بزرگمهر بُختَگان ، در متون و روایات افسانهای، وزیرِ خسرواول انوشیروان (حک :531 ـ 578 میلادی). مسعودی (ج1، ص318 به بعد) به اشتباه، بزرگمهر را وزیر خسرو پرویز (خسرو دوم ـ حک :590 ـ 628 میلادی) دانسته (همین مطلب در شاهنامه ، ج9، ص136، بیت2145 ] به صورت برزمهر [ ) و سبب مرگ او را بههواداریش از مانویت نسبت داده است. منابع فارسی و عربی او را به برخورداری از خرد استثنایی و تدبیرهای حکیمانه وصف کردهاند. نام او در پهلوی وُزُرگمِهر بُختَگان بوده که در عربی، ابوزَرجْمِهر، بُزُرجْمهر یا بوزُرجمهر شده، و فردوسی به صورت بوزُرجمهر ] در برخی چاپها : بوذرجمهر [ بهکار برده که ظاهراً با وزن شاهنامه تناسب بیشتری دارد. در اَیادگارـ یـ وُزُرگمهر ، از بزرگمهر به عنوان اَرْگْبِد ] فرمانده قلعه یا رئیس گردآورندگان مالیات در ایران عهد اشکانی و ساسانی [ و رئیس خواجگان محلة انطاکیه در تیسفون یاد شده است ( ) تاریخ ایران کمبریج ( ، ج3، ص710). روایات افسانهواری از وزارت او در شاهنامه (ج8، ص110 به بعد)، غُرَر ثعالبی (ص619 بهبعد) و مروجالذهب مسعودی (همانجا) آمده است. بهگفتة فردوسی (ج8، ص116ـ146) و ثعالبی (همانجا) بزرگمهر دانشآموزی جوان بود که از مرو به دربار خسرو اول خوانده شد تا خواب شاه را تعبیر کند. تعبیر او درست در آمد و از آن پس بخت به او رو کرد؛ مشاور شاه شد و به وزارت رسید و در شورای هفتگی سلطنتی در کنار او بر مسند افتخار مینشست. هنگامی که حکیمان هندوستان، برای آزمودن هوش حکیمان ایران، شطرنج را با خود آوردند، بزرگمهر رمزِ بازی آن را کشف، و خود بازی نرد را نیز اختراع کرد که شگفتی حکیمان هندوستان را برانگیخت ( وزارشن ـیـچترنگ ، در ) متون پهلوی ( ؛ فردوسی، ج8، ص206ـ216؛ ثعالبی، ص622ـ 625). معذلک روزی خسرو گمان برد که بزرگمهر میخواسته در خواب به او جواهری بخوراند. بنا به خرافة پزشکی آن زمان، بلعیدن جواهر سبب تنقیة بدن میشد. شاه وزیر را زندانی کرد و او در زندان بینایی خود را از دست داد. با این حال، هنگامی که فرمانروای روم حکیمان ایران را به گشودن راز دُرج جواهر در بستهای فراخواند، بزرگمهر بود که راز را کشف کرد و بار دیگر مشمول بخشش و توجه شاه شد (فردوسی، ج8، ص255ـ266؛ ثعالبی، ص633ـ636). فردوسی و ثعالبی به مرگ بزرگمهر اشاره نکردهاند.فردیناند یوستی (ذیل مدخل) بزرگمهر را همان بُرْزمهر میداند که دبیر خسرو اول بود و بعدها به دستور هرمز چهارم (حک :578 ـ590میلادی) محکوم به مرگ شد. یوستی بر آن بود که ممکن است نام برزویة طبیب کوتاه شدة بزرگمهر باشد، اما مدعی نبود که برزویه با بزرگمهر و برزمهر یکی بوده است.آرتور کریستنسن (1930؛ همو، 1944، ص57ـ58)، استدلال میکند که چون در منابع روم شرقی و ارمنی همعصر و نیز در آثار طبری، ابنقتیبه و حمزة اصفهانی ـکه همه از خداینامگ پهلوی استفاده کردهاندـ از بزرگمهر سخن نرفته است، باید گفت که در واقع، این شخص همان برزویة طبیب بوده است. به استدلال او، احتمالاً برزویه مخفف بُرزمهر بوده و بدخوانده شدن نسخة پهلوی سبب شده است تا برزمهر در عربی بزرجمهر نوشته شود. اساس استدلال کریستنسن بر دو رسالة پهلوی قرن سوم: ایادگار وزرگمهرـ ی ـ بختگان و وزارشن ـیـچترنگ استوار است که گاهی به بزرگمهر نسبت داده میشود. نام وزرگمهر در این دو رساله دیده میشود و به عقیدة کریستنسن، این نام حرفنگاشتة پهلوی بزرجمهر عربی است. او بر این گمان است که بعدها، این رسالهها به فارسی برگردانده شده و فردوسی در سرودن شاهنامه از آنها بهره برده است، و در آن مآخذ، وزرگمهر به بزرگمهر تبدیل شده است.