باقیبالله، ابوالمؤید رضیالدینمحمدباقی (یا عبدالباقی) بنعبدالسلام، از مشایخ بزرگ نقشبندیه و از مروّجان این طریقه در هندوستان که در آن سرزمین به «خواجهبیرنگ» نیز شهرت دارد. در 971 (یا 972) در کابل متولد شد. پدرش قاضی عبدالسلام سمرقندی عالم و صوفی بود و در کابل منصب قضا داشت و مادرش به خواجه عُبیداللّه احرار نقشبندی (متوفی 896) نسب میرسانید. تحصیلات نخستینش در کابلبود و از 978 که مولانا صادق حلوایی سمرقندی (متوفی 982) به دعوت حاکم کابل، محمد حکیم میرزا (برادر کهتر اکبرشاه بابری)، در آن شهر اقامت گزید (امین احمد رازی، ج 3، ص 383) نزد او به تحصیل علوم پرداخت و سپس به همراه او برای تکمیل تحصیلات خود به سمرقند رفت. ولی در ماوراءالنهر ذوق عرفانیش غالب آمد و تحصیل علوم رسمی را رها کرد و به تصوّف روی آورد و چند سالی در صحبت مشایخی مانند خواجه عبید و افتخار شیخ (از مشایخ طریقة یَسَویه) و امیرعبداللّه بلخی بود و به ذکر مراقبه میگذراند. سپس، به دعوت برخی از دوستانش که در هندوستان صاحب منصب و مقامی بودند، به آنجا سفر کرد؛ ولی، برخلاف پیشنهاد آنان، به سپاه بابری نپیوست و به طلب عارفان و صوفیان پرداخت. از لاهور به دهلی و از آنجا به کشمیر رفت و چندی در خدمت شیخ باباوالی خوارزمی (متوفی 1001) بود. پس از درگذشت باباوالی، به ماوراءالنهر بازگشت و در اَمْکَنَد، در نزدیکی سمرقند، به شیخ بزرگ نقشبندیة آن زمان، مولانا خواجگی امکنگی (متوفی 1008)، پیوست و از او اجازة ارشاد یافت. به سنّت نقشبندیان از مشایخ پیشین نیز «تربیت روحانی» (دربارة این اصطلاح رجوع کنید به بهاءالدین نقشبند، مقدمة طاهری عراقی، ص 30) یافت و از روحانیت شیخ عبیداللّه احرار بهرهمند شد.باقیبالله، به دستور شیخ خود، برای ارشاد و نشر طریقة نقشبندی به هندوستان بازگشت و در 1008 به لاهور رسید و پس از یک سال اقامت در آنجا به دهلی رفت و تا پایان عمر در فیروزآباد دهلی اقامت گزید. در دهلی، برخی از رجال دولت بابری نیز به جمع مریدان باقیبالله پیوستند که از آن جمله است شیخفرید بخارایی که به خانقاه او کمک بسیار میکرد (باقیبالله، 1967، ص 57). باقیبالله بیش از حدود سه سال در مسند شیخی نماند و در اواخر عمر کار ارشاد طالبان را به خلیفة خود شیخاحمد سرهندی واگذاشت و خود عزلت گزید (محمدهاشم کشمی، ص 28، 30؛ بدرالدین سرهندی،ص38ـ39؛ باقیبالله، 1967، ص 46ـ47، 59) و، سرانجام، در روز شنبه 25 جمادیالا´خر 1012 درگذشت. از او دو پسر بازماند: یکی خواجه عُبیدالله معروف به خواجة کلان (1010ـ1073) مؤلف الطبقات الحُسامیه در شرح حال اولیا، و دیگری خواجه عبداللّه معروف به خواجة خُرد که مؤلف چند رسالة کوتاه عرفانی است.از باقیبالله آثاری به نظم و نثر بازمانده است که مجموعة آنها به اهتمام مولانا ابوالحسن زید فاروقی مجدّدی گردآوری شده و با عنوان کلیات باقیبالله در لاهور در 1967 به چاپ رسیده است. مجموعهای دیگر، که به همّت سیدنظامالدین احمد کاظمی گردآوری و با عنوان عرفانیات باقی در دهلی در 1970 چاپ شده است، فقط شامل اشعار باقیبالله و نیز فقراتی از شرح حال و کرامات اوست. اشعار باقیبالله، شامل رباعیات و چند مثنوی کوتاه و ساقینامة تماماً عرفانی است. وی در توضیح دقایق عرفانیِ 46 رباعی خود شرحی نوشته و آن را سلسلةالاحرار نامیده است؛ ولی، چنانکه در «ملفوظات» او آمده است، باقیبالله از این اثر خود، که مسئلة وحدت وجود در آن بخوبی تحقیق شده، خرسند نبوده است؛ زیرا ظاهراً بیم آن داشته است که سخنان او به دست نااهلان بیفتد (همو، 1967، ص 64). از میان چند مثنوی کوتاه او مثنوی گنج فقر در هندوستان شهرت و رواج بیشتری داشته است (همان، ص 201ـ236 و همو، 1970، ص 75ـ130؛ همو 1910، ص 225ـ268؛ نیز تفهیمی، ص 74ـ108). در این مثنوی، که دارای 725 بیت و در بحرهزج مسدّس مقصور است، پس از ذکر توحید و مناجات و منقبت رسول صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم و مدح اولیا و مشایخ، برخی از مباحث عرفانی و اصول طریقة نقشبندی بیان میشود. باقیبالله، چه در این مثنوی و چه در برخی منظومات دیگرش، به آثار مولانا عبدالرحمن جامی نظر داشته است.از آثار منثور باقیبالله علاوه بر سلسلةالاحرار چند رسالة کوتاه نیز، که برخی از آنها یادداشتهای مختصری بیش نیست، به جا مانده که در تفسیر چند سورة کوتاه و آیة قرآنی (1967، ص 155ـ172) و در بیان حقیقت نماز و توحید است (همان، ص 147ـ 155). رسالهای ناتمام نیز در باب سلوک دارد که به خواهش یکی از مریدان نوشته و جزو مکتوبات او چاپ شده است (ص 124ـ129). رسالة کوتاه دیگری به نام ده اصل از او بازمانده که دربارة ده اصل سلوک (توبه، زهد، توکل،...) است و از آن نسخههای خطی در کتابخانههای پاکستان موجود است (منزوی، ج 3، ص 1460). رسالة دیگری به نام نور وحدت به او نسبتدادهاند که در لاهور چاپ شدهاست (همو، ج3، ص2083؛ رِضْوی، ج 2، ص 14). از مکتوبات باقیبالله 87 نامه به چاپ رسیده (باقیبالله، 1967، ص 71ـ143) که اکثر آنها رهنمودهایی است دربارة سلوک یا بیان نکاتی از معارف که به مریدان و خلفای خود نوشته است. سخنان («ملفوظات») او را در مجالس نیز یکی از مریدان گردآورده که از روی تواضع نام خود را ذکر نکرده ولی در مرثیهای که برای باقیبالله سروده تخلّصش «رشدی» آمده است. (همان، 1967، ص 67؛ رِضْوی، ج 2، ص11، نام گردآورندة «ملفوظات» را میرمحمدجان نوشته است). هر یک از «ملفوظات»، که هم در کلیات باقیبالله (ص 19ـ68) و هم جداگانه با عنوان حیات باقیه (دهلی 1905) به چاپ رسیده است، با ذکر تاریخ ثبت شده و از صفر 1009 آغاز میشود و تا شعبان1012 ادامه مییابد (از 2 جمادیالاولی 1010 تا 1 صفر 1012، به سبب مسافرت «رشدی»، سخنان باقیبالله ضبط نشدهاست، همان، ص 44ـ45). ملفوظات از نظر احتوا بر مباحث عرفانی و مسائل طریقة نقشبندی و شیوة خاص تربیتی باقیبالله سودمند است؛ ولی، در قیاس با آثار مشابه، فواید تاریخی آن اندکاست. علتاین امر ظاهراً خواستِ خود باقیبالله بوده است که پس از ضبط سخنانش به مؤلف تأکید کرده که «سخنی که در طریقه دخلی داشته باشد بنویسند و حکایات و معاملات مشایخ ... به آن ضم نسازند» (همان، ص 25).باقیبالله از معتقدان به ابنعربی بود و در نوشتهها و سخنانش از فصوص و فتوحات مکرر نام برده و نقل کرده است و عقیده به وحدت وجود را در آثارش و بخصوص در سلسلةالاحرار بیان نموده است. ولی جانشین او، شیخاحمد سرهندی، که مخالف وحدت وجود و مدافع «وحدت شهود» بود، میگوید (ج 1، ص 127) که باقیبالله در پایان عمر از این عقیده عدول کرد. باقیبالله اختلاف علاءالدولة سمنانی و ابنعربی را در مسئلة وحدت وجود نزاعی لفظی میشمرد و میگفت که این اختلاف مانند سایر اختلافات اولیا نتیجة عدم فهم مقصود یکدیگر است نه در اصل مسئله، و عدم فهم ناشی است از نارسایی سخن یا از علوِّ حالِ گوینده به هنگام بیان آن سخنان چندانکه دیگران از وصول بدان قاصرند و زبان به طعن و تخطئه میگشایند. به اعتقاد او، علاءالدولة سمنانی نیز سخن ابنعربی را بدرستی در نیافته است، زیرا که ابنعربی وجود حق را مطلق گفته است و علاءالدوله از این اطلاقْ مطلقِ بشرطِ لافهمیده است (1967، ص 28، 37). باقیبالله بر تبعیّت از شریعت و حفظ سنّت تأکید داشت