باستانشناسی،دانش شناخت فرهنگهای ادوار گذشتة انسان، بر اساس مطالعة اشیا و آثار دیرین و جزآن. فرهنگستان ایران این ترکیب را معادل آرکئولوژی فرانسوی وضع کرده است که از آرخایولوگیا ی یونانی، مرکب از آرخایوس به معنی کهن و لوگیا از واژة لوگوس به معنی شناخت، مشتق شده است.به نقل تاریخ، نخستین کسی که به فعّالیّتهای باستانشناسی پرداخت، نَبونیدوس (آخرین پادشاه بابل، حک : 556ـ539 ق م) بود که برای یافتن نام سازندة معبد شَمَش، الهة خورشید، آن را کاوید و دیوارهای معبدی را کشف کرد که نَرَمسین (پسر سارگُن اول، شاه اکد و بابل، ح 2000 ق م) ساخته بود (سیدسجادی، ص 3، 11).ابودلف خزرجی از کسانی است که از عملیات حفّاری، به منظور دستیابی به اشیای عتیقه، در قرن چهارم هجری خبر میدهد. او ضمن اشاره به آثار و ابنیة شگفتآور زمان قوم عاد، که در قریة هندیجان در نزدیکی ارّجان * قرار دارد، مینویسد: «در این قریه برای به دست آوردن گنجینهها و آثار تاریخی، مانند مصر، کاوش میکنند» (ص 91).نخستین کاوشهای باستانشناسی به مفهوم امروزی آن، در قرن هفدهم در بازار شهر رُم صورت گرفت. این فعّالیّت، البته بهطور نامنظم، در کشور چین قدمت بیشتری دارد؛ در زمان نفوذ سلسلة سونگ، کاوشهایی بر روی خرابههای پایتخت قدیمی سلسلة شانگ (1523ـ1027 ق م) در نزدیکی آنیانگ، صورت گرفت و نخستین مجموعة اشیای مفرغی و منقوش به دست آمد ( ) فرهنگ انسانشناسی و مردمشناسی ( ، ص 77).باستانشناسی از علوم مستقل و دارای روشها و پایههای نظری خاصّ است. همچنین این علم را از شعب دانش انسانشناسی فرهنگی ، که بهمطالعة فرهنگهای ادوار مختلف تاریخ بشری میپردازد، دانستهاند. زیرا یکی از مهمترین زمینههای پژوهشی باستانشناسان، بررسی ساختار فرهنگی جوامع انسانی و تکوین و تحول آن در زمانها و مکانهای مختلف است.بههمین دلیل،از باستانشناسی بهمجموعةفنون و تخصصها برای کسب اطلاعات فرهنگی نیز تعبیر میشود (تِیلُر، ص 41).حفّاری از فعّالیّتهای اصلی باستانشناسی است؛ زیرا از این طریق وضع آثار مدفون، با همان شکل و حالت که بر روی لایههای مختلف قرار دارد، مشخص میشود. در هر حفّاری طرز قرار گرفتن آثار برروی طبقات گوناگون از دو جهت مطالعه میشود: 1) جهت عمودی، برای تعیین قدمت لایهها و مقایسة آثار موجود در آنها از لحاظ زمانی و یافتن شاخصهای فرهنگی هر دوره در یک منطقة معین؛ 2) جهت افقی، که در آن، بیشتر نظر بر تحلیل نسبت رابطه بین اشیای درون هر لایه و نوع وابستگی آنها به انسان است (ملک شهمیرزادی، 1369ـ 1372 ش، ج 2، ص 41).در باستانشناسی، لایههای مختلفِ زمین مطالعه میشود تا وضع و تطور زندگی جانداران در ادوار گوناگون روشن شود. همچنین دگرگونیهای جسمانی انسان در زمانهای مختلف، به یاری متخصصان علم دیرینشناسی ، بررسی میشود. در قسمت اخیر با مطالعة بقایای انسانی و حیوانی، تغییرات جسمی جانداران تا به امروز معلوم میشود (کوپن، ص 173). بررسی تحولات فرهنگی تاریخ بشری با مطالعة دو دسته آثار بازمانده از گذشته صورت میگیرد: 1) آثار مادی یا محیطی که انسان برای استفادههای خاصی آنها را تغییر میدهد (بُک، ص 448)؛ 2) آثار غیرمادی، که در آن تنها عنایت به شناخت نسبتهای بین آثار باستانی است (ملک شهمیرزادی، 1369ـ1372 ش، ج 2، ص 39).دانش جوان باستان ـ مردمشناسی ، با استفاده از اطلاعات علم مردمشناسی ، پاسخهای روشنی به مسایل پیچیدة باستانشناسی میدهد؛ چه باستانشناسان در بسیاری از موارد قادر به شرح و تفسیر اشیای به دست آمده از درون خاک نیستند، ولی با بهرهگیری از این دانش، رفتارهایی که با قالب شکل ظاهری آن اشیا نسبت دارد قابل بازیابی و شناسایی است. گونهشناسیِ اشیای باستانی و گروهبندی آنها از نظر شکل، جنس، ساختار و عملکرد، به شناخت مجموعههای مشخصی میانجامد که از لحاظ زمانی به یکدیگر وابستهاند. و این، معرّف خوبی برای شناخت زمانی ـ مکانی فرهنگهای بشری است. مردمشناسی، بویژه بخش پیش از تاریخ آن، نیز به نحوة کار اشیای بازمانده و مطالعة نسبت و رابطه بین آنها نظر دارد.بهرهگیری از علوم مختلف دیگر، از جمله زمینشناسی، فسیلشناسی، رسوبشناسی، چینهشناسی، بومشناسی، گیاهشناسی و جغرافیای انسانی و غیر آن، دامنة تحقیقات علم باستانشناسی را گستردهتر کرده است ( ) فرهنگ دورة پیش از تاریخ ( ، ص 369) و گستردگی این دانش، خود موجب ایجاد شاخههای مختلفِ وابسته، نظیر باستانشناسی تجربی، باستانشناسی نوین، باستانشناسی روشمند ، باستانشناسی نظری، باستانشناسی اجتماعی، باستانشناسی رفتاری، باستانشناسی زیردریا، باستانشناسی فرآیندی ، باستانسنجی ، ارکئومنیتیسم و... جز آن شده است.تقسیمات دوران باستان . تا زمان لابک ، 1282/1865، تاریخ زندگی بشر به سه دوران باستان، میانی و جدید تقسیم شده بود، اما او قسم چهارمی را بر آن افزود و آن را دوران ما قبل تاریخ نامید (دانیل، ص 8). در 1277/1860، مورلو در کتاب ) بررسیهایی دربارة زمینشناسی ـ باستانشناسی در دانمارک و سویس ( ، مفهوم بدیع «تاریخ پیش از تاریخ» را به مطالعات باستانشناسی افزود. او معتقد بود که این علم با شروع دوران تاریخی پایان نمییابد؛ چه هر قدر در تحقیقات تاریخی به عقب میرویم، مدارک به دست آمده ناقصتر و فواصل بین رخدادها بیشتر میشود و این فاصله تنها با کمک علم باستانشناسی و مطالعة آثار باستانی، کاهش مییابد (ملک شهمیرزادی، 1366 ش، 69). امروزه باستانشناسان، زندگی بشر را از آغاز به دو دوران تقسیم کردهاند: 1) پیش از تاریخ؛ 2) تاریخی.1) دوران پیش از تاریخ ، بیش از نود و نُه درصد از تاریخ زندگانی انسان را شامل میشود و به همین دلیل، خود به چهار عصر تقسیم شده است: الف. پارینه سنگی ، از آغاز پیدایش بشر بر روی زمین (ح 000 ، 500 ، 3 سال قبل) تا شانزده هزار سال قبل (رجوع کنید به نمودار تطبیقی دوران باستان)؛ ب. میانسنگی، از فاصلة زمانی شانزده تا دوازده هزار سال قبل، در خاورمیانه و خاورنزدیک، که از ویژگیهای مهم این عصر، پیشرفت در ساختن ابزارهای سنگی بود (رجوع کنید به نمودار تطبیقی دوران باستان)؛ ج. نوسنگی، که در ابتدا کاربرد «سنگ صیقلی»، ایجاد سفالینهها و تنوع در ساختن ابزار سنگی، از مشخصههای بارز این دوره محسوب میشد. ولی بعدها رویدادهای اقتصادی ـ اجتماعی بنیادی، این عوامل را تحتالشعاع قرار داد. در این عصر، کشاورزی (کاشتن گندم و جو) و دامپروری (اهلی کردن حیواناتی چون بز و گوسفند در خاورمیانه) به وجود آمد وانسانِ مصرفکننده برای اولین بار به تولید مواد غذایی پرداخت. اهمیّت این رویداد بدان حدّ بود که چایلد آن را انقلاب نوسنگی یا اولین دگرگونی بنیادی در تاریخ بشری نامید (ص 90)؛ د. مس ـ سنگی ، که در آن علاوه بر مصنوعات سنگیِ رایج، نخستین بار از افزار مسی استفاده شد. این عصر از لحاظ زمانی بین دو عصر نوسنگی و مفرغ (برنز) قرار دارد ( ) فرهنگ دورة پیش از تاریخ ( ، ص 216. نیز رجوع کنید به نمودار تطبیقی دوران باستان).اگر چه قدیمیترین نشانههای استفاده از مس به ابتدای عصر نوسنگی برمیگردد، در غار شانیدَر در کوههای زاگرس، آویز کوچکِ مسی از هزارة دهم ق م به دست آمده است که برای ساختن آن از روش چکشکاری روی مسِ سرد، استفاده شده است، در حالی که سابقة کاربرد این روش در بینالنهرین و آسیای صغیر، به هزارة هشتم ق م میرسد. چکشکاری روی مس گرم سابقة کمتری دارد. بنا به شواهد موجود، در خاورمیانه و خاورنزدیک در هزارة ششم ق م، برای این گونه چکشکاری، دمای فلز را به هزار درجة صد بخشی (سانتیگراد) میرساندهاند. در تلّ ابلیس ایران نیز آثاری به دست آمده که نشانة استفاده از این روش در اواخر هزارة پنجم ق م است (همان، ص 688).