زَيدالخيل، شاعر عرب و پهلوان دوره جاهليت. نام و نسب كامل او زيدبن مُهَلْهِلبن زيدبن مُنْهِب طائى نَبهانى و كنيه او ابومُكْنِف است (Ä ابنحزم، ص ۴۰۳؛ ابنعبدالبَرّ، قسم ۲، ص ۵۵۹؛ قس ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۴۵؛ ابنعساكر، ج ۱۹، ص ۵۱۷ كه زيدبن مهلهلبن يزيد آوردهاند). نسب او را به هود نبى عليهالسلام نيز رساندهاند (ابوالفرج اصفهانى، همانجا). او بزرگ بنىنَبهان از قبيله طىّ و از عربهاى قَحطانى يمن بود كه به سرزمينهاى شمالى عربستان مهاجرت كرده بودند (ابنهشام، ج۴، ص۱۲۹؛ طبرى، ج۳، ص۱۴۵؛ ابنعساكر، همانجا). زيد را بلندقامت، خوشسيما، شجاع، بردبار،جنگجو، و بلندآوازه وصف كردهاند (Ä ابوالفرج اصفهانى، همانجا؛ ثعالبى، ص ۱۰۱؛ ابنعبدالبرّ، همانجا). او بهسبب داشتن اسبهاى بسيار به زيدالخيل معروف شد. زيد نام برخى از اسبهايش را در شعر خود آوردهاست (Ä ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۴۶). او را صاحب اسبان اصيل دانستهاند كه بسيار با آنها اسبدوانى مىكرد (ثعالبى، همانجا؛ سزگين[۱] ، ج ۲، جزء۲، ص ۲۰۱).
زيد در زمان جاهليت با بنىعامر، بنىمره، بنىفزاره، و بنىعبداللّهبن غطفان جنگيد (ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۵۶ـ ۲۶۶) و در يكى از اين جنگها حُطَيئه* و كَعْببن زُهَير* را اسير كرد. كعب در قبال دادن اسب خود و حطيئه بدون دادن فديهاى آزاد شدند. در اين ماجرا، حطيئه اشعارى در مدح زيد سرود، ولى كَعب زيد را به گرفتن اسب خود متهم كرد و در بيتى او را هجو كرد؛ زيدالخيل نيز متقابلا اشعارى در پاسخ به او سرود (ابنقُتَيبه، ج ۲، ص ۲۰۶؛ ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۶۴ـ۲۶۵؛ نيز Ä بروكلمان[۲] ، ج ۱، ص ۱۶۲). زيد در سال نهم، كه به سال وفود مشهور است، همراه با وفدى (گروهى)
از قبيله طىّ نزد پيامبر صلىاللّهعليهوآلهوسلم رفت و اسلام آورد. پيامبر او را زيدالخير ناميد و به او گفت هرگاه مردى از عرب جاهلى را برايم ستودند، پس از ديدارش او را كمتراز فضيلتهاى برشمرده ديدم، مگر تو كه برتر از گفته ديگرانى.در اين ديدار، پيامبر حلم و بردبارى او را ستود (ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۴۸، ۲۵۰ـ۲۵۱؛ براى روايتهاى مختلف Ä ابنهشام، همانجا) و زيد سؤالاتى از پيامبر در موضوعات اخلاقى و فقهى پرسيد (ابناثير، ج ۲، ص ۳۶۱؛ ابنحجر عَسقَلانى، ۱۳۲۸، ج ۱، ص ۵۷۲)، ازجمله راجعبه حكم شكار با سگ شكار و حلالبودن آن شكار (Ä ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۵۵ـ۲۵۶). به روايتى، آيه «يَسأَلونَكَ ماذا أُحِلَّ لَهُم قُل أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّباتُ و ما عَلَّمتُم مِنَ الْجَوارِحِ مُكَلَّبينَ تُعَلِّمونَهُنَّ مِمّا عَلَّمَكُمُ اللّه» (مائده: ۴)، كه بيانگر حلالبودن گوشت شكار با سگ است، در پاسخ به او نازل شدهاست (جاحظ، ج ۲، ص ۲۰۴؛ قس ابنحجر عسقلانى، ۱۳۲۸، ج ۹، ص۷۶۰ كه پاسخ پيامبر را در جواب به پرسش عدىّبن حاتم دانستهاست).