و طریقة نقشبندی را همان «طریقة سلف» میشمرد (همان، ص 40) و میگفت مدار این طریقه سه چیز است: رسوخ در عقاید اهل سنت و جماعت، آگاهی (حضور) و عبادت (همان، ص 25). در سلوک، «ذکر قلبی» و «رابطه» را مؤثرتر میدانست (کشمی، ص 17) و ذکر جهر و سماع را روا نمیشمرد (باقیبالله، 1967، ص 42ـ43، 125، 126؛ کشمی، ص 29، 58 ـ 59) و عشق صوری را، به خلاف برخی از صوفیه، راهبر به مقصود نمیدانست (باقیبالله، 1967، ص 22، 29) و اجتناب از هر «حال» را که مانع رعایت شرع شود لازم میشمرد (همان، ص 96ـ97). در تربیت سالکان بیش از آنکه به کثرت عدد پیروان نظر داشته باشد به مریدان خاص و مخلص توجه داشت (بدرالدین سرهندی، ص 34) و میگفت: «راه افاده و استفاده جنسیّت و مناسبت است نه خوارق و تصرّفات» (باقیباللّه، 1967، ص 37). باقیبالله زندگی زاهدانهای داشت و سالکان را نیز به زهد و تقوی، و بخصوص «احتیاط لقمه» سفارش میکرد (همان، ص 28ـ29، 34؛ کشمی، ص 25ـ26). با فقر میزیست و از دنیایی چیزی نیندوخت تا از جهان رخت بربست (باقیبالله، 1967، ص 48).دوران ارشاد باقیبالله در هندوستان، هرچند کوتاه بود، تأثیر عمیق و گستردهای داشت، چندانکه طریقة نقشبندی به همت او و خلفایش یکی از رایجترین و پربارترین طرایق در هندوستان شد (کشمی، ص 26). نامورترین خلفای باقیبالله عبارتاند از: شیخاحمد سرهندی مجَدّد اَلْفِ ثانی (971ـ1034)؛ شیختاجالدین عثمانی (متوفی 1050)، مترجم نفحاتالانس و رشحات عین الحیاة به عربی، که پس از مرگ باقیبالله به بلاد عرب سفر کرد و سرانجام مجاور مکه شد (همان، ص 70ـ78؛ حسنی، ج 5، ص 99ـ101)؛ شیخ حسامالدینبن نظامالدین بدخشی (977ـ1043)؛ شیخالهداد دهلوی (متوفی 1051). شیخحسامالدین، که خاندانش از رجال دولت بابری بودند و خود نیز پیش از پیوستن به طریقت در خدمت اکبرشاه بود و خواهر وزیر معروف ابوالفضلبنمبارک را به زنی گرفته بود (همان، ج 5، ص 129)، نفوذ اجتماعی خاصی داشت و پس از مرگ باقیبالله سرپرستی خانوادة او را به عهده گرفت و در خانقاهش در فیروزآباد دهلی به ارشاد نشست. او، به خلاف شیخاحمد سرهندی، به وحدت وجود معتقد بود و سماع را روا میداشت (سرهندی، ج 1، مکتوب 273؛ نیز رِضْوی، ج 2، 195)؛ ولی، سرانجام، آرا و عقاید شیخاحمد سرهندی مجدد الف ثانی، به رغم موانع بسیار، غالب آمد و نفوذ معنوی او طریقة نقشبندی را قدرتی تازه بخشید. بدینگونه، باقیبالله را شاید بتوان در طریقة نقشبندی آخرین نمایندة جریانی شمرد که با خواجهپارسا و عبدالرحمن جامی آغاز شده بود و صفت ممیّز آن تبعیت تام از آراء ابنعربی بود.منابع : امین احمد رازی، هفت اقلیم ، تهران ] 1340 ش [ ؛ باقیبالله، عرفانیات باقی ، چاپ نظامالدین احمد کاظمی، دهلی 1970، همو،کلیات باقیبالله ، چاپ ابوالحسن زید فاروقی نقشبندی و برهان احمد فاروقی، لاهور، 1967؛ همو، گرانمایه مثنویات تصوف ، حیدرآباد دکن 1910؛ ساجداللّه تفهیمی، «مثنوی گنج فقر»، دانش ، ش 9، (بهار 1366)؛ عبدالحی حسنی، نزهةالخواطر و بهجةالمسامع والنواظر ، حیدرآباد دکن 1955؛ عبدالمجید خانی، الحدائق الوردیة فیحقایق اجلاء النقشبندیة ، قاهره 1308؛ غلام سرور لاهوری، خزینةالاصفیاء ، لکهنو 1290، ص 655؛ احمد سرهندی، مکتوبات امام ربانی ، استانبول 1397/1977؛ لاهور 1391؛ بدرالدین سرهندی، حضراتالقدس ، لاهور 1971؛ محمدهاشم کشمی، زبدةالمقامات ( برکات احمدیه )، کانپور 1307؛ عبدالحق محدث، اخبارالاخیار ، دهلی 1914؛ احمد منزوی، فهرست مشترک نسخههای خطی فارسی پاکستان ، اسلامآباد 1984؛Saiyid Athar Abbas Rizvi, A History of Sufism in India , New Delhi 1978-1983.