همچنین مهمترین فعّالیّت تولیدی در تپة باستانی قبرستان در دشت قزوین (لایة 9 II از نیمة دوم هزارة پنجم ق م) صنعت ذوب مس بود و باتوجه به قراین، مس تنها در کارگاههای فلزگری این محوطه ذوب و اشیای ساخته شده از آن در منطقه توزیع میشد. در کاوش این تپّه، دو کارگاهِ مس، تأسیسات کارگاهی دیگر و ابزار فلزکاری کشف شد که یک بوتة ذوب فلز بر بالای کوره و تکّهای از یک قالب در کنار آن قرار داشت. از داخل و خارج کارگاه نیز حدود ده قالب ریختهگری، از جمله قالبهای ساختن کلنگِ دوسر، تیشه ـ تبر و قالب شمش، به دست آمد (مجیدزاده، ص 6). در مرکز آسیای صغیر در هزارةدوم ق م، اقوام حِتّی از قدیمیترین و بزرگترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان آهن بودند و با قراین موجود، احتمالاً ساکنان تپة حسنلوی آذربایجان غربی (آغاز هزارة اول ق.م) با صنعت فولادسازی آشنایی کافی داشتند ( ) فرهنگ دورة پیش از تاریخ ( ، ص 688).2) دوران تاریخی ، با شکل گرفتن نگارش و بخصوص پیدایش خط در هزارة سوم ق م آغاز شد. نخستین شهرها در این دوره به وجود آمد و به همین دلیل به عصر آغاز شهرنشینی موسوم است، و با انتساب به همبستة مفرغ که در آن دوره بهکار میرفت، عصر مفرغ نیز نامیده میشود (همانجا). اگر آثار بهجا مانده از دوران تاریخی، آثار تاریخی نامیده میشود، آثار باقیماندة پیش از آن را میتوان آثار باستانی نامید. نامشخص بودن محدودة زمانی «باستان» در ترکیب باستانشناسی نیز نشان میدهد که این علم اغلب به مطالعة بقایای ادوار پیش از تاریخ میپردازد (همان، ص 868).امروزه، برای تعیین قدمت آثار باستانی، از روشهای پیشرفتة شیمی ـ فیزیکی و گیاهشناسی استفاده میشود؛ از جمله میتوان کاربرد کربن 14 را برای تاریخگذاری اشیای باقیمانده بین پنج تا هفتاد هزار سال قبل، و پتاسیم ـ آرگون را برای تاریخگذاری آثار بیش از صد هزار سال پیش، نام برد.منابع : مسعربنمهلهل ابودلف خزرجی، سفرنامه ابودلف در ایران ، چاپ ولادیمیر مینورسکی، ترجمة ابوالفضل طباطبایی، تهران 1354 ش؛ ورگوردن چایلد، انسان خود را میسازد ، ترجمة احمد کریمی حکاک و م. هل اتائی، تهران 1357 ش؛ گلین دانیل، تمدنهای اولیّه و باستانشناسی خاستگاه آنها ، ترجمة هایده معیّری، تهران 1363 ش؛ منصور سیدسجادی، «باستانشناسی و علوم دیگر» مجله باستانشناسی و تاریخ ، سال 1، ش 1 (پائیز و زمستان 1365 ش)؛ یوسف مجیدزاده، «تپه قبرستان: یک مرکز صنعتی در آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران»، مجله باستانشناسی و تاریخ ، سال 4، ش 1(شهریور 1369 ش)؛ صادق ملک شهمیرزادی، «اشارهای مختصر بر تشکیلات باستانشناسی در ایران»، مجله اثر ، ش 12ـ14(اسفند 1365 ش)، مواضع مختلف؛ همو، «باستانشناسی چیست و باستانشناس کیست؟»، در مرز برگهر: نامگانی استاد علی سامی ، چاپ محمود طاوسی، شیراز 1369ـ 1372 ش؛ همو، «مروری بر تاریخچة مطالعات باستانشناسی در ایران»، مجله باستانشناسی و تاریخ ، سال 1، ش 2 (بهار و تابستان 1366 ش)؛P.K.Bock, Modern cultural anthropology: an introduction , NewYork 1974; Y.Coppens, Prإ-Ambules , Paris 1988; Dictionnaire de la Prإhistoire , ed. A. Leroi-Gourhan, Paris 1988, s.v."chalcolithique" (by C. Masset), s.v. "Ethnoarchإologie" (by C. Perles), s.v. "Fer(¢ge du)" et "Metallurgie" (by G.Gaucher), s.v. "Protohistoire" (by J. Leclerc and J.Tarrete); Dictionnaire de l'Ethnologie et de l'Anthropologie , Paris 1991, s.v. "Archإologie" (by F.Audoz); W. W. Taylor, AStudy of Archaeology , Southern Illinois 1971.باستانشناسی در جهان اسلام . سرزمینهای اسلامی از اندونزی تا اندلس (اسپانیای اسلامی) و از سومالی تا آلبانی، حدود شصت درصد از اماکن و آثار باستانی و تاریخی دنیا را به خود اختصاص داده است. در گذشته، تحقیقات باستانشناسی دورة اسلامی به مطالعات نظری و مباحث تاریخ هنر و سکهشناسی منحصر بود؛ در نیمة دوم قرن هجدهم میلادی، در شهرهای رم، پادوا، گوتینگن و استکهلم مجموعههای مختلفی حاوی سکهشناسی دورة اسلامی منتشر شد و در اوایل قرن نوزدهم، فْرِن نخستین کار ارزنده را در همین موضوع عرضه کرد. توجه به هنر و معماری اسلامی، بویژه تحقیق در آثار اسپانیای دورة اسلامی، نیز در این سالها افزایش یافت و مورفی در 1229/1813، کتابی دربارة معماری اسلامی انتشار داد ( د. بریتانیکا ، ج 2، ص 264).نخستین بررسیها در معماری اسلامی و هنرهای سنتی شمال افریقا و مصر کار پژوهشگرانی است که به همراه ناپلئون به آن کشور رفته بودند. در زمینة معماری اسلامی، کُست در 1255/1839 و بورگواَن در 1290ـ1309 ق/ 1873ـ1892 م تحقیقات ارزشمندی ارائهکردند. بُسکو ی اسپانیایی در 1328/1910، «مدینةالزهرا»، از مراکز خلافت امویان اندلس در حوالی قُرطُبه را کاوید. کاوش در این منطقه تا 1950ادامه یافت. سپس با کاوشهای زاره و هرتسفلد در 1329 ق/1911 م تا 1331ق/1913 م، در شهر قدیم سامرا * ، بخشهای مهمی از شهرهای دورة حکومت عباسیان (بعد از خلافت هارونالرشید) خاکبرداری شد و دربارة هنر معماری، شهرسازی و سفالگری آن زمان اطلاعات بسیاری به دست آمد و با قطعی بودن زمان ساخت سفالینههای مکشوف در آنجا، معیار دقیق و ارزشمندی برای تاریخگذاری اشیای کشف شده از مناطق اسلامی دیگر نیز به دست آمد (همانجا).کاوش شهرهای قدیم شوش، سیراف، ری و نیشابور همچنین نتیجة پژوهشهای محققانی چون پوپ ، گدار ، سیرو ، مهدی بهرامی و محمدتقی مصطفوی در شناخت هنر معماری دورههای مختلف و بویژه دورة اسلامی، تأثیربسیار گذاشت.از فعّالیّتهای مهم باستانشناسی در سرزمینهای شرق اسلامی، کاوش تولستوف روسی در 1948 ـ 1952 م درشهر تِرمِذ * و خاکبرداری محققان فرانسوی در منطقة لشکر بازار * ، پایتخت زمستانی سلاطین غزنوی، بود. همچنین باستانشناسان فرانسوی درنزدیکی تَدمُر (پالمیرا) در سوریه، در محلی بهنام قصرالحیرالغربی، آثار هنری با ارزشی از جمله گچبریها و نقشهای دیواری کشف کردند؛ و با کاوش در شهرها و مناطق مهم دیگر دورة اسلامی، مانند فُسطاط (در ساحل شرقی رود نیل که بقایای آن در قاهرة کنونی در محلة مصرالعتیقه قرار دارد)، دهلی کهنه (شاهجهانآباد)، مسجد حَرّان (همان، ج 2، ص 264 ـ 265)، مسجد جامع اصفهان و شهر گرگان (هورکانیای باستانی) در گنبدقابوس، بسیاری از ابهامهای تاریخ دورة اسلامیبر طرف شد. در این زمینه پژوهشهای برشم و ویت فرانسوی و در بارة ویژگیهای سفالگری دورة اسلامی،مطالعات لین انگلیسی، فهروری مجاری و اشنیدر سویسی قابل ذکر است. تحقیقات اتینگهاوزن امریکاییو بیوارد انگلیسی راجع به فرهنگ و تمدن اسلامی و پژوهشهای بازیلگری دربارة نگارگری و نقاشیهای آن دوره نیز حائز اهمیت است.1) باستانشناسی در ایران .از قرن نهم میلادی/ پانزدهم هجری به بعد، با انتشار سفرنامههای سیاحان و جهانگردان خارجی، ایران سرزمینی کهن با پیشینة فرهنگی دیرین معرفی شد.باربارو ی ایتالیایی یکی از نخستین کسانی بود که در 877 ق/1472مازتخت جمشید، جایی که چهلمنار نامیده میشد، بازدید کرد (گابریل، ص 78). سپس دلاواله در 1032ق/1622م، نوشتههای کتیبههای آنجا را رونویسی کرد و با خود به اروپا برد.کمفر آلمانی نخستین کسی بود که در 1097/1685، خطوط آنها را میخی نامید و از قرن نوزدهم میلادیخط میخی فارسی باستان توجه متخصصان خط و زبانهای کهن را به خود جلب کرد. با تلاش گروتفند آلمانیدر 1253 ق/1837 م، و راولینسن انگلیسی، گشایندة رمز خطوط کتیبة بیستون در 1266ـ1268 ق/ 1849ـ1851 م، خط فارسی باستان خوانده شد و از آن پس رمز انواع خطوط میخی رایج در جهان باستان گشوده شد (سامی، Ä تمدن هخامنشی، ج 1، ص 255ـ256). نخستین تحقیقات باستانشناسی را در ایران، لوفتوس انگلیسی در 1266ـ1269 ق/1849ـ1852 م در ویرانههای شوش انجام داد (دیولافوا ، 1355 ش، ص 77). او حاصل پژوهشهای خود را در کتاب ) سفرها و تحقیقات در کلده و شوش در 1849ـ1852م ( در 1273/1857 در لندن منتشر کرد که توجه فرانسویان را به این شهر باستانی جلب کرد، به طوری که در 1301 ق/1883 م میان دربار قاجار و دولت فرانسه قراردادی منعقد شد و دیولافوا، که در 1299 ق/ 1881 م نیز به ایران آمده بود، برای کاوشهای باستانشناسی به شوش اعزام شد. او در 1302 ق/1884 م، کار خود رادر یکی از تپههای شوش به نام آپادانا، آغاز کرد و بخش عمدهای از آثار بهدست آمده، حتی بعضی از آثار غیرمنقول، را به موزة لوور انتقال داد (موسوی، ص 7؛ دیولافوا، 1355 ش، ص هشت، ص 83). با این کار موجبات ناخشنودی ناصرالدینشاه و مقامات دولت ایران فراهم آمد و از آن تاریخ تا 1304 ق/1886 م عملیات حفاری متوقف شد. در سفر سوم ناصرالدینشاه به فرانسه در 1307 ق/ 1889 م، مقامات این کشور از او دلجویی کردند و در 1312 ق/1895 م، قرارداد دیگری طرحریزی شد که آن هم با قتل شاه در ذیقعدة 1313 متوقف ماند. مدتی نگذشت که دُمورگان فرانسوی برای اجرای آن قرارداد به ایران آمد، اما در نخستین سفرش به شوش از او استقبالی نشد و حتی عبدالمجید میرزاعینالدّوله، حاکم وقت خوزستان، از همکاری با او خودداری کرد؛ ولی چندی بعد مظفرالدینشاه در سفر خود به فرانسه در 1315 ق/1897 م، به مقاماتآن کشور قول همکاری داد. این موضوع به عقد قرارداد غیرمنصفانة 1318 ق/1900 م فرانسه و ایران (مشهور به قرارداد دمورگان) انجامید و بر اساس آن، امتیاز انحصاری هر نوع تحقیق و کاوش باستانشناسی در ایران به فرانسویان داده شد (موسوی، ص 7).دمورگان از پاییز 1315 ق/1897 م تا تابستان 1329 ق/1911 م، سرپرستی هیئت باستانشناسان فرانسوی را در ایران و بخصوص در ارگ شوش بر عهده داشت. کاوشهای او در 1319ـ1320 ق/1901ـ1902 م به کشف آثار ارزندهای از دورههای عیلامی شوش انجامید و سند حقوقی مهم دنیای باستان یعنی اِستلِ حاوی قانوننامة حموربی (پادشاه بابل، حک : 1704ـ1662 ق م) و استلِ فتحنامة نَرَمسین به دست آمد. قانوننامة حموربی بر سنگ سیاه دیوریتی به ارتفاع 245 سانتیمتر نوشته شده بود و اکنون در موزة لوور نگهداری میشود. در پیشانی یک طرف این تخته سنگ، تصویر نیمبرجستهای است که شَمَش را در حال اهدای قانوننامه به حموربی نشان میدهد (سارتون، ج 1، ص 89ـ90). پس از دمورگان، سرپرستی هیئت باستانشناسان فرانسوی در شوش به ترتیب با شل ، نخستین مترجم و ناشر قانوننامة حموربی، دومکنم ، گیرشمن ، استِوْ و پرو بود (موسوی، ص 8).عبدالغفار نجمالدوله (1255ـ1326) در کتاب سفرنامة خوزستان به کند و کاوهای بیحساب فرنگیان در شوش اشاره میکند و از اولیای دولت میخواهد که از اینگونهفعّالیّتها ممانعت کنند. او مینویسد: «آیا رعایای دولتِ ایران هر چند معتبر و مقتدر باشند، ممکن است در خاک فرنگ تیشه بر زمین بزنند، در جایی که از آن بیمصرفتر نباشد؟» (ص 126).در بیست و پنجم مهر 1306 ش، قرارداد 1318/1900 به طور مشروط لغو شد اما دولت ایران موافقت کرد که فرانسویان در تهران موزه و کتابخانهای تأسیس کنند، البته به این شرط که ریاست سه دورة متوالی آن را به مدت پانزده سال، یکی از اتباع کشور فرانسه بر عهده بگیرد (مصطفوی 1329 تا 1334 ش، ص 400ـ401). به همین منظور، گدار در 1308 ش/1929 برای تأسیس موزه و کتابخانه (موزة ایران باستان و کتابخانة ملی) به ایران آمد و طرح مقدماتی آن را ریخت. در 1313 ش، به دستور وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، ساختمان آن آغاز و بعد از سه سال، در 1316 ش، رسماً افتتاح شد. این موزه جایگزین موزة قبلی شد، که موزة ملی نامیده میشد و در 1335 ش، به همت مرتضی قلیخان ممتازالملک و بعضی فرهنگدوستان آن زمان، احداث شده بود. پس از افتتاح موزة جدید (که تا چندی قبل موزة ایران باستان نامیدهمیشد)، اشیای موجود در محل قدیمی به این ساختمان انتقال یافت (همان،ص 389). در 1337/1918 که ابراهیم حکیمی (حکیمالملک) وزیر معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه بود، «ادارة عتیقات» تأسیس شد. این تشکیلات تنها برخریدوفروش و صدور عتیقههای کشور، نظارت داشت و امر حفاری و فعّالیّتهای صحرایی باستانشناسی جزو وظایف آن نبود. ریاست این اداره را ابتدا، ایرجمیرزا (جلالالممالک) برعهده داشت و از زمانی که گدار رسماً کار خود را در ایران آغاز کرد، ریاست آن اداره به وی واگذار شد (ملک شهمیرزادی، ص 408). همچنین در آبان 1309 قانون عتیقات و در آبان 1311 آییننامة اجرایی آن به تصویب مجلس شورای ملی رسید (همان، ص 409). با افتتاح موزة ایران باستان در 1316 ش، ادارة کل عتیقات (بعدها: ادارة کل باستانشناسی) با اختیارات بیشتر در ساختمان موزة جدید مستقر شد (موسوی، ص 8ـ9). تا سال 1306 ش/1927، فرانسویان علاوه بر کاوشهای مستمر در شوش به کند و کاو در مناطق دیگر ایران نیز میپرداختند؛ از آن جمله حفاریهای گوتیه در 1320/1902، لامپره در 1321/1903، در تپههای باستانی موسیان، و تحقیقات پزار در 1332/1913 در سبزآباد بندر بوشهر (که به کشف آجر نوشتههای عیلامی انجامید و نشان داد که بندربوشهر کنونی در کنار «لیان»، شهر باستانی عیلام در یک کیلومتری شمال سبزآباد، بنا شده است) و بالاخره کاوش هرتسفلد در 1307 ش/1928 در پاسارگاد، قابل ذکرند (هرتسفلد، 1908، ج 3، ص 1ـ68). پس از لغو قرارداد 1318/1900 در 1306 ش، که دورة دوم فعّالیّتهای باستانشناسی در ایران آغاز شده بود، توجهباستانشناسان خارجی به ایران معطوف شد و از 1306 ش تا 1319 ش کاوشهای وسیعی در کشور صورت گرفت. فعّالیّتهای مهم باستانشناسی در این سالها در جدولهای شمارة 1 و 2 و 3 نشان داده شده است.از این جدولها چنین برمیآید که در آن سالها باستانشناسان بیشتر به مناطقِ ماقبل دورة اسلامی توجه میکردند و جز کاوشهای شهرهای قدیم ری و نیشابور، تا آغاز جنگ جهانی دوم کاوش مهم دیگری در حوزة فرهنگ و تمدن اسلامی ایران انجام نشد. همچنین با وجود فعّالیّتهای مستمر باستانشناسان خارجی، باستانشناسی در ایران، همچنان ناشناخته بود و متخصصان ایرانی نیز اندک بودند. لذا در این دوره فعّالیّتهای اساسی به دست ایرانیان صورت نگرفت. گفتنی است که اولین گروه دانشآموختگان رشتة باستانشناسی در 1320 شاز دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدند (ملک شهمیرزادی، ص 374). از تحقیقات مستقل متخصصان ایرانی تا 1320 ش، به کاوش علی حاکمی در 1313 ش در تپة باستانی حسنلو در نقدة آذربایجان غربی، و ادامة کاوش تختجمشید از 1318 ش به وسیلة عیسی بهنام و علی سامی، میتوان اشاره کرد (معصومی، ص 27، 46). از 1320 ش تا 1343 ش، زمان تشکیل وزارت فرهنگ و هنر و انتقال تشکیلات باستانشناسی به آنجا، سومین دورة فعّالیّتهای باستانشناسی در ایران آغاز میشود. بررسیها و کاوشهای مهم باستانشناسی در این دوره به صورت جدولهای 4 و 5 و 6 نشان داده شده است.بعضی از فعّالیّتهای باستانشناسی دورة سوم که در این جدولها ذکر شده است، در دورة چهارم فعّالیّتهای باستانشناسی در ایران از 1343 ش تا 1357 ش، با عنوان پژوهشهای ادامهدار، استمرار یافت و برخی نیز متوقف شد. با تأسیس وزارت فرهنگوهنر در خرداد 1343 و الحاق ادارة کل باستانشناسی به آن، فعّالیّتهای دورة چهارم آغاز شد و تا شروع انقلاب اسلامی ادامه داشت. با ادغام ادارة فرهنگعامه و ادارة کل باستانشناسی، «ادارة کل باستانشناسی و فرهنگ عامه» شکل گرفت (ملک شهمیرزادی، ص 413)، ولی در آذر 1351 به دو مرکز باستانشناسی و مردمشناسی تفکیک شد. بررسیها و کاوشهای مهم باستانشناسی دردورة چهارم بهصورت جدولهای 7 و 8 و 9 و 10 نشان داده شده است.