بایزید (۱)

معرف

ملقب‌ به‌ ایلدِرِم‌ ، چهارمین‌ سلطان‌ عثمانی‌ (حک : 19 جمادی‌الاخرة‌ 791ـ13 شعبان‌ 805)، متولد 755، فرزند ارشد سلطان‌ مراد اول‌ (ملقب‌ به‌ خداوندگار)
متن
بایزید (1) ، ملقب‌ به‌ ایلدِرِم‌ ، چهارمین‌ سلطان‌ عثمانی‌ (حک : 19 جمادی‌الاخرة‌ 791ـ13 شعبان‌ 805)، متولد 755، فرزند ارشد سلطان‌ مراد اول‌ (ملقب‌ به‌ خداوندگار). بایزید، در زمان‌ ولایتعهدی‌، با سلطان‌ خاتون‌، دختر سلیمان‌ شاه‌گَرْمیانی‌ (شاه‌ چلبی‌)، ازدواج‌ کرد (783). بخشی‌ از سرزمینهای‌ زیر فرمان‌ گرمیانیان‌ به‌ عنوان‌ جهیزیّه‌ به‌ اراضی‌ عثمانی‌ منضم‌ شد. بایزید در شهر کوتاهیه‌ استقرار یافت‌ و مسئولیت‌ حفظ‌ مصالح‌ عثمانی‌ در شرق‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌. در سرکوبی‌ و قتل‌ برادرش‌، ساوجی‌، که‌ به‌ دستیاری‌ آندرونیکوس‌ فرزند یوحنا، امپراتور روم‌شرقی‌، بر پدر (سلطان‌ مراد) شوریده‌ بود (787)، نقش‌ مهمی‌ داشت‌. پس‌ از جنگ‌ سلطان‌ مراد اول‌ با علی‌بیگ‌ قره‌مانی‌ در 788، به‌ سبب‌ دلاوری‌ و چالاکی‌ شگفت‌انگیزش‌، لقب‌ ایلدرم‌ (صاعقه‌) گرفت‌. در 791، در جنگ‌ با اردوهای‌ متحد صلیبیان‌، در میدان‌ نبرد معروفِ قوصُوَه‌ (کوزوو) و در رأس‌ جناح‌ راست‌ سپاه‌ متشکل‌ از سربازان‌ روم‌ایلی‌، قهرمانانه‌ جنگید و به‌ پیروزی‌ دست‌ یافت‌. پس‌ از کشته‌ شدنِ سلطان‌ مراد در میدان‌ جنگ‌، در 19 جمادی‌الا´خرة‌ 791، بنابه‌ وصیت‌ پدر، به‌ پادشاهی‌ رسید و با جلب‌ موافقت‌ ارکان‌ دولت‌، فرمان‌ داد که‌ برادرش‌ یعقوب‌ چلبی‌ را خفه‌ کنند تا به‌ دعوی‌ سلطنت‌ برنخیزد. آنگاه‌، برای‌ آرام‌ کردن‌ اوضاع‌، به‌ سربازان‌ و علما وعدة‌ بخشش‌ جلوس‌ ( رجوع کنید به بخشش‌ * ) داد. با اینهمه‌، قتل‌ برادرش‌ مخالفتهای‌ بسیاری‌ برانگیخت‌ و برخی‌ از امرای‌ پدرش‌ و طرفداران‌ یعقوب‌ و نیز دولتهای‌ همسایة‌ آناطولی‌، که‌ تا آن‌ زمان‌ از متّحدان‌ عثمانیان‌ بودند با او به‌ مخالفت‌ برخاستند. عده‌ای‌ از بیگ‌نشینهای‌ جاندار و گرمیان‌ و ساروخان‌، مَنْتَشا و آیدین‌ و حمید، که‌ در نبرد قوصوه‌ در مقام‌ متحد نیروهای‌ کمکی‌ فرستاده‌ بودند، به‌ تحریک‌ علاءالدین‌ علی‌ قره‌مانی‌، که‌ خود را وارث‌ سلجوقیان‌ می‌شمرد، از فرمان‌ بایزید سرپیچیدند و قتل‌ شاهزاده‌ یعقوب‌ را دستاویز قرار دادند و به‌ خصومت‌ با عثمانیان‌ پرداختند و هر یک‌ سرزمینهایی‌ از خاک‌ عثمانی‌ را تصرف‌ کردند. بایزید بر آن‌ شد که‌ ابتدا خاطر خود را از روم‌ایلی‌ آسوده‌ کند؛ لذا بیدرنگ‌ با شاه‌ صِربستان‌، استیفان‌ پسر لازار، به‌ مذاکره‌ پرداخت‌ و قراردادی‌ بست‌ و با ماریا دسپینا ، خواهر استیفان‌، ازدواج‌ کرد و دوستی‌ خود را با شاه‌ صربستان‌ استوارتر ساخت‌. از سوی‌ دیگر، با دادن‌ وعدة‌ حمایت‌ از بازرگانی‌ ونیزیان‌، با آنان‌ نیز به‌ توافق‌ رسید. سپس‌ اختلافاتی‌ را که‌ در روم‌ شرقی‌ بر سر تاج‌ و تخت‌ جریان‌ داشت‌ با خواستهای‌ خود هماهنگ‌ ساخت‌. چون‌ آندرونیکوس‌، پسر امپراتور یوحنا، که‌ سابقاً به‌ دلیل‌ شرکت‌ در شورش‌ ساوجی‌ بیگ‌ زندانی‌ شده‌ بود، همراه‌ با پسرش‌ یوحنا به‌ وی‌ توسل‌ جسته‌ بود، او با عده‌ای‌ سپاه‌ از اَدِرْنه‌ عازم‌ استانبول‌ شد و امپراتور یوحنا و شریک‌ سلطنتش‌ مانوئل‌ را از تخت‌ به‌ زیر آورد و به‌ زندان‌ انداخت‌ و شاهزاده‌های‌ زندانی‌ را حکمرانی‌ داد و از آنان‌ خراج‌ گرفت‌. اما چندی‌ نگذشت‌ که‌ امپراتور سابق‌ و مانوئل‌ از زندان‌ گریختند و به‌ او پناه‌ آوردند و، علاوه‌ بر آنکه‌ پرداخت‌ خراج‌ را پذیرفتند، با امضای‌ قراردادی‌ متعهد شدند که‌ در لشکرکشیها نیرو بفرستند و او را یاری‌ کنند. بایزید این‌ بار وسایل‌ بازگشت‌ اینان‌ را به‌ تاج‌ و تخت‌ فراهم‌ کرد و حکومت‌ نقاطی‌ از روم‌ شرقی‌، چون‌ سِلیوْری‌ و اِرِکْلی‌ و سَلانیک‌ (سالونیک‌)، را به‌ آندرونیکوس‌ و فرزندش‌ واگذاشت‌ (792/1390). آنگاه‌، بی‌آنکه‌ قره‌مان‌ اوغلی‌ خبردار شود، وارد آناطولی‌ شد و به‌ قلمرو حکومت‌ بیگهایِ غرب‌ یورش‌ برد. در این‌ جنگ‌، یوحنا، امپراتور روم‌ شرقی‌ و پسرش‌، مانوئل‌ دوّم‌ و همچنین‌ شاه‌ صربستان‌ با سربازانش‌ شرکت‌ جستند. ابتدا آلاشهر (فیلادِلفیا) به‌ یاری‌ مانوئل‌ دوم‌ از چنگ‌ والیِ یونانی‌ بیرون‌ آمد (792/1390). در این‌ میان‌، عیسی‌ بیگ‌ آیدین‌ اوغلی‌ به‌ بایزید پناهنده‌ شد و ناحیة‌ تیره‌ را مادام‌العمر به‌ او واگذار کرد. آیدین‌ایلی‌ به‌ قلمرو عثمانی‌ افزوده‌ شد. بایزید، حَفْصَه‌ خاتون‌، دختر عیسی‌ بیگ‌، را به‌ همسری‌ برگزید. ساروخانیان‌ نیز بی‌هیچ‌ مقاومتی‌ سرزمینهای‌ خود را تسلیم‌ بایزید کردند. در این‌ هنگام‌، یعقوب‌ بیگ‌ دوم‌ گرمیانی‌، برادرزن‌ بایزید، به‌ باز پس‌ گرفتن‌ مناطقی‌ برخاست‌ که‌ بایزید به‌ عنوان‌ جهیزیة‌ همسرش‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود. بایزید به‌ یعقوب‌ حمله‌ برد و او را زندانی‌ و سرزمینهایش‌ را تصرف‌ کرد. در نبردهای‌ بعد، منتشا و امیرنشینهای‌ حمید، از جمله‌ انطالیه‌، به‌ قلمرو حکومت‌ عثمانی‌ پیوست‌ و کوتاهیه‌ مرکز حکومت‌ شد و حکومت‌ بیگلربیگی‌ آناطولی‌ تشکیل‌ یافت‌ و قره‌ تیمورطاش‌ پاشابه‌ حکومت‌ آنجا گماشته‌ شد.در پاییز همان‌ سال‌، یعقوب‌ بیگ‌، با قوایی‌ عظیم‌ رهسپار قونیه‌ شد و، چون‌ علاءالدین‌ علی‌بیگ‌ و شوهر خواهرش‌ امیر قره‌مان‌ مقاومت‌ نکردند و به‌ حوالی‌ طاش‌ایلی‌ عقب‌ نشستند، قونیه‌ به‌ محاصره‌ درآمد. امیر قره‌مان‌ که‌ از یاری‌ متحدانش‌ قاضی‌ برهان‌الدین‌، فرمانروای‌ سیواس‌، سلیمان‌ پاشای‌ دوم‌ جانداری‌ نومید شده‌ بود، خواستار صلح‌ شد. بیگ‌شهر و آق‌شهر را به‌ بایزید واگذار کرد و معاهده‌ای‌ بست‌ که‌، طبق‌ آن‌، روز چهارشنبه‌ مرز میان‌ دو طرف‌ تعیین‌ شد (793).یوحنا، امپراتور روم‌ شرقی‌، که‌ با استفاده‌ از گرفتاریهای‌ بایزید به‌ تعمیر باروی‌ شهر استانبول‌ پرداخته‌ بود، در برابر اخطار تندِ بایزید دستور تخریب‌ قسمتهای‌ تعمیر شده‌ را صادر کرد و اندکی‌ بعد درگذشت‌. جانشین‌ او، مانوئل‌، که‌ در خدمت‌ سلطان‌ عثمانی‌ بود، به‌ محض‌ شنیدن‌ خبر درگذشت‌ پدرش‌، بدون‌اطلاع‌، منصب‌ خود را ترک‌ کرد و به‌ استانبول‌ رفت‌ (793/1391). بایزید، که‌ این‌ طرز رفتار او را برای‌ رسیدن‌ به‌ سلطنت‌ نپسندیده‌ بود، تصمیم‌ به‌ محاصرة‌ استانبول‌ گرفت‌. قوایی‌ به‌ فرماندهی‌ علی‌پاشا چندرلی‌زاده‌، وزیراعظم‌، به‌ استانبول‌ فرستاد که‌ هفت‌ ماه‌ آنجا را محاصره‌ کردند. سرانجام‌، امپراتور ناگزیر شرایط‌ صلح‌ را پذیرفت‌ که‌ طبق‌ آن‌ می‌بایست‌ خراج‌ افزایش‌ یابد، در استانبول‌ محله‌ای‌ ترک‌نشین‌ به‌ وجود آید و یک‌ باب‌ مسجد ساخته‌ شود و برای‌ آن‌ شهر حاکم‌ شرع‌ معیّن‌ شود.