بَلخاب (باکْتروس در منابع قدیم)، رودخانة بلخ (به محلی: بلخاو). این رودخانة دائمی پدیدة مهمی در جغرافیای شمال افغانستان است [که میان مزار شریف و خرابههای بلخ قدیم به سمت شمال جریان دارد ] . اصطخری (ص 278) و ابنحوقل (ص 488، ترجمة کرامِرس، ص 433)، جغرافیدانان قرن چهارم، آن را رودخانة دَهآس (ده آسیاب) خواندهاند، زیرا ده آسیاب با آب آن کار میکرده است. نامِ دهآس تا قرن سیزدهم نیز به کار میرفته (فِریر، ص 224) ولی بعد از آن، ظاهراً فقط به یکی از شاخههای دلتای آن اطلاق شده است. مؤلف حدود العالم (ص 38، 43، ترجمة مینورسکی، ص 70، 73، 336) آن را «رودخانة بلخ» خوانده است، نامی که غالباً جغرافیدانان اوایل اسلام برای جیحون به کار بردهاند (مثلاً اصطخری، ص 6، 12، 143؛ مقدسی، ص 19، 23). این رودخانه از کنار شهرهای مَدْر و رِباط کَروان در ناحیة اَندَراب * و گوزگانان [جوزجان * ] میگذشت و بعد از رسیدن به دشت بلخ و گذشتن از کنار دروازة نوبهارِ شهر، به دوازده شاخاب تقسیم میشد و بالاخره به سیاهگِرد، در راه تِرمِذ در شمال میرسید. تمامی آب آن برای آبیاری به کار میرفت (اصطخری، ص 278؛ ابنحوقل، همانجا؛ حدودالعالم ، ص 99، ترجمة مینورسکی، ص 108).بلخاب 471 کیلومتر درازا دارد و حوضة آن، در کشوری که بیشتر نقاط آن کوهستانی است، 250 ، 19 کیلومتر مربع برآورد شده است. سرچشمة آن از نقطهای حدود 880 ، 2 متر بالاتر از سطح دریا، در جایی که آبشارهای کوچکی از دریاچههای بَندِامیر * در کوه بابا در یک نقطه به هم میپیوندند، شروع میشود. به این دلیل قسمت آبراهة بالای رود، بندامیر خوانده میشود. این نام حتی به قسمتهای دورتر مسیر رود هم داده شده است (یِت، ص 255). بلخاب ابتدا در جهت جنوب غربی جریان دارد، کوهپایههای کوهِ بابا و شاخههای شمالی آن (معروف به کوه بلخاب) را با رشتهای از درههای تنگ و پیچهای تند پیش از اینکه بالاخره به سمت شمال بپیچد، میشکافد و پس از گذشتن از آخرین گردنة کوه البرز، از کوهپایة باکتریا [بلخ ] بیرون میآید. در اینجا بلخاب، پنجهای آبرفتی به وسعت بیش از دو هزار کیلومتر مربع تشکیل میدهد که به شاخههای متعددی تقسیم میشود و دلتایی درونبوم میسازد. بلخاب در طول مسیر پایینی خود که بسیار پیچاپیچ و حدود یکصد کیلومتر است، با زاویة تندی به سمتِ غربیترین مبدأ پنجة آبرفتی پیش میرود و میان پُل امام بکر در رأس پنجه، که شش شاخابه از آن منشعب میشود، و در محلّی به نام سِه دَرْک، که دوازده کیلومتر بالاتر از آقچه * است، به سه شاخه تقسیم میشود و نام اصلی خود را از دست میدهد.مقدار آب جمع شده در انتهای هر یک از انشعابها با رسیدن به ریگزار قراقوم، که کوهپایة باکتریا را از درة آمو دریا (جیحون) جدا میکند، به هدر میرود. از طرف دیگر، باستانشناسان شوروی ]سابق[ نشانههای شاخابهای قدیمی را که خارج از محدودة امروزین دلتا جریان داشتهاند، کشف کردهاند (وینوگرادُف، ج 2، ص 7ـ62، بویژه ص 14). بعلاوه، پراکندگی محلهای باستانی باقیمانده از دورههای مختلف، و طرز قرارگرفتن دیوار بزرگ قدیمی که برای محافظت واحة بلخاب ساخته شده بود، گواه یک دورة مسلّم عقبنشینی دلتا، در حد فاصل دورة هخامنشیان و کوشانیان است (کروگلیکووا و ساریانیدی، ج 1، ص 3ـ20، نقشه ص 16). گفته میشود که شاید برخی عوامل نامعلوم طبیعی (حرکت نوساختی زمین [نئوتکتونیک ] ، یا تغییر مسیر به دنبال طغیانی استثنایی؟) باعث این عقبنشینی شده باشد که بیشترین آن در مرکز ساختار دلتایی است و در نزدیکی دَلبِرجین و داشْلی، طول آن به 10ـ12 کیلومتر و در نچکا و آلتین تپه، در مشرق،به 4ـ5 کیلومتر میرسد (ساریانیدی، ص 28ـ30). ازینرو، دلتا سطح کنونی دو قسمتی خود را به دست آورده و بخشهای مواتِ آن عمدتاً با خاک نمکاندودِ غیرقابل کشت پوشیده شده است.میزان حرکت آب بلخاب در سراسر مسیرش درست نمونة رودخانههایی است که از ذخیرة برف تشکیل شدهاند. در اردیبهشت و خرداد، که برف کوه بابا آب میشود، رود طغیان میکند. در آن هنگام در رباط بالا، که رود وارد زمین پست میشود، میانگین جریان آب حدود یکصدمترمربع در ثانیه است. بیشترین مورد که 531 متر مکعب در ثانیه بوده، در 8 خرداد 1356 ثبت شده است. بیشترین کاهش در موسم پایین رفتن آب، به طور طبیعی در زمستان است که برف بر زمین است، نه در تابستان و پاییز که بارندگی کم است. کمترین جریان آب ثبت شده در رباط بالا در 30 تیر1350، 7ر16 متر مکعب در ثانیه بوده است. دریاچههای بخش بالایی حوضة بلخاب، در تعادل تغییرات سالانه و موسمی جریان آب، اثر تنظیمی مؤثری دارند.جریان آب تا رسیدن به نقطهای که رودخانه وارد زمین کمارتفاع باکتریا میشود، افزایش مداومی نشان میدهد. این افزایش به دلیل آن است که در کوهها، شاخابهای بسیاری به آن میریزند، درههای مسیر باریک است و جز در دشتهای کوچک نَیَک (یَکاولَنگ) در مسیر بالا و بوینَقَره (شولْگَره) در مسیر پایینی، آب کمی برای آبیاری از آن برداشت میشود. در نتیجة وفورِ آب قابل حصول، پنجة آبرفتی بلخاب بزرگترین واحه در مرکز باکتریاست که گرچه بدون انقطاع از مزار شریف تا آقچه گسترده شده است، غالباً واحة بلخ خوانده میشود. البته «واحة بلخاب» نامی مناسبتر به نظر میرسد.این شبکة آبیاری بسیار قدیمی است، با توجه به اینکه اولین جوامع کشاورزی واحهای در عصر مفرغ به وجود آمدهاند (مثل داشلی)، تحول آن پیچیده بوده است. برخی از آبراههها صرفاً شاخابهایی طبیعیاند که آنها را سامان داده و در اختیار گرفتهاند. بقیة آبراههها تماماً ساختة دست انسان است که با ایجاد سدهای انحرافی، چون بندسوخته در جنوب غربی بلخ، آب در آنها جریان یافته است. در حدودالعالم (ص 99، ترجمة مینورسکی، ص 108) دوازده آبراهة آبیاری عمده در قرن چهارم ذکر شده است. منابع جدید با وجود اختلاف در نام آبراههها، عموماً با تعداد هجده توافق دارند که با نام «هجده نهر»، که غالباً به تمام ناحیة واحه داده میشود، مطابقت دارد (مختاروف، ص 101 به بعد؛ آدامک، ج 4، ص 249ـ264). در گزارشی تازه ولی غیرموثق، تعداد کل نهرها، یازده ذکر شدهاست (بانک توسعة آسیا ، 1971).در قرن گذشته که جمعیت روستاییِ محل به کمترین مقدار رسیده بود، حجم آبی که استفاده نمیشد آنقدر زیاد بود که ماندابهای وسیعی در اطراف آقچه به وجود آورد (یت، ص 255، 276) و از آن زمان حتی در مرکز واحه (راس، ص 26) کشاورزی به نحو قابل توجهی توسعه یافت. اما اتلاف آب بلخاب در نتیجة تغییرات فصلی، هنوز شایان اعتناست. به منظور بهتر اداره کردن آب، در 1355 ش، برای ساختن سدی مخزنی در چشمة شفا در درة کوه البرز، قراردادی با دولت شوروی [سابق ] امضا شد. در این قرارداد، ساخت نیروگاه برقابی و بازسازی شبکة آبیاری مطرح شده بود. مطالعات اولیه قبل از 1357 ش انجام گرفت، اما تا جایی که میدانیم، کار ساختمانی هنوز آغاز نشده است.بلخاب همچنین نام ناحیهای (علاقهداری) در استان جوزجان است که 476 ، 2 کیلومترمربع را در بخش میانی رود بلخاب در بر دارد. آمار 1358 ش، جمعیت آن را 900 ، 27 تن ذکر کرده است. مرکز اداری آن تَرْخو است که ترخوج نیز نامیده میشود.منابع: ابنحوقل، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس، لیدن 1938ـ 1939؛ ابراهیمبن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه، لیدن1967؛ حدود العالم من المشرق الی المغرب ، چاپ منوچهر ستوده، تهران1340 ش؛ محمدبن احمد مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه، لیدن1877؛L. W. Adamec, ed., Gazetteer of Afghanistan , IV, 1979; Afghanistan. Ministry of Water and Power, Hydrological yearbook 1964-1975 , part IV-9 to 13 ) Murghab, Shirintagab, Sarepul, Balkh and Khulm river basins ), Kabul ]n.d.KOLANGJ; idem, Hydrological yearbook 1976-1978 , part IV ) North flowing rivers ), Kabul 1980; Asian Development Bank, Technicalassistance to the government of Afghanistan for the Balkh river irrigation project , ]n.p.[1971; J. P. Ferrier, Caravan journeys and wanderings in Persia, Afghanistan,Turkistan, and Beloochistan , London 1857, repr. Westmead 1971 and Karachi 1976; H ¤ udu ¦ d al- ـ a ¦ lam = The regions of the world , tr. V. Minorsky, London 1970; Ibn H ¤ awk ¤ al, Configuration de la terre , tr. J. H. Kramers and G. Wiet, Paris and Beirut 1964; I. T. Kruglikova and V. I. Sarianidi,"Pyat'. let raboty sovetsko-afgansko § â arkheologichesko § â ekspeditsii," in Drevnyaya Baktriya , I, Moscow 1979; J. Marquart, E ¦ ra ¦ ns § ahr , Gخttingen 1901, 230; idem, Wehrotund Arang , Leiden1938, 3f.; A. Mukhtarov, Pozdnesred-nevekovyi § Balkh , Dushanbe 1980; August Friedrich von Pauly, Paulys Real- Encyclopجdie der classischen Altertumswissenschaft , ed. G. Wissowa, W. Kroll, and K. Mittelhaus, Stuttgart 1894- 1970, Munich 1973-1974, II/2, col. 2814; F. E. Ross, ed., Central Asia: personal narrative of general Josiah Harlan 1823-1841 , London 1939; V. I. Sarianidi, Drevnie zemledel'tsy L. Afganistana , Moscow 1977; V. Shul'ts, Reki Afganistana , Moscow 1968; A. V. Vinogradov, "Issledo-vaniya pamyatnikov kamennogo veka vsevernom Afganistane", in Drevnyaya Baktriya , II Moscow, 1979; C. E. Yate, Northern Afghanistan ,Edinburgh 1888.