ذوالخَلَصَه، بت یا بتخانهای در جنوب مکه و معبود پارهای از قبایل عرب در روزگار جاهلیت. به جز ضبط یادشده که صحیحتر به نظر میرسد، این نام به صورت ذوالخُلُصه، ذوالخَلْصَه و ذوالخَلُصَه نیز ذکر شدهاست (← ابنهشام، ج 1، ص 88؛ یاقوت حموی، ذیل «الخلصة»؛ ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 55). خلصه گیاهی است خوشبو که به درخت میچسبد (یاقوت حموی؛ ابنحجر عسقلانی، همانجاها). سبب این نامگذاری شاید آن بودهاست که پرستندگانش خود را جزو پاکان میدانستند (← یاقوت حموی، همانجا).در بیشتر منابع، ذوالخلصه نام خانه یا بتخانهای دانسته شده که این بت در آن قرار داشتهاست (برای نمونه ← ابنحبیب، ص 317؛ بخاری، ج 4، ص 232؛ زمخشری، ج 1، ص 125؛ ابنمنظور، ذیل «خلص»؛ ابنحجر عسقلانی، همانجا؛ قس ازرقی، ج 1، ص 196، که از این بت با نام خَلَصَه یاد کردهاست)، اما بعضی این نظر را درست ندانستهاند، زیرا به گفته آنان، ذو فقط به اسم جنس اضافه میشود (← ابناثیر (مبارکبن محمد)، ذیل «خلص»؛ یاقوت حموی، همانجا)؛ ازاینرو، ذوالخلصه را نام بت دانستهاند، نه بتخانه (← کلبی، 1332، ص 34؛ ابناثیر؛ ابنمنظور، همانجاها).از مرثیهای که زنی از قبیله خَثْعَم، درباره انهدام ذوالخلصه بهدست جریربن عبداللّه بَجَلی (← ادامه مقاله) سرودهاست (← کلبی، 1332، ص 36؛ ذهبی، حوادث و وفیات 161ـ 170ه .، ص 557)، معلوم میشود که ذوالخلصه الهه (بت مؤنث) بودهاست (جوادعلی، ج 6، ص 273).ذوالخلصه به کعبه یَمانیه/ یمانیّه و کعبه شامیّه نیز معروف بود (← بخاری، همانجا؛ مسلمبن حجاج، ج 7، ص 157؛ ابنحجر عسقلانی، ج 7، ص 77)، زیرا در (سمت) یمن قرارداشت و درِ آن رو به سوی شام بود (ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 56). بهگفته دیگر، ذوالخلصه فقط به کعبه یمانیه معروف بود (← ابنابیشیبه، ج 7، ص 659؛ زمخشری، همانجا؛ قس جوهری، ذیل «خلص»: کعبةالیَمامة) و این شهرت بهسبب تشبیه آن به بیتالحرام بود که کعبه شامیه خوانده میشد، زیرا بیتالحرام نسبت به کسی که در سوی یمن بود، شامی محسوب میشد (یاقوت حموی؛ ابنحجر عسقلانی، همانجاها).کعبه نَجران نام دیگری است که به اشتباه به ذوالخلصه اطلاق شدهاست (← بغدادی، ج 11، ص 434؛ قس ابنحائک، ص240). بههرحال، این مطالب گویای آن است که ذوالخلصه دارای بنایی مکعبشکل بودهاست. از حدیثی که در صحت آن تردید است نیز، از طواف زنان قبیله دَوس در اطراف آن در آخر زمان، به نشانه بازگشت آنان به پرستش بتها، سخن گفته شدهاست (احمدبن حنبل، ج 2، ص 271؛ ابنمنظور، همانجا؛ نیز ← جوادعلی، ج 6، ص 271).بتخانه ذوالخلصه در جایی به نام تَباله، میان مکه و یمن واقع بود و هفت شب راه از مکه فاصله داشت (کلبی، 1332، ص 34؛ ابنهشام، همانجا). به قول دیگر، در چهار منزلی (جنوب) مکه در شهری به نام عَبْلاء/ عبلات، که جزو سرزمین تباله و از زیستگاههای قبیله خثعم بود، قرار داشت (← ابنحبیب، همانجا؛ بکری، ج 2، ص 508؛ یاقوت حموی، ذیل «عبلاء»). درهرحال، این قول که ذوالخلصه در سرزمین فارس (ایران) قرار داشته، بیاساس است (← ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 55). گفته شدهاست عَمروبن لُحَیّ*، که نخستین بار بتپرستی را در میان عربها رایج ساخت (← ازرقی، ج 1، ص 164ـ 165، 186)، خلصه (ذوالخلصه) را در پایین (جنوب) مکه برپا کرد (همان، ج 1، ص 196؛ یاقوت حموی، ذیل «الخلصة»؛ زَبیدی، ذیل «خلص»).