دین محمدخانبن الوس خان

معرف

خان خیوه و فرمانروای نَسا و ابیورد در سده دهم
متن
دین‌محمدخانبن اُلوس‌خان، خان خیوه و فرمانروای نَسا و ابیورد در سده دهم. نام پدرش اوانش یا اویس نیز ذکر شده‌است (مک‌گاهان ، ص‌416).از آغاز زندگی دین‌محمدخان اطلاعی در دست نیست، اما براساس سنّت حکومتی ایلی در خان‌نشین خیوه* و همچنین غلبه عربشاهیان (سلسله‌ای از خانات خیوه) بر نواحی شمالی خراسان در اواخر حکومت شاه‌اسماعیل صفوی (← مونس و آگهی ، ص‌29؛ نیز ← خانات خیوه*)، تصور می‌رود که در اوایل حکومت شاه‌طهماسب اول (حکـ : 930ـ984)، او نیز حکمران بخشهایی از این ناحیه بوده‌است. شاه‌طهماسب پس از تسلط بر اوضاع کشور، برای استرداد این نواحی دست به‌کار شد. او نخست به مقابله با تاخت‌وتازهای عربشاهیان در خراسان و ایجاد امنیت در آن ایالت پرداخت. دین‌محمدخان در 939 به شاه‌طهماسب پناه برد. شاه‌طهماسب وی را به گرمی پذیرفت و به‌عنوان دست‌نشانده خود به حکومت شهرهای ابیورد و نسا تعیین کرد (منشی‌قمی، ج‌1، ص‌226، ج‌2، ص‌945؛ ابوالغازی بهادرخان، ص‌211ـ213، 237؛ مک‌گاهان، همانجا).در حدود 942، الوس‌خان به عنوان خان بزرگ خیوه انتخاب شد (← نویدی، ص‌162؛ قس مونس و آگهی، ص‌31). شاه‌طهماسب در تعقیب عبیداللّه‌خان شیبانی و برای مقابله با ازبکان در 943 به خراسان رفت و ضمن راندن آنان، شهرهای مرو، نسا و ابیورد را تصرف کرد و دوبار حکومت آنها را به دین‌محمدخان و علی‌سلطان که به دربارش پیوسته بودند، واگذار کرد تا به‌عنوان عامل و حکمران صفوی در آنجا حکمرانی کنند (منشی قمی، ج‌1، ص‌266). شورش محمدصالح بِتیکْچی در 944 در مخالفت با دولت مرکزی در گرگان، به الوس‌خان فرصت داد تا با حمایت از وی در نواحی شمالی قلمرو صفوی تاخت‌وتاز کند (← روملو، ج3، ص1257ـ 1260؛ مونس و آگهی، همانجا). در این هنگام، ظاهرآ در نتیجه تدابیر دربار صفوی، بین دین‌محمدخان و عمّال سلطان‌غازی‌خان درگیری پیش آمد که به گسترش جنگ داخلی در خان‌نشین انجامید. در نتیجه، بسیاری از خان‌زادگان عربشاهی که ادعای حکومت داشتند، تحت تعقیب قرار گرفتند و کشته یا تبعید شدند (← مونس و آگهی، همانجا؛ مک‌گاهان، ص‌417؛ نیز ← خانات خیوه*)، اما با تحریکات این خان‌زادگان تبعیدی، عبیداللّه‌خان شیبانی در 944 به خوارزم حمله کرد و با شکست دادن و قتل الوس‌خان، بر آنجا تسلط یافت و فرزند خود، عبدالعزیز، را به حکومت آن ناحیه منصوب کرد (← نویدی، همانجا؛ نیز ← اسکندرمنشی، ج‌1، ص‌106؛ ابوالغازی بهادرخان، ص‌214ـ224؛ مک‌گاهان، ص‌416ـ417). در 945، دین‌محمدخان همراه با برادرش، علی‌سلطان، و پسرعموهایشان در خیوه و دیگر نواحی اطراف خوارزم متحد شد و با استفاده از نیروی ترکمانان و حمایتِ شاه‌طهماسب، از دو سو بر سپاه عبیداللّه‌خان تاخت و وی را مغلوب کرد (← عالم‌آرای شاه‌طهماسب، ص‌26ـ27؛ نیز ← دیکسون ، ضمیمه 1، ص‌XXXIX-XXXV).سپس همه آنها به‌اتفاق، عمویشان ابویوسف قهالی/ قال/ قهال‌بن محمدامین را به خانی رساندند (← نویدی، همانجا؛ اسکندرمنشی، ج‌1، ص‌104ـ105؛ مک‌گاهان، ج‌2، ص419). دین‌محمدخان همچنان حکمران نسا و ابیورد باقی ماند. او با اطلاع از بیماری شاه‌طهماسب، در 949 دست‌اندازی و تاراج‌در نواحی مرزی ایران از جمله استرآباد را آغاز کرد و در 952، به خراسان تاخت، اما با نزدیک‌شدن سپاه صفوی از در دوستی درآمد و با ارسال سفیر اظهار اطاعت کرد (روملو، ج3، ص1286؛ منشی قمی، ج‌1، ص‌313؛ اسکندرمنشی، ج‌1، ص105).با توجه به آنکه آخرین خبر از دین‌محمدخان در 952 ثبت شده و در جریان حوادث بعد از 964 از فرزند وی، ابوالمحمدخان مشهور به ابوالخان، اخباری وجود دارد (← منشی‌قمی، همانجا؛ مونس و آگهی، ص‌36)، به‌نظر می‌رسد دین‌محمدخان در فاصله این سالها درگذشته باشد. ابوالغازی بهادرخان (ص‌239) نیز مرگ وی را در حدود 960 دانسته‌است. از دین‌محمدخان سه فرزند بر جای ماند: ابوالخان، جلال‌سلطان و پاینده‌محمدسلطان (منشی‌قمی، ج‌1، ص‌453؛ ابوالغازی بهادرخان، ص‌239ـ240). با موافقت شاه صفوی حکومت و قلمرو دین‌محمدخان به ابوالخان تعلق گرفت. حتی مرو نیز به محدوده قلمرو وی افزوده شد (اسکندرمنشی؛ مونس و آگهی، همانجاها). او نیز تا پایان حکومتش شیوه دین‌محمدخان را ادامه داد، یعنی در هنگام اقتدار دولت مرکزی اطاعت می‌کرد و با فرستادن سفیر به دربار شاه‌صفوی ارادت خود را نشان می‌داد و با مشاهده مشکلات حکومت یا ضعف و ناتوانی آن، به نواحی مرزی حمله می‌کرد (← روملو، ج‌3، ص‌1432ـ1433، 1443ـ 1444، 1522؛ منشی‌قمی، ج1، ص‌442، 453، ج‌2، ص‌628، 641). از ابوالخان، آخرین بار در جریان تاخت‌وتاز وی در خراسان در 985 نام برده‌اند (افوشته‌یی، ص‌54). اخباری از حکومت فرزند ابوالخان، نورمحمدخان مشهور به نورم‌خان، در سالهای نخستینِ سده‌یازدهم دردست است (← همان، ص535)، بنابراین ظاهرآ ابوالخان در این فاصله از دنیا رفته‌است.جلال‌سلطان در دشمنی با دربار صفوی راسخ‌تر بود و چندین بار در تاخت‌وتاز به نواحی داخلی ایران حضور داشت تا سرانجام در 986، به دست قزلباشان به قتل رسید (منشی قمی، ج‌2، ص‌673ـ675).نورمحمدخان که براثر رقابت و اختلاف با حاجم‌خان، متحد صفویان، به عبداللّه‌خان شیبانی پیوسته و قلمرو خود در مرو و نسا را به او پیشکش نموده‌بود (← اسکندرمنشی، ج‌1، ص‌452؛ مونس و آگهی، ص‌38)، از شیبانیان نیز آزرده و به دربار شاه‌عباس صفوی (حک : 996ـ1038) پناهنده شد. شاه‌عباس هم او و هم حاجم‌خان را به گرمی پذیرفت و آن دو را آشتی داد (← اسکندرمنشی، ج‌1، ص‌464، 468، 473). با درگیری بین عبداللّه‌خان و پسرش، عبدالمؤمن‌خان، و مرگ آن دو با فاصله اندک، شاه‌عباس به خراسان حمله کرد و درعین‌حال نورمحمدخان و حاجم‌خان را یاری داد تا با راندن شیبانیان در 1007، ملک موروث خود را پس بگیرند (همان، ج‌1، ص576ـ 577؛ ابوالغازی بهادرخان، ص‌271ـ273؛ حسینی استرآبادی، ص‌166ـ167)، اما شاه‌عباس نیز در ادامه فتوحات خود در خراسان در 1009، شهرهای ابیورد، مرو، مهنه و نسا را از تصرف نورمحمدخان و وابستگانش درآورد و سران آنها را با مستمری مشخص‌به فارس تبعید کرد (← اسکندرمنشی، ج‌1، ص601ـ 605) و از آن پس، این منطقه بخشی از قلمرو صفوی شد.منابع : ابوالغازی بهادرخان، شجره ترک، چاپ پیتر دمزون، سن‌پترزبورگ 1287/ 1871، چاپ افست آمستردام 1970؛ اسکندرمنشی؛ محمودبن هدایت‌اللّه افوشته‌یی، نقاوة الآثار فی ذکرالاخیار: در تاریخ صفویه، چاپ احسان اشراقی، تهران 1373ش؛ حسن‌بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ‌صفی تا شاه‌صفی، چاپ احسان اشراقی، تهران 1366ش؛ حسن روملو، احسن‌التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1384ش؛ عالم‌آرای شاه‌طهماسب، چاپ ایرج‌افشار، تهران : دنیای کتاب، 1370ش؛ آ.ی. مک‌گاهان، خیوه سیاحتنامه‌سی و تاریخی، ]ترجمه از زبان انگلیسی به ترکی از رفعتلو احمد افندی[، ]استانبول[ 1293؛ احمدبن حسین منشی‌قمی، خلاصة‌التواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363ش؛ زین‌العابدین‌بن علی‌بن عبدالمؤمن نویدی، تکملة‌الاخبار : تاریخ صفویه از آغاز تا 978 هجری‌قمری، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1369ش؛Martin B. Dickson, "Sh← h Tahm← sb and the (zbeks: the duel for Khur← s← n with `Ubayd Kh← n, 930-940/ 1524-1540", doctoral thesis, Department of Oriental Studies, Princeton University, 1958; Shir Muhammad Munis and Muhammad Reza Agahi, Firdaws al-iqba(l: history of Khorezm, translated from Chaghatay and annotated by Yuri Bregel, Leiden 1999.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 18
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده