ترکی، زبان و ادبیات . این مقاله شامل این بخشهاست:1) زبانهای ترکی2) ادبیات ترکیزبانهای ترکی شاملِالف) مقدمهب) جایگاه تکوینیج) ویژگیهای ساختارید) زبانهای ترکی قدیمه ) زبانهای ترکی امروزیادبیات ترکی شاملِالف) پیش از اسلامب) پس از اسلامج) دورة جدیدد) ادبیات در زبانهای ترکی خارج از ترکیه1) زبانهای ترکیالف) مقدمه. مجموعة زبانهای ترکی که تبار مشترک دارند، امروزه شامل 21 گویش یازباناند که هر کدام گونههای ادبی نیز دارند و حدود 000 ، 000 ، 120 تن به آنها سخن میگویند. اولین سند نوشتاری آنها (قرن دوم/هشتم) از آنِ مردمانی است که در قرن ششم میلادی به نام ترک ظهور کردند و به دلایل تاریخی، «ترکی» به مجموعة این زبانها اطلاق شد. شواهد زبانشناختی، این فرضیه را که منشأ این اقوام و زبانها مناطق نزدیک به آسیای مرکزی است، تأیید میکند.گستردگی زبانهای ترکی نشاندهندة اهمیت و سهم این اقوام در تحولات تاریخی بخشی از اوراسیای شرقی است. آنان از قرن ششم میلادی به بعد، بخش وسیعی از اوراسیا را تسخیر کردند (محدودهای که مرزهای آن پیوسته در معرض تغییر بود) و از دورههای پیش از تاریخ، با زبانهای متعددِ زنده و مردة اوراسیایی برخورد نمودند.در بعضی مناطق، مهاجرت ترکها به همگونسازی میانجامید؛ گاه فاتحان ترک، زبان خود را به قوم مغلوب تحمیل میکردند و گاه خود مجذوب فرهنگ بومی آنان میشدند. به سبب این روند پیچیده، تاریخچة زبانهای ترکی تلفیقی از پدیدههای گوناگون روبنایی و زیربنایی، و انتزاعی است.کاربرد اصطلاح برای کل مجموعة زبانهای ترکی، و اصطلاح برای زبان محدودة متصرفات حکومت عثمانی و کشور ترکیه، رویدادی جدید است ( رجوع کنید بهاصطلاحات روسی و اصطلاحات فرانسوی ).در توضیح اصطلاحهای «تورک دیلی» (زبان ترکی) و «تورک دیلْلَری» (زبانهای ترکی) بین پژوهشگران ترکیه و کشورهای دیگر (از جمله واحدهای سیاسی ترکزبان کشورهای مشترکالمنافع) اختلافنظر مهمی وجود دارد که ناشی از برداشتهای گوناگون از خویشاوندی تاریخی و امروزی این زبانهاست. امروزه بیشتر محققانِ ترک عقیده دارند که زبانهای ترکی، گونههای محلی (لهجههای/ شیوههای) یک زباناند. این دیدگاه که از جنبش ملی ترکها در روسیة قرن سیزدهم/ نوزدهم سرچشمه گرفته، با اثرپذیری از آرای زبانشناسان عرب پدید آمده است، اما همة محققان در اینکه زبانهای ترکی معاصر هرکدام گویش یا زبان مستقلی هستند با هم موافقاند.منابع: آثار تحقیقی فراوانی که راجع به ترکها نوشته شده نشاندهندة گستردگی حوزة اقوام و زبانهای ترک و توجه جدّی محققان نسبت به آنان است. افزایش روزافزون انتشارات در کشورهای ترکزبان، تشخیص جهات و موقعیت را در این مورد دشوارتر میسازد؛ بنابراین، کتابشناسی خلاصهای که در اینجا عرضه میشود، اولویتها را در آثار مرجع و راهنماها مشخص، و جستجوی اطلاعات بیشتر را آسان میسازد.ب) جایگاه تکوینی . زبانهای ترکی با توجه به منشأ تکوینشان، از خانوادهای زبانی هستند که این خانواده به زبانهای مغولی و منچو ـ تونگوزی بسیار نزدیک است ( رجوع کنید به آلتاییان * ؛ بریتانیکا ، ذیل "" ؛ ایرانیکا ، ذیل "" ). زبانهای ترکی هم از نظر ساختار زبان هم در تعدادی از آواها و نظایر آن، وجوه اشتراک فراوانی دارند و مسلماً منشأ آنها به ادوار دُور تاریخی باز میگردد.بسیاری از پژوهشگران این شواهد را دلیلی بر پیوند تکوینی میان کلمات و اصطلاحات و تعبیرات ویژة این زبانها میدانند؛ بنابراین، آنها را واحدهای یک خانوادة زبانی مشترک یعنی آلتایی، میدانند (رامشتت ، پوپه ، رازانن ، آلتو ، تکین ، و دیگران). برخی محققان نیز این شواهد را وامگیری زبانی از زبان دیگر میدانند که حاصل مناسبات تاریخی اقوام است. این عده با نظریة مشهور به آلتایی مخالفاند (نمت ، لیگتی ، بنزینگ ، کلاوسن ، شچربک ، دورفر ، و دیگران).هرچند نظریة خانوادة زبانهای آلتایی در قرن دوازدهم/ هجدهم ظهور کرد (پوپه، ص 125ـ126)، اما چون رامشتت، از تمام جنبههای ممکن برای وجود پیوند تکوینی این زبانها، تلفیق جامعی عرضه کرده است، وی را بنیانگذار این نظریه میشناسند ( رجوع کنید بهآلتو، ص161 به بعد).انتشار نظر رامشتت پس از مرگ او، در مباحثات تند اما پرباری که در بارة اعتبار نظریة آلتایی درگرفته بود، فصل جدیدی گشود. بهرغم تداوم بحثها بسیاری از جزئیات زبانی و تاریخی آن روشن گشته و به موازات آن، حوزههای جدیدی در تحقیقات بهوجود آمده است (کلاوسن، 1956، ص181 به بعد؛ همو، 1962؛ دورفر، 1963، ص 5 به بعد؛ همو، 1966، ص 81 به بعد).کسانی که خویشاوندی زبانهای آلتایی یا حتی اورال ـ آلتایی را میپذیرند، امروزه، زبانهای کرهای و ژاپنی را نیز ــ که پیش از این به عنوان حلقههای فرضی در این شبکه مطرح بودند ( رجوع کنید بهپوپه، ص 149 به بعد؛ آلتو، ص175 به بعد؛ میلر ، 1979، ص 1 به بعد؛ استریت ، ص 101 به بعد؛ منگس ، ص234 به بعد) ــ جزئی از این مجموعه بهشمار میآورند.پیروان مکتب نوستراتیک ــ که محور آن بازسازی تحول زبانهای اولیهای است که در گذشتههای دور در اوراسیا وجود داشت ــ یگانگی زبانهای آلتایی را از جنبة تکوینی، نکتة مهمی در نظریة خود میدانند.مخالفان نظریة آلتایی، تطابقهای کهن بین ترکی، مغولی و منچو ـ تونگوزی را حاصل وامگیریهایی میدانند که بویژه در مورد زبانهای ترکی، به بازسازی برخی ویژگیهای ساختاری در دورهای تاریخی که پیش از نخستین آثار مکتوب زبانی بوده است، کمک میکند.با وجود تضاد دیدگاه در مورد موضوع اصلی، در برخی جزئیات این بحث ــ که به دوران پیش از تاریخ اقوام آلتایی نیز مربوط میشود ــ میان آرا و تفاسیر، توافق وجود دارد (دورفر، 1981 ب ، ص93 به بعد؛ همو، 1984، ص 37ـ 38).در مرحلة جدید بررسی نظریة آلتایی، ضرورت بهرهگیری دقیق از دیدگاههای سنّتی و معیارهای زبانشناسی تاریخی و تطبیقی آشکار شدهاست ( رجوع کنید به همو، 1972ـ1973، ص50 به بعد؛ همو، 1981ـ1984، ص35 به بعد؛ همو، 1981 الف ، ص39 به بعد). بهرهگیری از شیوهها و تجربههایی که عمدتاً نتیجة مطالعات هندواروپایی است، غالباً به علت نبودن منابع در بارة ادوار اولیة زبانهای آلتایی، به بنبست میرسد (بخصوص در مورد زبانهای مغولی و منچو ـ تونگوزی که محافظهکارتر از زبانهای ترکیاند).معلوم شده است که بسیاری از جنبههای خاص تحول این زبانها به توضیحی مفصّلتر از اصطلاح «رابطة ابتداییِ شبه خویشاوندی» (اصطلاحی که نِمِت در ص63 به کار برده) نیاز دارد؛ جنبههایی که به موقعیت جغرافیایی و تاریخی زیستگاه اصلی این زبانها و مهاجرتهای بعدی (مانند جابجاییهای کندیا سریع و اختلاط اقوام در یکجا، دو زبانه یا چند زبانهبودن، مبادلة زبان، عناصر لایههای اجتماعی و عوامل دیگر) بستگی دارد.مسلماً عوامل یاد شده، در شرایط ایجاد مشابهتها و پراکندگی جغرافیایی آنها تأثیر عمیقی داشته است. این مشابهتها دامنة شواهد زبانی موجود را کاملاً تغییر داده است. این قراین تاریخی، در مقایسه با زبانهای هندواروپایی، کاملاً متفاوت و نیازمند رهیافتی خاص و منظم برای توضیح این واقعیات است.ج) ویژگیهای ساختاری. زبانهای ترکی از نظر آوایی، مصوتهای بسیار دارند و صامتهای آنها نسبتاً اندک است، خوشههای همخوان نیز در آنها وجود ندارد. نظامهای آوایی زبانهای منفرد، با اندک موارد استثنایی، همسانیهای فراوانی دارند.به علت نبودن تحقیقات میدانی در زمینة تطبیقی، آرای بحث برانگیز بسیاری در بارة عناصر زِبَر زنجیری (تکیه و نواخت) وجود دارد. عموماً بر آناند که در بیشتر زبانهای ترکی، تکیه روی هجای اول است (پوپه، ص180). نواخت موسیقایی مستقل از تکیه است و روی آخرین هجا قرار میگیرد (همانجا؛ بازن، ص11) و از طرف دیگر، بسته به معنای پسوندهای خاص، میتواند جابجا شود (همانجا؛ گابن ، ص 10).قانون هماهنگی مصوتها ، که هماهنگی صامتها را نیز در پی دارد، یکی از ویژهترین مشخصههای زبان ترکی است. این قاعدة صرفی (که از دیدگاه آوایی، همگونی همه جانبهای به همراه دارد) اساساً بر سه مختصة متقابل مصوتها (پسین و پیشین ؛ گِرد و گسترده ؛ باز و بسته ) استوار است، قواعد دقیق بعدی که توالی مصوتها را تعیین میکند، در ساختار کلمه بیان شده است. هماهنگی، منحصر به تکواژهای پایه نیست، بلکه تا تکواژهای وابسته (پسوندها) نیز بسط مییابد و گونههای آوایی بیشتری پدید میآورد.معروفترین نمونة هماهنگی مصوتها، هماهنگی کامی است، به این معنی که در یک کلمه فقط مصوتهای پسین یا پیشین میتوانند واقع شوند. این حالت در همة زبانهای ترکی وجود دارد. در گروه مصوتهای گِرد و گسترده، الگوهای گوناگونی هست و با توجه به این موضوع، دو گونة اصلی وجود دارد: الف) هماهنگی لبی، که در نتیجة آن، مصوتهای بسته علاوه بر تقسیم به پسین در برابر پیشین، به گِرد در برابر گسترده تقسیم میشوند؛ ب) کشش لبی، که در نتیجة آن، مصوتهای باز با مصوتهای گرد هماهنگ میشوند.به سبب ویژگیهای انحصاری این نظام آوایی، ترکیب الگوهای آن، مانند گونههای فرعی دیگر در هر زبانی، خاص خود این زبانهاست. بنابراین، در انواع زبانهای ترکی قدیم و جدید، میزان تحقق قاعدة هماهنگی مصوتها، بسته به گسترش آن زبانها، درجات متفاوتی دارد.در کاربرد تمام نمونههای هماهنگی مصوتها استثناهای فراوانی هست؛ بویژه در مورد وامواژهها که اغلب به میزان معتنابهی میتوانند استقلال آوایی خود را حفظ کنند.یکی از مختصات جالبتوجه زبانهای ترکی، ماهیت پیوندی آنهاست. این اصطلاح که غالباً بر آن خرده گرفتهاند، اساساً بر تضاد با زبانهای صرفی تأکید میکند (مثلاً زبانهای هندواروپایی). این ویژگی (پیوندی بودن) به استفاده از تکواژهای وابسته (پسوندها) در حد اشتقاق لغت و عملکرد دستوری به روشی تقریباً اختصاصی دلالت دارد.حرف تعریفهای معیّن و جنس دستوری (مذکر و مؤنث و خنثی) در زبانهای ترکی وجود ندارد. در مورد اعداد، شکل مفرد اسامی به کار میرود (معدود مفرد است). حروف اضافه [ پیش از متمم ] به کار نمیروند. دستگاه نحوی زبان نسبتاً ساده است. پسوندهای صرفی در مفرد و جمع یکسان است، چون جمع پسوند مستقلی دارد. مقولات دستوری (انواع کلمه) در ترکی محدود است و اساساً میتوان آنها را به اسم و فعل و حرف تقسیم کرد. هیچ نشانة دستوری برای تمایز میان اسم و صفت وجود ندارد. زبانهای ترکی از نظر مشتقهای فعلی بسیار غنیاند. اسم فعل و صفت فعلی و اسم مصدر یا حاصل مصدر در این زبانها، کارکرد مهمی در ساختار نحوی دارند.یک عامل اساسی در نحو، معرِّف (صفت، مضافٌالیه، بدل) است که همیشه مقدّم بر کلمة مُعَرَّف (مثلاً یک اسم) میآید و اسم در حالت اضافی (مِلکی) پیش از اسمی که نشاندهندة مالکیت است (مضاف) قرار میگیرد.با توجه به ساختار جمله، موقعیت عناصر تشکیلدهندة آن (ترتیب کلمات) تعیینکننده است. گاه، اصل عمدة اَعمال دستوری، همپایگی و تناسب است. عبارت پیرو که با حرف ربط یا ضمایر موصولی آغاز میشود، نشاندهندة نفوذ زبانهای بیگانه است.بیشتر این ویژگیهای اساسی، که با عناصر فرعی دیگر تلفیق شده است، بین زبانهای فینو ـ اوگری [ = فنلاندی ـ مجارستانی ] ، مغولی، منچو ـ تونگوزی، کرهای و ژاپنی مشترک است و به آنها مختصات مشترک چشمگیری میدهد که آنها را از سایر زبانهای اوراسیایی جدا میسازد.د) زبانهای ترکی قدیم. این بخش از مقاله شامل این قسمتهاست:1. نکات مقدماتی2. پیش از تاریخ3. پیدایش4. شکلگیری تاریخی قلمروهای زبان5. زبانهای نوشتاری و ادبیمطالب مقدماتیحوضة رودهای اورخون و تالاس و ینیسئیحوضة رود تاریم و منطقة کانسومنطقة کاشغرمنطقة خوارزممنطقة مراکز فرهنگی دورة تیموریاروپای شرقی و مناطق نفوذ آنآسیای غربی(1)آسیای غربی(2)آسیای غربی(3)پیدایش زبانهای مکتوب معاصر6. الفباهایی که در طول تاریخ به کار رفته است7. ویژگیهای تحولی تاریخی ساختار زبانهای ترکیارتباط با زبانهای دیگر8. ارتباطات تکوینی زبانها9. زمانبندی تاریخچة زبان1. نکات مقدماتی. تاریخ زبانهای ترکی، ویژگیهای گذشتة اقوام ترک را ــ خصوصاً نقش استثنایی آنان و ابعاد تغییرات منطقهای و فرهنگی و همچنین گسستگی مردم و تلاش آنان را برای برقراری ثبات ــ روشن میکند.پراکندگی اقوام ترک و گسترش آنان و جنبشهای داخلیشان، در کنار نبردهای گاه و بیگاه آنان با ملل متمدن غیربیابانگرد آن زمان، تدریجی و طولانی بودهاست. باتوجه به تشکیل این زبانها، این روند، پیامدهای عمیقی داشتهاست؛ از جهتی آنان را به سوی تحولات دائمی (گسترش یا کاهش) قلمرو زبانی سوق داده است، و از طرف دیگر باعث پراکندهشدن جمعیت در برخی نواحی معیّن گردیده است. این فرآیند، آشکارا محدودهها را دگرگون کرده و دائماً در تحولات زبانهای منفرد و تقسیمات گویشی آنها و ارتباطشان با زبانهای دیگر نفوذ داشتهاست.فتوحات اقوام ترک غالباً سبب شده است که زبان آنان به قوم مغلوب (مثلاً ایرانیان در آسیای مرکزی) یا حتی به فرمانروایان جدید (طبقات حاکم مغول در غرب) تحمیل شود. در هر دو صورت، این مختصه گاه کند و گاه تند در جهت فرآیند همگونی عمل کردهاست. ترکها بندرت ناچار میشدند که زبان اکثریت مردم (بلغار، مملوک، قپچاق و جز آنها) را بپذیرند. وانگهی زندگی در کنار اقوام دیگر، آنان را به نوعی همزیستیفرهنگی ـ زبانی سوق داد تا اینکه سرانجام خود را دو یا چند زبانه (مثل ترکی/ ایرانی، ارمنی، یونانی، روسی و غیره) نشان میدادند. این معیار زبانی اساس تأثیر دو جانبة زبانی را پیریزی میکرد.منابع موجود از دوران اولیة تاریخی ترکها (گزارشهای مختصری از دورة رومشرقی، چینیان، عربها و غیره) و شواهدی که آثار و نشانههای زبانشناختی در زبانهایمعاصر عرضه میکنند، دورهای تاریخی و طولانی را در محدودة جغرافیایی وسیعی در بر میگیرد. ماهیت این شواهد، گویای تنوع بینظیری است که منطقه به منطقه و دوره به دوره تغییر میکند و در تحلیل آنها دیدگاههای روششناختی متفاوت لازم بهنظر میرسد. در مجموع، شبکة عظیم شواهد زبانی در بسیاری عرصهها ناقص است، حتی در مورد اقوامی مثل خَزَرها * ، پِچِنْگها * و جز آنها که تاریخ مستندی دارند، اسناد منسجم زبانشناختی در اختیار نیست؛ بنابراین، فقط مدارک غیرمستقیم ما را به این باور میرساند که همة این زبانها جزو خانوادة زبانهای ترکیاند.علاوه بر این، موارد مشخصی هست که در آنها هیچ نشانهای از ارتباط شواهد زبانی با گویشوران فرضی آن زبان وجود ندارد، چنانکه قَرلُقها (خَلُخها) چنین وضعی دارند.2. پیش از تاریخشواهد تطبیقی. مطالعة تطبیقی زبانهای ترکی، مغولی، منچو ـ تونگوزی شواهد گوناگونی در بارة دوران ماقبل تاریخ آنها بهدست میدهد. وجود وامواژههای مشترک در دورة اولیه، تماس نزدیک این گروهها را با یکدیگر و ارتباط داشتن آنها را ثابت میکند. اطلاعات زبانشناختی به تعیین مناطق اصلی سکونت اقوام ترک و مهاجرتهای بعدی آنان کمک میکند.از میان تطابقهای زبانی پذیرفته شده، که تعابیر گوناگونی از آنها شدهاست، دو نوع برای زبانهای آلتایی پیش از تاریخ اهمیت خاصی دارند؛ اولی آغازی ترکی آغازی مغولی آغازی منچو ـ تونگوزی است که امکان بازسازی) را فراهم میکند (اخیراً محققان آغازی ترکی را جزئی از گویش باستانی که بتازگی کشف شده، دانستهاند رجوع کنید بهدورفر، 1981، ص93 به بعد). در عین حال، پیوندهای احتمالی این تطابق با زبانهای اورالی، بر اهمیت تاریخی آن تأکید میکند ( رجوع کنید بهپوپه، ص 151ـ152).دومین تطابق که اساسیترین منشأ اختلاف میان موافقان و مخالفان نظریة آلتایی است، رتاسیزم [ غلبة بر اصوات مشابه، مثلاً را تلفظ کردن ] و لامداسیزم [ غلبة بر اصوات مشابه ] است.ت. تکین، از هواداران نظریة پیوند تکوینی میان زبانهای آلتایی، این تطابق را رکن اصلی نظریة آلتایی خوانده و توضیح داده که انطباق و § ترکی مشترک با و در زبان چوواش به اثبات رسیده است، مثلاً توقوز (نُه) ترکی مشترک: تاخار / تاخّار در چوواش؛ تاش (سنگ) ترکی مشترک: چُول در چوواش (1986، ص141 به بعد). این تطابقِ صداها، رتاسیزم و لامداسیزم خوانده شد و هنوز هم با همین عنوان شناخته میشود، زیرا باور عمومی بر این بود که و چوواش بترتیب از و § ترکی نشئت گرفته است. بعدها، وقتی کشف شد که و § ترکی، در زبانهای مغولی و منچو ـ تونگوزی هم، با و نشان داده شدهاند، رامشتت، بانی زبانشناسی تطبیقی آلتایی، نظریة کاملاً متضادی در بارة تقدم این آواها مطرح کرد. به گفتة او، و چوواش و مغولی قدیمتر از و § ترکی است و § شکل تحول یافتة و است. در تأیید این نظریه که شاید بهتر باشد آن را زتاسیزم [ غلبة بر اصوات مشابه ] و سیگماتیزم [ غلبة بر اصوات مشابه ] بنامیم (نیز رجوع کنید به تکین، 1969، ص51)، مخالفان نظریة آلتایی، واژههایی را (که بازتابدهندة این پدیدهاند) وامواژههایی که نتیجة ارتباطات بسیار کهن احتمالی بین زبانهای اولیه است، در نظر میگیرند.بحثهای بیپایان در بارة این موضوع، باعث شدهاست که فقط در یک نکته توافق عمومی حاصل شود: هر دو گروه متفقاند که در بازسازی آوایی، منشأ آوایی که در اصل چنین فرض میشد: ف * یا § * ( / ؛ ف * یا § * ( / § است ( رجوع کنید بهرامشتت، ص 26 به بعد؛ پوپه، 1926، ص 107 به بعد)، بترتیب باید بهجای ' و به جای ' باشد. مرز همگوییهای [ = معیار تشخیص زبانها و لهجهها ] این توافق، زبانهای ترکی قدیم و جدید را به دو گروه تقسیم میکند. این تقسیمبندی که در یکی از مراحل اولیة تحقیق به اثبات رسیده، به محققان فرصتی داده است تا واقعة مهمی را در تاریخ مردم ترک ردیابی کنند و بکوشند تا آن را با وقایع مشخص تاریخی پیوند دهند.نخستین نشانههای زبانی. آثار تاریخی چینی به اقوام چادرنشین ــ که همواره تهدیدی برای بخشهای شمالی قلمرو چین بودهاند ــ توجه خاصی نشان داده است. با وجود این، شواهد زبانی این منابع بسیار اندک است و به این ترتیب شناخت زبانهای این اقوام بدشواری انجام میشود. پژوهشی در بارة یک دوبیتی هیونگ ـ نو (قرن چهارم میلادی) و چند واژة توپا یا تاپقاج (قرن چهارم ـ پنجم میلادی) که هر دو به خط چینی به نگارش در آمدهاند مشکلات خاصی در بازسازی آوایی به وجود آوردهاست، زیرا آنها نشانههایی از زبانهای ترکی محسوب میشوند (بازن، 1948، ص 208 به بعد؛ همو، 1950، ص 228 به بعد). مخالفتهایی که با این تفاسیر شده، ثابت میکند که تحقیق موجود در بارة این موضوع کافی نبودهاست (گابن، 1949، ص 244 به بعد؛ دورفر، 1963، ج1، ص 96؛ همو، 1973، ج 17، ص 4).دیدگاههای دیگر راجع به مسئلة پیوندهای زبانی، مانند دیدگاه پلیو ، با در نظر گرفتن حکومتهای چادرنشین سین ـ پی (قرن چهارم میلادی) و ژوان ـ ژوان (قرنهای پنجم ـ ششم میلادی)، در حد نظریه باقی مانده است (بارتولد، ص19).چادرنشینان آسیایی که از دورانهای اولیه به سوی مغرب کوچ کرده بودند و سرانجام در ناحیهای در شمال قفقاز و دریای سیاه و در پانونیا مستقر شدند، با تمدنهای گوناگون همسایه (رومشرقی، حکومتهای روم و فرانکها) ارتباط نزدیک داشتند. هنوز منابع مربوط به این اقوام، در پژوهش زبانی، صرفاً حاوی برخی اطلاعات گسیخته است. توضیح در بارة این موضوعات (نامها، عناوین و تککلمهها ) مشکلات بسیاری پیش میآورد و بهنظر میرسد که عموماً اسامی و عناوین را در حد مدارک قطعی برای تعیین هویت زبانی نمیپذیرند.باتوجه به اطلاعات زبانشناختی موجود از قوم چادرنشین هون که در قرن چهارم ـ پنجم میلادی ساکن پانونیا بودند، در بارة این مسئله تفاسیر و آرای بسیار متفاوتی ارائه شده است. محققانی مثل نمت (1991، ص179ـ187) و پریتساک (1954، ص 124 به بعد) اطلاعات موجودِ زبان هونها را دلیلی بر خاستگاه ترکی این قوم میدانند. از طرف دیگر، دورفر با بحث در بارة اینکه اطلاعات موجود ناکافی و مبهم است، نظریات پیشین را قاطعانه رد میکند (1973، ص 1 به بعد).در بارة آوارها، قوم دیگر چادرنشین که آنها نیز در پانونیا سکونت داشتند (از قرن پنجم تا هشتم میلادی)، با توجه به اطلاعات زبانشناختی، بررسیهای وسیعی انجام گرفته است. نمت عقیده دارد که در زبانِ آوارها وجود نشانههای زبانی ترکی را میتوان ثابت کرد. یکی از بررسیهای اخیر، کتیبهای با خط رونی شکل مکشوفه در مجارستان متعلق به حدود قرن دوم/ هشتم را به آوارها منسوب میکند (هارماتا ، 1988). اگر این کشف بعدها اعتبار بیشتری بیابد، ممکن است پیشرفت مهمی در تعیین هویت زبانی اقوام چادرنشین این دورة تاریخی در این ناحیه باشد.بررسی پیوندهای زبانیِ حکومتهای چادرنشین که چند قومی و چند زبانی بودهاند و کوشش برای تبیین آثار زبان تأیید شده ــ که احتمالاً دلالت بر زبان طایفة حاکم دارد ــ در بارة یک نکته به توافق عمومی رسیده است؛ اگرچه هیچ مدرک صریحی برای اثبات وجود زبانهای ترکی در مناطق مذکور وجود ندارد، میتوان بهیقین گفت که در مهاجرتهای اقوام چادرنشین در مقیاس وسیع، در منطقهای بزرگتر بین آسیای میانه و اروپای مرکزی وجود عناصر ترکی قطعی است (منگس، ص16 به بعد).3. پیدایش. بنا بر شواهد تاریخی اقوام ترک نخستین بار در قرن ششم میلادی ظهور یافتند. این اقوام در دو منطقة جغرافیایی آسیای میانه (منطقة رودخانة اورخون * ) و اروپای شرقی (منطقة پونتیک ) سکونت داشتند.در اواسط قرن ششم میلادی، دولت بزرگ چادرنشینی در آسیای میانه ظهور کرد. طایفة حاکم، «تُرک» نام داشت و این نام بعدها به قلمرو بزرگی اطلاق شد که بسرعت گسترش یافت. از فرمانروایان این قوم اولین متون منسجم (کتیبههای سنگ مزار به گویشی از ترکی کهن) بهجا مانده است که ویژگیهای این زبان (ـ § ـ ) را مینمایاند.در اروپای شرقی، ترکها در مثلث جغرافیایی گستردهتری (نواحی پونتیک، ولگا، بالکان) مستقر شدند که بلغارها نمونهای از آناناند. بلغارها یکی از اقوام اوغوری اند که بهیقین از قرن پنجم تا هفتم میلادی در منطقة پونتیک بهسر میبردند و بعدها به دلیل تفکیک تاریخی در قرن اول/ هفتم، به شمالشرق بالکان نزدیک رودخانة دانوب (پس از پایان قرن اول/ هفتم) و در تاریخی نامعلوم به ولگا کوچ کردند (موراوچیک ، ج1، ص66ـ67). زبان بلغارهای شمالشرق بالکان، بلغاری دانوب نامیده میشود. شواهد بر جا مانده از این زبان، شامل کلمات و القاب و اسامی و وامواژهها در زبان اسلاونیک ، یعنی شکل قدیمی زبان بلغاری امروز (اسلاوی)، است. اقوامی که در نزدیکی بلغارها میزیستند، تحت نفوذ زبان آنان بودند و در نتیجه ترکی بسرعت اصالت خود را از دست داد. یکی از مهمترین مدارک زبانشناختی در بارة این زبان، ) فهرست شاهزادگان بلغاری ( است. زبان بلغارهای ولگا در کتیبههای سنگ مزار که به خط عربی نوشته شده (قرن هشتم ـ نهم/ چهاردهم ـ پانزدهم) باقی ماندهاست. این متون کوتاه اما منسجم، از مهمترین آثار تاریخی زبانشناختی در بررسی گذشتة این زبان محسوب میشوند.وامواژههای ترکی در زبان مجارها (که نزدیک اوغوریها میزیستند و در قرن ششم و نهم میلادی تدریجاً مهاجرت کردند) نشاندهندة پیوند منظم با دو گروه نخستین از مدارک زبانشناختی است.بهرغم این نکته که همة این آثار در مناطقی بسیار دور از یکدیگر به دست آمدهاند و خصوصیات متفاوتی دارند و نمایندة دورههای مختلف تاریخیاند، از نظر وجه مشخصة اصلی زبان در مقابل ، مشترکاند. این اصل، وحدت زبانی گروههای گوناگون بلغار را نشان میدهد. زبان مردة بلغارهای ولگا حلقة اتصال گویشهای قدیم گونة - و زبان چوواش، تنها زبان ترکی معاصرِ دارای این شکل آوایی است.قدیمترین شواهد بدون ابهامی که به تاریخچة زبانهای ترکی اشاره دارد، از دیدگاه آوایی حاکی از دو گونة متمایز زبان است که در دو ناحیة دور افتاده از قارة اوراسیا وجود داشتهاست. تقسیم زبان ترکی به دو گروه، دلیل آشکاری برای مهاجرت اولیة قبایل صاحب گویش غرب است. گفتنی است که در همان زمان (یعنی در دورهای بسیار قدیمی) وجود گونة زبانیدر شرق و، برعکس، گونة جانشین در غرب هنوز ثابت نشدهاست. شاید اگر اطلاعات بیشتری از این دورة بسیار دور تاریخی بهدست بیاید و منابع بسیار اندک فعلیتکمیل شود، این مسئله روشن گردد.در بارة ارتباط تقسیمبندی اولیة زبان ترکی با مهاجرت اقوام چادرنشینی که از طریق منابع تاریخی شناخته شدهاند، تلاش فراوانی شده است. این دیدگاه عمومی که ظهور گونة - را در اروپای شرقی با مهاجرت تاریخی به آنجا و حضور قوم هون در همان منطقه وابسته میداند، فاقد شواهد مستدل و قانعکننده است و بههمین دلیل تاکنون فقط در حد فرضیه باقی مانده است. با همة اینها شکی نیست که مهاجرت هونها از شرق به غرب و مهاجرت اقوام مهم چادرنشین دیگر، تحول مهمی در پراکندگی جغرافیایی زبانها در آن منطقه داشته است.در این گفتار ما به این واقعیت توجه داریم که گونة زبانی ( رجوع کنید به نمت، 1942ـ1947، ص57 به بعد؛ منگس، ص55 به بعد؛ نیز رجوع کنید به اردل ، ص162) ممکن است رابطة مهمی با منطقة سیبری داشته باشد، اگرچه آنجا عرصة اصلی مهاجرت هونها نبوده است ( رجوع کنید به پریتساک، ) فهرست شاهزادگان بلغاری ( ؛ لیگتی، ص15ـ42؛ اردل، همانجا).4. شکلگیری تاریخی قلمروهای زبان. زبانهای ترکی معاصر در سطح وسیعی از قارة اوراسیا گسترش یافتهاند. بخش عظیمی از اوراسیا ــ که از شمال چین تا منطقة بالکان و از شمالشرقی سیبری تا خاورمیانة عربی امتداد دارد ــ اکثر زبانهای بزرگتر (اویغوری، ازبکی، قرقیزی، قزاقی، ترکمنی، ترکی آذری و ترکی ترکیه)، یعنی تقریباً یک مجموعة منسجم زبانی را دربرمیگیرد، در صورتی که زبانهای دیگری که عدة بسیاری به آنها سخن میگویند (تاتاری و باشقیری و چوواش) و زبانهای فرعی (یاکوت ، آلتایی، خاکاس/ خکاس/ حاکاس ، تووینی ، کوموک / قوموق، نوگای / نوغای، قرائیم و قرهچای ـ بالکار ) تا حدی نسبت به هستة قلمرو زبانی، موقعیتی حاشیهای و حتی مهجور دارند.این شکل تاریخیِ گسترش جغرافیایی زبانهای ترکی مستند به اسنادی است که در منابع قرن ششم میلادی وجود دارد، ولی نبود منابع کافی مانع از این است که پیشینة زبانی دقیق مهاجرتهای پیش از این دوره شناخته شود. توسعه و تثبیت کنونی قلمرو عظیم زبان ترکی، حاصل مهاجرتها و فتوحات قرنهای ششم تا دوازدهم میلادی است، ازینرو فهرستهای بازمانده از منابع قرنهای ششم ـ هفتم/ یازدهم ـ دوازدهم که نشاندهندة گستردگی زبانهای ترکی است، اساساً با موقعیت فعلی تطبیق میکند. گروههای عمدة زبانی، همان مناطق جغرافیایی را در اختیار دارند؛ گروه اویغور در جنوبشرقی، گروه غُز/اُغُز در جنوبغربی و گروه قپچاق در شمالغربی قلمرو زبانهای ترکیاند. این نوع توزیع جغرافیایی در اوج حملة مغول (قرن هفتم/ سیزدهم) همچنان باقی ماند. حملة مغول از طرفی موجب مهاجرتهای مهمی بخصوص در ناحیة قپچاق شد و از طرف دیگر تحکیم ارتباط زبانی موجود در اوراسیای مرکزی را فراهم آورد ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ اول، ج 8، ص 912؛ هالاسی ـ کون ، ص140؛ بروکلمان، ص 5؛ کلاوسن، ص 31ـ 33، 47).مهاجرتهای دیرین یا نسبتاً اخیر بعضی اقوام ترک (چوواش، اویغورهای زرد، سالارها و یاکوتها) یا توسعة زبانهای دیگر (روسی در اروپای شرقی، سیبری و آسیای مرکزی) درنتیجة نقل و انتقالهای قومی ـ سیاسی در اوراسیای مرکزی موجب شد که این مناطق از نظر جغرافیایی در حاشیه و از نظر زبانی نامنسجم و پراکنده باشند.بعد از قرن هشتم/ چهاردهم، در ناحیة مرکزی فقط تعدادی از مهاجرتها در شکلگیری حوزههای زبان مؤثر بود (مثلاً حرکت ترکمنها بهسوی مشرق، مهاجرت قپچاق ـ ازبکها بهطرف آسیای مرکزی، ساکن شدن دوبارة قرقیزها و اقوام تَرَنچی * ، مهاجرت تروهمنها یعنی ترکمنها به شمال، گسترش مستعمرات عثمانی در غرب و جنوب، مهاجرت گاگاوز ها به سوی شمال و غیره).برخی تحولات تاریخی قرن چهاردهم/ بیستم (تبادل جمعیت، اخراج از کشور و غیره) در بعضی حوزههای زبان، منجر به پراکندگی مجدد ترکزبانها شده است (ترکیه، یونان، کریمه، قفقاز و قبرس). مهاجرت انبوه کارگران ترک به اروپای غربی در دهههای اخیر حوزة نفوذ این زبان را بسط داده است.امروزه در چین، مغولستان، کشورهای مشترکالمنافع (مستقل یا خودمختار)، ایران، افغانستان، عراق، اردن، بعضی کشورهای حوزة بالکان، قبرس و برخی کشورهای اروپایی (بخصوص آلمان) افراد بسیاری به ترکی سخن میگویند.5. زبانهای نوشتاری و ادبیمطالب مقدماتی. پیدایش زبانهای نوشتاری و ادبی ترکی به حوزههای گوناگون جغرافیایی ـ فرهنگی و به دورانهایی بستگی دارد که از نظر دورنمای زمانی روند پراکندگی اقوام ترک را از آسیای میانه به سمت مغرب بوضوح نشان میدهد. مراکز فرهنگی نواحی مختلف که در بعضی دورهها همزمان حضور و فعالیت داشتند، گاه با یکدیگر رابطة متقابل داشتند و فراسوی مرزهای سیاسی و زمینههای گویشی خود، در معرض تأثیرات قرار داشتند. این نکته در ساختار زبانهایی که به کار میرفت آشکار است. بهطور کلی، خصلتِ «بازِ» این زبانهای ادبی قابل مشاهده است؛ دلیل آن این است که در همان زمان، عوامل گویشی گوناگون به موازات یکدیگر بر هم اثر داشته و موجب توسعة زبان بودهاند.ساختار نظامهای نوشتاری که در این قرنها معمول بود بهیقین این گرایش را، حتی در الفباهای عربی و اویغوری که از آنها فراوان استفاده میشد، تقویت میکرد. به عبارت دیگر، دقیق نبودن این الفباها، مدلولهایی آوایی بهدست میدهند که موجب تغییرپذیری درکِ گویشیِ زبانهای ادبی میشوند. این نکته باعث شده است تا آن دسته از آثار نوشتاری که از حوزههای گویشی دیگر نشئت گرفتهاند، بهتر تشخیص داده شوند و در نهایت موجب آشنایی متقابل زبانها و گسترش آنها در ورای مرزهای گویشی متعارف شوند. در نتیجة آمیزش زبانها، این شرایط منحصر بهفرد تاریخی سبب ایجاد رابطة متقابل و محکمی بین این زبانها شدهاست و عجیب نیست که در زبان ادبی معیّنی غالباً نوعی تداخل گویشی پیش آید.پیدایش و توسعة زبانهای ادبی گوناگون با مذهب جامعه پیوندی نزدیک داشت و این زمینة فرهنگی ـ تاریخی بر شکلگیری زبان تأثیر فراوانی گذاشت. پذیرفتن مذهب خاص نیز باعث پذیرش وامواژهها میگردید و در نظامهای نوشتاری نیز گزینههای جدیدی عرضه میشد. زبانهای ادبی که بعد از قرن دوم/ هشتم در مناطق وسیعی از اوراسیا به وجود آمد، با نیازهای اقوامی که قرنها این زبانها را بهکار برده بودند، مطابقت داشت. ما در قلمرو زبانهای ترکی شاهد توسعة معیارهای ادبی ـ زبانی هستیم که این معیارها تا قرنهای سیزدهم و چهاردهم/ نوزدهم و بیستم نیز ادامه داشت، بدینقرار: در جنوبشرقی، اویغوری ـ قرهخانی ـ چَغَتایی/ جغتایی؛ در شمالغربی، قپچاقی؛ در جنوبشرقی، اُغزی. با وجود تغییرات جغرافیایی مراکز سیاسی ـ فرهنگی در جنوبشرقی (آسیای میانه و مرکزی)، زبانهای ادبی پدید آمده، تداوم زمانی را نشان میدهند که شاهدی بر ارتباط زبانی تنگاتنگ آنها، بخصوص در ساختار زبان، است. در شمالشرقی و مناطق وابسته به آن درنتیجة وقایع تاریخی، با توجه به منابع موجود، روند مشترکی در توسعه دیده نمیشود. زبان ادبی جنوبغربی در پیوند با مهمترین قدرت سیاسی تاریخ ملل ترک (حکومت عثمانی) میانهروی و تداوم را بیان میکند. در ناحیة قفقاز ـ خزر (در حاشیة قلمرو عثمانی و ضمیمه شده در دیگر واحدهای سیاسی) بین زبانهای ادبی از نظر سطح، جدایی افتادهاست. حجم انبوه آثار زبانی، کتیبهها و نسخههای خطی و اسناد زبانهای ترکی، که از مناطق و دورههای تاریخی گوناگون بهدست آمدهاند، مشکلات خاصی دارند. بسیاری از متون فاقد تاریخاند یا در نسخههای دورههای بعد ضبط شدهاند، این امر تعیین سیر زمانی اجزای سازندة تاریخ زبانشان را مشکل کرده است.زبانهای ترکی در طول تاریخ با شیوههای مختلف نگارش پیوند خوردهاند. نخستین الفبای ترکی، خط رونی (با ریشة آرامی، سامی) خصوصیت نیمه هجایی داشت. آثار بهجا ماندة تاریخی حاکی از آن است که مناطق تحت نفوذ ترکها از آسیای میانه تا شرق اروپا گسترش داشته و احتمالاً زبانهای غیرترکی را نیز شامل میشده است. الفبای سغدی، استرانجلو ، مانوی، براهمی، تبتی و سُریانی منحصر به آسیای میانه بوده و خط اویغوری که ریشه در تندنویسی در سغد داشته و عمدتاً در آسیای میانه به کار میرفته، اما در آسیای مرکزی نیز شناخته شده بوده است. اسناد مختصری که به خط اویغوری در آسیای غربی (آناطولی) پیدا شده نشان میدهد که این خط کاربرد وسیعی نداشته است. از قرن اول/ هفتم در تمام مناطق اصلی ترک زبان، خط عربی به کار میرفت (اولین مدارک تأییدکننده متعلق به قرن پنجم/ یازدهم است). بعلاوه، الفبای یونانی و ارمنی در حوزة غربی زبانهای ترکی کاربرد داشت. متونی نیز به نوشتة بیگانگان و اغلب بهمنظور تبلیغ مذهبی و به الفباهای لاتینی و سیریلی و گرجی (قرن هشتم تا سیزدهم / چهاردهم تا نوزدهم) در همان نواحی پیدا شده است. همة این نظامهای نوشتاری، برای ارزشیابی زبانی، به شیوههای معیّنی نیاز دارند. در دهة 1300ش/1920 بر اساس سیاست نظارت دولت بر زبان، الفبای لاتینی و سیریلی، الفبای حاکم بر زبانهای ترکی شد و خط عربی کنار رفت. تحولات عظیم سیاسی جهان ترک در دهة 1370 ش/1990، از نخستین اقدامات برای اصلاح ساختار موجود خبر داده است (محتوای آن هنوز نامعلوم است).اقوام ترک، که در اصل شَمَنی مذهب و پیرو آیین تَنْری * بودند، بعدها به آیینهای مانوی، بودایی، تائویی، دین یهود، اسلام و مسیحیت گرویدند. زمینة مذهبی ـ فرهنگی هر دسته از متون مکتوب این اقوام، نیازمند تشخیص چارچوب و شیوة خاص تحقیق زبانشناختی آن گروه است.منابع: متأسفانه، در بارة آثار انبوه بازمانده از زبانهای ترکی، تحقیقات کلی انجام نشده است، اما تحقیقات موجود نظر اجمالی مناسبی به این منابع داشتهاند. از آنجا که از دیدگاه جغرافیایی، تاریخی یا زبانشناختی به این منابع پرداخته شده است، غالباً مباحث تداخل داشته، اما بااینهمه، این تحقیقات در کل برای ارزشیابی آثار بازمانده مفید است.بهترین تحقیق جامع در بارة همة آنچه از زبان ترکی تا امروز بازمانده، در دوحوضة رودهای اورخون و تالاس و ینیسئی. کتیبههای بازمانده از این نواحی، که به سدههای اول تا چهارم/ هفتم ـ دهم تعلق دارند، با پیشینههای جغرافیایی ـ سیاسی گوناگون، کهنترین اسناد زبان ترکیاند. بعضی از آنها، بویژه کتیبههای طولانی و منسجم اورخون، امکان تجزیه و تحلیل در جزئیات ساختاری این زبان را فراهم میکنند. این متون اغلب به خطی مشهور به «رونی» نوشته شدهاند (بعضی از پژوهشگران اصطلاح «رونی شکل» را ترجیح میدهند) و اگرچه مجموعاً ساختار هماهنگی دارند، میان آنها تفاوتهای جزئی وجود دارد. تاکنون کوششهای فراوانی برای توضیح و تبیین عوامل شکلگیری و تکوین این زبان انجام شدهاند.حوضة رودتاریم (تورفان )و منطقة کانسو (دونهوانگ ). اویغورها در اثر فشار قرقیزها، محل سکونت نخستین خود را در شمال ترک گفتند (قرن سوم/ نهم) و به شمال چین (استان فعلی کانسو) و حوضة تاریم نقلمکان کردند و در هر دو منطقه بخشهای خودمختار سیاسی بهوجود آوردند و با تلفیق مذاهب گوناگون، فرهنگ خود را خلق کردند. نسخههای خطی فراوان و نوشتههایی روی چوب، غالباً متون مذهبی، باقی مانده که برای بررسی زبان کهن ترکی پشتوانة محکمی است. حملة مغول، به شکوفایی فرهنگ اویغوری پایان داد، اما زبان ادبی کمابیش تا حدود قرن دوازدهم/ هجدهم بهکار میرفت. زبان متون اویغوری درواقع تداوم منطقی زبان پیشین، که در کتیبهها بهکار میرفت، محسوب میشود. با وجود وحدت نسبی و ساختار ثابت این زبان، برخی موارد نشان میدهد که در طی قرون، بعضی مختصات آن نیز دستخوش تغییر تدریجی و پیدرپی شده است.