دلّاک، کارگر گرمابه که کار اصلی او شستشو و گاه مشت و مال مشتریان است. واژة دلاک، صفت از دَلْکْ بهمعنای نیکمالیدن است (بیهقی، ج1، ص43؛ ابنمنظور، ذیل «دلک»).در زبان فارسی، دلاک را کیسهکش، مشتمالچی، رنجبر حمام، سرتراش، حَلّاق، آیینهدار (← دهخدا، 1377ش، ذیل واژه) و قایم حمام (محمدبنمنوّر، بخش 1، ص268) نیز گفتهاند (نیز ← سلمانی*). در ترکی، نیز این واژه در کنار صورت عامیانهتر آن، تلّاک بهکار میرود (باربیه دومنار، ذیل «تللاق»؛ ساری، ذیل "Tellık"). درعینحال، واژههایی نظیر ناتِر برای دلاکِ زن و آنا برای دلاکِ بانوانِ متشخصرایجبودهاست (← د.ا.د.ترک، ذیل"Hamam.II" ).دلاک را در عربی مُکَیِّس و مُکَیِّساتی و کَیّاس (← لین، ص340ـ341)، بَلّان و بَلّانه (شرتونی، ذیل همین واژهها؛ قاسمی، ص128) و ماشِطه (لین، ص342) خواندهاند. اصطلاحاتی دیگر نظیر حَلّاقالصحه، مُدَلِّک، مُزَیِّن (← صابی، ص19؛ شرتونی، ذیل «زانه») و طَیّاب که بیشتر خاصکشور تونساند (د. اسلام، چاپ دوم، ج3، ص145)، نیز گاه برای دلاک بهکار رفتهاند.مهمترین وظیفة دلاک کیسهکشیدنِ مشتری و در مواردی، مشت و مال او بودهاست. دلاک معمولاً مشتری را مدتی پس از ورود به گرمخانة حمام و پس از آنکه به اصطلاح «چرکش خیس خورد»، روی سکو یا کف حمام میخواباند، و دست خود را تا مچ در کیسهای دستکشمانند قرار میدهد و کیسهکشی را از دستهای مشتری آغاز میکند. جنس این کیسه از پشم، پنبه یا ترکیبی از پشم و موی بز و به رنگهای مختلف بوده که به پهنای حدود پانزده سانتیمتر بافته میشدهاست (شهریباف، 1367-1368ش، ج3، ص15-16؛ یاوری، ص119، 124؛ د. اسلام، همانجا؛ امّقصیّ، ص154؛ لین، ص341). کیسه باید سطح زبری داشته باشد تا از مالشِ آن بر سطح بدن، لایهای نازک از پوست همراه با چرک و آلودگیِ گردآمده بر آن، به شکل نوارهای چربی، جدا و منافذ پوست باز شود، و ضمن پاکیزگی، تعریق و تنفس جلدی راحتتر صورت گیرد. برای سهولت چرکزدایی، روی کیسه سفیداب یا روشور میمالند (جودت، ص40). دلاک اغلب چرک را در قسمتی از بدن مشتری جمع میکردهاست تا با نمایاندنِ آن به وی، مهارت و دقت خود را نشان دهد (← شهریباف، 1381ش، ج1، ص492؛ نیز ← حکایت منقول در محمدبن منوّر، همانجا، که در آن نمایاندن عیب کسی همانند پیشچشمآوردن شوخ (چرک) او، نکوهیده محسوب شدهاست). زدن ضربهای صدادار با کف دست بر پشت مشتری، از رسمهای معروف دلاکان بود (← شهریباف، 1381ش، همانجا).