از سوی‌ دیگر، بایزید به‌ جنگ‌ سلیمان‌پاشای‌ دوم‌ جانداری‌، امیر قَسْطَمونی‌، که‌ با امیر قره‌مان‌ پیمان‌ اتحاد بسته‌ بود، شتافت‌. سلیمان‌ پاشا در این‌ نبرد شکست‌ خورد و کشته‌ شد و متصرفاتش‌ به‌ قلمرو عثمانی‌ پیوست‌ (794)؛ اما برادرش‌، اسفندیاربیگ‌، والی‌ سینوب‌، چون‌ به‌ سلطان‌ اظهار انقیاد کرده‌ بود، امان‌ یافت‌. در همین‌ اوان‌ ـ در جنگی‌ که‌ در نزدیکی‌ چورُم‌، میان‌ قاضی‌ برهان‌الدین‌ احمد، امیر سیواس‌، و طلایة‌ سپاه‌ عثمانیان‌ درگرفته‌ بود ـ سپاه‌ عثمانی‌ پراکنده‌ شد و پسر ارشد بایزید، شاهزاده‌ اَرطغرل‌، به‌ قتل‌ رسید. برهان‌الدین‌، که‌ بر اثر این‌ پیروزی‌ جری‌ شده‌ بود و با تشویق‌ مخالفان‌ بایزید، تجاوز به‌ متصرّفات‌ عثمانی‌ را آغاز نهاد. مقارن‌ همین‌ ایّام‌، مجارها نیز از جانب‌ مغرب‌ به‌ خاک‌ عثمانی‌ تجاوز کردند. بایزید، که‌ وضع‌ مغرب‌ را حَسّاستر می‌دید، نبرد با برهان‌الدّین‌ را به‌ بعد موکول‌ کرد. میرچئا، بیگِ افلاق‌ و زیگموند، شاهِ مجار، با هم‌ متحد شده‌ بودند و در امور بلغارستان‌ مداخله‌ می‌کردند (794/1392) و حتی‌ نیکبولی‌ را به‌ تصرف‌ در آورده‌ بودند. بایزید بشتاب‌ وارد روم‌ایلی‌ شد. متحدان‌ برای‌ اینکه‌ در محاصرة‌ نیروهای‌ ترک‌ قرار نگیرند، بلافاصله‌ مجبور به‌ عقب‌نشینی‌ شدند.بیگهای‌ نواحی‌ آماسیه‌، عثمانجق‌ و معدن‌ در عین‌ وابستگی‌ به‌ برهان‌الدین‌، چون‌ از فشارهای‌ مداوم‌ او به‌ تنگ‌ آمده‌ بودند، در اوایل‌ 795 از اطاعت‌ وی‌ سر باز زدند و به‌ حمایت‌ حکومت‌ عثمانی‌ درآمدند. قاضی‌ برهان‌الدین‌، که‌ در این‌ اثنا آماسیه‌ را محاصره‌ کرده‌ بود، به‌ محض‌ اطلاع‌ از نزدیک‌ شدن‌ سپاه‌ ایلدرم‌ بایزید، بدون‌ جنگ‌ عقب‌ نشست‌.سنای‌ ونیز، در جمادی‌الا´خرة‌ 795/ آوریل‌ 1393، تصمیم‌ گرفته‌ بود که‌ به‌ اتفاقِ مجارها به‌ ترکها حمله‌ شود و، به‌ محض‌ آنکه‌ شنیده‌ شد که‌ شیشمان‌، شاه‌ بلغار، در خفا با مجارها توافقهایی‌ کرده‌ است‌، شاهزاده‌ سلیمان‌ چلبی‌ مأمور کار او شد و در نتیجه‌ ترنووو، شهر اصلی‌ بلغارها، به‌ تصرف‌ درآمد. در این‌ جنگ‌، شیشمان‌ کشته‌ شد و پسرش‌ الکساندر، پس‌ از قبول‌ اسلام‌، به‌ همراهان‌ بایزید پیوست‌ (795/1393).زیگموند، شاه‌ مجار، که‌ بیش‌ از دیگران‌ به‌ اهمیّت‌ خطر پی‌برده‌ بود، بر آن‌ بود که‌ پاپ‌ را وادارد تا جنگ‌ صلیبی‌ دیگری‌ به‌ راه‌ اندازد و مانوئل‌ دوّم‌، امپراتور روم‌شرقی‌، نیز به‌ بهانة‌ افزایش‌ فشار ترکان‌، از دولتهای‌ مسیحی‌ تقاضای‌ کمک‌ می‌کرد. سرانجام‌، پاپ‌ بونیفاکیوس‌ نهم‌، در شعبان‌ 796/ ژوئن‌ 1394، فرمان‌ جنگ‌ صلیبی‌ با ترکان‌ را صادر کرد و، به‌ این‌ ترتیب‌، مقدمات‌ جنگ‌ نیکبولی‌ فراهم‌ آمد.امیر تیمور گورکانی‌ که‌ پس‌ از غلبه‌ بر بخش‌ اعظم‌ ایران‌، آذربایجان‌ و عراق‌ را نیز فتح‌ کرده‌ بود، مصمم‌ به‌ تصرّف‌ آناطولی‌ و شام‌ بود. فرار احمد جلایر، حاکم‌ بغداد، با قره‌ یوسف‌، رئیس‌ طایفة‌ ترکمانان‌ قره‌ قوینلو، و پناهنده‌ شدن‌ آنان‌ در 795 به‌ سلطان‌ مملوکی‌ مصر، الملک‌الظاهر بِرَقوق‌ (حک : 784ـ801)، سلطان‌ مصر را واداشته‌ بود که‌ از سلطان‌ عثمانی‌ و امیر سیواس‌ یاری‌ بخواهد. از طرف‌ دیگر، عبور امیر تیمور از دجله‌ در اوایل‌ 796 و بازگشت‌ او از مقابل‌ اورْفه‌ قبل‌ از حمله‌ به‌ حلب‌ و دمشق‌ و عزیمت‌ او به‌ آذربایجان‌ از راه‌ قارص‌، قاضی‌ برهان‌الدین‌ امیر سیواس‌ را نیز مجبور کرده‌ بود که‌ نمایندگانی‌ نزد برقوق‌ و بایزید بفرستد و از آنان‌ یاری‌ بخواهد. به‌ رغم‌ این‌ اتحاد کامل‌، سلاطینِ عثمانی‌ و مصر اعتماد چندانی‌ به‌ امیر سیواس‌ نداشتند، اما به‌ هر حال‌، هر سه‌ ناگزیر بودند با یکدیگر به‌ توافق‌ برسند؛ حتی‌ برقُوقْ از توقْتَمِش‌ فرمانروای‌ اردوی‌ زرین‌ کمک‌ خواست‌ و نیرویی‌ در اختیار احمد جلایر گذاشت‌ و او را یاری‌ کرد تا بغداد را باز پس‌ بگیرد.بایزید، چون‌ می‌دید که‌ امپراتور مانوئل‌ دوّم‌ تعهدات‌ خود را زیر پا نهاده‌ و در صدد تدارکات‌ است‌، علاوه‌ برآنکه‌ استانبول‌ را زیر نظر گرفت‌ (797/1395)، سلانیک‌ و قسمت‌ شمالی‌ یونان‌ را تصرّف‌ کرد و با سپاهیان‌ مهاجم‌ خود تا موره‌ پیش‌ رفت‌.در این‌ هنگام‌، امیرتیمور درصدد بود که‌ بایزید را از متحدانش‌ جدا سازد. در نامه‌ای‌، ضمن‌ اظهار دوستی‌، نوشت‌ که‌ او را برتر از دیگران‌ می‌داند و غازی‌ و مجاهد بزرگی‌ به‌ شمار می‌آورد و بزودی‌ برقوق‌ و برهان‌الدین‌ را سرجای‌ خودشان‌ خواهد نشاند. بایزید، با پشتگرمی‌ تمام‌ به‌ اتحادی‌ که‌ با مصر داشت‌، به‌ مقابله‌ با فتنه‌ای‌ که‌ در غرب‌ روی‌ داده‌ بود برخاست‌؛ زیرا اقدامات‌ مداوم‌ چند سال‌ گذشته‌ مسیحیان‌ غرب‌ را به‌ جنبشهایی‌ بر ضد ترکان‌ واداشته‌ بود. این‌ بار فرانسویها، آلمانیها، بلژیکیها، هلندیها، سویسیها، انگلیسیها، اسکاتلندیها، لُمباردیها، سرداران‌ رودس‌ و داوطلبان‌ رومانی‌، لهستان‌، اسپانیا، و بوهم‌ به‌ اردوی‌ صلیبیان‌، که‌ مجارها در رأس‌ آن‌ قرار داشتند، پیوسته‌ بودند. بایزید صلیبیان‌ را در نیکبولی‌ شکست‌ سختی‌ داد و بکلی‌ تارومار کرد (21 ذیحجة‌ 798/25 سپتامبر 1396). این‌ پیروزی‌ نه‌ تنها برتری‌ ترکها را در روم‌ایلی‌ تثبیت‌ و وضعشان‌ را مستحکم‌ کرد، بلکه‌، با ساخته‌ شدن‌ استحکامات‌ آناطولی‌ حصاری‌ (گوزلجه‌ حصار)، راه‌ را نیز برای‌ محاصرة‌ اساسی‌ استانبول‌ (799/1397) و گوشمالی‌ امپراتور روم‌ شرقی‌، که‌ از حمایت‌ مسیحیان‌ برخوردار بود، هموار ساخت‌.بایزید به‌ امپراتور روم‌ شرقی‌ فشار می‌آورد که‌ استانبول‌ را تسلیم‌ او کند، اما امپراتور، به‌ اتکای‌ وعدة‌ مساعدت‌ کشور فرانسه‌ و به‌ رغم‌ تمایل‌ اهالی‌ استانبول‌، به‌ پیشنهاد بایزید دربارة‌ تسلیم‌ شهر جواب‌ رد داد. بایزید، برای‌ سومین‌ بار، دستور محاصرة‌ استانبول‌ را صادر کرد. ونیزیها و جُنوواییها به‌ یاری‌ امپراتور شتافتند. چون‌ محاصرة‌ شهر از سمت‌ دریا عملی‌ نبود، نتیجة‌ قطعی‌ به‌ دست‌ نیامد. در این‌ اثنا، عده‌ای‌ از قوای‌ ترک‌ وارد موره‌ شدند و، پس‌ از آنکه‌ برادر امپراتور را شکست‌ دادند، تا قورون‌ و مُدون‌ پیشروی‌ کردند. آرگوس‌ نیز تصرف‌ شد و اهالی‌ آن‌ در آناطولی‌ جای‌ داده‌ شدند.در این‌ موقع‌، بایزید، که‌ خبر شکست‌ و اسارت‌ تیمورطاش‌ پاشا به‌ دست‌ علی‌بیگ‌ قره‌مان‌ اوغلی‌ را شنیده‌ بود، به‌ آناطولی‌ رفت‌ و قره‌مان‌ اوغلی‌ را در جنگ‌ قونیه‌ اسیر کرد و به‌ دست‌ تیمور طاش‌ پاشا سپرد. پاشا دستور قتل‌ او را صادر کرد و، بدینسان‌، متصرفات‌ قره‌مان‌ اوغلی‌ به‌ قلمرو عثمانی‌ پیوست‌ (799). تصرف‌ سرزمین‌ قره‌مانیان‌ و فتح‌ قونیه‌، پایتخت‌ قدیمی‌ آناطولی‌ که‌ بزرگترین‌ مرکز فرهنگی‌ به‌ شمار می‌آمد، تسلط‌ عثمانیان‌ را بر آناطولی‌ محکمتر ساخت‌. بایزید، از آن‌ پس‌، در ساحل‌ دریای‌سیاه‌ پیش‌ رفت‌، سامسون‌ و حوالی‌ آن‌ را تا گیره‌سون‌ تصرف‌ کرد (800/1398) و از امپراتوری‌ روم‌ شرقی‌ خراج‌ خواست‌. سرانجام‌، هنگامی‌ که‌ قاضی‌ برهان‌الدین‌ امیر سیواس‌ به‌ دست‌ عثمان‌بیگ‌ قره‌یولوق‌ فرمانروای‌ آق‌قوینلو کشته‌ شد، فرزندانش‌ به‌ تسلیم‌ سرزمین‌ خود به‌ عثمانیان‌ تن‌ دردادند و نواحی‌ سیواس‌ و توقا در قره‌ حصار شرقی‌ و قیصری‌ و قیر شهر و آق‌سرای‌ نیز جزو متصرفات‌ عثمانی‌ شد (801/1399). بایزید، که‌ بدینسان‌ بر آناطولیِ میانه‌ تسلط‌ یافته‌ بود، در بازگشت‌ به‌ بورسه‌، تصرف‌ قطعی‌ استانبول‌ را آغاز کرد. اما، چون‌ دید که‌ امپراتور همة‌ شرایط‌ او را پذیرفته‌ و براستی‌ مطیع‌ شده‌ است‌، پرداختن‌ به‌ وقایع‌ مشرق‌ عثمانی‌ را مناسبتر دید.در آن‌ ایام‌ که‌ امیر تیمور سرگرم‌ فتح‌ هندوستان‌ بود و سلطان‌ برقوق‌ در مصر درگذشته‌ بود (801)، بایزید، با استفاده‌ از فرصت‌، ملطیه‌ را از دست‌ امرای‌ ممالیک‌ بیرون‌ آورد و، در نتیجه‌، رشته‌های‌ اتّحاد میان‌ این‌ دو حکومت‌ از هم‌ گسست‌. بعد به‌ مُطَهَّرتَن‌، حاکم‌ اَرْزِنْجان‌، حمله‌ کرد و او به‌ امیر تیمور، که‌ تازه‌ از هندوستان‌ برگشته‌ و به‌ آذربایجان‌ رفته‌ بود، پناهنده‌ شد. امیرتیمور بار دیگر قصد بغداد کرد و آنجا را به‌ تصرّف‌ درآورد. احمد جلایر ومتّحدش‌، قره‌ یوسف‌بیگ‌، این‌ بار به‌ بایزید پناهنده‌ شدند. به‌ دلیل‌ پناهندگی‌ همین‌ دو تن‌ و تحویل‌ نشدن‌ آنان‌ به‌ امیر تیمور، اختلاف‌ میان‌ ایلدرم‌ بایزید و امیر تیمور آغاز شد. از سوی‌ دیگر، بیگهای‌ گرمیان‌ و آیدین‌ و منتشا و ساروخان‌ و اسفندیار، که‌ از دست‌ بایزید فراری‌ شده‌ بودند، به‌ رهبری‌ مطهّرتَن‌ و قره‌یولوق‌، امیر تیمور را به‌ دشمنی‌ با او برمی‌انگیختند. سرانجام‌، امیر تیمور، پس‌ از شکست‌ دادن‌ گُرجیان‌ و با استفاده‌ از اختلاف‌ میان‌ عثمانیان‌ و مصر، از راه‌ اَرزِروم‌ به‌ سیواس‌ حمله‌ برد و آنجا را ویران‌ کرد (ذیحجة‌ 802) و، پس‌ از گرفتن‌ مَلَطیه‌، حلب‌ و دمشق‌ را نیز تصرف‌ کرد (803)؛ اما، به‌ جای‌ پیشروی‌ به‌ طرف‌ بغداد، به‌ تبریز آمد. بایزید با اردوی‌ خود به‌ کَماخ‌ و ارزنجان‌، که‌ از طرف‌ امیرتیمور به‌ مطهّرتَن‌ واگذار شده‌ بود، رفت‌ و کماخ‌ را از دست‌ او بیرون‌ آورد و خانواده‌اش‌ را به‌ عنوان‌ گروگان‌ به‌ بورسه‌ برد. بر اثر همین‌ حادثه‌، جدایی‌ میان‌ دو فرمانروا بیشتر و نامه‌های‌ شدید اللحنی‌ بین‌ آن‌ دو مبادله‌ شد. بایزید همة‌ پیشنهادهای‌ امیرتیمور را رد کرد و، بدینسان‌، وقوع‌ جنگ‌ مسلّم‌ شد. سرانجام‌، بایزید و تیمور در دشت‌ چُبُق‌ در نزدیکی‌ آنقره‌ (آنکارا) روبرو شدند. عده‌ای‌ از سپاهیان‌ عثمانی‌، که‌ بیگهای‌ آنان‌ در قلمرو امیرتیمور بودند، به‌ اردوی‌ وی‌ پیوستند و با این‌ اقدام‌ در سرنوشت‌ جنگ‌ تأثیر مهمی‌ کردند. بایزید تا آخر مردانه‌ جنگید، امّا سرانجام‌، به‌ دست‌ دشمن‌، که‌ نیرومندتر بود، اسیر شد (27 ذیحجة‌ 804).امیر تیمور بایزید را نزد خود نگاه‌ داشت‌ و، پس‌ از اقدامی‌ که‌ برای‌ فرار دادنش‌ صورت‌ گرفته‌ بود، او را در قفسی‌ آهنین‌ (تخت‌ روانِ سرپوشیده‌) زندانی‌ کرد و دستور داد آن‌ را همراه‌ اردو حمل‌ کنند. سپس‌ رو به‌ آناطولی‌ غربی‌ نهاد و، پس‌ از اقامتی‌ طولانی‌ در کوتاهیه‌، از راه‌ دَنیزْلی‌ به‌ آیدین‌ رفت‌ و زمستان‌ را در تیره‌ گذراند. چون‌ بایزید بیمار شده‌ بود، او را در آق‌شهر نگه‌داشتند. امیرتیمور در ششم‌ جمادی‌الاولی‌ 805 به‌ بخش‌ ساحلی‌ ازمیر رسید و ظرف‌ دو هفته‌ آنجا را تصرف‌ کرد و فوچه‌ و جزیرة‌ کیوس‌ (ساقزآداسی‌، لفظاً