دلقک، مسخرة درباری که به خنداندن سلاطین، خلفا و اشراف میپرداخت و بازیگری که سبب خنده و سرگرمی مردم میشود.واژة دلقک را صورت تحولیافته طلحک دانستهاند که ظاهراً مسخرة دربار محمود غزنوی بودهاست. گویا طلخک/ تلخک بهسبب تسمیه بهضد (در برابر شیرینسخنی او) یا کنایه از توان او در بیان مفهومی تلخ در لفافه سخنی مسخره و هزل به وی داده شده بود (← دهخدا، ذیل واژه؛ نوربخش، مقدمة محمدجعفر محجوب، ص16؛ زرینکوب، ج2، ص952؛ نیز ← ادامة مقاله). در منابع اسلامی، معمولاً عناوینی مانند صفّاع (جمع صفاعنه؛ ← ابنندیم، ص4؛ یاقوت حموی، ج4، ص552)، دلقکی که با بزنوبکوب و خوردن پسگردنی در برابر پول اجراهای خندهآور داشته (موره، ص46)؛ مُضحِک (ابنندیم، همانجا)؛ سَماجَه؛ کُرّاجی؛ مُخَنَّث (← ادامة مقاله)؛ مسخره (محمدبن حسین بیهقی، ص585؛ مجملالتواریخ و القصص، ص361)؛ و مُجون (یاقوت حموی، همانجا؛ نیز ← د. اسلام، چاپ دوم، ذیل"Mudjūn" ) بهمعنی دلقک بهکار رفتهاند. همچنین عناوین دیگری مانند فسوسی، مُقَلِّد، تقلیدچی، لوطی (← دهخدا، ذیل «تقلید»، «فسوسی»، «لوطی»؛ نیز ← ادامة مقاله) و واژههای منسوخی چون سماخ و بوالکنجک (بیضایی، ص57، پانویس 2) برای اطلاق به دلقک یا نوعی از دلقکها معمول بودهاست. عبید زاکانی (1383ش، ص219) غلامباره را به معنی «مردک شیرینکار» دانسته که ظاهراً همان مسخره یا دلقک است. کاربرد واژة دلقک تا پیش از دوران معاصر بسیار مهجور بوده و بهنظر میرسد کهنترین نمونه از کاربرد آن را بتوان در مثنوی مولوی سراغ گرفت (← ج1، دفتر2، بیت 2335، ج2، دفتر5، بیت 3507).نکتهگویی و حاضرجوابی هوشمندانه، تقلید گویشهای نواحی و افراد مختلف، داشتن نقص عضو یا ویژگیهای جسمی شاخص مانند شکم بزرگ، تمایلات جنسی غیرمعمول مانند همجنسگرایی، پردهدری و گستاخی و اعمال خلاف ادب، پوشیدن لباس خاص و استفاده از صورتک، همراه داشتن حیوانات، سوارشدن بر اسب چوبی، و کودننمایی وجه غالب صفات دلقکها و مایة اصلی نمایشهای آنها بودهاست و نوعی تحامق یا کودننمایی آنان را به عقلای مجانین نزدیک میکند (← شابشتی، ص199؛ ابناثیر، ج10، ص123-124؛ عبید زاکانی، 1383ش، ص57، 63، 65-66؛ رستمالحکما، ص411؛ حلبی، ص54، 76، 80، 87ـ88؛ تحویلدار، ص86ـ 87؛ بیضایی، ص57؛ بهلول*؛ جحا*؛ نیز ← ادامة مقاله).بهنظر میرسد فرهنگ و تمدن ایران باستان بر پیدایش دلقک و بهویژه دلقک درباری، در تمدن اسلامی بسیار تأثیرگذار بودهاست؛ بهویژه آنکه دربار شاهان ساسانی از چنین دلقکهایی خالی نبود و اعراب از این امر آگاه بودند، چنانکه جاحظ (ص31ـ32) اردشیر بابکان را اولین سلطانی میداند که ندیمان خود را در سه دسته رتبهبندی کرد و طبقة سوم را به «مُضحِکون و اهل الهَزل و البَطاله» اختصاص داد. مهری از دورة ساسانی دلقکی را درحال نواختن نوعی ساز شبیه به فلوت نشان میدهد (← نگرشی بر پیشینه موسیقی در ایران، ص128، تصویر). ابراهیمبن محمد بیهقی (ج2، ص239) در المحاسن و المساوی از فردی فلوتنواز نزد ولیدبن یزید (حک: 125-126) با عنوان «اللَعّابون الداربازی»، لقبی مرکّب از عربی و فارسی، نام میبرد که شلواری زعفرانیرنگ و عجیب بر تن دارد که حتی عورت او را نمیپوشاند و به نمایش میپرداخت. بهرغم تأثیرپذیری دربارهای اسلامی از فرهنگ ایرانی، فرهنگ جزیرةالعرب را نمیتوان کاملا بیگانه از مفهوم دلقک دانست، بهویژه که رفتار مخنّثها در آن جامعه گاه بیشباهت به رفتار دلقکها در عهد شکوفایی تمدن اسلامی نبودهاست (← یاقوت حموی، ج4، ص231).هرچند طبع خوش و خنده در اخلاق اسلامی امری پسندیده دانسته شده و احادیث نبوی نیز به این نکته اشاره دارند (← ابنعبدربّه، ج8، ص91ـ92؛ ابنعاصم، ص140ـ142؛ ابنحجر عسقلانی، ج6، ص464ـ465)، کهنترین گزارش از دلقکها و نمایشهای آنان در تمدن اسلامی به عهد اموی بازمیگردد.در تمدن اسلامی، دلقک درباری میتوانست نقشی همسان ندیم برای خلفا و سلاطین داشته باشد و شاید از همینروست که ابنندیم (ص4) از ندما، صفاعنه، و مضحکون در کنار هم نام بردهاست. ابوالقاسم اشعببن جبیر، مشهور به طَمّاع (متوفی 154)، از اولین دلقکهای دربار خلفای اسلامی است که شلوار یا جامهای از پوست میمون با دم آن میپوشید و نزد ولیدبن یزید بهاجرای نمایش، رقصو آواز میپرداخت و از خلیفه انعام بسیار دریافت میکرد (← ابنعبدربّه، ج8، ص134ـ136؛ ابوالفرجاصفهانی، کتاب الاغانی، ج7، ص46).در دربار عباسی، دلقکها جایگاه خاصی داشتند و در کنار طبّالان، از ارزاق مشخص برخوردار بودند (← صابی، ص19). گاه دلقکان درباری حاضر بودند در ازای آموختن لطیفه و فراگرفتن دستمایهای خندهدار برای نمایش دادن پول بپردازند (← حلبی، ص78ـ79). بعضی از دلقکها نمایش خود را سوار بر اسب کوچک چوبیای به نام کُرّاج (ظاهراً اصلی فارسی دارد و از همان کُرّه اسب گرفته شدهاست) اجرا میکردند و از همینرو، کرّاجی نامیده میشدند (موره، ص27).ابوحبیب، ابودلامه، و عَبّادَه مخنّث از دلقکهای درباری مشهور سدة اول خلافت عباسیان هستند (← ابنعبدربّه، ج8، ص141-142؛ ابوالفرجاصفهانی، کتاب الاغانی، ج10، ص235؛ ابنعاصم، ص157ـ158، 178، 181ـ182؛ نیز ← موره، ص26). در این دوره، لقب مخنّث، علاوهبر معانی لغوی خویش، بهطور عام به بازیگران و بهطور خاص به برخی از دلقکها اطلاق میشد (← موره، ص25ـ27، 32؛ نیز ← ابنعاصم، ص172). علاوهبر حضور عباده، اجرای دستجمعی گروهی از دلقکها نزد متوکل نیز گزارش شدهاست (← شابشتی، ص39ـ40). برخی از دلقکهای این دوره در نمایشهای خود از نوعی صورتک استفاده میکردند که سماجه (احتمالاً معرب واژة فارسی سیماچه/ صیماجه بهمعنی صورتک در سنّت نمایش ایرانی؛ ← بیضایی، ص218) نام داشت و بههمینسبب، لفظ سماجه در قالب لقب و بهمعنی دلقک به خود آنان نیز اطلاق میشد (موره، ص44؛ نیز برای یک نمونه گزارش تاریخی ← شابشتی، همانجا). در عهد عباسی، نمایش دلقکها همچنان با آداب برجایمانده از ایران باستان پیوند داشت؛ مثلاً نمایش سماجهها و فراغنه (دلقکهایی از فرغانه که نمایشی بههمراه رقص ارائه میدادند) جزئی از مراسم جشن نوروزی در حضور معتصم (حک: 218ـ227) در سال 219 بود (← ابوالفرجاصفهانی، مقاتلالطالبیین، ص585). دلقک درباری همواره مجری نمایش خویش نبود و گاه خلفا و سلاطین او را به نمایشی خاص وامیداشتند، چنانکه متوکل (حک: 232ـ247) پیوسته یکی از دلقکهای خود را با گزش مار، خوراندن تریاک و بردن به نزدیک حیوانات درندهای چون شیر آزار میداد و از فغان دلقک از این آزارها به خنده میافتاد (← مجمل التواریخ و القصص، ص361).بهرغم استقبال اکثر خلفا، افراد پرهیزکار جامعه معمولاً از نمایش دلقکها دوری میجستند، چنانکه محمدبن قاسم معتزلی، از علویان مخالف دستگاه عباسی، نمایش نوروزی دلقکها نزد معتصم را مصداقی از گناه برمیشمرد (← ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، همانجا). مهتدی (حک: 255ـ256)، خلیفة زهدورز عباسی، نیز از نمایش دلقکها، مانند دیگر مصادیق سرگرمی، برحذر بود و پس از رسیدن به خلافت، دستور داد تا مطربان، مسخرگان و هزّالان را از سرای خلافت بیرون کنند (مجملالتواریخ و القصص، ص364).دربار خاندانهای حکومتگر اسلامی از وجود دلقکها خالی نبود. حکایتهای متعددی از رفتار، گفتار و نمایشهای خندهآور طلحک، دلقک ویژة محمود غزنوی، از عبید زاکانی نقل شده که گویای احوال طلحک در قالب شخصیتی تاریخی است (برای نمونه ← 1383ش، ص57، 63، 65ـ66، 82؛ 1384ش، ص466ـ467، 478؛ نیز ← زرینکوب، ج2، ص952). براساس این حکایتها، طلحک همراهی نزدیک و زیرک و حاضرجواب بود که سلطانمحمود غزنوی هرگز از گزند تندترین کنایهها و توهینهای به ظاهر شیرین او امان نداشت. بیپروایی دلقکها در برخورد با رجال حکومتی همواره بیخطر نبود، چنانکه به دستور جمالالملک منصور، وزیر ملکشاه و فرزند نظامالملک طوسی، زبان جعفرک، دلقک ملکشاه، را به جرم تمسخر نظامالملک در خلوت ملکشاه، از حلق او بیرون کشیدند (← ابناثیر، ج10، ص123ـ124).گاهی دلقکبودن پیشة اشخاص نبود و افرادی با مشاغل مختلف در دربار یا خارج از آن و صرفاً بهسبب داشتن خلقوخوی خوش، به دلقکی شهرت مییافتند و مورد توجه مردم یا سلاطین و امیران قرار میگرفتند؛ مثلاً ابوالفوارس فردی عامی از اهالی اصفهان بود که آوازة شوخطبعی او موجب شد تا مسعود غزنوی وی را فراخواند و به گفتگو با او سرگرم شود (← مافَرّوخی، ص46ـ47). محمدبن حسین بیهقی (ص585) از «مسخرهمردی خوش» یاد میکند که در سپاه غزنویان، «بوقی پاسبان» بود و طنبور نیز مینواخت و تمامی اعیان لشکر اخلاق خوش او را دوست داشتند. علاوهبر اینها، در حکایتی قابل توجه از عبید زاکانی (1383ش، ص63)، طلحک نه صرفاً دلقک درباری، بلکه سفیر اعزامی محمود غزنوی به دربار خوارزمشاه معرفی شدهاست و از آنجا که محمود با خوارزمشاه مناسباتی سازنده داشت (برای نمونه ← محمدبن حسین بیهقی، ص436-437)، مانعی برای پذیرفتن اصل این حکایت همچون واقعهای تاریخی وجود ندارد.در ایران عهد صفوی، حضور دلقکهای درباری چشمگیر بود و آنها رسماً حقوق دریافت میداشتند (← کمپفر، ص107)؛ معروفترین دلقک درباری این دوران کَلعنایت بود. محبوبیت او نزد شاه چنان بود که با یاری او برخی از اخبار ناگوار را به گوش شاه میرساندند (د. ایرانیکا، ذیل واژه). دیگر دلقک شاهعباس زنی به نام دلّاله قِزی بود که علاوه بر اجرای نمایش، ترتیبدهندة برخی از مجالس خوشگذرانی شاه نیز بود. او با دستة بزرگی از فواحش قشون شاه را در لشکرکشی به قندهار همراهی کرد و پس از پیروزی شاه، با سپاه وارد شهر شد تا سبب تحقیر دشمن باشد (دلاواله، ج2، ص1219). ظاهراً در این دوره، نمایش دلقکها در کنار نمایش دستههای دیگری مانند فواحش عاملی برای تحقیر دشمنان شکستخورده یا اسیرشده بودهاست، چنانکه پیشتر در عهد شاهطهماسب (حک: 930ـ984)، هنگام بردن یکی از مخالفان شاه نزد وی برای تعیین مجازات، دستهای از فواحش، قوّالان، مخنّثان و مضحکان به استقبال آن شخص رفتند (عالمآرای شاهطهماسب، ص71). به گفتة تاورنیه (ج2، ص237)، علاوهبر دلقکهای ایرانی، فردی فرانسوی به نام سن نیز در زمرة دلقکان دربار صفوی بودهاست. دلقکها معمولاً سرپرستی ملقب به مقلّدباشی یا مسخرهباشی داشتند (← رستمالحکما، ص101). آنان در اجرای رسمی نمایشها در کنار گروههای دیگری مانند کشتیگیران به اجرای نمایش میپرداختند. این نمایشها گاه شش یا هفت ساعت طول میکشید و سرانجام پس از آنکه شاه مجلس را ترک میکرد و به حرمسرا میرفت خاتمه مییافت (کمپفر، ص35).در دربار کریمخان زند، دلقکهای متعددی مانند نجف میرحسنخان، لطفعلی رزّاز، و لوطیباشی شیرازی/ لوطی صالح شیرازی حضور داشتند و با رفتارهای شوخ و گاه بیادبانه، شاه را به وجد میآوردند (رستمالحکما، ص411). لوطی صالح از مشهورترین دلقکهای دربار زند بود و بهسبب داشتن مناسبات خوب با آقامحمدخان قاجار (حک: 1210ـ1212) و حتی جاسوسی برای او، که در آن ایام در دربار کریمخان به سر میبرد، موفق شد پس از تأسیس سلسلة قاجاری، با وی به تهران آید (← احمدمیرزا قاجار، ص162، 165-166) و ظاهراً محلة معروف به گذر لوطی صالح در تهران بدو منسوب بودهاست. لوطی صالح چندی پس از آمدن به تهران، در حضور جعفرقلیخان، برادر آقامحمدخان، نمایشی برپا داشت که شاه قاجار با شنیدن خبرش، آن را بیاحترامی به خویش تلقی کرد و در پی آن، ابتدا جعفرقلیخان را اعدام کرد و چند روز بعد نیز فرمان به بریدن بینی لوطی صالح داد، اما سپس بهسبب داشتن سابقة دوستی با وی، مبلغ قابل توجه هشت هزار تومان اموال مصادرهشدة او را به وی بازگرداند و اجازه داد تا او به کاظمین در عراق مهاجرت کند تا از خشم بیشتر شاه در امان باشد (همان، ص165ـ166).کریم شیرهای مشهورترین دلقک عهد قاجار و دورة ناصری بود که گروهی از مقلّدها را نیز سرپرستی میکرد (← اعتمادالسلطنه، ص1063؛ مستوفی، ج1، ص359ـ361). شهرت او به شیرهای را بهسبب شیرینکاریهای او یا اشتغال پیشین او به فروش شیرة انگور دانستهاند. کریم و گروه وی بقالبازی*، که در آن دوران موضوع رایج نمایش دلقکها بود، اجرا میکردند (← کریم شیرهای*).در عهد قاجار، برخی از دلقکها به جای وابستگی به شاه، بیشتر به اعیان، برخی از رجال درباری یا حاکمان ولایات وابستگی داشتند (← بامداد، ج1، ص396)، بااینحال، از فردی به نام حاجمیرزا زکیخان، ملقب به چلغوزمیرزا، دلقک احمدشاه قاجار و از آخرین دلقکهای درباری در ایران نام برده شدهاست (← نوربخش، ص33). بهطور کلی، در دورة قاجار از دلقکهای غیردرباری بیشتری سخن بهمیان آمدهاست (← بامداد، ج1، ص400ـ401)؛ مثلاً سیدبراتی ملقب به شغالالملک هنگام ظهر مقابل خانة اعیان چنان زوزه میکشید تا متوجه او شوند و سر سفره دعوتش کنند، آنگاه با ولع تمام و همچون شغال به خوردن جوجههای سفره میپرداخت تا مایة توجه و خندة صاحبخانه شود (اعتمادالسلطنه، ص1058؛ نیز ← بامداد، ج1، ص400) یا شیخحسین ملقب به امینالعلما و مشهور به شیخشیپور قامتی بلند و جثهای قوی با شکمی بزرگ داشت و بهسبب درآوردن صدایی مانند صدای گاو شهرت یافته بود (اعتمادالسلطنه، همانجا؛ نیز ← بامداد، همانجا). اسماعیل بزّاز دیگر دلقک مشهور این دوره و سرپرست دستهای از مطربان بود، اما از اعمال نکوهیدة مطربان دوری میجست و برعکس کریم، باج از کسی نمیگرفت و همواره پیشة بزّاری خود را حفظ کرد. اسماعیل در اواخر عمر از اجرای نمایش توبه کرد و پس از رفتن به حج، مسجدی در خیابان اسماعیل بزّار (تقریباً منطبق با خیابان مولوی کنونی در تهران)، بنا نهاد (← مستوفی، ج1، ص361؛ بامداد، ج1، ص394ـ395، 398ـ400).در جامعة ایران، دستکم از اواخر عهد صفوی، واژة لوطی* گاه بهجای دلقک بهکار رفتهاست و کَچَلَکبازی به نمایش لوطیهایی اطلاق میشد که سری طاس داشتند و به اجرای نمایش میپرداختند (د. ایرانیکا، همانجا). در عهد قاجار نیز برخی از لوطیها، حرفهای یا غیرحرفهای به اجرای نمایشهای خندهدار میپرداختند (← تحویلدار، ص86-87؛ مارتین، ص114). در این دوره، یکی از نمایشهای لوطیها به نام «سرخوانچه استاد بقال» یا همان بقالبازی مورد اقبال عامه بود و حتی میرزاحسینخان تحویلدار (همانجا) آن را بهسبب به تصویر کشیدن زشتیهای جامعه، در تشویق مردم به دوری از آن زشتیها مفید میداند. به دلقکهای چنین نمایشهایی تقلیدچی و به خود نمایش تقلید میگفتند (← همان، ص87؛ بیضایی، ص57). دستکم از اواخر عهد ناصری، نمایش دلقکها یا تقلیدچیها در جامعه رونق بیشتری یافت و در اماکن عمومی مانند قهوهخانهها و حیاط خانههای اشراف و حتی طبقات متوسط جامعه رایج شد (← روحوضی*). از دلقکبازیهای درباری در این دوره مدارک مستند تصویری در دست است که ابراهیمخان عکاسباشی آنها را تهیه کردهاست (← بهارلو، ص31).حضور دلقک هرگز فقط به دربار محدود نمیشد، گذشته از آنکه دلقکهای درباری نیز غالباً ارتباط خود را با مردم و محافل آنان حفظ میکردند. اوژن اوبن که در 1285ش از ایران دیدن کردهاست، از دلقکی به نام حاجیلره سخن گفته که محبوب مردم بودهاست (← ص232)؛ همچنانکه شخصیتهای واقعی و داستانی دیگری نظیر جحا*، بهلول*، دخو، و ملانصرالدین* از شوخطبعان مردمی بودند که گاه به دلقک بسیار نزدیک میشدند.برخی از شخصیتهای دستههای دورهگرد، مانند نوروزیخوانها، شباهت بسیار به دلقک داشتند؛ مثل آتشافروز، غول بیابانی، و حاجیفیروز که ظاهراً از ملازمان و مسخرهکنندگان کوسه و شاه نوروزی در گروه نوروزیخوانان بودند و بعدها بسیاری از ویژگیهای آنان به شخصیتِ سیاه در نمایشهای روحوضی منتقل شد (← بیضایی، ص54، 61؛ نیز ← سیاهبازی*).در نمایش ترکی، اُرتا اُیونو *، یکی از شخصیتهای اصلی، دلقکی با نام قاوقلو با جُبّه، شلوار و کلاهی سرخ است. شوخیهای او براساس بدفهمی وی از سخنان دیگر بازیگران، انجامدادن ابلهانه دستورات، لافزنی افراطی، زیرکی، بذلهگویی و تقلید از گویش خارجیان بهویژه غیرترکهای مقیم عثمانی شکل میگرفت.از دیرباز در سرزمینهای مختلف اسلامی، دلقکها با عناوین خاص به اجرای نمایشهای خویش پرداختهاند؛ برای نمونه با لقب عطّار در مجالس پیروان طریقت عیساوا/ عیساویه* در شمال افریقا (← د. اسلام، چاپ دوم، ذیل Īsāwā"،").در افغانستان نیز در جشنهای عمومی و عروسیها، «سایین»ها با صورتک و جامههای شگفت شرکت میکردند و مردم را میخنداندند (سلجوقی، ص187). در این سرزمین، دلقکهای دورهگرد، که «ناتک» و «سرکس» خوانده میشدند، بر نمایشهای خندهآور خود، بندبازی و حرکات شگفتآور را میافزودند و ظاهراً سرچشمة این سنّت از آسیای مرکزی بودهاست (سُرُور، ص30، 56) که از دیرباز هنر «مسخرهباز» یا دلقک در آن رونق داشتهاست (← د.اسلام، چاپ دوم، ج6، ص765). نمایشهای خندهآور در این گروهها که در هرات با سازودهل نیز همراه و بهصورت بداههپردازی اجرا میگردید، سیل نامیده میشد و یکی از مشهورترین مجریان آن، استاد رمضان مشهور به «کَل» بود (سلجوقی، ص194).در هند نیز دلقکها در جامعه حضور داشتند. در دربار دهلی در دورة معزالدین کیقباد (حک: 686ـ689) بازار مسخرگان در کنار لولیان و مطربان گرم بود (← فرشته، ج1، ص301) و گاه بزرگان برای تخفیف رقبا از آنها سود میجستند، چنانکه انشاءاللّهخان، شاعر معروف اردو در سدة سیزدهم، در لکهنو دستهای را به سرکردگی دلقکها و اوباش، به تحقیر و توهین به مُصحَفی، شاعر کهنسال، واداشت (د.اسلام، چاپ دوم، ذیل "("Inshā’.حاکمان محلی قفقاز نیز دلقکهای مخصوصی داشتند که آنان را چائوش مینامیدند و با جغجغه و آواز صداهای عجیبی از خود درمیآوردند (اولئاریوس ، ص57).منابع: ابناثیر؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت 1412/1992؛ ابنعاصم، حدائقالأزاهر، چاپ ابوهمّام عبداللطیف عبدالحکیم، صیدا 1419/ 1998؛ ابنعبدربّه، العقدالفرید، ج8، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت 1404/1983؛ ابنندیم (تهران)؛ ابوالفرجاصفهانی، کتابالاغانی، قاهره 1383، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ همو، مقاتلالطالبیین، چاپ احمد صقر، قاهره 1368/1949؛ احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدی، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1376ش؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، روزنامة خاطرات اعتمادالسلطنه، چاپ ایرج افشار، تهران 1350ش؛ آدام اولئاریوس، سفرنامة آدام الئاریوس: بخش ایران، ترجمة احمد بهپور، تهران 1363ش؛ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، تهران 1357ش؛ عباس بهارلو (غلام حیدری)، روزشمار سینمای ایران از آغاز تا انقراض قاجاریه، تهران 1389ش؛ بهرام بیضایی، نمایش در ایران، تهران 1379ش؛ ابراهیمبن محمد بیهقی، المحاسن والمساوی، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?]1380/ 1961[؛ محمدبن حسین بیهقی؛ حسینبن محمد ابراهیم تحویلدار، جغرافیای اصفهان، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1342ش؛ عمروبن بحر جاحظ، کتاب التاجفی اخلاقالملوک، چاپ فوزی عطوی، بیروت 1970؛ علیاصغر حلبی، مقدمهیی بر طنز و شوخطبعی در ایران، تهران 1364ش؛ پیترو دلاواله، سفرنامهی پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، تهران 1380ش؛ دهخدا؛ محمدهاشم رستمالحکما، رستمالتواریخ، چاپ محمد مشیری، تهران 1348ش؛ عبدالحسین زرینکوب، سرّ نی: نقد و شرح تحلیلی و تطبیقی مثنوی، تهران 1364ش؛ خانآقا سُرُور، تیاتر در افغانستان: شامل تیاتر گونهها، پیشگامان و دستاندرکاران، پیشاور 1379ش؛ نصرالدین سلجوقی، موسیقی و تئاتر در هرات: سرایندگان و آوازخوانان حرفهای و شوقی هنر تئاتر و هنرآفرینان هراتی، تهران 1383ش؛ علیبن محمد شابشتی، الدیارات، چاپ کورکیس عوّاد، بیروت 1406/1986؛ هلالبن مُحَسِّن صابی، الوزراء، او، تحفةالامراء فی تاریخ الوزراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، ]قاهره[ 1958؛ عالمآرای شاهطهماسب، چاپ ایرج افشار، تهران: دنیای کتاب، 1370ش؛ عبیداللّه عبید زاکانی، رساله دلگشا، بهانضمام رسالههای تعریفات، صد پند و نوادر الامثال، تصحیح و ترجمه و توضیح علیاصغر حلبی، تهران 1383ش؛ همو، کلیات مولانا نظامالدین عبیداللّه، معروف به عبید زاکانی، تصحیح و تحقیق و شرح و ترجمه حکایات عربی: پرویز اتابکی، تهران 1384ش؛ محمدقاسمبن غلامعلی فرشته، تاریخ فرشته، چاپ محمدرضا نصیری، تهران 1387ش ـ ؛ انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران 1360ش؛ مُفَضَّلبن سعد مافَرّوخی، کتاب محاسن اصفهان، چاپ جلالالدین حسینی طهرانی، تهران 1312ش؛ مجملالتواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کلاله خاور، 1318ش؛ عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دورة قاجاریه، تهران 1377ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، براساس نسخه قونیه، چاپ عبدالکریم سروش، تهران 1378ش؛ نگرشی بر پیشینة موسیقی در ایران به روایت آثار پیش از اسلام، تألیف سوری ایازی، هنگامه گزوانی، و مرضیه الهه عسگری، تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور، 1383ش؛ حسین نوربخش، کریم شیرهای: دلقک مشهور دربار ناصرالدینشاه قاجار، تهران 1378ش؛ یاقوت حموی؛Metin And, Minyatür, İstanbul 2004; Eugène Aubin, La Perse d’aujourd’hui: Iran, Mésopotamie, Paris 1908; Elr., s.v. "Dalqak" (by Farrokh Gaffary); EI2, s.vv. "Insha’" (by A. S. Bazmee Ansari), "‘Īsāwa’" (by J. L. Michon), "Masraḥ.5: in Central Asia and Afghānistān" (by E. Allworth), "Mudjūn" (by Ch. Pellat); Vanessa Martin, The Qajar pact: bargaining, protest and the state in nineteenth - century Persia, London 2005; Shmuel Moreh, Live theatre and dramatic literature in the medieval Arab world, New York 1992; Jean-Baptiste Tavernier, Les six voyages de Turquie et de Perse, introduction et notes de Stéphane Yerasimos, Paris 1981.