «اخلاص» کسی که خداوند بر قلبش «مُهر» زده، بیفایده است، اما او باز مأمور بهاخلاص است، و این مهر که میان او و اخلاص، و نیز میان او و «ایمان» حائل شده، عقوبت و کیفر اوست (بغدادی، ص 212-213؛ اشعری، ص 286ـ287). بکر، مانند نظّام * ، معتقد بود که انسان فقط روح است، نه مجموعهای از «روح و جسد». او دربارة حیوانات نیز بر همین عقیده بود، زیرا جایز نمیدانست که خداوند در جماد، حیات و قدرت و علم حادث کند. قاضی عبدالجباربناحمد (1382، ج 11، ص 339ـ344) بتفصیل، به ردّ این قول نظام پرداخته است. احتمالاً این اعتقاد با مسئلة معاد، و بحث لذت و الم * (آلام) از نظر او، مربوط است. بکر دربارة آلام بر این اعتقاد بود که خداوند به هنگام ضرب و جرح یا قطع عضو درد را میآفریند. پس ممکن است که ضرب و جرح یا قطع عضو صورت بگیرد، اما دردی نباشد، یعنی خداوند ایجاد درد نکند. او در این امر با اشاعره موافق است. احتمالاً بنابر همین اعتقاد بوده که بکر انسان را «روح» تنها دانسته است، زیرا به اعتقاد او «جسد» از آلام متأثر نمیشود، و این خداوند است که به ارادة خود گاهی درد را در موضعی از بدن میآفریند یا نمیآفریند (اشعری، ص 287؛ بغدادی، ص 212). گذشته از این، به گفتة قاضی عبدالجبار، بعضی معتقدند که آلام و به عبارت دیگر ایجاد درد و رنج از خداوند قبیح است، مگر در حق کسی که در نتیجة گناه یا اخلال در واجبات مستحق آن باشد؛ در این صورت، ایجاد درد مستحسن و پسندیده است. اما دربارة رنج کودکان و حیوانات که مرتکب گناه نمیشوند، در میان اینان دو قول پدید آمد : بنابه قولی، این کودکان و حیوانات نخست در قالبی (جسدی) دیگر بودهاند، چون در آن قالب به خدا عصیان کردهاند، خداوند ایشان را به این قالب (کودک یا حیوان) منتقل ساخته است تا با این دردها و رنجها آنان را کیفر دهد. صاحبان این قول معتقد به تناسخاند و انسان را فقط روح میدانند، نه «مجموع حیّ و حسّاس» (مرکب از روح و جسم). صاحبان قول دیگر، منکر محسوسات شدند و گفتند که کودکان و حیوانات این دردها را حس نمیکنند (قاضی عبدالجباربن احمد، 1382، ج 13، ص 226، 382ـ386؛ همو، 1408، ص 483، 485؛ ابنحزم، ج 3، ص 157) و با وجود گریه و شیون، خداوند در ایشان لذت ایجاد میکند (بغدادی، ص 213)؛ ایشان بکریّهاند. به این ترتیب، از نظر قاضی عبدالجباربناحمد، بکریه منکر ضروریات و مشاهدات و معلوماتِ بدیهی شدهاند، و ازینرو برای بحث با ایشان راهی باقی نمانده است (1408، ص488).منابع: ابنحجر عسقلانی، لسان المیزان ، بیروت 1390/ 1971؛ ابنحزم، الفصل فیالملل والاهواء والنّحل ، چاپ محمدابراهیم نصر و عبدالرحمان عمیرة، بیروت 1405/1985؛ علیبناسماعیل اشعری، مقالات الاسلامییّن و اختلافالمصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/ 1980؛ عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق ، محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت ] بیتا. [ ؛ محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلامالنّبلاء ، ج7، چاپ شعیب ارنؤوط و علی ابوزید، بیروت 1402/1982؛ قاضی عبدالجباربناحمد، شرح الاصول الخمسه ، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره 1408/ 1988؛ همو، المغنی فی ابواب التوحید و العدل ، چاپ ابوالعلاء عفیفی، قاهره 1382/ 1962.