ذوالرُمّه، لقب ابوالحارث غَیْلانبن عُقبة، شاعر و از عشاق معروف عصر اموی. او از قبیله بنیعَدیّ و مادرش ظُبیه از قبیله بنیاسد بود (ابنسلّام جُمَحی، ص 121؛ ابنقتیبه، ج 2، ص 437؛ بَلاذری، ج10، ص 235؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 1). سمعانی (ج 3، ص 14) او را از تابعین و از راویان ابنعباس دانستهاست.از تاریخ تولد او اطلاع دقیقی دردست نیست. بنابه روایتی، کمی پیش از مرگ، خود را چهل ساله میدانستهاست (← ابنسلام جمحی، ص 127؛ ابنقتیبه، ج 2، ص 438؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 41). ابنخلّکان (ج 4، ص 14) درگذشت وی را 117 ذکر کردهاست. بنابراین میتوان او را متولد 77 دانست.درباره ملقبشدنش به ذوالرمّه دلایل گوناگونی ذکر شدهاست؛ ازجمله به دلیل تعویذی که مادرش در کودکی بر سمت چپ بدنش آویخته بود و اینکه معشوقهاش مَیّه (← ادامه مقاله) او را به این نام خواندهاست، یا به دلیل مصراعی از شعرش (← ذوالرُمَّه، ص 155) که در آن، واژه رُمّة (به معنای طناب کهنه و پاره) بهکار رفتهاست (← ابنسلّام جمحی، ص 128؛ ابنقتیبه، ج 2، ص 439؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 2).احتمالا قریحه شاعری در خاندان ذوالرمّه موروثی بودهاست، زیرا سه برادرش با نامهای مسعود، هشام، و اوفی (جرفاس) نیز شاعر بودهاند (← ابنسلّام جمحی، ص 127ـ 128؛ ابنقتیبه، ج 2، ص440؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 3). ابنقتیبه (همانجا) ابیاتی از مسعود در رثای اوفی و ذوالرمّه نقل کردهاست که نشان میدهد نخست اوفی و سپس ذوالرمّه از دنیا رفتهاند. ابوالفرج اصفهانی (همانجا) نیز درگذشت ذوالرمّه را قبل از مسعود میداند؛ او از هارونبن زیّات نقل کردهاست که یکی از برادران چند بیتی میسرود و ذوالرمّه بر مبنای آن قصیده را کامل میکرد و آن را به نام خود میخواند. به همین سبب او از برادرانش مشهورتر است. ذوالرمّه و برادرش هشام باهم اختلاف داشتند و اشعاری در هجو یکدیگر سرودهاند (← ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 3ـ4؛ یاقوت حموی، ج 6، ص 2782).به گفته ابوالفرج اصفهانی (ج 18، ص 17ـ18) و ابنسلّام جمحی (ص 127ـ128) میان ذوالرمّه و شاعر قبیله امرؤالقیسبن عبدمناة اختلافاتی بودهاست و آنان یکدیگر را هجو کردهاند.چنانکه از اشعار ذوالرمّه برمیآید، او سفرهای بسیاری کردهاست؛ ازجمله به کوفه (ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 34؛ مرزُبانی، ص 283) و اصفهان سفر کرد (← ذوالرمَّه، ص 312) و یکسال در بصره اقامت داشته (همان، ص 653) و اشعاری که در مدح هشامبن عبدالملک، خلیفه اموی، دارد، نشان میدهد که سفرهایش به دمشق ختم شدهاست (← همان، ص 457؛ نیز ← ادامه مقاله). همچنین در ابیاتی از دیوانش از اینکه نتوانسته به علت بیماری به سفر برود شکایت کردهاست؛ شاید او این ابیات را در اواخر عمرش سروده باشد (← همان، ص 663؛ نیز ← شوقی ضیف، ص 245).ذوالرمّه به مهاجربن عبداللّه، والی یمامه، نزدیک بود (ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 6، 13ـ14). او چند قصیده در مدح بلالبن ابیبُرده، والی بصره (← ذوالرمّه، ص 429ـ 451، 649ـ660) و عمربن عبدالعزیزبن مروان (همان، ص 484ـ491) دارد که نزدیکی او به کارگزاران خلفای اموی را نشان میدهد (نیز ← نسیمه غیث، ص 42ـ43، پانویس 6 و 7).اقامت او در بصره موجب آشناییاش با ابوعمروبن علاء* و یونسبن حبیب* شد. ابوعمروبن علاء گاه شعر ذوالرمّه را میستود، اما ایرادهایی نیز بر آنها میگرفت (← ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 14؛ مرزبانی، ص 286ـ287؛ ابنخلّکان، ج 4، ص 16؛ نیز ← بلاشر ، ص 631).