پژوهشگران مدتهاست براین عقیدهاند که در میان آثار بهجا مانده از این زبان، متون مانوی قدیمترین بخش آن است و اسناد حقوقی قضایی و متنهای روی چوب (گاه با مضامین بودایی) جدیدتر و متعلق به دورة مغولهاست. تحقیقات اخیر ــ که مجموعهای از مشخصات زبانشناختی درونی و بیرونی را تلفیق کرده است ــ ترتیب زمانی دقیقی از این بازماندهها ارائه میدهد.منطقة کاشغر. پادشاهی ایلْکخانیان * (در ادبیات ترکشناسی: قراخانیان، قرنهای سوم تا ششم) را طوایفی بنیان گذاشتند که سابقاً در قلمرو ترکان غربی میزیستند و بعدها به کاشغر کوچ کردند. با گرایش این سلسله به اسلام (قرن چهارم) شرایط جدیدی برای تحول بعدی زبانهای ترکی فراهم شد. زبان ادبی که در قرن بعد بهوجود آمد، دنبالهرو سنّت زبان اویغوری بود، اما شرایط مذهبی ـ فرهنگی جدیدی را تجربه کرد. اولین آثار ادبی ( قوتاد غوبیلیگ * [ اثر یوسف خاص حاجب ] و دیوان لغاتالترک * اثر [ محمود ] کاشغری) به خط عربی نوشته شده بود. دیوان لغاتالترک شامل مجموعة لغات گستردهای است و متونی (مَثَل و نمونة شعر محلی) را نیز در بر میگیرد که شرح مبسوطی از زبانهای ترکی قرن پنجم ارائه میدهند. به همین دلیل، این کتاب منبع پرارزشی برای تحقیقات زبانشناسی است. عَتَبةالحقایق (اثر احمد یوکنکی ، قرن پنجم یا ششم) اثری آموزنده بههمین زبان ادبی است که کاشغری یا خاکانی خوانده میشود. ساختار آن نشاندهندة ارتباط منظم و پیوستهاش با زبان ادبی ترکی سابق است که در آسیای میانه بهوجود آمد و روند تحول زبانی را آشکار میسازد (پوپه، ص67؛ دورفر، ) تلاش ( ، ص219 به بعد).منطقة خوارزم. خوارزم به مثابه مرکز تلاقی گروههای گوناگون ترک (اویغور، غز، قپچاق) در طول تاریخ، منطقهای بسیار حساس و حیاتی در تاریخ ملل ترک بودهاست. زبان ادبی برخاسته از این ناحیه (قرن هشتم/ چهاردهم) آمیختگی این زبانها را باهم و تأثیر آنها را بر یکدیگر منعکس میکند. زبان ادبی خوارزم، که در دشت قپچاق در سرزمینهای اردوی زرّین نیز بهکار میرفت، با در نظر گرفتن ساختار آن، تداوم آشکار زبان ادبی دورة پیشین آن منطقه بود.منطقة مراکز فرهنگی دورة تیموری. زبان چغتایی * در قلمرو تیموری ظهور کرد و در مراکز فرهنگی آن (بخارا و سمرقند) بارور شد. این زبان که به مرتبة والایی از توسعه رسید، زبان ادبی آسیای مرکزی مسلمان بود که در طول قرنها در منطقة جغرافیایی وسیعی، از آسیای میانه تا ناحیة ولگا و کریمه، بهکار میرفت. این زبان پیچیدة ادبی، نیاز اقوام قپچاق و غز را نیز برآورده میکرد. امیرعلیشیر نوائی * ، برجستهترین چهرة ادبیات چغتایی (اگر او را بنیانگذار این زبان ندانیم)، در قانونمند ساختن و تقویت اجزای ترکی آن نقش مهمی داشت، اگرچه این زبان تاحدی از دیگر زبانهای ادبی ترکی تأثیر پذیرفته است.اکمان ( استودیا آلتائیکا . ) یادبودنامه برای نیکولائوس پوپه ( ، ص51 به بعد) که بر پیوند منسجم این زبان با زبانهای پیشین تأکید داشت، مراحل تاریخی آن را اینگونه تقسیم کرده است: 1) مرحلة پیش از کلاسیک (از آغاز قرن نهم تا تألیف نخستین دیوان نوائی در 869)؛ 2) دورة کلاسیک (869 ـ1009) که نمایندگان آن حسین بایقرا، نوائی، بابُر، بایرامخان و برخی دیگرند؛ 3) دورة پس از کلاسیک (1009ـ1339/1600ـ1921)، که مشخصة این دوره تقلید دقیق از نوائی و از سوی دیگر، نفوذ عناصر ازبکی در زبان است.اروپای شرقی و مناطق نفوذ آن. نخستین آثار تاریخی متعلق به زبان این ناحیه، در کودکس کومانیکوس در فاصلة قرنهای هشتم و نهم/ چهاردهم و پانزدهم بهدست آمده که چکیدهای از نمونههای آن زبان است (بعضی از آنها ترجمة متون مذهبی است)، همراه با مثالهای دستوری و واژهنامههایی که برای مبلّغان مذهبی تألیف شده است. در حاشیة متون، این زبان کومانیکوم یا کومانیکه خوانده شده، اما در خود متن عنوان «تاتارچه » (تاتاری) و «تاتار تیل » (زبان تاتاری) ذکر شده است. این اصطلاحات گویشهای ناحیة قپچاق را معرفی میکنند ( رجوع کنید بهدشت قپچاق * ؛ قومان * ). متون کریمه، بهرغم نفوذ عثمانی، تأثیر قپچاق را نیز نشان میدهد و چگونگی تشکیل زبان مختلطی را که مشخصة جمعیت محلی است بیان میکند. منابع آن غالباً اسناد رسمی خاناتِ جانشینِ اردوی زرّین است. این حلقة ارتباط، پیدایش زبان ادبی تاتار را نیز بیان میکند.ارمنیان جنوبغربی اوکراین (که اصل و نسب آنان به مردم کریمه میرسد) در خلال فعالیتهای تجاری، با ترکهای قپچاق ارتباط دائمی داشتند؛ در نتیجه، این زبان ویژه را به عنوان زبان اداری و مذهبی خود پذیرفتند. مدارک فراوانی (اسناد رسمی، راهنمای زبان، متون مذهبی و غیره) از قرن دهم یازدهم / شانزدهم ـ هفدهم بهجا مانده است که این موضوع را اثبات میکند و گویش خاصی از زبانهای قپچاقی را نشان میدهد.از قرن هفتم تا دهم / سیزدهم ـ شانزدهم، در مصر و شام که ممالیک * بر آن فرمان میراندند، شاهد ظهور زبانی ادبی هستیم که از نظر ساختار، شبیه زبان ادبی خوارزم است و اصل اغزی ـ قپچاقی طبقة حاکم را نشان میدهد. این حکّام (مملوکان)، در واقع، بردگانی بودند که سلاطین ایوبی و امیران پونتیک و شمال دریای خزر آنها را خریده بودند. مدارک زبانی این دوره به دو گروه تقسیم میشود: الف) مملوکی ـ قپچاقیِ اصل (از نظر ساختاری بسیار شبیه به زبان ادبی خوارزم)؛ ب) گویش مختلط اغزی ـ قپچاقی با دو زیرگروه: گویشی که عناصر قپچاقی آن غالب بود، و گویشی که عناصر ترکی عثمانی آن غلبه داشت.از طرف دیگر، فعالیت ادبی دورة مملوک پیوند نزدیک آن را با مناطق ترکنشین دیگر، عمدتاً خوارزم و استانبول، نشان میدهد (مدارک زبانی نیز آن را تأیید میکند). ارتباط روزمره بین طبقة حاکم و جمعیت عرب زیر سلطة آنان، تألیف کتابهای لغت و دستور زبان را ایجاب میکرد. این کتابها از الگوهای زبانی عربی استفاده میکردند و در نتیجه، نمایندة مختصات مختلط زبانی بودند که در ناحیة مملوک ـ قپچاق بهکار میرفت.آسیای غربی(1)آناطولی. اگرچه در پایان قرن پنجم/ یازدهم، آناطولی به تصرف سلجوقیان ــ که اصل آنان غز * بود ــ درآمد، اما نخستین مدارک دلالتکننده بر این زبان به اواخر قرن هفتم / سیزدهم تعلق دارد. این نخستین مدارک، نفوذ عمیق سنّت زبان ترکی شرقی (خط و دستور زبان آن) را نشان میدهد، که بتدریج با معیار شدن اصول زبان ادبی، این نفوذ محو میگردد. دورة اول فعالیتهای ادبی در مراکز گوناگون سیاسی ـ فرهنگی آناطولی پس از انحطاط حکومت سلجوقیان روم ایجاد شد. به دلیل غنای شواهد موجود، این زبان با زبانهای ترکی دیگر قابل مقایسه نیست. بهسبب تأثیرات شدید زبانهای عربی و فارسی، تجزیه و تحلیل دقیقی لازم است تا بتوان هستة ترکی این زبان را تشخیص داد. امروزه، این دورة زبان را آناطولی کهن مینامند که پیش از این، عثمانی کهن نامیده میشد؛ اصطلاح اخیر اعتبار تاریخی ندارد. مرکزیت یافتن حکومت عثمانی اوضاع جدیدی برای رشد زبان ادبی ایجاد کرد. زبان نوشتاری بشدت از عربیو فارسی متأثر بود و به همین دلیل شکاف عمیقی بین زبان گفتاری مردم و زبان نوشتاری پدید آمد. در قرن چهاردهم/ بیستم، نهضت اصلاح زبان در ترکیه، وظیفة رفع این مشکل را به عهده داشت.در حوزة آواشناسی تاریخی، بخش عظیمی از اسناد به زبانهای غیرعربی (لاتینی، یونانی، ارمنی، گرجی، سیریلی، عبری و سریانی) نوشته شده که شامل دستور زبان و لغتنامه است (و غالباً اروپاییان آنها را نوشتهاند). این آثار، منابع پرارزشی برای این تحقیقات به شمار میروند. کوششهای نخستین برای دورهبندی زبانها ثابت کرده که یافتن راهحل نهایی نیازمند بررسی منظم و منطبق با آمار متکی به تحقیقات زبانی است.یک بررسی ادبی، که تاریخ زبان را نیز دربردارد، در کتاب هازایی آمده است.آسیای غربی(2)منطقة قفقاز جنوبی. فعالیتهای گستردة ادبی در آذربایجان صدها سال جریان داشته است. با اینهمه، زبان ادبی قادر نبود که در برابر نفوذ فرهنگ فارسی از سویی و ترکی عثمانی از سوی دیگر، بهطور مستقل رشد کند. اصلاح و نوسازی زبان [ ترکیِ ] آذری * که کاملاً مربوط به گویش مردم، و زبان گفتاری بود، در نیمة قرن سیزدهم/ نوزدهم در قفقاز جنوبی آغاز شد. در اوایل قرن چهاردهم/بیستم، این زبان بشدت تحتتأثیر ترکی عثمانی قرار گرفت ( د. اسلام ، چاپ اول، ذیل «ترکها»). با وجود اینکه گویش محلی در بعضی آثار خاص ادبی نشانههایی باقی گذاشته بود، تحول آن در سایة معیارهای عثمانی که حاکم بر زبان نوشتاری بود، پنهان بود. بنابراین، از لابلای متون این زبان، دشوار میتوان به تفکیک تاریخی گویش محلی و پیدایش آن در زبان ادبی، احتمالاً در طول دورة صفوی (قرن دهم ـ دوازدهم)، پرداخت ( ایرانیکا ، ج5، ص226).آسیای غربی(3)منطقة شرق دریاچة خزر. محققان عموماً عقیده دارند که ترکمنها در دورة نخستینِ («خوارزمی») ادبیاتِ ترکیِ آسیایِ مرکزیِ مسلمان سهم عمدهای داشتهاند، اما بعد، تحت تأثیرزبان چغتایی قرار گرفتهاند ( د.اسلام ، چاپ اول، ذیل «ترکها»). شاعرانی که در سدههای دوازدهم و سیزدهم/ هجدهم و نوزدهم میزیستند اساساً از این زبان استفاده میکردند (طوغان، ص244) و آثار این گویش محلی را در نسخههای خطی برگزیدة تألیفات آنها میتوان تأیید کرد. پیدایش زبان ادبی جدید ترکمنی، از دورة حکومت شوروی فراتر نمیرود (باسکاکوف ، ص91).پیدایش زبانهای مکتوب معاصر. در نیمة دوم قرن سیزدهم/ نوزدهم، دو زبان عمده رواج داشته است: چغتایی (گونة پَساکلاسیک ) در شرق، و عثمانی در غرب؛ اقوام ترک هر دو را بهکار میبردند. ترکهای آسیای مرکزی، قفقاز شمالی و ناحیة ولگا از چغتایی استفاده میکردند که از نظر تاریخی، به ناحیة زبانی اویغور ـ قپچاق تعلق دارد و شامل انواعی است که تحتتأثیر شدید گویشهای محلی قرار دارند. زبان عثمانی ورای مرزهای امپراتوری، عمدتاً در کریمه و آذربایجان (که منطقه اُغُز غربی خوانده میشد) گسترش یافت.اوضاع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی این دوره موقعیت اجتماعی ـ فرهنگی کاملاًجدیدی بهوجود آورد که هم به یکپارچگی گرایش داشت هم به جدایی و استقلال. زبان به مثابه یکی از مهمترین عوامل تعیین هویت فردی و در عین حال ابزار مهمی برای توسعة اقتصادی ـ فرهنگی و نوگرایی در گرایشی که در حیات سیاسی اجتماعی قلمرو عثمانی بهوجود آمده بود، شرکت داشت. از سوی دیگر، ترکهای مناطق شرق درگیریهای مشابهی با اوضاع کاملاً متفاوت داشتند. انزوای جغرافیایی و پراکندگی آنها و فقدان مرکزیت سیاسی در آنجا، در شرایطی که حکومت عثمانی قدرتی متمرکز و استوار بود، بشدت با شرایط غرب تضاد داشت.پس از فتوحات روسیه و اتحاد آسیای مرکزی، دو گرایش متضاد به چشم میخورد: گرایش ملی، گرایش منطقهای. گرایش ملی که با نام گاسپرالی * پیوند دارد، در کریمه پدید آمد. گاسپرالی نظریة وحدت زبان (دیلده بیرلیک ) را ارائه داد و فعالانه تلاش کرد که برای تمام اقوام ترک، زبان مشترک جدیدی ایجاد کند. گرایش دوم بشدت بر آن بود تا بر اساس گویشهای محلی، زبانی ادبی ایجاد شود. گرایش اخیر با اهداف جاهطلبانة روسیه منطبق بود که شعار «تفرقه بینداز و حکومت کن» را پیش گرفته بود و گرایشهای تجزیهطلبانه را تشویق میکرد. ظهور سریع زبانهای نوشتاری منطقهای تاتار و باشقیرستان (بر اساس سنّتقپچاقی)، ازبکی و اویغوری جدید (بر اساس چغتایی قدیم، اما همگون با عناصر قپچاق) و آذربایجانی (بر اساس [ ترکی ] آذری ولی با سنّت مشترک اُغزی) نتیجة آن گرایشها بود.نتایج این تحول زبانی، در قرن چهاردهم/ بیستم، با پدید آمدن اتحاد جماهیر شوروی و ترکیه، آشکار شد. این ترکیب جدید سیاسی ملزم به تقویت و حتی تحکیم زبانهای مجزای اقوام ترک بود. ایجاد زبانهای ادبی جدید، سیاست «روس و شوروی سازی» مسکو، تغییر الفبای ترکی در این دو کشور و در نهایت اصلاح زبان در ترکیه، روندی را که از اوایل قرن چهاردهم/ اواخر قرن نوزدهم آغاز شده بود تکمیل کرد.تحولات عظیم سیاسی در کشورها و اقوام ترک که از فروپاشی اتحاد شوروی پدید آمد، در زبان بیتأثیر نبود. هماکنون، در جمهوریهای تازه استقلال یافتة ترک، گزینشهایی گاه کهنه و گاه نو در زمینة تدوین خطمشی زبانی مشاهده میشود؛ مثلاً، برای تغییر الفبای سیریلی به لاتین، گامهای اولیهبرداشته شدهاست. این گامها گرایش به اصلاح زبان را نشان میدهند، و نتایج نهایی را در آینده خواهیم دید.6. الفباهایی که در طول تاریخ بهکار رفته است. قدیمترین خط اقوام ترک، به الفبای رونی شهرت دارد که عمدتاً در سنگنوشتههای کشف شده در ینیسئی، تالاس و اورخون بهکار رفته است. این نام شباهتهایی با نوشتههای نروژی کهن را به یاد میآورد، اما اصطلاح «رونی شکل» دقیقتر و مناسبتر است. عموماً عقیده بر این است که ترکها از طریق مسیحیان نَسطوریِ سغدیزبان با این خط آشنا شدهاند (منگس، ص 67). کتیبههای اورخون (قرن دوم/ هشتم) نسبت به نواحی دیگر، متعارفترند. همچنین این خط در نسخههای بسیاری شناخته شده است.در آسیای میانه، که محل تلاقی فرهنگها و مذاهب گوناگون در دوران اولیة تاریخ ترکهاست، اقوام ترک با الفباهای گوناگون آشنا شدند. ریشة خط مانوی، که مدارک باارزشی از آن موجود است، به استرانجلوی سریانی میرسد و فقط شکلی اصلاح شده از آن است (همان، ص69). یکی از اَشکال خط سغدی، که ریشة آن گونهای از خط آرامی بوده، خود مبنای توسعة خط اویغوری است که در حوضة تاریم و دون ـ هوانگ دیده میشود. خط سریانی در متون مسیحیان نسطوری نیز بهکار رفته است. خط براهمی که مبلّغان مذهب بودایی آن را در آسیای میانه رواج دادند، در متون ترکی نیز بهکار رفته، تمام مصوتهای این متون بدقت ترجمه شده که برای تاریخ آواشناسی حائز اهمیت فراوان است. در بعضی متون خاص، کاربرد تبتی هم دیده میشود.در دورهای نسبتاً کوتاه، خط اویغوری نسبت به الفباهای دیگر، در آسیای میانه غلبه یافت و نفوذ آن سایر الفباها را تحتالشعاع قرار داد. این وضع ادامه یافت تا اینکه خط مغولی و پس از آن خط منچو جانشین آن گردید. الفبای اویغوری، همزمان، بر رشد و توسعة فعالیتهای ادبی اسلامی در نقاط دیگر آسیای میانه نفوذ داشت.در آغاز، ترکهای آسیای میانه (که در آنجا اساساً از خط اویغوری استفاده میشد) خط عربی را به کار بردند که طی قرنهای بعد گسترش یافت. بخشی از آناطولی که نظام نوشتاری اغزی داشت، دومین ناحیهای بود که خط عربی را پذیرفت. الفبای عربی، در نخستین دورة انطباق، تحت تأثیر میراث فرهنگی شرقی قرار گرفت، اما تحولات و نوآوریهای منطقهای بسرعت این نفوذ را از بین برد. ابتدا خزرها از خط عبری استفاده کردند (فقط در منابع تاریخی تأیید شده) و سپس قرائیمها آن را به کار بردند (هنوز بین آنها معمول است). گروهی از قپچاقها نیز در قرن دهم/ شانزدهم الفبای ارمنی را انتخاب کردند. ارمنیان ترکزبان قلمرو عثمانی هم از همین الفبا استفاده کردند و آثار معتنابهی به جا گذاشتند. قرهمانلیانِ (مسیحیان ارتدوکس ترکزبان) امپراتوری عثمانی نیز از الفبای یونانی استفاده میکردند. کاربرد این خط با اسنادی ثابت میشود که غالباً مضامین مذهبی دارند و در طول قرنها شکوفا شدهاند. در دورة عثمانی به آثاری به زبانهای لاتین، سریانی، سیریلی و گرجی برمیخوریم که اروپاییان نوشتهاند و شامل دستور زبان و لغتنامه، و از نظر تاریخ زبان بسیار ارزشمند است.در اوایل قرن دوازدهم/ هجدهم، مبلّغان مذهبیِ روسی خط سیریلی را برای اقوام متعدد ترکزبان (چوواشها، تاتارها، قزاقها، یاکوتها و دیگران) عرضه کردند. خط مغولی در میان ترکهای آلتایی و تووینیها، خیلی کم بهکار میرفت ( د. اسلام ، چاپ اول، ج8، ص914). گاگاوز / غاغاووزها [ = مسیحیان ترکزبان بالکان ] از 1326ش/1947 رسماً خط سیریلی آمیخته با لاتینی بر مبنای الفبای رومانیایی را به کار بردند (پوکروفسکایا ، ص112ـ113). خط لاتین پس از جنگ جهانی دوم، برای تاتارهای ساکن رومانی ارائه شد. ترکیه الفبای لاتین را در 1307ـ 1308ش/1928ـ1929 عرضه کرد. همزمان، شوروی نیز خط لاتین را ارائه داد که بعداً از دهة 1320ش/1940 الفبای سیریلی جانشین آن شد. تحولات سیاسی اخیر راه را برای لاتینی شدن مجدد الفبای زبانهای ترکی هموار کرده است.بهرغم این تغییرات بنیادی، که بر اکثر ترکزبانهای چین اثر گذاشت، ترکزبانها در افغانستان و ایران و عراق همچنان به الفبای عربی مینویسند. الفبای سیریلی در مغولستان نیز برای زبانهای ترکی محلی بهکار میرفت. ترکزبانهای بالکان و قبرس بلافاصله پس از اصلاح زبان در ترکیه، الفبای جدید لاتین را انتخاب کردند.7. ویژگیهای همگانی تحول تاریخی ساختار زبانهای ترکی. عموماً عقیده بر این است که زبانهای ترکی در تاریخ شناخته شدة خود سنّتگرا و محافظهکار بودهاند ( د. اسلام ، چاپ اول، ج 8، ص911). با توجه به محتوای آوایی و نظامهای واجی آنها، میتوان زبانهای کهن و نو را مقایسه کرد. این مقایسه نشان میدهد که تنها در موارد معدودی بین آنها (عمدتاً در زبانهای حاشیهای ) تفاوتهای اساسی وجود دارد. از سوی دیگر، مقایسة زبانهای اغز غربی با زبانهای آسیای مرکزی، نوعی «دگرگونی» را در اساس تلفظ نشان میدهد که نشانة نوعی زوال [ آواهای ] نرمکامی است. شاید این امر، نتیجة نفوذ شدید زبانهای هندواروپایی، [ بخصوص ] ایرانی، بر آن زبانها باشد. هماهنگی صوتی، عنصر اصلی ساخت صرفی، مشخصة تقریبی همة زبانهاست و ازینرو بهگونههای بسیار متنوع تجلی مییابد (پوپه، ص181ـ184). نفوذ خارجی (مثلاً ایرانی کردن ازبکهای ساکن، نفوذ اسلاوها بر قوم قرائیم و نظایر آن) باعث شد که زبان دچار گسیختگی و انحراف شود ( رجوع کنید بهمنگس، ص182). در حالی که ساخت صرفی زبان در برابر تغییرات درونی و بیرونی بسیار مقاوم است، ساختار نحوی در برابر تغییرات خیلی ضعیفتر است (همانجا). راه یافتن حروف ربط پیرو در زبانهای ترکی، که در آنها قالب نحوی بر عبارات و جملات همپایه استوار است، نتیجة ارتباط دیرین آنها با زبانهای خارجی است. این نفوذ بر زبانهای منفرد نتایج متفاوتی دارد و میتواند نشانهای از اختلاف نمونههای زبان مکتوب و لهجههای گفتاری باشد.ارتباط با زبانهای دیگر. اسناد موجود، تأثیر متقابل زبانی زبانهای ترکی را با زبانهای دیگر نشان میدهد. وامواژههای آنها آشکارا ارتباط وسیع اقوام ترک را با تمدنهای اروپایی و آسیایی و زبانهای دیگر مطرح، و معلوم میکند که این زبانها نیز لغات ترکی را پذیرفتهاند. ذخیرة واژگان زبانهای ترکی، نفوذ زبانهای پالئو آسیاتیک (آسیایی کهن)، مغولی، اورالی، سامی و دراویدی را نمایان میکند. پراکندگی اقوام ترک در جنوب و غرب و بهوجود آمدن زبانهای مکتوب پیاپی در روندی از تأثیرات متقابل فرهنگی، باعث شد که این زبانها بسیاری از واژگان خود را از دست بدهند و پذیرای لغات بیگانه شوند. زبانهای مکتوب شرقی آشکارا تأثیر زبانهای چینی، ایرانی، تُخاری/ طخاری، سریانی، سنسکریت، تبتی و بعدها مغولی را توأم با تبادل مختصات و شدت آن نشان میدهند و زبانهای مکتوب غربی نفوذ فارسی و عربی را پذیرفتهاند. تمامی زبانهای مکتوب ترکی در کشورهای مشترکالمنافع از تأثیر نیرومند زبان روسی حکایت دارند.اقوام ترک، بهسبب آن که در طول تاریخ به صورت پراکنده میزیستهاند، با گویشهای دیگر در پیوند نزدیک و در موقعیت وامگیری متقابل بودهاند، گویشهایی که ورودی (وامواژهپذیری) آنها در حد منطقهای محدود مانده است. منابع مهم [ اثرگذار در ] زبانهای جنوبشرقی، چینی و مغولی و منچو و تاجیکی است؛ در زبانهای شمالشرقی، مغولی؛ در شمالغربی، اورالی؛ و در جنوبغربی، عربی و فارسی و کردی و قفقازی و ارمنی و یونانی و اسلاوی بالکان است. علاوه بر این، روسی از مهمترین منابع زبانی برای زبانهای ترکی کشورهای مشترکالمنافع است. نفوذ زبانهای اروپای غربی بر ترکی ترکیه، طی دورههای طولانی، بسیار نیرومند بودهاست. در مرحلة بعدی، تأثیرات مشابه بر زبانهای دیگر ترکی غالباً از طریق روسی صورت گرفته است. امروزه تأثیر شدید و صریح اروپای غربی بر زبانهای ترکی مشهود است. در عوض، این ارتباطات طولانی، موجب تأثیر ترکی بر زبانهای مجاور (از چین تا بالکان) شده است.8. ارتباطات تکوینی زبانهاطبقهبندی. هدف از این بررسی، طبقهبندی کردن مشخصههای ذاتی زبانی و ترکیب جنبههایی است که ارتباط تاریخی را نشان میدهند. فهرستی که بهدست میآید ارتباط یک زبان را با مراحل پیشین تحول آن مشخص میکند.طبقهبندی زبانی سنّتی، صرفاً بر پایة مختصات آوایی زبان است. این طبقهبندی تحول درونی و فرآیندهای پیچیدة تفکیک آنها را منعکس میکند. غالب محققان، تفکیک بین «زبانهای مرکزی» و «زبانهای حاشیهای» (چوواش، یاکوت و خَلَج) را بهسبب تفاوتهای بارز زبانی که باهم دارند، میپذیرند. بههرحال، موقعیت زبانهای اخیر، خصوصاً چوواش، بهسبب انعکاس نظریة آلتایی، جای بحث دارد. هواداران این نظریه، آن را عضو مستقلی از خانوادة زبانهای آلتایی میشناسند و مخالفان، این ویژگی را نمیپذیرند و آن را صرفاً جزئی از خانوادة زبانهای ترکی میدانند.زبانهای ترکی مرکزی به این گروهها تقسیم میشوند: زبانهای اویغوری یا چغتایی (زبانهای ازبکی، اویغوری نو، سالار)؛ زبانهای قپچاقی (قرقیزی، قزاقی، قرهقالپاق، قمق * / کوموک، قرهچای ـ بالکار، نوغای/ نوگای، تاتاریِ کریمه، تاتاری، باشقیری)؛ زبانهای اغزی (ترکمنی، آذربایجانی یا آذری، ترکی ترکیه، گاگاوز)؛ زبانهای آلتایی، خاکاس و تووینیایی. در درون گروه زبانهای قپچاقی، بهاعتقاد منگس، این زیرگروهها را میتوان قرار داد: زبانهای پونتوسی ـ خزری (قرائیم، قرهچای ـ بالکار، تاتار کریمه، قمق)؛ زبانهای ولگا ـ کاما ـ غرب سیبری (تاتاری و باشقیری)؛ زبانهای اورالی ـ خزری (قزاقی، قرهقالپاق، ازبکی غیرایرانی یا قپچاقی، نوغای، قرقیزی).زبان یاکوت، بهسبب مهاجرت این قوم در قرون هفتم و دوازدهم / سیزدهم و هجدهم به شمال، موقعیتی حاشیهای یافته است (منگس، ص52). گویش خلج که در شمال ایران به آن سخن میگویند، مثل جزیرة کوچک و بستهای است که بسیاری از خصوصیات کهن خود را حفظ کرده است.کوششهای اخیر برای طبقهبندی، جنبههای انتقالی زبان را ــ که این زبانها را با زبانهای منفرد مرتبط میسازد ــ در مدنظر قرار میدهد، و بر بررسی جایگاه زبانهای منفرد و ارتباط آنها با یکدیگر متمرکز است (منگس، ص60ـ61؛ دورفر، ص1ـ34؛ تکین، ص129ـ130). بالاخره، روشهای ریاضی ابعاد جدیدی به تحلیلهای زبانی داده، که نتایج آن هنوز نامعلوم است.9. زمانبندی تاریخچة زبان. تاریخچة بیشتر زبانهای معاصر ترکی را بسادگی نمیتوان ریشهیابی کرد. بر خلاف زبانهای هندواروپایی، اثر مکتوب زبانی که ارتباط پیوستة تاریخی زبانهای ترکی را نشان دهد، موجود نیست. سیر تحول این زبانها، بهسبب استفاده از زبانهای ادبیِ متداول جهان اسلام، پوشیده مانده است. با وجود این، استثناهای مهمی از این قاعده وجود دارد؛ بترتیب: ازبکی، اویغوری نو، تاتاری، ترکیِ ترکیه و [ ترکیِ ] آذربایجانی یا آذری. اسناد و مدارک زبانشناختی تداوم منطقی این زبانها و گویشهای مکتوب پیشین آنها را تأیید کردهاند. از سوی دیگر، استفادة همزمان گویشوران از این زبانها تا حدی (حداقل به شیوهای انتزاعی) در شکلگیری آنها تأثیر داشته است. نمونة بارز آن، ترکمنها هستند که در گذشته، نسبت به دوران جدید، نقش ممتازتری داشتهاند.کاربرد اصطلاحهای «ترکی کهن» و «میانه» برای زبانهای ترکی پیش از اسلام و اسلامی، مورد تأیید بسیاری از شواهد زبانشناختی است، و کاربرد «ترکی جدید» برای زبانهای امروزی ترکی، سنّتی سابقهدار است. محتوا و دامنة دقیق این اصطلاحات هرگز بدقت تعریف نشدهاست ( رجوع کنید به ) بنیاد فقهاللغة ترکی ( ، ج 1، ص 7ـ 8؛ پوپه، ص73). مرز بین ترکی میانه و کهن فقط بر عوامل بیرونی زبانی، که بهتنهایی این تمایز تاریخی ـ منطقهای را ثابت میکنند، متکی نیست بلکه عوامل درونی ( رجوع کنید به اکمان، ص51 ـ59؛ پوپه، ص 67ـ 68) نیز در تعیین آن مؤثرند. درحقیقت مرز بین میانه و جدید را دورهای انتقالی مشخص میکند که در طی آن، زبانهای ادبی رایج جای خود را به زبانهای مستقل جدید میدهند. در مورد زبانهای اغز غربی (ترکی ترکیه و [ ترکی ] آذربایجانی یا آذری) این انتقال احتمالاً در قرنهای دوازدهم ـ سیزدهم / هجدهم ـ نوزدهم روی داده است، اما زبانهای دیگر در قرنهای سیزدهم ـ چهاردهم/ نوزدهم ـ بیستم شاهد این مسئله بودند.) زبانهای ترکی امروزی. این بخش از مقاله شامل این قسمتهاست:1. ملاحظات مقدماتی2. تحقیقات عمومیجنوب غربیجنوبشرقیشمالغربیشمالشرقی3. تحولات معاصر1. ملاحظات مقدماتی. قرن سیزدهم/ نوزدهم نقطة عطفی در تاریخ زبانهای ترکی محسوب میشود. این قرن دورة کشف و آغاز عصر جدیدی در رشد و تحول آن زبانهاست. تحقیقات منظم و منسجم، شبکة عظیمی از زبانهای محلی زنده و ساختارهای گوناگون آنها را نشان داده است. علاوه بر این، تحقیقات وسیع و کشفیات این دوره بسیاری از چشماندازهای تاریخی خانوادة زبانهای ترکی را نیز روشن ساخته است. به موازات آن، نیمة دوم قرن سیزدهم / نوزدهم شاهد گسستگی زبانها از زبانهای ادبی قدیم است. این حادثه زمینه را برای زایش زبانهای ادبی جدید در دهههای 1300 و 1310ش/ 1920 و 1930 آماده کرد. زبانهایی که بر مبنای گویشهای زنده بهوجود آمدند، خصوصیات آوایی پیشین را، که رسمالخطهای معمولی نشان نمیدادند (وجه مشخصة زبانهای ادبی قدیم)، نداشتند. در نهایت، در دورة جدید، سیاستِ زبان رسمی دولتی آغاز شد.2. تحقیقات عمومی. تحقیقاتی که شرح آن در سطور بعدی میآید، حاوی اطلاعاتی بر اساس زبانهای مکتوب رسمی، و با توجه به وسعت جغرافیایی و تعداد گویشوران آنهاست. توضیحاتی بر اساس زمینة گویشی و گذشتة متأخر آنها در بندهای جداگانه داده شدهاست (برای مسائل آماری رجوع کنید به هازایی، ص 5 به بعد). کاشغر در این قلمرو زبانی، کانون ویژگیهای این زبانهاست.جنوبغربی (شرق خزر و ناحیة جنوب قفقاز، خاورنزدیک، بالکان): آذربایجانی در ایران، کشورهای مشترکالمنافع، افغانستان؛ گاگاوز در کشورهای مشترکالمنافع، بلغارستان؛ ترکی ترکیه در ترکیه، کشورهای بالکان، کشورهای اروپایغربی، عراق، قبرس، سوریه، اردن؛ ترکمنی در کشورهای مشترکالمنافع، ایران، افغانستان، عراق.زبان عثمانی کریمه، از نظر تکوینی، به گروه زبانهای ترکی ترکیه تعلق دارد ( رجوع کنید به دورفر، در ) بنیاد فقهاللغة ترکی ( ، ج 1، ص 272ـ280).جنوبشرقی (آسیای مرکزی و میانه، شمال چین): اویغوری (نو) در چین، کشورهای مشترکالمنافع؛ ازبکی در کشورهای مشترکالمنافع، افغانستان.دو زبان کوچک ترکی که فاقد سنّت ادبی است، در استان کانسو (شمالغربی چین) تکلم میشود. زبانِ سالار به اویغوری نو نزدیک است. افراد باسواد، این زبان و الفبای عربی را بهکار میبرند (پوپه، ص49). اویغورهای زرد، زبان مکتوب ندارند، اما بعضی مختصات آوایی، این زبانها را به زبان خاکاس مربوط میکند (همان، ص40). در هر حال این زبانهای مهجور در بعضی جنبهها مشترکاند (تامسن، در ) بنیاد فقهاللغة ترکی ( ، ج 1، ص 566).زبان مکتوب ازبکی امروزی عرصة وسیعی از گویشهای ناهمگن و گوناگون است. بهگفتة سنت ورم (در ) بنیاد فقهاللغة ترکی ( ، ج 1، ص 489) در این زمینه شاهد گویشهای قپچاقی ـ ازبکی (نزدیک به قزاقی) نیمه ایرانی شده، گویشهای ایرانی شده (که بخشی از هماهنگی مصوتهای خود، یا بخشی از آنها، را از دست دادهاند) و گویشهای ترکمنی شده هستیم (که دورفر آنها را اغزی ـ قپچاقی مینامد، رجوع کنید به ایرانیکا ، ج 5، ص 227). اساس زبان مکتوب جدید بشدت متأثر از گویشهاست، اما در آغاز، این زبان بر اساس گویشهای قپچاقی (1308ـ1309 ش/ 1929ـ 1930) به وجود آمد و چند سال بعد، گویش ایرانی شدة تاشکند به عنوان مبنای گویشی زبان مکتوب برگزیده شد (1316 ش/ 1937).شمالغربی (لیتوانی، اوکراین، کریمه، سیبری، آسیای مرکزی): باشقیری (کشورهای مشترکالمنافع)؛ چوواش (کشورهای مشترکالمنافع)؛ تاتاری کریمه (کشورهای مشترکالمنافع)؛ قرهچای ـ بالکار (کشورهای مشترکالمنافع)؛ قرائیم (کشورهای مشترکالمنافع)؛ قرهقالپاق (کشورهای مشترکالمنافع)؛ قزاقی در کشورهای مشترکالمنافع، چین، مغولستان، افغانستان؛ قرقیزی در کشورهای مشترکالمنافع، چین، افغانستان؛ قمق (کشورهای مشترکالمنافع)؛ نوگای (کشورهای مشترکالمنافع)؛ تاتاری در کشورهای مشترکالمنافع، رومانی، ترکیه، چین، بلغارستان.جایگاه فعلی و آیندة تاتاری کریمه روشن نیست. در پایان جنگ جهانی دوم، تمام جمعیت تاتارِ ساکن در شبهجزیرة کریمه به آسیای مرکزی تبعید شدند و مطابق اسناد موجود، زبان مکتوب خود را در آنجا بهکار بردند. این واقعیت، بروشنی ناقض نظری است که میگوید زبان تاتارهای کریمه را باید عملاً منسوخ شمرد (پوپه، ص44). در سالهای اخیر، این قوم اجازه یافتهاند که به کریمه باز گردند، اما تا امروز تنها تعداد کمی بازگشتهاند.شمالشرقی: آلتایی (کشورهای مشترکالمنافع)؛ خاکاس (کشورهایمشترکالمنافع)؛ تووان در کشورهای مشترکالمنافع، مغولستان؛ یاکوت (کشورهای مشترکالمنافع).آلتایی زبان مکتوبی است که در قلمرو روسیة فدراتیو برای گروههای کوچک قومی در آلتای کرای بهوجود آمد. این زبان، گویشهای آلتایی، تلنگیت و تلئوت / تلوت را که بسیار شبیه هماند به گروه گویشهای توبا (کوماندیها/ کوماندین ها و تاتارهای لبد ) که با زبانهای شر/ شور (منگس، ص60) و قپچاقی (پوپه، ص41) حلقههای اتصال موقت دارند، پیوند میزند. آلتایی تا 1326ش/1947 اویرات خوانده میشد. این نام در 1335/ 1917 برای آن انتخاب شده بود ( رجوع کنید بهپریتساک، در ) بنیاد فقهاللغة ترکی ( ، ج1، ص569).خاکاس نام زبانی ادبی است که برای اقوام ساگای و کاچا به وجود آمد. این اقوام در محدودة شهر اباکان زندگی میکنند و جمعیت اصلی جمهوری خودگردان خاکاسیا یِ روسیة فدراتیو را تشکیل میدهند. این نام بعد از 1917 از منابع تاریخی چینی اقتباس شد. آنها تا 1303ش/1924 که الفبای لاتین ارائه شد، خط نداشتند. خط لاتین در 1318 ش/ 1939 جای خود را به خط سیریلی داد (پوپه، ص40). این زبان ادبی را شریها، که به زبانی شبیه آن تکلم میکنند، نیز بهکار میبرند. شریها در خلال سالهای 1304 تا 1318 ش/ 1925ـ1939 در «واحد سیاسی» جداگانهای میزیستند و زبان مکتوب ویژهای داشتند (همانجا؛ پریتساک، در ) بنیاد فقهاللغة ترکی ( ، ج 1، ص 630).تووان (تووا ، سویوت یا اوریانخای ) زبانی است که در جمهوری خودگردان تووایِ روسیة فدراتیو (که پیش از 1323ش/1944، جمهوری نیمه مستقل بود) به آن صحبت میشود. توواییها پیش از تداول الفبای لاتین (1310ش/1931)، که در 1320ش/1941 الفبای سیریلی جایگزین آن شد، از زبان مغولی استفاده میکردند (پوپه، ص39). زبان کاراگاس / قرهگاسها به زبان تووان بسیار نزدیک است. بهگفتة باسکاکوف (ص12) کاراگاسها زبان تووان را بهکار میبرند، اما پوپه (ص39) میگوید که آنها از خود خطی ندارند و فقط به روسی میخوانند و مینویسند.یاکوت زبانی است که دولگان ها (ساموئید/ ساموید های یاکوت شده) بهکار میبرند.تحقیقات نشان میدهد که گروههای عظیمی از اقوام ترکزبان که زبان مکتوب ندارند، اغلب در مناطقی خارج از جمهوری آذربایجان اقامت دارند. علاوه بر آنها در موارد استثنایی، عدهای از آذربایجانیها نیز همین وضع را دارند. مناسبات این گویشوران با دیگر نقاط قلمرو یک زبان از کشوری به کشور دیگر فرق میکند. در بعضی کشورها که نسبت به مسائل اقلیتها حساسیت دارند (مثل ایران، عراق، افغانستان) سعی کردهاند که مناسبات خویشاوندی قومی را در مرزها محدود نگاه دارند.تعیین موقعیت دقیق گروهبندیهای تکوینی، و رابطة آنها در مجموعة گویشهای ترکی، به تحقیقات بیشتری نیاز دارد. تحقیق در میان قرقیزها و ازبکهای افغانستان و خصوصاً بین گروههای اغز زبان ایران، معلومات ما را در بارة ارتباط زبانهای این ناحیه بسیار غنی ساخته و در این مورد برای ردهبندی تکوینی این زبانها، کوششهای مقدماتی انجام شده است. این واقعیت که زبانهای ترکی از نظر ساختار بسیار مشابهاند، جز در مورد زبانهای حاشیهای که این قاعده شامل آنها نمیشود، نشاندهندة درک متقابل مردمی است که به زبانهای گوناگون ترکی صحبت میکنند. ولی این رابطة متقابل فقط تا حدی در گروههای کوچک خویشاوند، مثل اغزی و قپچاقی و اویغوری، ممکن است ( رجوع کنید به بازن، ص 106ـ107؛ هازایی، همانجا).3. تحولات معاصر. پیدایی و استقرار نظامهای اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری ترکیه، پس از جنگ جهانی اول، سرآغاز عصر اصلاحات به شیوة دولتی در زمینة زبان بود. تلقی ایدئولوژیکِ کاملاً متضاد اما قدرتمند هر دو حکومت منجربه سیاستی شد که عامل تعیینکنندة تحولات آتی زبانهایترکی بود.در بارة شوروی ( رجوع کنید به همین مقاله) مطالبی گفته شد، در مورد ترکیه باید بیفزاییم که برای تغییر الفبا و پاکسازی واژگان از عناصر عربی ـ فارسی، اصلاحاتی شتابزده در دستورکار قرار گرفت. در آغاز (بر اثر بیتجربگی مسئولان امر) تنشهای اجتماعی پدید آمد و سپس زبان مکتوب جدیدی ظهور کرد. تنظیم قواعد زبان گفتار نیز به عهدة این زبان نو بود. در اوایل دهة 1330 ش/1950، مسئلة زبان تدریجاً به امری سیاسی بدل شد. بنا به گفتة برندموئن ، مسئلة زبان («دیل دعواسی») به مسئلهای حزبی («پارتی دعواسی») بدل شد (ص 457). امروزه بهجای یک سیاست زبانی متمرکز، نیروهای سیاسی و اجتماعی متضاد و گوناگونی در موج اصلاحات زبانی مؤثرند. این موج باعث تغییر و تحول دائمی معیارهای زبان شدهاست. تجدیدنظر در زبانِ ادبیات عثمانی (شاید هم ترجمة آن)، و حتی آثار ادبی مرحلة اول دوران جمهوری، سرعت و شدت این جریان را نشان میدهد.تحولات تاریخی قرن چهاردهم/ بیستم، بر خلاف نهضت ملیگرایی و پانترکیستی که از وحدت زبان همة ترکهای جهان پشتیبانی میکرد، در جهت جداسازی و تثبیت زبانهای متعدد ترکی پیش رفته است. این روند بخصوص در مورد گویشهای خارج از قلمرو زبانهای مکتوب تثبیت شده، شدت داشته است. در قلمرو زبانهای ترکی، بخصوص در ناحیة مرکزی آن، نفوذ قوی بیست و یک زبان مکتوب که گویشهای دیگر را تحت تأثیر قواعد خود قرار میدهند، آشکار است. این امر حیات گونههای محلی زبان را که در بررسی تاریخ زبان اهمیت خاصی دارند، به خطر میاندازد. انزوای گویشها یا زبانها نیز عامل خطرناک دیگری برای موجودیت آیندة آنهاست. نتیجة آشکار این تحولات، محو گویشها (مثلاً تاتاری لیتوویایی، قریمچاق و غیره) و شرایط مخاطرهآمیز زبان قرائیم است.تحولات عظیم سیاسی اوایل دهة 1370 ش/ 1990 شرایط کاملاً جدیدی برای تغییرات آیندة زبانهای ترکی پدید آوردهاست. به رغم آن، لاتینی کردن مجدد الفبا در کشورهای مشترکالمنافع ــ که از تلاش برای آغاز کردن سیاست مشترک زبانی با ترکیه سرچشمه میگیرد ــ فعلاً روندی مبهم است که هیچ دستور کار مشخصی ندارد. گشایش مرزهای نواحی سابقاً جدا شدة کشورهای مشترکالمنافع، زبان ترکیه را در موقعیت ممتازی قرار دادهاست. ممکن است تلاشهای ترکیه در «توسعة فرهنگی» در این نواحی، بخصوص در عرصة آموزشی، باعث استفادة وسیع از این زبان در مجموع مناطق ترکزبان شود.2) ادبیات ترکی . این بخش از مقاله شامل این قسمتهاست:الف) پیش از اسلامب) پس از اسلام1. ادبیات ترکی شرقیادبیات قراخانیادبیات خوارزم ـ آلتیناردوادبیات چغتایی2. ادبیات ترکی غربیترکی آذریترکی آناطولیج) دورة جدیدد) ادبیات در زبانهای ترکی خارج از ترکیه (از 800/ 1400 تاکنون)ادبیات ترکمنیادبیات قرقیزیادبیات قزاقیادبیات تاتاریادبیات تاتارهای کریمهادبیات قرهقالپاقادبیات باشقیریادبیات چوواشادبیات یاکوتادبیات در سایر زبانهای ترکی سیبریادبیاتِ شفاهی و مکتوب ترکی، بر اساس تحولات تاریخی و مدنی جوامع ترکزبان، به سه مرحله تقسیم میشود: ادبیات ترکی پیش از اسلام در آسیای مرکزی، ادبیات ترکی بعد از اسلام متأثر از تمدن و فرهنگ اسلامی، و ادبیات ترکی تحتتأثیر تمدن و فرهنگ غربی (کوپریلی، ص 5 ؛ د. ترک ، ج 32، ص 80؛ سرّی لوند، ص 25).الف) پیش از اسلام. از ادبیات ترکی این دوره اثر مکتوبی بهدست نیامده، اما آثاری از ادبیات شفاهی، که غالباً از بین رفته، یعنی بعضی سرودههای هجایی، در آثاری چون دیوان لغات الترک * کاشغری و نوشتههای اویغوری راه یافته است. خلاصة بعضی داستانهای حماسی و قطعاتی از آنها نیز در بعضی آثار چینی، مغولی، عربی و فارسی مندرج است؛ از جمله مرثیهای که در مرگ اَلْب اَرتُنْکا، یعنی افراسیاب شاهنامه ، سروده شده است (کاشغری، 1985ـ1986، ج 3، ص 149، 368؛ د.ا.ترک ، ج 4، ص192؛ کوپریلی، ص47؛ بانارلی، ج1، ص14). بندهایی از این مرثیه در دیوان لغاتالترک (ج1، ص41؛ همو، 1375ش، ذیل «اَلْبْ») نقل شده است. مرثیهسرایی از دیرباز در بین قبایل ترک متداول بوده است به نوشتة یوردانس ، مورخ قرن ششم میلادی، وقتی آتیلا، پادشاه هونها، در 453 میلادی درگذشت، «اوزان » (خواننده ـ نوازنده)هایی که در اردوی او بودند، در سوکش مرثیهها خواندند (کوپریلی، ص 71؛ بانارلی، ج 1، ص 23ـ24؛ اینان، ص 122).کاشغری (1985ـ1986، ج3، ص413ـ416) خلاصهای از داستانی حماسی را نقل کرده که در آن خاطرة روزگار فرمانروایی به نام شو، که گویا در سدة نهم پیش از میلاد میزیسته، با روایات حملة اسکندر مقدونی به آسیای مرکزی درهم آمیخته است (نیز رجوع کنید به همو، 1375ش، ذیل «ترکمان»).قطعهای از داستان حماسی اُغوزکاغان [ اغوزخاقان ] که با الفبای اویغوری نوشته شده، در کتابخانة ملی پاریس نگهداری میشود (این نسخه در 1315ش/1936 در استانبول منتشر شده است؛ کوپریلی، ص48؛ د. ترک ، ج32، ص80 ـ81؛ بانارلی، ج 1، ص17ـ21). با آنکه حال و هوای این روایت نشان از شکلگیری آن در فضای غیراسلامی دارد، اُغوز، قهرمان اُغوزنامه ، پیوسته نام «اللّه» را به زبان میآورد و قومش نمیدانند که معنای آن چیست ( رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 48ـ 52). فرآیند شکلگیری روایت اخیر و نیز روایتی از همان داستان که ابوالغازی بهادرخان در شجرة تراکمه آورده و همچنین داستانهای ددهقورقود * ، که مجموعهای از مناقب فراهم آمده در پیرامون اغوزنامه و جزو آن منظومه است، تا دوران اسلامی ادامه دارد. این روایت، آثار و عناصری از ادوار پیش و پس از اسلام تاریخ ترکها، چون «هیونگنو»های پیش از میلاد، گوک ترکها (ترکهایباستان)، غزنویان، سلاجقه، خوارزمشاهیان، مغولها و حتی ترکمانان قراقوینلو و آققوینلو را نیز دربردارد (کوپریلی، ص 52 ـ54). بانارلی (ج 1، ص 21ـ22) احتمال میدهد که داستان اغوز در قرن دوم پیش از میلاد پدید آمده و قرنها سینه به سینه نقل شده باشد که پس از تغییرهایی، در قرن هفتم/سیزدهم دست کم به دو روایت، یکی روایت اویغوری بهدور از تأثیر اسلام و دیگری روایت منقول در جامعالتواریخ با مضامین اسلامی، بهطور جداگانه، به کتابت در آمده است. وی پس از مقایسة این دو روایت، میگوید که اغوزکاغان نه فرمانروایی تاریخی، بلکه نمونة تمام ترکان اُغوز/ غُز است.بانارلی (ج1، ص24ـ26) گذشته از داستانهای ارتنکا، شو و هوُن ـ اغوز، از داستانهای پیش از اسلامی قوم گوک ترک و ترکهای «دوقوز اُغوز ـ اوناویغور» (نُهغز ـ دهاویغور) نیز سخن گفته است. مهمترین داستانهای گوک ترک عبارتاند از: بُوزقورت (گرگ خاکستری) و اِرگِنهقون (کمرکش پرشیب کوه). بوزقورت در داستانهای ترک نقش مادر، پدر، راهنما و نجاتبخش قوم را دارد. این داستان دارای دو روایت چینی متفاوت است و بانارلی (ج 1، ص 24ـ26) بر آن است که بوزقورت، که راهنمایی ترکان را در بیرون رفتن از ارگنهقون برعهده داشته، در روایت منقول در جامعالتواریخ (رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 218) به صورت «بُورتَه چینَه» در آمده است. روایتی از داستان ارگنهقون را رشیدالدین فضلاللّه «از معتبران معتمدالقول» ( رجوع کنید به ج 1، ص 148) شنیده بوده و ابوالغازی بهادرخان آن را، با استفاده از جامعالتواریخ ، بازنویسی کرده است. بهگفتة رشیدالدین (ج1، ص147) در مقدمة همین داستان، «اتراک را کتابی و خطی نبوده و تواریخ چهار پنج هزار سال را ضبط نتوانستهاند... مگر بعضی حوادث که به زمان حال نزدیکتر است، به طریق تواتر به ایشان رسیده و فرزندان را آن معانی تلقین کردهاند». در داستان ارگنهقون، که گویا در اصل منظوم بوده و در دورة فرمانروایی و استیلای مغول به کتابت در آمده، قوم گوک ترک به مغول تبدیل شده است (بانارلی، ج1، ص27؛ اوگل ، ص 59 ـ 66). ناگفته نماند که رشیدالدین هم چنین میانگاشته که «اقوام مغول صنفی از عموم اقوام اتراک بودهاند و شکل و لغت ایشان به یکدیگر ماننده و نزدیک» بوده است (ج 1، ص 147، نیز رجوع کنید به ص 43ـ44).اکثر داستانهای اویغوری ترکهای دوقوز اغوز ـ اوناویغور، داستان پیدایش و کوچ است. داستان نخست شرح پیدایش دوقوز اغوزها و اوناویغورهاست که ثمرة ازدواج بوزقورت با دو دختر فرمانروای هون است (بانارلی، ج1، ص 28؛ سَپَتْچی اوغلو، ص132ـ134). داستان کوچ هم که ظاهراً ادامة داستان پیدایش است، دو روایت چینی و ایرانی دارد که باهم شباهتها و اختلافهایی دارند. روایت ایرانی، که در جهانگشا ی جوینی (ج1، ص 39ـ 45) مندرج است، آثار محسوسی از مانویت دارد (بانارلی، ج 1، ص 29؛ برای روایت چینی رجوع کنید به سپتچی اوغلو، ص 134ـ137). جوینی (ج1، ص 45)، پس از نقل این روایت، میگوید: «این اکاذیب از مطول اندکی و از صد یکی است که ثبت افتاد. غرض تقریر جهل و حماقت آن طایفه است» که چنین اعتقاداتی داشتهاند. نخستین اثر مکتوب قابل اعتنای بهدست آمده از قبایل ترکزبان، کتیبههای سنگ مزارهای قائم اورخون است که در اوایل سدة دوم/ هشتم در قلمرو امپراتوری صحرانوردی گوک ترک برپا شده است. در آن دوره هنوز اسلام به سرزمینهای شرق رشتهکوه آلتایی، یعنی شمال مغولستان و حوضة رود اورخون، نفوذ نکرده بود؛ ازینرو، این سنگنوشتهها آثار پیش از اسلام به شمار آمدهاند. این آثار به خطی نگارش یافتهاند که به جهت شباهت ظاهری به الفبای رونی اسکاندیناویایی، رونی ترکی و نیز الفبای گوک ترک نامیده شده است (کوپریلی، ص 28؛ بانارلی، ج 1، ص 57 ـ59). الفبای کتیبههای اورخون از الفبای کتیبههای کشف شده در حوالی رودخانة ینیسئی که ظاهراً دو سه قرن پیشتر نگاشته شده، تکامل یافتهتر است (جعفراوغلو، ج 1، ص 122). اگر چه عطاملک جوینی (ج 1، ص 40) در اواسط قرن هفتم/ سیزدهم به وجود این «سنگهای مسطور منقور» اشاره کرده بود، کشف آنها تا قرن دوازدهم/هجدهم و خواندن و انتشار متون و ترجمهشان به همت راتلوف ، تامسن و دیگران تا اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم و اوایل قرن چهاردهم/ بیستم به تأخیر افتاد (اورکون ، ص 18ـ19؛ کوپریلی، ص 31ـ32؛ بانارلی، ج 1، ص 73؛ برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به) کتیبههای اورخون ( ، مقدمة تکین، ص ). اگرچه این سنگنوشتهها آثار ادبی صرف نیستند، به جهت زبان ادبیِ مؤثر و گاه شعرگونهای که در آنها به کار رفته، نخستین نمونههای مکتوب ادبیات ترکی به شمار رفتهاند (کوپریلی، ص34ـ 35؛ د. ترک ، ج 32، ص 81). بانارلی (ج1، ص 69ـ72) بر همین اساس، نویسندگان آنها، بیلگه تونیوقوق و یونلوق تیگین، را نخستین نویسندگان ترک به شمار آورده و در بارة شیوههای نگارششان به بحث پرداخته است.ادبیات اویغوری واپسین ادبیات ترک در پیش از اسلام است ( د. ترک ، همانجا). اویغورها که به یکی از لهجههای زبان گوک ترکها سخن میگفتند، در 127/745 دولت گوک ترک را برانداختند و اندکی پس از برپایی دولت خود خط اویغوری را که برگرفته از خط سغدی بود، جانشین خط رونی ترکی کردند و این نتیجة ترجمة آثار دینی بودایی و مسیحی سریانی و مخصوصاً مانوی از سغدی (یکی از زبانهای ایرانی میانه) به ترکی اویغوری بود (در بارة آثار سغدی رجوع کنید به تفضلی، ص357ـ365). به نظر بانارلی (ج 1، ص 74ـ 75) این تبدیل، با ساختار زبان ترکی نامتناسب و برای بازتاباندن آواهای این زبان نارسا بوده است؛ بااینحال، الفبای اویغوری الفبای اغلب ترکان شد ( رجوع کنید به کوپریلی، ص29ـ31) و بیش از دولت اویغور دوام آورد و بهسبب انتقال آن به مغولها، بهرغم انتشار و رواج الفبای عربی، تا سدة دهم/شانزدهم به کار رفت (همان، ص 77). جالب توجه است که عطاملک جوینی (ج 1، ص 4) در انتقاد از روزگار خود، از جمله به این نکته که «زبان و خط ایغوری را فضل و هنر تمام شناسند» نیز اشارهای کنایهآمیز دارد.کوپریلی دوران حکومت اویغورها در مغولستان و ترکستان غربی و شرقی را دوران شکوفایی تمدن و فرهنگ ترک میداند (ص12، 37)؛ آثار هنری و مکتوبِ غالباً دینی متعلق به آن دوره، که در کاوشهای باستانشناسی تورفان و اطرافش کشف شده، تأییدی بر ادعای اوست. بیشتر آثار مکتوب اویغوری موجود، متون مذهبی ترجمه شده از چینی، سنسکریت، تخاری/ طخاری، تبتی، سریانی و سغدی است که گذشته از ارزشهای دینی و تاریخی و زبانشناسی، از جنبة ادبی نیز خالی نیست. حکایتهایی چون برادر خیرخواه و برادر بدخواه، مأمور آبیپوش، یوزپلنگ آزمند و غیره آثار تبلیغی دینی و اخلاقی و در عین حال ادبی هستند. بعضی از آثار منثور اویغوری در بردارندة قطعات منظوم هجاییاند و حتی نام بعضی از شعرای اویغوری، چون آپرینچور تیگین و کول تارکان و کیکی ، بر ما معلوم است ( د. ترک ، همانجا؛ موتلوآی ، 1973، ص28). بانارلی (ج1، ص47ـ 48) متن و ترجمة یک شعر دینی و یک شعر عاشقانة آپرینچورتیگین را نقل کرده و هیئت (1365ش، ص 104) تأکید کرده است که اشعار مذکور نخستین شعرهای ترکی است که شاعرشان شناخته شده و شعر عاشقانة یاد شده، نخستین شعر غنایی ترکی است.ب) پس از اسلام. مناسبات ترکان با مسلمانان، اسلام آوردن عدهای از آنها و رسمیت یافتن دین اسلام در دولت قراخانی، موجب تحول در زندگی اجتماعی و فرهنگی ترکان و توسعة ادبیات ترکی شد (مرچیل، ص 19). ادبیات ترکی تحت تأثیر تمدن اسلامی را میتوان به دو دستة مهم ترکی شرقی و ترکی غربی تقسیم کرد.1. ادبیات ترکی شرقی ، مشتمل است بر ادبیات قراخانی/ قرهخانی (خانی/ خاقانیه)، ادبیات خوارزم ـ آلتین اردو(اردوی زرّین) و ادبیات چغتایی. ادبیات ترکی شرقی از نظر شکل و محتوا تحت تأثیر ادبیات اسلامی عربی و فارسی و مخصوصاً فارسی بود و شاعران ترک به طورکلی تربیت یافتة آن دو بودند و اغلب پیش از نوشتن به زبان مادری خود یا در کنار آن آثاری نیز به این زبانها پدید آورده بودند و میآوردند. بسیاری از ترک زبانان عربینویس یا فارسینویس هم بودند که هرگز فرصت نوشتن به زبان مادری خود را نیافتند.ادبیات قراخانی. نخستین اثر مکتوب ترکی شرقی که تاکنون شناخته شده، مثنوی دینی و اخلاقی قوتاد غوبیلیگ در 500 ، 6 بیت است که آن را یوسف خاص حاجب بلاساغونی در 462 در قلمرو دولت قراخانی سروده است. قوتاد غوبیلیگ از حیث ساخت و بافت منظوم و داستانی خود اولین اثر ادبی ترکی ـ اسلامی بهشمار آمده است (کوپریلی، ص 165ـ173؛ پکولجای ، ص 41ـ 48؛ جعفراوغلو، ج 2، ص 50 ـ73؛ بانارلی، ج 1، ص 230ـ240؛ قاباقلی ، ج 1، ص 36ـ40). بارتولد این پندنامه را کم ارزشتر از نمونههای مشابه فارسی آن ارزیابی کرده است (ص 156). دیگر آثار شایان ذکر ادبیات ترکی قراخانی عبارتاند از: عتبةالحقایق ادیب احمد یوکنکی، دیوان حکمت و دیوان لغاتالترک محمود کاشغری. اثر نخست منظومهای است با وزن عروضی (کوپریلی، ص 173ـ 178؛ پکولجای، ص 51 ـ61)، اثر دوم مجموعهای است از سرودههای صوفیانة هجایی منتسب به احمد یَسَوی، نخستین عارف شناخته شدة ترک و معروف به پیر ترکستان (پکولجای، ص 27ـ180) و اثر آخر که برای آموزش زبان ترکی در 464ـ 466 به عربی تألیف شده، در بردارندة نمونههای زیادی از سرودههای ترکی است (کاشغری، 1985ـ1986، ج 1، مقدمة دیلمن، ص ، مقدمة آتالای، ؛ همو، 1375 ش، پیشگفتار دبیرسیاقی، ص پنج ـ سیوهفت؛ جعفر اوغلو، ج 1، ص 19ـ39).ادبیات خوارزم ـ آلتین اردو. آثار عمدة این ادبیات، که از قرن ششم شکل گرفته و مرحلة گذار از قراخانی به چغتایی به شمار میرود، عبارتاند از: منظومههای قصة یوسف علی و معینالمرید اثر شیخشریف خواجه؛ قصصالانبیا اثر رَبَغوزی به نظم و نثر؛ و نهجالفرادیس اثر محمودبنعلی گردَری به نثر (جعفراوغلو، ج 1، ص86 ـ89، 112ـ117، 136ـ141؛ بانارلی، ج 1، 354ـ356؛ پکولجای، ص 98ـ100؛ د. ترک ، ج 32، ص 86 ـ 87). در کنار این آثار مذهبی، بعضی آثار غیرمذهبی هم پدید آمده که اهم آنها به این قرار است: خسرو و شیرین ، ترجمة آزاد منظومة نظامی گنجوی، به همت شاعری متخلص به قطب که در 742 به همسر تینی بکخان، خان اردوی زرّین، تقدیم شده است (جعفر اوغلو، ج1، ص 139ـ140؛ بانارلی، ج1، ص357؛ زینالوف ، ص 39ـ53)؛ محبتنامه ، سرودة خوارزمی در 754، که به یکی از درباریان جانی بک، خان اردوی زرّین تقدیم شده (جعفر اوغلو، ص 118ـ121؛ بانارلی، ج1، ص 358) و گفتهاند که مثنوی لطافتنامة منتسب به کمال خجندی به پیروی از آن سروده شده است (بانارلی، ج1، ص359؛ کمال خجندی، مقدمة دولتآبادی، ص چهارده). سید احمد، پسر میرانشاه، هم منظومة تعشق نامه را در 839 به تقلید از محبتنامه به ترکی چغتایی سروده است (بارتولد، ص 254).سیفسِرایی نیز گلستان سعدی را در 793 به ترکی ترجمه کرده است. بانارلی (ج1، ص362) نثر این قدیمترین ترجمة گلستان به ترکی را شیواترین نمونة نثر ترکی قپچاقی میداند. همچنین سیفسرایی از نظیرههایی که برای بعضی از سرودههای شاعران ترکی و فارسیگو سروده، مجموعهای تدوین کرده که بهلحاظ حفظ نمونههای سرودههای شاعرانی چون خوارزمی و حسناوغلی، نخستین شاعر ترکی آذریگوی شناخته شده، دارای ارزش خاص است (کوپریلی، ص 309؛ پکولجای، ص 101).ادبیات چغتایی، با شکلگیری زبان چغتایی در دوران پس از استیلای مغول و بویژه در دورة تیموریان در قرن نهم پدید آمد. امیرعلیشیرنوائی (متوفی906) که آثار ارزندهای به زبان فارسی پدید آورده، با آثار منظوم و منثور ترکی خود، چغتایی را به سطح زبان ادبی کلاسیک ارتقا داده است. رسالة محاکمةاللغتین نوائی که به قصد اثبات برتری زبان ترکی چغتایی بر فارسی تألیف شده، خود واردکنندة مضامین فارسی در ادبیات ترکی چغتایی به شمار میآید ( رجوع کنید به بارتولد، ص 255). بیشتر پدیدآورندگان آثار مهم ادبیات چغتایی، چون حسین بایقرا و شیبکخان/ شیبانیخان، بابرشاه و ابوالغازی بهادرخان از دولتمردان بودند ( د. ا. ترک ، ج3، ص270ـ323). ادبیات دورة جدید و معاصر چغتایی، ادبیات ازبکی نامیده میشود ( د.آ. ج7، ص409ـ410؛ میدان لاروس ، ج9، ص783؛ برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به چغتایی * ، زبان و ادبیات).2. ادبیات ترکی غربی، با مهاجرت قبایل اغوز از طریق شمال و جنوب دریای خزر به سوی غرب و سکونت آنها در آذربایجان و آناطولی شکل گرفت. این ادبیات دارای دو شاخة عمدة ترکی آذری و ترکی آناطولی (عثمانی و ترکیه) است.ترکی آذری، نخستین شاعران شناخته شدة ترکی آذری در خارج از محدودة آذربایجان، ولی احیاناً در میان قبایلی از ترکهای اغوز که در تکوین زبان ترکی آذری سهیم بودهاند، زندگی میکردند. شیخ عزالدین پورحسنِ اسفراینی * ، که در ترکی «حسن اوغلی» تخلص میکرد (دولتشاه سمرقندی، ص 165ـ 166)، نخستین شاعر شناخته شدة ترکی آذری به شمار میآید. همچنین از قاضی برهانالدین (قرن هشتم/چهاردهم) دو یا سه اثر فقهی به عربی، چند شعر فارسی و دیوانی ترکی مشتمل بر غزلها، رباعیات و «تویوغ »ها (دوبیتی سروده شده در بحر رمل) بر جای مانده، که چند بار در ترکیه و باکو چاپ شده است (برهانالدین، مقدمة صفرلی، ص 15ـ16؛ بانارلی، ج 1، ص 365ـ366). قاضی ضریر ارزرومی (معاصر قاضی برهانالدین)، که کتاب سیرت رسولاللّه ابناسحاق و فتوحالشام واقدی را به ترکی ترجمه کرده و قصة یوسف و... را به نظم در آورده نیز، از بانیان ادبیات ترکی آذری به شمار میآید (بانارلی، ج1، ص367ـ372).ادبیات ترکی آذری، از آن پس، در کنار ادبیات ترکی آناطولی با شاعران و نویسندگانی چون نسیمی، حبیبی، فضولی، ختایی، قوسی تبریزی و دهها شاعر و نویسندة دیگر، و با ویژگیهای مشترک با آن، ادامه یافت، که مهمترین آن ویژگیها چنین است:الف) تأثیر شدید فرهنگ ایرانی و ادب فارسی بر آن؛ چنانکه اغلب شعرا و ادبای ترکی آذرینویس، فارسینویس نیز بودند و مضامین و قوالب و اصطلاحات ادبیات فارسی را در آفریدههای ترکی خود به کار میبردند و ادبیات ترکی آذری، و نیز چغتایی و عثمانی، در سایة ادبیات فارسی، ادبیات درجة دوم به شمار میآمد ( د.ا. ترک ، ج2، ص142).ب) پدیدآمدن ادبیات مرثیه به مثابه یکی از شاخههای شایان توجه ادبیات ترکی آذری. حدیقةالسعدا ی فضولی را که ترجمه گونهای است از روضةالشهدا ی ملاحسین واعظ کاشفی، میتوان سنگ بنای این نوع ادبیات در ترکی آذری به شمار آورد. نظامالدین محمد توفارقانی (متوفی1170)، اشراق (متوفی 1175)، تائب (متوفی1201)، دخیل (قرن سیزدهم)، راجی (1247ـ1292)، دلسوز (قرن دوازدهم)، قمری دربندی (متولد 1235)، صراف (1271ـ1325)، شکوهی (1263ـ 1314) و برخی دیگر، از برجستگان این نوع بهشمار میآیند (هیئت، 1358 ش، ج1، ص94ـ110).ج) رواج نداشتن نثر و بیرنگ بودن آن در برابر نظم؛ چندانکه ادبیات ترکی آذری را، البته در دوران پیش از تجدد، ادبیات نظم میدانند ( د.ا. ترک ، ج2، ص143).د) تأثیر سنّت ادبیات شفاهی بر ادبیات ترکی آذری؛ که بسیار بیشتر از تأثیر آن بر ادبیات ترکی چغتایی و عثمانی بوده است. علت اصلی آن هم شاید وابسته بودن دو شاخة ادبی اخیر به دربارهای تیموری، در آسیای مرکزی و هند و عثمانی باشد. اگرچه شاهانی چون احمد جلایر، جهانشاه قراقوینلو (متخلص به حقیقی)، یعقوب آققوینلو و اسماعیل صفوی (متخلص به ختایی) خود به زبان ترکی آذری شعر میسرودند، چون دربارهای جلایری، آققوینلو، قراقوینلو و صفوی از سخنسرایان ترکی حمایت جدّی و مستمر نمیکردند، ادبیاتی از نوع ادبیات دیوانی عثمانی در آذربایجان پدید نیامد. سنّت شفاهی در ادبیات ترکی آذری نیز مثل ادبیات ملل دیگر همیشه و در هر شرایطی جاری و ساری بوده است؛ داستانهای منثور و منظومی چون دده قورقود ، که جریان شکلگیری آن از آسیای میانه شروع شده و به غرب و از آن جمله به آذربایجان انتقال یافته و به احتمال قوی در نیمة دوم قرن نهم در این سرزمین و یا آناطولی شرقی به کتابت در آمده است (زینالوف،ص66ـ80؛ قاباقلی، ج1، ص174؛ بانارلی، ج1، ص401؛ دده قورقود ، چاپ زینالوف و علیزاده، مقدمه، ص5ـ21؛ چاپ آراسلی، مقدمه، ص5؛ چاپ اِرگین، مقدمه، ص56؛ ترجمة سومر و دیگران، مقدمه، ص ؛ ترجمة لویس، مقدمه، ص19)، کوراوغلو ( رجوع کنید به رئیسنیا، 1377ش)، داستان احمد حرامی (زینالوف، ص 88 ـ 95)، اصلی و کرم ، طاهر و زهره ، عاشقْ غریب ، عباس و گولگَز (طهماسب و دیگران، 1979؛ افندیف، ص 375ـ 398)، به احتمال قوی، در قلمرو ادبیات شفاهی آذربایجان به وجود آمده، و ای بسا از اینجا به آناطولی، ماورای قفقاز و ماورای خزر و آسیای مرکزی راه یافته و بر اساسشان روایات مختلفی پدید آمده است.ادبیات ترکی آذری از اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم با شعر واقف * و ودادی (1121ـ1224) وارد دوران جدیدی شد که ملی و مردمی شدن و رویآوری به واقعگرایی و سادگی زبان و بیان از خصوصیات اصلی آن است. در همین دوران با استیلای روسیه بر قفقاز جنوبی، ادبیات دوسوی ارس به موازات هم و در فضاهای متفاوت اما در پیوند متقابل، پیش رفت. در فاصلة استیلای تقریباً صدسالة روسیه، که منجر به انقلابهای 1323/ 1905 و 1336/ 1917 این کشور شد، ادبیات ترکی آذری تحولاتی را از سر گذراند و با انتشار تمثیلات و رمان آلدانمیش کواکب ( ستارگان فریبخورده ) آخوندزاده * در اواسط قرن سیزدهم/نوزدهم و آثار ادامهدهندگان راه تازهای که وی در پیش گرفته بود، و نیز با انتشار روزنامهها و مجلات مختلف از اوایل ربع آخر قرن سیزدهم/نوزدهم در تفلیس و باکو، ادبیات با زندگی اجتماعی مردم پیوند روزافزون یافت و خصوصاً با انتشار مجلة ملانصرالدین و نشریات دیگر در دورة پس از انقلاب 1905 و انتشار آثار نویسندگان و شاعران روشنگری چون جلیل محمدقلیزاده (متوفی 1311 ش)، علیاکبر صابر * (متوفی 1290 ش)، محمد هادی (متوفی 1299 ش)، علی قلیغمگسار (متوفی 1295 ش)، حسین جاوید * ، نریمان نریمانوف * (متوفی 1304 ش)، عباس صحت (متوفی 1297 ش)، احمدجواد (متوفی 1316 ش)، غدیر حاجیبیگلی (متوفی 1327 ش)، عبداللّه شایق (متوفی1338ش) و حقوردوف (متوفی 1312 ش) و پیدایی نوعهای جدید ادبی چون رمان، قصه، نمایشنامه، نقد، مقاله و ترجمة آثار ادبی اروپایی و بویژه روسی، ادبیات جدید ترکی آذری شکل گرفت (برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به) تاریخ ادبیات آذربایجان ( ، ج2).پس از انقلاب اکتبر و تشکیل جمهوری آذربایجان و رسمی شدن زبان ترکی آذری، ادبیات این زبان در کنار ادبیات جمهوریهای دیگر شوروی و در پیوند متقابل با آنها، در چارچوب خاصی رشد و توسعه یافت (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به) تاریخ ادبیات آذربایجان شوروی ( ، ج1ـ2). ادبیات ترکی آذری در آذربایجان ایران با تشکیل حکومت پهلوی و ممنوع شدن چاپ و انتشار آثار ادبی ترکی، جز در فاصلههای کوتاهی چون 1320ـ 1325 ش و انتشار حیدر بابایه سلام و بعضی از نظیرههای آن در شمارگان محدود، از رشد و پیشرفت بازماند؛ لیکن با وقوع انقلاب اسلامی (1357 ش) و برداشته شدن قید ممنوعیت، امکاناتی برای انتشار آثار جدید منظوم و منثور به این زبان پدید آمد و بدین وسیله صفحة جدیدی در شاخة ادبیات ترکی آذری در ایران گشوده شد.ترکی آناطولی، همزمان با نضج ادبیات ترکی شرقی و ترکی آذری، زمینة شکلگیری ادبیات ترکی با فتح ملازگرد (463) و راهیابی ترکان به آسیای صغیر و گسترش روزافزون دامنة نفوذ آنها بر اثر فتوحات و مهاجرتهای بعدی، بویژه ترکان اغز، در آن سرزمین نیز فراهم آمد. از آنجا که زبان رسمی سلاجقة روم فارسی بود، پدیدار شدن محصولات ادبی زبان ترکی آناطولی، که بعدها ترکی عثمانی نامیده شد، به تعویق افتاد. در اینکه ادبیات عامیانه از همان سالهای یورشها و مهاجرتها بر اساس قانونمندیهای آفرینش و انتقال حافظه به حافظه و نسل به نسل در سرزمین جدید نیز همچون آسیای مرکزی در بین تودههای مردم جریان داشته و آثار جدیدی در شرایط تازه پدید میآورده، تردیدی نیست؛ اما ادبیات مکتوب ترکی دههها و حتی سدهها تحتالشعاع ادبیات فارسی بوده و نخستین آثار آن را هم به احتمال قوی گویندگان فارسی در کنار آثار خود پدید آوردهاند؛ چنانکه مولوی (متوفی 672) در انبوه سرودههای خود معدودی مصراعها و ابیات ترکی نیز دارد (بانارلی، ج1، ص 319) و در سه مثنوی و یک دیوان بهاءالدین سلطانولد * ، فرزند او، 367 بیت ترکی شناسایی و گردآوری و در کتاب جداگانهای به نام دیوان ترکی سلطانولد در 1304ش/ 1925 در استانبول چاپ شده است (همان، ج1، ص323). آثار مستقل ترکی چون قصیدة چرخ نامه سرودة احمد فقیه و مثنوی یوسف و زلیخا سرودة شیاد حمزه * ، که هر دو در قرن هفتم میزیستهاند، جنبة صوفیانه داشتهاند و مخاطبشان بیشتر، تودة مردم بوده است. زبان سرودههای عروضی و هجایی یونس امره * (635ـ720) هم که بزرگترین شاعر صوفی مسلک ترک شمرده شده، بهسبب پیوند تنگاتنگ آن با مردم، ساده و روان و دور از عوارض فضلفروشی است (کوپریلی، 1976، ص 278ـ 285؛ بانارلی، ج 1، ص 331؛ موتلوآی، 1973، ص 41).در همین دوره، در کنار ادبیات مردمی، ادبیات دیوانی نیز که در حقیقت ادبیات خواص بود، پدید آمد. خواجه دهّانی، تُرکی خراسانی و سرایندة شهنامة سلجوقی در بیست هزار بیت به زبان فارسی را، نخستین نمایندة ادبیات دیوانی در آناطولی به شمار آوردهاند. این شاعر که قصیده و غزلهایی نیز به ترکی از وی پیدا شده، در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم زندگی میکرده و به دربار علاءالدین کیقباد سوم، از آخرین سلاطین سلاجقة روم، وابستگی داشته است (کوپریلی، ص 271؛ بانارلی، ج 1، ص344ـ 345؛ قاباقلی، ج2، ص 206؛ د.ا.ترک ، ج12، بخش2، ص532 ـ533).ادبیات دیوانی اصطلاحاً به شاخهای از ادبیات ترکی اطلاق شده که در اواخر قرن پنجم، تحت نفوذ تمدن و فرهنگ اسلامی ـ ایرانی و بویژه ادبیات فارسی در ماوراءالنهر پدیدار شد و از قرن هفتم به بعد بتدریج در آناطولی رواج یافت و در قرن دهم به اوج خود رسید و از آن پس به انحطاط گرایید و سرانجام در قرن سیزدهم/ نوزدهم با نفوذ فرهنگ غربی به عثمانی و پیدایش ادبیات تنظیمات * راه انحطاط پیمود ( میدان لاروس ، ج3، ص 755ـ756).ادبیات دیوانی که نام خود را از واژة فارسی دیوان ، به جهت گردآوری شدن سرودههای شعرا در دیوانها گرفته، ادبیات افراد تحصیل کرده و درباریان است و به همین مناسبت ادبیات درباری و حتی ادبیات اندرون (حرمسرا) نیز نامیده شده است (پاکالین).مهمترین ویژگیهای این ادبیات دیرپا چنین است:الف) به جهت اختصاص داشتن به گروههای خاص و کانونهای کوچک جدا از مردم و جامعه، از تب و تاب زندگی اجتماعی عاری است و به قول گولپینارلی (ص 56) «شاعران دیوانی الهامهای خود را نه از طبیعت و عالم درونی و بیرونی، بلکه از دیوانهای همدیگر میگیرند».ب) ادبیات دیوانی ادبیاتی است سنّتگرا، محافظهکار و پایبند به قواعد و اصول بلاغت. همچنانکه اشکال و قوالب نظم ادبیات دیوانی تغییرناپذیر است، موضوعات، تشبیهات و استعارات و ملزومات آن نیز از قبل تعیین شده و آماده است. شاعران دیوانی اگرچه در فروع میتوانستند نوآوری کنند، اما ناگزیر از مراعات اصول اساسی قراردادی بودند (پاکالین، همانجا).ج) ادبیات دیوانی کلمات فراوانی از زبان فارسی اخذ کرده و حتی بعضی از قواعد آن و نیز عناصری از اساطیر ایرانی و اوزان و بحور عروضی و صنایع و قوالب شعری ادبیات فارسی بدون تغییر و با همان نام فارسی عیناً در این ادبیات به کار رفته است. شاعر دیوانی ضمن آنکه غالب منظومههای داستانی را به زبان ترکی ترجمه میکند، همان داستانها را با همان نامها و در همان قالب مثنوی به نظم میکشد و حتی به خمسهسازی میپردازد. گولپینارلی (ص93) با توجه به چنین اقتباسها و دنبالهرویهایی اعتقاد دارد که هریک از شاعران دیوانی علاوه بر آنکه تحت تأثیر دیگری است، همه باهم تحت تأثیر شعر و شاعران ایرانی قرار گرفتهاند؛ ازینرو، این ادبیات رونویسیِ رنگ باخته و اندکی محلی شدة ادبیات ایران است.ادبیات دیوانی ادبیات نظم بود و حجم آثار منثور، مشتمل بر تواریخ، تذکرهها، منشآت، سفرنامهها، سفارتنامهها و غیره، احتمالاً از یک دهم حجم آثار منظوم بیشتر نبوده است. وانگهی، نثر به طور کلی تحت تأثیر نظم و به استثنای بعضی آثار معدود، عموماً مصنوع و مغلق بوده و شاید بتوان گفت که بیشتر از نظم با کلمات و عبارات عربی و فارسی انباشته شده است ( میدان لاروس ، ج3، ص756). ادبیات دیوانی در عمر هفت ـ هشت قرنی خود شاعران و نویسندگان فراوانی پرورده و در عین حال خود پروردة آنهاست. موتلوآی (1973، ص113) این ده تن را که بعضی خارج از آناطولی پا به عرصة ادبیات گذاشتهاند، برجستهترین نمایندگان ادبیات دیوانی معرفی کرده است: علیشیرنوائی، نجاتی (متوفی915)، باقی (متوفی1009)، فضولی (متوفی963)، روحی (متوفی1014)، نایی (متوفی1124)، نفعی (متوفی1044)، نائلی (متوفی1077)، ندیم (متوفی 1143)، شیخ غالب (متوفی1213).ج) دورة جدید. ادبیات ترکی در قرن سیزدهم/نوزدهم، بویژه از دورة تنظیمات، تحت تأثیر تمدن و فرهنگ و ادبیات غربی، وارد دوران جدیدی شد که تا روزگار ما ادامه دارد؛ دورانی که از چنین مراحلی گذشته است: در حدود بیست سال پس از صدور خط همایون گلخانه و اعلان تنظیمات سیاسی، ادبیات تنظیمات، به مثابه یکی از دستاوردهای اصلاحات آن دوره، با انتشار روزنامة ترجمان احوال در 1276ـ1277 نضج گرفت و تا آغاز جریان ادبیات جدیده * با انتشار بخش ادبیات مجلة ثروتِ فنون * به سردبیری توفیق فکرت * در 1314 ادامه یافت (رئیسنیا، 1374 ش، ج 3، ص 49ـ56). نمایندگان این جریان ضمن بهکارگیری انواع ادبی ادبیات دیوانی، به منظور ارتباط با افکار عمومیِ رو به گسترش، در پرتو توسعة چاپ و مطبوعات و تئاتر و امثالهم، به آفرینش نوعهای جدیدی چون مقاله، نقد، نمایشنامه، داستان کوتاه، رمان و سایر انواع ادبی متأثر از ادبیات اروپا، پرداختند. ضرورت رویآوری به افکار عمومی و بیدار کردن مردم، که خود از ترقیخواهی و آزادیطلبی این روشنفکران مایه میگرفت، سادگی و عوام فهم شدن زبان و فاصله گرفتن از زبان مطنطن و غامض ادبیات دیوانی را ایجاب میکرد.برجستهترین نمایندگان جریان ادبی مورد بحث عبارت بودند از: ابراهیمشناسی (1242ـ 1288)؛ نامق کمال (1256ـ 1305)؛ ضیاءپاشا (1240ـ1297)؛ احمد مدحت افندی (1260ـ 1330) و عبدالحق حامد ترخان (1268ـ1356) ( رجوع کنید بههمان، ص 58 ـ81، 131ـ140).با سپرده شدن مسئولیت امور تحریریة مجلة هفتگی ثروت فنون به توفیق فکرت در 1313 و گردآمدن گروهی از نویسندگان و شعرا چون جناب شهابالدین، خالدضیا اوشاقْلیگیل، حسین سیرت، حسین سعاد، سلیمان پاشازاده سامی در اطراف وی و چاپ آثار منظوم و منثورشان در این مجله، جریانی ادبی پدید آمد که نمایندگانش آن را ادبیات جدیده میخواندند، و کسانی نیز این نمایندگان را «ثروت فنونیها» مینامیدند. این جریان که از حیث شکل گرفتن در دورة استبداد و ممیّزی و تضییقات شدید عبدالحمیدی، بر خلاف ادبیات تنظیمات و سیاست و اندیشه، واقعیت گریز و آکنده از نومیدی و درونگرایی بود، با توقیف مجلة مذکور در 1319 از هم پاشید ( میدان لاروس ، ج 4، ص60؛ موتلوآی، 1988، ص 164ـ 165؛ آژند، ص 58 ـ59).سالها پس از توقف ادبیات جدیده و اندکی پس از اعلان حرّیت (مشروطیت دوم، 1326) و در هم شکستن استبداد عبدالحمیدی، گروهی از شاعران و نویسندگان جوان که دارای تمایلاتی کم و بیش مشابه ثروت فنونیها بودند، گرد آمدند و پس از تشکیل جمعیتی به نام فجر آتی * آرای خود را در بارة ادبیات و وظیفة آن در جامعة عثمانی، در صفر 1328/ فوریة 1910 منتشر و موجودیت خود را اعلام کردند. نمایندگان این جریان اگرچه با نمایندگان بازماندة ادبیات جدیده درگیریهایی داشتند، دنبالة کمرنگ و کمتأثیری از ادبیات جدیده به شمار میروند ( میدان لاروس ، ج4، ص 556ـ 558؛ د.ا.ترک ، ج12، بخش 2، ص 585). جریان ادبیات ملی ثمرة اعادة مشروطیت پس از استبداد سی سالة سلطان عبدالحمید و پیروزی حزب اتحاد و ترقی در عثمانی و تشکیل انجمنهای ملیگرایی چون «تورک دَرْنَگی » (انجمن ترک)، «تورک یوردو» (میهن ترک)، «تورک اوجاغی» «تورک اوجاقلاری» (کانونهای ترک) در دوران حاکمیت و تحت حمایت حزب ملیگرای مذکور و جز آنها بود. این جریان که تا اعلان جمهوری در 1302 ش/1923 ادامه یافت، بر خلاف جریانهای ادبی پیشین که عثمانیگرا بودند، توجه به مسائل جامعه و کشور و نوشتن به ترکی ساده و پیراسته از لغات و عبارات عربی و فارسی و سرودن شعر با اوزان هجایی، به جای اوزان عروضی، را سرلوحة برنامة خود قرار داد. نظرها، پیشنهادها و عملکردهای هواداران و فعالان ادبیات ملی در بارة زبان، با اعتراض بقایای جریانهای عثمانیگرای پیشین روبرو شد؛ به نظر آنها، زبان جدید تنها میتوانست زبان دانش باشد، در حالی که آثار هنری، و از آن جمله آثار ادبی، نمیتواند ملی باشد. تلقی «گنج قلملر» (قلمهای جوان)، یکی از ترجمان (ارگان)های ادبیات ملی، از ادبیات دارای ماهیت نژادی است ( میدان لاروس ، ج 8، ص 794). اما مدتی بعد، بعضی از همین انتقادکنندگان به جریان مذکور پیوستند و سرانجام «ینی لسان» (زبان نو)، بر اساس زبان گفتاری، به عنوان زبان ادبی پذیرفته شد و در دورة جمهوری نیز پیش رفت و به زبان ترکی استانبولی امروزی منجر شد. محمدامین یوردا قول (1248ـ1323ش/ 1869ـ1944)، ضیاءگوکالپ (1255ـ1303ش/1876ـ1924)، یحیی کمال بیاتلی (1263ـ1337ش/1884ـ 1958) و دیگران از شعرا، و عمرسیفالدین (1263ـ1299ش/1884ـ1920)، خالده ادیب آدیوار (1263ـ1343ش/1884ـ1964)، یعقوب قدری قراعثمان اوغلو (1268ـ1353ش/1889ـ1974) و رشاد نوری (1268ـ1335ش/1889ـ1956) از نویسندگان جریان ادبی مورد بحث به شمار میروند (موتلوآی، 1973، ص 82 ـ94).ادبیات ترکی در این دوران ــ که از 1302ش/1923 آغاز شده و تاکنون ادامه یافته است ــ بیگمان از تحولات اجتماعی و سیاسی این دوران، از جمله عمومیت یافتن اصول ملیگرایی در شئون اجتماعی و غربی شدن و گسترش آموزش و پرورش و رسانههای گروهی، تأثیر پذیرفته است. خصوصیات بارز ادبیات این دوران به این قرار است:ادبیات ترکی در این دوران نیز، مانند ادوار تنظیمات و بعد از آن، غربگرا و نسبت به دورههای پیشین پرتحرکتر بوده و حجم آثار منتشر شده در این دوران در زمینههای گوناگون و در شعر و نوعهای ادبی رمان، داستان کوتاه، طنز و هجو، نمایشنامه، نقد ادبی، تحقیقات ادبی و تحقیقات تاریخی ادبیات بمراتب بیشتر از تمام آثار ادبی منتشر شده در دورة تنظیمات و ادوار بعد از آن تا اعلان جمهوری است. ادبیات ترکی از عصر تنظیمات به بعد کم و بیش به خدمت آرمانهای دارای اهداف سیاسی چون عثمانیگرایی، اسلامگرایی و تورانگرایی در آمد، اما در هیچ دورهای به اندازة دورة جمهوریت، آرمانهای سیاسی در تلاش نبودند که ادبیات را به خدمت خود در آورند. بدیهی است که در آمدن ادبیات، و به عبارت دیگر بعضی از ادیبان، به خدمت آرمانهای سیاسی چپ و راست و اقتدارطلب، عوارضی برای آن داشته است که این موضوع، خود نیازمند بررسی و تحقیق جداگانهای است ( د. ترک ، ج 32، ص 178؛ د. ا. ترک ، ج12، بخش2، ص 599). ادبیات معاصر ترکیه شاعران و نویسندگان بزرگی چون محمد عاکف ارسوی (متوفی 1315 ش/ 1936)، یحیی کمال بیاتلی، ناظم حکمت (متوفی 1342 ش/ 1963)، فاضل حُسنی داغلارجا (متولد 1332/ 1914) و اورحان ولی (متوفی 1329 ش/ 1950)، و نویسندگان نامآوری چون اورحان کمال (متوفی 1349 ش/ 1970)، صباحالدین علی (متوفی 1327 ش/ 1948) و یاشار کمال (متولد 1301 ش/ 1922) داشته است (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به ادبیات جدیده * ).منابع: یعقوب آژند، ادبیات نوین ترکیه ، تهران 1364ش؛ واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، تاریخ ترکهای آسیای مرکزی ، ترجمة غفار حسینی، تهران 1376ش؛ احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، به کوشش ژاله آموزگار، تهران 1376ش؛ جوینی؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء ، چاپ محمد رمضانی، تهران 1338ش؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ رحیم رئیسنیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم ، تبریز 1374ش؛ همو، کوراوغلو در افسانه و تاریخ ، تهران 1377ش؛ محمودبن حسین کاشغری، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغاتالترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی، تهران 1375ش؛ مسعود کمال خجندی، دیوان ، چاپ عزیز دولتآبادی، تهران 1375ش؛ عبدالباقی گولپینارلی، در بیان ادبیات دیوانی ، ترجمه و توضیحات توفیق ه . سبحانی، تهران 1374ش؛ جواد هیئت، آذربایجان ادبیات تاریخینه بیر باخیش ، ج1، تهران 1358ش؛ همو، تورکلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش ، تهران 1365ش؛د) ادبیات در زبانهای ترکی خارج از ترکیه (از 800/ 1400 تاکنون).ادبیات ترکمنی . نخستین متونی که به ادعای ترکمنها جزو فرهنگ سنّتی آنهاست، به زبان چغتایی و متعلق به قرن نهم است. در 868، وفائی (وپائی) از قبیلة یموت، اشعارش را در کتابی به نام رونقالاسلام گردآورد، اما سنّت ادبی تا قرن دوازدهم، هنوز گستردگی و تداوم نیافته بود. بیشتر شاعران آن زمان در «مدرسه» (مدرسة علوم دینی) تحصیل کرده بودند (در خیوه و بندرت در بخارا)، ولی با شعر عامیانه نیز آشنا بودند؛ بهاینترتیب، هم به شعر عروضی تسلط داشتند هم به شعر هجایی، و به هر دو شیوه میسرودند. بسیاری از آنان اشعارشان را با دوتار میخواندند. بعضی از آثار آنان سینه به سینه نقل میشد و برخی در نسخههای خطی متأخر باقی مانده است. اطلاعات کتابشناسی در بارة مؤلفان پیش از قرن چهاردهم/ بیستم کاملاً تقریبی است.اشعار آموزشیِ آزادی (1112ـ1173)، که نام اصلیاش دولتمحمد بود، در کتابی به نام وعظ آزاد گردآوری شده بود. فرزند او مخدومقلی * / مختومقلی (1146ـ1196) با نام مستعار فراقی (فراغی)، که ترکمنها او را از پایهگذاران ادبیات خود میدانند، در بارة امور اخروی و مسائل اجتماعی و انتقادی و موضوعات عاشقانه شعر میسرود. سَیِّدی (1189ـ1252) شاگرد مخدومقلی، و ذلیلی (1209ـ1266) خواهرزادة مخدومقلی، شیوة شعر استاد را دنبال کردند. ترکمنها عندلیب، نویسندة مذهبی روزگاران گذشته، را نیز از شاعران خود میدانند. در سدههای دوازدهم و سیزدهم، بعضی از آوازخوانان اشعاری پهلوانی («دستان») میخواندند که چون سرایندة آنها ناشناخته بود، خود را شاعر آن اشعار معرفی میکردند. از معروفترینِ ایشاناند: شاهبنده (نام اصلی او: عبداللّه، 1133ـ1214) که این آثار منسوب به اوست: شاهبهرام ، گل و بلبل ، صیاد و همراه ؛ معروفی (نام اصلی او: قربانعلی، 1148ـ 1209) با این آثار: یوسف و احمد ، سیفالملوک و مدحالجمال ، و اشعار حماسی دیگر؛ شیدایی (1143ـ1214) با گل و صنوبر ؛ مُلاّ نفس/ ملانپس (1225ـ 1278) با زهره و طاهر ؛ کمینه (نام اصلی او: محمودولی، 1184ـ 1255)، بهسبب طنز قوی آثارش، مثل ملانصرالدین، در طول زمان، مضمون لطیفههای بسیاری شده است و کور ملاّ (1251ـ 313 ش/ 1872ـ1934) و ملامورد (1258ـ1309 ش/ 1879ـ 1930) شیوة او را دنبال کردند. در آن دوره، شاعرانی چون مخدومقلی و سیّدی و مسکین قلیچ (1266ـ1324) رسم مویه کردن برای نزاعهای قبیلهای را کنار گذاشتند و فراتر از آن، ایثار و فداکاری، موضوع اشعار آنان شد.اگرچه در دهههایی از قرن چهاردهم/ بیستم، برای یافتن انواع ادبی نو تلاشهایی صورت گرفت، سلیقة مردم همانند گذشته باقی ماند؛ مثلاً، این رسم که شاعران در حضور مردم شعر بخوانند. حتی گاه پایان داستان را بنا به میل حضار تغییر میدادند و مثلاً پایان خوش را جانشین پایان غمناک میکردند. گفته شده کسانی که به اشعار آمان ککیلوف (1291ـ1353ش/ 1912ـ1974) گوش میدادند، قطعات طولانی از داستان منظوم او، سویگی ، را از بر داشتند. اولین نمایشنامهها و داستانها در دهة 1300ش/1920 و نخستین رمانها دردهة 1310 ش/ 1930 نوشته شد. موضوع آثار به گرایش سیاستمداران بستگی داشت، و حدّت و اهمیت موضوع را آنها تعیین میکردند. از نخستین نویسندگان آن زمان، بردی کربابایف (متوفی 1353ش/ 1974) و خضر دریایف (متولد 1284ش/1905)، و از نخستین نمایشنامهنویسان آتاقوشیدوف (متوفی 1332ش/ 1953) را میتوان نام برد. در رمان، هم موضوعات قدیمی و هم جدید مطرح بود، اما از آنجا که سادگی و معانی آموزنده مورد نظر بود، بتدریج گرایش به افسانهها کمتر شد و کشش بیشتری به مضامین و تعابیر واقعگرایانه به وجود آمد. نویسندگان نیز شکل آثارشان را مطابق با ملاکهای ادبی سیاستگرایانه تغییر دادند، همانطور که سابقاً بنا بر تمایل شنوندگان به داستان خود شکل میدادند. بنابراین، دریایف از 1316 تا 1349ش رمان اقبال را بتدریج اصلاح کرد و وسعت بخشید. کربابایف نیز از 1319 تا 1333ش در مورد آیغیتلی ادیم همین تغییرات را داد. در دهة 1320ش/ 1940 نویسندگان سعی کردند که چهرة مخدومقلی و شعر او را احیا کنند. نورمراد ساریخانف (متوفی 1323ش/ 1944) با داستان کتاب ، کربابایف با رمان شاعر خلق (1943) و قلیچ قُلییف (متولد 1292ش/ 1913) با رمان یووزگونلری (1964) از جملة این نویسندگان بودند. قربان دوردی قربان صحّتاوف (متولد 1298 ش/ 1919) در رمان خود، کِرکتنه (1961)، کمینة نویسنده را قهرمان اصلی قرار داد. در اواخر قرن چهاردهم/ بیستم نیز نوری آلتیف رمانی راجع به عندلیب به همین نام نوشت. شُکور بخشی، یکی از شخصیتهای جدید و آوازخوان صلحطلب و زبردست، که صرفاً به سبب هنرش شهرت دارد، قهرمان اصلی داستانی به نام خودش (1940)، اثر ساریخانف است و داستان سالانچاک مقامی (1978)، اثر آتاجان تگن (متولد 1319ش/ 1940)، از شخصیتی به همین نام گرفته شده است.در ادبیات دهة 1350ش/ 1970، اشعار آهنگین کوتاه، همتراز با اشعار حماسی پرحادثة دهههای گذشته، محبوبیت همگانی یافت.ادبیات قرقیزی. ادبیات قرقیزی پیش از قرن چهاردهم/ بیستم صرفاً روایتهایی بود که سینه به سینه نقل میشد.در قرن سیزدهم/ نوزدهم، شاعران مردمی با عناوین «آقین» و «ایرچی» اشعاری در رثای آزادی میسرودند، مانند زار زمان ، سرودة مُلاّ (مولدو) قلیچ (متوفی 1296ش/ 1917)؛ ترانههای تاریخی اسحاق شیبکوف (متوفی 1336ش/1957) در بارة قیام 1916 و پیامدهای آن؛ آوازهایی که خلق آقییف (متوفی 1332 ش/ 1953) در بارة زلزلهای سرود و آن را خواست و پیام خداوند دانست؛ مرثیههای تغلق مولدو (متوفی 1321 ش/ 1942) برای زنان جوانی که مجبور به ازدواج میشوند، و داستانهای منظومی که قهرمان آنها حیواناتاند؛ اشعار آموزشی توقتوغول ساتیلغانوف (متوفی 1322 ش/ 1933) و «آیتیش» (روایت)های او در بارة موضوعات گوناگون.متن ترانههای بعضی از آوازخوانان، در شهر فرونزه (بیشکک امروزی) چاپ میشد:چیغارمالار ، اثر تغلق مولدو (چاپ 1954ـ 1955، 2 ج)؛ تاندالغان ایرلار (چاپ 1953، 1958) و تاندالغان چیغارمالار (چاپ 1972) هر دو از آقییف؛ ایساقتین ایرلاری (چاپ 1955) اثر اسحاق شیبکوف؛ توقتوغول چیغارمالار (چاپ 1968، 2 ج) اثر توقتوغول ساتیلغانوف.علاوه بر داستانهای کوتاه پهلوانی، حماسة بلند ماناس * (قهرمان ملی قرقیزها) جایگاه مهمی دارد. این اثر را ویلهلم راتلوف ( ) نمونههای ادبیات مردمی اقوام ترک منطقة شمال، جزوة پنجم ( ، سنپترزبورگ 1985) گردآوری و منتشر ساخت و بعدها هاتو آن را تجدید چاپ و شرح و تفسیر کرد ( ) ماناسِ ویلهلم راتلوف ( ، ویسبادن 1990). در روایتهای جدیدِ ساغیمبای اوروزباقو اولو (متوفی 1309ش/1930) وسایاقبای قرهلایف (متوفی1350ش/1971) و دیگران از ماناس ، گفته میشود که این حماسه بالغ بر پانصد هزار بیت دارد.در دهههای 1300 و 1310ش/ 1920 و 1930، بسیاری از نویسندگان، گونههایی از ادبیات را که وسیلة بیان آنها زبان گفتار یا آواز بود، مثل شعر و داستان و اپرا، ترجیح میدادند؛ از جملة آنان قاسم تینیستانوف (متوفی 1317ش/ 1938)، شاعر و نویسندة کتابهای درسی، بود که اشعار و صحنههای نمایشی که او خلق کرد ( قاسم ایرلارنین جیانغی ، 1925)، هرگز پس از اعدام وی نشر و اجرا نشد. اشعار و حماسههای علیتوقومبایف (متوفی 1367 ش/ 1988) کاملاً هماهنگ با مسائل سیاسی روز بود. چهرة شاخص در آثار او، پیرمردی است که قرار بود در نثر سالهای بعد سهم مهمی داشته باشد. توقومبایف و ملکوف در 1325ش/ 1946 به اتفاق، متنِ اپرای ماناس را نوشتند.قوبانیچبک ملکوف (متوفی 1357ش/ 1978) حماسه و شعر میسرود و بر اساس حماسة ماناس چند اپرانامه نوشت: آیچورُک (1939) با همکاری جومرد (جومرت) بکن بایف (متوفی1323ش/ 1944)، یوسف توروسبکوف (متوفی 1332ش/ 1943) و سیتک (1320ش/ 1941). ملکوف در 1337ش/ 1958 بر اساس اثر بکن بایف، اپرانامهای در بارة توقتوغول، خوانندة معروف اپرا، نوشت. بخشهایی از زندگی این خواننده نیز موضوع نمایشنامة او به نام آیلانغان توئونون بورکوتو (1964) است.در قیاس با آثار حماسی، نثر از نظر مضمون و سبک، نسبتاً آزاد به نظر میرسید؛ ازینرو، نویسندگان از دهة 1300ش/ 1920 نسبت به تغییرات سیاسی و اجتماعی واکنش نشان دادند. ادبیات روسی (گورکی و شولوخوف ) و قزاقی، سرمشق انکارناپذیر نویسندگان قرقیز بود. با اینهمه، نویسندگان میکوشیدند که انگیزهها و جنبههای آشنای ادبیات شفاهی سنّتی را با نوع جدیدی از داستانسرایی تلفیق کنند. ریزهکاریهای قومشناختی، کموبیش به طرزی هنرمندانه، درهم تابیده شده بود. داستان اجر اثر قاسمعلی بایالینوف (متوفی 1359ش/ 1980) به شکلی نمونهوار، سرنوشت قرقیزهایی را که پس از سرکوب قیام 1916 به سین کیانگ (سینجیانگ) کوچ کردند، بازگو میکند؛ جریانی که بعد از آن بارها موضوع داستانها شد (در داستان ازمتر [ عظمتدار؟ ] ، اثر ملکوف و نسخة جدید آن در 1356ش/ 1977؛ در رمان منظوم تان آلدیندا ، اثر توقومبایف، 1314ـ1326 ش/ 1935ـ1947 و نسخة جدید آن در 1341 ش/ 1962). نثرنویسان برجستة دیگر قرقیزی عبارتاند از: قاسم علی جانتوشف (متوفی 1347 ش/ 1968) با داستان اکی جاش و رمان قنیبک (1939ـ 1958، 4 ج)؛ تولبای صدیق بکوف (متولد 1281 ش/ 1912) با رمانهای بیزدین زماندین کیشی لری (1952)توئوآراسیندا (1955)، زیپتر (1962ـ1966) و عناصر زندگینامة خودش در رمانی به نام جل (1982). در دهة 1340ش/ 1960، مضامین جدید در قالب رمانهای تاریخی باب شد. قاسم قائموف (متوفی 1368ش/ 1989) رمان آتای را در بارة نوازندهای به این نام نوشت و تولوغون/ تولوگون قاسمبیگوف (متولد 1310ش/ 1931) در رمان سینغان قلیچ (1966) به مناسبات قرقیزها و خانات خجند در قرن سیزدهم/ نوزدهم پرداخت. داستانها و رمانهای چنگیز آیتماتوف (متولد 1307 ش/ 1928) اول به زبان قرقیزی منتشر و سپس به روسی ترجمه شد و از آن پس به بسیاری از زبانها برگردانده شد و خوانندههای زیادی پیدا کرد؛ زیرا کلیشههای سیاسی «دوست ـ دشمن» را رها ساخته و با دیدگاهی انتقادی نسبت به تصمیمات کاملاً اساسی سالهای اخیر، تصویری جسورانه فراروی خوانندگان قرار داده بود. او تصاویر شاعرانة بسیار قوی از عادیترین جنبههای زندگی روزمره تا جنبههای خارقالعادة آن را با الهام از سنّتهای قرقیزی خلق کرده و آنها را با شیوة خاص خود بیان داشته است. بهترین آثار وی عبارتاند از: جمیله (1959)، گل سارات [ ترجمة فارسی: الوداع گل ساری ] (1966)، آقکمه (1970)، ) روزی که بیش از صدسال طول کشید ( (1982) و پلاخا (1986).به دنبال آیتماتوف و بر اساس تجربیاتی که در زمینة تولید فیلم به دست آمده بود، نویسندگان در دهههای 1340 و 1350ش/ 1960 و 1970، هستة اصلی داستانها را ماجراهای مردمان عادی و جنبههای روانشناختی آنان قرار دادند، از جملة آنان قاسم قائموف، آسانبک استاموف (متولد 1317 ش/ 1938) و موسی مراد علییف (متولد 1319ش/ 1940) بودند.شعر بکُندی توانست خود را از انحصار طولانی قالبهای سنتّی شعر شفاهی، که برای بیان مضامین جدید هم به کار رفته بود، آزاد کند. علیقول عثمانوف (متوفی 1329 ش/ 1950، چیغارمالار زیانغی ، فرونزه 1964ـ1967، 3ج) که با مطالعه در شعر روسی آموزش یافته بود، هنگامی که نمونههایی از شعر آزاد را با استفاده از اوزان بومی ــ که سابقاً ناشناخته بود ــ خلق کرد، گسترة قالبهای شعری آشکارا وسعت یافت، چنانکه میتوان در آثار سویومبای ارعلییف (متولد 1300ش/ 1921)، سورن بایجوسویف (متولد 1304ش/ 1925) و رمس رسقولوف (متولد 1313ش/ 1934) و دیگران مشاهده کرد.ادبیات قزاقی. حماسههای قزاقها که در قرن سیزدهم/ نوزدهم نوشته شده، بخشی به نثر و عمدتاً به زبان چغتایی * و بخشهای دیگر به شعر و به زبان قزاقی است. علاوه بر آن، قصههای عامیانه و لطیفههایی که در اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم بهچاپ رسیده، از آنجا که گردآورندگانشان تاتار بوده یا تحصیلات تاتاری داشتهاند، مختصات زبان دو رگه را دارد. کتابهایی که نویسندگان تاتار و قزاق در آن دوره نوشتهاند، نیز همین خصوصیات را دارند. در این کتابها عادات و رسوم بدوی و نه چندان اسلامی قزاقها، از دیدگاه جماعت اسکانیافته، نقد شده است. بعضی از ترانههای تاریخی قزاقها، مانند اشعار بوخار ژیرائو و نیسانبای (نیمة اول قرن سیزدهم/ نوزدهم)، در قازان و مسکو به چاپ رسیده است. انبوهی از متون مذهبی عامیانه به شعر و نثر، همزمان با قصههای جن و پری، از چغتایی و بعضی از عثمانی به قزاقی ترجمه میشد و در قازان، آستاراخان، اورنبورگ و تاشکند به چاپ میرسید. شیخالاسلامولی یوسفبیگ و اقیل [ عقیل ] بیگ ملا سبالولی (متوفی 1298ش/ 1919) پرکارترین مترجمانی بودند که از اشعار دیگران آزادانه اقتباس میکردند.شمار زیادی از «آقین»های قرن سیزدهم/ نوزدهم هنوز مشهورند. اغلب آنان بیسواد بودند، اما شعرشان سبک خاص منحصر به فرد خویش را داشت که طی دهههای گذشته سینه به سینه نقل شده بود. چند نفر از آقینها، مانند آخان سری قرامسااولی (متوفی 1331/1913) تحصیلات علوم دینی داشتند. رشد فرهنگی آقینهای دیگر، مانند شورتنبای قانایولی (متوفی ح 1298/1881) با وجود موقعیت تثبیتشدهایکه در ادبیات قزاقی دارند، مشخص نیست. عنوان یکی از اشعار وی به نام «زار زمان» به نوعی گرایش بدبینانه در ادبیات قزاق اطلاق شده است. این نوع شعرپردازی تا قرن چهاردهم/ بیستم ادامه داشت. شاعرانی از قبیل ژامبیل ژومابای اولی / جمعه بایاولی (متوفی 1314 ش/ 1945) اشعار حماسی معروف را به آواز میخواندند و در مشاعرهها بدیههسرایی (آیتیسو ) میکردند؛ در هرحال، نویسندگان و محققان، آثار آنان را یادداشت میکردند.در همان دوره، شاعرانی ظهور کردند که هم تحصیلات شرقی و هم روسی ـ اروپایی داشتند. یکی از آنان ابراهیم آلتین سرین (متوفی 1306/ 1889) بود که برنامة زبان قزاقی با الفبای روسی را، برای آموزش در مدارس، طراحی و یک کتاب درسی تألیف کرد که شامل ترجمة متون روسی، حکایات آموزشی و اشعار خودش بود ( تاندامالی شیغارمالار ، آلماآتا 1955).آبای قونانبای اولی (متوفی 1322/ 1904) با اشعار و نوشتههای فلسفی خود، بزرگترین شاعر ملی قزاق شناخته میشود. او از بیان احساسات فردی خود اکراه نداشت که نکتة بدیعی در شعر قزاقی محسوب میشد.افراد نسل بعد که به همین شیوه تحصیل کرده بودند، آثار کریلوف ، پوشکین، لرمانتوف و تولستوی را از روسی ترجمه و حماسههای قزاقی را چاپ کردند و روزنامههایی بنیان نهادند که هدف آنها برقراری دولت ملی قزاق از طریق فعالیت سیاسی بود؛ از آن جملهاند: شاهکریم (متوفی 1310 ش/ 1931؛ شیغارمالار ، آلماآتا 1988)، علیخان بوکیخان اولی (متوفی 1311 ش/ 1932)، احمدبای تورسون اولی (متوفی 1326ش/ 1937) که دستور زبانی برای زبان قزاقی نیز نوشته بود، و میریعقوب دولت (متوفی 1316 ش/ 1937). دو شاعر ممتاز نیمة اول قرن چهاردهم/ بیستم، مغژان ژومابایولی / مغجان جمعه بایولی (متوفی 1316 ش/ 1937) و الیاس ژنسوگور ـ اولی (متوفی 1317 ش/ 1938) بودند. این اندیشة اروپایی که ادبیات بدون نثر قادر به ادامة حیات نیست، مشوق تلاشهای ویژهای در این زمینه شد. نویسندگان بدون نفی ارزشهای فرهنگ خودی، با نگاهی انتقادی، شیوههای رایج زندگی را در قالب نثرهای ادبی بیان کردند. بییمبت مایلین (متوفی 1317 ش/ 1938) با حفظ تعهدات اجتماعی، به خلق داستانهایی پرداخت که شخصیتهای برجسته را وصف میکرد ( شیغار مالار ، آلماآتا 1950، 2 ج، 1986ـ 1988، 5 ج). مختار آزوف در داستانها، نمایشنامهها و رمانهای خود، به درگیریهای چادرنشینان به هنگام رویارویی با فرهنگهای دیگر در قرن چهاردهم/ بیستم توجه کرد ( شیغار مالار ، آلماآتا 1967ـ1969، 12 ج، شیغارمالار ژیناغی ، 1979ـ ، 20 ج).نثرنویسان جوان کاملاً بجا از تجربیات آزوف بهره بردند. بعضی از آنان، مانند عبدژمیل/ عبدجمیل نورپیسوف و مختار ماگوین و دوکبنای دوس ژانف (متولد 1321 ش/ 1942)، گونة تاریخی را ترجیح میدادند، زیرا دریافته بودند که پیشداوریها باعث شده است که توضیحات علمی فرضی آنها به بیراهه برود. بعضی، مانند اورالخان بوکهیف (متولد 1323ش/ 1944) از داستانهای حیوانات برای تشریح تحول دردناک و تلخ جامعه از زندگی چادرنشینی به شهرنشینی استفاده کردند. ابیش ککیل بایف (متولد 1318ش/ 1939) ماهیت بغرنج فردیت انسان را هم از نظر تاریخی هم از نظر مسائل امروزی نمایش میدهد.در نیمة دوم قرن، شعر قزاق آشکارا خود را با فرهنگ جهانی پیوند زد: مخاغالی ماقاتایف (متوفی 1355ش/ 1976) این کار را به قزاقی و الژاس [ الیاس ] سلیمانوف (متولد 1315 ش/ 1936) به روسی انجام دادند.