بَک رجوع کنید به بیگ و بیگمNNNبُکاء ، (گریه) حالتی نشاندهندة حزن، خوف، خضوع و ندامت انسان که در قرآن، روایات و سلوک عرفانی بر آن تأکید شده است. در قرآن (برای مثال اسراء:109؛ مریم:58) و بخصوص در احادیث، گریستن به هنگام عبادات توصیه شده است. گویند که حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم برخی اوقات در نماز به آوای بلند میگریست. چنین سیرهای از خلفای نخستین، ابوبکر و عمر، نیز روایت شده است.انگیزة اصلی گریه، ترس از خدا («خَشیَةاللّه») و از روزجزا و عدم یقین از حکم الهی و عذاب جهنم ذکر شدهاست. گریه اغلب بر گناهان است و بر برخی ناتوانیهای خصی و بر سالهای تباه شدة گذشته، یا بر ایام گذشتة بازگشتناپذیر زندگی این جهان، که دار امتحان است. انگیزة گریه ممکن است ترحم بر دیگران باشد؛ بر گمراهان در دین ا بر مردگان که از اصلاح سرنوشت خود ناتواناند. گاه اشتیاق جنّت یا لقای حق و مانند آن موجب گریه است. بَکّائان غلب در گریه به عفو و رحمت الهی امیدوار بودند و حمایت خداوند در روز رستخیز و نجات از آتش دوزخ و بخشایش گناهان خود و دیگران و نیز ورود به بهشت و کسب ثوابرا از او میطلبیدند (در اینباره به برخی احادیث نیز میتوان استناد کرد). به سان گدایان که با گریستن امکان موفقیت بیشتری مییابند (هادنک ، ص 109)، این سائلان معنوی نیز با گریه امید برانگیختنِ رحمت حق را داشتند تا شاید بدین وسیله پارهای از عذاب اخروی خود را در این جهان متحمل شوند. به نوشتة ابونعیم اصفهانی در حلیةالاولیاء (ج 7، ص 149) «در میانة بهشت و دوزخ بیابانی است گسترده که آن را جز بکّائان در ننوردند».ابوالدرداء، سه دلیل برای گریة خود میآورد: ترس از سرنوشتی که پس از مرگ در انتظار ماست؛ محال بودن هر گونه کوشش از آن پس برای رستگاری خود؛ ناآگاهی از فرمان الهی در روز حساب (جاحظ، البیان ، ج 3، ص 151؛ و به روایتی دیگر از ابنقُتیبه در عیونالاخبار ، ج2، ص 359). یزیدبن مَیسَره برای گریه عموماً هفت دلیل میشمرد: «فَرَح، حزن، فَزَع، وَجَع، ریاء، شکر از خدا و خشیت ازو» (ابونعیم، ج 5، ص 235). ابوسعید خَرّاز هجده دلیل ذکر میکند که همة آنها فرع سه نوع از گریه است: «منالله»، «الیالله» و «علیالله» (سَرّاج طوسی، ص 229).نماز (از جمله نمازهای فریضه)، تفکر دربارة خداوند، تلاوت قرآن، و روایت حدیث، خطبه و داستانهای اخلاقی، سخنان پارسایانه و مراقبات، همه فرصتی است برای گریستن. در منابع میخوانیم که مسلمانان متقی شب را تا بامداد، در خلوت به گریه و تأمل در آیه یا آیاتی از قرآن، که دربارة عذاب گناهکاران است، میگذرانند. و کسانی به هنگام دعا و توسل، غالباً در خانة کعبه، در آویخته به کسوة کعبه، یا در برابر حجرالاسود، و نیز در قبرستانها و مشاهد میگریند. قاریان قرآن و راویان حدیث و واعظان و گویندگان قصههای دینی در حین کار خود میگریند، و غالباً شنوندگان را نیز به گریه وامیدارند. گویند یکی از قُصّاص پیش از سخنش به مستمعان میگفت: «اَعیرونی دُموعَکم» (اشکتان را به من عاریت دهید؛ ابونعیم، ج 5، ص 112). حتی مجلس («مَحضَر»)های خاصی بر پا میشد که در آن حاضران میگریستند و پس از آن غذا میخوردند (همان، ج 2، ص 347).گاه دو تن مسلمان پارسا به گفتگو در مباحث دینی میپرداختند و در آن اشکها میریختند. گویند محمدبن سُوقه و ضِراربن مُرَّه یکدیگر را هر جمعه میدیدند و با هم به گریه مینشستند (همان، ج 5، ص 4، 91). بَدیل و شَمیت و کَهمَس، به مناسبتی گرد آمدند و گفتند: «بیایید امروز بر آب خنک بگرییم (که فردای قیامت بدان دسترس نیست)» (همان، ج6، ص 213). ذکر زاری طولانی بَکّائی ] به نام عونبن عبدالله [ (که با عبارت «ویحی! بایّ شیءٍ لم اعص ربّی» آغاز میشود) در حلیةالاولیاء (ج 4، ص 255ـ260) آمده است. شرح زاریِ کوتاهتر مردی را که از بنیاسرائیل پنداشتهاند در عیونالاخبار (ج 2، ص 284) و بحث سه تن از بکّائان را در حلیةالاولیاء (ج 10، ص 163) میتوان یافت.توانایی بر گریستن فضیلتی خاص شمرده میشد و نشانهای از شوق دینی و تفضّل الهی بود: «نه هر طالب تواند اشکریزی» انصاری، ص 51). ابوبکر وقتی چند یمنی را دید که هنگام تلاوت قرآن میگریستند، گفت: «ما نیز این چنین بودیم، لی اینک دلهایمان سخت شده است» (جاحظ، البیان ، ج 3، ص 151). عامربن عبدقیس مأیوسانه دست بر چشم برد و فریاد زد «دریغا چشمانی خشک و از کار افتاده که هرگز نماشکی نمییابد» (همو، البخلاء ، ص 6). و ابوسلیمان دارانی معتقد ود که ناتوانی بر گریستن نشانة رها کردن خداست بنده ا (سُلمی، ص 81). یوسفبن حسین رازی، از آنجا که دیگر ه هنگام تلاوت قرآن نمیگریست، به مردم ری حق میداد که و را زندیق بخوانند (ابونعیم، ج 10، ص 240). و نیز ازثابت بُنانی نقل شده است: در چشمی که نگرید خیری نیست (همان، ج 2، ص 323). در روایت است که حضرت رسول صلیاللهعلیهو آلهوسلم در دعا از خداوند میخواست که و را چشمانی گریان عطا کند تا با ریزش اشک قلب صافی گردد («اللهم ارزقنی عینین هطّالتَینِ تشفیانِ القلب بذرف الدمع من خشیتک»، ابونعیم، ج 2، ص 196ـ197؛ ونسینک ، 1917، ص 89). و به همین مناسبت، حدیث «تَباکی» نزد همگان حدیث صحیحی به شمار آمده است: «بگریید، وگرنه به گریستن تظاهر کنید» (ابکوا فان لم تبکوا فَتباکوا). سابقة حدیث تباکی احتمالاً به قول اسحاق نینوایی (ص 235) باز میگردد که گفت: «اگر در دلت اندوهی نیست لااقل چهرهات را با غبار غم بپوشان.»ابونعیم اصفهانی نام بسیاری از زهّادِ گریان و یا کسانی را که مردم را به گریه توصیه کردهاند آورده است. با اینهمه کسانی که لقب «بَکّاء» داشتهاند یا فقط بدان صفت شهرت داشتهاند اندک بودهاند؛ از جمله: یحیی البَکّاء (از بصره؛ ابونعیم، ج2، ص 347)؛ ابوسعید احمدبن محمد البکّاء (همان، ج 7، ص 385)؛ هِشامبن حَسّان (ونسینک، 1917، ص 85 به بعد) و ابراهیم البَکّاء (سلمی، ص 87). کسانی چون صالح مُرّی، غالب جَهضَمی، کَهمَس و محمدبن واسع نیز به گریه شهرت داشتهاند.بر خلاف آنچه نیکلسون ( ) د. دین و اخلاق ( ، ج 2، ص 100)، ونسینک (1917،ص 86)، ماسینیون (ص 167)، لامنس (ص 152)، پِلاّ (ص 94) و دُزی (ذیل واژه) گمان کردهاند، بکّائان «طبقة» خاصی تشکیل نمیدادهاند و «بکّاء» بیشتر لقبی عام برای کسانی بوده که به کثرت میگریستهاند، و گاهی نیز به عنوان لقب به فردی داده میشده است. از این حیث، اصطلاح «بکّاء» تا حدی به اصطلاح حَمّاد شبیه است که در حلیةالاولیاء (ج 5، ص 69) برای کسی به کار رفته که در شادی و غم، همه وقت، حمد خدای میگزارد. ازینروست که ذکر «بکّائون» در میان قدمای بنیاسرائیل هم آمده است (ابنقتیبه، ج 2، ص 284؛ ابونعیم، ج 5، ص 164). محمدبن واسع که خود از کبار بکّائان بود، لقب «بکّاء» را بر خود خوش نمیداشت (ابونعیم، ج 2، ص 347).