دومینیکنها یا واعظان ، فرقه تبشیری کاتولیک. در قرن سیزدهم/ هفتم شماری فرقههای تبشیری کاتولیک در اروپا شکل گرفت که هرچند از پاپ تبعیت میکردند، هدف آنها فعالیت در خارج از چهارچوب رسمی کلیسا بود. دومینیکنها شبکه گستردهای از فِرَق و نهادهای مذهبیاند که میتوان آنها را تداومی از نحله آوگوستینوس قدیس دانست. این فرقه بهدست دومینیک د گوزمان (1170ـ1221/ 565ـ618) بنیان گذاشتهشد (← فلین ، ذیل "Dominican orders"). او در کالاروئگا ، شهری کوچک در کاستیل اسپانیا و در خانوادهای اشرافی متولد شد، و پس از تحصیل علوم مقدماتی و الهیات مسیحی به مقام کشیشی رسید و به کلیسای جامع اُسما پیوست. از آن زمان به بعد او زندگی به شیوه آوگوستینوس را پیشه خود ساخت. او حدود سی سالگی در مأموریتهای دیپلماتی به شمال اروپا، از عقاید و دامنه نفوذ البیگاییان در آنجا آگاه شد (← انگلیش ، ذیل "Dominic de Guzm←n, Saint"). البیگاییها، فرقهای منسوب به البی ، ناحیهای در جنوب فرانسه، بود، که فرقه مسیحی کژآیینی محسوب میشد، و اصول ثنویتگرای آن را کلیسای کاتولیک بدعتی خطرناک بهشمار میآورد (← همان، ذیل "Albigensians and Albigensian movement").دومینیک در پی ناکامی نمایندگان اینوسان سوم در پیشگیری از گسترش البیگاییها، تنها راه مبارزه مؤثر را با این کژآیینی در پیش گرفتن زندگی فقیرانه و تسلط بر الهیات مسیحی دریافت. او در 1206/ 602 برای مقابله با آنها به تولوز درجنوب فرانسه رفت (دورانت ، ج 4، بخش 2، ص 1081). در 1215/ 612، دومینیک و گروه کوچک رهروانش مورد استقبال اسقف تولوز قرار گرفتند و این اسقفنشین نخستین مرکز فعالیت جدّی آنان شد (انگلیش، ذیل "Dominic de Guzm←n, Saint"). دومینیک در فاصله سالهای 1217/ 614 تا 1221/ 618 به تکمیل سازمان فرقه و گسترش دامنه آن در تولوز، پاریس، بولونیا ، مادرید و رم پرداخت؛ بهطوریکه دانشگاههای پاریس و بولونیا مراکز اصلی تکوین و توسعه آموزههای کلامی این فرقه شدند. وی در خلال اقامتش در رم حمایت پاپ و شورای کاردینالهای واتیکان را کسب کرد (← )دایرةالمعارف جدید کاتولیک( ، ذیل "Dominic, St."؛ )دایرةالمعارف دین( ، ذیل "Dominic" و "Dominicans"). این دوره نقشی محوری در تثبیت موقعیت دومینیکنها در اروپا بهویژه در جنوب آن داشت. قاطعیت در اهداف، گستردگی شبکه فعالیت و اهتمام بهتقویت مبانی کلامی مذهب کاتولیک از مهمترین مشخصههای فرقه دومینیکن در مقاطع نخستینِ تکوین آن بود. این فرقه در فاصله سالهای 1215/ 611 تا 1221/618 قوام یافت و فعالیتهای اعضای آن افزون بر صومعهنشینی شامل ایراد خطابههای تبلیغی و تربیت نمایندگانی برای پاسخگویی به مسائل اعتقادی مردم بود. آبای دومینیکن در عرصه تفتیش عقاید نیز فعالیت داشتند و از اصلیترین پشتیبانان پاپ بودند؛ بهنحویکه در قرن سیزدهم/ هفتم آنها را بهعنوان مفتشان پاپ میشناختند (← انگلیش، ذیل "Dominican order"؛ )دایرةالمعارف جدید کاتولیک(، ج 4، ص 851). دومینیک نیز همچون فرانسیس آسیزی از پیوستن زنان به فرقهاش استقبال کرد و به حیات معنوی آنها اهمیت داد (فانینگ ، ص180). گروهی از راهبان زن که قواعد مشابه را پذیرفتند و مقیم صومعهها بودند شاخه دوم فرقه را بنا نهادند (انگلیش، همانجا).