بابِل ، نویسندگان قدیم مسلمان همه جا شهر و کشور بابل را به یک نام خواندهاند ] واژة بابهل عبری است که آن نیز از باب ـ ال اکدی به معنای «دروازة خدا» است [ . خرابههای شهربابل هم اکنون در 85 کیلومتری جنوب بغداد، بر سرراه بغداد ـ حلّه باقی است. با اینهمه این نویسندگان دربارة حدود بابل توافق ندارند. برخی قلمرو آن را منطقة وسیعی معرفی کرده و عدهای دیگر حوزة آن را کوچکتر دانستهاند. به عقیدة مورخان و جغرافیدانان مسلمان، شهر اصلی بابل مدتها پیش از آنکه به دست مسلمانان بیفتد، ویران شده بود و فقط دهی کوچک به این نام در محل آن وجود داشت. این دهکده تا قرن چهارم، دورة عباسیان، برجای بوده است. به نوشتة ابن حوقل (ص 244)، در زمان وی بابل دهی کوچک بوده است. او میگوید «بناهای بابل قدیمترین بناهای عراق به شمار میرود و خودِ شهر را شاهان کنعانی بنیان نهاده و به پایتختی برگزیده بودند. جانشینان اینان نیز در بابل مستقر بودند. بقایای این بناهای باشکوه گویای عظمت گذشتة آن است».ابوالفدا (ص 303) نیز آن مطلب را از ابنحوقل نقل میکند و میافزاید: «ابراهیم ] علیهالسلام [ در همین شهر به آتش افکنده شد، و اکنون از این شهر جز خرابههایی که دهکدهای کوچک برروی آنها قرار دارد، باقی نمانده است».در قرن هفتم قزوینی خرابههای بابل را وصف کرده و نوشته است که مردم از آجرهای آن برای ساختن خانههای خود استفاده میکنند. این رسم تا سالهای اخیر نیز برقرار بوده است. قزوینی (ص 202) در این باره مینویسد: «بابل نام دهکدهای است که پیش از این، ساحل شاخهای از فرات در عراق قرار داشته است. مردم معمولاً آجرهای ویرانههای آن را میبرند. در آنجا چاهی است معروف به جُبّ دانیال که یهودیان و مسیحیان در برخی از روزهای سال یا اعیاد به زیارت آن میروند. بیشتر ساکنان عراق معتقدند که این گودال، چاه هاروت و ماروت است».بکری (ج 1، ص 218ـ219) به برج بابل اشاره کرده و آن را المِجْدَل نامیده است. وی به پیروی از نویسندگان پیشین گفته است این برج را ـ که باستان شناسان امروز آن را یک زیگورات دانستهاند ـ نمرود ساخته و ارتفاع آن 5000 ذراع است ، و همان برجی است که قرآن کریم بدان اشاره کرده و گفته است: قَدْ مَکَرَالّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، فَاَتَی اللّهُ بُنْی'انَهُمْ مِنَالْقَواعِدِ فَخَّرَ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْْقِهِمْ وَاَتی'هُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا' یَشْعُروُنَ» (پیشینیانشان حیلت ساختند. فرمان خدا در رسید و آن بنا را از پایه ویران ساخت و برکند، سقف برسرشان فرود آمد و از سویی که نفهمیدند، عذاب آنها را فروگرفت، نحل: 26).دربارة تاریخ شهر بابل و درستی آن میان نویسندگان مسلمان اختلاف بسیار است. یاقوت حموی (ج 1، ص 447ـ450) آرا و عقاید مختلف و افسانههای رایج میان این نویسندگان را در کتاب خود تلخیص کرده است. از جملة آنها یکی این است که حضرت نوح * علیهالسلام نخستین کسی است که پس از طوفان، بابل را بنیان نهاد و مقرّ خود قرار داد. به گفتة یزدجردبن مهماندار، ایرانیان معتقدند که بانی شهر بابل ضحاک * بوده است. به روایت ابن کلبی، مساحت شهربابل دوازده فرسخ در دوازده فرسخ بوده و رود فرات از کنار دیوارهای آن میگذشته است تا آنکه بُخْتُنَّصر (نبوکد نصر) برای جلوگیری از ویرانی دیوارهای شهر، مسیررود را تغییر داد و آب آن را در مجرای کنونی انداخت و بابل همچنان آباد بود تا آنکه به دست اسکندر خراب شد.چنان که ملاحظه میشود، اطلاعات پیشینیان دربارة تمدن بابل پس از ویران شدنش، بسیار درهم و متناقض است. در حقیقت ایشان دربارة این شهر جز آنچه در عهد عتیق آمده یا مورخان قدیم یونان نقل کردهاند و جز افسانههای رایج میان عوام، اطلاعات دیگری نداشتهاند.تااوایل قرن سیزدهم و ورود باستان شناسان به خرابههای این شهر، حقایق دربارة بابل روشن نشده بود. باستان شناسان بقایای عمارات و آثارهنری بسیاری را در شهر کشف کردند که از جملة آنها لوحههایی به خطّ میخی بود. پس از خواندن این نوشتهها، اطلاعات راجع به این شهر انسجام یافت و به افسانههای گوناگون و بی پایهای که در گذشته دربارة بابل وجود داشت، خاتمه داده شد و جای آن را اطلاعاتی متقن و قابل اعتماد گرفت. این اطلاعات در کتابهای متعددی که به زبانهای مختلف اروپایی دربارة این شهر تألیف شده در دسترس است.منابع: علاوه بر قرآن؛ ابن اثیر، الکامل فیالتاریخ ، چاپ ترنبرگ، لیدن 1851ـ1876، ج 2، ص 307،395،397ـ398، 400ـ401، ج 4، ص 351، 372، ج 5، ص 438ـ439؛ ابن حوقل، کتاب صورةالارض ، چاپ کرامرس، لیدن 1938ـ1939؛ ابن عبدالحق، مراصدالاطلاع ، قاهره 1954، ج 1، ص 145؛ اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان ، چاپ رینود و دیسلان، پاریس 1840؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی، صفة المعموره ، چاپ طوغان، ص 23؛ ابراهیم بن محمد اصطخری، المسالک و الممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1870، ص 10؛ عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد والمواضع ، چاپ مصطفی سقّا، قاهره 1364/1945؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ الرسل والملوک ، چاپ دخویه ... ] و دیگران [ ، لیدن 1879ـ1901، سلسلة اول، ص 229؛ کورکیس عوّاد، « آثار العراق »، سومر ، ج 5 (1949)، ص 72ـ73؛ زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن 1967؛ علیبن حسین مسعودی، کتاب التنبیه و الاشراف ، چاپ دخویه، لیدن 1894، ص 35؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ باربیه دمیناروپاوه دکورتل، پاریس 1861ـ1877، ج 2، ص 115؛ یاقوت حموی، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873؛ احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ ، چاپ هوتسما، لیدن 1883، ج 1، ص 235، 321؛[ The Heritage illustrated dictionary of the English language , ed. William Morris, Boston n.d., s.v. "Babel"]; R. Koldewey, The excavations at Babylon , tr. by A.S. Johns, London 1914; A. H. Layard, Discoveries in the ruins of Nineveh and Babylon , London 1853; S. L â oyd, Ruined cities of Iraq , Oxford 1942, 11-20; A. Parrot, The Tower of Babil , tr. by E. Hudson, London 1955; C.J. Rich, Memoirs on the ruins of ancient Babylon , London 1818; E. Unger, Babylon (Reallexikon der Assyriologie) , I,330-369.تکمله. نام بابل یکبار در قرآن کریم (بقره: 102) آمده است: «واتَّبَعُوا مَا تَتْلواْالشّیاطینُ عَلی' مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ماکَفَرَ سُلَیْمانُ و لکِنَّ الشّیاطینَ کَفَروا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِحْرَو مَآاُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هاروُتَ و ماروتَ..». دربارة محلبابل، میان مفسّران اختلاف وجود دارد. طبری (ج 1، ص 365) در این باره دو روایت آورده است، یکی آنکه برخی بابل را بابِل دُنْباوند (دماوند)، و بعضی آن را بابل عراق میدانند که قول مشهور و درست همین است زیرا در بقره آیة 102، از روزگار پادشاهی سلیمان علیهالسلام سخن رفته که کسانی در آن هنگام در بابل به مردم جادوگری میآموختند. روشن است که حوزة حکومت سلیمان علیهالسلام و اطراف آن، با بابلِ دماوند در شمال ایران، مناسبتی نداشته و به شهر قدیمی بابل ـ در کنار فرات ـ نزدیکتر بوده است.