در میان زاهدان چهار ایراد بر گریستن وارد شده است: نخست آنکه گریه عملی اختیاری نیست؛ دوم اینکه گریه میتواند بار غم را بکاهد و خاطر را آرام بخشد و به همین لحاظ مردود است. دربارة سفیانبن عُیَیْنه گفتهاند که او با بالاگرفتن سر، اشک را در چشمانش باز میداشت و با این عمل، به گفتة خود، زمانی بیشتر اندوه را در درون نگاه میداشت (همان، ج 9، ص 327)؛ سوم اینکه گریه امری خارجی است، و بنابراین میتواند ناشی از تظاهر و تزویر باشد. برای مثال گریة دروغین برادران یوسف (یوسف:16). و همچنین به حدیثی استشهاد شده است که «مؤمن با قلب میگرید و منافق با سر». چون گریستن تظاهری خارجی است، در هیچیک از کتب اساسی تصوف فصلی بدان اختصاص نیافته است، ولی در ابواب «حزن» و «خشوع» و مانند آن ذکر گریه استطراداً آمده است. فصل بیست و هفتم کتاب مختارنامة عطار («در صفت گریستن») موردی خاص است که ضرورتاً به بحث ما مربوط نیست؛ چهارم اینکه بسیاری از صوفیان متأخر بر آن بودند که خود را مغلوبِ احساسات کردن تا به حد گریستن، نشانة ضعف است.به گریة صوفیان در سماع و در زیارت مشاهد اولیا و گریستن حاجیان در مشاهدة مکه و وقوف در عرفه و روضة نبوی، و به گریة شیعیان بر امامانشان و در مشاهد آنان، و گریة توّابین و خوارج و دیگران نیز باید اشاره کرد. گریة بکّائان یکی از آشکارترین پیوندهای زهد اسلامی و مسیحی است. «گریه دوستی » مسیحیت اولیه از طریق راهبان قبطی و سریانی (شنوده، افرایم، یوحنایِ اِفسوسی، اسحاق نینوایی و دیگران) مستقیماً به بکّائان مسلمان میپیوندد؛ و این مثالی از تطور دو شاخة معروف است که از تنة مسیحیت اولیه جدا میشود: شاخهای در جهان مسیحیت غربی (اگوستین ، کاسین و دیگران)، و شاخهای در شرق. جریان شرقی خود به سه شاخه منقسم میشود: یکی نمایندة استمرار مسیحیت شرقی است از طریق توما مَرجاوی تا ابنعبری و دیگران؛ دیگری شعبة یهودی است (ونسینک، 1927)؛ سومین، سنت گریه است در میان زهّاد مسلمان. در خاتمه باید یادآور شد: «بکّائون»ی که ابنهِشام (ج 2، ص 895 به بعد) ذکر کرده است، غیر از بکّائان این مقاله است.منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنجوزی، صفةالصفوة ؛ ابن قتیبه، عیونالاخبار ، قاهره 1928، ج 2، ص 261 به بعد؛ ابنهشام، سیرة رسول الله ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1859ـ1860؛ احمدبنعبدالله ابونعیم، حلیةالاولیاء ، قاهره 1932؛ عبداللهبنمحمد انصاری، رسائل ، تهران 1319 ش؛ عمروبن بحر جاحظ، البخلاء ، چاپ حاجری، قاهره 1971؛ همو، البیان والتبیین ، چاپ عبدالسلام هارون، ج3، ص 149 به بعد؛ عبداللهبنعلی سراج طوسی، اللمع فیالتصوف ، چاپ نیکلسون؛ محمدبنحسین سلمی، طبقات الصوفیة ، قاهره 1953؛ خلیلبنایبک صفدی، تشنیف السمع فی انسکاب الدمع، قاهره 1321/1903، ص 34؛J. Balogh "Dasz ، Gebetweinen'", Archiv fدr Religionswissenschaft, 27 (1929), 365 ff., 29 (1931), 201 ff.; idem, "Unbeachtetes in Augustins Konfessionen", Didaskaleion, IV (1926), 10 ff.) Imber lacrimarum); R. Dozy, Supplإment aux dictionaires arabes, Leiden 1881, svv. "Bakka ", "Rik ¤ k ¤ a"; Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh 1980-1981, s.v. "Asceticism (Muslim)"(by R. A. Nicholson); Karl Hadank, Die Mundarten von Khunsa r , etc., CIX; W. Heffening, "Die griechische Ephraem-Paraenesis gegen das Lachen in arabischer Uebersetzung", Oriens Christianus, XI (1936), 54 ff.; Isaac of Nineveh, Mystic treatises, tr. A. J. Wensinck, (Verhandelingen der Koninklijke Akademie van Wetenschappen te Amsterdam, Letterkunde, N. R. 23, no. I, 1923); H. Lammens, L'Islam, Croyances et Institutions, 2nd ed., Beirut 1941, 152-155; L. Massignon, Essai sur les origines du lexique technique de la mystique musulmane, 2nd ed., 1954, 166-167; F. Meier, in Oriens, IX (1956), 323; K. Meuli, Das Weinen als Sitte; J. H. Palache, "Ueber das Weinen in der jدdischen Religion", ZDMG, 70 (1916), 251 ff.; Ch. Pellat, Le milieu basrien et al formation de G § a h ¤ iz ; H. Ritter, "Studien zur islamischen Frخmmigkeit I", Der Islam , 21 (1933); Eduard Sachau, Der erste Chalife Abu Bekr , initzungsberichte der preussischen Akademic der Wissenschaften zu Berlin, 1913, I, 21 ff.; A. J. Wensinck, Concordance et Indices de la tradition musulmane, s.v. "Baka "; idem, Handbook of the early Muhammadan tradition, Leiden 1927, s. v. "weeping"; idem, Some Semitics rites of mourning and religion, (Verhandelingen der Koninklijke Akademie vanWetenschappen te Amsterdam, Letterkunde, N. R. 18, no. I, 1917); G. Zappert,"Ueber den Ausdruck des geistigen Schmerzes im Mittelalter", Denkschr. d. Ak. Wien, v (1854), 73 ff.تکمله. واژة بُکاء در قرآن نیامده است، اما کلمات همریشه با آن هفتبار به کار رفتهاند (دُخان: 29؛ نجم: 43، 60؛ یوسف: 16؛ اسراء،: 109؛ توبه: 82؛ مریم: 58)؛ از این میان دو آیة (اسراء: 109؛ مریم: 58) در وصف هدایتیافتگانی است که به هنگام تلاوت آیات الهی برآنان، خاشعانه میگریند. در قرآن دوبار (توبه: 92؛ مائده: 83) نیز لبریز شدن چشم از اشک (تَفیض مِن الدَّمْع) به کار رفته که یک مورد آن (مائده: 83) در وصف و تمجید برخی کشیشان و راهبان مسیحی، به هنگام شنیدن آیات قرآنی، است. همچنین واژههای تضرع، حزن و کلمات همریشه با آنها مکرر در قرآن بهکار رفته است. از نظر قرآن، گریستن از خوف خداوند و با تضرع به درگاه او روی آوردن امری پسندیده است. گریستن در موقع تلاوت قرآن نیز مستحب دانسته شده و در روایات توصیه شده است. از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که قرآن را با گریه تلاوت کنید، و اگر به گریه نمیافتید حال گریه به خود بگیرید (غزالی، ج 1، ص 368؛ فیض کاشانی، ص225).