پيامبر پس از اسلامآوردن زيد چند قطعه زمين از منطقه فَيد و اداره آن را به او واگذار كرد (ابنهشام، همانجا؛ ابنقتيبه، ج ۲، ص ۲۰۵؛ ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۴۹ـ۲۵۰؛ بكرى، ج ۳، ص ۱۰۳۳). بنا بر روايت مشهور، او در همان سال نهم، كه اسلام آورد، پس از بازگشت از مدينه، بر اثر تبى كه در مدينه به آن مبتلا شده بود در ناحيهاى به نام فَرده درگذشت. او ابياتى درباره آن تب و مدت اقامت خود در مدينه و منطقهاى كه تب او در آن شدت يافت سرود (Ä ابنهشام؛ ابوالفرج اصفهانى؛ ثعالبى، همانجاها؛ ابنحزم، ص ۴۰۳؛ سهيلى، ج ۷، ص ۴۴۹). بنا بر روايتى ديگر، او در سال دهم درگذشتهاست (Ä ابنعساكر، ج ۱۹، ص ۵۲۴). بهگفته احمد مختار بَرزه (زيدالخيل، مقدمه، ص ۲۱)، شايد او در اواخر سال نهمبه مدينه آمده و در اوايل سال دهم درگذشته باشد. درروايت غيرمشهورى گفته شدهاست او در اواخر خلافت عمر درگذشت و دو بيت شعر از او در تأييد ابوبكر براى جنگ با مرتدان نقل كردهاند (Ä ابنعبدالبرّ، قسم ۲، ص ۵۵۹؛ ابناثير، همانجا؛ ابنحجر عسقلانى، ۱۳۲۸، ج ۱، ص ۵۷۳). احمد مختار برزه (زيدالخيل، همانجا) اين تاريخ را به چند دليل رد مىكند؛ يكى اينكه ابنحَجر عَسقلانى اين دو خبر را با ترديد بسيار آوردهاست و ديگر اينكه اگر زيدالخيل تا آن زمان زنده بود خود نيز در جنگ با مرتدان شركت مىكرد، چنانكه بعد از مسلمانشدن از پيامبر خواست سيصد سواركار شجاع همراه او بفرستد تا به قصرهاى روم حمله كند (ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص۲۵۰). بنا بر روايت معروف، ايام مسلمانبودن او همان چند روز بودهاست.
او را از مؤلفة قلوبهم* نيز دانستهاند (براى نمونه Ä ابناثير، ج ۲، ص۳۶۰). اين اصطلاح در معناى عام به كفارى گفته مىشود كه با اختصاص بخشى از زكات به ايشان، دلهايشان جلب و به اسلام متمايل شد يا در جهاد و دفاع، مسلمانان را همراهى كردند. بنابر حديثى در صحيح بخارى (ج ۴، ص ۱۰۸)، نام او جزء چهار نفر مؤلفة قلوبهم آمدهاست و پيامبر طلاى ناخالصى را كه حضرت على عليهالسلام از يمن فرستاد، بين آنان تقسيم كرد (نيز Ä ابناثير، همانجا؛ ابنحجر عسقلانى، ۱۴۱۸، ج ۶، ص ۴۶۳).
زيدالخيل سه فرزند به نامهاى عُروَه، حُرَيْث، و مُهَلهِل داشت كه همگى شعر مىگفتند. برخى فقط عروه و حُرَيث
را فرزند او مىدانند. عروه بيشتر از فرزندان ديگر شعرگفت و در جنگهاى قادسيه و صفّين همراه امامعلى عليهالسلام شركت داشت (ابوالفرج اصفهانى، ج ۱۷، ص ۲۴۶، ۲۵۸ـ۲۵۹، ۲۶۹). برخى نيز فرزندان او را مُكنِف و حُرَيث دانستهاند كه اسلام آوردند و از اصحاب پيامبر بودند و در جنگهاى رِدَّه* همراه خالدبن وليد* شركت كردند (ابنقتيبه، ج ۲، ص ۲۰۵؛ ابنعبدالبرّ، همانجا). ابنحزم (همانجا) نوشتهاست كه مكنف، عروه، حريث، و حَنظَله فرزندان زيدالخيل بودهاند. حمّاد راويه* از موالى مُكنِف بود (ابنقتيبه، ج ۲، ص ۲۰۶). حُريث حارث هم خوانده شدهاست (Ä ابنعبدالبرّ، همانجا).