دومینیکنها در تکوین و تحول الهیات مسیحی در قرون میانه مؤثر بودند. آنها در محیطهای دانشگاهی اروپا، بهویژه در عرصه فلسفه و الهیات فعالیت میکردند. دومینیک آموزش و تحقیق را ابزار کارایی در زمینه مبارزه با بدعت میدانست. او ساختار نظام آموزشی و دستگاه فکری دومینیکنها را پی ریخت و مبانی آن را در صدر آییننامه فرقه گنجاند ()دایرةالمعارف جدید کاتولیک(، ج 4، ص850). این حضور علمی در دوره جانشینان وی به عرصه دانشگاههای مطرح اروپای قرون میانه راه یافت، و فرقه دومینیکن نخستین فرقهای بود که در دانشگاه پاریس و شماری دیگر از مراکز علمی مطرح در اروپای قرون میانه صاحب کرسی الهیات شد (همانجا). همچنین شمار معتنابهی از متکلمان و فیلسوفان مطرح دوره میانه ازجمله آلبرت کبیر* (1206ـ1280/602ـ679) و شاگردش توماس آکوئینی* (1224ـ1274/ 621ـ673) در زمره پیروان این فرقه بودند. آلبرت کبیر که در 1223/620 به این فرقه پیوست، نخستین آلمانی دومینیکنی بود که در دانشگاه پاریس به درجه استادی الهیات دست یافت. وی با اینکه به سنّت نوافلاطونیان و آرای آوگوستینوس تعلقخاطر داشت، عناصر فلسفه ارسطویی را پذیرفت و آنها را درون دستگاه فلسفی خویش گنجاند. ازاینرو، فلسفه او نماینده مقطعی انتقالی به دورهای بود که طی آن، بهویژه بهواسطه شاگردش توماس، دستگاه فلسفی ارسطویی در هیئتی کاملتر پذیرفته شد (کاپلستون ، ج 2، ص 293).توماس آکوئینی، فیلسوف و متکلم شهیر قرن سیزدهم/ هفتم، در 1244/641 به فرقه دومینیکن پیوست. وی مدافع سرسخت فرقههای رهبانی چون دومینیکنها در برابر منتقدان آنها بود و رسالهای هم در این باره تألیف کرد (انگلیش، ذیل "Aquinas, Thomas, Saint"). توماس تمایز رسمی و قاطعی میان کلام جزمی و فلسفه نهاد و معتقد بود نمیشود کل مسائل کلامی را با ابزار عقل بشری فهم و تفسیر کرد (کاپلستون، ج 2، ص 312). وی بهعنوان بزرگترین فیلسوف مسیحی قرون وسطا تحتتأثیر فیلسوفان مسلمانی مانند ابنسینا در طریق سازگار کردن فلسفه ارسطویی و الهیات مسیحی تلاش میکرد. بهنظر او عقل مؤید آموزههای مسیحیت است و اگر درست بهکار برده شود میتواند به معرفتی درباره امور الهی دست یابد و نشان دهد که حقیقت مُنزَل نه غیرعقلانی است و نه نامحتمل (← بومر ، ص 22). او با تألیف رساله )کلیات الهیات( ، بهرغم مقاومت بسیاری از دینمداران مخالف تفسیر ایمان مسیحی با عقل یونانی، طرحی از الهیات بهمثابه علم عرضه کرد (طباطبائی، ج 1، بخش 1، ص 64ـ65؛ نیز ← توماس آکوئینی*).عمده فعالیت دومینیکنها در قرون سیزدهم/ هفتم و چهاردهم/ هشتم بر موعظهگری و تبیین مبانی کلامی مسیحیت کاتولیک در اروپا متمرکز بود. باوجوداین، آنها در کنار فرقه فرانسیسکنها* نخستین طلایهداران تبشیر مسیحی در دیگر نقاط جهان، ازجمله آسیا و ممالک اسلامی بودند؛ هرچند در قیاس با فرقههای تبشیری متأخرتر، بهویژه ژزوئیتها* و کاپوسنها* فعالیت تبشیری دومینیکنها چندان قابلاعتنا نبودهاست. رونق تکاپوهای تبلیغی دومینیکنها با ظهور مغولان در شرق همزمان شد. این رخداد زمینهساز فرستادن شمار معتنابهی از راهبان دومینیکن به سرزمینهای غربی آسیا و خاور نزدیک بود. بااینحال، نخستین تماسهای دومینیکنها با مغولان به نیمه نخست قرن سیزدهم/ هفتم بازمیگردد که مرزهای شرقی اروپا و حوزه دریای سیاه پایمال یورش مغولان شدهبود (دینس ، ص 226ـ227). مثلا ژولین مجاری ، یکی از راهبان دومینیکن، با نفوذ در میان تاتارها گزارشهای ارزشمندی از وضع عمومی ایشان، موقعیت خان مغول و برنامههای نظامی آنها تهیه کرد. او چه از طریق مکاتبه و چه با حضور در رم، کوشید مانع از اشغال و ویرانی سرزمین و نابودی مردم خود شود. اما این تلاشها نتیجه چشمگیری نداشت و سرانجام در 1242/ 639 سرزمین مجارها به تصرف مغولان درآمد (دینس، ص 233ـ 235؛ سینور ، ص 595ـ602).