بت ذوالخلصه از جنس سنگ چخماق سفید بود و تصویر تاجمانندی روی آن نقش شده بود (کلبی، 1332، همانجا). بعدآ گردنبندها و تخم شترمرغ به آن آویختند و برای آن قربانی میکردند (ازرقی؛ یاقوت حموی؛ زبیدی، همانجاها)؛ هدایایی مانند جو و گندم به آن تقدیم میکردند و روی آن شیر میریختند (ازرقی، همانجا)؛ به آن سوگند میخوردند و نزد آن پیمان میبستند (← کلبی، 1332، ص 35؛ ابوالفرج اصفهانی، ج10، ص 15) و با سه پیکان که در آنجا قرار داشت و نشان امر، نهی، یا امید و انتظار بود، فال میگرفتند و قرعه میزدند (← کلبی، 1332، ص 47؛ ابنعساکر، ج 9، ص 239).بنواُمامَه، طایفهای از قبیله باهِلَةبن اَعْصُر، کلیددار بتخانه ذوالخلصه بودند (کلبی، 1332، ص 34ـ35؛ قس ابنحبیب، همانجا، که قبیله بنوهلالبن عامر را کلیددار آن دانستهاست). از میان قبایل و طوایف عرب، خَثْعَم*، بَجیلَة*، ازْدُالسَّراة (← اَزد*)، و هَوازِن* و دیگر عربهای سرزمین تباله، ذوالخلصه را بزرگ میداشتند (کلبی، همانجا). دَوس (← صنعانی، ج 11، ص 379؛ ابنهشام، همانجا)، حارثبن کعب، جَرْم، زَبید، غَوثبن مُرّبن اُدّ، بنوهلالبن عامر (ابنحبیب، همانجا) و هِند (یعقوبی، ج 1، ص 255) از دیگر طوایف و قبایلی بودند که ذوالخلصه را میپرستیدند.گفته شدهاست در دوره جاهلیت، وقتی اِمْرؤالقَیسبن حُجر کِندی برای انتقام خون پدرش قصد کرد به بنیاسد حمله کند، گذارش به ذوالخلصه افتاد. در آنجا سه بار قرعه زد و هر بار تیری بیرون آمد که او را نهی میکرد. پس تیر را شکست و آن را به صورت بت زد و به آن ناسزا گفت و ابیاتی در این باره سرود. آنگاه روانه جنگ با بنیاسد شد و بر آنان ظفر یافت. ازآنپس، دیگر کسی نزد ذوالخلصه قرعه نزد تا آنکه اسلام ظهور کرد (کلبی، 1332، ص 35، 47؛ ابنهشام، ج 1، ص 88ـ89؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 9، ص 92ـ93). ازاینرو، گفته شدهاست که امرؤالقیس نخستین کسی بود که حرمت ذوالخلصه را شکست (کلبی، 1332، ص 47). بااینحال، از روایت بخاری (ج 5، ص 112) برمیآید که عربها همچنان نزد ذوالخلصه قرعه میزدند تا آنکه اسلام آنان را نهی کرد (نیز ← ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 57ـ58).بنابر حدیثی که جَریربن عبداللّه بَجَلی* از پیامبر روایت کردهاست، ذوالخلصه آخرین بت جاهلیت بود (← طبرانی، ج 2، ص 301). در رمضان سال 10، وقتی جریر به مدینه نزد پیامبر اکرم رفت و مسلمان شد، پیامبر او را مأمور کرد که ذوالخلصه را ویران کند (طبری، ج 3، ص 158؛ قس کلبی، 1332، ص 35، که بدون ذکر سال دهم، ورود جریر با هیئت همراهش را به مدینه پس از فتح مکه دانستهاست). پیامبر برای جریر پرچمی بست و او را به آن سو روانه کرد (ابنسعد، ج 1، ص 347). بخاری (ج 5، ص 111) از این مأموریتِ جریر با عنوان غزوه یاد کردهاست، اما با توجه به آنکه پیامبر در این عملیات نظامی حضور نداشته، تعبیر سَرِیّه، که صالحی شامی (ج 1، ص 118، ج 6، ص 244) آوردهاست، درست به نظر میرسد. از این حادثه گاه نیز با عنوان یَومُ ذیالخلصه یاد شدهاست (← کلبی، 1408، ج 2، ص 542). جریر با گروهی از سواران بنیاَحْمَس از قبیله بجیله (← همو، 1332، ص 36)، که شمار آنان را 200 یا 150 تن نوشتهاند (← ابنسعد، همانجا؛ بخاری، ج 4، ص 232؛ قس طبرانی، ج 2، ص :312 هفتصد تن سواران بنیاحمس؛ ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 56، که بنا به روایتی دیگر مجموع لشکر جریر را 1150 تن، سیصد تن از انصار و دیگران)، به سوی ذوالخلصه حرکت کرد. قبایل خثعم و باهله با او جنگیدند، اما جریر پیروز شد و از باهله* و خثعم سیصد تن کشته شدند (← کلبی، 1332، همانجا). جریر بت ذوالخلصه را شکست و بنای آن را به آتش کشید و نابود کرد. سپس، نزد پیامبر بازگشت و به آن حضرت گزارش داد (همانجا؛ ابنسعد، ج 1، ص 347ـ348؛ بخاری، ج 4، ص 232). به روایتی نیز، جریر کسی را نزد پیامبر فرستاد و مژده این پیروزی را به وی داد (← بخاری، ج 5، ص 112؛ طبرانی، ج 2، ص300، 312؛ ابنحجر عسقلانی، ج 8، ص 57). نام این فرستاده، بنا به قول صحیح (ابو ارطاة) حُصَیْنبن ربیعه اَحْمَسی بود (← ابناثیر (علیبن محمد)، ج 1، ص 73، ج 2، ص 25، 210، ج 6، ص 9).