ذوالرمّه با خشوع و فروتنی کامل نماز میخواند (← بلاذری، ج 10، ص 242؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 46). او در شعرش ممدوح خود را به تقوا و ایمان وصف کرده (← ص 273، 655) و دشمنش را به سبب ترک واجبات و شعائر دینی سرزنش و هجو کردهاست (ص200). او در ابیاتی از اینکه سفر موجب شده نمازش را شکسته (قصر) بهجای آورد، شکوه کردهاست (ص 158). درباره اعتقادات مذهبی او اطلاع دقیقی دردست نیست. بااینحال، شوقی ضیف (ص 246) با توجه به محیط علمی آن زمانِ بصره و کوفه و رفتار و اشعار ذوالرمّه، بر آن است که وی قدَریمذهب (در مقابل جبریمذهب) بودهاست. ذوالرمّه خط و کتابت نیز میدانست، اما سعی میکرد آن را پنهان کند (← صولی، ص 62؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص30؛ سیوطی، ج 2، ص350).وی در زمان خلافت هشامبن عبدالملک درگذشت. روایتهای متعددی درباره علت مرگ و محل دفن او وجود دارد (← ابنقتیبه، ج 2، ص 438؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 42ـ46).ذوالرمّه از شاعران برجسته عصر اموی بودهاست و بسیاری از شاعران و راویان آن عصر و دورههای بعدی شعر او را ستودهاند (← ابنسلّام جمحی، ص 17؛ مرزبانی، ص 272؛ ابنرشیق، ج 1، ص100). شکل شعری او همان قالب قصیده سنّتی با مضمون وصف و گاهی تغزل و مدح است. وصف دقیق او از صحرا و تشبیهات بدیع وی باعث شده او را شاعر صحرا و برترین شاعر تشبیهسازِ پس از اسلام بدانند و هنر تشبیه او را با امرئالقیس*، شاعر عصر جاهلی، مقایسه کنند (← ابنسلّام جمحی، همانجا؛ ابنقتیبه، ج 1، ص 37ـ38؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 9ـ10). او را شاعر بدوی نامیدهاند، زیرا بیشتر به شیوه عصر جاهلی و برخلاف مضامین و شیوه رایج عصر اموی شعر میسرود (← ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 15). شعر او را به خال عروسان تشبیه کردهاند (← ابنسلّام جمحی، ص 125؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 14ـ15؛ مرزبانی، ص270)، زیرا در نگاه اول زیباست، اما پس از مدتی زیبایی خود را از دست میدهد. ذوالرمّه از چهار رکن شعر (فخر، مدح، هجا، تشبیه)، فقط در تشبیه استاد است (← مرزبانی، ص 273). ابنقتیبه (همانجا) نیز بر آن است که چون وی در مدح و هجو ضعیف است، در صفِ شاعران طراز اول قرار نمیگیرد. بااینحال، ناقدان امروزی تشبیهات او را در مواردیبینظیر میدانند (← شوقی ضیف، ص 254ـ257؛ نسیمه غیث، ص 35ـ36؛ سامرائی، ص 49ـ58).دلنشینترین اشعار وی در وصف صحراست که معشوق خود را در آنجا میبیند. او شیفته صحرا و بادیه بود و روزها زیر درخت سدری مینشست که به سدره ذوالرمّه معروف شده بود (بلاذری، ج10، ص 236). اغلب قصاید او با تغزلی عاشقانه آغاز میشود و شاعر سپس به وصف صحرا میپردازد. وصف دقیق او از صحرا و حیواناتش، در شعر قدیم عرب بینظیر است (← شوقی ضیف، ص 250ـ251). او چنان حربا (آفتابپرست) را وصف کرده (← ص 37، 47، 101، 229) که جاحظ در کتاب الحیوان (ج 6، ص 363ـ365) با استفاده از شعر او به برخی از خصوصیات حربا پی بردهاست. در شعر وی تشخیص(انسانانگاری) نو و بدیع است و جایگاه ویژهای دارد. وی به صحرا، حیواناتش و هر چه متعلق به صحراست، خصوصیات انسانی میبخشد که نشاندهنده ارتباط روحی عمیق او با صحرا و متعلقاتش است (برای نمونه ← ص 286، 367، 649؛ نیز ← سامرائی، ص 71ـ79).اشعار او از عشقی پاک و منزه حکایت میکند و سرشار از گلایههای صادقانه است (← ذوالرمّه، ص 38ـ40). اَصمَعی* گلایههای او را ستودهاست (ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 8). ذوالرمّه اشک خود را بیش از دیگر شاعران همعصرش وصف کرده و نمونهای از آن در قصیده بائیه او آمدهاست (← ذوالرمّه، ص 1ـ13). این قصیده از اشعار معروف اوست (← ص 1ـ35) که به بائیةالکبری (← نسیمه غیث، ص 7ـ8) شهرت یافتهاست. جریربن عطیه* نیز این قصیده ذوالرمّه را ستودهاست (مرزبانی، ص 272). قرشی در جَمهرة اشعارالعرب (ج 2، ص 387ـ414) این قصیده را در بخش اصحاب المُلْحَمات (شعرهای منسجم و استوار) شاعران اسلامی آوردهاست. این قصیده را بهصورت منفرد یکبار حسینبن احمد زوزنی* (متوفی 486)، یکبار احمدبن محمد صنوبری* (متوفی 334) و یکبار هم شخصی ناشناس شرح کردهاند (سزگین ، ج 2، جزء3، ص 133ـ134؛ بروکلمان ، ج 1، ص 223). این شرحها نشانه اهمیت این قصیده نزد ناقدان متقدم است. نسیمه غیث (ص 49ـ54) با شیوههای نقد جدید، این قصیده را تحلیل کرده و آن را مهمترین و برجستهترین شعر ذوالرمّه دانستهاست. قصیده رائیه او (← ص 169ـ183) نیز اُحجیةالعرب نامیده شدهاست (← نسیمه غیث، ص 52).در عصر اموی، مدیحهسرایی رواج یافت و ذوالرمّه نیز چندین قصیده مدحی سرود. مدایح او، همچون قصایدش، در وصفِ صحرا، شکوه از عشق، و سفر از دیار یار است؛ به همین سبب، او در مدح جایگاهی نیافت (← شوقی ضیف، ص 254؛ نسیمه غیث، ص 29ـ30).بسیاری از ابیات او در کتابهای مختلف ادبی (نحوی، بلاغی، ...) شاهد شدهاست (برای نمونه ← ابنجِنّی، ج 1، ص 122، 295، ج 3، ص 54، 291؛ میدانی، ج 2، ص 88، 456؛ ابنشجری، ج 1، ص 269، ج 2، ص 58، 300؛ سیوطی، ج 1، ص 556). بسیاری از ناقدان شعر او را نقد کردهاند (← مرزبانی، ص 286ـ292).ذوالرمّه راویِ راعی الابل (متوفی 90) بود (← ابنسلام جمحی، ص 467؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 31). او چندبار متهم به سرقت ادبی از شاعران مختلف شدهاست. رؤبةبن عجّاج، شاعر عرب (متوفی 145)، ذوالرمّه را به سرقت چند شعر خود متهم کردهاست (← ابنقتیبه، ج 2، ص 444؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص30ـ31).به گفته ابوالفرج اصفهانی (ج 5، ص 172)، حماد راویه* (متوفی 155) در نزد یکی از بزرگان بصره شعری را به نام خود خواند، اما ذوالرمّه تشخیص داد که شعر از شاعری جاهلی است. این حکایت شعرشناسی و تسلط او را بر سبک و اسلوب شعر جاهلی و اسلامی نشان میدهد.ابراهیم موصلی* (متوفی 188) برای برخی اشعار ذوالرمّه آهنگ ساخت و هارونالرشید این اشعار و آهنگها را بسیار پسندید (← ابوالفرج اصفهانی، ج 5، ص 238ـ239، ج 18، ص 48ـ50).ذوالرمّه علاوهبر آنکه شاعری برجسته است از عاشقان معروف عرب نیز بهشمار میآید و به همین سبب در ادبیات عرب معروف است (ابنقتیبه، ج 2، ص 439). درباره عشق او به مَیّه، دختر مقاتلبن قیس، و همچنین خَرقاء، زنی از قبیله بنیبکاءبن عامر، روایتهای بسیار (← ابنقتیبه، ج 2، ص 439ـ440؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 18، ص 36ـ40؛ ابنخلّکان، ج 4، ص 11ـ13) اما نامطمئنی (← د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه) آمدهاست. وی در 55 قصیده از میّه و در هشت قصیده از خرقاء سخن گفتهاست. در منابع متقدم، حکایتهای بسیاری درباره این دو معشوق آمدهاست (← ابنقتیبه؛ ابوالفرج اصفهانی؛ ابنخلّکان، همانجاها). شوقیضیف (ص 247) میّه و خرقاء را یک تن و خرقاء را صفتی برای میّه دانستهاست. این عشق نافرجام، ذوالرمّه و میّه در شمار عاشق و معشوقهای معروف ادبیات