فرستادن راهبان دومینیکن نزد مغولان در سالهای بعد نیز ادامه یافت. هیئتهایی بهسرپرستی آندره لونژومویی و اَسلینکرمونایی ، بهترتیب از طرف پاپ اینوسان چهارم و لوئی نهم پادشاه مسیحی فرانسه، نزد خان مغول رفتند تا مغولان را به کیش مسیح و رعایت حقوق مسیحیان سرزمینهای تصرفشده دعوت کنند (ریشار ، ص60ـ61؛ دوسون ، ص XIX-XVIII؛ راکهویلتس ، ص 107ـ112). این فرستادگان در مقطع حد فاصل هجوم چنگیز و لشکرکشی هولاکوخان (حک : 654ـ663) به ایران آمدند و موفق شدند با تعدادی از اشراف قبایلی و سرداران مغول ازجمله بایجو و ایلجیگدای دیدار کنند (ریشار، ص 61ـ62). دیوید اهل اشبی راهب دومینیکن دیگری بود که در حدود 1260/658 به فرمان اسقف بیتاللحم نزد هولاکوخان رفت (د.ایرانیکا، ذیل "David of Ashby"). این واسطهگری دومینیکنها نتیجه مهمی بیش از تبادل چند نامه میان خان یا نمایندگان او با پاپ و لوئی نهم نداشت (← ریشار، ص60ـ63).بهرغم همه این مسائل، راهبان دومینیکن پایگاه خویش را در ایران دوره ایلخانی حفظ کردند. در 1324/ 724 راهب دومینیکنی بهنام گیوم آدام اهل جنوب فرانسه به آسیای صغیر، ارمنستان و ایران رفت و از طریق هرمز به هند و از آنجا به حبشه رفت و در بازگشت به رم گزارشهای مهمی از اوضاع امپراتوری مغول و موقعیت ممالیک به پاپ ارائه کرد (د.ایرانیکا، ذیل "Adam, Guillaume"). گیوم آدام نقش مهمی در برانگیختن پاپ برای انتخاب سلطانیه بهعنوان پایگاه سراسقفی فرقه دومینیکن داشت (همانجا). اولجایتو (حک : 703ـ716)، ایلخان وقت، مخالفتی با این مسئله نداشت و بنابه فرمانی از پاپ به تاریخ 1318/ 718 راهب دومینیکنی بهنام فرانکوس اهل پروجا نخستین سراسقف سلطانیه شد (لاکهارت ، ص 374؛ جوادی، ج 1، ص 99). گیوم آدام، خود، در 1322/ 722 اسقف سلطانیه شد و تا دو سال بعد در آنجا ماند. وی اطلاعات مهمی درباره نواحی مختلف مشرقزمین گردآورد و پاپ را قانع کرد تا سراسقف ایران را از میان دومینیکنها انتخاب کند ()گاهنامه کرملیها در ایران( ، ج 1، ص410).در سالهای بعد شهرهای دیگری چون تبریز، مراغه و نخجوان پذیرای راهبان دومینیکن شدند، که از میان آنها نخجوان اهمیت ویژهای یافت. در واقع پس از نابودی دیگر پایگاههای دومینیکنها در ایران، نخجوان اسقفنشین اصلی آنها در ایران شد. در نیمه قرن چهاردهم/ هشتم اسقفنشین نخجوان نفوذ زیادی در میان ارمنیها یافت و افزون بر حفظ پیوند خود با رم، شمار چشمگیری از جوانان ارمنی را به آنجا فرستاد تا هم در زمینه الهیات مسیحی و هم علوم غیردینی آموزش بینند (← همانجا). از آغاز قرن چهاردهم/ هشتم تا دوره صفویه که بار دیگر دومینیکنها پایگاهی در جلفای اصفهان تأسیس کردند، نخجوان مهمترین اسقفنشین آنان در قلمرو ایران باقی ماند (لاکهارت، ص 374).در دوره فرمانروایی تیمور (حک : 771ـ807) و جانشینان او، گزارش درخور اعتنایی از فعالیت دومینیکنها در ایران بهجز تداوم واسطهگری آنان میان ایران و اروپا در دست نیست. تیمور پس از پیروزی بر بایزید در نبرد آنقوره/ آنکارا، هیئتی را بهسرپرستی شخصی به نام یوهانس ، که گویا در آن زمان سراسقف سلطانیه بود، به ممالک اروپایی فرستاد (همان، ص 375).