اشعار زيدالخيل را نخستينبار مفَجَّع بصرى با عنوان غريب شعر زيد الخيل الطائى گرد آورد (ابننديم، ج ۱، جزء۱، ص ۲۵۶). بهگفته بلاشر[۳] (ج ۲، ص ۲۶۸)، ديوان او در قرن چهارم جمعآورى شده، اما به دست ما نرسيدهاست و آثار او در اخبار جنگهاى زمان جاهلى بهدست آمده كه در درستى آنها شك است. نورى حمّودى قيسى در كتاب شعراء اسلاميون اشعار او را با مقدمهاى در ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵ در بيروت بهچاپ رساندهاست. بهگفته او (ص ۱۴۴)، ديوان زيد با سه عنوان غريب شعر زيدالخيل، شعر زيدالخيل، شعر زيدالخيل الطائى در منابع مختلف ذكر شده، ولى به دست ما نرسيدهاست. در ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸ احمد مختار برزه اشعار زيد را در كتابى با عنوان شعر زيدالخيل الطائى گرد آورد و همراه مقدمهاى در دمشق چاپ كرد.
ابوالفرج اصفهانى (ج ۱۷، ص ۲۴۵ـ۲۴۶) او را در عداد شعراى مُخَضرَم* و سلحشور (فُرسان) نام برده و گفته كه او كمگو بودهاست. موضوعات شعر او يورش، مفاخره، جنگ، و سپاس از احسانگران بودهاست. اصمعى نيز او را در زمره شعراى فُرسان آورده، ولى در مرتبه فُحول شعرا (شاعران بزرگ) قرار ندادهاست (Ä زيدالخيل، همان مقدمه، ص ۴۶). شعر او مانند معلّقات مشهور نيست. اصمعى، مفضَّل ضَبّى، و ابوزيد قريشى در كتابهاى مشهور خود قصيدهاى از او نياوردهاند. ابنسلّام نيز او را در هيچيك از طبقات شاعران جاهلى جاى ندادهاست. بهنظر مىرسد آنان هيچ قصيده درخورى از او نيافته بودند تا آن را ضمن مجموعههاى خود جاى دهند. او شعر را براى بيان نيازهاى خود مىسرود، ازاينرو در قصيدههايش به كوتاهى و ايجاز و تكرارنشدن تمايل داشت (زيدالخيل، همان مقدمه، ص ۴۵ـ۴۷، ۶۰؛ براى مقايسه او با شاعران جاهلى معلّقات Ä همان مقدمه، ص ۶۱). زيد شعر خود را، بهاستثناى دو قصيده، با مقدمههاى مرسوم دوره جاهلى كه درباره ايستادن بر خرابههاى محل سكونت قبلى شاعر و گريهكردن بر آنها است، شروع نمىكند و بىمقدمه به موضوع مىپردازد؛ اين يكى از عوامل كوتاهبودن قصيدههاى اوست (نورى حمودى قيسى، ص ۱۴۱؛ براى توضيح بيشتر راجعبه ويژگيهاى شعر او Ä همانجا؛ براى بازتاب ويژگيهاى شخصى و اخلاقى زيدالخيل در شعر او Ä زيدالخيل، همان مقدمه، ص ۳۴ـ۶۴).
ابوتمّام* در كتاب الوحشيات و هو الحماسة الصغرى (ص ۲۳۹) و بُحتُرى* در كتاب الحماسة (ص ۳۳، ۴۵، ۵۲ـ۵۳)، ابياتى از مقطوعات شعرى او آوردهاند. نحويان و لغويان مانند زَجّاجى* (ص ۱۰۶ـ۱۰۷) و بغدادى (ج ۵، ص ۳۷۵ـ۳۷۷) و ابنشجرى* (ج ۲، ص۱۶۰، ۳۵۴، ۶۰۷) از ابيات وى براى شواهد نحوى و لغوى استفاده كردهاند (زيدالخيل، همان مقدمه، ص ۴۵). جغرافىدانان و اديبان، بهخصوص بكرى، در معجم ما استعجم و ياقوت حَمَوى در معجمالبلدان، از شعر او بيشتر استفاده كردهاند (Ä همانجا؛ نيز Ä بكرى، ج ۴، فهرست، ص ۱۵۴۹؛ ياقوت حموى، ج ۶، فهارس، ص ۴۴۱). در قطعههاى شعرى زيد نام مكانها و مناطق محيط زندگى او بسيار آمدهاست كه برخى از اين مناطق از سرزمينهاى طىّ بوده و هنوز هم معروفاند (Ä نورى حمودى قيسى، ص ۱۴۰).
منابع : ابناثير، اسد الغابة فى معرفة الصحابة، چاپ عادل احمد رفاعى، بيروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶؛ ابنحجر عَسقَلانى، فتحالبارى: شرح صحيح البخارى، چاپ عبدالعزيزبن عبداللّهبن باز، بيروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛ همو، كتاب الاصابة فى تمييز الصحابة، مصر ۱۳۲۸، چاپ افست بيروت ]بىتا.[؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، بيروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛ ابنشجرى، امالى ابنالشجرى، چاپ محمود محمد طناحى، قاهره ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛ ابنعبدالبَرّ، الاستيعاب فى معرفةالاصحاب، چاپ على محمد بجاوى، قاهره ]۱۳۸۰/ ۱۹۶۰[؛ ابنعساكر؛ ابنقُتَيبه، الشعر و الشعراء، بيروت ۱۹۶۴؛ ابننديم؛ ابنهشام، سيرةالنبى صلىاللّهعليهوسلم، چاپ محمد محيىالدين عبدالحميد، قاهره ۲۰۰۵؛ ابوالفرج اصفهانى؛ حبيببن اوس ابوتمّام، كتاب الوحشيات و هو الحماسة الصغرى، چاپ عبدالعزيز ميمنى راجكوتى، قاهره ۱۹۷۰؛ وليدبن عبيد بُحتُرى، كتاب الحماسة، چاپ لويس شيخو، بيروت ۱۹۱۰؛ بخارى؛ كارل بروكلمان، تاريخ الادب العربى، ج ۱، نقله الى العربية عبدالحليم نجار، قاهره ] ۱۹۷۴[؛ عبدالقادربن عمر بغدادى، خزانةالادب و لب لباب لسانالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج ۵، قاهره ۱۹۷۶؛ عبداللّهبن عبدالعزيز بكرى، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفى سقا، بيروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛ عبدالملكبن محمد ثعالبى، ثمار القلوب فى المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره ] ۱۹۸۵[؛ عمروبن بحر جاحظ، كتاب الحيوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹[، چاپ افست بيروت ]بىتا.[؛ عبدالرحمانبن اسحاق زَجّاجى، امالىالزجّاجى، چاپ عبدالسلام هارون، بيروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛ زيدالخيل، شعر زيدالخيل الطائى، چاپ احمد مختار برزه، دمشق ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛ فؤاد سزگين، تاريخ التراث العربى، ج ۲، جزء۲،نقله الى العربية محمود فهمىحجازى، ]رياض [۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۴۱۲؛ عبدالرحمانبن عبداللّه سهيلى، الروض الانف فى شرح السيرة النبوية لابنهشام، چاپ عبدالرحمان وكيل، قاهره ۱۳۸۷ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۰، چاپ افست ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛ طبرى، تاريخ (بيروت)؛ نورى حمودى قيسى، شعراء اسلاميون، ]بيروت [۱۴۰۵/ ۱۹۸۴؛ ياقوت حَمَوى؛
RÉgis BlachÉre, Histoire de la littÅrature arabe, Paris ۱۹۵۲-۱۹۶۶.
/ سيدهريحانه ميرلوحى فلاورجانى /