در کتب اخلاقی و عرفانی، با استناد به قرآن و روایات، حالات حزن، تضرع و بکاء نیکو شمرده شدهاند. ابنفهد حلی (ص167) گریه را نشانة رقت قلب دانسته که خود نشانة اخلاصی است که در پرتو آن اجابت حاصل میشود. وی (ص168) حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نقل میکند که در آن خداوند دوستار قلب حزین دانسته شده است. همچنین در روایتی از پیامبر و امام صادق علیهماالسلام چشمی که از خشیت خداوند بگرید، در زمرة چشمانی شمرده شده است که در قیامت گریان نخواهند بود (همان، ص169ـ170؛ فتّال نیشابوری، ص493). در حدیث دیگری پیامبر اکرم گریه بر گناه را باعث ایمنی از دوزخ دانسته است (فتال نیشابوری، ص495). با اینهمه، گریستن برای امور دنیوی نه تنها توصیه نشده بلکه در مواردی منع شده و در حدیثی که ابنحنبل (ج5، ص235) از پیامبر نقل کرده، شیطانی دانسته شده است. غزالی (ج6، ص 183) در حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، از گریة اهل دوزخ در قیامت خبر میدهد.گریستن برمصائب اهلبیت پیامبر و ائمه علیهمالسلام، بویژه امام حسین علیهالسلام، در میان شیعیان از اهمیت بسیار برخوردار است و با تاریخ تشیّع و فرهنگ شیعی پیوندی ناگسستنی دارد. طبرسی (ص 363، به نقل از عیونالاخبار ) از امام رضا علیهالسلام آورده است که آنکه مصائب ما را ذکر کند و بگرید یا بگریاند، چشم او در روزی که چشمها گریاناند نخواهد گریست. جعفربنمحمد قولویه در کتاب معتبر کامل الزیارات ، احادیث بسیاری دربارة گریه بر امام حسین علیهالسلام و فضیلت آن نقل کرده است؛ از جمله در روایتی از امام صادق علیهالسلام، چشمی که برحسین علیهالسلام بگرید، محبوب خداوند دانسته شده؛ و در روایتی دیگر از امام حسین علیهالسلام، گریستن به یاد آن حضرت باعث ایمنی از آتش دوزخ شمرده شده است (ص 168، 207).در روایات شیعی، براساس حدیثی از امام صادق علیهالسلام، از پنجنفر با عنوان بکّائون (گریهکنندگان، بسیار گریهکنندگان) سخن رفته است: حضرت آدم علیهالسلام که در اندوه دوری از بهشت بسیار میگریست؛ یعقوب علیهالسلام که در فراق یوسف آنچنان گریست تا چشمانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد ( رجوع کنید به یوسف: 84)؛ یوسف علیهالسلام که گریهاش در فراق یعقوب به حّدی بود که زندانیان همبند او به تنگ آمدند؛ فاطمه سلاماللهعلیها، که پس از رحلت پیامبر بسیار میگریست و برای پرهیز از آزردن دیگران به مقابر شهدا در خارج شهر میرفت و میگریست تا اندوه وی فروبنشیند؛ علیبنحسین علیهماالسلام، که سالها در ماتم پدرو مصائب کربلا میگریست و این آیه را که در قرآن از زبان یعقوب علیهالسلام است، تلاوت میکرد: اِنّما اَشْکُوا بَثّی و حُزْنی الیالله و أعْلمُ من اللّهِ مالا' تعلمونَ (فتال نیشابوری، ص 493ـ494؛ مجلسی، ج 11، ص 204، ج 12، ص 264، ج 43، ص 155).منابع: علاوه برقرآن؛ ابنحنبل، مسند احمدبنحنبل ، استانبول 1402/1982؛ ابنفهد حلی، عدّةالدّاعی و نجاح السّاعی ، چاپ احمد موحدی قمی، بیروت 1407/1987؛ حسنبنفضل طبرسی، مکارم الاخلاق ، چاپ علاءالدین علوی طالقانی، کربلا ] بیتا. [ ؛ محمدبنمحمد غزالی، احیاء علومالدین ، بیروت 1412/1992؛ محمدبنحسن فتال نیشابوری، روضةالواعظین ، بیروت 1986؛ محمدبنشاه مرتضی فیض کاشانی، المحجةالبیضاء فی تهذیب الاحیاء ، چاپ علیاکبر غفاری، بیروت 1403/1983؛ جعفربنمحمد قولویه، کامل الزّیارات ، چاپ جواد قیّومی، قم 1417؛ محمدباقربن تقی مجلسی، بحارالانوار ، بیروت 1403/ 1983.