بدرالدین اسحاق بخاری دهلوی، از عرفای شبهقاره در قرن هفتم. نسب او را به عمرالاشرف، فرزند امام زینالعابدین علیهالسلام میرسانند؛ پدرش منهاجالدین علی بخاری، از فضلای معروف بود و در مدرسة معزیة دهلی تدریس میکرد. بدرالدین در دهلی زاده شد و همانجا پرورش یافت و در نزد پدرش دانش آموخت و در مدرسة معزیه به تدریس پرداخت؛ سپس برای تکمیل دانستههای خود، عازم بخارا شد، اما در میان راه، چون به اَجُودهَن (پاک پَتَّن کنونی در پنجاب پاکستان) رسید، با شیخ فریدالدین مسعود گنج شکر * دیدار کرد و تحت تأثیر جذبة او قرار گرفت و خدمتگزاری خانقاه و مصاحبت او را اختیار کرد و زیر نظر وی، مراحل سلوک را پیمود و ریاضتهای صوفیانه را به انجام رساند. شیخ به پاس شایستگی بدرالدین، او را خادم خاص خویش کرد و خرقة خلافت پوشانید و دختر خود، بیبی فاطمه، را به همسری او درآورد (حسنی، ج 1، ص 95، 139؛ میرخورد، ص 179-182(.بدرالدین تا هنگام درگذشت شیخ، در خانقاه او به کارهایی چون نوشتن خلافتنامهها و اجازهنامههای تدریس، و تعویذ برای حاجتمندان، سر تراشیدن مریدان تازه، گزارش عرضداشتهای مردم به شیخ، امامت نماز در خانقاه، آوردن هیزم و مانند آن میپرداخت؛ با اینکه شیخ میخواست او را، مانند برخی مریدان دیگر، برای ارشاد و دستگیری از خلق به شهرهای دیگر بفرستد، نپذیرفت و حضور در کنار شیخ را ترجیح داد.با وفاتِ شیخ فریدالدّین (بعد از 669)، فرزندِ او شیخ بدرالدّین سلیمان بر سجّادة خلافت نشست، و بدرالدین اسحاق نیز کار خود را بهعنوانِ خادمِ خاص، ادامه داد؛ ولی پس از مدتی، به دلیل سعایت بدخواهان و حاسدان، خانقاه را ترک کرد و در مسجد جامع شهر اقامت گزید و بقیة زندگی را به تدریس و وعظ و ارشاد گذراند. بدرالدین در 690، در اجودهن، درگذشت و در صحن مسجد جامع قدیم آنجا به خاک سپرده شد (حسنی، ج 1، ص 95؛ میرخورد، ص 181-182(میرخورد (ص 179ـ188) ضمن بیان بعضی وقایع و احوال، مناسبات بدرالدین اسحاق را با نظامالدّین اولیا * ، بدرالدین سلیمان، سید محمد کرمانی (جد میرخورد)، قاضی صدرالدین (حاکم اجودهن)، سید مبارک علوی (پدر میرخورد)، خواجه یعقوب (پسر شیخ فریدالدین گنج شکر) و شیخ علاءالدین (نوادة فریدالدین) بیان کرده است.خواجه نظامالدّین احترام و بزرگداشت بسیاری در حق بدرالدین معمول میداشت و به گفتة میرخورد (ص 182-183) تا وقتی که وی زنده بود، بهاحترامش، از هیچکس بیعت نگرفت. پس از مرگ بدرالدین نیز همسر و دو فرزند بازمانده از او را نزد خود به دهلی خواند و کفالت آنان را، با نظارت خاص خود، به عهده گرفت.به بدرالدین اسحاق دو کتاب نسبت دادهاند: 1) اسرارالاولیاء که مجموعة گفتارهای فریدالدین گنجشکر به فارسی است و بدرالدّین آنها را در22 فصل جمع و مرتب کرده است. نسخههای خطی آن در کتابخانههای مختلف یافت میشود و نشانیِ شانزده نسخهخطی و نیز فهرست فصول آن در فهرستمشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان (منزوی، ج 3، ص 1251ـ 1253) آمده است. این کتاب در لکهنو (1876، سنگی وزیری، 94 ص) و کانپور (1917، سنگی وزیری، 94 ص) به چاپ رسیده است (مشار، ج 1، ستون 279ـ280). چاپ اخیر ظاهراً همان است که در مطبعة منشی نولکشور در 1335 انجام گرفته (اختر راهی، ص 70) و ترجمة اردوی آن (از سیدمحمد عبدالاحد) در ضمن مجموعة ملفوظات خواجگان چشت ، در 1334 دهلی چاپ شده است (همانجا). خلیق احمد نظامی (ص 165، حاشیه) انتساب اسرارالاولیاء را به بدرالدین و انتساب ملفوظات مزبور را به فریدالدین گنجشکر اشتباه میداند. 2) تصریف بدری ، که منظوم و به زبان عربی است. نسخهای از آن سراغ نداریم، ولی میرخورد (ص 183-184) چند بیت آخر آن را نقل کرده که گواه تبحر علمی بدرالدین و استادی وی در علوم ادبی و زبان عربی است. از نوشتة بدرالدین برمیآید که این اثر را به دستور خواجه نظامالدّین به نظم درآورده و خواجه آن را به صورت درس در محضر بدرالدین خوانده است (میرخورد، ص 183-184(منابع: حامدبن فضلالله جمالی، سیرالعارفین ، ترجمة محمد ایوب قادری، لاهور 1989، ص 74-75؛ عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر و بهجةالمسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن 1382-1410/ 1962-1989؛ خلیق احمد نظامی، تاریخ مشایخ چشت ، دهلی 1971؛ اختر راهی، ترجمههای متون فارسی به زبانهای پاکستانی ، اسلامآباد 1365 ش؛ عبدالحقبن سیفالدین عبدالحق دهلوی، اخبارالاخیار فی اسرارالابرار ، دهلی ] بیتا. [ ؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران 1350-1355 ش؛ احمد منزوی، فهرست مشترک نسخههای خطّی فارسی پاکستان ، ج 3، اسلامآباد 1363 ش؛ محمدبن مبارک میرخورد، سیرالاولیاء ، لاهور 1398/1978.