با تثبیت دولت صفوی در ایران زمینهای برای فعالیت مبشران مسیحی در ایران فراهم شد. باوجوداین، سهم دومینیکنها از این فضای مساعد در قیاس با دیگر فرقههای تبشیری کاتولیک ناچیز بود. از دوره زمامداری شاهعباس اول (996ـ1038) دومینیکنها اجازه یافتند در ایران حضور داشتهباشند. نیکلا دی ملو ، که خود را اسقف هرمز و نماینده شاه پرتغال معرفی میکرد، در نخستین سالهای فرمانروایی شاهعباس به اصفهان آمد و اجازه یافت در آن شهر که به تازگی پایتخت شدهبود پایگاهی برای کاتولیکها راهاندازی کند (قائممقامی، ج 1، ص 155ـ158). پایگاه اصلی دومینیکنها در اصفهان در منطقه جلفای نو، که به مهاجران ارمنی اختصاص یافتهبود، قرار داشت ()گاهنامه کرملیها در ایران(، ج 1، ص460، 545ـ546). پیروان این فرقه عمدتآ ارامنهای بودند که درنتیجه فعالیتهای تبشیری اسقفان دومینیکن بهویژه کشیشی ایتالیایی موسوم به دوم بارتلمی به مذهب کاتولیک و فرقه دومینیکن گرویده بودند (← شاردن ، ج 2، ص300؛ سیلوا ای فیگروآ ، ص 224ـ225). حمایت پادشاهان صفوی از دومینیکنها در کنار دیگر فرقهها تا واپسین سالهای حاکمیت این سلسله ادامه یافت (← یکصدوپنجاه سند تاریخی، ص 57، 62، 65). اما حضور آنان در ایران به همان محدوده جلفا و نخجوان محدود بود، و تکاپوهای تبشیریشان نیز از رقابتجویی با دیگر فرقههای کاتولیک در جهت جذب بیشتر جمعیت مسیحیان بومی فراتر نرفت. باوجوداین، دومینیکنها در زمره آخرین مسیحیانی بودند که جلفا را ترک کردند. ریموند برسلی که گویا واپسین اسقف دومینیکن جلفا بود، در 1176/ 1763 گزارش داد که بیش از 25 کاتولیک در جلفا باقی نماندهاست (← واترفیلد ، ص 77).حضور مجدد مبشران دومینیکن در ایران به نخستین سالهای قرن سیزدهم/ بیستم بازمیگردد که دو تن از پیروان این فرقه بهنامهای سیپریئن رایس و دومینیک بلنکو به ایران آمدند و مرکزی در شیراز بنا نهادند. این مرحله از حضور و فعالیت دومینیکنها در ایران بیشتر سرشتی فرهنگی داشت، که تا اواخر دهه 1340ش/1960 ادامه یافت (← همان، ص 84).مبشران دومینیکن از قرن سیزدهم به بعد در مناطق مختلف قلمرو عثمانی نیز فعال بودند. اگرچه مبشران این فرقه نیز در آغاز کار همچون دیگر فرقههای تبشیری در جهت تغییر دین مسلمانان و یهودیان کوشیدند، مشاهده استواری پیروان این ادیان بر اعتقاد خویش، آنان را واداشت تا برای جذب جمعیتهای مسیحی غیرکاتولیک آسیای غربی بهویژه مسیحیان ارمنی و آشوری بکوشند. تأسیس مدارسی که در آنها به زبان عربی آموزش داده میشد، تقویت روحیه اتحاد میان یونانیها و نسطوریان بهویژه در مناطق ارمنینشین و تأسیس انجمنهای تبشیری نظیر رهبانیة الاخوة الموحدین ازجمله فعالیتهای آنان برای تحقق این هدف بود. در اوایل قرن دوازدهم/ هجدهم هیئتی از راهبان دومینیکن راهی موصل و کردستان شدند تا مسیحیان آنجا را به آیین کاتولیک فراخوانند. این هیئت توانست ایلیای دوازدهم (1778ـ1804/ 1192ـ1219)، بَطرَک کلیسای سریانی شرق، را به قبول مذهب کاتولیک ترغیب کند (دکّاش، ص 693). این دستاورد چشمگیر زمینهساز تداوم و رونق تکاپوهای تبشیری دومینیکنها در میان کلدانیهای موصل و کرکوک بود. از 1884/ 1301 هیئتهای دومینیکن بار دیگر در فلسطین فعال شدند. این مرحله از فعالیت آنان بیشتر سرشت آموزشی داشت و آنها عمدتآ برای تقویت گفتگوی مسیحی ـ یهودی میکوشیدند (همان، ص 697ـ698).در عرصه مطالعات شرقشناسی. از اوایل دهه 1950/ 1330ش حلقهای از متخصصان دومینیکن فرانسوی در حوزه اسلام و عرب، با هدف شناخت و معرفی بهتر جهان اسلام به همکیشان خود، درصدد ایجاد یک مرکز اسلامپژوهی در قاهره برآمدند. البته، سابقه فعالیت دومینیکنها در این عرصه به ابتدای قرن بیستم میلادی بازمیگشت؛ زمانی که چند راهب دومینیکن فرانسوی بهسرپرستی ماری ژوزف لاگرانژ مرکزی در قاهره برای تحقیقات اسلامشناسی تأسیس کردند (اَون ، ص 57ـ58).این تحقیقات در سراسر دهههای بعد بهشکل فعال دنبال میشد. طرح جدید که واتیکان نیز از آن حمایت میکرد، نخستین بار در 7 مارس 1953/ 16 اسفند 1331 و در قالب نهادی به نام «معهد الدراسات الشرقیة للاباء الدومنیکان بالقاهرة» (مؤسسه مطالعات شرقی دومینیکنهای قاهره) به ثمر نشست. انتخاب قاهره بهعنوان مرکز فعالیت این نهاد چند وجه داشت: نخست مرکزیت تاریخی این شهر بهعنوان کانون پویا و معتبر در حوزه علوم اسلامی بود که طبعآ زمینه دسترسی به حجم فراوان و ارزشمندی از منابع پژوهش را فراهم میکرد. امتیاز دیگر، حضور جمعیت چشمگیری از مسیحیان شرقی بهویژه قبطیها در قاهره بود (همان، ص 47). همچنین باید از سابقه حضور و فعالیت تبشیری دومینیکنهای فرانسوی در این مکان، و اهمیت دسترسی و تعامل با «جامعِالازهر»، بهعنوان یک نهاد مرجع در جهان اسلام، سخن گفت. در میان اعضای بنیانگذار «معهد»، نام سه تن یعنی جورج قنواتی* ، ژاک ژومیه و گیمونو ، بهدلیل آثار و تألیفات آنان در حوزه اسلام و ایران شاخص است. قنواتی (متوفی 1373/1994) که خود زاده اسکندریه مصر بود، افزون بر آنکه در بسیاری از دستاوردهای تحقیقی معهد سهیم بود، ریاست این نهاد را از بدو تأسیس آن تا 1984/ 1363ش برعهده داشت (ریلیو ، ص 281). همچنین، قنواتی آثاری درباره فیلسوفان و متکلمان مسلمان ایرانی بهویژه ابنسینا و غزالی نوشتهاست (← قنواتی*، جورج). مونو، دیگر عضو معهد است که موضوع اکثر آثار وی، ادیان و باورهای اعتقادی ایرانی، بهویژه از منظر کیفیت مواجهه علمای مسلمان با آن بودهاست.نگاهی به کارنامه پژوهشی معهد، چه از رهگذر مطالعه مقالات مندرج در نشریه سالانه آن یعنی )نشریه مؤسسه مطالعات شرقی دومینیکنها( و چه با رجوع به آثار پژوهشی اعضای آن (برای نمونه ← بوالو ، ص XLI-XIX) بهخوبی نشان میدهد که فعالیت پژوهشی معهد در خلال بیش از نیم قرن، بر چند حوزه متمرکز بودهاست: معرفی، تصحیح و ترجمه نسخههای خطی اسلامی و در دسترس نهادن آن برای خاورشناسان؛ پژوهش در حوزههای فلسفه و کلام اسلامی؛ تاریخ علم در اسلام؛ مفهوم علم نزد دانشمندان مسلمان و نیز زمینه تاریخی گفتگوی بین ادیان با تأکید بر مسیحیت و اسلام. البته دامنه تحقیقات معهد ده قرن نخست تاریخ اسلام را پوشش میدهد و شامل تحولات قرنهای اخیر نمیشود.منابع : حسن جوادی، ایران از دیده سیاحان اروپایی، ج 1، تهران 1378ش؛ سلیم دکّاش، «الارسالیات الکاثولیکیة فی الشرق»، در المسیحیة عبر تاریخها فی المشرق، تحریر حبیب بدر، سعاد سلیم، و جوزیف ابونهرا، بیروت: مجلس کنائس الشرق الأوسط، 2002؛ ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ج :4 عصر ایمان، بخش 2، ترجمه ابوالقاسم طاهری، تهران 1382ش؛ ایگوردو راکهویلتس، سفیران پاپ به دربار خانان مغول، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران 1353ش؛ گارسیا د سیلوا ای فیگروآ، سفرنامه دن گارسیا د سیلوا، سفیر اسپانیا در دربار شاهعباس اول، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران 1363ش؛ جواد طباطبایی، تاریخ اندیشه سیاسی جدید در اروپا، ج 1، بخش 1، تهران 1382ش؛ جهانگیر قائممقامی، اسناد فارسی، عربی و ترکی در آرشیو ملی پرتغال درباره هرموز و خلیجفارس، ج 1، تهران 1354ش؛ یکصد و پنجاه سند تاریخی: از جلایریان تا پهلوی، چاپ جهانگیر قائممقامی، تهران 1348ش؛Dominique Avon, Les Fr(res Pre(cheurs en Orient: les dominicains du Caire, ann(es 1910-ann(es 1960, Paris 2005; Franklin Le Van Baumer, "The medieval Christian world-view", in Main currents of Western thought, ed. Franklin Le Van Baumer, New Haven: Yale University Press, 1978; Dominique J. Boilot, "Bibliographie du P. Georges C. Anawati (1939-1976)", in Recherches d'islamologie: recueil d'artides offert ( Georges C. Anawati et Louis Gardet par leurs coll(gues et amis, Louvain: Peeters, [1977]; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient, ed. L. Langl(s, Paris 1811; A Chronicle of the Carmelites in Persia and the Papal mission of the XVIIth and XVIIIth centuries, London: Eyre and Spottiswoode, 1939; Frederick Charles Copleston, A history of philosophy, vol.2, London 2007; Christopher Dawson, The Mongol mission: narratives and letters of the Franciscan missionaries in Mongolia and China in the thirteenth and fourteenth centuries, London 1955; Mary Dienes, "Eastern missions of the Hungarian Dominicans in the first half of the thirteenth century", Isis, XXVII, no.2 (Aug.1937); Encyclopaedia Iranica, 2012, s.vv. "Adam, Guillaume" (by J. Richard), "David of Ashby" (by Peter Jackson). Retrieved Oct.7, 2012 from http://www.iranicaonline.org; , ed. Mircea Eliade, The Encyclopedia of religion NewYork 1987; s.vv. "Dominic", "Dominicans" (by Thomas McGonigle); Edward D. English, Encyclopedia of the medieval world, New York 2005; Steven Fanning, Mystics of the Christian tradition, London 2001; Frank K. Flinn, Encyclopedia of Catholicism, New York 2008; Claude Gilliot, "P(re Georges Chehata Anawati (1905- 1994)", Revue du monde musulman et de la M(diterran(e, no. 68-69 (1993); Laurence Lockhart, "European contacts with Persia, 1350-1736", in The Cambridge history of Iran, vol.6, ed, Peter Jackson and Laurance Lockhart, Cambridge 1986; New Catholic encyclopedia, (by Detroit: Thomson, 2003, s.vv. "Dominic, St." W.A.Hinnebusch, (by "Dominicans" M.H.Vicaire), Richard, "D'(lg(igid(i R.B.Williams); Jean and P.Philibert, ( Gazan: la continuit( d'une politique Franque chez les Mongols d'Iran", in L'Iran face ( la Domination Mongole ed. Denise Aigle, Teh'ran: Institut Fra(ais de Recherche en Iran, 1997; Denis Sinor, "Un voyageur du treizi(me si(cle: le Dominicain Julien de Hong(rie", Bulletin of the School of Oriental and African studies, XIV, pt.3 (1952); Robin E. Waterfield, Christians in Persia: Assyrians, London Protestants, and Catholics Armenians, Roman 1973.