باستانشناسی در ایران پس از 1357 ش، دورة پنجم فعّالیّتهای باستانشناسی . بعد از انقلاب اسلامی، فعّالیّتهای باستانشناسی نیز تغییراتی یافت. مرکز باستانشناسی ایران، که پیش از آن از مراکز تحقیقاتی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بود، به وزارت فرهنگ و آموزش عالی پیوست و باوجود نارساییهای موجود، از توقف فعّالیّتهای باستانشناسی جلوگیری کرد. در این سالها باستانشناسان و متخصصان ایرانی به فعّالیّتهای پراکندة صحرایی دست زدند. نقایص تشکیلاتی و تعدد مراکز تصمیمگیری دربارة میراث فرهنگی سبب شد تا طرح ادغام ادارهها و سازمانهایی که در زمینههای مختلف حفظ آثار فرهنگی فعّالیّت میکردند، به تصویب هیئت دولت و مجلس برسد و در 1366 ش تشکیلات واحدی به نام «سازمان میراث فرهنگی کشور» وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی به وجود آید. این سازمان از 1371 ش تابع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. مرکز باستانشناسی ایران نیز با عنوان «مدیریت پژوهشهای باستانشناسی» به فعّالیّت خود ادامه داد و حوزههای برنامهریزی و اجرا هم که قبلاً در مرکز باستانشناسی ایران متمرکز بود، از یکدیگر جدا شد.برخی از فعّالیّتهای مهم باستانشناسی در ایران در دورة پنجم در جدول 11 نشان داده شده است.2) باستان شناسی در کشورهای مهم اسلامی.الف) مصر . مصر و حوزة رود نیل سرزمین کهن اسلامی است که از دیدگاه باستانشناسی اهمیت فراوانی دارد. از قرن دهم/ شانزدهم، که هِلْفریش به مصر رفت و نتایج سفر خود را در 987/1579 منتشر کرد، توجه اروپاییان به آنجا جلب شد.مصرشناسی از زمان ورود ناپلئون به این سرزمین پایهریزی شد و محققانی که او را تا این کشور همراهی کرده بودند، بانیان تحقیقات گستردهای در آنجا شدند. ناشناخته بودن زبان و خطوط مصریان باستان مانع بزرگی بر سر راه مطالعات و شناخت ادوار قدیم و تمدنهای باستانی در کرانههای رود نیل بود؛ تا آنکه بوشار، یکی از افسران ارتش ناپلئون، تصادفاً در حومة شهر الرشید به وجود سنگ سیاه بازالتی پیبرد. این کتیبة تاریخی معروف به روزتا (حجرالرشید)، که حاوی کتیبهای با خطوط هیروگلیفی (تصویری)، دموتی (عمومی: نوعی خط خلاصهنگاری که بعد از خط مذهبیِ هیراتی وضع شد) و یونانی، و یادگار دورة فرمانروایی بطلمیوسیان (196 ق م) است، بعدها به دست انگلیسیان افتاد و به موزة بریتانیا منتقل شد. ابتدا یانگ، فیزیکدان شهیر انگلیسی (1773ـ1829 م)، رمز خطوط این کتیبه را گشود و بر اثر کوششهای شامپولیون فرانسوی بود که قرائت شد (فریدریش، ص 24ـ26).کاوشهای علمی باستانشناسی در مصر، در آغاز نیمة دوّم قرن نوزدهم به کوشش ماریت فرانسوی، بنیانگذار موزة قاهره، آغاز شد. او از منطقة باستانی ممفیس، در نزدیکی قاهره، آثار بسیاری کشف و به موزههای لوور و قاهره منتقل کرد. در 1297/1880، پِتْری، باستانشناس و مصرشناس انگلیسی، کاوشهای مهم و گستردهای را در مناطق باستانی مصر علیا مانند فیوم، نَقَدَه و قفط آغاز کرد که تا 1314 ش/1935 م ادامه داشت. لاوئر و فیرت ، هِرَمایمحوتپ منجم و معمار و پزشک مشهور مصر (ح 3150 ق م) و وزیر شاه زوسر و طراح هرم پلکانی سقاره ، را که نمونة شگفتانگیز معماری سلسلههای قدیم است، از درون خاک بیرون آوردند و ماسْپِرو و زکی سعد آثار باشکوه دوران حکومت پادشاهان سلسلة اول را، که با تکامل خط هیروگلیف همزمان بود، در سقاره در مصر سفلی، کاویدند. بروگش در 1299 ق/1881 م، دخمة دیرالبَحری را در نزدیکی طیوه (تِبِس، در 560 کیلومتری قاهره، در نزدیکی آبادیهای کنونی کَرَنْک و الاَ ْقصُر )، کشف کرد و از آنجا حدود چهل جسد مومیایی شدة فراعنة مصر از زِتوس تا رامسس دوم (حک : 1292ـ1225 ق م)، به دست آمد. در 1301 ش/1922 م کارتر، باستانشناس انگلیسی، در دخمة «توتعنخآمون» (فرعون مقتدر سلسلة هجدهم، حک : 1346ـ1334 ق م) در مصر علیا گنجینة عظیمی یافت (کارتر، مواضع مختلف). همچنین کوششهای باستانشناسان مصری از جمله زکریا قنیّم، در 1324 ش/1945 م برای راهیابی به هرم نو یافتهای در سقاره و زکی نور در همان سال برای شناسایی مدخل هرم خئوپس، از اهرام ثلاثه، قابل ذکر است (جیمز، ص 30ـ41).ب) عراق . به عقیدة باستانشناسان، بینالنهرین یکی از مراکز مهم استقرار فرهنگها و تمدنهای باستانی، مانند سومر، بابل و آشور است. تا چند سده قبل، بیشترین آگاهیها دربارة این سرزمین از کتب عهدین بهدست میآمد (رجوع کنید به ادامة مقاله: باستان شناسی و مصادیق قصص کتب آسمانی). از قرن دهم/ شانزدهم سیّاحان اروپایی به این سرزمین قدم گذاشتند. مشهورترین آنها دلاّ واله بود که بعضی از لوحههای حاوی خطوط میخی را از شهر کلدانی اور (مُقَیَّر امروزی) به اروپا برد. تأسیس شعبة شرکت (کمپانی) هند شرقی در بصره و بغداد، که ورود انگلیسیها به خاورمیانه را در پی داشت، اروپاییان علاقهمند به جمعآوری اشیای عتیقه را نیز متوجه عراق کرد.در 1222 ق/1807 م ریچ، رایزن انگلستان در بغداد، نخستین کسی بود که به یک نقش برجستة آشوری اشاره و امکان حفاری را در قویونجیک، در نزدیکی موصل، اعلام کرد. ولی بوتا، دبیر اول فرانسه در موصل، اولین کاوش باستانشناسی را در بینالنهرین آغاز کرد. فعّالیّت وی در دو شهر قویونجیک و دورْشرّوکین (خُرساباد * کنونی)، در هجده کیلومتری شمال شرق موصل، به کشف قصر سارگُن دوم (پادشاه آشور، حک : 722ـ 705 ق م) منجر شد. در 1261 ق/1845 م لایارد انگلیسی خرابههای شهر نینوا، پایتخت آشور، را خاکبرداری کرد. او در 1266 قـ1267/ 1849ـ1850 م همچنان به جستجو و کاوش ادامه داد تا آنکه کتابخانة آشوربانیپال (شاه آشور، حک : 668ـ633 ق م) را کشف و بسیاری از الواح گلی بهدست آمده از آن را به موزة بریتانیا منتقل کرد (رجوع کنید به ادامة مقاله: باستانشناسی و مصادیق قصص کتب آسمانی). کشفیات مهم این دو باستانشناس بعدها مبنای علم آشورشناسی شد (لوید، مواضع مختلف).همچنین کاوشهای دوسارزاک در 1294ـ1299 ق/1877ـ 1881 م در منطقة تِلّْوْ (محوطه باستانی لاگاش؛ شهر قدیم سومری) تمدن سومری را که دو هزار سال به فراموشی سپرده شده بود، دیگر بار به یاد آورد. کلدوی در 1317 ق/1899 م کاوش شهر بابل را آغاز کرد که در نتیجة آن دروازة معروف ایشتار (عشتر)، از خدایان قوم سومِر و اَکَد، کشف شد. هیلپرشت در 1318 ق/1900 م منطقة نِفِر شهر قدیم بابل و مشهور به شهرکاتبان سومری، را کاوید و الواح گلی و کتیبههای بسیاری یافت. سپس آندرهآ در 1321 ق/1903 م در شهر آشور، و هال در 1337 ق/1918 م در شهر اور حفریاتی کردند و چند سال بعد، وُولی در ادامة کار هال گنجینة معروف گورستان شاهی اور را کشف کرد. کاوش بریدوود در 1327 ش/1948 م در جارمو، 45 کیلومتری شهر کرکوک، که فرضیة تقسیمات ادوار پیش از تاریخی خود را بر اساس آن بنا نهاد و نیز کاوش سولکی در غار شانیدَر، در درّة رواندوز کردستان عراق، که به کشف آثار استقرار عصر پارینه سنگی جدید در آن منجر شد، اهمیتی خاص دارد (همان، مواضع مختلف).ج) ترکیه . نخستین بار در 1274 ق/1857 م، نیوتن انگلیسی از طرف موزة بریتانیا در شهر باستانی هالیکارناس، در ساحل جنوبغربی آسیای صغیر، به حفاری پرداخت. سپس شِلیمان در 1287/1870، منطقة باستانی حصارلیک را، در شمال غربی بخش آسیایی ترکیه، حفاری کرد و معتقد بود که شهر قدیمی تروا در کنارة خرابههای آن قرار دارد. او در اثنای کار به گنجینهای دست یافت که آن را گنج افسانهای پریام، آخرین فرمانروای تروا، میپنداشت. چند سال بعد، باستانشناسان آلمانی به سرپرستی هیومَن در 1295/1878، شهر باستانی پرگاموس (برغمه * ) را، در غرب ترکیه، که در 250ـ170 ق م ساخته شده بود، خاکبرداری کردند. آنگاه انجمن شرقشناسی آلمان به سرپرستی وینکلر منطقة باستانی بُغاز کوی (هتوشش) را در 150 کیلومتری شرق آنکارا، که روزگاری پایتخت حِتّیان در آن قرار داشت، کاوید. حفاریهای وسیع و مهم این باستانشناسان به کشف هزاران لوح گلی به خطّ میخی حتّیایی انجامید. از کاوشهای کولتپه، در شرق آناطولی مرکزی، و آلی سرهیوک آثاری از هزارههای چهارم تا سوم پیش از میلاد بهدست آمد و کاوش وولی و لاورنس در شهر باستانی کرکمیش ، پایتخت دولت حِتّی؛ در مرز سوریه و ترکیة کنونی، اطلاعات ارزندهای را از این تمدن باستانی در اختیار محققان گذاشت (گارنی، مواضع مختلف). از دیگر تمدنهای کهن و موردتوجه باستانشناسان، تمدن اورارتو در حوزة شرق ترکیه (آناطولی) بود که مرکز حکمروایی آنان، در سدههای آغازین هزارة اول ق م، مناطق اطراف دریاچة وان بود. هوت و بِلْک در 1305 ـ 1306 ق/ 1888 ـ 1889 م خرابههای دژ توپراغ قلعه را (پایتخت «روسا»، شاه اورارتو) خاکبرداری کردند و از 1335 ق/1916 م به بعد بود که باستانشناسان روسی و آلمانی دربارة قوم و فرهنگ اورارتو به جستجو پرداختند (پیوتروفسکی، ص 18ـ21).د) اردن ـ فلسطین . سرزمینِ مقدس مسلمانان، مسیحیان، یهودیان و گاهوارة قدیمیترین تمدنها و فرهنگها در شرق نزدیک، فلسطین است که از روزگار باستان، شرق و غرب را به هم میپیوست. فلسطین، با سابقة نه هزار ساله، یکی از نخستین خاستگاهها و زیستگاههای بشر بر روی زمین است و پیشینهای به قدمت «گنج درّة» هرسین در کرمانشاهان ایران و جارموی بینالنهرین دارد.این سرزمین در هزارة سوم ق م، زیر نفوذ اقوام سامی و دریانوردان فنیقی بود و در هزارة دوم ق م بخشی از قلمرو فرمانروایی حِتّی به حساب میآمد. سپس پادشاهان آشور: سارگن دوم، آشوربانیپال و بُختنصر (نبوکد نصر؛ از فرمانروایان دورة بابل نو، حک : 604ـ562 ق م) فلسطین و بیتالمقدس را تصرف کردند.اشمیت، نخستین گزارش تفصیلی را در بارة فلسطین در قرن نهم ه /پانزدهم م انتشار داد. با این حال، دوسولسی ، اولین باستانشناسی بود که در 1280 ه /1863 م در این سرزمین به کاوشهای علمی پرداخت. او آرامگاه شاهان یهود را در نزدیکی بیتالمقدس کشف و خاکبرداری کرد و اشیای بهدست آمده را از آن به موزة لوور منتقل ساخت. دو سال پس از تأسیس بنیاد تحقیقات فلسطین در 1282 ه /1865 م، وارِن، افسر انگلیسی، در بیتالمقدس کاوشهای گستردهای انجام داد و معبدی یافت که به عصر سلیمان تعلق داشت، و آنگاه دژ نظامیِ عهد مَکّابیان را، طایفهای از قوم یهود در 167 ق م، در منطقة تلّ فول (یا جیبیه) خاکبرداری کرد. در آن سالها کلرمون گانو، کارمند رایزنی فرانسه در فلسطین، سنگنبشتة معروف به مِشا را (پادشاه موآب، در شرق بحرالمیت، ح 850 ق م) کشف کرد که حاوی کتیبهای از ادوار باستان بود. سپس در 1287 ه /1870 م آن را به موزة لوور انتقال داد. در اواخر قرن نوزدهم، با ورود پتری به فلسطین، باستانشناسی در این سرزمین به مرحلة تازهای قدم گذاشت. او در تلّ حِصی، در جنوب غربی فلسطین، به کاوش پرداخت و نتایج مهمی به دست آورد. مهمترین و قدیمترین محل باستانی فلسطین، اریحا متعلق به 7800 ق م در سالهای 1331 ش/ 1952 م تا 1337 ش/ 1958 م کشف و ادوار میانهسنگی و نوسنگی در آنجا شناخته شد. در دهة 1309 ش/ 1930 م باستانشناسان پیرو مکتب انگلیسی باستانشناسی مصر، که پتری بنیانگذار آن بود، در فلسطین، نوار غزّه و درّةرود اردن کاوشهای بسیاری کردند؛ آنگاه محققان باستانشناس امریکایی با کاوش در تلّ عجّول (غزّة کهن) و تلّ جِمّه (جیرار کهن) در جنوب غزّه و تّل فرح، انتدون و بطرا در درة اردن، فعّالیّتهای باستانشناسی را در فلسطین و اردن گسترش دادند. همچنین هیئت مشترکی از باستانشناسان انگلیسی و امریکایی در فلسطین در سالهای 1310 ش/1931 م تا 1314 ش/1935 م، در سامره به سرپرستی کراوفوت و سالهای 1311 ش/1932 م تا 1317 ش/1938 م، در لاخیش (تلّ دوُیر امروزی در اسرائیل) به سرپرستی استارکی، به کاوشهای گستردهای پرداختند.از 1329 ش/1950 م به بعد، متخصصان اسرائیلی مقیم فلسطین کاوشهای باستانشناسی را ادامه دادند و پس از آنکه در 1346 ش/1967 م اسرائیلیان بخش قدیمی شهر بیتالمقدس را اشغال کردند، قسمتهایی از شهر قدیم، از جمله دیوار قدیمی شهر از دورة هرودی و برج داود و دروازة یافا * ، خاکبرداری شد (آلبرایت، ص 26 ـ 29).کاوشهای هیئت فرانسوی به سرپرستی ژان پرو در حوالی تپههای باستانی مجاور دریاچة حوله ، در شمال شرقی فلسطین، که از 1335 ش/1956 م آغاز شد به کشف آثار مهمی از ادوار ماقبل تاریخ انجامید. کاوش گلوئک انگلیسی در تپة باستانی تلّ امّ حَمَدالغربی، در درّة رود اردن، آثاری از دورة دوم عصر مفرغ (اوایل هزارة دوم ق م) به دست داد و هورس فیلد و مورِی، جِرَش (گِراسای باستانی) از شهرهای دکاپولیس، در کرانة شرقی رودخانة اردن، و پترا را خاکبرداری کردند و کاوش کرکْبراید در 1337 ـ 1346 ش/1958 ـ 1967 م در نزدیکی پترا به کشف تمدن نوسنگی از هزارة هفتم ق م منجر شد، که در زیر آثار دورة نبطی قرار داشت (همانجا).ه ) سوریه ـ لبنان . این دو کشور، گرچه امروزه جزو سرزمینهای اسلامیاند، اما آثاری از فرهنگ غیرشرقی نیز دارند. از شمالیترین نقطة ساحل شرقی مدیترانه یعنی مناطق باستانی تلّ عَطْشانهِ و انطاکیه (در ترکیة امروزی) تا حوالی شهر قدیم تلّ دویر، جنوب نوار غزّه، آثار باستانی و تاریخی بسیاری وجود دارد که بقایای آبادیها و شهرهای ویران شده است. در گذشته، این حوزه بیشتر تحت سیطرة اقوام فنیقی، اولین دریانوردان شناخته شده در تاریخ بود و فنیقیها دو بندر مهم خود، بوبلوس (بیبلوس، امروزه: جِبیل) و صور را در سواحل لبنان بنا کرده بودند. در جبیل، از میان سنگهای ساحل، نمونهای از سفالها جمعآوری شده که وولی در 1302 ش/1923 شرح آن را در کتاب ) سفالهای جبیل قدیم ( آورده است. در 1948 دونان فرانسوی نیز گزارش مقدماتی حفّاریهای جبیل را منتشر کرد. ادامة کاوش در جبیل، روشن ساخت که چندین طبقة باستانی از دورههای فلز جدید، مفرغ قدیم و آشور قدیم و میانه بر روی هم قرار گرفته است. کشف کتیبة سنگی حیرام (فرمانروای جبیل در قرن 13 ق م) در 1303 ش/1924 و قرائت آن، فهمِ متون میخی فنیقی دیگر را هم آسان کرد (گیلبرت، ص 174ـ176).کاوشهای علمی در سوریه در 1326/1908، با حفاریهای هوگارت در تلّ احمر آغاز شد. امّا مهمترین تحقیقات در تاریخ باستانشناسی سوریه، کاوش باستانشناسان فرانسوی در 1929 م در رأس شَمْرَه، نزدیک شهر باستانی اوگاریت، در شمال لاذقیه * ، بود که ضمن کار تعدادی الواح گلی به خط میخی اوگاریتی بهدست آمد و به کوشش باوئر رمزگشایی شد؛ این نوع کتابت متأثر از خط آرامی بود و از خانوادة خطوط سامی است، ولی برخلاف خطهای دیگر این خانواده، همچون اکدی، بابلی و آشوری، خطی الفبایی است که دارای سی حرف و فاقد شناسه است (فریدریش، ص 86ـ87). این کشف مهم، مشکل قرائت بسیاری از الواح به دست آمده از تلّ نیراب را نیز از میان برداشت. همچنین کاوش مالون انگلیسی در تلّ حَلَف در 1329/1911 تا 1331/1913 و 1306 ش/1927 و تلّ براک در 1317 ش/1938، و کاوش باستانشناسان فرانسوی به سرپرستی پارو در تلّ ماری (تلّ حریری) در 1312 ش/1933، قرابت تمدن این مناطق را با تمدنهای باستانی بینالنهرین مشخص کرد. در تلّ براک، در شمال درة خابور و مجاور یکی از سرچشمههای فرات، نیز معبدی باستانی کشف شد (ح 3000 ق م) که با دورة متأخر تمدن اوروک (در تورات، سفر پیدایش، 10، 10: اِرِک، اِرِخ؛ شهر قدیم سومری در جنوب بابل ذکر شده؛ وَرکای امروزی) و العبید و جِمْدِت نَصْر، در بینالنهرین، همزمان است (لوید، ص 76). از تحقیقات مهم باستانشناسی در سوریه کاوش محوطة باستانی لیلان است که به کشف آثار تمدنهای دورة متأخر «عبید شمالی» و شهر مهمی از دورة آشور (زمان پادشاهی شَمشیاَداد اوّل) انجامید. باستانشناسان فرانسوی در 1167/1753 شهر باستانی تدمر و در دهة 1338/1920، شهر دورا ـ ائوروپوس ، در شمال تدمر، را کاویدند و از اسناد به دست آمده که به خط پهلوی اشکانی و ساسانی بر روی پوست بود، معلوم شد که محوطة اخیرالذکر شهری آباد در دوران اشکانی بوده است (باوئر، ولز، راستوتسف، مواضع مختلف).و) پاکستان (شبه قارة هند) . تمدنهای باستانی مستقر در کنارة رود سندِ درة هند و بلوچستانِ پاکستان، اکثراً متعلق به عصر مفرغ و هزارة سوم ق م، بوده و دارای ویژگیهای بومی و محلیاست. در روزگار باستان، شهرنشینی در این منطقه رونق بسیار داشت و شهرهای بزرگی چون هاراپا، موهنجودارو و چان هودارو در آن زمان بنا شد. علاوه بر آن، در دورههای تاریخی و اسلامی نیز این منطقه محل تجمع تمدنهای یونانی، ایرانی، کوشانی، بودایی و گورکانی بوده است. شنی و بُنِرجی ، باستانشناسان هندی نخستین کسانی بودند که به پژوهش در محوطههای باستانی هند و پاکستان پرداختند. سپس در اواخر قرن دوازدهم/ هجدهم، جونز، مستشرق و زبانشناس انگلیسی و بانی «انجمن تحقیقات آسیایی بنگال»، تحقیق در شبه قارة هند را دنبال کرد. سپس مارشال انگلیسی از 1331/1912 تا 1310 ش/1931 به کاوش شهر باستانی تکسیله ، در نزدیکی مرز پاکستان و افغانستان، پرداخت. او در 1300 ش/1921 کاوشهای شهرهای موهنجودارو و هاراپا را آغاز کرد و ویلر در 1323 ش/1944 آن را ادامه داد. آنگاه در 1338 ش/1959 هیئتی فرانسوی به سرپرستی کاسال دو منطقة باستانی اَمری و ماجومدار را کاوید، و در دهة 1339 ش/1960 میلادی بود که توچی دربارة آثار بودایی و مناطق کوشانی ـ بودایی درة سند تحقیقاتی انجام داد (وارد، مواضع مختلف).ز) افغانستان . این سرزمین در دورههای مختلف تاریخی بیشتر کانون تجمع فرهنگهای ایرانی، کوشانی و هندی بود و روزگاری هم از حوزههای فرهنگی ایران به شمار میرفت. فوشه فرانسوی از اولین کسانی بود که در زمان پادشاهی اماناللّهخان، کار باستانشناسی را در این کشور آغاز کرد. سپس گدار به مطالعة بناهای تاریخی و اسلامی در منطقة بامیان و شمال کابل پرداخت. آنگاه با ادامة کاوش ِ هیئت باستانشناسی فرانسوی در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم، شهر لشکربازار خاکبرداری شد. پس از آن کاسال بین سالهای 1330 ـ 1337 ش/ 1951 ـ 1958 در منطقة موندی گاک، در جنوب غربی کابل یکی از مراکز استقرار تمدنهای هزارة سوم تا اول ق م، به کاوش پرداخت. شلومبرگر نیز در 1332 ـ 1336 ش/1953 ـ 1957 محوطة دورة کوشانی سرخ کُتل را کاوید (اُبویر، مواضع مختلف).3) باستانشناسی در کشورهای اسلامی تازه استقلال یافتة آسیای میانه (جمهوریهای پنجگانه).فعّالیّتهای باستانشناسی در سرزمین اتحاد جماهیر شوروی (سابق) که بیشتر، خود متخصصان آن کشور انجام دادهاند و نتایج آن نیز اغلب به زبان روسی چاپ و منتشر شده است، به آسانی قابل بررسی نیست. از نتیجة کاوشهای باستانشناختی در این کشور میتوان دریافت که قسمتی از آثار به دست آمده با آثار ایرانی وجوه مشترک فرهنگی دارد و مجهولات تاریخ گذشتة کشورمان را روشن میسازد.الف) جمهوری ترکمنستان . در آسیای مرکزی، نزدیکترین کشور به ایران است که هفتاد درصد آن را صحرای قراقوم اشغال کرده است (فرامکین، ص 207). اغلب تمدنهای کهن، محوطهها و تپههای باستانیِ حاشیة جنوبی قراقوم، در نزدیکی خاک ایران قرار دارد. ترکمنستان یکی از گذرگاههای مهاجران آریایی برای رسیدن به فلات ایران بوده است همچنین میتوان این کشور را خاستگاه قوم پارت دانست که نخستین پایتخت شاهان اشکانی، یعنی نسا (در اوستا: نِسایا رجوع کنید به برهان، ج 4، ص 2136، حاشیة 4، به نقل از پورداود)، در آنجا قرار دارد؛ اوکلادنیکف ، قدیمیترین آثار این کشور را متعلق به منطقة خشک و بیحاصل کراسنوودسک ، در ساحل شرقی دریای خزر، میداند. بیشتر آثار به دست آمده از غارهای دم دم چشمه و جبل، در جنوب این منطقه، باقیمانده از دورههای میانسنگی و نوسنگی است و در نتیجة آزمایش رادیو کربن بر روی آثار غار جبل، پیشینة آن به 6270 ق م میرسد (فرامکین، ص 210). از مناطق باستانی دیگر ترکمنستان، دو تپه در نزدیکی روستای آنائو ، در 12 کیلومتری جنوبشرقی عشقآباد است که یک هیئت امریکایی به سرپرستی پمپلّی آنرا در 1322 ـ 1323/1904 ـ 1905 کاوید و قدیمیترین دورة تمدنی را در آن از هزارة نهم ق م تشخیص داد (بلنیتسکی، ص 63). یکی دیگر از محوطههای باستانی مهم ترکمنستان که به عصر آغاز کشاورزی (تولید غذا) و نوسنگی تعلق دارد، جیتون در 30 کیلومتری شمال غرب عشقآباد و حاشیة صحرای قراقوم است. کافتین در 1331 ش/1952 م برای اولین بار این محوطه را کاوید و ماسون تحقیقات او را ادامه داد. در کاوش جیتون، 35 واحد مسکونی از خشت خام و بلوکهای گل رس خاکبرداری شد که از قدیمیترین نمونههای معماری به دست آمده در آسیای میانه بهشمار میرود. تمدن جیتون را با تمدنهای اولیة جارمو و عبید در بینالنهرین قابلمقایسه دانستهاند. از نقاط باستانی مهم دیگر در ترکمنستان، نمازگاتپه و قرهتپه است که حاوی نشانههایی از فرهنگهای عصر کشاورزی تا ادوار مس و مفرغ است. بوکینیتچ ، کاوش را در نمازگاتپه (در جنوب شرقی عشقآباد و در فاصلة سی کیلومتری خاک ایران) از 1339/1920 آغاز کرد. او پژوهشهای خود را به چگونگی روشهای آبیاری در دوران اولیة تولید غذا معطوف داشت. سپس ماروشچنکو در 1309 ش/1930 کاوش را در نمازگاتپه دنبال کرد، اما این کافتین بود که در آغاز سال 1329 ش/1950 م، توانست گسترش دورانهای پیش از تاریخ و تسلسل آنها را در آن منطقه بیان کند. (مجیدزاده، ص 2ـ3) و در 1331 ش/1952، با تغییراتی در طبقهبندی آنو که این محوطه را به چهار دورة باستانشناختی تقسیم میکرد، نمازگاتپه را به شش طبقه تقسیم کرد. دورة نمازگا شامل محدودة زمانی اواخر هزارة پنجم تا حدود هزارة دوم ق م است (فرامکین، ص 211). کاوشهای گستردة ماسون بعد از 1344 ش/1965 م نیز در آلتین تپه، در نزدیکی دهکدة مینا در غرب رودخانة تجن، به کشف آثار یک جامعة پیچیدة شهری از عصر مفرغ قدیم در دامنة ارتفاعات کوپِت داغ، سلسله جبال حدفاصل ترکمنستان ـ خراسان، انجامید (مجیدزاده، ص 2ـ3). آلتین تپه قطعاً نمایانگر عناصر فرهنگی جیتون است و قدیمیترین سفالهای بهدست آمده از این تپه، عمدتاً با نقشهای هندسی تزیین شده است (فرامکین، ص 221).یکی از مهمترین محلهای باستانی حوالی درة مُرغانا (مرغیانه)، منطقة یازتپه در شمال شرق مرو است. ماسون در بارة این منطقه بدقت مطالعه کرد و به مقایسة گاهنگاری مرغیانه با هاراپا، ایران، افغانستان، خوارزم، باختر، سغد و جز آن پرداخت. یازتپه در قرن چهارم ق م بر اثر کم آبی، متروک شد. پایتخت مرغیانا در اواسط هزارة اول ق م، شهر مشهور مرو بود. این شهر هم مانند نسا، بعد از دورة ساسانی همچنان به حیات خود ادامه داده است و شواهدی وجود دارد که آیین بودا نیز در این منطقة زردشتی مذهب، نفوذ داشته است (فرامکین، ص 224، 233، 236).ماسون، کاوشگر شهر باستانی نسا، معتقد است، این شهر از زمانی که مهرداد اول (171 ق م) آن را بنا کرد تا انقراض دولت پارت (227) آباد بود. نسا که در دوازده کیلومتری شرق عشقآباد و نزدیک روستای بَجیر قرار دارد، شامل دو بخش نسای قدیم و نسای جدید است. نسای جدید شهری محصور و دارای گورستانهای بسیار است که در اواسط قرن سوم میلادی متروک شد و نسای قدیم مشتمل بر اقامتگاه شاهی، یک شهر محصور شامل قصرها و نیایشگاهها و آرامگاههای شاهان پارت است (بلنیتسکی، ص 108؛ فرامکین، ص 231).ب) جمهوری ازبکستان . این کشور شامل دو بخش خوارزم و منطقة خودمختارِ قراقالپاق است. در 1317 ش/1938 م اوکلادنیکف غار تِشیکتاش (از دورة موستری، منسوب به غار موستیه در شهر دوردونی فرانسه، ح 25000 ق م) را در جنوب ازبکستان کشف کرد و مقدار زیادی ابزار و آلات سنگی و بقایای اسکلت پسر جوانی را از تیرة انسانهای نئاندرتال که با شاخ بز کوهی وحشی پوشیده شده بود، از زیر خاک بیرون آورد (فرامکین، ص 176؛ ماسون و ساریانیدی، مواضع مختلف).دنیک در 1306 ش/1927 م، نخستین بار شهر ترمذ قدیم، در ده کیلومتری ترمذ کنونی، را کاوید. ادامة حفاری در 1307 ش/1928 به کشف گورستانی در سمیرچیه (هفت رود) از قرنهای نخستین میلادی منجر شد (بلنیتسکی، ص 41). ترمذ که بر سر راه بلخ و سمرقند است، در دورة اسلامی نیز آباد بود و آثار متعددِ آن در این دوره مطالعه و بررسی شده است. کاوشهای آلبائوم در بالالیک تپه نیز منجر به یافتن آثاری از فرهنگ کوشانی شد. سمرقند جدید، در حاشیة رودخانة زرافشان، که روزگاری پایتخت امیرتیمور گورکان بود و افراسیاب نامیده میشد، پس از ویرانی شهر قدیم به دست مغول در کنار سمرقند قدیم بنا شد. افراسیاب، که احتمالاً اولین بنای آن در قرن 6 ق م بوده، و سپاه اسکندر نیز آن را تخریب کرده بود، در دورة هیاطله (هپتالیان، هونها) بازسازی شد و به صورت شهری آباد درآمد. کاوش شهر قدیم افراسیاب از 1292 ق/1875 م آغاز شد، ولی شروع کاوشهای علمی دقیق در این شهر از 1337 ش/1958 م و زیر نظر شیشکین باستانشناس روسی بوده است. در این شهر آثار معماری و نقاشیهای دیواری هنرمندانهای کشف شد که شناخت تاریخ قدیم منطقه را آسان کرد. این نقاشیها عموماً از قرن هفتم میلادی است و در برخی از آنها کتیبههایی به خط سُغدی وجود دارد. کاوشهای باستانشناسی خوارزم نیز از 1316 ش/1937 م به سرپرستی تولستوف آغاز شد و آثاری از ادوار سنگی تا سلطة هونها بر این منطقه، دورههای ساسانی، کوشانی و ادوار مختلف اسلامی، کشف و مطالعه شد (ماسون و ساریانیدی، مواضع مختلف).ج) جمهوری تاجیکستان . این کشور کوهستانی از بخشهای شرقی، یعنی ارتفاعات پامیر، و غربی، شامل مناطق باختر و سغد، تشکیل شده است. پژوهشهای باستانشناسی در تاجیکستان از دهة 1309 ش/1930 م در مقیاس وسیعی آغاز و منطقة سغد، شمال رشته کوههای حصار و باختر کاوش شد. هر دو منطقة سغد و باختر روزگاری در قلمرو حکومت هخامنشی بود که بعدها به تصرف اسکندر درآمد (فرامکین، ص 95، 98). بنابر این، آثار تمدن و فرهنگ ایرانی و یونانی در این کشور دیده میشود. کاوشهای مستمر و منظم باستانشناسی در تاجیکستان در 1325 ش/1946 م توسط «هیئت سغدیان تاجیک» (بعدها با نام «هیئت تاجیک») که از باستانشناسان بومی تشکیل مییافت، آغاز شد (همان، ص 98، 100). به استثنای آثار به دست آمده از صحرای کایراک قومی در شمال غربی تاجیکستان و کافرنیگان (درّة بیشکنت)، که به عصر مفرغ تعلق دارد، بیشتر آثار این عصر از نواحی پامیر شرقی (بدخشان علیا) به دست آمده است (همان، ص 105). در 1312 ش/1933، بهطور تصادفی، متنی در زرافشان بهدست آمد که سند قدیمی و مهم سغدی بود. بر اثر بررسی این سند، مقدار زیادی از همان متنها در مُغ کوه نیز بهدست آمد، و همچنین مشخص شد که این سندها متعلق به دیواشتیخ ، آخرین حاکم پنج کنت ، است که در سدة اول هجری به دست اعراب کشته شد. این اسناد، دارای اطلاعات ارزشمندی از وضع اقتصادی و اجتماعی سغد در قرن اول هجری بود. پنج کنت در کنار رود زرافشان (رود سغد کنونی که قسمت اعظم سمرقند را مشروب میکند) قرار دارد و بناهای پراکندة باشکوهی از قرن پنجم میلادی به بعد، در آنجا وجود داشته است. بقایای معماری، نقاشیهای دیواری، تندیسهای گِلی و گچبریها از قرون اول و دوم هجری در این منطقه، نشانگر نوع زندگی زنان و مردان سغدی و اسطورهها و عقاید آنان است (فرامکین، ص 120ـ121، بلنیسکی، ص 186ـ187).د) جمهوری قرقیزستان . سرزمین کوهستانی قرقیزستان به سبب وضع جغرافیایی خاص خود، از دیرباز مردمانِ دامدار و چادرنشین را در خود جای داده است. برنشتام ، یکی از پیشگامان مطالعات باستانشناسی در قرقیزستان، معتقد است که سکاها (سیتها)، هونها و ووسونهایی که در خاورمیانه و خاورنزدیکِ باستان مستقر بودند، از این منطقه برخاستند. نشانههای اقوام سکاها را در دنیای باستان در دوردستترین نقطة قرقیزستان یعنی نواحی کوهستانی تینشان و تالاس (طراز) میتوان یافت. این اقوام بعدها به آسیای مرکزی تا فلات ایران و حتی حوزة زاگرس راه یافتند. با اینهمه، هنوز مشخصات این قوم باستانی، خصوصاً در هزارة دوم و اوایل هزارة اول ق م، چنان آشکار نیست تا بتوان تصویر روشنی از اوضاع سیاسی و فرهنگی آنان بهدست آورد . از طرفی چون قرقیزستانِ باستانی را اقوام کوچنشین تشکیل میداد، از روستا و شهر اثری در آنجا نمیتوان یافت و اغلب اطلاعات از درون گورها یا گورکانها (مجموعة قبور سکایی) به دست آمده است (فرامکین، ص 51، 53،56،58). در 1333ـ1334ش/1954ـ1955م باستانشناسان بومی قرقیزستان جنوبی، در منطقة قره بولاق از بخش باتکن نهصد گور دست نخورده کشف کردند که اشیای به دست آمده از آنها، به قرون دوم تا چهارم میلادی تعلق داشت. همچنین درآن منطقه گونههایی از گورهای نمادین که به گورستانهای باستانی دیگر شباهتی نداشت، کشف شد که هدف ازایجاد آنها نیز بدرستی معلوم نیست. ولی در 1335ـ1339 ش/1956ـ1960م زادنِپروفسکی باستانشناس که سرپرستی هیئتی را عهدهدار بود، در باتکن و لایالیاک (در شیب شمالی رشته کوههای ترکستان) تعدادی از این گورها را، متعلق به قرون دوم تا چهارم میلادی، کشف کرد که از درون آنها بهجای بقایای استخوانی، تندیسهای سنگی بهدست آمد که نشان میداد احتمالاً صاحبان این قبور دور از محل سکونت خود درگذشتهاند و این گورها در نزدیکی سکونتگاهشان، به یاد آنان حفر شده است (فرامکین، ص 72ـ73).ه ) جمهوری قزاقستان . وسیعترین جمهوری در آسیای مرکزی است. برنشتام از 1315 ش/1936 م به بعد، کاوشهای گستردهای در سمیرچیة قزاقستان جنوبی، در حد فاصل دریاچههای ایسیک گول و بالخاش (بَلْخَش)، انجام داد. در این جمهوری آثاری از عصر پارینهسنگی تحتانی با پیشینة پانزدههزار ساله و آثاری در درة رودخانة اِرتیش ِ علیا از منطقة ناریم متعلق به عصر نوسنگی، بهدست آمده است و در سلسله جبال کاراتو، در جنوب غربی قزاقستان، آثاری از فرهنگ عصر پارینهسنگی قدیم و آشولی (منسوب به شهر سن آشول در فرانسه، ح 75000 ق م) وآندورونووا شناخته شده است (ماسون و ساریانیدی، مواضع مختلف). از آنجا که قزاقستانِ دورانِ باستان، زادگاه اقوام کوچنشین بود، آثار معماری مهمی از دورة ماقبل تاریخ در آن بهدست نیامده است. در این کشور نیز همچون قرقیزستان، تنها گورستانهای باستانی دامداران کوچنشین باقیمانده که اشیای ارزشمند درون آنها از دستبرد عتیقهبازان بهدور نمانده است. بسیاری از اشیایی که از قزاقستان کشف شده و در موزههای کشورهای مختلف نگهداری میشود، فاقد هویت فرهنگی است. مجموعة نفیس پطر اول در موزة ارمیتاژ نیز از انواع آثاری است که از این جمهوری و جنوب سیبری بهطور اتفاقی بهدست آمده است. کاوش مؤسسة IIAE و باستانشناسان بومی همچون قدیربایف و اورازبایف در قزاقستان مرکزی و گورستان تاسمولا که دست نخورده باقی مانده بود، موجب کشف مجموعة ارزندهای از قرن هفتم ق م شد. مجموعة سکایی بهدست آمده از درة چیلیک تین ، در قزاقستان شرقی، نیز از گنجینههای ارزندة اواخر عصر مفرغ است (همان، مواضع مختلف).4) باستان شناسی و مصادیق قصص کتب آسمانی.قرآن کریم، بسیاری از حوادث اقوام گذشته را در قالب داستان بیان کرده است. توصیههای مکرر آن به مطالعه و اندیشه در احوال مردم تمدنهای پیشین و پندآموزی از آنها، شاید یکی از علتهای اصلی توجه به علم باستانشناسی در سرزمینهای اسلامی باشد. کوششهای باستانشناسان برای یافتن مصادیق تاریخی اسطورههای مذهبی کتب مقدس، در شناساندن مفاهیم قصص قرآنی نیز سودمند بوده است؛ زیرا بسیاری از قصص قرآنی، در کتابهای آسمانی قدیم نظیر عهد عتیق و عهد جدید ثبت شده و بسیاری از آنها نیز سینهبهسینه تا زمان ظهور نبیاکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم رسیده است. در قرآن کریم و کتابهای آسمانی بارها از بسیاری شهرهای باستانی پنهان در زمین، نام برده شده است و باستانشناسان با همین قرائن موفق شدهاند که برخی تمدنها و شهرهای مدفون را کشف و شناسایی کنند (الدر، ص 7).نخستین باستانشناسانی که پژوهشهایشان، هویتِ بعضی از نامهای موجود در تورات را مشخص کرد، بوتا و لایارد بودند. کاوشهای لایارد در قویون جیک در شمال عراق، که ویرانههای شهر نینوا در آنجا است، موجب شد که کاخ سِنّاخِریب (پادشاه آشور، حک : 705ـ681 ق م) از زیر خاک بیرون آید؛ و حفاریهای بوتا در شمال موصل، باعث کشف بقایای شهر باستانی دورشروکین و کاخ عظیم سارگن دوم شد. همچنین کاوشهای لایارد در منطقة باستانی نمرود در جنوب موصل منجر به کشف شهر افسانهای کالح، پایتخت آشور، شد که نام آن در سفر پیدایش (10 : 11ـ12) آمده است.هنگامی که اسمیت، از طرف موزة بریتانیا در 1279 ق/1862 م راز لوحة یازدهم منظومة سومری گیلگمش (سلطان اوروک با مقام الوهیت) را گشود، بعضی از حقایق طوفان نوح نیز روشن شد. اسمیت اعلام کرد که بر روی یکی از لوحههای کتابخانه آشور بانیپال در قویون جیک، داستان طوفانی را خوانده است که شباهت بسیاری با طوفان مذکور در سفر تکوین تورات دارد. (کریمر، ص 219).داستان نوح در قرآن کریم با آنچه در آگادا، بخشهایی از تفاسیر تورات به نامهای تِلمود و مدراش، آمده است، مطابقت میکند (خزائلی، ص 621). به نص قرآن مجید، نوح نخستین پیامبری بود که در زمان نبوتش بر مردم عذاب نازل شد. (هود: 42؛ مؤمنون: 27). هنگامی که عقاب قوم عاصی نوح پایان یافت، خداوند فرمان داد (هود: 44)، آبها فرونشیند و باران قطع شود و کشتی بر کوه جودی قرار گیرد. برخی از نویسندگان اسلامی آن را کوهی از سلسله جبال «کاردین» دانستهاند که در شمال شرقی جزیرة «ابنعُمَر» در مشرق دجله و نزدیک موصل قرار دارد (ابنبطوطه، ج 1، ص 245؛ خزائلی، ص 281ـ282؛ شرتونی، ذیل «جودی»). در ترجمههای جدید تورات محل فرود کشتی نوح را رشته کوههای آرارات یا کوه ماسیس در ارمنستان میدانند (علاّ مه طباطبایی، ج 20، ص 62؛ و هاکس، ذیل «اراراط»). نتایج کار باستانشناسان در بینالنهرین و بخصوص کاوشهای آنان در دو شهر باستانی اور و کیش و وجود لایههای سیلابی روی طبقات قدیمیتر ثابت کرد که قطعاً، طوفانهای عظیمی در دورة باستان روی داده است (الدر، ص 35ـ36).وولی، کاوشگر شهر اور، گنجینهای قیمتی را از عصر طلایی تمدن این شهر، یعنی دورة سوم از سلسلههای جدید که اورنمو بنیانگذاری کرده بود، کشف کرد. این دوره بتقریب با تولّد حضرت ابراهیم خلیل علیهالسّلام (ح 1996 ق م)، که مفسران تورات ذکر کردهاند، همزمان است (هاکس، ذیل «أب رام»). این عصر را دورة تحول سومری نامیدهاند (رو، ص 150). برج پلکانی معبد اور که با خشت خام بنا شده، پوستهای آجری دارد و ارتفاع آن حدود پنجاه متر است. این معبد در اصل سه طبقه بوده ولی اکنون تنها طبقة اول و قسمتی از طبقة دوم آن باقیمانده است. در الواحی که از اور و شهرهای دیگر سومری بهدست آمده، بهنام ابراهیم اشارهای نشده است؛ اما در لوحی مکشوف در بابل نام «آباراما» آمده است و از آن میتوان دریافت که در آن عصر، ابراهیم یکی از نامهای رایج بوده است (الدر، ص 42).دانش مصرشناسی برای بعضی پرسشها و ابهامات در بارة قوم بنیاسرائیل، بعد از مهاجرت حضرت یوسف علیهالسّلام به آنجا و سپس نبوت حضرت موسی علیهالسّلام و طغیان آن قوم بر فرعون و عزیمت به سوی سرزمین موعود، پاسخ تاریخی یافته است. بعضی معتقدند که یوسف علیهالسّلام، 110 سال زندگانی کرد و پس از فوت جسدش را به سنّت مصریان، مومیایی کردند (خزائلی، ص 683ـ684)، و در تابوتی محفوظ داشتند و هنگامی که بنیاسرائیل به همراه موسی علیهالسّلام از مصر بیرون رفتند، جنازة یوسف علیهالسّلام را نیز با خود بردند و در «شِکّیم»، از سرزمین افرایم (نابلس کنونی)، به خاک سپردند. تا آنکه در دهة 1319 ش/1940 م گور شخصی به نام ال ـ کب که معاصر یوسف علیهالسّلام و حاکم یکی از ولایات مصر بود، گشوده شد و کتیبهای از آن بهدست آمد که شرح قحطیِ زمانِ حکومتش بر مردم و چگونگی رهانیدن آنان از گرسنگی، در آن آمده است (الدر، 45ـ46). از وقایع تاریخی دورة رامسس دوم، فرعون قدرتمند و مقتدر مصر، اطلاع دقیقی دربارة خروج بنیاسرائیل از مصر نمیتوان یافت. اما بعضی شواهد نشانگر آن است که در سال هفتم سلطنت وی، شورش بزرگی در کنعان و فلسطین بر ضد او به وقوع پیوست که یکی از حجاریهای معبد کرنک، صحنهای از تصرف شهر آسکالون، در شمال غزه، و انهدام آن را نمایش میدهد (دریوتون و واندیه، ج 2، ص 314). از رامسس دوم بناهایی از جمله قصرها و معابد کرَنَک، الاقصر و طیوه برجای مانده و اشیای گرانبهایی در ضمن کاوشهای باستانشناسی کشف شده است که همگی از اقتدار و ثروت فراوان او حکایت میکند.منابع : علاوه بر قرآن و کتاب مقدس؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة ، چاپ محمد المنعم عریان، بیروت 1407 ق/1987 م؛ جان الدر، باستانشناسی کتاب مقدس ، ترجمة سهیل آذری، تهران 1335 ش؛ لوئی وان دن برگ، باستانشناسی ایران باستان ، با مقدمة رمن گیرشمن، ترجمة عیسی بهنام، تهران 1348 ش؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1342 ش؛ آ. بلنیتسکی، خراسان و ماوراءالنهر (آسیای میانه) ، ترجمة پرویز ورجاوند، تهران 1364 ش؛ بریس بریسویچ پیوتروفسکی، اورارتو ، ترجمة عنایتاللّه رضا، تهران 1348 ش؛ محمد خزائلی، اعلام قرآن ، تهران 1335 ش؛ اتین ماری دریوتون، ژاک واندیه، تاریخ مصر قدیم ، ترجمة احمد بهمنش، تهران 1332ـ1336 ش؛ ژانپل راشل دیو لافو، ایران، کلده و شوش ، ترجمة علیمحمد فرهوشی، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1369 ش؛ همو، سفرنامه:خاطراتکاوشهای باستانشناسی شوش 1886ـ1884م ، ترجمة ایرج فرهوشی، تهران 1355 ش، ژرژ رو، بینالنهرین باستان ، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران 1369 ش؛ جرج سارتون، تاریخ علم ، ترجمة احمد آرام، ج 1، تهران 1357 ش؛ علی سامی، تمدن هخامنشی ، شیراز 1341ـ 1343 ش؛ سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیه و الشوارد ، تهران ] بیتا. [ ؛ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن ، ج 20، ترجمة محمدجواد حجتی، تهران 1369 ش؛ گرگوار فرامکین، باستانشناسی در آسیای مرکزی ، ترجمة صادق ملک شهمیرزادی، تهران 1372 ش؛ یوهانس فریدریش، زبانهای خاموش ، ترجمة یداللّه ثمره و بدرالزمان قریب، تهران 1365 ش؛ ساموئل کریمر، الواح سومری ، ترجمة داود رسائی، تهران 1340 ش؛ آلفونس گابریل، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران ، ترجمة فتحعلی خواجهنوری، چاپ هومان خواجهنوری، تهران 1348 ش؛ یوسف مجیدزاده «دوران مفرغ در ماوراءالنهر باستان»، مجله باستانشناسی و تاریخ ، سال 3، ش 2 (بهار و تابستان 1368 ش)؛ محمدتقی مصطفوی، «تلاش در راه خدمت به آثار ملی و امید به آینده»، در گزارشهای باستانشناسی ، تهران 1329ـ1334 ش؛ غلامرضا معصومی، باستانشناسی ایران ، تهران 1355 ش؛ صادق ملک شهمیرزادی، «بررسی تحولات مطالعات باستانشناسی در ایران» در مجموعه مقالات انجمن وارة بررسی مسایل ایرانشناسی ، چاپ علی موسوی گرمارودی، تهران 1369 ش؛ محمود موسوی، «باستانشناسی در پنجاه سالی که گذشت، مجله میراث فرهنگی ، سال 1،ش 2 ( زمستان 1369 ش)؛ عبدالغفّاربنعلیمحمد نجمالدوله، سفرنامه خوزستان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1341 ش؛ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس ، تهران مطبعة آمریکائی بیروت 1928 میلادی؛William Foxwell Albright, The archaeology of Palestine , London 1956; J.Auboyer, The art of Afghanistan , Britain 1968; Bauer, Welles, Rostovtzeff, Excavations at Dura Europos , New Haven 1929; H. Carter, The Tomb of Tutankhamen ,London 1972; Encyclopaedia Britannica , Chicago 1971, S.V. "Islamic archaeology"; C.P. Gilbert, Larousse Encyclopedia of Archaeology , trans. from the French by Anne Ward, London 1972; O.R. Gurney, The Hittites , London 1990; E.Herzfeld, Pasargadae- Untersuchungen Zur Persischen Archجologie dans Klio ,III, Leipzig 1908; T.G.H.James, The archaeology of ancient Egypt , Britain; Seton Iiyod, The archaeology of Mesopotamia , London 1978; V.M. Masson, V.I.Sarianidi, Central Asia , Britain 1972; Anne Ward, Adventures in archaeology , Britain 1977.