دلاک پس از کیسهکشی مشتریان را مشت و مال میداد. مهارت دلاکان در این کار، که آن را به شیوهای کمابیش مشابه انجام میدادند، یکسان نبود، اما بههرحال مهارت دلاکان ایرانی را در مشت و مال تحسین کردهاند (← دروویل، ج1، ص43). دلاک به هنگام مشت و مال، لُنگی برای مشتری میگسترد و زیر سرش نیز لنگی چنبره میکرد. مشت و مال عبارت بود از کشیدن دست و مالیدن، فشردن و خم و راستکردن اعضای بدن مشتری. دلاکان گاه حتی بر بدن برخی مشتریان نیرومند خود راه میرفتند (شهریباف، 1367ـ1368ش، ج3، ص15ـ18). اغلب به هنگام مشت و مال، کارگر دیگری برای نرمشدن عضلات، آب گرم بر سر مشتری میریخت (دروویل، ج1، ص42ـ43). البته گاه پس از خروجاز گرمخانه نیز، در سربینه، مشتری را مشت و مال میدادند (شهریباف، 1367-1368ش، ج3، ص18؛ جودت، ص41). دلاک علاوهبر اینها، گاه لیف و صابون*زدن، شستن سر مشتری، خضابکردن ریش و حنابستن بر سر و دست و پای وی را برعهده داشت (← نجمی، ص442). در عثمانی، نظافت حمام و وسایل استحمام نیز از وظایف دلاکان بود که پس از اتمام کار به آن میپرداختند (← (دایرةالمعارف استانبول(، ج8، ص4367).در قدیم، که اصلاح سر و صورت در حمام معمول بود، دلاکان این وظیفه را نیز برعهده داشتند (← شهریباف، 1367-1368ش، ج3، ص13، 21). از دیگر مهارتهای دلاکان، حجامت* و رگزنی بود که پس از کیسهکشی انجام میشد (نجمی، ص442ـ443؛ شهریباف، 1367ـ1368ش، ج3، ص21). ختنه* را نیز دلاکان انجام میدادند (← شکورزاده، ص161؛ همایونی، ص458؛ آلمانی، ج2، ص95). مراقبتهای پس از آن (تعویض زخمبندی) نیز برعهدة دلاک بود و در بعضی نواحی، همو کودک را پس از بهبود به حمام میبرد و بخشی از مراسم ختنهسوران را نیز انجام میداد (← شکورزاده، ص167ـ168).دلاک در حمامهای آیینی (← حمّام*) وظایف ویژهای داشت. برای نمونه در حمام عروسی، در برابر انعامی که از خانوادة عروس میگرفت، بر ناخنهای عروس حنا میگذاشت یا گیسوی او را پس از اتمام شستشو میبافت (← شکورزاده، ص187). در حمام زایمان نیز با کمک قابله، با مشت و مال و انجام حرکاتی، بدن و رحم زائو را به حال اول و طبیعی باز میگرداند (← همان، ص150؛ شریعتزاده، ج2، ص254).در دامنة مهارت و حوزة کار دلاک، گاه کشیدن دندان و برخی جراحیهای کوچک نیز قرار میگرفت (← ویلز، 1363ش، ص200، 204، 207ـ208؛ طوفان، ص81). بنابر گزارشی، در برخی روستاها هنگام شیوع آبله، دلاکِ دِه با ترکیبی از ترشحات زخم آبله و شیر، نوعی واکسن تهیه و کودکان را بر ضد این بیماری مایهکوبی میکرد (← شکورزاده، ص620ـ621).به استناد برخی شواهد، دلاکان دستکم در دورههایی، صاحب محل کار ثابت و خاصخود بودند، چنانکه در وقفنامة مجموعة گنجعلیخان در کرمان، متعلق به اوایل سدة یازدهم، در کنار سه دکان سرتراشی از یک دکان دلاکی نام برده شدهاست. این امر نشان میدهد دلاکان از اصناف دارای دکان* محسوب میشدهاند و شغل آنان در آن زمان، با شغل سرتراشی تفاوت داشتهاست (← روحالامینی، ص240). ظاهراً این وضع تا اواخر دورة قاجار دوام داشتهاست (← ویلز، 1363ش، ص199-200، 207؛ اتحادیه، ص110).ابزار کار دلاکی عبارت بودند از: قیچی، نشتر، آیینه، تیغ دلاکی، شانه، کَلْبَتین (انبر دندانکشی)، قمقمة مسی مدوّری برای حمل آب و قطعهسنگی برای تیزکردن تیغ (ویلز، 1363ش، ص204ـ205). دلاکان دورهگرد این وسایل را همواره در کیسهای با خود حمل میکردند.دلاکی در بیشتر سرزمینهای اسلامی در زمرة ارزانترین خدمات و مزد دلاکان بسیار اندک بود (← همان، ص199؛ مستوفی، ج1، ص169؛ )دایرةالمعارف استانبول(، ج8، ص4367). هرچند بسیار بهندرت به دلاکان ثروتمند، بهویژه دلاکان درباری، برمیخوریم که از ماترک خود حتی باقیات صالحات فراهم میآوردند؛ مثلاً گفته شدهاست در اواخر دورة قاجار، پل دلاک را بر رود خونسار، در راه قم به تهران، یکی از دلاکان درباری به خرجخود ساخته بودهاست (← ویلز، 1368ش، ص416؛ قس بروگش، ج2، ص540ـ541).از جنبه اجتماعی، دلاکان در زمرة فرودستان جامعه شمرده میشدند و حتی در میان اهل فتوت (← فتوت*)، که عمدتاً برآمده از صنوف بودند، پایگاه درخوری نداشتند. هرچند در فتوتنامة ناصری سیواسی (سرودة 689؛ ص236)، دلاکی برخلاف پیشة نزدیک به آن یعنی سلمانی، از دوازده صنفی دانسته شدهاست که فتوت شامل آن نمیشود. دلاکان با استناد به برخی روایات، به پیشینهای مقدّس برای شغل خود باور داشتند، چنانکه کیسة حمام را قسمتی از پوست گوسفند قربانی حضرت ابراهیم علیهالسلام میدانستند که با اشارة جبرئیل به سلمان فارسی رسید (← چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، ص180، 207). به روایتی دیگر، رسول اکرم پس از آنکه سلمان با آن کیسة حمام گردوغبار را از تن وی سترد، آن را به وی داد (همان، ص206). به قولی نیز، کیسة حمام از یونس علیهالسلام ماندهاست که پس از بیرونآمدن از شکم ماهی، جبرئیل آن را از بهشت برای او آورد و برتنش مالید تا از آلودگیهای شکم ماهی پاک شود (همان، ص207). بهاینترتیب، دلاکان خود را در زمرة اهل فتوت محسوب داشتهاند، چنانکه هنگام تشرف به آیین مزبور، بر طَبَقی پر از نقل و شیرینی، چهار «وصله» (فوطه، سنگ، تیغ و کیسه حمام) میگذاردند (همان، ص214). بااینحال، دلاکان به همین دلیل در معرض آسیبهای اخلاقی بودند و دربارة لغزشهای آنان گزارشهای بسیار هست (برای نمونه ← ویلز، 1368ش، ص162ـ163؛ شهریباف، 1367ـ 1368ش، ج3، ص31ـ34).در متون حسبه* و نظامنامههای صنفی قدیم، تذکاراتی دربارة ویژگیهای اخلاقی و رفتاری دلاکان آمدهاست. ابناخوه (ص242ـ244) دلاکان را از خوردن پیاز و سیر و تره، که باعث بوی بد دهان و آزار مشتری میشد، و نیز از گشودن لُنگ مشتری برای کیسهکشی رانها و پایین ناف، بهسبب ناروایی آن از نظر اخلاقی و شرعی، نهی کردهاست. لسانی شیرازی (متوفی940) در مجمعالاصناف، توان بدنی، مطیعبودن، رعایت عفت و نزاکت را از دیگر خصایص ضروری دلاکان برشمردهاست (← گلچین معانی، ص156). آنان میبایست لنگی سیاه یا سفید با نوارهای سیاه میبستند تا از مشتریان متمایز باشند ()دایرةالمعارف استانبول(، ج8، ص4362). در حمامهای بزرگ عثمانی، گاه بیش از ده تن به دلاکی اشتغال داشتند که اغلب از قوم آرناؤد/ ارناؤط (آلبانیایی) بودند، اما بهموجب فرمانی در 1147، بهکار گماردن آنان در حمامها ممنوع شد، زیرا رهبریِ شورشی را که در 1143 رخ داد و به قتل صدراعظمِ سلطاناحمد سوم (دامادْ ابراهیمپاشا نوشهرلی*) انجامید، یک عضو ینیچری از این قوم به نام پاترونا خلیل* برعهده داشت. پاترونا در حمامها به دلاکی نیز میپرداخت (همان، ج8، ص4363، 4366).در دورة تجدد و پس از مشروطیت* در ایران و دورة تنظیمات* در ترکیه، صدور اجازه یا پروانة کسب و نیز معاینات ادواری پزشکیِ دلاکان، برای جلوگیری از شیوع بیماریها معمول گردید (همان، ج8، ص4366). بلدیه نیز از بهکارگرفتن نوجوانان و کودکان در این شغل، که بهویژه در عثمانی بهعنوان وردست و پادوی دلاکان خدمت میکردند و گاه تمام اوقات شبانهروز را در حمام میگذراندند، ممانعت کرد (همانجا). زنانی که همواره در این صنف فعالیت داشتند (← اتحادیه، ص34، 264)، غالباً همسر یا از خویشان مردان دلاک بودند (طوفان، ص84).به دلاکی نیز همانند دیگر پیشهها در ادب فارسی اشاره شدهاست، ازجمله در غزل فارسی فضولی بغدادی (ص299ـ 300)، دلاکیة عارف قزوینی (ص302-304)، هجویة کوتاه ادیبالممالک فراهانی (ج2، ص981) دربارة استادمحمد دلاک نامی و ابیاتی از واعظ قزوینی (ص583)، که از این میان دو داستان مثنوی مولوی، یکی دربارة مردی قزوینی که برای خالکوبی به نزد دلاک رفتهبود (← ج1، دفتر1، ابیات 2981ـ3001)، و دیگری حکایت مردی بهنام نصوح که دلاک حمام بود (← ج3، دفتر5، ابیات 2228ـ2325)، بسیار معروفاند. در ادبیات ترکی، افزونبر ابیات پراکنده (← (دایرةالمعارف استانبول(، ج8، ص4362ـ 4369)، آثار مستقلی دربارة دلاکان نوشتهاند، ازجمله دلاکنامه دلگشا، رسالهای به تاریخ 1098 (همان، ذیل "Dellâknamei Dilküşa"؛ برای دلاک در مَثَلها، قصهها و ترانههای عامیانه ← دهخدا، 1352ش، ج2، ص818؛ کهنههای همیشهنو، ص137؛ شکورزاده، ص163؛ شریعتزاده، ج2، ص386؛ شهریباف، 1367-1368ش، ج3، ص35).منابع: هانری رنه د آلمانی، از خراسان تا بختیاری، ترجمة غلامرضا سمیعی، تهران 1378ش؛ ابناخوه، کتاب معالمالقربة فیاحکام الحسبة، چاپ محمدمحمود شعبان و صدیق احمد عیسی مطیعی، ]قاهره[ 1976، چاپ افست ]قم[ 1408؛ ابنمنظور؛ منصوره اتحادیه، اینجا طهران است: مجموعه مقالاتی دربارة طهران 1344- 1269ه ق، تهران1377ش؛ محمدصادقبن حسین ادیبالممالک، دیوان، چاپ مجتبی بُرزآبادی فراهانی، تهران 1380ش؛ امّقصیّ، «حمام’ملوکی ‘...»، التراثالشعبی، سال9، ش 8 (1398)؛ هاینریش کارل بروگش، سفری به دربار سلطان صاحبقران: 1861- 1859، ترجمة حسین کردبچه، تهران 1367ش؛ احمدبن علی بیهقی، تاجالمصادر، چاپ هادی عالمزاده، تهران 1366ـ 1375ش؛ حسین جودت، تهران در گذشتة نزدیک از زمان، ]تهران [1356ش؛ چهارده رساله در باب فتوت و اصناف، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران: نشرچشمه، 1381ش؛ علیاکبر دهخدا، امثال و حکم، تهران 1352ش؛ همو، لغتنامه، زیر نظر محمدمعین و جعفر شهیدی، تهران 1377ش؛ محمود روحالامینی، نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی، تهران 1377ش؛ سعید شرتونی، اقربالموارد فیفُصح العربیة و الشوارد، قم 1403؛ علیاصغر شریعتزاده، فرهنگ مردم شاهرود، تهران 1371ش؛ ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش؛ جعفر شهریباف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران 1367- 1368ش؛ همو، طهران قدیم، تهران1381ش؛ هلالبن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، چاپ میخائیل عوّاد، بغداد 1383/ 1964؛ جلال طوفان، تاریخ اجتماعی جهرم در قرون گذشته، شیراز 1381ش؛ ابوالقاسم عارفقزوینی، کلیات دیوان شادروان میرزاابوالقاسم عارف قزوینی، چاپ عبدالرحمان سیفآزاد، تهران 1358ش؛ محمدبن سلیمان فضولی بغدادی، دیوان فارسی، چاپ حسیبه مازی اوغلی، آنکار 1962؛ ظافرقاسمی، «المظاهراًلاجتماعیة فیکتاب قاموس الصناعات الشامیة»، التراث العربی، سال1، ش 1 (تشرینالثانی 1979)؛ کهنههای همیشهنو (ترانههای تخت حوضی)، ]گردآورنده[: مرتضی احمدی، تهران: ققنوس، 1380ش؛ احمد گلچینمعانی، شهرآشوب: در شعر فارسی، بهکوشش پرویز گلچینمعانی، تهران 1380ش؛ محمدبن منوّر، اسرارالتوحید فی مقاماتالشیخابیسعید، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1366ش؛ عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران 1360ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363ش؛ ناصری سیواسی، فتوتنامهای از قرن هفتم هجری، چاپ سعید نفیسی، در فرهنگ ایران زمین، ج10 (1341ش)؛ ناصر نجمی، طهران عهد ناصری، تهران 1364ش، محمدرفیع واعظ قزوینی، دیوان، چاپ حسن سادات ناصری، [تهران] 1359ش؛ چارلز جیمز ویلز، ایران در یک قرن پیش: سفرنامه دکتر ویلز، ترجمة غلامحسین قراگوزلو، ]تهران[ 1368ش؛ همو، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ترجمه سید عبداللّه، چاپ جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران 1363ش؛ صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد 1371ش؛ حسین یاوری، نساجی سنتی ایران، تهران 1380ش؛Charles Adrien Casimir Barbier de Meynard, Dictionnaire turc-francais, Amsterdam 1971; Gaspard Drouville, Voyage en Perse pendant les années 1812 et 1813, St. Petersburg 1819, repr. Tehran 1976; EI2, s.v. "Ḥammām"; İstanbul ansiklopedisi, İstanbul 1958- ;Edward William Lane, An account of the manners and customs of the modern Egyptians, 5th ed. by Edward Stanley Poole, New York 1973; Mevlût Sarı, Turkish- English- Arabic- Persian sözlük, İstanbul: Gonca Yayınevi, [n.d.]; TDVİA. s.v. "Hamam. II: Ḳültür ve edebiyat" (by Mustafa Uzun and Nurettin Albayrak).