دربارة معنی واژة بابل، طبرسی آن را با «تَبَلْبَلَتِ الاَلْسُنُ» پیوند داده (ج 1، جزء 1، ص 395) میگوید که چون در آنجا برای نخستین بار، زبان یکسان مردم به پراکندگی دچار شد، شهر مزبور را بابل نام نهادند. اما این سخن به آیه یا حدیثی مستند نیست و ظاهراً از سِفْرِ اوّل تورات (11:9) گرفته شده که میگوید: «از آن سبب آنجا را بابل نامیدند زیرا که خداوند لغت تمامی اهل جهان را مشوّش ساخت ...» اما آلوسی بغدادی رأی مفسّران گذشته را نپسندیده است و بابل را چنانکه ابوحیّان به تصریح آورده، نامی غیرعربی میداند. اخفش، بابل را نام رود بزرگی در یکی از زبانهای باستانی عجمی دانسته که به سبب نزدیکی فرات با آن ناحیه، نام بابل را برآن سرزمین نهادهاند (ج 1، ص 342؛ برای ریشه شناسی بابل رجوع کنید به آمریکانا ، ذیل «بابل»). مفسّران قرآن به مناسبت آیة 26 از سورة نحل نیز نامی از «بابل» آوردهاند و میگویند بنیانی که در آیة شریفه ذکر شده «برج بابل» است که نمرود * پسر کنعان آن را بناکرد (زمخشری، ج 2، ص 602؛ نیز رجوع کنید به بابل * ).هرتسفلد ( دایرةالمعارف الاسلامیة، ذیل «بابل»)، با استشهاد به آیة 103 از سورة بقره، به چاهی در بابل اشاره میکند که دو فرشتة هاروت و ماروت * تا روز رستخیز در آنجا زندانی شدهاند؛ در حالیکه در این آیه کمترین اشارهای براین معنا نشده است و به گفتة قزوینی (ص 304)، این شهرت عامیانهای در میان مردم است (نه حقیقت قرآنی).درحدیث نبوی نیز از بابل یادشده است و به گفتة محدّثان اسلام، هنگامی که امام علی علیهالسلام به جنگ صفّین میرفت، در وقت نمازعصر به سرزمین بابل رسید ولی در آنجا نماز نگزارد و گفت: «إِنَّ حبیبی صلّیاللّه علیه وآله و سلّم نَهانی أَنْ اُصَلِّیَ بِأَرضِ الْمَقبَرةِ و نَهانی أَنْ اُصَلّیَ بِبابِلَ فَإنَّها مَلْعُونَةٌ» (دوستم رسول خدا صلّیالله علیه و آله و سلّم مرا از اینکه در گورستان نمازگزارم نهی کرد و همچنین از نمازگزاردن در بابل بازداشت زیرا که سرزمینی نفرین شده است؛ ابنکثیر، ج 1، ص 136). خطابی در اسناد این حدیث و حرام شمردن نمازگزاردن در بابل تردید کرده است(آلوسی، ج 1، ص 342). با وجود این، آثاری را که در این باره رسیده نمیتوان بکلّی نادیده گرفت؛ از جمله قول محدثان امامیه با روایتی از جُوَیْریةبن مسهر را که براساس آن، امام علی علیهالسلام در بازگشت از پیکار با خوارج بابل را سرزمینی نفرین شده نامید، زیرا سه بار در آن عذاب فرود آمده است ونخستین جایی است که در آن، به بت پرستی پرداختهاند و برای هیچ پیامبر و وصیّ پیامبری روانیست که در آنجا نمازگزارد (حرّعاملی، ج 3، ص 468ـ469). فقهای امامیّه هم نمازگزاردن در بابل را باطل نشمردهاند و آثار وارد شده را بر کراهت حمل کردهاند (نجفی، ج 3، ص 442). نصربن مُزاحم در کتاب وقعة صفّین (ص 135) گزارش دیگری آورده که با روایت نخستین موافقت دارد و نشان میدهد که در خبر جویریةبن مسهر اشتباهی رخ داده است. هرتسفلد از این گونه روایات بدین نتیجه شگفت رسیده است که امام علی علیهالسلام بابل را نفرین کرده است ( دائرةالمعارف الاسلامیة ، ذیل «بابل»).منابع: علاوه بر قرآن و کتاب مقدس (عهد عتیق)؛ محمودبن عبدالله آلوسی، روح المعانی ، بیروت ] بیتا. [ ؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم ، بیروت 1412؛ محمدبن حسن حرّعاملی، وسائل الشیعة ، چاپ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت 1403/1983؛ دائرةالمعارف الاسلامیة ، قاهره ] تاریخ مقدمه 1969 [ ، ذیل «بابل» (نوشتة هرتسفلد)؛ محمودبن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل ، بیروت ] بی تا. [ ؛ فضلبن حسن طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1380؛ محمدبن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1400ـ1403/1980ـ 1983؛ زکریابن محمد قزوینی، آ ثارالبلاد و اخبارالعباد ، بیروت 1404/1984؛ محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام ، بیروت 1412/1992؛ نصربن مزاحم، وقعة صفّین ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382، چاپ افست قم 1404؛The Encyclopedia Americana , Danbury 1984.