عرب درآورده و قصهپردازان عرب به داستان عشق آنها شاخوبرگهای بسیار دادهاند (← )دایرةالمعارف ادبیات عربی( ، ذیل مادّه). ابنندیم (ج 2، جزء1، ص 328) در ذیل نام عاشقانی که در اخبارشان کتابی نوشته شده، از کتاب ذیالرمَّة و مَیّ نام بردهاست. در شعر ابوتمام (ج 1، ص 62) نیز نام آن دو باعنوان عاشق و معشوق آمدهاست. حتی در شعر فارسی منوچهری (ص 74)، در دو بیت نام میّه در کنار معشوقهای معروف عرب، نظیر لیلی و عُزّه، آمده که بیانگر شهرت داستانِ عشق ذوالرمّه به میّه است.دیوان ذوالرمّه را نخستینبار مکارتنی در 1919/ 1337 در دانشگاه کیمبریج در یک جلد بهچاپ رساند. سپس در 1392/1972، عبدالقدوس ابوصالح دیوان ذوالرمّه را در دمشق منتشر کرد.منابع : ابنجِنّی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، ]قاهره 1372ـ1376/1952ـ 1957[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنخلّکان؛ ابنرشیق، العمدة فی محاسن الشعر و آدابه و نقده، چاپ محییالدین عبدالحمید، بیروت 1401/1981؛ ابنسلّام جُمَحی، طبقاتالشعرا، چاپ یوزف هِل، لیدن 1913، چاپ افست بیروت ?] 1968[؛ ابنشجری، امالی ابنالشجری، چاپ محمود محمد طناحی، قاهره 1413/1992؛ ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، بیروت 1964؛ ابنندیم؛ ابوالفرج اصفهانی؛ حبیببن اوس ابوتمّام، دیوان ابیتمام بشرحالخطیب التبریزی، چاپ محمد عبده عزام، ]قاهره ? 1951[ـ1965؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 1، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره ] 1974[؛ احمدبن یحیی بَلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق 1996ـ 2000؛ رژیس بلاشر، تاریخ الادب العربی، ترجمه ابراهیم کیلانی، دمشق 1404/1984؛ عمروبن بحر جاحظ، کتابالحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر ?]1385ـ1389/1965ـ 1969[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ غیلانبن عقبه ذوالرُّمَّه، دیوان شعر ذیالرُمَّة و هو غیلانبن عُقبة العَدَویّ، چاپ کارلیل هنری هیس مکارتنی، کیمبریج 1337/1919؛ خالد ناجی سامرائی، ذوالرمّة: شمولیة الرؤیة و براعة التصویر، بغداد 2002؛ فؤاد سزگین، تاریخ التراثالعربی، ج 2، جزء3، نقله الی العربیة محمود فهمی حجازی، ریاض 1403/1983؛ سمعانی؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، المزهر فی علوم اللغة و انواعها، چاپ محمداحمد جادالمولی، علیمحمد بجاوی، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ]بیتا.[؛ شوقی ضیف، التطور و التجدید فی الشعر الاموی، قاهره ] 1987[؛ محمدبن یحیی صولی، ادبالکُتّاب، چاپ محمد بهجة اثری، قاهره ?] 1341[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ محمدبن ابیالخطاب قرشی، جمهرة اشعارالعرب، چاپ خلیل شرفالدین، بیروت 1991؛ محمدبن عمران مرزُبانی، المُوَشَّح: مآخذ العلماء علیالشعراء فی عِدّة انواع من صناعة الشعر، چاپ علیمحمد بجاوی، مصر 1965؛ احمدبن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1347ش؛ احمدبن محمد میدانی، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1407/1987؛ نسیمه غیث، الحرکة البینیة فی البائیة الکبری لذیالرُّمَّة، قاهره 2004؛ یاقوتبن عبداللّه یاقوت حموی، معجم الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛EI2, s.v. "Dhu'l-Rumma" (by R. Blach(re); Encyclopedia of Arabic literature, ed. Julie Scott Meisa and Paul Starkey, London: Routledge, 1998, s.v. "Dhu( al-Rumma" (by J. E. Montgomery).