ادبیات تاتاری. محققان فرهنگ و ادبیات تاتاری در قرن چهاردهم/ بیستم، میراث فرهنگی تاتارها را بازگو کردهاند. آنها منشأ ادبیات خود را به ترکی خوارزم و ادبیات مملوک ـ قپچاقی در قرن هشتم میرسانند و محمدیار را که سه مثنوی سروده است و قادرعلیبیگ جلایری (1530ـ ح 1605) را که بخشهایی از جامعالتواریخ رشیدالدین را به چغتایی ترجمه کرده و اطلاعاتی در بارة خانات قاسموف و همچنین در بارة نویسندگانی چون مولاقُلی و عبدی (قرن یازدهم) و دیگران بر آن افزوده است، سلفِ ادبیاتِ امروزِ تاتاری میدانند. در قرن دوازدهم و سیزدهم، شماری از نویسندگان و محققان تاتار استقلال قطعی خود را از مقامات عالیرتبة دینی بخارا که بر حیات معنوی مسلمانان در آسیای مرکزی و روسیه استیلا داشتند، ابراز کردند. نویسندگان بدون انکار اسلام، موضعی خردگرایانه اتخاذ کردند. چند تن از آنها عبارتاند از: عبدالرحیم اوتیز ایمانی (1167ـ1250)، و عبدالنصیر قورصاوی (1190ـ1227) نویسندة کتب مذهبی و شهابالدین مرجانی (1233ـ1306) مورخی که بیشتر آثارش به عربی است. اقوام تاتار و باشقیر و قزاق، مفتاحالدین آقملاّ (1235 یا 1247ـ1313)، شاعر ژرفنگری که به چغتایی مینوشت، را یکی از نخستین نمایندگان ادبی خود میدانند. در قرن سیزدهم، چند نویسنده، از جمله موسی اکیگتزاده و فاتح کریمی، مایل بودند به زبان ترکی عثمانی سره بنویسند یا از زبانی مختلط که سخت تحت تأثیر آن باشد، استفاده کنند. اسماعیل گاسپرالی ، تاتار کریمهای که در میان روسها به گاسپرینسکی معروف است، برنامة خود را در جهت امروزی شدن به نحوی مفصّل که تمام اقوام ترک را دربرگیرد، ارائه داد. قَیّوم نصیری در بارة بهکارگرفتن زبان تاتاری به عنوان زبان ادبیات به بحث پرداخت؛ طولی نکشید که در دهة 1310ش/ 1930 مقاصد او تحقق یافت و به متون ادبیات اجتماعی راه پیدا کرد.نمایشنامههای تاتاری در اواخر قرن سیزدهم/ آغاز قرن بیستم، به طور وسیع در تمام آسیای مرکزی شهرت یافت؛ بیشتر آنها از این نویسندگان بود: عبدالرحمان الیاسی (متوفی 1313/ 1895)، عیاض اسحاقی (متوفی 1333 ش/ 1954)، علی عسکر کمال (متوفی 1302ش/1923)، سعید رمیف (متوفی 1305 ش/ 1926)، شریف کمال (متوفی 1321 ش/ 1942) و کریم تِنچورین (متوفی 1317ش/ 1938). عیاض اسحاقی از 1316/ 1898 داستانهای واقعگرایانه نیز مینوشت. او همانند کولیان میزیست؛ همیشه در سفر بود و در زندگی اجتماعی، علاوه بر اشتغالات ادبی، به عنوان سیاستمدار و روزنامهنگار نیز فعالیت میکرد. علی عسکر کمال همچنین روزنامهنگاری متعهد، سردبیر روزنامه و مترجم نمایشنامههای ترکی از جمله آثار نامق کمال و احمد وفیقپاشا بود ( اثرلر ، 1978ـ1982، 3 ج). شریف کمال نیز نویسنده بود ( سایْلانْما اثرلر ، قازان 1974ـ1976، 3 ج). بسیاری از نمایشنامهنویسان همزمان در عرصههای گوناگون ادبی مانند نثر، قصه و رمان فعال بودند و آثارشان برای مخاطبهای گوناگون که در اواخر قرن چهاردهم/ آستانة قرن بیستم، هنوز با این نوع آشنا نبودند، در نظر گرفته شده بود. عالمجان ابراهیموف (متوفی 1317 ش/ 1938) نویسندهای بود که مقالات روشنگرانة او نقش قابل توجهی در توسعة زبان تاتاری و نظام نوشتاری آن داشت ( اثرلر ، قازان 1974ـ1987، 8 ج).از نمایندگان برجستة ادبی در آستانة قرن بیستم، ذاکر رمیف (1238ـ1300 ش/ 1859ـ1921) با نام مستعار دردمند است (آثارش: اثرلر ، قازان 1929؛ سایلانما اثرلر ، قازان 1959؛ ایسه ژیلْلَر ، قازان 1980). عبداللّه توقای * اشعار اجتماعی ـ انتقادی میسرود و در قرن چهاردهم/ بیستم جزو نویسندگان ادبیات کلاسیک تاتار محسوب میشد ( اثرلر ، 1985ـ 1986، 5 ج).در آغاز دهة1300ش/1920، اشعاری در تشریح سوسیالیسم سروده شد که از سرایندگان آنها میتوان این اشخاص را برشمرد: هادی تاقتاش (متوفی 1310 ش/ 1931)، حسن طوفان (متوفی 1359 ش/ 1980) که بعداً در اشعار دهة 1350ش/ 1970 به مسئلة انسان و طبیعت پرداخت و احمد فیضی (متوفی 1337ش/ 1958) که بعدها رمانی در بارة توقای و اپرانامهای در بارة موسی جلیل شاعر، که در آلمان اعدام شده بود، نوشت. در دهة 1340ش/ 1960، اشعار حماسی و مجموعههای شعری دیگر که موضوعی واحد و ملموس داشتند، بهسبب قابلیت در بیان موزون پدیدههای گوناگون و متضاد زندگی و تضاد نمایان روزافزونی که بین زندگی شهری و روستایی در اشعار شاعرانی چون صبغت حکیم (متوفی 1365ش/ 1986) و انوار داویدوف (متوفی 1347 ش/ 1968) و ایلدار یوزیف (متولد 1311 ش/ 1933) بیان میشد، از موضوعات تخیلی بسیار محبوبتر بودند. در اواخر این دهه بعضی از نویسندگان موفق شدند با از سر گرفتن سنّتهای شعری تاتار که در اواخر قرن سیزدهم/ آغاز قرن بیستم مرسوم بود و دهههای متوالی منتشر نشده بود، موضوعاتو اشکال ادبی را وسعت بخشند. از این لحاظ زاکی نوری (متولد 1300 ش/ 1921)، محمود حسین (متولد 1302 ش/ 1923) و رنات حارس (متولد 1320 ش/ 1941) ممتازند.در دهة 1340ش/ 1960، نویسندگان برای اثبات خودآگاهی ملی تاتارها، که تحت تأثیر شرایط جغرافیایی و سیاسی در قرن چهاردهم/ بیستم شکل گرفته و گسترش یافته بود، با تشریح زندگی نیاکانشان، به بیان موضوعات تاریخی پرداختند. مثل نوریخان فتاح (متولد 1307ش/ 1928) با رمان اِتیل سووی آکاتورور (1969). نثر ادبی بعضی از نویسندگان، از جمله امیرخان ینیکی (متولد 1327/ 1909) و عیاض علاجف (متولد 1307ش/ 1928)، با دید انتقادی که نسبت به جهان داشتهاند، مشهور شده است.ادبیات تاتارهای کریمه. در قرن چهاردهم/ بیستم به ادبیات تاتارهای کریمه، به عنوان یک ادبیات نسبتاً مستقل، توجه خاصی شده است. عاشق عمر (متوفی 1119/ 1707) که احتمالاً تبار کریمهای داشته و جزو مشهورترین شاعران خواننده و نوازندة («سازْ شاعری») ترکی عثمانی است، یکی از آغازگران شعر تاتارهای کریمه شناخته میشود (عاشق عمر، شعرلر ، غزللر ، تاشکند 1988). عدهای از روشنفکران ترک اروپایی و آسیایی در دهههای آخر قرن سیزدهم/ اول قرن بیستم، اندیشة «یک سرزمین فرهنگی مشترک برای همة اقوام ترک» را عرضه کردند که اسماعیل گاسپرالی، سردبیر ترجمان ، آن را مفصلاً توضیح داده است.شاعر و ادیب، بکر چوپانزاده (متوفی 1307 ش/ 1928)، جزو اولین نسل مؤلفان در قرن چهاردهم/ بیستم است. عدهای از نمایشنامهنویسان، از جمله عمرایپچی (متوفی 1323 ش/ 1944) تئاتر را در دهة 1300ش/ 1920 در کریمه بنیان گذاشتند. پیامد تبعید و جابجایی تاتارهای کریمه در 1323ش/ 1944، این بود که نویسندگان نسل بعد بیشتر عمر خود را در خارج از کریمه، و عمدتاً در ازبکستان، گذراندند و در این مدت، عدهای دیگر در آسیای مرکزی به دنیا آمدند. یوسف بولات (متولد 1327/ 1909) و شامل علاءالدین (متولد 1330/ 1912) از نویسندگان آن دوره بودند و علاءالدین رئیس کانون نویسندگان تاتارهای کریمه در 1318 ش/ 1939 بود. چرکَز علی (با نام اصلی احمدوف، متولد 1304ش/ 1925)، رضا فاضل (متولد 1308ش/ 1929) و اروین عمروف (متولد 1319ش/ 1940) نیز جزو نویسندگان بودند. از میان شاعران انوار سلامت، سعید عمر امین و بلال ممبت شایان ذکرند..ادبیات قرهقالپاق. قرهقالپاقها برای کسانی که حماسهها، شجرهنامهها و انواع ترانهها را با صدای خوش میخوانند («ژیرائو» ، «باقسی» ها) ارج و احترام فراوانی قائلاند.معروفترین حماسهها قرق قیز و ماسپاتشا هستند. علاوه بر اینها، شاعرانی بودهاند که آثارشان سابقاً سینه به سینه نقل میشده و از اواخر دهة 1320ش/ 1940 به چاپ رسیده است؛ از آن جملهاند: ژین ژیرائو (قرن دوازدهم/ هجدهم)، اوتش آلشین بای ـ اولی (متوفی 1292/ 1875)، کن خواجه (متوفی 1297/ 1880)، حاجینیاز (متوفی 1295/ 1878)، برداک (متوفی 1318/ 1900) و عمر سوگیریمبت اولی (متوفی 1301ش/ 1922).وقایع تاریخی قرن سیزدهم/ نوزدهم و پیش از همه شورش قرهقالپاقها برضد خانات خیوه، و گوشههایی از زندگی آوازخوانان، انبوهی از مضامین گوناگون را برای شعر و نثر قرن چهاردهم/ بیستم فراهم کرد. کرامتالدین سلطانوف (متولد 1303 ش/ 1924) رُمان آژینیاز [ = حاجینیاز ] (1346 ش/ 1967) را در بارة آوازخوانی به همین نام نوشت. طالب برگن غیب برگن (متولد 1308ش/ 1929) رمانی به نام مامانبی اپساناسی (1347 ش/ 1968) نوشت و بعد آن را به صورت قرهقالپاق دَستانی (1973، 3 ج) بسط داد. ژُل میرزا آیمیرزا رمانی به سبک داستانهای پرماجرای فکاهی که شفاهی نقل میشد، نوشت.در دهة 1310ش/ 1930، قرهقالپاقها آثاری نمایشی و بعدها نمایشنامههایی در چند پرده در بارة گذشتة خویش، که خود طرد کرده بودند، نوشتند. حماسهها منبع مضامین نمایشنامههایی بودند که عموماً به عنوان نمایشهای موسیقایی به صحنه میرفت. نجم دائو قرهیف (متوفی 1332ش/ 1953) نمایش آلپامیس (1940) را نوشت. مأخذ پرطرفدار، قصة غریبْ عاشق است. در ابتدای دهة 1310 ش/ 1930، میرزا علی دربایوف (متوفی 1321 ش/ 1942) نمایشنامهای بهنام غریب عاشق نوشت که پس از اقتباسهای گوناگون، از 1333 ش/ 1954 بر اساس نسخة ت.اللّهنظر و آسان بگیموف (متوفی 1337ش/ 1958) که به رماننویسی نیز شهرت دارد، روی صحنه رفت. پنجاهمین سالگرد مرگ برداکِ خواننده، موقعیتی ایجاد کرد تا صادق نوریمبتوف (1279ـ1351 ش/ 1900ـ 1972) شعری حماسی بسراید و آیمورزایف نمایشنامهای به همان نام بنویسد (1958).ادبیات باشقیری. از دهة 1300ش/ 1920 به بعد، آثار ادبی به زبان باشقیری نیز نوشته شد. از اولین نویسندگان باشقیری مجید غفوری (متوفی 1313 ش/ 1934)، داوود یولتی (متوفی 1317 ش/ 1938) و شیخزاده بابِچ (متوفی 1298 ش/ 1919) بودند که شیوة ادبیات متعهد اجتماعی را ادامه میدادندو اغلب اعتقاد داشتند که توقای، شاعر تاتار، آغازگر اینگونه ادبیات بوده است. پس از مرگ اولین شاعران باشقیری، ادبیات چند دهه از شعر صمیمانة «دردمند » [ شاعر تاتار که نام اصلیاش ذاکورمیف بود ] فاصله گرفت. از نویسندگان نخستین رمانهای باشقیری که وقایع انقلابی را تحولی مثبت تعریف کرده بودند، هیچیک تا 1317ش/ 1938 باقی نماندند و آنان که ماندند، هیچکدام آزاد نبودند، مانند داوود یولتی، افضل طاهروف (متوفی 1317ش/ 1938)، ایمای نصیری (متوفی 1321ش/ 1942) و غینان خیری (متوفی 1317 ش/ 1938).از دهة 1300 تا 1350ش/1920ـ1970، قیام پوگاچف در 1187ـ 1188/ 1773ـ1774 و نقشی که صلوات خواننده به عنوان یکی از رهبران قیام در آن داشت، مدتها موضوعی جذاب برای ادبیات بود. این موضوع میتوانست وحدت یا اختلافنظر باشقیرها و روسها را به نمایش گذارد. آثار متعددی از جمله نمایشنامه، اشعار حماسی و داستان با مضمون این واقعه وجود دارد. بعضی از نویسندگان، از ادبیات سیاسی صریح تا رمانهای شاعرانه و در نهایت نثر تخیلی صِرف مسیری را طی کردند که نه تنها برای نویسندگان بلکه برای مخاطبان آنها نیز مایة تلاشی دشوار بود. سیفی قوداش (1273ـ1372ش/ 1894ـ1993) در نوشتن داستان و زندگینامة شخصی موفق بود. مُستی کریم (متولد 1298ش/ 1919) یک دوره قصه پریان برای بزرگسالان، تعدادی نمایشنامه، و داستان کوتاهی به نام اوزون ـ اوزاک بالاساک (1976) نوشت.ادبیات چوواش. در اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم، نویسندگان چوواش اشعار عامیانه را جمعآوری و مضامین آنها را درونمایة شعر خود کردند؛ از جمله ارسوری (1908) اثر فئودوروف (متوفی 1322/ 1904)؛ واروسی (1905) اثر تورخان (متوفی 1317 ش/ 1938)؛ سارام سانْناخانتارسا (1915) اثر پولوروسوف ـ شلپی (متوفی 1324 ش/ 1945) و نارسپی (1908) اثر ایوانوف (متوفی 1333/ 1915). داستانهای کوتاه و بلند منظوم، بسیار پرطرفدار بود، مانند: خنخورآینچه (1931)، اثر الکر (متوفی 1345ش/1966، ویراستار سرمسنه پوخسا کالارنی ، 1960ـ1964، 5ج)، تو اورلا سول (1952) اثر اوخسای (متوفی 1365 ش/ 1986)، آپترامان تاوراش (1946) اثر پیتر خوسانکای (متوفی 1349ش/ 1970)، خامار عیالسم (1956، 1983) اثر الگا (متوفی 1355ش/ 1977). نثرنویسان عبارت بودند از: و. آلاگر (متوفی 1367 ش/ 1988)، س. آسلان (متوفی 1359 ش/ 1980)، آرتمیف (متولد 1303 ش/ 1924) و یملیانوف (متولد 1311 ش/ 1932).شعر غالباً اساس نمایشها بود و زندگی و باورهای عامه، مضامینآن را تشکیلمیداد. آثارمیشی سسپل (متوفی1301ش/ 1922) که شعر هجایی ـ نواختی را بهزبان چوواش عرضه کرد، و واسلی میتا (متوفی 1336ش/1957) که برای شخصیتهای ملی، در زندگی روزمره جایگاه مهمی قائل شد، از نمونههای بارز این نوع است. گذشته از اینها آثار برخی شاعران در اروپا نیز به چاپ رسیده است، مانند آیگی (متولد 1313ش/ 1934).ادبیات یاکوت. اولین شعرای ادبیات نوشتاری یاکوت، در اواخر قرن سیزدهم/ آستانة قرن بیستم ظهور کردند. آنها یا آوازخوانهایی معروف به «آلانخوسوت» بودند که حماسههای آلانخو را میخواندند، مانند ایونوسکای یا ایونسکی ، با نام اصلی اسلپتسوف (متوفی 1318ش/ 1939)، ویراستار آییمنیلار (1958ـ1962، 7 ج، ترجمة روسی [ (برگزیدهها) ] ، مسکو 1963)، کونّوک اوراستیروف با نام اصلی نوویکوف (متولد 1325/ 1907) یا کسانیاز قبیل کولاکوفسکای (متوفی 1305ش/ 1926) که اشعار عامیانه را جمعآوری میکردند. ایونوسکای بهعنوان شاعر و نمایشنامهنویس شهرت یافت. او شعر هجایی را به زبان یاکوت عرضه کرد و مجموعهای از ابداعهای سبکشناختی برای ادبیات آن به ارمغان آورد؛ در حالی که پیش از آن شعر یاکوت بشدت مقید به اصل تجانس آوایی بود. نمایشنامهنویسان و فکاهینویسان به این زبان عبارتاند از: آ. سافرونوف (متوفی 1311ش/ 1935) و نوسترویف (متوفی 1308ش/ 1929). در دهة 1340ش/ 1960، نمایشنامههای گوگولف (متولد 1309 ش/ 1930) تلفیق برجستهای از مضامین شعر عامیانه و مفاهیم زندگی قرن بیستم است.اولین قطعات نثر، به صورت طرح و قصه بود. نویسندگان این نوع آثار عبارتاند از: اریلیک اریستین با نام اصلی یاکوولف (متوفی1321ش/1942)، ایونوسکای و آفاناسی فئودوروف (متوفی 1338ش/ 1959، ویراستار تالیلْلیبیت آییمنیلار (یاکوتسک 1961ـ1962، 2 ج). رماننویسان، اینها هستند: آمّا آچّیغیا ، با نام اصلی ن. مردینوف (متوفی 1373 ش/ 1994)، زولوتارف ـ یاکوتسکای (متولد 1326/ 1908)، سیرومیاتنیکووا (متولد 1333/ 1915) که راجع به زندگی زنان مینویسد، سافرون دانیلوف (متولد 1301ش/ 1922) و یاکوولف (متولد 1313ش/ 1934) که دید انتقادی نسبت به زمان خویش دارند.ادبیات در سایر زبانهای ترکیِ سیبری . ادبیات نوشتاری در برخی زبانهای ترکیِ دیگر سیبری در دهة 1320ش/ 1940 پدید آمد. با توجه به جمعیت اندک این مناطق (در 1375 ش/ 1996، 000 ، 309 تووان ؛ 000 ، 586 خاکاس ؛ 000 ، 202 آلتایی) کسی انتظار ندارد که آن منطقه ادبیاتی جاافتاده و دائماً در حال رشد داشته باشد. پاول کوچیاق (متوفی 1322ش/1943) را آغازگر ادبیات آلتایی میدانند. او شاعر، نمایشنامهنویس و داستاننویس بود و به جمعآوری قصههای پریان و اشعار عامیانه نیز میپرداخت ( غوئونادیلغان سوچیننیهلر ، گورنوآلتایسک 1967). اشعار و داستانهای بوریس اوکاچین (متولد 1315ش/ 1936) ــ که اولین کتاب خود را در 1340 ش/ 1961 منتشر کرد ــ مثل ائلو توئولار (1971) علاقة سایر اقوام سیبریایی، مردمان آسیای مرکزی و روسیه را برانگیخته است.اولین نویسندة زبان خاکاس، کوبیاکوف (متوفی 1316 ش/ 1937) است و دموژاکوف (متوفی 1355ش/ 1976) به عنوان رماننویس مشهور شده است. استپان ساریگول (متوفی 1362 ش/ 1983) و سرگی پوربو (متوفی 1354 ش/ 1975) اولین شاعران زبان توواناند که آثار مکتوب دارند. از دهة 1330 ش/1950، در نثر تووان جنبههای زندگینامهای، اهمیت بسیار یافت؛ چنانکه مثلاً در تراژدی سهگانة آراتین سوزو ، نوشتة سالچاق توقا (متوفی 1352 ش/ 1973) بین سالهای 1329 و 1333 ش/ 1950 و 1954، و در رمان آنغیر اولا (1961ـ1966، 2 ج) اثر ساریگول میبینیم. شاعران و داستاننویسان ممتاز دیگر مانغوش کنین ـ لوپسان (متولد 1304 ش/ 1925)، جوری کونزگش (متولد 1306 ش/ 1927) و قیزیل انیک قوداجی (متولد 1308 ش/ 1929) هستند.منابع:آثار محققان ترک در بارة ادبیات، که همواره با همکاری محققان روسی انجام شده است، به سه نوع تقسیم میشود: 1) تاریخهای ادبی؛ 2) دایرةالمعارفهای مؤلفان که اغلب به صورت خلاصهای در بارة زندگینامه و معرفی کتاب بوده است؛ 3) آثاری که مشخصاً کتابشناسیِ ادبیات و مطالعات راجع به آن است. علاوه بر آن، کتابشناسیهای ملی در بارة جمهوریهای ترک نیز وجود دارد (برای سالهای قبل رجوع کنید به مخصوصاً به هازایی و کلنر ـ هاینکل ، ص 345ـ409).ادبیات عامیانة چند زبان، از دهة 1330 و 1340 ش/1950 و 1960 در مجموعههایی با ذکر شمارة جلد یا بدون ذکر آن جمعآوری و تدوین شده که شامل قصههای پریان، حماسهها، ترانههای محلی، چیستان و غیره است. از آن میان، این آثار شایان ذکر است: آلتای با تیرلار ، 1958ـ 1968، 6 ج؛ آذربایجان ادبیاتی اینجیلری (آغاز 1985)؛ باشقورت خلق ایجادی (آغاز 1981)؛ ) آثار مردمی باشقورتها ( ؛ (آغاز 1987)؛ چاواس هالاه ساماهلاهه ، 1976ـ1987، 6ج، قرهقالپاق فولکلوری ، کپ تملیق (آغاز 1977)؛ قزاق خلق ادبیاتی ، کپ تمدیق ، (آغاز 1988)؛ بس غاسیر ژیرلایدی ، 1984ـ1985، 3 ج، 1989، 2 ج (قزاق)؛ تاتار خلق ایجانی ، 1974ـ1994، 13ج؛ ازبک خلق ایجاتی .بعضی از حماسههای ترکی به روسی و زبانهای محلی ترجمه شده است و بعضی همراه خلاصه داستان در مجموعه ) حماسة مردمان اتحاد جماهیر شوروی ( (مسکو) ــ که از 1350ش/1971 آغاز شده ــ موجود است.