قراینی وجود دارد که این رسالهها، در عین تألیف شدن در دورة اسلامی، برپایة آثار ساسانی ـ و نه عربی ـ نوشته شدهاند. وانگهی از نظر زبانشناسی کاملاً بعید است که وُزرگمهر شکل بازساختة صورتی عربی از این کلمه باشد. اینکه طبری، حمزةاصفهانی و دیگر مورخان به بزرگمهر اشاره نکردهاند نمیتواند دلیل آن باشد که در منابع پهلوی، مانند خداینامگ نیز ذکری از او نباشد؛ زیرا این مورخان از منابع یاد شده نسبتاً کم استفاده کردهاند. فردوسی و ثعالبی در جاهایی از آثارشان نام بزرگمهر را آوردهاند که نمیتواند برگرفته از آن دو رساله باشد؛ بعلاوه در آثار ابنندیم، مسعودی و دیگران نیز این نام دیده میشود.وجود حکایتهایی دربارة بزرگمهر در شاهنامه و غرر حاکی از آن است که فردوسی و ثعالبی آنها را از شاهنامة منثور ابومنصور ـکه در اصل ترجمة فارسی خداینامگ بودهـ برگرفتهاند. گرچه بسیاری از شباهتهای میان شاهنامة فردوسی و دو رسالة پهلوی، بخصوص داستانهایی دربارة شطرنج و برخی اندرزهای خردمندانة بزرگمهر، از احتمال وجود منشأ مشترکی نشان دارد. لیکن وجود اختلافهای اساسی را میتوان گواه آن دانست که حماسة فردوسی از ترجمة فارسی آن رسالهها گرفته نشده است. شاید این اختلافها نمایندة آن باشد که بسیاری از داستانها و حکایتهای رایج، برای مقاصد ادبی، از خداینامگ اقتباس شده و از آن طریق در شاهنامه راه یافته است؛ و حال آنکه مواد خام آن، به صورت دقیقتر، در رسالهها نقل شده است. از مقایسة سایر متنهای پهلوی موجود، مانند ایادگارـ ی ـ زریران و کارنامگ ـ ی ـ ارتخشیرـ ی ـ پاپکان با شاهنامه و ترجمة عربی خسرو اُد ریدَگ از پهلوی در غرر (ص705ـ711) این فرضیه تقویت میشود.شواهد موجود ظاهراً گویای آن است که بزرگمهر وزیر، برزویة طبیب نبوده بلکه احتمالاً همان بُرزمهر دبیر بوده است که به فرمان هرمز چهارم، پسر و جانشین خسرو اول، به مرگ محکوم شده است (فردوسی، ج8، ص319، بیت67). احتمالاً اعدام او منشأ پیدایی حکایتی دربارة خشم شاه شده است که مسعودی، فردوسی و ثعالبی به صورتهای گوناگون نقل کردهاند. در شرح پادشاهی خسرو اول که در آثار فردوسی و ثعالبی آمده، شاه نامور به دادگری، بزرگمهر را میبخشد. در روایت مسعودی، بزرگمهر وزیر خسرو دوم است. و راوی نیازی ندیده است که از بازگویی اعدام بزرگمهر خودداری کند.دربارة منشأ نام بزرگمهر، امکان بدخوانده شدن نوشتار پهلوی برزمهر، محققاً منطقی است. احتمال دیگر، آن است که جزء اول وُزُرگ فْرَمَدار (لقب وزیر بزرگ در اواخر دورة ساسانی رجوع کنید به نولدکه، ص111؛ کریستن سن، 1944، ص114ـ115) با جزء دوم برزمهر ترکیب شده باشد.افزون بر دو رسالة پهلوی که یاد شد، تألیف ظفرنامه را نیز به بزرگمهر نسبت داده و گفتهاند که ابنسینا آن را بهفارسی برگردانده است (چاپ غلامحسین صدیقی، تهران، بیتا.). اندرزهایی که در این اثر آمده با آنچه در ایادِگار ـیـ وزرگمهر بختگان ذکر شده عملاً یکسان است یا اندکی اختلاف دارد. اندرزهایی نیز که در جاویدان خرد ابنمِسکُویه (مسکَوَیْه) بهبزرگمهر نسبت داده شده، همین وضع را دارد. از کتاب الزَبَرج (یا البِزیدَج؛ رجوع کنید به داج ، ج2، ص641) که شرحی بر آسترولوجیکا ، اثر والنس است، و کتاب مهر آزاد و جُشْنَس (یا مهرآذر جُشْنَس ؛ رجوع کنید به ابنندیم، چاپ تجدد، ص377 و داج، ج2، ص739 و یادداشت ش44) که ابنندیم هر دو را به بزرگمهر نسبت داده است (چاپ فلوگِل، ص269، 315) اثری در دست نیست. علاوه بر اینها، بسیاری از داستانها و اندرزهای منسوب به بزرگمهر در متنهای فارسی و عربی آمده و کریستنسن برخی از آنها را ذکر کرده است (1930) نویسندگان دیگری مقدمة کَلیلَه و دِمنَه و حتی ترجمة کامل آن را به بزرگمهر (نه برزویه) نسبت دادهاند، اما گواهی بر این ادعا موجود نیست.در واقع، ممکن است که بزرگمهر بعضی از آثار یاد شده را نگاشته باشد اما انتساب بیشتر متون پهلوی، بویژه نوشتههای ادبی، به او چندان سست است که نمیتوان به آن اعتماد کرد. در تجدید نظرهای بعدی، معمولاً نام نویسندگان تغییر یافته و کلمات قصار واحد، به حکیمان مختلف نسبت داده شده است؛ همان سان که رباعیهای به اصطلاح «سرگردان» به سرایندگان مختلف ایرانی نسبت داده شده است.منابع : ابنندیم، کتاب الفهرست ، چاپ فلوگل، لایپزیگ1871ـ1872؛ همان، چاپ رضا تجدد، تهران1350؛ بزرگمهر، اندرزنامة بزرگمهر حکیم ، ترجمة ف.آبادانی، اصفهان1350ش؛ محمدعلی تربیت، «بزرگمهربن بختگان»، گنجینة معارف ، سال1، ش6 (1301ش)، ص1ـ11؛ عبدالملکبن محمد ثعالبی، تاریخ غرر السیر : المعروف بکتاب غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم ، چاپ زتنبرگ، پاریس 1900، چاپ افست تهران1963؛ محمد طاهری شهاب، «خزانة حکمت در آثار و احوال بزرگمهر»، سالنامة کشور ایران ، ج11(1335ش)، ضمیمه، ص1ـ46؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی : متن انتقادی ، مسکو 1963ـ1971؛ جلال متینی، «ترجمة منظوم دیگری از یادگار بزرگمهر»، ایراننامه ، سال5، ش1 (پاییز1365)، ص115ـ142؛ محمد جعفر محجوب، «بزرگمهر دانای ایرانی»، ایران آباد ، سال1، ش7 (مهر1339)، ص33ـ 38؛ علیبن حسین مسعودی، مروجالذهب و معادن الجوهر ، چاپ شارل پلا، بیروت1965ـ1979؛ ماهیار نوابی، «یادگار بزرگمهر»، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز ، سال11، ش3 (پاییز1338)، ص303ـ333؛The Cambridge history of Iran , vol.3, Cambridge 1983; A. Christensen, L'Iran sous les Sassanides , Copenhagen 1944; idem, "Le sage Buzurj § mihr", Acta Orientalia , 8 (1930), 18-128; EI 2 s.v. "Buzurgmihr" (by H. Massإ); Ferdinand Justi, Iranischen Namenbuch , Marburg 1895; T. Nخldeke, Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, aus der arabischen Chronik des Tabari دbersetzt , Leiden 1879; The Pahlavi texts contained in the codex MK , ed. J. M. Jamasp-Asana, Bombay 1897-1913; P. D. B. Sanjana, Ganje sha yaga n, Bombay 1885.