بُرَک صَریمی ، حجّاجبن عبدالله (و بنابر برخی منابع عبیدالله، متوفی 40(، از خوارج، و بنو صَریم از طایفة بنی سعدبن زید از شاخههای تَمیم (ابنکلبی، ج 1، ص 334ـ335، 337، 346). برک از نخستین خوارجی بود که در کتابهای ملل و نحل اصطلاحاً به آنان «مُحَکِّمة اُولی'» میگویند. شهرت او به این دلیل است که با ابنملجم و عمروبن بکر تَمیمی (یا زاذویه) برای کشتن همزمان علی علیهالسلام، معاویه و عمروعاص، در مکه همپیمان شد. برک کشتن معاویه را برعهده گرفت و به شام رفت (ابنسعد، ج 3، ص 23؛ طبری، ج 5، ص 143؛ مسعودی، ص 427، 436). هر سه نفر در یک شب، کار خود را آغاز کردند. او در حین نماز به معاویه حمله برد، ولی ضربة خنجرش کارگر نشد و تنها به مقطوعالنسل شدن معاویه انجامید که بر حسب روایات تاریخی معاویه تصمیم گرفت از آن پس در درون مقصورهای نماز بگزارد (طبری، ج 5، ص 149؛ مبرد، ج 3، ص 117؛ نویری، ج 20، ص 206؛ ابنخلدون، ج 2، ص 618). به گفتة جاحظ، (ج 2، ص 161) معاویه دیدن سگی بر روی منبر، را راهنمای خود به این اقدام میدانست، گرچه پس از حمله برک، چنین کرده بود.برک پس از دستگیری، به امید رهایی از چنگ معاویه، بیدرنگ، ماجرای توطئة قتل آن سه تن را نزد او فاش کرد و از وی خواست تا منتظر خبر قتل حضرت علی علیهالسلام باشد؛ و نیز پیشنهاد کرد که اگر ابنملجم موفق نشد، به وی اجازه دهد تا برای قتل علی علیهالسلام رهسپار شود، و پس از انجام کار برگردد و خود را به معاویه تسلیم کند. برخی گفتهاند که معاویه در همانجا حکم قتل او را صادر کرد (مفید، ج 1، ص 22)؛ بعضی برآناند که او را به زندان انداخت و پس از دریافت خبر مرگ علی علیهالسلام او را آزاد کرد (طبری، همانجا؛ مسعودی، ج 4، ص 436ـ437). اما طبق روایتی که ظاهراً معروفتر است، معاویه دستور داد تا دستها و پاها (یا یک دست و یک پا)ی او را قطع کردند و او را به بصره فرستادند (ابنخلدون، همانجا). برک در آنجا ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. اما زیادبن اَبیه، حاکم بصره، به این بهانه که برک معاویه را برای همیشه از فرزنددار شدن محروم کرده، فرمان قتل او را داد (مبرد، همانجا؛ مقدسی، ج 5، ص 231).منابع: ابنخلدون، تاریخ ابنخلدونالمسّمی' کتابالعبر و دیوانالمبتدأ والخبر ، بیروت 1413/1992؛ ابنسعد، کتاب الطبقات الکبیر ، چاپ ادوارد سخو، لیدن 1321ـ1347/ 1904ـ 1940؛ ابنکَلبی، جَمهرةالنسب لاِبنالکَلبی ، ج 1، قاهره ] تاریخ مقدمه 1982 [ ؛ عمروبن بحر جاحظ، کتابالحیوان ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر 1385ـ1389/ 1965ـ1969؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم والملوک ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ] 1382ـ 1387/ 1962ـ1967 [ ؛ محمدبن یزید مبرد، الکامل ، قاهره 1339؛ علیبن حسین مسعودی، مروجالذهب و معادنالجوهر ، چاپ باربیه دمینار و پاوه دکورتل، پاریس 1861ـ1877، چاپ افست تهران 1970؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد ، قم 1413؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتابالبدء و التاریخ ، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی فنونالادب ، ج 20، چاپ محمد رفعت فتحالله، قاهره 1395/1975.