بَدر جاجَرمی ، بدرالدینبن عمر، ملقب به ملکالشعرا، از شاعران قرن هفتم. در جاجرم خراسان به دنیا آمد. از تاریخ تولّدش اطلاعی در دست نیست، دوران جوانی را در خراسان گذراند و همانجا به کسب علم پرداخت. سپس به امید خدمت در دربار بهاءالدین محمد جوینی، حاکم اصفهان (حک : 648ـ 678)، راهی آن شهر شد و نزد او از لحاظ شاعری اعتبار یافت و همت و هنرش را صرفِ ستایش او کرد و لقب ملکالشعرا گرفت. در آنجا با مجد همگر آشنا شد و از دانش و تجربة او بهره برد. چون سن و مرتبة شاعری مجد از او فراتر بود، عموم تذکرهنویسان جاجرمی را شاگرد مجد همگر دانستهاند (اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 118؛ دولتشاه سمرقندی، ص 242(بیشتر قصاید او در مدح بهاءالدّین است، اما قصایدی هم در ستایش شمسالدّین محمد صاحب دیوان، پدر بهاءالدین، و برادرش عطاملک جوینی دارد. چنانکه از فحوای اشعارش برمیآید، تا پایان دوران خاندان جوینی در خدمت آنان بوده و پس از قتل خواجه شمسالدین به دست مغولان (683)، برای او مرثیه سروده است (صفا، ج 3، بخش 1، ص 560). بیشتر تذکرهنویسان رباعی معروف او در مدح صاحب دیوان و جوابیة صاحب دیوان (متضمّن سیصد برّة سفید به رسم صله) را آوردهاند، و نیز قصیدة بینقطة بدر را در ستایش بهاءالدین ذکر کردهاند (هدایت، ج 1، ص 433؛ دولتشاه سمرقندی، ص 242؛ مدرّس، ج 1، ص 376؛ آذر بیگدلی، ص 74)، تنها صاحب تذکرة منتخباللطایف (ص 89ـ90) قصیدة مزبور را سرودة مجیرالدین پوربهاء جامی (متوفی 699) دانسته که در حدائقالعجم آورده شده است. در مونسالاحرار (بدر جاجرمی، ج 2، ص 821ـ822) مرثیهای از بدر در سوک سعدالدّین حمّویی (متوفی 650) نقل شده که نشان دهندة کمال ارادت و اعتمادِ شاعر به اوست. شاعر در این قصیده به گونهای از سعدالدّین یاد کرده که گویی مراد و پیشوای اوست، چه او را «مهدی معظّم»، «شیخ عالم»، «نظام دین حق» و «قطب اعظم» خوانده است (صفا، ج 3، بخش 1، ص 562(جاجرمی عربی میدانست و از دواوین شعری عرب سود میجست. از او ترجمهای منظوم به فارسی نقل شده که برگردان قصیدهای عربی از ابوالفتح بُستی است (دولتشاه سمرقندی، ص 242). مجموع ابیاتی که از او به جای مانده حدود چهار هزار بیت است (نفیسی، ج 1، ص 162) که بیشتر آنها قصیده، غزل، قطعه و رباعی است و فرزندش محمّد آنها را در مونسالاحرار گرد آورده است. مضامین این اشعار غالباً توحید، نعت رسول اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، مدح، مرثیه و مادّه تاریخ تولدها و وفاتهاست. ظاهراً بدر جاجرمی با طب و نجوم آشنایی داشته، چنانکه 232 بیت دربارة اختلاجات اعضا (پریدنهای اعضای بدن) و اختیارات قمر سروده است.شیوة شاعری او متکلّفانه و کوشش شاعر پیوسته بر آن است که صنایع شعری ـ نظیر متشابک، متقاطع، تسمیط، تجنیس، توشیح، ردّالصدر و ردّالعجز و غیره ـ در آن بگنجاند. وی خود را در این شیوه سرآمدِ معاصران شمرده و بدان بالیده است. به کارگیری صناعات ادبیِ بسیار، شعر او را از لطافت و جاذبه عاری ساخته است. سبکِ قصاید او متأثّر از شعر شاعران خراسانی قرن ششم است (صفا، ج 3، بخش 1، ص 563). بدر جاجرمی در 686ـ اندکی پس از مرگ مجد همگر و امامی هروی ـ درگذشت (اقبال آشتیانی، ص 537؛ بدرجاجرمی، ج 2، ص 837؛ صفا، ج 3، بخش 1، ص 561). بعضی از تذکرهنویسان (خوشگو، ص 67) شرح حال بدر جاجرمی را به اشتباه با شرح حال بدرچاچی درآمیختهاند. شاید سبب این التباس شباهت نام این دو شاعر بوده است.منابع: لطفعلیبن آقاخان آذربیگدلی، آتشکدة آذر، چاپ جعفر شهیدی، چاپ افست تهران 1337 ش؛ محمد حسنبن علی اعتمادالسلطنه،مطلعالشمس، چاپ سنگی تهران 1300ـ1302، چاپ تیمور برهان لیمودهی، چاپ افست تهران 1362-1363 ش؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، تهران 1364 ش؛ رحیم علیخان ایمان، تذکره منتخباللطایف، چاپ محمدرضا جلالی نائینی و امیرحسن عابدی، تهران 1349 ش؛ بدرالدینبن عمر بدرجاجرمی، مونسالاحرار فی دقایق الاشعار، با مقدمة محمد قزوینی، چاپ میرصالح طبیبی، تهران 1337ـ1350ش؛ بندربن داس خوشگو، سفینة خوشگو ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 2655؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء دولتشاه سمرقندی، چاپ محمد عباسی، تهران ] تاریخ مقدمه 1337 ش [ ؛ ذبیحالله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 3، تهران 1363 ش؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، تهران 1363 ش؛ محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، تهران 1369 ش؛ رضاقلیبن محمدهادی هدایت، مجمع الفصحاء، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ـ1340 ش.