به نوشته سهیلی (ج 1، ص 374)، تخریب ذوالخلصه حدود دو ماه قبل از درگذشت پیامبر روی داد. بعدآ در جای ذوالخلصه مسجد تباله (یا مسجد عَبْلاء) ساخته شد که جایگاه پیشین بت، در آستانه آن بود (کلبی، 1332، همانجا؛ بکری، ج 2، ص 508؛ یاقوت حموی، همانجا). به قولی دیگر، در جای ذوالخلصه خانهای بنا شد، که در نیمه اول سده سوم برقرار بود (← صنعانی؛ ابنحبیب، همانجاها).منابع : ابنابیشیبه، المصنَّف فیالاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/ 1989؛ ابناثیر (علیبن محمد)، اسدالغابة فی معرفةالصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره 1970ـ1973؛ ابناثیر (مبارکبن محمد)، النهایة فیغریبالحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحی و طاهر احمد زاوی، بیروت 1383/ 1963، چاپ افست قم 1364ش؛ ابنحائک، صفة جزیرةالعرب، چاپ محمدبن علی اکوع، صنعا 1403/ 1983؛ ابنحبیب، کتابالمُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361/ 1942، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنحجر عسقلانی، فتحالباری: شرح صحیحالبخاری، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنسعد؛ ابنعساکر؛ ابنمنظور؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]قاهره 1355/ 1936[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابوالفرج اصفهانی؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ محمدبن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها منالآثار، چاپ عبدالملک دهیش، مکه 1424/ 2003؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، ]چاپ محمد ذهنیافندی[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ عبدالقادربن عمر بغدادی، خزانة الادب و لبلباب لسانالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، ج 11، قاهره 1403/1983؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت 1403/ 1983؛ جوادعلی، المفصل فیتاریخالعرب قبلالاسلام، بیروت 1976ـ1978؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات 161ـ170ه .، بیروت 1414/ 1993؛ محمدبن محمد زَبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علی شیری، بیروت 1414/ 1994؛ محمودبن عمر زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، بیروت 1417/ 1996؛ عبدالرحمانبن عبداللّه سهیلی، الروض الانف فی شرحالسیرة النبویة لابنهشام، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره 1387ـ1390/ 1967ـ1970، چاپ افست 1410/1990؛ محمدبن یوسف صالحی شامی، سبلالهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت 1414/ 1994؛ عبدالرزاقبن همام صنعانی، المصنَّف، چاپ حبیبالرحمان اعظمی، بیروت 1403/1983؛ سلیمانبن احمد طبرانی، المعجمالکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ افست بیروت 1404ـ?ـ140؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ هشامبن محمد کلبی، کتابالاصنام، چاپ احمد زکیپاشا، قاهره 1332/ 1914؛ همو، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر، چاپ ناجی حسن، بیروت 1408/ 1988؛ مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ.