بَقْلیّه (یا نَفلیّه)، نام گروهی از قرامطه در سواد کوفه در نیمة اول سدة چهارم هجری. این گروه به نوشتة مسعودی در التنبیه والاشراف (ص 391)، در 316 (در زمان خلافت مقتدر) به سواد کوفه مستولی شدند. نام گروه در این کتاب «بَقلیّه»، و در نسخه بدلهای آن در پاورقی «النّقلیّه» و «النّفلیّه» است. در صِلَة التاریخ الطّبریِ عُرَیببن سعد قرطبی (ص 137) قرمطیان عراق را «النِّفَلیّه» و نویری «نقلیه» مینامد؛ ولی هیچ نشانهای دلیل بر اختلاف آنان با سایر قرمطیان در دست نیست (دخویه، ص 99 ـ 100). عباس اقبال (ص 252)، به پیروی از متن التّنبیه ، بَقلِیّه آورده است. متأسفانه مسعودی علت این تسمیه را به تألیفات دیگرش حواله داده است. اگر وجه این تسمیه معلوم میبود، ضبط درست آن نیز معلوم میشد. اما مسعودی در همین کتاب خود میگوید: «هواسم دِیانیٌّ عندهم» که ظاهراً میرساند نام مذکور به امری دینی و مذهبی اشارت داشته است. اگر چنین باشد، باید گفت که شاید بَقلیّه درست نباشد و احتمال صحت نَفِلِیّه بیشتر باشد. در صلة عُرَیب دربارة این گروه مطلبی هست که شاید نام نفلیّه را بهتر توجیه کند به این عبارت که «وأَخَذوا الجِزیَة ممّن خالفهم علی رسوم احدثوها و جَبوا الغَلاّ ت»، یعنی این گروه، از مخالفانِ خود بنابر رسومی که خود پدید آوردند، جزیه گرفتند و مالیات غلاّ ت را جمع کردند. چون گرفتن جزیه از مخالفان با «نَفَل» و «اَنفال» بیمناسبت نیست، عجالتاً تا نام این فرقه از منبع دیگری بدرستی معلوم نشده است شاید بتوان همین «نَفلیّه» را ترجیح داد.مسعودی از عقاید این فرقه سخن نگفته است و تنها نام رؤسا و مختصری از ظهور و غلبه و شکست ایشان را بیان کرده و تفصیل را به کتب دیگرش حواله داده است. به گفتة او رؤسای این گروه، مسعودبن حُریث و عیسیبن موسی، خواهرزادة عبدان ابنالرّبیط معروف و ملقّب به قرمیط و معروف به ابنابیالسّیّد و ابنابیالاعمی و ابوالذّرّ و جوهری و دیگران، همه از قبایل بنو ذُهل و بنو رِفاعة بودهاند. این گروه در ناحیة طُفوف (از اعمال کوفه) و جُنبُلاء (شهرکی میان واسط و کوفه) بُنَیّبن نفیس را شکست دادند تا آنکه از هارونبن غریب الحال و صافی، غلام نصر قشوری (سرداران مقتدر خلیفه)، شکست خوردند. بعضی از ایشان هنگامی که سلیمانبن حسن قرمطی از هَیت به بحرین باز میگشت به او پیوستند و چون در بیشهها سکونت داشتند در سپاه او به «اَجَمیّین» معروف شدند (مسعودی، ص 391(.عُرَیب در صله (ص 137) این طایفه را «نفلیّه» خوانده است و میگوید که افراد آن از بَنی رِفاعة و ذُهل و عَبس بودند و مقتدر هارونبن غریب را به نبرد با ایشان فرستاد و او در واسط بر آنان غالب آمد و بسیاری را کشت و دویست تن را اسیر کرد که در بغداد به دار آویخته شدند.ابناثیر در حوادث سال 316 به ظهور همین گروه در«سواد واسط» اشاره میکند بیآنکه از «نفلیّه» یا «بَقلیّه»نام ببرد. به گفتة او، این دسته در سواد عراق بودند و عقایدخود را از ترس پنهان میداشتند تا آنکه ابوطاهر قرمطی در همین سال در شمال عراق و اطراف فرات قیام کرد؛ آناننیز ظاهر شدند و ده هزار تن از ایشان گرد هم آمدند. ابناثیردر میان رؤسای ایشان به جای مسعودبن حُرَیث (مذکوردر مسعودی و عُرَیب) حُرَیثبن مسعود را نام میبرد ومیگوید که این عدّه مردم را به «مهدی» دعوت میکردند و حریثبن مسعود در اعمال موفّقی (نواحیی که موفّق، پدر معتضد، آباد کرده بود) خانهای بنا کرد که آن را «دارالهجرة»نامید. مقتدر، هارونبن غریب را برای نبرد با حُریثبن مسعود و صافی بصری (ظاهراً نَصری) را برای نبرد با عیسیبن موسی گسیل داشت. در نتیجه، قرامطه شکست خوردند و بسیاری از ایشان اسیر و کشته شدند. پرچمهای ایشان سفید بود و بر آنها آیة «وَ نُرِیدُ اَنْ نَمُنَّ علیالّذینَ اسْتُضْعِفُوا فی الا َرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةَ وَ نَجْعَلَهُمْ الوَارِثِین» (قصص: 5) نوشته شده بود. این پرچمها را سرنگون وارد بغداد کردند (ثابتبن سنان، ص 53؛ ابناثیر، ج 8، ص 186ـ187).منابع: علاوه بر قرآن؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1385ـ 1386/ 1965ـ1966؛ عباس اقبال آشتیانی، خاندان نوبختی ، تهران 1357 ش؛ ثابتبن سنان، تاریخ اخبار القرامطة ، چاپ سهیل زکار، بیروت 1391/ 1971؛ عریببن سعد قرطبی، صلة التاریخ الطّبری ، چاپ دخویه، لیدن 1897؛ علیبن حسین مسعودی، کتاب التّنبیه والاشراف ، چاپ دخویه، لیدن 1893ـ1894؛M. J. de Goeje, Mإmoire sur les Carmathes de Bahra ¦ n ET les Fatimides, Leiden 1886.