به‌ معنی‌ جزیرة‌ سقز) را نیز به‌ پرداخت‌ خراج‌ واداشت‌ (امیر تیمور هر ناحیه‌ای‌ را که‌ تصرف‌ می‌کرد به‌ دست‌ بیگ‌ سابقش‌ می‌سپرد). سپس‌، به‌ قصد بازگشت‌ به‌ سمرقند، ولایت‌ آیدین‌ را ترک‌ گفت‌. بایزید، در حالتی‌ که‌ بیماریش‌ رو به‌ شدت‌ نهاده‌ بود و تاب‌ تحمل‌ وضع‌ وهن‌آور خود را نداشت‌، در 13 شعبان‌ 805 در آق‌ شهر درگذشت‌. به‌ موجب‌ بعضی‌ از روایات‌ گویا بایزید خودکشی‌ کرده‌ است‌؛ ولی‌ دلیل‌ استواری‌ که‌ این‌ روایات‌ را ثابت‌ کند در دست‌ نیست‌.امیرتیمور فرمان‌ داد تا جسد بایزید را مومیایی‌ کنند و مراسم‌ تدفینی‌ شاهانه‌ برای‌ او به‌ جا آورند و جسدش‌ را به‌ طور موقت‌ در مقبرة‌ شیخ‌ محمود حیرانی‌ در آق‌ شهر قرار دهند. تیمور از فرزندان‌ بایزید، که‌ همراه‌ پدرشان‌ به‌ اسارت‌ گرفته‌ بود، مصطفی‌ چلبی‌ را نزد خود نگاه‌ داشت‌ و حکومت‌ بورسه‌ و حوالیش‌ را به‌ موسی‌ چلبی‌ تفویض‌ کرد و به‌ او اجازه‌ داد که‌ جنازة‌ پدرش‌ را به‌ بورسه‌ ببرد.طبق‌ برخی‌ از منابع‌ تاریخی‌، بایزید مردی‌ متکبر و خود رأی‌ بود. بعدها نیز به‌ راه‌ عیاشی‌ و میگساری‌ افتاد و، بر اثر افراط‌ در آن‌، همة‌ قوای‌ بدنی‌ و تواناییهای‌ ذهنیش‌ را از دست‌ داد. با اینهمه‌، جملة‌ مورّخان‌ عقیده‌ دارند که‌ بسیار شجاع‌، با عزم‌ و اراده‌، مطمئن‌ به‌ نفس‌، و فرمانده‌ نظامی‌ شایسته‌ و سلطانی‌ بزرگ‌ بوده‌ است‌. با فتوحاتش‌ و غنایمی‌ که‌ از راه‌ کشور گشایی‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود خزانة‌ کشور را پر کرد و به‌ پشتوانة‌ آن‌، بناهایی‌ از قبیل‌ مسجد و مدرسة‌ علوم‌ دینی‌ و خانقاه‌ و مهمانخانه‌ و کاروانسرا و پل‌ و مؤسسات‌ خیریه‌ای‌ چون‌ دارالشفا و دارالاطعام‌ ساخت‌. مسجدهای‌ بزرگ‌ بورسه‌ و کوتاهیه‌ و بولی‌ و دارالفنون‌ ایلدرم‌ در اَدِرنه‌ از برجسته‌ترین‌ آن‌ بناهاست‌. وی‌ در ادارة‌ کشور سیاستی‌ مثبت‌ و واقع‌ بینانه‌ داشت‌. هنگامی‌ که‌ سرزمینی‌ را به‌ تصرف‌ در می‌آورد، حکم‌ فرمانروای‌ آن‌ را با طغرای‌ خویش‌ تنفیذ می‌کرد و از این‌ راه‌، با معتبر شمردن‌ دفترهای‌ رسمی‌ که‌ از قبل‌ تنظیم‌ شده‌ بود و رعایت‌ عرف‌ و عادات‌ و مقررات‌ محلی‌، به‌ آشنایی‌ مردم‌ با سازمان‌ اداری‌ جدید کمک‌ می‌کرد. بعلاوه‌ چون‌ همة‌ سازمانهای‌ اوقاف‌ امارات‌ آناطولی‌ و اموال‌ موقوفة‌ آنها را به‌ رسمیت‌ می‌شناخت‌، زندگی‌ معنوی‌ مردم‌ بی‌آنکه‌ مُختل‌ شود همچنان‌ ادامه‌ می‌یافت‌. بایزید را سلطانی‌ دادگر معرّفی‌ کرده‌اند. او به‌ شکایات‌ مردم‌ رسیدگی‌ می‌کرد. عالمی‌ به‌ نام‌ شمس‌الدین‌بن‌ محمد، با اینکه‌ شهادت‌ بایزید را نپذیرفته‌ بود، نه‌ تنها از سمت‌ قاضی‌القضاتی‌ عزل‌ نشد حرمت‌ بیشتر نیز یافت‌. بایزید تصمیم‌ داشت‌ که‌ افراد محتکر را زنده‌ در آتش‌ بسوزاند. ازدواج‌ دخترش‌ با امیر بُخاری‌ نشانة‌ احترام‌ او به‌ اهل‌ علم‌ و دین‌ است‌.در عصراو تعدادی‌ آثار دینی‌ و علمی‌ و ادبی‌ به‌نام‌ وی‌ تألیف‌ و ترجمه‌ شد. در آثار باقی‌مانده‌ از آن‌عهد، از وی‌ با لقب‌ «جلال‌الدین‌» و عنوانهایی‌ چون‌ سلطان‌، خان‌بیگ‌، امیر، ملک‌ و السلطان‌ المعظم‌ یاد شده‌ است‌. مورّخان‌ مصر و شام‌ او را نیکوکارترین‌ و بزرگترین‌ پادشاه‌ مسلمان‌ عصر خویش‌ وصف‌ کرده‌اند.بایزید از سنین‌ جوانی‌ در جنگ‌ روزگار گذراند و پیروزیهای‌ مکرّر به‌ دست‌ آورد. در آناطولی‌، پس‌ از یک‌ قرن‌ هرج‌ و مرج‌ و انحطاط‌، آرامش‌ و وحدت‌ سیاسی‌ برقرار ساخت‌. در واقع‌، او بانیِ وحدت‌ ترکان‌ آناطولی‌ بود. در عصر او، مرزهای‌ عثمانی‌ از مشرق‌ به‌ فرات‌ و از مغرب‌ به‌ رود دانوب‌ رسید. حاکمیت‌ ترکان‌ عثمانی‌ را بر کشورهای‌ بالکان‌ برقرار کرد و بر قدرت‌ سیاسی‌ و نظامی‌ دولت‌ عثمانی‌ افزود. امّا ظهور امیر تیمور که‌ مصادف‌ با واپسین‌ روزهای‌ امپراتوری‌ روم‌ شرقی‌ بود، همة‌ نقشه‌های‌ بایزید را نقش‌ برآب‌ ساخت‌ و چنین‌ بود که‌، پس‌ از جنگ‌ آنقره‌، از سویی‌، وحدت‌ سیاسی‌ آناطولی‌ درهم‌ شکست‌ و، از سوی‌ دیگر، اختلافاتی‌ که‌ بر سر سلطنت‌ درمیان‌ فرزندان‌ بایزید پدید آمده‌ بود آرامش‌ کشور را برهم‌ زد و، در نتیجه‌، فتح‌ استانبول‌ نیم‌ قرن‌ به‌ تأخیر افتاد.منابع‌ : ابن‌تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهرة‌ ، ابن‌حجر عسقلانی‌، اِنباء الغُمْر باَبْناء العمر ، نسخه‌ خطی‌ کتابخانه‌ ایاصوفیه‌، ش‌ 2972؛ ابن‌عربشاه‌، عجایب‌ المقدور ، بولاق‌ 1285/1868، ص‌ 68 ـ 71، 81 ـ 88، 126 ـ 149؛ ابن‌ فرات‌، تاریخ‌ ابن‌الفرات‌: تاریخ‌ الدول‌ والملوک‌، بیروت‌ 1938ـ1942، ج‌ 9؛ ابن‌ قاضی‌ شهبه‌، ذیل‌ دول‌ الاسلام‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ ملی‌ فرانسه‌، مخطوطات‌ عربی‌، ش‌ 1599؛ ابن‌کمال‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانه‌ علی‌ امیری‌، ش‌ 31؛ احمدی‌، «داستان‌ تواریخ‌ ملوک‌ آل‌ عثمان‌»، در ترکیات‌ مجموعه‌ سی‌ ، ج‌ 6، ص‌ 49ـ 176؛ اروج‌ بیگ‌بن‌ سلطان‌ علی‌ بیگ‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، هانوور 1925، ص‌ 26ـ37؛ عزیزبن‌ اردشیر استرآبادی‌، بزم‌ و رزم‌، استانبول‌ 1928، ص‌ 378ـ463؛ الفی‌، تاریخ‌ ، نسخه‌ خطی‌ کتابخانه‌ ملی‌ فرانسه‌، ش‌Supp. Pers. 188 ، گ‌ 392؛ انوری‌، دستورنامه‌انوری‌ ، استانبول‌ 1928، ص‌ 87 ـ 91؛ ادریس‌ بدلیسی‌، هشت‌ بهشت‌ ، نسخة‌ خطی‌، ج‌ 4؛ بهشتی‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، نسخة‌ خطی‌ موزة‌ بریتانیا؛ تاریخ‌ معینی‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ ملی‌ فرانسه‌، ش‌ Supp.Pers. 1951 ، گ‌ 388ـ400؛ ابوطالب‌ تربتی‌، ملفوظات‌ صاحبقران‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانه‌ ملی‌ فرانسه‌، ش‌ Supp.Pers. 1493 ،گ‌ 4، 6، 14، 155ـ156، 165، 170؛ محیی‌الدین‌ جمالی‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌، نسخه‌خطی‌ کتابخانه‌علی‌ امیری‌، ش‌ 17؛ جنابی‌، عیلم‌ الزاخر ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانه‌ ایاصوفیه‌، ش‌ 3033؛ عبدالله‌بن‌ لطف‌الله‌ حافظ‌ ابرو، زبدة‌التواریخ‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ فاتح‌، ش‌ 4371؛ حدیدی‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ اسعد افندی‌، ش‌ 2081؛ شاعر عجم‌ حمیدی‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ شخصی‌ مکرمین‌ خلیل‌ اینانج‌؛ حیدررازی‌، مجمع‌ التواریخ‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ ملی‌ فرانسه‌، ش‌ Supp. Pers. 1331 ، گ‌ 351؛ رمضان‌ زاده‌، مرآت‌ کائنات‌ ، بولاق‌ 1258، ج‌ 2، ص‌ 22، 32؛ محمدبن‌ حسن‌ سعدالدین‌، تاج‌ التواریخ‌ ، ج‌ 1، ص‌ 94ـ 98، 106ـ110، 115ـ 215؛ شرف‌ الدین‌ علی‌ یزدی‌، ظفرنامه‌ ، چاپ‌ محمد زاهد، کلکته‌ 1306/1888، ج‌ 2، ص‌ 252ـ273، 284، 289ـ506؛ شکرالله‌، بهجة‌التواریخ‌، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ نور عثمانیه‌، ش‌ 3059؛ شیلدبرگرخاطراتی‌ ، ترجمة‌ ترکی‌ حقی‌ مخلص‌، کتابخانة‌ علی‌ امیری‌، ش‌ 281؛ درویش‌ احمد عاشق‌ پاشازاده‌، تواریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، استانبول‌ 1332، ص‌ 278، لایپزیگ‌ 1929، ص‌ 238؛ مصطفی‌بن‌ احمد عالی‌، کنه‌الاخبار ، استانبول‌ 1277، ج‌ 3، ص‌ 78ـ 116؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، مطلع‌ السعدین‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ سلیمیة‌ ادرنه‌، ش‌ 1492؛ بدرالدین‌ عینی‌، عقدالجُمان‌ فی‌ تاریخ‌ اهل‌ الزمان‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ جارالله‌ افندی‌، ش‌ 1591؛ فریدون‌ بیگ‌ پاشا، مجموعة‌ منشآت‌ سلاطین‌ ، ج‌ 1، ص‌ 125، 128، 132، 140؛ محمدپاشا قره‌مانی‌، تاریخ‌ سلاطین‌ العثانیة‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ ایاصوفیه‌، ش‌ 3204؛ صاری‌ کمال‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ دانشگاه‌، ش‌ 859؛ لطفی‌پاشا، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، استانبول‌ 1341، ص‌ 42ـ 61؛ محمدبن‌ حاجی‌خلیل‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ ملی‌ فرانسه‌؛ احمدبن‌ علی‌ مقریزی‌، السلوک‌ و دررالعقود الفریدة‌ فی‌ تراجم‌ الاعیان‌ المفیدة‌ ؛ محمدبن‌ خاوند شاه‌ میرخواند، روضة‌الصفا ، بمبئی‌ 1264؛ نشری‌، تاریخ‌ آل‌ عثمان‌ ، نسخة‌ خطی‌ موزة‌ باستانشناسی‌ استانبول‌، کتابخانه‌های‌ ولیدالدین‌ افندی‌ و علی‌ امیری‌؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، تاریخ‌ فتوحات‌ امیرتیمور گورکان‌، معروف‌ به‌ ظفرنامه‌، چاپ‌ فلکس‌ تاور، پراگ‌ 1937ـ1956، ص‌ 217ـ 222، 245ـ277؛Ar í iv K i lavuzu , Istanbul 1938, sec. I, 61; A.S.Atiye, The Crusade of Nicopolis , London 1938; mer Hہlis B â y â kl â - og lu, Ankara muharebesi, Istanbul 1934; Chalcondyle, Chronique , French trans. de Vigenere Bourbonnois, Paris 1612, 39-95; Clavijo, Kades'ten Semerkand'a seyahat, Turkish trans. عmer R â za, I, 188; Delav ª â lle de Roulx, La France en orient au x Ë v sicle , Paris 1886; Ducas, Histoire de Constantinople, French trans. Cousin, Paris 1674, VIII, 322, 392; Zeka ª â ª Erog § lu, Mug § la tarihi, Izmir 1939, 188; Evkaf umum mدdدrlدg § د, Rumeli-Anadolu vakfiye defteri, 167-170; A. Geدaj, Albanie et l'invasion turque , Paris 1937; Fuad Kخprدlد, "Y â ld â r â m Bayezid'in esareti ve خlدmد hakk â nda", Belleten (1937), 591-603; Memduh Turgut Koyunluog § lu, I  znik ve Bursa tarihi , Bursa 1935, 164; Marie-Mathilde, Alexandrescu-Dersca, La Campagne de Timur en Anatolie , Bucharest 1942; Thomas de Medzoph, Exposإ des guerres de Tamerlan et de Schah-Rokh , French trans. F. Neve, 75-77; Max Silberschmidt, ì ark meselesi , Turkish trans. Ahmed Cemal Kخprدlد, Istanbul 1930; Zakythinos, Le despotat Grec de Morإe , Paris 1932.
نظر شما
مولفان
گروه
آسیای صغیر و بالکان ,
رده موضوعی
جلد 2
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده